Download as pdf or txt
Download as pdf or txt
You are on page 1of 16

‫مقدمه‬

‫شاید بتوان گفت بحث وجود یا عدم وجود خدا از مهمترین و شاید مهمترین مسألهی معرفتی‬
‫در میان انسانها به خصوص در جهان امروزه میباشد‪ .‬شاید سخن گزافی نباشد اگر بگوییم ظهور ادیان‬
‫مختلف بخاطر دفاع از وجود خداوند بوده و افراد بخاطر مختلف بودن طرق عبادتی و اثباتی خدای دین‬
‫خویش با هم به دعوا و منازعه پرداختهاند‪ .‬فارغ از ادیان ابراهیمی‪ ،‬سایر ادیان و آیینها نیز برای خویش‬
‫خدایی فرض کردهاند و همواره در صدد اثبات بر حق بودن خدای خویش هستند‪ .‬در این بین همواره‬
‫افراد متفاوتی از هر یک از این ادیان برای ادعاهای خویش برهانهایی آوردهاند که قابل توجه است‪.‬‬
‫برخی براهین برای وجود خداوند بوده و برخی دیگر نیز برای رد وجود چنین تفکری بوده است‪.‬‬
‫با توجه به عظمت موضوع باید دانست که این بحث از اولویتهای هر انسانی برای شروع معرفت‬
‫شناسی و یافتن کمال است‪ .‬انسانی که نتواند برای عبادت خویش دلیل قانعکنندهای بیاورد‪ ،‬دین او‬
‫قطع ًا ناقص است یا از روی تعصب و جبر تاریخی و جغرافیایی چنین عقیدهای دارد‪ .‬در طول تاریخ‬
‫انسان همواره جویای خداوندی برای عبادت بوده است‪ .‬به همین سبب روی به پرستش اشیا‪ ،‬بتها یا‬
‫الههها آورده است‪ .‬اینکه چرا بشر چنین رویهای پیش گرفته است از موضوعات مورد بحث ما خواهد‬
‫بود اما گویی بشر همواره از اینکه نتواند چیزی را مورد پرستش قرار دهد دچار اضطراب میشود‪ .‬شاید‬
‫دلیل برخی از جنگها و نزاعهای دینی از همین جهت باشد که هرکس آن خدایی که در ذهن دارد‬
‫را مطلق میداند و برای این ارزش‪ ،‬حاضر است جان خودش را هم فدا کند‪ .‬درست است که ممکن‬
‫است در مصداق خدا‪ ،‬خطاها و اشتباههایی در طول تاریخ رخ داده باشد ولی سؤال مهمی که از‬
‫موضوعات مهم مورد بحث ما خواهد بود همین میل خدا جویی انسان است‪.‬‬
‫باید توجه داشت که خداوندی که از ادیان ابراهیمی یا به صورت کلیتر از ادیان برداشت میشود‬
‫با آن خدایی که حکما و فالسفه سعی در اثبات وجود آن دارند متفاوت است‪ .‬حکما سعی دارند که از‬
‫مقدمات بدیهی و بدون پیش فرض وجود خداوند را اثبات کنند در حالی که در ادیان این پیش فرض‬
‫ایمان قلبی است‪ .‬آنچه مشخص است ادیان برای اثبات وجود خدا همواره دارای پیش فرضهایی‬
‫‪ ♦ 34‬بررسی براهین وجود خدا‬

‫هستند که بعض ًا هم خارج توانایی و درک بشری میباشند و این پیش فرضها را خو ِد خدای آن دین‬
‫برای آنها قرار داده است‪.‬‬
‫ما دراین بحث سعی بر این داریم که بیشتر روی به براهین عقلی بیاوریم چرا که حقیقت ًا امروزه‬
‫صرف بیان مطالب از سایر منابع نمیتواند جوانان را قانع کند‪ .‬شاید بر ما خرده گرفته شود که صرف‬
‫آیات و احادیث حجت است و نیاز به براهین عقلی نیست‪ .‬اما به نظر این حقیر چنین مطلب عظیمی‬
‫حتم ًا نیازمند تفکر و تأمل است و هر انسانی باید بتواند بر روی این موضوع فکر کند و سپس ببیند آیا‬
‫آنچه میپرستد با آنچه در تفکر دارد سازگار است یا خیر‪ .‬استناد به احادیث و روایات و کتب دینی‬
‫زمانی ارزشمند است که بتوانیم آنها را با براهین عقلی مورد بررسی قرار دهیم‪ .‬صرف این که مطلبی‬
‫چون هم در کتب اهل سنت و هم در کتب اهل شیعه بیان شده است و بنابراین سخن درستی است‬
‫یا فالن فقیه یا عالمی آن را گفته نمیتواند مورد استناد قرار بگیرد‪.‬‬
‫در استدالل باال دلیل درست بودن قضیه‪ ،‬وجود حدیث یا سخنی در هر دو مذهب اسالمی یا‬
‫نقل از عالم یا فقیهی مورد اطمینان میباشد‪ .‬خب هر انسان عاقلی چنین استداللی را برای این بحث‬
‫قانعکننده نمییابد‪ .‬توسل به مرجع از لحاظ منطقی زمانی درست است که آن مرجع سخنش از روی‬
‫برهان و دلیل منطقی باشد‪ .‬نه اینکه خود مرجع‪ ،‬متوسل به مرجع یا حدیثی دیگر شده باشد و صرف‬
‫نقل آن از بزرگان دین را کافی بداند‪ .‬خصوصاً در بحث مهمی مثل وجود خدا‪ .‬ما نمیتوانیم چنین‬
‫استدالالتی را پایهی ایمان خود قرار دهیم‪ .‬در هر مذهبی چنین استداللی تقلید حساب میشود و فاقد‬
‫اعتبار میباشد و حتی میتواند موجب سقوط یک تمدن بشود‪ .‬مولوی میگوید‪:‬‬
‫ای دو صللللد لللعللنللت بللر این تقلی لد بللاد‬ ‫خلللللق را تللقلللللی لدشللللان بللر بللاد داد‬

‫علمای علم فقه منابع فقهی را در چهار قسم قسمت کردهاند‪:‬‬


‫‪ )0‬قرآن‬
‫‪ )6‬سنت‬
‫‪ )۷‬اجماع‬
‫‪ )0‬عقل‬
‫این چهار منبع که به ادلهی اربعه معروف هستند‪ ،‬مشخصکنندهی اعتبار یک حکم شرعی‬
‫هستند‪ .‬تقریب ًا تمام متکلمین و اصولیون (به غیر از اخباریین که مورد بحث ما نیستند) تالزم عقل و‬
‫شرع را یک قاعدهی مالزمه مینامند‪« .‬کل ما حکم به العقل حکم به الشرع‪ ».‬یعنی هر چه عقل حکم‬
‫کند شرع هم طبق آن حکم میکند‪ .‬دکتر دینانی در این رابطه میگویند‪:‬‬
‫مقدمه ♦ ‪33‬‬

‫مالزمه میان حکم عقل و شرع به معنی این نیست که هرکجا حکم عقل وجود دارد‪،‬‬
‫حکم دیگری که حکم شرع خوانده میشود میز وجود خواهد داشت‪ .‬به عبارت دیگر می‬
‫توان گفت در یک مورد معین‪ ،‬دو حکم وجود ندارد و مکلف در یک واقعه‪ ،‬محکوم به دو‬
‫حکم نیست‪ .‬بلکه منظور از مالزمه میان حکم عقل و حکم شرع این است که وقتی عقل‬
‫خالی از شائبه اوهام به چیزی حکم میکند‪ ،‬شرع مقدس نیز همان حکم را دارد‪ .‬بنابراین‬
‫در یک واقعه یک حکم بیشتر وجود ندارد‪ ،‬ولی این حکم هم مقتضای عقل است و هم‬
‫‪1‬‬
‫شرع آن را ایجاب مینماید‪.‬‬

‫بنابراین هر موضوعی باید مورد بررسی عقل قرار بگیرد و اگر خارج از عقالنیت بود باطل است‪.‬‬
‫چنان که خود پیامبر (ص) عقل را حجت و پیامبر درونی معرفی کرده است و از آن به عنوان حجت‬
‫باطنی یاد شده است‪6.‬‬

‫در تمام کتب دینی معتبر همواره سخن از عقالنیت بوده است و عقل حجت درونی انسان معرفی‬
‫شده است‪ .‬البته ما نمیخواهیم در این جا راه افراط را پی بگیریم چنانکه معتزله گرفتند‪ .‬در طول تاریخ‬
‫اسالم هموراه نزاع معروفی بین دو گروه اشاعره و معتزله وجود داشته است‪ .‬اشاعره میگفتند هرچه از‬
‫خدا نقل شده است همان درست است‪ .‬عقل در انسان نیازمند راهنمایی دین است وگرنه به هیچ کاری‬
‫نمیآید‪ .‬از طرفی معتزله شرع را در پرتو عقل میدیدند‪ .‬برخی از آنها در این عقل گرایی به راه افراط‬
‫کشیده شدند و تمام موازین شرعی و دینی را نیز از گذرگاه عقل میگذراندند‪ ۷.‬باید توجه داشت که‬
‫افراط و تفریط در هر مسالهای موجب گمراهی و ضاللت خواهد شد‪ .‬اما آنچه مشخص است این است‬
‫که تمام اعمال بشری از روی آگاهی صورت میگیرد‪.‬‬
‫در بحث معادشناسی همواره ادیان اعمال انسان را وسیلهی سنجش قرار دادهاند‪ .‬یعنی هرچه‬
‫انسان بدان عمل میکند نشاندهندهی مقدار کمال اوست‪ .‬پاداش او بر اساس عمل او میباشد‪ .‬در‬
‫قرآن کریم هدف خلقت بشر عبادت بیان شده است‪:‬‬

‫‪ 0‬ماجرای فکر فلسفی در جهان اسالم‪ ،‬استاد غالمحسین ابراهیمی دینانی‪ ،‬انتشارات طرح نو‪ ،‬تهران‪ ،‬چاپ چهارم ‪ ،0۷87‬ج‪ ،0.‬ص ‪6۷8‬‬
‫ل َّو االَّنبیا ُء َّو االَّئِمَّّهُ‪َّ ،‬و َّا ّمَّا الباطِ َّن ُه فَّال ُعقُولُ=همانا خداوند دو حجت بر‬
‫س حُجَّّتَّینِ‪ :‬حُجَّّ ًه ظا ِه َّر َّه َّو حُجَّّ ًه باطِنَّهً‪ ،‬فَّ َّامَّّا الظّاهِ َّر ُه فَّال ُّرسُ ُ‬
‫ن لِ ّل ِه َّعلَّی النّا ِ‬
‫‪ 6‬إ َّّ‬
‫مردم دارد‪:‬حجت آشکار که فرستادگان خداوند و پیامبران و امام هستند و حجت پنهان که عقل مردم میباشد‪ (.‬اصول کافی‪ ،‬شیخ کلینی‪ ،‬ترجمه‬
‫احمد بانپور‪ ،‬انتشارات راز توکل‪ ،‬مشهد‪ ،‬چاپ دوم ‪ ،0۷8۷‬ج ‪ ،0‬ص ‪)10‬‬
‫‪ ۷‬بنگرید به‪ :‬ماجرای فکر فلسفی در جهان اسالم‪ ،‬استاد غالمحسین ابراهیمی دینانی‪ ،‬انتشارات طرح نو‪ ،‬تهران‪ ،‬چاپ چهارم ‪ ،0۷87‬ج‪ ،0.‬ص‬
‫‪۷00‬‬
‫‪ ♦ 30‬بررسی براهین وجود خدا‬
‫َ َ َ َْ ْ َ َ ْ ْ َ َ َْ‬
‫ون‬
‫ِ‬ ‫د‬‫ب‬‫ع‬ ‫اْلنس ِإل ِلی‬
‫وما خلقت ال ِجن و ِ‬

‫"من جنّ و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند‪"1‬‬


‫اما باید توجه داشت آنچه اغلب مفسرین قرآن از این آیه تفسیر کردهاند لیعرفون است‪ .‬یعنی‬
‫هدف از خلقت بشر آگاهی است‪ .‬سؤالی که مطرح است این است که آیا عبادتی میتواند بدون آگاهی‬
‫باشد؟ و اصالً عبادت بدون آگاهی ارزشی دارد؟ قطع ًا هر عقل سلیمی پاسخ این پرسش را میداند‪.‬‬
‫بنابراین عبادت انسان باید همراه آگاهی باشد‪ .‬اگر انسانی خدایی را میپرستد و بدان آگاهی نداشته‬
‫باشد باید بداند که در جهل مرکب تا ابد بماند‪.‬‬
‫در طول تاریخ بشر افراد زیادی برای وجود خدا براهین ذکر کردهاند ولی شاید بتوان گفت در‬
‫میان حکمای اسالمی این سعی و تالش بیشتر بوده است و این حکما همواره سعی در دفع ایرادات‬
‫منکرین خدا داشتهاند چون خود را ملزم به دفاع از دین دانستهاند‪.‬‬
‫آنچه اغلب فقیهان و متکلمین در طول تاریخ پیدایش اسالم بدان استناد میکنند‪ ،‬عدم تفکر در‬
‫ذات خداوند هست‪ .‬در روایات و احادیث نیز این مطلب آمده است‪ .‬برای مثال در کتاب شریف و معتبر‬
‫اصول کافی در باب نهی از سخن گفتن در ذات خدا چنین نقل شده است‪:‬‬
‫َ‬ ‫َ ْ َ َ ََ َ‬ ‫َ َ‬
‫ات الل ِه‬
‫تکلموا ِفی کل شیء و ل تتکلموا ِفی ذ ِ‬
‫نگویید‪2‬‬ ‫درباره هر چیزی سخن بگویید و دربارهی ذات خداوند سخن‬
‫ََ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َْ َ ْ ََ‬ ‫َ ْ َْ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ‬
‫ِإن الله عز َوجل َیقول َو أن ِإلی َر ِّبک المنتهی فِإذا انتهی الکَلم ِإلی الل ِه فأ ْم ِسکوا‬

‫امام صداق (ع)‪ :‬خداوند عزوجل میگوید بازگشت تو به سوی پروردگارت باشد پس هرگاه سخن به ذات خداوند‬
‫رسید از سخن گفتن خودداری کنید‪3.‬‬

‫چنان که از ظاهر روایات بر میآید تفکر در ذات حق تبارک وتعالی به شدت نهی شده است‪ .‬اما‬
‫همچنان جای این سؤال باقی است که مگر میشود انسانی دربارهی خالق خویش تفکر نکند و یا‬
‫نیندیشد چه کسی او را به وجود آورده و آن خالق بر چه اساسی استوار است؟ حکما همواره همچون‬
‫احادیث تفکر در ذات خداوند را محال دانستهاند و آنانی که پیرو دین بودهاند نیز تفکر در ذات او ا مجاز‬

‫‪ 0‬آیه ‪ 12‬سوره ذاریات‬


‫‪ 6‬اصول کافی‪ ،‬شیخ کلینی‪ ،‬ترجمه احمد بانپور‪ ،‬ج‪ ،0‬ص ‪09۷‬‬
‫‪ ۷‬همان‪ ،‬ج ‪ ،0‬ص ‪091‬‬
‫مقدمه ♦ ‪37‬‬

‫ندانستهاند‪ .‬ولی حکمای متأله همواره بشر را به تفکر در صفات الهی تشویق کردهاند‪ .‬آنچه عقل می‬
‫فهمد صفات حق است و نه ذات او‪ .‬صفاتی که ما از خدا میفهمیم اما‪ ،‬ذات خداوند نیست‪ .‬به قول‬
‫تولستوی اندیشهی خداوند‪ ،‬خود خداوند نیست‪0.‬‬

‫در تفسیر احادیث فوق حکما سخنان زیادی گفتهاند‪ .‬آنها میگویند نمیشود با عقل ذات خداوند‬
‫را درک کرد‪ .‬ولی هیچگاه خداوند تفکر در ذات و شناخت ذات را منع نکرده است‪ .‬در واقع ذات الهی‬
‫در عالم ظهور و تجلی دارد و از آن تجلیات‪ ،‬اسما و صفات به وجود میآید و عالم وجود‪ ،‬ظاهر میشود‪.‬‬
‫پس بحث از صفات ایرادی ندارد و مراد از آنچه پیامبر میگوید در نعمتهای خدا بیندیشید همین‬
‫است‪ .‬این گونه بحثها درباره صفات از آن نظر که صفات‪ ،‬ظهور ذات است مشکلی ایجاد نمیکند ولی‬
‫آنجا که انسان سعی در فهمیدن ُکنه وجودی و ذاتی حق دارد نمیتواند از راه عقل وارد شود‪ .‬به قول‬
‫شیخ اجل سعدی علیه الرحمه‪:‬‬
‫فلللروملللانلللده در کُلللنللله ملللاهلللیلللتلللش‬ ‫جللهللان مللتللفللق بللر الللهللیللتللش‬

‫نلله در ذی لل وصلللفش رسللللد دسللللت فهم‬ ‫نلله بللر اوج ذاتللش پللرد مللرغ وهللم‬

‫و نیز فردوسی شاهنامهی خود را با چنین مفهومی آغاز میکند‪:‬‬

‫کللزیللن بللرتللر انللدیشللللله بللرنللگللذرد‬ ‫بلله نلللام خلللداونللد جللان و خلللرد‬

‫نللگللارنللده بللر شلللللده پللیللکللرسلللللت‬ ‫ز نللام و نشللللان و گللمللان برترسللللت‬

‫کلله او بللرتللر از نللام و از جللایللگللاه‬ ‫نللیللابللد بللدو نللیللز انللدیشللللله راه‬

‫تفکر در ذات حق محال است ولی در صفات او همواره میتوان سیر کرد‪ .‬ذات او را نمیتوان با‬
‫استدالل عقل و منطق درک کرد‪ .‬میتوان برای وجود خالق برهان آورد ولی نمیتوان ذات او را مشخص‬
‫کرد‪ .‬اینجاست که یک درگیری عظیمی میان متفکران و عرفا در طول قرنهای متمادی شکل گرفته‬
‫است‪ .‬عرفای ما عقل را در رسیدن به خداوند عاجز میدانند و تنها راه رسیدن به خدا را دل میدانند‪.‬‬

‫‪ 0‬اعتراف‪ ،‬لئو تولستوی‪ ،‬ترجمه نسرین مجیدی‪ ،‬انتشارات روزگار نو‪ ،‬تهران‪ ،‬چاپ سوم ‪ ،0۷88‬ص ‪70‬‬
‫یا به تعبیر دیگر‬
‫غایت فهم توست‪ ،‬اهلل نیست‬ ‫آن چه پیش تو غیر از آن ره نیست‬
‫و نیز حافظ‪:‬‬
‫هر کس حکایتی به تصور چرا کنند‬ ‫معشوق چون نقاب ز رخ در نمیکشد‬
‫‪ ♦ 33‬بررسی براهین وجود خدا‬

‫عرفا یکی شدن با حق را ممکن میدانند ولی همواره حکما و فالسفه را برای اینکه سعی دارند مفاهیمی‬
‫که عقل در درک آن عاجز است را عقالنی کنند‪ ،‬مذمت میکنند و آنان را گمراه میدانند‪ .‬مولوی می‬
‫گوید‪:‬‬
‫پللای چلوبلیلن سلللخللت بللیتللمللکلیلن بود‬ ‫پللای اسللللتللداللللیللان چللوبللیللن بللود‬

‫آنان راه رسیدن به خدا را از طریق دل میدانند و نه عقل و این نزاع همواره بین این دو گروه‬
‫ادامه داشته است‪ .‬نزاع بین عقل و عشق‪.‬‬
‫صلللللاحللب دل دانللد آن را بللا دلللش‬ ‫علللللم راه حللق و علللللم مللنللزلللش‬

‫عرفا فیلسوفان را به همین دلیل در زمرهی کافران و منکران آوردهاند‪ .‬تا جایی که شخص بزرگی‬
‫مانند عطار میگوید‪:‬‬
‫دوسلللللتلللر دارم ز فلللای فللللسلللللفللله‬ ‫کللاف کلفلر ایلنلجللا بلله حللق الللمعرفلله‬

‫شیخ عطار علیه الرحمه «ک» اول کفر را به «ف» اول فلسفه ترجیح میدهد‪ .‬یا حضرت موالنا‬
‫کسانی را که همواره سعی در تفکر دربارهی خداوند را دارند مورد مالمت قرار میدهد و گمراه میداند‪:‬‬
‫گلو بللدو کوراسللللت سلللوی گنج پشللللت‬ ‫فلسلللفی خود را از انللدیشلللله بکشللللت‬

‫از ملللراد دل جلللداتلللر ملللیشلللللود‬ ‫گللو بللدو چللنللدانللک افللزون مللیدود‬

‫البته باید دانست مراد عرفا از عقل مالمتی همان عقل جزئی نگر و روزمرهی انسان است‪ .‬وگرنه‬
‫آنان عقل قدسی را پایهی جهان میدانند‪.‬‬
‫ُسلللل‬
‫عقل چون شلللاهسلللت و صلللورتها ر ُ‬ ‫این جهلان یلک فکرتسلللت از عقلل کل‬

‫عرفا بر این عقیدهاند که کل عالم ظهور خداست و در پی دلیل و استدالل بودن برای اثبات وجود‬
‫خدا کاری بس عبث و بیهوده است‪.‬‬
‫به قول شیخ محمود شبستری‪:‬‬
‫گللنللاه اسللللت‬ ‫ول لی در ذات حللق مللح ل‬ ‫در آال فللکللر کللردن شللللرط راه اسللللت‬
‫مقدمه ♦ ‪32‬‬

‫مللحللال مللحل دان تللحصلللی لل حللاصللللل‬ ‫بللود در ذات حللق انللدیشلللله بللاطللل‬

‫نلللگلللردد ذات او روشلللللن ز آیلللات‬ ‫چو آیات اسلللت روشلللن گشلللته از ذات‬

‫کلللجلللا او گلللردد از علللاللللم هلللویلللدا‬ ‫هللملله عللالللم بلله نللور اوسللللت پللیللدا‬

‫بلله نللور شللللمللع جللویللد در بللیللابللان‬ ‫زه لی نللادان کلله او خللورشلللی لد تللابللان‬

‫ایشان میگوید درست است که در مخلوقات تفکر کردن از شرطهای سلوک و پی بردن به مقام‬
‫خداست ولی همهی عالم به خاطر وجود خداست که پیدا شده حال تو چگونه میخواهی از عالم او را‬
‫نتیجه بگیری؟ نقل است که یکی از عرفا میگوید همه میگویند خدا در عالم هست ولی من هرچه‬
‫گشتم عالم را ندیدم و فقط خدا بود‪ .‬این عالم و هستی که میگویند کجاست؟‬
‫حکیم بزرگ ابوعلی سینا در کتاب االشارات و التنبیهات نیز چنین میگوید‪:‬‬
‫‪ ♦ 96‬بررسی براهین وجود خدا‬
‫َ‬ ‫ِّ َ‬ ‫َ‬
‫کف ِب َر ِّبک اگنه علی کل شی ء شهید»‪ ،‬أقول‪ :‬ان هذا‬ ‫َ َْ‬
‫أقول‪ :‬ان هذا حکم لقوم ثم یقول‪« :‬اگو لم ی ِ‬
‫‪1‬‬
‫حکم للصدیقین الذین یستشهدون به ل علیه‬

‫«آیا برای اثبات خدا کافی نیست که او بر هر چیزی گواه است؟ میگویم این حکم از‬
‫آن راستان ]صدیقان[ است که از او گواهی میخواهند نه آنکه بر او گواهی بجویند‪».‬‬

‫جناب عطار نیشابوری نیز در تذکره األولیاء در ذکر ابوالحسین نوری آوردهاند‪:‬‬

‫گفتند‪ :‬دلیل چیست به خدا؟ گفت‪ :‬خدا‪ .‬گفتند پس حال عقل چیست؟ گفت عقل‬
‫‪2‬‬
‫عاجزی است و عاجز‪ ،‬داللت نتوان کرد‪ ،‬جز بر عاجزی که مثل او بود‪.‬‬

‫پاسکال دانشمند معروف گفته است‪:‬‬

‫"پاسکال‪ :‬به وجود خدا دل گواهی میدهد و نه عقل و ایمان از این راه به دست می‬
‫‪3‬‬
‫آید‪...‬دل دالیلی دارد که عقل را به آن دسترسی نیست‪".‬‬

‫آندره ژید نیز در کتاب مائدههای زمینی چنین مضمونی را مورد استفاده قرار داده است‪.‬‬

‫ناتانائیل‪ ،‬آرزو مکن که خدا را در جایی جز همه جا بیابی‪ .‬هر مخلوقی نشانی از خداست‬
‫و هیچ مخلوقی او را هویدا نمیسازد‪ .‬هماندم که مخلوقی نظر ما را به خویشتن منحصر‬
‫کند‪ ،‬ما را از خدا برمی گرداند‪0.‬‬

‫همچنین جان میلتون در شاهکار ادبی خود یعنی بهشت گمشده نیز به زیبایی همین نکته را‬
‫بیان کرده است‪:‬‬

‫‪ 0‬ترجمه و شرح اشارات و تنبیهات‪ ،‬حکیم ابوعلی سینا‪ ،‬ترجمه و شرح دکتر حسن ملکشاهی‪ ،‬انتشارات سروش‪ ،‬تهران‪ ،‬چاپ ششم ‪ ،0۷99‬جلد‬
‫اول‪ ،‬ص ‪ 678‬و ‪691‬‬
‫‪ 6‬تذکره األولیاء ‪ ،‬عطار نیشابوری‪ ،‬نشر کومه‪ ،‬قم‪ ،‬چاپ اول ‪ ،0۷80‬ص ‪118‬‬
‫‪ ۷‬سیر حکمت در اروپا‪ ،‬محمد علی فروغی‪ ،‬انتشارات زوار‪ ،‬تهران‪ ،‬چاپ دهم ‪ ،0۷82‬ص ‪ - 61۷‬به قول کازانتزاکیس‪« :‬اصل ایمان است‪.‬اگر ایمان‬
‫داشته باشی یک تکه چوب کنده از یک در کهنه هم تبدیل به شیئی مقدس میشود‪ ،‬و اگر ایمان نداشته باشی تمام صلیب مقدس یک لنگه در‬
‫کهنه است» (زوربای یونانی‪ ،‬نیکوس کازانتزاکیس‪ ،‬ترجمهی محمد قاضی‪ ،‬انتشارات خوارزمی‪ ،‬تهران‪ ،‬چاپ سوم ‪ ،0۷98‬ص ‪)۷07‬‬
‫‪ 0‬مائدههای زمینی‪ ،‬آندره ژید‪ ،‬ترجمهی پرویز داریوش و جالل آل احمد‪ ،‬انتشارات اساطیر‪ ،‬تهران‪ ،‬چاپ دهم ‪ ،0۷89‬ص ‪08‬‬
‫مقدمه ♦ ‪93‬‬

‫ای منشأ نیکیها! ای قادر توانا‪ ،‬به راستی آثار شکوهمندت در هر سو مشاهده میگردد‪.‬‬
‫ساختار بیهمتای عالم هستی که بینظیر و زیباست‪ ،‬از آن تو است! پس به راستی تو‬
‫خود‪ ،‬چه شکوهمند و آکنده از فرهمندیِ خارق العادهای هستی‪ ،‬ای آن که زبان از‬
‫توصیفت عاجز و قاصر بر جای مانده است! ای توئی که نشسته بر فراز آسمانها‪ ،‬گاه‬
‫ناپیدا و گاه آشکار‪ ،‬حتی در پستترین آثار و مصنوعاتی که آفریدهای‪ ،‬برایمان جلوهگر‬
‫میشوی! و همین آثار است که رحمت و قدرت الهی را فراسوی هر تصوری بر ما آشکار‬
‫میسازند! ای شمایان پسران نور‪ ،‬ای شمایان فرشتگان! زبان به سخن گشایید! شمایانی‬
‫که بهتر میتوانید از این بابت به وصف او نشینید! زیرا هماره نظارهگر اوئید‪ ،‬و با سرودها‬
‫و ترانههای گروهی‪ ،‬در روزی که هرگز شبی را به دنبال ندارد‪ ،‬و سراسر آکنده از شادی‬
‫و بهجت است‪ ،‬عرش اعالی او را محصور کردهاید‪ ،‬ای شمایی که در آسمان حاضرید‪!...‬‬
‫باشد که همهی موجودات روی زمین‪ ،‬به تسبیح گویی و ستایش ازو نشینند! همو که با‬
‫آن که اول و آخر‪ ،‬و در میان است‪ ،‬و پایان و انتهایی از برایش نیست‪0 .‬‬

‫همچنین مارتن دوگار در شاهکار خود یعنی خانوادهی تیبو به این مسأله اشاره کرده است‪:‬‬

‫‪6‬‬ ‫وقتی که کسی خدا را حس کند دیگر احتیاجی ندارد که دلیلی بر حقانیت او بیاروند‪.‬‬

‫در شرح گلشن راز نیز الهیجی از جنید چنین نقل میکند‪:‬‬

‫صانِع؟ (چه دلیلی بر وجود‬


‫از حضرت شیخ جنید بغدادی پرسیدند‪َّ :‬ما اَّلدَّّ ِلیلُ عَّلَّى وُ ُجود ال ّ‬
‫صانع هست؟)فرمود که‪ :‬اَّغ َّنی الصَّّباحُ عَّن المِصباحِ (روشنی صبح ما را از وجود چراغ‬
‫‪3‬‬
‫بینیاز ساخته است)‬

‫و ویکتور هوگوی بزرگ در شاهکار جاویدان خود یعنی بینوایان میگوید‪:‬‬

‫‪ 0‬بهشت گمشده‪ ،‬جان میلتون‪ ،‬ترجمه فریده مهدوی دامغانی‪ ،‬انتشارات ذهن آویز‪ ،‬تهران‪ ،‬چاپ پنجم ‪ ،0۷8۷‬جلد دوم‪ ،‬ص ‪ 712‬و ‪717‬‬
‫‪ 6‬خانوادهی تیبو‪ ،‬روژه مارتن دوگار‪ ،‬ترجمهی ابوالحسن نجفی‪ ،‬انتشارات نیلوفر‪ ،‬تهران‪ ،‬چاپ هفتم ‪ ،0۷89‬ج ‪ ، 6‬ص ‪0112‬‬
‫‪ ۷‬مفاتیح االعجاز فی شرح گلشن راز‪ ،‬شمس الدین محمد الهیجی‪ ،‬تصحیح محمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی‪ ،‬انتشارات زوار‪ ،‬تهران‪ ،‬چاپ‬
‫دوازدهم ‪ ،0۷81‬ص‪21‬‬
‫گر دلیلت باید از وی رو متاب‬ ‫نیز مولوی‪ :‬آفتاب آمد دلیل افتاب‬
‫‪ ♦ 99‬بررسی براهین وجود خدا‬

‫خدا پشت همه چیز است‪ ،‬اما همه چیز‪ ،‬خدا را پنهان میدارد‪ - .‬همهی اشیاء‪ ،‬سیاه و‬
‫همهی مخلوقات حاجب ماورائند‪ - .‬دوست داشتن یک موجود‪ ،‬شفاف ساختن اوست‪.‬‬
‫بعضی افکار به منزلهی عبادتاند‪ .‬در زندگی لحظاتی هست که تن به هر حالت که باشد‪،‬‬
‫‪1‬‬
‫جان در سجود است‪.‬‬

‫اما چنان که میدانیم همواره نزاعی بین حکما و عرفا و برخی از فقها هست‪ .‬عرفا و فقها تفکر‬
‫دربارهی حق را نفی میکنند‪ .‬حکما هم تالششان بر این است که براهین خود را با روایات و آیات‬
‫تطبیق بدهند‪ .‬اما باید دانست تفاوت عظیمی بین این سه گروه هست‪ .‬فقیه میگوید در ذات حق تفکر‬
‫نکن و فقط آنچه به تو گفتهاند را انجام بده‪ .‬باشد که به پاداش خود برسی‪ .‬در واقع نوعی داد و ستد‪.‬‬
‫حکیم میگوید ذات حق قابل درک نیست اما میتوان در صفات او جست و جو کرد و حداقل باید‬
‫بتوان با دالیل عقلی از آن دفاع کرد‪ .‬عارف میگوید هر دو در اشتباهاند‪ .‬برخی از فقیهان در بند خرید‬
‫و فروش هستند و آخرت خود را به نماز و روزهاش میخرد‪ .‬حکما هم باید خود را از بند استدالالت‬
‫خارج کنند و حق را با دل خود درک کنند‪.‬‬
‫ما در این بحث راه حکما و فالسفه را پیش خواهیم گرفت‪ .‬آنچه مشخص است‪ ،‬مفاهیم عرفانی‬
‫و رسیدن به چنان درکی برای عام مردم مناسب نیست و حتی عرفا هم پس از شهود قلبی مجبور‬
‫هستند آنچه را مشاهده کردهاند به صورت عقالنی و منطقی بیان کنند‪ .‬سخنی که خارج از عقالنیت و‬
‫منطق باشد سخن گزافی است‪ .‬بنابراین حتی شهود عرفانی هم باید بر اساس عقالنیت باشد‪ .‬همچنین‬
‫صرف گفتن اینکه خدا هست‪ ،‬آنچنان که فقها میگویند هم قانعکننده نیست‪ .‬بنابراین عقل همواره‬
‫یار انسان در درک وقایع و مفاهیم است‪ .‬انسان باید بتواند دین خود را با عقالنیت تفکر کند‪.‬‬
‫چنانچه خود قرآن گفته است‪:‬‬
‫ََ َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ْ َ ْ ْ َ َ َََ َ‬ ‫َ َ َْ َ َ َ ْ‬
‫الدی ِن َو ِلین ِذروا ق ْو َمه ْم ِإذا َرجعوا ِإل ْی ِه ْم لعله ْم‬
‫فلول نفر ِمن ک ِل ِفرقة ِمنهم ط ِائفة ِلیتفقهوا ِ َفی ِ‬
‫َ ‪2‬‬
‫َی ْحذرون‬

‫"پس چرا از هر طایفهای جمعی برای جنگ و گروهی نزد رسول برای آموختن علم دین مهیا نباشند تا قوم خود‬
‫را چون به نزدشان بازگشتند بیم رسانند‪ ،‬باشد که (از نافرمانی خدا) حذر کنند‪".‬‬

‫‪ 0‬بینوایان‪ ،‬ویکتور هوگو‪ ،‬ترجمه حسینقلی مستعان‪ ،‬انتشارات امیرکبیر‪ ،‬تهران‪ ،‬چاپ بیست و ششم ‪ ،0۷82‬جلد دوم‪ ،‬ص ‪000‬‬
‫‪ 6‬آیه ‪ 066‬سوره توبه‬
‫مقدمه ♦ ‪95‬‬

‫کلمهی ِلیَّ َّتفَّ َّّقهُوا از فقه گرفته شده است و فقه در اصطالح به معنای علم وسیع و عمیق به معارف‬
‫و دستورهای اسالمی است و اختصاص به قسمت خاصی هم ندارد‪ .0‬چنان که معلوم است و در جاهای‬
‫دیگر قرآن نیز آمده است انسان همواره به تفکر در دین خود دعوت شده است و مشخص است که‬
‫مهمترین قسمت هر دین خدای آن دین است‪.‬‬
‫َ ْ َ‬ ‫ََ َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬
‫‪2‬‬
‫َو َی ْجعل الرج َس علی ال ِذی َن ل َیع ِقلون‬
‫ِ‬
‫"خداوند پلیدی را بر آنان که خرد نمیورزند و عقل را به کار نمیبندند‪ ،‬مقرر میدارد"‬
‫چنان که گفته شد ما در راه عقالنیت برمیداریم و سعی در روشن شدن مطلب داریم‪ .‬خداوندگار‬
‫عالم انسان را به گونهای آفریده است که همواره پرسش کند‪ .‬انسان بدون پرسش یعنی همان حیوان‪.‬‬
‫چرا باید خدا انسان را پرسشگر خلق کند ولی از تفکر در مورد خودش او را نفی کند؟ یقین ًا خداوند‬
‫انسانی را که در پی یافتن حقیقت خداوند است دوست خواهد داشت‪ .‬اندیشه و آگاهی مهمترین ودیعه‬
‫ای است که خداوند نزد انسان به امانت گذاشته است‪ .‬متنبی عرب میگوید‪:‬‬
‫هُللوَّ أَّوَّّلٌ وَّهِللیَّ الللمَّللحَّلللُّ الللثللانللی‬ ‫الرَّأیُ قَّللبلللَّ شلللَّللجللاعَّلل ِ الشلللُللجللعللانِ‬

‫اندیشه در مقام اول و شجاعت در مقام دوم است‬ ‫اندیشله قبل از شلجاعت شجاعان جای دارد‬

‫بَّلللَّللغَّللت مِللنَّ الللعَّلللللیللاءِ کُلللَّّ مَّللکللانِ‬ ‫و هُللمللا اذا اِجللتَّللمَّللعللا لِللنَّللفللسٍ مِللرَّّ ٍ‬

‫این فرد به مرحلهای باال از عظمت قدم گذاشته است‬ ‫هنگامی که اندیشله و شجاعت در یک فرد جمع شوند‬

‫أَّدنللى إِلللى شللللَّللرَّفٍ مِللنَّ اإلِنسلللللانِ‬ ‫لَّللوال ال لعُللقللولُ لَّ لک لانَّ أَّدنللى ضلللَّ لی لغَّ لمٍ‬

‫از انسللللان بلله شلللرأفللت نللزدی لکتللر بود‬ ‫اگر عقول در آدمیان نبود پسللتترین شللیر‬

‫هر انسانی همواره در طول زندگی خود با سه پرسش اساسی روبرو است‪.‬‬
‫‪ ‬چیست؟ (ما هو؟)‬
‫‪ ‬چرا؟ (لِ َّم هو؟)‬
‫‪ ‬چگونه؟ (هل هو؟)‬

‫‪ 0‬کلیات علوم اسالمی اصول فقه‪-‬فقه‪ ،‬استاد شهید مرتضی مطهری‪ ،‬انتشارات صدرا‪ ،‬تهران‪ ،‬چاپ چهل و ششم ‪ ،0۷87‬ج‪ ،۷‬ص ‪21‬‬
‫‪ 6‬آیه ‪ 011‬سوره یونس‬
‫‪ ♦ 94‬بررسی براهین وجود خدا‬

‫اگر این سه پرسش را از انسانی بگیرید در واقع راه تفکر و تأمل را از او سلب کردهاید‪ .‬با هر کدام‬
‫از این پرسشها انسان منتظر دریافت پاسخی در خور و مناسب پرسش خود خواهد بود‪ .‬زمانی که‬
‫انسان از چیستی یکشی سؤال میکند در واقع طالب ماهیت آن است‪ .‬این درخت چیست؟ از چه‬
‫تشکیل شده است؟ زمانی که انسان از چگونگی یکشی سؤال میکند در واقع میخواهد بداند چگونه‬
‫وجود دارد‪ .‬ساختار آن چیست‪ .‬چگونه این درخت وجود دارد؟ و هرگاه بشر به دنبال چرایی یکشی‬
‫باشد به این دلیل است که میخواهد بداند چرا وجود دارد؟ علت آن چیست؟‬
‫در کل هستی فقط انسان است که پرسش دارد‪ .‬هیچ موجودی به غیر از انسان پرسش ندارد‪.‬‬
‫هیچ موجودی در عالم از ماهیت و علت یکشی سؤال نمیکند‪ .‬اولین چیزی که یک فیلسوف واقعی با‬
‫آن مواجه است در واقع طی کردن این سه مرحله از پرسش است‪ .‬برای انسان تعریفهای زیادی شده‬
‫است‪ .‬حیوان اقتصادی‪ ،‬حیوان اجتماعی و ‪ .. ...‬ولی ‪ 6111‬سال پیش از این ارسطو فیلسوف شهیر‬
‫یونانی بشر را این چنین تعریف کرد‪ .‬حیوان ناطق‪.‬‬
‫کسانی که با منطق آشنایی دارند میدانند که یک قضیه دارای جنس و فصل میباشد‪ .‬جنس‬
‫آن چیز کلی است که موضوع در آن قرار میگیرد و فصل آن چیزی است که آن موضوع را از سایر‬
‫اجزاء یک کلی جدا میکند‪ .‬انسان حیوان ناطق است‪ .‬انسان موضوع‪ ،‬حیوان جنس و ناطق فصل قضیه‬
‫هستند‪ .‬یعنی انسان در زمرهی حیوانات قرار میگیرد ولی چیزی که او را از طبقهی حیوانات جدا می‬
‫کندناطق بودن اوست‪ .‬حکم ناطق بودن انسان تنها سخن گفتن او نیست‪ .‬بلکه منظور از ناطق بودن‬
‫یعنی انسان تعقل دارد‪ .‬انسان بدون تعقل نمیتواند سخن بگوید‪ .‬هر سخن گفتنی ظهور تعقل انسان‬
‫است‪ .‬این تعقل است که انسان را از حیوانات جدا میکند‪ .‬انسان بدون تعقل و اندیشه مانند یک موجود‬
‫مرده به حساب میآید که نه بر او تکلیفی هست و نه از او بازخواستی میشود‪.‬‬
‫بنابراین هیچ انسانی بدون این سه پرسش فرصت تفکر و تعقل نخواهد داشت‪ .‬این چنین انسانی‬
‫که پرسش بکند یک فیلسوف است ولو در دورترین مناطق جغرافیایی بدون تحصیالت زندگی کند‪.‬‬
‫ولی کسی که در طول زندگی خود پرسشی نداشته باشد حقیقت ًا در همان مرحله از حیوانیت خود باقی‬
‫مانده است ولو دارای باالترین مدارک تحصیلی باشد‪ .‬بدون پرسش انسان چگونه میخواهد دست به‬
‫کشف و اختراع بزند؟ بنابراین فلسفه یعنی پرسیدن و به بیان بهتر فلسفه یعنی تعقل‪ .‬تعقل در مورد‬
‫همه چیز از ذات خدا تا ماهیت کوچکترین موجودات‪ .‬آن چیز ماهیتش چیست؟ حال که ماهیت دارد‬
‫آیا هست؟ حال که هست آیا میتوانست که نباشد؟ اینها سؤاالتی است که یک فیلسوف با آن مواجه‬
‫است‪ .‬این عظمت انسان است که میتواند تعقل کند و بپرسد‪ .‬عقل هدیهای است از طرف خداوند به‬
‫مقدمه ♦ ‪93‬‬

‫انسان تا بتواند در آفریش تفکر کند‪ .‬کدام موجود است که چنین ویژگی دارد؟ حقا که چنین موجودی‬
‫اشرف مخلوقات است‪ .‬چه زیبا گفت حضرت حافظ‪:‬‬
‫بللخللواه جللام و گللالب بلله خللاک آدم ری لز‬ ‫فرشللته عشللق نداند که چیسللت ای سللاقی‬

‫آری این انسان است که میفهمد‪ .‬حق اوست که خاکش به گالب معطر شود‪ .‬افسوس که در این‬
‫زمان انسانیت نزول کرده و ارزش و جان سگان همتراز انسانهاست‪ .‬قبول این تفکر نشاندهندهی‬
‫روشنفکری افراد است و قبول نکردن آن نشانی است از جاهلیت‪ .‬این عقل است که موجودات را از هم‬
‫جدا میکند‪ .‬موجودی که عقل ندارد ارزشی هم نخواهد داشت و باید به همانگونه که زندگی میکند ر‬
‫ها شود‪.‬‬
‫به زبان حضرت مولوی این سخن چنین بیان شده است‪:‬‬
‫جللمللللله انسللللان را بللکللش از بللهللر هُ لش‬ ‫جلمللللله حلیلوان را پلی انسللللان بکش‬

‫آری جان همهی حیوانات در برابر یک انسان واقعی بیارزش است همانطور که یک انسان بدون‬
‫تفکر در زمرهی حیوانات قرار میگیرد‪ .‬مشخص است که مقصود از کشتن همان ارزشگذاری است و‬
‫نه قتل نفس‪ .‬همهی موجودات عالم برای خود ارزش دارند و هیچ موجودی حق خروج از حدود خودش‬
‫را ندارد ولی به حسب ارزش باید پذیرفت که میان موجودات تفاوت است‪ .‬اما آنچه مشخص است این‬
‫میباشد که عقل و آگاهی انسان دست از کنجکاوی بر نمیدارد و همواره به دنبال پرسش است‪ .‬از‬
‫جمله مهمترین این پرسشها‪« ،‬خالق این عالم کیست؟» میباشد‪.‬‬
‫آنچه مشخص است این است که قطع ًا وجود ذات خداوند غیر قابل اثبات است‪ .‬آن چیزی اثبات‬
‫میشود که دارای حدود باشد‪ .‬بنابراین اگر ما موفق به اثبات ذات خدا شویم در واقع اثبات کردهایم که‬
‫او حدودی دارد و این حدود با آنچه که ما از خدا میدانیم در تعارض است‪ .‬پس براهین در واقع تنبهی‬
‫برای وجود خدا هستند‪ .‬یعنی نهایت ًا میتوانند اثبات کنند که خالقی باید باشد‪ .‬اما اینکه آن خالق‬
‫چیست خارج از تفکر بشری است‪.‬‬
‫ما دربارهی براهین وجود خدا بحث میکنیم و نه براهین ماهیت یا چیستی خدا‪ .‬این براهین می‬
‫گویند ما باید بگوییم خالقی هست‪ .‬اما اینکه این خالق چیست و ذاتش چیست خارج از عقل بشری‬
‫است‪ .‬چنانکه اگر ما در اتاقی در بسته تنها باشیم و فردی خارج از اتاق شروع به ایجاد صدا کند ما می‬
‫توانیم حکم کنیم که چیزی خارج از اتاق هست‪ .‬یعنی چیزی وجود دارد ولی ما نمیتوانیم حکم کنیم‬
‫‪ ♦ 90‬بررسی براهین وجود خدا‬

‫آن چه چیز یا چه کسی است‪ .‬ما سعی میکنیم مهمترین دالیل در له و علیه وجود خدا را بیان کنیم‬
‫و نتیجهگیری را به خواننده واگذار میکنیم‪.‬‬
‫سعی این نگارندهی حقیر این است که در کنار مفاهیم فلسفی نظرات سایر بزرگان نیز در خالل‬
‫بحثها آورده شود تا نظرات گوناگون مورد بحث قرار بگیرند‪ .‬به نظر این حقیر امروزه دیگر نمیتوان به‬
‫سایر علوم بیتفاوت بود و با رویکردی فلسفی و نظری مح به مباحث پرداخت‪ .‬از همین جهت سعی‬
‫کردهام تا جایی که میشود نظرات گوناگون در میان مباحث مطرح شود تا ببینیم آیا واقع ًا وجود داشتن‬
‫خالق برای انسان ضروری است یا خیر؟‬
‫حقیقت ًا مسألهی وجود خدا غیر از مفاهیم فلسفی‪ ،‬در مسائل معنوی و روانی تأثیر بسیار مهمی‬
‫دارد و نمیتوان با نظر و قواعد فلسفی صرف در مورد آن بحث کرد‪ .‬به همین جهت در این کتاب سعی‬
‫شده جنبههای روانی و عاطفی این مسأله نیز بررسی شود‪ .‬همچنین برای رعایت انصاف تا جایی که‬
‫امکان داشته است نظرات مخالفین نیز مورد بررسی قرار گرفته است‪ .‬اندیشمندان زیادی هستند که‬
‫وجود خدا را قبول ندارند و سعی شده است تا نظرات آنها نیز مورد توجه قرار بگیرد‪ .‬از جمله نظرات‬
‫هیوم‪ ،‬فروید‪ ،‬راسل و ‪...‬‬
‫این نکته هم ضروری است که بدانیم امروزه با پیشرفت علم مخالفتهای زیادی با اعتقادات‬
‫مذهبی به وجود آمده است‪ .‬درست این است که بپذیریم حاکم عالم ماده و طبیعت‪ ،‬علم است و نمی‬
‫توان سخن علمای علم را نادید انگاشت‪ .‬همچنین نمیتوان بر روی صندلیهای دسته دار نشست و با‬
‫تفکر و استدالل مح به حل مسائل جهان پرداخت‪ .‬افراط و تفریط در هر مسالهای میتواند مشکل‬
‫ساز باشد‪ .‬بشریت به هر دو روش برای ادامهی بقا و پیشرفت خود نیاز دارد‪ .‬اما مطلق پنداشتن هر یک‬
‫از این طُرُق‪ ،‬نه تنها موجب تعصب و جهالت میشود بلکه میتواند موجب صدمه زدن به سایر معرفت‬
‫های بشری نیز بشود‪ .‬به قول خیام‪:‬‬
‫قلوملی بلله گللمللان فللتللاده در راه یلقین‬ ‫قللومللی مللتللفللکللرنللد انللدر ره دیللن‬

‫کللای بیخبران راه نلله آنسللللت و نلله این‬ ‫میترسلللم از آن کلله بللانللگ آیلد روزی‬

‫ماده و اندیشه و حیات مسائلی هستند که با یکدیگر ارتباط دارند‪ .‬اطالع از چگونگی این ارتباط‬
‫مختص تنها یکی از علوم نیست‪ .‬هرگاه ما بخواهیم ارتباط میان اندیشه‪ ،‬حیات و ماده را با تنها یکی از‬
‫علوم توضیح دهیم‪ ،‬در حقیقت به بن بست میخوریم‪ .‬زمانی میتوانیم این ارتباط و پیوستگی را روشن‬
‫تر کنیم که بتوانیم از تمام قدرت معرفتی بشر در این راستا استفاده کنیم‪ .‬اما حقیقت این است که‬
‫بحث وجود خدا چیزی نیست که بتوان با علم به آن پی برد‪ .‬چرا که علم تنها با مسائل مادی و روابط‬
‫مقدمه ♦ ‪97‬‬

‫میان اجزا طبیعی سر و کار دارد و به همین جهت سخنان ناصواب بسیاری از سوی علمای زیست‬
‫ال جزء حیطهی تخصصی آنها‬ ‫شناس و فیزیکدان برای وجود خدا مطرح شده است که در واقع اص ً‬
‫قرار نمیگیرد‪ .‬چرا که فلسفه از چرایی آفرینش سخن میگوید و علم از چگونگی آن‪ .‬فرانسیس کالینز‬
‫(‪ )Francis S. Collins‬از مطرحترین دانشمندان حال حاضر جهان که امروزه با گسترش ویروس کرونا‬
‫نام او بیشتر به گوش میرسد در این باره میگوید‪:‬‬

‫حوزه علم کاوش در طبیعت است‪ .‬اما قلمرو خدا در جهان روحانی و معنوی است‪،‬‬
‫قلمرویی که نمیتوان با ابزار و زبان علم کاوش کرد‪ .‬باید با قلب‪ ،‬ذهن و روح بررسی شود‬
‫‪ -‬و ذهن باید راهی برای پذیرش هر دو قلمرو بیابد‪ ... .‬علم تنها راه قابل اعتماد برای‬
‫درک جهان طبیعی است و ابزارهای آن در صورت استفاده صحیح میتوانند بینش‬
‫عمیقی در مورد وجود مادی ایجاد کنند‪ .‬اما علم قادر به پاسخگویی به سؤاالتی از قبیل‬
‫"چرا جهان به وجود آمده است؟" نیست‪" .‬معنای وجود انسان چیست؟ " "چه اتفاقی‬
‫بعد از مرگ ما میافتد؟ "‪ .‬یکی از قویترین انگیزههای بشر جستجوی پاسخ برای‬
‫سؤاالت عمیق است و ما باید تمام قدرت دیدگاههای علمی و معنوی را در درک آنچه‬
‫دیده میشود و از آن دیده نمیشود‪ ،‬به دستآوریم‪0.‬‬

‫همچنین سخنان بسیار جزمی و خشک نیز از جانب فالسفه ذکر شده است که گویا چشم خود‬
‫را بر روی حقایق طبیعت بستهاند‪ .‬امروزه دیگر نمیتوان چشم بر روی علوم تجربی بست و با استدالل‬
‫خالی به سوی طبیعت نگریست‪ .‬در کشور ما این انتظار میرود که علم جای بیشتری باز کند و نظرات‬
‫خشک و از کار افتادهی قدیمی از دانشگاههای ما رخت بربندند‪ .‬در کنار علوم‪ ،‬فالسفه نیز باید همراه‬
‫با مسائل روز برای مشکل گشایی تالش کنند‪ .‬به همین جهت تالش شده در این کتاب برعکس سایر‬
‫کتبی که در این زمینه به نگارش در آمده است‪ ،‬نظریات جدید علمی نیز مورد بررسی قرار بگیرند‪.‬‬
‫ذکر این نکته هم ضروری میدانم که اگر در متن کتاب در برخی مسائل سخنان کمی تند و تیز‬
‫باشد در حقیقت معطوف به استداللکننده و نویسندهی مطلب است و نه به علوم‪ .‬برخی از دانشمندان‬
‫علوم تجربی حدود علم خودشان را فراموش میکنند و با لحنی حق به جانب سخن میگویند و به‬
‫همین جهت ممکن است که ما نیز کمی تندتر با آنها برخورد کرده باشیم‪ .‬البته تمام تالش خود را‬
‫کردهام تا در نهایت احترام نظرات مورد بررسی و نقد قرار بگیرد‪ .‬یافتههای علمی چیزی نیست که‬

‫‪1 The Language of God (2006), Francis S. Collins, Free Press, New York,p 6‬‬
‫‪ ♦ 93‬بررسی براهین وجود خدا‬

‫بتوان با آن به مبارزه پرداخت‪ .‬اما نتایجی که از یافتههای علمی گرفته میشود میتواند مورد انتقاد قرار‬
‫بگیرد به خصوص که اگر در حیطه مسائل فلسفی و معرفتی باشد‪.‬‬
‫بندهی حقیر به عنوان نویسندهی این متن وجود خداوند را الزمه هستی میدانم‪ .‬بنابراین قطع ًا‬
‫در طول این نوشته جهتگیریهایی در بحثها خواهم داشت‪ .‬این وظیفهی خوانندهی محترم است‬
‫که این جهتگیریها را تشخیص دهد و خارج از آنچه که بندهی حقیر بدان سوی داشتهام برای خود‬
‫نتیجهگیری کند‪ .‬ان شاء اهلل که اگر بحث ما نتوانست انتظارات خواننده را برآورده کند‪ ،‬حداقل بتواند‬
‫تاریخچهای مختصر از تفکر حکما را برای خوانندگان شرح دهد‪.‬‬
‫کلله هیچم ز افعللال پسلللنللدی لده نیسللللت‬ ‫کس از من سلللیله نلامهتر دیده نیسلللت‬

‫خللدایللا ز عللفللوم مللکللن نللاامللیللد‬ ‫بضلللللاعلللت نلللیلللاوردم اال املللیلللد‬

You might also like