Professional Documents
Culture Documents
مقدمه
مقدمه
شاید بتوان گفت بحث وجود یا عدم وجود خدا از مهمترین و شاید مهمترین مسألهی معرفتی
در میان انسانها به خصوص در جهان امروزه میباشد .شاید سخن گزافی نباشد اگر بگوییم ظهور ادیان
مختلف بخاطر دفاع از وجود خداوند بوده و افراد بخاطر مختلف بودن طرق عبادتی و اثباتی خدای دین
خویش با هم به دعوا و منازعه پرداختهاند .فارغ از ادیان ابراهیمی ،سایر ادیان و آیینها نیز برای خویش
خدایی فرض کردهاند و همواره در صدد اثبات بر حق بودن خدای خویش هستند .در این بین همواره
افراد متفاوتی از هر یک از این ادیان برای ادعاهای خویش برهانهایی آوردهاند که قابل توجه است.
برخی براهین برای وجود خداوند بوده و برخی دیگر نیز برای رد وجود چنین تفکری بوده است.
با توجه به عظمت موضوع باید دانست که این بحث از اولویتهای هر انسانی برای شروع معرفت
شناسی و یافتن کمال است .انسانی که نتواند برای عبادت خویش دلیل قانعکنندهای بیاورد ،دین او
قطع ًا ناقص است یا از روی تعصب و جبر تاریخی و جغرافیایی چنین عقیدهای دارد .در طول تاریخ
انسان همواره جویای خداوندی برای عبادت بوده است .به همین سبب روی به پرستش اشیا ،بتها یا
الههها آورده است .اینکه چرا بشر چنین رویهای پیش گرفته است از موضوعات مورد بحث ما خواهد
بود اما گویی بشر همواره از اینکه نتواند چیزی را مورد پرستش قرار دهد دچار اضطراب میشود .شاید
دلیل برخی از جنگها و نزاعهای دینی از همین جهت باشد که هرکس آن خدایی که در ذهن دارد
را مطلق میداند و برای این ارزش ،حاضر است جان خودش را هم فدا کند .درست است که ممکن
است در مصداق خدا ،خطاها و اشتباههایی در طول تاریخ رخ داده باشد ولی سؤال مهمی که از
موضوعات مهم مورد بحث ما خواهد بود همین میل خدا جویی انسان است.
باید توجه داشت که خداوندی که از ادیان ابراهیمی یا به صورت کلیتر از ادیان برداشت میشود
با آن خدایی که حکما و فالسفه سعی در اثبات وجود آن دارند متفاوت است .حکما سعی دارند که از
مقدمات بدیهی و بدون پیش فرض وجود خداوند را اثبات کنند در حالی که در ادیان این پیش فرض
ایمان قلبی است .آنچه مشخص است ادیان برای اثبات وجود خدا همواره دارای پیش فرضهایی
♦ 34بررسی براهین وجود خدا
هستند که بعض ًا هم خارج توانایی و درک بشری میباشند و این پیش فرضها را خو ِد خدای آن دین
برای آنها قرار داده است.
ما دراین بحث سعی بر این داریم که بیشتر روی به براهین عقلی بیاوریم چرا که حقیقت ًا امروزه
صرف بیان مطالب از سایر منابع نمیتواند جوانان را قانع کند .شاید بر ما خرده گرفته شود که صرف
آیات و احادیث حجت است و نیاز به براهین عقلی نیست .اما به نظر این حقیر چنین مطلب عظیمی
حتم ًا نیازمند تفکر و تأمل است و هر انسانی باید بتواند بر روی این موضوع فکر کند و سپس ببیند آیا
آنچه میپرستد با آنچه در تفکر دارد سازگار است یا خیر .استناد به احادیث و روایات و کتب دینی
زمانی ارزشمند است که بتوانیم آنها را با براهین عقلی مورد بررسی قرار دهیم .صرف این که مطلبی
چون هم در کتب اهل سنت و هم در کتب اهل شیعه بیان شده است و بنابراین سخن درستی است
یا فالن فقیه یا عالمی آن را گفته نمیتواند مورد استناد قرار بگیرد.
در استدالل باال دلیل درست بودن قضیه ،وجود حدیث یا سخنی در هر دو مذهب اسالمی یا
نقل از عالم یا فقیهی مورد اطمینان میباشد .خب هر انسان عاقلی چنین استداللی را برای این بحث
قانعکننده نمییابد .توسل به مرجع از لحاظ منطقی زمانی درست است که آن مرجع سخنش از روی
برهان و دلیل منطقی باشد .نه اینکه خود مرجع ،متوسل به مرجع یا حدیثی دیگر شده باشد و صرف
نقل آن از بزرگان دین را کافی بداند .خصوصاً در بحث مهمی مثل وجود خدا .ما نمیتوانیم چنین
استدالالتی را پایهی ایمان خود قرار دهیم .در هر مذهبی چنین استداللی تقلید حساب میشود و فاقد
اعتبار میباشد و حتی میتواند موجب سقوط یک تمدن بشود .مولوی میگوید:
ای دو صللللد لللعللنللت بللر این تقلی لد بللاد خلللللق را تللقلللللی لدشللللان بللر بللاد داد
مالزمه میان حکم عقل و شرع به معنی این نیست که هرکجا حکم عقل وجود دارد،
حکم دیگری که حکم شرع خوانده میشود میز وجود خواهد داشت .به عبارت دیگر می
توان گفت در یک مورد معین ،دو حکم وجود ندارد و مکلف در یک واقعه ،محکوم به دو
حکم نیست .بلکه منظور از مالزمه میان حکم عقل و حکم شرع این است که وقتی عقل
خالی از شائبه اوهام به چیزی حکم میکند ،شرع مقدس نیز همان حکم را دارد .بنابراین
در یک واقعه یک حکم بیشتر وجود ندارد ،ولی این حکم هم مقتضای عقل است و هم
1
شرع آن را ایجاب مینماید.
بنابراین هر موضوعی باید مورد بررسی عقل قرار بگیرد و اگر خارج از عقالنیت بود باطل است.
چنان که خود پیامبر (ص) عقل را حجت و پیامبر درونی معرفی کرده است و از آن به عنوان حجت
باطنی یاد شده است6.
در تمام کتب دینی معتبر همواره سخن از عقالنیت بوده است و عقل حجت درونی انسان معرفی
شده است .البته ما نمیخواهیم در این جا راه افراط را پی بگیریم چنانکه معتزله گرفتند .در طول تاریخ
اسالم هموراه نزاع معروفی بین دو گروه اشاعره و معتزله وجود داشته است .اشاعره میگفتند هرچه از
خدا نقل شده است همان درست است .عقل در انسان نیازمند راهنمایی دین است وگرنه به هیچ کاری
نمیآید .از طرفی معتزله شرع را در پرتو عقل میدیدند .برخی از آنها در این عقل گرایی به راه افراط
کشیده شدند و تمام موازین شرعی و دینی را نیز از گذرگاه عقل میگذراندند ۷.باید توجه داشت که
افراط و تفریط در هر مسالهای موجب گمراهی و ضاللت خواهد شد .اما آنچه مشخص است این است
که تمام اعمال بشری از روی آگاهی صورت میگیرد.
در بحث معادشناسی همواره ادیان اعمال انسان را وسیلهی سنجش قرار دادهاند .یعنی هرچه
انسان بدان عمل میکند نشاندهندهی مقدار کمال اوست .پاداش او بر اساس عمل او میباشد .در
قرآن کریم هدف خلقت بشر عبادت بیان شده است:
0ماجرای فکر فلسفی در جهان اسالم ،استاد غالمحسین ابراهیمی دینانی ،انتشارات طرح نو ،تهران ،چاپ چهارم ،0۷87ج ،0.ص 6۷8
ل َّو االَّنبیا ُء َّو االَّئِمَّّهَُّ ،و َّا ّمَّا الباطِ َّن ُه فَّال ُعقُولُ=همانا خداوند دو حجت بر
س حُجَّّتَّینِ :حُجَّّ ًه ظا ِه َّر َّه َّو حُجَّّ ًه باطِنَّهً ،فَّ َّامَّّا الظّاهِ َّر ُه فَّال ُّرسُ ُ
ن لِ ّل ِه َّعلَّی النّا ِ
6إ َّّ
مردم دارد:حجت آشکار که فرستادگان خداوند و پیامبران و امام هستند و حجت پنهان که عقل مردم میباشد (.اصول کافی ،شیخ کلینی ،ترجمه
احمد بانپور ،انتشارات راز توکل ،مشهد ،چاپ دوم ،0۷8۷ج ،0ص )10
۷بنگرید به :ماجرای فکر فلسفی در جهان اسالم ،استاد غالمحسین ابراهیمی دینانی ،انتشارات طرح نو ،تهران ،چاپ چهارم ،0۷87ج ،0.ص
۷00
♦ 30بررسی براهین وجود خدا
َ َ َ َْ ْ َ َ ْ ْ َ َ َْ
ون
ِ دبع اْلنس ِإل ِلی
وما خلقت ال ِجن و ِ
امام صداق (ع) :خداوند عزوجل میگوید بازگشت تو به سوی پروردگارت باشد پس هرگاه سخن به ذات خداوند
رسید از سخن گفتن خودداری کنید3.
چنان که از ظاهر روایات بر میآید تفکر در ذات حق تبارک وتعالی به شدت نهی شده است .اما
همچنان جای این سؤال باقی است که مگر میشود انسانی دربارهی خالق خویش تفکر نکند و یا
نیندیشد چه کسی او را به وجود آورده و آن خالق بر چه اساسی استوار است؟ حکما همواره همچون
احادیث تفکر در ذات خداوند را محال دانستهاند و آنانی که پیرو دین بودهاند نیز تفکر در ذات او ا مجاز
ندانستهاند .ولی حکمای متأله همواره بشر را به تفکر در صفات الهی تشویق کردهاند .آنچه عقل می
فهمد صفات حق است و نه ذات او .صفاتی که ما از خدا میفهمیم اما ،ذات خداوند نیست .به قول
تولستوی اندیشهی خداوند ،خود خداوند نیست0.
در تفسیر احادیث فوق حکما سخنان زیادی گفتهاند .آنها میگویند نمیشود با عقل ذات خداوند
را درک کرد .ولی هیچگاه خداوند تفکر در ذات و شناخت ذات را منع نکرده است .در واقع ذات الهی
در عالم ظهور و تجلی دارد و از آن تجلیات ،اسما و صفات به وجود میآید و عالم وجود ،ظاهر میشود.
پس بحث از صفات ایرادی ندارد و مراد از آنچه پیامبر میگوید در نعمتهای خدا بیندیشید همین
است .این گونه بحثها درباره صفات از آن نظر که صفات ،ظهور ذات است مشکلی ایجاد نمیکند ولی
آنجا که انسان سعی در فهمیدن ُکنه وجودی و ذاتی حق دارد نمیتواند از راه عقل وارد شود .به قول
شیخ اجل سعدی علیه الرحمه:
فلللروملللانلللده در کُلللنللله ملللاهلللیلللتلللش جللهللان مللتللفللق بللر الللهللیللتللش
نلله در ذی لل وصلللفش رسللللد دسللللت فهم نلله بللر اوج ذاتللش پللرد مللرغ وهللم
تفکر در ذات حق محال است ولی در صفات او همواره میتوان سیر کرد .ذات او را نمیتوان با
استدالل عقل و منطق درک کرد .میتوان برای وجود خالق برهان آورد ولی نمیتوان ذات او را مشخص
کرد .اینجاست که یک درگیری عظیمی میان متفکران و عرفا در طول قرنهای متمادی شکل گرفته
است .عرفای ما عقل را در رسیدن به خداوند عاجز میدانند و تنها راه رسیدن به خدا را دل میدانند.
0اعتراف ،لئو تولستوی ،ترجمه نسرین مجیدی ،انتشارات روزگار نو ،تهران ،چاپ سوم ،0۷88ص 70
یا به تعبیر دیگر
غایت فهم توست ،اهلل نیست آن چه پیش تو غیر از آن ره نیست
و نیز حافظ:
هر کس حکایتی به تصور چرا کنند معشوق چون نقاب ز رخ در نمیکشد
♦ 33بررسی براهین وجود خدا
عرفا یکی شدن با حق را ممکن میدانند ولی همواره حکما و فالسفه را برای اینکه سعی دارند مفاهیمی
که عقل در درک آن عاجز است را عقالنی کنند ،مذمت میکنند و آنان را گمراه میدانند .مولوی می
گوید:
پللای چلوبلیلن سلللخللت بللیتللمللکلیلن بود پللای اسللللتللداللللیللان چللوبللیللن بللود
آنان راه رسیدن به خدا را از طریق دل میدانند و نه عقل و این نزاع همواره بین این دو گروه
ادامه داشته است .نزاع بین عقل و عشق.
صلللللاحللب دل دانللد آن را بللا دلللش علللللم راه حللق و علللللم مللنللزلللش
عرفا فیلسوفان را به همین دلیل در زمرهی کافران و منکران آوردهاند .تا جایی که شخص بزرگی
مانند عطار میگوید:
دوسلللللتلللر دارم ز فلللای فللللسلللللفللله کللاف کلفلر ایلنلجللا بلله حللق الللمعرفلله
شیخ عطار علیه الرحمه «ک» اول کفر را به «ف» اول فلسفه ترجیح میدهد .یا حضرت موالنا
کسانی را که همواره سعی در تفکر دربارهی خداوند را دارند مورد مالمت قرار میدهد و گمراه میداند:
گلو بللدو کوراسللللت سلللوی گنج پشللللت فلسلللفی خود را از انللدیشلللله بکشللللت
البته باید دانست مراد عرفا از عقل مالمتی همان عقل جزئی نگر و روزمرهی انسان است .وگرنه
آنان عقل قدسی را پایهی جهان میدانند.
ُسلللل
عقل چون شلللاهسلللت و صلللورتها ر ُ این جهلان یلک فکرتسلللت از عقلل کل
عرفا بر این عقیدهاند که کل عالم ظهور خداست و در پی دلیل و استدالل بودن برای اثبات وجود
خدا کاری بس عبث و بیهوده است.
به قول شیخ محمود شبستری:
گللنللاه اسللللت ول لی در ذات حللق مللح ل در آال فللکللر کللردن شللللرط راه اسللللت
مقدمه ♦ 32
مللحللال مللحل دان تللحصلللی لل حللاصللللل بللود در ذات حللق انللدیشلللله بللاطللل
نلللگلللردد ذات او روشلللللن ز آیلللات چو آیات اسلللت روشلللن گشلللته از ذات
کلللجلللا او گلللردد از علللاللللم هلللویلللدا هللملله عللالللم بلله نللور اوسللللت پللیللدا
بلله نللور شللللمللع جللویللد در بللیللابللان زه لی نللادان کلله او خللورشلللی لد تللابللان
ایشان میگوید درست است که در مخلوقات تفکر کردن از شرطهای سلوک و پی بردن به مقام
خداست ولی همهی عالم به خاطر وجود خداست که پیدا شده حال تو چگونه میخواهی از عالم او را
نتیجه بگیری؟ نقل است که یکی از عرفا میگوید همه میگویند خدا در عالم هست ولی من هرچه
گشتم عالم را ندیدم و فقط خدا بود .این عالم و هستی که میگویند کجاست؟
حکیم بزرگ ابوعلی سینا در کتاب االشارات و التنبیهات نیز چنین میگوید:
♦ 96بررسی براهین وجود خدا
َ ِّ َ َ
کف ِب َر ِّبک اگنه علی کل شی ء شهید» ،أقول :ان هذا َ َْ
أقول :ان هذا حکم لقوم ثم یقول« :اگو لم ی ِ
1
حکم للصدیقین الذین یستشهدون به ل علیه
«آیا برای اثبات خدا کافی نیست که او بر هر چیزی گواه است؟ میگویم این حکم از
آن راستان ]صدیقان[ است که از او گواهی میخواهند نه آنکه بر او گواهی بجویند».
جناب عطار نیشابوری نیز در تذکره األولیاء در ذکر ابوالحسین نوری آوردهاند:
گفتند :دلیل چیست به خدا؟ گفت :خدا .گفتند پس حال عقل چیست؟ گفت عقل
2
عاجزی است و عاجز ،داللت نتوان کرد ،جز بر عاجزی که مثل او بود.
"پاسکال :به وجود خدا دل گواهی میدهد و نه عقل و ایمان از این راه به دست می
3
آید...دل دالیلی دارد که عقل را به آن دسترسی نیست".
آندره ژید نیز در کتاب مائدههای زمینی چنین مضمونی را مورد استفاده قرار داده است.
ناتانائیل ،آرزو مکن که خدا را در جایی جز همه جا بیابی .هر مخلوقی نشانی از خداست
و هیچ مخلوقی او را هویدا نمیسازد .هماندم که مخلوقی نظر ما را به خویشتن منحصر
کند ،ما را از خدا برمی گرداند0.
همچنین جان میلتون در شاهکار ادبی خود یعنی بهشت گمشده نیز به زیبایی همین نکته را
بیان کرده است:
0ترجمه و شرح اشارات و تنبیهات ،حکیم ابوعلی سینا ،ترجمه و شرح دکتر حسن ملکشاهی ،انتشارات سروش ،تهران ،چاپ ششم ،0۷99جلد
اول ،ص 678و 691
6تذکره األولیاء ،عطار نیشابوری ،نشر کومه ،قم ،چاپ اول ،0۷80ص 118
۷سیر حکمت در اروپا ،محمد علی فروغی ،انتشارات زوار ،تهران ،چاپ دهم ،0۷82ص - 61۷به قول کازانتزاکیس« :اصل ایمان است.اگر ایمان
داشته باشی یک تکه چوب کنده از یک در کهنه هم تبدیل به شیئی مقدس میشود ،و اگر ایمان نداشته باشی تمام صلیب مقدس یک لنگه در
کهنه است» (زوربای یونانی ،نیکوس کازانتزاکیس ،ترجمهی محمد قاضی ،انتشارات خوارزمی ،تهران ،چاپ سوم ،0۷98ص )۷07
0مائدههای زمینی ،آندره ژید ،ترجمهی پرویز داریوش و جالل آل احمد ،انتشارات اساطیر ،تهران ،چاپ دهم ،0۷89ص 08
مقدمه ♦ 93
ای منشأ نیکیها! ای قادر توانا ،به راستی آثار شکوهمندت در هر سو مشاهده میگردد.
ساختار بیهمتای عالم هستی که بینظیر و زیباست ،از آن تو است! پس به راستی تو
خود ،چه شکوهمند و آکنده از فرهمندیِ خارق العادهای هستی ،ای آن که زبان از
توصیفت عاجز و قاصر بر جای مانده است! ای توئی که نشسته بر فراز آسمانها ،گاه
ناپیدا و گاه آشکار ،حتی در پستترین آثار و مصنوعاتی که آفریدهای ،برایمان جلوهگر
میشوی! و همین آثار است که رحمت و قدرت الهی را فراسوی هر تصوری بر ما آشکار
میسازند! ای شمایان پسران نور ،ای شمایان فرشتگان! زبان به سخن گشایید! شمایانی
که بهتر میتوانید از این بابت به وصف او نشینید! زیرا هماره نظارهگر اوئید ،و با سرودها
و ترانههای گروهی ،در روزی که هرگز شبی را به دنبال ندارد ،و سراسر آکنده از شادی
و بهجت است ،عرش اعالی او را محصور کردهاید ،ای شمایی که در آسمان حاضرید!...
باشد که همهی موجودات روی زمین ،به تسبیح گویی و ستایش ازو نشینند! همو که با
آن که اول و آخر ،و در میان است ،و پایان و انتهایی از برایش نیست0 .
همچنین مارتن دوگار در شاهکار خود یعنی خانوادهی تیبو به این مسأله اشاره کرده است:
6 وقتی که کسی خدا را حس کند دیگر احتیاجی ندارد که دلیلی بر حقانیت او بیاروند.
در شرح گلشن راز نیز الهیجی از جنید چنین نقل میکند:
0بهشت گمشده ،جان میلتون ،ترجمه فریده مهدوی دامغانی ،انتشارات ذهن آویز ،تهران ،چاپ پنجم ،0۷8۷جلد دوم ،ص 712و 717
6خانوادهی تیبو ،روژه مارتن دوگار ،ترجمهی ابوالحسن نجفی ،انتشارات نیلوفر ،تهران ،چاپ هفتم ،0۷89ج ، 6ص 0112
۷مفاتیح االعجاز فی شرح گلشن راز ،شمس الدین محمد الهیجی ،تصحیح محمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی ،انتشارات زوار ،تهران ،چاپ
دوازدهم ،0۷81ص21
گر دلیلت باید از وی رو متاب نیز مولوی :آفتاب آمد دلیل افتاب
♦ 99بررسی براهین وجود خدا
خدا پشت همه چیز است ،اما همه چیز ،خدا را پنهان میدارد - .همهی اشیاء ،سیاه و
همهی مخلوقات حاجب ماورائند - .دوست داشتن یک موجود ،شفاف ساختن اوست.
بعضی افکار به منزلهی عبادتاند .در زندگی لحظاتی هست که تن به هر حالت که باشد،
1
جان در سجود است.
اما چنان که میدانیم همواره نزاعی بین حکما و عرفا و برخی از فقها هست .عرفا و فقها تفکر
دربارهی حق را نفی میکنند .حکما هم تالششان بر این است که براهین خود را با روایات و آیات
تطبیق بدهند .اما باید دانست تفاوت عظیمی بین این سه گروه هست .فقیه میگوید در ذات حق تفکر
نکن و فقط آنچه به تو گفتهاند را انجام بده .باشد که به پاداش خود برسی .در واقع نوعی داد و ستد.
حکیم میگوید ذات حق قابل درک نیست اما میتوان در صفات او جست و جو کرد و حداقل باید
بتوان با دالیل عقلی از آن دفاع کرد .عارف میگوید هر دو در اشتباهاند .برخی از فقیهان در بند خرید
و فروش هستند و آخرت خود را به نماز و روزهاش میخرد .حکما هم باید خود را از بند استدالالت
خارج کنند و حق را با دل خود درک کنند.
ما در این بحث راه حکما و فالسفه را پیش خواهیم گرفت .آنچه مشخص است ،مفاهیم عرفانی
و رسیدن به چنان درکی برای عام مردم مناسب نیست و حتی عرفا هم پس از شهود قلبی مجبور
هستند آنچه را مشاهده کردهاند به صورت عقالنی و منطقی بیان کنند .سخنی که خارج از عقالنیت و
منطق باشد سخن گزافی است .بنابراین حتی شهود عرفانی هم باید بر اساس عقالنیت باشد .همچنین
صرف گفتن اینکه خدا هست ،آنچنان که فقها میگویند هم قانعکننده نیست .بنابراین عقل همواره
یار انسان در درک وقایع و مفاهیم است .انسان باید بتواند دین خود را با عقالنیت تفکر کند.
چنانچه خود قرآن گفته است:
ََ َ َ َ َ َ ْ ْ َ ْ ْ َ َ َََ َ َ َ َْ َ َ َ ْ
الدی ِن َو ِلین ِذروا ق ْو َمه ْم ِإذا َرجعوا ِإل ْی ِه ْم لعله ْم
فلول نفر ِمن ک ِل ِفرقة ِمنهم ط ِائفة ِلیتفقهوا ِ َفی ِ
َ 2
َی ْحذرون
"پس چرا از هر طایفهای جمعی برای جنگ و گروهی نزد رسول برای آموختن علم دین مهیا نباشند تا قوم خود
را چون به نزدشان بازگشتند بیم رسانند ،باشد که (از نافرمانی خدا) حذر کنند".
0بینوایان ،ویکتور هوگو ،ترجمه حسینقلی مستعان ،انتشارات امیرکبیر ،تهران ،چاپ بیست و ششم ،0۷82جلد دوم ،ص 000
6آیه 066سوره توبه
مقدمه ♦ 95
کلمهی ِلیَّ َّتفَّ َّّقهُوا از فقه گرفته شده است و فقه در اصطالح به معنای علم وسیع و عمیق به معارف
و دستورهای اسالمی است و اختصاص به قسمت خاصی هم ندارد .0چنان که معلوم است و در جاهای
دیگر قرآن نیز آمده است انسان همواره به تفکر در دین خود دعوت شده است و مشخص است که
مهمترین قسمت هر دین خدای آن دین است.
َ ْ َ ََ َ ْ َ
2
َو َی ْجعل الرج َس علی ال ِذی َن ل َیع ِقلون
ِ
"خداوند پلیدی را بر آنان که خرد نمیورزند و عقل را به کار نمیبندند ،مقرر میدارد"
چنان که گفته شد ما در راه عقالنیت برمیداریم و سعی در روشن شدن مطلب داریم .خداوندگار
عالم انسان را به گونهای آفریده است که همواره پرسش کند .انسان بدون پرسش یعنی همان حیوان.
چرا باید خدا انسان را پرسشگر خلق کند ولی از تفکر در مورد خودش او را نفی کند؟ یقین ًا خداوند
انسانی را که در پی یافتن حقیقت خداوند است دوست خواهد داشت .اندیشه و آگاهی مهمترین ودیعه
ای است که خداوند نزد انسان به امانت گذاشته است .متنبی عرب میگوید:
هُللوَّ أَّوَّّلٌ وَّهِللیَّ الللمَّللحَّلللُّ الللثللانللی الرَّأیُ قَّللبلللَّ شلللَّللجللاعَّلل ِ الشلللُللجللعللانِ
اندیشه در مقام اول و شجاعت در مقام دوم است اندیشله قبل از شلجاعت شجاعان جای دارد
بَّلللَّللغَّللت مِللنَّ الللعَّلللللیللاءِ کُلللَّّ مَّللکللانِ و هُللمللا اذا اِجللتَّللمَّللعللا لِللنَّللفللسٍ مِللرَّّ ٍ
این فرد به مرحلهای باال از عظمت قدم گذاشته است هنگامی که اندیشله و شجاعت در یک فرد جمع شوند
أَّدنللى إِلللى شللللَّللرَّفٍ مِللنَّ اإلِنسلللللانِ لَّللوال ال لعُللقللولُ لَّ لک لانَّ أَّدنللى ضلللَّ لی لغَّ لمٍ
از انسللللان بلله شلللرأفللت نللزدی لکتللر بود اگر عقول در آدمیان نبود پسللتترین شللیر
هر انسانی همواره در طول زندگی خود با سه پرسش اساسی روبرو است.
چیست؟ (ما هو؟)
چرا؟ (لِ َّم هو؟)
چگونه؟ (هل هو؟)
0کلیات علوم اسالمی اصول فقه-فقه ،استاد شهید مرتضی مطهری ،انتشارات صدرا ،تهران ،چاپ چهل و ششم ،0۷87ج ،۷ص 21
6آیه 011سوره یونس
♦ 94بررسی براهین وجود خدا
اگر این سه پرسش را از انسانی بگیرید در واقع راه تفکر و تأمل را از او سلب کردهاید .با هر کدام
از این پرسشها انسان منتظر دریافت پاسخی در خور و مناسب پرسش خود خواهد بود .زمانی که
انسان از چیستی یکشی سؤال میکند در واقع طالب ماهیت آن است .این درخت چیست؟ از چه
تشکیل شده است؟ زمانی که انسان از چگونگی یکشی سؤال میکند در واقع میخواهد بداند چگونه
وجود دارد .ساختار آن چیست .چگونه این درخت وجود دارد؟ و هرگاه بشر به دنبال چرایی یکشی
باشد به این دلیل است که میخواهد بداند چرا وجود دارد؟ علت آن چیست؟
در کل هستی فقط انسان است که پرسش دارد .هیچ موجودی به غیر از انسان پرسش ندارد.
هیچ موجودی در عالم از ماهیت و علت یکشی سؤال نمیکند .اولین چیزی که یک فیلسوف واقعی با
آن مواجه است در واقع طی کردن این سه مرحله از پرسش است .برای انسان تعریفهای زیادی شده
است .حیوان اقتصادی ،حیوان اجتماعی و .. ...ولی 6111سال پیش از این ارسطو فیلسوف شهیر
یونانی بشر را این چنین تعریف کرد .حیوان ناطق.
کسانی که با منطق آشنایی دارند میدانند که یک قضیه دارای جنس و فصل میباشد .جنس
آن چیز کلی است که موضوع در آن قرار میگیرد و فصل آن چیزی است که آن موضوع را از سایر
اجزاء یک کلی جدا میکند .انسان حیوان ناطق است .انسان موضوع ،حیوان جنس و ناطق فصل قضیه
هستند .یعنی انسان در زمرهی حیوانات قرار میگیرد ولی چیزی که او را از طبقهی حیوانات جدا می
کندناطق بودن اوست .حکم ناطق بودن انسان تنها سخن گفتن او نیست .بلکه منظور از ناطق بودن
یعنی انسان تعقل دارد .انسان بدون تعقل نمیتواند سخن بگوید .هر سخن گفتنی ظهور تعقل انسان
است .این تعقل است که انسان را از حیوانات جدا میکند .انسان بدون تعقل و اندیشه مانند یک موجود
مرده به حساب میآید که نه بر او تکلیفی هست و نه از او بازخواستی میشود.
بنابراین هیچ انسانی بدون این سه پرسش فرصت تفکر و تعقل نخواهد داشت .این چنین انسانی
که پرسش بکند یک فیلسوف است ولو در دورترین مناطق جغرافیایی بدون تحصیالت زندگی کند.
ولی کسی که در طول زندگی خود پرسشی نداشته باشد حقیقت ًا در همان مرحله از حیوانیت خود باقی
مانده است ولو دارای باالترین مدارک تحصیلی باشد .بدون پرسش انسان چگونه میخواهد دست به
کشف و اختراع بزند؟ بنابراین فلسفه یعنی پرسیدن و به بیان بهتر فلسفه یعنی تعقل .تعقل در مورد
همه چیز از ذات خدا تا ماهیت کوچکترین موجودات .آن چیز ماهیتش چیست؟ حال که ماهیت دارد
آیا هست؟ حال که هست آیا میتوانست که نباشد؟ اینها سؤاالتی است که یک فیلسوف با آن مواجه
است .این عظمت انسان است که میتواند تعقل کند و بپرسد .عقل هدیهای است از طرف خداوند به
مقدمه ♦ 93
انسان تا بتواند در آفریش تفکر کند .کدام موجود است که چنین ویژگی دارد؟ حقا که چنین موجودی
اشرف مخلوقات است .چه زیبا گفت حضرت حافظ:
بللخللواه جللام و گللالب بلله خللاک آدم ری لز فرشللته عشللق نداند که چیسللت ای سللاقی
آری این انسان است که میفهمد .حق اوست که خاکش به گالب معطر شود .افسوس که در این
زمان انسانیت نزول کرده و ارزش و جان سگان همتراز انسانهاست .قبول این تفکر نشاندهندهی
روشنفکری افراد است و قبول نکردن آن نشانی است از جاهلیت .این عقل است که موجودات را از هم
جدا میکند .موجودی که عقل ندارد ارزشی هم نخواهد داشت و باید به همانگونه که زندگی میکند ر
ها شود.
به زبان حضرت مولوی این سخن چنین بیان شده است:
جللمللللله انسللللان را بللکللش از بللهللر هُ لش جلمللللله حلیلوان را پلی انسللللان بکش
آری جان همهی حیوانات در برابر یک انسان واقعی بیارزش است همانطور که یک انسان بدون
تفکر در زمرهی حیوانات قرار میگیرد .مشخص است که مقصود از کشتن همان ارزشگذاری است و
نه قتل نفس .همهی موجودات عالم برای خود ارزش دارند و هیچ موجودی حق خروج از حدود خودش
را ندارد ولی به حسب ارزش باید پذیرفت که میان موجودات تفاوت است .اما آنچه مشخص است این
میباشد که عقل و آگاهی انسان دست از کنجکاوی بر نمیدارد و همواره به دنبال پرسش است .از
جمله مهمترین این پرسشها« ،خالق این عالم کیست؟» میباشد.
آنچه مشخص است این است که قطع ًا وجود ذات خداوند غیر قابل اثبات است .آن چیزی اثبات
میشود که دارای حدود باشد .بنابراین اگر ما موفق به اثبات ذات خدا شویم در واقع اثبات کردهایم که
او حدودی دارد و این حدود با آنچه که ما از خدا میدانیم در تعارض است .پس براهین در واقع تنبهی
برای وجود خدا هستند .یعنی نهایت ًا میتوانند اثبات کنند که خالقی باید باشد .اما اینکه آن خالق
چیست خارج از تفکر بشری است.
ما دربارهی براهین وجود خدا بحث میکنیم و نه براهین ماهیت یا چیستی خدا .این براهین می
گویند ما باید بگوییم خالقی هست .اما اینکه این خالق چیست و ذاتش چیست خارج از عقل بشری
است .چنانکه اگر ما در اتاقی در بسته تنها باشیم و فردی خارج از اتاق شروع به ایجاد صدا کند ما می
توانیم حکم کنیم که چیزی خارج از اتاق هست .یعنی چیزی وجود دارد ولی ما نمیتوانیم حکم کنیم
♦ 90بررسی براهین وجود خدا
آن چه چیز یا چه کسی است .ما سعی میکنیم مهمترین دالیل در له و علیه وجود خدا را بیان کنیم
و نتیجهگیری را به خواننده واگذار میکنیم.
سعی این نگارندهی حقیر این است که در کنار مفاهیم فلسفی نظرات سایر بزرگان نیز در خالل
بحثها آورده شود تا نظرات گوناگون مورد بحث قرار بگیرند .به نظر این حقیر امروزه دیگر نمیتوان به
سایر علوم بیتفاوت بود و با رویکردی فلسفی و نظری مح به مباحث پرداخت .از همین جهت سعی
کردهام تا جایی که میشود نظرات گوناگون در میان مباحث مطرح شود تا ببینیم آیا واقع ًا وجود داشتن
خالق برای انسان ضروری است یا خیر؟
حقیقت ًا مسألهی وجود خدا غیر از مفاهیم فلسفی ،در مسائل معنوی و روانی تأثیر بسیار مهمی
دارد و نمیتوان با نظر و قواعد فلسفی صرف در مورد آن بحث کرد .به همین جهت در این کتاب سعی
شده جنبههای روانی و عاطفی این مسأله نیز بررسی شود .همچنین برای رعایت انصاف تا جایی که
امکان داشته است نظرات مخالفین نیز مورد بررسی قرار گرفته است .اندیشمندان زیادی هستند که
وجود خدا را قبول ندارند و سعی شده است تا نظرات آنها نیز مورد توجه قرار بگیرد .از جمله نظرات
هیوم ،فروید ،راسل و ...
این نکته هم ضروری است که بدانیم امروزه با پیشرفت علم مخالفتهای زیادی با اعتقادات
مذهبی به وجود آمده است .درست این است که بپذیریم حاکم عالم ماده و طبیعت ،علم است و نمی
توان سخن علمای علم را نادید انگاشت .همچنین نمیتوان بر روی صندلیهای دسته دار نشست و با
تفکر و استدالل مح به حل مسائل جهان پرداخت .افراط و تفریط در هر مسالهای میتواند مشکل
ساز باشد .بشریت به هر دو روش برای ادامهی بقا و پیشرفت خود نیاز دارد .اما مطلق پنداشتن هر یک
از این طُرُق ،نه تنها موجب تعصب و جهالت میشود بلکه میتواند موجب صدمه زدن به سایر معرفت
های بشری نیز بشود .به قول خیام:
قلوملی بلله گللمللان فللتللاده در راه یلقین قللومللی مللتللفللکللرنللد انللدر ره دیللن
کللای بیخبران راه نلله آنسللللت و نلله این میترسلللم از آن کلله بللانللگ آیلد روزی
ماده و اندیشه و حیات مسائلی هستند که با یکدیگر ارتباط دارند .اطالع از چگونگی این ارتباط
مختص تنها یکی از علوم نیست .هرگاه ما بخواهیم ارتباط میان اندیشه ،حیات و ماده را با تنها یکی از
علوم توضیح دهیم ،در حقیقت به بن بست میخوریم .زمانی میتوانیم این ارتباط و پیوستگی را روشن
تر کنیم که بتوانیم از تمام قدرت معرفتی بشر در این راستا استفاده کنیم .اما حقیقت این است که
بحث وجود خدا چیزی نیست که بتوان با علم به آن پی برد .چرا که علم تنها با مسائل مادی و روابط
مقدمه ♦ 97
میان اجزا طبیعی سر و کار دارد و به همین جهت سخنان ناصواب بسیاری از سوی علمای زیست
ال جزء حیطهی تخصصی آنها شناس و فیزیکدان برای وجود خدا مطرح شده است که در واقع اص ً
قرار نمیگیرد .چرا که فلسفه از چرایی آفرینش سخن میگوید و علم از چگونگی آن .فرانسیس کالینز
( )Francis S. Collinsاز مطرحترین دانشمندان حال حاضر جهان که امروزه با گسترش ویروس کرونا
نام او بیشتر به گوش میرسد در این باره میگوید:
حوزه علم کاوش در طبیعت است .اما قلمرو خدا در جهان روحانی و معنوی است،
قلمرویی که نمیتوان با ابزار و زبان علم کاوش کرد .باید با قلب ،ذهن و روح بررسی شود
-و ذهن باید راهی برای پذیرش هر دو قلمرو بیابد ... .علم تنها راه قابل اعتماد برای
درک جهان طبیعی است و ابزارهای آن در صورت استفاده صحیح میتوانند بینش
عمیقی در مورد وجود مادی ایجاد کنند .اما علم قادر به پاسخگویی به سؤاالتی از قبیل
"چرا جهان به وجود آمده است؟" نیست" .معنای وجود انسان چیست؟ " "چه اتفاقی
بعد از مرگ ما میافتد؟ " .یکی از قویترین انگیزههای بشر جستجوی پاسخ برای
سؤاالت عمیق است و ما باید تمام قدرت دیدگاههای علمی و معنوی را در درک آنچه
دیده میشود و از آن دیده نمیشود ،به دستآوریم0.
همچنین سخنان بسیار جزمی و خشک نیز از جانب فالسفه ذکر شده است که گویا چشم خود
را بر روی حقایق طبیعت بستهاند .امروزه دیگر نمیتوان چشم بر روی علوم تجربی بست و با استدالل
خالی به سوی طبیعت نگریست .در کشور ما این انتظار میرود که علم جای بیشتری باز کند و نظرات
خشک و از کار افتادهی قدیمی از دانشگاههای ما رخت بربندند .در کنار علوم ،فالسفه نیز باید همراه
با مسائل روز برای مشکل گشایی تالش کنند .به همین جهت تالش شده در این کتاب برعکس سایر
کتبی که در این زمینه به نگارش در آمده است ،نظریات جدید علمی نیز مورد بررسی قرار بگیرند.
ذکر این نکته هم ضروری میدانم که اگر در متن کتاب در برخی مسائل سخنان کمی تند و تیز
باشد در حقیقت معطوف به استداللکننده و نویسندهی مطلب است و نه به علوم .برخی از دانشمندان
علوم تجربی حدود علم خودشان را فراموش میکنند و با لحنی حق به جانب سخن میگویند و به
همین جهت ممکن است که ما نیز کمی تندتر با آنها برخورد کرده باشیم .البته تمام تالش خود را
کردهام تا در نهایت احترام نظرات مورد بررسی و نقد قرار بگیرد .یافتههای علمی چیزی نیست که
1 The Language of God (2006), Francis S. Collins, Free Press, New York,p 6
♦ 93بررسی براهین وجود خدا
بتوان با آن به مبارزه پرداخت .اما نتایجی که از یافتههای علمی گرفته میشود میتواند مورد انتقاد قرار
بگیرد به خصوص که اگر در حیطه مسائل فلسفی و معرفتی باشد.
بندهی حقیر به عنوان نویسندهی این متن وجود خداوند را الزمه هستی میدانم .بنابراین قطع ًا
در طول این نوشته جهتگیریهایی در بحثها خواهم داشت .این وظیفهی خوانندهی محترم است
که این جهتگیریها را تشخیص دهد و خارج از آنچه که بندهی حقیر بدان سوی داشتهام برای خود
نتیجهگیری کند .ان شاء اهلل که اگر بحث ما نتوانست انتظارات خواننده را برآورده کند ،حداقل بتواند
تاریخچهای مختصر از تفکر حکما را برای خوانندگان شرح دهد.
کلله هیچم ز افعللال پسلللنللدی لده نیسللللت کس از من سلللیله نلامهتر دیده نیسلللت