Download as pdf or txt
Download as pdf or txt
You are on page 1of 6

‫دانشمند بزرگ کشور‬

‫‌ پوهاند دوکتورغضنفر‬
‫از قلم ظاهر ایوبی‬ ‫از ماندگاران تاریخ طبابت جهان است‬

‫استاد غضنفر از بزرگان طب در جهان است‪ .‬این استاد گران ارج گردهم آمده بودند ‌‪ ،‬زنده گینامه دانشمند گرانقدر و استاد‬
‫د رنخستین ساعات تحویلی سال نو ‪ ،‬در بهار ‪ ۱۳۹۲‬جان را به ارزشمندم را که خود تهیه کرده بودم به خوانش گرفتم که اینک‬
‫بدون کم وکاست خدمت رهروان راه دانش و پژوهش تقدیم‬ ‫جان آفرید داد و جاودان شد‪.‬‬
‫درحمل ‪ ‌، ۱۳۹۳‬وزارت های تحصیالت عالی و صحت عامه کشور می گردد ‪:‬‬
‫به ابتکارو اشرتاک وزرای آنوقت ‪ ‌،‬پوهاند دوکتور عبیدالله عبید‬
‫و دوکتورس ثریا دلیل ‪ ،‬محفل با شکوهی را در تاالر وزارت‬
‫تحصیالت عالی راه اندازی کردند و از نخستین سالگرد وفات‬
‫استاد غضنفر بزرگداشت به عمل آوردند‪.‬‬
‫من هم در آن مراسم با شکوه که دانشمندان و دوستداران استاد‬
‫آنرا در بین آب می انداختم یک وقتی متوجه شدم خسته را که‬
‫به دریامی اندازم زیر آب رفته غرق می شود در حالی که در‬ ‫به نام ذاتی که انسان را آفرید و آنرا کرامت بخشید‬
‫گوشه دیگر چوب های به مراتب بزرگرت از خسته سنجد باالی‬
‫آب شنامی کند و غرق منیشوند ‪ .‬حیران مانده به فکر فرو رفتم‬
‫‪ .‬با خود گفتم ‪ :‬هر چیزی که به مقایسه جسامت آن ‪ ،‬وزنش‬
‫ازوزن آب سنگینرت باشد غرق میشود و روزها به همین مساله‬
‫می اندیشیدم )) و این جرقه یی از درخشش یک استعداد نهانی‬
‫بوده است که تابیدن آنرا حاال میبینیم و احساس می کنیم ‪.‬‬
‫و آنگاهی که او‪ 10‬ساله شد بارها به این فکر افتاد که اجزای آب‬
‫چیست ؟ آیا آب اجزای آخری دارد ؟ وخودش جواب میداده اگرما‬
‫آب را بشکنانیم بشکنانیم و بشکنانیم باالخره به اجزای کوچکی‬
‫تبدیل می شود که دیگر قابل تجزیه نیست ‪ .‬و پروفیسور روزی‬
‫برایم یاد آورشده بود‪ ... (( :‬و اما پس از گذشت سال های سال‬
‫‪ ،‬وقتی شامل صنف دهم شدم دانستم که کوچکرتین اجزای‬
‫مالیکول آب‪ ،‬هایدروجن و اوکسیجن است ‪)).‬‬
‫اندیشیدن یک کودک ‪ 9‬ساله مکتب نخوانده روی یک قانون‬ ‫هرشب ستاره یی به زمین می کشند وباز‬
‫فزیک و تصور یک قانون مهم کیمیای فزیکی در ‪ 10‬سالگی‬ ‫ایـن آسمــان غم زده غرق ســتاره اســت‬
‫آنهم از پی رمه گوسفندان درنگی می خواهد و تعجبی‪ .‬درنگ و‬ ‫ولی این بار‪ ،‬ستاره یی از آسامن کشور به زمین کشیده شد که‬
‫تعجب برای دقت دربلندای استعدادش ‪.‬‬ ‫دیگرجایش تا ابدیت خالیست‪.‬‬
‫پس از آن روزها ‪ ،‬واژه مکتب با زنده گی اش آمیخت و بارهای‬ ‫رسم چنان بوده است که هر وقت نام آوری از جهان می رود‪ ،‬از‬
‫بار از پدر خواست تابه مکتبش بربد و شاملش سازد ‪ .‬پدرکه‬ ‫باب تسلیت می گویند رفتنش ضایعه جربان نا پذیر بود و جایش‬
‫نه دخلی داشت ونه خواستی ‪ ،‬ازرفتنش به مکتب گذشت و‬ ‫همیشه خالی ‪.‬‬
‫درعوض به مسجدش برد تا آنجا چشمش به خط آشنا شود ‪ .‬چند‬ ‫این که ‪،‬این جمله در باب دیگران چقدر صادق بوده است به‬
‫سال اودر خانه خدا ‪ ،‬کالم مقدس را ‪ ،‬حافظ را ‪ ،‬چار کتاب را و‬ ‫مشکل می توان به قضاوت نشست‬
‫مثنوی را به تکرار خواند و این خوانش باردیگر رگه ها ی عالقه‬ ‫اما حاال با درد وبا دریغ فراوان‪ ،‬وقتی که استاد توانا ‪،‬‬
‫مندی اش را به مکتب بیشرتساخت ‪ ،‬تا آن که اقبال بخشش‬ ‫پژوهشگرسرتگ و دانشمند موفق جهان ‪ ،‬پروفیسور غضنفر را ـــ‬
‫تابیدن گرفت و مسوولین مکتب ابتدا ییه کلنگار از موجودیت‬ ‫در شبانگاه اول حمل ‪۱۳۹۲‬ـ از دست دادیم با گوشت و پوست‬
‫چنین طفلی درقریه سید محمود آگاهی یافتند ‪ .‬به کمک پولیس‬ ‫وخون واستخوان خود احساس کردیم که این سفر بی بازگشت‬
‫منطقه به مکتب بردندش و شامل صنف اولش ساختند ‪ ،‬دراین‬ ‫واقعاٌ بی بازگشت می ماند و واقعاٌ جربان ناپذیر می ماند و چه‬
‫ایام او ‪ 14‬سال داشت ‪.‬‬ ‫غم انگیز است این وداع ‪.‬‬
‫ماهی نگذشته بود که معلامنش متوجه استعدادش شدند وازش‬ ‫استاد بزرگ ‪ ،‬پوهاند دوکتور سیدالفشاه غضنفر فرزند محمد‬
‫خواستند تا چند صنف را امتحان سویه بدهد ‪ .‬او حارض شد و‬ ‫سعید ‪ ،‬در‪ ۱۶‬دلو ‪۱۳۰۶‬درولسوالی کلنگار والیت لوگردرقریه‬
‫صنوف اول ‪ ،‬دوم ‪ ،‬سوم و چهارم رادر مدت یکسال امتحان داده‬ ‫سید محمود دیده به جهان گشود‪.‬‬
‫شامل صنف پنجم گردید ‪.‬‬ ‫وقتی به سن ‪ 7‬سالگی رسید دلش هوای مکتب کرد ‪ .‬ولی درد‬
‫سال بعد در نیمه های صنف ششم‪ ،‬باوجودی که اول منره‬ ‫ناداری از یکسوو تعصب پدر ازجانبی مانع رفتنش به مکتب‬
‫بود این شورپیشین از دل بدر شد‪ .‬اوشاید در اثر تلقین فامیل‬ ‫شد ‪ .‬و او صبح های هر روز به جای راهی شدن سوی مکتب ‪،‬‬
‫تصمیم گرفت مکتب را رهاکند و به دول اسالمی سفر مناید تا‬ ‫گوسفندانی را که پدر درخانه داشت می گرفت وبه چراگاه می‬
‫اساسات دین را فراگرفته ( عامل دین ) شود ‪ ،‬ولی قسمت یاری‬ ‫برد ‪ .‬اوخود قصه میکرد ‪.‬‬
‫ندادش زیرا پا نزده روزبه درس نرفنت اداره مکتب را واداشت‬ ‫(( درسال ‪ 1315‬آنگاهی که رصف ‪ 9‬سال داشتم گوسفندان را‬
‫تا توسط ( چپه راسی ) به مکتب بیاوردش‪ .‬بعد از ‪ 15‬روز غیر‬ ‫لب دریای که از نزدیکی قریه می گذشت برای چرانیدن برده‬
‫حارضی به درس رفت ‪ .‬در رشع ساعت ریاضی همین که چشم‬ ‫بودم خودم کنار دریا نشسته سنجد می خوردم و خسته های‬
‫محمودی که در رسویس عقلی و عصبی‬ ‫معلم مضمون به وی افتاد اورا رس‬
‫ایفای وظیفه می کرد پرسید چه وقت‬ ‫صنف خواسته وبابسته ی ‪ 12‬دانه‬
‫می توانم مریضان را معاینه منوده نسخه‬ ‫چوب تر ‪ ،‬کف پایی جانانه دادش‬
‫بدهم و داکرت محمودی گفته بود وقتی که‬ ‫‪ .‬پروفیسور در این زمینه گفت ((‬
‫فاکولته طب بخوانی‪.‬‬ ‫برایم خاطره برانگیز است که بعد‬
‫اوکه مکتب را تا صنف ‪ 8‬خوانده بود ‪ ،‬باید‬ ‫از آن لت مفصل همین که معلم‬
‫صنف ‪ 12‬را ختم میکرد تا به طب گرفته‬ ‫مضمون درس را رشوع کرد و یک‬
‫میشد ‪.‬‬ ‫سوال را روی تخته نوشت و پرسید‬
‫عریضه یی نوشت تا شامل شپی لیسه‬ ‫‪ :‬این سوال را کی حل می کند‬
‫سید جامل الدین افغان شود ‪ .‬پس از طی‬ ‫من باجرئت بدون آن که خمی به‬
‫مراحل ‪ ،‬شامل شپی شد و همزمان از طرف‬ ‫پیشانی بیارم برخاسته سوال را حل‬
‫روزبه کارپرستاری در شفاخانه دوام میداد‬ ‫کردم‪ .‬معلم مضمون که خوشحالی‬
‫‪ .‬وقتی در شپی ‪ ،‬صنف های شان تعین‬ ‫فراوانی تسخیرش کرده بود نزدم‬
‫گردید ‪ ،‬هامن سال به جزیک نفر هیچکس‬ ‫آمده رویم را بوسید و سیبی را که‬
‫حارض رشته ساینس نشد و صنف ساینس لغو گردید او مجبورشد‬ ‫در دستش بود برایم داد‪ .‬روبه همصنفی هایم کرده گفت ‪(( :‬‬
‫صنف نهم را در بخش اجتامعیات بخواند ‪ ،‬ولی جالب این که‬ ‫این بچه یک بچه پدرکرده است ‪ ،‬ببینید همین لحظه اورا لت‬
‫‪ ،‬در رشته اجتامعیات نیز اول منره عمومی کامیاب گردید ‪ .‬سال‬ ‫کردم ‪ ،‬اما هیچ به روی خود نیاورد و دیگراین که بعد از ‪ 15‬روز‬
‫آینده هم صنف دهم و یازدهم برای رشته ساینس وجود نداشت‬ ‫غیرحارضی بازهم توانست بدون غلطی سوال درس نوراحل کند‬
‫‪ ،‬ولی او که تصمیمش را گرفته بود‪ .‬به وزارت معارف عریضه داد‬ ‫‪ .‬آفرین بچیم ‪ )).‬پس از آن روزدیگر هرگز غیر حارضی نکرد ‪،‬‬
‫که میخواهد صنف دهم ویازدهم ساینس را امتحان سویه بدهد‬ ‫بادرجه اول صنف ششم یعنی دوره مکتب ابتدایه کلنگار را‬
‫و شامل صنف دوازدهم گردد ‪ .‬وزارت امرداد و او در مدت‬ ‫به پایان رسانده از آنجا راهی کابل شد‪ ،‬عالقه داشت در لیسه‬
‫دوهفته ‪ ،‬هردو صنف را امتحان داد و باقی سال را در صنف‬ ‫استقالل شامل شود زیرا شنیده بود این لیسه شاگردان بسیار‬
‫‪ 12‬درس خواند ‪ .‬خودش یک خاطره اش را در جریان امتحان‬ ‫الیق دارد ‪ .‬ولی ضعف اقتصادی توانش نداد‪ .‬به جای لیسه‬
‫چنین بیان کرد ‪ (( :‬وقتی امتحانات مضامین دیگر را سپری کردم‬ ‫استقالل شامل مکتب پرستاری شد ‪ ،‬چونکه این مکتب برای‬
‫و نوبت مضمون فزیک رسید ‪ ،‬همه برایم گفتند که این معلم‬ ‫شاگردانش لیلیه داشت و ماهوار ‪ 5‬افغانی هم معاش‪.‬‬
‫بسیار سختگیر است شاید ناکام شوی ‪ ،‬به این حرف ها توجه‬ ‫در جریان صنف هشتم‪ ،‬شاگردان مکتب پرستاری کارهای عملی‬
‫نکر ده به اساس امر اداره رفتم نزد استاد ‪ ،‬تا از من امتحان‬ ‫شانرادر شفاخانه علی آباد انجام می دادند و اودر رسویس‬
‫فزیک بگیرد ‪ .‬استاد که هامن لحظه در صنف ‪ 12‬درس داشت‬ ‫عقلی و عصبی توظیف بود‪ .‬یکی از پرستاران فرانسوی که در‬
‫و آنجا مضمون مثلثات را تدریس میکرد ‪ ،‬مرا با خود به صنف‬ ‫علی آباد کارمی کرد از وی تقاضا منود که پس از ختم مکتب ‪،‬‬
‫‪ 12‬ساینس برده برایم پارچه امتحان و سواالت را داده خودش‬ ‫جای دیگر نرود و بیاید در رسویس عقلی و عصبی شامل کار‬
‫مرصوف تدریس شاگردان شد ‪ .‬من که در گوشه یی از صنف‬ ‫شود پس از آن که در سال ‪ 1325‬مکتب پرستاری را با درجه‬
‫مرصوف نوشنت جواب سواالت فزیک بودم یکبار متوجه شدم که‬ ‫عالی به پایان رساند به اساس خواهش هامن پرستارفرانسوی ‪،‬‬
‫استاد درباره اندازه زاویه ها از شاگردان صنف ‪ 12‬سوال میکند و‬ ‫به کاردررسویس صحت روانی علی آباد آغاز کرد‪ .‬در رسویس تا‬
‫استاد به تکرار میپرسید که در مثلثات اکرثأ زاویه را به چه اندازه‬ ‫نیمه های شب برای مریضان خدمت می کرد و آنقدر با صداقت‬
‫می کنند ؟ همه شاگردان خاموش ماندند‪ .‬استاد باز سوال را طرح‬ ‫کار می منود که پس از رفنت رسپرستار فرانسوی به کشورش‬
‫کرد اما کس جواب نداد ‪.‬‬ ‫وظیفه رسپرستاری رسویس را به او دادند‪ .‬روزانه ‪ 80‬مریض‬
‫من که نیمی از سوالهایم را حل کرده بودم قلم را گذاشته دستم‬ ‫عقلی و عصبی را شخصا کنرتول کرده برای یک یک آن دواها را‬
‫را بلند کرده گفتم ‪ :‬من بگویم؟‬ ‫رسانده تطبیق می کرد و هرگزاز این کار یکنواخت خسته نشد‪.‬‬
‫استادمضمون که خیلی خنده اش گرفته بود گفت ‪ :‬بگو که به‬ ‫رسوکارش با مریضان ازیکسو و دوکتوران از سوی دیگر عالقمند‬
‫دلت ارمان مناند‪.‬‬ ‫مسلک طبابتش ساخت و تصمیم گرفت داکرت طب شود‪ .‬پس از‬
‫جواب دادم ‪ :‬در مثلثات اکرثأ زاویه را به رادیان اندازه میکنند‬ ‫دوسال کار پرستاری در علی آباد ‪ ،‬روزی از دوکتور عبدالرحمن‬
‫هزاران محصل از (‪ )50‬کشور جهان‬ ‫‪ .‬باشنیدن این جواب ‪ ،‬استاد واقعأ‬
‫‪ ،‬افغانستان حایز مقام اول گردید ‪.‬‬ ‫خوشحال شد‪ .‬نزدم آمده پارچه ام‬
‫و بعد از آن هر سال که محصالن‬ ‫را گرفته گفت ‪ :‬برو بچیم کامیاب‬
‫خارجی به این پوهنتون شامل می‬ ‫شدی ‪ ،‬پارچه ات را بده )) وروزبعد‬
‫شدند از آنها امتحان ورودی گرفته‬ ‫آن شاگردان همصنفی هایش بودند ‪.‬‬
‫میشد ‪ ،‬به جز شاگردان لیسه حبیبیه‬ ‫ولی اوکه فکر کرد احتامل دارد از‬
‫افغانستان‬ ‫شپی لیسه به طب شاملش نکنند ‪،‬‬
‫استاد بزرگوار پروفیسورغضنفریکی‬ ‫پس از چند روز درسش در صنف ‪12‬‬
‫ازخاطرات جالبش را درجریان‬ ‫شپی لیسه ‪ ،‬عنوانی وزارت معارف‬
‫تحصیل در پوهنتون امریکایی‬ ‫عریضه ی دیگر نوشت و تقاضا کرد‬
‫بیروت چنین بیان کرد‪:‬‬ ‫در یکی از لیسه های عالی مثأل (‬
‫من با وجودی که محصل صنف‬ ‫لیسه حبیبیه ) شاملش سازند ‪.‬‬
‫سوم فاکولته طب بودم ‪ ،‬در گروپ‬ ‫شاگردان لیسه حبیبیه آنوقت توسط‬
‫معالجوی و تحقیقاتی پروفیسوران امریکاعضویت داشتم ‪.‬‬ ‫استادان افغانی و امریکایی تدریس میشدند و سطح آموزشی‬
‫دریکی از روزها یک زن جوان فرانسوی را که باخوردن دواهای‬ ‫آن در سطح عالی قرارداشت ‪ .‬مدیر مکتب ( الرسن ) نپذیرفت‬
‫زیاد خواب آور می خواست خودکشی کند و دوکتوران شفاخانه‬ ‫که شاگرد شپی مستقیأم به صنف ‪ 12‬لیسه حبیبیه شامل شود‬
‫فرانسوی ها در بیروت نظر داده بودند که این زن تلف شده و‬ ‫‪ .‬لذا تصمیم گرفتند که صنف ‪ 11‬را از او امتحان بگیرند ‪ .‬او‬
‫هیچ امکان تداوی آن نیست ‪ ،‬به حالت کوما به شفاخانه مربوط‬ ‫حارض امتحان شد و با به دست آوردن منرات عالی شامل صنف‬
‫پوهنتون ما آوردند ‪ ،‬آنهم به خاطری که در رسد خانه شفاخانه‬ ‫دوازدهم گردید ‪ .‬در صنف شان ‪ 36‬نفر درس میخواندند و قرار‬
‫نگهداری گردد تا جسد آن الی انتقال به فرانسه خراب نشود‬ ‫چنین بود که هر کس به درجات اول الی سوم دست یابد به‬
‫وقتی این زن را به شفاخانه آوردند پروفیسوران گروپ تحقیقاتی‬ ‫خارج فرستاده شود ‪ .‬در ختم سال از ‪ 36‬نفر رصف ‪ 8‬نفر کامیاب‬
‫و معالجوی باهم مشوره کردند از آنجای که مریض به احتامل‬ ‫شده بودند واو در آن میان دوم منره بود با دوتن دیگر به طب‬
‫قوی تلف می شود بیایید ماهم آخرین تالش های خود را برای‬ ‫کاندید و به پوهنتون امریکایی بیروت به لبنان فرستاده شد ‪.‬‬
‫نجاتش انجام بدهیم تا اگر کمکی بتوانیم‪ .‬همه قبول کردیم‬ ‫در ختم سال اول ‪ ،‬نتایج امتحانات متام محصالن که از کشور های‬
‫مریض را ساعت ‪ 7‬شام به عملیاتخانه انتقال داده تدئاوی را آغاز‬ ‫مختلف آنجا آمده بودند ارزیابی گردید که در نتیجه در میان‬
‫تحقیقات مقررشد‪.‬‬ ‫دادی بعد از چندین ساعت تالش و تکمیل معاینات البراتواری‬
‫دانشمند بزرگ کشور ‪ ،‬پروفیسور دوکتور سیدالفشاه‬ ‫یکبار پروفیسوری که رهربی گروپ را به عهده داشت ‪ ،‬با ابراز‬
‫غضنفر در جریان عمر پر بارش فعالیت های چشمگیر‬ ‫تاسف گفت که ما این مریض را نجات داده منی توانیم ‪ ،‬زیرا متام‬
‫تحقیقی‪،‬علمی‪،‬تدریسیو اداری را به مثر رسانده اند که به صورت‬ ‫کمک ها اگر از دست ماساخته باشد ‪ ،‬اجرای دوکارمشکل از توان‬
‫بسیار فرشده چندتای آن ذیال فهرست میشود‪:‬‬ ‫مانیست یکی آنکه ‪ PH‬خون این مریض را الی ختم عملیات‬
‫الف‪:‬فعالیت های تحقیقی‪:‬‬ ‫هر لحظه بدون وقفه کنرتول کرده منیتوانیم و دوم دستگاهی‬
‫‪ -‬تحقیق برای تعین ثابت (پالنک) با تطبیق معادله فوتو‬ ‫را که خون را تصفیه میکند ‪ ،‬طوری که الزم است مراقبت منی‬
‫الکرتیک انشتاین‪.‬‬ ‫توانیم ‪ ،‬زیرا در هر ساعت باید ‪ 200‬لیرت مایع تبادله کند‪ .‬همه‬
‫‪-‬تحقیق برای تعین ارسنیک درجگر درواقعات تسمامت بااین‬ ‫گروپ غمگین شدند اما من که قبال در این زمینه تحقیقاتی را‬
‫ماده و دریافت تشابه تعامالتی بسموت وفاسفوردراین نوع‬ ‫انجام داده بودم ‪ ،‬برای پروفیسور گفتم اجرای این دوکار را من‬
‫تسمامت‪.‬‬ ‫به عهده میگیرم پروفیسور ومتام اعضای گروپ بسیار خوشحال‬
‫‪ -‬تحقیق برای دریافت علت رسوب فوسفات در مغز‪.‬‬ ‫شدند ‪ .‬مجددا کار تداوی را که ساعت ‪ 7‬شام آغاز منوده بودیم‬
‫‪ -‬ساخنت‪ PH‬میرتونصب آن در جریان خون مریضان در عملیات‬ ‫دوام دادیم مریض که کامال در حالت کومای عمیق قرار داشت‬
‫های بزرگ ‪ ،‬از ان جمله در عملیات های جراحی قلب‪.‬‬ ‫ساعت ‪ 4‬صبح چشامنش را باز کرد ‪ ،‬ساعت ‪ 11‬قبل از ظهر توان‬
‫‪ -‬دریافت تاثیر‪ PH‬باالی جذب آهن در معده وامعا‪.‬‬ ‫گپ زدن یافت و ساعت ‪ 5‬عرص روی بسرتش نشسته باما صحبت‬
‫‪ -‬تعین اینولین در پالزما و ادرار‪.‬‬ ‫میکرد‪ .‬پس ازآن که او از شفاخانه رخصت شد واز عمل خوکشی‬
‫‪ -‬تحقیق در مورد تاثیر چارچ برقی در مالیکول باالی استحکام‬ ‫اش هم سخت پیشیامن و از جانبی خرب شده بود که دشوارترین‬
‫رابطه کاربن و هایدروجن درهامن مالیکول و چاپ آن در دو‬ ‫کارنجات اورامن انجام دادم هر هفته به دیدنم می آمد و دسته‬
‫نرشیه معترب بین املللی درامریکا‪.‬‬ ‫گلی تقدیم میگرد ‪.‬‬
‫‪ -‬تحقیق در مورد جداکردن انزایم ( کاربونیک انهایدراز) کریوات‬ ‫دوکتور غضنفر در سال ‪ 1340‬پوهنتون امریکایی بیروت را به‬
‫رسخ خون انسان و تعین مقدارحلزونی آن و ارایه کنفرانس‬ ‫درجه اول منره عمومی به پایان رساند و در همین سال عازم‬
‫دراین مورد به(‪ ) ۵۰۰۰‬دانشمند خارجی‬ ‫امریکا گردید و در پوهنتون (( هارورد )) امریکا به حیث معاون‬
‫املللی کتابداری که فعالٌ این کتابخانه به نام خودشان مسمی‬ ‫‪ -‬تحقیق روی هیموگلوبین های غیر طبیعی خون انسان و‬
‫میباشد ‪.‬‬ ‫دریافت جایزه نقدی ‪۲۰۰۰۰‬دالر از امریکا‪.‬‬
‫‪ -‬تاسیس مرکز تشخیص ایدس در ‪ ۱۷‬ثور ‪ ۱۳۶۷‬در بانک مرکزی‬ ‫ب‪ :‬فعالیت های وظیفوی ‪:‬‬
‫خون در کابل‪.‬‬ ‫‪ -‬از سال ‪۱۳۴۲‬که از امریکا به وطن برگشت تا ‪ ۱۳۵۰‬استاد شعبه‬
‫‪ -‬مسمی بودن انستیتوت علوم صحی وزارت صحت عامه به نام‬ ‫بیوشیمی طب کابل به رتبه پوهندوی‪.‬‬
‫استاد‪.‬‬ ‫‪ -‬در سال های ‪ ۱۳۴۶‬ـ‪ ۱۳۵۰‬همزمان با عضویت در کدر علمی‬
‫‪ -‬تجهیز ‪،‬تدریس واکامل البراتوار های انستیتوت علوم صحی ‪.‬‬ ‫پوهنتون کابل و مدیر تدریسی فاکولته کابل‪.‬‬
‫‪ -‬همکاری علمی با ریاست طب عدلی‬ ‫‪ -‬ازسال ‪ ۱۳۵۱‬برای دوسال رییس موسسه صحت عامه وزارت‬
‫‪ -‬توانایی تحریروتکلم به ‪ ۷‬زبان ملی و بین املللی ( دری ‪ ،‬پشتو‬ ‫صحت عامه وتاسیس ‪ ۴۶‬البراتوار در شفاخانه ها ومراکز صحی‬
‫‪،‬عربی ‪ ،‬انگلیسی ‪ ،‬روسی ‪ ،‬فرانسوی و املانی )‪.‬‬ ‫ووالیات‪.‬‬
‫‪ -‬به قیمت ‪ ۳۰‬هزار دالر خریداری دستگاه سیروم سازی وتهیه‬ ‫‪ -‬ازسال ‪ ۱۳۵۲‬تا ‪ ۱۳۵۵‬ایفای وظیفه به حیث ریس پالن وزارت‬
‫واکسین برای شفاخانه علی آباد از پول شخصی شان که جایزه‬ ‫صحت عامه‪.‬‬
‫علمی گرفته بود و اهدای آن به وزارت صحت عامه‪.‬‬ ‫‪-‬ازسال ‪ ۱۳۵۵‬تا ‪ ۱۳۵۹‬ریس امور فارمسی وزارت صحت عامه‪.‬‬
‫‪ -‬مهاجرت به پاکستان نسبت جنگ های داخلی در کابل درسال‬ ‫‪ -‬ازسال ‪ ۱۳۶۰‬تا ‪۱۳۷۰‬استاد دیپارمتنت بیوشیمی طب کابل‪.‬‬
‫‪.۱۳۷۲‬‬ ‫‪ -‬درسال ‪ ۱۳۷۱‬ریس پوهنتون انستیتوت دولتی طب کابل (فعالٌ‬
‫‪ -‬کار با سازمان صحی جهان به حیث مشاور علمی و تدریسی‬ ‫پوهنتون طبی کابل)‬
‫درسال های اخیر‪.‬‬ ‫استاد بزرگوار که جز فعالیتهای علمی هیچ مرصوفیت سیاسی‬
‫‪-‬تحریرو تالیف صدها مقاله وکتب علمی‪.‬‬ ‫نداشت‪ ،‬دو بار به زندان رفت که اولی در ‪ ۱۱‬اسد ‪ ۱۳۵۷‬ومدت‬
‫‪ -‬و باالخره دریافت مدال از مقام ریاست جمهوری افغانستان‬ ‫‪ ۲۵‬روز تحت شدید ترین شکنجه ها قرار داده شد و انگشت‬
‫درسال گذشته ‪.‬‬ ‫دست چپ شان شکستانده شدودومی درسال ‪۱۳۵۹‬بود که مدت‬
‫استاد بزرگوار پوهاند صاحب غضنفر سه سال قبل دید چشامنش‬ ‫شش ماه طول کشید ‪.‬‬
‫را ازدست داد ودر خانه ماند وامروزبا درد وبا دریغ‪ ،‬یک سال‬ ‫ج‪:‬سایر فعالیت ها ودستآوردهایاستاد‪:‬‬
‫ازروزی گذشت که استاد عزیزبرای همیشه مارا وجامعه علمی‬ ‫‪ -‬تالش برای تجهیز مطبعه طب کابل و به دست آوردن بودیجه‬
‫کشور و جهان را تنها گذاشت‪.‬‬ ‫‪ ۲۵۰‬هزار دالر از ‪WHO‬برای خریداری ماشین های چاپ‬
‫روحش شاد ‪ ،‬یادش گرامی وبهشت برین جایگاهش باد‬ ‫دیجیتلی رنگه برای اولین بار درکشوروانتقال آن به طب کابل‬
‫کابل ‪ -‬حمل ‪۱۳۹۳‬‬ ‫‪ ،‬در سال ‪۱۳۶۵‬‬
‫‪ -‬تنظیم وترتیب کتابخانه مرکزی طب کابل با نورم های بین‬

You might also like