Great Wrecking Ball, Great Miracles - S1 (Full)

You might also like

Download as pdf or txt
Download as pdf or txt
You are on page 1of 1183

🌟✨Great wrecking ball, graet miracles✨🌟 ...

1 🐧🌙 @pingo96k
‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪GREAT WRECKING BALL‬‬


‫‪GREAT MIRACLES‬‬
‫‪Kaisoo. Sebaek‬‬
‫)‪School life. Comedy. Romance. (+18‬‬
‫‪Writer: @pingo96k‬‬
‫‪Channel: @pingomoon‬‬
‫نویسنده‪:‬‬

‫این فیک اولین تجربه ی اکسویی منه و مطمئنم از خوندنش ضرر‬


‫نمیکنید‪ .‬در طول داستان شما میتونید هر ژانر رو بخوبی مشاهده‬
‫کنید اما در کل‪ ،‬داستان روندی آروم داره و قرار نیست شاهد اتفاقی‬
‫هیجان انگیز و نفس گیر داخلش باشید‪ .‬امیدوارم از خوندنش لذت‬
‫ببرید‪.‬‬

‫‪2‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


🌟✨Great wrecking ball, graet miracles✨🌟 ...

‫فهرست عناوین‬

Chapter 1 …………........................................................ 6
Chapter 2 …………………………..................................... 37
Chapter 3 …...................................................................... 67
Chapter 4 …..................................................................... 96
Chapter 5 …..................................................................... 127
Chapter 6 …..................................................................... 155
Chapter 7 …..................................................................... 183
Chapter 8 …..................................................................... 219
Chapter 9 ….................................................................... 247
Chapter 10 …................................................................... 278
Chapter 11 ….................................................................... 310
Chapter 12 …................................................................... 339
Chapter 13 …................................................................... 369
Chapter 14 ….................................................................... 401
Chapter 15 ….................................... .............................. 432
Chapter 16 …................................................................... 464

3 🐧🌙 @pingo96k
🌟✨Great wrecking ball, graet miracles✨🌟 ...

Chapter 17 …................................................................... 495


Chapter 18 …................................................................... 526
Chapter 19 …................................................................... 558
Chapter 20 ….................................................................. 587
Chapter 21 …................................................................... 617
Chapter 22 …................................................................. 650
Chapter 23 …................................................................. 684
Chapter 24 ….................................................................. 719
Chapter 25 ….................................................................. 751
Chapter 26 …................................................................. 786
Chapter 27 ….................................................................. 818
Chapter 28 …................................................................. 852
Chapter 29 ….................................................................. 881
Chapter 30 ….................................................................. 914
Chapter 31 ….................................................................. 938
Chapter 32 …................................................................. 963
Chapter 33 …................................................................. 994

4 🐧🌙 @pingo96k
🌟✨Great wrecking ball, graet miracles✨🌟 ...

Chapter 34 …................................................................. 1015


Chapter 35 …............................................................... 1045
Chapter 36 …............................................................... 1078
Chapter 37 …................................................................ 1104
Chapter 38 …................................................................ 1126
Chapter 39 …................................................................ 1146
Chapter 40 …................................................................ 1177
Author note ……………………….……………………………. 2-1183

5 🐧🌙 @pingo96k
‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 1‬‬

‫باالخره جشن تولد شونزده سالگیش هم تموم شد و مهمونها‬


‫یکی یکی از خونه بیرون رفتن‪ .‬با خلوت شدن خونه‪ ،‬شلوغی‬
‫بیش از حد و بهم ریختگی وسایل بیشتر به چشم میومد‪.‬‬
‫خسته بود و فقط دلش میخواست به اتاقش بره و در حالیکه‬
‫که روی تخت عزیزش دراز کشیده و تِدی مورد عالقه ش رو‬
‫بغل کرده‪ ،‬بخوابه اما صدای مادرش و حرفی که زد‪ ،‬تمام‬
‫برنامه ریزی های مربوط به خوابش رو بهم ریخت‪.‬‬

‫_جونگین! میدونم خسته ای ولی لطفا کمکم کن تا این شلوغ‬


‫کاری ها رو جمع کنم‪.‬‬

‫به مادرش با حالتی زار نگاه کرد و بدون اینکه چیزی بگه به‬
‫سمت میزی که تا نیم ساعت پیش هنوز میشد آثار کیک تولد‬
‫رو روش دید رفت و کاغذ کادوهای پاره شده رو از گوشه کنار‬

‫‪6‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اون جمع کرد‪ .‬زن با لبخند مهربونی پسر نوجوونش رو نگاه‬


‫کرد و همونطور که بشقابهای کثیف کیکی رو داخل ماشین‬
‫ظرفشویی میچید گفت‪.‬‬

‫_صبح داییت بهم زنگ زد‪ .‬گفت ازینکه نمیتونه توی جشن‬
‫تولدت شرکت کنه متاسفه ولی کادوتو برات میفرسته‪.‬‬

‫جونگین بی حوصله کاغذهای توی دستش رو تو سطل‬


‫آشغال ریخت و اینبار سراغ کادوهاش که بیشترشون‬
‫خرسهای قهوه ای تو سایزهای مختلف بودن رفت‪ .‬چند تایی‬
‫رو زیر بغلش زد و به اتاقش برد و بی حوصله تر اونا رو کناری‬
‫انداخت‪ .‬با بیرون اومدن از اتاق با مادرش که سعی داشت‬
‫باقی کادوها که شامل دو خرس بزرگ هم میشدن بغل کنه‪،‬‬
‫مواجه شد و فورا برای کمک به سمتش رفت‪ .‬خرسها رو ازش‬
‫گرفت و بعد از مادرش وارد اتاق شد و اونا رو کنار بقیه روی‬
‫زمین گذاشت‪.‬‬

‫‪7‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_میدونم خسته ای‪ .‬چشمات دارن داد میزنن که خوابت میاد‪.‬‬


‫برو استراحت کن عزیزم‪ .‬بقیه شو خودم انجام میدم‪.‬‬

‫به مادرش که کادوها رو با دقت روی میز میگذاشت نگاه کرد‬


‫و چند قدم فاصله ی بینشون رو از بین برد و از پشت بغلش‬
‫کرد‪.‬‬

‫‪+‬مرسی مامان‪.‬‬

‫صدای خنده ی زن رو شنید و بعد نرمی دست هاشو روی‬


‫دستهای خودش حس کرد‪.‬‬

‫_بخاطر اینکه گفتم میتونی بخوابی؟!‬

‫‪+‬نه!‬

‫بالفاصله جواب داد و اجازه داد مادرش به سمتش بچرخه‪.‬‬

‫‪+‬جشن خوبی بود‪.‬‬

‫زن لبخندی به پسرش زد و آروم یکی از چشمهاشو بوسید‪.‬‬


‫نگاهی به سرتاپاش انداخت و گفت‪.‬‬

‫‪8‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_درسته که قد کشیدی و تا چند وقت دیگه باید برای دیدن‬


‫صورتت سرمو باال بگیرم ولی‪ ...‬با این وجود باز هم پسر‬
‫کوچولوی دوست داشتنی منی‪.‬‬

‫با شنیدن حرف مادرش لپهاش کمی سرخ شدن و لبخند‬


‫کوچیکی گوشه ی لبش نشست که خنده ی آروم مادرش رو‬
‫به دنبال داشت‪.‬‬

‫_شب بخیر عزیزم‪.‬‬

‫بوسه ای روی موهاش نشوند و به سمت در اتاق رفت‪ .‬با‬


‫بسته شدن در به تختش نگاهی انداخت و تقریبا به سمتش‬
‫پرواز کرد! باالخره بعد از یه روز خسته کننده میتونست بخوابه‬
‫و چی بهتر از این برای اون خرس قهوه ای بود؟!‬

‫پتو رو تا باالی سینه ی خودش و تدی ِبر کنارش کشید و‬


‫همونطور که دستاشو دور اون حلقه میکرد پلکهاشو روی هم‬
‫گذاشت‪ .‬خسته تر از اونی بود که به چراغ روشن اتاق توجهی‬

‫‪9‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کنه و بعد از چند ثانیه به خوابی عمیق و شاید شیرین فرو‬


‫رفت‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬
‫بعد از شستن ظرفها و جمع کردن باقی وسایل جا مونده از‬
‫جشن‪ ،‬به سمت اتاق جونگین چرخید‪ .‬درست بود که پسرش‬
‫دیگه میتونست همه جوره از پس خودش بربیاد و نیاز به‬
‫مراقبت زیادی نداشت‪ ،‬اما با این حال برای چک کردن‬
‫وضعیتش و مطمئن شدن از راحت بودنش وقت خواب به‬
‫آرومی در اتاقش رو باز کرد و با دیدن اندامش که زیر پتو به‬
‫پهلو خوابیده بود لبخند زد‪.‬‬

‫_میدونستم یه چیزی رو فراموش میکنی‪.‬‬

‫به آرومی زمزمه کرد و به سمت تختش قدم برداشت‪ .‬لبخند‬


‫دیگه ای به پسرش که خرس مورد عالقه ش رو بغل کرده و‬
‫خوابیده بود زد و بعد از خاموش کردن چراغ اتاق‪ ،‬بیرون رفت‪.‬‬

‫‪10‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین تنها فرزندی بود که داشت‪ .‬البته نه تا قبل از اتفاقی‬


‫که چند سال پیش رخ داده بود‪ .‬از همون روزهای اول‬
‫بارداریش حس عجیبی نسبت به جنین توی شکمش داشت‪.‬‬
‫حسی که توی اولین دوره ی بارداریش یعنی وقتی که خواهر‬
‫جونگین رو حامله بود‪ ،‬هیچ وقت بهش دست نداده بود‪ .‬با‬
‫جلو رفتن ماه های بارداری و بزرگتر شدن جنین اون حس هم‬
‫بیشتر میشد‪ .‬یه جور عالقه ی شدید همراه با استرس‪ .‬او‬
‫همیشه دوست داشت یه فرزند پسر داشته باشه و بخاطر‬
‫همین وقتی فهمید اولین بچه ش دختره‪ ،‬تا چند روز دچار یه‬
‫افسردگی عجیب و غریب شده بود‪ .‬مگه برای یه مادر فرقی‬
‫هم داره که فرزندش چی باشه؟ همین که بتونه نوزادش رو‬
‫سالم ببینه و اون رو در آغوش بگیره کافی بود‪ .‬اما شاید دلیل‬
‫ناراحتیش این بود که توی سن پایین ازدواج کرده بود و هنوز‬
‫درک زیاد و درستی از مادر شدن نداشت‪.‬‬

‫بعد از ماه چهارم و فهمیدن اینکه فرزندش پسره‪ ،‬خوشبختی‬


‫رو بیشتر از قبل حس کرده بود و دیوونه وار منتظر لحظه ای‬

‫‪11‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بود که بتونه پسرکش رو به دنیا بیاره و بهش شیر بده‪ .‬اما‬


‫اینها باعث نمیشدن که نسبت به همسر و دختر پنج ساله ش‬
‫بی توجه باشه‪ .‬اون عاشق همسرش بود‪ .‬همسری که عشق‬
‫رو بهش نشون داده بود‪ ،‬بهش زندگی ای سرشار از آرامش و‬
‫خوشبختی داده بود‪ ،‬بهش دختری داده بود که لبخندهای‬
‫درخشانی داشت و چشمهاش مثل ستاره ها میدرخشیدن و‬
‫بهش هدیه ی جدید و با ارزشی داده بود که همیشه آرزوش‬
‫رو داشت و دیگه چی میتونست از زندگیش بخواد؟‬

‫وقتی که برای اولین بار صدای تپش قلب جنینش رو شنید‪،‬‬


‫صدایی شبیه دویدن یک اسب وحشی روی زمین سخت و‬
‫یا کوبیدن بی وقفه ی چکش روی آهن!‪ ،‬اشک از چشمهاش‬
‫سرازیر شد و حس کرد هیچوقت تا به اون روز احساس شادی‬
‫نکرده‪.‬‬

‫یا وقتهایی که با شکم برآمده ش اصرار میکرد که پیاده برای‬


‫خرید وسایل و لباسهای بچه بیرون برن‪ ،‬حس میکرد که‬

‫‪12‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫هیچوقت به اندازه ی اون موقع پر انرژی نبوده و وقتی که‬


‫برای رفتن به اتاق زایمان دستهای سرد از استرس همسرش‬
‫رو می فشرد و چشمهای نگران دخترکش رو میبوسید‪ ،‬حس‬
‫میکرد که هیچوقت تا به اون لحظه انقدر هیجان زده نبوده‬
‫جوری که تمام ترس و درد زایمانش رو فراموش کنه و فقط و‬
‫فقط به لحظه ای که صدای گریه ی نوزادش رو میشنوه فکر‬
‫کنه‪.‬‬

‫و درست بعد از شنیدن اون صدا با وجود تمام خستگی و کم‬


‫جون بودنش‪ ،‬چشم های نیمه بازش رو به سمت فرزند تازه‬
‫متولد شده ش چرخوند و با لبخند و اشکی که حاصل درد و‬
‫شوقش بود‪ ،‬به خوابی چند ساعته فرو رفت‪.‬‬

‫جونگین از همون لحظه ی تولد مِ هری عجیب داشت‪ .‬شاید‬


‫زیاد چهره ی زیبایی نداشت و رنگ پوستش به سفیدی برف‬
‫نبود اما معصومیتی که توی چهره ش بود باعث میشد که‬
‫حتی پرستارهایی که برای چک کردن حال مادرها و نوزادان‬

‫‪13‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫میومدن با تمام خستگی ها و مشغله هاشون دقیقه ای‬


‫بیشتر کنار اون مادر و فرزند بمونن و به زنی که تا اون حد‬
‫عاشق بچه ی توی بغلشه‪ ،‬با لبخند نگاه کنن و باهاش حرف‬
‫بزنن‪.‬‬

‫مادر جونگین نمیدونست چجوری میتونه حس خوب اون‬


‫روزهاشو بیان کنه و مگه میشد بیشتر از این خوشبخت بود؟!‬

‫اما همه چیز به همین خوبی و شیرینی پیش نرفت و باالخره‬


‫سرنوشت تصمیم گرفت روی دیگه شو به اون خانواده نشون‬
‫بده‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫"سه سال قبل"‬

‫با حس دلپیچه ی شدیدی از خواب بیدار شد و قبل از اینکه‬


‫فرصت کنه پتوی روشو کنار بزنه صدای وحشتناکی از‬

‫‪14‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫شکمش بلند شد‪ .‬هنوز پاشو از روی تخت به زمین منتقل‬


‫نکرده بود که حس کرد یه دست با ناخنهای بلند معده شو‬
‫چنگ زد‪.‬‬

‫اخم هاشو از درد توی هم کشید و سریع از اتاقش بیرون دوید‬


‫و همونطور که سعی میکرد تعادلش رو حفظ کنه پله ها رو‬
‫سریع پایین اومد و مقابل نگاه های متعجب پدرو مادرش‬
‫خودشو توی دستشویی پرت کرد‪.‬‬

‫خانم کیم با نگرانی دست از آماده کردن صبحونه برداشت و‬


‫خودش رو به در بسته ی دستشویی رسوند‪.‬‬

‫_جونگین حالت خوبه؟‬

‫صداهای عجیب و البته غیر قابل تحملی از داخل دستشویی‬


‫به گوش میرسید ولی زن بهشون توجهی نکرد و باز سوالش‬
‫رو تکرار کرد و اینبار صدای لرزون پسرک به گوشش رسید‪.‬‬

‫‪+‬مامان لطفا برو‪.‬‬

‫زن ابروهاشو توی هم کشید‪.‬‬

‫‪15‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_میرم آماده شم‪ .‬باید ببرمت دکتر‪.‬‬

‫جونگین که با شنیدن کلمه ی دکتر رنگ به رنگ شده بود و‬


‫برای چند ثانیه درد شکمش رو فراموش کرده بود تقریبا فریاد‬
‫زد‪.‬‬

‫‪+‬نـ ـ ــه!حالم خوبه فقط یکم دلم درد میکنه‪ .‬اگه‪ ...‬اگه برام کمی‬
‫جوشونده آماده کنی خوب میشم‪.‬‬

‫در اصل جمله ی آخر رو برای فرار از دکتر و البته فرستادن‬


‫مادرش به آشپزخونه اضافه کرد‪ .‬یجورایی از اینکه کسی‬
‫صداهای گوشخراش داخل دستشویی رو بشنوه معذب و‬
‫خجالت زده بود‪.‬‬

‫به هر حال خانم کیم باشه ای گفت و از دستشویی فاصله‬


‫گرفت و همونطور که به سمت آشپزخونه میرفت به دخترش‬
‫که لباسهای فرمش رو روی تنش مرتب میکرد و به سمتش‬
‫میومد لبخند زد‪.‬‬

‫_صبح بخیر مامان‪ .‬صبح بخیر بابا‪.‬‬

‫‪16‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_صبح بخیر عزیزم‪.‬‬

‫آقای کیم جواب داد و جونگا رو به مادرش کرد‪.‬‬

‫_حتما اون خرس قهوه ای هنوز خوابه و شما دلتون نیومده‬


‫بیدارش کنین‪.‬‬

‫خانم کیم اخم کمرنگی کرد و غر زد‪.‬‬

‫_خوب نیست اینطوری راجب برادرت حرف بزنی و باید بگم‬


‫اون خودش بیدار شده‪.‬‬

‫همونطور که کمی داروی گیاهی رو توی چینی مخصوص‬


‫میریخت ادامه داد‪.‬‬

‫_فکر کنم باز دیروز زیاده روی کرده و االن حالش بد شده‪.‬‬

‫جونگا به میز صبحونه ی نصفه چیده شده نگاه کرد و یکی از‬
‫صندلی ها رو عقب کشید‪.‬‬

‫_بابا صبحونه نمیخوری؟‬

‫‪17‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫قبل از اینکه آقای کیم بتونه جوابی بده در دستشویی باز شد‬
‫و جونگین با صورتی رنگ پریده ازش خارج شد‪.‬‬

‫_اوه‪ ...‬شبیه خرس قطبی شدی!‬

‫با حرف جونگا‪ ،‬خانم کیم به سمت پسرکش چرخید و با ترس‬


‫به طرفش دوید‪.‬‬

‫_باید بریم دکتر جونگین‪.‬‬

‫پسر نگاه ملتمسانه ش رو به مادرش دوخت و زن دوباره‬


‫تسلیم خواسته ی پسرش شد‪.‬‬

‫_عزیزم‪.‬‬

‫رو به همسرش چرخید و ادامه داد‪.‬‬

‫_امروز جونگین مدرسه نمیره‪ .‬به مدیرشون خبر میدم‪ .‬شما‬


‫زودتر صبحونه تون رو بخورید و برید‪.‬‬

‫آقای کیم سر تکون داد و جونگین با اخم های در هم روی‬


‫نزدیک ترین مبل نشست‪.‬‬

‫‪18‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خانم کیم دستی به سر پسرش کشید و دوباره به آشپزخونه‬


‫برگشت و لیوان چینی دارو رو برداشت و برای جونگین برد‪.‬‬

‫_حاال که دکتر نمیری باید تا آخرشو بخوری‪.‬‬

‫کنار جونگین نشست و لیوان رو به دستش داد‪.‬‬

‫‪+‬ممنون‪.‬‬

‫_اما من فکر میکنم خودشو به مریضی زده تا امروز مدرسه‬


‫نره‪ .‬اینطور نیست جونگین؟!‬

‫جونگا به خباثت گفت و جونگین با لبهای آویزون شده‬


‫مخالفت کرد‪.‬‬

‫‪+‬نونا‪ ...‬واقعا حالم بده‪.‬‬

‫جونگا زودتر از پشت میز صبحانه بلند شد و به مادر و برادرش‬


‫پیوست‪.‬‬

‫‪19‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_اوه‪ .‬داداش کوچولوی لوس من‪ .‬نمیخواد لباتو آویزون کنی‪.‬‬


‫به هر حال این تنبیهته‪ .‬نباید تنهایی همه ی اون خور اکی ها‬
‫رو میخوردی‪.‬‬

‫‪+‬نونا‪...‬‬

‫جونگین باز هم اعتراض کرد و جونگا موهای نا مرتبش رو‬


‫بیشتر بهم ریخت‪.‬‬

‫_اشکالی نداره فسقلی‪ .‬قول بده وقتی برگشتم حالت خوب‬


‫شده باشه هوم؟!‬

‫جونگین سر تکون داد و جونگا لبخندی بهش زد‪.‬‬

‫_خوبه‪ .‬بابا من تو ماشین منتظرتم‪.‬‬

‫_باشه دخترم‪.‬‬

‫آقای کیم جواب داد و بعد از تموم کردن صبحانه ش‪ ،‬کتش‬


‫رو از روی دسته ی مبل برداشت و پوشید‪.‬‬

‫_اگه مشکلی پیش اومد یا حالش بدتر شد بهم خبر بده‪.‬‬

‫‪20‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫رو به همسرش گفت و اینبارجونگین رو مورد خطاب قرار داد‪.‬‬

‫_مواظب خودت باش و داروتو تا آخر بخور‪ .‬برای امشب‬


‫برنامه دارم پس سعی کن خوب شی‪.‬‬

‫جونگین باشه ای گفت و خانم کیم تا دم در همسرش رو‬


‫همراهی کرد‪.‬‬

‫_مراقب خودت باش عزیزم‪.‬‬

‫_تو هم همینطور‪.‬‬

‫زن لبخندی به همسرش زد و بعد از رفتنش‪ ،‬باز کنار جونگین‬


‫برگشت و دست سرد پسرکش رو گرفت‪.‬‬

‫_عزیزم‪ .‬واقعا نیازی نیست بریم دکتر؟!‬

‫‪+‬نه مامان خوبم‪.‬‬

‫به لیوان توی دستش اشاره کرد‪.‬‬

‫‪+‬اینو بخورم خوب میشم‪.‬‬

‫‪21‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_جلوی پدر و خواهرت زیاد حساسیت نشون ندادم چون‬


‫نمیخواستم جونگا اذیتت کنه ولی میدونی که چقدر برام‬
‫مهمی نه؟! حتی یه سرماخوردگی ساده هم نگرانم میکنه‪.‬‬

‫با مهربونی توأم با نگرانی گفت و جونگین به مادرش لبخند‬


‫زد‪.‬‬

‫‪+‬میدونم مامان‪ .‬مرسی‪.‬‬

‫خانم کیم متقابال لبخندی به صورت پسرش پاشید و آروم‬


‫بوسه ای روی موهاش نشوند‪.‬‬

‫_تا سرد نشده بخورش‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫شاید توی اون لحظه ها هیچکس حتی فکرش رو هم نمیکرد‬


‫که یه اتفاق وحشتناک بتونه آرامش اون خونه رو بهم بزنه‬

‫‪22‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫وگرنه هیچوقت نه جونگین از حرفهای خواهرش حتی به ظاهر‬


‫ناراحت میشد و نه مادرش به اون خداحافظی ساده رضایت‬
‫میداد‪.‬‬

‫یک ساعت بعد‪ ،‬صدای زنگ تلفن سکوت خونه رو بهم زد و‬


‫بعد از اون صدای گریه ی زنی که روی زمین به زانو افتاده‬
‫بود‪.‬‬

‫جونگین با نگرانی به مادرش نگاه میکرد و ثانیه ها و دقیقه‬


‫ها پشت سر هم سپری میشدن و روزهای بعد که زن جوان‬
‫و پسرش با لباسهای سیاه در حال انجام مراسم تشییع‬
‫همسر و دخترش بودن‪.‬‬

‫همه چیز به سرعت اتفاق افتاده بود‪ .‬پلیس علت حادثه رو‬
‫بی دقتی راننده ی کامیونی که با ماشین آقای کیم برخورد‬
‫کرده بود‪ ،‬اعالم کرد و نفس های پدر و دختر در حالی که با‬
‫آمبوالنس به بیمارستان منتقل میشدن‪ ،‬به آخر رسیده بود‪.‬‬

‫‪23‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫دو روز بعد جسد ها رو به خاک سپرده بودن و مراسم سه‬


‫روزه تقریبا به آخر رسیده بود اما چیزی که از بقیه نگران کننده‬
‫تر به نظر میرسید‪ ،‬حال پسری بود که بی هیچ و اکنشی‬
‫نسبت به این اتفاق تنها گوشه ای ایستاده بود و گوشهاش‬
‫پذیرای ناله های مادرش بودن‪ .‬به اصرار اقوام توی اون چند‬
‫روز فقط چند لقمه غذا خورده بود که اون هم هنوز به معده‬
‫نرسیده برگردونده میشد‪.‬‬

‫قبل جونگین و شوک وارده بهش‪ ،‬باعث شده‬


‫ِ‬ ‫مریض حالی‬
‫بود که معده ش رفته رفته ضعیف بشه و خانم کیم بعد از‬
‫گذروندن اون روزهای سخت‪ ،‬حاال میبایست از پسر بیمارش‬
‫توی بیمارستان مراقبت میکرد‪.‬‬

‫"پایان فلش بک"‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫‪24‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫با یاد آوری اون روزهای سخت اشک هایی که از چشمهاش‬


‫روی گونه هاش سرازیر بودن رو پاک کرد و قاب عکس‬
‫چهارنفره ی روی میز کنار تختش رو برداشت‪.‬‬

‫عکسی که هربار با نگاه کردن بهش‪ ،‬غمی بزرگ دلش رو‬


‫چنگ مینداخت‪ .‬اینکه دیگه نمیتونست شاهد لبخندهای گرم‬
‫همسرش و برق چشمهای دخترش باشه‪ ،‬مثل خنجری بود‬
‫که به قلبش فرو بره اما دیدن پسری که توی آغوش همسرش‬
‫بود و بدون توجهی به لنز دوربین با خرس قهوه ای توی‬
‫دستش بازی میکرد‪ ،‬باعث میشد که به یاد بیاره دلیل تحمل‬
‫کردن این درد چیه‪.‬‬

‫جونگین بعد از اون اتفاق تمام زندگیش شده بود‪ .‬درست بود‬
‫که تکیه گاهش رو از دست داده بود و دیگه صدای شیطنتهای‬
‫جونگا رو نمیشنید اما خوشحال بود که جونگین هست‪.‬‬
‫خوشحال بود که اون روز کذایی و نفرین شده‪ ،‬جونگین‬
‫مریض شده و با بقیه توی اون ماشین نبوده‪ .‬درست بود که‬

‫‪25‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫همسرش رو از دست داده اما نشکسته بود چون میدونست‬


‫پسرش میتونه جای خالی مردش رو براش پر کنه و تکیه‬
‫گاهش باشه‪.‬‬

‫از روی شیشه ی سرد قاب‪ ،‬بوسه ای به عکس دختر و‬


‫همسرش زد و اون رو به سینه ش فشرد‪.‬‬

‫_امروز تولد جونگین بود‪ .‬پسرمون شونزده سالش شد و‬


‫میدونم که میبینی چطور قد کشیده‪.‬‬

‫لبخندی زد و ادامه داد‪.‬‬

‫_اما هنوز هم مثل بچه ها اطرافش پر از عروسکه‪ .‬میدونم‬


‫بارها بهم گفتی که نباید لوس بارش بیارم ولی‪...‬‬

‫ساکت شد‪ .‬نمیدونست چه دلیلی باید برای همسرش بیاره‪.‬‬

‫_مطمئنم جونگین قوی و محکمه‪ .‬هر چقدر هم که تو چشم‬


‫بقیه لوس و بچه ننه به نظر بیاد اما من پسرمو بهتر‬
‫میشناسم‪ .‬اون به دنیا اومده تا مثل کوه پشت من بایسته‪.‬‬
‫پس نگران نباش‪.‬‬

‫‪26‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫قاب عکس رو از سینه ش جدا کرد و به میز برگردوند‪ .‬خسته‬


‫نبود اما باید برای فرستادن جونگین به مدرسه‪ ،‬به موقع از‬
‫خواب بیدار میشد‪.‬‬

‫روی تخت دراز کشید و با افکاری که هنوز هم توی سرش در‬


‫حال گشت و گذار بودن پلک هاشو روی هم گذاشت‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫‪+‬صبح بخیر مامان‪.‬‬

‫_صبح بخیر پسرم‪ .‬دیشب راحت خوابیدی؟!‬

‫جونگین همونطور که خمیازه میکشید جواب داد‪.‬‬

‫‪+‬اونقدر خوب بود که اصال دلم نمیخواست از خواب بیدار‬


‫شم‪.‬‬

‫‪27‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خانم کیم لبخندی زد و مشغول چیدن ظرفهای کوچک‬


‫صبحانه شد و جونگین بعد از مسو اک زدن دندونهاش روی‬
‫صندلی همیشگی پشت میز نشست‪.‬‬

‫_حتما خواب خوبی دیدی!‬

‫‪+‬فکر کنم‪ .‬اما یادم نمیاد چی بود‪.‬‬

‫خانم کیم به صدای گرفته ی پسرش بخاطر خواب لبخند زد و‬


‫بشقاب پر شده از صبحونه ی مورد عالقه ی جونگین رو‬
‫جلوش گذاشت‪.‬‬

‫_زیاد بخور‪ .‬هوم؟!‬

‫جونگین نگاهی به ظرف و بعد مادرش انداخت و لبخند دندون‬


‫نمایی تحویل هر دو داد! چاپستیکش رو به دهان برد و با لذت‬
‫مشغول جویدن شد و بعد انگار که چیزی یادش اومده باشه‬
‫گفت‪.‬‬

‫‪+‬کم کم اتاقم داره از خرسهای قهوه ای پر میشه‪ .‬به یه اتاق‬


‫بزرگتر نیاز دارم!‬

‫‪28‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جمله ی دوم رو با خنده گفت و مادرش ابرویی باال انداخت‪.‬‬

‫_نمیدونم‪ ،‬اگه الزم باشه میتونیم خونه مون رو عوض کنیم؟!‬

‫خانم کیم هم با لحن شوخی جواب داد‪.‬‬

‫‪+‬نه‪ .‬خاطره های خوبی تو این خونه دارم‪ .‬دیگه نمیخوام مثل‬
‫خونه ی قبلی‪...‬‬

‫لحنش به یکباره گرفته شد و غذای توی دهنش رو به زحمت‬


‫قورت داد‪.‬‬

‫_عزیزم‪...‬‬

‫خانم کیم دستش رو گرفت و به آرومی نوازشش کرد‪.‬‬

‫_من هر کاری الزم باشه برای تو انجام میدم‪ .‬پس‪...‬‬

‫‪+‬نه مامان‪ .‬میدونم که بخاطر من از خونه ی قبلی بیرون‬


‫اومدیم و اینجا رو خریدیم‪ .‬فقط بخاطر افسردگی من بود‪...‬‬
‫دیگه نمیخوام بخاطر من تو زحمت بیفتی‪ .‬میدونم برات‬

‫‪29‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫سخت بود از خونه ای که تمام خاطرات با بابا رو اونجا ساخته‬


‫بودی رو ترک کنی دیگه نمیخوام ‪...‬‬

‫مادرش حرفش رو قطع کرد و دستش رو فشرد‪.‬‬

‫_جونگین‪ .‬من به غیر از تو کسی رو ندارم دیگه و هر کاری که‬


‫باعث بشه لبخند روی لبهات بیاره رو برات انجام میدم هوم؟!‬
‫تو تنها یادگاری پدرت برای منی و شادی تو شادی منم‬
‫هست‪ .‬پس‪ ...‬اینطور فکر نکن‪.‬‬

‫برای عوض شدن جو حاکم دست آزادش رو سمت صورت‬


‫جونگین برد و آروم لپش رو فشرد‪.‬‬

‫_حاال هم زود صبحونه تو بخور که مدرسه ت داره دیر میشه‪.‬‬


‫خرس قهوه ای قشنگم‪.‬‬

‫جمله ی آخر رو به تقلید از لحن جونگا که همیشه برای اذیت‬


‫کردنش میگفت‪ ،‬اضافه کرد و لبخندی به جونگین زد‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬
‫‪30‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬
‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬مامان من اومدم‪.‬‬

‫بعد از بستن در با صدای نسبتا بلندی گفت و در جواب صدای‬


‫مادرش رو از اتاق خودش شنید‪ .‬پس به اتاقش رفت و‬
‫مادرش رو در حالیکه داشت اتاقش رو مرتب میکرد دید‪.‬‬

‫‪+‬مامان‪...‬‬

‫_مدرسه چطور بود؟!‬

‫‪+‬مثل همیشه‪ .‬فقط معلم کانگ یکم بداخالقی کرد و مجبور‬


‫شدیم کل ساعت ریاضی رو توی حیاط بگذرونیم‪.‬‬

‫مادرش آخرین خرس پشمالو و گنده رو به کمد توی اتاق تکیه‬


‫داد و با تعجب پرسید‪.‬‬

‫_چرا؟!‬

‫جونگین کوله پشتیش رو روی صندلی گذاشت و همونطور‬


‫که کاپشنش رو بیرون میاورد گفت‪.‬‬

‫‪31‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬اون بخاری دیواری قدیمی توی کالس رو که گفته بودم قراره‬


‫برش دارن‪.‬‬

‫مادرش سری تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬یکی از بچه ها میخواست روشنش کنه‪.‬‬

‫_خب!‬

‫خانم کیم منتظر بود‪.‬‬

‫‪+‬خب‪ ...‬کبریت رو روشن کرد و همین که خواست اونو سمت‬


‫بخاری ببره و روشنش کنه دستش سوخت و کبریت از‬
‫دستش رها شد و توی سطل زباله افتاد‪.‬‬

‫_بعدش چیشد؟!‬

‫مادرش با نگرانی پرسید و جونگین با یادآوری اتفاقاتی که‬


‫توی کالس رخ داده بود خندید‪.‬‬

‫‪32‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬کبریت روی پالستیکی که توی سطل بود افتاد و آتیش‬


‫گرفت‪ .‬اون احمق هم بجای فوت کردنش شروع کرد به جیغ‬
‫و داد کردن و کالس پر از دود شد‪.‬‬

‫_خدای من!‬

‫خانم کیم نالید و جونگین باز هم خندید‪.‬‬

‫‪+‬آقای کانگ هم که مشکل ریه داره و نمیتونست توی اون‬


‫فضا نفس بکشه با بداخالقی ما رو بیرون کشید و برای تنبیه‬
‫یه مسئله ی سخت بهمون داد‪ .‬پوووف‪...‬‬

‫جونگین با حرص آخر جمله ش رو گفت و مادرش سری تکون‬


‫داد‪.‬‬

‫_از دست شما بچه ها‪ ...‬حتما گرسنه ای‪ .‬تا تو لباساتو عوض‬
‫کنی منم ناهارو میارم‪.‬‬

‫‪+‬ممنون‪.‬‬

‫_بابت؟!‬

‫‪33‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین اشاره ای به اتاق برق افتاده ش کرد و خانم کیم‬


‫ابرویی باال انداخت‪.‬‬

‫_االن برای خرسهای بیشتر باز هم جا هست‪.‬‬

‫با خنده گفت و از اتاق بیرون رفت و جونگین مشغول عوض‬


‫کردن لباسهاش شد‪.‬‬

‫_مرغ سرخ شده منتظرته آقا خرسه‪.‬‬

‫مادرش با صدای بلند گفت و چشمهای جونگین با شنیدن‬


‫کلمه ی مرغ برق زدن‪ .‬فورا لباسهای مدرسه ش رو به کمدش‬
‫فرستاد تا زودتر به محبوبش برسه اما لحظه ی خروجش از‬
‫اتاق متوجه کادوی روی تخت شد‪ .‬با ابروهای بهم نزدیک‬
‫شده و گوشه ی لب کج شده ش به کادوی نسبتا بزرگ روی‬
‫تخت خیره بود که صدای مادرش باز هم بلند شد‪.‬‬

‫_مرغه داره پرواز میکنه‪.‬‬

‫‪34‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫با تکرار کلمه ی مورد عالقه ش! کنجکاویش برای باز کردن‬


‫کادو رو کنار گذاشت و فورا به آشپزخونه رفت و با چشمهایی‬
‫که ازشون قلب میبارید به مرغ روی میز نگاه کرد‪.‬‬

‫‪+‬وای مامان عاشقتم‪ .‬عاشقتونم‪.‬‬

‫عشق مرغش‪ ،‬زودتر‬


‫ِ‬ ‫خانم کیم لبخندی زد و اجازه داد پسر ِ‬
‫سهمش رو از ظرف برداره‪ .‬و یک ربع بعد رو به جونگینی که‬
‫داشت انگشتهای چربش رو میمکید گفت‪:‬‬

‫_راستی‪ ...‬یادم رفت بگم‪ .‬کادویی که داییت برات فرستاده‬


‫بود امروز ظهر رسید‪ .‬گذاشتمش روی تختت‪.‬‬

‫‪+‬پس اون‪ ...‬کادو‪...‬‬

‫_میدونم کنجکاوی ببینی داییت برات چی گرفته پس زودتر‬


‫برو بازش کن‪ .‬البته بعد از اینکه دستهای چرب و تفیت رو‬
‫شستی‪.‬‬

‫جونگین همونطور که از پشت میز بلند میشد از مادرش تشکر‬


‫کرد و به سمت دستشویی دوید تا دستهاشو بشوره‪ .‬در‬

‫‪35‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫حقیقت کادوهایی که داییش برای تولدش میگرفت‪ ،‬از عجیب‬


‫ترین کادوها بودن و البته همیشه آخرین کادویی که جونگین‬
‫بازش میکرد‪ .‬و اینبار هم دوست داشت زود تر از داخل اون‬
‫مکعب کادوپیچ شده با خبر بشه‪ .‬پس دستهاشو فورا شست‬
‫و به اتاقش رفت‪.‬‬

‫روی تختش نشست و کادو رو به خودش نزدیک کرد‪ .‬با عجله‬


‫و بی دقت کاغذ کادو و ربان رو از جعبه جدا کرد و بعد از‬
‫گرفتن یه نفس عمیق در جعبه رو باز کرد‪.‬‬

‫‪+‬یه‪ ...‬یه‪ ...‬پنگوئن پشمالو؟!‬

‫‪36‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 2‬‬

‫اینکه جونگین هر سال از دوست ها و اقوام نزدیک خرس های‬


‫پشمالو و گاها رنگارنگ کادو میگرفت عجیب نبود اما فکرش‬
‫رو نمیکرد که کادوی عجیب داییش بهش یه عروسک‬
‫پشمالوی پنگوئنی باشه‪.‬‬

‫با ابروهای تا به تا و گوشه ی لبش که از تعجب و شاید تردید‬


‫کج شده بود‪ ،‬به آرومی دستشو به جعبه برد و عروسک رو به‬
‫آرومی از داخلش بیرون آورد‪.‬‬

‫شاید چون میترسید که آسیبی از جانب اون عروسک بهش‬


‫برسه و یا شاید هم برعکس‪ .‬با لمس آروم بال های مشکی‬
‫رنگش اونو جلوتر آورد و توی فاصله ی بیست سانتی متری‬
‫صورتش نگهش داشت و بهش زل زد‪.‬‬

‫‪+‬این دیگه چجور پنگوئنیه؟!‬

‫بعد از چند لحظه آروم زمزمه کرد و جفت ابروهاشو باال برد‪.‬‬

‫‪37‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬چشماش انگار دارن از جا در میان و ‪...‬‬

‫آروم انگشتش رو روی نوک نارنجی رنگش کشید و ادامه داد‪.‬‬

‫‪+‬نوکش چرا شبیه قلبه؟!‬

‫_جونگین؟‬

‫با صدای مادرش عروسک رو به جعبه برگردوند و سمت در‬


‫چرخید‪.‬‬

‫_هدیه تو باز کردی؟!‬

‫مادرش در حالیکه بهش نزدیک میشد پرسید و جونگین در‬


‫جواب فقط به جعبه اشاره کرد‪.‬‬

‫_اوه! یه پنگوئن کوچولو‪.‬‬

‫مادرش با ذوق کنترل شده ای گفت و جونگین ساکت موند‪.‬‬

‫_چیزی شده؟!‬

‫‪+‬نه!‬

‫_ولی قیافه ت یجوریه که انگار از هدیه ت راضی نیستی‪.‬‬

‫‪38‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬نه‪ .‬خوبه‪ .‬فقط یکم عجیبه‪ .‬از دایی تشکر میکنم‪.‬‬

‫با لبخند کمرنگی جمله ی آخر رو گفت و دوباره به پنگوئن نگاه‬


‫کرد‪.‬‬

‫«زیادی عجیبی‪».‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫_هی جونگین‪.‬‬

‫با صدا زده شدن اسمش توسط شخص آشنایی‪ ،‬قدمهاشو‬


‫بلند تر و سریعتر از قبل برداشت و از پله های ورودی‬
‫ساختمون اصلی باال رفت‪ .‬اصال دوست نداشت صبحش رو‬
‫با اراجیف اون پسر کوتاه و ریزه میزه شروع کنه و منتظر‬
‫عواقب و بالهای آسمونی که بعد از اون قراره سرش بیان‬
‫بمونه‪ .‬همین که خواست وارد راهرو اول بشه دستی پایین‬
‫کوله پشتیشو گرفت و با وجود اینکه قد بلند و زور بیشتری‬

‫‪39‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫نسبت به اون موجود همیشه مزاحم و دردسر پشت سرش‬


‫داشت‪ ،‬نتونست خودش رو جلو بکشه و بندهای کوله ش از‬
‫رو شونه هاش به بازوهاش کشیده شدن و کمی بعد خودش‬
‫هم در حال سقوط روی زمین بود‪.‬‬

‫‪+‬یا یااااا چیکار میکنی عوضی؟! ولم کن‪.‬‬

‫با صدای تقریبا بلندی گفت و سرش رو به عقب چرخوند تا‬


‫شاید با اخم نچندان ترسناکش اون فسقلی رو بترسونه‪ ،‬اما‬
‫با دیدن مدیر مدرسه که همه با اسم شبح خون آشام‬
‫میشناختنش‪ ،‬خون تو رگاش یخ بست‪.‬‬

‫چرا شبح خون آشام؟ خب اون مرد ترسناک درست وقتایی‬


‫که باید و نباید عین یه شبح ظاهر میشد و برای اتفاق هایی‬
‫که دانش آموز ها توش دخالت داشتن جوری تنبیهشون‬
‫میکرد که دیگه هوس شیطنت نکنن و اگه توش دخالتی‬
‫نداشتن هم جوری خونشونو میکرد تو شیشه و پاپیچشون‬

‫‪40‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫میشد که باز هم هوس هیچ گونه غلط اضافی ای نکنن! به‬


‫هر حال لقبش کامال برازنده ش بود‪.‬‬

‫به سختی آب دهنش رو قورت داد و همونطور که داشت زیر‬


‫لب وصیت نامه شو زمزمه میکرد‪ ،‬چرخید و بعد از تعظیم‬
‫کاملی سرش رو با ترس باال آورد و به آقای چوی نگاه کرد‪.‬‬

‫‪+‬چی‪...‬چیزی‪...‬شده؟!‬

‫با لکنت پرسید و جوابش ابروهای باال رفته ی آقای چوی بود‪.‬‬

‫_من باید ازت بپرسم کیم جونگین‪ .‬اتفاقی افتاده که اینجوری‬


‫با عجله داشتی به سمت کالست شیرجه میرفتی و اونقدر‬
‫گیج بودی که متوجه دودهای غلیظ اطراف و بوی تندی که‬
‫میاد نشدی؟!‬

‫جونگین که با حرفهای آقای چوی بیشتر گیج شده بود به‬


‫اطراف سرکی کشید و تازه متوجه شد که منظور مدیرشون‬
‫چی بوده‪.‬‬

‫‪+‬چه اتفاقی افتاده؟!‬

‫‪41‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اینبار با صدای بلند تری پرسید و اخم آقای چوی پررنگ تر‬
‫شد‪.‬‬

‫_اول جواب منو بده‪.‬‬

‫با لجبازی گفت و جونگین توی دلش فحشی بهش داد‪.‬‬

‫‪+‬خب راستش‪ ...‬یه زامبی دنبالم کرده بود‪.‬‬

‫_آها‪ ...‬پس منو مسخره میکنی؟!‬

‫آقای چوی با نیشخند پرسید و لحظه ای بعد گوش چپ‬


‫جونگین توی دستش بود و داشت به سمت حیاط مدرسه‬
‫میکشیدش‪.‬‬

‫‪+‬آی‪ ...‬غلط کردم‪ ...‬نه‪ ...‬من‪ ...‬آخخخ‪ ...‬راست گفتم‪ ...‬اون‬


‫واقعا یه زامبیه‪.‬‬

‫آقای چوی باالخره بعد از رسیدن به حیاط گوشش رو ول کرد‬


‫و جونگین با درد اون رو مالید‪.‬‬

‫_بعدا مفصل حسابتو میرسم‪ .‬برو پیش بقیه وایسا‪.‬‬

‫‪42‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با چشمهای تنگ شده از ترس به بقیه همکالسیهاش‬


‫که توی صف منظمی بدون اینکه به خودشون جرات بدن با‬
‫صدای بلند نفس بکشن‪ ،‬ایستاده بودن‪ ،‬نگاه کرد و قبل از‬
‫اینکه اون شبح خبیث باز بهش اخطار بده کنار پسر قد بلند‬
‫کالس ایستاد‪.‬‬

‫_خب‪...‬‬

‫آقای چوی با لبخندی مزحک تقریبا همه رو از نظر گذروند‪.‬‬

‫_شنیدم دیروز ماجراجوییتون گل کرده بوده و بخاری قدیمی‬


‫کالسو روشن کردین‪.‬‬

‫همه نفس هاشونو حبس کردن‪ .‬آرامش مدیرشون اصال خوب‬


‫به نظر نمیرسید‪.‬‬

‫_به لطف شما اون بخاری رو که از خیلی وقت پیش قرار بود‬
‫از کالس برداشته بشه رو بیرون بردیم‪ .‬البته قبل از اینکه کل‬
‫مدرسه بخاطر آتیش بازی امروز رو هوا بره‪.‬‬

‫شروع به قدم زدن توی خط صافی کرد‪.‬‬

‫‪43‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_دوست دارم اون ماجراجوی کنجکاو رو بشناسم‪ .‬نمیخواد‬


‫خودشو بهم معرفی کنه و بهم بگه هدفش از تکرار شیطنت‬
‫دیروزش چی بوده؟!‬

‫رو به دانش آموزا ایستاد و منتظر بهشون نگاه کرد‪.‬‬

‫_خب‪...‬‬

‫شبح سکوت ترسناک حیاط مدرسه رو بعد از چند ثانیه از‬


‫بین برد و با چشمهایی که حاال از عصبانیت تنگ میشدن‬
‫ادامه داد‪.‬‬

‫_پرسیدم کدوم احمقی امروز صبح اون ترقه های کوفتی رو‬
‫توی بخاری ترکونده؟!‬

‫با دادی که زد همه از جاشون پریدن و جونگین از اینکه‬


‫شلوارش رو خیس نکرده تعجب کرد!‬

‫باز هم سکوت جواب آقای چوی شد‪ .‬در واقع کالغهای روی‬
‫درختهای حیاط هم از ترس ساکت شده بودن و فقط منتظر‬
‫بودن ببینن این محکمه با چه حکمی تموم میشه!‬

‫‪44‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_الل مونی گرفتین! چه جالب‪ .‬بالیی سرتون میارم که تا یه‬


‫هفته واقعا الل بشین‪.‬‬

‫گفت و با چشمهایی که ازش آتیش بیرون میومد بهشون نگاه‬


‫کرد و لبخند ترسناکی زد‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫شاید اون ساعت‪ ،‬تنها زمانی بود که جونگین دلش‬


‫نمیخواست زنگ فیزیک به آخر برسه چون آقای شبح گفته‬
‫بود بعدش همه ی بچه های کالس به دفتر مدرسه برن تا‬
‫حکمی که برای هرکدوم به صورت جداگونه صادر شده رو‬
‫تحویل بگیرن‪ .‬در واقع اگه میخواست پرسنل مدرسه رو از‬
‫نظر ترسناک و خطرناک بودن رده بندی کنه اینجور بود که بعد‬
‫از مدیر چوی که تو رأس هرم قرار داشت ناظم سونگ دومین‬

‫‪45‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫نفر میشد و بعد از اون معلم فیزیکشون که االن سر کالسش‬


‫نشسته بود و رسما هیچی از عرایض مفیدش نمیفهمید‪.‬‬

‫جونگین واقعا درک نمیکرد که مدیر مدرسه چرا باید وظیفه‬


‫ی ناظم بی عرضه ی ترسناکشون رو انجام بده‪ .‬ولی دلیلش‬
‫کامال واضح بود‪ .‬اینکه شبح خون آشام خودش به شخصه‬
‫داشت پرونده ی تازه تشکیل شده ی کالسشون رو بررسی‬
‫میکرد این بود که درست یه هفته بعد از شروع سال تحصیلی‬
‫دوتا از پسرهای کله پوک کالس‪ ،‬معلم هنر رو که یه خانم‬
‫جوون بود رو با مارمولک پالستیکی ترسونده بودن و اون‬
‫بیچاره رو تا مرز سکته کشونده بودن و خب بقیه ش قابل‬
‫حدسه‪ .‬آقای چوی از اون روز به بعد خودش شخصا‬
‫کالسشونو زیر نظر داشت و کوچیک ترین اتفاقی اعم از‬
‫گوزیدن بچه ها توی کالس از گوش و چشمش پنهون نبود!‬

‫_کیم جونگین‪.‬‬

‫‪46‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫با صدا زده شدن اسمش توسط معلم جانگ از گذشته به‬
‫حال برگشت و همونطور که آب خشک شده ی دهنش رو‬
‫قورت میداد روی صندلیش صاف نشست‪.‬‬

‫‪+‬ب‪...‬بله‪.‬‬

‫_نمیدونم چرا حس میکنم تو کتاب فیزیک رو از بَری‪ .‬این دو‬


‫حالت میتونه داشته باشه‪ .‬یکی اینکه واقعا نابغه ای چیزی‬
‫باشی که یه نظریه ی رد شده س و دوم اینکه سال قبل هم‬
‫این واحد رو گذروندی و بخاطر عالقه ی زیادت بهش باز‬
‫خواستی توی کالس فیزیک بشینی البته اگه نظریه ی افتادن‬
‫تو این درس رو که صد در صد صحیحه رو در نظر نگیریم‪.‬‬

‫با تموم شدن جمالت تمسخر آمیز و تقریبا طوالنی آقای‬


‫جانگ‪ ،‬تقریبا کل کالس به خنده افتادن که بیشتر از چندثانیه‬
‫هم طول نکشید‪.‬‬

‫_خفه شید‪.‬‬

‫‪47‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫با نهیب آقای جانگ کالس باز هم ساکت شد و تنها صدایی‬


‫که به گوش میرسید صدای تپش های قلب جونگین بود و‬
‫مگسی که پشت شیشه ی پنجره ی کالس گیر افتاده بود و‬
‫دنبال راه خروج میگشت!‬

‫‪+‬من‪...‬من‪...‬‬

‫_از اونجایی که من خیلی دلم میخواد باور کنم نظریه ای که‬


‫رد شد حقیقت داره‪ ،‬میتونی جلسه ی آینده درس بعد رو‬
‫کامل کنفرانس بدی‪ .‬برای اثبات کردن هوش عالیت پیشنهاد‬
‫خوبیه مگه نه جونگین؟‬

‫شاید اگه جونگین هم مثل شخصیت های اول و قهرمان‬


‫داستانها و فیلم ها‪ ،‬یکم نترس بود میتونست جواب خوبی به‬
‫بی احترامی اون مرد بی ریخت و عصبی بده اما خب حقیقت‬
‫این بود که جونگین به اندازه ی کافی شجاعتش رو نداشت‪.‬‬
‫پس فقط سر تکون داد و به بقیه ی بچه ها که با حالت «رسما‬
‫به فاک رفتی‪ ،‬دهنت سرویسه» نگاش میکردن‪ ،‬لبخند‬

‫‪48‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫احمقانه ای از روی عجز و بیچارگی زد و گوشه ی لبش رو به‬


‫دندون گرفت‪.‬‬

‫اما خب قرار نبود همه چی همین جا تموم شه‪ .‬با شنیدن‬


‫صدای زنگ مدرسه که به همه میفهموند جهنم واقعی از چند‬
‫دقیقه ی دیگه شروع میشه‪ ،‬آه از نهادش بلند شد و تو دلش‬
‫به زمین و زمان و معلم جانگ و اون شبح بی رحم لعنت‬
‫فرستاد‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫_هی تو جونگینو ندیدی؟!‬

‫بکهیون از پسری که رنگ پریده به نظر میرسید پرسید و در‬


‫جواب حرکت نامحسوس سر پسر به معنی نه تحویل گرفت‪.‬‬

‫‪49‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_پوووف پس اون احمق کجاس؟ همه جای این خراب شده‬


‫رو گشتم‪ .‬اون عوضی چطور تونست بهم نگه دو روز پیش‬
‫تولدش بوده و ازم نخواد به جشن تولدش برم‪ .‬آه‪...‬‬

‫نگاهی به ساعت مچی کهنه شده ش انداخت و با دیدن‬


‫عقربه های ساعت که چهار رو نشون میدادن چشماش تقریبا‬
‫اندازه توپ بیسبال شدن‪.‬‬

‫_شت‪ ...‬ساعت چهاره؟ لعنت بهت کیم جونگین کله‪....‬‬

‫تصمیم گرفت کلمه ی آخرو تو دلش بگه تا خودشو مودب‬


‫نشون بده‪.‬‬

‫_هی تو صبر کن‪.‬‬

‫بیحوصله رو به دختری که داشت سطل بزرگی رو حمل‬


‫میکرد و زیر لب وزوزای نابهنجاری میکرد گفت و دختر انگار‬
‫منتظر همچین چیزی باشه فورا سطل رو زمین گذاشت‪.‬‬

‫_تو کیم جونگینو ندیدی؟‬

‫‪50‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫دختر که خم شده بود و دستاشو به زانوهاش زده بود کمر‬


‫راست کرد و چشماشو چرخوند‪.‬‬

‫_من چمیدونم اون احمق کجاس‪.‬‬

‫_پس چی میدونین شما لعنتیا‪ .‬اصال ‪...‬صبر کن ببینم شماها‬


‫چرا همه تون دارین عین کوزت حمالی میکنین؟!‬

‫دختر که انگار تازه یادش اومده بود تو چه وضعیتیه یهو زد زیر‬


‫گریه و بکهیون چند لحظه تو سکوت و البته با تعجب نگاش‬
‫کرد‪.‬‬

‫_چته؟! خب‪...‬کوزت نباش‪...‬اصال سیندرالیی خوبه؟!‬

‫دختر که عرعرش داشت رو به هوا میرفت دماغشو باال کشید‬


‫و همونطور که سطلو از زمین بلند میکرد چینی به دماغش‬
‫داد‪.‬‬

‫_اون شبح لعنتی تنبیهمون کرده تا یه هفته باید کارای‬


‫نظافت مدرسه رو انجام بدیم‪ .‬منم‪...‬منم مسئول خالی کردن‬
‫سطل های زباله م‪.‬‬

‫‪51‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫و دوباره شروع کرد به عر زدن‪.‬‬

‫بکهیون چندبار پلک زد و همونطور که داشت از خدا تشکر‬


‫میکرد که توی کالسی که این فلک زده ها هستن‪ ،‬نیس به‬
‫سمت کالس خودش رفت تا کوله شو برداره و به خونه بره‪ .‬به‬
‫هر حال اون خرس سیاه سوخته ناپدید شده بود و بعدا‬
‫میتونست بره خونه شون و باهاش حرف بزنه‪ .‬فعال باید یه‬
‫فکری برای دیر رفتنش به خونه میکرد‪ .‬بعید نبود مادرش‬
‫بالیی بدتر از بالهای شبح سرش نیاره!‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫باالخره روز اول اون هفته ی جهنمی تموم شد و جونگین‬


‫تونست جسم شبیه به جنازه ش رو به خونه برسونه‪ .‬باورش‬
‫نمیشد که تو دومین روز از شونزده سالگیش به یه هفته تمیز‬
‫کردن انباری بزرگ مدرسه که پر بود از کتاب و جعبه های‬

‫‪52‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خاک گرفته و البته گرفتن موش های داخل اون! که خودش‬


‫به اندازه ی دو هفته زمان میبرد‪ ،‬محکوم شده و این در حالی‬
‫بود که خوشبختانه جونگین خبر نداشت که این یه هفته تمیز‬
‫کاری فقط بعنوان تنبیه همگانی براش در نظر گرفته شده و‬
‫اون شبح پیر بخاطر بی احترامی ناخواسته و ناخودآگاه‬
‫جونگین قراره بیشتر از اینا بال سرش بیاره وگرنه به جای‬
‫برگشتن به خونه میرفت و یجایی خودش و گم و گور میکرد‪.‬‬

‫مدیر چوی از قبل به خانواده ی تمام بچه های کالس گفته‬


‫بود که تا ساعت شش بعد از ظهر توی مدرسه میمونن و‬
‫نگرانشون نباشن‪ ،‬اما از اینکه چه دلیلی برای اون همه تاخیر‬
‫در حضور توی خونه آورده بود‪ ،‬کسی خبر نداشت‪.‬‬

‫البته بعید نبود اون موذی خبیث خانواده ها رو با دروغهایی‬


‫راجب برگذاری جشن یا آماده شدن برای یه برنامه ی خاص‬
‫یا هر کوفتی مشابه این‪ ،‬خر نکرده باشه!‬

‫‪53‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫به هر حال به سختی کلیدش رو از توی زیپ کوچک کوله ش‬


‫بیرون آورد و اون رو توی قفل چرخوند‪ .‬دلش نمیخواست‬
‫مادرش با دیدن رنگ پریده ش‪ ،‬بترسه‪ .‬پس زود در رو باز کرد‬
‫و به آرومی پشت سرش بست اما با دیدن مادرش که با‬
‫نگرانی رو به روش ایستاده بود صداش زد‪.‬‬

‫‪+‬مامان‪.‬‬

‫_آه خدایا‪ ...‬جونگین دیوونه شدم تا اومدی‪ .‬چه دلیل کوفتی‬


‫ای وجود داشت که شما تا االن باید تو مدرسه میموندین؟!‬

‫‪+‬آ‪...‬خب‪...‬‬

‫خسته تر از اونی بود که بخواد دلیلی بتراشه و از طرفی تاکید‬


‫مدیر چوی رو اینکه کسی حق نداره راجب تنبیه به خانواده‬
‫ش چیزی بگه‪ ،‬باعث شد لبهاش که دنبال کلمه ی مناسب‬
‫بودن روی هم بشینن‪.‬‬

‫‪+‬میشه فعال استراحت کنم مامان؟! خیلی خسته م و لباسام‬


‫بوی بدی میدن‪.‬‬

‫‪54‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خانم کیم سر تکون داد‪.‬‬

‫_لباسهاتو عوض کن و برگرد به پذیرایی‪ .‬یه نفر اومده ببینتت‪.‬‬

‫جونگین با تعجب ابروهاشو باال انداخت و سرکی کشید اما‬


‫کسی رو اونجا ندید و قبل از اینکه فرصت کنه از مادرش راجع‬
‫به اون شخص بپرسه‪ ،‬خانم کیم روشو برگردوند و سمت‬
‫مخالفش رفت‪.‬‬

‫دوست داشت دوش بگیره اما وجود کسی که منتظرش بود‬


‫اجازه نمیداد پس فقط لباسهای مدرسه ش رو بیرون آورد و‬
‫با لباسهای راحتی عوضشون کرد و بعد برشون داشت تا‬
‫داخل ماشین لباسشویی بندازه‪.‬‬

‫با بیرون اومدن از اتاقش و نزدیک شدن به محلی که مادرش‬


‫گفته بود اخم هاش ناخودآگاه تو هم کشیده شد‪.‬‬

‫‪+‬بیون بکهیون؟!‬

‫‪55‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫پسر کوتاه تر همونطور که از دستشویی بیرون میومد سرشو‬


‫بلند کرد و با لبخندی که جونگین مطمئن بود روی مخ ترین‬
‫ترین لبخند دنیاس نگاهشو به جونگین داد‪.‬‬

‫_آه جونگیناااا اومدی؟! خیلی بدی که برای تولدت دع‪...‬‬

‫‪+‬تو اینجا چه غلطی میکنی؟!‬

‫سوالی بکهیون‪ ،‬جونگین حرفشو‬


‫ِ‬ ‫قبل از تموم شدن جمله ی‬
‫قطع کرد و خانم کیم که از آشپزخونه بیرون میومد اخمی کرد‪.‬‬

‫_جونگین این چه طرز صحبت کردنه؟!‬

‫‪+‬اوه مامان چرا گذاشتی بیاد تو خونه؟!‬

‫خانم کیم به پسرش نزدیک شد و جونگین نگاهش رو از‬


‫چشمهای مادرش گرفت‪.‬‬

‫_این اولین باری نیست که بکهیون به اینجا میاد جونگ‪.‬‬


‫نمیدونم چرا انقدر عصبانی شدی‪.‬‬

‫‪56‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خانم کیم لباسهای مچاله شده تو دست جونگین رو بیرون‬


‫کشید و ازشون فاصله گرفت‪.‬‬

‫_من‪...‬من‪...‬‬

‫‪+‬برای چی اومدی اینجا؟!‬

‫_فقط‪...‬من‪...‬نگرانت بودم‪...‬‬

‫‪+‬هه‪ .‬تو نگران من بودی؟! آه خدا سرگیجه گرفتم‪ .‬بیون‬


‫بکهیون میشه دست از نگرانی برای من برداری و دیگه‬
‫دوروبرم نپلکی؟!‬

‫_امروز صبح میخواستم باهات حرف بزنم ولی فرار کردی و‬


‫بعدش‪ ...‬هر جا دنبالت گشتم ندیدمت‪ ...‬ترسیدم اتفاقی‬
‫برات افتاده باشه‪.‬‬

‫جونگین نگاه بی حسش رو به پسر کوتاه تر داد و قدمی بهش‬


‫نزدیک شد‪.‬‬

‫‪+‬االن باید ازت تشکر کنم؟!‬

‫‪57‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_نه‪ .‬ولی دلیلی هم نمیبینم که اینجوری باهام برخورد کنی‪.‬‬

‫‪+‬من هرجوری دلم بخواد باهات برخورد میکنم‪.‬‬

‫_نمیدونم مشکلت با من چیه؟!‬

‫‪+‬نمیدونی؟! همین که عین کنه بهم میچسبی و عین استاکرا‬


‫دنبالم راه میفتی همه جا و عین ‪...‬‬

‫_من فقط میخواستم بهت بگم که راجع به پیشن‪...‬‬

‫جونگین باز هم جمله شو قطع کرد و تو یه قدمیش ایستاد و‬


‫سمتش خم شد‪.‬‬

‫‪+‬دلم نمیخواد مامانم بفهمه تو دنبال چجور روابطی هستی‬


‫و اصال دوست ندارم بدونه تو به پسرش چشم داری‪.‬‬

‫بکهیون اخم کرد‪.‬‬

‫‪+‬جواب من بهت همونیه که گفتم بکهیون‪ .‬من عالقه ای به‬


‫پسرا ندارم و نخواهم داشت‪ .‬پس وقتتو صرف من نکن‪.‬‬

‫_جونگین‪...‬‬

‫‪58‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫با صدای مادرش از بکهیون فاصله گرفت و جواب داد‪.‬‬

‫‪+‬بله مامان‪.‬‬

‫خانم کیم تو ورودی آشپزخونه ایستاد‪.‬‬

‫_بکهیون من دارم شام حاضر میکنم امشب رو اینجا بمون و‬


‫با ما شام بخور‪.‬‬

‫جونگین به مادرش که با دیدن بکهیون نگاهشو ازش گرفته‬


‫بود‪ ،‬نگاه کرد و با تموم شدن حرفش ابروهاش به آسمون‬
‫پرواز کردن‪.‬‬

‫‪+‬چی؟!‬

‫_راستش دوست داشتم برای تولد جونگین اینجا باشی ولی‬


‫اون گفت رفتی خونه ی مادر بزرگت و نمیتونی بیای‪ .‬حاال که‬
‫اینجایی شب رو بمون‪.‬‬

‫بکهیون با تموم شدن حرفهای خانم کیم به جونگین نگاهی‬


‫معنا دار انداخت و جونگین میتونست قسم بخوره بکهیون‬

‫‪59‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫االن ضایعش میکنه ولی در مقابل نگاه متعجبش بکهیون‬


‫لبخندی زد‪.‬‬

‫_آه آره‪ .‬خونه ی مادر بزرگم بودم و نمیتونستم بیام ولی بعدا‬
‫کادوی جونگینو بهش میدم‪ .‬راجع به امشب‪...‬متاسفم‪.‬‬
‫من‪...‬راستش امروز دیر به خونه برگشتم و مادرم حسابی‬
‫دعوام کرد‪ .‬باید برگردم خونه‪ .‬ممنون از لطفتون‪.‬‬

‫خانم کیم سر تکون داد‪.‬‬

‫_خب‪...‬پس قول بده یه روز دیگه بیای‪.‬‬

‫بکهیون لبخند دندون نمایی زد و جونگین آرزو کرد زودتر‬


‫شرش رو کم کنه‪ .‬خانم کیم دوباره به آشپزخونه برگشت و‬
‫بکهیون رو به پسر تیره تر مقابلش چرخید‪.‬‬

‫_فکر نمیکنی داری زیادی خودتو میگیری؟! تو اولین پسری‬


‫هستی که خودم به شخصه ازش خواستم دوست پسرم‬
‫باشه‪.‬‬

‫‪+‬فقط دهنتو ببند‪.‬‬

‫‪60‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_اگه دهنمو ببندم جوابت عوض میشه؟!‬

‫‪+‬حالم ازت بهم میخوره‪.‬‬

‫_دلمو شکوندی‪.‬‬

‫بکهیون با ناراحتی گفت اما به یکباره لحن غمگین دروغیش‬


‫عوض شد و همونطور که سینه به سینه ی جونگین میشد‬
‫ادامه داد‪.‬‬

‫_با این حال نمیتونم این قولو بهت بدم که از دستم خالص‬
‫میشی‪ .‬فردا تو مدرسه میبینمت‪.‬‬

‫لبخند پهنی به اخم های در هم جونگین زد و همونطور که‬


‫بهش چشمک میزد با صدای بلند تری گفت‪.‬‬

‫_خانم کیم من دارم میرم‪ .‬به زودی برای صرف شام میام‪.‬‬

‫خانم کیم دوباره تو ورودی آشپزخونه ظاهر شد و سری تکون‬


‫داد‪.‬‬

‫_منتظرتم‪.‬‬

‫‪61‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫با بسته شدن در خونه‪ ،‬جونگین آه بلندی کشید و به سمت‬


‫اتاقش چرخید اما قبل از اینکه قدم دومشو برداره صدای‬
‫مادرش متوقفش کرد‪.‬‬

‫_صبر کن‪.‬‬

‫‪+‬مامان خسته م‪.‬‬

‫_رفتارت با بکهیون اصال مناسب نبود‪ .‬جلوی خودش‬


‫نمیخواستم چیزی بهت بگم تا غرورت حفظ شه ولی اصال‬
‫ازت انتظار همچین چیزی رو نداشتم‪.‬‬

‫جونگین بازدمش رو کفری بیرون داد‪.‬‬

‫‪+‬شما چی میدونین ازش که اینجوری طرفداریشو میکنین‪.‬‬

‫_من ازش طرفداری نمیکنم جونگین‪ .‬نمیدونم چی باعث‬


‫شده که پسری که امروز صبح سرحال و با لبخند از خونه‬
‫بیرون رفت‪ ،‬عبوس و بداخالق باشه‪.‬‬

‫‪+‬بیخیال مامان‪ .‬معذرت میخوام‪.‬‬

‫‪62‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_اونی که باید ازش عذرخواهی کنی من نیستم‪.‬‬

‫جونگین اخمشو پررنگ تر کرد و سرش رو باال آورد‪.‬‬

‫‪+‬میرم بخوابم‪ .‬شب بخیر‪.‬‬

‫بدون اینکه منتظر جواب مادرش باشه خودشو تو اتاقش پرت‬


‫کرد و روی تختش نشست‪ .‬نمیدونست اون نیم وجبی زبون‬
‫باز چی داره که همه رو به خودش جذب میکنه و باعث شده‬
‫مادرش باهاش اینجوری برخورد کنه ولی هر چی که بود دلش‬
‫میخواست اون موجود مزاحم برای همیشه یا از زندگیش گم‬
‫شه یا دیگه کاری به کارش نداشته باشه‪.‬‬

‫تو اون لحظه فقط دلش میخواست حرصش رو سر یه چیزی‬


‫خالی کنه‪ ،‬پس اولین چیزی که دم دستش اومد رو برداشت‬
‫و شروع کرد به مشت زدن بهش‪.‬‬

‫خنده دار بود که حتی با کوبیدن مشتش به اون عروسک نرم‬


‫و پشمالو هم احساس درد میکرد و همه ی اینا رو مدیون‬

‫‪63‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫تمیزکاری های امروز بود‪ .‬پس دست از سر عروسک برداشت‬


‫و با اخم بهش تشر زد‪.‬‬

‫‪+‬به چه حقی باعث میشی احساس درد کنم؟! بجای اینکه با‬
‫اون چشمای ورقلمبیده ت بهم نگاه کنی اون نوکای قلبی‬
‫نارنجیتو تکون بده و بگو چرا؟!‬

‫خودش هم نمیفهمید چی داره میگه و حتی واسه خودش هم‬


‫مزحک بود که داره یه پنگوئن بی جون رو میزنه و دعوا میکنه‪.‬‬

‫‪+‬خسته م‪ ...‬از هر چی آدم زورگوئه خسته م‪ .‬از اون شبح خون‬


‫آشام‪ ،‬از اون ناظم عوضی که گذاشت چوی لعنتی تنبیهمون‬
‫کنه‪ .‬از اون جانگ آشغال که میخواد جلسه دیگه براش‬
‫کنفرانس بدم‪ .‬از‪ ...‬از بیون فاکینگ بکهیون که هربار که‬
‫میبینمش قراره بعدش یه بالی بزرگ سرم بیاد و نمیدونم‬
‫بخاطر امشب باید چه تاوانی پس بدم‪.‬‬

‫لبهاشو رو هم فشرد و ابروهاش بهم نزدیک شدن‪.‬‬

‫‪64‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬کاش میشد یه معجزه بشه و همه ی اون آشغاال برن به‬


‫درک‪...‬‬

‫همزمان با چکیدن قطره ی اشکش روی خز نرم عروسک‬


‫گفت و چند لحظه ی بعد اون پنگوئن بیچاره به سمتی از‬
‫اتاق که پر بود از خرسهای بزرگ پرتاب شد‪.‬‬

‫‪+‬از همه تون متنفرممممم‪.‬‬

‫به آرومی لب زد و روی تخت دراز کشید‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫اون شب جونگین خیلی زودتر از شبهای دیگه به خواب رفته‬


‫بود البته اگه دو ساعتی رو که توی تختش غلت خورده بود‬
‫رو در نظر نگیریم‪ .‬اینکه بکهیون براش نماد بدشانسی و‬
‫بدبیاری بود بارها بهش ثابت شده بود و هر کی هم که بود‬

‫‪65‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بهش حق میداد نخواد حتی برای چند ثانیه هم باهاش رو به‬


‫رو بشه چه برسه به اینکه بخواد باهاش حرف بزنه‪.‬‬

‫بکهیون قابلیت اینو داشت که با هر کلمه ای که از دهنش‬


‫خارج میکنه‪ ،‬اتفاقات ناگوار برای جونگین به بار بیاره و تمام‬
‫نگرانی جونگین تو اون شب این بود که با اون همه حرفی که‬
‫بینشون رد و بدل شده ممکنه چه اتفاقاتی براش بیفته و‬
‫خنده دار بود که آرزو میکرد کاش فقط اون اتفاقی که ازش‬
‫خبر نداشت میشد یه گلدون بزرگ و از آسمون توی سرش‬
‫فرود میومد‪ .‬واقعا تحمل چیز دیگه ای رو نداشت‪ .‬اما دنیا‬
‫کی به حرف و خواسته های جونگین عمل کرده بود که این بار‬
‫عمل کنه؟‬

‫‪66‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 3‬‬

‫صبح روز بعد‪ ،‬جونگین یک ساعت زودتر از اینکه مادرش‬


‫برای صدا زدنش به اتاقش بیاد از خواب بیدار شد و دلیلش‬
‫این بود که شب قبل زود خوابیده بود‪ .‬پتوشو به آرومی از‬
‫روی سینه ش کنار زد ولی با خوردن هوای سرد به بدنش‬
‫دوباره اونو روی خودش کشید‪.‬‬

‫«عصر یخبندانه؟!»‬

‫تو ذهنش پرسید و پلکهاشو بهم زد تا بتونه واضح تر اطرافو‬


‫ببینه‪ .‬سقف اتاقش اولین چیزی بود که به چشمش خورد و‬
‫خب اثری از ترک های عمیق یا خراب شدن توش نبود‪ .‬سرش‬
‫رو همونطور که سعی میکرد روی تختش بشینه و همچنان‬
‫پتوشو دورش بپیچه به دوروبر چرخوند و متوجه شد که هیچ‬
‫زلزله ای رخ نداده و هیچ بمبی داخل اتاقش نترکیده‪.‬‬

‫‪67‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫به ساعت خرسی شکل روی دیوار نگاه کرد و با دیدن عقربه‬
‫هایی که شیش و ده رو نشون میدادن خمیازه ای کشید‪.‬‬

‫‪+‬خیلی خوابیدم؟!‬

‫از خودش پرسید و مسلما انتظار نداشت کسی جوابش رو‬


‫بده ولی با شنیدن صدای نچندان بم اما مردونه ای خون تو‬
‫رگهاش خشک شد‪.‬‬

‫‪-‬میشه گفت آره‪ .‬نُه ساعتی‪ ...‬میشه که‪...‬‬

‫روی تختش از جا پرید و به سمت جایی که صدا رو شنیده‬


‫بود چرخید‪ .‬خب! همه چیز تو اتاق عادی بود غیر از حضور‬
‫صاحب صدا که روی خرسهای گنده ی گوشه اتاقش لم داده‬
‫بود و جونگین هیچ ایده ای برای اینکه اون کیه و چرا‬
‫اونجاست و از همه وحشتناک تر چرا هیچ لباسی تنش‬
‫نیست؟! نداشت‪.‬‬

‫با لکنتی که نصفش بخاطر ترس و نصف دیگه ش بخاطر‬


‫خجالتش بود پرسید‪.‬‬

‫‪68‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬ت…تو دیگه‪ ..‬ک‪...‬کی هستی؟ تو اتاق‪ ...‬من چیکار میکنی؟!‬

‫پسر بدون اینکه به خودش تکونی بده تا تن برهنه شو از‬


‫چشمای گرد شده ی جونگین مخفی کنه سرشو کمی به‬
‫راست کج کرد و جواب داد‪.‬‬

‫‪ -‬خب‪...‬من‪...‬مال‪...‬تو هستم و از دو روز‪...‬ق‪ ...‬دیروز‪ ...‬اینجام‪.‬‬

‫جونگین که از طرز حرف زدن پسر و جوری که بریده بریده‬


‫کلماتو میگفت کفری شده بود از روی تخت بلند شد و قدمی‬
‫به سمتش برداشت‪.‬‬

‫‪+‬مال منی؟! این دیگه چه کوفتیه‪ .‬دوربین مخفیه؟! خدایا چرا‬


‫فقط منو نمیکشی؟!خوشت میاد اذیتم کنی و بهم بخندی؟!‬
‫پرسیدم کی هستی؟‬

‫دو جمله ی سوالی بعد رو آروم تر و به شخص سومی که‬


‫دیده نمیشد گفت و دوباره رو به اون موجود غریبه ی بی حیا‬
‫کرد‪.‬‬

‫‪69‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬اون بدن کوفتی تو بپوشون لعنتی‪ .‬آه خدا اگه مامان بیاد‬
‫تو اتاقو ببینه یه پسر لخت جلوی پسرشه چی پیش خودش‬
‫فکر میکنه؟! حتما فکر میکنه من یه منحرف جنسیم که‪...‬‬

‫کمی مکث کرد و دوباره با عصبانیت بیشتری پرسید‪.‬‬

‫‪+‬اصال چجوری اومدی تو؟! از کی اینجایی؟! چرا هیچی تنت‬


‫نیس؟‬

‫پسر که تا اون موقع داشت فقط گوش میداد کمی لبهاشو‬


‫جلو داد و یکی از خرسهای کوچولوی کنار پاش رو برداشت و‬
‫سینه و پایین تنه شو باهاش پوشوند‪.‬‬

‫‪+‬آه خدایا خرس عزیزمو نمال به دیکت لعنتی‪.‬‬

‫جونگین نالید و به سمتش حمله ور شد تا خرس معصوم و‬


‫پاکش رو از اون بی حیا جد اکنه اما لحظه ای که روش خم شد‬
‫تا خرسو از چنگش بیرون بکشه مصادف شد با ورود ناگهانی‬
‫مادرش به اتاق‪.‬‬

‫_جونگین چیزی شده؟ به نظ‪...‬‬

‫‪70‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫حرف توی دهن خانم کیم ماسید و چشماش به اندازه ی توپ‬


‫فوتبال بزرگ شدن‪ .‬پسر نازنینش روی یه پسر تماما لخت‬
‫افتاده بود‪.‬‬

‫_اینجا چه خبره جونگین؟!‬

‫خانم کیم تقریبا جیغ کشید و جونگین بیچاره ازین گندی که‬
‫بار اومده بود فقط تونست ناله کنه‪ .‬فورا تنش رو از روی پسر‬
‫کنار کشید و پسرک خرسی رو که جونگین تالش کرده بود‬
‫ازش بگیره رو بیشتر به خودش چسبوند‪ .‬شاید چون از حضور‬
‫شخص سومی خجالت میکشید‪.‬‬

‫_پرسیدم اینجا چه خبره؟ این پسر اینجا چیکار میکنه؟!چرا‪...‬‬


‫چرا لخته؟!‬

‫خانم کیم با طوالنی شدن سکوت دوباره پرسید و جمله ی‬


‫آخرش رو با کمی خجالت گفت‪.‬‬

‫‪+‬من‪...‬من نمیدونم مامان‪ .‬باور کن‪ ...‬وقتی بیدارشدم اینجا‬


‫بود‪.‬‬

‫‪71‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_کیم جونگین‪.‬‬

‫خانم کیم غرید و به پسرش نزدیک شد و غریبه از ترس توی‬


‫خودش مچاله شد‪ .‬قیافه ی اون زن دیگه مثل لحظه ی‬
‫ورودش مهربون نبود‪.‬‬

‫_راستشو بهم بگو‪ .‬توقع نداری باور کنم که بی خبری؟!‬

‫‪+‬من راستشو گفتم مامان باور کن‪ .‬آخه چه دلیلی داره یه پسر‬
‫لخت تو اتاق من باشه؟!‬

‫خب اگه یکم فکر میکرد میفهمید که دلیل خاصی نمیخواد‬


‫جز اینکه خودش یه منحرف جنسی باشه و اون پسرو به‬
‫اتاقش برده تا باهاش بخوابه و یا اینکه اون پسر دوست‬
‫پسرشه و باز اونو آورده اونجا تا همون کارو انجام بده‪.‬‬

‫_باشه‪ .‬بهتره از خودش بپرسم‪.‬‬

‫خانم کیم با اخم گفت و سمت پسر غریبه که حاال رسما توی‬
‫خرسها فرو رفته بود چرخید و با چشمهای تنگ شده گفت‪.‬‬

‫‪72‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_خودت بهمون بگو‪ .‬کی هستی و برای چی اینجایی؟!‬

‫سعی میکرد زیاد به بدن برهنه ش نگاه نکنه و روی صورتش‬


‫متمرکز باشه‪.‬‬

‫من‪...‬مال جو‪...‬جونگینم‪.‬‬
‫ِ‬ ‫‪-‬‬

‫پسر فقط قسمت اول سوالو جواب داد و همین کافی بود تا‬
‫مادر و پسر همزمان داد بزنن‪.‬‬

‫‪+‬چه کوفتی میگی؟!‬

‫_مال جونگین؟! یعنی چی که مال توعه؟!‬

‫‪+‬مامان باور کن دروغه‪ .‬آخه این حرف چه معنی ای داره؟!‬


‫مگه اینکه من یه منحرف باشم و ‪...‬‬

‫_بس کن جونگین‪ .‬انتظارم ازت بیشتر از اینا بود‪ .‬احساس‬


‫میکنم از مهربونی و آسون گرفتنام سو استفاده کردی‪ .‬زودتر‬
‫بیرونش کن‪.‬‬

‫‪73‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬مامان صبر کن‪ .‬لطفا‪ .‬چرا باور نمیکنی آخه؟! میگم منم مثل‬
‫تو از دیدنش شوکه شدم‪ .‬اینقدر بهم بی اعتمادی؟!‬

‫جونگین با کالفگی گفت و خانم کیم سمت در چرخید تا از‬


‫اتاق بیرون بره‪ .‬به پسرش اعتماد داشت ولی در اون شرایط‬
‫واقعا نمیتونست خودشو قانع کنه که اون راست میگه‪.‬‬

‫‪+‬لعنت بهت بکهیون عوضی‪ .‬مطمئن بودم با دیدنت قراره یه‬


‫بالی بزرگ سرم بیاد‪.‬‬

‫‪-‬بکه‪...‬بکهیون‪ ...‬من‪ ...‬بخا‪...‬طر اون‪ ...‬اینجام‪.‬‬

‫پسر غریبه با شنیدن اسم بکهیون فورا گفت و جونگین و‬


‫مادرش به سمتش چرخیدن‪.‬‬

‫‪+‬چی؟!‬

‫_چی؟!‬

‫‪74‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬چی داری میگی؟ بخاطر بکهیون؟! اون‪...‬نکنه اون عوضی‬


‫ازت خواسته بیای اینجا و با راه انداختن این افتضاح از من‬
‫انتقام بگیره؟!‬

‫خانم کیم هم که حاال مشتاق شده بود منتظر به پسر نگاه‬


‫کرد‪.‬‬

‫‪+‬حرف بزن لعنتی‪.‬‬

‫‪-‬من‪...‬بخاطر بکهیون‪ ...‬اینجام‪ .‬جونگین‪...‬خواست‪ ...‬اونو‪...‬‬


‫بفرسته به َد ‪َ ...‬د َر ‪...‬ک‪.‬‬

‫اخم های جونگین و مادرش همزمان تو هم رفتن‪.‬‬

‫_یعنی جونگین ازت خواست بیای اینجا و‪ ...‬اوه خدای من‪...‬‬

‫‪+‬نه مامان من ازش چیزی نخواستم‪ ...‬صبر کن‪...‬‬

‫خانم کیم دستگیره ی در اتاق رو توی دستش گرفت‪.‬‬

‫‪-‬دیشب‪...‬گر‪...‬یه کرد و‪ ...‬گفت‪...‬کاش مع‪...‬ج‪...‬زه میشد و‬


‫همه شون به َد َرک میرفتن‪.‬‬

‫‪75‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خانم کیم جلوی در متوقف شد و جونگین ابروهاشو باال‬


‫انداخت‪ .‬اون پسر از کجا فهمیده بود که دیشب چی گفته؟!‬

‫‪+‬تو از کجا فهمیدی؟!‬

‫‪-‬من‪ ...‬دیشب اینجا‪...‬بودم‪ ...‬تو‪ ...‬اول‪ ...‬به‪...‬سر من م‪...‬مشت‬


‫زدی و بعد ‪...‬دع‪...‬دع‪ ...‬داد زدی‪.‬‬

‫خانم کیم که چیزی از حرفهای اون غریبه نمیفهمید نگاه‬


‫منتظرش رو به جونگینی که دهنش اندازه دهانه ی غار‬
‫آلتامیرا باز شده بود‪ ،‬داد‪.‬‬

‫_جونگین میشه بگی چه خبره؟ چی داره میگه این؟!‬

‫‪+‬من‪...‬من‪ ...‬یعنی تو میخوای بگی که اون پنگوئنه هستی؟!‬

‫پسر سرشو به معنی آره تکون داد‪.‬‬

‫‪ -‬تو‪...‬خواستی یه معجزه بشه و من‪ ...‬ت‪...‬بدیل شدم‪.‬‬

‫شاید اگه اون روز صبح جونگین از خواب بیدار میشد و میدید‬
‫که آدم فضایی ها به زمین حمله کردن و بیون بکهیون سر‬

‫‪76‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫دسته شونه و شرط نجات زمین اینه که جونگین دوست‬


‫پسرش باشه و یا بیدار میشد و میدید توی کلیساس و داره‬
‫سوگند ازدواجش با بیون بکهیون رو میخونه و یا بیدار میشد‬
‫و میدید هیکل لخت بیون بکهیون روشه و خودشم چیزی‬
‫تنش نیس و تو پایین تنه و کمرش احساس درد شدید میکنه‬
‫و یا بیدار میشد و میدید حامله س و بیون بکهیون خودشو‬
‫پدر بچه ی توی شکمش معرفی میکنه‪ ،‬باورش براش آسون‬
‫تر از این بود که یکی تو اتاقش سبز بشه و از قضا لخت باشه‬
‫و مادرش هم اونو تو وضعیتی ببینه که نباید و از همه بدتر‬
‫اون غریبه بگه قبال یه پنگوئن عروسکی بوده و االن تبدیل به‬
‫انسان شده!‬

‫به هر حال همه ی اینا مسخره به نظر میرسیدن و جونگین‬


‫مطمئن بود حضور اون پسر تو اتاقش ربطی به بیون بکهیون‬
‫داره‪.‬‬

‫‪77‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بعد دوباره با خودش فکر کرد و از اینکه تو همه ی مواردی که‬


‫به نظرش نسبت به این مورد قابل باورتر بودن‪ ،‬خودش رو‬
‫باتم بیون بکهیون قرار داده چرخی یه چشماش داد و‬
‫ناخودآگاه خندید‪ .‬اما خنده ش برای چند لحظه ی کوتاه بود‬
‫چون مادرش داشت با چشم های سرخ شده از خشم بهش‬
‫نگاه میکرد و جونگین هر چه زودتر باید این گند رو جمع‬
‫میکرد‪.‬‬

‫‪+‬پس‪...‬پس میخوای بگی که معجزه شده؟!‬

‫‪-‬آره‪.‬‬

‫‪+‬میتونی یه دلیل محکم برای این چیزی که میگی بیاری؟!‬

‫‪-‬د‪...‬دلیل؟!‬

‫‪+‬آره دلیل‪ .‬یه چیزی که من و مادرم باورمون بشه تو قبال یه‬


‫پنگوئن عروسکی بودی‪.‬‬

‫مادرش با ناباوری زیر لب زمزمه ای کرد‪.‬‬

‫‪78‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬خب‪...‬خب‪ ...‬من از‪ ...‬از دوروز‪ ...‬ق‪...‬پیش اینجام‪.‬‬

‫‪+‬این دلیل محکمته؟!‬

‫_بس کن جونگین‪ .‬زودتر لباساتو تنت کن و برو بیرون‪.‬‬

‫‪-‬من‪...‬لباس‪...‬ندارم‪.‬‬

‫خانم کیم با کالفگی چشماشو چرخوند‪.‬‬

‫_از لباسای خودت بهش بده جونگین‪.‬‬

‫‪+‬مامان‪...‬‬

‫_نمایشتونو تموم کنین‪.‬‬

‫‪-‬من‪ ...‬تو یه جع‪...‬به بودم‪ .‬جونگین‪ ...‬منو بیرون‪ .. .‬آورد و‬


‫گفت«تو دیگه چجور پنگوئنی هستی! چرا لبات قلبیه؟!» بعد‬
‫شما اومدین و پ‪...‬رسیدین«کادوتو باز کردی؟!» بعد با ذوق‬
‫گفتین«یه پنگوئن کوچولو» و جونگین گفت«از دایی تشکر‬
‫میکنم‪».‬‬

‫‪79‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫پسر جمالتش رو پشت سر هم گفت و مادر و پسر اینبار واقعا‬


‫تعجب کردن‪ .‬اون داشت چیزهایی که خودشون گفته بودن‬
‫رو میگفت‪.‬‬

‫‪+‬تو‪ ...‬اینا رو از کجا میدونی؟!‬

‫‪-‬من‪...‬گفتم که‪ ...‬اینجا بودم‪.‬‬

‫_خدای من ‪ ...‬یعنی‪ ...‬تو واقعا همون عروسکی؟!‬

‫پسر سرشو تکون داد و جونگین قدمی به سمتش برداشت‪.‬‬


‫حاال که داشت دقت میکرد اون پسر چشمهای درشتی داشت‬
‫و لبهاش‪ ...‬لعنت ‪ ...‬درست بود‪ .‬لبهاش شکل قلب بودن و‬
‫این یعنی واقعا معجزه شده بود‪.‬‬

‫_من‪...‬من میرم بیرون‪ .‬جونگین بهش لباس بده تنش کنه‪.‬‬


‫بعدش باید حرف بزنیم‪.‬‬

‫خانم کیم سریع گفت و از اتاق بیرون رفت‪ .‬حقیقتا اگه‬


‫میخواست رو راست باشه باور اینکه پسرش یه منحرف باشه‬
‫و تو بهترین حالت اون پسر‪ ،‬دوست پسر جونگین باشه براش‬

‫‪80‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫راحت تر از این بود که بشنوه یه عروسک به انسان تبدیل‬


‫شده‪ .‬هرچند هنوز هم یه قسمتهایی از مغزش فریاد میزدن‬
‫باور نکن‪.‬‬

‫با بیرون رفتن خانم کیم‪ ،‬جونگین از توی کمد لباسهاش چند‬
‫تیکه بیرون کشید و به سمت پسر چرخید‪.‬‬

‫‪+‬بلدی تنت کنی؟!‬

‫‪-‬نه‪.‬‬

‫پسر جواب داد و جونگین آهی کشید‪ .‬به هر حال سوالش‬


‫مسخره بود‪ .‬یه عروسک تبدیل شده چجوری میتونست‬
‫لباس پوشیدن بلد باشه؟!‬

‫‪+‬خب‪...‬خوب نگاه کن ببین من چجوری لباسا رو میپوشم و‬


‫بعد انجامش بده‪ .‬اگه‪ ...‬اگه مشکلی داشتی بهم بگو‪.‬‬

‫و همونطور که زیر لب ناله های نامفهمومی میکرد‪ ،‬لباس‬


‫زیرش رو برداشت و اول پای راست و بعد پای چپش رو‬
‫داخلش برد و اونو باال کشید‪.‬‬

‫‪81‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫پسر با چشمهایی که گرد تر شده بودن بهش نگاه میکرد و‬


‫جونگین حس میکرد االنه که زیر اون نگاه ذوب بشه‪ .‬اون‬
‫لعنتی جوری بهش خیره بود که انگار داره پخش زنده ی یه‬
‫پورن رو میبینه و جونگین هم نقش باتم رو اجرا میکنه‪.‬‬

‫بعد نگاهی به حالت مزحک خودش که شورتش رو روی‬


‫شلوارش پوشیده بود انداخت و بلند نالید‪.‬‬

‫‪+‬گااااد‪.‬‬

‫فورا شورت رو بیرون آورد و به پسر داد‪.‬‬

‫‪+‬همونجوری که من پوشیدم بپوشش‪.‬‬

‫‪-‬اول‪ ...‬باید‪ ...‬اونو بپوشم؟!‬

‫به شلوار اشاره کرد و جونگین از حرفش خنده ش گرفت‪.‬‬

‫‪+‬نه‪ .‬اول اینو بپوش‪ .‬اونو باید روی این بپوشی‪.‬‬

‫‪82‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫توی ذهنش به جمله ی مسخره ش انگشت وسطشو نشون‬


‫داد و روشو از پسر گرفت تا چشمهای پاکش برای بار دوم‬
‫شاهد بدن لخت اون غریبه نباشن‪.‬‬

‫‪+‬هر وقت تموم شد بهم بگو‪.‬‬

‫یک دقیقه بعد پسر اعالم کرد که شورت رو پوشیده و جونگین‬


‫به سمتش چرخید‪.‬‬

‫‪+‬چقد طولش دادی‪.‬‬

‫بعد نگاهی به پایین تنه ی اون انداخت تا مطمئن شه که‬


‫درست پوشیدتش‪ .‬شورت خرسی عزیزش حاال رو تن یکی‬
‫دیگه داشت خودنمایی میکرد و جونگین همونطور که به‬
‫حالش افسوس میخورد داشت به این فکر میکرد که چقدر‬
‫خوب شده که اون عروسک یه پسر شده وگرنه نمیدونست‬
‫برای پوشوندن باال تنه ی برآمده ی یه دختر چیکار باید بکنه و‬
‫ازون بدتر اگه مادرش بجای این پسر یه دخترو تو اتاقش‬
‫تو‬ ‫میدید معلوم نبود بعدش ممکنه چی پیش بیاد‪.‬‬

‫‪83‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خوشبینانه ترین حالت اونو همونطور لخت از خونه پرت‬


‫میکرد بیرون و تو بدبینانه ترین حالت مجبور میشد باهاش‬
‫ازدواج کنه!‬

‫با فکر به ازدواج لرزی به تنش افتاد و موهای تنش سیخ‬


‫شدن‪.‬‬

‫‪+‬خب حاال شلوارتو هم مثل همون بپوش‪.‬‬

‫پسر نگاهی به دو تکه لباس باقی مونده انداخت‪ .‬نمیدونست‬


‫شلوار کدومش میشه پس هر دوشو توی دستش گرفت و‬
‫منتظر به جونگین نگاه کرد‪.‬‬

‫‪+‬اون‪...‬اون سرمه ایه‪ ...‬آه خدا این که رنگا رو بلد نیس‪ .‬اونکه‬
‫تو دست راستته‪ .‬راست و چپ رو بلدی؟!‬

‫پسر سرشو تکون داد و طبق چیزی که جونگین بهش گفته‬


‫بود شلوار رو مثل لباس قبلی پوشید‪ .‬حاال فقط مونده بود باال‬
‫تنه ش و جونگین مجبور بود برای اینکه بهش یاد بده چجوری‬

‫‪84‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫پیرهن بپوشه‪ ،‬باید لباسشو بیرون میاورد و از فکر اینکه قراره‬


‫سرما به تنش بخوره باز هم لرزید‪.‬‬

‫اما بعد فکری به ذهنش خورد و پیرهن توی دست پسر‬


‫پنگوئنی رو گرفت و آروم اول دست راستش رو توی یه‬
‫آستین و بعد دست چپش و در آخر سرشو از سوراخ بزرگتر‬
‫باالی اون بیرون آورد‪.‬‬

‫پسر با چشمهای درشت شده داشت اونو نگاه میکرد و وقتی‬


‫جونگین ازش پرسید که «یاد گرفته؟!» سر تکون داد و‬
‫جونگین خدا رو شکر کرد که با یه احمق یا کودن روبرو نشده‪.‬‬
‫پسرک پیرهن رو همونطور که جونگین بهش یاد داده بود‬
‫پوشید و جونگین نگاهی به سرتا پاش انداخت‪ .‬لباسها‬
‫یخورده فقط یخورده براش بزرگ بودن ولی خب زیادی بهش‬
‫میومدن و جونگین به این موضوع حسودی میکرد!‬

‫‪+‬خب‪ .‬بریم‪ .‬مامانم منتظره‪.‬‬

‫‪85‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جلوتر از پسر راه افتاد و پسر هم پشت سرش عین یه جوجه‬


‫که دنبال مادرش بره قدم برداشت‪ .‬با بیرون اومدن از اتاق‬
‫خانم کیم که به نظر میرسید حال خوبی نداشت نگاشون کرد‬
‫و جونگین با کمی فاصله ازش روی مبل نشست‪.‬‬

‫_بیا بشین‪.‬‬

‫خانم کیم به پسر غریبه گفت‪.‬‬

‫_خب‪ ...‬تو این چند دقیقه من به حرفهات فکر کردم و به این‬


‫نتیجه رسیدم که این امکان پذیر نیس که یه عروسک یه شبه‬
‫تبدیل به انسان بشه‪.‬‬

‫‪-‬اما‪...‬‬

‫_ببین پسر جون‪ ،‬من نمیدونم تو چطور وارد خونه ی من‬


‫شدی و کاری هم به اینکه چرا تو اون وضعیت بودی ندارم‪.‬‬
‫فقط بهم راستشو بگو علت اومدنت چیه؟!‬

‫‪-‬من که گفتم بخاطر جونگین‪...‬‬

‫‪86‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬بس کن‪.‬‬

‫جونگین غرید و مادرش نگاه کوتاهی بهش انداخت‪.‬‬

‫_من به پسرم اعتماد دارم و تو این چند سال هیچ چیز بدی‬
‫ازش ندیدم پس سعی نکن اونو تو چشم من خراب کنی‪.‬‬

‫جونگین با لبخند به مادرش نگاه کرد و زبونکی برای پسر در‬


‫آورد‪.‬‬

‫‪-‬با‪...‬ور کنین راست میگم‪.‬‬

‫_باشه‪.‬‬

‫‪+‬مامان‪...‬‬

‫_ولی اگه اینطور که تو میگی باشه‪ ،‬چجوری حرف زدنو‬


‫بلدی؟! فکر نمیکنم عروسکها حرف زدن بلد باشن‪.‬‬

‫‪ -‬من‪ ...‬فقط از شما ت‪...‬تق‪ ...‬هر چی شما بگید و یاد میگیرم‬


‫و میگم‪.‬‬

‫_خانم کیم آهی کشید و پسر لبهاشو جلو داد‪.‬‬

‫‪87‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪ -‬من‪...‬من که بهتون چیزایی که الزم بود رو گفتم تا باور کنید‬


‫پس‪...‬‬

‫_اسمت چیه؟!‬

‫‪-‬اسمم‪...‬‬

‫_آره اسمت‪ .‬باید خانواده تو پیدا کنم‪ .‬پدرو مادرت باید بیشتر‬
‫بهت توجه کنن‪.‬‬

‫‪-‬اما من‪ ...‬خا‪...‬نواده ندارم‪.‬‬

‫_نداری؟! یعنی تو یتیم خونه بزرگ شدی؟!‬

‫‪-‬ی‪...‬یت‪...‬یم خونه؟! من تو عروسک فروشی بودم‪.‬‬

‫خانم کیم از جا بلند شد و سمت تلفن رفت‪.‬شماره ای گرفت‬


‫و بعد از چند ثانیه شروع کرد به حرف زدن‪.‬‬

‫_سالم‪ ...‬خوبم‪ ...‬جونگین هم خوبه‪ .‬زنگ زدم چیزی بپرسم‬


‫ازت‪ .‬اون کادوی تولد جونگین‪ ...‬نه نه مشکلی پیش نیومده‪.‬‬
‫جونگین گفت دوستش داره‪...‬‬

‫‪88‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با چشمهای درشت شده به مکالمه ی مادرش گوش‬


‫میداد‪.‬‬

‫_اونو از کدوم عروسک فروشی خریدی؟! آها‪ ...‬فروشنده‬


‫وقتی اونو بهت میداد چیز خاصی درباره ش بهت نگفت؟!‪...‬‬
‫نه نه‪...‬خب ممنون‪ .‬مراقب خودت باش‪.‬‬

‫بعد از تموم شدن مکالمه دوباره سر جای قبلش برگشت‪.‬‬

‫_من االن با برادرم حرف زدم‪ .‬کسی که اون پنگوئنو خریده و‬


‫برای جونگین آورده‪ .‬اگه راست بگی که تو اون عروسکی باید‬
‫بتونی به سواالم جواب بدی‪.‬‬

‫پسر سر تکون داد‪.‬‬

‫_گفتی تو عروسک فروشی بودی‪ .‬اسم اون عروسک‬


‫فروشی چی بود؟!‬

‫‪-‬فروشگاه شادی‪.‬‬

‫پسر فورا جواب داد و خانم کیم ابرویی باال انداخت‪.‬‬

‫‪89‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_خب اون روز که برادرم به فروشگاه اومد چه اتفاقی افتاد؟!‬

‫‪ -‬خب‪ ...‬مینجی ‪ ...‬من رو از روی قفسه برداشت و به اون آقا‬


‫داد و بهش اسممو گفت‪ .‬مینجی برای همه ی عروسکها اسم‬
‫میذاره‪.‬‬

‫جونگین با تعجب بهش نگاه میکرد و صورت خانم کیم هم‬


‫یجورایی رنگ پریده شده بود‪.‬‬

‫_اسمت‪...‬‬

‫‪-‬اسم من کیونگسو ئه‪ .‬دو کیونگسو‪ .‬مینجی منو سویی هم‬


‫صدا میزد‪.‬‬

‫خانم کیم بعد از چند ثانیه سکوت یهو رو به جونگین چرخید‬


‫و با لحنی که سعی داشت جدی باشه گفت‪:‬‬

‫_برو و اتاقتو بگرد‪ .‬باید اون عروسک همونجاها باشه‪.‬‬

‫با اینکار میخواست به آخرین امیدش هم چنگ بندازه‪.‬‬


‫جونگین فورا به اتاقش رفت و سعی کرد بیاد بیاره آخرین بار‬

‫‪90‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اون پنگوئنو کجا دیده‪ .‬همونطور که اون غریبه گفته بود‪،‬‬


‫جونگین شب قبل بهش مشت زده بود و بعد دعواش کرده‬
‫بود و بعد هم اونو پرت کرده بود یه سمتی اما کدوم سمت‬
‫رو یادش نمیومد‪.‬‬

‫پس با کالفگی نگاهشو به همه جای کف اتاقش چرخوند و‬


‫تو دلش از مادرش تشکر کرد که اونجا رو مرتب کرده وگرنه‬
‫معلوم نبود این جستجو تا کی ادامه پیدا میکنه‪.‬‬

‫خب‪ ،‬اون عروسک کف اتاق نیفتاده بود‪ .‬پس گوشه ها و زیر‬


‫تخت رو هم چک کرد و بعد به اینکه اینکارش خیلی مسخره‬
‫بوده هم فکر کرد‪ .‬آخه چجوری میشه روی تخت باشی و‬
‫چیزی رو به سمتی پرت کنی و زیر تخت بیفته؟ به هر حال که‬
‫زیر تخت هم نبود‪.‬‬

‫اینبار روی کمد و حتی داخلشون رو هم نگاه کرد و در آخر‬


‫اطراف خرسهای گنده شو گشت و نتونست چیزی که میخواد‬

‫‪91‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫رو پیدا کنه پس دست از پا دراز تر پیش مادرش و اون پسر‬


‫برگشت و آروم گفت‪:‬‬

‫‪+‬نبود‪.‬‬

‫_چی؟! همه جا رو درست گشتی؟!‬

‫‪+‬آره مامان‪ .‬هر جا که فکرشو کنی‪.‬‬

‫این بار رنگ خانم کیم به وضوح پرید و همونطور که نگاهشو‬


‫به پسر غریبه میداد گفت‪:‬‬

‫_امکان نداره‪.‬‬

‫جونگین رد نگاه مادرشو دنبال کرد و به اون موجود غریبه‬


‫رسید‪.‬‬

‫‪+‬مامان دایی چی گفت؟!‬

‫_اون‪ ...‬اون واقعا همون عروسکه‪.‬‬

‫‪+‬چی؟!‬

‫‪92‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با ناباوری و صدایی جیغ مانند گفت و خانم کیم‬


‫نگاهش رو به دستاش داد‪.‬‬

‫_خب‪ ...‬اولش با حرفهایی که زد فکر کردم با نقشه وارد خونه‬


‫شده و حرفامونو شنیده ولی داییت گفت اون فروشنده بهش‬
‫گفته کیونگسو آخرین نمونه ازین عروسک هاشونه‪.‬‬

‫‪-‬درسته‪ .‬من آخری بودم‪ .‬قبل من سونگسو و هیونجی رو‬


‫خریدن‪.‬‬

‫‪+‬یعنی میخوای بگی جز خودت عروسکهای دیگه ای هم‬


‫قابلیت اینکه تبدیل بشن رو دارن؟!‬

‫جونگین با بهت پرسید و پسر سر تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬باورنکردیه‪.‬‬

‫_پس‪ ...‬پس‪ ...‬تو باید بدونی چند سالته‪ .‬یعنی چند وقته که‬
‫تو رو ساختن؟!‬

‫‪-‬نمیدونم‪ .‬ولی االن باید هم‪...‬همسن جونگین باشم‪.‬‬

‫‪93‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬همسن من؟! یعنی چی؟! تو واسه اینکه شونزده سالت‬


‫باشه خیلی تمیز و نو بودی‪ .‬نمیشه که یه عروسک شونزده‬
‫ساله انقدر خوب مونده باشه‪.‬‬

‫‪-‬من وقت تبدیل شدن خواستم همسن تو باشم‪.‬‬

‫کیونگسو گفت و جونگین و مادرش سوالی بهش نگاه کردن‪.‬‬

‫‪-‬خب‪ ...‬برای اینکه به جونگین کمک‪ ...‬کنم باید باهاش همسن‬


‫میشدم‪ .‬نمیشد که یه‪ ...‬ب‪...‬بچه کوچیک ازش مراقبت کنه‪.‬‬

‫‪+‬هی هی‪ ...‬مگه من بچه م که تو ازم مراقبت کنی؟!‬

‫‪-‬ولی تو‪...‬خودت گفتی کاش یه معجزه میشد تا اون چوی‬


‫لعنتی و ناظم بی عر‪...‬ضه و جانگ عو‪...‬عوضی و بکهیون فا‪...‬‬
‫فاک‪...‬نمیدونم بقیه چیزی که به بکهیون گفتی چی بود ولی‬
‫خواستی اونا به درک برن‪.‬‬

‫جونگین نفس عمیقی کشید و سعی کرد به مادرش نگاه‬


‫نکنه‪ .‬اون پسر مرموز باعث شده بود مادرش بخاطر فحش‬
‫هایی که به بقیه داده با اخم بهش نگاه کنه‪.‬‬

‫‪94‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬تو‪...‬تو‪...‬‬

‫_جونگین‪ ...‬مدرسه ت دیر شد‪.‬‬

‫خانم کیم یهو گفت و جونگین بعد از قبض روح شدن از‬
‫شنیدن اون جمله ‪ ،‬به اتاقش پرواز کرد‪ .‬برای کامل شدن روز‬
‫عالیش فقط به همین یکی نیاز داشت‪ .‬این بار شبح خون‬
‫آشام نمیذاشت زنده بمونه!‬

‫‪95‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 4‬‬

‫اینکه تموم راه رو تا مدرسه دویده بود‪ ،‬چون به حرف مادرش‬


‫که گفته بود با آژانس بره گوش نداده بود و تاکسی هم گیرش‬
‫نیومده بود و بعد از رسیدنش به ورودی مدرسه‪ ،‬در حالی که‬
‫نفس نفس میزد‪ ،‬با آقای چوی روبه رو شده بود و اون عوضی‬
‫با نیشخند ترسناک مخصوص خودش جوری بهش نگاه کرده‬
‫بود که معنیش میشد" داره به تنبیهاتت اضافه میشه" و بعد‬
‫از ورودش به کالس در حالیکه داشت به معلم که چند دقیقه‬
‫ای میشد درسش رو شروع کرده بود توضیح میداد که چرا‬
‫دیر کرده‪ ،‬یهو همه حتی معلمشون زده بودن زیر خنده فقط‬
‫چون با عجله لباسهاشو پوشیده بود و متوجه نشده بود که‬
‫کل چند ساعت‬
‫شلوارش وارونه س و سوژه شدنش تو ِ‬
‫مدرسه توسط همکالسیها و حتی بقیه بچه های مدرسه‪،‬‬
‫فقط به این معنی بود که تو اون صبح لعنتی همه ی دنیا‬

‫‪96‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫باهاش لج کرده بودن و قصد داشتن به هر روشی که شده‬


‫بچزوننش!‬

‫اما وقتی بعد از زنگ اول برای اینکه زودتر از اون وضعیت‬
‫شرم آور خالص بشه به یکی از دستشویی ها پناه برد تا‬
‫شلوارش رو درست بپوشه‪ ،‬اتفاقی افتاد که فهمید همه ی‬
‫اینا فقط از شانس گه خودشه نه لجبازی سرنوشت و دنیا!‬

‫درست وقتی تو پوزیشن غلط اندازی که ایستاده بود و داشت‬


‫با زیپ تخمی شلوارش که به چند تا نخ تخمی تر گیر کرده‬
‫بود و باال نمیومد ور میرفت و کفرش در اومده بود و از‬
‫خستگی و حرص‪ ،‬صداهای نا به هنجاری از خودش در میاورد‪،‬‬
‫یه در صد هم فکرشو نمیکرد که قفل در اون اتاقک لعنت‬
‫شده خراب باشه و یکی عین گاو سرشو بندازه پایین و بیاد‬
‫داخل و بعد فکرای نه چندان درست و جالبی راجبش بکنه!‬

‫‪97‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫و وقتی اون شخص که قطعا گاو نبود و بدتر و وحشتناک تر‬


‫از یه گاو وحشی به نظر میرسید به حرف اومد‪ ،‬جونگین حس‬
‫کرد که خونش به نقطه ی جوش رسیده‪.‬‬

‫_اوه! ببخشید نمیدونستم یکی تو دستشویی داره جق میزنه‪.‬‬

‫پسر اون جمله رو جوری گفت که انگار خودارضایی یه نفر‪ ،‬یه‬


‫اتفاق عادی و معمولی توی دستشوییه که البته حق هم‬
‫داشت‪ .‬این یه اتفاق کامال عادی و همیشگی تو مدرسه ی‬
‫اونا به شمار میومد!‬

‫‪+‬تو اینجا چه غلطی میکنی؟!‬

‫جونگین با حرص سرشو به سمت پسر پشت سرش برگردوند‬


‫و با صورتی که از خشم سرخ شده بود بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫_اوه جونگین تویی؟! پسر باورم نمیشه‪ .‬من االن دارم کراشمو‬
‫در حال خودارضایی میبینم‪ .‬کاش کاش دوربینی چیزی‬
‫همراهم داشتم تا ازین صحنه‪...‬‬

‫‪+‬خفه شو بکهیون‪.‬‬

‫‪98‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین وسط حرفش پرید و اونو فورا داخل کشید و در رو‬


‫روی هم گذاشت و به پسر فرصت و اکنشی برای درک کارش‬
‫نداد‪.‬‬

‫‪+‬کالفه م کرده‪ .‬حاال که اینجایی زود باش درستش کن‪.‬‬

‫جونگین سریع گفت و به پایین تنه ش اشاره کرد‪.‬‬

‫_چی‪ ...‬چی میگی؟! داری ازم میخوای کمکت کنم خالص‬


‫شی؟! با‪...‬باورم نمیشه‪ ...‬فکر نمیکردم ‪....‬‬

‫‪+‬برای خودمم غیر قابل باوره که دارم ازت کمک میخوام‪.‬‬


‫عجله کن‪ .‬نمیخوام کسی بیاد و مچمونو توی یه دستشویی‬
‫باهم بگیره‪.‬‬

‫بکهیون نیشخندی زد و به جونگین کمی در حد اینکه درست‬


‫مقابلش قرار بگیره نزدیک شد‪ .‬هیچ ایده ای برای اینکه چرا‬
‫جونگین بعد از دعوای لفظی دیروزشون تصمیم گرفته بهش‬
‫روی خوش نشون بده و لعنت بهش حتی بیشتر از روی‬
‫خوش نشون دادن‪ ،‬داره ازش میخواد براش ساک بزنه‬

‫‪99‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫نداشت ولی به قدری این موضوع باورنکردنی براش خوشایند‬


‫بود که حتی اگه جونگین بهش میگفت همونجا تصمیم داره‬
‫هفت قلو حامله ش کنه هم مخالفتی نمیکرد و با روی باز‬
‫ازش استقبال میکرد‪ .‬به هر حال این یه شانس دست نیافتی‬
‫بود و بکهیون باید ازین فرصت بدست اومده نهایت استفاده‬
‫رو میبرد‪ .‬حتی اگه واقعا به حامله شدنش ختم میشد!‬

‫_با کمال میل!‬

‫با نیشخند پررنگ تر شده و چشمهای براقش گفت و خم شد‬


‫و جلوش زانو زد‪ .‬نگاهی به پایین تنه ش انداخت و بعد انگار‬
‫که یه چیزی عجیب باشه نگاهشو از پایین به جونگین که با‬
‫اخم بهش نگاه میکرد داد‪.‬‬

‫‪+‬چته؟! چرا اینجوری نگام میکنی؟!‬

‫_چرا سایزت تغییری نکرده؟!‬

‫‪+‬سایزم؟! چی داری میگی؟!‬

‫‪100‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_آره سایزت؟! پسر تو خیلی کوچیکتر از اونی هستی که تصور‬


‫میکردم‪ .‬فکر میکردم یه غول گنده توی شورتت داری ولی‬
‫این‪...‬‬

‫با انگشتش به لباس زیر جونگین اشاره کرد و ادامه داد‪.‬‬

‫_خیلی کوچیکه و‪...‬‬

‫‪+‬چی داری میگی واسه خودت؟!‬

‫جونگین با تعجب بهش توپید‪.‬‬

‫_اشکالی نداره جونگینا‪ ...‬من حاضرم با دیک کوچیکت کنار‬


‫بیام به هر حال کسی غیر از من قرار نیست اونو ببینه‬
‫پس‪...‬نگران نباش‪.‬‬

‫جونگین فقط تونست با دهان باز بهش نگاه کنه‪ .‬اون شیطان‬
‫کوچولو چی پیش خودش فکر کرده بود؟!‬

‫‪+‬بیون بکهیون‪.‬‬

‫‪101‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون هنوزم تو حالت زانو زده بود و از پایین بهش نگاه‬


‫میکرد‪.‬‬

‫_هوم؟!‬

‫‪+‬من‪...‬آخرش یا به دست تو یا از دست تو میمیرم اینو‬


‫مطمئنم‪.‬‬

‫با لحنی درمونده گفت و بعد یهو تن صداش باال رفت‪.‬‬

‫‪+‬لعنتی من فقط خواستم بهم کمک کنی اون زیپ تخمی رو‬
‫آزاد کنی تا باال بیاد‪...‬باورم نمیشه منو دید زدی و راجب سایز‬
‫کوفتیم‪ ...‬آه‪...‬‬

‫بکهیون که گیج شده بود اخمی کرد و با گوشه ی لب کج‬


‫شده ش پرسید‪.‬‬

‫_یعنی تو نخواستی من برات س‪...‬‬

‫‪+‬نمیخوام یه کلمه دیگه درباره ی افکار بی شرمانه ت بشنوم‪.‬‬

‫‪102‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫"آه‪ ...‬پس خداروشکر که راجب افکارم حول محور حامله شدن‬


‫بی خبری وگرنه‪".. .‬‬

‫‪+‬چیشد پس؟! زود باش‪.‬‬

‫جونگین بی خبر بین افکار بکهیون پرید و بکهیون نگاهشو‬


‫ازش گرفت و با اخم به زیپ گیر کرده ی شلوار جونگین نگاه‬
‫کرد‪.‬‬

‫_این درست بشو نیست‪.‬‬

‫‪+‬به من ربطی نداره‪ .‬درستش کن‪.‬‬

‫جونگین دستور داد و بکهیون اداشو درآورد‪ .‬بعد پیفی کرد و‬


‫جلوی شلوار رو توی دستش گرفت و با اون یکی دستش‬
‫مشغول ور رفتن با زیپ شد‪.‬‬

‫‪+‬هی‪...‬مواظب دستت باش‪ ...‬به بدنم بخوره کشتمت‪.‬‬

‫‪103‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_عرضه شو نداری‪ .‬یجوری میگه به بدنم دست نزن انگار دیک‬


‫لعنتیش از جنس الماس یا یاقوته! از خداتم باشه انگشتای‬
‫ظریف و خوشکلم لمست کنن‪.‬‬

‫بکهیون همونجور که سعی داشت نخی که توی زیپ رفته بود‬


‫و بیرون بکشه زیر لب وز وز کرد و بعد از اینکه نتونست موفق‬
‫بشه نالید‪.‬‬

‫_لعنت بهت جونگین‪ .‬گیر کرده‪...‬در نمیاد‪.‬‬

‫‪+‬یواشتر احمق‪.‬‬

‫_این خیلی سفته‪ .‬آه‪...‬آخخخخ‪....‬‬

‫‪+‬چرا اینجوری ناله میکنی؟!‬

‫_چون انگشتم به فاک رفت‪.‬‬

‫بکهیون همونطور که زیپ رو بزور به سمت باال میکشید بلکه‬


‫درست بشه گفت و چند ثانیه بعد دو تا صدای گوش خراش‬
‫به گوش هر دوشون رسید‪.‬‬

‫‪104‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اولی صدای کنده شدن زیپ از جاش و دومی صدای شبح‬


‫خون آشام که پشت در دستشویی ایستاده بود!‬

‫_اگه کارتون تموم شده بیاید بیرون‪.‬‬

‫مدیر چوی با آرامش گفت و این از هر چیزی برای اون دوتا‬


‫ترسناک تر بود‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫_خب تو کیم جونگین‪...‬بگو داشتین اون تو چیکار میکردین؟!‬

‫_کار خاصی نمیکردیم‪.‬‬

‫بکهیون فوری گفت و آقای چوی با لبخند بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫_نوبت به تو هم میرسه بیون عزیز‪.‬‬

‫و منتظر به جونگین نگاه کرد‪.‬‬

‫‪+‬من‪...‬من‪...‬صبح که دیدین دیر به مدرسه رسیدم‪.‬‬

‫‪105‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_اوه بله‪ .‬اونو به ذهنم سپردم و خوشحال میشم علتشو‬


‫بدونم‪.‬‬

‫جونگین تو دلش فحشی به چوی داد و با مِ ن مِ ن ادامه داد‪.‬‬

‫‪+‬خب‪ ...‬یه اتفاق بد تو خونه مون رخ داده بود و من و مادرم‬


‫مجبور بودیم اونو جمع و جور کنیم‪ .‬برای همین دیر به مدرسه‬
‫رسیدم‪.‬‬

‫_آها‪ ...‬بعدا با مادرت راجبش صحبت میکنم‪ .‬ادامه بده‪.‬‬

‫‪+‬چون عجله داشتم‪ ،‬شلوارمو وارونه پوشیده بودم و توی‬


‫کالس متوجهش شدم‪ .‬زنگ استراحت به دستشویی رفتم تا‬
‫اونو درست بپوشم ولی زیپش خراب شد و ‪...‬‬

‫_لطفا بذارید بقیه شو من بگم‪.‬‬

‫بکهیون وسط حرفش پرید و آقای چوی با ابروهای باال رفته و‬


‫جونگین با ترس بهش نگاه کردن‪ .‬بکهیون اصال قابل اعتماد‬
‫نبود و جونگین ازین میترسید که چیزی بگه و همه چی رو از‬
‫اینی که هست خراب تر کنه‪.‬‬

‫‪106‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_میشنوم آقای بیون‪.‬‬

‫_من داشتم به دستشویی میرفتم که اتفاقی صدای ناله ای‬


‫از اون اتاقک شنیدم‪ .‬خب‪ ...‬راستش‪ ...‬یکم کنجکاو شدم‬
‫بدونم کی داره اون تو‪...‬‬

‫حرفشو قطع کرد و سرشو پایین انداخت‪.‬‬

‫_ادامه بده منحرف کوچولو‪.‬‬

‫_وقتی در رو که اتفاقا خراب هم بود هل دادم و باز شد با‬


‫جونگین رو به رو شدم و قبل از اینکه فرصت کنم چیزی بگم‬
‫اون منو داخل کشید و درو بست‪.‬‬

‫بازی تمام‪ ،‬این قسمتش رو دروغ گفت و‬


‫ِ‬ ‫بکهیون با عوضی‬
‫اخم های جونگین توی هم رفتن‪.‬‬

‫‪+‬این ‪...‬‬

‫_ساکت شو کیم‪.‬‬

‫چوی غرید و بکهیون ادامه داد‪.‬‬

‫‪107‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_ازم خواست کمکش کنم و منم اولش گیج شدم ولی بعد‬
‫که متوجه شدم منظورش زیپ شلوارشه سعی کردم اونو‬
‫براش درست کنم‪.‬‬

‫_پس اون ناله ها و حرفها‪...‬‬

‫_فقط بخاطر اون زیپ بود‪.‬‬

‫بکهیون با لحن مظلومی گفت و آقای چوی به جونگین که‬


‫دستاش رو جلوی شلوارش گرفته بود نگاه کرد‪.‬‬

‫_حقیقت داره جونگین؟!‬

‫‪+‬بله‪ .‬اون لحظه آخر متاسفانه زیپ از جاش کنده شد و‬


‫بعدش هم که شما ما رو به اینجا آوردین‪.‬‬

‫آقای چوی نیشخندی زد‪.‬‬

‫_یعنی باور کنم شما دوتا کاری غیر ازین اون تو نمیکردین؟!‬

‫_باور کنین‪.‬‬

‫‪+‬باور کنین‪.‬‬

‫‪108‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫هر دو همزمان گفتن و آقای چوی بعد از تکون دادن سرش‬


‫لبخندی زد‪.‬‬

‫_خب پس اون مدرکی که گفتین و بهم نشون بدین‪ ،‬بعدش‬


‫میتونین بدون دردسر ازینجا برین بیرون‪.‬‬

‫‪+‬مدرک؟!‬

‫_آره‪ .‬زیپ کنده شده ی شلوار‪ .‬اگه درست باشه کار دیگه ای‬
‫باهاتون ندارم‪.‬‬

‫جونگین با تعجب به بکهیون که اونم ابروهاشو باال برده بود‬


‫نگاه کرد و بعد با لپ هایی که سرخ شده بودن دستش رو از‬
‫جلوی شلوارش کنار برد و اجازه داد آقای چوی زیپ آویزون‬
‫شلوارش رو ببینه‪.‬‬

‫_خیلی خب‪ ...‬میتونین برین‪.‬‬

‫چوی همونطور که به برگه های روی میزش نگاه میکرد گفت‬


‫و جونگین و بکهیون بدون تلف کردن وقت از دفتر مدرسه‬
‫بیرون زدن‪.‬‬

‫‪109‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_باورم نمیشه به همین راحتی گذاشت بیایم بیرون‪.‬‬

‫‪+‬آره منم باورم نمیشه چشمشو روی منحرف بودن تو بست‬


‫و تنبیهت نکرد‪ .‬اگه من بودم معلوم نبود چه بالیی سرم میاره‪.‬‬

‫_هی پسر سختش نکن‪.‬‬

‫‪+‬خفه شو بیون بکهیون‪.‬‬

‫بعد دوباره بیاد زیپ به فاک رفته شلوارش افتاد و داد زد‪.‬‬

‫‪+‬لعنت بهت‪ .‬حاال تا آخر امروز چجوری با این شلوار خراب‬


‫شده تو مدرسه بمونم؟!‬

‫_متاسفم‪ .‬فقط میخواستم بهت کمک کنم‪ .‬واقعا‬


‫نمیخواستم خراب شه‪.‬‬

‫‪+‬نیازی به تاسفت ندارم‪ .‬خودم مقصرم که از تو کمک‬


‫خواستم‪ .‬لطفا دیگه جلوی راهم سبز نشو‪.‬‬

‫‪110‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بدون اینکه منتظر جواب یا مخالفتی از سمت بکهیون بمونه‬


‫قدمهاشو به سمت کالسی که چند دقیقه از شروعش‬
‫میگذشت برداشت و بکهیون رو پشت سرش تنها گذاشت‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫جونگین فکر میکرد بدتر از این دیگه نمیتونه براش تو اون روز‬
‫تخمی اتفاق بیفته‪ .‬وقتی که داشت با عجله خودش رو به‬
‫کمدش میرسوند تا لباسهای ورزشیش رو از داخلش بیرون‬
‫بیاره و زودتر خودشو به زمین ورزش برسونه و چندتا از سال‬
‫باالیی های قلدر و شر مدرسه که معلوم نبود به چه دلیل‬
‫کوفتی ای که جونگین نمیخواست هم راجبش بدونه‪ ،‬سر‬
‫کالسشون نبودن و داشتن به سمتش میومدن‪.‬‬

‫‪111‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫یکیشون تا جونگین رو دید‪ ،‬با سر بهش اشاره کرد و بقیه‬


‫شون با نگاهی که میگفت« شکارمونو پیدا کردیم» بهش‬
‫خیره بودن به سمتش رفتن‪.‬‬

‫_هی ببینین کی اینجاس‪.‬‬

‫پسر قد بلند بینشون تو یه قدمیش ایستاد و روی صورتش‬


‫خم شد‪.‬‬

‫_این همون خرس احمقه «گریز» نیست؟!‬

‫بقیه با صدای بلند زدن زیر خنده و تایید کردن‪.‬‬

‫_آره خودشه‪ .‬هی احمق پس اون دوتا داداش خنگت پاندا و‬


‫قطبی کجان؟‬

‫باز صدای خنده بلند شد و جونگین اخم هاشو تو هم کشید‪.‬‬

‫‪+‬برید کنار‪ .‬کالسم دیر شده‪.‬‬

‫با صدایی که سعی میکرد محکم باشه گفت اما باز هم فقط‬
‫صدای خنده ها رو باالتر برد‪.‬‬

‫‪112‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_اوه ترسیدم‪ .‬خرس رو به رومون خیلی قویه بچه ها مراقب‬


‫باشین‪.‬‬

‫پسر قد بلند با نیشخند گفت و یهو بی هوا جونگین رو به عقب‬


‫هل داد و باعث شد جونگین محکم از پشت روی زمین بیفته‪.‬‬

‫‪+‬آه‪...‬‬

‫ناله ی از سر درد جونگین از دهنش بیرون اومد و باعث شد‬


‫پسری که هلش داده بود نیشخندش پررنگ تر بشه‪.‬‬

‫_میبینم عالوه بر قوی بودنت خوب بلدی ناله کنی!‬

‫نزدیکش روی زمین نشست و آروم دستش رو سمت یقه ی‬


‫جونگین برد‪.‬‬

‫_به نظرتون یه حال اساسی بهش ندیم بچه ها؟!‬

‫_چرا که نه؟!‬

‫‪113‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بقیه تایید کردن و پسر دستش رو از روی سینه تا کمربند‬


‫جونگین پایین کشید و آروم به سمت زیپ شلوارش برد اما با‬
‫دیدن زیپ خراب‪ ،‬پوزخند صداداری زد‪.‬‬

‫_هی انگار قبل از ما یه نفر وحشیانه بهت حمله کرده‪.‬‬

‫خندید و جونگین با نفس هایی که از شرم و ترس تند شده‬


‫بودن سعی کرد از دستش که داشت از زیپ خرابش به داخل‬
‫شلوار وارد میشد فاصله بگیره‪.‬‬

‫‪+‬ن‪...‬نکن‪.‬‬

‫با صدای ضعیفی گفت و جوابش چنگ شدن عضوش توسط‬


‫پسری که حاال روش قرار گرفته بود شد‪.‬‬

‫_چرا هرزه کوچولو؟! دوستش نداری؟! قول میدم بهتر از اون‬


‫عوضی بهت حال بدیم‪.‬‬

‫‪+‬گفتم‪ ...‬ن‪...‬‬

‫_هوی تو عوضی!داری چه گهی میخوری؟!‬

‫‪114‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫صدای نازک اما آشنایی حرف جونگین رو قطع کرد و توجه‬


‫بقیه رو به خودش جلب کرد‪.‬‬

‫_همین االن اگه نمیخوای دست تخمیت رو به فاک بدم ازش‬


‫دورش کن‪.‬‬

‫پسر قد بلند که اولین بار بود میدید که پسر فسقلی و ریزه‬


‫میزه داره براش قلدری میکنه و خط و نشون میکشه از‬
‫جونگین فاصله گرفت و بهش نزدیک شد‪.‬‬

‫_تو جوجه فسقلی ریقو چی زر زر کردی؟!‬

‫_جوجه فسقلی اون دیک نکبتته دراز!‬

‫چند تا از قلدرها به سمت پسری که داشت به سردسته شون‬


‫توهین میکرد حمله ور شدن و لحظه ای بعد هیکل ظریف و‬
‫الغر بکهیون بین دستاشون بود و داشت برای رهایی لنگاشو‬
‫به هر طرف پرتاب میکرد‪.‬‬

‫_ولم کنین دیک هد های لعنتی‪ .‬ولم کنین تا نشونتون بدم‪...‬‬

‫‪115‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_نشونمون بدی چی؟!‬

‫قبل از اینکه بتونه جمله شو تموم کنه‪ ،‬پسر درازه چونه شو‬
‫محکم توی دستش گرفت و با چشمای شرورش بهش نگاه‬
‫کرد‪.‬‬

‫_فکر کنم تو اون خرس قطبیه ای نه؟!‬

‫نگاهی به سرتا پای بکهیون که بین دستای دوستاش اسیر‬


‫بود انداخت‪.‬‬

‫_هوم‪ ...‬همچین خوش هیکل و خوشکل هم نیستی ولی‬


‫سفیدیت باعث میشه میلم به ضربه زدن داخلت بیشتر از‬
‫اون دوست قهوه ایت باشه‪ .‬البته‪ ...‬زبون درازت هم فکر کنم‬
‫کارایی بیشتر از وراجی کردن ازش بر بیاد‪.‬‬

‫جونگین که تا اون موقع هنوز روی زمین افتاده بود‪ ،‬نتونست‬


‫بیشتر از این تحمل کنه و از جا بلند شد‪ .‬درست بود که دل‬
‫خوشی از بکهیون نداشت اما نمیتونست اجازه بده اون‬
‫عوضیا بهش دست درازی کنن‪.‬‬

‫‪116‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬دست کثیفتو ازش بکش‪.‬‬

‫با خشم غرید و در جواب خنده ی نکره ی اونا نصیبش شد‪.‬‬

‫_مسابقه ی دستتو بکش گذاشتین؟!‬

‫یکیشون گفت و سردسته شون رو به جونگین کرد‪.‬‬

‫_میخوای دستمو ازش کنار بکشم؟! باشه پس چطوره قبل از‬


‫اون تو رو بفاک بدم؟!‬

‫بعد رو به دوتا دیگه از قلدرای دورش غرید‪.‬‬

‫_اونو هم بگیرین بیارین‪ .‬قراره بهمون زیادی خوش بگذره‪.‬‬

‫اون دوتا بالفاصله به سمت جونگین دویدن و زودتر از اینکه‬


‫جونگین فرصت و اکنشی داشته باشه بازوهاش بین دستای‬
‫از جنس سنگشون اسیر شد و چند دقیقه ی بعد توی نقطه‬
‫ی کور مدرسه یعنی پشت بوم‪ ،‬جایی که پاتوق کالغها و البته‬
‫خرابکارای مدرسه بود‪ ،‬همراه بکهیون روی زمین پرت شدن‪.‬‬

‫_عوضیای حرومزاده‪.‬‬

‫‪117‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون فریاد زد و یکی به سمتش حمله ور شد تا بهش لگد‬


‫بزنه اما پسر درازه جلوشو گرفت‪.‬‬

‫_هی تو که نمیخوای لذت کبود کردنشون رو اینجوری از‬


‫دست بدیم وقتی روش بهتری براش هست؟!‬

‫بکهیون اخمهاشو پررنگ تر کرد و جونگین همونطور که سعی‬


‫میکرد ضربان تند قلبش رو کنترل کنه آب دهنش رو از ترس‬
‫قورت داد‪.‬‬

‫_اگه قول بدین همکاری کنین بیخیال بستن دهنتون میشم‬


‫و ‪...‬‬

‫بکهیون تو صورت پسر که حاال رو صورتش خم شده بود تف‬


‫کرد و بالفاصله سیلی محکمی به صورتش خورد‪.‬‬

‫_ه رزه ی حرومزاده‪ .‬خودت نخواستی مثل آدم باهات رفتار‬


‫کنم پس‪...‬‬

‫_نمایش جالبی بود پسرا‪ .‬بهتر نیست تمومش کنین؟!‬

‫‪118‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫صدای مردونه و محکمی حرف پسر دراز رو قطع کرد و اون‬


‫اولین باری بود که جونگین و حتی شاید بکهیون از شنیدن‬
‫صدای آقای چوی خوشحال شدن‪ .‬با نزدیک تر شدن آقای‬
‫چوی و ناظم سونگ به صحنه ی جرم‪ ،‬جونگین باالخره‬
‫تونست نفسش رو که از وقت سیلی خوردن بکهیون حبس‬
‫کرده بود‪ ،‬آزاد کنه و اون لحظه آقای چوی به جای یه شبح‬
‫خون آشام حکم یه فرشته ی زندگی بخش رو داشت که اومده‬
‫و از مرگ حتمی نجاتش داده‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫_شما دوتا احمق؟! نمیدونم چرا اما حس میکنم این آخرین‬


‫باری نیست که امروز قراره تو دفتر ببینمتون‪.‬‬

‫جونگین و بکهیون که به لطف آقای چوی و سونگ تونسته‬


‫بودن از بفاک رفتن سفت و سخت چند دقیقه ی قبل قسر‬

‫‪119‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫در برن‪ ،‬سراشونو پایبن انداخته بودن و اجازه میدادن که آقای‬


‫چوی هر چی میخواد سرزنششون کنه‪.‬‬

‫_چرا فقط زودتر نرفتین سرکالساتون تا نه اون احمقای کله‬


‫خر خفتتون کنن و نه باعث بشین چند نفر اخراج بشن‪ .‬البته‬
‫اینو بگم که یجورایی بهتون مدیونم که باالخره یه مدرک‬
‫درست و حسابی ازون عوضیا گیر آوردم و تونستم باهاش از‬
‫شرشون برای دوهفته خالص شم‪ .‬اون لعنتیا باعث میشن‬
‫اسم مدرسه ی من خراب بشه‪.‬‬

‫جمله ی اخر رو با صدای پایین تری و برای خودش وزوز کرد‪.‬‬

‫_خب‪...‬خب‪...‬‬

‫‪+‬ما‪ ...‬یعنی من بی تقصیر بودم‪ .‬من فقط داشتم لباسای‬


‫ورزشیمو برمیداشتم تا زودتر به زمین ورزش برم ولی اونا‬
‫جلومو گرفتن‪.‬‬

‫‪120‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_خب منم بی تقصیر بودم‪ .‬منم داشتم میرفتم سر کالسم که‬


‫دیدم اونا جونگینو دوره کردن و اون دراز کله کی‪ ...‬یعنی اون‬
‫عوضی داره اذیتش میکنه‪.‬‬

‫‪+‬من ازت کمک نخواستم‪.‬‬

‫_ولی اگه من نبودم معلوم نبود چه بالیی سرت میارن‪.‬‬

‫_و اگه من نبودم تو هم به سرنوشت جونگین دچار میشدی‬


‫بیون عزیز!‬
‫ِ‬

‫آقای چوی قبل از جونگین جواب بکهیون رو داد و بکهیون‬


‫لباشو آویزون کرد‪.‬‬

‫_من فقط خواستم به دوستم کمک کنم‪.‬‬

‫‪+‬من دوست تو نیستم‪.‬‬

‫_چطور میتونی اینو بگی وقتی بخاطر تو سیلی خوردم و‬


‫نزدیک بود بفا‪ ...‬اَه‪ .‬ببین جای انگشتای تخ‪ ...‬لعنتیش هنوز‬
‫روی صورتمه‪.‬‬

‫‪121‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬اون سیلی رو بخاطر این خوردی که تو صورتش تف کردی‪.‬‬

‫جفتشون بدون اینکه در نظر بگیرن کجا قرار دارن حاال عین‬
‫سگ و گربه به جون هم افتاده بودن و هیچکدوم نمیخواست‬
‫کوتاه بیاد‪.‬‬

‫_خفه شید فقط خفه شید‪.‬‬

‫آقای چوی با لحنی حرصی گفت و جونگین و بکهیون جوری‬


‫ساکت شدن که انگار الل مادر زادن‪.‬‬

‫_به هر حال حاال همه چی به خوبی تموم شده و به لطف‬


‫حماقت و دست و پا چلفتی بودن شما شر اون آشغاال کم‬
‫شده پس کاری بهتون ندارم و میتونید برید سر کالساتون‪.‬‬
‫فقط اینبار درد سر درست نکنید وگرنه قول نمیدم که بتونید‬
‫فردا تو مدرسه حاضر شین‪ .‬فهمیدین که چی میگم؟!‬

‫بکهیون و جونگین بالفاصله سر تکون داد‪.‬‬

‫_بله‪.‬‬

‫‪122‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬بله‪.‬‬

‫_در ضمن تو بکهیون‪ .‬سعی کن رو صحبت کردنت کار کنی‪.‬‬


‫حرفات یکم بی ادبانه ن‪ .‬منظورمو که میفهمی؟!‬

‫_بله‪.‬‬

‫بکهیون بله ی آرومی گفت و بعد از تعظیم کاملی پشت سر‬


‫جونگین از دفتر بیرون رفت و بدون تلف کردن حتی یه ثانیه‬
‫هردوشون به سمت کالساشون که نیم بیشترش گذشته بود‬
‫دویدن‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫جونگین فکر میکرد شاید بخاطر کمک بزرگی که به آقای چوی‬


‫کرده و باعث شده یه عده متجاوز و خرابکار از مدرسه اخراج‬
‫بشن‪ ،‬میتونه رو آقای چوی تاثیر بذاره و باعث بشه در مورد‬
‫تنبیه سخت و طاقت فرساش تجدید نظر کنه اما وقتی اون‬

‫‪123‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫پنج دقیقه مونده به تموم شدن زنگ آخر به کالسشون اومده‬


‫بود و وظایف بچه های کالس رو بهشون یادآوری کرده بود‪،‬‬
‫حس کرد بادش خوابیده و پنچر شده و درست تو همون لحظه‬
‫بود که آقای چوی از درجه ی فرشته ی زندگی بخش دوباره‬
‫به درجه ی شبح خوش آناشام نزول پیدا کرد‪ .‬خب جونگین‬
‫زیادی خوش خیال بود که فکر میکرد اون مرد قراره فرشته‬
‫ای که همیشه آرزوشو داشته‪ ،‬باشه‪.‬‬

‫بعد از اون ماجرای سر صبح و دیر رسیدنش به مدرسه و‬


‫داستان تخماتیک توی دستشویی و گیر افتادن توسط آقای‬
‫چوی و تجاوز به سرانجام نرسیده ی بعدش‪ ،‬آخرین چیزی که‬
‫انتظارش رو داشت اتاق کثیف و گرد و خاک گرفته ی انباری‬
‫بود و موشهای چندش داخلش‪ .‬البته اگه میشد اسم اونجا‬
‫رو که بیشتر به صحرای شن شبیه بود تا هر چیزی مثل‬
‫انباری‪ ،‬انباری گذاشت‪.‬‬

‫‪124‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اما هر چی که بود اون مرحله ی آخر رو هم پشت سر گذاشته‬


‫بود و حاال پشت در خونه شون دنبال کلید تخمیش میگشت‬
‫که باهاش لج کرده بود و یجایی بین کتاب و دفترهاش قایم‬
‫شده بود و بیرون نمیومد‪.‬‬

‫باالخره بعد از اینکه نیم بیشتر کتابهاشو از توی کوله ش روی‬


‫زمین ریخت تونست دسته کلیدشو پیدا کنه و در رو باهاش‬
‫باز کرد و ازونجا که اونقدر خسته بود و کمرش درد میکرد خم‬
‫نشد تا کتابها رو از روی زمین برداره و همونجور که داخل‬
‫میرفت با پاش اونا رو هم هل داد و داخل خونه برد‪.‬‬

‫‪+‬سالم مامان‪ .‬من‪ ...‬بر‪...‬گشت ــم‪.‬‬

‫با خمیازه ی بلند و کشیده ای حضورش رو اعالم کرد و به‬


‫سمت اتاقش قدم برداشت تا زودتر تن خسته شو روی‬
‫تختش ولو کنه اما با باز کردن در اتاقش با صحنه ای رو به رو‬
‫شد که توقعش رو نداشت‪.‬‬

‫‪125‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫راستش جونگین اون روز تو مدرسه به قدری ماجرا داشت که‬


‫اتفاق باور نکردنی صبح رو فراموش کرده بود‪ .‬اتفاقی که فکر‬
‫میکرد فقط جزوی از خوابهای عجیب و غریب شبانه ش بوده‬
‫و واقعیت نداره اما حاال درست مقابل چشمهای به زور بازش‬
‫پسری با جثه ی ریز رو میدید که روی تختش دراز کشیده و‬
‫به نظر میرسید خواب باشه‪.‬‬

‫‪-‬سالم‪...‬جونگین‪.‬‬

‫با نگاه باال اومده ی پسر و تکون خوردن لبهاش و جمله ی‬


‫کوتاهش جونگین تنها تونست پلک بزنه و به پسر نگاه کنه‪.‬‬
‫پسر جلوی چشماش بخشی از خواب و خیاالش نبود و‬
‫جونگین میتونست زبونکی که سرنوشت براش درآورده بود‬
‫رو ببینه‪.‬‬

‫‪126‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 5‬‬

‫جونگین باالخره بعد از چند ثانیه از شوک درومد و کوله ش‬


‫رو یه جاهایی نزدیک تختش روی زمین انداخت و خودش هم‬
‫روی تخت سقوط کرد‪ .‬البته فقط چون پاهاش داشتن داد‬
‫میزدن که اگه همین االن یجایی نشینی فلج میشیم و به فنا‬
‫میری!‬

‫‪+‬مامانم کجاست؟!‬

‫بعد از چند ثانیه دیگه که به پسر تازه وارد به خونه شون خیره‬
‫شد پرسید و لبهای عجیب پسر باز تکون خوردن‪.‬‬

‫‪-‬مامان غذاتو حاضر کرد و خودش رفت بیرون تا‪ ...‬برای‪...‬‬


‫ش‪...‬شام خر‪...‬خرت و ‪...‬پرت‪ ...‬آره خرت و پرت بگیره و به من‬
‫گفت همینجا توی اتاق تو بمونم و کاری نکنم و منم چون‬
‫حوص‪...‬حوصله م داشت سر میرفت روی تخت دراز کشیدم‬
‫تا وقتی مامان برگرده‪.‬‬

‫‪127‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو جمله شو بریده بریده به آخر رسوند و جونگین با‬


‫ابروهای باال رفته بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫‪+‬اوال که مامان نه و مامان من‪ .‬اون مامان تو نیس که مامان‬


‫صداش کنی‪ .‬دوما بهت نمیاد انقدر حرف گوش کن باشی که‬
‫فقط تو اتاق منتظر بمونی و سوما‪...‬تو واقعا جدی ای؟!‬

‫کیونگسو با چشمهایی که در حالت عادی هم متعجب به نظر‬


‫میرسیدن بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫‪+‬خب‪ ...‬ببین درسته که کال زندگی من تو این چند روز پر شده‬


‫از اتفاقای باورنکردنی ولی واقعی اما‪ ...‬تو رو نمیتونم باور‬
‫کنم هنوز‪ .‬منظورم اینه که تو واقعا یه عروسک تبدیل شده‬
‫ای؟!‬

‫‪-‬آره‪ .‬هستم‪.‬‬

‫‪+‬آهههه گاد‪ .‬این یه شوخی خیلی کثیفه!‬

‫‪128‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین نالید و چشماشو بست تا یکم ذهنش رو آروم کنه اما‬


‫چند لحظه بعد دستی روی گونه ش نشست و فورا از جا‬
‫پروندش‪.‬‬

‫‪+‬چه کوفتی بود این؟! کی بهت اجازه داد بهم دست بزنی؟!‬

‫با یه لحن عصبی اما تن صدای پایین گفت و اخم هاشو توی‬
‫هم کشید‪ .‬اونقدر خسته بود که حتی نمیتونست صداشو باال‬
‫ببره‪.‬‬

‫‪ -‬خب‪...‬خب‪...‬من فقط نگرانت شدم‪ .‬فکر‪...‬فکر کردم شاید‬


‫مر‪...‬مری‪...‬حالت بد باشه‪.‬‬

‫‪+‬مگه تو عقل هم داری که فکر کنی‪ .‬الزم نیست نگران من‬


‫باشی‪ ،‬من بچه نیستم در ضمن اینجور حرف زدنت واقعا‬
‫اعصابمو بهم میریزه‪.‬‬

‫جونگین با اخم حفظ شده گفت و کیونگسو لباشو آویزون کرد‪.‬‬

‫‪-‬مع‪...‬معذرت میخوام‪.‬‬

‫‪129‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_جونگین برگشتی؟!‬

‫با شنیدن صدای مادرش از روی تخت بلند شد و از اتاقش‬


‫بیرون رفت و کیونگسو رو تنها گذاشت‪.‬‬

‫‪+‬سالم مامان‪.‬‬

‫_سالم پسرم‪ .‬غذاتو نخوردی؟!‬

‫‪+‬نه تازه رسیدم خونه و داشتم با اون‪ ...‬پنگو‪...‬پسره حرف‬


‫میزدم‪.‬‬

‫مادرش از لحن کالفه ش خنده ای کرد و به سمت آشپزخونه‬


‫هلش داد‪.‬‬

‫_بهتره اول ناهارتو که عصرونه محسوب میشه بخوری‪.‬‬


‫کیونگسو!‬

‫خانم کیم با صدای بلندتری اسم پسر جدید رو صدا زد و کمی‬


‫بعد کیونگسو توی چهارچوب در اتاق جونگین ظاهر شد‪.‬‬

‫‪130‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_بیا اینجا‪ .‬یکمی خور اکی گرفتم چون ظهر هم چیزی نخوردی‬
‫فکر کنم گرسنه ای‪ .‬درسته؟!‬

‫کیونگسو لبخند خجالتی ای در جواب سوال زن تحویلش داد‬


‫و پشت سرش به سمت آشپزخونه رفت‪ .‬خب در حقیقت نه‬
‫اینکه نخواسته بود چیزی بخوره‪ ،‬خواسته بود ولی‬
‫نمیتونست‪ .‬اینکه یه عروسک تازه تبدیل شده نتونه غذا‬
‫بخوره چیز عجیبی به نظر نمیرسید و مثل این میموند که یه‬
‫بچه شیش هفت ماهه بخواد برای بار اول چیزی غیر از شیر‬
‫بخوره و تا بهش عادت کنه یکم طول میکشه‪ .‬اما نکته ی مهم‬
‫اینجا بود که کیونگسو حتی شیر هم نخورده بود و این به نظر‬
‫یکم مشکل ساز بود!‬

‫_بیا اینجا بشین‪.‬‬

‫خانم کیم به صندلی خالی کنار جونگین اشاره کرد و کیونگسو‬


‫به آرومی و بدون درست کردن سروصدایی روش نشست و‬
‫دستاشو روی میز جلوش گذاشت‪.‬‬

‫‪131‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫نگاه جونگین از صورت کیونگسو به دستهای سفید و‬


‫کوچیکش و باز به صورتش چرخید و کیونگسو رو متوجه‬
‫خودش کرد‪ .‬برای چند ثانیه نگاه هردوشون بهم گره خورد و‬
‫جونگین زودتر اتصال چشمهاشونو قطع کرد چون یه جفت‬
‫چشم درشت رو به روش به طرز عجیبی ترسناک به نظر‬
‫میرسیدن‪.‬‬

‫خانم کیم ظرف غذای جونگین رو جلوش گذاشت وهمونطور‬


‫که یه باکس مقوایی جلوی کیونگسو میذاشت با لبخند گفت‪.‬‬

‫_ازونجایی که نمیدونستم از چه غذایی خوشت میاد‪ ،‬چیزی‬


‫رو خریدم که اکثر مردم بهش عالقه دارن‪ .‬امیدوارم تو هم‬
‫دوستش داشته باشی‪.‬‬

‫کیونگسو نگاهش رو از خانم کیم گرفت و به باکس جلوش داد‬


‫و بعد از کمی مکث با خجالت پرسید‪.‬‬

‫‪-‬مردم از‪...‬از‪ ...‬کا‪...‬کاغذ خوششون میاد؟!‬

‫‪132‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫سوال کیونگسو اصال برای خودش عجیب نبود اما‬


‫نمیدونست چرا باعث شد غذا تو گلوی جونگینی که تا اون‬
‫لحظه با چشم غره به خودش و با حسرت به اون جعبه ی‬
‫عجیب خیره شده بود‪ ،‬بپره و با شدت به سرفه بیفته و خانم‬
‫کیم که سعی داشت به جونگین کمک کنه تا خفه نشه رو به‬
‫خنده انداخت‪.‬‬

‫بعد از بیست ثانیه که سرفه های جونگین به کمک آبی که‬


‫خورد بند اومد‪ ،‬خانم کیم دوباره روی صندلی خودش نشست‬
‫و با لبخند مهربونی باکس رو از جلوی کیونگسو به سمت‬
‫خودش کشید و درش رو باز کرد و باعث شد بوی خوش پیتزا‬
‫از زیر دماغ جونگین رد بشه و چشمهاش شبیه تیکه های‬
‫مثلثی پیتزا بشن!‬

‫_تو خیلی با نمکی کیونگسو‪ .‬خب آدمها به چیزی که داخل‬


‫جعبه س عالقه دارن نه خودش‪ .‬به این میگن پیتزا‪ .‬خیلی‬
‫خوشمزه س و مطمئنم تو هم ازش خوشت میاد‪.‬‬

‫‪133‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خانم کیم باز باکس رو به سمت پسر هل داد و کیونگسو اینبار‬


‫با دقت بیشتری به اون چیز دایره شکل و رنگارنگی که‬
‫داخلش بود نگاه کرد‪.‬‬

‫‪-‬ا ِ‪ ...‬من‪...‬خب‪...‬چجوری‪...‬‬

‫میخواست بپرسه چجوری میتونه همه ی اون چیز دایره‬


‫شکل رو تو دهنش جا بده چون ایده ای برای چجوری‬
‫خوردنش نداشت اما ترسید باز اتفاق چند لحظه ی قبل رخ‬
‫بده و باز بهش بخندن‪ ،‬پس سوالش رو اینجوری تغییر داد‪.‬‬

‫‪-‬چجوری باید بخورم؟!‬

‫خانم کیم باز هم لبخند دیگه ای زد و نزدیک شد تا تکه های‬


‫پیتزا رو از هم جدا کنه و بعد یه تیکه رو برداشت و باال آورد و‬
‫جلوی دهن کیونگسو گرفت‪.‬‬

‫_دهنتو باز کن و گاز بزن‪.‬‬

‫کیونگسو که خجالت زده شده بود لبش رو گاز گرفت و بعد‬


‫دهنش رو به آرومی باز کرد و گاز کوچیکی به پیتزا زد و‬

‫‪134‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫همونطور که چشماشو میبست به آرومی مشغول جویدنش‬


‫شد‪ .‬انگار میترسید که با برخورد دندوناش به اون چیزی که‬
‫اسمش پیتزا بود‪ ،‬یه ترقه تو دهنش بترکه و این در حالی بود‬
‫که حتی نمیدونست ترقه چی هست؟!‬

‫بعد از چند ثانیه کوتاه که متوجه شد هیچ انفجاری قرار‬


‫نیست داخل دهنش رخ بده آروم پلکاشو باز کرد و نگاه خیره‬
‫و منتظر خانم کیم و حتی جونگین رو مقابلش دید‪.‬‬

‫_خب‪ ...‬نظرت؟!‬

‫‪ -‬خب‪...‬من نمیدونم خو‪...‬خوشمزه چه مزه ای داره ولی‪ ...‬اینو‬


‫دوست داشتم‪.‬‬

‫با معصومیت تمام جواب داد و خانم کیم از لذت شنیدن‬


‫جوابش چشمهاشو روی هم گذاشت و لبخند زد‪.‬‬

‫_خدای من شبیه بچه هایی هستی که تازه دارن چیزای جدید‬


‫رو کشف میکنن‪.‬‬

‫‪+‬هر چند فرقی هم باهاشون نداره‪.‬‬

‫‪135‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین که تمام مدت ساکت بود و داشت بهشون نگاه‬


‫میکرد با لحنی که حسادت داخلش موج میزد گفت و خانم‬
‫کیم تازه متوجه پسرک حسود خودش شد‪.‬‬

‫_هوم جونگین غذای تو چی؟! خوشمزه س؟!‬

‫‪+‬آره‪ .‬ولی‪...‬فقط تا وقتی که در اون جعبه ی لعنتی باز نشده‬


‫بود‪.‬‬

‫خانم کیم اول ابروهاشو باال انداخت و بعد که منظور جونگین‬


‫رو فهمید خندید‪.‬‬

‫_متاسفم جونگینا‪ .‬من فقط برای کیونگسو خریدم‪.‬‬

‫‪ -‬اگه‪...‬اگه میخوای میتونی بخوری‪.‬‬

‫‪+‬الزم نیست‪.‬‬

‫جونگین با دلخوری گفت و کیونگسو لبهاشو تو دهنش کشید‪.‬‬

‫‪-‬به هر حال این زیاده برای من‪...‬‬

‫‪+‬ممنون‪ .‬غذای خودم خوشمزه تره‪.‬‬

‫‪136‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با لجبازی جواب داد و خانم کیم با لبخندی که تمام‬


‫مدت روی لبهاش بود از پشت میز بلند شد‪.‬‬

‫_ناهارتونو که خوردین یکم استراحت کنین‪ .‬امشب قراره بریم‬


‫جایی‪.‬‬

‫‪+‬جایی؟! کجا؟!‬

‫جونگین فورا جواب داد و مادرش نگاهی به کیونگسو انداخت‪.‬‬

‫_هوم! یکم خرید برای پسر کوچولومون‪.‬‬

‫جونگین ابروهاشو باال انداخت و با تعجب گفت‪.‬‬

‫‪+‬اما من که چیزی الزم ندارم‪.‬‬

‫_منم نگفتم تو جناب خرس‪ ،‬منظورم کیونگسو بود‪.‬‬

‫جونگین که انتظار چنین جوابی رو نداشت اخمهاشو تو هم‬


‫کشید و چشم غره ای به کیونگسو که بی خبر و بی تقصیر‬
‫داشت با تیکه دیگه ی پیتزا ور میرفت و دور دهنش تقریبا از‬
‫سس قرمز شده بود رفت‪.‬‬

‫‪137‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬به هر حال من خسته م و باید تکالیف فردامو انجام بدم‪.‬‬


‫خودتون دوتا برید‪.‬‬

‫خانم کیم باشه ای گفت و به اتاقش رفت و جونگین زیر‬


‫چشمی پسر کنارش رو نگاه کرد‪.‬‬

‫«هنوز هیچی نشده داره جای منو میگیره اما من نمیذارم!»‬

‫همونطور که اخمهاش شدید تر از قبل تو هم کشیده شدن‬


‫بود به کیونگسو خیره شد و توی ذهنش مشغول نقشه‬
‫کشیدن شد‪.‬‬

‫💕✨⚾🐧🎁🐻‬

‫‪+‬مامان‪.‬‬

‫جونگین تقه ای به در اتاق مادرش زد و صداش کرد‪.‬‬

‫‪+‬میتونم بیام داخل؟!‬

‫‪138‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_آره بیا تو‪.‬‬

‫خانم کیم به آرومی جواب داد و جونگین داخل رفت‪.‬‬

‫_چیزی شده؟!‬

‫‪+‬اوم‪...‬‬

‫جونگین کمی مِ ن مِ ن کرد چون نمیدونست چطوری باید‬


‫چیزی رو که میخواست به مادرش بگه و در آخر انقدر طولش‬
‫داد تا خانم کیم خودش به حرف اومد‪.‬‬

‫_راجب چیز خاصی میخوای باهام حرف بزنی؟!‬

‫چیز خاص؟ آره کیونگسو خاص بود‪.‬‬

‫‪+‬آره‪ .‬راستش‪...‬مامان من‪...‬یعنی اون‪...‬‬

‫خانم کیم به سردرگمی جونگین لبخندی زد و دعوتش کرد‬


‫کنارش بشینه‪.‬‬

‫_درباره ی کیونگسوعه؟!‬

‫‪139‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین ابروهاشو باال انداخت و به مادرش نگاه کرد‪ .‬این‬


‫چندمین باری بود که مادرش اسم کیونگسو رو به زبون‬
‫میاورد و جوری هم میگفتش انگار که سالهاست اینجوری‬
‫صداش میکنه‪.‬‬

‫‪+‬آره‪.‬‬

‫_خب میشنوم‪.‬‬

‫‪+‬مامان تو بهش اعتماد داری؟!یعنی منظورم اینه که باورش‬


‫کردی؟!‬

‫خانم کیم یکی از ابروهاشو باال انداخت و سرشو کمی کج کرد‪.‬‬

‫_خب‪ .‬میدونم عجیبه ولی وقتی اون همه مدرک برای اثبات‬
‫ادعاش هست باورش کردنش اونقدرا هم سخت نیس‪.‬‬

‫‪+‬اما‪ ...‬این اصال با عقل جور درنمیاد میدونین آخه‪ ...‬من امروز‬
‫صبح گیج و خواب آلود بودم و درست نمیتونستم اتفاقی که‬
‫افتاد رو درک کنم و سعی کردم تو طول ساعت مدرسه هم‬
‫بهش فکر نکنم‪ .‬هر چند اونقدری قصه تو مدرسه داشتم که‬

‫‪140‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫نتونستم بهش فکر کنم و امیدوار بودم وقتی برمیگردم خونه‬


‫ببینم همه چی فقط یه خواب بوده اما نبود‪ .‬با این حال باز هم‬
‫نمیشه باور کرد که یه عروسک به یه انسان تبدیل شده و‪...‬‬

‫_میدونم چی میگی جونگین‪ .‬منم بعد از رفتن تو تا چند‬


‫ساعت گیج بودم و نمیدونستم چی درسته و چی نه ولی‬
‫بعدش دیدم نمیشه همینجوری ولش کنم و تصمیم گرفتم‬
‫که عادی برخورد کنم‪ .‬انگار این یه اتفاق روتین و همیشگیه و‬
‫تا حاال کلی عروسک به آدم تبدیل شده‪.‬‬

‫‪+‬خب اگه اون دروغ گفته باشه و برای اخاذی اومده باشه‬
‫اینجا چی؟!‬

‫_آرومتر ممکنه بشنوه‪ .‬در ضمن تو فکر میکنی به قیافه ی‬


‫معصوم و کیوت اون پسر میخوره که یه دزد یا شیادی چیزی‬
‫باشه؟!‬

‫‪+‬همین که توجه تو رو به خودش جلب کرده یه نوع دزدیه‪.‬‬

‫‪141‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با لبهای آویزون غر زد و مادرش خنده ی صداداری‬


‫کرد‪.‬‬

‫_خدای من پس بگو مشکلت چیه! پسرک من حسودی‬


‫میکنه‪.‬‬

‫‪+‬نخیر اصال اینطور نیست‪.‬‬

‫جونگین فوری مخالفت کرد و مادرش رو باز هم به خنده‬


‫انداخت‪ .‬خانم کیم آروم فاصله ی بین خودش و پسرشو کم‬
‫کرد و اونو توی بغلش کشید‪.‬‬

‫_تو فکر کردی چون به کیونگسو توجه نشون میدم تو رو‬


‫فراموش کردم یا همچین چیزی؟!‬

‫‪+‬نه اصال اینطوری فکر نکردم‪.‬‬

‫جونگین همونطور که سرش روی شونه ی مادرش بود جواب‬


‫داد‪.‬‬

‫_پس چطوری فکر کردی؟!‬

‫‪142‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬خب‪...‬من میگم حتی اگه حرفاش راست باشه‪ ،‬دلیلی وجود‬


‫نداره که بخواد اینجا پیش ما زندگی کنه‪.‬‬

‫جونگین به آرومی گفت و منتظر و اکنش مادرش موند‪.‬‬

‫_خب تو میگی کجا باید زندگی کنه؟!‬

‫خانم کیم مشغول نوازش موهای پسرش شد‪.‬‬

‫‪+‬مثال‪...‬مثال‪...‬نمیدونم پرورشگاهی چیزی!‬

‫جونگین نا مطمئن گفت و مادرش کمی ازش فاصله گرفت‬


‫ولی همچنان انگشتاش مشغول نوازش موهای جونگین‬
‫بودن‪.‬‬

‫_خب فرض کن ما اونو بردیم پرورشگاه‪ .‬باید چی بگیم‬


‫بهشون؟! که یه عروسک تبدیل شده آوردیم براتون؟! تازه اگه‬
‫قبولش کنن‪.‬‬

‫‪+‬چرا قبولش نکنن؟!‬

‫‪143‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_چون پرورشگاه جای بچه های کوچیک و زیر سن قانونیه و‬


‫کیونگسو االن اونجور که خودش میگه همسن توعه پس‬
‫شونزده سالشه‪ .‬فوق فوقش یه سال نگهش دارن بعدش‬
‫چی؟! باز باید ازونجا بیاد بیرون‪.‬‬

‫‪+‬خب شاید یکی اونو به فرزند خوندگی قبول کنه‪.‬‬

‫خانم کیم نمیدونست این همه سماجت پسرش برای نبودن‬


‫اون پسر تو خونه شون چیه البته تا حدودیشو میدونست که‬
‫بخاطر حسادته ولی باز هم نمیتونست نسبت به اون پسر بی‬
‫توجه باشه‪.‬‬

‫_آخه کی حاضر میشه یه پسر شونزده ساله رو به فرزند‬


‫خوندگی قبول کنه جونگین؟! در ضمن نه هر پسری‪ .‬اون یه‬
‫نوجوون با شرایط خاصه‪.‬‬

‫‪+‬شرایط خاص؟!‬

‫_آره‪ .‬اون نه میتونه درست حرف بزنه‪ ،‬نه کارهای شخصیشو‬


‫درست انجام بده‪ .‬در ضمن اون مدرسه نرفته و این یعنی‬

‫‪144‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بیسواده‪ .‬کی میاد یه پسر شونزده ساله ی بیسواد رو که از‬


‫پس کارهای خودش هم بر نمیاد با خودش برداره ببره؟!‬

‫جونگین لب پایینشو آویزون کرد و ابرویی باال انداخت‪ .‬مادرش‬


‫درست میگفت‪ .‬کیونگسو رسما مثل یه بچه ی دو ساله بود‬
‫که هیچی از زندگی نمیدونست ولی باز هم این باعث نمیشد‬
‫که نخواد به بیرون کردنش از خونه فکر کنه!‬

‫‪+‬اما آخه‪ ...‬اگه کسی بیاد خونه و اونو ببینه و بپرسه کیه؟!‬
‫چی باید جواب بدیم؟‬

‫جونگین فکری که یهویی تو سرش جرقه خورد رو به زبون‬


‫آورد و بعد از اینکه قیافه ی گیج شده ی مادرش رو دید‬
‫نیشخندی زد‪ .‬مثل اینکه دلیل خوبی برای دَک کردن اون‬
‫مزاحم پیدا کرده بود‪.‬‬

‫_ما که جز داییت و مادر بزرگ کسی رو نداریم که به خونه‬


‫مون بیاد‪ .‬مادربزرگ که تو روستا زندگی میکنه و از شلوغی‬
‫شهر خوشش نمیاد که بخواد بیاد خونه مون و داییت هم که‬

‫‪145‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫تو سئول نیست و اونقدری مشغله داره که کمتر بخواد به‬


‫اینجا سر بزنه پس جای نگرانی باقی نمیمونه‪.‬‬

‫‪+‬اما اگه عمه بیاد چی؟!‬

‫_عمه ت از همون اول هم زیاد نمیومد پیشمون و بعد از‬


‫‪...‬بعد از مرگ پدر و خواهرت حتی بهمون زنگ هم نزده چه‬
‫برسه به اینکه بخواد بیاد خونه مون‪.‬‬

‫خانم کیم با لحن گرفته ای گفت و جونگین لباشو داخل‬


‫دهنش کشید‪.‬‬

‫‪+‬اما‪ ...‬اگه دوستای من بیان؟! اون بیون بکهیون اگه بیاد و‬


‫بفهمه‪ ...‬وای خدایا موهای بدنم از فکرش سیخ شدن‪.‬‬

‫جونگین به آخرین طناب امیدش هم چنگ انداخت و خانم‬


‫کیم لبخندی زد‪.‬‬

‫_این یکی اصال سخت نیست‪ .‬میتونی بگی یکی از اقواممونه‬


‫و برای مدتی اومده اینجا چون‪...‬مثال چون پدر و مادرش از هم‬

‫‪146‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جدا شدن کیونگسو افسردگی گرفته و ما گفتیم بیاد اینجا‬


‫مدتی بمونه‪.‬‬

‫خانم کیم پشت سر هم دروغ بافت و جونگین با چشمهای‬


‫گرد شده چند لحظه فقط نگاش کرد‪.‬‬

‫‪+‬باورم نمیشه دارین بخاطرش دروغ میگین و از من هم‬


‫میخواین که دروغ بگم‪.‬‬

‫_هی‪...‬یعنی تو میخوای بگی هیچوقت دروغ نگفتی و خیلی‬


‫صادقی؟! بعدشم تو این مورد خاص اشکالی نداره‪.‬‬

‫جونگین آهی کشید و شونه هاش پایین افتادن‪ .‬رسما تو‬


‫عملیات شکست خورده بود و راهی جز تسلیم شدن نداشت‪.‬‬

‫‪+‬باشه! شما بردین ولی بهم حق بدین اگه باهاش رفتار خوبی‬
‫نداشته باشم‪.‬‬

‫_درست میشه خرس کوچولو‪.‬‬

‫‪147‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫مادرش موهاشو بهم ریخت و جونگین از شنیدن لقبی که‬


‫گرفته بود چینی به دماغش انداخت و لبخند زد‪.‬‬

‫_خب ‪ ...‬حاال برو حاضر شو بریم خرید‪.‬‬

‫‪+‬من نمیام‪.‬‬

‫جونگین فوری جواب داد و مادرش سرشو کج کرد؟!‬

‫_و چرا؟!‬

‫‪+‬گفتم که برای فردا کلی کار دارم و خسته م‪.‬‬

‫_دوست داشتم تو هم میومدی و سلیقه به خرج میدادی‪ .‬به‬


‫هر حال اشکالی نداره‪.‬‬

‫‪+‬سلیقه ی من که مشخصه هر چی که خرسی باشه رو‬


‫انتخاب میکنم ولی برای اون پسر پنگوئنی هر چی که شکل‬
‫پنگوئن روش داشتو بگیر‪ .‬خیلی هم گرون نباشن!‬

‫جونگین جمله ی اولو با خنده و جمله ی دومش رو با‬

‫اخم مصنوعی گفت و مادرش رو هم به خنده انداخت‪.‬‬

‫‪148‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_پسر خرسی و پسر پنگوئنی! باغ وحش درست کردیم‪.‬‬

‫💕✨⚾🐧🎁🐻‬

‫کیونگسو حاضر شده بود و منتظر ایستاده بود تا خانم کیم‬


‫صداش بزنه و برای خرید بیرون برن اما یه چیزی به نظر خوب‬
‫نمیرسید و اون هم طرز نگاه جونگین بهش بود‪.‬‬

‫اون پسر یجوری با اخم و چشمهای ترسناک شده ش بهش‬


‫خیره بود که انگار هر لحظه ممکنه بهش حمله ور بشه و‬
‫لباسهای تنش رو تیکه پاره کنه هرچند که اونا لباسهای‬
‫محبوب خودش به حساب میومدن‪.‬‬

‫_کیونگسو آماده ای؟!‬

‫باالخره خانم کیم صداش زد و کیونگسو برای فرار از نگاه‬


‫ترسناک جونگین فورا جواب داد‪.‬‬

‫‪149‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬آره‪.‬‬

‫و به سمت در اتاق چرخید تا ازش خارج بشه اما لحظه ی آخر‬


‫صدای جونگین رو شنید و باعث شد بدنش مور مور بشه‪.‬‬

‫‪+‬مواظب لباسهام باش‪ .‬اگه کثیف یا خراب بشن قول نمیدم‬


‫تو هم سالم بمونی‪.‬‬

‫جونگین خودش هم گیج شده بود و نمیدونست این همه‬


‫تندی بخاطر چیه اما نمیتونست ببینه لباسهاش روی تن یه‬
‫غریبه ی عجیب بدرخشن!‬

‫و در آخر صدای مادرش رو شنید که میگفت «اگه چیزی الزم‬


‫داشتی بهم زنگ بزن‪».‬‬

‫بیست دقیقه ی بعد کیونگسو از دیدن شهر و شلوغی‬


‫ترسیده و تا حدودی هیجان زده شده بود چون بار اولی بود‬
‫که شهر رو میدید‪ .‬قبال توی فروشگاه شادی چراغهای‬
‫رنگارنگی که بعضی جاها نصب شده بودن رو دیده بود اما‬
‫اینکه االن بخواد هزار برابرشون رو با هم و یجا ببینه باعث‬

‫‪150‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫میشد سرگیجه بگیره و حتی نورشون چشماش رو اذیت کنه‪.‬‬


‫شاید باید برای اولین بار‪ ،‬توی روز با جهان جدیدی که توش‬
‫پا گذاشته بود آشنا میشد‪.‬‬

‫خانم کیم که متوجه شده بود کیونگسو قدمهاشو کوتاه و‬


‫حتی نامنظم برمیداره به آرومی به سمتش چرخید و دستش‬
‫رو توی دست خودش گرفت‪.‬‬

‫_میدونم برات عجیب و شاید ترسناک باشه اما باید کم کم‬


‫بهش عادت کنی‪ .‬خب؟!‬

‫با لبخند مهربونی گفت و کیونگسو سر تکون داد‪.‬‬

‫_خب‪ ...‬تقریبا رسیدیم‪ .‬اون فروشگاهیه که من و جونگین‬


‫بیشتر مواقع ازش خرید میکنیم‪ .‬لباسهای قشنگی داره و‬
‫مطمئنم چشماتو میگیرن‪.‬‬

‫کیونگسو سعی کرد قدمهاشو با خانم کیم تنظیم کنه و پشت‬


‫سرش وارد فروشگاه بزرگی که گفته بود‪ ،‬شد‪.‬‬

‫‪151‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_اینجا همه چی پیدا میشه‪ .‬خوب به اطراف نگاه کن و اگه‬


‫چیزی رو پسندیدی بردار‪.‬‬

‫کیونگسو نگاهش رو از خانم کیم گرفت و توی فروشگاه‬


‫چرخوند‪ .‬بعد به آرومی به سمت قسمت پیراهن ها رفت و‬
‫بهشون نگاه کرد اما بعد انگار که چیزی یادش اومده باشه رو‬
‫به خانم کیم کرد‪.‬‬

‫‪-‬اما‪...‬من نمیدونم که‪ ...‬ممکنه گرون باشن‪.‬‬

‫خانم کیم ابرویی باال انداخت و به کیونگسو نزدیک شد‪.‬‬

‫_نگران اینش نباش‪.‬‬

‫‪-‬اما‪...‬‬

‫_انگار باید خودم دست بکار بشم هوم؟! جونگین گفت هر چی‬
‫که عکس پنگوئن روشه رو برات بخریم‪ .‬نظر خودت چیه؟!‬

‫خندید و کیونگسو پلک زد‪.‬‬

‫‪-‬من‪...‬من‪ ...‬نمیدونم‪ .‬میشه شما انتخاب کنین برام؟!‬

‫‪152‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_چون بار اولته باشه ولی باید خودت انجامش بدی‪ .‬تو یه‬
‫پسر نوجوونی و خودت باید برای اینجور چیزا تصمیم بگیری‪.‬‬
‫خب بیا اینو ببین‪.‬‬

‫کیونگسو نگاهی به پیرهن توی دست خانم کیم انداخت و‬


‫خانم کیم که سکوتش رو دید لبخند زد‪.‬‬

‫_فعال چندتایی رو برمیداریم و بعد از پرو کردنشون انتخاب‬


‫میکنیم‪.‬‬

‫حدودا نیم ساعت بعد خانم کیم که از حالت یه چوب لباسی‬


‫متحرک خارج شده بود‪ ،‬پشت در اتاق پرو منتظر بود تا‬
‫کیونگسو لباسهایی که انتخاب کردن رو بپوشه و کیونگسو‬
‫تقریبا هر پنج دقیقه یکبار در اتاق رو باز میکرد و لباس جدید‬
‫روی تنش رو بهش نشون میداد‪.‬‬

‫باالخره پرو کردن لباسها تموم شد و کیونگسو با دوتا پیرهن‬


‫ساده و دوتا تیشرت طرح دار و چندتایی شلوار جین و راحتی‬
‫از اتاق پرو خارج شد و به خانم کیم نگاه کرد‪.‬‬

‫‪153‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬همینان‪.‬‬

‫_خب‪ .‬فقط لباس زیر و جوراب و کفش میمونه که باید بریم‬


‫طبقه ی دوم و بخریمشون‪.‬‬

‫کیونگسو نگاهی به صندل هایی که پوشیده بود و کمی هم‬


‫بزرگ تر از پاهاش بودن انداخت و دوباره به زن نگاه کرد‪.‬‬

‫_تا من پول لباسها رو پرداخت میکنم تو میتونی بری باال و‬


‫نگاهی به کفش ها بندازی‪ .‬راه پله اون سمته‪.‬‬

‫با دستش به پله های چوبی فروشگاه اشاره کرد و برای‬


‫حساب کردن پول لباسهای توی دستش پشت به پسر کرد و‬
‫قدم برداشت‪.‬‬

‫اما خانم کیم خبر نداشت که تنها گذاشتن اون پسر نوجوون‬
‫بقول خودش استثنایی‪ ،‬ممکنه خطرناک ودردسر ساز باشه!‬

‫‪154‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 6‬‬

‫خانم کیم باالخره پول لباسها رو حساب کرد و بسته ها رو‬


‫برداشت تا به طبقه ی دوم بره و ببینه کیونگسو از چیزی‬
‫خوشش اومده یا نه اما وقتی پله ی آخر رو هم پشت سر‬
‫گذاشت و سرش رو چرخوند تا اون پسر رو پیدا کنه‪ ،‬توقع‬
‫نداشت توی اون وضعیت وحشتناک ببینتش‪.‬‬

‫کیونگسو روی زمین به حالت مچاله ای نشسته بود و یکی از‬


‫فروشنده ها باالی سرش ایستاده بود و به نظر میومد داره‬
‫دعواش میکنه‪.‬‬

‫خانم کیم فورا به سمتشون دوید و با دیدن کف کثیف شده‬


‫ی فروشگاه و کیونگسویی که دور دهن و لباسش از استفراغ‬
‫کثیف شده بود جیغ خفه ای کشید‪.‬‬

‫_کیونگسو‪...‬چه اتفاقی افتاده؟!‬

‫‪155‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫فورا کنارش نشست و سر پسر با شنیدن صداش باال اومد و‬


‫خانم کیم تونست رنگ پریده ی اونو ببینه اما قبل از اینکه‬
‫سوال بعدیشو بپرسه یا کیونگسو فرصت جواب دادن داشته‬
‫باشه‪ ،‬زن فروشنده با تشر گفت‪.‬‬

‫_پس شما مادرش هستین؟! ببینید چه گندی زده به‬


‫فروشگاه‪ .‬آه خدایا از بوی بدش حتی حال من هم داره بهم‬
‫میخوره‪.‬‬

‫خانم کیم اخمی کرد و باز به کیونگسو نگاه کرد‪.‬‬

‫_چرا اینجوری شدی؟!‬

‫‪-‬من‪...‬من‪...‬‬

‫کیونگسو نتونست جوابی بده چون هم از وضعیتی که درش‬


‫قرار داشت خجالت زده بود و هم سروصدای زن باالی سرش‬
‫ترسونده بودش‪ .‬پس لباش آویزون شدن و قطره های‬
‫اشکش روی گونه ش سر خوردن و از کنار لب کثیفش‬
‫گذشتن‪.‬‬

‫‪156‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خانم کیم فورا بسته های توی دستش رو کنار گذاشت و از‬
‫توی کیفش دستمالی بیرون کشید و اشکهای کیونگسو و‬
‫دهنش رو باهاش پاک کرد‪.‬‬

‫_هیشششش آروم باش‪ .‬چیزی نشده‪.‬‬

‫‪-‬اما‪...‬‬

‫_یعنی چی که چیزی نشده؟! ببینید نصف بیشتر مشتری ها‬


‫بعد از دیدن این صحنه فرار میکنن‪ .‬کی میخواد جواب این‬
‫خرابکاری رو بده؟!‬

‫خانم کیم که دیگه خونش به جوش رسیده بود از جا بلند شد‬


‫و مقابل زن ایستاد‪.‬‬

‫_این فقط یه اتفاق بوده‪ .‬اون که از عمد مریض نشده یا دست‬


‫خودش نبوده‪ .‬من خسارت میدم اما توقع نداشتم این برخورد‬
‫زشت رو با مشتریتون داشته باشین‪.‬‬

‫فورا از توی کیف پولش چند تا اسکناس بیرون کشید و روی‬


‫میز فروشگاه گذاشت و با عصبانیت غرید‪.‬‬

‫‪157‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_باهاش میتونید هم اینجا رو تمیز کنید و هم جبران فرار کردن‬


‫مشتریاتون بشه‪.‬‬

‫بعد در مقابل نگاه شوکه زن فروشنده سمت کیونگسو رفت‬


‫و به آرومی از روی زمین بلندش کرد‪.‬‬

‫_بریم عزیزم‪ .‬باید لباستو تمیز کنیم‪.‬‬

‫و بعد با برداشتن بسته های خریدشون پشت سر کیونگسو‬


‫از پله ها پایین رفت و به سرویس بهداشتی فروشگاه رفتن‪.‬‬

‫‪-‬من واقعا مت‪...‬متاسفم‪ .‬نمی‪...‬خواستم اینجوری بشه‪.‬‬

‫کیونگسو با صدای لرزونی گفت و خانم کیم که داشت‬


‫لباسش رو پاک میکرد نگاهش کرد‪.‬‬

‫_هی چرا داری گریه میکنی؟ تو تقصیری نداشتی‪ .‬االن حالت‬


‫خوبه؟! دلت درد نمیکنه‪.‬‬

‫کیونگسو سرش رو پایین انداخت و آروم جواب داد‪.‬‬

‫‪-‬یکم‪.‬‬

‫‪158‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_شاید بهتره بریم دکتر‪ .‬میترسم باز هم حالت بهم بخوره‪.‬‬

‫خانم کیم همونطور که دستمالهای کثیف رو توی سطل زباله‬


‫مینداخت گفت و بعد با دیدن لکه ی روی لباس تن کیونگسو‬
‫لبشو کج کرد‪.‬‬

‫_هوم؟! انگار اینو هم باید بندازیم دور دیگه‪.‬‬

‫کیونگسو گیج به زن نگاه کرد اما بعد یهو عقب رفت‪.‬‬

‫‪-‬نه‪....‬نه‪ .‬این لباس جونگینه‪ .‬نباید بندازیمش دور‪ .‬اون گفت‬


‫اگه لباسشو خراب کنم اونم منو خراب میکنه‪ .‬پس‪...‬‬

‫خانم کیم لبخندی زد و بعد آروم خندید‪.‬‬

‫_واقعا اون خرس قهوه ای اینو گفته؟! چه بد!‬

‫‪-‬حاال باید چیکار کنم؟! من لباسشو خراب کردم‪.‬‬

‫کیونگسو با ناراحتی گفت و چشماش پر شدن‪.‬‬

‫_اگه قول بدی دیگه گریه نکنی منم لباس جونگینو مثل‬
‫اولش میکنم‪.‬‬

‫‪159‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬راست میگین؟!‬

‫کیونگسو با ذوق پرسید و خانم کیم لبخندی به صورت رنگ‬


‫پریده ش زد‪.‬‬

‫_آره‪ .‬فعال دست و صورتت رو بشور و پیرهن تنتو بیرون بیار‬


‫و با یکی از اینا عوضش کن بریم دکتر‪.‬‬

‫خب خانم کیم هیچ ایده ای برای اینکه وقتی دکتر بپرسه‬
‫«کیونگسو چشه؟»باید چی جواب بده نداشت‪ .‬اینکه باید‬
‫میگفت یه مدته غذا نخورده و با خوردن پیتزا معده ش اونو‬
‫پس زده یا باید بگه اصال تا حاال چیزی نخورده! که خب دومی‬
‫خیلی خنده دار و مسخره بود‪ .‬دکتر و بقیه که نمیدونستن‬
‫کیونگسو که عروسک تبدیل شده س و این تازه روز اول‬
‫انسان بودنشه‪.‬‬

‫با فکر به این موضوع آهی کشید و به پسری که توی لباس‬


‫جدیدش خیلی بامزه تر از قبل شده بود نگاه کرد‪ .‬شاید حق‬
‫با جونگین بود‪ .‬کیونگسو یه پسر کیوت پردردسر بود!‬

‫‪160‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫💕✨⚾🐧🎁🐻‬

‫ساعت نه و نیم شب بود و جونگین که خیلی وقت بود‬


‫درسهای فرداش رو تموم کرده بود منتظر بود تا مادرش به‬
‫خونه برگرده‪.‬‬

‫‪+‬خدایا‪...‬مگه یه لباس خریدن چقدر طول میکشه که‬


‫برنمیگردن؟! اون پنگوئن مرموز میخواد حساب بانکیمونو‬
‫خالی کنه؟! اوه ‪ ...‬میدونستم اون یه شیاده که فقط میخواد‬
‫ما رو تیغ بزنه‪...‬‬

‫غرغرهای جونگین همچنان ادامه داشت که صدای باز و بسته‬


‫شدن در خونه‪ ،‬بهش فهموند مادرش و اون مزاحم برگشتن‪.‬‬

‫_جونگینا بیا کمک‪.‬‬

‫‪161‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خانم کیم با خستگی گفت و جونگین فورا از اتاقش بیرون‬


‫اومد‪ .‬خانم کیم یه دستش رو دور کمر کیونگسو حلقه کرده‬
‫بود و با دست دیگه ش داشت به در اشاره میکرد‪.‬‬

‫_لطفا برو بسته های جلوی در رو بیار داخل‪.‬‬

‫مادرش گفت و بعد کیونگسو رو روی مبل نشوند و خودش‬


‫هم کنارش سقوط کرد‪.‬‬

‫_خدایا چه روز بدی بود‪.‬‬

‫جونگین باالخره آخرین بسته رو هم زمین گذاشت و با گیجی‬


‫سمت مادرش چرخید‪.‬‬

‫‪+‬چیزی شده؟!‬

‫_آه‪ ...‬کاش باهامون اومده بودی‪ .‬از نفس افتادم‪.‬‬

‫جونگین که از حرفهای مادرش چیزی نفهمیده بود به‬


‫کیونگسو نگاهی انداخت‪ .‬حدس میزد که اون خرابکاری کرده‬
‫باشه‪.‬‬

‫‪162‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬همه ش تقصیر منه معذرت میخوام‪.‬‬

‫کیونگسو با سری که رو به پایین بود و صدایی که به نظر‬


‫میرسید بغض داشته باشه گفت و ابروهای جونگین باال پرید‪.‬‬

‫‪+‬مگه چیکار کردی؟! آه میدونستم که اینجوری میشه‪ ...‬تو یه‬


‫دردسر بزر‪...‬‬

‫_بسه جونگین‪ .‬اون هیچ تقصیری نداره‪ .‬تو هم گفتن این‬


‫جمله رو تموم کن کیونگسو‪ .‬فکر کنم از بس ازت شنیدمش‬
‫منم حالت تهوع گرفتم‪ .‬تقصیر من بود که برات پیتزا خریدم‪.‬‬
‫معده ی تو آماده ی هضم و پذیرش غذای به اون سنگینی‬
‫نبود‪ .‬خودت که شنیدی دکتر چی گفت‪.‬‬

‫خانم کیم با آرامشی که نصفش بخاطر خستگی بود گفت و‬


‫جونگین بیشتر از قبل گیج شد‪.‬‬

‫‪+‬میشه بگید چه اتفاقی افتاده تا منم در جریان باشم؟!‬

‫‪163‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_کیونگسو حالش بهم خورد و هر چی که خورده بود رو باال‬


‫آورد و مجبور شدیم بریم دکتر‪ .‬بخاطر همین دیر برگشتیم‬
‫خونه‪.‬‬

‫‪+‬چی؟! اون پیتزای بیچاره‪...‬هی‪ ...‬نگو که لباست بخاطر این‬


‫عوض شده چون رو پیرهن مورد عالقه ی من باال آوردی!‬

‫جونگین با حالت ترسناکی پرسید و کیونگسو بهش خیره موند‬


‫و چند ثانیه بیشتر طول نکشید تا چشمهاش باز هم پر بشن‬
‫و قطره های اشک روی گونه هاش سرسره بازی کنن‪.‬‬

‫‪-‬من‪...‬من‪...‬متاسفم‪ ...‬من نمیخواستم‪...‬اونو خراب کنم‪...‬‬


‫ولی‪...‬‬

‫کیونگسو با بغض جواب داد و بعد هق هقش دیگه اجازه نداد‬


‫چیزی بگه‪.‬‬

‫_هی پسر کوچولو آروم باش‪ .‬بسه‪ ...‬انقدر گریه نکن‪ ...‬من که‬
‫گفتم لباس جونگینو مثل اولش میکنم‪...‬‬

‫‪164‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خانم کیم سعی داشت کیونگسو رو آروم کنه و جونگین فقط‬


‫شوکه به پسر رو به روش نگاه میکرد‪.‬‬

‫_آفرین پسر خوب اشکاتو پاک کن و فعال برو تو اتاق جونگین‬


‫استراحت کن‪ .‬منم یه سوپ خوشمزه و مناسب برات درست‬
‫میکنم تا همراه داروهات بخوری‪ .‬جونگین به کیونگسو کمک‬
‫کن بره توی اتاق‪.‬‬

‫جونگین که هنوز تو شوک گریه ی صدادار چند لحظه قبل‬


‫پسر بود‪ ،‬ابروهاشو باال انداخت و با تعجب لب زد‪.‬‬

‫‪+‬من؟!‬

‫_آره‪.‬‬

‫خانم کیم هم مثل خودش جواب داد و از کنار کیونگسو بلند‬


‫شد و به آشپزخونه رفت‪ .‬جونگین باالخره پاهاشو تکون داد و‬
‫سمت کیونگسو رفت و با گرفتن بازوش از روی مبل بلندش‬
‫کرد‪.‬‬

‫‪165‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬گفتی اومدی تا منو از دردسرام نجات بدی ولی انگار خودت‬


‫هم یکی از همونایی‪.‬‬

‫با بدجنسی گفت و کیونگسو که هنوز داشت فین فین میکرد‬


‫لباشو آویزون کرد‪.‬‬

‫‪-‬معذرت میخوام‪.‬‬

‫با رسیدن به اتاقشون جونگین بازوشو رها کرد و کیونگسو‬


‫گیج بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫‪+‬اگه سرگیجه یا همچین کوفتی داری میتونی رو تختم دراز‬


‫بکشی‪ .‬بعدا راجب جای خوابت تصمیم میگیریم‪.‬‬

‫کیونگسو به تخت نگاهی انداخت و دوباره به صاحبش خیره‬


‫شد‪.‬‬

‫‪-‬من نمیخواستم لباستو‪...‬‬

‫‪+‬مهم نیست‪ .‬به هر حال ازش استفاده نمیکنم دیگه‪.‬‬

‫‪166‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫لبای کیونگسو باز آویزون شدن و جونگین با دیدن حالت‬


‫صورت پسر چشماشو چرخوند‪.‬‬

‫‪+‬در ضمن انقدر عین دخترا نباش‪ .‬من از بچه های زرزرو بدم‬
‫میاد‪.‬‬

‫با تمسخر گفت و از اتاق بیرون رفت‪.‬‬

‫💕✨⚾🐧🎁🐻‬

‫یکی دیگه از چیزایی که کیونگسو باید یاد میگرفت غذا خوردن‬


‫با چاپستیک بود‪ .‬گرفتن دو تا چوب باریک بین انگشتا و‬
‫سعی در کنترل کردنشون و برداشتن غذا باهاشون و بردنش‬
‫به دهن قطعا آسون نبود و مهم نبود که کیونگسو چقد‬
‫باهوشه و همه چی رو خوب یاد میگیره چون از پس این یکی‬
‫بر نمیومد‪.‬‬

‫‪167‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خانم کیم در کنار سوپ گرم و نرمی که برای کیونگسو آماده‬


‫کرده بود مقداری سبزیجات آب پز شده هم گذاشته بود تا‬
‫بعد از سوپش بخوره و حاال کیونگسو مونده بود با چاپستیکی‬
‫که تو جبهه ی مخالف قرار گرفته بود و با کیونگسو لج کرده‬
‫بود‪.‬‬

‫خانم کیم بعد از دیدن درگیر بودن کیونگسو با چاپستیکش و‬


‫تالشش برای تقلید کردن از خودش و جونگین تو گرفتن اونا‪،‬‬
‫لبخندی زد و جونگین که داشت زیر چشمی کارای پسر رو‬
‫نگاه میکرد پوزخند بی صدایی زد‪.‬‬

‫_خب مثل اینکه باید بهت یاد بدیم چجوری ازش استفاده‬
‫کنی‪ .‬سخت نیست فقط دقت کن ببین من چجوری انجامش‬
‫میدم‪.‬‬

‫خانم کیم به آرومی رو به پسر کالفه گفت و چاپستیکشو‬


‫برداشت و بین انگشتاش گرفت‪.‬‬

‫_چوب اولو بذار بین انگشت وسط و میانه ی انگشت بزرگت‪.‬‬

‫‪168‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو سعی کرد تقلید کنه‪.‬‬

‫_حاال چوب دوم رو باید با کمک انگشت دوم و نوک انگشت‬


‫بزرگت بگیری‪.‬‬

‫کیونگسو باز هم تقلید کرد اما چوبها همسطح نبودن‪.‬‬

‫_آفرین‪ .‬حاال میتونی با تکیه دادن نوک چوبها به میز‬


‫یکسانشون کنی‪.‬‬

‫خانم کیم با حوصله توضیح میداد و کیونگسو انجام میداد‪.‬‬

‫_حاال چوب اولی رو محکم و ثابت نگه دار و چوب باالیی رو‬
‫به سمت پایینی تکون بده‪ .‬انگشت دومتو تکون بده‪.‬‬
‫اینجوری‪...‬‬

‫خانم کیم انجام داد و کیونگسو ابرویی باال انداخت و آروم‬


‫انگشتشو تکون داد اما بجای انگشت اشاره ش انگشت‬
‫شستش تکون خورد و چوبها روی هم بصورت ضربدری قرار‬
‫گرفتن‪.‬‬

‫‪169‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬آفرین عالیه‪.‬‬

‫جونگین با تمسخر گفت و کیونگسو که فکر میکرد اشتباه‬


‫انجام داده‪ ،‬با تعجب بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫‪+‬اینجوری که پیش میری میتونی تو مسابقه«کی از همه بهتر‬


‫با چاپستیک غذا میخوره» برنده شی!‬

‫جونگین با نیشخند واضحی گفت و مادرش با آرنجش ضربه‬


‫ای به پهلوش زد‪.‬‬

‫_خیلی خوب پیش میره فقط باید تمرین کنه باز هم‪ .‬یبار دیگه‬
‫امتحان کن‪.‬‬

‫کیونگسو باز هم انگشتشو تکون داد و اینبار تعادل بیشتری‬


‫تونست برقرار کنه و چوبها توی وضعیت درستی قرار گرفتن‪.‬‬

‫_اوهوم خوبه‪ .‬حاال سعی کن از ظرفت یه تیکه رو برداری‪.‬‬


‫اینجوری‪.‬‬

‫‪170‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫زن باز هم با آرامش قبل تکه ای از غذای خودش برداشت و‬


‫به سمت دهنش برد و کیونگسو زبونش رو روی لبش کشید‪.‬‬

‫در واقع سبزیجات پخته شده توی ظرفش رنگ و بوی خوبی‬
‫داشتن و پسرک دلش میخواست زودتر اونا رو مهمون‬
‫شکمش کنه اما باید براش تالش میکرد‪.‬‬

‫طبق چیزی که خانم کیم گفته بود چاپستیکو به ظرفش برد و‬


‫تکه ی بزرگی رو بین چوبهاش گرفت اما موفق نشد اونو باال‬
‫بیاره چون فورا توی ظرف افتاد‪ .‬اخمی کرد و یبار دیگه سعی‬
‫کرد برش داره و اینبار کمی باال تر آوردش اما باز هم نتونست‬
‫اونو به مقصد برسونه‪.‬‬

‫_باید فشاری که به چوبا وارد میکنی مناسب باشه وگرنه غذا‬


‫از بینشون میفته‪.‬‬

‫خانم کیم گفت و جونگین که تالشهای بی فایده ی کیونگسو‬


‫رو میدید دست از غذا خوردن برداشت و دست به سینه به‬

‫‪171‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫حرکات پسر روبه روش خیره شد انگار که داره کمدی مورد‬


‫عالقه شو میبینه!‬

‫کیونگسو که حاال زیر نگاه میخ جونگین معذب تر از قبل شده‬


‫بود و تالشهاش بی ثمر بودن نا امید لبهاشو آویزون کرد و‬
‫چاپستیک رو روی میز گذاشت‪.‬‬

‫‪-‬من‪...‬نمیتونم‪...‬میشه‪...‬میشه با قاشقم بخورم؟!‬

‫صدای پسر خیلی آروم به گوش جونگین و مادرش رسید و‬


‫خانم کیم لبخند زد‪.‬‬

‫_آره عزیزم‪ .‬بعدا میتونی باز هم تمرین کنی‪.‬‬

‫چشمهای کیونگسو با شنیدن این جمله برق شادی زدن و‬


‫جونگین که توجه بی اندازه مادرش رو به اون میدید گوشه ی‬
‫لبش رو کج کرد‪ .‬هنوز هم مطمئن بود نگه داشتن کیونگسو‬
‫توی خونه اشتباه بزرگیه!‬

‫💕✨⚾🐧🎁🐻‬
‫‪172‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬
‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو باالخره با هر تالش و سختی ای که بود تونست‬


‫غذاشو بخوره و صدای قاروقور شکمش رو بخوابونه اما هنوز‬
‫چن د دقیقه ای از خوردن شام نگذشته بود که حس عجیب و‬
‫بدی زیر دلش احساس کرد و از اونجا که چند ساعت قبل هم‬
‫یه حسی مثل همین االن بهش دست داده بود و بعدش‬
‫فاجعه ی توی فروشگاه رخ داده بود و نمیخواست یبار دیگه‬
‫اون اتفاق تکرار بشه فورا پیش خانم کیم رفت و با خجالت‬
‫گفت‪.‬‬

‫‪-‬ببخشید‪...‬‬

‫خانم کیم که داشت مجله ی پزشکی توی دستش رو ورق‬


‫میزد نگاهش رو به پسر داد‪.‬‬

‫_چیزی شده؟!‬

‫‪ -‬خب‪...‬خب من‪ ...‬یه چیزی اینجام حس میکنم‪ .‬درد داره‬


‫و‪...‬میترسم باز مریض شم‪.‬‬

‫‪173‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خانم کیم با انداختن نگاهی به جایی که کیونگسو اشاره کرده‬


‫بود لبشو گزید و نگاهشو سمت جونگین که داشت فیلم‬
‫تماشا میکرد چرخوند‪.‬‬

‫_جونگینی‪...‬‬

‫جونگین بدون اینکه نگاهشو از تلویزیون بگیره هومی گفت و‬


‫خانم کیم ادامه داد‪.‬‬

‫_میشه به کیونگسو کمک کنی؟!‬

‫‪+‬دارم فیلم میبینم خودت انجامش بده مامان‪.‬‬

‫_اما من نمیتونم‪.‬‬

‫‪+‬خب منم نمیتونم پس خودش انجامش میده‪.‬‬

‫کیونگسو که هر لحظه فشار زیر دلش بیشتر میشد پیچی به‬


‫پایین تنش داد و یهو گفت‪.‬‬

‫‪-‬این خیلی ترسناکه‪ .‬انگار دارم منف‪...‬میترکم‪.‬‬

‫خانم کیم با نگرانی به پسر نگاه کرد‪.‬‬

‫‪174‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_یکم تحمل کن‪ .‬جونگین اون دستشویی داره و من نمیتونم‬


‫بهش کمکی کنم پس تا قبل از اینکه خونه کثیف شه بلند شو‬
‫و ببرش دستشویی‪.‬‬

‫خانم کیم با صدای بلندی گفت و جونگین ناله کنان از جاش‬


‫بلند شد‪.‬‬

‫‪+‬لعنتی‪ ...‬بیا بریم‪.‬‬

‫بعد به بازوی کیونگسو چنگ انداخت و اون رو تا دستشویی‬


‫کشوند‪.‬‬

‫‪+‬اول شلوار و شورتت رو پایین بکش بعد اون دیک لعنتیتو‬


‫تو اون کاسه خالی کن‪ .‬آه‪ ...‬شونزده سالشه ولی مثل بچه‬
‫های یه ساله میمونه‪...‬نه اونا هم بلدن چجوری باید بشاشن!‬

‫با عصبانیت غرید و به توالت اشاره کرد و کیونگسو ی گیج به‬


‫شلوارش و توالت نگاه کرد‪ .‬نمیدونست چجوری باید دیکشو‬
‫اون تو خالی کنه اما با پیچ بعدی زیر دلش فورا شلوار و‬

‫‪175‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫شورتش رو جلوی چشمای جونگین پایین کشید و سمت‬


‫توالت رفت‪.‬‬

‫‪+‬حال بهم زن بی حیا‪...‬‬

‫جونگین پشت بهش چرخید و کمی بعد صدای چندش آور‬


‫قطره های جیش با سنگ به گوشش خورد‪.‬‬

‫‪+‬تموم که شد خودتو با دستمال تمیز کن و سیفون رو بکش‪.‬‬


‫بعدم دستاتو تمیز بشور‪.‬‬

‫کیونگسو مرحله به مرحله پیش رفت و بعد از کشیدن سیفون‬


‫دستاشو تمیز شست‪.‬‬

‫‪-‬تموم شد‪ .‬حاال چیکار کنم؟!‬

‫جونگین رو بهش چرخید و با دیدن نگاه منتظر پسر آهی‬


‫کشید‪.‬‬

‫‪+‬بعدا بهت فیلمای آموزشی دستشویی کردن رو نشون‬


‫میدم چون واقعا نمیتونم شاهد ریدنت باشم‪.‬‬

‫‪176‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو گیج پلک زد و بعد یهو جلو اومد و دستاشو دور کمر‬
‫جونگین حلقه کرد‪.‬‬

‫‪+‬هووووی چیکار میکنی؟! ولم کنننن‪...‬‬

‫‪-‬ممنونم‪.‬خیلییی ممنونم‪.‬‬

‫‪+‬ولم کن‪ .‬چرا تشکر میکنی؟!‬

‫کیونگسو رو از خودش جدا کرد و با اخم بهش خیره شد‪.‬‬

‫‪-‬خب‪ ...‬اگه بهم کمک نمیکردی میترکیدم‪.‬‬

‫کیونگسو با ناراحتی گفت و جونگین با خودش فکر کرد که‬


‫این پسر جدیه یا داره مسخره شون میکنه؟!‬

‫‪+‬تشکر الزم نیس فقط دیگه سعی نکن بهم نزدیک شی‬
‫خب؟!‬

‫‪-‬اما من االنم بهت نزدیکم‪.‬‬

‫‪+‬منظورم اینه که بهم دست نزن‪.‬‬

‫‪-‬باشه‪.‬‬

‫‪177‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_جونگین‪...‬تموم شد؟!‬

‫صدای خانم کیم جونگین رو بیاد فیلمی که داشت میدید‬


‫انداخت‪ .‬با اخم تو صورت کیونگسو غرید‪.‬‬

‫‪+‬لعنت بهت‪.‬‬

‫و فورا از دستشویی بیرون رفت‪.‬‬

‫💕✨⚾🐧🎁🐻‬

‫ساعت داشت حدودای دوازده رو نشون میداد و جونگین و‬


‫مادرش‪ ،‬کیونگسو رو توی پذیرای تنها گذاشته بودن و تو اتاق‬
‫مامان جونگین داشتن سر اینکه کیونگسو کجا بخوابه بحث‬
‫میکردن‪.‬‬

‫‪+‬ولی من نمیذارم تو اتاقم بخوابه‪.‬‬

‫_چرا؟!‬

‫‪178‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬چون اونجا فقط یدونه تخته و من اونو با کسی شریک‬


‫نمیشم پس باید رو زمین بخوابه و باز هم نمیذارم تو اتاقم‬
‫بخوابه چون نمیدونم عادت خوابیدنش چجوریه و میدونی که‬
‫من رو سروصدا یا تکون خوردن و تو خواب حرف زدن‬
‫حساسم و ازونجا که خوابم سبکه کافیه یه صدای تقه ی‬
‫کوچولو بیاد تا از خواب بپرم و دیگه خوابم نبره و اخالقمو که‬
‫بعد از بدخواب شدن دیدی!‬

‫جونگین پشت سر هم دالیلش رو که به نظر منطقی هم‬


‫میومدن ردیف کرد ولی خانم کیم بی توجه به همه ی اونا‬
‫جواب داد‪.‬‬

‫_اما تو هنوز عادت خوابیدنشو نمیدونی پس زود قضاوتش‬


‫نکن‪.‬‬

‫‪+‬قضاوت نمیکنم ولی نمیذارم تو اتاقم بخوابه‪ .‬میتونه رو‬


‫زمین تو پذیرایی بخوابه‪.‬‬

‫خانم کیم از لجاجت پسرش آهی کشید و بهش نزدیکتر شد‪.‬‬

‫‪179‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_چی باعث شده انقد لجباز و بد اخالق شی؟!‬

‫به آرومی پرسید و جونگین سری تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬چیزی نیست‪.‬‬

‫_هست‪.‬‬

‫‪+‬نیست‪.‬‬

‫_جونگین!‬

‫‪+‬دلیل رفتارام واضحه‪ .‬اون پسر پنگوئنی دلیل همه شونه‪.‬‬

‫_بعد بگو حسود نیستم‪.‬‬

‫‪+‬چه ربطی به حسادت داره؟!‬

‫_چون من بهش توجه میکنم تو حسودی میکنی ولی خب‬


‫یکم بهش فکر کن‪ .‬اون هیچکسو نداره‪ .‬نه پدر داره نه مادر‪.‬‬
‫حاال که تو زندگی ما سبز شده این بدجنسیه که بهش بی توجه‬
‫باشیم و بد رفتاری کنیم باهاش‪ .‬کاری که تو همه ش داری‬
‫انجامش میدی‪.‬‬

‫‪180‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬رفتار من خیلی هم خوبه‪.‬‬

‫_نیست جونگینم‪ .‬تو دعواش کردی چون ناخواسته لباستو‬


‫کثیف کرد و غر زدی بهش چون فقط بلد نبود بره دستشویی‬
‫و خواستی بهش کمک کنی و مسخره ش کردی چون بلد نبود‬
‫از چاپستیک استفاده کنه و همه ی اینا مثل اینه که به یه بچه‬
‫ی دو ساله که خیلی کارا بلد نیست انجام بده گیر بدی و‬
‫دعواش کنی‪.‬‬

‫‪+‬آره بچه ی دو ساله‪ .‬ما صاحب یه بچه ی زرزرو شدیم‪.‬‬

‫_زرزرو؟! اینو میگی چون گریه میکرد؟! اون فقط زیادی‬


‫احساساتیه و گریه کرد چون لباستو به قول خودش خراب‬
‫کرده بود و ناراحت بود بخاطرش‪.‬‬

‫‪+‬مامان انقد ازش طرفداری نکن‪.‬‬

‫جونگین با اخم گفت و همونطور که از اتاق مادرش بیرون‬


‫میرفت ادامه داد‪.‬‬

‫‪+‬به هر حال من اتاقمو باهاش تقسیم نمیکنم‪.‬‬

‫‪181‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫و خانم کیم رو با این سردرگمی که باید به کدوم پسر توجه‬


‫کنه تنها گذاشت‪.‬‬

‫‪182‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 7‬‬

‫اونروز جونگین تو مدرسه خواب آلود و عصبی به نظر میرسید‬


‫و حتی نصف بیشتر کالس اول رو تو چرت بود و هر بار هم‬
‫که با صدای معلم شیمی ش که گاهی بلند میشد‪ ،‬از چرت‬
‫می پرید‪ ،‬اخم هاش بیشتر از قبل توی هم کشیده میشدن و‬
‫دلش میخواد یه چوب پنبه ی غول پیکر از آسمون نازل بشه‬
‫و فرو بره تو حلق معلمش که انقدر سر صبح قارقار نکنه!‬

‫و البته کنار خواب آلود و عصبی بودنش حجم عظیمی از‬


‫تعجب هم وجود داشت که چطور شده که شانسش بطور‬
‫عجیبی گرفته و اون کالغ پر سروصدا مچش رو موقع چرت‬
‫زدن نگرفته بود!‬

‫خواب و بیدار بود که شنید معلم گفت یکی از تمرینای یه‬


‫صفحه ای رو حل کنن و بعد ساکت شد و جونگین هم که‬
‫منتظر لحظه ی خفه خون گرفتن معلم بود بدون هدر دادن‬

‫‪183‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫یه ثانیه چشماش رو بست و هنوز چند ثانیه نگذشته بود که‬
‫خواب اومد سراغش و اونقدری هم ادامه پیدا کرد که‬
‫همکالسی هاش تمرین رو حل کردن و معلم یکیشونو صدا‬
‫زد تا جوابش رو بگه‪.‬‬

‫حالت چهره ی جونگین توی خواب آروم به نظر میرسید اما‬


‫هر چی که همکالسیش به آخرای جوابش نزدیک میشد اخم‬
‫محوی که تازه رو صورت جونگین شکل گرفته بود‪ ،‬ثانیه به‬
‫ثانیه پررنگ تر میشد و این نشون میداد که خرس خوابالو داره‬
‫خواب بدی میبینه یا همچین چیزی!‬

‫با تموم شدن جواب سوال‪ ،‬صدای چند تا از بچه ها باال رفت‬
‫که میگفتن جواب اشتباهه و در آخر باز صدای قارقار معلم به‬
‫گوش رسید که همه رو ساکت کرد و خودش جواب درست رو‬
‫داد و بعد گفت‪:‬‬

‫_خب حاال تمرین سوم رو حل کنید‪.‬‬

‫‪184‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫و این همزمان بود با صدای بلند و عصبانی جونگین که فریاد‬


‫وار گوش همه رو کر کرد‪.‬‬

‫‪+‬بسه دیگ ــه!‬

‫سکوتی که توی کالس بود با هین های کشدار چند تا از بچه‬


‫ها که هم از داد جونگین ترسیده بودن و هم از و اکنش‬
‫معلمشون نسبت به این بی ادبی‪ ،‬شکسته شد و جونگین که‬
‫سعی داشت موقعیتی که درش قرار داشت رو درک کنه‬
‫نگاهی به دوروبرش انداخت و با چهره ی شوکه ی همکالسی‬
‫هاش روبه رو شد‪.‬‬

‫‪+‬اینا دیگه چه مرگشونه؟!‬

‫زیر لب بی خبر از همه جا زمزمه کرد و چند لحظه ی بعد سایه‬


‫ی گنده ی معلمش رو روی خودش دید‪.‬‬

‫_کیم جونگین تو مشکلی با کالس درس من داری؟!‬

‫‪+‬ن‪...‬ه چرا این سوالو میپرسین؟!‬

‫‪185‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_پس میشه بگی دلیل داد زدنت سر من و گفتن «بسه‬


‫دیگ ــه» چیه؟!‬

‫معلم عین خود جونگین اون جمله ی کوتاه رو داد زد و‬


‫جونگین که تازه فهمیده بود چه گندی زده فقط پلکاشو روی‬
‫هم گذاشت و لبخندی به سرنوشت و زندگی تخمیش زد‪.‬‬

‫‪+‬میدونم اگه بخوام دلیلمو بگم‪ ،‬بیشتر گند میزنم پس هر‬


‫تنبیهی که برام الزم میدونین انجام بدین‪.‬‬

‫با شجاعتی که نمیدونست دقیقا از کدوم ناحیه بدنش نشتی‬


‫کرده گفت و توی دلش انگشت وسطش رو به شیطانی که‬
‫به شکل یه پنگوئن ترسناک بود و داشت به موقعیتش‬
‫قهقهه های گوش خراش میزد نشون داد!‬

‫کالغ بد صدا از صندلی جونگین فاصله گرفت و سر جای‬


‫خودش برگشت‪.‬‬

‫_هووووم‪ ...‬خوبه‪...‬هر چی خودم بخوام‪.‬‬

‫‪186‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بعد با انگشت اشاره ش نمادین کله ش رو خاروند و رو به‬


‫همه ی دانش آموز ها گفت‪:‬‬

‫_ازونجا که میدونم هیچکدومتون این درس رو درست یاد‬


‫نگرفتین‪ ،‬از روی تمرین هاش پنج بار مینویسید و جلسه ی‬
‫آینده بهم میدین‪ .‬هر کس اصال ننوشته باشه یا پنج بار کامل‬
‫ننوشته باشه جریمه میشه و باید دو برابرش رو برام بیاره و‬
‫تو کیم جونگین‪.‬‬

‫نگاه ترسناکش رو به پسری که حاال خواب کامال از سرش‬


‫پریده بود داد‪.‬‬

‫_تو باید ده بار از روی تمرینای درس بنویسی و در صورت‬


‫ننوشتن‪ ،‬جریمه ت دوبرابر شدنشه‪ .‬فهمیدی؟!‬

‫جونگین آب دهنش رو قورت داد و با لحنی که دقیق معلوم‬


‫نبود چه حسی داخلشه جواب داد‪.‬‬

‫‪+‬بله‪.‬‬

‫_فهمیدین؟!‬

‫‪187‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اینبار بلندتر و به بقیه بچه ها گفت و بله های ناله مانندشون‬


‫رو شنید‪.‬‬

‫_خب حاال تمرین بعد رو حل کنین‪.‬‬

‫💕✨⚾🐧🎁🐻‬

‫_هی تو سیاه سوخته ی احمق وایسا ببینم‪.‬‬

‫جونگین داشت به سمت آبخوری میرفت که صدای جیغ‬


‫مانند یکی از همکالسی هاش به گوشش رسید‪ .‬پس بدون‬
‫اینکه بچرخه سرجاش ایستاد و منتظر موند دختر بهش برسه‬
‫اما بعد از چند ثانیه دید نصف بیشتر بچه های کالس دور تا‬
‫دورش حلقه زدن و با اخم های در همشون بهش نگاه میکنن‪.‬‬

‫‪+‬اگه میخوان بگین من مقصرم یا همچین چیزی‪ ،‬خودم‬


‫میدونم پس‪...‬‬

‫‪188‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_عوضی روانی ما بخاطر گندی که تو باال آوردی تنبیه شدیم‬


‫حاال بجای معذرت خواهی انقدر پررو وایسادی بهمون میگی‬
‫میدونی که مقصری؟!‬

‫‪+‬خب که چی؟! میدونین که اون کالغ نکبت منتظر یه فرصت‬


‫بود تا تنبیهمون کنه‪.‬‬

‫_و تو اون فرصتو براش جور کردی‪.‬‬

‫دختر همچنان در حال جیغ کشیدن بود‪.‬‬

‫_خودمون کم دردسر داشتیم که اینم به لطف تو بهش اضافه‬


‫شد‪.‬‬

‫‪+‬میگین چیکار کنم؟! مرض که نداشتم هم دهن شماها و هم‬


‫دهن خودمو سرویس کنم که! داشتم خواب بد میدیدم که‬
‫اینجوری شد‪.‬‬

‫بعد به یاد خوابی که دیده بود افتاد و نالید‪.‬‬

‫‪189‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬به هر حال جریمه ی من از شماها سنگین تره‪ .‬هم اون شبح‬


‫لعنتی‪ ،‬هم کنفرانس جلسه ی دیگه و هم این تنبیه تخمی‪.‬‬

‫بعد دوباره به یاد موجود مزاحمی که از همه ی این‬


‫دردسرهاش‪ ،‬دردسر تر بود افتاد و رسما تا مرز گریه کردن‬
‫رفت‪.‬‬

‫‪+‬دلتون برام نمیسوزه؟!‬

‫_نه آشغال بو گندو‪ .‬نمیسوزه‪ .‬خودت گند زدی خودتم باید‬


‫درستش کنی‪ .‬یا باید به جای ما هم بنویسی یا‪...‬نمیدونم‬
‫یجوری اون مرتیکه به قول خودت کالغ رو راضی کنی که از‬
‫تنبیه کردن ما صرف نظر کنه وگرنه‪...‬‬

‫_مثال چجوری راضیش کنه؟! جونگین که مثل تو یه هرزه ی‬


‫سکسی کوچولو نیست که اون کالغ با دیدن اندام خوش‬
‫فرمش بزنه باال و باهاش بخوابه و بعد راضی شه از تنبیهتون‬
‫بگذره‪.‬‬

‫‪190‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫همهمه ای که بین حلقه ی دور جونگین بود با شنیدن صدای‬


‫بلند و آشنایی قطع شد و همه و حتی جونگین به سمتش‬
‫چرخیدن‪.‬‬

‫_تو‪...‬تو همین االن چه گهی خوردی حرومزاده؟!‬

‫د ختر جیغ کشان به پسر ریز جثه حمله ور شد و کمی بعد‬


‫موهای بکهیون توی دستاش در حال کشیده شدن بودن‪.‬‬

‫_آی‪...‬آی ‪...‬ولم کن عوضی‪...‬موهاااام آی‪...‬‬

‫صدای جیغ دختر و بکهیون توی هم پیچیده بود و هر کسی‬


‫که از کنار جمعشون رد میشد نگاهی به دعوای نابرابرشون‬
‫مینداخت و فورا ازشون دور میشد چون دلش نمیخواست با‬
‫جن وارانه ی شبح خون آشام‪ ،‬پاش به دفتر مدرسه‬
‫پیدا شدن ِ‬
‫و تنبیه سفت و سخت کشیده بشه‪.‬‬

‫اما جنگ بین اون دوتا جیغ جیغو زیاد طول نکشید چون داد‬
‫جونگین هردوشونو از جا پروند‪.‬‬

‫‪+‬بس کنـی ــد!‬

‫‪191‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫دختر از بکهیون جدا شد و با تشر سمت جونگین چرخید‪.‬‬

‫_فقط یبار دیگه این جمله رو بگو تا خودم از زبون دارت بزنم‪.‬‬

‫‪+‬باشه‪ .‬فقط قبلش مطمئن شو شبح اینکارو با خودت نکرده‬


‫باشه‪.‬‬

‫بعد با اخم به سمت پسر کوتاه تر برگشت‪.‬‬

‫‪+‬و تو‪ ...‬نگفته بودم دیگه بهم کمک نکنی؟!‬

‫بکهیون کف دستاشو روی سرش گذاشت و آروم موهاشو‬


‫مالید‪.‬‬

‫_لعنتی بخاطر تو کل موهامو این هرز‪ ...‬جیغ جیغوی وقیح‬


‫کند‪ .‬بجای تشکر داری سرم داد میزنی؟!‬

‫‪+‬دقیقا چه کمکی بهم کردی؟! فقط باعث شدی تو این گوشه‬


‫از حیاط مدرسه جنگ جهانی چندم بپا شه‪.‬‬

‫_ای ــش‪.‬‬

‫‪192‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون گوشه ی لبشو برای جونگین کج کرد و با دیدن دختر‬


‫که داشت بهش چشم غره میرفت زوزه کشید‪.‬‬

‫_اگه موهام بیرون نیان ازت شکایت میکنم‪.‬‬

‫_خفه شو‪.‬‬

‫‪+‬جفتتون خفه شید‪ .‬به هر حال‪...‬‬

‫رو به دختر گفت‪.‬‬

‫‪+‬من به اندازه کافی گرفتاری و دردسر دارم و نمیخوام‬


‫بیشترش کنم‪ .‬اگه نمیخوای به آقا کالغه بگم ازم خواستی‬
‫جریمه هاتو بنویسم برو رد کارت‪.‬‬

‫دختر چند تا نفس عمیق و عصبی کشید و در آخر غرید‪.‬‬

‫_آرزو میکنم کالغ سیاهه همه جوره بفاکت بده‪.‬‬

‫و بعد ازشون دور شد و حلقه ی تشکیل شده کم کم از هم‬


‫پاشید و تنها جونگین و بکهیون توی حیاط موندن‪.‬‬

‫‪+‬تو نمیخوای بری؟! چه مرگته داری میخندی؟!‬

‫‪193‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_اون‪...‬اون‪ ...‬آرزوی خیلی باحالی بود‪.‬‬

‫‪+‬نشاشی از خنده‪ .‬بیمزه‪.‬‬

‫_جدی بهش فکر کن! مثال تو بری زیر اون کالغ جقی‪ .‬بعد اسم‬
‫کاپلتون بشه‪...‬‬

‫کمی فکر کرد‪.‬‬

‫_بشه کُروبِ ر‪... 1‬یا یه همچین چیزی‪ .‬ازین به بعد شیپتون‬


‫میکنم‪.‬‬

‫‪+‬یخ نکنی‪.‬‬

‫جونگین گوشه ی لبش رو براش کج کرد و بکهیون بازم خندید‬


‫و با ذوق ادامه داد‪.‬‬

‫_ بعد بزنه و تو حامله شی و ازونجا که هم تو سیاهی هم اون‬


‫بچه تون رسما زغال میشه‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫(کالغ و خرس( ‪Crowbear‬‬

‫‪194‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بعد از شدت خنده روی زمین نشست و جونگین چند ثانیه‬


‫فقط بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫‪+‬زیاد فیلمای تخمی تخیلی میبینی نه؟!‬

‫_حامله شدن مردا که تخیلی نیس شاید تو تواناییشو داشته‬


‫باشی پس مواظب باش‪.‬‬

‫بکهیون همونطور که از روی زمین بلند میشد جواب داد‪.‬‬

‫‪+‬اگه قرار باشه کسی حامله بشه اون تویی بیون بکهیون نه‬
‫من‪.‬‬

‫_اگه کسی که قراره منو حامله کنه تو باشی چرا که نه؟!‬

‫جونگین چشماشو از این حجم دیوونگی پسر چرخوند و به‬


‫سمت ساختمون مدرسه قدم برداشت و بکهیون هم دنبالش‬
‫راه افتاد‪.‬‬

‫‪+‬توجه کردی جدیدا همه جا کنه ی منی؟!‬

‫‪195‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_من همیشه دنبالت بودم ولی تو توجهی نمیکردی‪ .‬این اواخر‬


‫توجه تو بیشتر شده‪.‬‬

‫‪+‬خب که چی؟!‬

‫_خب که چی نداره‪ .‬انگار داری بهم عالقه من میشی‪.‬‬

‫‪+‬پوف ‪.. .‬‬

‫جونگین ایستاد و به بکهیون نگاه کرد‪.‬‬

‫‪+‬من به تو چی شدم؟! عالقه مند؟! جک بامزه ای بود‪.‬‬

‫_هی‪ ...‬حاال نمیشد نرینی بهم و محض دلخوشی هم که شده‬


‫بگی آره؟!‬

‫‪+‬نه‪.‬‬

‫بکهیون به حالت قهر روشو از جونگین برگردوند و برای اینکه‬


‫حرصش رو در بیاره گفت‪:‬‬

‫‪196‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_به کونم‪ .‬به هر حال خواستم بگم میخواستم سورپرایزت‬


‫کنم و بی خبر امشب بیام خونه تون ولی بخاطر خوش برخورد‬
‫بودنت تصمیم گرفتم برینم بهت و االن گفتمش‪.‬‬

‫‪+‬چی؟! نـ ـ ــه!‬

‫_چرا نه؟! مامانت قبال ازم خواسته بود و زشت میشد اگه‬
‫دعوتشو رد کنم یا اومدنمو عقب بندازم‪ .‬به هر حال میدونم‬
‫نه گفتنت برای اینه که قصد داشتی وقتی من میام خونه تون‬
‫به خودت رسیده باشی و اینا ولی‪ ...‬اشکال نداره من با همین‬
‫لباسای خاکی و کثیف مدرسه و بوی گندی که بخاطر حمالی‬
‫کردن ازت بلند میشه هم‪ ،‬ازت راضیم‪ .‬پس نگران نباش‬
‫هانی!‬

‫و بدون اینکه بذاره جونگینی که هنوز تو شوک جمله ی اولش‬


‫بود‪ ،‬جوابی بهش بده ازش فاصله گرفت و به سمت کالسش‬
‫دوید‪.‬‬

‫‪197‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫در واقع بکهیون میدونست که جونگین از رفتنش به خونه‬


‫شون ناراضیه و قراره چه برخوردی ازش ببینه اما نمیتونست‬
‫لذت تماشای حرص خوردنای جونگین رو از دست بده و لو‬
‫دادن اینکه میخواد به خونه شون بره هم فقط برای این بود‬
‫که میخواست از چند ساعت قبل تر حرص جونگینو در بیاره‬
‫وگرنه کسی نبود که از بد رفتاری جونگین ناراحت بشه و در‬
‫واقع تخمش نبود‪ .‬هر چند اگه میدونست چه استرس و‬
‫عذابی به جون جونگین انداخته‪ ،‬به جای اینکه برای رفتن به‬
‫کالسش عجله کنه‪ ،‬اول یدور مایکل جکسونی میرقصید بعد‬
‫میرفت!‬

‫💕✨⚾🐧🎁🐻‬

‫جونگین نمیدونست چجوری خودش رو به خونه رسوند‪ .‬اون‬


‫حتی مجبور شده بود از نیم ساعت باقی مونده ی کارش تو‬

‫‪198‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫انباری مدرسه بزنه و هرجور شده خودش رو زودتر از اون‬


‫موش کوچولوی عوضی یعنی بکهیون‪ ،‬به خونه برسونه و تو‬
‫کل مسیر هم فقط داشت دعا میکرد که بکهیون به سرش‬
‫نزده باشه و زودتر از تایم شام به خونه شون نرفته باشه تا‬
‫خودش وقت داشته باشه و یه سری چیزا در مورد کیونگسو‬
‫با مادرش و اون پسر تازه وارد هماهنگ کنه‪.‬‬

‫وقتی جونگین راضی شده بود پیه‪ 2‬تنبیه بیشتر از سمت‬


‫مدیر چوی بخاطر در رفتن از کارش رو به تنش بماله یعنی‬
‫این موضوع اونقدری برای جونگین اهمیت داشت که امنیت‬
‫یه کشور برای نیروهای پلیس! درسته که امنیت یه کشور در‬
‫برابر همچین چیزی خیلی مهم تر بود اما نه تا وقتی که طرف‬
‫مقابلت بکهیونی باشه که قادره با کوچیک ترین ّ‬
‫ترقه ها‪ ،‬یه‬
‫انفجار بزرگ در حد بمب های اتمی راه بندازه! در اون صورت‬
‫این دوتا با هم برابری میکردن‪.‬‬

‫‪2‬‬
‫چربی؛ اصالح از خود را برای تحمل امر ناگواری آماده کردن ‪.‬‬

‫‪199‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫به هر حال وقتی با لرزه و تکون های شدید دستش موفق‬


‫شد در خونه رو باز کنه و خونه رو غرق در سکوت و آرامش‬
‫ببینه‪ ،‬تونست یه نفس عمیق بکشه‪ .‬این یعنی بکهیون هنوز‬
‫نیومده بود و هنوز هیچکس به گا نرفته بود‪.‬‬

‫‪+‬مامان‪...‬‬

‫بعد از بیرون آوردن کفش هاش و پوشیدن دمپایی های‬


‫خرسیش مادرش رو صدا زد و جوابش رو از اتاق مادرش‬
‫شنید‪.‬‬

‫_تو اتاقمم جونگین‪.‬‬

‫جونگین بدون اینکه کوله ش رو زمین بذاره فورا به سمت‬


‫اتاق مادرش رفت و اجازه ی ورود خواست‪.‬‬

‫_بیا داخل‪.‬‬

‫‪+‬سالم‪.‬‬

‫‪200‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫همزمان با ورودش به اتاق گفت و مادرش رو نشسته پشت‬


‫میز توالت دید‪.‬‬

‫_سالم‪ .‬خسته نباشی عزیزم‪ .‬تا لباساتو عوض کنی میام‬


‫غذاتو گرم کنم‪.‬‬

‫‪+‬باید باهاتون راجب یه موضوع حیاتی حرف بزنم‪ .‬کیونگسو‬


‫کجاس؟!‬

‫خانم کیم بعد از مرتب کردن موهاش به سمتش چرخید و‬


‫یکی از ابروهاشو باال انداخت‪.‬‬

‫_چه موضوع مهمی؟! تو اتاقته‪.‬‬

‫‪+‬پیییف‪...‬باالخره صاحبش شد‪.‬‬

‫سری تکون داد و صداشو باال تر برد‪.‬‬

‫‪+‬هی پسر پنگوئنی لطفا بیا تو اتاق مامانم باید حرف بزنیم‪.‬‬

‫_هی جونگین درست نیس اینجوری صداش میزنی اون اسم‬


‫داره‪ .‬کیونگسو‪...‬‬

‫‪201‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_این اصال مهم نیست تا وقتی که قراره به فا‪ ...‬بیچاره شیم‪.‬‬

‫قسمت آخر جمله ش همزمان شد با ورود کیونگسو به اتاق‬


‫و جونگین با دیدن اون پسر که داشت چشمای پف کرده ش‬
‫رو میمالید برای چند ثانیه روی حالت صورت و حرکات‬
‫دستش قفل کرد‪.‬‬

‫این موقعیت کیونگسو شدیدا کیوت و قورت دادنی بود اما‬


‫نه برای جونگینی که شب قبلش تا دیروقت نتونسته بود‬
‫بخوابه و صبح اون روزش رو با دیدن جسم گلوله شده ی‬
‫کیونگسو پایین کاناپه شروع کرده بود و بیشتر از خودش‬
‫حرصش گرفته بود چون عذاب وجدان داشت که چرا اجازه‬
‫نداده اون غریبه بیاد تو اتاقش و نه روی تختش ولی پایین‬
‫تخت یا هر قبرستون دیگه ای که تو فضای اتاقش بود بخوابه‬
‫تا اونجوری از سرما گلوله نشه و پایین افتادنش از کاناپه به‬
‫زمین هم تقصیر جونگین نبوده باشه و بدتر از همه توی چرت‬
‫زدناش وسط کالس درس خواب کیونگسویی که از سرما‬

‫‪202‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫گلوله شده و میلرزه و آب دماغش هم سرازیر شده و جونگین‬


‫رو مقصر میدونه رو نبینه و اتفاقای فوق بدتر بعدش رخ نده!‬

‫اما خب همه ی اینا اتفاق افتاده بودن و جونگین حاال باز هم‬
‫حس گندی به اسم عذاب وجدان داشت که البته در برابر‬
‫حس عصبانیتش هیچ بود‪.‬‬

‫‪-‬سالم‪...‬جونگینی‪ ...‬امروزت خوب بود؟!‬

‫کیونگسو بعد از اینکه دید پسر مقابلش چشم ازش برنمیداره‬


‫با لکنت گفت و جونگین باالخره یه و اکنش نشون داد‪.‬‬

‫‪+‬هوممم‪ ...‬به لطف تو عالی بود‪ .‬تو بگو‪ ...‬دیشب و امروز‬


‫خوب خوابیدی؟! ناراحت که نبودی؟!‬

‫با لحن پر حرصی گفت و کیونگسو که هنوز گیج خواب بعد از‬
‫ظهرش بود متوجه لحنش نشد و با ذوقی کودکانه نسبت به‬
‫توجه جونگین به خودش گفت‪.‬‬

‫‪-‬عالـ ــی بود‪ .‬فقط‪...‬‬

‫‪203‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫یکم مکث کرد و بعد ادامه داد‪.‬‬

‫‪-‬دیشب یکم گرمم بود و مجبور شدم از روی کان‪...‬اپه‪...‬پایین‬


‫بیام و کف پذیرایی بخوابم‪ .‬آخه من گرماییم و اون چوبای کف‬
‫اتاق خنک بودن‪.‬‬

‫‪+‬چییییییی؟!‬

‫جونگین رسما عین برق گرفته ها از جا پرید و داد زد‪.‬‬

‫‪+‬یعنی میخوای بگی ازکاناپه پایین نیفتاده بودی و سردت‬


‫نبوده؟‬

‫‪-‬نه‪.‬‬

‫کیونگسو بی خبر از همه جا صادقانه و البته کمی ترسیده‬


‫جواب داد‪.‬‬

‫_مگه چی شده جونگین؟! اتفاق بدی افتاده؟!‬

‫‪+‬آه مامان‪ ...‬اگه بدونی امروز چی کشیدم تو مدرسه‪ ...‬و همه‬


‫ش هم بخاطر این پنگوئن دردسر سازه‪.‬‬

‫‪204‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫انگشت اشاره ش رو به سمت کیونگسو گرفت و غرید‪.‬‬

‫‪+‬بخاطر برداشت اشتباهم از موقعیتش همه ش عذاب‬


‫وجدان داشتم و چون دیشب درست نخوابیدم امروز تو زنگ‬
‫شیمی همه ش داشتم چرت میزدم و بگو چیشد؟! خوابشو‬
‫دیدم که سرما خورده و منو مقصر میدونه که نذاشتم بیاد تو‬
‫اتاقم بخوابه و بعدش یه گند فوق العاده بزرگ بار آوردم و‬
‫معلممون همه مونو تنبیه کرد و االن باید ده بار از روی‬
‫تمرینای درس هشتم شیمی بنویسم و همه ش تقصیر‪...‬‬

‫_خودته‪.‬‬

‫خانم کیم جمله ی طوالنی پسرش رو قطع کرد و جونگین که‬


‫انتظار شنیدن اون حرفو از مادرش نداشت چشماش به اندازه‬
‫ی توپ بسکتبال بزرگ شدن‪.‬‬

‫‪+‬تقصیر خودمه؟! مامان باز داری ازش طرفداری میکنی؟!‬

‫_نه عزیزم ولی اینکه عذاب وجدان داشتی بخاطر این بوده‬
‫که خودت بودی که اجازه ندادی کیونگسو تو اتاقت بمونه و‬

‫‪205‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫برداشت اشتباهت از موقعیتش هم تقصیر خودت بوده نه‬


‫کیونگسو‪ .‬پس اونو علت اتفاقای بد امروزت ندون‪.‬‬

‫جونگین بدون هیچ حرف دیگه ای سکوت کرد و کیونگسو که‬


‫به وضوح میدید جونگین عین شکست خورده های جنگ‬
‫جهانی اول شده‪ ،‬لباشو آویزون کرد‪ .‬درست بود که از وقتی‬
‫که تبدیل به انسان شده بود جونگین باهاش بدرفتاری کرده‬
‫بود اما دلش نمیخواست اونو ناراحت ببینه‪.‬‬

‫و از طرف دیگه جونگین حاال که با خودش فکر میکرد میدید‬


‫حرفهای مادرش درسته و هیچ کدوم از اتفاقای امروز ربطی‬
‫به کیونگسو ندارن و این بیشتر اذیتش میکرد‪.‬‬

‫بعد از چند ثانیه سکوت یهو هردو همزمان گفتن‪:‬‬

‫‪+‬معذرت میخوام‪.‬‬

‫‪-‬معذرت میخوام‪.‬‬

‫و بعد بهم نگاه کردن‪.‬‬

‫‪206‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬من بخاطر اینکه اینجوری مقصرت کردم معذرت خواستم‬


‫ولی تو چرا؟!‬

‫‪-‬بخاطر اینکه بخاطر من روز بدی داشتی‪.‬‬

‫کیونگسو سعی کرد نگاهش رو از جونگین بگیره اما جونگین‬


‫همچنان گیج به پسر مقابلش نگاه میکرد‪.‬‬

‫_خب‪...‬جونگین میشه بگی اون موضوع مهم چی بود؟! نکنه‬


‫همین جارو جنجالی که راه انداختی بوده؟!‬

‫با سوال مادرش باالخره دست از نگاه کردن به کیونگسو‬


‫برداشت و سمت مادرش چرخید‪.‬‬

‫‪+‬نه‪...‬ن ــه‪ ...‬به کل داشت یادم میرفت‪ .‬قراره بکهیون امشب‬


‫بیاد خونه و اگه بفهمه کیونگسو اینجاس بیچاره میشیم‬
‫مامان‪...‬‬

‫_بکهیون؟!‬

‫‪207‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬آره‪ ...‬یادتون که نرفته اون روز دعوتش کردین برای شام بیاد‬
‫خونه‪ .‬امروز بهم گفت امشب میاد اینجا و اگه کیونگسو رو‬
‫ببینه دهنمونو سرویس میکنه‪.‬‬

‫_مگه چه اشکالی داره؟!‬

‫‪+‬نمیدونی که‪ ...‬اون تا ته توی همه چیو در نیاره ول کن‬


‫نیست‪ .‬اگه ببینتش حتما باید بفهمه کیه و چیه و از کجا اومده‬
‫و چند سالشه و شاید بخواد شناسنامه شو هم بهش بدیم تا‬
‫خودش هم یدور چک کنه و مطمئن شه بهش دروغ نگفتیم‪.‬‬

‫جونگین تندتند گفت و مادرش رو به خنده انداخت‪.‬‬

‫_نمیدونستم دوستت همچین آدم ترسناکیه‪.‬‬

‫‪+‬ترسناکتر از چیزی که فکرشو میکنید در ضمن اون دوستم‬


‫نیست و فقط از شانس بدم هم مدرسه ایمه‪.‬‬

‫_خیلی خب حاال‪ ...‬الزم نیست نگران باشی‪ .‬بسپارش به من‪.‬‬

‫‪208‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬چجوری نگران نباشم؟! کیونگسو رسما هیچی از انسان‬


‫بودن نمیدونه‪...‬‬

‫نگاهی به پسر کنارشون که ساکت ایستاده بود انداخت تا‬


‫حالت چهره ش رو ببینه و همونطور که حدس زده بود دید که‬
‫لبای کیونگسو آویزون شدن‪.‬‬

‫_کیونگسو چرا نمیشینی؟!‬

‫خانم کیم با لبخند گفت و پسر گوشه ی تخت مامان جونگین‬


‫نشست‪.‬‬

‫‪+‬فکر کنم باید یجوری داستان سازی کنیم که انگار کیونگسو‬


‫اهل اینجا نیست‪.‬‬

‫_چرا؟!‬

‫‪+‬چون اون نه درست میتونه کلمه ها رو بگه و دست و پا‬


‫شکسته حرف میزنه و نه بلده با چاپستیک غذا بخوره و نه‬
‫میتونه بره دستشویی‪.‬‬

‫‪209‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫قسمت آخر جمله ش رو با آه بلندی گفت و کیونگسو لب‬


‫پایینش رو به دندون کشید‪ .‬تو چشم جونگین اون رسما یه به‬
‫درد نخور بی خاصیت بود‪.‬‬

‫_خب‪ ...‬انگار حق با توعه‪ .‬میتونیم بگیم از خارج اومده مثال‬


‫آمریکا یا‪...‬‬

‫‪+‬نه آمریکا نه‪ .‬اون موش کوچولو اگه اینو بفهمه ازش میخواد‬
‫که آهنگای آمریکایی رو بخونه یا درباره جاهای دیدنیش ازش‬
‫بپرسه و کیونگسو که چیزی ازشون نمیدونه‪.‬‬

‫خانم کیم سری تکون داد و گفت‪:‬‬

‫_خب یکی از کشورای اروپایی مثال‪ .‬هوم؟! اونجا نه از‬


‫چاپستیک استفاده میشه نه از آهنگای آمریکایی خبریه‪.‬‬

‫‪+‬خوبه‪ .‬دلیل اومدنش به اینجا هم که قبال گفتیم‪ .‬مامان و‬


‫باباش از هم جداشدن و بخاطر افسردگیش اومده اینجا و‬
‫قراره یه مدت اینجا بمونه تا حال و هواش عوض شه و‬
‫نسبتش هم با ما میتونه‪...‬‬

‫‪210‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_نوه ی عمه ی من باشه‪.‬‬

‫خانم کیم یهو گفت و جونگین بعد از چند ثانیه فکر کردن سر‬
‫تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬خوبه‪...‬یعنی عالیه‪...‬‬

‫بعد چرخید سمت کیونگسو و گفت‪.‬‬

‫‪+‬هی پسر‪...‬زود باش بلند شو بریم اتاقم تا یه سری چیزا‬


‫راجب اروپا بهت بگم‪.‬‬

‫_منم میرم شام رو حاضر کنم‪.‬‬

‫خانم کیم هم با لبخندی به هردوشون گفت و از اتاقش بیرون‬


‫رفت‪.‬‬

‫💕✨⚾🐧🎁🐻‬

‫‪211‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬خب‪ ...‬حاال فکر کن من و مامانم پیشتون نیستیم و بکهیون‬


‫میخواد ازت سوال بپرسه‪.‬‬

‫جونگین گفت و کیونگسو سر تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬هی‪...‬تو‪...‬گفتی اسمت کیونگسوعه دیگه‪ .‬ببینم چیزایی که‬


‫جونگین و مامانش گفتن راسته؟! یعنی تو واقعا از ایتالیا‬
‫اومدی و مامان بابات از هم جداشدن و بخاطر افسردگیت‬
‫اومدی اینجا بمونی؟!‬

‫کیونگسو برای چند ثانیه به جونگین که بدجور تو نقش‬


‫بکهیون بودنش فرو رفته بود‪ ،‬نگاه کرد و بعد گفت‪:‬‬

‫مامان بابام بهم پیشنهاد داد که برای‬


‫ِ‬ ‫‪-‬آره‪ .‬مادر بزرگم ‪...‬یعنی‬
‫اینکه از وضعیت بدم دور باشم چند وقتی رو بیام کره و ازونجا‬
‫که خانم کیم باهامون فامیل میشن و یه پسر همسن خودم‬
‫هم داره منو فرستادن اینجا‪.‬‬

‫‪+‬آها‪...‬یعنی متاسفم‪ .‬ببینم اسم خارجی هم داری؟‬

‫‪212‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪ -‬آره‪ .‬اسم ایتالیاییم انتونیه‪ .‬پدرم گفته بود معنی اسم کره ایم‬
‫میشه شکوفه درخشا ن‪ 3‬و مادرم هم خواسته یه اسم‬
‫ایتالیایی تقریبا با همون معنی برام بذارن‪ .‬انتونی معنی گُل‬
‫میده‪.4‬‬

‫جونگین برای کیونگسو که تقریبا همه چیزو درست گفته بود‬


‫سری تکون داد و سوال بعدیشو پرسید‪.‬‬

‫‪+‬واو چه جالب‪...‬خب چند وقته اومدی اینجا؟! من تقریبا سه‬


‫چهار روز پیش اینجا بودم و ندیدمت‪.‬‬

‫‪-‬دو روزی میشه که اومدم‪.‬‬

‫‪+‬پس چرا جونگین به من چیزی راجبت نگفته؟!‬

‫کیونگسو سکوت کرد چون نمیدونست چی جواب بده و این‬


‫یکی رو باید خود جونگین جواب میداد‪ .‬جونگین که سردرگمی‬
‫کیونگسو رو دید خودش جواب داد‪.‬‬

‫‪3‬‬
‫کیونگسو یعنی شکوفه درخشان‬
‫‪4‬‬
‫به ایتالیایی معنی گُل میدن )‪(Antone, Antonello, Antonio‬‬

‫‪213‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬اینو بیخیال ولی اگه ازت همچین سوالی پرسید بگو‬


‫نمیدونم‪ .‬در هر صورت به اون ربطی نداشته که راجبت چیزی‬
‫نگفتم بهش‪.‬‬

‫کیونگسو سر تکون داد و جونگین باز پرسید‪.‬‬

‫‪+‬قیافت به غربی ها نمیخوره‪ .‬مطمئنی از ایتالیا اومدی؟!‬

‫‪-‬پدرم کره ای و مامانم ایتالیایی بود و از بچگی تو ایتالیا بودم‪.‬‬

‫‪+‬اوه‪...‬عجیبه که پدرت برای زندگی به ایتالیا رفته‪ .‬کره ای ها‬


‫به اینکه بچه هاشون با یه غیر کره ای ازدواج کنن حساسن و‬
‫اگه هم پسرشون زن خارجی گرفت باید تو کره بمونن‪ .‬عجیبه‬
‫که خانواده پدرت راضی شدن پسرشون برای زندگی بره خارج‬
‫از کشور‪.‬‬

‫‪-‬برای همینم از هم جدا شدن‪ .‬خانواده پدرم میگفتن باید‬


‫برگردیم کره ولی مامانم نمیخواست بیاد پس از هم جدا‬
‫شدن‪.‬‬

‫‪214‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬که اینطور‪ .‬پس چرا نرفتی پیش مادر بزرگت؟!مگه تو کره‬


‫نیستن؟!‬

‫‪ -‬هستن ولی‪ ...‬خودمم میخواستم یه مدت از خانواده م دور‬


‫باشم‪.‬‬

‫‪+‬آها‪ ...‬گفتی از بچگی ایتالیا بودی چجوری میتونی کره ای‬


‫حرف بزنی؟!‬

‫‪-‬گاهی پدرم باهام کره ای حرف میزد‪.‬‬

‫‪+‬که اینطور‪ ...‬بگو ببینم چند تا کشور اروپایی رفتین؟!‬

‫‪-‬زیاد نرفتم‪ ... .‬در حد سه چهارتا‪.‬‬

‫‪+‬که اینطور‪...‬‬

‫‪-‬بکهیون واقعا انقد فضوله؟!‬

‫کیونگسو نذاشت جونگین سوال احتمالی بعدی بکهیون رو‬


‫بپرسه و بین حرفش پرید‪.‬‬

‫‪+‬آره هست‪ .‬پس باید خوب تمرین کنیم تا سوتی ندیم‪.‬‬

‫‪215‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬سوتی؟!‬

‫‪+‬یعنی نباید بذاریم بفهمه داریم بهش دروغ میگیم‪.‬‬

‫‪-‬آها‪...‬‬

‫‪+‬خب‪...‬از دیدنی های ایتالیا بگو‪.‬‬

‫‪ -‬خیلی زیادن که‪ ...‬کلیسای پانتئون‪ ،‬کلیسای فلورانس‪،‬‬


‫تماشاخانه کلوسئوم‪ ،‬برج پیزا‪ ،‬قصر دوک‪...‬‬

‫‪+‬وااااووو‪ ...‬تو همه شونو دیدی؟!‬

‫‪-‬نه همه شونو‪.‬‬

‫‪+‬ازشون عکسی هم داری؟!‬

‫‪-‬نه‪.‬‬

‫‪+‬چرا؟! یعنی منظورم اینه که به این یکیش فکر نکردیم‪ .‬اگه‬


‫ازت عکسی ازونجاها بخواد چیکار کنیم؟!‬

‫‪-‬نمیدونم‪.‬‬

‫کیونگسو معصومانه جواب داد و جونگین سرش رو خاروند‪.‬‬

‫‪216‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬بیا فقط دعا کنیم اینو ازت نخواد‪ .‬به هر حال تو خیلی خوب‬
‫بودی پسر‪.‬‬

‫‪-‬ممنون‪.‬‬

‫کیونگسو با لحن ذوق زده ای جواب داد و جونگین ناخودآگاه‬


‫بهش لبخند زد و موهاشو بهم ریخت ولی خیلی سریع به‬
‫خودش اومد و ازش فاصله گرفت و کمی بعد از اتاقش بیرون‬
‫رفت‪.‬‬

‫نمیدونست علت کوفتی اینکه اون پسرو تشویق کرده و‬


‫موهاشو بهم ریخته چی بود اما خودشو با این جواب که فقط‬
‫چون کیونگسو میتونه با هوشش از به فنا رفتنشون توسط‬
‫بکهیون‪ ،‬جلوگیری کنه‪ ،‬خوشحال شده و این کارو انجام داده‪،‬‬
‫قانع کرد‪.‬‬

‫ولی به هر حال نمیتونست از فکر لمس موهای نرم پسرک و‬


‫جوری که چشمهاشو بسته بود و انگار داشت لذت میبرد‬

‫‪217‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بیرون بیاد پس سریع خودشو به آشپزخونه رسوند تا به‬


‫مادرش کمک کنه‪.‬‬

‫‪218‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 8‬‬

‫کیونگسو تا حدودی گیج شده بود و نمیدونست این همه‬


‫احتیاط بخاطر چیه؟! حتی وقتی هم که جونگین بهش گفت‬
‫«بیا تا یه سری اطالعات راجب اروپا بهت بدم»‪ ،‬میخواست‬
‫ازش بپرسه علت این محکم کاریا چیه ولی جونگین به قدری‬
‫تند تند و پشت سر هم سوالهاشو ازش پرسیده بود و بعدم‬
‫یهوی ی انگار که یه مار نیشش زده باشه از جا پریده بود و از‬
‫اتاق بیرون رفته بود که کیونگسو فرصتش رو بدست نیاورده‬
‫بود‪.‬‬

‫اما خب بعد از اینکه کمی فکر کرد متوجه شد که اون مسئله‬


‫شاید برای خودش عادی به نظر بیاد ولی اونقدری برای‬
‫جونگین مهم و حیاتی بوده که حتی نرفته بود ناهار دیروقتش‬
‫رو بخوره و یا حتی لباسای مدرسه ش رو با لباسهای راحتی‬
‫خونه ش عوض کنه‪.‬‬

‫‪219‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫به هر حال جونگین هنوز هم داشت با لباسهای فرمش توی‬


‫آشپزخونه به مادرش کمک میکرد و البته اون جوری به نظر‬
‫میرسید که بیشتر از اینکه کمکی بکنه‪ ،‬فقط تو دست و پای‬
‫مادرشه و هر چند ثانیه یبار هم یا آه و ناله میکرد یا‬
‫میگفت«اگه بکهیون بو ببره چی؟!» و مادرش که دیگه هم از‬
‫دست جونگین و هم جمله ی تکراریش کالفه شده بود‪ ،‬سعی‬
‫میکرد نادیده ش بگیره‪.‬‬

‫خب اینجور نبود که خانم کیم استرس نداشته باشه و‬


‫موقعیت براش مثل یه صبح آفتابی و آروم بهاری باشه‪ ،‬ولی‬
‫نمیتونست خودش هم رفتار پسرش رو داشته باشه و جو رو‬
‫بدتر از اینی که هست بکنه‪ .‬اون فقط امیدوار بود که همه چی‬
‫به خوبی پیش بره و آرامش دوباره به خونه ش و پسر‬
‫مضطربش برگرده‪.‬‬

‫_تو کار دیگه ای برای انجام دادن نداری؟! جز اینکه تو دست‬


‫و پای من باشی و انرژی منفی بدی؟!‬

‫‪220‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫در آخر زن صبور نتونست تحمل کنه و رسما به جونگین توپید‬


‫و خرس قهوه ای که انتظار نداشت مادرش اینجوری بهش‬
‫بفهمونه که مزاحم کارشه‪ ،‬لباشو آویزون کرد‪.‬‬

‫‪+‬گفتم شاید کاری باشه براتون انجام بدم‪.‬‬

‫_ممنون‪ .‬لباساتو عوض کن و بیا ناهارتو بخور‪.‬‬

‫به دنبال حرف خانم کیم جونگین نگاهی به لباسای تنش‬


‫انداخت و تازه اون موقع بود که بوی زننده ی بدنش رو‬
‫تونست بفهمه‪.‬‬

‫‪+‬لعنت بهت بیون مزاحم‪.‬‬

‫همونجور که به خاطر حواس پرتیش که تقصیر بکهیون بود‪،‬‬


‫بهش فحش میداد‪ ،‬از آشپزخونه بیرون رفت و به اتاقش‬
‫برگشت تا یه دست لباس تمیز برداره و به حموم بره‪.‬‬

‫در اتاقش رو که باز کرد کیونگسو رو دید که گوشه ی اتاق‬


‫روی زمین نشسته و سرشو کج کرده و با لبای جلو اومده به‬
‫سقف اتاق خیره س‪.‬‬

‫‪221‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین توجهی بهش نکرد و سمت کمد لباسهاش که به‬


‫اجبار مادرش حاال یه بخشیش رو لباسهای کیونگسو اشغال‬
‫کرده بودن‪ ،‬رفت و چند تیکه لباس برداشت و برگشت تا بره‬
‫حموم اما لحظه ی آخر کیونگسو یه دفعه پرسید‪.‬‬

‫‪ -‬اگه من یهو اشتباه کنم چی میشه؟!‬

‫جونگین فورا به سمتش چرخید و بهش اخم کرد‪.‬‬

‫‪+‬منظورت چیه که اشتباه کنی؟!ما این همه تمرین کردیم‪.‬‬

‫‪-‬خب‪ ...‬من گفتم اگه‪ ...‬خیلی بد میشه؟!‬

‫جونگین قدمهایی که به سمت در اتاق برداشته بود و رو به‬


‫عقب برگشت و کنار کیونگسو نشست‪.‬‬

‫‪+‬ببین پسر پنگوئنی! امروز و اتفاقاتی که میفته‪ ،‬سرنوشت‬


‫ما رو مشخص میکنه‪ .‬اگه تو نتونی خوب از پسش بر بیای‬
‫همه مون توسط بکهیون به گا میریم و خدا میدونه که ‪...‬‬

‫‪-‬به گا میریم یعنی چی؟!‬

‫‪222‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو یهو وسط حرف جونگین پرید و با سوالی ترین‬


‫حالت ممکن پرسید و جونگین فقط تونست بهش خیره بشه‪.‬‬
‫اون پسر واقعا شونزده سالش بود؟! خب در واقع نه‪ ...‬فقط‬
‫هیکلش مثل یه پسر شونزده ساله بود و در اصل مثل یه بچه‬
‫ی دو ساله بود که هیچی از زندگی حالیش نیست و فاک ‪...‬‬
‫حتی بدتر ‪ ،‬اون رسما فقط دو روزش بود!‬

‫‪+‬یعنی اینکه اون دهنمونو میگا‪ ...‬سرویس میکنه‪.‬‬

‫در آخر جونگین فقط تونست یه جمله مشابه قبلی در جوابش‬


‫بگه و کیونگسو که باز هم نفهمیده بود بهش خیره مونده بود‪.‬‬

‫‪+‬یعنی‪ ...‬کاری که تو داری االن با من میکنی‪ .‬انقدر ازم‬


‫سواالی بی ربط و بی اهمیت میپرسی که یادم میره‬
‫میخواستم چی بگم‪.‬‬

‫‪-‬ببخشید‪.‬‬

‫کیونگسو پشیمون گفت و جونگین سر تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬فقط کار درستو انجام بده باشه؟!‬

‫‪223‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪ -‬خب تو گفتی اگه من اشتباه کنم به گا میریم ولی نگفتی‬


‫اگه درست انجامش بدم چی میشه؟!‬

‫‪+‬چیز خاصی نمیشه فقط به گا نمیریم‪ .‬در ضمن این جمله رو‬
‫بکار نبر‪.‬‬

‫‪-‬اما تو خودت هم‪...‬‬

‫‪+‬من فرق دارم‪ .‬برای یه بچه تازه متولد شده خوب نیست‬
‫چنین جمالتی بکار ببره‪.‬‬

‫‪-‬تازه متولد شده؟!‬

‫‪+‬خیلی سوال میپرسی‪.‬‬

‫‪-‬ببخ‪...‬‬

‫‪+‬اینو هم نگو‪.‬‬

‫جونگین بلند شد تا به حموم بره ولی سوال ناگهانی کیونگسو‬


‫دوباره سر جاش میخش کرد‪.‬‬

‫‪ -‬اگه خوب انجامش بدم باهام مهربون میشی؟!‬

‫‪224‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین نمیدونست اون لحظه چه حسی داره‪ .‬از یه طرف از‬


‫اینکه کیونگسو انقدر باهوشه که داره از موقعیت به نفع‬
‫خودش استفاده میکنه‪ ،‬حرصش گرفته بود و از یه طرف دیگه‬
‫جوری که اون جمله رو به زبون آورده بود و لحنش که ترکیبی‬
‫از شوق و غم همزمان داشت‪ ،‬باعث میشد که از خودش و‬
‫رفتاراش تو این چند روزه بدش بیاد‪.‬‬

‫در آخر بدون اینکه جوابی به پسر پشت سرش بده از اتاق‬
‫بیرون رفت تا خستگی جسمی و روحیش رو از بین ببره‪.‬‬

‫💕✨⚾🐧🎁🐻‬

‫جونگین اونقدری خوش شانس بود که بیرون اومدنش از‬


‫حموم همزمان باشه با به صدا در اومدن زنگ خونه و این‬
‫یعنی قب ل از اینکه اون فاجعه به خونه شون پا بذاره و از‬

‫‪225‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫نبودن جونگین سو استفاده کنه و نارنجک هاشو بترکونه‪،‬‬


‫میتونست جلوی اتفاقات بد احتمالی رو بگیره‪.‬‬

‫‪+‬من باز میکنم‪.‬‬

‫همونطور که حوله ی کوچیکی رو روی موهاش انداخته بود تا‬


‫آبشونو بگیره بلند گفت و به سمت در خونه رفت تا با مصیبت‬
‫رو به رو بشه‪.‬‬

‫_اوه‪ .‬سالم جونگینا‪...‬‬

‫بالفاصله بعد از باز شدن در و ظاهر شدن بکهیون پشتش‪،‬‬


‫پسر با چشمهایی که برق میزدن گفت و منتظر موند جونگین‬
‫به داخل دعوتش کنه‪.‬‬

‫‪+‬سالم‪.‬‬

‫جونگین هم با چشمهای تنگ شده و به سردی جواب داد و‬


‫کمی خودشو از جلوی در کنار کشید تا بکهیون داخل بیاد‪.‬‬

‫‪226‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_هومممم‪ ...‬چه بوی خوبی! الزم نبود بخاطر من بری حموم‪.‬‬


‫گفته بودم که هرجوری باشی برای من جذابی!‬

‫بکهیون بالفاصله اولین تیرش رو سمت جونگین پرتاب کرد و‬


‫این یعنی شروع یه جنگ نابرابر‪.‬‬

‫‪+‬اگه نمیخوای بیرونت کنم از خونه همین االن خفه خون بگیر‪.‬‬

‫جونگین با حرص گفت و قبل از اینکه بکهیون بخواد جوابی‬


‫بده‪ ،‬مامان جونگین بهشون نزدیک شد‪.‬‬

‫_بکهیون چرا اونجا وایسادی؟!جونگین دعوتش کن داخل‪.‬‬

‫_سالم خانم کیم‪ .‬داشتیم خوش و بش میکردیم‪.‬‬

‫بکهیون با لبخند رو به خانم کیم گفت و بعد از گوشه ی چشم‬


‫به جونگین که داشت از حرص میترکید نگاه کرد و ابرویی باال‬
‫انداخت‪.‬‬

‫_حالت چطوره؟! خیلی خوشحال شدم که دعوتمو قبول‬


‫کردی و اومدی‪.‬‬

‫‪227‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_ممنون‪.‬‬

‫بکهیون همونطور که روی مبل تکی رو به روی میزبانش‬


‫مینشست جواب داد و جونگین به سمت اتاقش رفت‪.‬‬

‫‪+‬میرم موهامو خشک کنم‪.‬‬

‫محض اطالع مادرش که همیشه تو اینجور مواقع بهش گیر‬


‫میداد که چرا مهمونشون رو تنها میذاره گفت و در اتاقش رو‬
‫پشت سرش بست‪.‬‬

‫‪-‬اومد؟!‬

‫بالفاصله بعد از چرخیدنش سمت تخت کیونگسو به آرومی‬


‫پرسید و جونگین سری تکون داد‪.‬‬

‫‪-‬من‪...‬من یجوریم‪ ...‬اینجام درد میکنه‪.‬‬

‫به زیر دلش اشاره کرد و جونگین با اخم به کیونگسو و جایی‬


‫که اشاره میکرد نگاه کرد و بعد ابرویی باال انداخت‪.‬‬

‫‪+‬چجوری درد میکنه؟!‬

‫‪228‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬نمیدونم‪ .. .‬مثل وقتی که مریض شدم ولی دردش کمتره‪.‬‬

‫‪+‬استرس داری؟!‬

‫‪-‬چی دارم؟!‬

‫‪+‬یعنی میترسی از اینکه باهاش روبرو بشی؟!‬

‫‪-‬آ‪...‬آره‪.‬‬

‫جونگین بهش نزدیک تر شد‪.‬‬

‫‪+‬بکهیون اصال ترس نداره یعنی داره ولی تو نباید ازش‬


‫بترسی‪ .‬اون از آدمای ترسو خوشش میاد‪...‬یعنی اگه بدونه‬
‫ترسیدی کارت تمومه‪ .‬اینا رو نمیگم که بترسونمت بیشتر از‬
‫این‪ .‬میگم که قوی باشی خب؟!‬

‫کیونگسو که گیج شده بود پلک زد و جونگین گوشه ی لبش‬


‫رو کج کرد‪.‬‬

‫‪+‬چند تا نفس عمیق بکش‪ .‬اینجوری‪...‬‬

‫‪229‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫در واقع خودش هم استرس داشت و برای اینکه آروم بشه‪،‬‬


‫پیشنهاد داد و زودتر از کیونگسو چند تا نفس عمیق کشید‪.‬‬

‫‪+‬االن بهتری؟!‬

‫‪-‬نه‪.‬‬

‫کیونگسو صادقانه جواب داد و جونگین چشمهاشو بست و‬


‫دوباره باز کرد‪.‬‬

‫‪+‬نگران هیچی نباش‪ .‬من و مادرم هستیم و نمیذاریم اتفاق‬


‫بدی بیفته‪.‬‬

‫‪-‬ممنون‪.‬‬

‫در آخر جونگین دستشو روی شونه ی کیونگسو گذاشت و به‬


‫آرومی فشرد و بعد رفت تا موهاشو خشک کنه و کیونگسو‬
‫که حاال کمی دلش قرص تر شده بود‪ ،‬لبخندی به پسری که‬
‫پشتش بهش بود و داشت موهاشو شونه میکرد‪ ،‬زد‪.‬‬

‫‪+‬بریم؟!‬

‫‪230‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین بعد از مرتب کردن لباسش روی تنش گفت و‬


‫کیونگسو گوشه ی لبش رو گاز گرفت‪.‬‬

‫‪-‬ا‪..‬االن؟!‬

‫‪+‬اگه با هم بریم کمتر ضایعس‪ .‬ممکنه اون بخواد تو اتاقم‬


‫سرک بکشه و اگه یهو ببینتت خیلی بد میشه‪.‬‬

‫‪-‬پس‪ ...‬لباسام خوبه؟!‬

‫کیونگسو نا مطمئن پرسید و جونگین نگاهی گذرا بهش‬


‫انداخت‪.‬‬

‫‪+‬آره خوبی‪.‬‬

‫«شبیه یه پنگوئنی که لباس آدمیزاد تنشه»‬

‫توی دلش ادامه داد و جلوتر از کیونگسو از اتاق بیرون رفت‪.‬‬

‫بکهیون که تنها توی پذیرایی نشسته بود با شنیدن صدای پا‬


‫به پشت چرخید تا از نبود خانم کیم استفاده کنه و متلک دیگه‬
‫ای به جونگین بندازه اما با دیدن عروسک متحرکی که پشت‬

‫‪231‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫سر جونگین از اتاق خارج شد و به سمتشون اومد دهنش باز‬


‫موند و چشماش گرد شدن‪.‬‬

‫_خدای من‪ ...‬تو کی هستی؟!‬

‫بعد از چند ثانیه باالخره توانایی تکلمش رو بدست آورد و از‬


‫پسری که کمی با فاصله از جونگین مینشست پرسید‪.‬‬

‫‪-‬س‪...‬الم‪.‬‬

‫کیونگسو از روی ادب اما با لکنت سالم کرد و قفسه ی سینه‬


‫ی بکهیون با شنیدن صداش باال و پایین رفت‪.‬‬

‫_خدای من‪ ...‬چه صدای نرمی داره‪ .‬جونگین اینو از کجا پیدا‬
‫کردی؟!‬

‫با ذوق پرسید وجونگین چشماشو تو کاسه چرخوند‪.‬‬

‫‪+‬مگه سکه یا گنجه که از کجا پیداش کردم؟! یکی از‬


‫اقواممونه‪.‬‬

‫‪232‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_خوشبحالت‪ ...‬کاش تو اقوام منم ازین ریزه میزه ها پیدا‬


‫میشد‪ .‬اسمت چیه؟!چند سالته؟!‬

‫بکهیون همچنان ذوق زده حرف میزد و در آخر از کیونگسو‬


‫پرسید‪.‬‬

‫‪-‬ک‪...‬کیونگسو هستم‪ .‬شونزده سالمه‪.‬‬

‫_خدای من چه اسم قشنگی هم داره‪.‬چی صبر کن؟! چند‬


‫سالته؟!‬

‫‪+‬گفت شونزده سالشه‪.‬‬

‫جونگین به جای کیونگسو و از بین دندوناش جواب بکهیون‬


‫رو داد و چشمای پاپی شکل بکهیون گرد شدن‪.‬‬

‫_خدای من شبیه بچه های پنج شیش ساله س‪ .‬یعنی‪ ...‬فاک‬


‫اون خیلی بچه میزنه‪ .‬جونگین چرا نگفته بودی بهم تا حاال؟!‬

‫‪+‬چیو؟!‬

‫‪-‬درباره کیونگسو‪.‬‬

‫‪233‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬چون خودمم اولین بارمه میبینمش‪.‬‬

‫_چی؟!‬

‫‪+‬اون از خارج اومده‪.‬‬

‫_واااایییییی از کجا اومدی؟!‬

‫‪-‬ایتالیا‪.‬‬

‫کیونگسو خیلی کوتاه جواب داد و بعد ناخودآگاه به گوشت‬


‫کنار ناخنش حمله کرد و مشغول کندنش شد‪ ،‬چون لعنت‬
‫بهش‪ ...‬حجم زیادی از استرس بهش حجوم آورده بود‪.‬‬

‫_بیشتر از خودت بگو‪ .‬چه نسبتی با جونگین داری؟!‬

‫‪-‬نسبت؟!‬

‫«مال منه‪».‬‬

‫همزمان با جواب کیونگسو‪ ،‬جونگین هم توی دلش جواب داد‬


‫و بعد شوکه شد و به خودش اخم کرد‪ .‬این دیگه چه کوفتی‬
‫بود داشت بهش فکر میکرد؟!‬

‫‪234‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_آره‪ .‬یعنی چیکاره ی جونگینی؟!‬

‫‪+‬اون زیاد به زبان ما مسلط نیست‪.‬‬

‫قبل از اینکه کیونگسو جواب بده جونگین گفت و بکهیون بعد‬


‫از گفتن آهانی‪ ،‬دوباره به کیونگسو خیره شد‪.‬‬

‫‪-‬من‪...‬ن‪...‬نوه ی‪ ...‬ع‪...‬عمه ی مامان جونگینم‪.‬‬

‫باالخره کیونگسو جواب داد و بکهیون ابروهاشو باال انداخت‪.‬‬

‫_فکر میکردم نزدیک تر باشین‪.‬‬

‫_عه کیونگسو اومدی؟!‬

‫مامان جونگین همونطور که ظرف شیرینی رو با خودش به‬


‫پذیرایی میاورد با دیدن کیونگسو گفت و بکهیون فورا پرسید‪.‬‬

‫_اون خیلی خوشکله‪ .‬به مادرش رفته یا پدرش؟!‬

‫خانم کیم نگاهی به هر سه پسر انداخت و بعد توی ذهنش‬


‫دنبال جواب گشت‪ .‬اگه میگفت به پدرش رفته ممکن بود‬
‫بکهیون ازش عکسی از پدر کیونگسو بخواد و اگه میگفت به‬

‫‪235‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫مادرش رفته باز هم جور در نمیومد چون اونا تو نقشه شون‬


‫گفته بودن که مامان کیونگسو ایتالیاییه و قیافه ی کیونگسو‬
‫شرقی بود وبه اروپاییا نمیخورد‪.‬‬

‫_خب‪...‬من قیافه ی مادرشو زیاد یادم نیست ولی‪ ...‬فکر‬


‫میکنم ترکیبیه‪ .‬چشمای درشتش به پدرش کشیده و لباش‬
‫به مادرش رفته‪.‬‬

‫_راست میگه؟! میشه یه عکس ازشون بهم نشون بدی‬


‫کیونگسو؟!‬

‫خب بکهیون دقیقا همون چیزی رو خواسته بود که اونا‬


‫امیدوار بودن نخواد و حاال کیونگسو بدجوری استرس گرفته‬
‫بود و مدام به مامان جونگین و جونگین نگاه میکرد و با‬
‫نگاهش ازشون میخواست که نجاتش بدن‪.‬‬

‫‪+‬اون‪ ...‬بهتره راجب این کنجکاوی نکنی بکهیون‪.‬‬

‫_چرا؟! خب من دوست دارم بدونم‪...‬‬

‫‪236‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬پدر و مادر کیونگسو از هم جدا شدن و برای همین اون االن‬


‫اینجاس تا حال و هواش عوض شه‪.‬‬

‫_متاسفم‪ .‬نمیخواستم ناراحتت کنم‪.‬‬

‫بکهیون صادقانه معذرت خواهی کرد و کیونگسو لبخندی‬


‫زورکی زد‪.‬‬

‫‪-‬اشکال نداره‪.‬‬

‫_بکهیون یکم ازین بیسکوییتا بخور‪ .‬خودم درستشون کردم‪.‬‬

‫خانم کیم سعی کرد حواس بکهیون رو از کیونگسو پرت کنه‬


‫اما مگه میشد؟! اون پسر کوچولو بدجوری توجه بکهیون رو‬
‫جلب کرده بود‪.‬‬

‫_اوه ممنون‪.‬‬

‫بکهیون همونطور که تشکر میکرد یدونه بیسکوییت برداشت‬


‫و یه جا توی دهنش چپوند و کیونگسو که زیرچشمی داشت‬
‫نگاهش میکرد‪،‬چشماش گرد شدن‪ .‬پسر روبه روش به نظر‬

‫‪237‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫میرسید دهن گنده ای داشته باشه که همه ی اون بیسکوییتو‬


‫یه جا داخلش جا داده!‬

‫_تو هم میخوری کیونگسو؟!‬

‫خانم کیم ازش پرسید و کیونگسو نگاهشو بهش داد‪ .‬خب‬


‫جوری که بکهیون داشت شیرینی تو دهنشو میجوید و لباشو‬
‫به زور بسته نگه داشته بود تا از داخل دهنش بیرون نریزه‬
‫باعث شده بود اونم دلش بخواد ازش امتحان کنه اما‬
‫میترسید باز هم حالش بد بشه و اونو باال بیاره‪ .‬در اصل بیشتر‬
‫دلش به حال بیسکوییت ها میسوخت نه خودش!‬

‫‪-‬اوه‪...‬ممنون ولی‪...‬میترسم مریض بشم دو‪...‬باره‪.‬‬

‫و بعد با حسرت به شیرینی ها نگاه کرد و جونگین که تمام‬


‫مدت حواسش بهش بود‪ ،‬لبخند کمرنگی به حالت شکست‬
‫خورده ی صورتش داد‪.‬‬

‫‪+‬ولی حیف میشه اگه ازشون نخوری‪ .‬شیرینی هایی که‬


‫مامان میپزه خیلی خوشمزه ن‪.‬‬

‫‪238‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫و به دنبالش خودش خم شد و یدونه ازونا رو برداشت و تو‬


‫دهنش گذاشت‪ .‬در واقع میخواست دهن کیونگسو رو آب‬
‫بندازه و برای خوردن ترغیبش کنه و موفق هم شد چون پسر‬
‫کنارش به آرومی سمت ظرف شیرینی خم شد و یدونه‬
‫کوچولوشو برداشت و با احتیاط یه کم ازش خورد‪.‬‬

‫‪-‬اووومممم‪...‬خیلی خوشمزه و شی‪...‬شی‪...‬‬

‫‪+‬شیرینه؟!‬

‫جونگین به کمکش اومد و جمله شو کامل کرد و کیونگسو‬


‫همونطور که چشماشو بسته بود و محتویات دهنشو میجوید‬
‫لبخند زد‪.‬‬

‫‪+‬گفتم که اونا خیلی خوشمزه ن‪.‬‬

‫جونگین با غرور گفت و بکهیون دومین بیسکوییت رو تو‬


‫دهنش گذاشت‪.‬‬

‫_راستی‪ ...‬کیونگسو‪ ...‬تو کی اومدی اینجا؟! من چند روز‬


‫پیش‪...‬اینجا بودم ولی‪...‬ندیدمت‪.‬‬

‫‪239‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون همونطور که سعی داشت بیسکوییتو بجوه یهو‬


‫پرسید و کیونگسو نگاهشو بهش داد‪.‬‬

‫‪-‬من‪...‬من تازه اومدم یعنی دو روزه که اومدم‪.‬‬

‫همونطور که تمرین کرده بودن جواب داد و بکهیون‬


‫چشمهاشو تنگ کرد و به جونگین خیره شد‪.‬‬

‫_و تو چرا بهم نگفتی که اون اینجاس؟! ترسیدی بیام‬


‫بدزدمش یا همچین چیزی؟!‬

‫خانم کیم ابرویی باال انداخت و به آشپزخونه برگشت تا پسرا‬


‫راحت تر با هم حرف بزنن و جونگین که با رفتن مادرش آزادی‬
‫کالم بیشتری پیدا کرده بود بهش توپید‪.‬‬

‫‪+‬اوال به تو ربطی نداشت که بخوام بهت بگم و دوما‪ ...‬از تو‬


‫هیچی بعید نیست‪.‬‬

‫بکهیون شوکه به جونگین خیره شد و بعد نگاهشو به‬


‫کیونگسو که روشون زوم کرده بود داد‪.‬‬

‫‪240‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_اون‪...‬همیشه شوخی های خرکی میکنه‪ .‬من اصال اینجوری‬


‫که میگه نیستم‪.‬‬

‫فورا از خودش دفاع کرد و کیونگسو بی توجه بهش داشت تو‬


‫ذهنش دنبال معنی جمله ی «شوخی های خرکی» میگشت!‬

‫‪+‬بیخود از خودت دفاع نکن و سعی نکن مظلوم نشون بدی‬


‫خودتو‪.‬‬

‫بکهیون همزمان با قورت دادن بیسکوییت تو دهنش شکلکی‬


‫برای جونگین دراورد و کیونگسو لبخند دندون نمایی بهش زد‬
‫که باعث شد گوشه های چشماش جمع بشن‪.‬‬

‫_خدایاااااا‪....‬این دیگه چه موجودیه؟! چطوری انقدر خوشکل‬


‫لبخند میزنی؟!‬

‫بکهیون با صدای جیغ مانندی پرسید و کیونگسو رو از جا‬


‫پروند و جونگین رو عصبانی کرد‪.‬‬

‫‪+‬نمیتونی عین آدم ابراز احساسات کنی؟! ترسوندیش‪.‬‬

‫‪241‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_اصال تو چرا انقد ازش طرفداری میکنی؟! نکنه خبریه؟!‬

‫‪+‬خفه شو‪.‬‬

‫جونگین غرید و به کیونگسو که گیج شده بود نگاه کرد و فکر‬


‫کرد که بیرون اومدن کیونگسو از اتاقش کار اشتباهی بوده‪.‬‬

‫_جونگین میشه بیای بهم کمک کنی؟!‬

‫صدای مادرش از آشپزخونه باعث شد نگاهشو از کیونگسو‬


‫بیون هیوال بشه‪.‬‬
‫ِ‬ ‫بگیره و ناچار مجبور به تنها گذاشتنش کنار‬

‫بالفاصله با رفتن جونگین به آشپزخونه بکهیون خودشو کنار‬


‫کیونگسو پرت کرد و دستاشو قاب صورتش کرد و این باعث‬
‫شد کیونگسو ترسیده و متعجب چشماشو گرد کنه‪.‬‬

‫_هییییی اینجوری نباش‪ .‬کاریت ندارم فقط میخوام از نزدیک‬


‫چکت کنم‪.‬‬

‫بکهیون همونطور که صورت کیونگسو رو تو زاویه های‬


‫مختلف میچرخوند گفت و در آخر روی لباش قفل کرد‪.‬‬

‫‪242‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_لبات مادرزادی همین شکلی بودن؟!‬

‫‪-‬چه‪...‬چه ش‪...‬کلی؟!‬

‫کیونگسو به سختی جواب داد چون بکهیون فشار دستاشو‬


‫روی گونه هاش بیشتر کرده بود‪.‬‬

‫_همین شکلی‪ .‬شبیه قلبن‪.‬‬

‫‪-‬آ‪...‬آره‪...‬‬

‫کیونگسو جواب داد در حالیکه حتی نمیدونست قلب چه‬


‫شکلیه‪ .‬بکهیون به چشمای ترسیده پسر نگاه کرد و دوباره به‬
‫لباش برگشت همونطور که توی ذهنش داشت یه سری افکار‬
‫شیطانی شکل میگرفت‪.‬‬

‫_ببینم تو دوست دختر داری؟!‬

‫یهو پرسید و کیونگسو چشماش گردتر شد‪.‬‬

‫‪-‬دوست دختر؟!‬

‫_یا دوست پسر؟!‬

‫‪243‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو نمیدونست اینایی که بکهیون داره میپرسه چه‬


‫معنی ای دارن‪.‬‬

‫_اگه نداری‪...‬میتونم بهت پیش‪...‬‬

‫‪+‬داری چه غلطی میکنی بکهیون؟!‬

‫همون لحظه جونگین که داشت با یه ظرف بزرگ پاپ کورن از‬


‫آشپزخونه بیرون اومد‪ ،‬اون صحنه ی نه چندان جالب رو دید‬
‫و غرید‪ .‬بکهیون جوری سمت کیونگسو خزیده بود که انگار‬
‫قص د داره بهش تجاوز یا همچین چیزی بکنه و ازون طرف‬
‫کیونگسو شبیه کسی شده بود که بهش شوک وارد شده و‬
‫نمیتونه تکون بخوره‪.‬‬

‫پس با عجله به سمتشون رفت و ظرف توی دستش رو روی‬


‫میز نزدیکشون رها کرد و بکهیون نا راضی از سر رسیدن‬
‫جونگین قبل از اینکه حرفشو کامل بزنه آروم از روی کیونگسو‬
‫عقب کشید و به جونگین خیره شد‪.‬‬

‫_نمیخوردمش که‪ ...‬داشتم نگاهش میکردم‪.‬‬

‫‪244‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬تو گفتی و منم باورم شد‪ .‬چی بهش گفتی که رنگش‬


‫اینجوری پریده؟!‬

‫_رنگش از همون اول پریده بود‪.‬‬

‫بکهیون غرغر کرد و جونگین تو کمتر از چند ثانیه به آشپزخونه‬


‫رفت و با یه لیوان آب برگشت و اونو دست کیونگسو داد‪.‬‬

‫‪+‬اینو بخور‪.‬‬

‫کیونگسو نگاه مضطربش رو به جونگین داد و وقتی آرامش‬


‫توی چشماشو دید نفس راحتی کشید و لیوان آب رو یه نفس‬
‫سر کشید‪.‬‬

‫_پسرا پاپ کورنتو خوردین؟!‬

‫خانم کیم بی خبر از جو متشنج پذیرایی پرسید و جونگین‬


‫سریع جواب داد‪.‬‬

‫‪+‬نه مامان‪ .‬بعد از شام میخوریم‪.‬‬

‫_باشه پس بیا بهم کمک کن میز رو بچینم‪.‬‬

‫‪245‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین که دیگه دلش نمیخواست کیونگسو رو با بکهیون‬


‫تنها بذاره‪ ،‬پیشنهاد داد اونم بهشون کمک کنه و کیونگسو بی‬
‫چون و چرا قبول کرد‪ .‬راستش خودش هم میترسید یبار دیگه‬
‫و طوالنی تر با بکهیون تنها بمونه و حاال میتونست بفهمه چرا‬
‫جونگین اون همه اصرار داشت که بکهیون یه هیوالی واقعیه!‬

‫‪246‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 9‬‬

‫تمام تایم شام‪ ،‬بکهیون روی کیونگسو زوم بود که چطور غذا‬
‫میخوره‪ .‬پسر ریزه میزه از همون اول چاپستیک هایی که بر‬
‫حسب عادت کنار ظرفش گذاشته شده بودن رو نادیده گرفته‬
‫بود و تنها از قاشقش استفاده میکرد و این برای بکهیونی که‬
‫تا حاال فقط توی تلویزیون غذا خوردن یه خارجی رو بدون‬
‫استفاده از چاپستیک دیده بود‪ ،‬جالب بود!‬

‫اما یه سوال گوشه ی ذهنش شکل گرفته بود که نمیدونست‬


‫اشکال نداره اونو بپرسه یا نه؟! ولی بکهیون کی به این چیزا‬
‫اهمیت داده و براش مهم بود که چجوری به نظر برسه که حاال‬
‫بخواد راجب اشکال داشتن یا نداشتن این یکی به خودش‬
‫زحمت فکر کردن بده؟!‬

‫بیخیال آداب‪ ،‬وقتی غذای توی دهنشو قورت داد‪ ،‬سینه‬


‫ِ‬ ‫پس‬
‫شو صاف کرد و با یه سرفه ی نمادین گفت‪:‬‬

‫‪247‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_میگم کیونگسو‪...‬چیزه‪...‬تو تا حاال با چاپستیک غذا‬


‫نخوردی؟!‬

‫کیونگسو که با یه تیکه گوشت درگیر بود و سعی داشت‬


‫نصفش کنه سرشو باال آورد و با شش جفت چشم منتظر رو‬
‫به رو شد‪ .‬جونگین و مامانش یجوری داشتن بهش نگاه‬
‫میکردن که انگار دارن تو دلشون فریاد میزنن«تو رو خدا یه‬
‫جواب درست درمون بهش بده و دهنشو ببند»‬

‫و خب این پسرک رو کمی ترسونده بود‪ .‬بکهیون همچنان با‬


‫چشمهای تقریبا گرد شده و هیجان زده بهش خیره بود انگار‬
‫که جواب سوالش براش خیلی حیاتیه‪.‬‬

‫‪-‬من‪ ...‬قبال امتحانش کردم اما موفق نشدم‪ .‬یعنی‪ ...‬برام‬


‫سخت بود کنترل این چوبای دراز‪.‬‬

‫_چوبای دراز؟! واای خدا خیلی خنده دار بود‪.‬‬

‫‪248‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون همونطور که داشت قهقهه میزد گفت و کیونگسو که‬


‫نفهمیده بود کجای کلمه ی چوبای دراز خنده داره ابروهاشو‬
‫باال انداخت و به جونگین نگاه کرد‪.‬‬

‫پسر ِ خرسی سرشو به دو طرف تکون داد و نگاهشو از‬


‫کیونگسو گرفت و این باعث شد لبای کیونگسو آویزون بشن‬
‫چون جونگین رو نا امید کرده بود‪.‬‬

‫_پدرت هیچوقت پیشنهاد یه غذای کره ای رو نداده بود‬


‫بهتون یا یه رستوران شرقی؟!‬

‫مادر جونگین با لبخند پرسید و در واقع این یه کمک غیر‬


‫مستقیم به کیونگسو بود و ازونجا که کیونگسو هم داشت‬
‫دنبال دلیل قانع کننده تری میگشت با شنیدن سوال خانم‬
‫کیم چشماش برق زدن و نگاهشو به زن داد‪.‬‬

‫‪ -‬خب‪ ...‬آره ولی چون ما بیشتر از قاشق و چنگال یا چ‪...‬چا‪...‬‬

‫‪+‬چاقو؟!‬

‫جونگین هم بهش کمک کرد و کیونگسو بهش لبخند زد‪.‬‬

‫‪249‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪ -‬آره چاقو‪ ...‬چون همیشه از اینا استفاده میکردیم نتونستم‬


‫یاد بگیرم چجوری با اینا کار کنم‪.‬‬

‫بدون اینکه بخواد باز هم کلمه ی چوب دراز رو بکار ببره جمله‬
‫شو تموم کرد و بکهیون که کمی از خنده ی ناگهانیش خجالت‬
‫زده شده بود‪ ،‬لبشو داخل دهنش کشید‪.‬‬

‫_ایتالیا باید غذاهای خوشمزه ای داشته باشه درسته؟!‬

‫سوال بعدی پرسیده شد و کیونگسو فقط سر تکون داد‪.‬‬

‫_تو کدومشونو دوست داری؟! یعنی غذای ایتالیایی مورد‬


‫عالقه ت چیه؟!‬

‫‪+‬آرانچینو‪.5‬‬

‫جونگین خیلی یهویی بدون اینکه اجازه بده ثانیه ای تلف‬


‫بشه‪ ،‬اولین غذای ایتالیایی که به ذهنش رسید رو گفت و نگاه‬
‫همه رو سمت خودش کشوند‪.‬‬

‫‪5‬‬
‫‪Arancini‬‬

‫‪250‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خب نه اینکه جونگین خیلی چیزا راجب ایتالیا میدونست اما‬


‫چند وقت پیش تلویزیون داشت اون غذا رو آموزش میداد و‬
‫ازونجا که اسمش تقریبا شبیه کرانچی بود‪ ،‬تو ذهن جونگین‬
‫مونده بود‪.‬‬

‫‪+‬خب‪ ...‬کیونگسو قبال گفته بود‪.‬‬

‫بعد از اینکه دید همه شون هنوزم بهش نگاه میکنن اضافه‬
‫کرد و اولین کسی که و اکنش نشون داد بکهیون یود‪.‬‬

‫_چرا نمیذاری خودش جواب بده؟! من میخوام صدای‬


‫خودشو بشنوم‪.‬‬

‫تقریبا غرغر کرد و جونگین اخم کرد‪.‬‬

‫‪+‬گفته بودم که به زبانمون مسلط نیست‪ .‬من فقط سعی‬


‫دارم کمکش کنم‪.‬‬

‫_اما اون اسم غذای مورد عالقشه و نیازی نیست از ایتالیایی‬


‫به کره ای تبدیلش کنه پس خودش میتونست جواب بده‪.‬‬

‫‪251‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون بی توجه به حضور مادر جونگین با همون لحن‬


‫طلبکارانه قبل گفت و خانم کیم دیگه واقعا داشت به درستی‬
‫حرفهای جونگین درباره ی بکهیون ایمان میاورد‪.‬‬

‫_بیخیال پسرا شاممون سرد میشه‪.‬‬

‫در آخر برای پرت کردن حواس همه مخصوصا بکهیون گفت و‬
‫خوشبختانه مهمون زبون درازشون که شکمو هم تشریف‬
‫داشت‪ ،‬باالخره راضی شد که دیگه سوالی نپرسه و شامشو‬
‫بخوره و البته پرسیدن سواالشو به بعد از شام موکول کنه!‬

‫💕✨⚾🐧🎁🐻‬

‫خانم کیم داشت ظرفهای شام رو میشست و پسرا داشتن‬


‫تلویزیون تماشا میکردن و برای اینکه ظرف پاپ کورن به هر‬
‫سه تاشون نزدیک باشه‪ ،‬جونگین بین بکهیون و کیونگسو‬

‫‪252‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫نشسته بود و این در حالی بود که پسر وسطی از این همه‬


‫نزدیکی داشت حالش بهم میخورد‪.‬‬

‫بکهیون که از جونگین‪ ،‬بخاطر دور کردن کیونگسو ازش‬


‫حرصش گرفته بود‪ ،‬مدام سعی میکرد با مالیدن رونش به پای‬
‫جونگین و یا خم کردن سرش روی شونه ش‪ ،‬تالفی کنه و‬
‫ازون طرف کیونگسو که تصوری از فیلم ترسناک دیدن‬
‫نداشت‪ ،‬با هر صحنه ی فیلم از جا میپرید یا به بازوی جونگین‬
‫چنگ مینداخت‪.‬‬

‫ایده ی فیلم ترسناک دیدن ‪ ،‬از بکهیون بود و جونگین که‬


‫میدونست و اکنش های کیونگسو اصال جالب نیستن‪ ،‬تو‬
‫دلش کلی فحش های جالب روونه ی بکهیون کرده بود‪.‬‬

‫اما خود بکهیون راضی از موقعیت تند تند پاپ کورن ها رو تو‬
‫دهنش مینداخت و با صدای بلند و چندش آوری ملچ و ملوچ‬
‫میکرد و گاهی برای اینکه جو رو متشنج تر کنه‪ ،‬جیغای الکی‬
‫میکشید و این پسر پنگوئنی رو بیشتر میترسوند‪.‬‬

‫‪253‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫در آخر کیونگسو نتونست تحمل کنه و با احساس پیچش زیر‬


‫دلش از جا بلند شد و به سمت دستشویی دوید و جونگین‬
‫که منتظر این لحظه بود‪ ،‬اخمی کرد و به بکهیون تنه زد‪.‬‬

‫‪+‬تن لشتو از روم جمع کن‪.‬‬

‫_هوم؟!کیونگسو کجا رفت؟!‬

‫‪+‬دستشویی به لطف تو‪.‬‬

‫_مگه من چیکار کردم؟!‬

‫‪+‬هیچی فقط باعث شدی از ترس مثانه ش پر بشه‪.‬‬

‫_خب این به من چه ربطی داره که اون ترسوعه؟!‬

‫‪+‬ترسو نیست‪ .‬شرایط اخیرش باعث شده همه ش استرس‬


‫داشته باشه و تو بدترش کردی‪.‬‬

‫جونگین خودش هم از حرف خودش تعجب کرده بود و تعجب‬


‫آور تر اینکه داشت از کیونگسو طرفداری میکرد‪.‬‬

‫_من میگم تو ازش طرفداری میکنی میگی نه!‬

‫‪254‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬بمیر بابا‪ .‬اون فقط مهمون ماست و نمیخوام بعدا که‬


‫برگشتن پیش خانواده ش اوضاعش بدتر شده باشه‪.‬‬

‫بکهیون ابرویی باال انداخت و باز مشغول خوردن و فیلم دیدن‬


‫شد و جونگین به این فکر کرد که کیونگسو تا کی قراره خونه‬
‫شون بمونه‪ .‬بعد تو دلش به بی فکریش فحشی داد که چرا‬
‫به این فکر نکرده که اگه بکهیون باز هم بیاد خونه شون و‬
‫کیونگسو رو اونجا ببینه باید چه جوابی بدن؟! اینکه کیونگسو‬
‫دیگه با ما زندگی میکنه؟! مسخره بود‪.‬‬

‫_پسرا‪...‬‬

‫خانم کیم باالخره از شستن ظرفها خالص شد و به پذیرایی‬


‫اومد‪.‬‬

‫_چی نگاه میکنین؟!‬

‫_روز مرگت مبارک‪.‬‬

‫_چی؟!‬

‫‪255‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬اسم فیلمه مامان‪.‬‬

‫_آها‪ .‬کیونگسو کجاست؟!‬

‫‪+‬از ترس تو خودش ری‪...‬یعنی دستشوییش گرفت‪.‬‬

‫بکهیون فوری جمله ش رو اصالح کرد و خانم کیم ابرویی باال‬


‫انداخت‪.‬‬

‫_کیونگسو بیا دیگه فیلم تموم شدا‪.‬‬

‫بکهیون با صدای بلندی گفت و کمی بعد پسرک با رنگ پریده‬


‫از دستشویی بیرون اومد‪.‬‬

‫_خوبی؟!‬

‫اولین کسی که با دیدن چهره ش نگران شد مامان جونگین‬


‫بود‪.‬‬

‫‪-‬فکر نکنم‪.‬‬

‫کیونگسو با صدای لرزونی جواب داد و خانم کیم اونو کنار‬


‫خودش نشوند‪.‬‬

‫‪256‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_این چیزا واقعی نیستن‪.‬‬

‫خانم کیم خیلی آروم کنار گوش کیونگسو گفت و پسر بهش‬
‫نگاه کرد‪.‬‬

‫‪-‬اما من ترسیدم‪.‬‬

‫کیونگسو هم آروم گفت‪.‬‬

‫_جای ترس نیست‪.‬‬

‫‪-‬اما اگه یکی ازونا بیاد بیرون و‪...‬‬

‫_عزیزم‪ .‬نگران نباش‪ .‬همچین اتفاقی نمیفته‪.‬‬

‫خانم کیم با لبخند گفت و آروم دست کیونگسو رو نوازش کرد‪.‬‬

‫_تو از فیلمای ترسناک خوشت نمیاد؟!‬

‫بکهیون پرسید و کیونگسو فوری سر تکون داد‪.‬‬

‫‪-‬نه‪.‬‬

‫_چرا؟!اونا خیلی هیجان انگیزن که‪.‬‬

‫‪257‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون آخرین دونه ی ذرت رو تو دهنش انداخت و لباشو‬


‫آویزون کرد‪.‬‬

‫_چقد زود تموم شد‪ .‬تقصیر تو بود‪.‬‬

‫رو به جونگین غر زد‪.‬‬

‫‪+‬چی؟!‬

‫_تو همه شو خوردی‪.‬‬

‫‪+‬من؟!‬

‫_آره‪.‬‬

‫‪+‬اما من تمام مدت دست به سینه نشسته بودم‪.‬‬

‫_پس اون دستی که هی میرفت توی ظرف مال کی بود؟!‬

‫‪+‬فیلم ترسناک دیدی توهم زدی‪ .‬دست خودت بود‪.‬‬

‫بکهیون ابرویی باال انداخت و خانم کیم خنده ش گرفت‪.‬‬

‫_بهتره کمتر ازین فیلما نگاه کنی بکهیون‪.‬‬

‫‪258‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_هوم! انگار‪ .‬ساعت چنده؟!‬

‫‪+‬نه و نیم‪.‬‬

‫جونگین فورا اعالم کرد و بکهیون از جا پرید‪.‬‬

‫_اوه‪ .‬بهتره دیگه برم‪ .‬ممنون از شام و پذیراییتون خانم کیم‪.‬‬

‫با لبخند دندون نمایی رو به زن گفت و مادر جونگین لبخندی‬


‫در جوابش زد‪.‬‬

‫_هی خرس قهوه ای کلی خوش گذشت امشب‪.‬‬

‫‪+‬خوبه‪.‬‬

‫جونگین کوتاه وبی حوصله جواب داد و بکهیون زبونکی براش‬


‫درآورد‪.‬‬

‫_از دیدن تو هم خییییلی خوشحال شدم کیونگسو‪ .‬باز هم‬


‫برای دیدنت میام‪.‬‬

‫بکهیون با خنده گفت و جدیت جمله ی دومش باعث شد که‬


‫هر سه میزبان یخ بزنن‪.‬‬

‫‪259‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬منم همینطور‪.‬‬

‫_خب خداحافظ‪ .‬فردا تو مدرسه میبینمت جونگین‪.‬‬

‫بکهیون قبل از خروجش گفت و جونگین آرزو کرد کاش تا فردا‬


‫مدرسه شون خراب بشه تا مجبور نباشه با بکهیون و بقیه‬
‫آدمای رو مخ اونجا روبه روبشه‪.‬‬

‫💕✨⚾🐧🎁🐻‬

‫بعد از رفتن بکهیون کیونگسو نفس عمیقی کشید و نا‬


‫مطمئن پرسید‪.‬‬

‫‪-‬خب‪ ...‬کارم خوب بود؟!‬

‫جونگین نگاهشو بهش داد و با دیدن برق توی چشماش‬


‫نتونست جلوی خودشو بگیره‪.‬‬

‫‪+‬با اینکه بیشترشو خودم انجام دادم اما‪ ...‬تو هم بد نبودی‪.‬‬

‫‪260‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو که توقع تشویق بیشتری داشت لباشو آویزون کرد‬


‫و خانم کیم دستی روی سرش کشید‪.‬‬

‫_وقتی جونگین میگه بد نبودی یعنی خوب بودی کیونگسو‪.‬‬

‫خانم کیم چشم غره ای به پسرش رفت و جونگین آهی کشید‪.‬‬


‫حاال که شر بکهیون موقتا کم شده بود باز برگشته بودن سر‬
‫خونه ی اول و جونگین با مشکل اصلی یعنی توجه زیاد‬
‫مادرش به اون پسر پنگوئنی مواجه بود‪.‬‬

‫‪+‬من خیلی خسته م‪ .‬زودتر میرم بخوابم‪.‬‬

‫بعد از چند ثانیه اعالم کرد و از جا بلند شد تا به اتاقش بره‪.‬‬

‫_باشه شب بخیر‪ .‬تو هم دیگه بخواب‪ .‬مطمئنم خیلی خسته‬


‫شدی امروز‪.‬‬

‫خانم کیم رو به کیونگسو گفت و کیونگسو سری تکون داد‪.‬‬

‫_شب بخیر‪.‬‬

‫‪-‬شب بخیر‪.‬‬

‫‪261‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خانم کیم از کنارش بلند شد و بعد از خاموش کردن المپ به‬


‫اتاق خودش رفت و کیونگسو حاال تنها توی پذیرایی با نور‬
‫کمی که از بیرون به داخل میومد نشسته بود‪.‬‬

‫و خب این برای کسی که برای اولین بار تو عمرش فیلم‬


‫ترسناک دیده بود‪ ،‬خیلی وحشتناک به نظر میرسید‪ .‬درست‬
‫بود که خانم کیم بهش گفته بود که اونا واقعیت ندارن اما‬
‫خب‪ ...‬باز هم ترسناک بود و کیونگسو همه ش ترس اینو‬
‫داشت که یکی از اون آدم های ماسک به سر از یجایی بپره‬
‫بیرون و چاقوشو توی بدنش فرو کنه‪.‬‬

‫با تصور این صحنه لرزی به تنش افتاد و لبشو به دندون‬


‫گرفت‪ .‬چشماش که تازه به تاریکی عادت کرده بودن‬
‫میتونست اشیا رو واضح تر ببینه اما هنوز بعضی نقاط خونه‬
‫تاریک و سیاه بودن و باعث میشد دلهره ی پسر با دیدنشون‬
‫بیشتر بشه‪.‬‬

‫‪262‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫در آخر تصمیم گرفت چشمهاشو ببنده تا جایی رو نبینه و آروم‬


‫روی کاناپه درا ز کشید اما هنوز چند ثانیه ای نگذشته بود که‬
‫با صدای تق تق چیزی از توی آشپزخونه چشماش به‬
‫بیشترین حد ممکن درشت شدن و این دیگه نهایت ترسش‬
‫بود‪.‬‬

‫پس بدون اینکه به چیزی فکر کنه از روی کاناپه بلند شد و‬


‫توی تاریکی مسیر اتاق جونگین رو دنبال کرد و به در بسته‬
‫ی اتاقش رسید‪.‬‬

‫نمیدونست که جونگین خوابه یا نه اما ترسش اجازه نداد‬


‫بیشتر از این تنها بمونه و زود در اتاق رو باز کرد و خودش رو‬
‫داخلش انداخت‪.‬‬

‫نور اتاق جونگین بیشتر از پذیرایی بود و کیونگسو میتونست‬


‫جسم روی تخت رو ببینه پس آروم به سمتش رفت و با‬
‫صدای ضعیفی پسر خوابیده رو صدا زد‪.‬‬

‫‪-‬جو‪...‬جونگینی‪.‬‬

‫‪263‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫صدای کیونگسو ضعیف بود و جونگین که بخاطر خستگی‬


‫زیادش‪ ،‬فورا خوابش برده بود اون رو نمیشنید‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی‪.‬‬

‫اینبار کیونگسو کمی بلند تر صداش زد و پسر خوابیده تکون‬


‫آرومی توی خواب خورد‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی من میترسم‪.‬‬

‫کیونگسو همونطور که خودش رو بیشتر به جونگین نزدیک‬


‫میکرد گفت و جونگین مِ ن مِ نی کرد‪.‬‬

‫‪+‬چیشده؟!‬

‫تالش کیونگسو باالخره جونگین رو از خواب بیدار کرد و پسر‬


‫خوابالو و گیج با چشمای نیمه باز تو تاریکی به شخصی که‬
‫کنار تختش ایستاده بود نگاه کرد‪.‬‬

‫‪-‬من میترسم‪.‬‬

‫‪264‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو باز هم جمله شو تکرار کرد و جونگین که صاحب‬


‫صدا رو شناخته بود اخم کمرنگی کرد‪.‬‬

‫‪+‬از چی میترسی؟!‬

‫‪ -‬اون بیرون یه صداهایی میاد‪ .‬میترسم یکی اونجا باشه و‬


‫اذ‪...‬اذیتم کنه‪.‬‬

‫جونگین که بخاطر بیدار شدنش ناراضی بود غر غر کرد‪.‬‬

‫‪+‬هیچ خری اون بیرون نیست که بخواد اذیتت کنه‪ .‬فقط‬


‫بخاطر اینکه فیلم ترسناک دیدی توهم زدی‪ .‬برو بخواب بذار‬
‫منم بخوابم فردا کلی کار دارم‪.‬‬

‫و بدون اینکه توجهی به پسر و لحن ملتمسش بکنه پتوشو‬


‫بیشتر روی سرش کشید‪.‬‬

‫‪-‬تو گفتی اگه من کارمو خوب انجام بدم باهام مهربون‬


‫میشی‪.‬‬

‫‪265‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو با بغضی که بخاطر ترس و ناراحتیش بود گفت و‬


‫جونگین چشماشو چرخوند‪ .‬اون هیچوقت این رو نگفته بود‬
‫اما لعنت بهش‪ ،‬بهش جواب منفی هم نداده بود و سکوتش‬
‫به معنی قبول کردنش بود‪ .‬جونگین همونطور که تو دلش به‬
‫زرنگ بودن پسر کنارش فحش میداد‪ ،‬صدای پاشو که از تخت‬
‫دور میشد رو شنید و در آخر نتونست تحمل کنه‪.‬‬

‫‪+‬بیا اینجا‪.‬‬

‫همونطور که پتو رو از روی سرش کنار میزد گفت و کیونگسو‬


‫کنار در متوقف شد‪.‬‬

‫‪-‬چی؟!‬

‫‪+‬گفتم بیا اینجا بخواب‪.‬‬

‫خودش رو کنار تخت کشید تا برای پسر دیگه هم جا باز بشه‪.‬‬

‫کیونگسو که گیج شده بود پلکی زد و جونگین که هیچ حرکتی‬


‫ازش نمیدید غرید‪.‬‬

‫‪266‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬تا پشیمون نشدم زود باش‪.‬‬

‫صدای جونگین کیونگسو رو از جا پروند و در کمتر از چند ثانیه‬


‫پسر پنگوئنی روی تخت گرم جونگین و البته کنارش دراز‬
‫کشیده بود‪.‬‬

‫‪-‬ممنون‪.‬‬

‫جونگین اخمی کرد‪.‬‬

‫‪+‬بخاطر چی؟!‬

‫‪-‬که باهام مهربون شدی‪.‬‬

‫‪+‬باهات مهربون نشدم فقط نمیخواستم یبار دیگه عذاب‬


‫وجدان بگیرم و بالهایی که امروز سرم اومد دوباره اتفاق‬
‫بیفتن‪ .‬االنم تا پشیمون نشدم ساکت شو و بگیر بخواب‪.‬‬

‫کیونگسو فورا لباشو تو دهنش کشید تا حرف دیگه ای نزنه و‬


‫جونگین پشت بهش چرخید‪.‬‬

‫‪267‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬تخت کوچیکه پس سعی کن بهم نچسبی‪ .‬در غیر این‬


‫صورت شوتت میکنم پایین‪.‬‬

‫کیونگسو ابرویی باال انداخت و کمی عقب تر رفت تا از برخورد‬


‫احتمالیش با جونگین جلوگیری کنه‪.‬‬

‫‪-‬شب بخیر‪.‬‬

‫‪+‬شب بخیر‪.‬‬

‫کیونگسو با لبخند به پشت جونگین نگاه کرد و کمی بعد‬


‫پلکهاش سنگین شدن و به خواب آرومی فرو رفت اما‬
‫جونگین که خواب از سرش پریده بود چند باری غلت زد و در‬
‫آخر خودش رو مجبور کرد از روشی که توی یه مجله خونده‬
‫بود برای زود خوابیدن استفاده کنه پس اول چهار ثانیه از راه‬
‫بینی ش نفس کشید و بعد هفت ثانیه نفسش رو حبس کرد‬
‫و بعدش هشت ثانیه بازدمش رو از دهنش بیرون فرستاد‪.‬‬

‫‪268‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫توی مجله توضیح داده بود که این روش باعث آزاد شدن مواد‬
‫شیمیایی آرام بخش در مغز میشه و ضربان قلب رو کاهش‬
‫میده و بدن آماده خواب میشه‪.‬‬

‫جونگین که بار اول نتیجه ای نگرفت یبار دیگه امتحان کرد و‬


‫البته اینبار سعی کرد به چیزی فکر نکنه و فقط روی خوابیدن‬
‫متمرکز باشه و درست بعد از انجام دادن مرحله ی آخر‬
‫پلکهاش روی هم نشستن و به آرومی به خواب رفت‪.‬‬

‫💕✨⚾🐧🎁🐻‬

‫جونگین توی مدرسه بود و داشت به خواب آرومی که شب‬


‫قبلش داشت فکر میکرد که یهو یکی عین اجل معلق پرید رو‬
‫کولش و باعث شد سه متر از جاش بپره‪.‬‬

‫بکهیون همونطور که می خندید یهو گفت‪:‬‬

‫‪269‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_جونگینا‪ ...‬میدونی‪...‬من دیگه میخوام ازت بکشم بیرون و‬


‫میدونم این خیلی خوشحالت میکنه نه؟!‬

‫‪+‬آره‪.‬‬

‫جونگین بالفاصله جواب داد و بکهیون لبخند مرموزانه ای زد‪.‬‬

‫_اما یه شرط دارم‪.‬‬

‫‪+‬چی؟! هر چی باشه قبوله‪.‬‬

‫بکهیون همونطور که از پشت جونگین بیرون میومد جواب‬


‫داد‪.‬‬

‫_خب این آسونه‪ .‬فقط باید اونی که پشت سرته رو بهم بدی‬
‫همین!‬

‫جونگین گیج به پشت سرش نگاه کرد و با دیدن کیونگسو‬


‫چشماش از وحشت پریدن بیرون‪.‬‬

‫‪+‬لعنتی اون نمیشه‪.‬‬

‫_چرا نمیشه؟! تو باید انتخاب کنی یا خودت یا کیونگسو‪.‬‬

‫‪270‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬اما‪...‬‬

‫_همین که گفتم زود باش‪.‬‬

‫‪+‬من نمیتونم اینو قبول کنم‪.‬‬

‫_پس من کیونگی رو میبرم‪.‬‬

‫بکهیون گفت و دست کیونگسو رو گرفت و دنبال خودش‬


‫کشید‪.‬‬

‫‪+‬نه‪...‬نهههه‪...‬صبر کن عوضی تو نمیتونی اونو ببری اون مال‬


‫منه‪...‬‬

‫جونگین چند بار دیگه ناله کرد و سعی کرد کیونگسو رو از‬
‫چنگ بکهیون بیرون بکشه اما درست وقتی که دستش به‬
‫پسر خورد‪ ،‬متوجه شد یه چیزی درست نیست و‪...‬‬

‫از خواب پرید‪.‬‬

‫پلکهای سنگینش به آرومی باز شدن و پسری که کنارش‬


‫خوابیده بود رو دید اما موقعیتی که توش قرار داشت اصال‬

‫‪271‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جالب نبود چون دستش دور کمر کیونگسو بود و سر پسر تو‬
‫فاصله ی کمی از سر خودش قرار داشت و لعنت بهش اون‬
‫توی خواب خیلی کیوت تر و البته بی دفاع به نظر میرسید‪.‬‬

‫"اون مال منه"‬

‫یهو جونگین به خودش اومد و از افکار عجیب و کثیفی که تو‬


‫سرش بودن ترسید و همونطور که دستشو از روی کیونگسو‬
‫برمیداشت‪ ،‬اونو کمی به عقب هل داد و این فقط باعث شد‬
‫کیونگسو توی خواب ناله ای کنه و لباشو به هم بزنه و‬
‫جونگین رو بیشتر بترسونه‪.‬‬

‫‪+‬لعنت بهت‪.‬‬

‫در آخر جونگین خیلی آروم و جوری که پسر خوابیده بیدار‬


‫نشه‪ ،‬لبه ی تختش نشست و توی تاریک و روشن هوا به‬
‫ساعت روی دیوار نگاه کرد و دید دیگه فرصتی برای خواب‬
‫نیست و باید برای رفتن به مدرسه آماده بشه‪.‬‬

‫‪272‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اما یه مشکلی وجود داشت و اونم این بود که باید المپ‬


‫اتاقش رو روشن میکرد و این ممکن بود باعث بشه پسری که‬
‫خوابیده بود رو اذیت کنه و بیدار بشه اما باز هم نمیشد‬
‫کاریش کرد و جونگین برای پوشیدن لباسهاش و برداشتن‬
‫کتابهای درسیش به نور نیاز داشت‪ .‬در آخر اتاق‪ ،‬با فشار‬
‫انگشت جونگین روی کلید برق روشن شد و جسم خوابیده‬
‫ی کیونگسو روی تخت‪ ،‬بیشتر از قبل خودنمایی کرد‪.‬‬

‫جونگین فورا از اتاقش بیرون رفت تا بره دستشویی و وقتی‬


‫ازش بیرون اومد دید مامانش با یه خمیازه کوتاه از اتاق‬
‫خودش بیرون اومد و به آشپزخونه رفت تا صبحانه شو حاضر‬
‫کنه‪.‬‬

‫‪+‬صبر بخیر مامان‪.‬‬

‫خانم کیم جواب پسرش رو داد و جونگین به اتاقش رفت تا‬


‫کتابهای درس اون روزش رو توی کوله پشتیش بذاره‪.‬‬
‫کتابهایی که چند روزی میشد به لطف تمام اتفاقات مصیبت‬

‫‪273‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫باری که رخ داده بودن‪ ،‬حتی الشونو هم باز نکرده بود! و‬


‫نمیدونست دقیقا باید به کدوم یکی سر بزنه و تکالیفش رو‬
‫انجام بده و البته خدا روشکر کرد که هیچکدوم از اون‬
‫مأمورهای شکنجه ی توی مدرسه‪ ،‬فعال به سرشون نزده بود‬
‫و نخواسته بودن امتحان یا همچین کوفتی بگیرن‪.‬‬

‫همونجور که داشت یکی از کتاباشو که انگار اول صبحی‬


‫باهاش سر لج افتاده بود و زیر یه خروار دفتر و کتاب دیگه‬
‫گیر کرده بود بیرون بکشه‪ ،‬یهو چندتایی از کتاباش سقوط‬
‫کردن و با صدای نکره و بلندی روی زمین و انگشتای بیچاره‬
‫ی پاش افتادن و ناله ی جونگینو در آوردن و بدنبالش‬
‫کیونگسو روی تخت غلتی زد و کمی بعد چشماش باز شدن‬
‫و اولین صحنه ای رو که دید‪ ،‬چهره ی تو هم رفته ی جونگین‬
‫از درد و عصبانیت بود‪.‬‬

‫‪-‬صبح بخیر جونگینی‪.‬‬

‫‪274‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو همونطور خواب آلود و با صدای گرفته ی اول‬


‫صبحش گفت و جونگین نگاهی بهش انداخت‪.‬‬

‫‪-‬دیشب خوب خوابیدی؟!‬

‫‪+‬به لطف تو آره‪ .‬خیلی خوب و آروم بود‪ .‬انگار تمام این‬
‫شونزده سال رو فقط منتظر تو بودم تا کنارم بخوابی و لذت‬
‫یه رویای شیرین رو تجربه کنم‪.‬‬

‫جونگین با طعنه و خلق بدش جواب داد و کیونگسو که گیج‬


‫شده بود از روی تخت بلند شد‪.‬‬

‫‪ -‬راست میگی؟! منم خیلی راحت بودم‪ .‬اگه بخوای میتونم‬


‫شبای بعد رو هم کنارت بخوابم‪.‬‬

‫‪+‬نه ممنون‪ .‬میترسم یهو زیادی بهم خوش بگذره و تو خواب‬


‫سکته ای چیزی کنم و بمیرم‪.‬‬

‫کیونگسو که تو ذوقش خورده بود‪ ،‬لباشو آویزون کرد و‬


‫همونطور که چشماشو میمالید از اتاق بیرون رفت و جونگین‬
‫باالخره تونست تنهایی توی اتاقش نفس بکشه‪.‬‬

‫‪275‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بعد از خوردن صبحانه ای که بیشترش به نگاه کردن به کارای‬


‫کیونگسو و و اکنشش به غذای جدید گذشت‪ ،‬کوله پشتیشو‬
‫برداشت تا بره مدرسه اما قبل از اینکه کفشاشو بپوشه‬
‫کیونگسو یهو کنارش نشست‪.‬‬

‫‪-‬تو هر روز صبح میری‪.‬‬

‫جونگین گیج ابروهاشو باال انداخت‪.‬‬

‫‪+‬منظورت چیه؟!‬

‫‪-‬خب من اینجا تنهام و حوصله م سر میره‪.‬‬

‫جونگین نگاهی به ساعت مچیش انداخت تا مطمئن شه دیر‬


‫به مدرسه نمیرسه‪.‬‬

‫‪+‬خب میگی چیکارکنم؟!‬

‫‪ -‬نمیشه امروز رو بمونی و باهام‪ ...‬باهام‪ ...‬یکاری بکنی یعنی‬


‫من حوصله م سر میره‪.‬‬

‫‪276‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو جمله شو با کلمات تکراری تموم کرد و جونگین که‬


‫هنوز گیج بخش اولش بود پلکی زد‪.‬‬

‫‪+‬نه نمیتونم بمونم تا باهات یکاری بکنم‪.‬‬

‫در آخر مثل خودش جواب داد و به آخر جمله ش یه نیشخند‬


‫اضافه کرد‪.‬‬

‫‪-‬چرا؟!‬

‫‪+‬چون باید برم و االنم داره دیرم میشه‪...‬پنگوئن مزاحم‪.‬‬

‫دو کلمه ی آخر رو آرومتر زمزمه کرد اما جواب کیونگسو باعث‬
‫شد برق از سرش بپره‪.‬‬

‫‪-‬من‪ ...‬خب پس منو هم با خودت ببر‪.‬‬

‫‪+‬چی؟!!!‬

‫‪277‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 10‬‬

‫اون روز مطمئنا روز جونگین نبود چون یه درصد هم فکرش‬


‫رو نمیکرد کیونگسو تا این اندازه بتونه یه دنده و لجباز باشه‪.‬‬

‫جونگین به هر دری زده بود تا بتونه اون پسر رو از رفتن باهاش‬


‫به مدرسه منصرف کنه اما کیونگسو هم به همون اندازه تالش‬
‫کرده بود تا به خواسته ش برسه و در آخر این مامان جونگین‬
‫بود که تونست به موقع جلوی اون شلوغ کاری اول صبح‬
‫توی خونه رو بگیره‪.‬‬

‫سرو صدای جونگین و کیونگسو داشت باال میرفت که خانم‬


‫کیم خودشو جلوی در و به اونا رسوند و پرسید چی شده؟! و‬
‫جونگین که دیگه داشت اشکش در میومد با حال زاری جواب‬
‫داد‪.‬‬

‫‪+‬مامان تو رو خدا نجاتم بده‪ .‬این پسره ی زبون نفهم میگه یا‬
‫باید تو خونه بمونم و باهاش وقت بگذرونم تا حوصله ش سر‬

‫‪278‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫نره یا باید باهام بیاد‪ .‬تو یه چیزی بهش بگو‪ .‬من که نمیتونم‬
‫یه سره ورش دارم با خودم ببرمش به اون خراب شده که!‬

‫جونگین بی وقفه جمالت اعتراض آمیزشو گفت و منتظر و‬


‫امیدوار به مامانش نگاه کرد تا شاید اون راه نجاتی جلوی‬
‫پاش بذاره‪.‬‬

‫_کیونگسو‪.‬‬

‫خانم کیم بعد از شنیدن حرفهای جونگین سمت پسر دیگه‬


‫چرخید‪.‬‬

‫_جونگین راست میگه؟!‬

‫‪-‬آره‪ .‬اون باهام نمیمونه و نمیذاره باهاش برم به مردسه‪.‬‬

‫‪+‬مردسه‪ .‬چیششش‪ .‬اول یاد بگیر درست بگیش بعد راه‬


‫کون َم ‪...‬کالفه م کردی‪.‬‬
‫ِ‬ ‫بیفت دنبال‬

‫جونگین که متوجه نگاه ترسناک مادرش بخاطر کلمه ی بدش‬


‫شده بود فورا جمله شو عوض کرد و باز به کیونگسو توپید‪.‬‬

‫‪279‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬تقصیر منه که بهش رو دادم و گذاشتم دیشب پیشم بخوابه‪.‬‬


‫پررو شده‪.‬‬

‫جونگین همونطور که کیونگسو رو با اخم نگاه میکرد خطاب‬


‫به مادرش گفت و کیونگسو لباشو آویزون کرد‪.‬‬

‫_وایسا یه دقیقه جونگین‪ .‬کیونگسو تو دوست داری با‬


‫جونگین بری مدرسه؟!‬

‫‪-‬آره‪.‬‬

‫کیونگسو یهویی با چشمای چراغونی شده ش جواب داد و‬


‫خانم کیم به ذوقش خندید‪.‬‬

‫_خب‪ ...‬تو میتونی بری مدرسه اما نه با جونگین‪.‬‬

‫‪-‬یعنی چی؟! من دوست دارم با‪...‬‬

‫جونگین قبل از تموم شدن حرفش اخمی کرد‪.‬‬

‫‪+‬آه مامان تو هم نمیتونی که‪...‬‬

‫‪280‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_ساکت باش تو‪ .‬کیونگسو یه دالیلی وجود داره که تو‬


‫نمیتونی با جونگین بری‪.‬‬

‫‪-‬چه دالیلی؟!‬

‫کیونگسو غمگین پرسید‪.‬‬

‫_جونگین‪ .‬تو فعال برو داره دیرت میشه‪ .‬من و کیونگسو هم‬
‫با هم حرف میزنیم‪ .‬خب؟!‬

‫جونگین که انگار بهترین خبر دنیا رو بهش داده باشن فورا از‬
‫جاش پرید و از خونه بیرون زد و خانم کیم موند و کیونگسویی‬
‫که لباش از رفتن جونگین آویزون شده بود‪.‬‬

‫‪-‬شما منو دوست ندارین‪.‬‬

‫کیونگسو یهو گفت و خانم کیم ابرویی باال انداخت‪.‬‬

‫_چرا اینو میگی؟! اصال اینجوری نیست‪.‬‬

‫‪-‬پس چرا نذاشتین با جونگینی برم؟!‬

‫‪281‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خانم کیم لبخندی زد و دستشو دور کمر پسر انداخت و اونو‬


‫روی یکی از مبالی پذیرایی نشوند‪.‬‬

‫_ببین کیونگسو‪ ...‬الزمه یه چیزایی رو از اول برات توضیح بدم‬


‫خب؟!‬

‫کیونگسو سری تکون داد‪.‬‬

‫_خب تو برای اینکه بتونی بری مدرسه باید یه سری مدارک‬


‫داشته باشی‪ .‬مثل شناسنامه و اینا ‪...‬‬

‫کیونگسو که چیزی نفهمیده بود فقط به خانم کیم خیره شد‪.‬‬

‫_آه چقد سخته‪ ...‬خب ببین‪ .‬آدم ها وقتی که به دنیا میان‪ ،‬پدر‬
‫و مادرشون براشون یه اسم انتخاب میکنن و بعد اون اسم‬
‫باید توی یه جای مهم ثبت بشه برای اینکه همه بدونن که یه‬
‫شخصی با این اسم توی دنیا وجود داره‪ .‬تا اینجاشو که‬
‫مشکلی نداری؟!‬

‫‪-‬نه‪.‬‬

‫‪282‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو جواب داد و خانم کیم تو دلش خدا رو شکر که اون‬


‫پسر باهوشیه‪.‬‬

‫_بعد از اینکه اون اسم ثبت شد‪ ،‬اون بچه ای که تازه متولد‬
‫شده یه شناسنامه بهش داده میشه‪ .‬یه چیزی مثل یه‬
‫دفترچه که اطالعات شخصی اون داخلشه‪.‬‬

‫‪-‬اطالعات شخصی چیه؟!‬

‫_اطالعات شخصی یعنی اسم و فامیل اون نفر‪ ،‬به عالوه‬


‫اسم و فامیل پدر و مادرش و تاریخ تولدش و اینا‪.‬‬

‫‪-‬آها‪...‬‬

‫_خب اون شناسنامه چیز خیلی مهم و ضروریه و هر کسی‬


‫برای اینکه هر جایی بره و بخواد کاری رو انجام بده الزمه که‬
‫اونو داشته باشه‪ .‬مثل مدرسه‪ .‬وقتی که یکی بخواد توی یه‬
‫مدرسه ثبت نام کنه باید شناسنامه ش همراهش باشه‪.‬‬

‫‪-‬من‪ ...‬شناسنامه ندارم‪.‬‬

‫‪283‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو گفت و خانم کیم سری تکون داد‪.‬‬

‫_و بخاطر همینه که میگم تو نمیتونی با جونگین بری مدرسه‪.‬‬

‫‪-‬یعنی اگه شناسنامه داشته باشم میتونم باهاش برم‬


‫مدرسه؟!‬

‫کیونگسو با ذوق پرسید و خانم کیم سر تکون داد‪.‬‬

‫_خب درسته که میتونی بری مدرسه اما باز هم نه با جونگین‪.‬‬

‫‪-‬چرا؟!‬

‫کیونگسو با ناراحتی پرسید و شونه هاش پایین افتادن‪.‬‬

‫_خب‪ ...‬جونگین از هفت سالگی به مدرسه رفته و االن چند‬


‫ساله که داره درس میخونه و ‪ ...‬بذار یجور دیگه برات توضیح‬
‫بدم‪.‬‬

‫خانم کیم نفسی گرفت‪.‬‬

‫_بچه ها وقتی هفت سالشون میشه میرن به دبستان و اونجا‬


‫بهشون یاد میدن چجوری بنویسن و بخونن و درس های‬

‫‪284‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫دیگه‪ .‬چند سالی که توی دبستان درسهای اولیه رو یاد گرفتن‬


‫میرن به راهنمایی و هر سال که به کالس باالتری میرن‬
‫درسهاشون سخت تر میشه‪ .‬تو اگه بخوای درس بخونی و‬
‫بری مدرسه باید از اول شروع کنی بخاطر همینه که میگم‬
‫نمیتونی یا جونگین بری مدرسه‪.‬‬

‫کیونگسو سری تکون داد و با اینکه ناراحت شده بود اما‬


‫پرسید‪.‬‬

‫‪-‬اما باز هم من شناسنامه ندارم و اگه بخوام اونو داشته باشم‬


‫پدر و مادری ندارم که‪ ...‬و نمیدونم چه روزی به دنیا اومدم‪.‬‬

‫کیونگسو با سری که پایین افتاده بود و لبهایی که خانم کیم‬


‫میتونست ببینه چجوری آویزون شدن گفت و باعث شد دل‬
‫زن برای اون همه معصومیتش بلرزه‪.‬‬

‫پس بهش نزدیک تر شد و همونجور که با یه دستش موهاشو‬


‫نوازش میکرد و با دست دیگه لپ های نرمش رو‪ ،‬گفت‪:‬‬

‫‪285‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_این که نگرانی نداره عزیزم‪ .‬همه چیزو بسپر به من‪ .‬من‬


‫درستش میکنم‪.‬‬

‫کیونگسو نگاه غمگینش رو به خانم کیم داد و پرسید‪.‬‬

‫‪-‬چجوری؟!‬

‫و اینجوری شد که خانم کیم و کیونگسو تقریبا یه ساعت دیگه‬


‫داشتن به سمت اداره ی ثبت هویت میرفتن تا کیونگسو هم‬
‫مثل بقیه آدمها صاحب شناسنامه بشه‪ .‬هر چند که برای‬
‫داشتن اون مدرک مهم‪ ،‬چند سالی تاخیر داشت!‬

‫💕✨⚾🐧🎁🐻‬

‫یه چیزی مثل معجزه رخ داد وقتی که جونگین به موقع و‬


‫قبل خوردن زنگ شروع کالس روی صندلیش جا گرفت و چند‬
‫دقیقه بعد معلمشون با روی باز داخل کالس اومد و درسش‬
‫رو که یکی از مورد عالقه های جونگین بود‪ ،‬شروع کرد‪.‬‬

‫‪286‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫مسلما جونگین توی زبان انگلیسی خوب بود و نمره هایی که‬
‫ازش میگرفت هم همه عالی بودن و این رو مدیون پدرش بود‬
‫که از بچگی خواسته بود جونگین به کالس های آموزش زبان‬
‫بره‪ .‬هر چند‪ ،‬چند سال اخیر جونگین دیگه به اون کالسا‬
‫نمیرفت اما باز هم توی اون قوی بود‪.‬‬

‫معلم چند باری وسط درس دادنش سوال پرسید و جونگین‬


‫هر بار دستش رو داوطلبانه باال برد و جواب درست رو داد و‬
‫این برای بقیه همکالسی هاش یجورایی ناخوشایند بود چون‬
‫فکر میکردن جونگین داره با این کاراش خود شیرینی میکنه‪.‬‬

‫در آخر کالس زبان خیلی زودتر از چیزی که فکرش رو میکرد‬


‫تموم شد و جونگین داشت با خودش میگفت که اگه کالس‬
‫زبان نبود و یه درس تخمی مثل فیزیک یا شیمی بود‪ ،‬االن‬
‫تازه پنج دقیقه ازش گذشته بود و غر غر هاش تا وقتی که یه‬
‫دست دور بازوش حلقه شد توی ذهنش ادامه پیدا کرد‪.‬‬

‫‪287‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_میبینم که توی افکارت غرقی‪ .‬میشه بگی داری به چی یا‬


‫کی اینجوری فکر میکنی؟!‬

‫جونگین قبل از اینکه فرصت کنه اون شخص رو ببینه‪ ،‬صدای‬


‫آشنا و رو مخش رو شنید و سعی کرد بازوشو ازش دور نگه‬
‫داره‪.‬‬

‫‪+‬مسلما تو نبودی پس‪...‬‬

‫_پس حتما اون گوگولی تو خونه تون کیونگسو بوده‪.‬‬

‫بکهیون با نیشخند گفت و جونگین چشمهاشو چرخوند‪.‬‬

‫‪+‬چه دلیلی وجود داره که به اون فکر کنم؟!‬

‫_نمیدونم ازونجا که کل دیشب بهش توجه میکردی و بجاش‬


‫حرف میزدی و نمیذاشتی بهش نزدیک شم‪.‬‬

‫‪+‬چون دلیلی نداشت بهش نزدیک شی‪.‬‬

‫جونگین بی توجه به دو جمله ی اول بکهیون گفت و نیشخند‬


‫بکهیون پررنگ تر شد‪.‬‬

‫‪288‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_خب میشه بگی دلیل خودت برای اون همه توجه بهش چی‬
‫بود؟!‬

‫‪+‬به تو ربطی نداره‪.‬‬

‫_آها‪ ...‬انگار حدسم یجورایی درست از آب در اومد‪.‬‬

‫‪+‬چه حدسی؟!‬

‫جونگین در جواب لحن کنایه آمیز بکهیون پرسید و پسر‬


‫کنارش ابرویی باال انداخت‪.‬‬

‫_اینکه تموم اون «من از پسرا خوشم نمیاد»هایی که به من‬


‫تحویل دادی‪ ،‬زر زیادی بوده و تو و کیونگسو یه خبرایی‬
‫بینتونه‪.‬‬

‫‪+‬قوه ی تخیل خوبی داری‪.‬‬

‫_دروغه!؟!‬

‫‪+‬گیریم که اراجیفت درست باشه‪ .‬چه فرقی به حال تو‬


‫میکنه؟!‬

‫‪289‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_خب‪ ...‬اگه درست باشه‪ ،‬من واقعا ناراحت میشم چون یه‬
‫خرس کله کیری سیاه سوخته ی جذابو از دست میدم ولی‬
‫اگه درست نباشه‪ ،‬خیلی خوش بحالم میشه و البته خوش‬
‫بحال تو چون از دستم راحت میشی و خودمم میتونم با اون‬
‫سفید برفی یه حرکتایی بزنم و از سینگلی در بیام و درسته‬
‫که تاپ بودن تو ذاتم نیست اما ‪...‬اگه اون بخواد میتونم‬
‫امتحانش کنم‪.‬‬

‫جونگین برای چند ثانیه فقط به بکهیون نگاه کرد و در آخر پلک‬
‫زد‪.‬‬

‫‪+‬تو این حجم از عوضی و هرزه بودنو کجات جا دادی؟! داری‬


‫میگی میخوای زیر من باشی در حالیکه به تاپ بودن برای‬
‫کیونگسو هم فکر میکنی؟!‬

‫_هی‪ .‬این واقعا باعث میشه حس بدی داشته باشم‪ .‬من‬


‫هرزه نیستم فقط دارم سعی میکنم از فرصتای جلوی روم به‬
‫خوبی استفاده کنم همین‪.‬‬

‫‪290‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین نگاه تاسف باری به پسری که جدیدا بیشتر بهش‬


‫میچسبید انداخت‪ .‬نمیدونست چرا هر چی بیشتر ازش دوری‬
‫میکنه بیشتر بکهیون بهش نزدیک میشه و از یه جایی به بعد‬
‫انگار دیگه این نزدیکی داشت براش عادی میشد‪.‬‬

‫‪+‬به هر حال‪ ...‬فکر اونو از سرت بیرون کن‪ .‬تو شرایط خوبی‬
‫نیست‪.‬‬

‫_شرایط خوب یا بد‪ ...‬الزم نیست بهونه های احمقانه بیاری‬


‫فقط بگو خودت بهش چشم داری‪.‬‬

‫‪+‬خفه شو و کم زر بزن‪.‬‬

‫_باشه‪ .‬ولی بیا یه معامله کنیم‪.‬‬

‫جونگین سوالی بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫‪+‬معامله ی چی؟!‬

‫_خب‪ ...‬تا وقتی که من یه مورد خوب پیدا کنم بذاری باهات‬


‫باشم‪.‬‬

‫‪291‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین چشماشو گرد کرد‪ .‬اون داشت چی زر میزد؟!‬

‫_منظورم اینه که ازم فرار نکنی و حداقل بذاری مثل یه‬


‫دوست کنارت باشم خب؟!‬

‫‪+‬چرا من؟!‬

‫_چون تو این خراب شده کسی نیس که چشممو بگیره و‬


‫میدونی این احمقای فضایی تو استایل من نیستن‪.‬‬

‫‪+‬اون وقت من تو استایلتم؟!‬

‫_آره‪.‬‬

‫‪+‬نمیشه منم مثل بقیه یه فضایی احمق باشم و دست از‬


‫سرم برداری؟!‬

‫_نه چون تو یه خرس سیاه سوخته ی جذاب و یکمم احمقی‪.‬‬

‫بکهیون با لبخند گفت و جونگین بهش دهن کجی کرد‪.‬‬

‫‪+‬و میشه بگی چرا احمقم؟!‬

‫_چون منو پس میزنی‪.‬‬

‫‪292‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین چشماشو چرخوند و به سمت کالسش حرکت کرد‬


‫چون زنگ مدرسه به صدا در اومد‪.‬‬

‫_خب جوابت‪.‬‬

‫‪+‬به هر حال که همیشه سرت تو کون منه و عین کنه دنبالمی‬


‫پس فرقی هم به حالم نمیکنه که قبول کنم یا نه‪.‬‬

‫_این یعنی االن دوستیم با هم؟!‬

‫بکهیون با خوشحالی پرسید و جونگین بدون جواب راهشو‬


‫ادامه داد‪.‬‬

‫_سکوتتو میذارم جای رضایتت‪.‬‬

‫بکهیون با ذوق گفت و یهو پرید و لپ جونگینو ماچ کرد و پسر‬


‫تیره تر رو شوکه کرد‪.‬‬

‫‪+‬این چه گهی بود دقیقا؟!‬

‫_تشکر بود فقط‪.‬‬

‫‪293‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون با همون لحن شاد جواب داد و جونگین همونطور که‬


‫داشت با دستش جای لب بکهیون روی گونه ش رو پاک‬
‫میکرد‪ ،‬به این فکر کرد که بکهیون واقعا تشنه ی این بوده که‬
‫بهش نزدیک شه‪.‬‬

‫از یه طرف یه جاهای عاقل تر مغزش بهش میگفت که قرار‬


‫نیست این معامله ی چند لحظه پیش فقط به یه دوستی‬
‫ساده ختم بشه و مسلما بکهیون قراره بالهای بیشتر از‬
‫دوستی خطرناکش سرش بیاره و باید نذری چیزی میکرد که‬
‫تو اون مدت هم یه کیس مناسب برای اون دردسر پیدا بشه‬
‫و هم خودش بچه ی اونو حامله نشه‪.‬‬

‫بعد دوباره یه پس گردنی محکم به افکارش زد که چرا همیشه‬


‫حول محور حامله شدنش توسط بکهیون میچرخن و البته یه‬
‫جورایی هم داشت کم کم میترسید ازینکه نکنه واقعا یه روز‬
‫همچین اتفاقی بیفته‪.‬‬

‫‪294‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫باز هم پیفی کرد و سری تکون داد و قدم هاشو بلند تر‬
‫برداشت‪ .‬برای خودش هنوز هم یجورایی عجیب بود که چرا‬
‫خر شده و دستی دستی خودشو به خاک سیاه نشونده و‬
‫اجازه داده که بکهیون بیشتر بهش نزدیک شه در حالیکه از‬
‫طینت و ذاتش خبر داشته اما جوابی که توی سرش بود‬
‫خیلی واضح و روشن بود‪ .‬کیونگسو!‬

‫جونگین نمیتونست روی اون ریسک کنه و اجازه بده بکهیون‬


‫بهش نزدیک شه و دلیلش هم این بود که‪ ...‬کیونگسو مثل‬
‫بقیه نیست که مادر زاد انسان باشن پس باید از همه دور‬
‫باشه تا هیچ کدومشون‪ ،‬نه کیونگسو نه جونگین و نه مادرش‬
‫که از این موضوع با خبر بودن‪ ،‬توی خطرو دردسر نیفتن‪.‬‬

‫خودش رو با این دلیل قانع کرد و وارد کالسش شد‪.‬‬

‫💕✨⚾🐧🎁🐻‬

‫‪295‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو خوشحال بود و دلیلش هم این بود که حاال یه‬


‫شناسنامه داشت که میتونست باهاش کارای زیادی انجام‬
‫بده که مهم ترینش رفتن به مدرسه بود‪.‬‬

‫اون توی این چند روز خیلی ذوق داشت که هر چه زود تر اون‬
‫دفترچه ی کوچیک رو توی دستش بگیره و بهش نگاه کنه و‬
‫حاال این اتفاق افتاده بود و کیونگسو داشت با چشمهای‬
‫درشتش که ازشون قلب بیرون میزد‪ ،‬اونو قورت میداد‪.‬‬

‫هر چند نمیتونست چیزایی که داخلش نوشته شده بود رو‬


‫بخونه اما همین که میتونست عکس خودش رو روی صفحه‬
‫ی اولش ببینه‪ ،‬حسی عالی ای داشت‪ .‬اینکه باالخره اونم‬
‫صاحب یه چیزی توی دنیا بود‪ .‬هویت!‬

‫خانم کیم به اون که روی مبل نشسته بود و شناسنامه ش‬


‫رو با دقت نگاه میکرد لبخند زد‪ .‬هر چند‪ ،‬چند روز قبل به‬
‫سختی تونسته بود دالیلی بیاره که بهش مشکوک نشن و به‬
‫پسر شونزده ساله ی همراهش یه شناسنامه بدن اما همین‬

‫‪296‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫که شوق و ذوق کودکانه ی االنش رو میدید و البته به وقتی‬


‫که کیونگسو بعد از بیرون اومدن از اداره ی هویت خودشو تو‬
‫بغلش پرت کرده بود و ازش تشکر کرده بود‪ ،‬فکر میکرد‪ ،‬باعث‬
‫میشد که با خودش بگه اون سختی و دروغ ها‪ ،‬ارزشش رو‬
‫داشته‪.‬‬

‫جونگین که تازه از مدرسه برگشته بود و روز سختی رو‬


‫گذرونده بود‪ ،‬کنار مادرش نشست و سوالی به کیونگسو نگاه‬
‫کرد‪.‬‬

‫‪+‬اون چیه تو دستت؟!‬

‫کیونگسو نگاهش رو به سختی از شناسنامه ش گرفت و به‬


‫جونگین داد‪.‬‬

‫‪-‬شناسنامه‪.‬‬

‫‪+‬آها پس باالخره تو هم هویتت ثبت شد‪.‬‬

‫جونگین با بی حوصلگی گفت و خانم کیم به آشپزخونه رفت‬


‫تا برای پسرا چیزی بیاره بخورن‪.‬‬

‫‪297‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬میشه بدی ببینمش؟!‬

‫جونگین یهویی گفت و کیونگسو نا مطمئن به شناسنامه و‬


‫پسر روبروش نگاه کرد‪.‬‬

‫‪+‬نترس خرابش نمیکنم‪.‬‬

‫کیونگسو به آرومی از روی مبل بلند شد و شناسنامه ش رو‬


‫به جونگین داد ولی همونجا کنارش ایستاد‪.‬‬

‫‪+‬بشین‪.‬‬

‫جونگین همونطور که داشت شناسنامه ی کیونگسو رو باز‬


‫میکرد گفت و بعد فرو رفتگی مبلی که روش نشسته بود رو‬
‫حس کرد‪.‬‬

‫‪+‬چه عکس بامزه ای‪.‬‬

‫جونگین یهو از دهنش پرید و کیونگسو لبخندی زد‪.‬‬

‫_اوه آره‪ .‬اون توی عکسش خیلی بامزه و بچه تر میزنه‪.‬‬

‫‪298‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬دو کیونگسو‪ .‬تاریخ تولد ‪ 14‬ژانویه ‪ .1994‬درستش اینه‬


‫البته ‪14‬ژانویه ‪.2010‬‬

‫جونگین با نیشخند گفت و خانم کیم همونطور که آبمیوه ای‬


‫دست کیونگسو میداد موهاشو نوازش کرد‪.‬‬

‫_به هر حال اون االن شونزده سالشه‪.‬‬

‫جونگین کمی از آبمیوه ای که مادرش بهش داده بود رو‬


‫نوشید‪.‬‬

‫‪+‬نام پدر دو هیونگ وو‪ .‬نام مادر ِگر ِتا ریچی ‪ .‬اینا رو از کجا‬
‫پیدا کردین؟!‬

‫_خب‪ ...‬ما فقط ذهنی اینا رو گفتیم‪.‬‬

‫‪+‬اما اگه بعدا یکی واقعا با این اسم ها پیدا بشه چی؟!‬

‫_اتفاقی نمیفته جونگین‪ .‬حتی اگه تشابه اسمی هم باشه‬


‫کسی نمیتونه سو رو ازمون دور کنه‪.‬‬

‫‪299‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو نگاهی به خانم کیم و جونگین انداخت و با نگرانی‬


‫گفت‪.‬‬

‫‪-‬من نمیخوام ازتون دور بشم‪.‬‬

‫_عزیزم این اتفاق هیچ وقت نمیفته‪.‬‬

‫خانم کیم با مهربونی گفت و کیونگسو رو بغل کرد اما از نگاه‬


‫چپ چپ پسرش به کیونگسو غافل نشد‪ .‬جونگین هیچوقت‬
‫دست از حسودی کردن بر نمیداشت و خانم کیم اینو خوب‬
‫میدونست‪ .‬پس صورت پسرش رو نوازش کرد و لبخند‬
‫دلنشینی بهش زد‪.‬‬

‫_میدونی که هیچکس نمیتونه جای تو رو تو قلبم داشته‬


‫باشه‪.‬‬

‫به آرومی گفت و جونگین لبخند دندون نمایی به مادرش زد‪.‬‬

‫‪+‬میدونم‪.‬‬

‫‪300‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اینو گفت و شناسنامه ی کیونگسو رو بهش برگردوند و بعد‬


‫از خوردن آبمیوه ش به اتاقش رفت تا برای کنفرانس فرداش‬
‫درس بخونه‪.‬‬

‫💕✨⚾🐧🎁🐻‬

‫جونگین داشت کتابش رو میبست که کیونگسو در زد و بدون‬


‫اینکه منتظر جوابی بمونه داخل اتاق شد‪.‬‬

‫‪+‬وقتی در میزنی باید منتظر بمونی بهت اجازه ورود بدن‪ ،‬در‬
‫غیر این صورت در زدنت بی معنیه‪.‬‬

‫جونگین به آرومی اما طعنه آمیز گفت و کیونگسو ببخشیدی‬


‫گفت‪.‬‬

‫‪+‬خب‪.‬‬

‫‪-‬درست تموم شد؟!‬

‫‪301‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬آره‪ .‬تازه تموم شد‪.‬‬

‫‪-‬پس میشه باهات حرف بزنم؟!‬

‫‪+‬راجب چی؟!‬

‫جونگین جوری جواب داد که نشون بده بی حوصله س اما‬


‫کیونگسو اونو یه جواب مثبت در نظر گرفت‪.‬‬

‫‪-‬خب‪...‬راجب شناسنامه م‪.‬‬

‫‪+‬شناسنامه ت؟! مگه مشکلی داره؟!‬

‫‪ -‬نه فقط من یه حس بدی دارم با اینکه خیلی خوشحالم از‬


‫داشتنش‪.‬‬

‫جونگین ابروهاشو توی هم کشید و کیونگسو رو دعوت به‬


‫نشستن کرد و پسر کوچیک تر کنارش اما با فاصله نشست‪.‬‬

‫‪+‬یجوری بگو متوجه شم فسقلی‪.‬‬

‫جونگین یهو از دهنش پرید و بهش اون لقبو داد اما بعد زیر‬
‫لب فحشی به خودش داد‪.‬‬

‫‪302‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬فسقلی یعنی چی؟!‬

‫‪+‬هیچی‪ .‬بگو چی میخواستی بگی‪.‬‬

‫‪-‬خب سه روز پیش که با مامان‪...‬‬

‫کیونگسو با دیدن اخم جونگین فورا جمله شو اصالح کرد‪.‬‬

‫‪-‬مامانت رفته بودیم اون اداره ی‪...‬چیز‪...‬‬

‫‪+‬هویت‪.‬‬

‫‪-‬آره‪ .‬اونا پرسیدن چرا من دارم درخواست شناسنامه میدم و‬


‫مامانت گفت چون شناسنامه ی من از بین رفته‪.‬‬

‫جونگین ابرویی باال انداخت‪ .‬خب چند روز پیش وقتی‬


‫مامانش بهش گفته بود که رفتن برای کیونگسو درخواست‬
‫شناسنامه بدن اونقدری سرش شلوغ بود و احساس‬
‫خستگی میکرد که جزئیاتش رو نپرسیده بود‪.‬‬

‫حتی وقتی هم شناسنامه ی کیونگسو رو دیده بود بازم‬


‫نپرسیده بود چون حال نداشت و فکرش پیش کنفرانس‬

‫‪303‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫لعنتی فرداش بود اما االن که خیالش از بابت اون راحت شده‬
‫بود‪ ،‬یکم کنجکاو شده بود که بدونه جریان چی بوده و مامانش‬
‫چه قصه ای برای اونا سر هم کرده‪.‬‬

‫‪+‬خب‪.‬‬

‫‪-‬مامانت گفت که شناسنامه م توی یه آتیش سوزی از بین‬


‫رفته و وقتی اونا گفتن باید شناسنامه ی پدر یا مادرم برای‬
‫ثبت اطالعات وجود داشته باشه‪ ،‬مامانت گفت که مال اونا‬
‫هم از بین رفته و البته خودشون هم تو اون آتیش سوزی‬
‫مردن‪.‬‬

‫جونگین اخمی کرد و بعد توی ذهنش به سناریو چینی های‬


‫مادرش آفرین گفت‪ .‬اون حتما نویسنده ی خوبی میشد‪.‬‬

‫‪+‬خب االن ناراحتیت بخاطر چیه؟!‬

‫‪ -‬خب من‪ ...‬نمیدونم‪ .‬این خیلی بده که اگه واقعا همچین‬


‫اتفاقی برای من میفتاد‪.‬‬

‫‪304‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬حاال که نیفتاده‪ .‬در هر حال تو یه عروسک بودی و پدر و‬


‫مادری نداشتی که بخوای از دستشون بدی‪.‬‬

‫جونگین با گفتن این جمله کمی گرفته شد و کیونگسو‬


‫متوجهش شد‪.‬‬

‫‪-‬تو‪ ...‬جونگینی‪...‬پدرت‪...‬‬

‫‪+‬اون مرده‪.‬‬

‫جونگین که میدونست سوال کیونگسو چیه قبل از اینکه‬


‫کامل بپرستش جواب داد و کیونگسو حس کرد برای چند‬
‫لحظه نمیتونه نفس بکشه‪.‬‬

‫‪-‬چی؟!‬

‫‪+‬اون توی یه تصادف کشته شد‪ .‬همراه خواهرم‪.‬‬

‫‪-‬خواهر؟!‬

‫‪+‬آره من یه خواهر بزرگتر از خودمم داشتم که سه سال پیش‬


‫توی تصادف با پدرم مردن‪.‬‬

‫‪305‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬من متاسفم‪...‬‬

‫‪+‬تو چرا؟! به هر حال اون یه تصادف بود و چند سال هم ازش‬


‫میگذره پس مشکلی نیست‪.‬‬

‫کیونگسو نگاهش رو از جونگین گرفت و به پایین انداخت‪.‬‬


‫میدونست این خیلی برای جونگین سخت بوده و شاید هنوز‬
‫هم سخت باشه که راجبش حرف بزنه‪.‬‬

‫کمی همونجوری با خودش فکر کرد بعد یهو خودشو جلو‬


‫کشید و قبل از اینکه جونگین بخواد کاری بکنه بغلش کرد و‬
‫سرش رو روی شونه ی جونگین گذاشت‪.‬‬

‫‪ -‬من نمیخواستم ناراحتت کنم و بخاطر این االن خیلی از‬


‫خودم بدم میاد‪.‬‬

‫کیونگسو با صدای گرفته ای گفت و حلقه ی دستاشو دور‬


‫جونگین محکم تر کرد و این در حالی بود که جونگینی که تازه‬
‫از شوک این کارش در اومده بود لبخند زد‪.‬‬

‫‪306‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو مثال میخواست به جونگین دلگرمی بده اما جوری‬


‫که خودش رو تو بغل اون انداخته بود‪ ،‬اینجور به نظر میرسید‬
‫که خودش نیاز به دلگرمی داره‪.‬‬

‫‪+‬الزم نیست از خودت بدت بیاد‪ .‬تو که تقصیری نداری به هر‬


‫حال‪...‬‬

‫‪ -‬اما این خیلی بده‪ .‬من فکر میکردم اینکه پدر و مادری ندارم‬
‫خیلی ناراحت کننده س اما برای تو ناراحت کننده تره چون‬
‫من هیچوقت اونا رو نداشتم که از دستشون بدم اما تو‪ ،‬اونو‬
‫داشتی و از دستش دادی‪ .‬با اینکه نمیدونم چجوریه اما‬
‫میتونم حدس بزنم که تو چقدر ازین مسئله غمگین و‬
‫ناراحتی‪.‬‬

‫کیونگسو در حالی جمله شو به آخر رسوند که یه قطره اشک‬


‫از چشماش چکید و روی لباس جونگین افتاد اما چند لحظه‬
‫ی بعد وقتی یه دست گرم روی کمرش نشست و به آرومی‬
‫چند ضربه بهش زد‪ ،‬تعجب کرد‪.‬‬

‫‪307‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬ممنون که باهام همدردی کردی‪ .‬به هر حال من برات‬


‫خوشحالم که قصه ای که مادرم تعریف کرده برای تو واقعیت‬
‫نداره‪ .‬تو هیچوقت پدر و مادری نداشتی که بخوای نگران از‬
‫دست دادنشون باشی و این خوبه چون از دست دادن چیزی‬
‫که دوستش دا ری خیلی سخته‪.‬‬

‫‪-‬اما من جونگینی رو دارم‪.‬‬

‫کیونگسو یهویی گفت و حرکت دست جونگین روی کمر پسر‬


‫توی بغلش متوقف شد‪.‬‬

‫‪-‬من دوست ندارم تو رو از دست بدم جونگینی‪ .‬من واقعا‬


‫میترسم ازینکه نداشته باشمت‪.‬‬

‫‪+‬نترس‪.‬‬

‫جونگین بعد از چند ثانیه سکوت باالخره جواب داد و دستش‬


‫رو باالتر و داخل موهای کیونگسو فرو برد‪.‬‬

‫‪+‬نه کسی قراره تو رو از من جدا کنه و نه من قراره جایی برم‪.‬‬


‫پس نترس‪.‬‬

‫‪308‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جمله ی جونگین به اندازه ای آروم و یواش بود که خودش هم‬


‫شک داشت کیونگسو اونو شنیده باشه اما پسر توی بغلش‬
‫لبخندی شیرین به جوابی که شنیده بود زد‪.‬‬

‫همه چیز داشت بخاطر اون پسر تازه وارد به طرز عجیبی‬
‫عوض میشد‪ .‬از طرز برخوردش با بکهیون گرفته تا عادتهای‬
‫شخصی خودش و این جونگین رو زیادی میترسوند‪.‬‬

‫‪309‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 11‬‬

‫بر خالف چند شب قبل که کیونگسو خودش از جونگین‬


‫فاصله گرفته بود‪ ،‬اون شب همونطور که تو بغل جونگین بود‬
‫و داشت از نوازش های دور از انتظار پسر کنارش بهره مند‬
‫میشد‪ ،‬به ذهنش رسید که از جونگین بخواد بذاره شب رو‬
‫روی تختش و البته کنارش بخوابه و جونگین همونطور که‬
‫پوکر میشد‪ ،‬توی دلش فرصت طلبی کیونگسو رو مورد لطف‬
‫قرار داد و چند تایی فحش مناسب و نامناسب بارش کرد‪.‬‬

‫با اینکه یک هفته از پیدا شدن سروکله ی اون پسر پنگوئنی‬


‫میگذشت‪ ،‬اما جونگین باز هم توی دلش به اینکه همه ی اینا‬
‫یه دروغ باشه و کیونگسو با نقشه وارد خونه شون شده باشه‬
‫فکر میکرد و خب حق هم داشت‪.‬‬

‫‪310‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫در آخر کیونگسو مثل چند شب قبل کنارش دراز کشید و‬


‫فقط چند ثانیه طول کشید تا خوابش ببره و جونگین این‬
‫سوال براش پیش بیاد که چطوری انقدر زود میتونه بخوابه؟‬

‫اما بعد فکر کرد که دلیلی هم نداره که دیر بخوابه‪ ،‬چون اون‬
‫نه مدرسه میرفت که بخواد بخاطرش استرس داشته باشه و‬
‫نه ذهنش درگیر مسئله ای بود که فکر کردن بهش اجازه نده‬
‫بخوابه‪.‬‬

‫در آخر خودش رو پیدا کرد که زل زده به صورت غرق در خواب‬


‫کیونگسو در حالیکه یه لبخند محو روی لباشه‪ .‬لبخندی که تو‬
‫بیداری تالشی برای نشون دادنش به اون پسر نمیکرد‪.‬‬

‫فسقلی دردسر‪.‬‬
‫ِ‬ ‫‪+‬شب بخیر‬

‫خیلی آروم گفت و چشمهاشو بست‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫‪311‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫صبح روز بعد‪ ،‬جونگین خیلی سر حال و پر انرژی از خواب‬


‫بیدار شد و اولین چیزی رو که بعد از باز کردن چشماش دید‪،‬‬
‫لبخند درخشان و لبهای قلبی شکل کیونگسو بود‪.‬‬

‫‪-‬صب بخیر جونگینی‪.‬‬

‫کیونگسو با لحن شادی گفت و برای جونگین واقعا سخت‬


‫بود که جوابش رو سرد بده‪ .‬پس اونم بهش لبخند زد‪.‬‬

‫‪+‬خوب خوابیدی؟!‬

‫‪-‬اوهوم‪ .‬خیلی خوب بود‪ .‬تخت جونگینی خیلی گرم و نرمه‪.‬‬

‫جونگین چشماشو چرخوند‪.‬‬

‫‪+‬یعنی میخوای بگی سر حال بودنت فقط بخاطر تختمه؟!‬

‫کیونگسو گیج بهش نگاه کرد و جونگین همونطور که خودش‬


‫رو باال میکشید موهای نرم پسر رو بهم ریخت‪.‬‬

‫‪+‬بلند شو بریم صبحونه بخوریم‪.‬‬

‫‪312‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین زودتر از کیونگسو از اتاق بیرون رفت و پسر کوچیکتر‬


‫کمی بیشتر روی تخت موند چون هنوز هم داشت با خودش‬
‫فکر میکرد که معنی جمله ی جونگین چی بوده!‬

‫در آخر به نتیجه نرسید و پیفی کرد و از روی تخت بلند شد تا‬
‫دنبال صاحبش بره‪.‬‬

‫_صبح بخیر کیوتی‪.‬‬

‫خانم کیم با دیدن موهای درهم برهم کیونگسو با لبخند گفت‬


‫و کیونگسو هم متقابال لبخند زد‪.‬‬

‫‪-‬صبح بخیر‪.‬‬

‫_امروز برای صبحانه هوباکجوک‪ 6‬درست کردم‪ .‬پس زودی‬


‫دست و روتو بشور و بیا‪.‬‬

‫چشمای کیونگسو با شنیدنش برق زدن‪ ،‬چون اون عاشق‬


‫طعم شیرینش شده بود‪ .‬پس بدون فکر سمت دستشویی‬
‫دوید و پرید داخل و فقط یه ثانیه طول کشید تا صدای داد‬
‫‪6‬‬
‫فرنی کدو حوایی‬

‫‪313‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین و جیغ خودش توی خونه بپیچه‪ .‬درست عین‬


‫سریاالی آبکی و کلیشه ای تلویزیون!‬

‫‪+‬چشماتو ببند لعنتی‪.‬‬

‫جونگین همونجور که سعی داشت پایین تنه ش رو بپوشونه‬


‫داد زد و کیونگسو ترسیده‪ ،‬فورا پشت بهش چرخید در حالیکه‬
‫قلبش مثل چی میزد‪.‬‬

‫‪+‬تو‪...‬تو دقیقا اینجا چه غلطی میکنی اونم وقتی من تو‬


‫دستشوییم؟!‬

‫جونگین بعد از باال کشیدن هول هولکی شلوارش غرید و‬


‫کیونگسو که همچنان پشت بهش بود‪ ،‬لبشو گاز گرفت‪.‬‬

‫‪-‬من‪...‬ببخشید‪.‬‬

‫فقط تونست معذرت خواهی کنه چون جونگین خیلی‬


‫عصبانی به نظر میرسید‪.‬‬

‫‪314‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫چند لحظه ی بعد صدای باز و بسته شدن آب رو شنید و‬


‫قدمهای جونگین بهش نزدیک شدن‪.‬‬

‫‪+‬شانس آوردی که امروز رو مود خوبیم وگرنه‪ ...‬بیخیال‪ .‬زود‬


‫کارتو بکن و بیا صبحونه تو بخور‪.‬‬

‫جونگین بدون اینکه بهش نگاهی بکنه گفت و از دستشویی‬


‫بیرون رفت و تو دلش به اینکه چرا در دستشویی رو قفل‬
‫نکرده بدوبیراه گفت‪.‬‬

‫_چی شده؟! چرا رنگ به رنگی؟! چرا داد زدین؟!‬

‫با دیدن مادرش اولین سوالی که ازش پرسیده شد این بود و‬


‫لعنت بهش جونگین حتی بیشتر قرمز شد‪.‬‬

‫‪+‬هیچی‪ .‬میرم لباسمو بپوشم‪.‬‬

‫با این بهونه فورا از نگاه و سوالهای مادرش فرار کرد و به‬
‫اتاقش رفت تا لباس های مدرسه ش رو تنش کنه و حدود‬
‫پنج دقیقه بعد به آشپزخونه برگشت تا صبحانه شو بخوره‪.‬‬

‫‪315‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬اوووم هوباکجوک‪.‬‬

‫_چون راحت هضم میشه درستش کردم‪ .‬هنوزم حس میکنم‬


‫کیونگسو با بقیه ی غذاها مشکل داره‪.‬‬

‫‪+‬هوم‪ .‬راستی کیونگسو کجاست؟!‬

‫_نمیدونم‪ .‬مگه نرفت دستشویی؟!‬

‫‪+‬چی؟!‬

‫جونگین آروم پرسید و اخم کمرنگی کرد‪« .‬پس چرا نمیاد‬


‫بیرون دیگه؟!»‬

‫_کیونگسو‪ .‬فرنی داره سرد میشه‪.‬‬

‫خانم کیم با صدای رسایی گفت و منتظر موند اما باز هم‬
‫خبری از کیونگسو نشد‪.‬‬

‫_نکنه مشکلی براش پیش اومده؟!‬

‫‪+‬مشکل؟! من چک میکنم‪.‬‬

‫جونگین میز صبحونه رو ترک کرد و سمت دستشویی رفت‪.‬‬

‫‪316‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬هی پنگوئن چرا نمیای بیرون؟!مشکلی پیش اومده؟!‬

‫‪-‬نه‪.‬‬

‫‪+‬خب پس بیا دیگه‪.‬‬

‫‪ -‬اگه بیام بیرون دعوام نمیکنی؟!‬

‫‪+‬دعوا چرا؟!‬

‫‪-‬آخه من‪...‬‬

‫«احمق»‬

‫جونگین تو دلش بهش گفت‪.‬‬

‫‪+‬اگه بخاطر اونه مشکلی نیس بیا بیرون‪.‬‬

‫‪-‬اما من دیدمت‪.‬‬

‫کیونگسو با صدای آرومی از پشت در گفت و جونگین حتی‬


‫میتونست حالت چهره ش رو هم حدس بزنه‪ .‬مطمئنا االن‬
‫لباشو به جلو آویزون کرده بود‪.‬‬

‫‪317‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬گفتم که مشکلی نیست‪ .‬به هر حال منم قبال تو رو دیدم‪.‬‬


‫پس مساوی شدیم االن‪.‬‬

‫با تمسخر گفت و خندید‪.‬‬

‫‪+‬تو که نمیخوای سهم فرنیتو بخورم؟!‬

‫جونگین تهدید وارانه گفت و کمتر از یک ثانیه در دستشویی‬


‫باز شد و کیونگسو پرید بیرون‪.‬‬

‫‪-‬نه‪.‬‬

‫همونطور که سرش پایین بود جواب داد و جونگین بهش‬


‫خندید‪.‬‬

‫«احمق کیوت»‬
‫ِ‬

‫باز هم تو دلش بهش یه لقب جدید داد و سری تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬پس بریم؟!‬

‫‪-‬بخشیدیم؟!‬

‫‪+‬اگه بگم نه چیکار میکنی؟!‬

‫‪318‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با شیطنت پرسید و کیونگسو ابرویی باال انداخت‪.‬‬


‫هنوز هم گونه هاش از خجالت قرمز بودن و این به طرز‬
‫ترسناکی تو چشم جونگین بامزه به نظر میرسید‪.‬‬

‫‪+‬شوخی کردم‪ .‬آره بخشیدمت‪ .‬چون این یه چیز عادیه‪ .‬به هر‬
‫حال گاهی وقتا پیش میاد‪.‬‬

‫کیونگسو سری تکون داد و بعد لبخند کمرنگی زد‪.‬‬

‫‪-‬ممنون‪.‬‬

‫تشکر کرد و باز هم جونگین رو به خنده انداخت‪.‬‬

‫_پسرا‪...‬‬

‫‪+‬اوه اوه بریم‪ .‬داره دیرم میشه‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫_امروز خیلی خوشحال به نظر میای‪ .‬چی شده؟!‬

‫‪319‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬هیچی‪.‬‬

‫_سر هیچی اینجوری نیشت بازه؟!‬

‫‪+‬آره‪.‬‬

‫_آره‪ .‬مسخره‪.‬‬

‫بکهیون اداشو در آورد‪.‬‬

‫_به کیوت سو ربطی داره؟!‬

‫‪+‬کیوت سو؟!‬

‫جونگین با چشمای درشت شده پرسید‪.‬‬

‫_کیونگسو منظورمه‪.‬‬

‫‪+‬آها‪.‬‬

‫_خب‪.‬‬

‫‪+‬خب چی؟!‬

‫_پرسیدم خوشحالیت ربطی به اون داره؟!‬

‫‪320‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬نه‪ .‬کال امروز سر حالم‪.‬‬

‫_آها‪.‬‬

‫بکهیون دیگه چیزی نپرسید و جونگین هم تو سکوت به رو به‬


‫روش نگاه میکرد‪.‬‬

‫‪+‬کنفرانس امروزم عالی بود‪ .‬رسما پوز اون خیکی رو مالیدم‬


‫رو زمین‪.‬‬

‫جونگین یهو گفت و بکهیون بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫_دقت کردی جدیدا رو همه معلما اسم میذاری؟!‬

‫‪+‬که چی؟! تو نمیذاری؟!‬

‫_میذارم‪.‬‬

‫‪+‬تو چته امروز گرفته به نظر میای؟!‬

‫_نمیدونم‪ .‬انگار افسردگی گرفتم‪.‬‬

‫‪+‬افسردگی؟! تو؟! خنده داره‪.‬‬

‫بکهیون ساکت شد و جونگین نیشخند زد‪.‬‬

‫‪321‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬شنیدم دخترا وقتی پریود میشن افسردگی هم میگیرن‪.‬‬


‫شاید تو هم پریود شدی‪.‬‬

‫_چرت نگو‪.‬‬

‫‪+‬باشه‪.‬‬

‫بازم یه سکوت تقریبا طوالنی و در آخر جونگین باز هم طاقت‬


‫نیاورد‪.‬‬

‫‪+‬هی عنتر! حوصله مو سر بردی‪.‬‬

‫_چیکار کردم مگه؟!‬

‫‪+‬هیچی همین که روزه سکوت گرفتی حوصله سر بره‪ .‬داری‬


‫گند میزنی به حس و حال خوب من‪.‬‬

‫_ببخشید‪.‬‬

‫بکهیون معذرت خواهی کرد و فک جونگین روی زمین افتاد‪.‬‬

‫‪+‬االن چیشد؟! تو ازم معذرت خواهی کردی؟! نه واقعا انگار‬


‫یه دردیت هست‪ .‬نکنه عاشق شدی یا جواب رد بهت دادن؟!‬

‫‪322‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_عشق و عاشقی به تخمم‪ .‬جواب رد رو هم که خیلی وقته‬


‫هر روز دارم از توی دیک هد میگیرم‪.‬‬

‫بکهیون با پوزخند جواب داد‪.‬‬

‫‪+‬پس چه مرگته؟! الکی که نمیشه دپ بشی‪.‬‬

‫_نمیدونم شاید واقعا پریود شدم‪.‬‬

‫بکهیون با خنده گفت و جونگین هم خندید‪.‬‬

‫‪+‬اوه پس مواظب باش نم پس ندی‪ .‬نوار بهداشتی باهات‬


‫هس؟!‬

‫_فاک یو‪.‬‬

‫بکهیون با خنده جوابش رو داد‪.‬‬

‫‪+‬چیه خب نگرانتم‪ .‬بده نمیخوام سوژه ی این کونیا شی؟!‬

‫با دستش به بچه هایی که تو حیاط مدرسه بودن اشاره کرد‬


‫و باز به بکهیون نگاه کرد‪.‬‬

‫_اینا رو خود من کونی کردم پس نترس‪ .‬کاری باهام ندارن‪.‬‬

‫‪323‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬همه شونو؟!‬

‫جونگین با شیطنت پرسید‪.‬‬

‫_به جز یکی آره همه شونو‪.‬‬

‫‪+‬اون یکی منم البد؟!‬

‫بکهیون سر تکون داد و جونگین با خنده مشت آرومی به کله‬


‫ش کوبید‪.‬‬

‫‪+‬عوضی‪.‬‬

‫_جدیدا خیلی فحش میدی‪.‬‬

‫‪+‬بدت میاد؟!‬

‫_نه‪ .‬ولی ‪...‬‬

‫بکهیون خودشو سمت جونگین کشید و قبل از اینکه جونگین‬


‫علتش رو بپرسه سرش رو به شونه ش تکیه داد‪.‬‬

‫_جفتک ننداز‪ .‬چند دقیقه فقط‪.‬‬

‫جونگین با تعجب بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫‪324‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬کاری نکردم که‪ .‬ولی هر کی اینو ببینه فکر میکنه لیلی و‬


‫مجنونی چیزیم‪.‬‬

‫_به جهنم‪ .‬فکرشون به کونمم نیس‪.‬‬

‫‪+‬بعد به من میگه فحش میدم‪.‬‬

‫بکهیون چیزی نگفت و جای سرش رو روی شونه ی جونگین‬


‫تنظیم کرد‪.‬‬

‫_ولی آره خیلی یجوریه‪ .‬در کل ولی خوبه‪.‬‬

‫‪+‬چیش خوبه؟!‬

‫_اینکه فک کنن منو تو یه چیزی بینمونه‪.‬‬

‫جونگین کمی تکون خورد و بکهیون رو سمت دیگه هل داد‪.‬‬

‫‪+‬رو دادم بهت پررو شدی دیگه‪.‬‬

‫_نکبت عوضی‪.‬‬

‫‪+‬خودتی‪.‬‬

‫‪325‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون بی توجه به جونگین باز جلو اومد و اینبار سرش رو‬


‫گذاشت رو رون جونگین که لبه ی سکو بود‪.‬‬

‫_میخوام بخوابم‪.‬‬

‫‪+‬این همه جای کوفتی‪.‬‬

‫_رو پای خرسی خیلی کیف میده‪ .‬حیف که نمیتونی رو پای‬


‫خودت بخوابی‪.‬‬

‫‪+‬فقط بکپ‪.‬‬

‫بکهیون راضی از موفقیتش خنده ای کرد و چشماشو بست‬


‫و جونگین چند لحظه بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫نمیدونست دقیقا چه اتفاقی براش افتاده که اینجوری به‬


‫بکهیون روی خوش نشون میده و سر به سرش میذاره‪ ،‬چون‬
‫همیشه تو حالت عادی یا بهش جفتک مینداخت یا سعی‬
‫میکرد ازش دور بشه‪.‬‬

‫‪326‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫یکم دیگه رو حالت چهره ش دقیق شد و به این فکر کرد که‬


‫اون قیافه ی خوبی داره ولی بخاطر اینکه همیشه در حال‬
‫آتیش سوزوندن یا بقول خودش انگشت کردن بقیه بود‪ ،‬و‬
‫اون پوزخند روی لبش که برخالف عقیده ی خودش که‬
‫میگفت جذابش میکنه‪ ،‬تو چشم جونگین مثل یه احمق‬
‫نشونش میداد‪ ،‬هیچوقت زیبایی یا مردونه تر!جذابیتش به‬
‫چشم نمیومد و حاال که آروم گرفته بود‪ ،‬داشت اون روی‬
‫پنهانشو نشون میداد‪.‬‬

‫بکهیون یهو بی دلیل همونطور که داشت ریلکس میکرد‬


‫لبخند کمرنگی زد و جونگین یهو ذهنش رفت سمت لبخند یه‬
‫نفر دیگه و بعد نفهمید چیشد که داره اونو با کیونگسو‬
‫مقایسه میکنه‪.‬‬

‫بکهیون‪ ،‬منهای این چند دقیقه که آروم گرفته بود‪ ،‬خیلی شر‬
‫و پر جنب و جوش بود در حالیکه کیونگسو تو این یه هفته ی‬
‫ظهورش تو زندگی جونگین‪ ،‬خیلی آروم جلوه کرده بود‪.‬‬

‫‪327‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون پرحرف بود و زیاد دری وری میگفت و کیونگسو‬


‫هم‪...‬خب کیونگسو هم تقریبا پر حرف بود و با اینکه اینجور‬
‫نشون نمیداد‪ ،‬اما جونگین پی برده بود که اگه میدونش باز‬
‫باشه میتونه سخنران خوبی باشه که البته گاهی کلمات رو‬
‫هم اشتباه میگه‪.‬‬

‫چشمای بکهیون بسته بود اما با این حال جونگین اونو با‬
‫چشمای بسته ی کیونگسو مقایسه کرد و خب تنها چیزی که‬
‫میتونست بگه این بود که کیونگسو حتی تو حالت خوابیده‬
‫هم چشماش درشت بودن بر خالف چشمهای پسری که االن‬
‫روی پاش ولو بود‪.‬‬

‫هیکل های جفتشون کوچولو بود و جونگین ناخوداگاه داشت‬


‫به اینکه کیونگسو چجوری توی بغلش جا شده بود فکر‬
‫میکرد‪.‬‬

‫در آخر نگاه جونگین سر خورد روی لبای بکهیون‪ .‬بکهیون لبای‬
‫باریکی داشت و با این حال‪ ،‬وسوسه انگیز به نظر میرسیدن‬

‫‪328‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫و کیونگسو‪ ...‬لعنت بهش اصال نمیشد لبهای قلبی و درشتش‬


‫رو با لبهای کسی مقایسه کرد‪ .‬اون لبا مخصوص اون پنگوئن‬
‫ساخته شده بودن‪.‬‬

‫با نقش بستن تصویر لبای کیونگسو توی ذهنش آروم زبونش‬
‫رو روی لبش کشید و قبل از اینکه بتونه جلوی چیزی رو‬
‫بگیره‪ ،‬دید انگشت شستش روی لب پایین بکهیون نشسته‬
‫و داره آروم روش کشیده میشه و بکهیون داره با چشمهای‬
‫گرد شده ش بهش نگاه میکنه‪.‬‬

‫‪+‬ببخشید‪.‬‬

‫باالخره بعد از یه سکوت چند ثانیه ای جونگین به خودش اومد‬


‫و دستش رو عقب کشید و بکهیون از روی پاش بلند شد‪.‬‬

‫در واقع هیچکدومشون هیچ ایده ای برای اینکه چه اتفاق‬


‫کوفتی ای افتاده نداشتن و تنها کاری که تو اون لحظه‬
‫میتونستن انجام بدن این بود که از هم فرار کنن‪.‬‬

‫‪329‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫و عجیب این بود که بکهیون اولین کسی بود که اینکارو انجام‬


‫داد!‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫جونگین نگران بود‪ .‬نمیدونست دقیقا دلیل کوفتیش برای‬


‫اون کار چی بوده اما میدونست هر چی بوده‪ ،‬جالب نبوده و‬
‫برای این از خودش عصبانی بود‪.‬‬

‫از طرف دیگه تا آخرین ساعت مدرسه دیگه هیچ برخوردی با‬
‫بکهیون که همیشه عین کنه بهش میچسبید نداشت و این‬
‫باعث میشد نگرانیش بیشتر بشه‪ .‬چون میترسید کارش‬
‫بکهیون رو ناراحت کرده باشه یا همچین چیزی و هر چقد هم‬
‫که با خودش کلنجار میرفت که بکهیون همیشه تشنه ی یه‬
‫توجه خرکی مثل این بوده و حاال که نصیبش شده چرا باید‬
‫ناراحت بشه‪ ،‬باز هم فایده نداشت و دلش آروم نمیگرفت‪.‬‬

‫‪330‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫و این که خودش اینجوری شده بود هم‪ ،‬بد فرم رو نروش بود‪.‬‬
‫چون مگه همیشه آرزوی اینو نداشت که بکهیون دوروبرش‬
‫نباشه؟ پس چرا االن ناراحت بود؟!‬

‫با عصبانیت و کالفگی دستشو تو موهاش برد و بهمشون‬


‫ریخت و به سمت قتلگاهش یعنی انباری مدرسه قدم‬
‫برداشت‪.‬‬

‫خوشبختانه اون روز‪ ،‬روز آخر تنبیهش بود و باالخره میتونست‬


‫بعد از یه هفته‪ ،‬یه نفس راحت بکشه و به موقع بره خونه‬
‫شون‪ .‬البته اگه میتونست از شر یکی از بچه موشهای باقی‬
‫مونده که به طور عجیب و رو اعصابی فرز و سریع بود‪ ،‬خالص‬
‫بشه‪.‬‬

‫تمیز کاری های انباری تموم شده بود و فقط مونده بود‬
‫وسایل داخلش رو سر جاشون بذاره و کلک اون موش‬
‫عوضی رو بکنه که خودش هفت برابر تمیز کاری دردسر‬
‫داشت‪.‬‬

‫‪331‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫همین که پیچید تو راهرویی که به انباری ختم میشد یهو‬


‫بکهیونو دید که از اون تو بیرون میاد و یه چیزی هم تو‬
‫دستشه‪ .‬پس قدماشو تند کرد و سمتش رفت‪.‬‬

‫‪+‬هی تو کجا غیبت زد؟ من میخواستم ازت معذرت خواهی‬


‫کنم‪ .‬اون‪...‬نمیدونم چیشد که اونکارو کردم ولی‪...‬‬

‫_چی داری میگی خنگه؟! کاری نکردی که‪.‬‬

‫‪+‬اما‪...‬‬

‫یهو یه چیزی تو دست بکهیون تکون خورد و جونگین با دیدن‬


‫همون توله موشی که چند روزی اسکلش کرده بود‪ ،‬یه جیغ‬
‫بلند کشید‪.‬‬

‫‪+‬این‪ ...‬این دست تو چیکار میکنه؟!‬

‫با ترس و تعجب پرسید و بکهیون به حالت چهره ش خندید‪.‬‬

‫_علت غیب شدنم همین فسقلی بود خب‪ ...‬اومده بودم‬


‫بگیرمش‪.‬‬

‫‪332‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬چی؟!تو‪ ...‬چرا؟!‬

‫_خب‪ ...‬دوستا برا هم خیلی کارا میکنن‪ .‬منم خواستم بهت‬


‫کمک کرده باشم‪.‬‬

‫‪+‬اما‪...‬‬

‫_باز میگه اما‪ ...‬اگه نمیخوای ولش کنم باز بره تو انباری‪.‬‬

‫‪+‬نهههه‪.‬‬

‫جونگین دوباره داد زد و بکهیون بلند تر خندید‪.‬‬

‫_خب پس چی؟!‬

‫‪+‬ممنون‪.‬‬

‫_نیازی به تشکر نیست‪.‬‬

‫‪+‬تو واقعا منو نجات دادی‪.‬‬

‫_یجوری نگو که انگار با تنفس مصنوعی به زندگی برت‬


‫گردوندم‪.‬‬

‫‪333‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون یهو از فاز افسردگی چند ساعت قبلش برگشته بود‬


‫به فاز دیوث بودن همیشگی و جونگین با اینکه اصال ازین‬
‫مسئله راضی نبود اما باز خندید‪.‬‬

‫‪+‬عوضی‪ .‬فکر کردم قراره تا ابد پریود بمونی و خوشحالم کنی‪.‬‬


‫زودتر بندازش دور‪ .‬از دیدنش حالت تهوع بهم دست میده‪.‬‬
‫موذی بی ریخت‪.‬‬

‫دو کلمه ی آخر رو به موش گفت و بکهیون سر تکون داد‪.‬‬

‫_برمیگردم کمکت‪.‬‬

‫‪+‬الزم نیست‪.‬‬

‫_میدونم از خداته‪.‬‬

‫جونگین لبخند زد و داخل انباری رفت تا زودتر وسایل بهم‬


‫ریخته رو سر جاشون بذاره و چند دقیقه بعدش بکهیون هم‬
‫بهش ملحق شد‪.‬‬

‫‪334‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین هیچوقت فکرش رو هم نمیکرد که یه روزی اوضاعش‬


‫با بکهیون جوری بشه که اون بخواد بهش کمک کنه و براش‬
‫موش بگیره‪ .‬هر چند با اینکه میدونست خیلی نامردیه که‬
‫اینجوری بگه اما مطمئن بود بکهیون محض رضای خدا موش‬
‫نمیگیره و حتما بعدا یه چیزی ازش میخواد!‬

‫به هر حال تقریبا نیم ساعت بعد انباری مثل روز اول و یا‬
‫حتی بهتر از اون شده بود و رسما داشت برق میزد و جونگین‬
‫که حس اینو داشت که اورست رو فتح کرده باشه‪ ،‬جیغی از‬
‫خوشحالی کشید و باعث شد صداش توی انباری بپیچه‪.‬‬

‫‪+‬باالخره راحت شدم‪.‬‬

‫با لبخند رو به بکهیون گفت و بی توجه به گرد و خاک کمی که‬


‫روی دستاش بود‪ ،‬دوید سمتش و محکم بغلش کرد‪.‬‬

‫_آی آی‪...‬وحشی یواشتر له شدم‪.‬‬

‫‪+‬خفه شو‪.‬‬

‫‪335‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با خنده گفت و یکم دیگه بکهیونو فشار داد و بعد‬


‫ازش جدا شد‪.‬‬

‫‪+‬واقعا ممنونم عنتر‪ .‬تو نبودی معلوم نبود تا کی باید با اون‬


‫توله موش میجنگیدم‪.‬‬

‫_قابلی نداشت دیک هد‪.‬‬

‫بکهیون هم با لحن خودش و با فحش جوابش رو داد و بعد‬


‫دوباره یه نیشخند نشوند رو لبش‪.‬‬

‫_هرچند من این کارو برای دوستیمون کردم ولی میتونی برام‬


‫جبرانش کنی‪.‬‬

‫‪+‬هوم؟!‬

‫جونگین گیج گفت و بکهیون یه قدم بهش نزدیک تر شد‪.‬‬

‫_من برای دوستیمون بهت کمک کردم تو هم میتونی برای‬


‫دوستیمون منو ببوسی‪ .‬خیلی راحته و اینجوری مساوی‬
‫میشیم‪.‬‬

‫‪336‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬تو قرار نیست آدم بشی نه؟!‬

‫_شاید اگه بوسم کنی بشم‪.‬‬

‫جونگین خندید و سری تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬یعنی واقعا جواب میده؟!‬

‫_میتونی امتحانش کنی‪.‬‬

‫‪+‬و اگه جواب نداد؟!‬

‫_اونقد ادامه میدی تا باالخره جواب بده‪.‬‬

‫‪+‬عوضی کوچولو‪.‬‬

‫_نمیخوای این عوضی کوچولو رو به خواسته ش برسونی؟!‬

‫‪+‬میترسم خواسته های بعدیت سخت تر از این یکی با‪...‬‬

‫بکهیون اصال آدم صبوری نبود و جونگین زیادی داشت لفتش‬


‫میداد پس بهتر بود خودش یکاری بکنه و این شد که هنوز‬
‫جمله ی جونگین تموم نشده بود که یهو یه جفت لب خیلی‬
‫نرم روی لباش نشستن و صداش رو خفه کردن‪.‬‬

‫‪337‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین شوکه از کار بکهیون با چشمهای باز بهش زل زده بود‬


‫و بکهیون راضی ازین موقعیت‪ ،‬با پوزخند روی لبش‪ ،‬مِ ک‬
‫آرومی به لب پایین جونگین زد اما همین که خواست جلوتر‬
‫بره صدای سومی باعث شد خودش هم مثل جونگین شوکه‬
‫و بی حرکت بشه‪.‬‬

‫_خب‪ ...‬حقیقتا منتظر همچین روزی بودم اما‪...‬‬

‫مدیر چوی جلوتر اومد و همونطور که پشت یقه ی جفتشونو‬


‫میگرفت و از هم فاصله شون میداد‪ ،‬ادامه داد‪.‬‬

‫_فکر نمیکردم مچتونو تو انباری مدرسه بگیرم‪.‬‬

‫و بعد هر دو پسر که تقریبا روح از تنشون به پرواز درومده بود‬


‫رو از انباری مدرسه بیرون کشید‪.‬‬

‫‪338‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 12‬‬

‫مدرسه به قدری خلوت و ساکت بود که میشد صدای نفس‬


‫های مورچه ها رو هم شنید و این به جونگین حس اینو میداد‬
‫که توی یه جزیره متروکه و خالی از هر جنبنده و جانداری‪،‬‬
‫منتظر اینه که یهو آتشفشانش فوران کنه و مواد مذابش اونو‬
‫خاکستر کنن‪.‬‬

‫به هر حال این سکوت بیشتر از اون طول نکشید وقتی که‬
‫بکهیون دهن باز تا چیزی بگه‪.‬‬

‫_ما‪...‬‬

‫اما قبل از اینکه بخواد کلمه ی دیگه ای بگه با اشاره دست‬


‫شبح خون آشام ساکت شد‪.‬‬

‫_من ازت چیزی پرسیدم بیون عزیز؟!‬

‫_نه‪.‬‬

‫‪339‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_پس تا اون موقع ساکت باش‪.‬‬

‫مدیر چوی با یه ابروی باال رفته ش گفت و بکهیون سری تکون‬


‫داد و دوباره یه سکوت یه دقیقه ای شکل گرفت‪.‬‬

‫_خب خب‪...‬کیم جونگین‪ .‬باالخره یه هفته تنبیهت تموم شد‬


‫درسته؟!‬

‫‪+‬بله‪.‬‬

‫جونگین سعی کرد ترسش رو توی لحنش نشون نده‪.‬‬

‫_و اون انباری مثل روز اولش شد درسته؟!‬

‫‪+‬بله‪.‬‬

‫جونگین باز هم کوتاه جواب داد‪.‬‬

‫_خوبه‪.‬‬

‫آقای چوی با لبخند بهش گفت و جونگین که توقع دیدن اون‬


‫لبخند رو نداشت ابروهاش کمی باال رفتن‪.‬‬

‫_اما خودت به تنهایی انجامش ندادی نه؟!‬

‫‪340‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫درسته! این تازه شروعش بود‪.‬‬

‫‪+‬من‪...‬فقط‪...‬نمیدونستم بکهیون امروز توی انباره و‪...‬‬

‫_و نباید ازش میخواستی تو کارت دخالت نکنه؟!‬

‫_اما‪...‬مگه چه اشکالی داره؟! مهم اینه که اون انبار کوفتی‪...‬‬


‫االن تمیز و براق شده‪.‬‬

‫بکهیون نتونست ساکت بمونه و با لحن معترضی گفت‪.‬‬

‫_اوه‪ ...‬اشکال! خب باید بگم که اشکالش تو اینه که این تنبیه‬


‫جونگین بود و از اونجایی که تمام همکالسی هاش تنبیه‬
‫جداگانه ای داشتن و تا روز آخر خودشون به تنهایی انجامش‬
‫دادن‪ ،‬این در حقشون بی انصافیه که جونگین‪ ،‬از کمک یه نفر‬
‫دیگه استفاده کنه‪ .‬اینطور فکر نمیکنی؟‬

‫«انصاف؟! انصافت به تخمم مرتیکه!»‬

‫بکهیون با عصبانیت تو دلش فریاد زد‪.‬‬

‫‪341‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_اما شما مطمئنین که جونگین تنها کسی بوده که از من‬


‫کمک گرفته؟!‬

‫_تو از چیزی خبر داری که من ندارم؟!‬

‫_خب راستش نه‪.‬‬

‫بکهیون گفت و نگاهشو به هر جایی انداخت غیر از مرد روبه‬


‫روش و این جونگینو عصبانی کرد‪.‬‬

‫‪+‬چرا وقتی چیزی نمیدونی الکی دهنتو باز میکنی؟!‬

‫_من فقط میخوام بهت کمک کنم نکبت‪.‬‬

‫‪+‬الزم نکرده‪ .‬لطف کن منو نادیده بگیر فقط‪.‬‬

‫_بی لیاقت‪.‬‬

‫‪+‬بی لیاقت؟! بخاطر چی اون وقت؟!‬

‫_بخاطر اینکه بهت کمک کردم اون موش کره خر رو بگیری و‬


‫تو داری نادیده ش میگیری‪.‬‬

‫‪342‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬و تو هم مزدتو گرفتی‪ .‬هر چند زوری و ناخواسته بود ولی به‬
‫هر حال‪.‬‬

‫_یعنی میخوای بگی ازون بوسه خوشت نیومد؟!‬

‫‪+‬باید خوشم میومد؟!‬

‫_همینه دیگه میگم بی لیاقتی‪ .‬همه آرزوشونه لبای من رو‬


‫ببوسن‪.‬‬

‫‪+‬خودشیفته ی متوهم‪ .‬برا همینه دوروبرت کلی آدم له له‬


‫میزنه؟!‬

‫_ایش‪ ...‬به هر حال لیاقتمو نداری دیک هد‪.‬‬

‫بکهیون و جونگین باز هم بی توجه به مدیر‪ ،‬داشتن توی دفتر‬


‫کارش با هم کل کل میکردن و این تا حدودی باعث شده بود‬
‫چیزی شبیه لبخند‪ ،‬روی لبهای مرد شکل بگیره‪.‬‬

‫_شبیه زن و شوهرایی هستین که توی سال سوم‬


‫ازدواجشونن‪.‬‬

‫‪343‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫آقای چوی یهو گفت و بکهیون و جونگین با چشمهایی که‬


‫داشتن از حدقه بیرون میپریدن بهش نگاه کردن‪.‬‬

‫_وات د فاک‪...‬‬

‫‪+‬چییی؟!‬

‫و این و اکنششون باعث شد آقای چوی تک خنده ای بکنه‪.‬‬

‫_بیخیال‪ .‬یجوری رفتار نکنین که انگار ندیدمتون توی انباری‬


‫داشتین چیکار میکردین و االنم منو کر فرض کردین‪.‬‬

‫‪+‬اون‪...‬اصال به من ربطی نداره‪.‬‬

‫جونگین فورا از خودش دفاع کرد‪.‬‬

‫_چطور به تو مربوط نیست وقتی طرف مقابل یه بوسه‬


‫بودی؟!‬

‫‪+‬اون یهو منو بوسید و قبل ازینکه بتونم پسش بزنم شما‬
‫رسیدین و‪...‬‬

‫_یعنی میخوای بگی یجورایی بهت تجاوز شده؟!‬

‫‪344‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_تجاوز دیگه چه کوفتیه؟! یجوری میگید انگار‪...‬‬

‫_انگار چی بیون؟!‬

‫بکهیون به سختی تونست جلوی خودش رو بگیره تا نگه‬


‫«انگار دیکمو تو کل سوراخای بدنش فرو کردم» و به جاش با‬
‫حرص گفت‪.‬‬

‫_انگار ازم حامله س‪.‬‬

‫و این جمله باعث شد صدای خنده ی آقای چوی توی اتاقش‬


‫اکو بشه‪.‬‬

‫_تو خیلی با نمکی بچه‪ .‬یه چیزی بگو که تو ذهن بگنجه‪.‬‬

‫آقای چوی همونطور بین خنده هاش گفت و جونگین چشم‬


‫غره ای به بکهیون رفت‪.‬‬

‫‪+‬فانتزیاتو تو ذهنت نگهدار لطفا‪.‬‬

‫_به هر حال‪ ...‬شما دوتا امروز کارایی رو کردین که نباید و من‬


‫هم باید تالفیش کنم‪.‬‬

‫‪345‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫آقای چوی بعد از تموم کردن خنده ش خیلی ریلکس گفت و‬


‫این باعث شد نفس جونگین بند بیاد‪.‬‬

‫_جونگین‪ ...‬تو بخاطر اینکه روز آخر تنبیهت رو یجورایی تقلب‬


‫کردی و البته بخاطر چند مورد بی احترامی به مدرسه و بی‬
‫نظمی‪ ،‬یه روز دیگه به تنبیهت اضافه میشه و باید زیر درختا‬
‫رو تمیز کنی‪ .‬اون کالغها خیلی کثیفن‪.‬‬

‫نگاهی به ساعتش انداخت و ادامه داد‪.‬‬

‫_از اونجایی که هنوز تا ساعت شیش وقت هست میتونی از‬


‫همین االن بری و کارتو شروع کنی و اگه تا قبل از ساعت‬
‫شیش تموم شد بیخیال یه روز کاملت میشم و از فردا آزادی‪.‬‬
‫و اما تو بکهیون‪ ...‬چون تا حاال چیز خاصی جز اتفاقی که امروز‬
‫توی انباری افتاد ازت ندیدم‪ ،‬اونو هم نادیده میگیرم و میتونی‬
‫بری اما بدون بار آخریه که این لطفو بهت میکنم‪.‬‬

‫_بله‪.‬‬

‫‪346‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_تو چرا هنوز اینجا وایسادی؟! فقط یه ساعت و نیم وقت‬


‫داری‪.‬‬

‫آقای چوی رو به جونگین گفت و باعث شد از جا بپره و هر دو‬


‫بعد از تعظیم کوتاهی از دفتر بیرون زدن و جونگین بدون‬
‫اینکه بخواد منتظر بمونه دهن بکهیون باز بشه تا چیزی بگه‬
‫به حیاط مدرسه رفت تا تنبیه اضافیش رو انجام بده‪.‬‬

‫انگار اونروز اونقدر هم روی شانس نبود که زودتر به خونه بره‬


‫و وقتی زیر درختهای مدرسه که توسط کالغها تبدیل به انبار‬
‫کود شده بود رو دید‪ ،‬فهمید که شانس اون روزش دقیقا مثل‬
‫صحنه ی مقابلشه‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫صبح اون روز وقتی جونگین پاشو به مدرسه گذاشت با‬


‫خودش گفته بود که حتما وقتی به خونه برگرده بخاطر تموم‬

‫‪347‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫شدن هفته ی جهنمیش یه جشن مفصل میگیره و شاید‬


‫شب هم به مادرش پیشنهاد بده برن بیرون و کمی تفریح کنن‬
‫اما حاال که عقربه های ساعت شیش و ربع رو نشون میدادن‪،‬‬
‫اون به اندازه ای خسته و داغون و البته کثیف بود که هر کی‬
‫میدیدش و از حال و روزش خبر نداشت فکر میکرد از توی‬
‫فاضالبی جایی شنا کنان بیرون اومده‪.‬‬

‫اون کالغهای جقی درست مثل یه گله گاو عمل کرده بودن و‬
‫انگار که مسابقه ی پرتاب گه از آسمون به زمین گذاشته‬
‫باشن‪ ،‬جوری اون تیکه از حیاط رو مزین به خرابکاریشون کرده‬
‫بودن که نشه با یه سطل آب و برس زمین شور پاکش کرد و‬
‫جونگین برای تمیز کردنشون‪ ،‬دست به دامن کاردک و چند‬
‫تایی کوفت و زهر مار شبیهش شده بود و نتیجه ش این بود‬
‫که االن عالوه بر کتف و کمرش که وحشتناک درد میکرد‪ ،‬کف‬
‫دستاش هم چند تایی تاول تخمی زده بود‪.‬‬

‫‪348‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اما خب هر چی که بود تونسته بود جونش رو نجات بده و از‬


‫فرداش دیگه آزاد بود و همونطور که داشت قدم های آخرش‬
‫رو برای رسیدن به خونه شون که اون روز و اون لحظه تو‬
‫چشماش امن ترین مکان دنیا و البته زیباترینش دیده میشد‪،‬‬
‫برمیداشت‪ ،‬تو ذهنش دنبال یه نقشه ی عالی برای به گه‬
‫کشیدن اون مدرسه و صد البته مدیر نفرین شده ش‬
‫میگشت‪.‬‬

‫اما خب ذهنش بیش از حد خسته بود‪ .‬پس تصمیم گرفت‬


‫اول به آرامش برسه و بعدا راجبش فکر کنه‪.‬‬

‫قبل از اینکه بخواد به خودش زحمت چرخوندن کلید توی قفل‬


‫در رو بده‪ ،‬با دیدن باز بودنش لبخندی زد و داخل رفت‪.‬‬

‫‪+‬من برگشتم‪.‬‬

‫با صدایی که خستگی توش موج میزد گفت و وقتی کیونگسو‬


‫به استقبالش اومد لبخند گنده ای بهش زد‪.‬‬

‫‪-‬اومدی!‬

‫‪349‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو متعجب به ظاهر داغون و کثیفش نگاه کرد و‬


‫جونگین که متوجه شده بود سر تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬حتی نمیتونی تصور کنی چه بالیی سرم اومد امروز‪ .‬ولی‬


‫خوشحالم‪.‬‬

‫همونطور که کوله پشتیش رو کنار تختش زمین میذاشت‬


‫گفت و کیونگسو پشت سرش ایستاد‪.‬‬

‫‪-‬چرا ک‪...‬کثیف شدی؟!‬

‫هنوز هم بعضی کلمات براش سخت بودن و باید درباره شون‬


‫فکر میکرد‪.‬‬

‫‪+‬بعدا میگم‪ .‬مامانم کجاس؟!‬

‫_من اینجام خرسی‪.‬‬

‫صدای مادرش رو از بیرون اتاق شنید و دنبالش رفت‪.‬‬

‫‪+‬سالم‪.‬‬

‫_سالم‪ .. .‬اوه خدای من چه بالیی سرت اومده؟!‬

‫‪350‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬چیزی نیست با حموم رفتن درست میشه‪.‬‬

‫جونگین به لباس فرم کثیفش نگاه کرد و دوباره نگاهش رو به‬


‫مادرش داد‪.‬‬

‫_ باید زودتر بری حموم اینجوری که نمیتونی غذا بخوری‪.‬‬

‫‪+‬اوه آره‪ ...‬خیلی بو میدم‪.‬‬

‫_پس میشه یه لطفی بکنی؟!‬

‫‪+‬هوم؟!‬

‫_کیونگسو رو هم با خودت ببر حموم‪ .‬اون بچه یه هفته س‬


‫که اینجاس اما حموم نرفته‪ .‬یعنی فرصتش پیش نیومده بود‬
‫میدونی که‪.‬‬

‫جونگین که هنوز گیج جمله ی اول بود پرسید‪.‬‬

‫‪+‬من ببرمش؟!‬

‫‪351‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_آره‪ .‬نکنه توقع داری من ببرمش؟! درسته که عین بچه هاس‬


‫و چیزی بلد نیست ولی باید بگم اون یه نوجوون مثل خودته‬
‫و من نمیتونم کمکی بهش بکنم‪.‬‬

‫‪+‬اما آخه چجوری؟!‬

‫_مثل دستشویی رفتن‪ .‬همونجوری که اونو یادش دادی اینو‬


‫هم یادش بده‪.‬‬

‫‪+‬اما‪...‬‬

‫_اما نداره‪ .‬زودتر برو حموم و بیا غذاتو بخور‪.‬‬

‫‪+‬مامان‪...‬‬

‫جونگین با صدای بلندی اعتراض کرد اما خانم کیم محلش‬


‫نذاشت و پشت در اتاقش غیب شد و جونگین موند و یه پسر‬
‫پنگوئنی که باید میبردش حموم‪.‬‬

‫نمیدونست چرا امروز همه باهاش لج کردن و قصد دارن‬


‫اذیتش کنن ولی اینو هم میدونست که نمیتونه از خواسته ی‬

‫‪352‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫مادرش فرار کنه پس سمت اتاقش چرخید و کیونگسو رو دید‬


‫که داره نگاش میکنه‪.‬‬

‫‪+‬هی باید بریم حموم‪.‬‬

‫‪-‬حموم؟!‬

‫‪+‬آره‪ .‬مطمئنم پنگوئنا از آب بدشون نمیاد‪.‬‬

‫کیونگسو ابروهاشو باال انداخت و جونگین به اتاقش رفت تا‬


‫یه دست لباس تمیز از کمد بیرون بکشه و روی تخت بذاره و‬
‫تقریبا پنج دقیقه ی بعد رو به روی کیونگسو تو حموم‬
‫ایستاده بود و داشت بهش یاد میداد که چجوری از دوش‬
‫استفاده کنه‪.‬‬

‫‪+‬مثل شیر آب روشوییه‪ .‬ولی فرقش اینه که آب از باال روی‬


‫سرت میریزه‪ .‬پس مواظب باش تا از سرد و گرم بودنش‬
‫مطمئن نشدی زیرش نری‪.‬‬

‫کیونگسو سر تکون داد و جونگین دکمه های لباسش رو باز‬


‫کرد‪.‬‬

‫‪353‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬پیرهن و شلوارتو بیرون بیار‪ .‬وقتی حموم میری نباید لباسی‬


‫تنت باشه‪.‬‬

‫کیونگسو از جونگین تقلید کرد و پیرهن و شلوارش رو بیرون‬


‫آورد و برای چند ثانیه نگاه پسر دیگه رو روی بدن لختش نگه‬
‫داشت‪.‬‬

‫«چرا هیچ مویی روی تنش نیست؟!»‬

‫جونگین از خودش پرسید و وقتی نگاه منتظر کیونگسو رو‬


‫دید سرشو تکون داد و خودش هم شلوارش رو از پاش بیرون‬
‫کشید‪.‬‬

‫‪+‬اصوال باید لباس زیرتو هم در بیاری ولی فعال بیخیالش‬


‫میشیم‪ .‬دفعه های بعد که خودت تنهایی اومدی حموم‬
‫میتونی اونو هم بیرون بیاری‪.‬‬

‫کیونگسو باز هم سر تکون داد و جونگین شیر آب رو باز کرد‬


‫تا آب رو تنظیم کنه و بعد زیر دوش رفت و اجازه داد گرمی‬
‫مطلوبش خستگیشو بشوره‪.‬‬

‫‪354‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫و تمام اون مدتی که زیر آب بود‪ ،‬کیونگسو داشت به دونه‬


‫های ریز آب که روی سینه و شکم جونگین میرقصیدن و پایین‬
‫میرفتن نگاه میکرد‪.‬‬

‫‪+‬به چی زل زدی؟!‬

‫جونگ ین بعد از چند لحظه از پسری که به پاهاش خیره بود‬


‫پرسید و کیونگسو فورا نگاهشو به صورتش داد‪.‬‬

‫‪-‬هیچی‪.‬‬

‫‪+‬دروغ گو‪ .‬برو زیر دوش وایسا‪.‬‬

‫کیونگسو فورا زیر آب رفت و با برخورد قطره هاش با بدنش‬


‫عقب کشید‪.‬‬

‫‪-‬من‪...‬میترسم ازش‪.‬‬

‫‪+‬ترس نداره‪ .‬عین بچه ها نباش‪.‬‬

‫‪-‬عین بچه ها؟!‬

‫‪355‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫همونطور که داشت نفس نفس میزد و آب روی صورتش رو‬


‫پاک میکرد پرسید‪.‬‬

‫‪+‬آره اونا هم مثل تو میترسن و فکر میکنن قراره خفه شن‪.‬‬

‫کیونگسو لباشو آویزون کرد‪.‬‬

‫‪+‬اگه میخوای تمیز شی باید تحملش کنی‪.‬‬

‫و کیونگسو رو اینبار با خودش زیر دوش برد‪.‬‬

‫‪+‬الزم نیست صورتت کامل زیر آب باشه چون اونجوری‬


‫نفست بند میاد‪.‬‬

‫کیونگسو سعی کرد مثل جونگین دماغش رو از آب بیرون‬


‫ببره و بعد لبخند زد‪.‬‬

‫جونگین دستش رو دراز کرد و یه قوطی شامپو برداشت و‬


‫کیونگسو منتظر نگاهش کرد‪.‬‬

‫‪+‬این شامپوعه‪ .‬باید به موهات بزنی تا تمیز شن‪.‬‬

‫‪356‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بعد کمی ازش کف دستش ریخت و به موهاش مالید و یکم‬


‫بعد کله ی جونگین تبدیل شد به یه گوله کف‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی سرت چیشد؟!‬

‫کیونگسو با وحشت پرسید و جونگین خندید‪.‬‬

‫‪+‬اینا کفن‪ .‬الزم نیست بترسی‪ .‬فقط باید مواظب باشی تو‬
‫چشمت نرن‪.‬‬

‫جونگین موهای خودش رو آب کشید و کمی شامپو کف‬


‫دستش ریخت و به کیونگسو نزدیک شد و اونو به موهای‬
‫کیونگسو مالید‪.‬‬

‫‪+‬چشماتو ببند و تا وقتی نگفتم باز نکن‪.‬‬

‫کیونگسو با تردید چشماشو بست و جونگین باز هم خندید‪.‬‬

‫‪+‬نیازی نیست بترسی‪.‬‬

‫و آروم مشغول حرکت دادن انگشتاش بین موهای پسرک‬


‫شد و عجیب بود که اینکار بهش آرامش میده‪.‬‬

‫‪357‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫از سمت دیگه کیونگسو کم کم با حرکت انگشتای جونگین‬


‫بین موهاش آروم گرفت و وقتی که جونگین انگشتاشو از‬
‫موهاش بیرون کشید و زیر آب بردش غر زد‪.‬‬

‫‪-‬چرا تمومش کردی؟!‬

‫جونگین با تعجب بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫‪+‬خب باید موهاتو بشوری دیگه‪.‬‬

‫‪-‬اما من دوست داشتم بازم موهامو اونجوری کنی‪.‬‬

‫جونگین به لحن و لبهای آویزونش لبخندی زد و بعد از اینکه‬


‫مطمئن شد دیگه کفی توی موهاش نیست گفت‪.‬‬

‫‪+‬میتونی چشماتو باز کنی‪.‬‬

‫کیونگسو به آرومی چشماشو باز کرد و با چهره ی جونگین رو‬


‫به رو شد‪.‬‬

‫‪+‬دوست داشتی موهاتو ماساژ میدادم؟!‬

‫‪-‬ماساژ؟!‬

‫‪358‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬آره همون حرکت انگشتام بین موهات‪.‬‬

‫جونگین با حوصله جواب داد‪.‬‬

‫‪-‬آره خیلی نرم و آروم بود‪.‬‬

‫کیونگسو هم صادقانه و کودکانه جواب داد و جونگین آروم‬


‫موهاشو بهم ریخت و کیونگسو باز چشماشو بست اما وقتی‬
‫جونگین پشت بهش چرخید اخم کرد‪.‬‬

‫«چرا باز تمومش کردی؟!»‬

‫تو دلش از جونگین پرسید و وقتی که اون برگشت و یه چیز‬


‫سفید که کیونگسو هیچ ایده ای برای اینکه اون چیه نداشت‪،‬‬
‫توی دستش دید منتظر نگاهشو به جونگین داد تا براش‬
‫توضیح بده‪.‬‬

‫‪+‬این لیفه‪.‬‬

‫‪-‬لیف؟! چه اسم بامزه ای‪.‬‬

‫‪+‬کجاش با مزه س آخه؟!‬

‫‪359‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬باهاش چیکار میکنن؟!‬

‫‪+‬اینو رو بدنت میکشی تا چرکات پاک شن‪.‬‬

‫‪-‬چرک؟!‬

‫‪+‬اوممم‪...‬منظورم کثیفیای رو بدنته‪.‬‬

‫‪-‬اما من که کثیف نیستم‪.‬‬

‫کیونگسو اعتراض کرد و جونگین بهش نزدیک شد و دست‬


‫راستش رو توی دستش گرفت و لیف رو روی پوستش کشید‬
‫و این باعث شد کیونگسو دردش بگیره و خودشو عقب بکشه‪.‬‬

‫‪-‬بسه‪ ...‬نمیخوام‪.‬‬

‫کیونگسو نالید و جونگین آروم لیف رو از روی دستش‬


‫برداشت‪.‬‬

‫‪+‬دستتو ببین‪ .‬به اینا میگن چرک و تا وقتی روی تنت باشن‬
‫یعنی تو کثیفی‪.‬‬

‫‪-‬اما این درد داره و من نمیخوام‪.‬‬

‫‪360‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬بازم مثل بچه ها شدی‪ .‬اگه اینا رو از بدنت پاک نکنی باعث‬
‫میشه تنت بخاره و اذیت شی‪.‬‬

‫‪-‬ولی‪...‬‬

‫‪+‬سعی میکنم آروم انجامش بدم تا دردت نگیره و تو هم اگه‬


‫قول بدی آروم وایسی و سروصدا نکنی بهت جایزه میدم‪.‬‬

‫‪-‬جایزه؟!‬

‫‪+‬آره‪ .‬جایزه‪.‬‬

‫‪-‬جایزه چیه؟!‬

‫جونگین که تازه یادش اومده بود کیونگسو نمیدونه جایزه‬


‫چیه‪ ،‬سرشو کمی کج کرد‪.‬‬

‫‪+‬خب‪ ...‬اگه تو پسر خوبی باشی و کاری که ازت میخوان رو‬


‫درست انجام بدی‪ ،‬بعدش بهت یه چیزی که دوست داری‬
‫میدن‪ .‬اسم اون چیز جایزه س‪.‬‬

‫‪-‬هر چی بخوام؟!‬

‫‪361‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬اوهوم‪.‬‬

‫‪ -‬پس من میخوام تو بازم با موهام بازی کنی‪ .‬من اینو خیلی‬


‫دوست دارم جونگینی‪.‬‬

‫کیونگسو با ذوقی کودکانه و در حالیکه سعی داشت آبی که‬


‫توی دهنش میرفت رو بیرون بده گفت و جونگین خنده ش‬
‫گرفت‪.‬‬

‫‪+‬فرصت طلب‪ .‬باشه‪ .‬پس باید بذاری تنتو لیف بکشم‪.‬‬

‫‪-‬فقط یواش‪.‬‬

‫‪+‬باشه‪ .‬حاال پشتتو بهم کن‪ .‬تا کمرتو تمیز کنم‪.‬‬

‫جونگین هیچوقت فکر نمیکرد که یه روزی کارش به جایی‬


‫برسه که بخواد پشت کسی رو لیف بکشه و چرکاشو پاک کنه‬
‫ولی سرنوشت جدیدا دوست داشت تجربه های جدیدی‬
‫بهش بده و لعنت بهش این یکی دیگه زیادی بود‪.‬‬

‫‪362‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو پشت بهش چرخیده بود و بدن سفید و یه دستش‬


‫مقابل چشمای جونگین بود و اون زیادی سعی داشت‬
‫چشماش جاهای دیگه ای از بدنش رو کشف نکنن‪.‬‬

‫هر چند که جونگین مطمئن بود یکی مثل بکهیون نیست و‬


‫گرایشاتش کامال عادیه اما کی میتونست در مقابل ناله های‬
‫ریز کیونگسو وقتی که داشت کمرش رو لیف میکشید‪،‬‬
‫مقاومت کنه‪ .‬اون یه جوری داشت صداشو بیرون میداد که‬
‫اگه کسی پشت در حموم می ایستاد و صداشونو میشنید به‬
‫این شک میکرد که دو نفر داخل حموم به کاری غیر از حموم‬
‫کردن مشغولن و خب این اتفاق هم افتاد‪.‬‬

‫وقتی کیونگسو که بخاطر سوزش یه نقطه از بدنش که حاال‬


‫بخاطر تعداد دفعاتی که جونگین سابیده بودش کامال سرخ‬
‫شده بود‪ ،‬تقریبا فریاد زد «بسه جونگینی‪ .‬اون خیلی بده اصال‬
‫هم اسمش بامزه نیست‪ .‬داره دردم میاد»‪ ،‬خانم کیم فورا‬
‫خودشو پشت در حموم رسوند‪.‬‬

‫‪363‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_جونگین همه چی اوکیه؟!‬

‫‪+‬آره مامان‪.‬‬

‫_پس کیونگسو چرا داد میزنه؟!‬

‫‪+‬اوه اون نمیذاره بدنشو تمیز کنم و همه ش نق میزنه‪.‬‬

‫_زیاد بهش سخت نگیر و زودتر بیاین بیرون‪.‬‬

‫‪+‬باشه مامان‪.‬‬

‫و باالخره جونگین رضایت داد که دست از پاک کردن بدن‬


‫پسرک برداره البته وقتی که کامال از تمیز شدن چرکاش‬
‫مطمئن شد‪.‬‬

‫بعد از اون کیونگسو رو زیر آب کشید و بهش گفت که بدنش‬


‫رو بشوره و در آخر بهش یه قالب صابون داد‪.‬‬

‫‪+‬این صابونه‪.‬‬

‫‪-‬چرا تموم نمیشن؟ اینم درد داره؟!‬

‫‪364‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو با چشمهایی که بخاطر کنترل اشکش از سوزش‬


‫بدنش سرخ شده بودن پرسید و جونگین دلش برای اون همه‬
‫مظلومیتش ضعف رفت‪.‬‬

‫‪+‬نه جوجه پنگوئن این درد نداره‪ .‬یه چیزیه مثل شامپو فقط‬
‫باید به بدنت بمالیش و کف درست کنی باهاش‪ .‬بوی خوبی‬
‫میده و باعث میشه پوستت نرم بشه‪ .‬فقط مواظب باش‬
‫کفش توی چشمت نره‪.‬‬

‫کیونگسو که ظاهرا از کف های شامپو خوشش اومده بود‬


‫فورا صابونو به بدنش کشید و طولی نکشید که پوست‬
‫شیریش زیر یه الیه نازک از کف پوشیده شد‪.‬‬

‫‪-‬خیلی خوبه‪ .‬دوسش دارم‪.‬‬

‫‪+‬تا حاال نشنیده بودم کسی از صابون خوشش بیاد‪.‬‬

‫کیونگسو بعد از کمی بازی با کف ها زیر آب رفت و با محو‬


‫شدن اونا‪ ،‬جونگین تونست پوست براق و گل انداخته ش رو‬

‫‪365‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫ببینه و باالخره رضایت بده که پسر کوچیک تر از حموم خارج‬


‫بشه‪.‬‬

‫‪+‬خب‪ ...‬تموم شد‪ .‬اینم از حموم رفتن‪.‬‬

‫‪-‬دفعه ی بعد کی میایم حموم؟!‬

‫‪+‬دفعه بعد خودت تنها میای‪.‬‬

‫‪-‬اما من دوست دارم با جونگینی بیام حموم و اون موهامو‬


‫بشوره‪.‬‬

‫جونگین بی توجه بهش سمت در حموم رفت‪.‬‬

‫‪+‬مامان میشه یه حوله نو بهم بدی؟!‬

‫منتظر جواب مادرش نموند و رو به کیونگسو کرد‪.‬‬

‫‪+‬حوله رو بپوش و برو توی اتاق و لباساتو عوض کن‪ .‬منم زود‬
‫میام بیرون و جایزه تو بهت میدم‪.‬‬

‫کیونگسو با ذوق هوا پرید و بی توجه به لخت بودن تناشون‬


‫جلو رفت و جونگین رو محکم بغل کرد‪.‬‬

‫‪366‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬ممنونم جونگینی‪.‬‬

‫و این جونگین بود که سعی داشت کشیده شدن بدن‬


‫کیونگسو به خودش رو ایگنور کنه چون لعنت بهش اون‬
‫زیادی بهش چسبیده بود‪.‬‬

‫‪+‬نیازی به تشکر نیست‪.‬‬

‫همونطور که کیونگسو رو از خودش جدا میکرد گفت و با دیدن‬


‫لباس زیرش که به تنش چسبیده بود نگاهشو ازش گرفت و‬
‫سمت در رفت‪.‬‬

‫‪+‬مامان‪.‬‬

‫_اومدم‪ .‬بگیرش‪.‬‬

‫خانم کیم فوری حوله رو به جونگین داد و جونگین همونطور‬


‫که در رو میبست گفت‪.‬‬

‫‪+‬حاال میتونی لباس زیرتو در بیاری و بری زیر آب‪ .‬من پشتم‬
‫بهته پس راحت باش‪.‬‬

‫‪367‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو نگاهی به تکه لباس تنش انداخت و فورا اونو از‬


‫پاش بیرون کشید تا زودتر کاری که جونگین گفته بود رو انجام‬
‫بده و بعد یه دقیقه گفت‪.‬‬

‫‪-‬تموم شد‪.‬‬

‫‪+‬بگیرش و تنت کن و بعد کمربندش رو ببند‪.‬‬

‫کیونگسو حوله ای که به سمتش گرفته شده بود رو گرفت و‬


‫اونو پوشید‪.‬‬

‫‪-‬حاال چیکار کنم؟!‬

‫جونگین باالخره برگشت‪ .‬قدمی جلو رفت و کاله حوله رو روی‬


‫سر پسرک انداخت و به صورت گردش نگاه کرد و لبخند زد‪.‬‬

‫‪-‬بیرون منتظرم باش‪ .‬البته لباساتو تنت کن که سرما نخوری‪.‬‬

‫‪-‬باشه‪.‬‬

‫و کیونگسو باالخره جونگین رو توی حموم تنها گذاشت‪.‬‬

‫‪368‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 13‬‬

‫وقتی جونگین به اتاقش رفت کیونگسو لباسهاشو تنش کرده‬


‫بود و لبه ی تخت نشسته بود و هنوز از موهاش آب میچکید‪.‬‬

‫جونگین سمت دیگه ی تخت رفت و لباسای خودشو برداشت‬


‫و پشت به کیونگسو چرخید تا اونا رو تنش کنه و تمام مدت‬
‫متوجه نگاه پسر کوچیکتر روی خودش بود‪.‬‬

‫باالخره جونگین حوله ی تنش رو از خودش جدا کرد و سمت‬


‫کیونگسو چرخید‪.‬‬

‫‪+‬حوله تو چرا گذاشتی روی تخت؟!‬

‫‪-‬نباید میذاشتم؟!‬

‫کیونگسو ساده پرسید‪.‬‬

‫‪+‬اینبار گذاشتی و تخت نم گرفت ولی دفعه ی بعد حواست‬


‫باشه‪ .‬بدش به من تا ببرم خشکش کنم‪.‬‬

‫‪369‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو حوله شو به جونگین داد و پسر تیره تر چند دقیقه‬


‫ای پشت در اتاق غیبش زد‪.‬‬

‫‪-‬خب جایزه م!‬

‫کیونگسو بعد از برگشتن جونگین فورا گفت و جونگین سر‬


‫تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬االن میام‪.‬‬

‫بعد سمت کمدش رفت و با یه چیزی که کیونگسو ایده ای‬


‫برای اینکه چیه؟! نداشت‪ ،‬برگشت‪.‬‬

‫‪+‬این سشواره‪.‬‬

‫جونگین در جواب نگاه پرسشگر کیونگسو گفت و اونو به برق‬


‫وصل کرد‪.‬‬

‫‪+‬بیا اینجا‪.‬‬

‫کیونگسو از روی تخت بلند شد و روی صندلی چوبی ای که‬


‫جونگین بهش اشاره کرده بود نشست‪.‬‬

‫‪370‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬با این آب موهاتو خشک میکنم‪.‬‬

‫‪-‬پس جایزه م چی؟!‬

‫‪+‬صبر کن درد سر‪.‬‬

‫جونگین آروم جواب داد و کیونگسو لباشو آویزون کرد‪.‬‬

‫‪-‬درد سر یعنی چی؟!‬

‫‪+‬یعنی‪ ...‬یعنی‪...‬‬

‫نمیدونست چه جوابی بده و از طرفی نمیخواست با گفتن‬


‫معنی واقعی درد سر به اون بچه‪ ،‬بیشتر از این لباش آویزون‬
‫شه پس فقط دکمه ی سشوار رو فشار داد و گرمی بادش رو‬
‫تنظیم کرد‪.‬‬

‫‪-‬این چیه؟! چرا صداش اینجوریه؟! ازش میترسم‪.‬‬

‫‪+‬نترس‪ .‬قول میدم ازش خوشت بیاد‪ .‬هوم؟!‬

‫جونگین ف ورا گفت و بعد از مطمئن شدن از داغ نبودن باد‬


‫سشوار‪ ،‬اون رو سمت سر کیونگسو گرفت و با شونه ای که‬

‫‪371‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫توی دستش بود آروم دسته ای از موهاشو گرفت و مشغول‬


‫خشک کردنشون شد‪.‬‬

‫‪-‬این‪ ...‬یجوریه جونگینی‪...‬‬

‫کیونگسو همونطور که گردنشو خم کرده بود و سرشو تکون‬


‫میداد گفت‪.‬‬

‫‪+‬قلقلکت میاد؟!‬

‫‪-‬قلقلک چیه؟! این گردنمو اذیت میکنه‪ ...‬خنده م میاد‪...‬‬

‫‪+‬قلقلک یعنی همین‪ .‬اینکه یه چیزی اینجوری خنده ت بیاره‬


‫بهش میگن قلقلک‪ .‬سعی کن صاف بشینی و گردنتو تکون‬
‫ندی‪ .‬ممکنه موهات کنده بشه‪.‬‬

‫کیونگسو از ترس کنده شدن موهاش صاف نشست اما‬


‫همین که جونگین یه دسته دیگه از موهاشو جدا کرد باز شروع‬
‫کرد به تکون خوردن و خندیدن‪.‬‬

‫‪-‬نمیشه جونگینی‪...‬نمیتونم‪.‬‬

‫‪372‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫همونطور بین خنده هاش گفت و جونگین چشماشو باز و‬


‫بسته کرد‪.‬‬

‫‪+‬آروم بگیر بچه بذار کارمو بکنم‪ .‬باید موهای خودمو هم‬
‫خشک کنم‪.‬‬

‫کیونگسو باز هم سعی کرد تکون نخوره اما تا آخر خشک‬


‫شدن موهاش این روند ادامه داشت و جونگین بعد از‬
‫خاموش کردن سشوار‪ ،‬یه نفس عمیق طوالنی کشید‪ .‬اینکار‬
‫خیلی ازش انرژی گرفته بود‪.‬‬

‫‪+‬خب تموم شد‪.‬‬

‫کیونگسو دستاشو آروم روی موهاش کشید و با حس‬


‫خشکیشون بلند ذوق کرد‪.‬‬

‫‪-‬وااای‪ ...‬دوباره مثل اولشون شدن‪ .‬ممنونم جونگینی‪ .‬اگه تو‬


‫و سشوار نبودین موهام تا همیشه اون جوری میموندن‪.‬‬

‫‪+‬اوال اونجوری نه و خیس‪ .‬وقتی آب به چیزی بخوره اونو‬


‫خیس یا تر میکنه‪ .‬بعدش هم‪ ...‬حتی اگه من یا سشوار هم‬

‫‪373‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫نبودیم تو میتونی با حوله موهاتو خشک کنی یا زیر نور آفتاب‬


‫بشینی و اونا خشک بشن و تو فصل گرم هم باد میتونه اونا‬
‫رو خشک کنه‪ ،‬پس حتما حضور من برای خشک شدن‬
‫موهات الزم نیست‪.‬‬

‫‪ -‬اما من دوست دارم جونگینی موهامو خشک کنه‪ .‬تو خیلی‬


‫آروم و مهربون انجامش میدی‪.‬‬

‫کیونگسو باالخره سمت جونگین برگشت و بهش لبخند زد و‬


‫جونگین به چشمهای براقش نگاه کرد‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی‪...‬موهای خودت هم خیسن‪.‬‬

‫‪+‬میدونم‪.‬‬

‫‪-‬خب زودتر خشکشون کن‪ .‬میخوای من برات انجامش بدم؟!‬

‫‪+‬نه خودم انجامش میدم‪ .‬تو فقط آروم بشین‪.‬‬

‫‪-‬باشه‪.‬‬

‫‪374‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو فورا از روی صندلی بلند شد و روی تخت نشست‬


‫و جونگین مشغول خشک کردن موهاش شد و تمام مدت‬
‫میتونست نگاه کیونگسو روی خودش رو از توی آینه ی‬
‫مقابلش ببینه‪.‬‬

‫«منم میتونم انگشتامو بین موهاش ببرم؟!»‬

‫کیونگسو همونطور که به موهای جونگین خیره بود از خودش‬


‫پرسید و همین که جونگین سشوار رو خاموش کرد و سمتش‬
‫چرخید‪ ،‬از روی تخت پرید و رو به روی جونگین با فاصله ی‬
‫کمی ایستاد‪.‬‬

‫جونگین سوالی بهش نگاه میکرد و کیونگسو باالخره کاری که‬


‫دلش میخواست رو انجام داد‪.‬‬

‫آروم انگشتاشو بین موهای پشت سر جونگین فرو برد و‬


‫پوست سرش رو با نوک انگشتاش لمس کرد و به حس فوق‬
‫العاده ای که به انگشتاش منتقل میشد لبخند زد‪.‬‬

‫‪+‬چیکار داری میکنی؟!‬

‫‪375‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین گیج پرسید و کیونگسو دستشو پایین آورد‪.‬‬

‫‪-‬فقط میخواستم ببینم چجوریه‪.‬‬

‫‪+‬خب چجوری بود؟!‬

‫‪ -‬خیلی خوب و آرامش بخش بود‪ .‬تو هم‪ ...‬تو هم وقتی با‬
‫موهای من بازی میکردی‪ ،‬دوستش داشتی؟!‬

‫کیونگسو معصومانه پرسید و منتظر به چشمای گیج و شاید‬


‫ترسیده ی جونگین خیره شد‪.‬‬

‫‪+‬خب‪...‬‬

‫_جونگین‪ ،‬کیونگسو‪ ...‬شام حاضره‪.‬‬

‫صدای خانم کیم به کمک جونگین اومد و پسر بزرگتر راضی‬


‫ا زین کمک‪ ،‬فورا از اتاق و کیونگسو فرار کرد و سعی کرد به‬
‫آرامشی که از حرکت انگشتهای پسر کوچیکتر بین موهاش‬
‫بهش دست داده‪ ،‬فکر نکنه‪.‬‬

‫‪376‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫«اگه من از لمس شدن موهام و بازی با موهاش لذت بردم‪،‬‬


‫پس اونم همین حس رو داشته‪».‬‬

‫کیونگسو با لبخند به جای خالی جونگین نگاه کرد و پرورش‬


‫دادن افکار و نقشه هاش رو به بعد از شام موکول کرد‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫جونگین همونطور که شامش رو میخورد‪ ،‬داشت داستان یه‬


‫هفته ای که گذشته و اتفاقاتی که براش افتاده بود رو برای‬
‫کیونگسو و مادرش تعریف میکرد‪ .‬البته بخش هایی که به‬
‫بکهیون مربوط میشد رو ازشون فاکتور گرفت و برای توجیه‬
‫تنبیه آخرش هم ‪ ،‬گفت که بخاطر اینکه ناخواسته به آقای‬
‫چوی فحش داده‪ ،‬اون احمق کینه ای ازش خواسته با کالغها‬
‫در بیفته‪.‬‬

‫‪377‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫و تمام مدت خانم کیم و کیونگسو میتونستن اون اتفاقات رو‬


‫مثل یه فیلم ترسناک مدرسه ای تصور کنن‪.‬‬

‫_تو چرا به من چیزی راجبش نگفتی؟! من میتونستم جلوی‬


‫این همه خشونت رو بگیرم‪.‬‬

‫خانم کیم با عصبانیت کنترل شده ای گفت و جونگین سرشو‬


‫به چپ و راست تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬نمیشد مامان‪ .‬میدونین که اون شبح خون آشام هر چیزی‬


‫ازش بر میاد‪ .‬همون روز اول گفت اگه به خانواده هامون بگیم‬
‫تنبیهمون دو برابر میشه‪.‬‬

‫_و شما هم مثل یه احمق‪ ،‬حرفاشو باور کردین و ازتون‬


‫بیگاری کشید‪ .‬واقعا که احمقید‪.‬‬

‫‪+‬مامان سرزنشم نکن بعد از این همه سختی‪.‬‬

‫جونگین با لبهای آویزون نالید و خانم کیم چشم غره ای به‬


‫پسر ناز پروده ش رفت‪.‬‬

‫‪378‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_اون تنبیه ها بخاطر حماقتتون بوده‪ .‬هیچ مدیری حق نداره‬


‫اینجوری از دانش آموزاش کار بکشه و تو و هم کالسی های‬
‫نادونت تمام مدت سکوت کردین و هیچکدوم چیزی به‬
‫خانواده هاتون نگفتین‪ .‬اگه حتی یه نفرتون حرف میزد‪ ،‬اون‬
‫وقت بقیه هم با خبر میشدیم و میرفتیم مدرسه و حساب‬
‫اون مدیر مسخره تون رو میذاشتیم کف دستش‪.‬‬

‫خانم کیم نفس عمیقی کشید تا خشمش رو کنترل کنه‪.‬‬

‫_خدای من باورم نمیشه تمام این یه هفته بهم گفتی برای‬


‫اون جشن مسخره آماده میشین برای همین دیر برمیگردی‬
‫خونه‪.‬‬

‫‪+‬معذرت میخوام مامان‪.‬‬

‫_معذرت خواهی الزم نیست‪ .‬به اندازه ی کافی تنبیه شدی‬


‫پس درستو گرفتی‪.‬‬

‫‪379‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین سرشو پایین انداخت و خانم کیم ازینکه پسرکش رو‬


‫دعوا کرده از خودش عصبانی شد‪ .‬پس کمی سمتش خم شد‬
‫و دستش رو روی موهاش کشید‪.‬‬

‫_اشکالی نداره خرسی‪ .‬ببخشید عصبانی شدم‪ .‬حاال شامتو‬


‫بخور‪.‬‬

‫لبخندی به جونگین زد و چاپستیک خودش رو توی دست‬


‫گرفت‪.‬‬

‫‪-‬شما هم وقتی با موهای جونگینی بازی میکنید‪ ،‬دوستش‬


‫دارید؟!‬

‫کیونگسو یهو پرسید و خانم کیم و جونگین با تعجب بهش‬


‫نگاه کردن‪ .‬انگار اون پسر زیادی این مسئله رو جدی گرفته‬
‫بود‪.‬‬

‫_خب‪ ...‬آره فکر کنم همه اینو دوست دارن‪.‬‬

‫‪-‬که موهای جونگینی رو لمس کنن؟!‬

‫‪380‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خانم کیم خندید‪.‬‬

‫_نه‪ ...‬هر کسی ازینکه موهای کسی که دوستش داره رو‬


‫لمس کنه‪ ،‬خوشش میاد‪.‬‬

‫‪-‬یعنی جونگینی هم منو دوست داره؟!‬

‫کیونگسو به آرومی پرسید و غذا توی گلوی جونگین پرید و به‬


‫سرفه ش انداخت‪.‬‬

‫‪+‬چی‪ ...‬چی داری میگی بچه؟! زود شامتو‪...‬بخور‪.‬‬

‫جونگین ما بین سرفه هاش غرید و کیونگسو که توقع اینو‬


‫نداشت‪ ،‬با لبهای آویزون به ظرف غذای مورد عالقه ش نگاه‬
‫کرد‪ .‬غذایی که با شنیدن این جواب دیگه میلی به خوردنش‬
‫نداشت‪.‬‬

‫پس با تشکر کوتاهی که زیر لب گفت از پشت میز بیرون اومد‬


‫و به اتاق جونگین رفت تا توی دیدش نباشه‪.‬‬

‫«اون منو دوست نداره؟!»‬

‫‪381‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫و با سوالی که توی سرش پررنگ میشد و چشمهایی که هر‬


‫لحظه از اشک پر تر میشدن‪ ،‬گوشه ی تخت دراز کشید‪.‬‬

‫_ناراحتش کردی‪.‬‬

‫‪+‬چی؟!‬

‫_نباید اونجوری جوابشو میدادی جونگین‪.‬‬

‫‪+‬اما‪...‬من که چیزی نگفتم‪.‬‬

‫_اون پسر خوبیه و با اینکه یکم دردسر داره اما آروم و‬


‫مهربونه‪ .‬میدونم هنوز باهاش کنار نیومدی اما سعی کن‬
‫باهاش یکم نرمتر شی‪.‬‬

‫‪+‬مامان‪ ...‬من باهاش بدم؟!‬

‫_نه بد نیستی‪ .‬اما‪ ...‬میدونی اون دنبال توجهه‪ .‬دوست داره‬


‫بهش مهربونی بشه‪ .‬من بیشتر از تو باهاش وقت میگذرونم‬
‫و توی همین یه هفته فهمیدم که روحیه ی حساس و لطیفی‬
‫داره‪ .‬خیلی ساده خوشحال میشه و خیلی راحت‪ ،‬غمگین‪ .‬با‬

‫‪382‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اینکه درکی از کلمه ی مادر نداره اما همین که توجه و عالقه‬


‫ی من به تو رو میبینه ‪ ،‬معلومه که اونم دوست داره یکی که‬
‫بهش توجه و عالقه نشون بده رو داشته باشه‪ .‬من سعی‬
‫میکنم جای خالی ای که حس میکنه رو براش پر کنم اما‬
‫نمیدونم چرا اون این توجه رو از سمت تو میخواد‪.‬‬

‫خانم کیم با حوصله توضیح داد و جونگین گیج به مادرش‬


‫نگاه کرد‪.‬‬

‫‪+‬میگی چیکار کنم مامان؟!‬

‫_نمیدونم‪ .‬اگه فکر میکنی چیزی باعث میشه خوشحال شه‪،‬‬


‫براش انجام بده‪.‬‬

‫‪+‬اما این بد عادتش میکنه و ممکنه توقعش رو باال ببره‪.‬‬

‫_من که نمیگم بیست و چهار ساعته انجامش بده‪ .‬فقط بعد‬


‫از مدرسه و درست یه تایمی رو برای اون در نظر بگیر‪.‬‬

‫‪+‬باشه‪.‬‬

‫‪383‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین همون طور که سرشو تکون میداد گفت‪.‬‬

‫_البته منو هم فراموش نکن‪.‬‬

‫خانم کیم به شوخی و با خنده گفت و جونگین رو هم به خنده‬


‫انداخت‪.‬‬

‫‪+‬مگه میتونم؟!‬

‫خانم کیم باز بوسه ی آرومی روی پیشونی پسرش گذاشت‬


‫و همونطور که گونه شو با نوک انگشتش نوازش میکرد گفت‪.‬‬

‫_نمیتونی خرسی‪ .‬برو پیشش و از دلش در بیار‪.‬‬

‫جونگین سری تکون داد و به آرومی از پشت میز بلند شد‪.‬‬

‫وقتی در اتاق رو بست و سمت تخت چرخید کیونگسو رو دید‬


‫که دراز کشیده و زانوهاشو توی شکمش جمع کرده‪.‬‬

‫نزدیک تر رفت و روی تخت و پشت سرش نشست‪.‬‬

‫‪+‬بیداری؟!‬

‫‪384‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫صدای فین فین کیونگسو جواب جونگین بود و باعث شد‬


‫اخماش توی هم برن‪.‬‬

‫‪+‬معذرت میخوام که عصبانی شدم‪.‬‬

‫باز هم جوابی از کیونگسو نشنید و بیشتر از خودش عصبانی‬


‫شد‪.‬‬

‫‪+‬منو میبخشی؟!‬

‫باز هم سکوت و جونگین ازینکه میدید منت کشیش داره‬


‫طوالنی میشه حرصش گرفت‪ .‬اون بچه پنگوئن به موقعش‬
‫خوب بلد بود زرنگ باشه‪.‬‬

‫‪+‬االن قهری که جوابمو نمیدی؟!‬

‫‪-‬قهر چیه؟!‬

‫کیونگسو باالخره به حرف اومد و جونگین ازینکه باز هم مثل‬


‫بچه ها سوال پرسیده خنده ش گرفت‪.‬‬

‫‪+‬همین که جوابمو نمیدی و منو نادیده میگیری یعنی قهری‪.‬‬

‫‪385‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬قهر نیستم‪.‬‬

‫‪+‬پس چرا برنمیگردی سمتم و جوابمو نمیدی؟!‬

‫‪-‬نمیخوام‪.‬‬

‫‪+‬چرا؟!‬

‫کیونگسو باز هم سکوت کرد و بجاش صدای فین فینش باز‬


‫بلند شد‪.‬‬

‫‪+‬هی‪ ...‬میدونی گریه کردن کار بچه هاس؟!‬

‫‪-‬یعنی آدم بزرگا گریه نمیکنن؟!‬

‫جونگین با خنده جواب داد‪.‬‬

‫‪+‬میخوای بگی تو هم آدم بزرگی؟!‬

‫‪-‬نیستم؟!‬

‫‪+‬نه تو یه جوجه پنگوئن فسقلی درد سر سازی‪.‬‬

‫‪386‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫صدای فین فین کیونگسو بند اومد و جونگین باالخره رضایت‬


‫داد چیزی که مغزش بهش فرمان میده رو انجام بده‪ .‬پس‬
‫دستش رو آروم بین موهای نرم کیونگسو فرو برد‪.‬‬

‫_مگه جایزه تو نمیخواستی؟!‬

‫و به آرومی انگشتاشو حرکت داد‪.‬‬

‫اما کیونگسو باز هم سمتش برنگشت و این جونگین رو گیج‬


‫تر کرد‪ .‬مگه اون منتظر همین نبود؟!‬

‫‪+‬ک‪...‬کیونگسو‪.‬‬

‫به سختی برای اولین بار اونو به اسمش صدا زد و طولی‬


‫نکشید که کیونگسو روی تخت به سمتش چرخید و جونگین‬
‫تونست چشم و بینی سرخش رو ببینه‪.‬‬

‫‪-‬تو اسممو صدا زدی؟!‬

‫‪+‬چی؟!‬

‫‪387‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬برای اولین بار با اسمم منو صدا زدی جونگینی و بهم نگفتی‬
‫پسر پنگوئنی‪.‬‬

‫خیره به چشمهای جونگین جواب داد و جونگین لبشو از داخل‬


‫گاز گرفت‪ .‬اون بچه انگار بیشتر از هر چیزی منتظر این بوده‬
‫که اسمشو از زبون جونگین بشنوه و حاال این اتفاق افتاده‬
‫بود و جونگین نمیدونست به چه دلیل کوفتی ای نمیتونست‬
‫به چشمای پسر خوابیده روی تخت نگاه کنه‪.‬‬

‫‪+‬مگه نمیخواستی جایزه تو بهت بدم؟!‬

‫باز هم سوالش رو تکرار کرد تا از بحثی که اذیتش میکرد فرار‬


‫کنه و کیونگسو با چشمهای براقش بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫‪-‬میخوام‪.‬‬

‫‪+‬پس اینجوری نگام نکن‪.‬‬

‫جونگین فوری گفت و کیونگسو نگاهش رو ازش گرفت‪.‬‬

‫‪+‬بیا نزدیکتر‪.‬‬

‫‪388‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو خودش رو جلو کشید و جونگین به پاهاش اشاره‬


‫کرد‪.‬‬

‫‪+‬سرتو بذار روی پام‪.‬‬

‫‪-‬چی؟!‬

‫‪+‬اینجا‪...‬‬

‫به رونش که صاف روی تخت بود ضربه ی آرومی زد و‬


‫کیونگسو کاری که خواسته بود رو انجام داد‪.‬‬

‫انگشتای جونگین سریع راه خودشونو بین موهاش پیدا کردن‬


‫و کیونگسو از لذتی که یهو بهش دست داد چشمهاشو بست‪.‬‬

‫‪+‬معذرت خواهیمو قبول میکنی؟!‬

‫جونگین همونطور که به چهره ی غرق آرامش کیونگسو نگاه‬


‫میکرد پرسید و کیونگسو همونطور چشم بسته جواب داد‪.‬‬

‫‪-‬خیلی دوسش دارم‪.‬‬

‫‪389‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫مهم نبود اگه جونگین اونجوری بهش توپیده بود و باعث شده‬
‫بود قلبش بشکنه و اشک بریزه‪ ،‬وقتی که اینجوری میتونست‬
‫با نوازش انگشتاش‪ ،‬تیکه های قلبش رو دوباره به هم‬
‫بچسبونه و گرما رو بهش ببخشه‪.‬‬

‫این یعنی جونگین هم دوستش داشت و کیونگسو چیزی غیر‬


‫از این مگه میخواست؟!‬

‫جونگین اونقدر به کارش ادامه داد که نفس های کیونگسو‬


‫آروم شدن و پسرک روی پاش خوابش برد‪.‬‬

‫پس به آرومی سرش رو از روی پای خودش بلند کرد و روی‬


‫بالش جا داد و بعد از مرتب کردن پتو روی اون خودش هم‬
‫کنارش خزید و چهره ی غرق خوابش رو از نظر گذروند و‬
‫خودش هم نفهمید کی خوابش برد‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫‪390‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین داشت توی تایم استراحت تمرین های شیمی رو که‬


‫تقریبا دو سه تا دیگه ازشون مونده بود رو مینوشت که سایه‬
‫ی یکی رو دفترش افتاد‪.‬‬

‫_هی‪ ...‬هنوز داری مینویسی؟!‬

‫و خب نیازی نبود سرش رو باال ببره و ببینه کیه وقتی بکهیون‬


‫خودش‪ ،‬خودش رو معرفی کرد‪.‬‬

‫‪+‬میبینی که‪ .‬چرا اینجایی؟!‬

‫_همینجوری‪ .‬گفتم یکم حرف بزنیم‪.‬‬

‫‪+‬وقت ندارم‪.‬‬

‫_خب نیازی نیست تو چیزی بگی من میگم‪.‬‬

‫‪+‬حواسمو پرت میکنی و اشتباه میکنم و کالغه پدرمو در‬


‫میاره‪ ...‬هووووف کالغای گه‪ .‬چرا زندگیم پر شده از کالغ؟!‬

‫جونگین باالخره نگاهشو از دفترش گرفت و نالید و بکهیون به‬


‫حال زارش خندید‪.‬‬

‫‪391‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_شاید چون از همکارشون خوششون میاد‪.‬‬

‫‪+‬همکار؟!‬

‫_آره‪ .‬کالغا شغلشون جق زدنه و ازونجا که تو هم یه سینگل‬


‫بدبختی و کسیو نداری که بکنیش یا بکنتت پس‪...‬‬

‫‪+‬خفه شو بکهیون فقط خفه شو‪.‬‬

‫_مگه دروغ میگم؟! اگه میخوای کالغا ازت بکشن بیرون باید‬
‫از سینگلی بیای بیرون و بیفتی رو یکی و من میتونم این‬
‫لطفو در حقت بکنم‪.‬‬

‫جونگین با چشمهایی که از خشم سرخ شده بودن به بکهیون‬


‫که با لبخند با آرامشی بهش نگاه میکرد خیره شد و بعد غرید‪.‬‬

‫‪+‬اگه نمیخوای تک تک اون کالغا رو از نوک تو سوراخای‬


‫بدنت فرو کنم‪ ،‬دهنتو ببند و از جلو چشمام گم شو‪.‬‬

‫_وااااو‪ ...‬میدونی خشن که میشی جذاب تری؟!‬

‫‪+‬بکهیون‪.‬‬

‫‪392‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین اینبار نالید و بکهیون راضی از اینکه تونسته جونگین‬


‫رو زجر بده پوزخند زد‪.‬‬

‫_بیبی‪.‬‬

‫و ثانیه ی بعد جونگین بود که با خودکار و دفتر توی دستش‬


‫به پسر کنارش حمله کرده بود و صدای داد بکهیون توی‬
‫کالس خالی اکو میشد‪.‬‬

‫_وحشی بسه‪...‬‬

‫‪+‬مگه نگفتی خشن دوست داری؟! پس اعتراض نکن‪.‬‬

‫و باز هم با دفترش ض ربه هاشو حواله ی باسن بکهیون کرد‪.‬‬

‫_لعنتی برای بار اول بهتر نیست آرومتر باشی؟!‬

‫بکهیون باز هم جوری حرف میزد انگار بین سکس باشن و اگه‬
‫کسی از کنار کالس رد میشد هم قطعا همین فکر رو میکرد‪.‬‬

‫‪+‬دهنتو ببند تا دوباره به گامون ندادی نفله‪.‬‬

‫جونگین غرید و باالخره از روی بکهیون بلند شد‪.‬‬

‫‪393‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬خدا لعنتت کنه‪ .‬بخاطر تو کلی عقب موندم‪.‬‬

‫جونگین همونطور که دفتر لوله شده ش رو باز میکرد‪،‬‬


‫سرجاش روی نیمکت نشست و دوباره مشغول نوشتن شد‬
‫و بکهیون بعد از تکوندن گرد و خاکهای لباسش کنارش جا‬
‫خوش کرد‪.‬‬

‫_میگم خرسی‪.‬‬

‫بکهیون به آرومی گفت‪.‬‬

‫‪+‬بکهیون اگه بخوای چرت بگی اینبار واقعا خفه ت میکنم‪.‬‬

‫_نه وحشی‪ .‬میگم به نظرت عجیب نبود شبح دیروز بخاطر‬


‫بوسه مون تنبیهمون نکرد؟!‬

‫بکهیون منتظر به جونگین نگاه کرد و جونگین همونطور که‬


‫مینوشت جواب داد‪.‬‬

‫‪394‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬من که از کارهای اون عوضی سر در نمیارم‪ .‬البد به موقعش‬


‫سفارش میکنه بخاطر اون بوسه کالغها لبامونو با نوکاشون‬
‫از جا بکنن‪.‬‬

‫بکهیون از تصور چیزی که جونگین گفته بود فورا دستاشو‬


‫روی لباش گذاشت و اخم کرد‪.‬‬

‫_نمیتونی یکم نرمتر فکر کنی؟! این دیگه خیلی وحشیانه س‪.‬‬

‫‪+‬از کسی که همه جوره مورد لطف اون عوضی قرار گرفته‬
‫توقع غیر از اینو نداشته باش‪.‬‬

‫_اما من فکر میکنم یه دلیل دیگه ای پشتش بوده‪.‬‬

‫‪+‬مثال چی؟!‬

‫_مثال اینکه شبح هم گِیه‪.‬‬

‫‪+‬چی؟!‬

‫جونگین با خنده پرسید‪.‬‬

‫‪+‬خل شدی؟! انقدر تو کف یه دیک موندی که زده به سرت‪.‬‬

‫‪395‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_نمیدونم شاید همینه که تو میگی اما اون خیلی عادی‬


‫باهامون برخورد کرد انگار که مچ یه دختر و پسر رو گرفته‬
‫باشه‪.‬‬

‫‪+‬خب که چی؟! میشه انقدر راجب اون تجاوزت حرف نزنی؟!‬

‫_پیف‪...‬من باید بفهمم دلیلش چی بوده‪.‬‬

‫‪+‬چجوری؟! میخوای بری تحریکش کنی و شلوارتو جلوش‬


‫پایین بکشی و ببینی و اکنشش چیه؟!‬

‫_هوم! فکر بدی نیس‪.‬‬

‫‪+‬هرزه‪.‬‬

‫_شایدم باید با یکی دیگه جلوش اینکارو انجام بدم و‬


‫و اکنشش رو ببینم‪.‬‬

‫بکهیون با نیشخند و نگاه شیطانیش به جونگین خیره شد و‬


‫جونگین همونطور که اخم میکرد بهش هشدار داد‪.‬‬

‫‪ +‬به نفعته اون یه نفر دیگه من نباشم بکهیون وگرنه‪...‬‬

‫‪396‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_وگرنه چی بیبی؟! تریسام دوست نداری؟!‬

‫با به صدا در اومدن زنگ مدرسه جونگین با اخم غلیظ تری به‬
‫بکهیون خیره شد‪.‬‬

‫‪+‬لعنت بهت بیون بکهیون‪ .‬بخاطر تو تایم استراحتمو به‬


‫وراجی گذروندم و هیچی ننوشتم‪.‬‬

‫جونگین داد زد و بکهیون با نیشخند از کنارش بلند شد و‬


‫همونطور که به سمت در کالس میرفت گفت‪.‬‬

‫_به زودی نقشه مو عملی میکنم‪.‬‬

‫و جونگین رو با کلی فکر و دغدغه و البته تمرینهای ننوشته‬


‫ش تنها گذاشت‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫‪397‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اینکه جونگین اون روز زودتر به خونه برگشته بود برای‬


‫کیونگسو عجیب بود‪ .‬در واقع جونگین به موقع به خونه اومده‬
‫بود اما چون یه هفته ی قبل تاخیر داشت برای کیونگسو‬
‫اینطور به نظر میرسید‪.‬‬

‫جونگین بعد از خوردن ناهارش به اتاقش رفته بود و داشت‬


‫تمرینهای شیمی رو مینوشت و کیونگسو رو به روی تلویزیون‬
‫نشسته بود و داشت کارتون تماشا میکرد!‬

‫داستان کارتون مربوط به یه پسر بچه بود که یه پنگوئن رو‬


‫پشت در خونه شون پیدا کرده بود و دنبال کسی میگشت که‬
‫بتونه اونو به خونه ش برگردونه‪.7‬‬

‫شخصیت های کارتون کیونگسو رو شدیدا یاد خودش و‬


‫جونگین مینداختن و نمیدونست چرا داره اسمشون رو توی‬
‫ذهنش به جونگین و کیونگسو تغییر میده‪.‬‬

‫‪7‬‬
‫انیمیشن گمشده و پیدا شده نوشته ی الیور جفرز و ساخته ی فیلیپ )‪(Lost & found‬‬
‫هانت‬

‫‪398‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫پسرک توی کارتون با حوصله به پنگوئن کمک میکرد و‬


‫کیونگسو با یاد آوری وقت هایی که جونگین بهش کمک‬
‫میکرد یا با حوصله بهش چیزی یاد میداد‪ ،‬لبخند زد‪.‬‬

‫_داری کارتون میبینی؟!‬

‫‪ -‬آره ولی هیچی از حرفهاشون نمیفهمم‪ .‬اون‪ ...‬نمیدونم چی‬


‫میگه‪.‬‬

‫خانم کیم لبخند زد‪.‬‬

‫_اوممم‪ .‬اون دوبله نشده‪ .‬صبر کن از جونگین بپرسم اگه‬


‫کاری نداشت بیاد برات تعریف کنه‪.‬‬

‫بعد به اتاق جونگین رفت و چند لحظه بعد برگشت‪.‬‬

‫_خب جونگین گفت االن باید درساشو بخونه و وقت نداره‬


‫ولی من قول میدم بعدا برات کتاب داستان یا فیلمشو بگیرم‬
‫تا ببینیش‪.‬‬

‫‪-‬کتاب داستان؟!‬

‫‪399‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_آره‪ .‬کتاب هایی که توشون قصه های تخیلی و غیر واقعی‬


‫نوشته شده تا کسایی که بهشون عالقه دارن بخوننشون‪.‬‬

‫‪-‬اما من که بلد نیستم بخونم‪.‬‬

‫کیونگسو با ناراحتی جواب داد و خانم کیم به فکر فرو رفت‪.‬‬


‫شاید بهتر بود برای این یه کاری میکرد‪ .‬پس همونطور که به‬
‫پسرک لبخند میزد گفت‪:‬‬

‫_نگران نباش عزیزم‪ .‬به زودی میتونی بخونی و بنویسی‪.‬‬

‫‪400‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 14‬‬

‫خانم کیم گفت کیونگسو به زودی میتونه بخونه و کیونگسو‬


‫از شادی و ذوق زیاد تقریبا جیغ کشید‪.‬‬

‫‪-‬واقعا؟! منم میتونم مثل جونگین درس بخونم و برم‬


‫مدرسه؟!‬

‫_آره‪.‬‬

‫خانم کیم با تعجب از و اکنش عجیب کیونگسو گفت‪ .‬آخه همه‬


‫ی بچه ها منهای یه تعدادیشون از درس و مدرسه فراری‬
‫بودن و شاید اگه کیونگسو هم میدونست این اونقدرا هم‬
‫هیجان انگیز نیست و حتی گاهی خسته کننده میشه‪ ،‬انقدر‬
‫برای رفتن به مدرسه ذوق زده نمیشد‪.‬‬

‫به هر حال کیونگسو هم حق داشت که بتونه بخونه و بنویسه‬


‫و باید بهش میرسید‪ .‬پس خانم کیم نگاهی به ساعت روی‬
‫دیوار انداخت و بعد سمت تلفن خونه رفت‪.‬‬

‫‪401‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اون چند نفرو سراغ داشت که معلم خصوصی بودن و‬


‫تدریس میکردن پس بهشون زنگ زد و راجب کیونگسو گفت‪.‬‬
‫اما ظاهرا هیچکدومشون ازین که بخوان به یه پسر شونزده‬
‫ساله درس بدن‪ ،‬راضی نبودن‪.‬‬

‫تا اینکه یکیشون راضی شد برای دیدن کیونگسو به اونجا‬


‫بیاد‪.‬‬

‫خانم کیم با امید به اینکه باالخره این یکی راضی شده‪،‬‬


‫لبخندی به کیونگسو زد و کیونگسو که نمیدونست چه خبره‬
‫پرسید‪.‬‬

‫‪-‬چیشد؟!‬

‫_خب‪ ...‬یکی هست که گفت میاد اینجا تا هم تو رو ببینه و‬


‫هم شرایطش رو بگه‪ .‬امیدوارم قبول کنه‪.‬‬

‫‪ -‬اگه قبول نکنه چی؟!‬

‫_ اصال نباید ناامید و نگران باشی‪ .‬حتی اگه کسی هم نباشه‬


‫من خودم میتونم بهت یاد بدم!‬

‫‪402‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬واقعا؟!‬

‫کیونگسو با ذوق پرسید اما به سرعت برق چشماش خاموش‬


‫شد‪.‬‬

‫‪-‬اما شما همینجوری هم زیاد وقتتونو صرف من میکنین‪.‬‬


‫نمیخوام بیشتر از این دردسر درست کنم براتون‪.‬‬

‫_اینطور نیست‪ .‬تو پسر خوب و آرومی هستی کیونگسو‪ .‬من‬


‫تو رو مثل جونگین دوست دارم و هر کاری الزم باشه برای‬
‫جفتتون انجام میدم‪.‬‬

‫کیونگسو با لبخند تشکر کرد و خانم کیم به اتاقش رفت‪.‬‬

‫حاال باز کیونگسو مونده بود و انیمیشنی که داشت پخش‬


‫میشد و چیزی ازش نمی فهمید و داشت به آخراش میرسید‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫‪403‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫روز بعد برای جونگین توی مدرسه تقریبا روز آرومی بود و جز‬
‫سرو صداهایی که همکالسی هاش راه انداختن میشد گفت‬
‫اتفاق بدی نیفتاد‪.‬‬

‫معلم شیمی سر کالس اومده بود و قبل از هر چیزی گفته‬


‫بود که جریمه هایی که نوشته ن رو بهش بدن و این درست‬
‫مثل قارقار گوش آزار یه کالغ‪ ،‬وقتی که تو خواب ناز صبح‬
‫باشی بود و تا مغز استخونشون رو خراشیده بود‪.‬‬

‫همه با نگاه های خون آلود به جونگین که مسبب این جنگ‬


‫نابرابر بود خیره بودن و داشتن با چشماشون بهش‬
‫میفهموندن که تایم استراحت خونش رو میریزن‪.‬‬

‫جونگین اما بی توجه بهشون‪ ،‬جریمه هاش رو به کالغ بد صدا‬


‫داد و سر جاش برگشت و تمام تایم کالس به همون صورت‬
‫گذشت‪.‬‬

‫اون میتونست نگاه های همکالسی هاش رو روی خودش‬


‫حس کنه و این براش مثل این بود که خودش یه آدم کوتوله‬

‫‪404‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫س و بین یه دسته دانشمند فرصت طلب گیر افتاده و هر‬


‫کدوم از اونا داشتن تو سرشون نقشه ی «چطوری به فاکش‬
‫بدیم که برای دنیا هم مفید باشه» رو میکشیدن‪.‬‬

‫باالخره کالس با قارقار های همیشگی کالغ و البته تنبیه دو‬


‫برابر چند نفری که جریمه هاشون رو ننوشته بودن تموم شد‬
‫و حاال دشمنای ردیف اول جونگین توی حیاط مدرسه دوره‬
‫ش کرده بودن و میخواستن حسابشو برسن‪.‬‬

‫_لعنتی‪ ...‬تو میدونی باهامون چیکار کردی؟!‬

‫_ما حتی همون تمرینای کوفتی اولو هم ننوشته بودیم و بازم‬


‫جریمه شدیم‪.‬‬

‫‪+‬این دیگه تقصیر من نیست‪ .‬میخواستین بنویسینش مثل‬


‫من و خیلیای دیگه‪.‬‬

‫_هی بچه ها زبونش دراز نشده؟! میخواستیم بنویسیم؟! این‬


‫جوابته؟!‬

‫‪405‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫و مشت اول قبل از اینکه جونگین بفهمه چی شده زیر چشم‬


‫چپش کوبیده شد و آخش رو در آورد‪.‬‬

‫_وقتی با مشتامون سیاه تر از اینی که هستی کردیمت‬


‫میفهمی واس ما زبون نکشی حروم زاده‪.‬‬

‫پسری که بهش مشت زده بود گفت اما قبل از اینکه بخواد‬
‫بازهم دستش رو برای ضربه ی بعدی عقب ببره‪ ،‬مشت‬
‫جونگین توی صورتش فرود اومد و به عقب پرتش کرد‪.‬‬

‫‪+‬بار آخرت باشه که دهن کثیفتو باز میکنی و به من میگی‬


‫حروم زاده‪ ،‬عوضی‪.‬‬

‫و قبل از اینکه کسی فرصت و اکنشی داشته باشه از حلقه ی‬


‫اونا بیرون زد‪ .‬بقیه طوری شگفت زده شده بودن که نتونستن‬
‫جلوشو بگیرن و وقتی باالخره پسری که با جونگین درگیر شده‬
‫بود تونست سرپا شه‪ ،‬سر بقیه داد زد‪.‬‬

‫_احمقا به همین راحتی گذاشتینش بره؟! اون عوضی حروم‬


‫زاده‪...‬‬

‫‪406‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬بس کن‪ ...‬همه مون میدونیم که اون روی خانواده ش چقد‬


‫حساسه‪.‬‬

‫یکی دیگه از بچه های کالس که میدونست جونگین پدرشو از‬


‫دست داده گفت و یه سکوت چند ثانیه ای حاکم شد‪.‬‬

‫در واقع همه این موضوعو میدونستن اما خب بعضیا‬


‫اونقدری مرزهای عوضی بودنو رد کرده بودن که بخوان ازش‬
‫سو استفاده کنن‪.‬‬

‫_به هر حال من ازش ساده نمیگذرم‪.‬‬

‫پسر گفت و همونطور که جای ضربه ی روی صورتشو‬


‫میمالید از جمع فاصله گرفت‪.‬‬

‫اون روز دیگه اتفاق خاصی برای جونگین توی مدرسه رخ نداد‬
‫و عجیب بود که حتی بکهیون هم دورو برش پیداش نشده‬
‫بود و این برای جونگین یجورایی ترسناک به نظر میرسید‬
‫چون لعنت بهش اون کله خراب حتما داشت برای اغوا کردن‬

‫‪407‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫شبح خون آشام نقشه میکشید وگرنه دلیلی نداشت که‬


‫نخواد سمت جونگین بره و با اعصابش بازی کنه‪.‬‬

‫به هر حال وقتی زنگ مدرسه به صدا در اومد وسایلش رو‬


‫جمع کرد و زود از کالس بیرون زد تا به خونه بره‪ .‬یجورایی از‬
‫صبح که دعوا کرده بود‪ ،‬هنوز هم عصبانی و ناراحت بود و‬
‫میخواست زودتر مامانش رو ببینه‪.‬‬

‫وقتی به خونه رسید‪ ،‬مادرش توی آشپزخونه بود و داشت میز‬


‫ناهار رو میچید و جونگین با پیچیدن بوی خوب غذا زیر‬
‫دماغش حس کرد کل ناراحتیش از تنش بیرون رفته‪.‬‬

‫‪+‬من برگشتم‪.‬‬

‫آروم اعالم حضور کرد و خانم کیم بهش لبخند زد‪.‬‬

‫_خسته نباشی‪ .‬تا لباساتو عوض کنی‪ ،‬ناهار حاضره‪.‬‬

‫جونگین سری تکون داد و به اتاقش رفت و کیونگسو با‬


‫دیدنش لبخند زد‪.‬‬

‫‪408‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬چقدر خوبه که زود برگشتی‪ .‬امروز من یه قرار مال ‪..‬مالقات‬


‫مهم دارم و دلم درد میکنه‪ .‬مثل همون روزی که بکهیون‬
‫میخواست بیاد و دلم درد میکرد‪.‬‬

‫کیونگسو پشت سر هم گفت و منتظر به جونگین نگاه کرد اما‬


‫پسر بزرگتر فقط به کار خودش مشغول بود و نادیده ش‬
‫گرفته بود‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی‪.‬‬

‫باالخره جونگین لباسهای خونه ش رو پوشید و سمتش‬


‫چرخید و کیونگسو با چرخوندن نگاهش روی صورت پسر‪ ،‬اخم‬
‫کرد‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی امروز صورتت تیره تر شده؟!‬

‫بچگانه و بی خبر از همه جا پرسید و جونگین فقط تونست یه‬


‫نیشخند ساده بزنه‪.‬‬

‫‪+‬آره‪ .‬میخوای بهت نشون بدم چجوری اینجوری شدم؟!‬

‫‪409‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با پوزخند‪ ،‬توی صورت کیونگسو گفت و قبل از اینکه‬


‫پسر کوچیکتر فرصت عکس العملی داشته باشه از اتاق‬
‫بیرون رفت و تنهاش گذاشت‪.‬‬

‫یه چیزی اونجا عجیب بود و کیونگسو نمیتونست اون رو‬


‫بفهمه‪ .‬پس برای گرفتن جواب سوالش پشت سر جونگین از‬
‫اتاق بیرون رفت و رو به روش روی صندلی ای که دیگه مال‬
‫اون محسوب میشد پشت میز غذا نشست‪.‬‬

‫_خب مدرسه چطور بود امروز؟!‬

‫خانم کیم که هنوز متوجه تغییر چهره ی جونگین نشده بود‬


‫پرسید و جونگین همونطور که چاپستیکش رو توی ظرف‬
‫جلوش میچرخوند جواب داد‪.‬‬

‫‪+‬تقریبا آروم بود‪.‬‬

‫_ولی انگار بی حوصله ای‪ .‬اتفاقی افتاده؟!‬

‫‪-‬اون صورتش تغییر کرده‪.‬‬

‫‪410‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو قبل از جوابی از جونگین گفت و خانم کیم و جونگین‬


‫اخم کردن‪.‬‬

‫‪+‬چی داری میگی بچه؟! چه تغییری؟!‬

‫جونگین با اخم به کیونگسو گفت و خانم کیم با اخم سمت‬


‫پسرش چرخید تا اونو چک کنه‪.‬‬

‫کیونگسو شاید اشتباه میکرد اما دروغ نمیگفت‪.‬‬

‫_صورتت‪ ...‬چیشده؟!‬

‫باالخره خانم کیم هم متوجه تیرگی زیر چشم و قسمتی از‬


‫گونه ی جونگین شد و با ترس و نگرانی پرسید‪.‬‬

‫‪+‬چیزی نیست مامان‪ .‬این بچه حساست کرده وگرنه من مثل‬


‫قبلم‪.‬‬

‫_مثل قبلی؟! کجای تو مثل قبله وقتی که یکی که تازه تو رو‬


‫دیده میتونه تشخیص بده که فرق کردی‪ .‬شاید بتونی‬
‫کیونگسو رو بپیچونی اما منو نمیتونی جونگین‪.‬‬

‫‪411‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خانم کیم با عصبانیت گفت و جونگین به کیونگسو اخم کرد‪.‬‬

‫_جای اخم کردن جواب منو بده‪ .‬کی این بال رو سرت آورده؟!‬
‫بازم اون مدیر لعنتیتون؟!‬

‫‪+‬نه مامان‪ .‬اون اصال خبر نداره‪.‬‬

‫_خوبه‪ ...‬وقتی مدیر یه مدرسه از چیزی بی خبر باشه نتیجه‬


‫ش همینه‪ .‬کار کی بوده؟!‬

‫‪+‬من خودم جوابشو دادم مامان پس‪...‬‬

‫_هوم‪ ...‬باشه نگو به هر حال من فردا میام مدرسه تون‪ .‬این‬


‫اواخر اتفاقاتی میفته که نباید‪.‬‬

‫‪+‬نه‪ ...‬لطفا‪ ...‬اگه بیای همه میگن من بچه ننم‪.‬‬

‫_بچه ننه باشی بهتر از اینه که همین روزا بهم خبر بدن جنازه‬
‫تو ازون مدرسه ببرم‪.‬‬

‫‪+‬مامان‪...‬‬

‫_باهام بحث نکن و غذاتو بخور‪.‬‬

‫‪412‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خانم کیم در جواب اعتراض جونگین گفت و جونگین که‬


‫حرصش گرفته بود‪ ،‬به کیونگسو پرید‪.‬‬

‫‪+‬بعدا حسابتو میرسم‪.‬‬

‫_غذاتو بخور‪.‬‬

‫بعدش تایم ناهار تو سکوت کامل گذشت و کیونگسو و‬


‫جونگین هر دو قبل از اینکه غذاشونو کامل بخورن تشکر‬
‫ساده ای کردن و از پشت میز بلند شدن‪.‬‬

‫‪+‬توی لعنتی‪ ...‬نمیدونی نباید دهنتو بی موقع باز کنی؟!‬

‫جونگین قبل از اینکه کیونگسو فرصت دفاعی داشته باشه‪،‬‬


‫یقه ی لباسشو چنگ زد و توی صورتش غرید‪.‬‬

‫‪-‬من‪...‬‬

‫‪+‬برای یه تایم طوالنی جلوی چشمم نباش وگرنه قول نمیدم‬


‫سالم بمونی‪.‬‬

‫‪413‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با حرص و عصبانیت گفت و کیونگسو رو به عقب‬


‫هل داد و به اتاقش رفت و پسر کوچیکتر که نمیدونست دقیقا‬
‫چه کار اشتباهی کرده‪ ،‬روی یکی از مبالی پذیرایی ولو شد‪.‬‬

‫جونگین تمام روز رو توی اتاقش مونده بود و حتی وقتی‬


‫کسی که کیونگسو باهاش قرار مالقات داشت هم به خونه‬
‫شون اومد‪ ،‬از اتاقش بیرون نرفت‪.‬‬

‫زن جوانی که خانم کیم باهاش تماس گرفته بود‪ ،‬نزدیکای‬


‫عصر به خونه شون اومد و بعد از یه گفتگوی ساده و روتین‬
‫به کیونگسو نگاه کرد‪.‬‬

‫_خانم کیم گفت شونزده سالته و فرصت درس خوندن رو تا‬


‫حاال نداشتی‪ .‬این یخورده سخته که به یه نوجوان درس بدم‬
‫اما امیدوارم تو باهوش و آروم باشی و این کارو برای جفتمون‬
‫آسون کنی‪.‬‬

‫‪414‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_من قول میدم که اون به خوبی از پسش بر میاد‪ .‬کیونگسو‬


‫پسر آروم و مؤدبیه و هم باهوشه و زود یاد میگیره پس در این‬
‫مورد نگران نباشین‪.‬‬

‫زن که خودش رو کانگ میرا معرفی کرده بود سری تکون داد‬
‫و به خانم کیم لبخند زد‪.‬‬

‫_امیدوارم همینجوری که میگین باشه‪ .‬خب من باید راجب‬


‫هزینه ی تدریس و ساعاتی که باید بیام هم شرایطمو بگم‪.‬‬
‫ازونجا که جای دیگه ای هم مشغول به کارم پس فقط بعد از‬
‫ظهر ها میتونم بیام و در هفته سه روز امکانش وجود داره‪.‬‬

‫_خب این به نظر من خوبه و راجب حق تدریستون هم نگران‬


‫نباشین‪ .‬من فقط میخوام کیونگسو هم خوندن و نوشتن رو‬
‫یاد بگیره‪.‬‬

‫_من سعیمو میکنم و کیونگسو هم باید تالش کنه‪.‬‬

‫‪-‬بله‪.‬‬

‫‪415‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو که تمام مدت بخاطر استرسش ساکت بود و از‬


‫طرفی از بودن یه غریبه تو خونه معذب بود کوتاه جواب داد‬
‫و خانم کانگ بعد از تموم شدن حرفهاشون خداحافظی کرد و‬
‫رفت‪.‬‬

‫خانم کیم هم گفت که باید بره خرید و ممکنه دو سه ساعتی‬


‫کارش طول بکشه و کیونگسو رو تنها گذاشت‪.‬‬

‫البته که جونگین هم خونه بود اما اونجوری که پسر بزرگتر‬


‫عصبانی بود و گفته بود دوروبرش نپلکه‪ ،‬جرأت رفتن به‬
‫اتاقش و حرف زدن باهاش رو نداشت‪.‬‬

‫پس کنترل تلویزیون رو برداشت و روشنش کرد و بعد از پیدا‬


‫کردن کانالی که میخواست روی کاناپه دراز کشید و مشغول‬
‫تماشای فیلم شد‪.‬‬

‫حدودا نیم ساعت بعد جونگین باالخره دل از اتاقش کند البته‬


‫نه برای اینکه بخواد بره پیش کیونگسو و ازش معذرت بخواد!‬

‫‪416‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اون از اتاقش بیرون اومد چون صدای تلویزیون خیلی بلند‬


‫بود و جونگین که داشت درساش رو میخوند‪ ،‬تمرکزش رو از‬
‫دست داده بود و هر چی کیونگسو رو صدا زده بود که صدای‬
‫تلویزیون رو کم کنه فایده ای نداشت‪.‬‬

‫پس با عصبانیتی که شدت گرفته بود از اتاقش بیرون اومد و‬


‫کیونگسو رو دید که روی کاناپه دراز کشیده‪.‬‬

‫‪+‬مگه با تو نیستم میگم صداشو کم کن‪ .‬باهام لج میکنی؟!‬

‫جونگین همونجور که بهش نزدیک میشد غرید ولی وقتی رو‬


‫به روی کیونگسو ایستاد و پلکهای روی همش رو دید تعجب‬
‫کرد‪.‬‬

‫«این بچه چطوری میتونه تو این سرو صدا بخوابه؟!»‬

‫جونگین با خودش گفت ولی بعد فکر کرد شاید کیونگسو داره‬
‫نقش بازی میکنه و خودشو به خواب زده پس صداشو باالتر‬
‫برد‪.‬‬

‫‪+‬هی پنگوئن میدونی که خیلی روی اعصابمی‪.‬‬

‫‪417‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اما باز هم کیونگسو تکونی نخورد‪.‬‬

‫جونگین که توقع اینو نداشت آروم دستش رو سمت شونه‬


‫ش برد تا تکونش بده اما منصرف شد چون لعنت بهش‪ ،‬اون‬
‫جوری خوابیده بود که مژه هاش سایه ی کمی روی پوستش‬
‫انداخته بودن و لبهای لعنت شده ش به جلو مایل بودن و‬
‫موهایی که همون دیروز جونگین شسته و خشکشون کرده‬
‫بود خیلی نرم روی کوسن زیر سرش نشسته بودن‪.‬‬

‫پس دستش رو عقب برد و بجاش تلویزیون رو خاموش کرد‬


‫و چرخید تا به اتاقش بره و درسش رو بخونه اما خودش هم‬
‫میدونست با دیدن اون صحنه و چهره ی کیونگسو‪ ،‬بیشتر از‬
‫قبل تمرکزش رو از دست داده‪.‬‬

‫پس فقط ازش دور شد و در اتاقش رو پشت سرش بست و‬


‫روی تختش دراز کشید در حالیکه تصویر دو پسری که‬
‫زندگیش رو یجورایی آشوب کرده بودن جلوی چشماش شکل‬
‫میگرفت‪.‬‬

‫‪418‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫«لعنت به جفتتون»‬

‫در آخر وقتی دید نمیتونه فکر کردن بهشون رو تموم کنه تو‬
‫دلش گفت و سعی کرد بخوابه‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫خانم کیم همونطور که گفته بود روز بعدش به مدرسه رفت تا‬
‫با مدیر ناالیق اونجا درباره ی پسرش صحبت کنه‪ .‬هر چند‬
‫حرف زدن با مرد بیشعوری مثل چوی بی فایده بود‪.‬‬

‫اون تنبیه هفته ی قبل جونگین و بقیه رو بخاطر اشتباه‬


‫خودشون میدونست و توجهی به گالیه ی خانم کیم راجب‬
‫زیاده رویش در تنبیه نمیکرد و دعوای دیروز همکالسی های‬
‫جونگین باهاش رو هم یه چیز عادی میدید‪.‬‬

‫چون ظاهرا هیچکس آسیبی جدی ندیده بود و وقتی خانم‬


‫کیم گفته بود که پسرش کتک خورده و صورتش کبود شده‪،‬‬

‫‪419‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جواب داده بود که جونگین هم در عوض به اون دانش آموز‬


‫مشت زده و بی حساب شدن!‬

‫و اینجوری شد که خانم کیم دست از پا دراز تر از مدرسه به‬


‫خونه برگشت‪.‬‬

‫جونگین توی حیاط مدرسه نشسته بود و داشت به اتفاقات‬


‫چند وقت اخیر فکر میکرد که یهو یه دست روی شونه ش‬
‫نشست و کمی بعد سر بکهیون روی شونه ش افتاد‪.‬‬

‫_تو فکری‪.‬‬

‫‪+‬حوصله تو ندارم بیون‪.‬‬

‫_تو کی حوصله ی منو داشتی آخه؟! به هر حال به تخمم‬


‫نیس‪.‬‬

‫جونگین جوابی نداد و بکهیون پوفی کرد و بعد با یادآوری‬


‫چیزی که باعث شده بود بیاد سمت جونگین از جا پرید‪.‬‬

‫_مامانتو دیدم‪ .‬اومده بود مدرسه و تو دفتر چوی بود‪.‬‬

‫‪420‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬میدونم‪.‬‬

‫_تو که اصال اونجا نبودی چطوری میدونی؟! کسی قبل از من‬


‫بهت گفته؟!‬

‫‪+‬کالغا بهم خبر دادن‪.‬‬

‫_بیمزه‪.‬‬

‫‪+‬دیروز خودش گفت میاد‪.‬‬

‫_خودش گفت میاد؟! واسه چی؟!‬

‫بکهیون کنجکاو پرسید‪.‬‬

‫‪+‬اومده بود مثال راجب تنبیه هفته ی قبل و کتک کاری دیروز‬
‫با شبح حرف بزنه ولی مطمئنم بی نتیجه بوده‪.‬‬

‫_کتک کاری؟! واااو‪ ...‬کیم جونگین یه روز دوروبرت نبودم قلدر‬


‫شدی‪.‬‬

‫‪+‬قلدر کجا بود بابا؟! اون وحشیا دوره م کردن‪.‬‬

‫_جدی؟! داره جالب میشه برام تعریف کن‪.‬‬

‫‪421‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬گفتم حوصله ندارما!‬

‫_بنال بابا نمیمیری‪.‬‬

‫‪+‬تمرینای شیمی رو ننوشته بودن پس دوبرابر جریمه شدن‬


‫و ریختن سر من‪ .‬اون احمق بوگندو هم یه بادمجون کاشت‬
‫زیر چشمم‪.‬‬

‫_وااااوووو‪ ...‬واقعا وااااو‪ .‬توقع اینو نداشتم‪ .‬پس این سیاهی‬


‫بخاطر مشتیه که خوردی؟! چقد بهت گفتم قبولم کن‪ .‬اگه عن‬
‫بازی در نمیاوردی و واسه من قیافه نمیومدی االن از ریخت‬
‫نمیفتادی‪.‬‬

‫جونگین بی حس خندید و بکهیون مشتی به بازوش زد‪.‬‬

‫_میخندی؟! مسخره م میکنی؟!‬

‫‪+‬آخه جوجه تو چطوری میخواستی ازم دفاع کنی؟!‬

‫_همونطور که دفعه های قبل کردم‪.‬‬

‫‪422‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬آها همون دفعه ای که نزدیک بود جفتمونو به هشتاد روش‬


‫به گا بدن؟!‬

‫_ایییششش‪ ...‬اصال خفه خون بگیر و تو افکارت غرق شو‪.‬‬


‫منو بگو اومده بودم به عن عاقا بگم چه نقشه ای تو سرمه‪.‬‬

‫‪+‬نقشه؟!‬

‫_آره‪ .‬مثال قرار بود بفهمیم شبح گی هست یا نه‪.‬‬

‫‪+‬من نمیخواستم بدونم‪ .‬تو کونت میخاره برای ماجراجویی‪.‬‬

‫_به هر حال چون تنها کسی که ازش خبر داره تویی و کس‬
‫دیگه ای هم نیس که بهش اعتماد کنم باید بهم کمک کنی‪.‬‬

‫‪+‬فکرشم نکن‪ .‬شده زیر همین کالغا هم میخوابم ولی با اون‬


‫جسد متحرک در نمیفتم‪.‬‬

‫_هی بیخیال‪ .‬نقشه ی من راحت تر از خوابیدن با کالغاس‪.‬‬


‫فقط کافیه یه فیلم براش پلی کنیم و منتظر و اکنشش بمونیم‬
‫و بنگگگگ‪ ...‬تمومه‪.‬‬

‫‪423‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬فیلم؟! چه فیلمی؟!‬

‫_توی دیک هد که ادعا میکنی ازش بدت میاد وگرنه یه‬


‫کپیشو هم به تو میدادم تا باهاش خالی کنی خودتو‪.‬‬

‫‪+‬چی؟! میخوای براش گی پورن بذاری؟! میدونی اگه بفهمه‬


‫کار تو بوده سرویست میکنه؟‬

‫_نترس بیبی‪ ...‬لو نمیریم‪.‬‬

‫‪+‬هی بیون منو قاطی کارای کثیفت نکن‪.‬‬

‫_ خونسرد باش جونگینا‪ ...‬اتفاقی نمیفته‪ .‬مطمئنم با دیدن‬


‫اون فیلم اونقدری لذت میبره که خودش میاد و از کسی که‬
‫براش فیلمو جور کرده قدردانی میکنه‪.‬‬

‫بکهیون با اطمینان گفت و جونگین حس کرد ستون فقراتش‬


‫از عرق خیس شده‪ .‬بکهیون معنی واقعی کلمه ی خطر بود!‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫‪424‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بعد از خوردن زنگ مدرسه جونگین فورا خودش رو به بکهیون‬


‫رسونده بود تا منصرفش کنه‪ .‬اون کله شق گفته بود حتی اگه‬
‫جونگین بهش کمک نکنه‪ ،‬خودش این کارو میکنه و هیچ چیز‬
‫هم نمیتونه جلوشو بگیره‪.‬‬

‫پس وقتی جونگین رو دید که داره با عجله به سمتش میدوه‬


‫نیشخندی زد‪.‬‬

‫_انگار اونقدرا هم بی تخم نیستی!‬

‫_بکهیون من نیومدم بهت کمک کنم لعنتی فقط اومدم بگم‬


‫بیخیالش شو‪ .‬گیریم که تو اینکارو هم کردی و شبح گی بود‪،‬‬
‫چی به تو میرسه؟!‬

‫_هوم؟! شاید باهاش رو هم ریختیم و تورش کردم‪ .‬درسته که‬


‫همسن پدرمه اما اینجوری همه ازم حساب میبرن‪.‬‬

‫بکهیون با بیشرفی تمام گفت و فک جونگین روی زمین افتاد‪.‬‬

‫‪425‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬تو بدون اون نکبت هم ترسناکی و کسی تخم نمیکنه‬


‫سمتت بیاد پس مسخره بازی در نیار‪.‬‬

‫_من فقط میخوام یه نفر ازم حساب ببره و اون یه نفر هم منو‬
‫به هیچ جاش نمیگیره‪.‬‬

‫بکهیون غیر مستقیم به جونگین اشاره کرد و نگاهی به‬


‫ساعتش انداخت‪.‬‬

‫_اوه داره دیر میشه‪ .‬باید زودتر برم تو اتاقش‪ .‬پس گفتی‬
‫نمیای؟!‬

‫لحظه ی آخر سمت جونگین چرخید و پرسید و جونگین‬


‫عصبی دستی تو موهاش کشید‪.‬‬

‫‪+‬کله خر‪ .‬اصال برو به جهنم‪.‬‬

‫با حرص جواب داد و بکهیون با خنده ازش دور شد‪.‬‬

‫_برام آرزوی موفقیت کن‪.‬‬

‫و کمی بعد تو پیچ راهرو گم شد‪.‬‬

‫‪426‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین چند دقیقه ی دیگه همونجا ایستاد اما بعد تصمیم‬


‫گرفت زودتر از صحنه ی جرم دور شه چون هیچ آدم عاقلی‬
‫دوست نداشت شبح خون آشام گیرش بندازه‪ .‬البته احمق ها‬
‫هم اینو نمیخواستن و بکهیون کال جزو یه دسته ی ناشناخته‬
‫محسوب میشد که دنبال دردسر میگشت‪.‬‬

‫تقریبا نزدیکیای ورودی ساختمون مدرسه رسیده بود که یهو‬


‫ایستاد‪ .‬نمیدونست چه مرگشه و چرا راهشو ادامه نمیده اما‬
‫اینو میدونست که پشت سرش هم اتفاقای جالبی رخ‬
‫نخواهد داد‪.‬‬

‫«اگه شبح ببینتش و یه بالیی سرش بیاره چی؟؟»‬

‫اولین سوالی که زیاد هم عاقالنه نبود تو ذهنش شکل گرفت‬


‫و همین باعث شد با عجله مسیری که اومده بود رو برگرده و‬
‫خودش رو به اون سرتا پا دردسر برسونه‪.‬‬

‫و درست لحظه ای که بکهیون داشت پاورچین پاورچین‬


‫سمت کامپیوتر چوی میرفت جلوی در اتاقش رسید‪.‬‬

‫‪427‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬هی بک‪.‬‬

‫آروم و جوری که نترسه صداش زد و بکهیون وسط راه ایستاد‪.‬‬

‫_پس اومدی؟! چیشد نتونستی تنهام بذاری؟!‬

‫‪+‬لعنت بهت فقط زودتر انجامش بده و تا قبل از اینکه بیاد‬


‫بیا بریم‪.‬‬

‫_اوه‪ ...‬یعنی میخوای بگی نمونیم ببینیم چیکار میکنه؟!‬

‫‪+‬محض رضای فاک بکهیون‪ .‬مسخره بازیتو تموم کن‪.‬‬

‫_ساکت شو بذار کارمو بکنم‪.‬‬

‫بکهیون همونطور که سعی داشت پسورد احتمالی کامپیوتر‬


‫رو وارد کنه گفت و با دیدن ارور روی مانیتور چینی به دماغش‬
‫انداخت‪.‬‬

‫_شت‪ .‬رمز کوفتیش چیه؟!‬

‫بکهیون با عصبانیت گفت و جونگین که داشت نگهبانی میداد‬


‫کسی سر نرسه غر زد‪.‬‬

‫‪428‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬من از کجا بدونم آخه؟!‬

‫_نمیشه که‪ .‬حاال چیکار کنیم؟!‬

‫‪+‬فقط اون سی دی کوفتیو بذار روی میز و بیا بریم بکهیون‪.‬‬


‫خواهش میکنم‪.‬‬

‫_انگار راه دیگه ای نیست‪ .‬صبر کن براش یه یادداشت روی‬


‫سی دی بنویسم‪.‬‬

‫بکهیون گفت و بعد یه ماژیک برداشت و روی سی دی با‬


‫دستخط عجیبی نوشت‪.‬‬

‫»‬ ‫«برای اقای چوی‪ .‬حتما دیده شود‪.‬‬


‫لبخندی به نوشته زد و همونطور که افکار کثیفی توی سرش‬
‫شکل میگرفتن از پشت میز بیرون اومد و سمت در اتاق‬
‫رفت‪.‬‬

‫_فکر کنم خودتو خیس کردی نه؟!‬

‫‪429‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬خفه شو‪.‬‬

‫جونگین غرید و قبل از اینکه بکهیون بتونه چیز دیگه ای بگه‬


‫مچ دستش رو گرفت و به سمت در مدرسه دوید‪.‬‬

‫‪+‬خد اکنه نفهمن کار ما بوده بکهیون وگرنه خودم قبل از اینکه‬
‫شبح سراغمون بیاد میکشمت‪.‬‬

‫جونگین با حرص گفت و همونطور که نفس نفس میزد دست‬


‫بکهیون رو ول کرد‪.‬‬

‫برخالف جونگین بکهیون خیلی سرحال و پر انرژی به نظر‬


‫میرسید و لبخند احمقانه ش از روی لبش کنار نمیرفت‪.‬‬

‫_بجای اینا به این فکر کن که چوی بعد از دیدن فیلم چه حالی‬


‫میشه‪ .‬عاحححح ‪ ...‬کاش میتونستم قیافه شو اون لحظه‬
‫ببینم‪ .‬لعنت بهت جونگین که منو از لذت دیدنش محروم‬
‫کردی‪.‬‬

‫جونگین سری به معنای تأسف براش تکون داد و به این فکر‬


‫کرد که ماجراجویی های اون و بکهیون اندازه ی زمین تا‬

‫‪430‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫آسمون با هم فرق دارن و با نگرانی درباره ی فردایی که‬


‫نمیدونست چی در انتظارشه به سمت خونه شون قدم‬
‫برداشت‪.‬‬

‫‪431‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 15‬‬

‫کیونگسو از وقتی جونگین بهش گفته بود دوروبرش پیداش‬


‫نشه‪ ،‬سعی میکرد کمتر با جونگین برخوردی داشته باشه و‬
‫حتی شب قبل رو هم نرفته بود تا توی اتاق جونگین و پیشش‬
‫بخوابه‪.‬‬

‫وقتی هم جونگین به خونه برگشت و برای ناهار پشت میز‬


‫جمع شدن‪ ،‬سعی میکرد هیچ گونه تماس چشمی با پسر‬
‫بزرگتر برقرار نکنه و این برای خانم کیم عجیب بود‪.‬‬

‫پس وقتی کیونگسو زودتر غذاشو خورد و از پشت میز بلند‬


‫شد تا خودشو یجایی دور از چشمای جونگین قایم کنه‪ ،‬خانم‬
‫کیم رو به پسرش پرسید‪:‬‬

‫_چیزی شده؟!‬

‫‪+‬نه چطور مگه؟!‬

‫‪432‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین جوری پرسید که بفهمونه منظور مادرشو متوجه‬


‫نشده‪.‬‬

‫_کیونگسو‪ .‬اون چرا اینجوریه؟!‬

‫‪+‬نمیدونم‪.‬‬

‫_نمیدونی؟! یا نمیخوای بگی؟!‬

‫خانم کیم با آرامش پرسید‪.‬‬

‫‪+‬چرا از خودش نمیپرسی؟!‬

‫_چون میخوام تو بهم بگی‪ .‬من متوجه شدم از دیروز تا حاال‬


‫اطرافت نیست و وقتی هم که تو رو میبینه انگار میخواد ازت‬
‫فرار کنه‪.‬‬

‫جونگین هوفی کشید و چاپستیکش رو توی ظرف خالی‬


‫گذاشت‪.‬‬

‫‪+‬چون اون هنوز نمیدونه کی نباید دهنشو باز کنه و حرف بزنه‪.‬‬

‫‪433‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_پس تو دعواش کردی و ازش خواستی ازت دور شه چون‬


‫دیروز راجب کبودی صورتت گفت؟!‬

‫خانم کیم با ابروهای باال رفته از تعجب پرسید‪.‬‬

‫‪+‬کبودی‪ ...‬حتی شما هم متوجهش نشدین و چیز مهمی هم‬


‫نبود‪.‬‬

‫_بود و هست جونگین‪ .‬من نمیتونم اجازه بدم هر کی هر‬


‫غلطی دلش خواست بکنه و تو رو کتک بزنه‪.‬‬

‫‪+‬من دیگه بچه نیستم مامان‪ .‬مطمئنم چوی بهتون گفته که‬
‫منم در عوض به اون پسر مشت زدم‪.‬‬

‫_بچه تر از اونی هستی که فکر میکنی‪.‬‬

‫جونگین با اخم روشو از مادرش گرفت و خواست از پشت میز‬


‫بلند شه که مچش توسط خانم کیم گرفته شد‪.‬‬

‫‪434‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_هر چی که شده ربطی به کیونگسو نداره‪ .‬باالخره اونم‬


‫نمیگفت من خودم متوجه میشدم پس سعی کن باهاش بهتر‬
‫برخورد کنی‪.‬‬

‫‪+‬باشه‪.‬‬

‫جونگین اینو گفت و از مادرش فاصله گرفت در حالیکه دوباره‬


‫چشمه های حسادت تو وجودش جوشیدن میگرفتن‪.‬‬

‫اون بچه توی یه هفته کاری کرده بود که نه تنها توجه مادرش‬
‫ازش گرفته بشه‪ ،‬بلکه باعث شده بود مادرش باهاش به تندی‬
‫حرف بزنه‪.‬‬

‫وقتی داشت از پذیرایی رد میشد کیونگسو رو دید که داره با‬


‫انگشتاش بازی میکنه و لبهاش هم طبق معمول آویزونن‪.‬‬

‫بدون اینکه جلب توجه کنه نگاهشو ازش گرفت و خودشو‬


‫مثل روز قبل پشت در اتاقش پنهان کرد تا یکم ذهن آشوبش‬
‫رو آروم کنه‪.‬‬

‫‪435‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اما در آخر تصویر اتفاقات مدرسه جلوی چشماش بازپخش‬


‫شد و جونگین کفری و خسته مشتهاشو روی تختش کوبید‪.‬‬

‫فردا قطعا اتفاقات خوبی توی مدرسه قرار نبود رخ بده و اون‬
‫از همین حاال داشت خودش رو برای تنبیه و یا حتی یک هفته‬
‫اخراج شدن آماده میکرد‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫عصر اون روز خانم کانگ برای آموزش کیونگسو به خونه‬


‫شون اومد و کیونگسو که هیجان با سواد شدن رو داشت‪،‬‬
‫ناراحتی جونگین رو فراموش کرد و با اینکه از حضور زن جوان‬
‫کنارش معذب و خجالت زده بود اما نمیتونست جلوی لبخند‬
‫زدن هاشو بگیره‪.‬‬

‫‪436‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خانم کانگ با وجود اینکه سخت گیر و جدی بود اما مهربون‬
‫هم بود و کیونگسو توی یک ساعت و نیمی که اون روز‬
‫باهاش وقت گذروند تونست اینو بفهمه‪.‬‬

‫خانم کانگ توی یاد دادن و یاد گیریش سخت گیر و جدی بود‬
‫اما اگه کیونگسو مشکلی داشت یا جایی رو متوجه نمیشد‪،‬‬
‫با صبر و حوصله براش توضیح میداد‪.‬‬

‫به هر حال کیونگسو باهوش بود و به خوبی تونسته بود چند‬


‫حروف الفبا رو به خوبی بخونه و بنویسه‪.‬‬

‫«تو پسر باهوشی هستی‪ ،‬اما باید روی طرز به دست گرفتن‬
‫مدادت تمرین کنی‪ .‬اینکه اونو چجوری دستت بگیری و روی‬
‫کاغذ تکونش بدی خیلی مهمه و باعث میشه دستخط خوبی‬
‫داشته باشی‪ .‬تکلیف امروز تو نوشتن حروفیه که یاد گرفتی‪.‬‬
‫اونا رو تمرین کن و سعی کن هر بار بهتر از قبل بنویسیشون‪.‬‬
‫من سه روز دیگه باز هم میام و حروف جدید رو بهت یاد‬
‫میدم‪».‬‬

‫‪437‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اینا جمالتی بودن که خانم کانگ به کیونگسو گفته بود و حاال‬


‫کیونگسو همونجور که داشت به کتاب توی دستش نگاه‬
‫میکرد‪ ،‬حروفی که یاد گرفته بود رو زیر لب میگفت‪.‬‬

‫_امروز چطور بود کیونگسو؟‬

‫‪-‬من‪...‬خیلی دوست داشتمش‪ .‬اولش میترسیدم اما وقتی‬


‫خانم کانگ تشو‪ ...‬بهم گفت که خوب انجامش میدم‪ ،‬دیگه‬
‫ترسی نداشتم‪.‬‬

‫_خوبه‪ .‬به نظر میاد گرسنه باشی‪ .‬چیزی میخوری برات‬


‫بیارم؟!‬

‫خانم کیم با مهربونی پرسید و کیونگسو با خجالت سری‬


‫تکون داد‪ .‬هنوز هم بعضی وقتا از اینکه بخواد خانم کیم چیزی‬
‫بهش بده یا کاری براش انجام بده خجالت میکشید‪.‬‬

‫خانم کیم با لبخندی که زد به آشپزخونه رفت و بعد از ده‬


‫دقیقه با یه سینی آبمیوه و بیسکوییت به پذیرایی برگشت‪.‬‬

‫_جونگین هنوز تو اتاقشه؟!‬

‫‪438‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو در جوابش به آرومی سر تکون داد و خانم کیم‬


‫همونطور که یه لیوان آبمیوه دستش میداد‪ ،‬جونگین رو صدا‬
‫زد‪.‬‬

‫_نینی بیا بیرون یه چیزی بخور‪.‬‬

‫کیونگسو جوری که خانم کیم پسرش رو صدا میزد دوست‬


‫داشت‪ .‬اون گاهی جونگین رو نینی یا خرسی صدا میزد و‬
‫کیونگسو نمیدونست اجازه داره اون هم جونگین رو اینجوری‬
‫صدا بزنه یا نه‪ .‬اما حتی اگه این مشکلی هم نداشت‪ ،‬فعال‬
‫نمیتونست چون جونگین از روز قبل تا حاال باهاش حرف نزده‬
‫بود و کیونگسو ازین موضوع واقعا ناراحت بود‪.‬‬

‫جونگین کمی بعد از اتاقش بیرون اومد و همونطور که کش‬


‫و قوسی به بدنش میداد کنار خانم کیم نشست و سرش رو‬
‫به شونه ی مادرش تکیه داد‪.‬‬

‫‪+‬داشتم درس میخوندم‪.‬‬

‫‪439‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خانم کیم لیوان آبمیوه ای هم دست اون داد و آروم روی‬


‫موهاشو بوسید‪.‬‬

‫_دور و بر من پر شده از پسرای درسخون‪ .‬چطوره منم درس‬


‫بخونم؟!‬

‫با شوخی گفت و جونگین لبخند کمرنگی زد‪.‬‬

‫‪+‬اگه بخواین چرا که نه؟!‬

‫با آرامش ولی لحنی جدی جواب مادرش رو داد و خانم کیم‬
‫پسرش رو بیشتر به خودش فشرد‪.‬‬

‫_میدونی که نمیتونم عزیزم‪ .‬ترجیح میدم تو و کیونگسو رو‬


‫حمایت کنم‪.‬‬

‫جونگین از جواب مادرش دلخور شد چون اون هم‬


‫نمیخواست مانع پیشرفت مادرش باشه و هم میخواست‬
‫توجه و حمایت مادرش فقط برای خودش باشه نه عروسک‬
‫های تبدیل شده‪.‬‬

‫‪440‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫پس غرغر کرد ‪.‬‬

‫‪+‬من به اندازه ی کافی بزرگ شدم و از پس خودم بر میام‬


‫مامان‪ .‬الزم نیست‪...‬‬

‫_آبمیوه و بیسکوییتت رو بخور و غر نزن‪.‬‬

‫خانم کیم بین حرفش پرید و جونگین با چشم غره ای که به‬


‫کیونگسو رفت ساکت شد‪.‬‬

‫کیونگسو اما تمام توجهش پیش خانم کیم بود و جونگین که‬
‫توی آغوشش لم داده بود و نمیدونست چرا با دیدن این‬
‫صحنه حس بدی بهش دست داده‪.‬‬

‫شاید چون اون توی همون ده روزه‪ ،‬به بغل های کوتاه مدت‬
‫جونگین عادت کرده بود و حاال که نزدیک بیست و چهار‬
‫ساعت میشد ازش محروم شده بود‪ ،‬این حس رو داشت‪.‬‬

‫پس بدون گفتن چیزی آبمیوه شو خورد و زیر چشمی به مادر‬


‫و پسر مقابلش نگاه کرد‪.‬‬

‫‪441‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین جوری به خانم کیم چسبیده بود که حتی کیونگسو‬


‫هم که هنوز کلی چیز مونده بود تا بدونه‪ ،‬میتونست تشخیص‬
‫بده جونگین برای اینکه نشون بده خانم کیم مادر اونه نه‬
‫کیونگسو اینکارو میکنه و کیونگسو با بیشتر دیدنش حس‬
‫میکرد چشماش در حال سوزش و پر شدنن‪.‬‬

‫_چیزی شده کیونگی؟! چشمات قرمز شدن‪.‬‬

‫خانم کیم بی خبر از حس دو پسر‪ ،‬پرسید و کیونگسو سری‬


‫تکون داد‪.‬‬

‫‪-‬نه چیزی نیست‪.‬‬

‫کیونگسو آروم جواب داد و خانم کیم لبخند زد‪.‬‬

‫_اگه خسته ای میتونی بری تو اتاق جونگین استراحت کنی‪.‬‬

‫خانم کیم متوجه اخم پسرش بعد از گفتن این جمله نشد اما‬
‫بخوبی تونست نگاه نامطمئن و یواشکی کیونگسو به‬
‫جونگین رو ببینه و این همه چی رو لو داد‪ .‬انگار جونگین هنوز‬

‫‪442‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫هیچ حرکتی برای برگردوندن جو بین خودش و کیونگسو به‬


‫حالت قبل نکرده بود‪.‬‬

‫‪-‬من‪ ...‬باید تمرین هامو بنویسم‪.‬‬

‫کیونگسو برای فرار از پیشنهاد خانم کیم و البته اخم و چشم‬


‫غره ی واضح جونگین گفت ولی خانم کیم هم کوتاه نیومد‪.‬‬

‫_فعال خسته ای و وقت داری برای انجام دادنشون‪ .‬بعدا اگه‬


‫کمکی خواستی یا جایی مشکلی داشتی میتونی از من یا‬
‫جونگین بخوای‪ .‬حاال برو یکم استراحت کن‪.‬‬

‫خانم کیم گفت و قبل از اینکه دهن جونگین برای اعتراض‬


‫کردن باز بشه با گذاشتن یه بیسکوییت تو دهنش ساکتش‬
‫کرد‪.‬‬

‫بعد از غیب شدن کیونگسو پشت در اتاق جونگین‪ ،‬خانم کیم‬


‫با اخم کمرنگی به پسرش که متقابال اخم کرده بود نگاه کرد‪.‬‬

‫_من نمیدونم چرا اینجوری میکنی و نمیدونم چرا ولی حس‬


‫میکنم دلیل چشمای قرمز شده ی کیونگسو خستگی هم‬

‫‪443‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫نبود‪ .‬جونگین بهتر نیست بجای سخت گرفتن به خودت و‬


‫کیونگسو باهاش حرف بزنی و مسئله رو حل کنی؟!‬

‫‪+‬چه حرفی؟! وقتی اون کار خودشو انجام میده و منو اذیت‬
‫میکنه‪.‬‬

‫_اون کاری کرده که تو اذیت بشی؟!‬

‫خانم کیم با گیجی پرسید و جونگین چشم هاشو چرخوند‪.‬‬

‫‪+‬شاید از نظر شما این چیزی نباشه اما من نمیخوام مامانمو‬


‫با کسی قسمت کنم‪ .‬تا حاال اینو چندبار و به روشهای مختلف‬
‫بهت گفتم اما هردوتون جوری رفتار میکنین که انگار من‬
‫براتون مهم نیستم‪ .‬هر چند برای اون پنگوئن زرزرو اهمیت‬
‫چندانی نداره که من چه احساسی دارم اما از تو که مادرمی‬
‫توقع دارم منو درک کنی‪.‬‬

‫جونگین با لحنی عصبانی و ناراحت گفت و خانم کیم‬


‫دستاشو دو طرف صورتش قاب کرد‪.‬‬

‫‪444‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_کی گفته من درکت نمیکنم پسر حسود؟! منم بارها بهت‬


‫گفتم نمیخوام حس کنه تنهاس‪ .‬اگه بهش توجهی میکنم‬
‫دلیلش این نیست که اونو بیشتر از تو دوست دارم یا تو برام‬
‫بی اهمیت شدی فقط‪ ...‬درسته که اون به طرز غیر قابل‬
‫باوری وسط زندگی و خونه مون پیداش شده و قبال عروسک‬
‫بوده اما االن یه انسانه و مثل من و تو شادی و ناراحتی رو‬
‫حس میکنه‪ .‬من فقط نمیخوام باعث ناراحتیش بشم‪ .‬اما به‬
‫این معنی هم نیست که بخوام تو رو ناراحت کنم‪ .‬الزمه که‬
‫بگم چقدر برام مهمی؟!‬

‫‪+‬میدونم ولی‪...‬‬

‫_بجای من با خودش حرف بزن نینی‪.‬‬

‫خانم کیم گفت و بعد از بوسه ای که روی پیشونی جونگین‬


‫کاشت بلند شد و به سمت اتاقش رفت و جونگین موند و‬
‫افکار در هم و برهمش‪.‬‬

‫‪445‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫شاید حق با مادرش بود و باید مشکالتش با کیونگسو رو حل‬


‫میکرد‪.‬‬

‫با این فکر که کیونگسو تا حاال خوابیده‪ ،‬به سمت اتاقش رفت‬

‫و به آرومی درش رو باز کرد اما کیونگسو رو دید که با سر ِ‬


‫پایین روی تخت نشسته‪.‬‬

‫آروم سمتش رفت و کیونگسو با نزدیک تر شدن قدمهای‬


‫جونگین بهش اشکاشو پاک کرد تا پسر بزرگتر اونا رو نبینه‪.‬‬

‫اما وقتی جونگین کنارش نشست و بهش نگاه کرد نتونست‬


‫خودش رو کنترل کنه و باز شروع کرد به اشک ریختن‪.‬‬

‫‪+‬بهتر نیست بجای گریه کردن حرف بزنیم؟!‬

‫کیونگسو دماغش رو باال کشید و اشکهای روی گونه ش رو‬


‫برای بار دوم پاک کرد‪.‬‬

‫‪+‬بخاطر دیروز‪ ...‬معذرت میخوام‪ .‬توی مدرسه اتفاق بدی‬


‫افتاد و من بخاطرش عصبانی بودم‪.‬‬

‫‪446‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو سر تکون داد و جونگین نفسی گرفت‪.‬‬

‫‪+‬مامانم گفت باهات حرف بزنم و مشکالتمو باهات حل کنم‬


‫ولی االن نمیدونم چی بگم‪.‬‬

‫‪-‬الزم نیست چیزی بگی‪ .‬خودم میدونم و‪ ...‬بخاطرش معذرت‬


‫میخوام‪ .‬من نمیخوام اذیتت کنم اما‪ ...‬این ناخواسته اتفاق‬
‫میفته‪ .‬من همیشه سعی میکنم کاری رو انجام بدم که تو‬
‫دوستش داشته باشی و خوشحالت کنه اما گاهی برعکس‬
‫میشه و تو ازم عصبانی میشی‪ .‬هر بار که این اتفاق میفته‬
‫من سعی میکنم دیگه تکرارش نکنم اما باز با یه کار دیگه تو‬
‫رو ناراحت میکنم و این باعث میشه اینجام درد بگیره‪.‬‬

‫کیونگسو همونطور که میگفت به سینه ش اشاره کرد و‬


‫جونگین نگاهشو ازش گرفت‪.‬‬

‫‪-‬تو گفتی من بهت اهمیتی نمیدم و برام مهم نیست که چه‬


‫احساسی داری اما اینطور نیست‪ .‬من جونگینی رو خیلی‬
‫دوست دارم‪ .‬وقتی خوشحالی منم خوشحالم و میخندم و‬

‫‪447‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫وقتی ناراحتی ناراحت میشم‪ .‬مثل االن‪ ...‬با اینکه خودم باعث‬
‫شدم ناراحت شی اما این خودمم که بیشتر ناراحتم و گریه م‬
‫گرفته‪ .‬جونگینی من هیچوقت نخواستم مامانتو ازت بگیرم و‬
‫مال خودم کنمش‪ .‬چون تنها کسی که میخوام برای خودم‬
‫داشته باشمش تویی‪ .‬مهم نیست اگه هیچ کسی دوستم‬
‫نداشته باشه من فقط میخوام تو دوستم داشته باشی‪ .‬اگه‬
‫تو دوست نداری دیگه به مامانت نزدیک نمیشم و باهاش هم‬
‫حرف نمیزنم‪ .‬اونجوری اون فقط مال تو میمونه ولی اینکه با‬
‫تو حرف نزنم و نذاری بهت نزدیک شم رو نمیتونم انجام بدم‪.‬‬
‫اینجوری حس میکنم یه عروسک کهنه م که دور انداخته شدم‬
‫و کسی حاضر نیست حتی بهش نگاه کنه‪...‬‬

‫کیونگسو دیگه نتونست ادامه بده چون بغض راه گلوشو‬


‫بسته بود و فقط منتظر بود جونگین بگه آره اون یه عروسک‬
‫به درد نخوره دور افتاده س تا بغضش بترکه و با اشکاش یه‬
‫رودخونه ی بزرگ راه بندازه اما بر خالف تصورش دست‬

‫‪448‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین روی گونه هاش نشست و مشغول پاک کردن‬


‫اشکاش شد‪.‬‬

‫‪+‬چی داری میگی واسه خودت جوجه پنگوئن‪ .‬من که اینجا‬


‫عروسک کهنه ی بدرد نخوری برای دور انداخته شدن‬
‫نمیبینم‪.‬‬

‫کیونگسو گیج شده به جونگین که داشت بهش نگاه میکرد‬


‫خیره شد و ناخودآگاه دوباره اشکاش سرازیر شدن‪.‬‬

‫‪+‬چشمای درشتت فقط بلدن اشک درست کنن؟! گریه نکن‪.‬‬

‫‪-‬من‪ ...‬ببخشید‪ ...‬نمیخوام گریه‪ ...‬کنم ولی‪...‬اونا خودشون‬


‫میان بیرون‪.‬‬

‫کیونگسو اینبار به هق هق افتاد و جونگین با نگرانی شونه‬


‫هاشو گرفت‪.‬‬

‫‪+‬هی لطفا تمومش کن‪ ...‬االن مامانم فکر میکنه کتکت زدم یا‬
‫همچین چیزی‪.‬‬

‫‪449‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫با آرومتر شدن کیونگسو جونگین آروم دستشو روی پوست‬


‫نرم صورتش گذاشت و با شستش نوازشش کرد‪.‬‬

‫‪+‬با اینکه میدونم باز هم قراره باعث حسادتم بشی و‬


‫ناخواسته اذیتم کنی اما‪ ...‬نمیتونم بیشتر از این ببینم داری‬
‫خودتو با گریه خفه میکنی‪.‬‬

‫‪-‬من خودمو با گریه خفه نکردم!‬

‫کیونگسو با فین فین گفت و جونگین به خنده افتاد‪.‬‬

‫‪+‬منظورم اینه که زیاد گریه میکنی‪.‬‬

‫‪-‬آها‪ ...‬خب پس یعنی بخشیدیم؟!‬

‫‪+‬انگار‪...‬‬

‫‪-‬پس میشه بغلم کنی؟!‬

‫‪+‬بغلت کنم؟!‬

‫‪-‬آره‪ .‬از دیروز تا حاال انجامش ندادیم‪.‬‬

‫کیونگسو صادقانه جواب داد و جونگین نیشخندی زد‪.‬‬

‫‪450‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬این فرصت طلبی رو از کی یاد گرفتی؟!‬

‫‪-‬فرصت طلبی چیه؟!‬

‫‪+‬هیچی‪ ...‬مگه نمیخواستی بغلت کنم؟!‬

‫جونگین برای فرار از توضیح فورا گفت‪.‬‬

‫‪-‬میخوام‪.‬‬

‫‪+‬پس باید قبلش‪...‬‬

‫کیونگسو قبل ازاینکه جونگین جمله شو کامل کنه خودشو تو‬


‫بغلش انداخت و دستاشو دورش حلقه کرد و جونگین رو به‬
‫خنده انداخت‪.‬‬

‫‪+‬مثال میخواستم شرطمو بگما‪...‬‬

‫‪-‬شرط چیه؟!‬

‫‪+‬هیچی‪ ...‬فقط از آغوش مجانی من لذت ببر‪.‬‬

‫‪451‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین که حوصله ی توضیح دادن نداشت‪ ،‬بیخیال شرطش‬


‫شد و کیونگسو هم از خدا خواسته بیشتر توی بغلش فرو‬
‫رفت‪.‬‬

‫‪-‬دوستت دارم نینی‪ .‬تو هم منو دوست داری؟!‬

‫‪+‬نینی؟!‬

‫‪ -‬مامانت اینجوری صدات میزنه و گاهی هم بهت میگه‬


‫خرسی‪ .‬اشکالی نداره اگه منم اینجوری صدات بزنم؟!‬

‫‪+‬نه‪ .‬فقط مامانم حق داره اینجوری صدام کنه‪ .‬پنگوئنا‬


‫نمیتونن‪.‬‬

‫‪-‬اما‪ ...‬چطور تو میتونی به من بگی پنگوئن یا فسقلی یا زرزرو‬


‫یا هر چی اما من نمیتونم؟!‬

‫کیونگسو غرغر کرد‪.‬‬

‫‪+‬چون دوست دارم منو جونگینی صدا کنی!‬

‫‪452‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با مهربونی جواب داد و کیونگسو متعجب صداش‬


‫زد‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی!‬

‫و باعث شد لبخندی روی لبای جونگین شکل بگیره‪.‬‬

‫‪+‬جونگینی گفتنت یجوریه که‪...‬یجوریه که‪...‬‬

‫جونگین نمیدونست چجوری به کیونگسو بفهمونه که‬


‫خوشش میاد وقتی اینجوری صداش میکنه و از طرفی‬
‫نمیخواست جوری به نظر برسه که انگار تشنه ی اینه‪.‬‬

‫پس جمله شو نصفه گذاشت و بجاش کیونگسو رو از خودش‬


‫جدا کرد و این باعث شد لبای پسر کوچیکتر آویزون بشن‪.‬‬

‫‪-‬اما من هنوز میخواستم تو بغلت بمونم‪.‬‬

‫‪+‬بغل من همیشه مجانی نیست فسقلی‪ .‬اگه میخوای‬


‫داشته باشیش باید در عوضش یه کاری هم انجام بدی برام‪.‬‬

‫‪-‬چکاری؟!‬

‫‪453‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬اوممم‪.‬‬

‫جونگین کمی فکر کرد‪.‬‬

‫‪+‬خب فعال همین که درساتو خوب یاد بگیری کافیه‪ .‬بعدا‬


‫کاراتو سخت تر میکنم‪.‬‬

‫‪-‬باشه‪ .‬اما‪ ...‬نمیشه از فردا شروعش کنیم‪ .‬من باید بجای‬


‫دیروز و دیشب هم توی بغلت بمونم‪.‬‬

‫کیونگسو با زیرکی گفت و جونگین از این همه هوش و زرنگی‬


‫نیشخندی زد‪.‬‬

‫‪+‬قبوله‪ .‬هر چقدر میخوای بمون چون قراره از فردا شرایط‬


‫عوض شه‪.‬‬

‫کیونگسو فورا خودشو تو بغل جونگین انداخت و پسر بزرگتر‬


‫سعی کرد قلقلک شدن گردنش توسط موهای کیونگسو رو‬
‫ایگنور کنه‪.‬‬

‫‪454‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪ -‬اگه کارهامو درست انجام بدم و خوشحالت کنم میذاری‬


‫بغلت کنم‪ .‬اگه اشتباه کنم چی؟!‬

‫‪+‬اگه اشتباه کنی از بغل کردن من محروم میشی‪.‬‬

‫‪-‬چقدر؟!‬

‫‪+‬خب هر چقدر اشتباهت بزرگ تر باشه‪ ،‬زمان محرومیتت‬


‫بیشتر میشه و تو با دیدن من و اینکه نمیتونی بغلم کنی‬
‫تنبیه میشی‪.‬‬

‫‪-‬من هیچوقت دوست ندارم تنبیه شم چون فهمیدم که خیلی‬


‫سخته پس هیچوقت اشتباهی نمیکنم که ناراحتت کنه‪.‬‬

‫کیونگسو با جدیت گفت و جونگین سر تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬امیدوارم‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫‪455‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫صبح روز بعد جونگین تصمیم گرفت کال بکهیون رو نادیده‬


‫بگیره‪ .‬اونجوری اگه حتی قضیه ی خرابکاری دیروزشون لو‬
‫میرفت ‪ ،‬میتونست خودشو به اون راه بزنه و بگه از هیچی‬
‫خبر نداره‪.‬‬

‫اما توقع نداشت همین که پاشو توی ساختمون اصلی‬


‫مدرسه گذاشت‪ ،‬یکی از همکالسی هاش بهش بگه که مدیر‬
‫خواسته به دفتر بره‪.‬‬

‫جونگین داشت با خودش وصیت میکرد و به سمت دفتر‬


‫میرفت که یهو دید بکهیون هم داره از رو به رو بهش نزدیک‬
‫میشه و دیگه شکش به یقین تبدیل شد که شبح همه چیو‬
‫فهمیده و نمیتونه از زیرش قسر در بره‪.‬‬

‫به هر حال با اینکه نقشی توی این خرابکاری هم نداشت اما‬


‫مغز خرابش با فرمانی که به پاهاش داده بود‪ ،‬دیروز اونو به‬
‫سمت اتاق مدیر کشونده بود و با بکهیون حرف زده بود و بدتر‬
‫از همه وقت فرار دست بکهیونو گرفته بود و با خودش به‬

‫‪456‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بیرون از مدرسه کشیده بود و هر خری هم که بود با دیدن اینا‬


‫فکر میکرد که اونم بی تقصیر نبوده‪.‬‬

‫وگرنه چه دلیلی برای حضورش کنار بکهیون و فرارش با اون‬


‫داشته؟!‬

‫با نزدیک شدن به اتاق مدیر بکهیون کنارش رسید و در کمال‬


‫تعجب نیشش باز بود و با خیال راحت و خونسردی داشت‬
‫آدامسش رو باد میکرد و با صدا میترکوند‪.‬‬

‫_چطوری کیم؟! شبیه خرس قطبی شدی‪.‬‬

‫بکهیون با خنده گفت و جونگین حرصی دستاشو مشت کرد‪.‬‬

‫‪+‬گفته بودم اگه بو ببرن قبل از اونا خودم میکشمت بیون‪.‬‬

‫_فعال بیا بریم داخل‪ .‬خوب نیست یه آقای محترم رو منتظر‬


‫بذاریم‪ .‬بعدش هر جوری دوست داشتی منو بکش‪.‬‬

‫‪457‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون بیخیال جواب داد و قبل ازینکه جونگین فرصت کنه‬


‫جوابشو بده‪ ،‬آدامسشو تف کرد و وارد اتاق مدیر چوی شد و‬
‫تعظیم نصفه نیمه ای کرد‪.‬‬

‫_صبح بخیر آقای چوی‪ .‬گفته بودین بیام اینجا‪.‬‬

‫_صبح بخیر بیون‪.‬‬

‫‪+‬صبح بخیر‪.‬‬

‫جونگین هم که دیگه راه گریزی نداشت آروم داخل رفت و‬


‫سالم کرد‪.‬‬

‫_صبح بخیر کیم‪.‬‬

‫آقای چوی با خونسردی و آرامش جواب داد و از جونگین‬


‫خواست در اتاق رو پشت سرش ببنده‪.‬‬

‫_قبل از اینکه کالستون شروع بشه و تأخیر بخورین حرفامو‬


‫میزنم‪ .‬دیروز بعد از تعطیل شدن مدرسه یه سر به بایگانی‬

‫‪458‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫زدم و وقتی داشتم برمیگشتم شما دوتا رو دیدم که داشتین‬


‫از دفتر من بیرون میومدین و بهتره بگم فرار میکردین‪.‬‬

‫آقای چوی هنوز هم با آرامش حرف میزد‪.‬‬

‫_وقتی داخل اومدم روی میزم یه سی دی با یه نوشته دیدم‬


‫و خب‪ ...‬ازونجا که نوشته بود حتما دیده شود بازش کردم‪.‬‬

‫بکهیون با شنیدن این حرف لبشو گاز گرفت تا جلوی خنده‬


‫ش رو بگیره و عجیب بود که حاال هم که توی دردسر افتاده‬
‫بود انقدر ریلکس و بیخیال بود‪.‬‬

‫_بکهیون میتونی توضیح بدی برام؟!‬

‫آقای چوی روبه روی بکهیون ایستاد و پسر مقابلش برای چند‬
‫ثانیه نگاهشو به صورتش دوخت‪.‬‬

‫_قبل از هر چیزی باید بگم که‪ ...‬جونگین بی تقصیره و من‬


‫انجامش دادم‪ .‬اون تا لحظه ی آخر سعی داشت منصرفم کنه‪.‬‬

‫آقای چوی به جونگین نگاهی انداخت و سری تکون داد‪.‬‬

‫‪459‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_خب میشنوم‪.‬‬

‫_من‪ ...‬راستش بخاطر ماجرای انباری کنجکاو شده بودم که‬


‫بدونم‪ ...‬بدونم چرا ما رو بدون تنبیه رها کردین‪ .‬خب حداقل‬
‫توقع داشتیم که دعوامون کنین یا با خانوادمون تماس‬
‫بگیرین راجبش‪...‬‬

‫‪+‬خفه شو بکهیون معلومه چی داری میگی؟!هوس مردن‬


‫کردی؟!‬

‫_ساکت باش کیم‪ .‬بگو بکهیون‪.‬‬

‫چوی به جونگین تشر زد و بکهیون ادامه داد‪.‬‬

‫_خب بعدش من کلی فکر کردم که دلیلش چی میتونسته‬


‫ب اشه اما به نتیجه ای نرسیدم و در آخر فکر کردم ‪...‬که شما‪...‬‬
‫که شما‪ ...‬شاید چیز باشین‪.‬‬

‫_چیز؟!‬

‫‪460‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_اوممم‪...‬خب‪ ...‬فکر کردم که شاید شما از مردا خوشتون بیاد‬


‫و بخاطر همین اون فیلمو براتون گذاشتم تا ببینم و اکنشتون‬
‫بعد از دیدنش چیه‪.‬‬

‫آقای چوی برای چند ثانیه متعجب به بکهیون نگاه کرد و بعد‬
‫یهو صدای خنده ش کل اتاقش رو پر کرد‪.‬‬

‫_چجوری همچین چیزی به ذهنت رسید بیون بکهیون؟!‬

‫بکهیون که تازه فهمیده بود چیکار کرده و چیشده و چی گفته‪،‬‬


‫حس کرد االنه که شلوارش رو خیس کنه چون لعنت بهش‬
‫اون چجوری تونسته بود این همه شجاعت به خرج بده و همه‬
‫چیو به مرد ترسناک رو به روش بگه؟‬

‫از طرفی جونگین هم حالش بهتر از بکهیون نبود و هر ثانیه‬


‫آرزو میکرد کاش قبل از اینکه خشم چوی رو ببینه تبدیل به‬
‫یه مگس بشه و به پرواز در بیاد‪.‬‬

‫_خب چرا نموندی تا و اکنشمو ببینی؟!‬

‫_من‪...‬من‪ .. .‬جونگین نذاشت‪.‬‬

‫‪461‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین که تا اون لحظه نقش یه آدم الل رو بازی میکرد تشر‬


‫زد‪.‬‬

‫‪+‬چرا پای منو وسط میکشی؟!‬

‫_نگران نباش کیم جونگین‪ .‬به هر حال حتی اگه این بچه هم‬
‫نمیگفت میتونستم حدس بزنم عرضه ی این کارو نداری‪ .‬پس‬
‫کاری باهات ندارم اما‪...‬‬

‫نگاهشو از جونگین گرفت و به بکهیون داد‪.‬‬

‫_تو بکهیون‪ .‬ازونجا که دوست داشتی بفهمی من از چی‬


‫خوشم میاد و نتونستی بفهمی بهت این لطفو میکنم‪ .‬اما نه‬
‫االن بلکه چند روز دیگه‪ .‬و تا اون موقع میتونی به اینکه‬
‫چجوری قراره از گرایشم با خبرت کنم فکر کنی‪.‬‬

‫بعد روشو از دو پسر گرفت و سمت میزش رفت‪.‬‬

‫_میتونید برید سر کالستون و آخر هفته ی خوبی رو براتون‬


‫آرزو میکنم پسرا‪.‬‬

‫‪462‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون و جونگین عین برق گرفته ها از جا پریدن و از اتاق‬


‫مدیر بیرون رفتن و شبح خون آشام همونطور که روی صندلی‬
‫پشت میزش مینشست و سی دی تقدیمی رو نگاه میکرد‪،‬‬
‫نیشخند ترسناکی زد‪.‬‬

‫قطعا نقشه های شومی توی سرش داشت و بکهیون اینبار‬


‫نمیتونست قِسر در بره‪.‬‬

‫‪463‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 16‬‬

‫عصر یکشنبه بود و جونگین همونطور که داشت به منظره ی‬


‫رو به روش نگاه میکرد‪ ،‬فکرش مشغول بود‪ .‬به اینکه چند روز‬
‫دیگه که دقیقا نمیدونست چند روز دیگه میشه‪ ،‬شبح خون‬
‫آشام قراره چجوری گرایشش رو برای بکهیون مشخص کنه و‬
‫البته هر جوری هم که بود‪ ،‬قطعا جور خوبی نبود!‬

‫_به چی فکر میکنی؟!‬

‫خانم کیم بعد از اینکه متوجه شد جسم پسرش فقط اونجا‬


‫حضور داره پرسید و جونگین سر تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬هیچی‪ .‬یه اتفاقی افتاده بود‪ ،‬داشتم بهش فکر میکردم‪.‬‬

‫_خب‪ ...‬چطوره با کیونگسو یکمی این اطرافو بگردین‪ .‬حتما‬


‫حوصله ت سر رفته نه؟!‬

‫‪464‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خانم کیم جمله ی دوم رو‪ ،‬رو به کیونگسو گفت و پسر ریز‬
‫جثه سر تکون داد‪.‬‬

‫در واقع خانم کیم پیشنهاد داده بود که روز تعطیلشون رو به‬
‫گردش برن و کیونگسو چون اولین بارش بود که اینو تجربه‬
‫میکرد‪ ،‬ذوق زده بود اما سکوت جونگین و اینکه همه ش تو‬
‫فکر بود‪ ،‬ذوقش رو از بین برده بود‪.‬‬

‫‪+‬بلند شو‪.‬‬

‫جونگین با دیدن برق چشمهای کیونگسو گفت و پسر‬


‫کوچیکتر فورا از جا پرید‪.‬‬

‫_اینو با خودتون ببرید و بخورید‪ .‬زیاد هم دور نشین‪ .‬خب؟!‬

‫خانم کیم ظرف کوچکی از خوراکی دستشون داد و جونگین‬


‫با لبخند تشکر کرد‪.‬‬

‫‪+‬تو نمیای؟‬

‫‪465‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_مدتیه که اینجا نیومدم‪ .‬شما برید‪ .‬منم یکم خلوت میکنم با‬
‫خودم‪.‬‬

‫جونگین سر تکون داد و راه افتاد و کیونگسو هم دنبالش کرد‪.‬‬

‫‪-‬اینجا خیلی قشنگه‪.‬‬

‫‪+‬ما زیاد اینجا میومدیم‪ .‬قبل از اینکه پدر و خواهرم تو تصادف‬


‫کشته شن‪.‬‬

‫جونگین به آرومی گفت و کیونگسو نتونست خودش رو‬


‫کنترل کنه و دستش رو گرفت‪.‬‬

‫‪-‬میدونم خیلی سخته‪ .‬برای همین ساکت بودی؟!‬

‫‪+‬نه‪ .‬بخاطر این نبود‪ .‬توی مدرسه همه چی پیچیده شده و‬


‫ذهنم درگیره‪.‬‬

‫کیونگسو که نمیفهمید جونگین از چی حرف میزنه سرش رو‬


‫کج کرد‪.‬‬

‫‪-‬من فکر میکردم مدرسه جای خوبی باشه‪.‬‬

‫‪466‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬آره جای خوبیه اما تا وقتی که بعضیا نخوان اونجا رو تبدیل‬


‫به جهنم کنن‪.‬‬

‫‪-‬جهنم چیه؟!‬

‫‪+‬یه جای وحشتناک که همه توش به گا میرن!‬

‫جونگین خالصه و مفید جواب داد و کیونگسو گیج تر شد‪.‬‬

‫‪-‬به گا میرن یعنی چی؟! تو قبال هم اینو گفتی‪.‬‬

‫‪+‬شاید بعدا بهت نشون دادم یعنی چی‪ .‬االن زوده برات!‬

‫کیونگسو که برای بار دوم جواب این سوالش رو نگرفته بود‬


‫لباشو آویزون کرد و جونگین با دیدنش به خنده افتاد‪.‬‬

‫‪+‬مطمئنم وقتی بفهمی معنیش چیه‪ ،‬اونقدر بترسی که آرزو‬


‫کنی کاش هیچوقت راجبش کنجکاوی نمیکردی و نمی‬
‫فهمیدیش‪.‬‬

‫کیونگسو با گیجی اینبار اخم کرد و جونگین نتونست خودشو‬


‫کنترل کنه و موهای نرمشو بهم ریخت‪.‬‬

‫‪467‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬فعال بیا از لحظه ای که توش قرار داریم لذت ببریم‪ .‬موافقی‬


‫بریم قایق سواری؟!‬

‫‪-‬قایق سواری؟!‬

‫کیونگسو پرسید و ده دقیقه ی بعد همراه با جونگین توی یه‬


‫قایق پدالی بودن و جونگین داشت به کیونگسو غر میزد که‬
‫بهش کمک کنه و اونم پدال بزنه‪.‬‬

‫اما کیونگسو که هم هیجان زده بود و هم ترسیده‪ ،‬محکم لبه‬


‫ی قایق رو چسبیده بود که مبادا داخل آب پرت بشه‪.‬‬

‫‪+‬پاهام دارن از جا کنده میشن‪.‬‬

‫جونگین چند لحظه ی بعد پدال زدن رو متوقف کرد و قایق‬


‫کوچیک آروم روی آب ایستاد‪.‬‬

‫‪+‬این اصال ترس نداره‪ .‬من مراقبم که توی آب نیفتی و حتی‬


‫اگه این اتفاق هم افتاد‪ ،‬غریق نجات میاد و نجاتت میده‪.‬‬

‫‪-‬غریق نجات؟!‬

‫‪468‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬اونایی که اونجا هستن رو میبینی؟!‬

‫با دستش به افرادی که خیلی دورتر ازشون بودن اشاره کرد‬


‫و کیونگسو سر تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬وظیفه ی اونا اینه که اگه کسی توی آب بیفته و بخواد غرق‬


‫بشه‪ ،‬بهش کمک کنن و از آب بیرونش بیارن‪.‬‬

‫‪-‬اما من نمیخوام بیفتم تو آب و اونا بیرونم بیارن‪.‬‬

‫‪+‬منم گفتم من مواظبم و نمیذارم همچین کوفتی اتفاق‬


‫بیفته‪.‬‬

‫جونگین کفری غرید و کیونگسو لبشو گاز گرفت‪.‬‬

‫‪+‬لطفا کیونگسو‪ ...‬فقط بهم اعتماد کن و ازش لذت ببر‪ .‬هوم؟!‬

‫جونگین اینبار با آرامش گفت و انگشت شستش رو روی‬


‫پلکهای کیونگسو که خیس شده بودن کشید‪.‬‬

‫‪+‬بهم اعتماد داری؟!‬

‫‪-‬دارم‪.‬‬

‫‪469‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو با بغض گفت و جونگین آروم گونه ش رو نوازش‬


‫کرد‪.‬‬

‫‪+‬آفرین پسر خوب‪ .‬حاال خوب به حرفام گوش کن و انجام بده‪.‬‬


‫اینا پدالهای قایقن و با تکون دادنشون قایق حرکت میکنه‪ .‬اما‬
‫چون وزن قایق یکم زیاده باید هردومون اونو تکون بدیم‪.‬‬
‫اینجوری هیچکدوممون خسته نمیشیم و کلی هم بهمون‬
‫خوش میگذره‪.‬‬

‫‪-‬چیکار باید بکنم؟!‬

‫‪+‬مثل من انجامش بده‪.‬‬

‫جونگین گفت و کیونگسو به پاهای جونگین که عقب و جلو‬


‫میشدن نگاه کرد و اونم ازش تقلید کرد و چند لحظه ی بعد‬
‫قایق دوباره به حرکت افتاد‪.‬‬

‫‪+‬خوبه‪ ...‬نمیخواد زیاد خودتو خسته کنی‪ .‬آروم با پاهات بهش‬


‫فشار بیار‪.‬‬

‫‪470‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با لبخند گفت و اهرم کنار دستش رو چرخوند و قایق‬


‫مسیر اومده رو دور زد‪.‬‬

‫‪+‬یکم بیشتر خوش بگذرونیم؟!‬

‫‪-‬چجوری؟!‬

‫‪+‬سرعتو بیشتر کنیم‪.‬‬

‫جونگین جوری گفت که کیونگسو برای تجربه ی اون لذت‬


‫کنجکاو بشه‪.‬‬

‫‪-‬باشه‪.‬‬

‫‪+‬خب پس تندتر پاهاتو تکون بده‪.‬‬

‫جونگین تشویقش کرد و لحظه ای بعد قایق کوچیک با‬


‫سرعت بیشتری شناور شد‪.‬‬

‫با هر بار چرخیدن قایق به چپ و راست‪ ،‬کلی آب روی هر دو‬


‫پسر پاشیده میشد‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی این خیلی خوبه‪...‬‬

‫‪471‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫صدای خنده ی جونگین بین سروصدای کیونگسو گم شده‬


‫بود و مردمی که لبه ی دریاچه ی کوچیک ایستاده بودن با‬
‫تعجب به دو پسر نوجوونی که داشتن روی آب خوش‬
‫میگذروندن نگاه میکردن‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫_پسرا بهتره برید دوش بگیرید‪.‬‬

‫خانم کیم بعد از برگشتن به خونه رو به دو پسر مقابلش که‬


‫از شدت خستگی داشتن بیهوش میشدن گفت و جونگین غر‬
‫زد‪.‬‬

‫‪+‬مامان خیلی خسته م‪.‬‬

‫_اما تنت بو میده و باید بری حموم‪.‬‬

‫‪+‬لطفا‪...‬‬

‫‪472‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین نالید و کیونگسو که از پیشنهاد خانم کیم خوشش‬


‫اومده بود دست جونگین رو گرفت‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی بیا بریم دیگه‪ ...‬زود باش‪.‬‬

‫‪+‬بیخیال‪ .‬تو همونی نیستی که دفعه ی قبل ازش میترسیدی‬


‫حاال چیشده که براش این همه عجله داری؟!‬

‫‪-‬چون قراره با تو انجامش بدم‪.‬‬

‫‪+‬با من؟! نه‪ ...‬دفعه ی قبل گفتم که بار آخریه که باهات حموم‬
‫میام‪ .‬باید تنهایی انجامش بدی‪.‬‬

‫‪-‬ولی‪...‬‬

‫_چیشد؟! شما که هنوز اینجایین‪.‬‬

‫‪+‬مامان‪.‬‬

‫جونگین باز هم اعتراض کرد و خانم کیم که نقطه ضعف‬


‫پسرش رو میدونست باهاش تهدیدش کرد‪.‬‬

‫‪473‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_امشب خوراک مرغ داریم و هر کی حموم نره ازش بی بهره‬


‫میمونه‪.‬‬

‫و این جمله محرک خوبی برای از جا پریدن جونگین بود‪.‬‬

‫‪-‬اون چش شد؟!‬

‫کیونگسو با تعجب پرسید و خانم کیم با لبخند جواب داد‪.‬‬

‫_جونگین عاشق مرغه!‬

‫‪-‬عاشق؟!‬

‫کیونگسو به آرومی زیر لب گفت و خانم کیم که متوجهش‬


‫نشده بود به آشپزخونه رفت تا جایزه ی پسرش‪ ،‬که بیشتر‬
‫شبیه به رشوه بود تا جایزه رو آماده کنه!‬

‫جونگین کمی بعد از اتاقش با یه حوله بیرون اومد و پشت در‬


‫حموم غیبش زد و کیونگسو که از همراهی جونگین نا امید‬
‫شده بود با لبهای آویزون خودش رو با تلویزیون مشغول کرد‪.‬‬

‫‪474‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫حدودا یکساعت بعد هر سه نفر با لباسهای تمیز و ظاهری‬


‫مرتب پشت میز غذاخوری نشسته بودن‪ .‬جونگین به ظرف‬
‫مرغی که توسط مادرش روی میز گذاشته میشد فرصت‬
‫نفس کشیدن نداد و زود سهم خودش رو ازش جدا کرد و‬
‫مشغول خوردن شد‪.‬‬

‫خانم کیم که پسرش رو در اون حال میدید خنده ی صدا داری‬


‫کرد و به شوخی گفت‪:‬‬

‫_میترسم یه روزی خو ِد تو نسل مرغها رو منقرض کنی!‬

‫‪-‬منقرض؟!‬

‫کیونگسو بعد از اعتراض کوتاه جونگین که به صورت یه ناله‬


‫ی خفه از دهن پر از غذاش بیرون اومد پرسید و خانم کیم با‬
‫لبخند براش توضیح داد‪.‬‬

‫_وقتی یه چیزی برای همیشه از بین بره و دیگه نشه ازش‬


‫هیچ جا پیدا کرد‪ ،‬میگن منقرض شده‪.‬‬

‫‪-‬چرا جونگین مرغا رو منقرض میکنه؟‬

‫‪475‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو با چشمهای گرد و ترسیده پرسید و دو نفر دیگه رو‬


‫به خنده انداخت‪.‬‬

‫_برای اینکه اگه بهش بگن برای وعده های غذاییت فقط حق‬
‫داری یه چیزو انتخاب کنی‪ ،‬اون مرغ رو انتخاب میکنه‪.‬‬

‫کیونگسو که نفهمیده بود چیشده گیج پلک زد و جونگین باز‬


‫هم اعتراض کرد‪.‬‬

‫‪+‬اینطور نیست‪ .‬من اونقدرا هم مرغ دوست ندارم‪ .‬خانم کیم‬


‫سمت پسرش خم شد و بعد از برداشتن تکه ی کوچیکی از‬
‫گوشت مرغ که کنار دهنش بود به شوخی گفت‪:‬‬

‫‪+‬آره از دهنت چرب و کثیفت مشخصه!‬

‫جونگین لبهاشو آویزون کرد و کیونگسو که برای اولین بار‬


‫میدید پسر مقابلش‪ ،‬اینجوری قیافه گرفته با لبخند بهش زل‬
‫زد‪.‬‬

‫انگار جونگین کم کم داشت روی مهربون و لوس خودش رو‬


‫نشون میداد و کیونگسو ازین بابت خوشحال بود‪.‬‬

‫‪476‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫صبح چهارشنبه بود و تو چند روز گذشته شبح خون آشام‬


‫هنوز چیزی راجب تنبیه بکهیون نگفته بود‪.‬‬

‫توی اون چند روز بکهیون بیشتر از اینکه راجب فهمیدن جواب‬
‫سوالش هیجان داشته باشه‪ ،‬نگران بود و برای جونگینی که‬
‫اونو همیشه در حال آتیش سوزوندن و خرابکاری میدید‪ ،‬این‬
‫خیلی عجیب بود‪.‬‬

‫بکهیون در حالت عادی می بایست مغز جونگینو با خر ذوق‬


‫شدنا و بی صبر بودنش برای فهمیدن گرایش چوی به گا‬
‫میداد اما بکهیونی که اون توی این چند روز دیده بود‪ ،‬یه‬
‫شخصیت متفاوت داشت‪.‬‬

‫البته اینطور نبود که بکهیون دوروبر جونگین نباشه‪ .‬در واقع‬


‫بکهیون االن داشت با نگرانی و سوال های بیش از حدش‬

‫‪477‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫راجب اینکه چوی چه نقشه ای براش داره‪ ،‬اعصاب و‬


‫آرامشش رو به گا میداد و هر چند عجیب اما حق هم داشت‪.‬‬

‫باالخره اون روزی که جونگین منتظرش بود رسیده بود و یکی‬


‫پیدا شده بود که خوره ی جونش رو به سزای عملش برسونه‬
‫و با اینکه نامردی بود اما ازین موضوع خوشحال بود‪ .‬شاید‬
‫بکهیون باالخره با این اتفاق سر عقل میومد و کمتر اونو زجر‬
‫میداد‪.‬‬

‫به هر حال در کنار همه ی اون خوشحالی پنهانی‪ ،‬جونگین هم‬


‫کمی نگران بود چون شبح خون آشام کسی نبود که ساده از‬
‫همچین چیزایی بگذره و قطعا تا بکهیون رو به غلط کردن و‬
‫شاید بوسیدن کفشش برای رضایت گرفتن ازش نمینداخت‪،‬‬
‫ولش نمیکرد‪.‬‬

‫بکهیون اون روز همونطور که چوی ازش خواسته بود زودتر به‬
‫مدرسه رفته بود و جونگین هم که کنجکاو بود بدونه آخر قصه‬
‫ی اون و چوی چی میشه‪ ،‬سعی کرده بود همزمان با بکهیون‬

‫‪478‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خودشو به مدرسه برسونه و بکهیونو دید که به خواسته ی‬


‫شبح وارد اتاقش میشد‪.‬‬

‫در آخر چند دقیقه ی بعد‪ ،‬بکهیون با رنگی پریده و چشمهای‬


‫نگران از اتاق چوی بیرون اومد و جونگین که اولین بار بود اونو‬
‫اینجوری میدید‪ ،‬سمتش دوید و بازوشو گرفت تا روی زمین‬
‫فرود نیاد‪.‬‬

‫‪+‬چیشد؟! چی گفت بهت که اینجوری وا رفتی؟!‬

‫جونگین با نگرانی صادقانه ای پرسید و بکهیون لبخند نگران‬


‫کننده ای زد‪.‬‬

‫_قراره به فاک برم!‬

‫‪+‬چی؟! درست بگو ببینم‪.‬‬

‫جونگین بهش تشر زد و بکهیون هم متقابال فریاد زد‪.‬‬

‫_اون لعنتی ازم خواسته با آخرین نفری که امروز وارد مدرسه‬


‫میشه بخوابم‪ .‬قراره به فاک برم‪.‬‬

‫‪479‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫حاال که نقشه ی چوی رو شده بود و اون مرد عوضی ذات‬


‫خبیث خودشو نشون داده بود‪ ،‬بکهیون با جرات هر چی دلش‬
‫میخواست بارش میکرد‪ .‬به هر حال که قرار بود دهن و‬
‫ماتحتش سرویس بشه پس چه اشکالی داشت اینجوری‬
‫عصبانیتش رو خالی کنه؟!‬

‫‪+‬داری شوخی میکنی نه؟! یعنی اون واقعا تا این حد کثیف‬


‫و عوضیه؟! تو نباید انجامش بدی بکهیون‪.‬‬

‫_میگی چیکار کنم؟! بیفتم به پاش؟!‬

‫‪+‬اگه الزم باشه آره‪ .‬به هر حال قضیه شوخی بردار نیست‪ .‬تو‬
‫که نمیدونی کدوم دیک هدی قراره آخر از همه وارد مدرسه‬
‫بشه‪.‬‬

‫_عمرا! حتی اگه یه اکیپ غول تَشن هم با هم وارد مدرسه‬


‫بشن حاضرم باهاشون سکس گروهی داشته باشم اما اون‬
‫عقده ای بدبختو به خواسته ی قلبیش نرسونم‪.‬‬

‫‪+‬تو دیوونه شدی بکهیون‪.‬‬

‫‪480‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_آره! برای اینکه اینکارو انجام بدم دیوونگی الزمه‪.‬‬

‫بکهیون جواب داد و از ساختمون اصلی مدرسه بیرون رفت‬


‫و خودشو نزدیک ورودی مدرسه رسوند تا ببینه شانس گهش‬
‫اینبار هم قهوه ایش میکنه یا باهاش یاره و حداقل یه لعنتی‬
‫جذاب و سکسی اولین بارش رو هرچند ناخواسته ازش‬
‫میگیره!‬

‫درسته! بیون بکهیون شر و خرابکار با تموم پز و ادعاهاش تا‬


‫حاال با کسی نخوابیده بود و به عبارتی باکره بود و نمیخواست‬
‫هر دیک خری از راه رسید بره تو کونش!‬

‫همونطور که داشت تو دلش دعا میکرد حداقل اگه قراره‬


‫شانس گهش یه خیکی زشت بو گندو براش جور کنه‪،‬‬
‫بیخیالش بشه و به جاش یه دختر بفرسته‪ ،‬متوجه حضور چند‬
‫نفر پشت سرش شد و با چرخوندن گردنش تونست شبح‬
‫خون آشام و جونگین رو ببینه‪.‬‬

‫‪481‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫شبح با نیشخند شیطانیش بهش نگاه میکرد و جونگین با‬


‫نگرانی و انگار نگاهش داشت بهش میگفت «هنوزم دیر‬
‫نشده و میتونه فرار کنه»‪.‬‬

‫اما بکهیون کله خر تر از این حرفها بود و میخواست با‬


‫موندنش به اون مدیر عوضی حالی کنه که ترسو نیست‪.‬‬

‫_مرده شور خودت و گرایش کوفتیتو با هم ببره‪.‬‬

‫زیر لب همونطور که نگاهش رو از چوی میگرفت گفت و چشم‬


‫به در دوخت تا ببینه سرنوشت کوفتی چی براش رقم زده‪.‬‬

‫‪+‬بکهیون‪.‬‬

‫با صدای جونگین هومی گفت و بدون اینکه نگاهش کنه‬


‫منتظر موند‪.‬‬

‫‪+‬میدونی که اون عوضی برای چی اومده و بهت نگاه میکنه؟!‬

‫جونگین همونطور که توی یه قدمی بکهیون می ایستاد گفت‬


‫و بکهیون سر تکون داد‪.‬‬

‫‪482‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_آره‪ .‬اومده ببینه تخم میکنم بمونم یا فرار میکنم و بهش‬


‫التماس میکنم‪ .‬اما کور خونده‪ .‬حاال که تا اینجا اومدم بقیه شم‬
‫جلو میرم‪.‬‬

‫‪+‬اما‪...‬‬

‫_بس کن جونگین‪.‬‬

‫بکهیون خشک گفت و جونگین ساکت شد و اینبار سمت‬


‫چوی رفت‪.‬‬

‫‪+‬شما واقعا ازش خواستین همچین کاری بکنه؟!‬

‫_درسته‪.‬‬

‫‪+‬اما این خیلی‪ ...‬خیلی‪ ...‬میدونید اگه خانواده ش بفهمن چه‬


‫اتفاقی ممکنه بیفته؟!‬

‫_تو که نمیخوای به سرنوشت بکهیون دچار بشی کیم‬


‫جونگین؟‬

‫جونگین با اخم به چوی نگاه کرد‪.‬‬

‫‪483‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬منظورتون چیه؟!‬

‫_بهتره هم تو و هم اون دوست احمق و دردسرت زیپ‬


‫دهنتونو ببندین و این قضیه بین خودمون یه راز بمونه‪ .‬اگه‬
‫کسی ازش بویی ببره من از چشم تو میبینم‪.‬‬

‫شبح غیر مستقیم جونگینو تهدید کرد و جونگین بازدمش رو‬


‫با حرص بیرون فرستاد‪.‬‬

‫_االنم چیزی تا زنگ کالسها نمونده‪ .‬بهتره بری سر کالست‪.‬‬

‫‪+‬فوقش تاخیر میخورم و شما خوب بلدین چجوری تنبیه‬


‫کنین‪ .‬اینجوری بیشتر بهتون خوش نمیگذره؟!‬

‫چوی نیشخندی زد و به جونگین نزدیک شد‪.‬‬

‫_زبونت از وقتی با بیون میگردی دراز شده کیم‪ .‬دوست داری‬


‫کوتاهش کنم؟!‬

‫‪+‬فعال از کمدی ترسناکی که برای بکهیون راه انداختین لذت‬


‫ببرین‪ .‬وقت برای کوتاه کردن زبون من زیاده‪.‬‬

‫‪484‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با عصبانیت گفت و پشت به چوی چرخید و سمت‬


‫بکهیون رفت‪.‬‬

‫_چرا باهاش کل کل میکنی؟!‬

‫‪+‬اون یه عوضیه واقعیه‪ .‬تهدیدم کرد اگه راجب امروز چیزی‬


‫به کسی بگم منو هم تنبیه میکنه‪.‬‬

‫_بخاطر من خودتو تو دردسر ننداز جونگین‪.‬‬

‫بکهیون با مهربونی به پسر کنارش نگاه کرد و سعی کرد‬


‫لبخند کمرنگی بهش بزنه‪.‬‬

‫_ولی کاش اونی که آخرین نفر وارد مدرسه میشه ارزششو‬


‫داشته باشه‪ .‬میدونی‪ ...‬به این فکر کردم که اگه قراره یه احمق‬
‫بو گندو آخرین نفر باشه‪ ،‬بجاش یه دختر بیاد‪ .‬اونجوری حداقل‬
‫سوراخم گشاد نمیشه و بکر میمونه ولی بعد که به دردسرای‬
‫خوابیدن با یه دختر فکر کردم و اینکه بعدا بخواد مثل کَنه بهم‬
‫بچسبه یا بگه ازم حامله س! ترجیح دادم یه پسر جذاب و‬
‫هیکلی باشه که سرش به تنش می ارزه!‬

‫‪485‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون همونطور که به در مدرسه و افرادی که وارد میشدن‬


‫نگاه میکرد گفت‪.‬‬

‫‪+‬چی میگی بک؟!خل شدی؟! داری میگی اولین بارته؟!‬

‫_آره‪ ...‬برای همین االن استرس گرفتم‪ .‬هر لحظه ممکنه اون‬
‫آخرین نفر وارد بشه و اگه چیزی باشه که ازش میترسم‪...‬‬

‫صدای زنگ مدرسه جمله ی بکهیون رو قطع کرد و آب دهن‬


‫هر دو پسر خشک شد‪ .‬حاال که زنگ خورده بود‪ ،‬امکان اینکه‬
‫تعداد افرادی که میخوان لحظه ی آخر خودشونو به مدرسه‬
‫برسونن کمتر بود و بکهیون داشت پر شدن مثانه ش بخاطر‬
‫استرس بیش از حدش رو حس میکرد‪.‬‬

‫_لعنتی کم مونده شلوارمو خیس کنم از ترس‪.‬‬

‫جونگین با نگرانی به پسر کنارش نگاه کرد‪ .‬بهش حق میداد‬


‫که استرس داشته باشه چون خودش هم دست کمی ازش‬
‫نداشت و اونم دستشوییش گرفته بود‪.‬‬

‫‪486‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_بیون بکهیون‪ ...‬تعداد شانسات کمتر شدن‪ .‬فکر کن آخرین‬


‫نفر کسی باشه که نظم و انضباط براش اهمیتی نداره و‬
‫همیشه آخرین کسیه که وارد مدرسه میشه‪.‬‬

‫شبح خون آشام برای اینکه بیشتر ته دل بکهیون رو خالی کنه‬


‫گفت و بکهیون و جونگین همزمان زیر لب فحش دادن‪.‬‬

‫_گاییدمت عوضی‪.‬‬

‫‪+‬خفه شو حرومزاده‪.‬‬

‫چند لحظه ی بعد یه دختر وارد مدرسه شد و بکهیون توی‬


‫دلش از تمام مقدسات خواست که اون آخرین نفر نباشه چون‬
‫اگه قرار بود حتی با یه دختر بخوابه ترجیح میداد اندام و چهره‬
‫ی خوبی داشته باشه نه مثل بشکه ی متحرک جلوی روش!‬

‫برای چند لحظه خودشو در حالیکه داشت داخل دختر ضربه‬


‫میزد‪ ،‬تصور کرد و نتونست جلوی خنده شو بگیره!‬

‫_انگار خیلی بهت خوش میگذره‪.‬‬

‫‪487‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫چوی گفت و جونگین به بکهیون اخم کرد‪.‬‬

‫‪+‬چه مرگته؟! چرا میخندی؟!‬

‫_تصور کن‪ ...‬این بشکه بخواد ازم سواری بگیره! حتما زیرش‬
‫پرس میشم‪.‬‬

‫بکهیون همونطور که با نگاهش دختر رو که سمت پله های‬


‫ورودی ساختمون میرفت بدرقه میکرد گفت و جونگین ازین‬
‫همه بیخیالیش جا خورد‪.‬‬

‫‪+‬االن جدی ای بکهیون؟! تا چند دقیقه ی دیگه قراره به فاک‬


‫بری و داری باهاش شوخی میکنی؟‬

‫_میگی چیکار کنم لعنتی؟ همین که تا االن خودمو نگه‬


‫داشتم و از ترس نشاشیدم تو خودم خیلیه‪ .‬حداقل اینجوری‬
‫از استرسم کم میکنم‪.‬‬

‫بکهیون غرید و جونگین نگاهش رو ازش گرفت و به در مدرسه‬


‫داد‪.‬‬

‫‪488‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬باشه! هر جور که راحت تری‪.‬‬

‫چند دقیقه ی بعد تو سکوت گذشت و بکهیون با ترس از‬


‫اینکه نکنه اون دختر آخرین نفر بوده زیر لب فحش داد‪.‬‬

‫_چرا هیچ خری نمیاد‪ .‬واقعا قراره با اون چاقالو بخوابم؟!‬

‫با لحنی ناامید پرسید و جونگین به خنده افتاد‪.‬‬

‫‪+‬متاسفم پسر‪ ...‬ولی انگار قراره فانتزیت باهاش به حقیقت‬


‫بپیونده‪.‬‬

‫_خفه شو کیم جونگین‪ .‬اگه توی لعنتی منو پس نمیزدی االن‬


‫اوضاعم این نبود‪.‬‬

‫‪+‬چی؟! چه ربطی به من داره؟!‬

‫_ربطش اینه که قبلش اولین بارمو به تو تقدیم میکردم نه به‬


‫یه غریبه ی لعنتی که نمیدونم کیه و چیه‪.‬‬

‫‪+‬واااووو‪ ...‬واقعا‪ ...‬واوووو‪ ...‬پس داری میگی برای خوابیدن‬


‫با من هم فانتزی های زیادی داری؟!‬

‫‪489‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_اگه توی سیاه سوخته قبولم میکردی آره‪ ،‬داشتم! فعال که‬
‫اینجوری نشده‪.‬‬

‫‪+‬اعتماد به نفس باالیی داری!‬

‫_یعنی چی؟!‬

‫‪+‬مطمئنی من باهات میخوابیدم؟!‬

‫_خفه شو دیک هد‪ .‬همه از خداشونه با من بخوابن‪.‬‬

‫‪+‬همه‪...‬‬

‫جونگین پوزخند زد‪.‬‬

‫_هم فیس خوبی دارم هم اندامم معرکه س هم تو سکس‬


‫عالیم‪ .‬چی میخوان دیگه؟‬

‫‪+‬تو سکس عالی ای؟! از کجا میدونی؟! گفتی باکره ای‪.‬‬

‫_الزم نیست با کسی بخوابم تا بفهمم تو سکس خوبم یا نه‪.‬‬


‫ایده هام وقتی با خودم ور میرم عالین‪ .‬مثال وقتی‪...‬‬

‫‪490‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬خدای من‪ ...‬الزم نیست از خود ارضایی هات برام تعریف‬


‫کنی‪.‬‬

‫_شاید به دردت بخورن‪.‬‬

‫‪+‬نگهشون دار وقتی رفتی زیر یا روی کسی که قراره آخرین‬


‫نفر به مدرسه بیاد‪ ،‬انجامشون بده‪ .‬اونجا بیشتر به دردت‬
‫میخوره‪.‬‬

‫_عوضی!‬

‫بکهیون روشو از جونگین گرفت و به در مدرسه داد‪ .‬کم کم‬


‫داشت از اومدن کسی دیگه نا امید میشد و برای اینکه‬
‫چجوری وقتی با اون دختر میخوابه پرس نشه نقشه میریخت‬
‫که با ورود اکیپ قلدرهایی که دو هفته ی پیش باعث شده‬
‫بود اخراج بشن‪ ،‬روح از تنش به پرواز درومد‪.‬‬

‫بکهیون فکر اینجاشو نکرده بود که اون شبح عوضی ممکنه‬


‫اینقدر خطرناک و ترسناک باشه‪.‬‬

‫_جونگین‪ ...‬بگو که توهم نزدم و‪...‬‬

‫‪491‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬رسما بفاک رفتی بک‪ ...‬خدا کنه اینا آخرین نفر نباشن‪.‬‬

‫بکهیون که امید داشت جونگین بهش بگه داره کابوس میبینه‬


‫و صحنه ی مقابل چشمش واقعیت نداره‪ ،‬با ناامیدی به‬
‫پشت سرش چرخید‪.‬‬

‫مدیر چوی نیشخند خبیثانه ش رو حفظ کرده بود و با نزدیکتر‬


‫شدن اکیپ پنج نفره ی قلدرها نگاهش رو به بکهیون داد‪.‬‬

‫_انگار شانس باهات یار نبوده بکهیون‪ .‬سکس گروهی؟!‬

‫دو کلمه ی آخر رو با لحنی متعجب و هیجانزده گفت و‬


‫بکهیون پر شدن چشم هاش رو حس کرد‪.‬‬

‫پس اون عوضی عمدا این نقشه رو چیده بود‪ .‬وگرنه دلیلی‬
‫نداشت زمان تنبیه بکهیون رو درست روز آخر اخراج قلدرها‬
‫و لحظه ی ورودشون به مدرسه تعیین کنه‪.‬‬

‫_من‪ ...‬من انجامش نمیدم‪ .‬شما ازین موضوع خبر داشتین و‬


‫عمدا این نقشه رو چیدین‪.‬‬

‫‪492‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون همونطور که به چوی نزدیک میشد اعتراض کرد‪.‬‬

‫_راه دیگه ای نیست بکهیون‪ ...‬البته‪ ...‬میتونی یه جور دیگه‬


‫هم تنبیه شی ولی فکر نمیکنم برات خوشایند باشه‪.‬‬

‫_چه راهی؟!‬

‫_در عین آسون بودن سخته! پامو ببوس و من از تنبیهت‬


‫میگذرم‪.‬‬

‫_حتی اگه زیر این عوضیا جون بدم حاضر نیستم تو رو به‬
‫خواسته ت برسونم‪.‬‬

‫با عصبانیت تو صورت چوی فریاد زد و پشت بهش سمت در‬


‫مدرسه چرخید و جوری بهش نگاه کرد که انگار خیانت بزرگی‬
‫بهش کرده‪.‬‬

‫_پس حاضری باهاشون بخوابی؟!‬

‫_آ‪...‬آ‪...‬‬

‫‪493‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫هنوز کلمه ی تایید از دهن بکهیون خارج نشده بود که ورود‬


‫شخص دیگه ای به مدرسه‪ ،‬همه رو شوکه کرد‪.‬‬

‫چوی با اخم های در هم و با عصبانیت به کسی که نقشه‬


‫هاش رو خراب کرده بود نگاه میکرد‪ .‬رنگ نگاه بکهیون شاد‬
‫شده بود و جونگین‪...‬‬

‫جونگین فقط تونست با صدای خفه ای زیر لب بگه «اوه‬


‫سهون؟!»‬

‫‪494‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 17‬‬

‫شبح خون آشام از هفته ی قبل این نقشه رو کشیده بود‪ .‬روز‬
‫تنبیه بکهیون درست همون روزی بود که اخراج دو هفته ای‬
‫قلدرها تموم میشد‪ .‬چوی خواسته بود قلدرها آخرین نفراتی‬
‫باشن که با هم و سر ساعت مشخص شده ای به مدرسه‬
‫بیان‪.‬‬

‫از طرفی قرار شد بکهیون همون روز ‪ ،‬با آخرین نفری که وارد‬
‫مدرسه میشه بخوابه و درسته!‬

‫چوی میخواست اینجوری هم دانش آموز دردسر ساز مدرسه‬


‫ش رو تنبیه کنه و سر جاش بنشونه و هم یه سکس گروهی‬
‫که چوی اسمش رو تجاوز دسته جمعی میذاشت‪ ،‬میتونست‬
‫مدرک خوبی برای اخراج دائمی قلدرهای مدرسه ش باشه!‬

‫‪495‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫هر چند که این نقشه ی کثیف و ناعادالنه ای بود و بکهیون‬


‫بیشترین صدمه رو میدید اما برای چوی بهترین راه به نظر‬
‫میرسید‪.‬‬

‫اما انگار اون روز روز شانس چوی نبود و ورود نفر دیگه ای‬
‫بعد از قلدرها به مدرسه‪ ،‬تموم نقشه هایی که چیده بود رو‬
‫خراب کرد‪.‬‬

‫_این دیگه کدوم خریه؟! از کجا پیداش شد؟!‬

‫با عصبانیتی که تالشی برای پنهان کردنش نداشت غرید و‬


‫بکهیون با پوزخند نیم نگاهی به مرد پشت سرش انداخت‪.‬‬

‫_هر کی که هست‪ ،‬فرشته ی نجات بیون بکهیونه!‬

‫و پیش چشم های متعجب جونگین و خشمگین شبح به‬


‫سمت پسر قد بلندی که داشت بهشون نزدیک میشد قدم‬
‫برداشت و با رسیدن به یک قدمیش با صدای بلندی که به‬
‫گوش چوی برسه گفت‪:‬‬

‫_با من بخواب!‬

‫‪496‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫پسر قد بلند که هیچ ایده ای برای درک چیزی که شنیده بود‬


‫نداشت‪ ،‬با ابروهای باال رفته به پسر کوتاه قد مقابلش نگاه‬
‫کرد و بکهیون به خودش اجازه داد صورت و اندام فاکرش رو‬
‫برانداز کنه‪.‬‬

‫_هی تو‪ ...‬بیا جلو ببینم‪ .‬کی هستی؟!‬

‫چوی که بیشتر از این نمیخواست یه بچه ی یک متر و نیمی‬


‫ضایع و کنفش کنه‪ ،‬رو به شخص ناشناس غرید و پسر قد‬
‫بلند باالخره‪ ،‬نگاهش رو از بکهیون گرفت‪.‬‬

‫_چه اهمیتی داره کیه؟! مهم خواسته ی شماس که باید انجام‬


‫بشه‪.‬‬

‫_ساکت شو بیون و تو گفتم بیا اینجا‪.‬‬

‫پسر قد بلند که توقع همچین خوش آمد گویی غافلگیر کننده‬


‫ای رو نداشت به سمت مرد عصبانی قدم برداشت و بکهیون‪،‬‬
‫پشت سرش دنبالش کرد‪.‬‬

‫_خب؟!‬

‫‪497‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫چوی با رسیدن شخص ناشناس گفت و پسر طبق رسوم‬


‫تعظیم کوتاهی کرد‪.‬‬

‫_من‪ ...‬اوه سهون هستم‪ .‬دانش آموز انتقالی‪.‬‬

‫_دانش آموز انتقالی؟! من چرا ازش بی خبرم؟!‬

‫چوی با همون اخم قبل پرسید و قبل از اینکه سهون چیزی‬


‫بگه بکهیون جلو پرید‪.‬‬

‫_البد انقدر درگیر تنبیه من بودین که‪...‬‬

‫_ساکت شو بیون بکهیون و تو‪ ...‬دنبالم بیا به دفتر‪.‬‬

‫چوی با اخم و تشر گفت و به سمت ساختمون اصلی مدرسه‬


‫قدم برداشت‪.‬‬

‫_یعنی دیگه نمیخواین منو تنبیه کنین؟! من هنوزم به جواب‬


‫سوالم نرسیدما‪ ...‬شما قول دادین!‬

‫بکهیون با شیطنت و اعتماد به نفسی که بعد از ورود سهون‬


‫به مدرسه یهو بدست آورده بود گفت و چوی قدمهاشو‬

‫‪498‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫محکمتر از قبل و با حرص بیشتری به سمت ساختمون‬


‫برداشت‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫ده دقیقه ای میشد که سهون توی دفتر چوی بود و بکهیون‬


‫و جونگین هم پشت در اتاق مدیر که جدیدا زیاد ازش سر در‬
‫میاوردن ایستاده بودن و منتظر بودن که پسر تازه وارد ازش‬
‫خارج بشه‪.‬‬

‫_هی جونگین! تو چرا هنوز اینجایی؟! نمیری سر کالست؟!‬

‫بکهیون بعد از اینکه جونگینو توی فکر دید پرسید و پسر تیره‬
‫تر ابروی چپش رو باال انداخت‪.‬‬

‫‪+‬دارم به این فکر میکنم که خیلی خر شانسی پسر! اگه‬


‫سهون نیومده بود‪ ...‬معلوم نبود االن زیر کدوم یکی از اون‬
‫وحشیا داشتی جون میدادی‪.‬‬

‫‪499‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_آره‪ ...‬واقعا‪ ...‬خیلی خوش شانسم که هم از شر اون غول‬


‫بیابونیا خالص شدم و هم یه فاکر خوش هیکل و خوش قیافه‬
‫نجاتم داد‪ .‬میدونی‪ ...‬برای تشکر ازش حاضرم حتی برده ش‬
‫هم بشم‪.‬‬

‫بکهیون با سرخوشی گفت و جونگین با تاسف سری برای‬


‫کله خری دوست اجباریش تکون داد‪ .‬انگار نه انگار که تا همین‬
‫چند دقیقه ی قبل داشت از ترس اینکه زیر اون قلدرها بره‬
‫خودشو خیس میکرد‪.‬‬

‫‪+‬بیخیال این شو بکهیون‪.‬‬

‫_چی؟! بیخیال بابا‪ ...‬شاید اولش فقط ازینکه قرار نیست زیر‬
‫اون عنترا برم خوشحال شدم و جلو رفتم اما االن که چک‬
‫کردم میبینم واقعا حیفه اگه تورش نکنم‪.‬‬

‫‪+‬هوم خوبه! به همین خیال باش‪.‬‬

‫_عوضی!‬

‫‪500‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون با حرص جواب جونگینو داد و کمی بعد در اتاق چوی‬


‫باز شد و پسر قد بلند تازه وارد‪ ،‬ازش خارج شد‪.‬‬

‫_هی‪ ...‬چیشد؟! توی کدوم کالسی؟!‬

‫بکهیون بالفاصله جلو پرید و پرسید و سهون بی اینکه بهش‬


‫نگاهی بندازه به پسر آشنای مقابلش نگاه کرد‪.‬‬

‫_من برای اینکه با یه خرس قهوه ای همکالس بشم به این‬


‫مدرسه اومدم‪.‬‬

‫و بعد با یه لبخند کمرنگ جلوتر رفت و ضربه ای به شونه ی‬


‫جونگین زد‪.‬‬

‫_دلم برات تنگ شده بود نینی!‬

‫‪+‬فکر کنم قراره ازین به بعد مدرسه برام یه جهنم واقعی بشه‪.‬‬

‫جونگین همونطور که چشماشو میچرخوند گفت و لبخند‬


‫دندون نمایی زد‪.‬‬

‫_میشه بگید چه خبره اینجا؟! شما همدیگه رو میشناسین؟!‬

‫‪501‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_بهتر نیست قبلش به درخواست تو رسیدگی کنیم؟!‬

‫سهون با ابروی باال رفته رو به بکهیون پرسید و چشمهای پسر‬


‫کوتاهتر به گردترین حالت ممکنش در اومدن‪.‬‬

‫_چی؟!‬

‫_مگه نمیخواستی باهات بخوابم؟!‬

‫_من‪...‬من‪...‬‬

‫‪+‬اذیتش نکن سهون‪ .‬امروز به اندازه ی کافی به شلوارش گند‬


‫زده‪.‬‬

‫جونگین با پوزخند مسخره ای گفت و سهونو سمت‬


‫کالسشون کشید و بکهیون که تازه از شوک بیرون اومده بود‬
‫داد زد‪.‬‬

‫_هی شما دوتا عوضی صبر کنین ببینم‪ .‬جواب سوالمو‬


‫ندادین!‬

‫‪502‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫وقتی زنگ کالس به صدا درومد‪ ،‬بکهیون رسما داشت به‬


‫سمت کالس جونگین و دانش آموز جدید پرواز میکرد چون‬
‫تموم تایم کالس اول رو توی فکر به سر برده بود و حتی یه‬
‫حرف هم از کلمه هایی که معلمش گفته بود رو متوجه نشده‬
‫بود و فقط منتظر بود زنگ استراحت بخوره تا زودتر به‬
‫سواالی توی سرش پاسخ بده‪.‬‬

‫وقتی جلوی در کالس مورد نظرش رسید متوجه شد که بر‬


‫عکس بقیه ی روزها و ساعات استراحت‪ ،‬کالس خیلی شلوغ‬
‫و پر همهمه س و خب میشد حدس زد که علتش حضور‬
‫دانش آموز جدید باشه و وقتی داخل کالس رفت شکش به‬
‫یقین تبدیل شد‪.‬‬

‫همه ی بچه های کالس‪ ،‬دور سهون و جونگین که کنار هم‬


‫نشسته بودن‪ ،‬حلقه زده بودن و انگار که دارن به یه موجود‬
‫فضایی نگاه میکنن بهش زل زده بودن و گهگاهی‪ ،‬یکی یه‬
‫سوال از سهون میپرسید‪.‬‬

‫‪503‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_هوم؟! آدم فضایی اومده کالستون اینجوری جمع شدین‬


‫دورش؟! برین کنار دوست عزیزم خفه شد از گرما و بوی گند‬
‫بدناتون‪.‬‬

‫بکهیون برای اینکه کمی از توجه ها رو از فاکر جذابش کم کنه‬


‫با صدای تقریبا بلندی گفت و با گشاد تر شدن حلقه ی‬
‫تماشاچیا‪ ،‬سمت صندلی جونگین رفت و کنارش ایستاد‪.‬‬

‫_توی عوضی چجوری جرات کردی منو نادیده بگیری و بری؟!‬

‫بکهیون میخواست با سرو صدا راه انداختن‪ ،‬بقیه رو متفرق‬


‫کنه‪ ،‬تا راحت تر بتونه از جونگین درباره ی رابطه ش با سهون‬
‫اطالعات کش بره‪.‬‬

‫اما انگار برای بقیه این یه چیز عادی شده بود و کسی بهش‬
‫اهمیت نداد چون دوباره نگاه ها به سمت سهون کشیده‬
‫شدن‪.‬‬

‫‪+‬کافیه فقط تو هم مثل بقیه بپرسی که از کجا سهونو‬


‫میشناسم و اینجوری خودتو برای دونستن جر ندی!‬

‫‪504‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با خونسردی گفت‪.‬‬

‫_من که بچه ی نداشته م رو هم سقط کردم از بس ازت‬


‫پرسیدم‪ .‬توی دیک هد محلم نذاشتی‪.‬‬

‫بکهیون با حرص به جونگین توپید و برای یه لحظه نگاهش به‬


‫سهون که داشت با نیشخند بهش نگاه میکرد افتاد‪.‬‬

‫_لعنتی اینجوری نگام نکن فشارم میفته!‬

‫بکهیون نالید و سهون از جا بلند شد‪.‬‬

‫_نینی من میرم بیرون‪ .‬تو نمیای؟!‬

‫‪+‬لعنت بهت منو اینجوری صدا نزن‪.‬‬

‫جونگین همونطور که به پچ پچ های همکالسیاش که بعد از‬


‫اون جمله بیشتر شده بود چشم غره میرفت‪ ،‬به سهون توپید‬
‫و جلوتر از بقیه از کالس بیرون رفت و کمی بعد زیر درختای‬
‫مدرسه جایی که تبدیل به پاتوق خودش و بکهیون شده بود‪،‬‬
‫کنار دو پسر دیگه نشست‪.‬‬

‫‪505‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_یکی نمیخواد بگه اینجا چه خبره؟! شما دوتا چجوری‬


‫همدیگه رو میشناسین؟!‬

‫سکوت مسخره شونو شکست و‬


‫ِ‬ ‫بکهیون بعد از چند دقیقه‬
‫پرسید ولی جوابی نگرفت‪.‬‬

‫_لعنتیا دارم میترکم از فضولی چرا الل شدین؟!‬

‫_همیشه این وراجو با خودت اینورو اونور میبری؟!‬

‫سهون بی توجه به بکهیون از جونگین پرسید و جونگین پیفی‬


‫کرد‪.‬‬

‫‪+‬خودش عین کنه میچسبه بهم‪.‬‬

‫_کنه خود بی شخصیتتی دیک فیس‪.‬‬

‫بکهیون با حرص جوابشو داد و سهون خندید‪.‬‬

‫_اوه! چه با شخصیتی شما‪.‬‬

‫بکهیون چشم غره ای به سهون رفت و جونگین چشمشو‬


‫چرخوند‪.‬‬

‫‪506‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_میدونین چیه؟! اصال به کونم که نمیگین چجور ِ کوفتی ای‬


‫همدیگه رو میشناسین‪.‬‬

‫بکهیون با طوالنی شدن دوباره ی سکوت گفت و بلند شد تا‬


‫بره که حرف سهون سر جا خشکش کرد‪.‬‬

‫_بعدا میام باهات راجب اینکه کِی و کجا بری زیرم حرف‬
‫میزنیم‪.‬‬

‫_من گفتم قراره برم زیر تو؟! هه‪...‬‬

‫بکهیون با لحنی حرصی و تمسخر آمیز جواب داد و سهون‬


‫فقط خندید و بکهیون دیگه بیشتر ازین نموند و اون دوتا‬
‫خودشیفته ی از خود راضی رو تنها گذاشت‪.‬‬

‫البته اینا القابی بودن که بکهیون بهشون میداد وگرنه نه‬


‫جونگین و نه سهون خودشیفته و از خود راضی نبودن‪.‬‬

‫‪+‬چرا اومدی اینجا احمق؟! میدونی اینجا جهنمه و تو با ورود‬


‫پر شکوه امروزت و خراب کردن نقشه ی اون شبح احمق‪،‬‬
‫گور خودتو کندی؟‬

‫‪507‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_شبح؟ منظورت مدیر چویه؟!مهم نیست عوضش یه توله‬


‫سگ هار و سیریش گیرم اومد!‬

‫سهون با پوزخند جواب داد و جونگین با تعجب و گوشه ی‬


‫لب کج شده بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫‪ +‬االن جدی ای؟! بذار یه چیزیو بهت بگم‪ .‬درسته که بکهیون‬


‫ظاهرش خیلی معصوم و بچگونه س ولی خوب بلده چجوری‬
‫آدما رو بفاک بده‪.‬‬

‫_معلومه حسابی گاییدتت!‬

‫سهون همچنان با پوزخند جواب میداد‪.‬‬

‫‪+‬نه فقط منو‪ ...‬کل مدرسه رو یه دور سرویس کرده‪ .‬حتی‬


‫همون اجل معلقی که لحظه ی ورود پاچه تو گرفت‪.‬‬

‫_داری شوخی میکنی؟! این دیگه چه جونوریه که با چوی در‬


‫افتاده؟!‬

‫‪508‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬شاهکار صبح هم که شاهدش بودی پس لرزه ی یکی از‬


‫زلزله هاش بود‪.‬‬

‫_واو‪ ...‬جالب شد‪ .‬برام تعریف کن‪.‬‬

‫‪+‬توقع نداری اون همه داستانو همین االن برات تعریف کنم‪.‬‬

‫_چرا که نه؟!‬

‫سهون با کنجکاوی گفت و جونگین چشماشو بست‪.‬‬

‫‪+‬خدای من‪ ...‬بکهیون کم بود سهون هم اضافه شد‪.‬‬

‫_زر نزن سیاه سوخته‪ .‬تعریف کن برام‪ .‬میدونی که شب‬


‫خوابم نمیبره اگه ندونم چی بوده قصه ش‪.‬‬

‫جونگین پیفی کرد و بعد به سهون که منتظر بهش نگاه میکرد‬


‫زل زد‪.‬‬

‫‪+‬خالصه و مفید! بکهیون میخواست بفهمه گرایش چوی چیه‬


‫و یه سی دی گی پورن تو اتاقش گذاشت و اون احمق عوضی‬
‫هم مچشو گرفت‪ .‬تنبیهش این بود که امروز صبح آخرین‬

‫‪509‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫نفری که اومد تو مدرسه‪ ،‬بکهیون باید باهاش بخوابه و چوی‬


‫دل‬
‫از عمد این نقشه رو ریخته بود که قلدرای مدرسه که ِ‬
‫خوشی از بکهیون ندارن آخرین نفرا باشن و این اتفاق هم‬
‫افتاد‪.‬‬

‫_چی؟! یعنی اون توله باهاشون خوابید؟!‬

‫‪+‬نه احمق جون‪ ...‬قرار بود بخوابه که جنابعالی سر رسیدین و‬


‫شدین فرشته ی نجاتش‪.‬‬

‫_پس اون پیشنهاد‪...‬‬

‫‪+‬درسته که تنبیهش بود اما فکر نمیکنم ازت بدش اومده‬


‫باشه‪ .‬به هر حال بهت بگم دوروبرش زیاد نپلک و باهاش‬
‫شوخی های خرکی نکن‪ .‬جنبه نداره همه رو به گا میده‪.‬‬

‫_اوه‪ ...‬که اینطور‪.‬‬

‫سهون سرش رو خاروند و جونگین بعد از شنیدن صدای زنگ‬


‫سمت کالسشون راه افتاد‪.‬‬

‫‪510‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫درسته که بکهیون پر دردسر بود اما پسر بدی نبود و همیشه‬


‫و همه جا صداقت داشت و پای حرفی که میزد میموند و‬
‫شاید برای جونگین این تنها جنبه ی مثبت و البته خطرناکی‬
‫بود که میتونست از بکهیون پیدا کنه‪.‬‬

‫ولی باز هم این باعث نمیشد دوست و همکالسی قدیمیش‬


‫رو از خطرات اون پسر با خبر نکنه و اجازه بده بکهیون اونو‬
‫همراه خودش به فنا بکشونه‪.‬‬

‫فعال توی اون موقعیت بهترین کار ممکن دور نگهداشتن‬


‫بکهیون از سهون بود و جونگین هیچ جوره نمیخواست توی‬
‫این مورد کوتاه بیاد‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁‬

‫‪511‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون تمام اون روز رو چیزی از درساش متوجه نشد چون‬


‫لعنت به اون دوتا عوضی که جواب سوالشو نداده بودن و تا‬
‫این حد ذهنشو درگیر کرده بودن‪.‬‬

‫بکهیون اصوال راجب هیچ چیز انقدر فکر نمیکرد اما جوری که‬
‫این مسئله ذهنشو درگیر کرده بود برای خودش هم خیلی‬
‫عجیب به نظر میرسید‪.‬‬

‫اون دوتا همدیگه رو میشناختن‪ .‬اما جوری نبود که انگار از‬


‫دیدن همدیگه خیلی خوشحال شده باشن چون فقط یه‬
‫احوال پرسی ساده کردن‪.‬‬

‫شاید فامیل بودن و یا شاید همسایه ای چیزی اما اون طرز‬


‫صدا زدن سهون وقتی به جونگین میگفت «نینی» یجورایی‬
‫زیادی مشکوک بود!‬

‫شاید‪...‬یه شاید تو ذهن بکهیون وجود داشت که احتمال‬


‫درست بودنش پنجاه پنجاه بود‪ .‬بکهیون حدس میزد اونا با‬
‫هم دوست باشن اما نه دوتا دوست معمولی‪ .‬مثال شاید‬

‫‪512‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫دوست پسر یا سکس پارتنر یا یه همچین کوفتی‪ ،‬چون اوه‬


‫سهون لعنتی زیادی جذاب و سکسی بود و از نگاه بکهیون‬
‫یه تاپ اصیل بود‪ .‬رفتارهاش هم چیزی جز این نشون نمیداد‬
‫و جوری که روی جونگین تسلط داشت و اونطور نینی صدا‬
‫کردنش این شک رو بیشتر به یقین تبدیل میکرد‪.‬‬

‫اما از سمت دیگه جونگین میگفت که یه استریت اسکله که‬


‫تا حاال با کسی نخوابیده و از پسرا خوشش نمیاد و به بوسه‬
‫ی توی انباریشون هم و اکنش نشون داده و جفتک انداخته‬
‫بود‪ .‬پس نمیتونست فرضیه ی دوست پسر یا سکس پارتنر‬
‫بودن اون دوتا رو صد در صد کنه‪.‬‬

‫اما‪ ...‬اگه جونگین تمام مدت بهش دروغ گفته بود چی؟! اون‬
‫لعنتی تمام مدت فیلمش بوده که از پسرا بدش میاد چون‬
‫خودش یکی رو زیر نظر داشته و نمیخواسته بهش خیانت کنه‬
‫پس بکهیونو اونجوری پس زده بود اما باز هم اگه این بود چرا‬

‫‪513‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫عین آدم به بکهیون نگفته بود خودش یه دوست پسر فاکر‬


‫داره و نمیتونه فاکر بکهیون بشه!‬

‫اما صبر کن‪ ...‬اگه جونگین قصدش خیانت نکردن بود‪ ،‬پس‬
‫چرا سعی میکرد بکهیونو از کیونگسو دور نگهداره و یجوری‬
‫ازون بچه دفاع کنه که انگار بکهیون قراره بدون استفاده از‬
‫کاندوم به کیونگسو تجاوز کنه و ویروس کوفتی ای چیزی‬
‫بهش منتقل کنه؟!‬

‫اما‪ ...‬اگه یکم دیگه دقیق تر میشد میفهمید که رفتار جونگین‬


‫نسبت به کیونگسو هم منطقی بوده چون نمیخواسته‬
‫فامیلشون که ضربه های روحی زیادی خورده بخاطر خوش‬
‫گذرونی های اون دوباره آسیب ببینه‪.‬‬

‫پس چی بود؟! اون دوتا کله پوک چه رابطه ی س ّری ای‬


‫داشتن که بکهیون ازش بی خبر بود؟!‬

‫تمام این اما و اگر و شاید ها‪ ،‬کل زمان کالسهای درس‬
‫بکهیون ذهنشو مشغول کرده بود و زمانی باالخره تونست‬

‫‪514‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫ازشون خالص بشه که توپ بسکتبال یهو از ناکجا آباد پیداش‬


‫شد و محکم درست جایی بین پیشونی و دماغش فرود اومد‬
‫و دماغش رو ترکوند‪.‬‬

‫و اون لحظه باالخره بکهیون تونست به چیزی غیر از کیم‬


‫فاکینگ جونگین و اون تازه وارد لعنتی اوه سهون و یه پسر‬
‫بچه ی پنج ساله به اسم کیونگسو که جونگین میگفت‬
‫شونزده سالشه ‪ ،‬فکر کنه و تمام حواسش پیش دماغ به فاک‬
‫رفته ش که مثل آبشار نیاگارا در حال خون ریزی بود‪ ،‬رفت!‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫ساعت آخر مدرسه بود و چیزی تا تموم شدن کالس نمونده‬


‫بود‪ .‬جونگین که حاال به لطف همکالسی جدیدش که از قضا‬
‫دوست قدیمیش هم محسوب میشد و صندلی کناریش‬
‫نشسته بود‪ ،‬بیشتر مورد لطف و توجه معلم قرار گرفته بود‪،‬‬

‫‪515‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫هر چند دقیقه یکبار اسمش صدا زده میشد تا سوالی که‬
‫معلم ازش میپرسه رو جواب بده و این حسابی کفریش کرده‬
‫بود‪.‬‬

‫‪+‬لطف کن از فردا صندلیتو عوض کن اوه سهون‪.‬‬

‫جونگین بعد از تموم شدن کالس گفت و سهون ابرویی باال‬


‫انداخت‪.‬‬

‫_هوم؟! صندلیم که خوبه باهاش راحتم‪.‬‬

‫‪+‬احمق جون منظورم اینه که جاتو عوض کنه و کنار من‬


‫نشین‪.‬‬

‫جونگین کفری گفت و با اخم روشو از سهون گرفت‪.‬‬

‫_هی تو خیلی بیشعوری‪ .‬من این همه بدبختی کشیدم که به‬


‫این مدرسه منتقل شم تا کنار توی نکبت باشم حاال میگی‬
‫جامو عوض کنم؟!‬

‫‪516‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬ممنونم که بخاطر من از اون سر دنیا بلند شدی اومدی تو‬


‫این خراب شده ولی بخاطر تو‪ ،‬من بیشتر از قبل تو چشم میام‬
‫و دیدی که اون کوتوله همه ی سواالی تخمیشو از من می‬
‫پرسید‪.‬‬

‫جونگین قسمت اول جمله شو با تمسخر گفت چون مدرسه‬


‫ی قبلی سهون همه ش چهارتا خیابون با مدرسه ی االنش‬
‫فاصله داشت!‬

‫_بیخیال پسر‪ .‬همین امروز بود فقط!‬

‫سهون با خونسردی جواب داد و جونگین آهی کشید و تو‬


‫سکوت تا جلوی در ورودی مدرسه کنار سهون قدم برداشت‬
‫اما همین که خواست ازش خداحافظی کنه و راه خونه شو‬
‫بگیره و بره‪ ،‬بکهیون یهو عین جن ظاهر شد و هر دوشونو به‬
‫رگبار بدو بیراهاش بست‪.‬‬

‫‪517‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_شما دوتا لجن متحرک نباید سراغمو میگرفتین؟! حاال از‬


‫توی دراز توقع زیادی ندارم ولی تو جونگین مثال من دوست‬
‫صمیمیتم‪.‬‬

‫_هی کوتوله دماغت چی شده؟!‬

‫سهون بی توجه به جیغ جیغای بکهیون پرسید و بکهیون که‬


‫تازه درد دماغش رو فراموش کرده بود‪ ،‬دوباره ناله هاشو از‬
‫سر گرفت‪.‬‬

‫_آی‪ ...‬خدا لعنتش کنه اون کور فلج رو‪ .‬اون توپ بسکتبالو‬
‫پاره پاره میکنم من‪ .‬دماغ نازنینم‪ .‬مطمئنم شکسته‪.‬‬
‫خیلییییی درد داره‪.‬‬

‫‪+‬پوف‪ ...‬اگه شکسته بود که اینجوری هوار نمی کشیدی‪.‬‬

‫جونگین با بی حوصلگی گفت و سهون نیشخندی زد‪.‬‬

‫_ولی به نظرم ورم کرده‪ .‬نسبت به قبل که دیدمش خیلی‬


‫گنده شده‪ .‬بی ریخت بودی بی ریخت تر شدی‪.‬‬

‫‪518‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_چی؟! داری منو مسخره میکنی؟! دماغ من هر چی باشه‬


‫بهتر از دماغ گنده ی توعه که با عمل زیبایی هم کوچیک‬
‫نمیشه!‬

‫بکهیون تو صورت سهون داد زد و سهون کمی خم شد تا‬


‫صورتاشون مقابل هم قرار بگیره‪.‬‬

‫_میدونی اعضای بدن هر کسی نسبت به هیکلش بزرگ یا‬


‫کوچیکه ولی دماغ تو االن رو صورت و هیکلت داره زار میزنه‪.‬‬

‫_آناتومی شناس کی بودی تو؟!‬

‫بکهیون با حرص و تمسخر گفت و جونگین چشماشو چرخوند‪.‬‬

‫‪+‬ببخشید وسط بحث مهمتون میپرم ولی من باید برم خونه‪.‬‬


‫اگه کاری باهام ندارین‪...‬‬

‫_منم باید برم دکتر‪ .‬اگه شکسته باشه چی؟!‬

‫بکهیون وسط حرف جونگین پرید و جمله ی دومشو با حال‬


‫زاری از شخص نامعلومی پرسید‪.‬‬

‫‪519‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_نگران نباش‪ .‬به هر حال تا کونت سالم باشه دماغت مهم‬


‫نیست‪.‬‬

‫سهون با نیشخند و همونطور که به باسن بکهیون نگاه میکرد‬


‫گفت و بکهیون با اخم دوباره سمتش چرخید‪.‬‬

‫_منظور کوفتیت چیه؟!‬

‫_منظورم‪ ...‬خب ببین تو برای رفتن زیر یکی نیاز به یه باسن‬


‫خوش فرم و خوش دست داری و منم برای کردن یکی نیاز به‬
‫یه‪...‬‬

‫سهون با احتیاط صداشو کمی پایین آورد و ادامه داد‪.‬‬

‫_دیک پرفکت و کینگ سایز دارم‪ .‬خوشبختانه هم من و هم‬


‫تو چیزایی که الزمه رو داریم‪ ،‬پس نیاز نیست نگران دماغ گنده‬
‫مون باشیم!‬

‫بکهیون که توقع شنیدن چنین جوابی نداشت‪ ،‬برای چند ثانیه‬


‫فقط با بهت و دهن باز به سهون نگاه کرد و وقتی دید پسر‬
‫بلندتر قصد نداره دست از خیره شدن بهش و نیشخند زدن‬

‫‪520‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫برداره‪ ،‬با اخم نگاهشو ازش گرفت و بدون اینکه از جونگین‬


‫خداحافظی کنه ازشون فاصله گرفت‪.‬‬

‫‪+‬بهت گفتم اینجوری باهاش حرف نزن اون جنبه نداره‪.‬‬

‫جونگین به سهون توپید و سهون بی توجه به حرف دوستش‬


‫پرسید‪.‬‬

‫_به نظرت ناراحت شد؟!‬

‫‪+‬ناراحت؟! جوک بامزه ای بود‪ .‬بکهیون اهل این بچه بازیا‬


‫نیست‪.‬‬

‫_اما‪ ...‬یجوری بود میدونی؟! مثل دفعه قبل نگفت «من کی‬
‫گفتم قراره برم زیر کسی؟» بعدشم ول کرد رفت‪.‬‬

‫‪+‬چمیدونم البد باز پریود شده!‬

‫_پریود؟! مگه دختره؟!‬

‫سهون با تعجب پرسید و جونگین خندید‪.‬‬

‫‪521‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬یه مورد استثناعه‪ .‬پریودیش هم تقریبا یه ساعت طول‬


‫میکشه‪.‬‬

‫سهون به فکر فرو رفت و جونگین با دیدن حالت متفکرش‬


‫بلندتر خندید‪.‬‬

‫_به هر حال من فکر میکنم ناراحتش کردم‪.‬‬

‫‪+‬بیخیال بابا‪...‬مطمئنم فردا میاد تالفیشو سرت در میاره‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫کیونگسو داشت تکالیفش رو انجام میداد که صدای باز و‬


‫بسته شدن در از جا پروندش‪ .‬البته نه از ترس! اونقدر اون روز‬
‫برای اومدن جونگین منتظر بود که هر صدای کوچیک و بزرگی‬
‫از جا میپروندش و فکر میکرد جونگینه‪.‬‬

‫‪522‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اما اینبار با پیچیدن صدای جونگین توی خونه که داشت‬


‫اعالم حضور میکرد‪ ،‬فورا سمت در پرواز کرد و کوله ی جونگین‬
‫رو از روی شونه ش قاپید‪.‬‬

‫‪-‬خوش اومدی‪.‬‬

‫جونگین متعجب به کیونگسو که بهش لبخند میزد و کوله ش‬


‫رو به اتاقش میبرد نگاه کرد و پشت سرش وارد اتاقش شد‪.‬‬

‫‪-‬خسته ای بیا بشین‪.‬‬

‫‪+‬چیزی شده؟!‬

‫‪-‬چه چیزی؟!‬

‫‪+‬من از تو پرسیدم‪ .‬امروز اتفاقی افتاده؟!‬

‫‪-‬نه‪.‬‬

‫‪+‬پس چرا یجوری به نظر میرسه که انگار خرابکاری کردی؟‬

‫‪-‬خرابکاری؟! نه نکردم‪.‬‬

‫‪+‬پس چی؟!‬

‫‪523‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪ -‬هیچی فقط فکر کردم شاید خسته باشی‪ .‬البته‪ ...‬یه چیزی‬
‫هم هست‪.‬‬

‫‪+‬هوم! پس اشتباه نکردم‪ .‬چیشده؟! چیکار کردی؟!‬

‫جونگین همونطور که لباس فرمش رو با راحتی های خونه‬


‫عوض میکرد پرسید و کیونگسو سعی کرد به بدن برهنه ش‬
‫نگاه نکنه‪.‬‬

‫‪ -‬کاری نکردم‪ .‬فقط یه چیزی رو متوجه نمیشم‪ .‬یعنی یه‬


‫سواله که نمیتونم بهش جواب بدم‪.‬‬

‫‪+‬مربوط به درساته؟!‬

‫‪-‬آره‪.‬‬

‫‪+‬خب چرا از مامانم نپرسیدی؟!‬

‫‪-‬آخه خونه نبود‪.‬‬

‫‪+‬االنم نیس؟!‬

‫‪-‬نه‪.‬‬

‫‪524‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬کجاس؟!‬

‫‪-‬نمیدونم صبح از خونه رفت بیرون‪.‬‬

‫‪+‬عجیبه‪ .‬بهت نگفت کجا میره؟!‬

‫‪-‬گفت جایی کار داره و ممکنه دیر بیاد‪.‬‬

‫‪+‬خب‪ ...‬خب‪ ...‬باشه‪ .‬تو چیزی خوردی؟!‬

‫جونگین همونطور که سعی میکرد عادی برخورد کنه پرسید‬


‫و کیونگسو با لبای آویزون جواب داد‪.‬‬

‫‪-‬نه!‬

‫‪+‬اشکال نداره‪ .‬االن یه چیزی درست میکنیم میخوریم‪ .‬مامانم‬


‫هم زودی میاد‪.‬‬

‫‪525‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 18‬‬

‫نیم ساعتی میشد که جونگین و کیونگسو توی آشپزخونه‬


‫بودن‪ .‬البته اگه دیگه میشد اسم اون مکان رو آشپزخونه‬
‫گذاشت‪.‬‬

‫اونا مثال داشتن غذا درست میکردن اما اگه یه نفر سوم هم‬
‫حضور داشت و نگاشون میکرد فقط میدید دارن به درو دیوار‬
‫و کف و سقف آشپزخونه و وسایل داخلش گند میزنن‪.‬‬

‫به هر حال از کیونگسو که نمیشد توقعی داشت اما پسر‬


‫بزرگتر هم آنچنان با تجربه نبود و با وجود اینکه گاهی مادرش‬
‫برای انجام کارهاش از خونه بیرون میرفت و چند ساعتی تنها‬
‫توی خونه میموند‪ ،‬جونگین هیچوقت تالش نکرده بود به‬
‫آشپزخونه بره و برای خودش چیزی درست کنه بخوره و‬
‫ترجیح میداد از بیرون سفارش بده و خب نتیجه ی این بی‬
‫تجربگی هردوشون‪ ،‬یه سقف قرمز شده با سس‪ ،‬یه بدنه ی‬

‫‪526‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫یخچال زرد شده با زرده تخم مرغ و کابینت و کانترهای سفید‬


‫شده با آرد بودن و کف آشپزخونه هم پر از پوست تخم مرغ و‬
‫پاکت های غذا بود‪.‬‬

‫اما یه مورد وحشتناک که بیشتر از همه چیز به چشم میومد‬


‫اجاق گازی بود که به طرز غیر قابل باوری رنگش از سفید‬
‫شیری تبدیل به قهوه ای مایل به سیاه تبدیل شده بود و‬
‫هیچکدومشون ایده ای برای اینکه بخاطر سرریز شدن شیر‬
‫روی اجاق گاز این شکلی شده یا مشکل دیگه ای براش‬
‫بوجود اومده نداشتن‪.‬‬

‫به هر حال با هر دردسر و گند کاری ای که بود اونا االن یه‬


‫ظرف خوراکی تقریبا تزیین شده داشتن که ترکیبی از چند‬
‫نوع غذا بود و هیچکدوم از اینکه بعد از خوردنش زنده خواهند‬
‫موند یا نه خبری نداشتن!‬

‫جونگین بعد از برداشتن چاپستیک و قاشق ها به زحمت‬


‫خودش رو از فاجعه ای که توی آشپزخونه رخ داده بود بیرون‬

‫‪527‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کشید و کیونگسو هم که حاال بیشتر از قبل صدای قاروقور‬


‫شکمش بلند شده بود دنبالش راه افتاد و پشت یه میز‬
‫کوچیک توی پذیرایی نشستن و بعد از انداختن نگاه‬
‫مشکوکی به همدیگه جونگین چاپستیک و کیونگسو‬
‫قاشقش رو برداشت و هر دو با هم اولین لقمه ی غذای‬
‫ابداعی و خالقانه و البته خطرناکشون رو به دهن بردن و‬
‫مشغول جویدن شدن‪.‬‬

‫‪-‬مزه ی‪ ...‬مزه ی‪...‬‬

‫‪+‬غذای کپک زده میده‪.‬‬

‫جونگین جمله ی کیونگسو رو کامل کرد و هر دو به سرعت‬


‫محتویات توی دهنشون رو توی سینک خالی کردن‪.‬‬

‫‪+‬حاال چه غلطی بکنیم؟! هم آشپزخونه رو ترکوندیم هم‬


‫نتونستیم چیزی بخوریم‪.‬‬

‫جونگین بعد از آب کشیدن دهنش با ناله و زاری گفت و‬


‫کیونگسو نگاهی به دور و برش انداخت‪.‬‬

‫‪528‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬ما که آشپزخونه رو نترکوندیم‪ .‬اون نترکیده‪.‬‬

‫جونگین خسته و بیحال خنده ی کوتاهی از برداشت غلط‬


‫کیونگسو از اون جمله کرد و سعی کرد بین اون همه شلوغی‬
‫و کثیفی جایی برای نشستن پیدا کنه‪.‬‬

‫‪+‬منظورم همین کثیف کاری هاس‪ .‬باید تا قبل از اومدن‬


‫مامانم اینجا رو تمیز کنیم وگرنه خیلی بد میشه‪.‬‬

‫‪-‬اما من گرسنه مه‪.‬‬

‫کیونگسو مظلومانه و همونطور که دستشو روی شکمش‬


‫میکشید گفت و جونگین با کالفگی سرش رو خاروند‪.‬‬

‫‪+‬آه! انگار باید از همون اول از بیرون غذا سفارش میدادم‪.‬‬


‫جونگین احمق!‬

‫همزمان با گفتن جمله ی آخر ضربه ی آرومی به سرش زد و‬


‫سمت تلفن دوید‪.‬‬

‫‪529‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬از بیرون غذا سفارش میدم‪ .‬بیا تا وقتی غذا رو میارن یکمی‬
‫اینجا رو مرتب کنیم‪.‬‬

‫جونگین قبل از گرفتن شماره به کیونگسو توضیح داد و پسر‬


‫کوچیکتر خم شد تا پاکت های خالی کف آشپزخونه رو برداره‪.‬‬

‫ده دقیقه ی بعد تقریبا میشد گفت همه جای آشپزخونه البته‬
‫به غیر اجاق گاز و یخچال و سقف و کفِش تمیز و مثل اولش‬
‫شده بودن و این خودش جای امیدواری داشت‪.‬‬

‫جونگین همونطور که دستمال خیسی دست کیونگسو میداد‬


‫تا یخچال رو تمیز کنه‪ ،‬خودش هم یکی دیگه برداشته بود تا‬
‫سراغ اجاق گاز بره که صدای زنگ در هر دو رو سر جاشون‬
‫خشک کرد‪.‬‬

‫‪-‬غذا اومد؟!‬

‫‪+‬نمیدونم!‬

‫جونگین جواب سوال پر ذوق کیونگسو رو کوتاه داد و‬


‫دستمال رو روی اجاق گاز گذاشت و سمت در خونه رفت تا‬

‫‪530‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بازش کنه اما با نمایان شدن دو چهره ی پشت در‪ ،‬احساس‬


‫سیری کاذبی بهش دست داد انگار که اصال هیچوقت گرسنه‬
‫نبوده‪.‬‬

‫_جونگینا دلم برات تنگ شده بود‪.‬‬

‫مردی که برای کیونگسو تقریبا آشنا بود جلو اومد و جونگین‬


‫رو رسما توی بغلش پرس کرد و پشت سرش خانم کیم داخل‬
‫شد‪.‬‬

‫‪+‬منم‪ ...‬همینطور دایی‪ ...‬له‪ ...‬شدم‪.‬‬

‫جونگین با صدایی که به سختی بیرون میومد گفت و با عقب‬


‫کشیدن مرد‪ ،‬تونست نفسشو آزاد کنه‪.‬‬

‫_به نظر نمیرسه از دیدنم خوشحال شده باشی‪.‬‬

‫‪+‬نه نه اصال اینطور نیست‪ ...‬فقط‪ ...‬غافلگیر شدم‪.‬‬

‫‪531‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫مرد به جونگین لبخندی زد و به پذیرایی رفت و جونگین که‬


‫توانایی حرکت کردن ازش سلب شده بود‪ ،‬به مادرش نگاه‬
‫کرد‪.‬‬

‫_نگران نباش‪ ...‬راجب کیونگسو به داییت گفتم که دوستته‪.‬‬

‫خانم کیم به آرومی زمزمه کرد و پشت سر برادرش به پذیرایی‬


‫رفت و جونگین هم دنبال اونا‪.‬‬

‫_اووممم‪ ...‬پسرت باالخره یاد گرفته تنهایی از پس خودش بر‬


‫بیاد‪ .‬غذای خوشمزه ای به نظر میرسه‪.‬‬

‫دایی جونگین همونطور که روی مبلی نزدیک به ظرف غذا‬


‫مینشست گفت و قاشقی که داخلش رها شده بود رو پر کرد‬
‫تا به دهنش ببره اما فریاد ناگهانی جونگین همه رو از جا پروند‪.‬‬

‫‪+‬نه نخورش دایی ‪ ...‬اون‪ ...‬خیلی بدمزه س‪.‬‬

‫مرد متعجب به جونگین نگاه کرد و بعد یکی از ابروهاشو باال‬


‫انداخت‪.‬‬

‫‪532‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_خب اگه نمیخوای نخورم بهم بگو‪ .‬چرا داد میزنی؟!‬

‫‪+‬نه نه اینطور نیست‪ .‬یعنی من و کیونگسو اونو درست‬


‫کردیم اما اصال خوب نشده برای همین خودمون هم‬
‫نخوردیمش و از بیرون سفارش دادیم‪.‬‬

‫خانم کیم نگاهی به جونگین و بعد به کیونگسو که تازه از‬


‫آشپزخونه بیرون میومد کرد و سری تکون داد‪.‬‬

‫_امیدوارم خرابکاری نکرده باشین‪.‬‬

‫همونطور که به آشپزخونه میرفت تا از سالم بودنش مطمئن‬


‫بشه گفت و کیونگسو با رسیدنش کنار جونگین و روبه روی‬
‫داییش‪ ،‬تعظیمی کرد‪.‬‬

‫‪-‬سالم‪ .‬من کیونگسو هستم‪.‬‬

‫مرد با دیدن غریبه ای که قبال توسط خواهرش بهش معرفی‬


‫شده بود لبخندی زد‪.‬‬

‫‪533‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_خواهرم گفته بود که خیلی بانمک و خوشکلی اما‪ ...‬باورم‬


‫نمیشه تو همسن جونگین ما باشی!‬

‫‪+‬هیچکس باورش نمیشه‪.‬‬

‫جونگین فورا گفت و کیونگسو که معذب بود نگاهی بهش‬


‫انداخت‪.‬‬

‫_من دایی جونگینم‪ .‬کیم جونگوو‪ .‬از دیدنت خوشوقتم‪.‬‬

‫‪-‬منم همینطور‪.‬‬

‫کیونگسو مودبانه جواب داد‪.‬‬

‫_خدای من‪ ...‬چه بالیی سر وسایل و آشپزخونه آوردین ؟!‬

‫خانم کیم با صدایی که شبیه به ناله بود بین بحثشون پرید و‬


‫جونگین با اینکه از و اکنش بعدی مادرش میترسید نفس‬
‫راحتی کشید چون شدیدا ازینکه کیونگسو و داییش‬
‫صحبتهاشونو ادامه بدن میترسید‪.‬‬

‫‪+‬مامان ‪ ...‬ما‪ ...‬یعنی‪...‬‬

‫‪534‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین همونطور که به دست کیونگسو چنگ انداخته بود و‬


‫دنبال خودش به آشپزخونه میبردش بریده بریده گفت و با‬
‫رسیدن به مادرش لبش رو گاز گرفت‪.‬‬

‫‪-‬تقصیر منه‪ .‬من گفتم گشنمه و بخاطر من اینجوری شد‪.‬‬

‫کیونگسو با لحنی پشیمون جمله ی جونگین رو تموم کرد و‬


‫خانم کیم با دیدن لبهای آویزون پسر پنگوئنی نرم شد‪.‬‬

‫_اما جونگین میتونست از اول غذا سفارش بده‪.‬‬

‫‪-‬خودمون همه شو تمیز میکنیم اما‪...‬‬

‫کیونگسو گفت و خانم کیم سوالی ابروشو باال انداخت‪.‬‬

‫_اما چی؟!‬

‫‪-‬دستمون به اونجا نمیرسه‪.‬‬

‫با انگشت به سقف قرمز شده اشاره کرد و خانم کیم تازه با‬
‫دیدن لکه ی بزرگ روی سقف وا رفت‪.‬‬

‫_اونجا چرا این شکلی شده؟!‬

‫‪535‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬کیونگسو نمیدونست چجوری باید سس رو بیرون بیاره و‬


‫قبل ازینکه من بهش برسم اونو فشار داد و‪...‬‬

‫جونگین فوری توضیح داد و کیونگسو همونطور که لبشو گاز‬


‫میگرفت سرشو پایین انداخت‪.‬‬

‫_همه ش یه روز تنهاتون گذاشتم و این بال رو سر خونه‬


‫آوردین‪...‬‬

‫صدای دوباره ی زنگ در جونگین و کیونگسو رو از جا پروند و‬


‫جمله ی خانم کیم رو قطع کرد‪.‬‬

‫‪+‬قول میدیم بعد از خوردن غذا همه چیزو مثل اولش کنیم‬
‫هوم؟!‬

‫جونگین با انرژی دو برابر گفت و خانم کیم سری تکون داد‪.‬‬

‫_از دست شما دوتا!‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫‪536‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین و کیونگسو غذاشونو تازه تموم کرده بودن که خانم‬


‫کیم باالی سرشون ایستاد‪.‬‬

‫_خب اگه تموم شد لطف کنید برید آشپزخونه رو مرتب کنید‪.‬‬

‫‪+‬مامان چند دقیقه صبر کن بره پایین از گلومون‪.‬‬

‫_باشه چند دقیقه صبر میکنم‪.‬‬

‫خانم کیم با ابروهای باال رفته و دستایی که به کمرش زده بود‬


‫جواب داد و جونگین گوشه ی لبش رو جوید‪.‬‬

‫‪+‬میگم مامان… به دایی چی گفتین؟!‬

‫_راجب؟!‬

‫‪+‬کیونگسو‪.‬‬

‫جونگین به پسر کنارش اشاره کرد و کیونگسو منتظر به خانم‬


‫کیم نگاه کرد‪.‬‬

‫‪537‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_گفتم دوستته‪ .‬داییت امشب برمیگرده پس نگران نباش‪.‬‬


‫فقط عادی رفتار کنین‪ .‬بهش گفتم کیونگسو اومده اینجا تا تو‬
‫درساش بهش کمک کنی‪.‬‬

‫هر دو پسر باشه ای گفتن و خانم کیم دوباره موضوع‬


‫آشپزخونه رو پیش کشید‪.‬‬

‫_خب‪ ...‬بلند شین دیگه‪ .‬من میرم کمی استراحت کنم‪ .‬داییت‬
‫هم خسته بود خوابیده‪ .‬بی سروصدا و تا قبل از اینکه بیدار‬
‫شیم تمومش کنین‪.‬‬

‫‪+‬اما سقف!‬

‫_اونو نمیخواد کاریش کنین بعدا یه فکری به حالش میکنم‪.‬‬

‫‪+‬باشه‪.‬‬

‫خانم کیم با اخمی کمرنگ و مصنوعی به اتاق خودش رفت و‬


‫جونگین و کیونگسو با شونه های آویزون خودشونو به‬
‫آشپزخونه رسوندن‪.‬‬

‫‪538‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬خب‪ ...‬فعال بیا وسایلی رو که کثیف کردیم تمیز کنیم بعدش‬


‫کف آشپزخونه رو میشوریم‪.‬‬

‫‪-‬باشه‪.‬‬

‫کیونگسو سر تکون داد و دستمالی رو خیس کرد و سمت‬


‫یخچال رفت و جونگین هم سراغ بقیه وسایل رفت‪.‬‬

‫‪+‬آه خدایا این چرا تمیز نمیشه؟!‬

‫جونگین همونطور که داشت برای تمیز کردن لکه ی سیاه‬


‫اجاق گاز زور میزد نالید و کیونگسو با دیدن حالتی که ایستاده‬
‫بود به خنده افتاد‪.‬‬

‫‪+‬به جای خندیدن به من یخچالو تمیز کن‪ .‬حسابی بوی تخم‬


‫مرغ گرفته‪.‬‬

‫کیونگسو کمی به یخچال نزدیک شد و بو کشید و بعد از بوی‬


‫بدش دماغشو چین داد و ناخودآگاه ادای باال آوردن رو در آورد‬
‫و این بار جونگین به خنده افتاد‪.‬‬

‫‪539‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬خیلی با مزه ای‪.‬‬

‫ما بین خنده هاش از دهنش در رفت و بعد ازینکه فهمید چی‬
‫شده اخم کرد و دوباره با گاز بیچاره درگیر شد‪.‬‬

‫تقریبا چند دقیقه بعد کیونگسو و جونگین همزمان تمیز کردن‬


‫یخچال و اجاق گاز رو تموم کردن و حاال هر دو وسیله مثل روز‬
‫اولشون برق میزدن‪.‬‬

‫جونگین با دیدن شاهکارش لبخند دندون نمایی زد و بعد از‬


‫پر کردن ظرف بزرگی از آب گفت‪.‬‬

‫‪+‬حاال باید کف رو بشوریم‪.‬‬

‫‪-‬چجوری؟!‬

‫کیونگسو پرسید و جونگین کمی مایع شوینده توی ظرف‬


‫ریخت‪.‬‬

‫‪540‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬فکر کن رفتی حموم و میخوای خودتو بشوری‪ .‬مثل همونه‬


‫اول باید خیسش کنیم و بعد همه جا رو کف مالی کنیم و‬
‫بعدش آب بکشیم‪.‬‬

‫‪-‬آها!‬

‫کیونگسو توی ذهنش تصور کرد و بعد ظرف آب رو یهو روی‬


‫زمین ریخت و کمی آب و کف روی سرو صورت خودش و‬
‫جونگین پاشید‪.‬‬

‫‪+‬اینجوری نه‪.‬‬

‫جونگین در حالیکه سعی میکرد روی کف لیز آشپزخونه سر‬


‫نخوره سمتش رفت‪.‬‬

‫‪+‬مواظب باش لیز نخوری‪.‬‬

‫به کیونگسو هشدار داد و بعد دستمالی برداشت و کف‬


‫آشپزخونه کشید تا کف و آب همه جا رو بپوشونه‪.‬‬

‫‪+‬اون ظرفو پر آب کن‪.‬‬

‫‪541‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫حین تمیز کردنش گفت و کیونگسو با حواس پرتی به سمت‬


‫سینک دوید و همون لحظه دمپاییش روی کف ها لیز خورد و‬
‫نفس توی سینه ی پسر کوچیکتر که چیزی تا زمین خوردنش‬
‫باقی نمونده بود حبس شد‪.‬‬

‫اما درست لحظه ای که منتظر بود مغزش کف کثیف‬


‫آشپزخونه رو تزیین کنه‪ ،‬جونگین سمتش شیرجه رفت و‬
‫کیونگسو روی زانوهای جونگین فرود اومد و سرش بین‬
‫دستای جونگین قرار گرفت‪.‬‬

‫نفس های هر دو از ترس به شماره افتاده بود و کیونگسو‬


‫چشماشو محکم بهم فشار میداد‪.‬‬

‫‪+‬خوبی؟!‬

‫جونگین باالخره بعد از برگشتن روح به تنش پرسید و پسر‬


‫توی بغلش همونطور که دستشو روی سینه ش گذاشته بود‬
‫تا مانع بیرون پریدن قلبش ازونجا بشه‪ ،‬سر تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬جاییت درد نمیکنه؟‬

‫‪542‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین باز با نگرانی پرسید و کیونگسو به سینه ش که‬


‫محکم باال و پایین میشد اشاره کرد‪.‬‬

‫‪-‬اینجام‪ ...‬باز داره ‪ ...‬میزنه محکم‪.‬‬

‫با بغض گفت و جونگین با زدن لبخند کمرنگی به لحنش‪ ،‬اخم‬


‫کرد‪.‬‬

‫‪+‬گفتم که مواظب باشی‪ .‬خدا رو شکر که چیزیت نشد‪.‬‬

‫کیونگسو باالخره چشماشو باز کرد و با دیدن اخم جونگین‪،‬‬


‫چشماش پر شد‪.‬‬

‫‪-‬ببخشید‪ .‬من‪ ...‬نمیخواستم‪ ...‬اینجوری‪ ...‬بشه‪.‬‬

‫و ط ولی نکشید که بغضش ترکید و قطره های اشکش‬


‫صورتش پوشوندن‪.‬‬

‫جونگین که بیشتر از قبل نگران شده بود اونو توی بغلش باال‬
‫کشید‪.‬‬

‫‪+‬چیشد؟! گریه نکن‪.‬‬

‫‪543‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫با نگرانی گفت و در جوابش کیونگسو فقط صورتشو تو سینه‬


‫ی جونگین که حاال خیس شده بود قایم کرد‪.‬‬

‫‪-‬من‪ ...‬ترسیدم جونگینی‪ ...‬دعوام نکن!‬

‫کیونگسو مابین گریه ش بریده بریده گفت و جونگین نفسی‬


‫از آسودگی کشید‪.‬‬

‫‪+‬هی من که دعوات نکردم‪ .‬گریه نکن‪ .‬االن مامانم بیدار میشه‪.‬‬

‫با مهربونی گفت و دستشو بین موهای نم دار کیونگسو فرو‬


‫کرد‪.‬‬

‫‪+‬همین که روی زمین نیفتادی خوبه‪ .‬ممکن بود بالیی سرت‬


‫بیاد‪ .‬گریه نکن‪.‬‬

‫به آرومی سر کیونگسو رو باال آورد و اشکاشو پاک کرد‪.‬‬

‫‪+‬بقیه شو خودم انجام میدم‪ .‬تو هم برو حموم و بدنتو بشور‪.‬‬


‫کثیف شدی‪.‬‬

‫‪544‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪ -‬اما من میترسم‪ ...‬اگه بخورم زمین چی؟! تو نیستی که منو‬


‫بگیری‪.‬‬

‫‪+‬نمیخوری زمین قول میدم‪.‬‬

‫‪-‬اما‪...‬‬

‫‪+‬تو باید یاد بگیری کارای شخصیتو خودت تنهایی انجام بدی‪.‬‬
‫مثل دستشویی رفتن یا مسو اک زدن و ناخن گرفتن‪ .‬یادته‬
‫که بار اول برای انجام هر کدومشون میترسیدی اما االن دیگه‬
‫یاد گرفتی چجوری انجامشون بدی‪ .‬منم که قبال حموم رفتنو‬
‫بهت یاد دادم و تو چند بار انجامش دادی پس ترس نداره‪ .‬االن‬
‫هم که سر خوردی بخاطر این بود که کف آشپزخونه لیز بود‬
‫وگرنه این اتفاق نمیفتاد‪.‬‬

‫کیونگسو با لبهای آویزون به جونگین نگاه کرد و پسر بزرگتر‬


‫گونه شو نوازش کرد‪.‬‬

‫‪+‬به حرفم گوش میدی؟!‬

‫‪545‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو سری تکون داد و با کمک جونگین از روی زمین‬


‫خیس بلند شد‪.‬‬

‫‪+‬برو داخل حموم‪ .‬من برات لباس و حوله آماده میکنم‪.‬‬

‫کیونگسو به آرومی سمت حموم راه افتاد و جونگین نفسشو‬


‫صدا دار بیرون فرستاد‪.‬‬

‫در واقع مشکلی وجود نداشت اگه با کیونگسو به حموم‬


‫میرفت چون هیکل خودش هم کثیف و خیس شده بود اما‬
‫بخاطر موقعیتی که دفعه پیش با پسر شیطون توش گیر‬
‫افتاده بود و حضور داییش توی خونه نمیخواست ریسک کنه‪.‬‬

‫پس زودتر تمیز کردن و خشک کردن آشپزخونه رو تموم کرد‬


‫به اتاقش رفت تا لباسهای کیونگسو رو براش آماده کنه‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫‪546‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫یکساعت بعد کیونگسو و جونگین هر دو از حموم بیرون‬


‫اومده بودن و کیونگسو از جونگین خواسته بود تا موهاشو‬
‫مثل دفعه های قبل سشوار بکشه و جونگین هم انجامش‬
‫داده بود‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی‪.‬‬

‫کیونگسو داشت به جونگین که تکالیفش رو انجام میداد نگاه‬


‫میکرد‪.‬‬

‫‪+‬چیزی شده؟!‬

‫‪-‬خب‪ ...‬چیزه‪.‬‬

‫‪+‬چیزی الزم داری؟!‬

‫جونگین سرش رو از دفتر و کتابش بیرون کشید و به‬


‫کیونگسو نگاه کرد‪.‬‬

‫‪-‬راستش من‪...‬‬

‫‪+‬تو چی؟!‬

‫‪547‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬دعوام نمیکنی؟!‬

‫کیونگسو زیر چشمی به جونگین نگاه میکرد‪.‬‬

‫‪+‬بستگی داره‪.‬‬

‫‪-‬خب‪ ...‬پس نمیگم‪.‬‬

‫کیونگسو ترسید و منصرف شد اما جونگین مشتاق بلند شد‬


‫و کنارش نشست‪.‬‬

‫‪+‬بگو‪.‬‬

‫‪-‬ولی‪...‬‬

‫‪+‬شاید چیز مهمی باشه پس بگو‪.‬‬

‫کیونگسو بیشتر ترسید و مشغول بازی با ناخوناش شد و‬


‫جونگین اخم کرد‪.‬‬

‫‪ -‬من‪ ...‬خب‪ ...‬امروز هیچکس خونه نبود و من حوصله م سر‬


‫رفته بود‪ .‬داشتم اتاقتو نگاه میکردم که یه چیزی دیدم‪.‬‬

‫جونگین اخم کرد‪.‬‬

‫‪548‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬چی؟!‬

‫‪ -‬یه چیزی بود که تو هم توش بودی‪ ...‬یعنی خود تو نبودی‬


‫ولی‪...‬‬

‫‪+‬چی داری میگی بچه؟!‬

‫جونگین گیج شده پرسید و کیونگسو از جا بلند شد و سمت‬


‫وسایل جونگین رفت و یه آلبوم از بینشون برداشت‪.‬‬

‫‪-‬این بود‪.‬‬

‫جونگین با دیدن جلد قهوه ای آلبومش خنده ای کرد و‬


‫کیونگسو متعجب بهش نگاه کرد‪ .‬یعنی جونگین نمیخواست‬
‫دعواش کنه؟‬

‫‪+‬به این میگن آلبوم عکس‪.‬‬

‫‪-‬آلبوم عکس؟!‬

‫کیونگسو بدون اشتباه تکرار کرد و جونگین سر تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬یادته برای شناسنامه ت ازت عکس گرفتن؟!‬

‫‪549‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬آره‪.‬‬

‫‪+‬خب‪ ...‬بعضی وقتا آدمها با دوربینای شخصیشون از‬


‫خودشون و خانواده شون عکس میگیرن تا اونا رو یادگاری‬
‫نگه دارن و با دیدنشون خاطرات گذشته رو مرور کنن‪ .‬بعد‬
‫برای اینکه عکسا خراب نشن اونا رو داخل آلبوم میذارن‪.‬‬

‫‪-‬آها‪...‬‬

‫‪+‬میخوای با هم ببینیمشون؟‬

‫‪-‬میشه؟‬

‫جونگین با لبخند جواب داد و کیونگسو کنارش نشست‪.‬‬

‫‪+‬اینو که میشناسی‪.‬‬

‫‪-‬مامانته‪.‬‬

‫‪+‬اوهوم‪.‬‬

‫‪-‬اینجا خیلی غذا خورده بوده؟!‬

‫‪550‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو با تعجب پرسید و جونگین هم متعجب ابروهاشو‬


‫باال انداخت‪.‬‬

‫‪+‬نمیدونم چطور مگه؟!‬

‫‪-‬آخه شکمش خیلی بزرگه‪.‬‬

‫کیونگسو با دستاش اندازه ی بزرگی شکم خانم کیم رو نشون‬


‫داد و جونگین به خنده افتاد‪.‬‬

‫‪+‬نه فسقلی‪ ...‬اون بخاطر غذا نیست‪.‬‬

‫‪-‬پس چی؟!‬

‫‪+‬شکم مامانم اینجا بخاطر این بزرگه چون من داخلشم‪.‬‬

‫‪-‬چی؟! یعنی مامانت تو رو خورده بوده؟!‬

‫کیونگسو با ترس پرسید و جونگین نتونست جلوی بلند شدن‬


‫صدای خنده شو بگیره‪.‬‬

‫‪+‬خدای من‪ ...‬این خیلی بامزه و خنده دار بود‪ .‬خب انگار باید‬
‫چیزای دیگه ای هم بهت یاد بدم‪.‬‬

‫‪551‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین بعد از بند اومدن خنده ش و منظم شدن تنفسش‬


‫گفت و کیونگسو منتظر بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫‪+‬آدما قبل از اینکه دنیا بیان نه ماه توی بدن مادرشون زندگی‬
‫میکنن تا برای زندگی کردن تو این دنیا آماده بشن‪ .‬این عکس‬
‫مال موقعیه که من تو بدن مادرم بودم و هنوز بدنیا نیومده‬
‫بودم‪.‬‬

‫جونگین همونطور که به عکس نگاه میکرد توضیح داد و‬


‫کیونگسو که درست نفهمیده بود چیشده گوشه ی لبشو کج‬
‫کرد‪.‬‬

‫‪+‬حاال بعدا بیشتر میفهمی راجبش‪ .‬بیا بقیه عکسا رو نگاه‬


‫کنیم‪.‬‬

‫کیونگسو سری تکون داد و بعد به دختر و پسر کوچکی که‬


‫کنار هم بودن اشاره کرد‪.‬‬

‫‪-‬اونا کین؟!‬

‫‪552‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬من و خواهرم جونگا هستیم‪ .‬اینجا من تازه دنیا اومده بودم‬


‫و خواهرم که پنج سال ازم بزرگتر بود داشته باهام بازی‬
‫میکرده‪.‬‬

‫کیونگسو با ذوق و لبخند به جونگین کوچولوی توی عکس و‬


‫بعد به خواهرش نگاه کرد و متوجه نگاه گرفته ی جونگین به‬
‫عکس خواهرش نشد‪.‬‬

‫توی عکس بعدی جونگین کمی بزرگتر شده بود و کنار مرد و‬
‫زنی نشسته بود و کیونگسو میتونست صورت خانم کیم رو‬
‫تشخیص بده اما ایده ای راجب به مرد نداشت‪.‬‬

‫‪+‬اون پدرمه‪.‬‬

‫جونگین کوتاه گفت و کیونگسو نگاهش رو بین اجزای صورت‬


‫پدر جونگین چرخوند‪ .‬جونگین بی شباهت به پدرش نبود‪.‬‬

‫‪-‬خواهرت کجاست؟!‬

‫‪+‬اون رفته بود مهد کودک‪.‬‬

‫‪553‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬مهد کودک؟!‬

‫‪+‬یه جور مدرسه برای بچه کوچولوهاس‪.‬‬

‫کیونگسو سر تکون داد و عکس بعدی یه عکس دسته جمعی‬


‫از جونگین و خانواده ش و افرادی که برای کیونگسو غریبه‬
‫بودن‪ ،‬بود‪.‬‬

‫‪+‬این تولد یک سالگی منه‪ .‬اون مادربزرگمه و اینم داییمه‪.‬‬


‫اون هم عمه نایونه‪ .‬اون خیلی کم میومد خونه ما و بعد از‬
‫تصادف پدر و خواهرم دیگه نیومد‪.‬‬

‫‪-‬خیلی بد شده‪.‬‬

‫‪+‬مهم نیست‪ .‬به هر حال اون زیاد از مادرم خوشش نیومد‪.‬‬

‫‪-‬چرا؟!‬

‫‪+‬نمیدونم‪.‬‬

‫جونگین گفت و کیونگسو عکس بعدی رو نشون داد‪.‬‬

‫‪554‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪ -‬این عکستو خیلی دوست دارم جونگینی‪ .‬چشمات خیلی‬


‫بزرگن و لباتو عین من آویزون کردی‪.‬‬

‫جونگین با دیدن عکس لبخند زد‪.‬‬

‫‪+‬این مال یه جشن محلی بود‪ .‬اونا میخواستن این لباسو‬


‫بپوشم و منم کلی گریه کرده بودم‪.‬‬

‫کیونگسو با چشمهایی که ازش قلب بیرون میزد به جونگین‬


‫توی عکس و بعد به خودش که کنارش نشسته بود نگاه کرد‬
‫و بعد بهش لبخند زد و جونگین هم جواب لبخندشو با کشیدن‬
‫دستش بین موهاش داد‪.‬‬

‫‪-‬این عکس رو هم دوست داشتم‪.‬‬

‫جونگین به عکسی که کیونگسو نشون داد نگاه کرد و ابرویی‬


‫باال انداخت‪.‬‬

‫‪+‬اما من دوستش ندارم‪.‬‬

‫‪-‬چرا؟!‬

‫‪555‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬چون اون روز همکالسیام بخاطر رنگ پوستم مدام مسخره‬


‫م میکردن‪.‬‬

‫‪ -‬اما‪ ...‬چرا؟! تو که رنگ پوستت مشکلی نداره فقط یکم …‬

‫‪+‬میدونم تیره س اما اونا منو بخاطرش مسخره میکردن و این‬


‫اذیتم میکرد‪.‬‬

‫‪-‬االنم مسخره ت میکنن بخاطرش؟!‬

‫‪+‬آره اما دیگه برام مهم نیس‪ .‬یه روز بخاطر اینکه اونا بهم گفته‬
‫بودن تو سیاهی خیلی گریه کردم بودم و خواهرم برای اینکه‬
‫منو بخندونه گفت شبیه یه خرس قهوه ای شدم که داره گریه‬
‫میکنه‪ .‬ازون روز به بعد گاهی جونگا نونا بهم میگفت خرس‬
‫قهوه ای تا اذیتم کنه و منم کلی حرص میخوردم ازش اما بعد‬
‫از اتفاق سه سال پیش هر وقت بقیه اینو بهم میگن یا رنگ‬
‫پوستمو مسخره میکنن یاد نونا میفتم و بجای اینکه ناراحت‬
‫بشم لبخند میزنم‪.‬‬

‫‪-‬متاسفم من نمیخواستم ناراحتت کنم‪.‬‬

‫‪556‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو با ناراحتی گفت و جونگین موهاشو بهم ریخت‪.‬‬

‫‪+‬ناراحت نشدم‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی‪.‬‬

‫‪+‬هوم؟!‬

‫‪-‬من مثل تو مامان و بابا و خانواده نداشتم که باهاشون‬


‫عکس بگیرم و داخل آلبوم بذارمش اما میشه منو تو هم با‬
‫هم عکس بگیریم و توی این آلبوم بذاریمش؟‬

‫کیونگسو با ذوق و شوق پرسید و مگه جونگین میتونست به‬


‫اون لحن معصومانه‪ ،‬چشمای براق و قلبهای خندون نه بگه؟!‬

‫‪557‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 19‬‬

‫بکهیون اونروز به محض دیدن سهون و جونگین با همدیگه‪،‬‬


‫به سمتشون رفت و به حالت تهدید انگشت اشاره شو‬
‫سمتشون گرفت‪.‬‬

‫_ببینین عنترا! کل دیروز و دیشب رو بخاطر شما دوتا بوزینه‬


‫بیدار موندم و به رابطه ی کوفتیتون فکر کردم‪ .‬پس تا نزده به‬
‫سرم و یه بالیی سر جفتتون نیاوردم بهم بگین بینتون چه‬
‫کوفتیه؟!‬

‫سهون قبل از اینکه جونگین چیزی بگه با نیشخند ابرویی باال‬


‫انداخت‪.‬‬

‫_یعنی میخوای بگی انقدر برات مهمیم که شب تا صبح‬


‫بخاطرمون بیدار موندی؟! یا شایدم بخاطر درد دماغت بوده؟!‬

‫‪+‬آه راستی دماغت چی شد؟! شکسته بود؟!‬

‫‪558‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین اینبار با یکم نگرانی پرسید و بکهیون همونطور که‬


‫انگشتشو آروم روی بینیش میکشید اخم کرد‪.‬‬

‫_خدا رو شکر نشکسته فقط ضرب دیده‪.‬‬

‫‪+‬خوبه‪.‬‬

‫_جواب سوالمو ندادی کوتوله!‬

‫سهون با خباثت گفت و بکهیون کفری شد‪.‬‬

‫_اول تو جواب سوالمو بده‪ .‬چرا و از کجا جونگینو‬


‫میشناسی؟!‬

‫_چه فرقی میکنه؟!‬

‫_فرق میکنه دراز‪.‬‬

‫_منم گفتم چه فرقی؟!‬

‫_چون من تو نخ این سیاه سوخته م و اگه تو دوست پسرش‬


‫باشی نمیتونم هیچ گهی بخورم دیگه‪.‬‬

‫‪559‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون با فریاد جواب داد اما هر چه به ته جمله ش میرسید‬


‫صداش آرومتر میشد‪.‬‬

‫_یعنی میخوای بگی انقدر پرفکت و همه چی تمومم که در‬


‫برابر من شانسی نداری؟!‬

‫سهون با نیشخند جواب داد و منتظر به بکهیون نگاه کرد‪.‬‬

‫_ریدم به هیکلت و پرفکت بودنت‪ .‬کجای تو پرفکته؟! دماغ‬


‫گنده ت؟!‬

‫_دیروز بهت گفتم که برای اینکه پرفکت باشم نیاز به یه دماغ‬


‫عملی ندارم‪ .‬اگه یه نگاه به پایین تنه م بندازی متوجه منظورم‬
‫میشی‪.‬‬

‫بکهیون به دنبال حرف سهون به جایی که داشت اشاره‬


‫میکرد‪ ،‬نگاه کرد و برای یه لحظه حس کرد فشارش افتاده‪.‬‬
‫اون لعنتی یه غول گنده تو شلوارش قایم کرده بود؟!‬

‫_میبینم که پس افتادی!‬

‫‪560‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫سهون با تمسخر گفت و بکهیون به سختی نگاهشو از شلوار‬


‫سهون کند و به صورتش داد‪.‬‬

‫_خب که چی؟! مگه گفتم قراره اون کسی که جونگینو میکنه‬


‫من باشم؟!‬

‫جونگین که تا اون لحظه ساکت بود پوفی کرد و چشماشو‬


‫چرخوند‪.‬‬

‫‪+‬منم هیچوقت بهت نگفتم قراره زیر یا روی من بری!‬

‫نگاه بکهیون و سهون به سمت جونگین چرخید و پسر قد بلند‬


‫تر زد زیر خنده‪.‬‬

‫_هی‪ ...‬جونگین تو رو پس زده؟! پس این همه سماجت برای‬


‫چیه؟! به هر حال ما هر رابطه ای با هم داشته باشیم تو قرار‬
‫نیست دوست پسرش باشی‪.‬‬

‫بکهیون با حرص لگدی به سهون انداخت و جونگین بی هیچ‬


‫حسی گفت‪.‬‬

‫‪561‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬سهون و من از دبستان تو یه مدرسه بودیم و االن هم که‬


‫میبینی این احمق از مدرسه ی قبلیش انتقالی گرفته و اومده‬
‫اینجا تا مثال کنار دوست دیرینه ش که من باشم باشه‪.‬‬

‫بکهیون ابروهاشو باال انداخت و سری به معنی "آها" تکون‬


‫داد اما وقتی نگاه و پوزخند معنا دار سهون به خودش رو دید‪،‬‬
‫اخمی کرد و با یه لحن بی تفاوت گفت‪.‬‬

‫_به هر حال از اولش هم برام مهم نبود که این دراز بی‬


‫خاصیت چه نسبتی باهات داره‪ .‬فقط میخواستم مطمئن شم‬
‫آدم درست و حسابیه و حاال که اومده تو جمع دو نفره ی ما‬
‫وجهه مونو خراب نمیکنه!‬

‫سهون و جونگین هر دو با چشمهای گرد به پسری که حاال‬


‫داشت سرشو میخاروند و به آسمون نگاه میکرد زل زدن و‬
‫بعد به همدیگه نگاه کردن‪.‬‬

‫_این چی میگه؟!‬

‫‪+‬طبیعیه عادت میکنی‪.‬‬

‫‪562‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین در جواب سوال سهون گفت و بکهیون با به صدا در‬


‫اومدن زنگ کالس فورا ازشون فاصله گرفت و به کالس‬
‫خودش رفت‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫آخرای ساعت دوم بود که سهون برای رفتن به دستشویی‬


‫اجازه گرفت از کالس بیرون بره چون به طرز عجیبی یهو مثانه‬
‫ش پر شده بود و اگه یکم دیگه برای رفتن به دستشویی تعلل‬
‫میکرد‪ ،‬معلوم نبود تا چه مدت همکالسی های جدیدش‬
‫بخاطر خیس کردن شلوارش بهش میخندیدن و اون اصال اینو‬
‫نمیخواست‪.‬‬

‫به هر حال اون سریع خودشو به یکی از اتاقکای دستشویی‬


‫رسوند و زود به آرامشی که میخواست رسید‪ .‬اما همین که‬
‫میخواست زیپ شلوارش رو باال بکشه و از اون محیط‬

‫‪563‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کوچیک بیرون بیاد صدای خنده ی چند نفر به گوشش خورد‬


‫که داشتن به اون سمت میومدن‪.‬‬

‫بی توجه زیپ شلوارش رو باال کشید و دکمه شو جا انداخت‬


‫و خواست دستگیره ی درو بچرخونه که صدای داد یه نفر توی‬
‫دستشویی پیچید‪.‬‬

‫_ولم کنین عوضیا!‬

‫و خب برای سهون سخت نبود که صدای کسی که توی اون‬


‫دو روز دائم رو مخش بود رو تشخیص بده‪ .‬درست بود!‬
‫بکهیون داشت سعی میکرد خودشو از دست یه عده ای که‬
‫سهون ایده ای برای اینکه کی هستن نداشت‪ ،‬نجات بده‪.‬‬

‫_بچه ها میگه ولش کنین‪.‬‬

‫یکی از همونا گفت و بقیه با خنده بکهیونو به سمتی که راه‬


‫فراری نداشته باشه هل دادن و دورش حلقه زدن‪.‬‬

‫_چی از جونم میخواین؟!‬

‫‪564‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون با فریاد باز تکرار کرد و یکی گفت‪.‬‬

‫_خودت به تر میدونی‪ .‬بخاطر تو و اون دوست سیاه پوستت‬


‫دو هفته ما رو از مدرسه اخراج کردن‪ .‬حاال ما برای جبرانش‬
‫جوری می کنیمت که تا دو هفته نتونی راه بری‪.‬‬

‫و باز صدای خنده توی دستشویی پیچید‪.‬‬

‫سهون که تا قبل ازون از ماجرا بی خبر بود با اطالعات کمی‬


‫که یکی از اون پسرا داده بود‪ ،‬تونست بفهمه قضیه از چه‬
‫قراره و هدف اون عوضیا چیه‪ .‬پس بی هیچ تردیدی فورا در‬
‫دستشویی رو باز کرد و ازش بیرون رفت‪.‬‬

‫پسرایی که بکهیون رو دوره کرده بودن با ترس به سهون که‬


‫از اتاقک دستشویی بیرون میومد نگاه کردن و یکیشون برای‬
‫سردسته شون سر تکون داد‪.‬‬

‫_هی تو! از کی اون تو بودی؟!‬

‫_مطمئنا قبل از ورود شما چون اگه بعد از شما میومدم‬


‫میفهمیدین‪.‬‬

‫‪565‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫سهون با خونسردی جواب داد و کسی که سوال رو پرسیده‬


‫بود جلو تر رفت تا مثال سهون رو تهدید کنه‪.‬‬

‫_پس بهتره هر چی دیدی و شنیدی رو فراموش کنی وگرنه‪...‬‬

‫پسر دستشو روی شونه ی سهون گذاشت و فشارش داد‪.‬‬

‫_کاری باهات میکنیم که تا آخر عمر حتی اسم خودتو هم‬


‫فراموش کنی‪.‬‬

‫سهون با خونسردی قبل‪ ،‬اجازه داد پسر تهدیداشو تموم کنه‬


‫و بعد دستشو روی دست پسر گذاشت و محکم فشارش داد‬
‫و اونو پیچوند‪.‬‬

‫_ببین غول بیابونی‪ .‬من مثل اون نفله نیستم که نتونم از پس‬
‫خودم بر بیام و هر چی خواستین بهم زور بگین‪ .‬پس بهتره منو‬
‫تهدید نکنی‪.‬‬

‫بعد همونطور که پسرو به عقب هل میداد‪ ،‬پیش نگاه های‬


‫خشمگین قلدرها و چشم های ترسیده ی بکهیون سمت‬
‫خروجی دستشویی رفت‪.‬‬

‫‪566‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_سهون!‬

‫بکهیون که توقع نداشت سهون ازش بی توجه بگذره و با اون‬


‫عوضیا تنهاش بذاره با بغض نالید و بقیه که توقع نداشتن‬
‫پسری که تا حاال تو مدرسه ندیده بودنش اینجوری براشون‬
‫شاخ و شونه بکشه غریدن‪.‬‬

‫_هی تو عوضی به چه حقی‪...‬‬

‫سر دسته ی قلدرا همونطور که به سمت سهون یورش میبرد‬


‫داد زد اما قبل ازینکه بهش برسه و مشتشو که برای صورت‬
‫سهون آماده ش کرده بود‪ ،‬جای مورد نظرش بخوابونه‪ ،‬با‬
‫لگدی که سهون بهش زد با فاصله ازش روی زمین افتاد و‬
‫بقیه که نگران رئیسشون شده بودن با نگرانی به سمتش‬
‫رفتن‪.‬‬

‫_حالت خوبه؟!‬

‫_چیزیت نشد؟!‬

‫پسر که حاال از درد به خودش میپیچید سر اکیپش داد زد‪.‬‬

‫‪567‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_عوضیا برید سراغ اون آشغال‪.‬‬

‫و بعد یه گله سگ وحشی به سمت سهون هجوم بردن و‬


‫برای پسر قد بلند با وجود توانایی های رزمی ای که داشت‬
‫واقعا سخت بود از پس اونا بر بیاد‪.‬‬

‫بکهیون با نگاه ترسیده ش به پسری که هم داشت کتک‬


‫میخورد و هم میزد نگاهی انداخت و بیشتر از اون منتظر‬
‫نموند و به هر سختی بود خودشو از بین جمعیتی که جلوی‬
‫ورودی دستشویی در حال تیکه پاره کردن همدیگه بودن‪،‬‬
‫بیرون کشید و با عجله به سمت ساختمون اصلی مدرسه‬
‫دوید‪.‬‬

‫سهون هنوز با قلدرها درگیر بود و با وجود اینکه مشتهای‬


‫کاریش تا حدودی اونا رو از پا در آورده بود‪ ،‬اما خودش هم‬
‫دیگه جونی برای مقاومت نداشت و به سختی روی پاهاش‬
‫ایستاده بود‪.‬‬

‫‪568‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫باالخره بعد از چند دقیقه تعداد نفرات قلدرها به زور ِ سهون‬


‫غلبه کردن و حاال پسر قد بلند بین یه عده وحشی افسار‬
‫گسیخته گیر افتاده بود‪.‬‬

‫سردسته ی قلدرها که تمام مدت درگیری روی زمین افتاده‬


‫بود و سعی داشت از درد شکمش کم کنه‪ ،‬بلند شد و وسط‬
‫حلقه و باالی سر سهون که حاال یکی از زانوهاش روی زمین‬
‫بود‪ ،‬ایستاد و به موهاش چنگ انداخت‪.‬‬

‫_پس نهایت زورت همین بود؟! حاال نشونت میدم برای من و‬


‫اکیپم که حتی اون چوی حرومزاده هم نمیتونه از پسمون بر‬
‫بیاد‪ ،‬شاخ و شونه کشیدن چه عواقبی داره‪.‬‬

‫با خشم تو صورت سهون که به زور باال گرفته بودش با‬


‫نیشخند ترسناکش غرید و به بقیه اشاره کرد اونو با خودشون‬
‫به نقطه کور مدرسه ببرن‪.‬‬

‫_اما اون پسره بکهیون و دوستش چی؟!‬

‫یکی از قلدرا پرسید و سردسته شون چشمهاشو تنگ کرد‪.‬‬

‫‪569‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_بعدا همونطور که نقشه مون بود به حساب اون توله سگ‬


‫وحشی و اون خرس سیاه میرسیم‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫چند دقیقه ای میشد که سهون روی یه صندلی چوبی که‬


‫یکی از پایه هاش هم لق میزد بسته شده بود و بقیه دورش‬
‫حلقه زده بودن‪.‬‬

‫روی صورت سهون پر از کبودی و زخم بود و لباس های‬


‫فرمش پاره شده بودن اما اون هنوز هم اخمش رو حفظ کرده‬
‫بود و با نگاه خیره ش به سردسته ی قلدرها زل زده بود‪.‬‬

‫چیزی که اون پسر رو بیشتر از قبل عصبانی میکرد همین‬


‫نگاه خیره بود و البته سهونی که تا اون لحظه با برخورد‬
‫مشتهای اونا به سرو صورتش حتی یه آخ هم نگفته بود‪.‬‬

‫‪570‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_نکنه باید چشماتو از حدقه در بیارم که اینجوری زل زدن به‬


‫منو تموم کنی؟!‬

‫پسر همونطور که موهای خیس از عرق سهون رو به عقب‬


‫میکشید پرسید و یکی دیگه از پسرا لگدی به ساق پاش زد‬

‫_بهمون التماس کن تا بذاریم زنده ازین مدرسه فرار کنی‪.‬‬

‫سهون پوزخندی تمسخر آمیز زد و جوابش یه مشت دیگه‬


‫توی صورتش شد‪.‬‬

‫_حرومزاده فکر کردی شوخی میکنم؟! بالیی سرت میارم‬


‫که‪...‬‬

‫_تا عمر داری هوس ترسوندن یه گنجشک هم نکنی چه برسه‬


‫به قلدری و کتک زده بقیه‪.‬‬

‫اینبار قبل از اینکه جمله ی پسر تموم بشه‪ ،‬مدیر چوی بین‬
‫حرفش پرید و اخم های اکیپ وحشی مدرسه توی هم‬
‫کشیده شدن‪ .‬اون مرد واقعا یه شبح بود!‬

‫‪571‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بعد از اینکه آقای چوی و ناظم مدرسه قلدراها رو برای‬


‫رسیدگی به شرارت هاشون ازونجا بردن بکهیون با وحشت‬
‫به سمت پسری که رمقی توی تنش نمونده بود دوید و‬
‫دستاشو دو طرف صورت پر دردش گذاشت‪.‬‬

‫_سهون‪...‬‬

‫_بازم کن‪.‬‬

‫سهون باالخره فک دردناکش رو تکون داد و بکهیون فورا‬


‫طناب های پیچیده شده دور تنش رو باز کرد‪.‬‬

‫_باید بریم درمانگاه مدرسه‪.‬‬

‫_نمیتونم راه برم‪.‬‬

‫بکهیون با نگرانی به پاهای زخمی سهون نگاه کرد و بعد از‬


‫کنارش بلند شد‪.‬‬

‫_میگم اورژانس خبر کنن‪ .‬باید بری بیمارستان‪.‬‬

‫‪572‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫بکهیون با هر بدبختی و سماجتی که بود خودش رو توی‬


‫آمبوالنس انداخته بود تا با سهون به بیمارستان بره و حاال‬
‫همونطور که با نگرانی به در بسته شده ی اتاق رادیولوژی‬
‫خیره بود داشت پوست لبشو با دندونش میکند و خودشو‬
‫سرزنش میکرد‪.‬‬

‫بالیی که سر سهون اومده بود تقصیر اون بود و اگه اتفاق‬


‫جدی ای برای سهون میفتاد بکهیون نمیتونست خودش رو‬
‫ببخشه‪.‬‬

‫_به نظرتون خطرناکه؟!‬

‫بکهیون از دکتر درمانگاه مدرسه که باهاشون به بیمارستان‬


‫اومده بود پرسید و مرد سری تکون داد‪.‬‬

‫_نمیدونم امیدوارم اینطور نباشه‪.‬‬

‫و این بکهیونو بیشتر از قبل ترسوند‪.‬‬

‫‪573‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫باالخره در اتاق رادیولوژی باز شد و سهون همونطور که روی‬


‫برانکار دراز کشیده بود‪ ،‬توسط یه پرستار از اتاق خارج شد‪.‬‬

‫_چی شد؟! اون حالش خوبه؟!‬

‫بکهیون با نگرانی جلو پرید و رو به پرستار پرسید و دختر جوان‬


‫با لبخند نگاهش کرد‪.‬‬

‫_باید صبر کنیم تا نتیجه عکس برداری آماده بشه‪ .‬اما قبل‬
‫از اون باید سونوگرافی هم انجام بشه تا مطمئن شیم به‬
‫مثانه و کلیه ش صدمه ای وارد نشده‪.‬‬

‫بکهیون سری تکون داد و با نگرانی به سهون که چشمهاشو‬


‫روی هم گذاشته بود نگاه کرد‪ .‬صورتش با وجود کبودی ها باز‬
‫هم رنگ پریده بود و اخمی که کرده بود نشون میداد که خیلی‬
‫درد داره‪.‬‬

‫بکهیون تا وقتی سهون برای انجام سونوگرافی وارد یه اتاق‬


‫دیگه شد برانکار رو دنبال کرد و بعد بخاطر احساس ضعفی‬
‫که داشت‪ ،‬روی یکی از صندلی های سالن انتظار نشست‪.‬‬

‫‪574‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫دوست داشت زودتر از سالمت سهون مطمئن بشه تا به‬


‫مدرسه برگرده و تا میتونه اون عوضی ها رو زیر مشت و‬
‫لگداش بگیره اما خودش هم میدونست چیزی که داره بهش‬
‫فکر میکنه زیادی غیرممکنه!‬

‫باالخره سهون مراحل اولیه ی درمانش رو تموم کرد و نتیجه‬


‫ی سونوگرافی خوب بود و مثانه و کلیه ش مشکلی نداشتن‪،‬‬
‫اما رادیولوژی نشون میداد که استخوان ساق پای چپش ترک‬
‫خورده و باید برای زودتر خوب شدنش اونو گچ بگیرن‪.‬‬

‫پس باز هم اونو به بخش مربوط به شکستگی بردن تا پزشک‬


‫ارتوپد پاشو گچ بگیره و بعد از اتمام کارشون‪ ،‬برای اطمینان‬
‫به مدت بیست و چهار ساعت اونو بستری کردن تا اگه‬
‫مشکلی پیش اومد فورا بهش رسیدگی کنن‪.‬‬

‫دکتر درمانگاه مدرسه بعد از اینکه سهون رو به اتاق دو تخته‬


‫ای بردن‪ ،‬کنار تختش ایستاد و همونطور که وضع کلیشو چک‬
‫میکرد‪ ،‬گفت‪:‬‬

‫‪575‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_با اینکه زیاد هم خوب به نظر نمیای اما بازم خدا رو شکر که‬
‫مشکل جدی ای نداری و خونریزی داخلی نداشتی‪ .‬من باید‬
‫برگردم مدرسه‪ .‬به خانواده ت اطالع دادم بیان پیشت‪ .‬بکهیون‬
‫بیا بریم‪.‬‬

‫_نه‪ ...‬لطفا اجازه بدین بمونم‪ .‬به هر حال که امروز کلی غیبت‬
‫خوردم‪ .‬اون بخاطر کمک به من اینجوری شد پس‪ ...‬میخوام‬
‫تا وقتی والدینش بیان اینجا بمونم‪.‬‬

‫دکتر مدرسه سری تکون داد و بعد از خداحافظی از سهون از‬


‫اتاق بیرون رفت‪.‬‬

‫_کی گفته من بخاطر کمک به تو اینجوری شدم؟!‬

‫سهون با صدای آرومی پرسید و بکهیون متعجب ابرویی باال‬


‫انداخت‪.‬‬

‫_چی؟!‬

‫_من داشتم از دستشویی مدرسه بیرون میومدم که اونا‬


‫ریختن سرم‪.‬‬

‫‪576‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_اما‪ ...‬من فکر کردم تو بخاطر من‪...‬‬

‫_منم فکر کردم تو از دستشویی بیرون رفتی تا کسی رو خبر‬


‫کنی و بیان منو نجات بدن ولی‪...‬‬

‫_باور کن من همینکارو کردم‪ ...‬اما اون چوی لعنتی توی‬


‫اتاقش نبود و تا پیداش کردم کلی طول کشید و بعدش تو‬
‫اینجوری شدی‪.‬‬

‫بکهیون با لبهای آویزون شده و با ناراحتی جواب داد و سهون‬


‫لبخند کمرنگی زد‪.‬‬

‫_ممنون‪.‬‬

‫_چی؟!‬

‫_ممنون که اومدی نجاتم دادی وگرنه معلوم نبود چه بالیی‬


‫سرم میاوردن‪.‬‬

‫سهون به آرومی گفت و بکهیون سر تکون داد‪.‬‬

‫‪577‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_الزم به تشکر نیست‪ .‬بخاطر من بود همه ش‪ .‬اگه اینقدر‬


‫ضعیف نبودم اونا برام شاخ و شونه نمیکشیدن و این اتفاقا‬
‫پیش نمیومد‪.‬‬

‫_مهم نیست‪ .‬به هر حال همین که به خواسته ی کثیفشون‬


‫نرسیدن کافیه‪.‬‬

‫_می ارزید؟‬

‫_چی؟!‬

‫سهون با گیجی سوال بکهیونو با سوال جواب داد‪.‬‬

‫_اینجوری تا حد مرگ کتک خوردنت به اینکه به من تجاوز‬


‫نشه می ارزید؟!‬

‫_معلومه‪ .‬درسته که دو روزه میشناسمت اما نمیتونستم‬


‫چشممو ببندم و بذارم هر کاری دلشون میخواد باهات بکنن‪.‬‬

‫سهون با جدیت جواب داد و بکهیون نیشخند زد‪.‬‬

‫_ولی تو که گفتی نمیخواستی بهم کمک کنی‪.‬‬

‫‪578‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_به هر حال‪ ...‬همین که کون تو و دیک من سالم مونده عالیه‪.‬‬

‫سهون هم با نیشخند جواب داد و بکهیون با تعجب ابروهاشو‬


‫باال انداخت‪.‬‬

‫_چیه؟! من کتک خوردم ولی تو فراموشی گرفتی؟!‬

‫_من کی گفتم قراره زیر تو برم؟!‬

‫_همون لحظه ی اول ورودم به مدرسه ازم خواستی باهات‬


‫بخوابم‪.‬‬

‫_گفتم باهام بخواب ولی مشخص نکردم که برم زیر تو‪.‬‬

‫_بیخیال پسر‪ .‬هر دومون میدونم دیک کوچولوت نمیتونه منو‬


‫راضی کنه!‬

‫سهون با ابروی باال انداخته و نیش باز مسخره ش کرد و‬


‫بکهیون حرصش گرفت‪.‬‬

‫_میخوای بکی دیک تو منو راضی میکنه؟!‬

‫‪579‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_شک داری؟! این لعنتیا برای همدیگه ساخته شدن‪ .‬میتونم‬


‫بهت ثابتش کنم همین االن‪.‬‬

‫سهون با شیطنت گفت و به باسن بکهیون و پایین تنه ی‬


‫خودش اشاره کرد و بکهیون رنگ به رنگ شد و بهش توپید‪.‬‬

‫_اگه نمیخوای همین االن اون دیک گنده تو برای اون قلدرای‬
‫عوضی کادو ببرم دهنتو ببند و بخواب‪.‬‬

‫_ترسیدم‪.‬‬

‫سهون با تمسخر گفت و بکهیون چشماشو چرخوند‪.‬‬

‫_بخواب‪.‬‬

‫_اگه تو ساکت شی میخوابم‪.‬‬

‫_ایش‪.‬‬

‫سهون با نیش باز به بکهیون که حرص میخورد نگاه کرد و‬


‫کمی بعد با اثر کردن آرامبخشی که توی سرم حل شده و‬
‫بهش ترزیق میشد چشماشو روی هم گذاشت اما قبل ازینکه‬

‫‪580‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫به خواب بره متوجه حرکت آروم انگشت بکهیون روی پوست‬
‫صورت و کبودیهاش شد‪.‬‬

‫بکهیون تا زمانی که نفس های پسر کنارش سنگین شدن و‬


‫به خواب عمیقی فرو رفت به لمس پوستش ادامه داد و بعد‬
‫به آرومی خم شد و لبهاشو نرم و آروم روی کبودی کنار چشم‬
‫و شقیقه ش گذاشت‪.‬‬

‫از سهون خیلی ممنون بود و اینکه االن سالم و بی درد روی‬
‫صندلی نشسته بود رو بهش مدیون بود‪ .‬سهون گفته بود‬
‫صرفا بخاطر انسان دوستیش نمیتونسته اجازه بده بهش‬
‫تجاوز بشه اما این برای بکهیون بدون در نظر گرفتن هدف‬
‫سهون‪ ،‬ارزشمند بود‪.‬‬

‫اینکه یکی بهش اهمیت داده و نخواسته زجر کشیدنش رو‬


‫ببینه‪.‬‬

‫یبار دیگه به صورت پر زخم و کبودی سهون که حاال توی یه‬


‫آرامش عجیب غرق بود نگاه کرد و اینبار لبهاشو جایی پایین‬

‫‪581‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫تر و گوشه ی لبهای سهون قرار داد و بعد از کمی مکث ازش‬
‫جدا شد‪.‬‬

‫_سهونا!‬

‫پنج دقیقه ی بعد‪ ،‬صدای نگران زنی که وارد اتاق میشد و‬


‫پسر خوابیده روی تخت رو خطاب میکرد باعث شد بکهیون‬
‫با نگرانی و ترس از روی صندلی کنار تخت بلند شه و به پشت‬
‫سرش نگاه کنه‪.‬‬

‫زن بی توجه به بکهیون که برای احترام کمی خم شده بود به‬


‫تخت نزدیک تر شد و با دیدن وضعیت پسرش و پای گچ‬
‫گرفته شده ش‪ ،‬آهی کشید و طولی نکشید که چشمهاش از‬
‫اشک خیس بشن‪.‬‬

‫_خدای من چه بالیی سر صورت خوشکلت اومده؟‬

‫زن با نگرانی سوال بی جوابش رو از سهون خوابیده پرسید و‬


‫بعد از پاک کردن اشکش‪ ،‬نگاهش رو به پسر کنار تخت که‬
‫داشت پوست لبش رو میجوید داد‪.‬‬

‫‪582‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_تو دوستشی؟!‬

‫خانم اوه بی مقدمه از بکهیون پرسید و بکهیون برای دادن‬


‫جواب تردید کرد‪.‬‬

‫_آ‪...‬آره‪ ...‬یعنی سهون تازه اومده مدرسه ی ما‪.‬‬

‫_خدای من چقدر بهش گفتم انتقالی گرفتنش بی معنیه اما‬


‫گوش نداد‪ .‬هنوز یه روز نشده به اون مدرسه رفته و این بال‬
‫سرش اومده‪ .‬یعنی اون مدرسه یه مسئول نداره؟‬

‫خانم اوه با عصبانیت گفت و بکهیون سرشو پایین انداخت‪.‬‬

‫_تو میدونی چرا و چطور اینجوری شده؟!‬

‫بکهیون به سختی نگاهشو به زن داد و شک داشت که‬


‫راستشو بگه یا نه‪.‬‬

‫_خب‪ ...‬من داشتم میرفتم دستشویی که متوجه شدم‬


‫سهون و چند نفر درگیر شدن‪ .‬ولی تا تونستم مدیر مدرسه رو‬
‫پیدا کنم خیلی دیر شده بود‪.‬‬

‫‪583‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_اونا کی بودن؟!‬

‫خانم اوه بی توجه به بقیه ماجرا پرسید و بکهیون اینبار‬


‫راستش رو گفت‪.‬‬

‫_اونا یه اکیپ چند نفره ن که همیشه با قلدری هاشون همه‬


‫رو اذیت میکنن‪.‬‬

‫_خب چه دلیلی وجود داشته که سهون منو بزنن؟! اون که‬


‫تازه یه روزه به اون مدرسه رفته‪.‬‬

‫_دو هفته ی پیش اونا دوتا از بچه های مدرسه رو خفت کرده‬
‫بودن و میخواستن‪ ...‬میخواستن‪ ...‬بهشون‪ ...‬تجاوز کنن اما‬
‫مدیر چوی فوری فهمید و اونا رو برای دو هفته اخراج کرد‪.‬‬
‫دیروز اونا دوباره برگشتن مدرسه‪ .‬امروزم یکی از اون پسرا رو‬
‫تو دستشویی گیر انداخته بودن و سهون هم که از قبل تو‬
‫دستشویی بوده ماجرا رو میفهمه و اونا برای ساکت کردنش‬
‫باهاش درگیر میشن‪.‬‬

‫‪584‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون بی اشاره به اینکه اون دوتا پسر خودش و جونگین‬


‫بودن توضیح داد چون میترسید و اکنش مادر سهون بد باشه‬
‫و ازونجا که سهون و جونگین از بچگی دوست بودن پس‬
‫خانواده هاشون هم همدیگه رو میشناختن‪ ،‬نمیخواست‬
‫وجهه ی جونگین هم پیش خانواده ی اوه خراب بشه‪.‬‬

‫_خدای من اونجا دیگه چه جهنمیه‪ .‬من بخاطر این بی نظارتی‬


‫و بی مسئولیتی از مدیر مدرسه تون شکایت میکنم‪ .‬اون‬
‫قلدرا باید بخاطر بالیی که سر پسرم اومده تنبیه بشن‪.‬‬

‫بکهیون دوباره سرش رو پایین انداخت و خانم اوه برای چند‬


‫لحظه سکوت کرد‪.‬‬

‫_ببینم تو اون دوتا پسرو میشناسی؟!‬

‫سوال زن رنگ از چهره ی بکهیون پروند و پسر کوتاه تر برای‬


‫چند لحظه حس کرد زبونش از کار افتاده‪.‬‬

‫_نه‪ ...‬نمیشناسم‪ .‬مدیر چوی نذاشته بود کسی از هویت اونا‬


‫با خبر شه‪.‬‬

‫‪585‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_باشه‪ .‬به هر حال ممنون که کنارش موندی تا من بیام‪.‬‬


‫میتونی بری‪.‬‬

‫خانم اوه اینبار با لبخند گفت و بکهیون با وجود تمایلش به‬


‫موندن کنار سهون بعد از تعظیم کوتاهی از اتاق بیرون رفت‪.‬‬

‫سوالهای اون زن زیادی خطرناک بودن و بکهیون نمیخواست‬


‫با بیشتر موندنش اونجا روی زندگی و آینده ی تحصیلیش‬
‫ریسک کنه!‬

‫‪586‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 20‬‬

‫جونگین انتظار داشت سهون زود تر و قبل از تموم شدن‬


‫ساعت دوم کالساشون‪ ،‬به کالس برگرده اما وقتی زنگ خورد‬
‫و سهون برنگشت تعجب کرد‪.‬‬

‫اون رفته بود دستشویی کنه یا دستشویی بسازه؟! حتی اگه‬


‫کل دستشویی های مدرسه پر بودن یا خراب هم شده بودن‪،‬‬
‫اون احمق دراز فقط میتونست یه جایی خارج از دید بقیه زیپ‬
‫شلوارشو پایین بکشه و کارشو تموم کنه و برگرده ولی اینکه‬
‫یه ربع از رفتنش میگذشت و هنوز برنگشته بود‪ ،‬عجیب به‬
‫نظر میرسید‪.‬‬

‫پس وقتی معلم از کالس خارج شد از روی صندلیش بلند‬


‫شد تا بره و دنبال دوستش بگرده‪.‬‬

‫راهروی مدرسه خلوت بود اما جونگین میتونست همهمه ی‬


‫دانش آموزا رو از جلوی ورودی ساختمون اصلی مدرسه‬

‫‪587‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بشنوه‪ .‬پس ناخودآگاه قدماشو به اون سمت تند کرد و به‬


‫سختی خودشو از الی دختر و پسرایی که برای دیدن منظره‬
‫ی توی حیاط مدرسه جمع شده بودن‪ ،‬جلو کشید و متوجه‬
‫شد آمبوالنسی داره از در مدرسه خارج میشه‪.‬‬

‫با تعجب ابرویی باال انداخت و از پسر کناریش که داشت با‬


‫دوستش درباره ی موضوع بحث میکرد پرسید‪:‬‬

‫‪+‬تو میدونی جریان چیه؟! کسی حالش بد شده؟!‬

‫_هوم! مثل اینکه کتک کاری کردن باز‪ .‬یکی از بچه ها رو بردن‬
‫بیمارستان‪.‬‬

‫پسر با بیخیالی انگار که یه مسئله روتین باشه گفت و‬


‫جونگین اخم هاشو تو هم کشید و نمیدونست چرا یهو‬
‫دلشوره گرفته‪.‬‬

‫‪+‬نمیدونی کیا بودن؟!‬

‫‪588‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_اونی که کتک خورده رو نمیدونم ولی دیدم که مدیر چوی و‬


‫ناظم سونگ داشتن با اکیپ قلدرای سال باالیی میرفتن‬
‫دفتر مدیر‪.‬‬

‫جونگین که با شنیدن اسم اکیپ قلدرا ته دلش بیشتر خالی‬


‫شده بود‪ ،‬منتظر نموند و سمت سرویس بهداشتی مدرسه‬
‫دوید تا زودتر سهون رو پیدا کنه‪.‬‬

‫نمیدونست چرا یه حس مزخرفی داشت بهش میگفت یا‬


‫سهون یا بکهیون به این موضوع یه ربطی دارن و این عالوه‬
‫بر نگران کردنش عصبیش هم میکرد‪.‬‬

‫‪+‬سهون‪...‬اوه سهون اینجایی؟!‬

‫با رسیدنش به دستشویی ها همونطور که یکی یکی اتاقک‬


‫ها رو چک میکرد با صدای بلند پرسید و بعد از اینکه آخرین‬
‫اتاقک رو هم خالی دید‪ ،‬لعنتی فرستاد‪.‬‬

‫‪+‬کدوم گوری موندی پس؟!‬

‫‪589‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بعد از دستشویی ها بیرون زد تا بکهیونو پیدا کنه چون‬


‫ازونجایی که انگار بکهیون از سهون خوشش میومد‪،‬حدس‬
‫میزد سهون و بکهیون پیش هم باشن‪.‬‬

‫با رسیدنش به کالس بکهیون سرکی داخلش کشید و فقط یه‬


‫دخترو دید که رنگ پریده روی صندلیش نشسته بود و دلشو‬
‫گرفته بود‪.‬‬

‫‪+‬هی تو بکهیونو ندیدی؟!‬

‫جونگین همونطور که نفس نفس میزد پرسید و دختر با‬


‫ترشرویی بهش اخم کرد‪.‬‬

‫_اگه اون عوضی رو دیدی بهش بگو دفعه ی بعدی که‬


‫ببینمش به تالفی برداشتن نوار بهداشتیم و بردن آبروم پیش‬
‫بچه های کالس‪ ،‬نوار بهداشتی کثیفمو توی حلقش فرو‬
‫میکنم!‬

‫جونگین با تعجب ابروهاشو باال انداخت و دختر دوباره سرشو‬


‫روی دسته ی صندلیش گذاشت و ناله کرد‪.‬‬

‫‪590‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫یعنی چی که بکهیون نوار بهداشتی همکالسیشو کش رفته‬


‫بود؟! نکنه بکهیون واقعا پریود میشد و دلیل افسردگی‬
‫گرفتن های هر چند وقت یبارش هم همین بود؟!‬

‫جونگین چند لحظه ی دیگه شوکه جلوی در کالس ایستاد و‬


‫بعد بیخیال همکالسی بکهیون که تو موقعیت خوبی قرار‬
‫نداشت شد و رفت تا بقیه جاهایی که ممکنه اون دوتا دردسر‬
‫دیوونه رو پیدا کنه‪ ،‬رو بگرده‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫اگه جونگین میگفت تا لحظه ای که معلم وارد کالس بشه‪،‬‬


‫داشته دنبال اون دوتا روانی که معلوم نبود به چه علت‬
‫کوفتی ای غیبشون زده بود میگشته‪ ،‬دروغ نمیگفت‪.‬‬

‫حتی اونا برای سر زدن بهش هم سراغشو نگرفته بودن و این‬


‫عجیب تر بود‪ .‬سهون که کسی جز جونگین رو نداشت که توی‬

‫‪591‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اون دو روز باهاش آشنا شده باشه و بخواد باهاش وقت‬


‫بگذرونه و بکهیونم که همیشه دنبال کون خودش و اخیرا کون‬
‫سهون راه میفتاد!‬

‫پس یا اون دوتا با هم بودن یا اینکه ‪...‬‬

‫جونگین نمیخواست به ادامه ی اون «یا» که کمی ترسناک‬


‫بود فکر کنه پس خودشو با مورد اول قانع کرد که بکهیون‬
‫باالخره سهون رو زیر یا روی خودش کشیده و علت غیب‬
‫شدنشون همینه‪.‬‬

‫اما کمی از تایم کالس که گذشت و دید واقعا اون دوتا کله‬
‫پوک ذهنشو درگیر کردن و بدتر اینکه سهون حتی سر این‬
‫کالس هم حاضر نشده‪ ،‬دیگه نتونست آروم بشینه و از روی‬
‫صندلیش بلند شد‪.‬‬

‫_کاری داری کیم جونگین؟!‬

‫معلمشون که متوجهش شده بود پرسید و جونگین همونطور‬


‫که به سمتش قدم بر میداشت گفت‪.‬‬

‫‪592‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬باید برم بیرون‪ .‬یه کار خیلی مهمه‪.‬‬

‫_چکار مهمی؟!‬

‫‪+‬مربوط به دوستمه‪ .‬فکر کنم تو خطر افتاده‪.‬‬

‫جونگین با نگرانی صادقانه ای گفت و معلمشون پوفی کرد‪.‬‬

‫_چرا امروز همه تو خطر میفتن؟! به هر حال تازه زنگ کالس‬


‫خورده و اگه قراره به این بهونه جیم بزنی باید بگم نمیشه و‬
‫بهت اجازه نمیدم بری‪.‬‬

‫‪+‬اما‪...‬‬

‫_بشین سر جات کیم‪.‬‬

‫و اینطور شد که جونگین تا آخر ساعت کالس‪ ،‬به خودش و‬


‫شانسش‪ ،‬دوست احمقش‪ ،‬اون بیون بکهیون احمق تر و‬
‫معلم احمق ترینش لعنت فرستاد چون لعنت به همه شون‬
‫فکر اینکه واقعا برای سهون مشکل خطرناکی پیش اومده‬
‫باشه داشت رو مخش زنگ خطر میزد!‬

‫‪593‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫پس بعد از خوردن زنگ اجازه نداد معلم زودتر از کالس خارج‬
‫بشه و سمت دفتر مدرسه دوید‪ ،‬چون طبق گفته های اون‬
‫پسر توی حیاط‪ ،‬چوی و ناظم سونگ قلدرا رو با خودشون‬
‫برده بودن دفتر مدیر پس این میتونست خودش یه سر نخ‬
‫برای پیدا کردن اونا باشه!‬

‫البته اگه بکهیون و سهون هم توی گیر افتادن اون عوضیا‬


‫نقشی داشتن و جونگین داشت دعا میکرد که فرضیات توی‬
‫ذهنش راجب کتک کاری و داغون شدن کسی که آمبوالنس‬
‫برده بودش غلط باشه و اون شخص یا اشخاص سهون و‬
‫بکهیون نباشن‪.‬‬

‫با رسیدن به دفتر مدیر چوی سعی کرد اول لرزش دستشو‬
‫کنترل کنه و کف عرق کرده دستشو به شلوارش کشید و بعد‬
‫تقه ای به در اتاق وارد کرد‪.‬‬

‫‪594‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫مدیر چوی انگار که پشت در ایستاده باشه بالفاصله در رو باز‬


‫کرد و جونگین با دیدن اخم های توی همش‪ ،‬تا مرز خیس‬
‫کردن شلوارش پیش رفت ولی برگشت‪.‬‬

‫_چیه؟!‬

‫چوی با اخم حفظ شده پرسید و جونگین با لکنت جواب داد‪.‬‬

‫‪+‬شنیدم ‪...‬قلدرا رو‪...‬گرفتین‪.‬‬

‫_و این چه ربطی به تو داره؟!‬

‫‪+‬بکهیون و اوه سهون غیبشون زده و من فکر کردم شاید به‬


‫این موضوع ربطی داشته باشه‪.‬‬

‫جونگین اینبار پشت سر هم گفت و چوی آهی کشید‪.‬‬

‫_ربط داره و االن هر دوی اونا تو بیمارستانن‪.‬‬

‫‪+‬چی؟!‬

‫جونگین با وحشت پرسید و چوی چشماشو چرخوند‪.‬‬

‫‪595‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_کیم جونگین بهتره زود تر بری به اندازه کافی مشغله ی‬


‫فکری و کاری دارم‪.‬‬

‫‪+‬اما‪ ...‬چرا؟ بهم بگین لطفا چه اتفاقی براشون افتاده؟!‬

‫_حدسش آسونه‪ .‬با سال باالیی ها درگیر شدن و دوستت اوه‬


‫سهون حسابی داغون شده‪ .‬منم االن دارم به همین موضوع‬
‫رسیدگی میکنم پس بهتره مزاحمم نشی بیشتر ازین‪.‬‬

‫‪+‬فقط بگین کدوم بیمارستان؟!‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫کیونگسو داشت تکالیفش رو انجام میداد وقتی جونگین‬


‫سراسیمه وارد خونه شد و مامانشو صدا زد‪.‬‬

‫‪-‬سالم‪.‬‬

‫‪596‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین اونقدری نگران و آشفته بود که حتی متوجه پسر‬


‫کوچیکتر که با نگرانی کنارش ایستاده بود و نگاش میکرد‬
‫نشد‪.‬‬

‫_سالم‪ .‬چیزی شده نینی؟!‬

‫خانم کیم بالفاصله از اتاقش بیرون اومد و سمت پسرش‬


‫رفت‪ .‬سابقه نداشت جونگین وقتی از مدرسه میاد خونه‬
‫انقدر هول باشه چون معموال همیشه خسته بود و دنبال غذا‬
‫میگشت‪.‬‬

‫‪+‬مامان مشکلی پیش اومده و ما باید بریم بیمارستان‪.‬‬

‫_بیمارستان؟!‬

‫خانم کیم با تعجب و نگرانی پرسید و کیونگسو که‬


‫نمیدونست بیمارستان چیه منتظر بهشون نگاه کرد‪.‬‬

‫سهون توی مدرسه دعواش شده و االن بیمارستان بستریه‪.‬‬


‫من خیلی نگرانشم‪.‬‬

‫‪597‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_سهون؟! تو از کجا خبر دار شدی؟!‬

‫‪+‬اون دیروز به مدرسه ما انتقالی گرفت و مامان میشه عجله‬


‫کنیم؟!‬

‫خانم کیم ازینکه جونگین تا حاال راجب انتقالی گرفتن سهون‬


‫چیزی بهش نگفته بیشتر متعجب شد و سری تکون داد‪.‬‬

‫_باشه باشه‪ .‬وسایلتو بذار تو اتاقت منم زود آماده میشم‪.‬‬

‫‪+‬اما‪...‬‬

‫جونگین نگاهی به کیونگسو که تمام مدت ساکت ایستاده بود‬


‫انداخت‪.‬‬

‫‪+‬باید کیونگسو رو هم ببریم؟!‬

‫_نمیشه که تو خونه تنهاش بذاریم پس میبریمش‪.‬‬

‫‪+‬اما‪ ...‬اون تا حاال بیمارستان نرفته و ممکنه بترسه‪.‬‬

‫_اما با تنها موندنش تو خونه هم ممکنه بترسه‪ .‬به هر حال‬


‫اونجوری ما پیششیم‪.‬‬

‫‪598‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬باشه باشه پس عجله کن مامان‪.‬‬

‫خانم کیم به اتاقش برگشت تا حاضر شه و کیونگسو باالخره‬


‫فرصت کرد با جونگین حرف بزنه‪.‬‬

‫‪-‬بیمارستان کجاست؟! سهون کیه؟!‬

‫جونگین که بخاطر نگرانیش راجب سهون ذهنش درگیر بود‪،‬‬


‫آهی کشید چون اصال تو مود این نبود که برای کیونگسو‬
‫توضیح بده‪.‬‬

‫‪+‬سهون دوستمه و بیمارستان هم جاییه که آدمای مریض رو‬


‫میبرن اونجا تا خوب بشن‪.‬‬

‫کیونگسو سری تکون داد و جونگین با دیدن لباسهای راحتی‬


‫خونه ش آه دیگه ای کشید‪ .‬قرار بود با اون لباسا برن‬
‫بیمارستان؟‬

‫مناسب بیرون‬
‫ِ‬ ‫تو باید لباسهاتو عوض کنی‪ .‬زود باش یه چیز‬
‫بپوش و بیا‪.‬‬

‫‪599‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین کیونگسو رو سمت اتاق مشترکشون هل داد و خانم‬


‫کیم کمی بعد از اتاقش بیرون اومد‪.‬‬

‫_کیونگسو کجاست؟!‬

‫جونگین با سر به اتاقش اشاره کرد‪.‬‬

‫‪+‬رفت لباساشو عوض کنه‪.‬‬

‫_خب‪ ...‬میشه بگی دقیقا چیشد که سهون اومد مدرسه‬


‫شما؟!‬

‫‪+‬نمیدونم واقعا چرا اومد‪.‬‬

‫_خب چرا باید روز اولی تو مدرسه دعوا راه بندازه؟!‬

‫‪+‬مطمئنم دلیل قانع کننده ای داره‪ .‬اون کله خر هست اما‬


‫اهل دعوا و اینجور حرفا نیست‪.‬‬

‫کیونگسو بعد از چند لحظه از اتاق بیرون اومد و جونگین‬


‫برای چند ثانیه چشماش رو نوشته ی لباسش قفل شدن‪.‬‬

‫«!?‪»Bear‬‬

‫‪600‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین تو دلش پرسید و قبل ازینکه فرصت اینو داشته باشه‬


‫که به اینکه کیونگسو کی اون لباسو خریده فکر کنه‪ ،‬با صدای‬
‫مامانش که میگفت بریم‪ ،‬نگاهشو از لباس کیونگسو گرفت و‬
‫پشت سر مادرش از خونه بیرون زد‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫بکهیون تو خونه شون نشسته بود و داشت به تمام اتفاقاتی‬


‫که افتاده بود و قرار بود بیفته فکر میکرد‪.‬‬

‫نمیدونست با اون و اکنشی که از مامان سهون دیده‪ ،‬دیگه‬


‫اجازه میده پسرش تو اون مدرسه بمونه یا نه؟!‬

‫یا نمیدونست اگه میفهمید سهون بخاطر کمک به بکهیون‬


‫این بال سرش اومده‪ ،‬اجازه میداد دیگه به سهون نزدیک بشه‬
‫یا نه؟!‬

‫‪601‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫یا نمیدونست چه بالیی قراره سر چوی یا اون قلدرا بیاره چون‬


‫توپش خیلی پر بود ولی به هر حال این مسئله اصال برای‬
‫بکهیون اهمیتی نداشت در حال حاضر!‬

‫اما اینو خوب میدونست که سهون بخاطر اون با اون عوضیا‬


‫دعواش شده و روی تخت بیمارستان افتاده‪.‬‬

‫اینو میدونست که سهون بهش اهمیت داده و نذاشته کسی‬


‫بهش دست درازی کنه و با این کارش بهش فهمونده که‬
‫وجودش ارزش داره‪.‬‬

‫اینو میدونست که هر چند احمقانه و سریع اما از پسری که‬


‫به تازگی به مدرسه شون اومده و توی همین مدت کم‪ ،‬زیاد‬
‫با هم کل کل داشتن‪ ،‬خوشش اومده و نمیتونه جلوی‬
‫احساسات صادقانه ش رو در برابر اون بگیره‪.‬‬

‫بکهیون پسری که همیشه دنبال ماجراجویی و فان بود‪ ،‬حاال‬


‫داشت حس های جدیدی رو تجربه میکرد‪ .‬قبال برای دفاع از‬
‫جونگین جلوی قلدرای مدرسه شون ایستاده بود و کتک هم‬

‫‪602‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خورده بود اما جوری نبود که اگه جونگین هم یه مشت یا لگد‬


‫میخورد حس کنه اون ضربه به خودش خورده‪.‬‬

‫یا مثال پیش اومده بود که جونگین بخاطر تنبیه های مدیر‬
‫چوی اذیت بشه و بکهیون بخواد بهش کمک کنه اما جوری‬
‫نبود که اگه جونگین بخاطر کار زیاد بدن درد میگرفت‪ ،‬حس‬
‫کنه بدن خودش هم درد میکنه‪.‬‬

‫اما حاال یه چیزی در رابطه با سهون فرق میکرد‪ .‬یه چیزی مثل‬
‫کند شدن ضربان قلبش وقتی که سهون رو اونطور زخمی و‬
‫درمونده بسته شده روی صندلی دیده بود‪.‬‬

‫یه چیزی مثل فرو رفتن یه شی نوک تیز توی چشمش وقتی‬
‫که دستاشو دو طرف صورت کبودش گذاشته بود و اسمشو‬
‫صدا زده بود‪.‬‬

‫یه چیزی مثل داغ شدن بدنش و رنگ گرفتن گونه هاش وقتی‬
‫سهون باهاش شوخی های پایین تنه ای میکرد و یه چیزی‬

‫‪603‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫مثل آروم گرفتن قلبش وقتی که چهره ی غرق خواب سهون‬


‫رو دیده بود و لبهاشو روی پوست صورتش گذاشته بود‪.‬‬

‫سهون همون چیزی بود که بکهیون تمام اون مدت داشت تو‬
‫جونگین و بقیه دنبالش میگشت اما پیداش نمیکرد و حاال که‬
‫پیداش کرده بود نمیخواست یه ثانیه رو هم از دست بده و‬
‫کنارش نمونه‪.‬‬

‫و همه ی اینا باعث شده بودن که بکهیون توی اون چند‬


‫ساعت بخواد برای بار دوم به بیمارستان بره تا از حال اوه‬
‫سهون با خبر بشه‪ .‬شاید این بهترین راه برای کنترل کردن‬
‫ضربان تند قلبش از نگرانی و کم کردن استرسش بود‪.‬‬

‫وقتی به بیمارستان رسید‪ ،‬اواسط ساعت مالقات بود و‬


‫بکهیون میتونست حداقل تا یه ساعت پیش سهون بمونه و‬
‫باهاش حرف بزنه‪.‬‬

‫البته اگه احتمال حضور افراد دیگه ای رو پیش پسر بیمار در‬
‫نظر نمیگرفت و سهون هم بیدار میبود‪.‬‬

‫‪604‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫به آرومی پشت در اتاقی که سهون داخلش بستری بود‬


‫ایستاد و بعد از دم عمیقی‪ ،‬سعی کرد خیلی عادی و خونسرد‬
‫داخل بره‪.‬‬

‫در اتاق که باز شد بکهیون تونست دو تا چهره ی آشنا رو کنار‬


‫تخت سهون ببینه‪ .‬مامان سهون و جونگین روبروی هم‬
‫ایستاده بودن و داشتن درباره ی سهون صحبت میکردن و‬
‫مرد غریبه ای که بکهیون بعدا با دقت کردن به چهره ش‬
‫تونست تشخیص بده بابای سهونه هم کمی با فاصله تر و‬
‫اون سمت تخت ایستاده بود‪.‬‬

‫بکهیون صداشو صاف کرد و همونطور که جلوتر میرفت سالم‬


‫کرد و بعد کمی خم شد تا به هر سه بزرگتر توی اتاق احترام‬
‫بذاره و هر دو زن با دیدن چهره ی آشنای بکهیون لبخند‬
‫کمرنگی روی لبشون نشوندن‪.‬‬

‫_حالت چطوره؟‬

‫‪605‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خانم کیم با رسیدن بکهیون بهشون پرسید و بکهیون با لبخند‬


‫کوتاهی جوابشو داد‪.‬‬

‫_خوبم‪ .‬حال سهون چطوره؟!‬

‫و جمله ی دومش رو رو به مادر سهون پرسید‪.‬‬

‫_ظهر از خواب بیدار شد اما بخاطر درد بدن و پاش دوباره‬


‫بهش آرامبخش زدن و االنم که خوابه‪.‬‬

‫بکهیون با ناراحتی به چهره ی غرق خواب سهون نگاه کرد و‬


‫سعی کرد جلوی پر شدن چشمهاشو بگیره‪.‬‬

‫_برام خیلی عجیبه که سهون توی روز دوم مدرسه ش با یه‬


‫عده دعواش بشه‪ .‬چه علتی وجود داشته آخه؟اون پسر آروم‬
‫و مودبیه‪.‬‬

‫خانم کیم گفت و مامان سهون نگاهی به پسرش انداخت‪.‬‬

‫_من و پدرش اگه میدونستیم قراره همچین اتفاقی براش‬


‫بیفته هیچوقت به اون مدرسه منتقلش نمیکردیم‪ .‬به هر حال‬

‫‪606‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫دکترش گفت فردا میتونیم ببریمش خونه اما بخاطر پاش‬


‫نباید تا یه هفته راه بره‪ .‬میخوام تا اون موقع براش مرخصی‬
‫بگیرم و کارای انتقال دوباره ش به مدرسه ی خودش رو انجام‬
‫بدم‪ .‬من اجازه نمیدم یبار دیگه همچین اتفاقی براش بیفته و‬
‫مطمئنا به حساب تمام کسایی که تو این اتفاق نقش داشتن‬
‫هم میرسم‪.‬‬

‫خانم اوه با جدیت گفت و بکهیون لبشو از داخل گاز گرفت‪.‬‬


‫موقعیت بدی بود و بکهیون اصال نمیتونست بخاطر تنبیه‬
‫شدن سال باالیی های عوضی مدرسه ش و مدیر چوی‬
‫خوشحال باشه چون اگه لو میرفت سهون بخاطر بکهیون این‬
‫بال سرش اومده‪ ،‬ممکن بود مامانش نذاره تا آخر عمر دیگه‬
‫رنگ سهون رو ببینه و حتی اگه لو هم نمیرفت‪ ،‬خانم اوه برای‬
‫بیرون بردن پسرش از مدرسه ی جدید جدی بود و باز هم قرار‬
‫بود از سهون دور باشه‪.‬‬

‫‪607‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫با این فکر ها بکهیون دیگه نتونست جلوی خیس شدن‬


‫چشمهاش رو بگیره و قبل ازینکه اشکاش پایین بریزن‪ ،‬به‬
‫سختی از پدر و مادر سهون و مادر جونگین خداحافظی کرد‬
‫و از اتاق بیرون رفت‪.‬‬

‫وقتی به حیاط بیمارستان رسید‪ ،‬صورتش تقریبا از اشک‬


‫خیس شده بود و بکهیون ایده ای برای اینکه کی این اتفاق‬
‫برای صورتش افتاده و حتی اینکه کی این همه احساساتی‬
‫شده نداشت‪.‬‬

‫همونطور که داشت قدم های آرومشو سمت خروجی‬


‫بیمارستان بر میداشت متوجه جونگین شد که کمی جلوتر‬
‫ازش ایستاده و داره با کسی حرف میزنه و تازه یادش اومد‬
‫که به اینکه جونگین رو توی اتاق و پیش سهون ندیده فکر‬
‫نکرده و حتی از مامانش هم راجبش نپرسیده‪.‬‬

‫‪608‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫قدمهاشو به جلو برداشت و وقتی تو چند قدمی جونگین‬


‫رسید با صدایی که بخاطر گریه ش گرفته و تو دماغی شده‬
‫بود جونگین رو صدا زد‪.‬‬

‫_کیم جونگین‪.‬‬

‫جونگین با شنیدن صدای آشنای بکهیون سمتش چرخید و با‬


‫نزدیک شدن بکهیون بهش فحش هاشو روونه ش کرد‪.‬‬

‫‪+‬بیون بکهیون عوضی میدونی امروز چقد دنبال تو و سهون‬


‫گشتم و آخرش هم چوی بهم گفت چه بالیی سرتون اومده‪.‬‬
‫داشتم از نگرانی میمردم‪ .‬بهم بگو چه اتفاق کوفتی ای افتاد؟‬

‫جونگین بی توجه به کیونگسو که پشت سرش ایستاده بود و‬


‫بهش نگاه میکرد با حرص تو صورت بکهیون داد زد و بکهیون‬
‫که منتظر یه تلنگر بود دوباره اشکاش سرازیر شدن‪.‬‬

‫‪+‬هی هی هی‪ ...‬محض رضای خدا چه مرگت شد من که چیز‬


‫بدی نگفتم‪ .‬من واقعا نگرانتون بودم‪.‬‬

‫‪609‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین سعی میکرد با جمالت بعدیش بکهیونو آروم کنه اما‬


‫هر جمله ی جدیدش برعکس باعث میشد اشکای بیشتری از‬
‫چشمای بکهیون جاری بشن‪.‬‬

‫‪+‬ببینم نکنه باز پریود شدی؟! میشه گریه کردنو تموم کنی؟!‬

‫جونگین اینبار با حرص گفت و بکهیون بین گریه هاش «خفه‬


‫شویی» حواله ش کرد و جونگین بی توجه بهش ادامه داد‪.‬‬

‫‪+‬پس دلیل این فاز غمی که برداشتی چیه؟! اصال اگه پریود‬
‫نمیشی چرا از همکالسیت نوار بهداشتی کش رفتی؟!‬

‫بکهیون برای چند ثانیه با چشم های گرد به جونگین نگاه کرد‬
‫و خواست یه فحش بدتر بهش بده اما با برخورد نگاهش به‬
‫یه جفت چشم گردی که بهش خیره بودن‪ ،‬دهنش بسته شد‬
‫و بجاش جلوتر رفت‪.‬‬

‫_چرا نگفتی کیونگسو باهاته؟!‬

‫‪610‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون همونطور که اشکاشو پاک میکرد گفت و جونگین‬


‫نگاهی به کیونگسو که با چشم های ترسیده به بکهیون خیره‬
‫بود انداخت‪.‬‬

‫‪+‬ما با هم اومدیم ولی کیونگسو از بیمارستان و بوی الکلی‬


‫که همه جا پخشه بدش میاد‪ .‬بخاطر همین اومدیم بیرون‪.‬‬
‫راستش من هنوز وقت نکردم برم پیش سهون چون باید پیش‬
‫کیونگسو میموندم‪ .‬میشه تو تا وقتی میرم و برمیگردم‬
‫کنارش بمونی؟! قول میدم زود برگردم‪.‬‬

‫جونگین برخالف لحن قبلش به آرومی از بکهیون درخواست‬


‫کرد و بکهیون بعد از چند ثانیه سر تکون داد‪.‬‬

‫_باشه برو ولی سهون خواب بود‪ .‬فکر نکنم حاال حاال ها بیدار‬
‫بشه‪.‬‬

‫‪+‬ممنون‪ .‬زود برمیگردم‪.‬‬

‫جونگین بی توجه به دو جمله ی بعد بکهیون ازش تشکر کرد‬


‫و سمت کیونگسو چرخید‪.‬‬

‫‪611‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬زود برمیگردم‪ .‬بکهیون پیشته‪.‬‬

‫‪-‬اما من‪ ...‬ازش میترسم‪.‬‬

‫کیونگسو به آرومی و جوری که فقط جونگین بشنوه گفت اما‬


‫بکهیون به هر حال شنید و با لبخند به پسر کوچیکتر نگاه کرد‪.‬‬

‫_الزم نیست ازم بترسی‪ .‬فعال تو مود اذیت کردن کسی‬


‫نیستم‪.‬‬

‫کیونگسو گیج به جونگین نگاه کرد و جونگین با تکون دادن‬


‫سرش بهش اطمینان داد که بکهیون فعال خطری نداره و‬
‫همونطور که ازشون دور میشد گفت‪.‬‬

‫‪+‬برگشتم باید مو به مو برام تعریف کنی چه اتفاقی افتاده‬


‫بکهیون‪.‬‬

‫بکهیون زیر لب «اوهومی» گفت و نگاهش دوباره به‬


‫کیونگسو افتاد‪.‬‬

‫_بیا بریم بشینیم‪.‬‬

‫‪612‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بعد از چند لحظه که دید کیونگسو همچنان معذبه گفت و‬


‫جلوتر راه افتاد و کیونگسو که نمیخواست توی اون محیط‬
‫جدید و ترسناک که هر چند لحظه یبار یه نفر با وضع داغون‬
‫جسمی واردش میشد گم بشه‪ ،‬مجبور شد دنبالش راه بیفته‪.‬‬

‫بکهیون یکم جلوتر روی نیمکتی که نور مستقیم آفتاب بهش‬


‫میتابید نشست چون هوا داشت کم کم سرد میشد و‬
‫کیونگسو که گرمایی بود کمی با فاصله ازش زیر سایه درختی‬
‫جا گرفت‪.‬‬

‫_من که گفتم اذیتت نمیکنم چرا انقدر دور نشستی ازم؟!‬

‫بکهیون با لبهای آویزون پرسید و کیونگسو که دلیل این تغییر‬


‫رفتار یهویی بکهیون رو نمیدونست ابرویی باال انداخت و بعد‬
‫با صدای آرومی جواب داد‪.‬‬

‫‪-‬من‪ ...‬گرممه‪.‬‬

‫_گرمته؟! اما من داره سردم میشه کم کم‪.‬‬

‫بکهیون به آرومی گفت و کیونگسو یهو پرسید‪.‬‬

‫‪613‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬چرا گریه میکردی؟‬

‫بکهیون دماغشو باال کشید و نگاهشو به پسر کوچیکتر داد و‬


‫با خنده ی کوتاهی گفت‪.‬‬

‫_نمیدونم فکر کنم عاشق شدم‪ .‬تو تا حاال عاشق شدی؟!‬

‫جمله ی دوم رو با کنجکاوی پرسید و کیونگسو که قبال هم‬


‫این کلمه رو از خانم کیم شنیده بود اما نمیدونست چه معنی‬
‫ای میده سرشو کج کرد‪.‬‬

‫‪-‬عاشق؟!‬

‫_آره‪ .‬تو زندگیت کسی هست که اگه نباشه یا نبینیش قلبت‬


‫درد بگیره؟‬

‫کیونگسو کمی فکر کرد و بعد بی توجه به سوال بکهیون ازش‬


‫پرسید‪.‬‬

‫‪-‬تو کسی رو از دست دادی؟!‬

‫‪614‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون نگاهشو از کیونگسو گرفت و به ورودی بیمارستان‬


‫داد‪.‬‬

‫_شاید همین روزا از دستش بدم و دیگه نبینمش‪ .‬احمقانه‬


‫س اگه بگم تو همون نگاه اول ازش خوشم اومد و عاشقش‬
‫شدم؟!‬

‫کیونگسو گیج شده از حرفهای بکهیون فقط تونست بهش‬


‫نگاه کنه و بکهیون که فکر میکرد کیونگسو داره با خودش‬
‫میگه «چقدر احمقه» لبخند کمرنگی زد و هر دوشون تا اومدن‬
‫جونگین توی افکارشون غوطه ور شدن‪.‬‬

‫بکهیون داشت به فردا و مدرسه و اتفاقی که قرار بود براشون‬


‫بیفته فکر میکرد و کیونگسو داشت به حرفهای بکهیون‪.‬‬

‫کیونگسو نمیدونست معنی کلمه ی عاشق چیه اما اگه‬


‫اونجوری که بکهیون گفته بود اگه بخاطر کسی که میخواد بره‬
‫یا نتونی ببینیش گریه کنی یعنی عاشقی و کیونگسو اصال‬

‫‪615‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫دلش نمیخواست عاشق باشه چون این به نظرش خیلی بد‬


‫و ترسناک میومد‪.‬‬

‫چون اگه رفتن کسی باعث بشه گریه کنی این یعنی اون یه‬
‫نفر برات خیلی مهمه و آدم های مهم زندگی کیونگسو‪،‬‬
‫جونگین و مامانش بودن و کیونگسو اصال دلش نمیخواست‬
‫اونا رو از دست بده یا دیگه نبینتشون‪.‬‬

‫به ه ر حال این «عاشق» هر چی که بود‪ ،‬ذهن کیونگسو رو‬


‫بدجوری درگیر خودش کرده بود و باید برای دونستن معنیش‬
‫از جونگین کمک میخواست‪.‬‬

‫‪616‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 21‬‬

‫جونگین بالفاصله بعد از بیرون اومدن از اتاقی که سهون‬


‫داخلش بستری بود‪ ،‬به حیاط بیمارستان رفت تا هم زودتر‬
‫امانتی که دست بکهیون سپرده بودش رو پس بگیره و هم به‬
‫جواب سواالش برسه‪.‬‬

‫هر چند که به نظر نمیرسید بکهیون واقعا تو مود اذیت کردن‬


‫یا ترسوندن کیونگسو باشه اما بهتر بود که جونگین اونجا‬
‫کنارشون باشه تا از جوجه پنگوئنش در برابر خطرات احتمالی‬
‫محافظت کنه‪.‬‬

‫صبر کن! جوجه پنگوئنش؟! این دیگه چه کوفتی بود که‬


‫داشت بهش فکر میکرد؟‬

‫جونگین سرشو تکون داد چون رسما داشت خل میشد یا‬


‫جو بیمارستان قرار گرفته بود و داشت‬
‫شاید هم تحت تاثیر َ‬
‫چرت و پرت فکر میکرد‪.‬‬

‫‪617‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫با رسیدن به نقطه ای که از اون دوتا جدا شده بود و‬


‫ندیدنشون‪ ،‬اخمی کرد و سرشو به اطراف چرخوند تا شاید اونا‬
‫رو همون نزدیکی ها پیدا کنه و باالخره بعد از یه چرخش ‪320‬‬
‫درجه تونست بکهیونو نشسته روی یه نیمکت پیدا کنه‪.‬‬

‫پس به سمتش قدم تند کرد و کمی که بهش نزدیک شد‬


‫پرسید‪.‬‬

‫‪+‬هی کیونگسو کجاس؟!‬

‫بکهیون که با صدای جونگین از افکارش بیرون پریده بود‬


‫نگاهی به دورو برش انداخت و بعد با دست به درخت کاجی‬
‫که کمی دورتر بود اشاره کرد‪.‬‬

‫_اونجاس‪.‬‬

‫جونگین نگاهشو به سمت جایی که بکهیون اشاره کرده بود‬


‫داد و کیونگسو رو دید که داشت با میوه های کاج زیر درخت‪،‬‬
‫ور میرفت‪.‬‬

‫«پنگوئن کنجکاو»‬

‫‪618‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫با خودش فکر کرد و کنار بکهیون روی نیمکت نشست‪.‬‬

‫_زود برگشتی‪.‬‬

‫‪+‬هوم‪ .‬خواب بود‪.‬‬

‫بکهیون با چهره ای بی حس سر تکون داد و جونگین که‬


‫نمیدونست علت کوفتی پشت این رفتارهای عجیب و بعید‬
‫بکهیون چیه اخم کرد‪.‬‬

‫‪+‬بکهیون میشه بگی چیشده؟!‬

‫بکهیون آهی کشید و با صدای آرومی گفت‪.‬‬

‫_ممکنه دیگه سهون نیاد مدرسه مون‪.‬‬

‫‪+‬چی میگی تو؟!‬

‫اخم جونگین پررنگ تر شد‪.‬‬

‫_مامانش امروز صبح بهم گفت دیگه نمیذاره سهون بیاد‬


‫مدرسه ی ما و برش میگردونه مدرسه ی قبلیش‪.‬‬

‫‪619‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬خانم اوه اینو گفت؟! بکهیون درست بگو بدونم چیشده‪.‬‬


‫اصال چیشد که سهون اینجوری کتلت شد؟!‬

‫بکهیون انگشتای باریک و ظریفش رو توی هم قفل کرد و‬


‫نگاهشو بهشون داد‪.‬‬

‫_آخرای زنگ اول بود که یکی اومد تو کالس و گفت مدیر‬


‫چوی خواسته برم اتاقش‪ .‬اولش ترسیدم که نکنه باز یه گندی‬
‫زدم و اون فهمیده و خواستم نرم ولی باز فکر کردم اگه نرم‬
‫بدتر میشه و به هرحال که اون منو میبینه‪ .‬پس اجازه گرفتم‬
‫و از کالس بیرون اومدم‪ .‬اما هنوز سر پیچ اتاقش نرسیده بودم‬
‫که یکی از پشت دستشو گذاشت روی دهنمو و بعدش عین‬
‫پر رو هوا بلندم کرد و از ساختمون اصلی بیرون زد‪.‬‬

‫جونگین با ابروهای باال رفته منتظر موند بکهیون نفس بگیره‬


‫و ادامه بده‪.‬‬

‫_تو حیاط متوجه شدم که همون سال باالیی های وحشی‬


‫اومدن سراغم‪.‬‬

‫‪620‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬پس این یه نقشه بوده که از کالس بکشنت بیرون؟!‬

‫_اوهوم‪ .‬بعدش پرتم کردن تو دستشویی و سردسته شون‬


‫گفت میخواد تالفی اون دو هفته اخراج شدنشون رو سرم در‬
‫بیارن و جوری کونم بذارن که تا دو هفته نتونم راه برم‪.‬‬

‫بکهیون عین جمله ی اونا رو گفت و جونگین پریدن رنگ از‬


‫صورتش رو حس کرد‪.‬‬

‫‪+‬نگو که‪ ...‬اونا‪...‬‬

‫_نترس‪ .‬قبل ازینکه انگشتشون بهم بخوره همه چی به طرز‬


‫غیر قابل باوری متوقف شد‪ .‬البته فقط برای چند لحظه‪.‬‬

‫‪+‬کشتی منو بگو چیشد؟!‬

‫جونگین که حس میکرد االناس که از استرس محتویات معده‬


‫شو باال بیاره پرسید و بکهیون با لبخند بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫‪621‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_یهو اوه سهون از توی یکی از اتاقکای دستشویی بیرون‬


‫اومد و برای بار دوم شد فرشته ی نجات بیون بکهیون دست‬
‫و پا چلفتی!‬

‫جونگین که خیالش بابت تجاوز نشدن به بکهیون راحت شده‬


‫بود نفس عمیقی کشید اما بعد دوباره اخماش تو هم رفت‪.‬‬

‫‪+‬پس سهون چی؟!‬

‫_یکیشون رفت سمتش و گفت هر چی دیده رو فراموش کنه‬


‫وگرنه براش بد میشه و سهون هم انگار که اصال چیزی ندیده‬
‫باشه خواست از دستشویی بزنه بیرون‪.‬‬

‫‪+‬یعنی چی؟! یعنی اون عوضی همونجوری بین اونا ولت‬


‫کرد؟!‬

‫_منم اولش همین فکرو کردم و باورم نمیشد منو نادیده‬


‫گرفته‪ .‬فکر میکردم چون تازه دو روزه همدیگه رو دیدیم و‬
‫ازونجایی که همه ش عین سگ و گربه بهم میپریم‪ ،‬به‬

‫‪622‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫تخماشم نباشه که چند نفر به یکی ضعیف تر از خودشون که‬


‫اسمش بیون بکهیونه‪ ،‬تجاوز کنن ولی‪...‬‬

‫بکهیون یهو ساکت شد و جونگین حرصش گرفت‪.‬‬

‫‪+‬ولی چی لعنتی؟! زبون کوفتیتو بچرخون‪.‬‬

‫_خب اون گفت که مث من بی عرضه نیس که نتونه از پس‬


‫خودش بربیاد‪ .‬و بقیه که از جسارتش عصبانی شده بودن‬
‫سمتش حمله ور شدن و کلی کتکش زدن‪.‬‬

‫‪+‬اما‪ ...‬اما تا اونجایی که من میدونم اون احمق دراز تو هنرای‬


‫رزمی مهارت داره‪ .‬یعنی فقط وایساد و اجازه داد کتکش‬
‫بزنن؟!‬

‫جونگین با ناباوری پرسید و بکهیون سر تکون داد‪.‬‬

‫_نه‪ .‬خب سهون هم به خوبی با مشت و لگداش ازشون‬


‫پذیرایی کرد‪.‬‬

‫‪+‬پس چیشد که االن رو تخت بیمارستان افتاده؟!‬

‫‪623‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_نمیدونم‪ .‬انگار سهون با اون جاروجنجالی که راه انداخت‬


‫میخواست هواس اونا رو از من پرت کنه و خب منم از فرصت‬
‫استفاده کردم و در رفتم‪.‬‬

‫‪+‬چی؟! یعنی توی هرزه دوستمو تنها گذاشتی؟!اون به تو‬


‫کمک کرد فرار کنی ولی تو‪...‬‬

‫_میشه فقط خفه شی و گوشمو با صدای نکره ت به گا‬


‫ندی؟!‬

‫بکهیون متقابال داد کشید و صدای جونگین باالخره قطع شد‪.‬‬

‫_عوضی اول گوش کن بعد قضاوتم کن‪ .‬من اونقدرا هم بی‬


‫شعور و حرومزاده نیستم که نسبت به خوبی بقیه بی توجه‬
‫باشم‪.‬‬

‫بکهیون اینبار با لحن و صدایی آروم تر گفت و جونگین که‬


‫نمیدونست چیشده بود که صداش یهو باال رفته بود‪ ،‬گوشه‬
‫ی لبشو گاز گرفت‪.‬‬

‫‪+‬معذرت میخوام‪.‬‬

‫‪624‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون که هنوز هم اخماش در هم بودن نفس عمیقی کشید‬


‫تا عصبانیت و دلخوریش رو از بین ببره و بعد نگاهش به‬
‫پسری افتاد که با چهره ی ترسیده ای کمی دورتر بهشون نگاه‬
‫میکرد‪.‬‬

‫_به نظر میاد ترسیده‪.‬‬

‫جونگین گیج شده و سوالی بهش نگاه کرد و با دنبال کردن‬


‫رد نگاه بکهیون به کیونگسویی رسید که از همون فاصله ی‬
‫دور هم میشد حلقه ی اشک توی چشماش رو دید‪.‬‬

‫_تاثیر جالبی روش داری جونگین‪.‬‬

‫‪+‬منظورت چیه؟!‬

‫جونگین دوباره نگاهشو به بکهیون داد‪.‬‬

‫_روی لباسی که تنشه نوشته خرس! انگار به خودت و‬


‫سالیقت جذبش کردی‪.‬‬

‫‪625‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون با شیطنتی که یک هزارم حالت عادیش هم نبود گفت‬


‫و جونگین آه کشید‪.‬‬

‫‪+‬لعنت بهش‪.‬‬

‫جونگین زیر لب زمزمه کرد و از روی نیمکت بلند شد و سمت‬


‫کیونگسو رفت‪.‬‬

‫‪+‬هی خوبی؟!‬

‫کیونگسو با نزدیک تر شدن جونگین بهش‪ ،‬نگاهشو ازش‬


‫گرفت و پایین انداخت و جونگین توی دلش به خودش بد و‬
‫بیراه گفت‪ .‬ایده ی آوردن کیونگسو به بیمارستان اصال ایده‬
‫ی خوبی نبود‪.‬‬

‫‪+‬پرسیدم خوبی؟!‬

‫جونگین دوباره و جدی تر پرسید و کیونگسو همونطور که‬


‫سرش رو باال میاورد تا نگاهش کنه‪ ،‬بینیشو باال کشید تا‬
‫اشکاش پایین نریزن‪.‬‬

‫‪626‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬من‪ ...‬ترسیدم‪ ...‬تو و بک‪...‬بکهیون‪ ...‬دعوا‪...‬‬

‫کیونگسو بریده بریده گفت و قبل از اینکه جمله ش تموم شه‬


‫دست جونگین روی شونه ش نشست‪.‬‬

‫‪+‬ما دعوا نکردیم‪ .‬فقط ‪ ...‬اینجور چیزا بین دوست ها عادیه‪.‬‬

‫‪-‬اما تو که میگفتی بکهیون دوستت نیست‪.‬‬

‫کیونگسو با صدای بغضدارش گفت و جونگین لبخندی زد‪.‬‬

‫‪+‬خب‪ ...‬تازه با هم دوست شدیم‪.‬‬

‫‪-‬یعنی هر کسی با یه نفر دیگه تازه دوست بشه باهاش دعوا‬


‫میکنه؟!‬

‫‪+‬گفتم که دعوا نکردیم‪ .‬بهتره برگردی خونه‪.‬‬

‫‪-‬خونه؟! من ازینجا اصال خوشم نمیاد جونگینی‪.‬‬

‫‪+‬میدونم‪ .‬صبر کن مامانمو صدا میزنم بیاد‪ .‬بعدش میتونی‬


‫بری خونه‪.‬‬

‫‪627‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو راضی از پیشنهاد جونگین لبخندی زد و جونگین‬


‫ازش خواست تا وقتی که مادرش میاد‪ ،‬پیش بکهیون منتظر‬
‫بمونه و خودش دوباره به ساختمون بیمارستان برگشت تا‬
‫خانم کیم رو صدا بزنه‪.‬‬

‫کیونگسو تا برگشتن جونگین و مادرش‪ ،‬پیش بکهیون‬


‫نشست و هر از گاهی به پسر دیگه که عجیب ساکت شده‬
‫بود نگاه میکرد‪ .‬حتی برای کیونگسو هم غیر قابل باور بود که‬
‫بکهیون رو ساکت و بدون کرم ریختن ببینه‪.‬‬

‫_هی پسرا‪.‬‬

‫خانم کیم با نزدیک شدن بهشون گفت و کیونگسو با شوقی‬


‫کودکانه از جا پرید تا زودتر به خونه برگردن‪.‬‬

‫‪+‬مامان میشه تو و کیونگسو تنها برگردین خونه؟! من‬


‫راستش باید با بکهیون صحبت کنم و ممکنه یکم طول بکشه‪.‬‬

‫‪628‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین یهو گفت و خانم کیم تعجب کرد‪ .‬براش عجیب بود‬
‫که جونگین بخواد با بکهیون وقت بگذرونه و این اینطور به‬
‫نظر میرسید که رابطه ی جونگین و بکهیون بهتر از قبل شده‪.‬‬

‫_خب اگه بخوای میتونیم اینجا منتظرتون بمونیم تا حرفاتون‬


‫تموم شه‪.‬‬

‫خانم کیم گفت و کیونگسو که هم نمیخواست از جونگین دور‬


‫بمونه و هم میخواست زودتر به خونه بره اخم کرد‪.‬‬

‫‪+‬نه‪ .‬ممکنه طوالنی بشه و کیونگسو هم ازینجا خوشش‬


‫نمیاد‪ .‬من خودم تنها برمیگردم‪.‬‬

‫جونگین توضیح داد و خانم کیم ابرویی باال انداخت‪.‬‬

‫_باشه‪ .‬پس مواظب خودت باش‪ .‬خداحافظ بکهیون‪.‬‬

‫بکهیون کوتاه خداحافظی کرد و جونگین تا وقتی مادرش و‬


‫کیونگسو از بیمارستان خارج شدن بهشون نگاه کرد‪.‬‬

‫‪629‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بعد یه سکوت تقریبا پنج دقیقه ای بین خودش و بکهیون‬


‫شکل گرفت چون جونگین روش نمیشد دیگه چیزی بپرسه و‬
‫بکهیون انگار هنوز دلخور بود‪.‬‬

‫‪+‬هی‪ ...‬من واقعا معذرت میخوام‪ .‬نمیخواستم سرت داد‬


‫بزنم و اونجوری قضاوتت کنم ولی‪...‬‬

‫باالخره جونگین بعد از پنج دقیقه سکوت رو شکوند و بکهیون‬


‫کوتاه جوابش رو داد‪.‬‬

‫_مهم نیست‪.‬‬

‫‪+‬به هر حال من عذاب وجدان گرفتم‪.‬‬

‫_به هیچ جام نیست‪.‬‬

‫بکهیون بی هیچ حسی جواب داد و کمی بعد با دیدن سکوت‬


‫جونگین پوزخندی زد‪.‬‬

‫_میدونم االن داری از فضولی به گا میری و میخوای بدونی‬


‫بعدش چیشد پس خودم میگم‪.‬‬

‫‪630‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین تو دلش فحشی به بکهیون داد و پسر ریزه میزه تر‬


‫ادامه داد‪.‬‬

‫_بعد از اینکه از دستشویی یا بهتره بگم از چنگ اون‬


‫حرومزاده ها فرار کردم خواستم به تالفی بی توجهی اون‬
‫دماغ گنده‪ ،‬مثل خودش اهمیتی به اینکه پشت سرم چه‬
‫اتفاقی داره میفته ندم و فقط برگردم سر کالس اما هنوز چند‬
‫قدم بیشتر برنداشته بودم که عذاب وجدان تخمی و بی موقع‬
‫اومد سراغم و سر جا میخم کرد‪ .‬داشتم به این فکر میکردم‬
‫که اگه اون کار سهون یه نقشه بوده که منو فراری بده چی! و‬
‫بعدش اومدم برگردم دستشویی و بهش کمک کنم اما خب‬
‫ا زونجایی که من نه هیکلم به هیکل اونا میخورد و نه جرات‬
‫این گه خوریا رو داشتم که با یه مشت وحشی در بیفتم‬
‫تصمیم گرفتم برم و چوی رو خبر کنم‪ .‬اما از شانس گند من‬
‫اون عوضی هم تو اتاقش نبود و تا پیداش کردم پنج شیش‬
‫دقیقه ای طول کشید‪.‬‬

‫‪631‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین که دوباره از هیجان‪ ،‬ضربان قلبش باال رفته بود منتظر‬


‫بود بکهیون زودتر بعدشو تعریف کنه‪.‬‬

‫_بعدشم که پیداش کردم و براش تعریف کردم چیشده اولش‬


‫ایگنورم کرد و مجبور شدم کلی التماسش کنم تا راضی شه‬
‫دنبالم بیاد به دستشویی ها‪.‬‬

‫‪+‬اون عوضی!‬

‫_اما وقتی رسیدیم اونجا در کمال تعجب و ناباوری دیدیم که‬


‫هیچکس اونجا نیست و اون آشغال خون آشام گوشمو‬
‫پیچوند که چرا مسخره ش کردم‪.‬‬

‫‪+‬یعنی چی؟! پس اونا کجا رفته بودن؟!‬

‫_برای خودمم جای سوال بود که یهو کجا غیبشون زده بود و‬
‫چوی همونطور که داشت گوشمو میپیچوند منو میکشید‬
‫سمت دفترش که تنبیهم کنه اما یهو وسط آه و ناله ها و‬
‫خواهش هام ازش که میخواستم ولم کنه یهو داد زد خفه شم‬

‫‪632‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫و بعدم منو ول کرد وسط حیاط و خودش برگشت به‬


‫ساختمون اصلی‪.‬‬

‫‪+‬اون دیوونه ای چیزیه؟!‬

‫جونگین با تعجب پرسید و بکهیون شونه ای باال انداخت‪.‬‬

‫_منم داشتم به همین فکر میکردم ولی وقتی دیدم که چوی‬


‫و ناظم سونگ با عجله از ساختمون بیرون زدن و دویدن یه‬
‫سمتی‪ ،‬فهمیدم که یه خبراییه و منم با عجله دنبالشون دویدم‬
‫و اونجا بود که متوجه شدم مدرسه مون یه حیاط پشتی‬
‫مخفی هم داشته و من ازش بی خبر بودم‪.‬‬

‫‪+‬حیاط پشتی؟!‬

‫_آره‪ .‬وقتی هم که رسیدم اونجا چوی و سونگ قلدرا رو دست‬


‫بسته داشتن میبردن دفتر و سهون با یه صورت درب و‬
‫داغون و لباس پاره پوره بسته شده بود به یه صندلی و از‬
‫هیکلش خون میچکید‪ .‬اون عوضیا معلوم نبود چه بالیی‬
‫سرش آورده بودن که حتی نمیتونست راه بره و ‪...‬‬

‫‪633‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون دیگه نتونست ادامه بده چون بغض لعنتیش با‬


‫یادآوری چند ساعت قبل دوباره عین یه توپ بسکتبال راه‬
‫گلوشو بسته بود و جونگین هم که حاال تقریبا همه چی رو‬
‫فهمیده بود مشتاشو محکم بهم میفشرد‪.‬‬

‫‪+‬پس بخاطر همینه که خانم اوه میخواد سهونو برگردونه‬


‫مدرسه ی قبلیش‪ .‬خب بهش حق میدم‪ .‬اون احمق از همون‬
‫اول هم اشتباه کرد که اومد به اون تیمارستان‪.‬‬

‫جونگین بی خبر از حال بکهیون گفت و بکهیون به سختی آب‬


‫دهنشو قورت داد‪.‬‬

‫_همه ی اینا تقصیر منه‪ .‬اگه من فقط یکم عرضه داشتم که‬
‫از خودم دفاع کنم‪...‬‬

‫بغض بکهیون یهو ترکید و جونگین شوکه بهش خیره شد‪.‬‬


‫بکهیون دقیقا چه مرگش شده بود؟!‬

‫‪+‬هی بک‪...‬‬

‫‪634‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_همه ش تقصیر منه جونگین‪ ...‬سهون بخاطر من اینجوری‬


‫کتک خورده و‪ ...‬اصال برام مهم نیس اگه خانواده ش بفهمن‬
‫بخاطر من این بال سرش اومده و بخوان تنبیهم کنن‪ ...‬فقط‪...‬‬
‫من نمیتونم ‪ ...‬نمیخوام سهون بره‪.‬‬

‫بکهیون بریده بریده و مابین هق هقش گفت و دستاشو روی‬


‫صورتش گذاشت تا جونگین اشکاشو نبینه‪.‬‬

‫‪+‬تو‪ ...‬چی داری میگی بکهیون؟‬

‫جونگین با بهت پرسید و بکهیون با صدای بلندتری گریه کرد‪.‬‬

‫_میدونم مسخره س‪ ...‬میدونم احمقانه س‪ ...‬ولی من فکر‬


‫میکنم دوستش دارم‪.‬‬

‫بکهیون همونطور که سعی میکرد صدای بلند گریه ش رو‬


‫کنترل کنه گفت و جونگین با تعجب ابرویی باال انداخت‪.‬‬

‫‪+‬تو سهونو دوست داری؟! یعنی چی بکهیون من گیج شدم‪.‬‬


‫میشه گریه کردنتو تموم کنی و بهم بگی موضوع چیه؟!‬

‫‪635‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون باالخره دستاشو از روی صورتش برداشت و جونگین‬


‫با دیدن صورت کامل خیس از اشکش‪ ،‬عجیب ترین صحنه ی‬
‫زندگیش رو دید‪ .‬یعنی بکهیون انقدر درباره ی سهون جدی‬
‫بود که اینجوری براش گریه کنه؟!‬

‫جونگین حس کرد قلبش فشرده شده چون این زیادی واقعی‬


‫به نظر میرسید و هر چقدر هم که بکهیون بازیگر خوبی میبود‬
‫و میخواست مسخره ش کنه و دستش بندازه اما نمیتونست‬
‫مثل ابر بهاری گریه کنه و بدتر از اون‪ ،‬اون بغض توی صداش‬
‫اصال نمیتونست جزوی از نقش بازی کردنش باشه‪.‬‬

‫پس در کمال ناباوری‪ ،‬سمت پسر کنارش خم شد و دستاشو‬


‫دور شونه ش حلقه کرد و اجازه داد برای اولین بار به خواست‬
‫خودش‪ ،‬بکهیون توی بغلش جا بگیره و آروم بشه‪.‬‬

‫‪+‬تو دیوونه ای چیزی هستی نه؟! بهم بگو اینا واقعیت ندارن‬
‫بکهیون چون اصال نمیتونم باورشون کنم‪.‬‬

‫‪636‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون سرشو روی شونه ی جونگین گذاشت و فین فینی‬


‫کرد‪.‬‬

‫_انقدر همیشه مسخره بازی دراوردم که االن باورش برای‬


‫خودمم سخته اما‪ ...‬حقیقت داره‪.‬‬

‫‪+‬چی‪ ...‬چیشد که این حسو بهش پیدا کردی؟! محض رضای‬


‫خدا! بکهیون شما تازه دو روزه همدیگه رو دیدین و اصال‬
‫همدیگه رو نمیشناسین‪ .‬اونجوری که عین سگ و گربه به هم‬
‫میپرین و‪...‬‬

‫_میدونم‪.‬‬

‫بکهیون وسط حرف جونگین پرید‪.‬‬

‫_شاید فکر کنی بخاطر اینکه سهون قیافه و هیکل و دیک‬


‫پرفکتی داره ازش خوشم اومده و االنم این حسی که میگم‬
‫زودگذر باشه ولی‪ ...‬من بخاطر این نیست که ازش خوشم‬
‫میاد‪ .‬اون جدای از ظاهر خوبش‪ ،‬باطن خوبی هم داره‪ .‬از‬
‫همون لحظه ی اولی که وارد مدرسه شد و ندونسته شد‬

‫‪637‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫فرشته ی نجاتم ازش خوشم اومد‪ .‬بیون بکهیون اونقدری‬


‫خوب نبود که سرنوشت برای آدم شدنش‪ ،‬جلوی تنبیه سفت‬
‫و سختشو بگیره و بجاش با فرستادن یه نفر‪ ،‬حداقل یکم از‬
‫جاده خاکی بکشتش بیرون‪ .‬اون موقع فکر کردم هنوز اونقدر‬
‫پست و حقیر نیستم که برای درس گرفتن الزم باشه یه عده‬
‫بهم تجاوز کنن‪ .‬سهون ولی اونقدری شعور و درک داشت که‬
‫معنی انسانیت رو بفهمه و وجدانش بهش اجازه ی سکوت‬
‫در برابر زورگویی کردن بقیه به ضعیف تر ها رو نده‪ .‬خودش‬
‫گفت نمیخواسته بهم کمک کنه ولی اگه قصدش واقعا چیزی‬
‫بود که میگفت میتونست فقط به اونا بی محلی کنه و یا اصال‬
‫تا وقتی که تجاوز کردنشون به من تموم شه از دستشویی‬
‫بیرون نیاد‪ .‬ولی اون این کارو نکرد‪.‬‬

‫بکهیون گوشه ی لبش رو گاز گرفت تا اشک های تازه شو‬


‫کنترل کنه اما در آخر جونگین خیس شدن شونه هاشو حس‬
‫کرد‪.‬‬

‫‪638‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬واقعا شگفت زده شدم و نمیدونم چی بگم‪.‬‬

‫_خانم اوه گفت از هیچکدوم از اونایی که تو این ماجرا نقشی‬


‫داشتن نمیگذره و تنبیهشون میکنه‪ .‬من حتی حاضرم خودم‬
‫تنهایی مسئولیت همه چیو قبول کنم و نذارم بفهمه اونا‬
‫بخاطر هردومون‪ ،‬پسرشو زدن‪ .‬فقط نمیخوام و نمیتونم‬
‫سهونو دیگه نبینم‪.‬‬

‫بکهیون با لحنی معصومانه و صدایی بغضدار گفت و‬


‫جونگین تنها کاری که تونست انجام بده این بود که دستاشو‬
‫دور تن لرزون پسر توی بغلش محکمتر کنه‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫جونگین بعد از اینکه کلی به بکهیون دلداری داد و امیدوارش‬


‫کرد که سهون حتما بازم به مدرسه شون برمیگرده‪ ،‬به خونه‬
‫برگشت‪.‬‬

‫‪639‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫حتی خودش هم باور نداشت که خانم اوه راضی بشه پسرش‬


‫عزیز دردونه ش حتی یه ثانیه دیگه هم توی اون خراب شده‬
‫بمونه و مطمئن بود فردا صبح اولین کاری که میکنه اینه که‬
‫به مدرسه شون میره و شبح خون آشام و اکیپ قلدرا و‬
‫بکهیون و حتی خودش رو از نواحی مختلف بدنشون به دار‬
‫میکشه و این براش بیش از حد ترسناک بود‪.‬‬

‫درسته که جونگین و تا حدودی بکهیون‪ ،‬توی دردسر اخیر بی‬


‫تقصیر بودن‪ ،‬اما اگه کسی میفهمید که جونگین تو مدرسه‬
‫انقد بی عرضه س که یه مشت قلدر میخواستن بهش تجاوز‬
‫کنن‪ ،‬نمیدونست دیگه میتونه تو روش نگاه کنه یا نه؟ چون‬
‫این از نظر خودش یه لکه ی ننگ بزرگ و موندگار بود‪.‬‬

‫اما در کنار این دلش شدیدا برای دوست اجباریش یعنی بیون‬
‫بکهیون که حاال یه قدم بهم نزدیکتر شده بود میسوخت‪ .‬گریه‬
‫زاری و بیقراری بکهیون جوری بود که هر کی نمیدونست‪ ،‬فکر‬
‫میکرد کسی داره با نامردی تمام عاشق و معشوقی که بعد‬

‫‪640‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫از سالها با سختی های زیاد تازه بهم رسیدن رو از هم جدا‬


‫میکنه!‬

‫و جونگین حاال بین نگرانیش راجب آینده و آبروش و‬


‫احساسات نو پای بکهیون گیر افتاده بود‪.‬‬

‫وقتی قفل در رو باز کرد و داخل شد‪ ،‬توقع داشت کیونگسو‬


‫مثل هر بار به استقبالش بیاد و بهش «خوش اومدی» یا‬
‫«خسته نباشی» بگه اما خونه ساکت تر از همیشه بود‪.‬‬

‫پس جونگین هم تالشی برای به هم زدن آرامش و سکوتش‬


‫نکرد و بعد از عوض کردن کفشاش با دمپایی های راحتیش‬
‫سمت اتاقش قدم برداشت‪.‬‬

‫به احتمال زیاد کیونگسو و مامانش هر دو خواب بودن و‬


‫جونگین هم شدیدا به خواب نیاز داشت‪ .‬شاید خواب‬
‫میتونست افکار توی سرش رو برای چند ساعتی محو کنه‪.‬‬

‫همونطور که انتظار میرفت کیونگسو روی تخت و سر جای‬


‫مشخص شده‪ ،‬پشت به در دراز کشیده بود پس جونگین به‬

‫‪641‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫آرومی در اتاقش رو بست و بی اینکه به عوض کردن لباسهای‬


‫بیرونیش فکر کنه‪ ،‬آروم سمت دیگه ی تخت دراز کشید تا پسر‬
‫کوچیکتر بیدار نشه چون آخرین چیزی که بهش نیاز داشت‪،‬‬
‫سوالهای تموم نشدنی و عجیب کیونگسو ازش بود‪.‬‬

‫اما کیم جونگین اونقدرا هم خوش شانس نبود و کیونگسو یا‬


‫از اول خواب نبود و فقط دراز کشیده بود و یا خوابش مثل‬
‫جونگین سبک بود و با تکون خوردن تخت‪ ،‬بیدار شده بود‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی برگشتی؟!‬

‫کیونگسو همونطور که به آرومی سمت جونگین میچرخید‬


‫پرسید و بعد ادامه داد‪.‬‬

‫‪-‬من خیلی وقته منتظرت بودم‪.‬‬

‫فسقلی بقول جونگین دردسر اصال خواب نرفته بود‬


‫ِ‬ ‫پس اون‬
‫که بخواد بیدار بشه‪.‬‬

‫‪+‬هوم‪ .‬چرا نخوابیدی؟!‬

‫‪642‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪ -‬خب‪...‬بیدار موندم چون میخواستم با هم ناهار بخوریم و‬


‫بعدش هم یه چیزی میخواستم ازت بپرسم‪.‬‬

‫«باز هم سوال؟!»‬

‫جونگین از خودش پرسید‪.‬‬

‫‪+‬تو ناهار نخوردی؟!‬

‫‪-‬نه‪ .‬مامانت بهم گفت غذامو بخورم ولی من دوست داشتم‬


‫با تو بخورمش‪.‬‬

‫‪+‬مامانم االن کجاس؟!‬

‫‪-‬خوابه‪.‬‬

‫‪+‬تو میتونی خودت تنهایی غذاتو بخوری‪.‬‬

‫جونگین بعد از سوال بی ربط قبلیش یهو بی مقدمه گفت و‬


‫کیونگسو ابروهاشو باال انداخت‪.‬‬

‫‪-‬چرا؟! دوست نداری با من غذا بخوری؟!‬

‫‪643‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬اینطور نیست‪ .‬من فقط روز سختی رو گذروندم و االن خیلی‬


‫خسته م و باید بخوابم‪.‬‬

‫‪-‬پس منم میخوابم‪.‬‬

‫‪+‬نه تو باید غذاتو بخوری‪.‬‬

‫‪-‬اما‪...‬‬

‫‪+‬اما نداره‪ .‬اگه چیزی نخوری مریض میشی‪.‬‬

‫‪-‬خب پس‪ ...‬اول تو بخواب بعدش من میرم غذامو میخورم‪.‬‬

‫کیونگسو با لبخند گفت و جونگین نگاش کرد‪.‬‬

‫‪ -‬اگه بخوای میتونم با موهات بازی کنم تا زودتر خوابت ببره‪.‬‬

‫‪+‬با موهام بازی کنی؟!‬

‫‪ -‬آره‪ .‬دفعه ی قبل که تو برام انجامش دادی من زود خوابم‬


‫برد‪.‬‬

‫جونگین با یادآوری دفعه ی قبلی که کیونگسو درباره ش‬


‫میگفت لبخند کمرنگی زد و سری تکون داد‪.‬‬

‫‪644‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬باشه‪ .‬هر جور دوست داری‪ .‬فقط مواظب باش موهامو‬


‫نکنی‪.‬‬

‫‪-‬نه آروم انجامش میدم‪ .‬همونطوری که تو کردی‪.‬‬

‫جونگین جای سرش رو روی بالش تنظیم کرد و اجازه داد‬


‫کیونگسو موهاشو به بازی بگیره‪ .‬شاید اونجوری زودتر‬
‫خوابش میبرد‪.‬‬

‫دست راست کیونگسو همونطور که دراز کشیده بود بین‬


‫موهای جونگین فرو رفت و پسر کوچیکتر با نوک انگشتاش‬
‫به آرومی مشغول نوازش پوست سر و موی جونگین شد‪.‬‬

‫‪-‬من خیلی ترسیدم وقتی تو منو با بکهیون تنها گذاشتی‪.‬‬

‫کیونگسو حین انجام کارش به آرومی گفت و جونگین که‬


‫چشمهاشو بسته بود و داشت از حرکت انگشتای کیونگسو‬
‫بین موهاش لذت میبرد‪ ،‬بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫‪645‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬فکر میکردم دیگه برات مهم نیس که بکهیون اذیتم کنه‪ .‬اما‬
‫بعدش اون خیلی آروم شد‪ .‬وقتی ازش پرسیدم چرا گریه‬
‫میکرد‪ ،‬پرسید تا حاال عاشق شدم؟!‬

‫جونگین بی اینکه چیزی بگه فقط به حرفهای کیونگسو گوش‬


‫میداد‪.‬‬

‫‪-‬من نمیدونستم عاشق یعنی چی‪ .‬بکهیون گفت اگه وقتی‬


‫کسی رو نبینم‪ ،‬ناراحت بشم و براش گریه کنم‪ ،‬یا فکر‬
‫ندیدنش باعث بشه بترسم‪ ،‬یعنی عاشق شدم‪ .‬بعدش من‬
‫به این فکر کردم که اگه جونگین و مامانش رو نبینم حتما‬
‫ناراحت میشم و گریه م میگیره‪ .‬با خودم گفتم من هیچ وقت‬
‫نمیخوام تو رو نبینم جونگینی‪ .‬این چیزی که بکهیون گفت‬
‫بهش میگن عاشق خیلی بده‪ .‬من به خودم قول دادم‬
‫هیچوقت عاشق نشم چون دیگه تو رو نمیبینم و گریه میکنم‪.‬‬

‫‪646‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین حس کرد لرزش آروم دلش اصال عادی و طبیعی‬


‫نیست و لحن عوض شده ی کیونگسو باعث شد اون لرزش‬
‫بیشتر بشه‪.‬‬

‫‪-‬اما جونگینی‪ ...‬وقتی تو گفتی میخوای با بکهیون حرف بزنی‬


‫و با ما برنمیگردی خونه‪ ،‬من خیلی ترسیدم‪ .‬ترسیدم که دیگه‬
‫نبینمت و بخاطر همین گریه م گرفت‪ .‬راستش چون‬
‫میترسیدم دیگه نبینمت نتونستم غذا بخورم و برای همین‬
‫بیدار موندم تا مطمئن شم برمیگردی‪.‬‬

‫حرکت دست کیونگسو متوقف شد و لبهاش آویزون شدن‪.‬‬

‫‪ -‬جونگینی نکنه منم عاشق شدم چون از ترس ندیدنت گریه‬


‫م گرفت؟!‬

‫جونگین که دیگه کامال خواب از سرش پریده بود پلکی زد و‬


‫تو دلش به بکهیونی که ندونسته ذهنیت ترسناکی از عشق‬
‫برای کیونگسو ساخته‪ ،‬بد و بیراه گفت‪.‬‬

‫‪647‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫مگه یه عروسک تازه تبدیل شده‪ ،‬چقدر ذهنش آمادگی و‬


‫کشش دونستن واقعیت های زندگی رو داشت که حاال بخواد‬
‫جنبه های بدشون رو بدونه؟!‬

‫ناخودآگاه جونگین دست آزادش رو دراز کرد و کیونگسو رو تا‬


‫جایی که فاصله ی بینشون به صفر برسه جلو کشید‪.‬‬
‫چشمهای گرد کیونگسو بهش خیره بودن و جونگین‬
‫نمیتونست نگاهش رو از برق عجیب اون چشم ها بگیره‪.‬‬

‫فسقلی‬
‫ِ‬ ‫‪+‬بعدا برات معنی کامل و درست عشق رو میگم‬
‫کنجکا ِو من! ولی اینو بدون که قرار نیست من تنهات بذارم یا‬
‫دیگه نتونی ببینیم‪.‬‬

‫و اینبار جونگین مشغول نوازش موهای پسر توی بغلش شد‪.‬‬


‫حاال اعتماد و اطمینان کیونگسو به جونگین و حرفهاش بیشتر‬
‫شده بود و ناراحتی چهره ش جاشو به یه لبخند شیرین و‬
‫خالص داده بود‪.‬‬

‫‪648‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو دلش قرص شده بود که قرار نیست جونگین رو از‬


‫دست بده و چقدر ساده و راحت بود این اطمینان های‬
‫بچگانه!‬

‫‪649‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 22‬‬

‫تو تمام ساعات یک هفته ای که گذشته بود‪ ،‬جونگین‬


‫بکهیونی رو دیده بود که توی خودشه‪ .‬انگار بکهیون شر و‬
‫شیطون مرده بود و یه بکهیون ساکت و غمگین بجاش متولد‬
‫شده بود‪.‬‬

‫جونگین نمیدونست دقیقا باید چه کاری برای اون پسر انجام‬


‫بده که حتی شده برای یه ثانیه لبخند روی لبش بشینه‪.‬‬
‫بکهیون واقعا عوض شده بود و این جونگین رو عصبانی‬
‫میکرد‪.‬‬

‫حتی اونایی هم که از دست خرابکاری هاش کالفه بودن با‬


‫دیدن این حالت عجیب و غریبش‪ ،‬متعجب شده بودن و‬
‫باورشون نمیشد پسری که میبینن همون بیون بکهیون‬
‫شیطونه که همه شونو یه دور انگشت کرده! و مدیر چوی هم‬
‫یکی از همونا بود!‬

‫‪650‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫روز بعد از دعوای سهون با قلدرا ها‪ ،‬خانم اوه به مدرسه رفته‬
‫بود و چنان سروصدایی راه انداخته بود که حتی مدیر چوی‬
‫هم از ترس نتونسته بود چیزی بگه و نتیجه ی اون جار و‬
‫جنجال‪ ،‬اخراج دائمی قلدرها از مدرسه و جریمه شدن مدیر‬
‫چوی بخاطر کوتاهی در انجام وظیفه ش بود‪.‬‬

‫اما تنبیه سفت و سخت خانم اوه به همینجا ختم نشد و‬


‫سردسته ی قلدرها‪ ،‬به جرم ضرب و شتم به کالنتری برده شد‬
‫و ازونجایی که سنش به حد قانونی رسیده بود‪ ،‬براش جریمه‬
‫ی سنگینی در نظر گرفته شد‪.‬‬

‫اون روز به همه ی دانش آموزها ثابت شد که آدمی وحشتناک‬


‫تر از شبح خون آشامشون هم پیدا میشه و این براشون‬
‫خوشایند بود که باالخره مدیر زورگو و خبیثشون اینجوری‬
‫کنف شده‪.‬‬

‫اما هیچ کدوم از اینا برای بکهیون اهمیتی نداشت‪ .‬هر چند‬
‫که بکهیون از اخراج قلدرها راضی به نظر میرسید اما عدم‬

‫‪651‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫حضور سهون توی مدرسه‪ ،‬باعث میشد خوشحالیش ازین‬


‫موضوع از بین بره‪.‬‬

‫جونگین چند باری با سهون تماس گرفته بود و از احوالش با‬


‫خبر شده بود و هر بار به بکهیون گزارش داده بود اما بکهیون‬
‫تا با چشمهای خودش نمیدید که حال سهون واقعا بهتره‪،‬‬
‫راضی نمیشد‪.‬‬

‫حتی جونگین به بکهیون پیشنهاد داد یه روز با همدیگه به‬


‫خونه ی سهون برن و اونو مالقات کنن اما بکهیون مخالفت‬
‫کرد چون یجورایی از روبه رو شدن با سهون شرمنده بود و‬
‫دیدنش توی اون وضعیت باعث میشد قلبش درد بگیره‪.‬‬

‫پس این جو سرد و غمگین تا آخر روز هفتم‪ ،‬بکهیون رو رها‬


‫نکرد و جونگین داشت کم کم به اینکه بکهیون افسردگی حاد‬
‫گرفته مطمئن میشد و این نگرانش میکرد‪.‬‬

‫‪652‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اما همه چی یهو با شروع روز هشتم ازین رو به اون رو شد‬


‫وقتی که اوه سهون با عصاهای زیر بغلش وارد مدرسه شد‬
‫و چشم بکهیون و جونگین به عشق و دوستشون افتاد‪.‬‬

‫جونگین داشت با بکهیون درباره ی اینکه بهتره خودشو‬


‫یجوری سرگرم کنه تا ازین حال و هوا خارج بشه حرف میزد‬
‫که یهو پسر قد بلند رو دید که داشت به سمتشون میومد‪.‬‬
‫جونگین از حضور سهون اونقدری هیجان زده و متعجب شده‬
‫بود که با صدای بلندی داد زد ‪.‬‬

‫‪+‬اوه سهون لعنتی!‬

‫و بکهیون که توی حال و هوای خودش بود رو از جا پروند‪.‬‬


‫بکهیون با اخم سرشو بلند کرد تا جونگینو بخاطر داد زدنش‬
‫دعوا کنه اما با دیدن پسری که به سختی به سمتش میومد‪،‬‬
‫نفهمید چجوری از جا پرید و قبل ازینکه سهون قدم بعدیشو‬
‫برداره خودشو بهش رسوند و دستاشو دور کمرش حلقه کرد‪.‬‬

‫‪653‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫سهون که باالخره بعد از یه هفته بکهیون رو میدید لبخندی زد‬


‫و تکیه شو به یکی از عصاهاش داد تا بتونه با دست بیکارش‬
‫بکهیونو بغل کنه و بکهیون که فکر نمیکرد دیگه بتونه پسری‬
‫که بغلش کرده بود رو ببینه‪ ،‬با صدای بلندی زد زیر گریه‪.‬‬

‫جونگین با کمی تاخیر خودشو به اون دوتا رسوند و همونطور‬


‫که به شونه ی سهون میزد سعی کرد بکهیونو آروم کنه اما‬
‫پسر کوتاه تر بی توجه به جونگین سرشو بیشتر توی سینه ی‬
‫سهون فرو برد و فین فین کرد‪.‬‬

‫‪+‬هی بیخیال‪ ...‬چرا داری گریه میکنی؟! سهون که دیگه اینجا‬


‫پیشته!‬

‫جونگین با لبخند گفت و مشغول نوازش کمر بکهیون شد و‬


‫سهون که از و اکنش بکهیون تعجب کرده بود سوالی به‬
‫جونگین نگاه کرد‪.‬‬

‫_چشه؟!‬

‫‪654‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫به آرومی از جونگین پرسید و جونگین هم مثل خودش آروم‬


‫جواب داد‪.‬‬

‫‪+‬از دیدن دوباره ت اشک شوق میریزه‪ .‬چیزی نیس!‬

‫سهون که متوجه لحن طعنه آمیز جونگین شده بود بکهیون‬


‫رو کمی از خودش فاصله داد و با دیدن چشمهای سرخ و‬
‫صورت خیسش‪ ،‬آهی کشید‪.‬‬

‫_خدای من یعنی انقد مهمم که یه هفته نبودنم باعث بشه‬


‫اینجوری گریه کنی؟‬

‫بکهیون بینیشو باال کشید و جونگین بجاش جواب داد‪.‬‬

‫‪+‬باورت نمیشه اگه بگم کار این یه هفته ش همین بوده‪.‬‬

‫سهون با تعجب به بکهیون نگاه کرد و بکهیون چشم غره ای‬


‫به جونگین رفت‪.‬‬

‫_بهتره زیپ دهنتو بکشی کیم جونگین‪.‬‬

‫‪+‬خداروشکر‪ ...‬دوباره برگشت به تنظیمات اولیه ش‪.‬‬

‫‪655‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با خنده گفت و بکهیون با آرنجش به پهلوی جونگین‬


‫ضربه زد‪.‬‬

‫_بهتره بریم بشینیم‪ .‬خسته میشه پات اینجوری‪.‬‬

‫بکهیون با نگرانی گفت و عذاب وجدانش وقتی پای گچ گرفته‬


‫ی سهون رو دوباره دید‪ ،‬باعث شد اشک جدیدی توی‬
‫چشماش جمع بشه‪.‬‬

‫سهون لبخندی زد و بکهیون و جونگین بهش کمک کردن روی‬


‫یکی از نیمکت های توی حیاط مدرسه بشینه‪.‬‬

‫_آه‪ ...‬شاید بهتر باشه از ویلچر استفاده کنم این عصا ها واقعا‬
‫اذیت میکنن‪.‬‬

‫سهون به آرومی گفت و بکهیون لبشو گاز گرفت‪.‬‬

‫_متاسفم‪.‬‬

‫بکهیون با بغض گفت و سهون ابرویی باال انداخت‪.‬‬

‫_چرا؟!‬

‫‪656‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_بخاطر من‪...‬‬

‫_بس کن بیون‪ .‬مردم توی دعوا که قربون صدقه ی هم‬


‫نمیرن‪ .‬یا میزنی یا میخوری‪.‬‬

‫سهون با لبخند بین حرفش پرید تا شاید از حس بد بکهیون‬


‫کم کنه اما پسر کوتاه تر دوباره خودشو توی بغل سهون‬
‫انداخت و باعث شد جونگین چشماشو بچرخونه‪.‬‬

‫‪+‬فیلم هندیش نکن بکهیون‪ .‬این احمق تاوان حماقتش و‬


‫اومدن به این جهنمو پس داد‪.‬‬

‫سهون همونطور که یه دستشو روی کمر بکهیون میکشید با‬


‫دست دیگه ش انگشت وسطشو به جونگین نشون داد‪.‬‬

‫_معذرت میخوام و‪ ...‬خوشحالم که برگشتی‪.‬‬

‫بکهیون بعد از جداشدن دوباره ش از سهون گفت و سهون‬


‫ابرویی باال انداخت‪.‬‬

‫‪657‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_دلیل معذرت خواهیتو نمیدونم ولی‪ ...‬خوشحالیت معنیش‬


‫اینه که دلت برام تنگ شده بود؟!‬

‫سهون با شیطنت پرسید و گونه های بکهیون رنگ گرفتن‪.‬‬

‫_خوشحالیم بخاطر اینه که فرشته ی نجاتم برگشته‪.‬‬

‫بکهیون اما جوری جواب داد که به نظر برسه بیشتر نگران‬


‫سالمتی و حفظ جون خودش بوده‪.‬‬

‫_اما مامانم گفت اونا رو اخراج کردن و دیگه کسی نیس بهت‬
‫زور بگه فسقلی‪.‬‬

‫_خب‪ ...‬خب‪ ...‬که چی نمیشه یکی دیگه بخواد اذیتم کنه؟!‬

‫بکهیون با کمی فکر و مکث گفت و سهون و جونگین به خنده‬


‫افتادن‪.‬‬

‫‪+‬فقط کافیه زر زیادی نزنی و راستشو بگی بیون‪.‬‬

‫جونگین با تمسخر گفت و بعد به سهون نگاه کرد‪.‬‬

‫‪658‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬این هفته به اندازه ی موهای سر هر سه تامون بهم گفت‬


‫دلش برات تنگ شده‪.‬‬

‫سهون ابرویی باال انداخت و به بکهیون نگاه کرد‪.‬‬

‫_خب میتونستی بیای خونه مون و ببینیم‪.‬‬

‫‪+‬من بهش پیشنهاد دادم ولی قبول نکرد‪ .‬گفت خجالت‬


‫میکشه و ازینجور اراجیف‪.‬‬

‫جونگین باز هم بجای بکهیون جواب داد و بکهیون رسما داد‬


‫زد‪.‬‬

‫_یا کیم جونگین خفه شو و انقد بجای من حرف نزن‪ .‬خودم‬


‫یه زبون شصت متری دارم!‬

‫جونگین که انگار با برگشتن سهون انرژی مضاعف گرفته بود‪،‬‬


‫کرمش هم گرفته بود بکهیون رو به تالفی قبال اذیت کنه و‬
‫راضی از موفقیتش با صدای بلند خندید‪.‬‬

‫‪659‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬نمیدونی دیدن حرص خوردنت چه کیفی داره بیون‪ .‬میتونم‬


‫تا آخر عمر با تعریف کردن حال و روزت تو این یه هفته‪ ،‬تالفی‬
‫تمام کرمایی که سرم ریختی رو در بیارم‪.‬‬

‫بکهیون که بیشتر از این تحمل نداشت جونگین حرصش بده‬


‫از پشت سر مشتی روونه ی بازوی جونگین کرد و جونگین‬
‫براش زبونک دراورد‪.‬‬

‫‪+‬اگه دوست نداری بشنوی میتونی بلند شی بری‪ .‬مثل‬


‫همیشه!‬

‫جونگین با ابروی باال انداخته گفت و بکهیون غرید‪.‬‬

‫_یا چطوره تو گورتو گم کنی و بذاری منو سهون تنها باشیم؟!‬

‫بکهیون با حالت کفری گفت و جونگین همونطور که میخندید‬


‫از روی نیمکت بلند شد‪.‬‬

‫‪+‬باشه‪ .‬میرم و اجازه میدم مرغ عشق های تازه بهم رسیده‬
‫مون خلوت کنن‪.‬‬

‫‪660‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_یااا کیم جونگیننننن‪...‬‬

‫بکهیون داد زد و جونگین با خنده ازشون فاصله گرفت‪.‬‬

‫_مرغ عشق؟! ببینم واقعا دلت برام تنگ شده بود؟!‬

‫سهون با نیشخند پرسید و بکهیون گونه های دوباره رنگ‬


‫گرفته شو پوشوند‪.‬‬

‫_اون عوضی! خب ‪ ...‬آره‪.‬‬

‫بکهیون با صدای آرومی جواب داد و بعد برای منحرف کردن‬


‫بحث به پای سهون اشاره کرد‪.‬‬

‫_خیلی درد داره؟!‬

‫_نه زیاد‪ .‬فقط خیلی سنگین شده و به سختی میتونم‬


‫تکونش بدم‪.‬‬

‫سهون همونطور که به بکهیون خیره بود جواب داد و پسر‬


‫کوتاه تر زیر نگاه خیره ش معذب شد‪.‬‬

‫‪661‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_شنیدم مامانت گفت نمیذاره دیگه بیای این مدرسه و‬


‫منتقلت میکنه مدرسه ی قبلیت‪.‬‬

‫بکهیون با ناراحتی گفت و سهون سری تکون داد‪.‬‬

‫_هوم! راستش کارای انتقالمو انجام داده و امروزم برای‬


‫خداحافظی ازت اومدم‪.‬‬

‫بکهیون با نگرانی و ترس به سهون نگاه کرد و پسر بلند تر‬


‫لبخند کمرنگی زد‪.‬‬

‫_ولی‪ ...‬ولی من ‪ ...‬فکر کردم‪...‬تو برگشتی ‪ ...‬چون‪ ...‬میخوای‬


‫درستو اینجا ادامه بدی‪.‬‬

‫بکهیون به سختی گفت و سهون نگاهشو ازش گرفت‪.‬‬

‫_میدونی‪ ...‬شاید حق با جونگین باشه‪ .‬اومدنم از اول به این‬


‫مدرسه حماقت بود‪ .‬به هر حال من هر کاری که خانواده م بگن‬
‫رو انجام میدم‪.‬‬

‫‪662‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫سهون با لحنی که هیچ شوخی ای داخلش نبود گفت و‬


‫بکهیون ازون همه جدیت لرزید‪.‬‬

‫_یعنی‪ ...‬واقعا‪ ...‬میخوای بری؟!‬

‫_نباید برم؟!‬

‫_نه‪ ...‬یعنی‪ ...‬آخه من‪...‬‬

‫_تو چی؟!‬

‫_نمیشه نری؟!‬

‫_چرا؟!‬

‫سهون پرسید و بکهیون برای جواب دادن بهش کمی مکث‬


‫کرد‪.‬‬

‫_من دوست داشتم تو اینجا بمونی‪.‬‬

‫_دوست داشتی؟! یعنی االن دوست نداری؟!‬

‫سهون پرسید و بکهیون گیج و کالفه غرید‪.‬‬

‫_لعنتی‪ ...‬االنم میخوام بمونی‪.‬‬

‫‪663‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_چرا؟!‬

‫سهون با جدیت پرسید و برای گرفتن جواب به بکهیون زل‬


‫زد‪.‬‬

‫_خب‪...‬‬

‫بکهیون بین گفتن و نگفتن حسش به سهون مردد بود‪.‬‬

‫_چون من‪ ...‬بهت‪...‬‬

‫_تو به من چی بکهیون؟! بگو!‬

‫سهون با اخم به گفتن تشویقش کرد‪.‬‬

‫_چون من توی لعنتی رو دوست دارم اوه سهون عوضی‪.‬‬

‫بکهیون همزمان با چکیده شدن قطره اشکش داد زد و سهون‬


‫نفس عمیقی کشید‪.‬‬

‫_گفتنش انقدر سخت بود؟!‬

‫_چی؟!‬

‫‪664‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون همونطور که سعی میکرد جلوی اشکاشو بگیره‬


‫پرسید و سهون ابروهاشو باال انداخت‪.‬‬

‫_انقدر سخت بود حستو بهم بگی؟!‬

‫_من‪...‬‬

‫_من میدونستم بکهیون! یعنی جونگین بهم همه چیو گفت‪.‬‬


‫اینکه چجوری پیشش به دوست داشتن من اعتراف کردی و‬
‫این یه هفته با نبودنم چه جهنمی برای خودت ساختی‪ .‬فقط‬
‫نمیدونم چرا بجای این کارا با خودم حرف نزدی و بهم‬
‫نگفتیش‪.‬‬

‫_جونگین بهت گفت؟!‬

‫بکهیون با تعجب پرسید و سهون سر تکون داد‪.‬‬

‫_اون لعنتی‪ ...‬یعنی اون سواالی چند دقیقه پیش‪ ...‬همه ش‬


‫فیلمتون بود؟!‬

‫بکهیون با اخم پرسید سهون باز هم سر تکون داد‪.‬‬

‫‪665‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_اگه جونگین نمیگفت و فیلم بازی نمیکردیم که من چیزی‬


‫نمیدونم قرار نبود بهم بگی؟!‬

‫سهون با جدیت پرسید و بکهیون نگاهشو ازش گرفت‪.‬‬

‫_من یه احمقم؟!‬

‫بکهیون به تلخی پرسید و سهون سر تکون داد‪.‬‬

‫_چرا اینو میگی؟!‬

‫_بخاطر اینکه توی یه نگاه ازت خوشم اومد و بهت عالقه مند‬
‫شدم!‬

‫_نه بکهیون‪ ...‬نه‪ ...‬تو احمق نیستی! فقط قلبت زیادی‬


‫عجوله! جونگین بهم گفت که همیشه دنبال یه نفر بودی که‬
‫بهت توجه نشون بده و ازت محافظت کنه اما هیچوقت‬
‫نتونستی موفق شی و هربار که شکست خوردی تصمیم‬
‫گرفتی یه نفر دیگه رو جایگزین قبلی کنی‪ ...‬اما‪ ...‬بذار یه‬
‫چیزی بپرسم ازت‪ .‬تو تا حاال برای هر کدوم ازون آدمایی که‬
‫خواستی بهشون نزدیک شی گریه کردی؟!‬

‫‪666‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_نه!‬

‫بکهیون با گیجی جواب داد و سهون لبخند کمرنگی زد‪.‬‬

‫_پس االن دیگه مطمئنی که هر بار دنبال آدم اشتباهی‬


‫بودی؟!‬

‫بکهیون با مکث سر تکون داد و سهون اینبار بهش یه لبخند‬


‫کامل زد‪.‬‬

‫_درباره ی من چی؟! فکر میکنی منم مثل اونام و با رفتنم‬


‫ازینجا فراموشم میکنی و میری سراغ یکی دیگه؟!‬

‫_نه!‬

‫بکهیون بی وقفه و مطمئن جواب داد و سهون موهاشو بهم‬


‫ریخت‪.‬‬

‫_پس تو واقعا منو دوست داری!‬

‫_معلومه و شکی بهش ندارم‪.‬‬

‫سهون سری تکون داد و بکهیون اینبار جدی شد‪.‬‬

‫‪667‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_اما تو واقعا میخوای بری؟!‬

‫_راه دیگه ای دارم؟!‬

‫_اگه من بخوام بمونی چی؟!‬

‫_تو میخوای؟!‬

‫_میخوام لعنتی‪ .‬هیچ چیزیو مثل این نخواستم‪ .‬من نمیتونم‬


‫رفتنتو تحمل کنم‪.‬‬

‫بکهیون صادقانه اعتراف کرد و سهون لبخند دندون نمایی زد‪.‬‬

‫_پس میمونم‪.‬‬

‫_واقعا؟! اما خانواده ت چی؟! اونا‪...‬‬

‫_درسته که اونا ازم خواستن برگردم به مدرسه ی قبلیم ولی‬


‫من به اندازه ای بزرگ شدم که بتونم برای خودم و کارهایی‬
‫که میخوام بکنم تصمیم بگیرم‪.‬‬

‫_یعنی میخوای به حرفشون گوش ندی؟!‬

‫بکهیون با تعجب و بهت پرسید و سهون اخم کرد‪.‬‬

‫‪668‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_این همون چیزی نیست که تو میخوایش؟!‬

‫_من نگفتم به خانواده ت توجه نکن‪.‬‬

‫_دیوونه م کردی بکهیون‪ .‬باالخره تکلیفمونو مشخص کن‪.‬‬


‫بمونم یا نه؟!‬

‫_بمون!‬

‫بکهیون بالفاصله جواب داد و سهون با صدا خندید‪.‬‬

‫_فسقلی پر دردسر‪.‬‬

‫_نیستم!‬

‫بکهیون بر خالف قندی که توی دلش از گرفتن این لقب آب‬


‫شده بود اعتراض کرد و سهون بی توجه به اعتراضش اونو‬
‫سمت خودش کشید و دستاشو دورش حلقه کرد‪.‬‬

‫_به راحتی بین بازوهام گم میشی پس هستی!‬

‫‪669‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون اینبار بجای اعتراض خودشو به سهون بیشتر‬


‫چسبوند و همونطور که کبودی های کمرنگ شده ی صورتش‬
‫رو لمس میکرد‪ ،‬به آرومی زمزمه کرد‪.‬‬

‫_ممنون که کنارم موندی!‬

‫_همه ش هم بخاطر تو نبود‪ .‬من از اولشم بخاطر جونگین‬


‫اومدم اینجا‪.‬‬

‫سهون با شیطنت گفت و بکهیون خودشو تو بغل تکون داد‬


‫تا ازش جداشه‬

‫_عوضی ازت بدم میاد‪.‬‬

‫_قبول نیس چون هنوز پنج دقیقه نشده اعتراف کردی‬


‫دوستم داری‪.‬‬

‫_خب که چی؟! حرفمو پس میگیرم‪.‬‬

‫_باشه منم ازین مدرسه میرم‪.‬‬

‫‪670‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫سهون با تقلید از لحن بکهیون جوابشو داد و بکهیون روشو‬


‫ازش گرفت‪.‬‬

‫_عوضی دیک فیس!‬

‫_االن قهر کردی؟!‬

‫_مهم نیستی برام که بخوام قهر کنم‪.‬‬

‫بکهیون با لحن بیخیاالنه ای جواب داد‪ .‬سهون نیشخندی زد‬


‫و بعد از چند ثانیه همونطور که زانوی پای آسیب دیده شو‬
‫گرفته بود نالید‪.‬‬

‫_آی‪ ...‬آی‪ ...‬لعنتیییی چقدر درد میکنه!‬

‫بکهیون با ترس سمتش برگشت و همونطور که دستشو روی‬


‫دست سهون میذاشت با نگرانی پرسید‪.‬‬

‫_چیشد؟! باید بریم درمانگاه؟!‬

‫سهون با نیشخند قبلش دستشو از روی زانوش برداشت و‬


‫بکهیون با فهمیدن اینکه کار سهون یه نقشه بوده غرید‪.‬‬

‫‪671‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_منو مسخره میکنی؟!‬

‫_که برات مهم نیستم نه؟!‬

‫_خفه شو اوه سهون‪.‬‬

‫_خفه بشم دیگه فرشته ی نجاتی نداریا!‬

‫بکهیون پوفی کرد و از روی نیمکت بلند شد‪.‬‬

‫_بلند شو بریم‪.‬‬

‫_کجا؟!‬

‫سهون پرسید‪.‬‬

‫_میخوام ببرم خفه ت کنم‪.‬‬

‫بکهیون با حرص گفت و سهون پوزخندی زد‪.‬‬

‫_تو با این هیکل فسقلیت‪ ،‬مطمئنی از پسم بر میای؟!‬

‫_لعنتی انقد ریزه بودنمو مسخره نکن و پاشو! میخوام روی‬


‫گچ پات یادگاری بنویسم‪.‬‬

‫‪672‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_این کارای دخترونه! جونگین میگفت پریود میشی‪ .‬نکنه‬


‫واقعا دختری؟!‬

‫_یا اوه سهون!‬

‫_چیه خب؟! اشکت دم مشکته‪ ،‬پریود هم میشی‪ ،‬ازین کارای‬


‫دخترونه هم خوشت میاد‪.‬‬

‫_قول میدم اول تو و بعد اون کیم جونگین کونی رو با دیکم‬


‫خفه کنم!‬

‫_با اینکه فکر نمیکنم خالل دندونت قابلیت خفه کردن کسی‬
‫رو داشته باشه ولی دوست دارم قبل از مردنم یادگاریتو روی‬
‫گچ پام ببینم‪.‬‬

‫سهون با خباثت گفت و بکهیون جلوی خودشو گرفت که با‬


‫زانو وسط پاهاش نزنه‪.‬‬

‫_پس اول شکل خالل دندونمو بزرررررگ روی گچ پات‬


‫میکشم و بعدش باهاش خفه ت میکنم‪ .‬هر چند میترسم از‬
‫ترس دیدن شکلش آب دهنت بپره تو گلوت و زودتر خفه شی!‬

‫‪673‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون با حرص جواب داد و سهون همونطور که با کمک‬


‫عصاهاش از روی نیمکت بلند میشد خندید‪.‬‬

‫_یعنی انقد زشت و ترسناکه دیکت؟!‬

‫بکهیون که دیگه داشت جلوی زبون سهون کم میاورد داد زد‪.‬‬

‫_از دیک تو خوشکل تره!‬

‫_تو که دیک منو ندیدی از کجا میدونی؟!‬

‫_نیازی نیس ببینمش‪ .‬خوشکل یا زشت بودن دیک هر کسی‬


‫به قیافه ش بستگی داره‪.‬‬

‫بکهیون با حرص جواب داد و سهون دوباره خندید‪.‬‬

‫_مشتاقم کردی شکل دیک خوشکل کوچولوی بیون بکهیونو‬


‫زودتر روی گچ پام ببینم!‬

‫سهون با شیطنت گفت و بکهیون ازینکه نمیتونست تو اون‬


‫موقعیت لگد محکمی نثار باسن پسر قد بلند بکنه‪ ،‬نالید!‬

‫‪674‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫توی مدت زمان کمی کیونگسو تونست خوندن و نوشتن‬


‫حروف الفبا رو کامال یاد بگیره و خانم کانگ بعد از مشورتی‬
‫که با خانم کیم داشت‪ ،‬تصمیم گرفت عالوه بر آموزش زبان‬
‫کره ای‪ ،‬دروس دیگه ای رو هم به پسر پنگوئنی یاد بده‪.‬‬

‫کیونگسو ذهن و هوش خوبی داشت و همه چیز رو خیلی زود‬


‫یاد میگرفت و خانم کانگ بر خالف روزهای اول تدریسش به‬
‫اون‪ ،‬حاال اشتیاق بیشتری تو یاد دادن به کیونگسو پیدا کرده‬
‫بود‪.‬‬

‫کیونگسو با دقت به توضیحات خانم کانگ گوش میداد و‬


‫مسئله های ریاضی رو با سرعت حل میکرد و خانم کانگ با‬
‫گرفتن نتیجه ی دلخواهش پسر شونزده ساله رو تشویق‬
‫میکرد‪.‬‬

‫‪675‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اون حتی گاهی یادش میرفت که پسر کنارش یه نوجوان‬


‫بالغه و موهای نرم و شونه شده ی کیونگسو رو بهم میریخت‬
‫و کیونگسو با بهت بهش خیره میموند‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی!‬

‫کیونگسو بعد از تموم کردن تکالیفش به اتاق جونگین رفت و‬


‫همونطور که کنارش مینشست صداش زد‪.‬‬

‫‪+‬چیزی شده؟!‬

‫جونگین پرسید و کیونگسو با انگشتای دستش بازی کرد‪.‬‬

‫‪-‬خانم کانگ منو دوست داره؟!‬

‫کیونگسو با گیجی پرسید و جونگین ابروهاشو باال انداخت‪.‬‬

‫‪+‬چرا اینو میپرسی؟!‬

‫‪-‬همینطوری‪.‬‬

‫‪676‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو بخاطر دروغ کوچولویی که گفت لبشو گاز گرفت و‬


‫جونگین که میدونست سوال پسر کنارش همینطوری و الکی‬
‫پرسیده نشده بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫‪+‬خانم کانگ کاری کرده یا چیزی گفته که تو این فکرو کردی؟!‬

‫جونگین به آرومی ازش پرسید و کیونگسو دوباره لبشو گاز‬


‫گرفت و این باعث نگرانی جونگین شد‪ .‬نکنه اون زن کیونگسو‬
‫رو ترسونده بود؟!‬

‫‪+‬بهم بگو کیونگسو! حتی اگه چیز بدی باشه من بهت کمک‬
‫میکنم‪.‬‬

‫جونگین همونطور که گونه ی کیونگسو رو نوازش میکرد گفت‬


‫و کیونگسو برای چند لحظه به چشمهای جونگین زل زد‪.‬‬

‫‪-‬خب اون‪ ...‬همه ش موهامو بهم میریزه‪ .‬مثل تو که انجامش‬


‫میدی‪.‬‬

‫‪+‬موهاتو بهم میریزه؟!‬

‫‪677‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با تعجب پرسید و کیونگسو سر تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬کی این کارو میکنه؟!‬

‫‪-‬وق تی که مسئله های ریاضی رو حل میکنم یا به سواالش‬


‫درست جواب میدم‪ .‬اون موهامو بهم میریزه و بهم میگه‪...‬‬
‫میگه‪...‬‬

‫‪+‬چی میگه؟!‬

‫‪-‬کی‪...‬کیو‪..‬ت؟!‬

‫کیونگسو با شک پرسید چون نمیدونست معنی اون کلمه‬


‫چیه و جونگین نفس راحتی کشید‪.‬‬

‫‪ -‬کیوت یعنی چی جونگینی؟! چیز بدیه؟! نباید بذارم دیگه بهم‬


‫اینو بگه؟!‬

‫کیونگسو با نگرانی پرسید و جونگین نتونست خودشو کنترل‬


‫کنه و موهای نرم کیونگسو رو بهم ریخت‪.‬‬

‫‪+‬کیوت یعنی چیزی که االن هستی‪.‬‬

‫‪678‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬چی؟!‬

‫کیونگسو با تعجب پرسید و جونگین بهش لبخند زد‪.‬‬

‫‪+‬خب این یعنی تو بامزه ای‪.‬‬

‫‪-‬بامزه؟!‬

‫‪+‬آره‪ .‬بامزه و شیرین!‬

‫‪-‬مگه اون منو خورده که بدونه شیرینم یا نه؟!‬

‫کیونگسو با تعجب بیشتر گفت و بعد زبونش رو روی پوست‬


‫دستش کشید تا ببینه واقعا شیرینه یا نه! اما خبر نداشت که‬
‫جونگین با دیدن اون کارش چجوری دلش برای این همه‬
‫سادگیش ضعف رفته و وقتی به خودش اومد که داشت تو‬
‫بغل جونگین چلونده میشد‪.‬‬

‫‪+‬چطوری انقد شیرینی تو آخه؟!‬

‫جونگین با ذوق گفت و کیونگسو که داشت تو بغلش پرس‬


‫میشد با صدای خفه ای جواب داد‪.‬‬

‫‪679‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬اما من که شیرین نیستم‪ .‬مزه ی خاصی هم نمیدم میتونی‬


‫امتحان کنی‪.‬‬

‫بعد همونطور که خودشو به زور از جونگین جدا میکرد‬


‫دستشو سمتش دراز کرد تا جونگین هم اونو لیس بزنه و‬
‫طعمشو بچشه!‬

‫جونگ ین اینبار با صدای بلند به خنده افتاد و کیونگسو که‬


‫نمیدونست علت خنده ش چیه لبهاشو آویزون کرد‪.‬‬

‫‪-‬حرف خنده داری زدم؟!‬

‫‪+‬نه‪ ...‬نه‪ ...‬فقط دیگه‪ ...‬از کسی نخواه طعمتو بچشه چون‬
‫معلوم نیس بعدش چه بالیی سرت میاره فسقلی ساده!‬

‫جونگین مابین خنده ش گفت و کیونگسو فقط بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫‪+‬اینکه میگم تو بامزه ای یا شیرینی معنیش این نیست که‬


‫بدنت طعم شیرینی داره‪ .‬منظورم اینه که تو خیلی دوست‬
‫داشتنی و‪ ...‬آه لعنت‪ .‬چجوری بهت بفهمونم آخه؟!‬

‫‪680‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین بعد از تموم شدن خنده ش گفت و کیونگسو سرشو‬


‫کج کرد‪.‬‬

‫‪-‬خب‪ ...‬اگه بامزه یعنی دوست داشتنی‪ ،‬پس خانم کانگ هم‬
‫دوستم داره که بهم اینو میگه؟!‬

‫کیونگسو دوباره سوالشو پرسید و جونگین اخم کمرنگی کرد‪.‬‬

‫‪+‬هوم‪ ...‬شاید اون فقط بخاطر اینکه تو پسر باهوشی هستی‬


‫و سوال ها رو درست جواب میدی اینو بهت میگه و موهاتو‬
‫بهم میریزه ولی اگه دوست نداری این کارو باهات بکنه‬
‫میتونی بهش بگی یا‪...‬‬

‫‪-‬من فقط دوست دارم جونگینی موهامو بهم بریزه و بهم‬


‫بگه‪ ...‬کیوت‪.‬‬

‫کیونگسو وسط حرفش پرید و جونگین بعد از چند لحظه‬


‫سکوت سری تکون داد‪.‬‬

‫‪681‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬خب پس‪ ...‬من میتونم به مامانم بگم که با خانم کانگ راجب‬


‫این مسئله حرف بزنه و بهش بگه که تو ازین کار معذبی‪.‬‬
‫هوم؟!‬

‫‪-‬معذب یعنی چی؟!‬

‫‪+‬یعنی خجالت زده میشی‪.‬‬

‫‪-‬خجالت؟!‬

‫‪+‬آره‪ .‬یعنی دوست نداری بهت دست بزنه‪.‬‬

‫‪ -‬آها‪ .‬پس چرا وقتی تو بهم دست میزنی یا با موهام بازی‬


‫میکنی خجالت نمیکشم و دوست دارم بیشتر انجامش‬
‫بدی؟!‬

‫کیونگسو یهو پرسید و جونگین نفس عمیقی کشید‪.‬‬

‫‪+‬اینو دیگه خودت باید جوابشو بدی‪ .‬من نمیدونم تو چرا‬


‫لمسای منو دوست داری‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی!‬

‫‪682‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬هوم؟!‬

‫‪-‬تو منو دوست داری که بغلم میکنی و موهامو بهم میریزی؟!‬

‫سوال ناگهانی کیونگسو باعث شد جونگین احساس کنه‬


‫بدنش داغ کرده‪ .‬این دیگه چه کوفتی بود که اون بچه‬
‫میپرسید‪.‬‬

‫‪+‬من‪ ...‬خب‪...‬نمیدونم‪.‬‬

‫جونگین باالخره موفق شد جواب بده و این در حالی بود که‬


‫خودش هم میدونست جوابش چیزی نبوده که میخواسته‬
‫بگه‪.‬‬

‫‪-‬ولی من تو رو خیلی دوست دارم!‬

‫کیونگسو خیره به چشمای جونگین گفت و پسر بزرگتر یبار‬


‫دیگه پیچش خوشایند دلش رو حس کرد‪.‬‬

‫«تو داری باهام چیکار میکنی پنگوئن دوست داشتنی پر‬


‫دردسر؟!»‬

‫‪683‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 23‬‬

‫جونگین فکر میکرد بکهیون با پیدا کردن سهون و اعتراف‬


‫کردن بهش دیگه دست از سرش برمیداره و باالخره میتونه‬
‫بعد از مدتها نفس راحتی از دست خودش و کارای پر‬
‫دردسرش بکشه اما اون کامال در اشتباه بود‪.‬‬

‫چون حاال عالوه بر بکهیون‪ ،‬دوست احمق و دراز خودش یعنی‬


‫اوه سهون که کاراش دست کمی از بکهیون نداشت هم یک‬
‫ماهی میشد که سرو کله ش تو مدرسه و کالسش پیدا شده‬
‫بود و جونگین از غیبت های گاه و بیگاه سهون سر کالس ها‬
‫خسته و کالفه شده بود‪.‬‬

‫چون اون دراز لعنتی بعد از خوندن نامه های یواشکی‬


‫بکهیون قبل از شروع کالس ها‪ ،‬عین جن غیبش میزد و‬
‫جونگینو مجبور میکرد که بجاش حاضری بزنه و یجوری‬
‫نبودش رو سر کالس مخفی نگه داره!‬

‫‪684‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین حتی چندباری زده بود به سرش که قید دوستی چند‬


‫ساله ش رو با سهون بزنه و بره به معلمشون همه چی رو بگه‬
‫اما با ز لعنت به اوه سهون که جونگین توانایی خیانت کردن‬
‫بهش رو نداشت‪.‬‬

‫با این حال جونگین فکرش رو نمیکرد که بخواد ساعت آزاد هر‬
‫هفته ش که هیچ کالسی نداشتن رو صرف نگهبانی دادن‬
‫برای اوه سهون و دوست پسر لعنتی دردسرش کنه‪.‬‬

‫چند روز بعد از اینکه سهون گچ پاشو باز کرد اونا با لبخندهای‬
‫احمقانه شون پیش جونگین رفتن و ازش خواستن که بیاد و‬
‫جلوی ورودی دستشویی ها کشیک بده که کسی داخل نیاد‪.‬‬

‫جونگین گیج شد چون نمیدونست دلیل این درخواستشون‬


‫چیه اما وقتی بکهیون با پررویی و بی شرمی بهش گفت اون‬
‫و سهون قراره توی دستشویی چکاری انجام بدن‪ ،‬جونگین‬
‫رنگش کامال از خجالت سرخ شد و تا مرز جیغ زدن رفتن‪.‬‬

‫‪685‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬شما دوتا چه کوفتی تو سرتونه؟! میخواین برین اون تو و با‬


‫هم سکس کنین و ازم میخواین نگهبانتون باشم و نذارم‬
‫کسی بیاد دستشویی؟!‬

‫جونگین با لحنی ترکیبی از ناباوری‪ ،‬خجالت و عصبانیت گفت‬


‫و اینبار سهون جوابشو داد‪.‬‬

‫_هی کیم جونگین! سکس نه! ما فقط یکم با هم ور میریم و‬


‫شاید به یه هندجاب و فوق فوقش بلوجاب ختم بشه! برای‬
‫یه سکس کامل ما نیاز به کاندوم داریم و متاسفانه هیچکدوم‬
‫همراهمون نیست‪ .‬بعدشم تو قرار نیست نذاری کسی تو‬
‫بیاد‪ .‬فقط قبل ازینکه کسی بیاد بهمون عالمت میدی و ما‬
‫کارمونو متوقف میکنیم تا صداش در نیاد‪ .‬همین!‬

‫سهون با خونسردی و لبخند جمله شو تموم کرد و قبل از‬


‫اینکه جونگین بتونه فکش رو از روی زمین جمع کنه بکهیون‬
‫اخم کرد‪.‬‬

‫_خب‪ ...‬فکر نمیکنم زیاد احتیاجی هم به کاندوم باشه نه؟!‬

‫‪686‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_اوه چرا نیازه‪ .‬ازونجایی که تو خصلت های دخترونه ی زیادی‬


‫داری میترسم رحم هم داشته باشی و حامله شی‪ .‬میدونی‬
‫این خیلی بده که تو این سن بخوایم یه بچه بزرگ کنیم!‬

‫سهون با خباثت جواب بکهیون رو داد و بکهیون با جیغ دنبال‬


‫سهون افتاد‪.‬‬

‫_هی عوضی دراز اگه راست میگی وایسا تا بهت نشون بدم‬
‫اونی که حامله میشه کیه!‬

‫جونگین با قیافه ای بی حس به دوستای بی مغزش نگاه‬


‫میکرد و در آخر وقتی سهون داشت از ضربه های بکهیون به‬
‫باسنش فرار میرد و پشت جونگین قایم میشد‪ ،‬جونگین به‬
‫حرف اومد‪.‬‬

‫_به هر حال‪ ...‬هر غلطی که میخواین بکنین‪ ،‬به من ربطی‬


‫نداره چون اصال دوست ندارم گوشای پاکم صدای کارای‬
‫چندش آورتون رو بشنون‪.‬‬

‫‪687‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با چرخی که به چشماش میداد گفت و بکهیون‬


‫پوزخندی زد‪.‬‬

‫_گوشای پاکت؟! بیخیال کیم جونگین یعنی تو تا حاال پورن‬


‫ندیدی که صداشو نشنیده باشی؟!‬

‫_یا شایدم بدون صدا پورن میبینه!‬

‫سهون با خنده گفت و جونگین نفس عمیقی کشید‪.‬‬

‫‪+‬دیده باشم یا نه! چه فرقی میکنه؟ من نمیخوام یه سکس‬


‫زنده رو ببینم‪.‬‬

‫_متاسفانه تو فقط میتونی از صداش لذت ببری نینی عزیزم!‬

‫سهون باز هم با نیشخند گفت و جونگین انگشت وسطشو‬


‫نشون داد‪.‬‬

‫‪+‬هم خودتونو و هم سکستونو گاییدم‪ .‬من نیستم‪.‬‬

‫_لطفا نینی بخاطر دوستیمون‪.‬‬

‫‪+‬دوستیمون بره به درک‪.‬‬

‫‪688‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_انقد یوبس نباش دیگه‪ .‬وقتمون داره تموم میشه‪ .‬لطفا!‬

‫بکهیون مثال خواهش کرد و جونگین چشماشو چرخوند‪.‬‬

‫‪+‬چی به من میرسه این وسط؟ اگه یهو شبح سر برسه و‬


‫مچتونو بگیره منم شریک جرم محسوب میشم!‬

‫_اگه تو انقد لفتش ندی شبح نمیفهمه‪.‬‬

‫بکهیون غرید و سهون ابرویی باال انداخت و گفت‪.‬‬

‫_اگه کمکمون کنی میتونیم دفعه ی بعد سه تایی انجامش‬


‫بدیم هوم؟!‬

‫‪+‬االن این یه پیشنهاده؟! کیو میخوای خر کنی؟! من گی‬


‫نیستم!‬

‫_ریدم به خودت و گرایش کیریت کیم جونگین! اصال برو به‬


‫جهنم‪ .‬خودمون انجامش میدیم‪.‬‬

‫بکهیون با عصبانیت گفت و دست سهون رو کشید و به‬


‫سمت دستشویی ها رفتن و جونگین تا لحظه ای که از دیدش‬

‫‪689‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خارج شدن با بهت بهشون نگاه کرد‪ .‬اون دوتا واقعا کله شون‬
‫خالی خالی بود!‬
‫ِ‬

‫به هر حال جونگین به سمت مخالف قدم برداشت تا ساعت‬


‫آزادش رو بدون مزاحم هاش بگذرونه اما یه چیزی مثل کرم‬
‫توی مغزش در حال وول خوردن بود‪.‬‬

‫«اگه لو برن چی؟!»‬

‫اون کرم‪ ،‬سوالی بود که توی ذهن جونگین هی تکرار میشد و‬


‫بهش استرس میداد‪.‬‬

‫اون اواخر شبح خون آشام بخاطر سختگیری ها و جریمه‬


‫هایی که شده بود‪ ،‬بیشتر از قبل به همه چی نظارت میکرد و‬
‫تنبیهاتش هم صد برابر بدتر از قبل شده بودن‪.‬‬

‫انگار اون مدیر ترسناک تازه فهمیده بود مدیریت کردن یه‬
‫دبیرستان شلوغ و پر از دانش آموزهای دردسرساز چجوریه و‬
‫برای اینکه باز هم کسی نخواد قلدربازی در بیاره و آبروی‬

‫‪690‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫مدرسه و خودش رو ببره‪ ،‬نمیذاشت کسی حتی فکر کرم‬


‫ریختن به سرش بزنه چه برسه به اینکه بخواد انجامش بده!‬

‫و این باعث شد که باالخره جونگین رضایت بده و برگرده تا‬


‫اون دو تا احمق کله خراب رو از خطرات احتمالی نجات بده‬
‫چون لعنت به جفتشون! هر چی که بودن‪ ،‬دوستاش محسوب‬
‫میشدن و دوست نداشت تو دردسر بیفتن‪.‬‬

‫هر چند که مثل دفعه ی قبل امیدی به اینکه بتونن از دست‬


‫شبح قسر در برن نداشت و برای اینکه لو نرن باید نذری‬
‫چیزی میکرد!‬

‫وقتی جونگین به ورودی دستشویی ها رسید‪ ،‬صدای خنده‬


‫ی سهون و بکهیون از یکی از اتاقکا شنیده میشد و تقریبا کل‬
‫دستشویی ها رو پر کرده بود و اون نادون ها با اون‬
‫سروصداشون حتی اگه کسی هم میومد اونجا متوجهش‬
‫نمیشدن و جونگین داشت به این فکر میکرد که اصال براشون‬
‫مهم هست که گیر نیفتن یا نه؟!‬

‫‪691‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬هی‪...‬‬

‫جونگین صداشون زد و بکهیون همونطور که بین خنده هاش‬


‫ناله های کوتاهی هم میکرد که معلوم نبود بخاطر چیه‬
‫جوابشو داد‪.‬‬

‫_کیم جونگین نتونستی ولمون کنی نه؟! یا شایدم اومدی با‬


‫صدای ما خودتو خالی کنی‪.‬‬

‫جونگین چشماشو چرخوند‪.‬‬

‫‪+‬خفه شو و زودتر تمومش کنین‪ .‬با سروصدایی که شما راه‬


‫انداختین شک ندارم چوی تا حاال والدین هردوتونو خبر کرده‬
‫بیان جمعتون کنن‪.‬‬

‫_خرسی صدات نمیذاره لذت ببرم پس ساکت شو‪.‬‬

‫اینبار سهون جواب داد و بکهیون دوباره یه ناله ی بلند کرد‪.‬‬

‫‪+‬دقیقا دارین چه گهی میخورین اون تو؟! مگه داری میکنیش‬


‫اینجوری ناله میکنه؟!‬

‫‪692‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین غر غر کرد و صدای خنده ی دو پسر دیگه بلند شد‪.‬‬

‫_نه‪ ...‬فقط‪...‬‬

‫سهون اومد توضیح بده اما بعد تصمیم گرفت فقط کارشو‬
‫انجام بده و اینبار خودش هم یه ناله ی کوتاه کرد‪.‬‬

‫‪+‬من میرم بیرون نمیتونم تحملش کنم واقعا‪ .‬شما هم به‬


‫نفعتونه زود تمومش کنین‪.‬‬

‫جونگین با ناامیدی گفت و قبل از اینکه کامال ازونجا بیرون بره‬


‫شنید که بکهیون با خنده و صدای ناله مانندش گفت‪.‬‬

‫_یا دیکش بلند شده و میخواد بره خودشو خالی کنه یا واقعا‬
‫حالش بهم خورده ازمون!‬

‫جونگین یبار دیگه سرشو به حالت تاسف تکون داد و برای‬


‫اینکه مطمئن بشه حرف بکهیون راجب دیکش درست نبوده‬
‫به پایین تنه ش نگاه کرد و وقتی تغییری ندید‪ ،‬انگشت‬
‫وسطشو براش باال گرفت‪.‬‬

‫‪693‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫زود تر از چیزی که جونگین فکرش رو میکرد‪ ،‬بکهیون و سهون‬


‫از دستشویی بیرون اومدن و سمتش رفتن‪.‬‬

‫جونگین بخوبی میتونست موهای بهم ریخته و حتی دکمه‬


‫های جا به جا بسته شده پیرهناشون رو ببینه‪.‬‬

‫‪+‬میبینم که زیادی عجله کردین‪.‬‬

‫جونگین با پوزخند گفت و سهون همونطور که برای بکهیون‬


‫بین خودش و جونگین جا باز میکرد‪ ،‬جواب داد‪.‬‬

‫_هوم! شاید چون تو نبودی زیاد نچسبید بهمون و‬


‫گذاشتیمش برای یه وقتی که تو هم باشی!‬

‫بکهیون با خنده به سهون که پوزخند میزد نگاه کرد و جونگین‬


‫بکهیونو که حاال روش افتاده بود و میخندید رو سمت پسر‬
‫دیگه هل داد‪.‬‬

‫‪+‬خودتو بهم نمال بوی سکس میگیرم‪.‬‬

‫‪694‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫سهون بکهیونو سمت خودش کشید و همونطور که با‬


‫انگشت شستش یکی از مارکای تازه ی گردن بکهیون رو‬
‫لمس میکرد جواب داد‪.‬‬

‫_هوم! باید بگم ما سکسی نداشتیم که بوشو بگیری نینی!‬

‫‪+‬پس چه غلطی میکردین اون تو که صدای ناله تون کالغای‬


‫بیچاره رو هم هوایی کرد؟!‬

‫جونگین با اخم و تمسخر پرسید و سهون به بکهیونی که با‬


‫لمس شدن گردنش داشت لباشو گاز میگرفت تا نخنده نگاه‬
‫کرد‪.‬‬

‫_کافیه به این فسقلی یه نگاه بندازی‪.‬‬

‫‪+‬چی؟!‬

‫جونگین گیج پرسید‪.‬‬

‫_بک شدیدا رو گردنش حساسه و صدای خنده ش هم بخاطر‬


‫این بود که با لمسای من قلقلکش میومد‪.‬‬

‫‪695‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با ابروهای باال رفته به بکهیون و بعد به سهون نگاه‬


‫کرد‪.‬‬

‫‪+‬ناله هاتون چی پس؟!‬

‫_بکی بخاطر این مارکا سروصدا میکرد‪.‬‬

‫سهون یکم یقه ی بکهیون رو پایین کشید تا جونگین بتونه‬


‫اونا رو ببینه و جونگین با دیدن لکه های صورتی کمرنگ روی‬
‫پوست پسر کنارش مورمورش شد‪.‬‬

‫_منم‪ ...‬چون یکی با انگشتای ظریفش موهامو چنگ میزد تا‬


‫سرمو از گردنش در بیارم‪ ،‬مینالیدم‪.‬‬

‫سهون ادامه داد و اینبار جونگین به خنده افتاد‪.‬‬

‫‪+‬شما دو تا احمق‪ ،‬به طرز عجیبی خیلی بهم میاین‪.‬‬


‫خوشحالم که یجورایی بهم وصلتون کردم‪.‬‬

‫_تو وصلمون نکردی سیاه سوخته‪ .‬ما از اولشم تو سرنوشت‬


‫هم بودیم‪.‬‬

‫‪696‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون که با جدا شدن دست سهون از گردنش‪ ،‬باالخره از‬


‫هپروت بیرون اومده بود‪ ،‬گفت و ابرویی باال انداخت و جونگین‬
‫پیفی کرد‪.‬‬

‫‪+‬ولی سهون واقعا یه احمقه که تو رو انتخاب کرد‪.‬‬

‫_کونت بسوزه!‬

‫بکهیون گفت و زبونکی براش درآورد‪.‬‬

‫_اذیتش نکن نینی‪ .‬من اصال از انتخابت پشیمون نیستم‬


‫بیبی‪ ،‬با اینکه یکم فسقلی و دردسری‪.‬‬

‫سهون گفت و بکهیون زبونک دیگه ای برای جونگین دراورد‬


‫و به سهون که داشت با لبخند بهش نگاه میکرد خیره شد و‬
‫فقط چند ثانیه طول کشید تا اونا جلوی چشمای جونگین‬
‫لبهای همدیگه رو کوتاه ولی عمیق ببوسن‪.‬‬

‫‪+‬ایییش چندشا‪ .‬گی بازی هاتونو جمع کنید برید تو همون‬


‫دستشویی‪.‬‬

‫‪697‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین غرید و سهون خیسی لب بکهیون رو با انگشتش‬


‫لمس کرد‪.‬‬

‫_اگه یبار امتحانش میکردی اینو نمیگفتی‪ .‬لبای بک خیلی‬


‫خوردنین‪.‬‬

‫سهون با لذت از دوست پسرش تعریف کرد ولی بکهیون و‬


‫جونگین برای چند ثانیه بهم خیره موندن‪ .‬چون لعنت به همه‬
‫چی اونا قبال همدیگه رو بوسیده بودن!‬

‫البته این بکهیون بود که یه بوسه ی ناگهانی از جونگین‬


‫دزدی ده بود و خب جونگین اونقدری شوکه شده بود که حتی‬
‫به اینکه چه حسی ازش بهش منتقل شده فکر نکرده بود‪.‬‬

‫بکهیون زودتر نگاهشو به سهون داد و جونگین به این فکر کرد‬


‫که عجیب به نظر میرسه که بکهیون چیزی از بوسه ش نگفته‪.‬‬

‫_ولش کن بابا‪ ...‬میترسم آخرشم لباش بی هیچ لمسی کپک‬


‫بزنن‪.‬‬

‫بکهیون با تمسخر گفت و جونگین معنا دار بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫‪698‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬تو نگران لبای من نباش‪ .‬حتی اگه کسی هم نباشه که‬


‫ببوسمش آینه هست‪.‬‬

‫_تو‪ ...‬واقعا یه نادونی کیم جونگین‪ ...‬کی از خودش با آینه لب‬


‫میگیره آخه؟! فکرشو بکن‪ ...‬لبات با یه جسم سرد و سخت‬
‫برخورد کنن و وقتی هم تکونشون میدی جوابی ازش نگیری‪.‬‬

‫بکهیون نالید و سهون پشت دستشو نوازش کرد‪.‬‬

‫_بیخیال بیبی! اونم یه روزی موفق میشه یه نفرو ببوسه‪.‬‬


‫شاید تو هشتاد سالگی یه پیرزن که آلزایمر داره و اونو با‬
‫شوهرش اشتباهی گرفته بیاد و لباشو ببوسه‪.‬‬

‫سهون با خباثت و نیشخند گفت و جونگین غرید‪.‬‬

‫‪+‬سهون دیک فیس! مثال من دوستتم‪ .‬اینجوری باید برینی‬


‫بهم؟!‬

‫بکهیون که از تصور بوسه ی پیرزن و جونگین تو هشتاد‬


‫سالگی هم خنده ش گرفته بود و هم چندشش شده بود‪،‬‬
‫چشماشو بست و سرشو به دو طرف تکون داد‪.‬‬

‫‪699‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_عاحححح‪ ....‬تصورش مثل کشیده شدن ناخن روی دیوار‬


‫باعث شد بلرزم‪.‬‬

‫جونگین آهی کشید و از جاش بلند شد‪.‬‬

‫‪+‬حرف زدن با شما دوتا حماقته‪ .‬من میرم و شما با خیال‬


‫راحت کارتونو بکنین‪ .‬فقط مواظب شبح باشین‪.‬‬

‫_هی کجا؟!‬

‫بکهیون با صدای بلند گفت و به جونگین که ازشون دور میشد‬


‫و بعد به سهون نگاه کرد‪.‬‬

‫_تو هم حس میکنی یجوری شد؟!‬

‫_شاید‪.‬‬

‫_میگم هونی!‬

‫_جونم‪.‬‬

‫_چطوره ما هم برای جبران کارایی که برامون کرده یه کیس‬


‫مناسب براش جور کنیم؟‬

‫‪700‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون با ذوق گفت و سهون سرش رو خاروند‪.‬‬

‫_تو کسی رو در نظر داری؟!‬

‫_نه‪ ...‬نمیدونم‪ ...‬ولی خب‪ ...‬فکر میکنم اون زیادی تنهاس و‬


‫با اینکه میگه استریته ولی عرضه ی اینکه یه دخترو هم بکشه‬
‫زیر خودش نداره‪ .‬ما میتونیم بهش کمک کنیم ولی‪.‬‬

‫_چیزی تو سرته؟!‬

‫سهون پرسید و بکهیون نیشخندی شیطانی زد‪.‬‬

‫_تو همکالسی هاتون‪ ...‬دختری هست که از جونگین خوشش‬


‫بیاد؟!‬

‫سهون کمی فکر کرد‪.‬‬

‫_خب من درست نمیدونم ولی سعی میکنم ازش با خبر‬


‫بشم‪.‬‬

‫_خوبه‪.‬‬

‫‪701‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون گونه ی دوست پسرشو نوازش کرد و همونطور که‬


‫بهش لبخند میزد زمزمه کرد‪.‬‬

‫_پس ما ازین لحظه پروژه ی همسریابی برای کیم جونگین رو‬


‫شروع میکنیم!‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫اون روزها به طرز عجیبی بکهیون و سهون سرشون به کاری‬


‫گرم بود و کمتر به جونگین سر میزدن‪.‬‬

‫سهون حتی سر کالس هم که حاضر میشد حواسش به درس‬


‫نبود و دائم داشت به بقیه بچه ها نگاه میکرد و این برای‬
‫جونگین خیلی عجیب و سوال بر انگیز بود که دوست دراز‬
‫احمقش چه مرگش شده‪.‬‬

‫‪702‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫از طرفی اما خوشحال و راضی هم بود چون قرار نبود زیاد‬
‫ازشون متلک بشنوه و جای سهون حاضری بزنه و دردسر‬
‫بکشه‪.‬‬

‫اونا حتی وقتی که جونگین سمتشون میرفت یهو بحثشونو‬


‫قطع میکردن و جونگین بیشتر از قبل بهشون مشکوک شده‬
‫بود چون امکان نداشت دو نفر خرابکار با هم باشن و نقشه‬
‫ی خرابکاری بزرگی نکشن‪.‬‬

‫‪+‬میگم شما دوتا چه مرگتونه؟!‬

‫جونگین وقتی دید بکهیون و سهون با رسیدنش بهشون خفه‬


‫خون گرفتن پرسید و بکهیون سری تکون داد‪.‬‬

‫_هیچی‪.‬‬

‫‪+‬پس چرا تا من میام پیشتون حرفتونو قطع میکنین؟!‬

‫_خب شاید چون تو دوست نداری اونا رو بشنوی و حالت‬


‫ازشون بهم میخوره‪.‬‬

‫‪703‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون گفت و جونگین ابرویی باال انداخت‪.‬‬

‫‪+‬چرت نگو‪ ...‬تو یکی برای اینکه منو اذیت کنی هیچوقت هیچ‬
‫فرصتی رو از دست نمیدی حاال برا من دلسوز شدی؟!‬

‫_کونت میخاره کیم جونگین! وقتی هم که ما نمیخوایم اذیتت‬


‫کنیم خودت گیر میدی‪.‬‬

‫سهون زودتر جواب داد و جونگین شونه ای باال انداخت‪.‬‬

‫‪+‬هوم‪ ...‬ولی به نظرم شما دوتا یه چیزایی تو سرتونه و هر چی‬


‫هم هس خوب نیس‪ .‬به نفعتونه برای من نقشه ای نکشیده‬
‫باشین‪.‬‬

‫جونگین گفت و بکهیون سر تکون داد‪.‬‬

‫_چه نقشه ای بابا مگه بیکاریم؟!‬

‫‪+‬به هر حال‪ ...‬من زودتر میرم خونه‪.‬‬

‫جونگین خداحافظی کرد و به محض دور شدنش بکهیون رو‬


‫به سهون چرخید‪.‬‬

‫‪704‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_خب چیشد؟!‬

‫_متاسفانه هیچ دختری تو این مدرسه ی خراب شده نیس‬


‫که از نینی خوشش بیاد‪.‬‬

‫بکهیون ابرویی باال انداخت‪.‬‬

‫_از بس یوبسه‪ .‬منم اگه دختر بودم نمیرفتم سمتش‪.‬‬

‫بکهیون با چرخی که به چشماش میداد گفت و سهون به‬


‫خنده افتاد‪.‬‬

‫_درسته‪ ...‬تو یکی که اصال خودتو براش جر نمیدادی!‬

‫_مهم اینه که االن برای تو خودمو پاره میکنم‪.‬‬

‫بکهیون با اعتماد بنفس گفت و سهون موهاشو بهم ریخت‪.‬‬

‫_نیازی نیست تو اینکارو بکنی بیبی! خودم از پسش بر میام‪.‬‬

‫_خفه شو دیک فیس!‬

‫بکهیون غرید‪.‬‬

‫‪705‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_بگو ببینم از بین پسرا چی؟ کسی هس که ازش خوشش‬


‫بیاد‪.‬‬

‫_هوم‪ ...‬عجیبه اما دو سه نفری هستن‪.‬‬

‫_بینگووووو‪ ...‬خودشه‪...‬کون لق اون جیغ جیغو های پریود‪.‬‬


‫ما یه ددی پرفکت برا جونگین پیدا میکنیم‪.‬‬

‫بکهیون با شوق بین حرف سهون پرید و سهون ابرویی باال‬


‫انداخت‪.‬‬

‫_و شایدم یه بیبی کردنی!‬

‫_هوم‪ ...‬هر چند به جونگین امیدی ندارم که کسیو بکنه ولی‬


‫موافقم‪ .‬پس شروع میکنیم‪.‬‬

‫_اما یه مشکلی هس‪.‬‬

‫سهون با شک گفت و بکهیون سرشو کج کرد‪.‬‬

‫_چی؟!‬

‫‪706‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_اگه اون استریته ما چجوری باید یه پسرو بندازیم تو‬


‫بغلش؟!‬

‫بکهیون سرشو خاروند و چند لحظه فکر کرد و بعد همونطور‬


‫که یه نیشخند شیطانی رو لباش مینشست گفت‪.‬‬

‫_همونطور که میخواستم از گرایش چوی با خبر بشم!‬

‫بعد چشمکی زد و ادامه داد‪.‬‬

‫_موافقی فردا بریم خونه ی خرس قهوه ای؟!‬

‫_چی تو سرته؟!‬

‫_هوم‪ ...‬کافیه فقط یه فیلم براش پلی کنیم و ‪ ...‬همه چی‬


‫تمومه‪.‬‬

‫بکهیون با لبخند ترسناکش گفت و سهون با اینکه از جواب‬


‫دادن نقشه شون مطمئن نبود تصمیم گرفت دوست پسرشو‬
‫همراهی کنه‪.‬‬

‫‪707‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫روز بعد جونگین وقتی از مدرسه برگشت خونه کیونگسو توی‬


‫حمام بود‪ .‬پسر پنگوئنی دیگه خودش میتونست کارهای‬
‫شخصیشو انجام بده و نیازی نبود که بهش بگن کی باید بره‬
‫حموم‪.‬‬

‫خانم کیم ناهار جونگینو زودتر بهش داد و جونگین گفت‬


‫میتونه منتظر بمونه تا کیونگسو از حموم بیرون بیاد‪.‬‬

‫_کیونگسو گفت فعال گرسنه نیست‪.‬‬

‫خانم کیم گفت و جونگین سری تکون داد و مشغول خوردن‬


‫شد و همزمان با تموم شدن غذاش‪ ،‬کیونگسو از حموم بیرون‬
‫اومد‪.‬‬

‫اون پسر جوری خودشو بین حوله ش پوشونده بود که‬


‫صورتش به سختی دیده میشد‪.‬‬

‫‪-‬سالم جونگینی‪.‬‬

‫‪708‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو با لبخند گفت و جونگین جوابشو داد‪.‬‬

‫‪+‬زود لباساتو بپوش و موهاتو خشک کن‪.‬‬

‫کیونگسو سری تکون داد و داخل اتاق جونگین رفت و‬


‫جونگین ظرفهای ناهارش رو توی سینک گذاشت‪.‬‬

‫_راستی سهون گچ پاشو باز کرد؟!‬

‫خانم کیم پرسید و جونگین سر تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬آره ولی همین روزاس که دوباره خودشو چالق کنه‪.‬‬

‫_چطور؟!‬

‫‪+‬اون احمق نمیتونه یه جا بشینه و همه ش دنبال دردسره‪ .‬از‬


‫وقتی هم که با بکهیون دوست شده‪ ،‬آمار خرابکاریش داره‬
‫باالتر میره‪.‬‬

‫خانم کیم خندید و جونگین بعد از تشکر ازش به اتاقش رفت‬


‫تا درسای روز بعدش رو چک کنه‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی!‬

‫‪709‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫با ورودش به اتاق کیونگسو سمتش چرخید و صداش زد‪.‬‬

‫‪+‬چیزی شده؟!‬

‫‪-‬اوممم‪...‬خب‪ ...‬چیزه من امروز یه فیلم دیدم تو تلویزیون‬


‫وقتی مامانت خواب بود‪.‬‬

‫کیونگسو گفت و بعد همونطور که جونگین ازش میخواست‬


‫کنارش روی تخت نشست‪.‬‬

‫‪+‬خب!‬

‫‪-‬من یه چیزی دیدم و االن یه سوال تو ذهنمه‪.‬‬

‫جونگین با اخم کمرنگی به کیونگسو نگاه کرد‪.‬‬

‫«نکنه چیز نامناسبی دیده باشه؟!»‬

‫‪+‬اون چی بود؟!‬

‫جونگین به آرومی پرسید و کیونگسو لبشو گاز گرفت‪.‬‬

‫‪ -‬خب یه دختر و پسر بودن که‪ ...‬با هم میرفتن مدرسه و پسره‬


‫به بقیه دوستاش میگفت از دختره خوشش میاد اما نمیدونه‬

‫‪710‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫چجوری بهش بگه‪ .‬بعد یکی از دوستاش بهش گفت که باید‬


‫یکاری بکنه که مطمئن شه دختره ازش خوشش میاد یا نه؟‬

‫اخم جونگین پررنگ تر شد چون نمیدونست بعد از اون‪،‬‬


‫کیونگسوی معصومش چی دیده‪.‬‬

‫‪+‬خب؟!‬

‫‪-‬بعدش پسره یجای خلوت دختره رو بین خودش و دیوار گیر‬


‫انداخت و بعد‪ ...‬بعد‪...‬‬

‫جونگین میتونست حدس بزنه بعدش چی شده اما‬


‫میخواست کیونگسو خودش بگه‪.‬‬

‫‪+‬بعدش چیشد؟!‬

‫‪-‬بعدش اون پسر‪ ...‬لباشو گذاشت روی لبای دختره و‪ ...‬یکم‬


‫همونجوری موندن و بعد که یکم ازش فاصله گرفت بهش‬
‫گفت دوستش داره‪.‬‬

‫‪711‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو با لپ های سرخ شده ش توضیح داد و جونگین‬


‫آهی کشید‪.‬‬

‫‪+‬امان ازین فیلم های مدرسه ای درجه سه! خب حاال کجای‬


‫این برات سوال برانگیز بوده؟!‬

‫‪ -‬خب‪ ...‬من داشتم به این فکر میکردم که اگه برای اینکه‬


‫بخوایم به بقیه بگیم دوستشون داریم‪ ،‬الزمه که اونجوری‪...‬‬
‫یعنی اون کارو بکنیم‪ ،‬پس منم میتونم انجامش بدم؟!‬

‫کیونگسو با َ‬
‫شک و خجالت پرسید و جونگین چشماشو گرد‬
‫کرد‪.‬‬

‫‪+‬اول اینکه برای گفتن دوست دارم به بقیه الزم نیست حتما‬
‫اونکارو بکنی‪ .‬دوم اینکه اسم اون کار بوسیدنه و ببینم تو به‬
‫کی میخوای اعتراف کنی؟!‬

‫جونگین نمیدونست چرا از شنیدن اون جمله حسودیش‬


‫شده و حرصش گرفته‪ .‬یعنی اون پنگوئن کیو دوست داشت؟!‬

‫‪712‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬من‪ ...‬فقط میخواستم تو رو اونجوری‪ ...‬یعنی ببوسم‬


‫جونگینی!‬

‫‪+‬منو؟!‬

‫جونگین با دهنی که از تعجب باز شده بود پرسید و کیونگسو‬


‫لباشو آویزون کرد‪.‬‬

‫‪-‬اشکالی داره؟!‬

‫‪+‬خب‪ ...‬خب‪...‬‬

‫جونگین نمیدونست باید چی جواب بده‪ .‬نمیتونست که یه‬


‫سره به کیونگسو بگه اون به جنس موافقش تمایلی نداره‬
‫چون لعنت به اون بچه که هنوز هیچی ازین چیزا نمیدونست‪.‬‬

‫‪+‬تو قبال به من گفتی دوستم داری پس نیازی به بوسیدن‬


‫نیست‪ .‬در ضمن حتما الزم نیست که لبای یه نفرو ببوسی‬
‫برای اینکه بهش بگی دوستش داری‪ .‬تو میتونی نوازش یا‬
‫لمسش کنی‪ ،‬دستشو بگیری‪ ،‬بغلش کنی یا گونه شو‬
‫ببوسی‪ .‬میفهمی چی میگم؟!‬

‫‪713‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬اما چی میشه اگه من بخوام لبتو ببوسم؟!‬

‫کیونگسو مظلومانه پرسید جونگین چشماشو بست‪.‬‬

‫‪+‬خب‪ ...‬اینکه دو تا پسر همدیگه رو ببوسن توی کشور ما‬


‫یجورایی غیر قانونی و بده‪ .‬بعدش هم تو باید مطمئن باشی‬
‫کسی که میخوای بهش اعتراف کنی‪ ،‬به پسرها عالقه داره‪.‬‬
‫اگه اون از پسرا خوشش نیاد‪ ،‬تو نمیتونی ببوسیش چون اون‬
‫پست میزنه و ممکنه دعوات هم بکنه‪.‬‬

‫‪-‬تو چی؟! تو از پسرا خوشت میاد؟!‬

‫کیونگسو ناعادالنه سوالهای سختی از جونگین میپرسید و‬


‫جونگین نمیدونست چجوری به اون بچه جواب بده که هم‬
‫ناراحت نشه و هم برداشت اشتباه نکنه‪.‬‬

‫‪+‬من‪ ...‬از دخترا خوشم میاد کیونگسو‪.‬‬

‫در آخر جونگین فقط تونست همینو بگه و لبهای کیونگسو‬


‫یبار دیگه آویزون بشن‪.‬‬

‫‪714‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬یعنی اگه من بخوام بهت بگم دوست دارم منو پس میزنی‬


‫و دعوام میکنی؟!‬

‫‪+‬خدای من‪ ...‬صبر کن! ببینم تو چرا منو دوست داری؟!‬

‫‪-‬تو باهام مهربونی‪ .‬گذاشتی بیام تو اتاقت و رو تختت بخوابم‪.‬‬


‫بغلم میکنی‪ .‬با موهام بازی میکنی‪ .‬چیزای جدید یادم میدی‬
‫و کلی چیز دیگه‪.‬‬

‫کیونگسو تند تند و پشت سر هم گفت و جونگین نفس‬


‫عمیقی کشید‪.‬‬

‫‪+‬خب اینا چیزای عادی و معمولین‪ .‬شاید هر کس دیگه ای‬


‫جز تو هم بود من باهاش همین رفتارو داشتم‪.‬‬

‫‪-‬یعنی چی؟‬

‫‪+‬ببین کیونگسو! این چیزایی که بهت میگم رو خوب گوش‬


‫کن چون الزمه بدونیشون و ازت میخوام ناراحت نشی‪.‬‬

‫کیونگسو سر تکون داد‪.‬‬

‫‪715‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬توی زندگی همه ی ما ممکنه افراد زیادی باشن که‬


‫دوستشون داریم‪ .‬مثال پدر و مادر یا خواهر و برادر و‬
‫دوستامون‪ .‬دوست داشتن هر کدوم ازینا با هم فرق داره‪ .‬مثال‬
‫من مامانمو دوست دارم چون کسیه که بخاطرم سختی های‬
‫زیادی کشیده و منو تا اینجا رسونده‪ .‬پدر و خواهرم رو هم‬
‫دوست داشتم و دارم چون خانواده م بودن‪ .‬دوستای کمی‬
‫هم دارم اما اونا هم برام مهمن و بخاطر دوستیمون براشون‬
‫کارای زیادی انجام میدم‪ .‬اما وقتی یکی باشه که حاضر باشم‬
‫براش هر کاری انجام بدم‪ ،‬دوست داشته باشم همیشه‬
‫لبخندشو ببینم‪ ،‬وقتی حرف میزنه صداش بهم آرامش بده و‬
‫وقتی نگاش میکنم حس کنم دارم به قشنگ ترین صحنه ی‬
‫عمرم نگاه میکنم‪ ،‬اون دوست داشتن با بقیه دوست داشتنا‬
‫فرق داره‪ .‬من میتونم مامانمو بخاطر اینکه دوستش دارم بغل‬
‫کنم و ببوسمش اما نمیتونم لباشو ببوسم چون نوع دوست‬
‫داشتنم فرق میکنه‪.‬‬

‫کیونگسو کمی مکث کرد و بعد پرسید‪.‬‬

‫‪716‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬یعنی فقط میشه یه نفرو از لباش بوسید؟!‬

‫‪+‬خب‪ ...‬اون یه نفر‪ ...‬باید مطمئن باشی که واقعا و از ته دلت‬


‫میخوایش‪ .‬البته این نظر شخصی منه‪.‬‬

‫جونگین گفت و امیدوار بود که کیونگسو حرفاشو فهمیده‬


‫باشه‪.‬‬

‫‪ -‬خب‪ ...‬من ‪ ...‬تو رو خیلی دوست دارم اما نمیدونم که تو هم‬


‫منو دوست داری یا نه!‬

‫جونگین ازینکه پسر کوچیکتر رو اینجوری گیج کرده پشیمون‬


‫شد و آهی کشید‪.‬‬

‫‪+‬به نظر من‪ ...‬برای تو هنوز زوده که راجب این صحبت کنی‪.‬‬
‫تو تازه تبدیل به انسان شدی و هنوز خیلی چیزا هست که‬
‫باید راجبش بدونی و تجربه شون کنی‪ .‬اینکه میگی منو‬
‫دوست داری خوبه اما نباید زود تصمیم بگیری و تند بری‪.‬‬
‫شاید من آدم مناسبی برات نباشم کیونگسو و این ممکنه‬
‫بهت صدمه بزنه‪.‬‬

‫‪717‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین همونطور که دستش رو روی شونه ی کیونگسو‬


‫گذاشته بود گفت و کیونگسو به چشماش خیره بود‪.‬‬

‫‪+‬شاید بعدا‪ ...‬یه نفرو دیدی که حتی بیشتر از من دوستش‬


‫داشتی و اون هم‪ ...‬به همون اندازه تو رو دوست داشته باشه‪.‬‬

‫برق چشمهای کیونگسو خاموش شد چون به نظرش میرسید‬


‫جونگین غیر مستقیم بهش فهمونده که اونو دوست نداره و‬
‫کیونگسو نمیدونست چرا حس میکنه سینه ش در حال‬
‫فشرده شدنه‪.‬‬

‫پس قبل ازینکه پسر بزرگتر بتونه چشمهای خیسش رو ببینه‬


‫از کنارش بلند شد و از اتاق بیرون رفت و جونگین رو با عذاب‬
‫وجدان لعنتیش تنها گذاشت‪.‬‬

‫«چه حسی داری ازینکه ناراحتش کردی؟!»‬

‫جونگین تو دلش گفت و بعد به موهاش چنگ انداخت و آهی‬


‫کشید‪ .‬برای کیونگسو درک کردن و قبول این واقعیت ها‬
‫زیادی زود بود و جونگین خیلی تند پیش رفته بود‪.‬‬

‫‪718‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 24‬‬

‫جونگین تا عصر توی اتاقش با کامپیوترش مشغول بود و‬


‫کیونگسو از وقتی از اتاقش بیرون رفته بود‪ ،‬دیگه برنگشته‬
‫بود‪ .‬این نشون میداد که پسر کوچیکتر ازش ناراحته و جونگین‬
‫نمیدونست چطوری باید از دلش در بیاره‪.‬‬

‫‪+‬لعنت بهش!‬

‫جونگین با خودش غرید و دستاشو توی موهاش فرو برد‪ .‬در‬


‫واقع حرفهای جونگین منطقی و درست بودن اما یه پسر‬
‫پنگوئنی چطور میتونست اونا رو درک کنه وقتی که کامال بی‬
‫تجربه و خام بود؟!‬

‫_جونگین‪ .‬بیا بیرون مهمون داری!‬

‫با صدای خانم کیم جونگین باالخره موهای بیچاره شو رها کرد‬
‫و با اخم کمرنگی از روی صندلی پشت میز بلند شد‪.‬‬

‫‪719‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬مهمون؟!‬

‫همونطور که فکرش درگیر مهمون ناخونده ش بود از اتاق‬


‫بیرون رفت و با دیدن سهون و بکهیون که تازه کفش هاشونو‬
‫بیرون میاوردن‪ ،‬آهی کشید‪.‬‬

‫برای تکمیل شدن روز عالیش فقط اون دوتا دردسر رو کم‬
‫داشت‪.‬‬

‫_هی جونگین حالت چطوره؟!‬

‫سهون با لبخند پرسید و جونگین چشماشو چرخوند‪.‬‬

‫‪+‬نمیدونی از ظهر تا االن که ندیدمت چقدر دلم برات تنگ‬


‫شده اوه سهون‪.‬‬

‫جونگین با لحن تمسخر آمیزی گفت و بکهیون خودشو عین‬


‫قورباغه تو بغلش انداخت‪.‬‬

‫_پس من چی دیک هد؟!‬

‫‪720‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین سعی کرد بکهیون رو از خودش جدا کنه و بعد از‬


‫اینکه موفق شد‪ ،‬رو به سهون تشر زد‪.‬‬

‫‪+‬لطفا تا وقتی که میرین کنترلش کن‪.‬‬

‫بعد جلوتر راه افتاد و به پذیرایی رفت‪.‬‬

‫‪-‬سالم‪.‬‬

‫کیونگسو با دیدن بکهیون و شخص غریبه ای که‬


‫نمیشناختش گفت و فقط کمی طول کشید تا یه صدای بلند‬
‫توی خونه بپیچه‪.‬‬

‫_هی کیوتیییییی!‬

‫بکهیون با دیدن کیونگسو جیغ بلندی کشید و به سمتش‬


‫پرواز کرد و سهون و جونگین با چشمهای گرد شده به پسری‬
‫که تو بغل بکهیون در حال پرس شدن بود‪ ،‬نگاه کردن‪.‬‬

‫_چیزی شده؟!‬

‫‪721‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خانم کیم که به اتاقش رفته بود تا پسرا راحت باشن‪ ،‬با نگرانی‬
‫از پشت در سرک کشید و پرسید و جونگین بهش اطمینان‬
‫داد که اتفاقی نیفتاده بعد همونطور که اخم کمرنگی روی‬
‫پیشونیش مینشست سمت بکهیون رفت و کیونگسو رو که‬
‫رو به کبود شدن بود ازش جدا کرد‪.‬‬

‫‪+‬خفه ش کردی بکهیون‪.‬‬

‫بکهیون لبهاشو آویزون کرد و با حسرت به کیونگسو که کم‬


‫مونده بود تا بزنه زیر گریه‪ ،‬نگاه کرد و جونگین با نگرانی پسر‬
‫کوچیکتر رو چک کرد‪.‬‬

‫‪+‬خوبی؟!‬

‫کیونگسو با تردید سر تکون داد و جونگین که بخوبی متوجه‬


‫شده بود پسر پنگوئنی هنوز ازش دلخوره آهی کشید‪.‬‬

‫‪+‬بشینین‪.‬‬

‫جونگین گفت و سهون به محض نشستن سوالی به جونگین‬


‫نگاه کرد‪.‬‬

‫‪722‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_اون کیه؟!‬

‫جونگین که منتظر این سوال از سمت سهون بود‪ ،‬دهنشو باز‬


‫کرد تا جوابشو بده اما بکهیون زودتر به حرف اومد‪.‬‬

‫_اون کیونگسوئه‪ .‬از اقوام دور این سیاه سوخته س و برای‬


‫مد تی خونه شون میمونه‪ .‬هونی میبینی چقد کیوت و‬
‫شیرینه؟!‬

‫بکهیون با ذوق گفت و سهون به پسری که حاال از خجالت‬


‫سرش رو پایین انداخته بود نگاه کرد‪.‬‬

‫_خب‪ ...‬آره‪ .‬ولی نینی تو چرا بهم نگفته بودی؟!‬

‫جونگین نگاهشو چرخوند و از جاش بلند شد تا برای‬


‫مهموناش چیزی بیاره بخورن‪.‬‬

‫‪+‬فکر میکردم بکهیون بهت گفته باشه‪.‬‬

‫جونگین از توی آشپزخونه گفت و سهون به بکهیون نگاه کرد‪.‬‬

‫‪723‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_خب‪ ...‬چیه؟! اعتراف میکنم که ازش خوشم اومده بود ولی‬


‫وقتی تو رو دیدم همه برام محو شدن‪.‬‬

‫بکهیون بی ربط به سوال سهون گفت و سهون ابرویی باال‬


‫انداخت‪.‬‬

‫_تو رو این بچه هم کراش زدی؟!‬

‫_بچه چیه بابا؟! اون همسن خودمونه‪.‬‬

‫_چی؟!‬

‫سهون با ناباوری پرسید و به کیونگسو نگاه کرد‪.‬‬

‫_این‪ ...‬این‪ ...‬هی راست میگه؟! تو واقعا همسن مایی؟!‬

‫سهون با ابروهای باال رفته از تعجب رو به کیونگسو پرسید و‬


‫کیونگسو معذب از مالقات یه غریبه‪ ،‬سر تکون داد‪.‬‬

‫_خدای من‪ ...‬خدای من‪ ...‬باورم نمیشه‪.‬‬

‫‪+‬بهتره باورت بشه‪.‬‬

‫‪724‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین همونطور که خوراکی ها رو جلوشون میذاشت گفت‬


‫و بعد ادامه داد‪.‬‬

‫‪+‬همونطور که جناب بیون گفتن اون یکی از اقواممونه و‬


‫مدتی پیش ما زندگی میکنه‪.‬‬

‫_مگه خودش خونه‪...‬‬

‫قبل ازینکه سهون جمله شو کامل کنه‪ ،‬جونگین وسط‬


‫حرفش پرید‪.‬‬

‫‪+‬اون از اروپا اومده و بعدا برات توضیح میدم سهون‪.‬‬

‫سهون ابرویی باال انداخت و ساکت شد و جونگین کنار‬


‫کیونگسو نشست‪.‬‬

‫‪+‬این سهون دوستمه‪ .‬همون که چند وقت پیش برای‬


‫مالقاتش رفتیم بیمارستان‪.‬‬

‫کیونگسو زیر چشمی به سهون نگاه کرد و با دیدن نگاه پسر‬


‫بلند تر روی خودش سرشو پایین انداخت‪.‬‬

‫‪725‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_اون هم اومده بود مالقاتم؟! پس چرا ندیدمش؟!‬

‫سهون نذاشت معرفیش توسط جونگین کامل بشه و پرسید‬


‫و جونگین نگاهشو به دوستش داد‪.‬‬

‫‪+‬اوال چون تو همه ش خواب بودی و حتی منو هم که اومدم‬


‫ندیدی و در ضمن کیونگسو داخل اتاقت نیومد‪.‬‬

‫سهون سری تکون داد و بکهیون با دهن پر به دوست پسرش‬


‫که قیافه ی بامزه ای به خودش گرفته بود لبخند زد‪.‬‬

‫‪-‬از دیدنت خوشوقتم‪.‬‬

‫کیونگسو به آرومی گفت و سهون که بعد از کلمه ی سالم‬


‫چیز دیگه ای ازش نشنیده بود‪ ،‬لبخند کوچیکی زد‪.‬‬

‫_منم همینطور‪.‬‬

‫‪+‬خب‪ ...‬بگین ببینم چیشد که اومدین اینجا؟!‬

‫جونگین با تردید پرسید چون این مالقات به نظرش عجیب‬


‫میومد اونم بعد از چند روز بی محلی دوستاش بهش‪.‬‬

‫‪726‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_فقط دلمون برات تنگ شده بود‪.‬‬

‫بکهیون با لبخند احمقانه ای جواب داد و سهون ریز خندید‪.‬‬

‫‪+‬کامال مشخصه‪ .‬اونم بعد از اون همه ایگنور کردنم تو‬


‫مدرسه‪.‬‬

‫_هی بیخیال پسر‪ ...‬فکر کن برای معذرت خواهی ازت‬


‫اومدیم چون حق با توعه این چند روز دیکمون هم حسابت‬
‫نکردیم‪.‬‬

‫سهون قسمت دوم جمله شو آرومتر گفت تا خانم کیم‬


‫متوجهش نشه و جونگین چشماشو برای بار چندم چرخوند‪.‬‬

‫‪+‬ممنون که انقد به فکرمین‪.‬‬

‫_هی کیوتی چیزی شده؟! چرا انقد ساکتی؟!‬

‫بکهیون با دیدن سکوت کیونگسو‪ ،‬بین حرف سهون و‬


‫جونگین پرید و با لبهای آویزون شده پرسید و کیونگسو کوتاه‬
‫نگاهشو بهش داد‪.‬‬

‫‪727‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬اون‪ ...‬فقط‪...‬‬

‫‪-‬دلم برای خانواده م تنگ شده!‬

‫قبل ازینکه جونگین بتونه جوابی به بکهیون بده کیونگسو به‬


‫آرومی گفت و سه پسر دیگه با ناراحتی بهش نگاه کردن‪.‬‬

‫در واقع فقط بکهیون با ناراحتی بهش نگاه کرد چون سهون‬
‫از داستان زندگی کیونگسو خبری نداشت که بخواد ناراحت‬
‫بشه و جونگین هم که میدونست کیونگسو خانواده نداره و‬
‫حدس میزد که بخاطر حرفهای چند ساعت قبلشون ناراحته‪.‬‬

‫_عزیزم‪ .‬نمیدونم چی بگم!‬

‫بکهیون با لحن ناراحتی گفت و جونگین دستشو روی شونه‬


‫ی کیونگسو گذاشت و آروم فشرد‪.‬‬

‫کیونگسو نگاهشو از دستاش گرفت و به جونگین داد و فقط‬


‫چند ثانیه زل زدن به چشمای همدیگه کافی بود تا کیونگسو‬
‫احساس کنه چشماش از اشک گرم شدن‪.‬‬

‫‪728‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫پس با معذرت خواهی کوتاهی از کنار جونگین بلند شد و به‬


‫اتاقش رفت و سه پسر دیگه رفتنشو دنبال کردن‪.‬‬

‫_حتما خیلی براش سخته!‬

‫بکهیون با لبهای همچنان آویزون گفت و جونگین لبشو از‬


‫داخل گاز گرفت‪.‬‬

‫«لعنت بهت کیم جونگین‪ .‬بازم اشکشو درآوردی»‬

‫جونگین تو دلش گفت و سهون که بی خبر بود‪ ،‬نگاهشو بهش‬


‫داد‪.‬‬

‫_مگه مشکلش چیه؟!‬

‫‪+‬خانواده ش از هم جدا شدن و اون برای اینکه از جو بدش‬


‫دور بشه اومده اینجا ولی‪ ...‬انگار همه چی بدتر شده‪.‬‬

‫جونگین به آرومی و ناراحتی جواب داد و سهون آهی کشید‪.‬‬

‫_پسر بیچاره‪ .‬تو باید یجوری بهش کمک کنی تا ازین حال و‬
‫هوا بیرون بیاد نینی‪.‬‬

‫‪729‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫سهون گفت و جونگین ابرویی باال انداخت‪.‬‬

‫‪+‬هوم سعیمو میکنم‪.‬‬

‫_راستی خرسی!‬

‫بکهیون بعد از چند لحظه از حالت ناراحتیش بیرون اومد و با‬


‫ذوق سمت جونگین چرخید‪.‬‬

‫‪+‬هوم؟!‬

‫_من و سهون این اواخر یه فیلم خفن دیدیم و خواستیم تو‬


‫هم ببینیش‪.‬‬

‫‪+‬چی هس؟!‬

‫_اگه قرار بود تعریفش کنم که نمیاوردم ببینیش‪ .‬خودت‬


‫ببینش و نظرتو راجبش بهمون بگو‪.‬‬

‫بکهیون با برق چشماش گفت و نگاهشو به سهون داد و پسر‬


‫بلندتر بهش لبخند معنا داری زد که از چشم جونگین دور‬
‫موند‪.‬‬

‫‪730‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬باشه‪ .‬بعدا میبینمش‪ .‬فقط وای به حالتون اگه مسخره م‬


‫کرده باشین یا چیزی باشه که دوست ندارم ببینمش‪.‬جفتتونو‬
‫از دیک دار میزنم‪.‬‬

‫جونگین با چشمهای تنگ شده اخطار داد و سهون و بکهیون‬


‫ریز خندیدن‪.‬‬

‫_چه مسخره کردنی بابا‪.‬‬

‫سهون گفت و بکهیون سی دی فیلم رو به جونگین داد‪.‬‬

‫_از دیدنش لذت ببر خرس قهوه ای‪.‬‬

‫بکهیون با نیشخند گفت و جونگین به سی دی توی دستش‬


‫نگاه کرد‪ .‬شک نداشت که اون دوتا نقشه ای براش کشیدن‬
‫و مطمئن بود که توی اون سی دی چیزای خوبی نمیبینه‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫‪731‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بعد از رفتن اون دوتا دردسر‪ ،‬جونگین باالخره فرصتشو پیدا‬


‫کرد که به اتاقش بره و با کیونگسو حرف بزنه و از دلش در‬
‫بیاره‪.‬‬

‫‪+‬هی‪...‬‬

‫جونگین همونطور که روبروی کیونگسو که کنار خرساش‬


‫نشسته بود‪ ،‬مینشست صداش زد و کیونگسو چشمهای گرد‬
‫و براقش رو به جونگین داد‪.‬‬

‫‪+‬من‪ ...‬متاسفم بخاطر اون حرفام‪.‬‬

‫جونگین با دیدن حالت صورت کیونگسو عذاب وجدانش‬


‫بیشتر شد‪.‬‬

‫‪+‬نمیخوام بگم اونا اشتباه بودن اما تو زمان درستی گفته‬


‫نشدن‪.‬‬

‫جونگین سعی میکرد کلمات درستی رو انتخاب کنه و لحنش‬


‫جوری باشه که پسر مقابلش بیشتر ازون آزرده نشه‪.‬‬

‫‪732‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬شاید بعدا‪ ،‬وقتی زمان بیشتری بگذره و تو بزرگتر بشی‬


‫حرفامو بتونی درک کنی‪.‬‬

‫کیونگسو همچنان به جونگین زل زده و ساکت بود و این پسر‬


‫بزرگتر رو اذیت میکرد‪.‬‬

‫‪+‬تو تکالیفتو انجام دادی؟!‬

‫جونگین یهو پرسید چون یه فکری به ذهنش رسید و کیونگسو‬


‫به آرومی سر تکون داد‪.‬‬

‫‪-‬چیزی برای انجام دادن ندارم‪.‬‬

‫‪+‬پس‪ ...‬موافقی یکم با همدیگه فیلم ببینیم؟!‬

‫جونگین با لبخند پرسید و امیدوار بود کیونگسو جوابش‬


‫مثبت باشه‪.‬‬

‫‪-‬فیلم؟!‬

‫کیونگسو با نگاهی که حاال مشتاق به نظر میرسید پرسید و‬


‫جونگین لبخند کاملی بهش زد‪.‬‬

‫‪733‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬اوهوم‪.‬‬

‫بعد از جلوی کیونگسو بلند شد و سمت کامپیوترش رفت و‬


‫روشنش کرد‪.‬‬

‫‪+‬بیا اینجا‪.‬‬

‫کیونگسو هم بلند شد و روی صندلی دیگه ای که جونگین‬


‫کنار صندلی خودش گذاشته بود‪ ،‬پشت میز کامپیوتر‬
‫نشست‪.‬‬

‫‪-‬اسم این چیه؟!‬

‫کیونگسو به مانیتور اشاره کرد و جونگین با حوصله براش‬


‫توضیح داد‪.‬‬

‫‪+‬این مانیتوره ولی به کل این وسایلی که میبینی میگن‬


‫کامپیوتر‪.‬‬

‫‪-‬کارش چیه؟! مثل تلویزیونه؟!‬

‫کیونگسو با کنجکاوی پرسید و جونگین سرشو کج کرد‪.‬‬

‫‪734‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬خب‪ ...‬نه! این یه دستگاه پیشرفته تر از تلویزیونه و میشه‬


‫باهاش خیلی کارا انجام داد‪ .‬مثال باهاش فیلم دید یا توی‬
‫اینترنت رفت و حتی بازی کرد باهاش‪.‬‬

‫کیونگسو با چشمهای گرد شده به مانیتور و بقیه اجزا‬


‫کامپیوتر نگاه کرد و سر تکون داد‪.‬‬

‫‪-‬چقدر باحاله!‬

‫جونگین با شنیدن اون کلمه از کیونگسو لبخندی زد و نگاش‬


‫کرد‪ .‬کیونگسو کم کم داشت یاد میگرفت عین نوجوون ها‬
‫رفتار کنه و حرف بزنه‪.‬‬

‫‪+‬خب‪ ...‬من بعدا یادت میدم چجوری باهاش کار کنی‪ ،‬فعال‬
‫بیا فیلم نگاه کنیم‪.‬‬

‫کیونگسو سر تکون داد و جونگین که هنوز هم برق چشمهای‬


‫پسر کنارش رو ندیده بود‪ ،‬اخم کمرنگی کرد‪.‬‬

‫‪+‬اما یه شرط دارم‪.‬‬

‫‪735‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬چه شرطی؟!‬

‫کیونگسو با گیجی بهش نگاه کرد و جونگین ابرویی باال‬


‫انداخت‪.‬‬

‫‪+‬باید‪ ...‬باید بگی که ازم دلخور و ناراحت نیستی‪.‬‬

‫جونگین با نگاه عمیقش به کیونگسو زل زده بود و منتظر بود‪.‬‬

‫‪-‬ازت ناراحت نیستم‪.‬‬

‫کیونگسو بعد از چند لحظه مکث جواب داد و جونگین آروم‬


‫گونه شو نوازش کرد‪.‬‬

‫‪+‬باور نمیکنم‪.‬‬

‫‪-‬چرا؟!‬

‫کیونگسو به سختی پرسید و جونگین انگشتشو گوشه ی لب‬


‫پسر کوچیکتر گذاشت و کمی رو به باال کشید‪.‬‬

‫‪+‬تا وقتی لبخند همیشگیتو نبینم باورم نمیشه‪.‬‬

‫‪736‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو با گیجی چند لحظه فقط به جونگین نگاه کرد و بعد‪،‬‬


‫با خجالتی که نمیدونست دلیلش چیه نگاهشو ازش گرفت‪.‬‬

‫جونگین که علت رو گرفتن کیونگسو رو نمیدونست‪ ،‬با اخم‬


‫سمتش خم شد و اینبار چونه شو سمت خودش برگردوند و‬
‫تو چشماش زل زد‪.‬‬

‫‪+‬نمیتونی منو ببخشی؟!‬

‫کیونگسو که بیشتر از اون نمیتونست نگاه خیره ی جونگین‬


‫رو تحمل کنه سرش رو پایین انداخت و لبشو گاز گرفت‪.‬‬

‫‪+‬کیونگسو‪...‬‬

‫جونگین آروم صداش زد و کیونگسو به وضوح لرزید و این از‬


‫چشم جونگین دور نموند‪.‬‬

‫‪+‬نمیخوای چیزی بگی؟!‬

‫‪-‬من‪ ...‬فقط‪ ...‬خجالت میکشم جونگینی‪.‬‬

‫‪737‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو در حالیکه دستاشو روی صورت سرخ شده ش‬


‫میذاشت گفت و جونگین بیشتر از اون نتونست تحمل کنه و‬
‫همونطور که لبخند کاملی میزد اونو بین بازوهاش کشید و‬
‫بغلش کرد‪.‬‬

‫‪+‬از من خجالت میکشی؟!‬

‫جونگین با لحن آروم و مهربونی پرسید و کیونگسو سرشو‬


‫روی سینه ی جونگین تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬چرا؟!‬

‫‪-‬نمیدونم و االن هم‪ ...‬اینجام‪ ...‬داره‪ ...‬محکم میزنه‪.‬‬

‫کیونگسو با انگشت به سینه ش اشاره کرد و جونگین مملو‬


‫از حس های مختلف باالخره رضایت داد از پسر توی بغلش‬
‫جدا بشه‪.‬‬

‫‪+‬نمیخوای قلبتو بهم نشون بدی؟!‬

‫‪-‬قلبمو؟!‬

‫‪738‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو با گیجی و چشمهای گرد شده پرسید و جونگین با‬


‫صدای بلندی خندید‪.‬‬

‫‪+‬آره‪ ...‬قلب روی صورتتو‪ .‬بخند و بهم نشونش بده‪.‬‬

‫کیونگسو بعد از چند ثانیه که برای درک کردن جمله ی‬


‫جونگین گذشت‪ ،‬باالخره چیزی که جونگین میخواست رو‬
‫بهش داد و جونگین راضی از دیدن اون قلب صورتی و‬
‫چشمهایی که حاال برق میزدن‪ ،‬دستشو بین موهای کیونگسو‬
‫فرو برد و به آرومی بهمشون ریخت‪.‬‬

‫‪+‬پسر خوب‪ .‬حاال فیلم ببینیم؟!‬

‫کیونگسو با ذوق سر تکون داد و جونگین سراغ پوشه های‬


‫فیلم هاش رفت‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫‪739‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین کامال به کیونگسو کار با کامپیوتر رو یاد داده بود و با‬


‫اینکه زبان دستگاه انگلیسی بود و کیونگسو نمیتونست‬
‫چیزی از اون زبان بخونه‪ ،‬اما مراحلش رو بخوبی بخاطر‬
‫سپرده بود تا جایی با مشکل بر نخوره‪.‬‬

‫جونگین همچنین براش چند تایی دی وی دی فیلم و‬


‫انیمیشن از بیرون خریده بود تا اگه دوست داشت اونا رو هم‬
‫ببینه و یه بازی هیجان انگیز هم روی کامپیوترش نصب کرده‬
‫بود تا بعضی وقتا که سرشون خلوته و کاری ندارن که انجام‬
‫بدن‪ ،‬بازی کنن و قانون بازی کردنشون هم این بود که هر کی‬
‫باخت باید کنار بشینه و نفر دوم بازی کنه‪.‬‬

‫که خب توی این مورد کیونگسو به طرز عجیبی همیشه برنده‬


‫بود و شاید بعد از چند مرحله بازی کردن میباخت و دلیلش‬
‫هم این بود که جونگین با سرو صداها و نق زدناش حواسشو‬
‫پرت میکرد و اشتباهی میباخت‪.‬‬

‫‪740‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫به هر حال کیونگسو‪ ،‬از وقتی حرفهای جونگین رو شنیده بود‪،‬‬


‫سعی میکرد کمتر بهش نزدیک بشه یا ازش بخواد بغلش کنه‬
‫و وقتایی هم که جونگین موهاشو بهم میریخت یا بغلش‬
‫میکرد‪ ،‬با اینکه قلبش به لرزه در میومد‪ ،‬اما به خودش هشدار‬
‫میداد که نباید امیدوار باشه چون جونگین گفته بود که از پسرا‬
‫خوشش نمیاد و به عبارتی این معنی رو میداد که کیونگسو‬
‫رو دوست نداره‪.‬‬

‫البته کیونگسو نمیدونست که چرا جونگین گفته از پسرا‬


‫خوشش نمیاد! چون اون هنوز درباره ی روابط بین همجنس‬
‫ها چیزی نمیدونست و ازونجا که توی فیلم ها و حتی کارتونها‬
‫دو جنس مخالف بهم کشش داشتن‪ ،‬اون فکر میکرد که رابطه‬
‫ای که تازگیها فهمیده بود بهش میگن «عاشقانه»‪ ،‬فقط بین‬
‫یه زن و مرد بوجود میاد‪.‬‬

‫اما کیونگسو اینو هم نمیتونست بفهمه که چرا خودش اینقدر‬


‫از جونگین خوشش میاد و دوستش داره و یجورایی با فکر‬

‫‪741‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کردن راجب حرفهای جونگین و چیزایی که به تازگی درباره ی‬


‫عشق فهمیده بود‪ ،‬به جونگین حق میداد که اون حرفها رو‬
‫بهش زده‪.‬‬

‫انگار واقعا حق با جونگین بود و کیونگسو چون توی خونه‬


‫مونده بود و با اجتماع برخوردی نداشت‪ ،‬به جونگین وابسته‬
‫شده بود و تمام توجه و عشق و محبتش رو به پسری که‬
‫صاحبش بود نشون میداد‪.‬‬

‫کیونگسو بعدا با خودش فکر کرد شاید اگه اونم به زودی‬


‫بتونه از خونه بیرون بره و با بقیه مردم آشنا بشه‪ ،‬این حس‬
‫کمتر بشه و از کجا معلوم شاید جونگین راست میگفت و یه‬
‫نفرو پیدا میکرد که حتی بیشتر ازون دوستش داشته باشه‪.‬‬

‫اما هربار که افکار کیونگسو به اینجا میرسیدن‪ ،‬انگار یکی یه‬


‫چیز نوک تیز توی قلبش میزد و باعث میشد سینه ش رو‬
‫محکم فشار بده‪.‬‬

‫«اگه از نداشتن کسی بترسی یعنی عاشق شدی‪».‬‬

‫‪742‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫«عشق یعنی کسی باشه که دلت بخواد همیشه جلوی‬


‫چشمت و کنارت باشه‪ .‬صداش بهت آرامش بده و وقتی‬
‫نگاش میکنی حس کنی قشنگ ترین منظره ی دنیا رو‬
‫میبینی‪».‬‬

‫اون موقع‪ ،‬جمالتی که بکهیون و جونگین بهش گفته بودن‬


‫مدام توی سرش تکرار میشدن و کیونگسو از لرز خوشایندی‬
‫که به قلبش میفتاد‪ ،‬میترسید‪.‬‬

‫میترسید چون به تازگی فهمیده بود‪ ،‬اسم حسی که به‬


‫جونگین داره عشقه و عشق ترسناک بود! میترسید چون‬
‫جونگین گفته بود توی کشورشون عاشق همجنس شدن‬
‫اشتباهه‪ .‬میترسید چون جونگین اون رو نمیخواست و‬
‫میترسید که از عشقش با خبر بشه و بیشتر ازش دوری کنه‪.‬‬
‫کیونگسو از همه ی اینا میترسید اما باز هم نمیتونست دست‬
‫از عشقش بکشه چون میترسید قلبش بعد ازون دیگه نزنه و‬
‫مثل وقتی بشه که یه عروسک بی روح بوده!‬

‫‪743‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫چند هفته ای گذشته بود و کیونگسو توی خونه تنها بود‪.‬‬


‫جونگین مدرسه بود و خانم کیم هم بخاطر کارهای شخصیش‬
‫از خونه بیرون رفته بود و گفته بود ممکنه تا دیروقت بر نگرده‪.‬‬

‫کیونگسو مشقی برای نوشتن نداشت و برای اینکه حوصله‬


‫ش سر نره سراغ تلویزیون رفت تا چیزی رو برای تماشا کردن‬
‫پیدا کنه اما برنامه های اون روز تلویزیون زیادی حوصله سر‬
‫بر بودن و پسر پنگوئنی خسته از باال و پایین کردن کانالها‬
‫تصمیم گرفت تلویزیون رو خاموش کنه و سراغ کامپیوتر‬
‫جونگین بره‪.‬‬

‫اینطور نبود که جونگین بدش بیاد که کیونگسو سراغ‬


‫کامپیوترش رفته چون خودش قبال بهش اجازه داده بود هر‬
‫وقت دوست داره میتونه ازش استفاده کنه‪ .‬ولی کیونگسو‬

‫‪744‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫هم رعایت میکرد و سعی میکرد هر وقت جونگین خونه س‬


‫از کامپیوترش استفاده کنه‪.‬‬

‫اما اون روز کیونگسو واقعا نمیدونست چیکار کنه و تا اومدن‬


‫جونگین به خونه هم تقریبا یه ساعتی وقت بود پس‪ ،‬به اتاق‬
‫مشترکشون رفت و پشت میز کامپیوتر نشست‪.‬‬

‫با روشن شدن دستگاه مقابلش کیونگسو کمی فکر که چی‬


‫دوست داره ببینه اما با باز کردن پوشه ی فیلم ها متوجه شد‬
‫که همه ی اونا رو قبال تنهایی یا با جونگین دیده و تو مود‬
‫دوباره دیدنشون هم نبود‪.‬‬

‫پس پوشه رو بست و بازی مورد عالقه ی خودش و جونگین‬


‫رو باز کرد تا خودشو با اون سرگرم کنه اما بعد از چند مرحله‬
‫وقتی دید‪ ،‬مثل همیشه سروصدای جونگین نیست تا‬
‫حواسشو پرت کنه و باعث بشه ببازه‪ ،‬بی حوصله دست از‬
‫بازی کشید‪.‬‬

‫‪745‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫یجورایی انگار حتی بازی کردن رو هم با جونگین دوست‬


‫داشت و هیچ چیز‪ ،‬بی اون براش جالب نبود‪.‬‬

‫کیونگسو واقعا نمیدونست چیکار کنه و با نگاه کردن به‬


‫ساعت خرسی روی دیوار و دیدن عقربه هایی که هنوز نیم‬
‫ساعت تا زمان اومدن جونگین به خونه فاصله داشتن‪،‬‬
‫حرصش گرفته بود‪.‬‬

‫«پس کی وقت برگشتن جونگینی میرسه؟!»‬

‫از خودش پرسید و سرش رو روی کیبورد گذاشت و همونطور‬


‫که لبهاشو آویزون میکرد ‪ ،‬به وسایل روی میز خیره شد‪.‬‬

‫‪ -‬کاش همه ی فیلما رو تند تند ندیده بودم و االن یکیشون‬


‫مونده بود‪.‬‬

‫با خودش غر زد و بعد سرش رو از روی کیبورد برداشت و‬


‫روی میز رو نگاه کرد تا شاید بتونه یه فیلمی که از دستش در‬
‫رفته پیدا کنه اما با ندیدن هیچ دی وی دی ای آه کشید‪.‬‬

‫‪-‬یعنی هیچی نیس؟!‬

‫‪746‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫دوباره از خودش پرسید و اینبار کشوهای میز رو باز کرد تا‬


‫شاید اونجا چیزی پیدا کنه و باالخره با دیدن یه سی دی توی‬
‫کاور پالستیکی از خوشحالی جیغ کشید‪.‬‬

‫‪-‬تو کجا بودی؟! چرا تا حاال ندیدمت؟!‬

‫کیونگسو با ذوق و شوق سی دی رو توی دستش گرفت و‬


‫کمی بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫عجیب بود که این یکی با بقیه فرق داشت و بجای پاکت توی‬
‫کاور پالستیکی بود اما مگه اون لحظه این چیزا اهمیتی هم‬
‫داشتن؟! مهم این بود که کیونگسو میتونست با دیدنش تا‬
‫اومدن جونگین سرگرم بشه‪ .‬پس فورا اونو توی سی دی‬
‫درایور کامپیوتر گذاشت و اجازه داد تا فیلم باز بشه‪.‬‬

‫کیونگسو متاسفانه توی فیلم دیدن کمی عجول بود و دوست‬


‫داشت زودتر فیلم به جاهای حساسش برسه و هر بار که از‬
‫تلویزیون فیلم میدید این مشکلو باهاش داشت اما فیلم‬

‫‪747‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫دیدن با کامپیوتر راحت تر بود چون میتونست هر وقت‬


‫دوست داشت فیلم رو جلو بزنه‪.‬‬

‫فیلم شروع شد و کیونگسو ازینکه میدید بر خالف بقیه فیلما‪،‬‬


‫هیچ تیتراژی برای معرفی شخصیت ها پخش نشده تعجب‬
‫کرد‪ .‬پس با گوشه ی لب کج شده ش به مانیتور خیره موند تا‬
‫ببینه قراره چه اتفاقی توی فیلم بیفته‪.‬‬

‫اما اون اصال توقع این رو نداشت که اولین صحنه ی فیلم با‬
‫یه مرد کامال لخت که از جلوی دوربین کنار میرفت شروع‬
‫بشه‪ .‬مرد یه نقاب کوچک روی صورتش زده بود که تا بینیش‬
‫رو میپوشوند و از صورتش فقط لبهاش مشخص بودن و‬
‫همونطور که سمت تختی که پشت سرش بود میرفت چیزی‬
‫میگفت‪.‬‬

‫کیونگسو گیج و شوکه به مانیتور خیره بود و هیچ ایده ای‬


‫نداشت که چرا این فیلم انقدر عجیب و تا حدودی ترسناکه‪.‬‬

‫‪748‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫مرد دو زانو لبه ی تخت نشست و دوربین از زاویه ی دیگه ای‬


‫یه پسر کوچیکتری رو روی تخت نشون داد‪ .‬پسر هم مثل مرد‬
‫یه نقاب روی صورتش داشت و با نزدیکتر شدن مرد بهش‬
‫لبخندی زد‪.‬‬

‫کیونگسو نمیدونست قضیه از چه قراره و با اینکه ترسیده و‬


‫شوکه بود‪ ،‬کمی فیلم رو جلو زد اما با دیدن صحنه ای که توی‬
‫فیلم اتفاق میفتاد‪ ،‬آرزو کرد که کاش هیچوقت اون رو ندیده‬
‫بود‪.‬‬

‫پسرک حاال عضو مرد رو توی دهنش برده بود و مرد به آرومی‬
‫ناله هاشو بیرون میداد‪.‬‬

‫کیونگسو به سختی تالش کرد چشمش رو از مانیتور برداره‬


‫اما لعنت به اون صداها که باعث میشدن دوباره نگاهش به‬
‫اون سمت برگرده‪.‬‬

‫مرد و پسر توی فیلم اینبار داشتن همدیگه رو میبوسیدن و‬


‫کیونگسو با دیدن اون صحنه پیچشی زیر دلش احساس کرد‪.‬‬

‫‪749‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو ترسیده ازین اتفاق‪ ،‬دستشو روی شکمش گذاشت‬


‫و فشرد اما صحنه ی بعدی فیلم چیزی وحشتناک تر از قبل‬
‫بود‪.‬‬

‫مرد حاال داشت عضوش رو روی ورودی پسر میکشید و پسر‬


‫همونطور که ناله های پر لذتی میکرد ازش میخواست که‬
‫واردش بشه‪.‬‬

‫همزمان با ورود عضو مرد به بدن پسر‪ ،‬کیونگسو آهی از درد‬


‫به جای اون کشید و چشماشو روی هم گذاشت اما دردی که‬
‫دوباره زیر دلش پیچید‪ ،‬شدید تر از قبلی بود و پسر بی تجربه‬
‫ترسیده از اتفاق بدی که داشت براش میفتاد‪ ،‬لبشو به دندون‬
‫گرفت تا از پایین ریختن اشکهاش جلوگیری کنه‪.‬‬

‫‪750‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 25‬‬

‫جونگین اون روز واقعا خسته بود‪ ،‬اما نه از لحاظ جسمی‪ .‬اون‬
‫خسته بود چون بکهیون و سهون مغزش رو با تکرار جمله‬
‫های «اون فیلمو دیدی؟! چرا ندیدیش؟ زودتر ببینش و نظرتو‬
‫بهمون بگو!» به گا داده بودن و جونگین که امیدوار بود اونا‬
‫بعد از چند هفته بیخیالش بشن‪ ،‬فقط تونست با تکون دادن‬
‫سرش بهشون اطمینان بده که همین امروز اون فیلم لعنتی‬
‫رو میبینه‪ .‬هر چند از همین االن هم میتونست حدس بزنه که‬
‫محتوای اون فیلم چیه!‬

‫بکهیون و سهون این چند وقت عالوه بر پیچوندن‬


‫کالسهاشون‪ ،‬گاهی سی دی و فلش هایی هم رد و بدل‬
‫میکردن که هر احمق عقب مونده ای هم بود میتونست‬
‫حدس بزنه‪ ،‬اون سی دی و فلش ها پر از فیلم های مورد دار‬

‫‪751‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫و نامناسب هستن‪ .‬البته اگه اسم های روی سی دی و فایالی‬


‫داخل فلش رو در نظر نمیگرفت‪.‬‬

‫«دروس یک تا پنج فیزیک»‪« ،‬فصل چهارم شیمی»‪،‬‬


‫«آزمایشگاه»‪« ،‬زیست شناسی!»‬

‫البته اونا حسابی هم خوش شانس بودن که تا حاال مچشون‬


‫توسط شبح خوناشام گرفته نشده بود وگرنه معلوم نبود چه‬
‫تنبیهی در انتظارشون باشه‪.‬‬

‫به هر حال جونگین تصمیم گرفت وقتی به خونه رسید‪ ،‬سر‬


‫یه فرصت مناسب اون فیلمی که اون دوتا احمق انقدر برای‬
‫دیدنش اصرار میکردن رو ببینه و محض بسته شدن دهن‬
‫بکهیون هم که شده‪ ،‬یه خالصه ای ازش هم براشون بگه تا‬
‫دست از سرش برداشته بشه‪.‬‬

‫جونگین با ضعف ناشی از خستگی ذهنیش به خونه رسید و‬


‫بعد از عوض کردن کفشاش با دمپایی های راحتیش‪ ،‬پاهاشو‬
‫روی زمین کشید و به آرومی اعالم حضور کرد‬

‫‪752‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬سالم‪ .‬من برگشتم‪.‬‬

‫اما سکوت عجیب خونه‪ ،‬چیزی نبود که توقعش رو داشته‬


‫باشه‪ .‬توی حالت عادی‪ ،‬کیونگسو میبایست االن به‬
‫استقبالش میومد و مادرش هم بهش میگفت تا لباساشو‬
‫عوض کنه‪ ،‬غذاشو آماده میکنه اما‪ ،‬هیچکدوم ازینا اتفاق‬
‫نیفتاده بودن و جونگین حدس میزد که ممکنه مادرش و‬
‫کیونگسو‪ ،‬بیرون از خونه باشن‪.‬‬

‫پس بیخیال جستجو و صدا زدن بیشتر‪ ،‬سمت اتاقش قدم‬


‫برداشت و درش رو با خمیازه ای که میکشید باز کرد اما با باال‬
‫آوردن سرش و دیدن کیونگسو که مچاله گوشه ی اتاق‬
‫نشسته و سرش رو روی زانوهاش گذاشته بود‪ ،‬ترسید‪.‬‬

‫‪+‬هی ترسوندی منو‪ .‬چرا وقتی صدا زدم چیزی نگفتی؟!‬

‫جونگین غرغر کرد و کوله پشتیش رو گوشه ای انداخت و‬


‫برای برداشتن لباسهای راحتیش سمت کمدش رفت‪.‬‬

‫‪+‬خوابیدی؟!‬

‫‪753‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با نگرفتن جوابی از کیونگسو به آرومی پرسید و‬


‫پشت بهش‪ ،‬مشغول باز کردن دکمه های پیرهنش شد اما‬
‫خبر نداشت که پسر کوچیکتر که چند ثانیه ای میشه سرش‬
‫رو بلند کرده تا چیزی بگه‪ ،‬شوکه و ترسیده بهش خیره مونده‪.‬‬

‫و فقط چند ثانیه ی دیگه کافی بود تا همزمان با پایین کشیده‬


‫شدن کمر شلوار جونگین کیونگسو با ترس بیشتری توی‬
‫خودش مچاله تر بشه و همونطور که از درد اخم میکنه‪ ،‬صدای‬
‫لرزونش به گوش جونگین برسه‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی!‬

‫جونگین با شنیدن صدای آروم و گرفته ی کیونگسو به آرومی‬


‫سمتش چرخید اما توقع نداشت پسر کوچیکتر اینجوری‬
‫بهش و اکنش نشون بده‪.‬‬

‫‪-‬نه‪ ...‬خواهش میکنم ‪ ...‬لطفا‪...‬‬

‫‪754‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو با چشمهای پر شده ملتمسانه لبهای لرزونش رو‬


‫تکون داد و لحظه ای بعد اشک های داغش برای بار چندم‬
‫توی اون یک ساعت اخیر‪ ،‬جاری شدن‪.‬‬

‫‪+‬چی شده؟! چرا گریه میکنی؟!‬

‫جونگین بی توجه به بدن برهنه ش که فقط با لباس زیرش‬


‫پوشیده شده بود‪ ،‬قدمی جلو اومد اما کیونگسو با وحشت‬
‫دستهاشو روی صورتش گذاشت و نالید‪.‬‬

‫‪-‬نزدیک نیا‪ ...‬لطفا‪...‬‬

‫جونگین شوکه به پسری که حاال کامال به دیوار پشت سرش‬


‫چسبیده بود و اونجوری التماس میکرد خیره بود و‬
‫نمیدونست دلیل این رفتار عجیب چیه‪.‬‬

‫‪+‬کیونگسو‪ ،‬مشکل چیه؟!‬

‫‪-‬لطفا بهم نزدیک نشو ‪ ...‬جونگینی‪...‬‬

‫‪755‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو نمیدونست چجوری جمله شو بگه و از جونگین‬


‫بخواد بهش آسیبی نرسونه‪ ،‬چون پسر مقابلش حتی‬
‫نمیدونست قضیه از چه قراره و از ترسش خبر نداشت اما این‬
‫و اکنش کیونگسو کامال غیر ارادی بود‪.‬‬

‫پس حرفش رو نصفه گذاشت و دماغش رو باال کشید‪.‬‬

‫‪+‬کیونگسو!‬

‫صدای جونگین اینبار نزدیک تر به گوش کیونگسو رسید و‬


‫قلب کیونگسو محکم تر از قبل خودش رو به قفسه ی سینه‬
‫ش کوبید‪.‬‬

‫‪+‬من نگرانتم‪ .‬بهم بگو چیشده؟ چرا داری گریه میکنی؟!‬

‫جونگین همونطور که کنار کیونگسو زانو میزد گفت و‬


‫کیونگسو‪ ،‬یخ زدن بدنش رو حس کرد‪.‬‬

‫‪-‬فقط‪...‬‬

‫‪756‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫زبون کیونگسو قفل شده بود و براش سخت بود حتی یه‬
‫کلمه ی ساده رو بگه و این جونگین رو بیشتر از قبل نگران و‬
‫کمی عصبانی میکرد‪.‬‬

‫‪+‬بهم بگو‪ ...‬کیونگسو‪.‬‬

‫جونگین همونطور که دست کیونگسو رو از روی صورتش‬


‫کنار میاورد گفت و چشمهای خیس پسر کوچیکتر روی اخم‬
‫جونگین نشستن‪.‬‬

‫برای کیونگسو سخت بود که بخواد برای برطرف شدن نگرانی‬


‫جونگین بهش توضیح بده‪ ،‬وقتی که با دیدن بدن برهنه ش‪،‬‬
‫تصویر اون فیلم لعنت شده جلوی چشمهاش تکرار میشد و‬
‫پیچش دلش بیشتر‪.‬‬

‫جونگین با دیدن اشکهای تازه ی پسر کوچیکتر آه کوتاهی‬


‫کشید و انگشتش رو سمت صورت کیونگسو برد تا اونا رو از‬
‫روی گونه ش پاک کنه اما کیونگسو قبل از برخورد دست‬

‫‪757‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین به صورتش خودش رو عقب کشید و جونگین رو‬


‫شوکه کرد‪.‬‬

‫کیونگسو مشکلی داشت که نه میتونست به زبونش بیاره و‬


‫نه میشد ازش گذشت و جونگین هر طور شده‪ ،‬باید ازش با‬
‫خبر میشد‪.‬‬

‫‪+‬فقط به چشمام نگاه کن و بگو چی باعث شده اینجوری‬


‫بشی؟‬

‫جونگین به آرومی اما با جدیت گفت و کیونگسو آب دهنش‬


‫رو به سختی قورت داد‪.‬‬

‫‪-‬میشه‪ ...‬میشه اول‪ ...‬لباساتو بپوشی؟!‬

‫کیونگسو باالخره تونست بریده بریده و با لکنت جمله شو‬


‫کامل کنه و جونگین با نگاه کردن به خودش‪ ،‬متوجه‬
‫وضعیتش شد‪.‬‬

‫پس خیلی زود از کنار کیونگسو بلند شد و با کمی فاصله‬


‫گرفتن ازش‪ ،‬تونست صدای نفس عمیق کیونگسو رو بشنوه‪.‬‬

‫‪758‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬خب‪ ...‬لباسامو پوشیدم حاال برام تعریف کن‪.‬‬

‫جونگین بعد از پوشوندن بدن برهنه ش دوباره کنار کیونگسو‬


‫نشست و پسر کوچیکتر اینبار سرش رو پایین انداخت‪.‬‬

‫‪-‬من امروز تنها بودم‪ .‬چون مامانت گفت تا دیر موقع بر‬
‫نمیگرده‪.‬‬

‫کیونگسو به سختی گفت‪.‬‬

‫‪+‬ترسیدی؟! بخاطر تنها موندنت؟!‬

‫جونگین با تعجب پرسید و کیونگسو سرشو تکون داد‪.‬‬

‫‪-‬نه‪ ...‬یعنی آره ولی نه بخاطر تنهایی‪.‬‬

‫جونگین اخم کرد و کیونگسو لبشو به دندون گرفت‪.‬‬

‫‪ -‬حوصله م سر رفته بود و میخواستم‪ ...‬فیلم ببینم اما‬


‫تلویزیون چیزی نداشت و‪...‬‬

‫‪+‬اینجوری نباش و راحت حرفتو بزن‪.‬‬

‫‪759‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین که لکنت گرفتن کیونگسو رو میدید به آرومی گفت و‬


‫کیونگسو کوتاه نگاهشو به صورت جونگین داد‪.‬‬

‫‪ -‬خب من از کامپیوتر تو استفاده کردم اما‪ ...‬همه ی فیلمایی‬


‫که توش بود رو دیده بودم و اونایی هم که تو خریده بودی رو‬
‫همینطور‪ .‬بعد‪ ...‬خواستم بازی کنم اما بدون تو بیشتر حوصله‬
‫سر بر بود‪.‬‬

‫جونگین که دیگه حسابی گیج و کالفه بود آهی کشید‪ .‬پسر‬


‫مقابلش چرا انقدر با حوصله توضیح میداد؟‬

‫‪-‬من توی کشوهای میز گشتم و یه سی دی عجیب پیدا کردم‪.‬‬


‫برعکس بقیه پاکت نداشت و هیچی هم روش ننوشته بود‪.‬‬

‫‪+‬یه سی دی عجیب؟!‬

‫جونگین با َ‬
‫شک پرسید و کیونگسو سر تکون داد و کمی از‬
‫حالت جمع و جورش خارج شد چون فشاری که به پایین تنه‬
‫ش میومد اذیتش میکرد‪.‬‬

‫‪-‬وقتی بازش کردم‪ ،‬هیچ اسمی از بازیگرا توش نبود و ‪...‬‬

‫‪760‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو دوباره سرشو پایین انداخت و با اخم لبشو گاز‬


‫گرفت‪ .‬حتی دوباره تعریف کردنش برای جونگین باعث میشد‬
‫پایین تنه ش مثل قبل درد بگیره‪.‬‬

‫‪-‬اون با بقیه فیلما فرق داشت جونگینی‪ .‬بازیگراش کارایی‬


‫میکردن که تو هیچ فیلمی ندیده بودم و این خیلی وحشتناک‬
‫بود و منو ترسوند‪.‬‬

‫کیونگسو با بغض و به سختی گفت و جونگین با خودش فکر‬


‫کرد مگه اون چه فیلمی دیده؟‬

‫‪+‬اونا چیکار میکردن؟! اصال اون سی دی کجاست؟!‬

‫کیونگسو با سر به کامپیوتر اشاره کرد و جونگین تازه متوجه‬


‫شد که کامپیوترش روشنه‪ .‬پس به سمتش رفت و روی‬
‫صفحه ی باز روی مانیتور کلیک کرد و فیلم یبار دیگه پخش‬
‫شد‪ .‬اما همون چند ثانیه ی اول کافی بود تا جونگین اونو‬
‫ببنده و چشمهای کیونگسو دوباره از اشک پر بشن‪.‬‬

‫‪+‬تو‪ ...‬تو‪ ...‬اینو دیدی؟!‬

‫‪761‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین به سختی پرسید و کیونگسو با تکون دادن سرش‬


‫تایید کرد‪.‬‬

‫‪-‬من نمیدونستم اون چیه و خیلی ترسیده بودم‪ .‬اون باعث‬


‫شد که من دردم بگیره جونگینی‪.‬‬

‫کیونگسو با بغض گفت و جونگین دوباره کنار کیونگسو‬


‫نشست‪.‬‬

‫‪+‬دردت بگیره؟!‬

‫کیونگسو دستشو روی صورتش گذاشت تا جونگین صورت‬


‫سرخ شده ش رو نبینه‪.‬‬

‫‪ -‬اولش زیر دلم خیلی درد گرفت و بعدش‪ ...‬منو دعوا نکن‬
‫لطفا‪ ...‬این تقصیر من نبود که توی شلوارم جیش کردم‬
‫جونگینی!‬

‫کیونگسو حاال با صدای بلند داشت گریه میکرد و جونگین‬


‫درمونده از موقعیتی که توش قرار داشتن آهی کشید‪.‬‬

‫‪762‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬هی‪ ...‬هی صبر کن‪ .‬قرار نیست دعوات کنم خب!‬

‫جونگین همونطور که شونه ی کیونگسو رو به آرومی میمالید‬


‫گفت و پسر کوچیکتر فین فینی کرد‪.‬‬

‫‪-‬اما‪ ...‬من خجالت میکشم ازینکه‪ ...‬خودمو خیس کردم!‬

‫جونگین به آرومی دستای کیونگسو رو از روی صورتش کنار‬


‫کشید و به چشمهای سرخش خیره شد‪.‬‬

‫‪+‬تو جیش نکردی کیونگسو‪ .‬این فقط‪ ...‬آه لعنتی چجوری بگم‬
‫بفهمی‪.‬‬

‫جونگین یبار دیگه آه کشید و کیونگسو که خیالش ازین بابت‬


‫راحت شده بود اشکشو پاک کرد‪.‬‬

‫‪+‬تو خودتو خیس کردی چون تحریک شدی‪ .‬این یه چیز کامال‬
‫عادیه‪.‬‬

‫‪-‬تحریک شدم؟! یعنی چی؟!‬

‫‪763‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو به آرومی پرسید و جونگین نگاهشو ازش گرفت‬


‫چون خجالت میکشید به صورتش نگاه کنه و براش توضیح‬
‫بده‪.‬‬

‫‪+‬اون فیلمی که دیدی‪ ،‬بهش میگن پورن‪ .‬کاری هم که اونا‬


‫میکردن اسمش سکسه‪ .‬همه ی آدما توی زندگیشون بارها‬
‫انجامش میدن تا نیازهایی که دارن رو برطرف کنن‪ .‬شاید بهتر‬
‫بود قبل از دیدنش کمی اطالعات داشتی ازش‪ .‬اونجوری‬
‫دیگه نمیترسیدی از دیدنش‪.‬‬

‫‪-‬اما اون خیلی دردناک بود‪ .‬اون دو تا مرد ‪...‬‬

‫کیونگسو دوباره دستاشو روی صورتش گذاشت و جونگین‬


‫چشماشو بست‪.‬‬

‫«چرا باید برای اولین بارت یه گی پورن میدیدی؟!»‬

‫جونگین تو دلش گفت و بعد دوباره دستشو روی شونه ی‬


‫کیونگسو گذاشت‪.‬‬

‫‪764‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬بخاطر همین بود که وقتی لباسمو در آوردم ترسیدی و ازم‬


‫میخواستی بهت نزدیک نشم؟!‬

‫کیونگسو به سختی سر تکون داد و جونگین به سختی لبخند‬


‫زد‪.‬‬

‫‪+‬فکر کردی میخوام باهات اونکارو بکنم؟!‬

‫جونگین همچنان با آرامش حرف میزد‪.‬‬

‫‪-‬فقط ترسیده بودم‪.‬‬

‫کیونگسو با صداقت جواب داد و جونگین آهی کشید‪.‬‬

‫‪+‬تا تو نخوای کسی اجازه نداره حتی بهت دست بزنه‬


‫کیونگسو‪ .‬در ضمن من مثل اونایی که تو فیلم دیدی نیستم‪.‬‬

‫کیونگسو نگاهشو به جونگین داد و پسر بزرگتر سعی کرد‬


‫بهش لبخند بزنه‪.‬‬

‫‪-‬یعنی چی؟!‬

‫‪765‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬همونطور که قبال هم گفتم من‪ ...‬از دخترا خوشم میاد و به‬


‫پسرا و مردا تمایلی ندارم‪ .‬پس نیازی نیست ازم بترسی‪ .‬حتی‬
‫اگه جلوت کامال لخت بشم‪.‬‬

‫کیونگسو به سختی سر تکون داد در حالیکه قلبش از دوباره‬


‫شنیدن اون جمله درد گرفته بود و جونگین از کنارش بلند شد‪.‬‬

‫‪+‬حتما چیزی نخوردی‪ .‬پاشو بریم دوباره به آشپزخونه گند‬


‫بزنیم و یه چیزی درست کنیم برای خوردن‪.‬‬

‫جونگین با خنده گفت و کیونگسو از دستاش برای بلند شدن‬


‫کمک گرفت اما دردی که هنوز هم بین پاهاش حس میکرد‬
‫باعث میشد این کار براش سخت بشه‪.‬‬

‫‪+‬مشکلی هست؟!‬

‫جونگین با دیدن اخم کیونگسو پرسید و پسر کوچیکتر‬


‫دستاشو از شدت خجالت دوباره روی صورتش گذاشت‪.‬‬

‫‪-‬من نمیتونم راه برم جونگینی‪.‬‬

‫‪766‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با ابروهای باال پریده به کیونگسو نگاه کرد و سر تا‬


‫پاشو چک کرد تا ببینه ایراد از کجاست و با رسیدن نگاهش‬
‫به پایین تنه ی کیونگسو‪ ،‬فهمید‪.‬‬

‫‪+‬تو‪ ...‬تحریک شدی دوباره؟!‬

‫جونگین با تعجب پرسید و کیونگسو سرشو کج کرد‪.‬‬

‫‪-‬دوباره؟! مگه چندبار اتفاق میفته؟!‬

‫جونگین از سوال کیونگسو خنده ش گرفته بود اما خودشو‬


‫کنترل کرد‪.‬‬

‫‪+‬بستگی به بدنت داره‪ .‬میتونی همینجا یا توی حموم‬


‫انجامش بدی‪ .‬من میرم یه چیزی برای خوردن پیدا کنم‪.‬‬

‫جونگین سمت در اتاق چرخید تا بیرون بره اما سوال ناگهانی‬


‫کیونگسو باعث شد سر جاش ثابت بمونه‪.‬‬

‫‪-‬چیکار باید بکنم؟!‬

‫‪+‬چیکار کنی؟! همونجوری که بار اول ‪ ...‬هی صبر کن ببینم‪.‬‬

‫‪767‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫«بهم نگو چیزی که دارم بهش فکر میکنم درسته!»‬

‫جونگین توی دلش التماس کرد و به کیونگسو نزدیک شد‪.‬‬

‫‪+‬تو از کی اینجوری شدی؟!‬

‫‪-‬از‪ ...‬از وقتی فیلمو دیدم‪.‬‬

‫کیونگسو با لکنت جواب داد‪.‬‬

‫‪+‬چقدر ازش میگذره؟!‬

‫‪-‬نیم ساعت قبل ازینکه بیای‪.‬‬

‫کیونگسو نمیدونست جونگین چرا داره اون سواال رو میپرسه‪.‬‬

‫‪+‬یعنی تو‪ ...‬لعنت بهش تو تقریبا چهل دقیقه س تحریک‬


‫شدی و هیچ کاری نکردی؟‬

‫‪ -‬چیکار باید میکردم؟! من ترسیده بودم که اتفاق بدی برای‬


‫بدنم افتاده که اینجوری شده و ناخواسته جیش میکنم‪.‬‬

‫‪768‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬گفتم که اون جیش نیست و اینکه اینجوری شدی هم اتفاق‬


‫بدی نیست فقط هر چقد بیشتر طول بکشه دردش هم‬
‫بیشتره‪ .‬تو باید خودتو خالی کنی‪.‬‬

‫‪-‬خالی کنم؟!‬

‫کیونگسو با گیجی پرسید و جونگین لبخند کمرنگی زد‪.‬‬

‫«زیادی از یه پنگوئن توقع دارم!»‬

‫‪+‬خودتو لمس کن و انقد ادامه ش بده تا دردی که داری از‬


‫بین بره‪.‬‬

‫‪-‬خودمو لمس کنم؟!‬

‫‪+‬آره‪.‬‬

‫جونگین با گونه های رنگ گرفته گفت و به پایین تنه ی‬


‫کیونگسو اشاره کرد‪.‬‬

‫‪+‬اون باید دوباره به حالت اولش برگرده‪.‬‬

‫‪-‬حالت اولش چجوریه؟!‬

‫‪769‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو باز هم پرسید و جونگین از تصور اینکه بخواد براش‬


‫اینو توضیح بده لرزید‪.‬‬

‫‪+‬خب‪ ...‬دیگه خیس نمیشه‪ ،‬درد نمیکنه و سایزش هم‬


‫کوچیک میشه‪.‬‬

‫جونگین به سختی توضیح داد و از اتاق بیرون رفت تا پسر‬


‫بی تجربه راحت باشه و کیونگسو با شرم به پایین تنه ش نگاه‬
‫کرد‪.‬‬

‫جونگین امیدوار بود کیونگسو تا وقتی که ناهارشون حاضر‬


‫بشه و تا قبل از برگشتن مادرش‪ ،‬کارشو تموم کنه اما هنوز‬
‫یک دقیقه هم نشده بود که کیونگسو با صدای بلندی از‬
‫جونگین کمک خواست‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی این خیلی درد داره‪.‬‬

‫جونگین با ترس خودشو پشت در اتاقش رسوند اما داخل‬


‫نرفت‪.‬‬

‫‪+‬چیکار میکنی مگه؟!‬

‫‪770‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫پسر بزرگتر با نگرانی پرسید و کیونگسو با صدای بغض‬


‫آلودی جواب داد‪.‬‬

‫‪-‬من فقط از روی شلوارم بهش دست زدم اما نمیتونم کاری‬
‫کنم اون‪ ...‬انگار بهش آمپول میزنن‪.‬‬

‫جونگین آهی کشید و چشماشو بست تا کمی فکر کنه‪ .‬برای‬


‫اون روز فقط یه پسر پنگوئنی تحریک شده ی بی تجربه نیاز‬
‫داشت که حاال نصیبش شده بود‪.‬‬

‫‪-‬درد داره‪.‬‬

‫کیونگسو یبار دیگه نالید و جونگین باالخره در اتاق رو باز کرد‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی!‬

‫کیونگسو با دیدن جونگین که توی چهارچوب در ایستاده بود‬


‫و داشت بهش نگاه میکرد‪ ،‬صداش زد‪.‬‬

‫‪-‬من نمیتونم‪ ...‬همین که بهش دست میزنم بدنم ‪ ...‬میلرزه‪.‬‬

‫‪771‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو با صدای گرفته گفت و جونگین جلوتر رفت و کنارش‬


‫روی تخت نشست‪.‬‬

‫‪+‬اما تا انجامش ندی‪ ،‬دردش هم ادامه داره‪.‬‬

‫‪-‬من نمیتونم‪.‬‬

‫کیونگسو دوباره گفت و جونگین به پاهای جمع شده توی‬


‫شکم کیونگسو نگاه کرد‪.‬‬

‫‪+‬اما اینجوری مچاله شدنت هم کمکی بهت نمیکنه‪.‬‬

‫‪-‬پس چیکار کنم؟! جونگینی؟! میترسم تا همیشه همینجوری‬


‫بمونه!‬

‫کیونگسو با ناراحتی و بغض گفت و جونگین سمتش خم شد‪.‬‬

‫‪+‬تا آخر عمرت اینجوری نمیمونه فسقلی‪ .‬درست میشه‪.‬‬

‫‪-‬اما چجوری؟! من درست بلد نیستم و هر کاری هم بکنم بدتر‬


‫درد میگیره‪.‬‬

‫‪772‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین کالفه دستی بین موهاش کشید و کیونگسو نگاهشو‬


‫از صورت پسر مقابلش گرفت‪.‬‬

‫‪-‬کاش من پسر نبودم‪.‬‬

‫‪+‬چی؟!‬

‫‪-‬اونجوری شاید بهم کمک میکردی‪.‬‬

‫کیونگسو با ناراحتی گفت وجونگین به لبهای آویزونش نگاه‬


‫کرد‪.‬‬

‫‪+‬چی میگی؟! چه ربطی به پسر بودن یا نبودنت داره؟! حتی‬


‫اگه دختر هم بودی من نمیتونستم بهت تو این مورد کمکی‬
‫کنم‪.‬‬

‫‪-‬چرا؟! چون قبال یه عروسک بودم؟!‬

‫کیونگسو همزمان با قطره اشکی که از چشماش سرازیر شد‬


‫گفت و جونگین توی دلش خودشو لعنت کرد‪.‬‬

‫‪773‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬کیونگسو تو باید خیلی چیزا رو یاد بگیری‪ .‬لمس کردن کسی‬


‫بدون داشتن اجازه و یا بدون هیچ حسی خیلی بده و ممکنه‬
‫از نظر روحی به هر دو طرف آسیب بزنه‪.‬‬

‫‪ -‬اگه من بهت اجازه بدم چی؟! نمیتونی به پسر بودنم و حسی‬


‫که بهم نداری بی توجه باشی و کمکم کنی؟! من واقعا‬
‫نمیدونم چیکار کنم و این اذیت میکنه‪.‬‬

‫کیونگسو با صورت خیس نالید و جونگین تکون خوردن‬


‫قلبشو حس کرد‪ .‬چرا اشکهای اون پسر انقدر اذیتش‬
‫میکردن؟!‬

‫‪+‬باشه‪ .‬من‪ ...‬بهت کمک میکنم‪...‬‬

‫جونگین نمیدونست چطور اون جمله رو به زبون آورده اما هر‬


‫چی بود گفته شده بود‪.‬‬

‫‪-‬تو؟!‬

‫کیونگسو همونطور که اشکهاشو پس میزد پرسید و جونگین‬


‫کوتاه نگاهشو بهش داد‪.‬‬

‫‪774‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬آره‪.‬‬

‫«فقط چون دیگه نمیخوام صورت مچاله تو ببینم و صدای‬


‫گریه ت تو اتاقم بپیچه‪».‬‬

‫جونگین توی دلش دلیلشو گفت اما خودش هم میدونست‬


‫علت اصلیش چیز دیگه س‪ .‬اون تصمیم گرفت به کیونگسو‬
‫کمک کنه فقط چون یاد وقتی افتاده بود که خودش برای‬
‫اولین بار تحریک شده بود و نمیدونست باید چیکار کنه و تا‬
‫وقتی که دیکش دوباره به حالت اولش برگشته بود فقط درد‬
‫کشیده بود‪.‬‬

‫‪-‬چجوری میخوای بهم کمک کنی؟!‬

‫‪+‬برات انجامش میدم‪.‬‬

‫جونگین گفت و لبشو به دندون گرفت‪ .‬اینطور نبود که جونگین‬


‫برای ارضا شدن به هر کسی کمک کنه اما کیونگسو فرق‬
‫داشت چون واقعا بی تجربه بود و به این کمک نیاز داشت و‬

‫‪775‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫نمیخواست تجربه ی بد خودش برای پسر کنارش هم اتفاق‬


‫بیفته ‪.‬‬

‫‪-‬باید چیکار کنیم؟!‬

‫کیونگسو به آرومی پرسید و جونگین آب دهنش رو قورت‬


‫داد‪.‬‬

‫‪+‬اصال نیازی نیست بترسی‪ .‬چیزی که توی فیلم دیدی رو‬


‫فراموش کن و فقط به کاری که میکنم توجه کن‪ .‬خب؟!‬

‫جونگین همونطور که به کیونگسو نزدیکتر میشد گفت و بدن‬


‫پسر کوچیکتر رو به تاج تخت تکیه داد‪.‬‬

‫‪+‬حاال پاهاتو از تو شکمت در بیار‪.‬‬

‫کیونگسو کاری که جونگین گفت رو انجام داد و هر دو پسر با‬


‫دیدن عضو تحریک شده ی توی شلوار و لکه ی خیس روی‬
‫اون‪ ،‬لباشونو گاز گرفتن‪.‬‬

‫‪776‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین نفس عمیقی کشید و قبل ازینکه منصرف بشه به‬


‫آرومی کمر شلوار کیونگسو رو پایین کشید و کیونگسو از‬
‫برخورد هوا به پوستش لرزید‪.‬‬

‫‪+‬آروم باش‪.‬‬

‫جونگین خیره به صورت کیونگسو گفت و بدون اینکه لباس‬


‫زیرشو پایین بکشه‪ ،‬دستشو داخلش فرو برد و عضو تحریک‬
‫شده ی کیونگسو رو توی دستش گرفت‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی!‬

‫کیونگسو بی اختیار اسم جونگین رو ناله کرد و نگاه‬


‫شرمگینش رو ازش گرفت و جونگین‪ ،‬سعی کرد بهش بی‬
‫توجه باشه و به آرومی مشغول حرکت دادن دستش شد‪.‬‬

‫‪+‬تو امروز‪ ...‬با تجربه ی این‪ ،‬به بلوغ جنسی رسیدی‪.‬‬

‫جونگین سعی کرد در کنار حرکات دستش برای کیونگسو‬


‫توضیح بده اما بعید میدونست پسر کوچیکتر چیزی از‬
‫حرفاش متوجه بشه وقتی که اونجوری ناله میکرد‪.‬‬

‫‪777‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬بعدا میتونی چیزای بیشتری درباره ش بفهمی‪.‬‬

‫کیونگسو آهی کشید و جونگین چشماشو روی هم گذاشت‬


‫چون لعنت به پسری که داشت برای ارضا شدنش تالش‬
‫میکرد‪ .‬کیونگسو به طرز تحریک کننده ای لبهاشو گاز میگرفت‬
‫و با رها کردنشون ناله هاشو با صدای بلند بیرون میداد و این‬
‫حتی برای جونگین که مطمئن بود تمایلی به همجنسش نداره‬
‫هم سخت بود که از شنیدنشون لذت نبره‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی‪...‬‬

‫کیونگسو یبار دیگه اسمش رو ناله کرد و جونگین تونست‬


‫خیس شدن کمرش رو از رد عرق حس کنه‪.‬‬

‫«لعنت بهت اینجوری صدام نزن»‬

‫‪+‬ممکنه باز هم تحریک بشی حتی توی خواب‪ ،‬پس نترس و‬


‫فقط سعی کن زود خودتو خالی کنی‪ .‬اما مواظب باش کسی‬
‫اطرافت نباشه و صداتو نشنوه‪.‬‬

‫جونگین برای پرت کردن حواس خودش گفت‪.‬‬

‫‪778‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬اما االن تو پیشمی و صدامو میشنوی‪.‬‬

‫کیونگسو همونطور که سرش رو به عقب خم کرده بود گفت‬


‫و جونگین به حرکت دستش کمی سرعت داد‪.‬‬

‫‪ +‬اینبار فرق داره چون من دارم بهت کمک میکنم اما دفعه‬
‫های بعد خودت تنهایی باید انجامش بدی‪ .‬درسته که این یه‬
‫نیاز طبیعیه ولی تو باید وقت انجام دادنش مراقب باشی و‪...‬‬

‫‪-‬جونگینی‪.‬‬

‫کیونگسو بی توجه به جونگین وسط جمله ش آه کشید و‬


‫دستش رو روی دست جونگین گذاشت‪.‬‬

‫‪-‬اینجا‪ ...‬درد داره‪.‬‬

‫‪+‬درد؟!‬

‫‪-‬آره‪ ...‬نمیتونم پاهامو باز نگه دارم‪ .‬وقتی لمسش میکنی‪،‬‬


‫بدنم میلرزه و شکمم پیچ میخوره‪.‬‬

‫‪779‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو به سختی توضیح داد و جونگین لبخند زد‪ .‬اون پسر‬


‫حتی نمیتونست فرق بین درد و لذت رو تشخیص بده!‬

‫‪+‬ولی تو دوست داری ادامه ش بدم؟!‬

‫‪-‬آره‪.‬‬

‫کیونگسو فورا جواب داد و با لمس شدن دوباره ی سر‬


‫عضوش دوباره پاهاشو جمع کرد‪.‬‬

‫‪+‬اسم این درد نیست فسقلی پر دردسر‪...‬‬

‫‪-‬پس چیه؟!‬

‫‪+‬لذت‪ .‬تو داری ازش لذت میبری‪.‬‬

‫جونگین خیره به چشمهای کیونگسو که بسته بودن گفت و‬


‫یبار دیگه با نوک انگشتش سر عضوش رو لمس کرد‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی!‬

‫کیونگسو باز هم اسمشو ناله کرد و جونگین راضی از‬


‫و اکنشش لبخند زد‪.‬‬

‫‪780‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬چیزی میخوای؟!‬

‫کیونگسو چشماشو باز کرد و به چشمهای جونگین خیره شد‪.‬‬

‫‪-‬مثال چی؟!‬

‫‪+‬هر چیزی که باعث بشه بیشتر ازش لذت ببری‪ .‬تو حق اینو‬
‫داری که به زبونش بیاری‪.‬‬

‫جونگین با آرامش توضیح داد و کیونگسو لب پایینشو گاز‬


‫گرفت‪.‬‬

‫‪-‬میخوام‪ ...‬میخوام بیشتر لمسم کنی‪.‬‬

‫کیونگسو با خجالت گفت و جونگین خودشو کمی جلوتر‬


‫کشید‪ .‬حاال که داشت اولین تجربه ی جنسی اون پسرو بهش‬
‫میداد‪ ،‬چرا نباید لذتش رو کامل میکرد؟!‬

‫جونگین با خودش فکر کرد و کمی بعد دست دیگه ش زیر‬


‫پیراهن کیونگسو خزید و به آرومی از شکم تا سینه ش باال‬
‫رفت‪.‬‬

‫‪781‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو منتظر حرکت بعدی جونگین بود و وقتی که نوک‬


‫سینه ی نرمش توسط انگشت شست جونگین لمس شد‬
‫نتونست خودشو کنترل کنه و بلند نالید‪.‬‬

‫‪-‬آه‪ ...‬جونگینی!‬

‫جونگین که فکر نمیکرد کیونگسو انقدر روی سینه ش‬


‫حساس باشه یبار دیگه کارشو تکرار کرد و کیونگسو دوباره‬
‫همون و اکنش رو نشون داد‪.‬‬

‫‪+‬دوستش داری؟!‬

‫کیونگسو بالفاصله سرشو تکون داد و جونگین اینبار با هر دو‬


‫دستش نقاط حساس بدن کیونگسو رو لمس کرد و پسر‬
‫کوچیک زیر دستش سخت لرزید‪.‬‬

‫‪-‬ممممم‪ ...‬جونگی‪...‬نی!‬

‫کیونگسو حتی بلد نبود درست ناله کنه و هر بار فقط اسم‬
‫جونگین رو صدا میزد و لعنت به اون صدای نرم و شیرینش‬
‫که باعث ضعف جونگین میشد‪.‬‬

‫‪782‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین یکبار دیگه انجامش داد و اینبار کیونگسو با صدایی‬


‫جیغ مانند نالید و فقط کمی طول کشید تا همزمان با جاری‬
‫شدن اشک از گوشه ی چشمش‪ ،‬توی دست جونگین به اوج‬
‫برسه و خالی شه‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی!‬

‫کیونگسو نفس نفس زنان‪ ،‬صاحبش رو صدا زد و جونگین با‬


‫لبخند به چشمهای خیسش نگاه کرد‪ .‬پسر کوچیکتر هنوز هم‬
‫داشت میلرزید و جونگین تا زمانی که کیونگسو کامال خالی‬
‫بشه‪ ،‬به لمس عضوش ادامه داد‪.‬‬

‫کیونگسو بعد از آروم شدن ضربان قلبش کمی خودش رو باال‬


‫کشید و جونگین دستش رو از لباس زیرش بیرون آورد‪.‬‬

‫‪-‬اون چیه روی دستت؟!‬

‫پسر کوچیکتر با صدای آرومی پرسید و جونگین ازینکه‬


‫کیونگسو توی اون شرایط هم سوال میپرسید‪ ،‬خنده ش‬
‫گرفت‪.‬‬

‫‪783‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬این‪ ...‬نشون دهنده ی رضایت توعه‪ .‬هر بار که تحریک شی‬


‫و خودتو لمس کنی این مایع ازت خارج میشه و میتونی‬
‫ببینی که با جیش فرق داره‪.‬‬

‫جونگین همونطور که دستشو از کامِ کمِ کیونگسو با چند تا‬


‫دستمال کاغذی تمیز میکرد جواب داد و کیونگسو با یاد آوری‬
‫صحنه ای از فیلم که مرد اون مایع سفید رنگ رو از عضوش‬
‫روی بدن پسر میریخت‪ ،‬سرخ شد‪.‬‬

‫‪-‬ممنون که کمکم کردی‪ .‬مثل همیشه‪.‬‬

‫کیونگسو بی مقدمه تشکر کرد و جونگین بعد از باال کشیدن‬


‫شلوار پسر‪ ،‬روی صورتش خم شد و بوسه ی آرومی روی‬
‫گونه ی نرم و سفیدش گذاشت‪.‬‬

‫‪+‬این بوسه جبران خوبی برای کمکی که بهت کردم بود‪.‬‬

‫کیونگسو متعجب از کار جونگین خیره به چشماش نگاه کرد‬


‫و جونگین گونه شو آروم نوازش کرد‪.‬‬

‫‪784‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬بعدا برات درباره ی سکس مفصل توضیح میدم‪ .‬فکر‬


‫میکنم االن ضعف کردی و گرسنه ای‪ .‬لباساتو عوض کن و بیا‬
‫بیرون‪.‬‬

‫جونگین با مهربونی گفت و بعد از کنار کیونگسو بلند شد و‬


‫از اتاقش بیرون رفت تا چیزی از بیرون برای خوردن سفارش‬
‫بده‪.‬‬

‫اما کیونگسو میخ شده روی تخت داشت به بوسه ی ناگهانی‬


‫ای که روی صورتش کاشته شده بود فکر میکرد‪ .‬جونگین‬
‫نمیدونست که با اون بوسه‪ ،‬چجوری قلب کیونگسو رو‬
‫لرزونده و پسر کوچیکتر با اینکه از اتفاقاتی که تا چند دقیقه‬
‫ی پیش بینشون رخ داده بود‪ ،‬راضی و شاد بود‪ ،‬اما درد‬
‫عمیقی هم توی سینه ش حس میکرد‪.‬‬

‫جونگین هیچوقت به کیونگسو‪ ،‬جوری که پسر کوچیکتر بهش‬


‫عالقه داشت‪ ،‬عالقه مند نمیشد و تمام کارهایی که میکرد‪ ،‬از‬
‫روی مهربونی و شاید ترحم بود!‬

‫‪785‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 26‬‬

‫در واقع جونگین از اتاقش یا بهتره بگیم کیونگسو فرار کرد‪.‬‬


‫اینطور نبود که جونگین با اتفاقاتی که چند دقیقه ی قبل رخ‬
‫داده بود‪ ،‬تحریک یا همچین چیزی شده باشه ولی اینو‬
‫نمیتونست انکار کنه که از و اکنش های کیونگسو به لمس‬
‫هاش و جوری که بین ناله هاش صداش میزد‪ ،‬خوشش اومده‪.‬‬

‫اون قبال هم چند باری گی پورن دیده بود اما یا خوشش‬


‫نیومده بود یا هیچ حسی بهشون نداشت ولی حاال که خودش‬
‫به یه پسر دیگه برای ارضا شدن کمک کرده بود‪ ،‬یه حس‬
‫متفاوت که نمیدونست چیه بهش دست داده بود و شاید‬
‫بخاطر همون حس بود که کیونگسو رو بوسیده بود‪.‬‬

‫در واقع هدف اولیه ی لبهای جونگین‪ ،‬لبهای کیونگسو بودن‬


‫چون اونا توی اون لحظات زیادی توی چشم میومدن و‬
‫قرمزیشون باعث میشد که جونگین فکر کنه داره به دو تا‬

‫‪786‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫گیالس درشت و قرمز متحرک که هی اسمش رو ناله میکنن‪،‬‬


‫نگاه میکنه اما اون جلوی خودش رو گرفت و بجای مزه کردن‬
‫لبهای سرخ عروسکش که مطمئنا شیرین هم بودن‪ ،‬لپ‬
‫نرمش رو بوسید و خب نرمی زیر لبش هم چیزی از لب های‬
‫مزه نشده ش کم نداشت چون به نظر میرسید تمامِ اون پسر‬
‫شیرینه!‬

‫کیونگسو توی اون لحظات زیادی بی دفاع به نظر میرسید و‬


‫شاید اگه کس دیگه ای جز جونگین اونجا بود و بهش سرویس‬
‫میداد‪ ،‬قطعا ازش ساده نمیگذشت و به جای یه بوسه ی‬
‫کوچیک روی گونه ش‪ ،‬یه سرویس کامل برای جبران محبتش‬
‫ازش میگرفت‪.‬‬

‫هر چند که جونگین صاحب اون انسان عروسکی بود و‬


‫میتونست جور دیگه ای ازش مزدشو بگیره‪ ،‬اما نه جونگین‬
‫همچین آدم عوضی ای بود که بخواد لذت کیونگسو رو به درد‬

‫‪787‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫تبدیل کنه و نه گرایش لعنتیش که این اواخر تغییرات عجیبی‬


‫کرده بودن اجازه میداد‪.‬‬

‫یجورایی فرار جونگین برای این بود که از خودش و افکارش‬


‫در اون لحظه ترسیده بود و میدونست که کیونگسو هم توی‬
‫این مورد بی تقصیر نیست‪ .‬شاید اون عروسک تبدیل شده‬
‫سحر و جادو بلد بود که تونسته بود جونگین رو اینجوری‬
‫دگرگون کنه!‬

‫به هر حال جونگین نیاز داشت کمی تنها باشه تا بتونه تمام‬
‫اتفاقات افتاده رو هضم کنه و باهاشون کنار بیاد و این تا‬
‫زمانی که زنگ در خونه به صدا در اومد‪ ،‬طول کشید‪.‬‬

‫‪+‬غذا رسید‪.‬‬

‫جونگین کوتاه و جوری که کیونگسو بشنوه گفت و کیونگسو‬


‫با لباسهای عوض شده از اتاقشون بیرون اومد‪.‬‬

‫‪788‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫به نظر میرسید پسر کوچیکتر کمی معذب و خجالت زده باشه‬
‫و جونگین میتونست اینو از سرش که تمام مدت خوردن غذا‬
‫پایین بود‪ ،‬بفهمه‪.‬‬

‫در واقع خود جونگین هم کمی از جو بوجود اومده‪ ،‬معذب بود‬


‫اما سعی میکرد عادی رفتار کنه تا کیونگسو هم راحت باشه‪.‬‬

‫‪+‬خوشمزه نیست؟!‬

‫جونگین به کیونگسو که داشت به آرومی غذاشو میخورد‬


‫نگاه کرد و پرسید و پسر کوچیکتر بدون اینکه نگاش کنه‪ ،‬سر‬
‫تکون داد‪.‬‬

‫‪-‬خوبه‪.‬‬

‫جونگین سعی میکرد به لبهای کیونگسو که وقت جویدن‬


‫غذاش‪ ،‬به آرومی تکون میخوردن‪ ،‬توجهی نکنه تا دوباره اون‬
‫فکرای لعنتی در رابطه با هوس بوسیدنشون توی سرش‬
‫نیفته‪.‬‬

‫‪+‬مشکلی هست؟!‬

‫‪789‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین خیره به کیونگسو پرسید و کیونگسو لباشو داخل‬


‫دهنش کشید و باعث شد جونگین توی دلش آهی بکشه‪.‬‬

‫‪-‬اون فیلم‪ ...‬نمیتونم فراموشش کنم‪.‬‬

‫کیونگسو بعد از چند ثانیه مکث جواب داد و جونگین کمی‬


‫روی میز خم شد‪.‬‬

‫‪+‬نگران نباش‪ .‬این عادیه‪ .‬چون اولین بارت بوده‪ ،‬یکم زمان‬
‫میبره تا فراموشش کنی‪.‬‬

‫جونگین با مهربونی و لبخندی که کیونگسو نمیدیدش گفت‬


‫و پسر کوچیکتر سر تکون داد‪.‬‬

‫‪-‬راستش‪ ...‬یه چیز دیگه هم هست‪.‬‬

‫‪+‬چی؟!‬

‫جونگین با تعجب پرسید و کیونگسو به چشمهای مقابلش‬


‫نگاه کرد‪.‬‬

‫‪-‬لمس های تو و اون بوسه!‬

‫‪790‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو همونطور که داشت لب پایینشو گاز میگرفت گفت‬


‫و جونگین همزمان حس کرد توی کوره ای از آتیش و استخری‬
‫از یخ انداخته شده‪.‬‬

‫‪+‬از‪...‬ازشون بدت اومد؟!‬

‫جونگین با لکنت پرسید و کیونگسو چشماشو گرد کرد‪.‬‬

‫‪-‬نه! اصال! فقط حس میکنم بدنم هنوزم بخاطرشون داغه‪.‬‬

‫کیونگسو صادقانه جواب داد و چند ثانیه دیگه هم به جونگین‬


‫که توی سکوت بهش زل زده بود نگاه کرد‪.‬‬

‫‪-‬فکر میکنم تو بخاطر این انجامش دادی که من ازت خواستم‬


‫و اون بوسه هم‪ ...‬دوست داشتم دلیلش چیز دیگه ای باشه‬
‫نه جبران کاری که برام کردی‪.‬‬

‫کیونگسو دوباره نگاهش رو از جونگین گرفت و بعد قاشقش‬


‫رو کنار گذاشت‪.‬‬

‫‪791‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬میتونی‪ ...‬میتونی بری حموم و دوش آب سرد بگیری‪ .‬سر‬


‫حالت میاره‪.‬‬

‫جونگین بعد از چند لحظه ی طوالنی که تو سکوت گذشت‪،‬‬


‫بی ربط به حرفهای کیونگسو گفت و نگاهشو به هر جایی جز‬
‫پسری که دوباره بهش خیره بود انداخت‪ .‬لعنت به اون لحظه‬
‫که جونگین نمیتونست حقیقت رو به کیونگسو بگه‪.‬‬

‫‪-‬نمیخوام! وقتی اثر و رد انگشتات هنوز روی تنمه و بهم حس‬


‫خوبی میده‪ ،‬چرا باید با آب بشورمشون؟‬

‫کیونگسو به آرومی گفت و جونگین تونست برق چشمهاشو‬


‫ببینه‪.‬‬

‫‪+‬کیونگسو‪.‬‬

‫جونگین فقط تونست اسمش رو به سختی صدا بزنه‪ .‬اون‬


‫پسر چطور میتونست این جمالت رو بگه؟! اصال اینطور حرف‬
‫زدن رو از کجا یاد گرفته بود؟!‬

‫‪792‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین تازه داشت میفهمید سکوت و آرامش کیونگسو‬


‫وقت غذا خوردن‪ ،‬بخاطر معذب بودنش نبوده‪ .‬اون پسر‬
‫سکوت کرده بود چون افکار آزاردهنده ای توی سرش بودن و‬
‫علتشون جونگین بود؟!‬

‫‪-‬میرم درسای روز بعدم رو بخونم‪.‬‬

‫کیونگسو به آرومی گفت و جونگین تا وقتی که پسر کوچیکتر‬


‫پشت در اتاقش دوباره غیب شد دنبالش کرد‪.‬‬

‫«تو چت شده پنگوئن فسقلی؟! چرا اینجوری همه چیزو برای‬


‫هردومون سخت میکنی؟!»‬

‫جونگین با خودش فکر کرد و بعد بازدمش رو آه مانند بیرون‬


‫فرستاد‪ .‬عالقه ی کیونگسو به خودش‪ ،‬در کنار شیرین بودنش‪،‬‬
‫برای هردوشون خطرناک هم به نظر میرسید و جونگین‬
‫نمیدونست چطور باید به کیونگسو این رو بفهمونه‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫‪793‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_هی پسر! دیروز چطور بود؟!‬

‫بکهیون به محض دیدن جونگین توی حیاط مدرسه و جای‬


‫همیشگی ای که مینشستن پرسید و جونگین ابرویی باال‬
‫انداخت‪.‬‬

‫‪+‬چطور باید میبود؟! مثل همیشه‪.‬‬

‫جونگین دروغ گفت چون اصال نمیتونست دیروزش رو با‬


‫روزهای قبل تر مقایسه کنه‪.‬‬

‫_چی؟! میخوای بگی اون فیلمو ندیدی؟!‬

‫_یا شایدم دیده و مثل هر بار خوشش نیومده ازش‪.‬‬

‫سهون جواب بکهیون رو داد و بکهیون پیفی کرد‪.‬‬

‫_یعنی حتی یه کوچولو‪ ،‬اندازه چشم مورچه هم جذبت نکرد؟!‬


‫پسر اون پر بازدید ترین گی پورن تو یکماه گذشته بوده!‬

‫‪794‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون با لحنی حرصی گفت و سهون دستاشو دو طرف‬


‫پهلوی دوست پسرش گذاشت و آروم فشرد‪.‬‬

‫_آروم باش بیبی‪ .‬حرص نخور شیرت خشک میشه!‬

‫بکهیون چشم غره ای به سهون رفت و دوباره نگاهشو به‬


‫پسری که داشت کم کم باورش میشد چیزی که توی‬
‫شلوارش داره یه دیک مصنوعیه نه یدونه واقعیش‪ ،‬داد‪.‬‬

‫_محض رضای خدا یعنی یه ذره هم تحریکت نکرد؟!‬

‫جونگین چشمهاشو چرخوند و به بکهیونی که داشت با‬


‫چشماش سوراخش میکرد‪ ،‬نگاه کرد‪.‬‬

‫‪+‬راستشو بخوای اصال ندیدمش‪ ،‬یعنی فقط چند ثانیه‬


‫اولشو دیدم و بعد بستمش‪.‬‬

‫_چرااا؟!‬

‫بکهیون جیغ کشید و جونگین آهی کشید‪.‬‬

‫‪795‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬چون قبل از من یکی دیگه اون فیلم کوفتی رو دیده بود و‬


‫‪ ...‬تحریک شده بود‪.‬‬

‫جونگین با کالفگی گفت و چشمهای بکهیون و سهون از حدقه‬


‫بیرون زدن‪.‬‬

‫_ما‪...‬مام‪...‬‬

‫بکهیون نتونست جمله شو تموم کنه و جونگین خودشو‬


‫کنترل کرد تا یه مشت زیر چشمش نخوابونه‪.‬‬

‫‪+‬مامانم اصال خونه نبود بی مغز‪.‬‬

‫_پس کی؟!‬

‫سهون همونطور که بکهیون رو از خطر حمله ی احتمالی‬


‫جونگین بهش توی بغلش قایم میکرد پرسید و جونگین‬
‫سرشو به حالت تاسف تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬کی جز من و مامانم و کیونگسو تو اون خونه زندگی میکنه؟!‬

‫_چییییی؟!‬

‫‪796‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون با شنیدن اون جمله خودش رو از بغل سهون بیرون‬


‫پرت کرد و با چشمهایی که حاال ازشون قلب میزد بیرون‬
‫دستاشو دو طرف صورت جونگین قاب کرد‪.‬‬

‫_کیونگسو اونو دید و تحریک شد؟! اون گیه؟!‬

‫‪+‬نهههه‪.‬‬

‫جونگین فورا داد زد و بکهیون اخم کرد‪.‬‬

‫_پس چی؟! اگه تحریک شده حتما‪...‬‬

‫‪+‬نیست‪.‬‬

‫_تو از کجا میدونی؟!‬

‫سهون به کل کل دوست و دوست پسرش خیره بود و هر بار‬


‫منتظر به دهن اون یکی برای جواب نگاه میکرد‪.‬‬

‫‪+‬چون‪ ...‬میدونم‪.‬‬

‫_از کجا میدونی؟! خودش بهت گفته؟!‬

‫‪+‬نه‪.‬‬

‫‪797‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_پس هست‪.‬‬

‫‪+‬نیست‪.‬‬

‫_هست‪.‬‬

‫‪+‬میگم نیس‪.‬‬

‫_منم پرسیدم از کجا میدونی؟!‬

‫‪+‬میگم نیس چون بخاطر اینکه گیه تحریک نشده‪.‬‬

‫_پس بخاطر چی بوده؟!‬

‫بکهیون با سینه ی جلو داده و دستایی که به کمرش زده بود‬


‫به جونگین توپید و جونگین راهی جز گفتن حقیقت نداشت‪.‬‬

‫‪+‬چون اولین بارش بود که پورن میدید‪.‬‬

‫_چیییی؟!‬

‫اینبار بکهیون و سهون با تعجب و فکهایی که پایین میفتاد‬


‫با هم پرسیدن و جونگین ابرویی باال انداخت‪.‬‬

‫_گرفتیمون؟!‬

‫‪798‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬نه‪ .‬حقیقت داره‪.‬‬

‫_آخه چطور میشه یه پسر شونزده ساله تا حاال پورن ندیده‬


‫باشه‪ .‬اون زیادی پاستوریزه س!‬

‫سهون با تمسخر گفت و جونگین اخم کرد‪ .‬اونا حق نداشتن‬


‫پنگوئن معصومش رو اینجوری قضاوت کنن‪.‬‬

‫‪+‬اینکه شما دوتا از ده سالگی پورن میدیدین دلیل نمیشه‬


‫بقیه پاستوریزه باشن‪ .‬بعدشم‪ ...‬اون ‪ ...‬تا حاال ندیده چون‪...‬‬
‫چون‪ ...‬تو کشورشون افراد زیر هجده سال اجازه ی دیدنشو‬
‫ندارن‪ ،‬این یه قانونه‪.‬‬

‫جونگین قسمت آخر جمله شو از خودش درآورد و بکهیون و‬


‫سهون نگاه معنا داری بهمدیگه انداختن‪.‬‬

‫_چه مسخره‪ .‬به هر حال قانونها گذاشته میشن تا کسی‬


‫بهشون عمل نکنه!‬

‫‪+‬بازم میگم چون شما قانونمند نیستین دلیل نمیشه بقیه‬


‫هم مثل شما باشن‪.‬‬

‫‪799‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با اخم گفت و بکهیون زبونکی براش درآورد‪.‬‬

‫_بعد میگه ازش طرفداری نمیکنه‪ .‬ببینم نکنه روش کراش یا‬
‫همچین کوفتی داری؟!‬

‫‪+‬کراش؟! هه‪...‬‬

‫جونگین با پوزخند جواب داد و بکهیون اداشو درآورد‪.‬‬

‫_الزم نیس ازمون مخفیش کنی‪ .‬هدف ما در واقع از دیدن‬


‫اون فیلم این بود که تو بفهمی دقیقا حست به همجنس یا‬
‫غیر همجنست چیه‪ .‬اگه فکر میکنی از کیونگسو خوشت میاد‬
‫بهمون بگو تا دیگه بیشتر ازین نقشه نکشیم برات‪.‬‬

‫بکهیون تند تند گفت و جونگین اخم کرد‪.‬‬

‫‪+‬هردوتونو با اون نقشه های تخمیتون گاییدم‪.‬‬

‫_بیخیال پسر‪ ...‬خب نتیجه چیه؟!‬

‫‪+‬نتیجه ی چی؟!‬

‫‪800‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_هنوزم میگی یه استریت بی تخمی و عرضه ی تور کردن یه‬


‫دختر هم نداری یا قبول میکنی که گی ای و فقط میترسی‬
‫اعترافش کنی‪.‬‬

‫‪+‬چیکار کنم که شما دست از گرایش کوفتیم بردارین؟!‬

‫_فکر نکنم کاری بتونی بکنی‪.‬‬

‫بکهیون با نیشخند گفت و جونگین آه کشید‪.‬‬

‫_کاش منم مثل شبح بودم و میتونستم یجوری تنبیهت کنم‬


‫که ازم بکشی بیرون‪.‬‬

‫_چجوری؟! شبح بهم هونی رو داد‪ .‬فکر نکنم باالتر ازش‬


‫چیزی باشه‪.‬‬

‫بکهیون همونطور که به چشمهای سهون نگاه میکرد گفت و‬


‫پسر قد بلند تر که از شنیدن اون جمله احساس میکرد چند‬
‫سانت بلند تر شده‪ ،‬لبهای بکهیون رو محکم و طوالنی بوسید‪.‬‬

‫‪801‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬چندشا! چند بار بگم گی بازیاتونو از جلوی من جمع کنین‬


‫ببرین یجای دیگه؟!‬

‫_چندش و گی باشیم بهتر از اینه که دیکمون بی استفاده بره‬


‫زیر خاک‪.‬‬

‫بکهیون با زبونک دوباره ای که برای جونگین در میاورد گفت‬


‫و سهون همونطور که ریز میخندید‪ ،‬سعی کرد جلوی زبون‬
‫دوست پسرشو بگیره‪.‬‬

‫_خب نینی بهمون بگو چی شد!‬

‫سهون پرسید و جونگین سرشو کج کرد‪.‬‬

‫‪+‬چی چیشد؟!‬

‫_کیونگسو! چجوری فهمیدی تحریک شده؟!‬

‫_نکنه وقتی داشت جق میزد مچشو گرفتی؟‬

‫بکهیون بین حرف سهون پرید و با شوق پرسید‪.‬‬

‫‪+‬به شما ربطی داره؟!‬

‫‪802‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_آره‪ .‬دوست دارم بدونم اون فسقلی کیوت چجوری خودشو‬


‫خالی میکنه!‬

‫جونگین چشماشو چرخوند و صورتشو تا جایی که به صورت‬


‫بکهیون در حد چند سانت فاصله داشته باشه‪ ،‬نزدیک کرد و‬
‫بوضوح تونست قطع شدن نفس بکهیون رو ببینه‪.‬‬

‫‪+‬حتی اگه دیده باشم هم به تو یکی نمیگم‪.‬‬

‫جونگین با پوزخندی گفت و همونطور که با انگشت اشاره ش‬


‫ضربه ی آرومی به نوک دماغ بکهیون میزد عقب رفت و‬
‫بکهیون بعد از چند ثانیه که به خودش اومد‪ ،‬شروع کرد به‬
‫مشت و لگد انداختن به جونگین‪.‬‬

‫_عوضی پس این نزدیک شدن یهوییت چی بود؟‬

‫‪+‬چیه؟! فکر میکردم بعد ازین فقط برای سهون نفست بند‬
‫بیاد!‬

‫جونگین با تمسخر گفت و بکهیون به سهونی که با اخم بهش‬


‫نگاه میکرد‪ ،‬زل زد‪ .‬جونگین راضی از آشوب کوچیکی که به‬

‫‪803‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫لطفش بین اون دوتا قرار بود به پا بشه‪ ،‬بلند شد و ازشون‬


‫دور شد‪.‬‬

‫_من‪ ...‬اون عوضی از عمد اینو گفت که تالفی کنه ‪ .‬تو که‬
‫باورش نکردی؟!‬

‫بکهیون همونطور که با نگاه ترسیده ش به سهون خیره بود‬


‫گفت و سهون ابرویی باال انداخت‪.‬‬

‫_هوم! شاید باید یه کاری بکنم که برای کس دیگه ای همین‬


‫ایست قلبی کوتاه رو هم نزنی! نظرت چیه هیونی؟!‬

‫سهون با نگاه جدی و چشمهای براقش گفت و بکهیون به‬


‫سختی آب دهنشو قورت داد‪.‬‬

‫_هونی!‬

‫بکهیون با لحن مظلومانه ای گفت و سهون همونطور که بلند‬


‫میشد دست بکهیون رو هم گرفت و دنبال خودش کشید‪.‬‬

‫‪804‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_نقشه ی جفت یابی برای نینی باشه برای یه وقت دیگه‪.‬‬


‫فعال باید بیبیمو تنبیه کنم!‬

‫سهون با نیشخند گفت و بکهیون توی دلش فحشی به بی‬


‫جنبه بودن بدنش در برابر جونگین‪ ،‬داد‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫سهون و بکهیون حتی چند هفته ی بعد رو هم‪ ،‬دست از سر‬


‫کردن‬
‫ِ‬ ‫جونگین برنداشتن و واقعا تالش و سعیشون برای َمرد‬
‫جونگین! تحسین برانگیز بود‪.‬‬

‫اما اونا خبر نداشتن که دوست سینگلشون‪ ،‬تا حدودی درگیر‬


‫احساساتش در رابطه با کیونگسوعه‪.‬‬

‫اینطور نبود که جونگین پیش خودش اعتراف کنه که کیونگسو‬


‫رو شدیدا دوست داره یا عاشقش شده یا همچین چیزی‪ ،‬اما‬

‫‪805‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اگه میخواست با خودش رو راست باشه‪ ،‬قبول کرده بود که‬


‫با اینکه یه استریته اما از کیونگسو یجورایی خوشش اومده‪.‬‬

‫شاید دلیل این تغییر‪ ،‬رفتار و حرفهای کیونگسو بودن‪ ،‬شاید‬


‫مال جونگین بود‪ ،‬شاید چون جونگین تحت‬
‫ِ‬ ‫چون کیونگسو‬
‫تاثیر رابطه ی بین دوستهای احمقش قرار گرفته بود و شاید‬
‫هم از اول جونگین اشتباه میکرد که یه استریته!‬

‫شاید جونگین گی نبود اما یه استریت خالص هم نبود و به‬


‫عبارتی میشد گفت یه بایسکشواله که بیشتر کشش سمت‬
‫دختراس و کیونگسو همون مورد نادر و کمیابی بود که به دل‬
‫جونگین نشسته بود‪.‬‬

‫به هر حال دلیل اون تغییرات هر کدوم از اون شاید ها که‬


‫بودن‪ ،‬جونگین دیگه نمیتونست جذب شدنش به کیونگسو رو‬
‫انکار کنه چون و اکنش های بدنش در مقابل اون پسر‪ ،‬روز به‬
‫روز بیشتر از قبل میشدن‪.‬‬

‫‪806‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اما جونگین هنوز اونقدری شجاعت نداشت که بخواد اینو‬


‫علنی کنه و به دوستاش و یا خود کیونگسو بگه‪.‬‬

‫جونگین حتی شجاعت اینکه وقتی خودش تنهاس هم جمله‬


‫ی «من از کیونگسو خوشم میاد» رو به زبون بیاره ‪،‬نداشت و‬
‫تنها توی ذهنش اینو به خودش میگفت‪.‬‬

‫اونم نه همیشه و فقط وقتایی که از نظر خودش و اکنش‬


‫شدیدی به حرفهای کیونگسو یا کاراش نشون میداد‪ ،‬یا چنگ‬
‫نرمی به دلش میخورد و به ندرت وقتایی که هوس میکرد‬
‫همونطور که اونو توی بغلش گرفته و فشارش میده خیلی‬
‫محکم و جوری که کیونگسو دردش بگیره اونو ببوسه و مهم‬
‫هم نبود که اون بوسه کجاش بشینه!‬

‫از طرف دیگه‪ ،‬جونگین هنوز هم شک داشت به اینکه درک‬


‫کیونگسو از دوست داشتن کسی و یا عاشق شدن درست‬
‫باشه‪.‬‬

‫‪807‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫به نظر جونگین کیونگسو هنوز هم جای تجربه و آگاهی بیشتر‬


‫رو داشت و نمیخواست با نشون دادن چراغ سبز بهش‪ ،‬این‬
‫فرصت رو ازش بگیره‪.‬‬

‫درست بود که جونگین خودش هم ناخواسته وارد یه رابطه ی‬


‫عاطفی پیچیده شده بود اما اینو میدونست که در صورت‬
‫خراب شدن اون رابطه‪ ،‬کنار اومدن باهاش برای خودش به‬
‫مراتب راحت تر از کیونگسوعه و اون نمیخواست قلب‬
‫عروسکش وقتی که هنوز بیشتر از چند ماه از تبدیل شدنش‬
‫نگذشته‪ ،‬بکشنه یا آسیب ببینه‪.‬‬

‫جونگین به این نتیجه رسیده بود که دیدن قلبهای صورت‬


‫کیونگسو وقتی که لبخند میزنن خیلی دل نشین تر از‬
‫چشمهای گرد و درخشانش هستن وقتی که از اشک برق‬
‫میزنن و اون با خودش یواشکی قول داده بود که علت‬
‫لبخندهای کیونگسو بشه نه باعث اشکهاش‪.‬‬

‫‪808‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اما جونگین خبر نداشت که این پنهان کاری و کنترل کردن‬


‫احساساتش‪ ،‬ممکنه به ضرر هردوی اونا و بیشتر کیونگسو‬
‫باشه‪.‬‬

‫صاحب‬
‫ِ‬ ‫کیونگسو هم مثل جونگین روز به روز به اون پسر ِ‬
‫پوست تیره‪ ،‬وابسته تر و عالقه مند تر میشد و این وابستگی‬
‫و عالقه گاهی به حدی میرسید که کیونگسو تا زمانی که‬
‫جونگین از مدرسه بر نمیگشت‪ ،‬از اتاقش بیرون نمیومد و‬
‫خودش رو با وسایل جونگین و دیدن عکس های توی‬
‫آلبومش‪ ،‬که دیگه همه شونو توی ذهنش ثبت و حفظ کرده‬
‫بود‪ ،‬سرگرم میکرد‪.‬‬

‫خانم کیم این تغییر رفتار کیونگسو رو به خوبی متوجه شده‬


‫بود و هر بار که کیونگسو رو میدید که در کنار پسرش بیشتر‬
‫از بقیه ساعت های روز‪ ،‬شاد و سرحال تره‪ ،‬زنگ خطری توی‬
‫سرش به صدا در میومد‪.‬‬

‫‪809‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫نه اینکه خانم کیم درباره ی نوع عالقه ی کیونگسو به جونگین‬


‫با خبر شده بود‪ ،‬بلکه ازین نظر نگران بود که کیونگسو به‬
‫جونگین به چشم یه همراه همیشگی نگاه میکرد و خواسته‬
‫یا ناخواسته نمیخواست که بعد از اون رو ببینه‪.‬‬

‫کیونگسو هیچوقت به جدا شدن از اون خانواده ی کوچیک‬


‫فکر نمیکرد و نگرانی خانم کیم به این خاطر بود که‬
‫نمیدونست عکس العمل پسر کوچیکتر به اینکه اگه روزی‬
‫مجبور باشه ازون خونه بره‪ ،‬چی میتونه باشه‪.‬‬

‫مسلما کیونگسو این رو قبول نمیکرد و اگر اجبار هم صورت‬


‫میگرفت‪ ،‬قطعا ضربه ی بدی بهش وارد میشد و خانم کیم‬
‫اصال این رو نمیخواست‪.‬‬

‫خانم کیم هم مثل بقیه ی افرادی که کیونگسو رو دیده‬

‫و شناخته بودن‪ ،‬باهاش احساس راحتی میکرد و دیگه براش‬


‫مهم نبود که اون پسر‪ ،‬توی زندگی قبلیش یه عروسک بوده‪.‬‬

‫‪810‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اون کیونگسو رو مثل پسر خودش دوست داشت و بهش‬


‫محبت و توجه میکرد و جونگین هم دیگه با این موضوع کنار‬
‫اومده بود‪.‬‬

‫هر چند که گاهی اون پسر حسود از کوره در میرفت و سعی‬


‫میکرد کیونگسو رو از مادرش دور کنه‪ ،‬اما کیونگسو هم دیگه‬
‫مثل روزهای اول نبود که ناراحت بشه و اشک بریزه و فقط‬
‫سعی میکرد که خواسته ی پسر بزرگتر رو انجام بده‪.‬‬

‫اما کسی به درستی از درون کیونگسو خبر نداشت‪ .‬کیونگسو‬


‫لبخند میزد اما پشت اونها ناراحتی و غم بزرگی پنهان بود‪.‬‬

‫همه تغییر رفتار و گوشه نشینی و سکوتش رو به پای‪ ،‬بزرگ‬


‫شدنش میگذاشتن اما فقط خودش بود که میدونست علت‬
‫گوشه گیری هاش چیز دیگه س‪.‬‬

‫کیونگسو به خواست خودش به انسان تبدیل نشده بود‪.‬‬


‫جونگین خواسته بود که اون االن اینجا بود‪ .‬اما اون پسر‬

‫‪811‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫سنگدل مسئولیت چیزی که خودش باعثش بود رو هم قبول‬


‫نمیکرد و این کیونگسو رو آزار میداد‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫‪+‬هی! درسات تموم شدن؟!‬

‫جونگین همونطور که سراسیمه وارد اتاقش میشد و کوله‬


‫پشتیشو کناری میذاشت گفت و کیونگسو با شنیدن صدای‬
‫ذوق زده ی جونگین نگاهش رو از دفتر و کتابش گرفت‪.‬‬

‫‪-‬سالم‪ .‬هنوز چند صفحه ش مونده‪.‬‬

‫جونگین بی توجه به حرف کیونگسو سمتش رفت و مدادش‬


‫رو ازش گرفت و بین کتابش گذاشت‪.‬‬

‫‪+‬بعدا میتونی اونو بخونی‪ .‬باید بیای یه چیزی رو ببینی‪.‬‬

‫‪812‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با ذوق به چشمهای متعجب کیونگسو نگاه کرد و‬


‫گفت و کیونگسو به اجبار از روی صندلیش بلند شد و جونگین‬
‫رو دنبال کرد‪.‬‬

‫‪-‬چیه؟!‬

‫کیونگسو کوتاه پرسید و جونگین لبخند پهنی زد‪.‬‬

‫‪+‬مطمئنم ازش خوشت میاد‪ .‬پنگوئنا خیلی دوستش دارن!‬

‫کیونگسو اخم کمرنگی کرد و جونگین لبخند دیگه ای به‬


‫صورت در همش زد‪.‬‬

‫‪+‬تا وقتی اینجوری اخم کنی‪ ،‬وضعیت همینه پنگوئن‬


‫فسقلی‪.‬‬

‫کیونگسو غرید و قبل ازینکه بتونه مشتشو به بازوی جونگین‬


‫بکوبه‪ ،‬پسر بزرگتر در خونه رو باز کرد و کیونگسو با دیدن‬
‫منظره ی رو به روش‪ ،‬فراموش کرد که میخواسته جونگین رو‬
‫بزنه‪.‬‬

‫‪813‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬این چیه جونگینی؟!‬

‫لحن کیونگسو یکباره عوض شد و با کنجکاوی و تعجب بچه‬


‫گانه ای پرسید و جونگین همونطور که دستش رو میگرفت و‬
‫با احتیاط از خونه بیرون میبردش‪ ،‬توضیح داد‪.‬‬

‫‪+‬برف‪.‬‬

‫‪-‬برف؟!‬

‫‪+‬قبال بارون رو دیدی و برات توضیح دادم که چجوری بوجود‬


‫میاد‪ .‬دونه های برف همون قطره های آبن که بخاطر سرمای‬
‫زیاد هوا این شکلی میشن‪ .‬یجورایی عین یخ میمونه ولی‬
‫نرمتر‪.‬‬

‫جونگین کیونگسو رو به محوطه ی باز و پر از برف جلوی خونه‬


‫شون کشوند و بعد از اینکه مطمئن شد کیونگسو جای امنی‬
‫ایستاده و احتمال سر خوردنش کمه‪ ،‬دستش رو رها کرد‪.‬‬

‫‪-‬میتونم لمسش کنم؟!‬

‫‪814‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو با ذوق پرسید و جونگین چشماشو باز و بسته کرد‪.‬‬

‫‪+‬آره‪.‬‬

‫کیونگسو فورا روی زمین نشست اما بخاطر خیس شدن‬


‫لباسش زود بلند شد و جونگین رو به خنده انداخت‪.‬‬

‫‪-‬من فکر میکردم اینا خیسم نمیکنن‪.‬‬

‫کیونگسو با لبهای آویزون گفت و جونگین سعی کرد به اون‬


‫لحن و لبهای آویزون بی توجه باشه‪.‬‬

‫‪+‬بهت که گفتم مثل بارونه‪.‬‬

‫کیونگسو سری تکون داد و با رسیدن چیزی به ذهنش اخم‬


‫کمرنگی کرد‪.‬‬

‫‪-‬کی اینجوری شد؟!‬

‫‪+‬صبح وقتی که میرفتم تازه شروع به باریدن کرد‪ .‬دوست‬


‫داشتم همون موقع بیدارت کنم و بیای ببینیش ولی اگه دیر‬

‫‪815‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫میرسیدم مدرسه‪ ،‬شبح حتما تا ساعت آخر توی سرما نگهم‬


‫میداشت و یخ میزدم‪.‬‬

‫جونگین تند و تند توضیح داد و کیونگسو سری تکون داد‪.‬‬

‫‪-‬اشکال نداره‪.‬‬

‫‪+‬اما تو باید وقتی میباره هم ببینیش‪ .‬مطمئنم عاشقش‬


‫میشی!‬

‫جونگین با ذوق گفت و کیونگسو مکث کرد‪.‬‬

‫«من فقط عاشق تو میشم»‬

‫‪+‬میخوای یکم بازی کنیم؟!‬

‫جونگین بعد از سکوت کوتاه کیونگسو گفت و کیونگسو‬


‫سرشو کج کرد‪.‬‬

‫‪-‬بازی؟!‬

‫‪+‬آره‪ .‬برف بازی‪ .‬خیلی خوش میگذره‪.‬‬

‫‪816‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین مثل بچه های کوچولو با ذوق از لذت برف بازی‬


‫میگفت و کیونگسو مشتاق بود تا چیزی که جونگین میگفت‬
‫رو امتحان کنه‪.‬‬

‫‪-‬باشه‪.‬‬

‫‪+‬پس اول باید بریم خونه و لباس گرم بپوشیم‪ .‬اینجوری‬


‫ممکنه سرما بخوریم و آب دماغمون آویزون شه‪.‬‬

‫جونگین با خنده گفت و زودتر سمت خونه حرکت کرد و‬


‫کیونگسو لبخندی به رفتارهای بچگانه و بعید جونگین زد‪.‬‬

‫‪817‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 27‬‬

‫کیونگسو فکر میکرد توی برف بازی قراره خیلی بهش خوش‬
‫بگذره‪ ،‬اما جونگین یجورایی باعث شده بود اون لذت ازش‬
‫گرفته بشه‪.‬‬

‫جونگین فکرش رو نمیکرد وقتی که کیونگسو لباسهای گرم و‬


‫زمستونی خودش‪ ،‬که براش یه کوچولو بزرگ بودن رو بپوشه‪،‬‬
‫اونقد دوست داشتنی و بامزه بشه و لبهای بزرگش که بخاطر‬
‫سرما قرمزتر از همیشه شده بودن انقد تو چشم بیان‪.‬‬

‫قلب صورت کیونگسو‪ ،‬توی اون منظره ی برفی مثل یه‬


‫یاقوت سرخ میدرخشید و جونگین تنها راهی که بتونه از فکر‬
‫کردن بهشون و هوسش برای بوسیدنشون دست برداره رو‬
‫توی پرت کردن گلوله های برفی به سمت پسر بی گناه و بی‬
‫خبر از همه چی‪ ،‬پیدا کرده بود‪.‬‬

‫‪818‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫قبل از اینکه کیونگسو بتونه بپرسه «خب چجوری باید بازی‬


‫کنیم؟» اولین گلوله ی برف به پیشونیش که تقریبا زیر کاله‬
‫بافتنی روی سرش پنهون شده بود‪ ،‬برخورد کرد و کیونگسو‬
‫شوکه و گیج از ضربه ای که بهش خورده‪ ،‬به کسی که اون رو‬
‫سمتش پرتاب کرده بود نگاه کرد‪.‬‬

‫‪-‬جون‪...‬گینی!‬

‫کیونگسو با لحنی ناراحت و نگران پسر دیگه رو صدا زد و فکر‬


‫کرد مگه چیکار کرده که جونگین اون رو زده؟! اما وقتی‬
‫لبخندش رو دید گیج تر از قبل سر جاش بی حرکت موند‪.‬‬

‫جونگین باز هم خم شد و گلوله ی دیگه ای از برف رو بین‬


‫دستکش هاش گرفت و به کیونگسو نزدیک شد‪.‬‬

‫‪+‬متاسفم اگه دردت گرفت‪.‬‬

‫جونگین با لبخند کمرنگی گفت و بعد گلوله رو به کیونگسو‬


‫نشون داد‪.‬‬

‫‪819‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬برای اینکه بازی کنیم‪ ،‬باید اینا رو درست کنیم و به همدیگه‬


‫بزنیمشون‪ .‬هر کی زودتر خسته شد و روی زمین افتاد بازنده‬
‫س‪.‬‬

‫جونگین با شیطنت قانون بازی رو که همون لحظه به ذهنش‬


‫رسیده بود‪ ،‬گفت و کیونگسو گیج تر از قبل بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫‪-‬یعنی باید همدیگه رو بزنیم؟!‬

‫‪+‬آره‪ .‬اونا نرمن و درد نمیگیره‪.‬‬

‫جونگین با بدجنسی دروغ گفت چون اون گلوله های سفید‬


‫درست مثل گلوله های واقعی بدن رو سوراخ میکردن‪!8‬‬

‫کیونگسو سری تکون داد و و جونگین قبل ازینکه پسر‬


‫مقابلش فرصت کنه خم بشه‪ ،‬گلوله ی توی دستش رو اینبار‬
‫به کمرش کوبید و کیونگسو از درد اخم کرد‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی!‬

‫‪8‬‬
‫به خاطر سرد و یخ بودنشون دردشون زیاده و حس سوراخ شدن بدن رو دارن‪.‬‬

‫‪820‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو با نارضایتی غرید و جونگین تشویقش کرد‪.‬‬

‫‪+‬زودباش فسقلی‪ ،‬تو هم بزن‪.‬‬

‫کیونگسو به سرعت اولین گلوله رو درست کرد و اونو به‬


‫سمت جونگین پرتاب کرد اما پسر بزرگتر با زیرکی جا خالی‬
‫داد و برای کیونگسو که حاال کمی کفری شده بود‪ ،‬زبونک در‬
‫آورد‪.‬‬

‫‪-‬تو‪...‬تو‪...‬‬

‫کیونگسو با حرص غرید اما جونگین گلوله ی بعدی رو به‬


‫شکمش زد و کیونگسو از شدت ضربه اخم کرد‪.‬‬

‫‪-‬الزمه انقد بی رحم باشی و محکم بزنی؟!‬

‫کیونگسو با عصبانیت گفت و جونگین نیشخندی زد‪.‬‬

‫«الزمه انقد بی رحم و بوسیدنی باشی؟!»‬

‫جونگین بر خالف چیزی که توی ذهنش بود‪ ،‬ابرویی باال‬


‫انداخت‪.‬‬

‫‪821‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬تو هم میتونی انجامش بدی‪.‬‬

‫کیونگسو بازدمش رو محکم و صدا دار بیرون فرستاد و گلوله‬


‫ی از قبل آماده شده ش رو همزمان با جونگین به سمتش‬
‫پرتاب کرد و هر دو پسر با فرود اومدن گلوله های سفید توی‬
‫صورتشون آه کشیدن‪.‬‬

‫‪+‬لعنت بهش!‬

‫‪-‬این خیلی میسوزه‪.‬‬

‫کیونگسو با چشمهای سرخ شده از اشکش گفت و جونگین‬


‫سعی کرد دماغ بی حس شده ش رو بماله اما سرمای‬
‫دستکش بدتر باعث سوزش دماغش شد‪.‬‬

‫‪+‬خب‪ ...‬باشه‪ ...‬دیگه به صورت همدیگه نزنیم‪ .‬هوم؟!‬

‫جونگین عقب نشینی کرد و کیونگسو سری تکون داد و گلوله‬


‫ی بعدی رو وقتی که جونگین داشت برف ها رو از روی زمین‬
‫جمع میکرد به سرش زد‪.‬‬

‫‪822‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬متاسفم اگه دردت گرفت‪.‬‬

‫کیونگسو به تقلید از جونگین و با لحن خودش‪ ،‬گفت و‬


‫جونگین به خنده افتاد‪.‬‬

‫‪+‬خودت خواستی پنگوئن فسقلی‪ .‬پس بگیر که اومد‪.‬‬

‫و اینطوری تقریبا نیم ساعت تمام هر دو پسر همدیگه رو به‬


‫رگبار بستن که البته جونگین‪ ،‬توی زدن به هدف موفق تر از‬
‫کیونگسو بود و پسر کوچیکتر‪ ،‬کم کم داشت تسلیم میشد‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی‪ ...‬لطفا‪...‬‬

‫جونگین گلوله ی بعدی رو به پای کیونگسو زد و کیونگسو با‬


‫درد روی برفها نشست‪.‬‬

‫‪+‬لطفا چی؟!‬

‫جونگین با خنده گفت و به کیونگسو که شکست خورده بود‬


‫نزدیکتر شد‪.‬‬

‫‪-‬این خیلی درد داره‪.‬‬

‫‪823‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو با لبهای تیره شده از سرما گفت و جونگین کنارش‬


‫روی پا نشست‪.‬‬

‫‪+‬میخوای بگی قبول میکنی که باختی؟!‬

‫‪ -‬با اینکه تو نامردی کردی ولی آره! دیگه نمیتونم ادامه بدم‪.‬‬
‫همه ی بدنم درد میکنه‪.‬‬

‫کیونگسو با لبهای آویزون گفت و با ناراحتی به جونگین نگاه‬


‫کرد و جونگین که تا اون لحظه میخواست آخرین گلوله رو هم‬
‫به کیونگسو بزنه‪ ،‬با دیدن چشماش منصرف شد‪.‬‬

‫‪+‬من براش واقعا متاسفم‪.‬‬

‫‪-‬و منم بخاطرش خیلی سردمه‪.‬‬

‫کیونگسو بی توجه به معذرت خواهی جونگین گفت و‬


‫جونگین چند لحظه به اون صورت همیشه صادق خیره موند‪.‬‬

‫‪+‬اما تو باید بهم جایزه مو بدی!‬

‫‪-‬جایزه؟!‬

‫‪824‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو با تعجب پرسید‪.‬‬

‫‪+‬آره‪ .‬هر کی برنده میشه یه جایزه باید بهش بدن‪.‬‬

‫‪-‬من باید بهت جایزه بدم؟!‬

‫‪+‬خب‪ ...‬چون فقط من و تو توی بازی بودیم آره! تو باید بهم‬


‫جایزه مو بدی‪.‬‬

‫کیونگسو کمی به صورت جدی جونگین زل زد و بعد با گوشه‬


‫ی لب کج شده نگاهش رو ازش گرفت‪.‬‬

‫‪-‬اما من که چیزی ندارم بهت بدم‪.‬‬

‫کیونگسو با لبهای آویزون شده گفت و جونگین انگشتای‬


‫شستش رو دو طرف اون سرخی های رو به بنفش گذاشت و‬
‫به سمت باال کشیدشون‪.‬‬

‫‪+‬میتونی اینجوری آویزونشون نکنی و‪ ...‬برای جایزه بغلم‬


‫کنی!‬

‫جونگین با زیرکی گفت و کیونگسو ابروهاشو باال انداخت‪.‬‬

‫‪825‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬بغلت کنم؟!‬

‫‪+‬هوم! اینجوری‪.‬‬

‫جونگین کوتاه جواب داد و قبل ازینکه کیونگسو بفهمه چی‬


‫شده‪ ،‬اونو بین بازوهاش اسیر کرد‪ .‬جونگین در واقع‬
‫میخواست هم میل شدیدش برای له کردن اون پسر توی‬
‫بغلش رو کم کنه و هم غیر مستقیم کیونگسو رو هر چند کم‬
‫گرم کنه و کیونگسو راضی ازین موضوع خودش رو به سینه‬
‫ی جونگین چسبوند و دستاشو دور کمرش حلقه کرد‪.‬‬

‫‪+‬گرم شدی؟!‬

‫جونگین بعد از یک دقیقه به آرومی پرسید و کیونگسو‪ ،‬سرش‬


‫رو روی شونه ی جونگین تکون داد‪.‬‬

‫‪-‬یکم‪ .‬ولی هنوزم بدنم میسوزه‪.‬‬

‫جونگین حرکت آروم دستش رو از کمر کیونگسو تا گردنش‬


‫ادامه داد و بعد کمی در حدی که صورتاشون روبه روی هم‬
‫قرار بگیرن‪ ،‬ازش فاصله گرفت‪.‬‬

‫‪826‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬میخوای آدم برفی درست کنیم؟!‬

‫جونگین با لبخند گرمی پرسید و کیونگسو همونطور که به‬


‫اون لبخند و چشمهای صاحبشون خیره بود لب زد‪.‬‬

‫‪-‬آدم برفی چیه؟!‬

‫‪+‬یه آدم که با برف میسازنش‪.‬‬

‫جونگین به آرومی جواب داد و چشمای کیونگسو از تعجب‬


‫گرد شدن‪.‬‬

‫‪-‬یعنی‪ ...‬میتونه حرف بزنه؟!‬

‫جونگین دست دیگه شو روی صورت سرخ شده از سرمای‬


‫کیونگسو گذاشت و پسر کوچیکتر از سرمای دستکش روی‬
‫پوستش‪ ،‬هیسی کشید‪.‬‬

‫‪+‬نه‪ .‬همه که مثل عروسک من معجزه نمیشن!‬

‫جونگین خیره به چشمهای قهوه ای مقابلش گفت و کیونگسو‬


‫حس کرد توی قلبش لرزش یه زلزله ی ده ریشتری اومده!‬

‫‪827‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫«عروسک من؟!»‬

‫کیونگسو توی ذهنش تکرار کرد‪ .‬منظور جونگین چی بود؟!‬

‫«نه! این نیست‪ .‬اون فقط به اینکه من قبال هدیه ی تولدش‬


‫بودم اشاره کرده و منظور دیگه ای نداشته‪».‬‬

‫کیونگسو به خودش تشر زد اما باز هم روی قلبش اثر اون‬


‫زلزله ی بزرگ وجود داشت! ویرانی!‬

‫‪+‬کیونگسو‪...‬‬

‫جونگین یبار دیگه و به آرومی صداش زد و کیونگسو از‬


‫افکارش خارج شد‪.‬‬

‫‪+‬خوبی؟!‬

‫جونگین همونطور که انگشتش رو که با دستکش کاور شده‬


‫بود روی پوستش میکشید پرسید و پسر کوچیکتر فقط سر‬
‫تکون داد‪ .‬اون هنوز هم بعد از چند ماه به صدا زده شدن‬
‫اسمش توسط جونگین عادت نکرده بود‪.‬‬

‫‪828‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬پس بریم آدم برفی بسازیم؟!‬

‫کیونگسو باز هم سری تکون داد و جونگین میلش رو برای‬


‫بوسیدن چشمهای مقابلش نادیده گرفت‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫_خدای من! اینجا چه خبره؟!‬

‫وقتی خانم کیم برای صدا زدن اون دوتا پسر شیطون که تا‬
‫یک ساعت قبل سر و صداشون کل محوطه ی باز و برفی‬
‫خونه رو پر کرده بود‪ ،‬بیرون رفت تا بهشون بگه برای خوردن‬
‫ناهار بیان داخل‪ ،‬توقع اینو نداشت که اون صحنه ی عجیب‬
‫و ترسناک و البته خنده دار رو ببینه‪.‬‬

‫‪-‬هی‪...‬هیچی‪...‬‬

‫‪829‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو با لکنتی که هم بخاطر سرما و برخورد دندوناش با‬


‫هم بود و هم از ترس اون جیغ ناگهانی‪ ،‬جواب داد و نگاهش‬
‫رو به خانم کیم داد و خانم کیم کمی شال روی شونه ش رو‬
‫به خودش نزدیکتر کرد و جلو رفت‪.‬‬

‫_شما دو تا چیکار کردین؟! کیونگسو! جونگین؟!‬

‫زن همچنان با تعجب و بهت به دو پسر خیره بود و جونگین‬


‫باالخره تونست دهنشو باز کنه و حرف بزنه‪.‬‬

‫‪+‬ما فقط یه آدم برفی درست کردیم‪ .‬یدونه واقعیشو که‬


‫میتونه حرف بزنه!‬

‫جونگین بریده بریده گفت و بعد گردنشو به سختی سمت‬


‫کیونگسو چرخوند و چشمکی بهش زد‪.‬‬

‫‪+‬مگه نه؟!‬

‫کیونگسو لبشو از داخل گاز گرفت و خانم کیم با تأسف سر‬


‫تکون داد‪.‬‬

‫‪830‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_آدم برفی ای که میتونه حرف بزنه؟! دیوونه تو کامال زیر‬


‫برف پنهون شدی و فکر نمیکنی سرما میخوری؟!‬

‫خانم کیم با نگرانی مادرانه ش به پسر خنگش تشر زد و‬


‫جونگین خندید‪.‬‬

‫‪+‬بیخیال مامان‪ .‬خیلی خوبه‪ ...‬بعدشم من لباس گرم تنمه و‬


‫این برفا هم نمیتونن بهم صدمه بزنن‪ .‬یادت رفته؟! من یه‬
‫خرسم! پوست و خز محکم و سفتی دارم‪.‬‬

‫خانم کیم چشماشو چرخوند و به کیونگسو که تا قبل از‬


‫اومدنش‪ ،‬داشت بلند بلند میخندید و حاال یه گوشه ساکت‬
‫وایساده بود نگاه کرد‪.‬‬

‫_هر دوتون زود بیاین داخل! باید قبل از ناهار خوردن دوش‬
‫آب گرم بگیرین و اینو به عنوان تنبیهتون در نظر میگیرم چون‬
‫مطمئنم خیلی گرسنه این‪.‬‬

‫‪831‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین آهی کشید و کیونگسو به اخم های جونگین نگاه‬


‫کرد‪ .‬برخالف جونگین‪ ،‬کیونگسو راضی به نظر میرسید البته‬
‫اگه هر دوشون با هم دوش میگرفتن‪.‬‬

‫‪+‬حداقل میشه ازم یه عکس بگیری؟! دوست دارم ورژن برفی‬


‫خودمو ببینم‪.‬‬

‫جونگین قبل ازینکه مادرش سمت خونه بچرخه گفت و خانم‬


‫کیم باز هم سرشو تکون داد‪.‬‬

‫_از دست تو! زود برمیگردم! سعی کن سالم و زنده بمونی!‬

‫جونگین به شوخی مادرش خندید و کیونگسو بعد از رفتن‬


‫خانم کیم‪ ،‬به جونگین پوشیده شده با برف نزدیک شد‪.‬‬

‫‪-‬زنده میمونی مگه نه؟!‬

‫کیونگسو با نگرانی پرسید و جونگین ازینکه نمیتونست تو‬


‫اون لحظه بغلش کنه و به خودش فشارش بده‪ ،‬زیر لب‬
‫فحشی داد‪.‬‬

‫‪832‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬نه! از سرما یخ زدم و فکر کنم دارم میمیرم‪.‬‬

‫جونگین بجاش سعی کرد یکم کیونگسو رو اذیت کنه و از‬


‫دیدن حالت ترسیده و نگران صورتش بخاطر خودش‪ ،‬یکم‬
‫بیشتر ذوق کنه و این در حالی بود که خودش هم میدونست‬
‫داره بیشتر از حد در حق اون پسر بی تجربه بد میکنه!‬

‫‪-‬جونگینی‪ ...‬لطفا نمیر! من چیکار کنم که‪ ...‬زنده بمونی؟!‬

‫کیونگسو با ترس و وحشت بیشتری پرسید و جونگین سعی‬


‫کرد خنده ی از سر ذوقش رو کنترل کنه‪.‬‬

‫‪+‬باید گرمم کنی! بغلم کن‪.‬‬

‫جونگین با صدای تحلیل رفته ای گفت و کیونگسو زودتر از‬


‫اینکه جونگین پلک بعدیشو بزنه‪ ،‬جلو پرید و دستاشو دور تا‬
‫دور بدن برفیش پیچید‪.‬‬

‫‪-‬من‪ ...‬همه ی تالشمو میکنم ولی این برفا نمیذارن درست‬


‫بغلت کنم‪ .‬دستام اینجوری بهم نمیرسن و نمیتونم کامل‬
‫بغلت کنم‪ .‬چیکار کنم جونگینی؟! لطفا نمیر‪.‬‬

‫‪833‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو با بغض گفت و جونگین توی دلش فحشی به‬


‫خودش داد‪.‬‬

‫«تو یه عوضی بیشعوری! باید به عنوان کودک آزاری زندانیت‬


‫کنن‪».‬‬

‫‪+‬نمیمیرم‪ .‬همین هم برای زنده موندنم کافیه‪ .‬من کامال گرم‬


‫شدم فسقلی‪.‬‬

‫جونگین با آرامش گفت و کیونگسو سرش رو روی شونه ی‬


‫برفیش گذاشت‪.‬‬

‫«تا وقتی قلبمو اینجوری گرم نگه میداری نمیمیرم‪».‬‬

‫جونگین توی دلش گفت و بعد لبخند زد‪.‬‬

‫‪+‬آدم برفی سخنگوت رو دوست داری؟!‬

‫کیونگسو با سوال جونگین کمی ازش فاصله گرفت و نگاه‬


‫جونگین به لباس خیس شده ش افتاد‪ .‬با اینکه خودش توی‬

‫‪834‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫وضعیت بدتری نسبت به کیونگسو قرار داشت اما حاال بیشتر‬


‫از خودش برای اون پسر نگران بود‪ .‬اگر سرما میخورد چی؟!‬

‫‪-‬تا حاال کسی آدم برفی سخنگو ساخته؟!‬

‫کیونگسو سوال جونگین رو با سوال جواب داد و توجه‬


‫جونگین از لباس خیسش برداشته شد‪.‬‬

‫‪+‬مثل من؟! نه فکر کنم ما اولینشو ساختیم‪.‬‬

‫جونگین به آرومی جواب داد و کیونگسو به چشمهای جونگین‬


‫خیره شد‪.‬‬

‫‪-‬پس من اینو خیلی دوست دارم‪ .‬چون با بقیه ی آدم برفی ها‬
‫فرق داره!‬

‫‪+‬چون حرف میزنه؟!‬

‫‪-‬چون اون آدم برفی تویی!‬

‫‪835‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو با لبخند شیرینش گفت و جونگین حس کرد الیه‬


‫های زیرین برف روی تنش‪ ،‬از گرمای قلبش در حال ذوب‬
‫شدنن!‬

‫_پسرا!‬

‫قبل از اینکه جونگین بتونه سکوت پر حرف بینشون رو‬


‫بشکنه‪ ،‬مادرش صداشون زد و با چرخیدن نگاه هر دو پسر به‬
‫سمتش‪ ،‬صدای چیلیک دوربین بهشون فهموند که ازشون‬
‫عکس گرفته شده‪.‬‬

‫_هوم! یکم طول کشید تا پیداش کنم‪.‬‬

‫خانم کیم به دوربین اشاره کرد و نزدیکتر رفت‪.‬‬

‫_خب نینی‪ .‬آماده ای ازت عکس بگیرم؟!‬

‫‪+‬آره‪.‬‬

‫_خب پس‪...‬‬

‫‪836‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خانم کیم به کیونگسو که هنوز هم کنار جونگین ایستاده بود‪،‬‬


‫نگاه کرد و جونگین متوجه منظور نگاه مادرش شد‪.‬‬

‫‪+‬از هردومون بگیر‪.‬‬

‫جونگین با لبخند به کیونگسو نگاه کرد و خانم کیم شونه ای‬


‫باال انداخت‪.‬‬

‫_فکر کردم میخوای تکی بگیری‪ .‬کیونگسو؟!‬

‫پسر کوچیکتر به خانم کیم نگاه کرد و خانم کیم به سمت‬


‫چپ جونگین اشاره کرد‪.‬‬

‫_اونجا وایسا‪ .‬منظره ی پشتتون قشنگ تره‪.‬‬

‫کیونگسو فورا جایی که خانم کیم گفته بود ایستاد‪.‬‬

‫_لبخند بزنین‪ .‬یکم نزدیکتر‪.‬‬

‫کیونگسو لبهاشو به سمت باال کشید و کمی به جونگین‬


‫نزدیکتر شد اما درست لحظه ای که خانم کیم شاتر دوربین‬

‫‪837‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫رو فشار داد کیونگسو هم به جونگین نگاه کرد و عکس دوم‬


‫گرفته شد‪.‬‬

‫_امیدوارم خراب نشده باشه‪ .‬میخواین یکی دیگه بگیرم؟!‬

‫خانم کیم بی اینکه کیونگسو رو سرزنش کنه پرسید و پسر‬


‫بزرگتر سر تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬نه خوبه‪ .‬دارم یخ میزنم واقعا‪.‬‬

‫خانم کیم سر تکون داد و زودتر سمت خونه برگشت‪.‬‬

‫_میرم براتون لباس گرم آماده کنم‪ .‬زود بیاین داخل‪.‬‬

‫‪-‬خراب شد؟!‬

‫‪+‬مهمه؟!‬

‫‪-‬عکس تو بود‪.‬‬

‫‪+‬عکس هردومون بود‪.‬‬

‫‪-‬ولی من خرابش کردم!‬

‫‪+‬مگه دیدیش که میگی خراب شده؟!‬

‫‪838‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬نه‪...‬ولی‪...‬‬

‫‪+‬باید منتظر بمونیم تا وقتی که چاپ بشن‪ .‬مطمئنم قشنگ‬


‫شده‪.‬‬

‫‪-‬حتی اگه خراب شده باشه؟!‬

‫‪+‬حتی اگه‪...‬‬

‫جونگین جمله شو نصفه گذاشت و به جاش تکونی به بدن‬


‫بی حسش داد‪.‬‬

‫‪+‬بهم کمک کن اینا رو بریزم پایین‪.‬‬

‫کیونگسو فورا از جا پرید و هر دو پسر تا وقتی که تمام برفها‬


‫از روی جونگین پاک شدن‪ ،‬دیگه چیزی نگفتن‪.‬‬

‫‪-‬خیلی خوش گذشت با اینکه اولش درد داشت‪.‬‬

‫‪+‬امیدوارم برف بیشتری بیاد و بتونی جبرانش کنی‪ .‬دفعه ی‬


‫دیگه فقط تو منو بزن باشه؟!‬

‫‪-‬ترجیح میدم آدم برفی بشم‪.‬‬

‫‪839‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو به آرومی و با لبخند گفت و جونگین تعجب کرد‪.‬‬

‫‪+‬چرا؟!‬

‫‪ -‬اونجوری اگه بخوام بمیرم تو بغلم میکنی و گرم میشم و‬


‫زنده میمونم‪.‬‬

‫‪+‬نیازی نیست آدم برفی بشی که بغلت کنم‪.‬‬

‫جونگین با ابروهای باال رفته گفت و کیونگسو چشماشو روی‬


‫صورت پسر بزرگتر ثابت کرد‪.‬‬

‫‪+‬هر وقت بهش نیاز داشتی بگو‪ .‬من بغلت میکنم‪.‬‬

‫«چون خودمم بهش نیاز دارم»‬

‫جونگین به سادگی پیش خودش اعتراف کرد و کیونگسو سر‬


‫تکون داد‪.‬‬

‫‪-‬باشه! اما‪...‬‬

‫‪+‬اما؟!‬

‫جونگین سرشو کج کرد‪.‬‬

‫‪840‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬من نجاتت دادم و نذاشتم بمیری‪ .‬باید برام جبرانش کنی!‬

‫کیونگسو با جدیت گفت و جونگین با تعجب خندید‪.‬‬

‫اون پسر در همه حالت زرنگ و باهوش بود‪.‬‬

‫‪+‬اوه! چیکار باید بکنم؟! بغلت کنم؟!‬

‫‪-‬نه‪ .‬بغل نمیخوام‪.‬‬

‫‪+‬پس چی؟!‬

‫جونگین با کنجکاوی پرسید و منتظر جواب موند اما کیونگسو‬


‫جلوتر رفت و لبهاشو روی پیشونی تب دار جونگین گذاشت‬
‫و بعد از کمی مکث عقب کشید‪.‬‬

‫‪-‬این جبران خوبی برای نجات جونت بود‪.‬‬

‫کیونگسو بعد از برگشتن سر جاش گفت و جونگین تنها‬


‫تونست توی سکوت به علت سوزش پیشونیش فکر کنه‪.‬‬

‫«صبر کن‪ ...‬این چی بود؟!»‬

‫‪841‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو با خجالت گوشه ی لبش رو به دندون گرفت و‬


‫جونگین باالخره بعد از زمان کوتاهی که نفهمید چقدر طول‬
‫کشیده‪ ،‬صداشو صاف کرد‪.‬‬

‫‪+‬اهم‪ ...‬بهتره‪ ...‬بریم داخل‪ .‬لباسامون خیسه‪ ...‬ممکنه مریض‬


‫بشیم‪.‬‬

‫پسر بزرگتر به سختی گفت و زودتر از کیونگسو راه افتاد‪.‬‬

‫‪+‬این چی بود؟! چرا انقد داغ کردم؟! نکنه مریض شدم؟!‬

‫جونگین بین راه با خودش زمزمه کرد و کیونگسو با نگاه‬


‫کوتاهی به برفهای جا مونده از آدم برفی سخنگوش‪ ،‬با لبخند‬
‫قدم برداشت‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫_هی سیاه سوخته! میبینم آب دماغت آویزونه‪.‬‬

‫‪842‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون با دیدن جونگین و سرخی دماغش گفت و به جای‬


‫نشستن کنار سهون‪ ،‬تصمیم گرفت روی پاش بشینه‪.‬‬

‫_چیشدی نینی؟!‬

‫‪+‬اینا عالئم یه بیماری ناشناخته ن؟! سرما خوردم‪.‬‬

‫جونگین همونطور که با دستمال بینیشو پاک میکرد گفت و‬


‫تهش یه ناله ی بلند بخاطر سوزش بینیش سر داد‪.‬‬

‫‪+‬لعنت بهش‪ .‬از بس تمیزش کردم زخم شده‪.‬‬

‫سهون کمی فاصله شو با جونگین بیشتر کرد و این بخاطر‬


‫جابجا کردن وزن بکهیون روی پاش‪ ،‬کمی سخت تر بود‪.‬‬

‫_خب چرا توی حیاط نشستی؟! تو سرما‪.‬‬

‫‪+‬چون مدام عطسه و سرفه میکنم و اون هرزه های همیشه‬


‫پریود‪ ،‬میترسن بهشون انتقال بدم‪.‬‬

‫جونگین با عصبانیت گفت و سهون نگاهشو به بکهیون داد‪.‬‬

‫_بیبی تایم پریودی تو کی میرسه؟!‬

‫‪843‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_خفه شو دیک فیس‪.‬‬

‫بکهیون با عصبانیت تو صورت سهون داد زد و تالشش برای‬


‫بلند شدن از روی پای سهون‪ ،‬بی نتیجه موند‪ .‬سهون تا وقتی‬
‫که بکهیون دوباره آروم بگیره‪ ،‬دستاشو از دو طرف پهلوهاش‬
‫برنداشت و بکهیون ناراضی ازین موضوع‪ ،‬به دوست پسر‬
‫بیشعورش اخم کرد‪.‬‬

‫_ازت متنفرم اوه سهون‪.‬‬

‫_میدونم عزیزم‪ .‬اینو هر بار وقتی زیرم ناله میکنی میگی‪.‬‬

‫سهون با نیشخند گفت و بکهیون روشو ازش گرفت‪.‬‬

‫‪+‬خوشحالم که تنها کسی که تونسته این توله سگ وحشی‬


‫رو رام کنه تویی‪.‬‬

‫جونگین با پوزخند گفت و سهون ابرویی باال انداخت‪.‬‬

‫_دوست جذابتو دست کم گرفتی‪...‬‬

‫_جذابیت بعضی ها و دهن گشادتر دوستشو گاییدم‪.‬‬

‫‪844‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون بین حرفشون پرید و سهون بی توجه به جفتک‬


‫انداختن های دوباره ش پشت گردنش رو بوسید‪ .‬البته بعد‬
‫ازینکه دو الیه شالگردن پیچیده شده دورش رو کنار زد‪.‬‬

‫_تف مالیم نکن‪.‬‬

‫بکهیون با حالت چندشی گفت و سهون روشو سمت خودش‬


‫برگردوند‪.‬‬

‫_تف؟! قبال چیزای دیگه ای هم بهت مالیدم ولی میگفتی‬


‫دوسش داری‪.‬‬

‫بکهیون که حاال هم از عصبانیت و هم از خجالت سرخ شده‬


‫بود خودشو از سهون جدا کرد و همونطور که ازشون دور‬
‫میشد بلند بلند اعالم کرد‪.‬‬

‫_امیدوارم توی سیل مفای دوستت غرق شی دیک هد!‬

‫_فکر کنم پریود شد!‬

‫‪845‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫سهون گفت و جونگین به دوستش که داشت با نیش باز به‬


‫کون بکهیون که دور و دورتر میشد نگاه میکرد‪ ،‬خیره موند و‬
‫بعد از کج کردن گوشه ی لبش و باال کشیدن دوباره ی آب‬
‫دماغش‪ ،‬پرسید‪.‬‬

‫‪+‬میدونم فضولیه ولی‪ ...‬واقعا ‪ ...‬کردیش؟!‬

‫_اون کون قشنگو میگی؟! نه بابا!‬

‫‪+‬پس چی میگین؟!‬

‫سهون بعد از غیب شدن بکهیون به جونگین نگاه کرد و‬


‫دستشو دور گردنش انداخت‪.‬‬

‫_میدونی حیفه اون توپای قلقلی رو با شمشیرم پاره کنم‪.‬‬

‫جونگین که از تشبیه دوستش هم خنده ش گرفته بود و هم‬


‫دستشوییش‪ ،‬چشماشو چرخوند و یبار دیگه بینیشو با‬
‫دستمال پاک کرد‪.‬‬

‫‪846‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬یعنی تا حاال هیچ کاری انجام ندادین با هم؟! پس اون قایم‬


‫موشک بازیهای وقت و بی وقت توی دستشویی و جیم‬
‫زدناتون از سر کالس برای چی بود؟!‬

‫_حتما الزم نیست توپ بیفته تو سوراخ که بهش بگن بیلیارد‪.‬‬


‫همین که با چوبت به توپها ض ربه میزنی بیلیارد محسوب‬
‫میشه دیگه!‬

‫‪+‬چی داری میگی؟!‬

‫جونگین با چهره ی در هم کشیده از شنیدن اون حجم از‬


‫اراجیف پرسید و سهون خندید‪.‬‬

‫_شیطنت های من و بکهیون‪ ...‬درسته یه سکس کامل نیس‬


‫ولی بازم سکسه!‬

‫‪+‬از االن تا آخر عمرم هر وقت اسم بیلیارد رو بشنوم یاد تو و‬


‫دوست پسر دیوونه ت و سکسای نصفه نیمه تون میفتم!‬

‫جونگین بعد از آه بلند و تأسف باری که کشید گفت و سهون‬


‫بی توجه بهش ادامه داد‪.‬‬

‫‪847‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_الزم نیست حتما بکنمش که‪ .‬اون بیشتر دوست داره لمس‬
‫بشه و منم براش انجامش میدم‪ .‬هر چند خیلی جفتک‬
‫میندازه و میخنده‪ .‬قبال گفتم که شدید قلقلکیه‪.‬‬

‫‪+‬آره گفتی‪.‬‬

‫_اون جوری هم که اسممو ناله میکنه‪ ،‬خیلی دوست دارم‪.‬‬


‫لذت شنیدنش جوریه که دوست دارم لباشو وقتی باز و بسته‬
‫میشن از جا بکنم‪.‬‬

‫‪+‬میدونم چی میگی‪.‬‬

‫جونگین با حواس پرتی گفت و سهون با اخم کمرنگی بهش‬


‫نگاه کرد‪.‬‬

‫_مگه تجربه داشتی؟!‬

‫سوال ناگهانی سهون جونگین رو از هپروت و فکر کردن به‬


‫ناله های کیونگسو‪ ،‬بیرون کشید‪.‬‬

‫‪+‬چی؟!‬

‫‪848‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_میگم مگه تجربه داشتی؟!‬

‫‪+‬تجربه ی چی؟!‬

‫_چمیدونم‪ .‬برای کسی مالیدی و اسمتو ناله کرده؟!‬

‫‪+‬چی میگی احمق؟!‬

‫جونگین تازه فهمید چه گندی زده و سعی کرد اونو ماست‬


‫مالی کنه‪.‬‬

‫_میدونی که نمیتونی از من پنهانش کنی‪ .‬کاری نکن بکهیونو‬


‫بندازم به جونت و از زیر زبونت بکشه بیرون‪ .‬بهتره همین االن‬
‫به خودم بگی‪ .‬کیو کردی؟!‬

‫‪+‬خفه شو بابا‪ .‬آخه به من میخوره کسیو کرده باشم؟!‬

‫سهون چشماشو تنگ کرد و سر تا پای جونگین رو از نظر‬


‫گذروند‪.‬‬

‫_راستش نه ولی مشکوک میزنی‪.‬‬

‫‪849‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬از بس به کون بکهیون زل زدی‪ ،‬عقل نداشته ت رو از دست‬


‫دادی‪ .‬من میرم تو کالس یخ زدم!‬

‫_هی سیاه سوخته صبر کن‪.‬‬

‫جونگین قبل ازینکه سهون بهش برسه خودشو توی کالس‬


‫و روی صندلیش پرت کرد و سعی کرد افکارش رو از حرفهای‬
‫رد و بدل شده بین خودش و سهون و بدتر از اون‪ ،‬ناله های‬
‫کیونگسو که توی سرش با صدای بلندی تکرار میشدن‪ ،‬دور‬
‫کنه‪.‬‬

‫«جونگینی»‬

‫‪+‬چرا فقط ساکت نمیشی؟!‬

‫جونگین زیر لب به ظاهر به سهون غرید اما خودش میدونست‬


‫مخاطب اصلیش صداهای داخل سرش هستن و بعد از اون‬
‫تمام تایم کالس‪ ،‬سهون رو که کنار گوشش ویز ویزهای نا‬
‫مفهمومی میکرد ایگنور کرد‪.‬‬

‫‪850‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫چرا زندگیش پر شده بود از پسرهای دردسر سازی که قصد‬


‫داشتن اونو از مسیر مستقیمش منحرف کنن؟! این سوالی‬
‫بود که جونگین بارها تا تموم شدن کالس از خودش پرسید و‬
‫هر بار هم جوابی براش پیدا نکرد‪.‬‬

‫‪851‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 28‬‬

‫زمستون کم کم رو به اتمام بود اما هنوز هم سرمای خودش‬


‫رو داشت‪ .‬اینجور به نظر میرسید که حتی با رسیدن بهار هم‪،‬‬
‫هوا گرم نمیشه و این بخاطر برفی بود که توی روزهای آخر‬
‫باریده بود‪.‬‬

‫روز تعطیل بود اما جونگین بجای بیرون رفتن از خونه تصمیم‬
‫گرفته بود‪ ،‬وقتش رو با تلویزیون دیدن و بازی با کامپیوترش‬
‫بگذرونه‪.‬‬

‫اینطور نبود که اون دلش نخواد از خونه بیرون بره اما از طرفی‬
‫هوای سرد مانعش میشد و دلش نمیخواست دوباره و به‬
‫شدت دفعه ی قبل سرما بخوره و از طرف دیگه کیونگسو روز‬
‫بعد امتحان داشت و نمیخواست با بیرون رفتن بی موقعش‬
‫حواس پسر کوچیکتر رو پرت کنه‪.‬‬

‫‪852‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫پس برای اینکه مزاحم کیونگسو نشه‪ ،‬صدای تلویزیون رو کم‬


‫کرده بود و داشت بین شبکه ها دنبال چیز بدرد بخوری برای‬
‫دیدن میگشت‪.‬‬

‫_نینی بذار ببینیم اخبار امروز چی میگه‪.‬‬

‫خانم کیم با رد شدن جونگین از کانال مورد نظرش گفت و‬


‫جونگین با اکراه دوباره اونو انتخاب کرد‪.‬‬

‫‪+‬من نمیفهمم شما چجوری ازین خبرا سر در میارین‪ .‬چرا یکم‬


‫راحت تر و قابل فهم تر اونا رو اعالم نمیکنن؟‬

‫جونگین غر زد و خانم کیم چشماشو چرخوند‪.‬‬

‫_شاید چون همیشه غر میزنی‪ ،‬نمیتونی بفهمی چی میگن‪.‬‬

‫جونگین با لبهای آویزون شده نگاهشو از مادرش گرفت و به‬


‫زیرنویس هایی که حاال داشتن پایین صفحه رد میشدن‬
‫انداخت‪.‬‬

‫‪+‬هی‪ ...‬چی؟!‬

‫‪853‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با چشمهای گرد شده یهو داد زد و خانم کیم که‬


‫حواسش پیش گوینده ی خبر بود اخم کرد‪.‬‬

‫_کیم جونگین چرا داد میزنی؟!‬

‫‪+‬مامان‪ ...‬بخون چی نوشته!‬

‫جونگین با همون حالت شوکه شده ی قبل گفت و خانم کیم‬


‫به پایین صفحه نگاه کرد‪.‬‬

‫_خدای من نوشته از سال آینده‪ ،‬دانش آموزان بجای َده ماه‪،‬‬


‫هفت ماه به مدرسه میرن‪.‬‬

‫‪+‬یعنی چی؟! یعنی چی که هفت ماه؟!‬

‫جونگین با بهت گفت و خانم کیم سعی کرد پسرشو به آرامش‬


‫دعوت کنه‪.‬‬

‫_انگار تصمیم گرفتن عالوه بر دو ماه تابستون‪ ،‬سه ماه‬


‫زمستونی هم برای تعطیالت در نظر بگیرن‪ .‬یعنی‪ ...‬از‬
‫دسامبر تا فوریه مدارس تعطیل میشن‪.‬‬

‫‪854‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬خدایا‪ ...‬خدایا باورم نمیشه‪.‬‬

‫جونگین با خوشحالی شروع کرد به باال پایین پریدن و خانم‬


‫کیم با خنده بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫_ولی برای تو چه فرقی میکنه دیگه نینی؟! تو که همه ش یه‬


‫سال دیگه تا تموم شدن مدرسه ت مونده‪.‬‬

‫خانم کیم با یه ابروی باال رفته گفت و باد جونگین به همون‬


‫سرعتی که پر شده بود خالی شد!‬

‫‪+‬لعنت به همه شون‪ .‬میمردن زودتر این تصمیمو میگرفتن؟!‬


‫کاش فقط برای مدرسه نباشه و شامل دانشگاه هم بشه‪.‬‬

‫خانم کیم دستی به موهای جونگین کشید و لبخندی بهش‬


‫زد‪.‬‬

‫_خیلی دوست داری اینجوری بشه؟!‬

‫‪+‬اوهوم‪.‬‬

‫‪855‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با برق چشماش سرشو تکون داد و خانم کیم گونه‬


‫شو نوازش کرد‪.‬‬

‫_ولی این نباید باعث بشه خرسی از هدفش دور بشه‪.‬‬

‫‪+‬نه! اینطور نیست‪ .‬من قول میدم که تعطیالت بیشتر باعث‬


‫نشه‪ ،‬یه دکتر نمونه نشم‪ .‬همه ی تالشمو میکنم تا توی‬
‫بهترین دانشگاه پزشکی سئول درس بخونم‪.‬‬

‫جونگین با قاطعیت گفت و خانم کیم ابرویی باال انداخت‪.‬‬

‫_اما من نمیخوام تو توی کره درس بخونی‪.‬‬

‫جونگین گیج شده به مادرش خیره موند‪.‬‬

‫‪+‬پس کجا؟!‬

‫_ببین جونگین‪ .‬من خیلی وقته که به درس خوندنت تو خارج‬


‫از کشور فکر کردم و خب‪ ...‬یجورایی خودمو هم براش آماده‬
‫کردم‪ .‬هم از نظر روحی و هم مالی‪.‬‬

‫جونگین که بیشتر از قبل گیج شده بود اخم کرد‪.‬‬

‫‪856‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬منظورتو نمیفهمم مامان‪.‬‬

‫_خب‪ ...‬میدونی که برام چقدر سخته که ازت دور باشم اما‬


‫این باعث نمیشه که جلوی موفقیتت رو هم بگیرم‪ .‬فکر میکنم‬
‫چند سال دوری ازت به موفقیت بیشترت می ارزه‪ .‬میخوام‬
‫تو رو برای تحصیالت دانشگاهیت به آمریکا بفرستم‪.‬‬

‫‪+‬مامان این‪ ...‬خیلی زیاده‪ .‬میدونی که من نمیتونم‪.‬‬

‫_میدونم‪ .‬برای تو هم سخته ولی این خواسته ی پدرت هم‬


‫بود‪.‬‬

‫‪+‬اما میدونید که این چه هزینه ی سنگینی داره؟!‬

‫خانم کیم با نگاه مهربونی به پسرش جواب داد‪.‬‬

‫_نگران نباش‪ .‬من از قبل براش برنامه ریزی کرده بودم‪ .‬بعد‬
‫از فوت پدرت‪ ،‬توی شرکت داییت سرمایه گذاری کردم و سود‬
‫خوبی ازش میگیرم‪ .‬و خب اونقدری بوده و هست که هم‬
‫زندگیمونو بچرخونم و هم برای آینده ی تو پس انداز کنم‪.‬‬

‫‪857‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬مامان‪.‬‬

‫جونگین فقط تونست صداش بزنه و خانم کیم بوسه ای روی‬


‫پیشونیش گذاشت‪.‬‬

‫_قبال هم گفتم که برای تو هر کاری میکنم‪.‬‬

‫‪+‬اما‪ ...‬کیونگسو چی؟! اگه من برم اون تنها میشه‪.‬‬

‫جونگین با نگرانی گفت و خانم کیم لبخند اطمینان بخشی زد‪.‬‬

‫_هنوز بیشتر از یه سال دیگه وقت هست و تا اون موقع‬


‫کیونگسو هم به قدری عاقل و بزرگ میشه که درک کنه این‬
‫چیزا رو‪ .‬بعدشم قرار نیس که تا آخر عمرش تنها بمونه‪ .‬اونم‬
‫به زودی وارد اجتماع میشه و دوستای بیشتری پیدا میکنه‪.‬‬

‫‪+‬اما‪ ...‬اون خیلی به من وابسته شده‪.‬‬

‫جونگین با صدای آرومی گفت و توی دلش ادامه داد‪.‬‬

‫«و من به اون‪».‬‬

‫‪858‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_میدونم‪ .‬اما چاره چیه؟! یا باید ازش فاصله بگیری و بهش‬


‫بگی که این وابستگی زیاد خوب نیست یا‪...‬‬

‫‪+‬نه! ترجیح میدم به مرور زمان خودش همه چیو بفهمه‪.‬‬


‫نمیخوام ناراحتش کنم‪.‬‬

‫جونگین بین حرف مادرش پرید و خانم کیم با لبخند دیگه ای‬
‫سر تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬من میرم پیشش‪ .‬فردا امتحان داره شاید کمک بخواد‪.‬‬

‫_باشه‪.‬‬

‫خانم کیم جواب داد و جونگین به اتاقش رفت‪.‬‬

‫‪+‬همه چی خوب پیش میره؟!‬

‫جونگین با دیدن کیونگسو که ته مدادش رو توی دهنش کرده‬


‫بود و به کتابش خیره بود پرسید و کیونگسو سرش رو باال‬
‫گرفت‪.‬‬

‫‪-‬آره‪ .‬چیزی شده بود که میخندیدی؟!‬

‫‪859‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو پرسید و جونگین با یادآوری جفتک پرونی های از‬


‫سر ذوق چند دقیقه قبلش به خنده افتاد‪.‬‬

‫‪+‬اخبار یه چیزی گفت که خوشحال شدم‪.‬‬

‫‪-‬اخبار؟! چی؟!‬

‫‪+‬اینکه ازین به بعد فقط هفت ماه درس میخونیم و پنج ماه‬
‫دیگه ی سال رو آزادیم‪.‬‬

‫جونگین با ذوقی دوباره گفت و کیونگسو که از قوانین قبلی‬


‫درس خوندن و مدرسه بی خبر بود گوشه ی لبش رو جمع‬
‫کرد‪.‬‬

‫‪+‬اینو هم بعدا برات توضیح میدم‪ .‬االن اگه سوالی داری‬


‫درباره ی درست یا جاییشو متوجه نشدی ازم بپرس‪.‬‬

‫‪-‬نه‪ .‬همه شو بلدم‪ .‬االنم دیگه تموم شده و بار دومه که دارم‬
‫از روش میخونم‪.‬‬

‫‪860‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬پس پنگوئن فسقلی ما سخت تالش کرده تا امتحانشو‬


‫خوب بده‪.‬‬

‫جونگین با لبخند دندون نمایی گفت و کیونگسو که با قسمت‬


‫اول جمله مخالف بود سر تکون داد‪.‬‬

‫‪-‬آره‪ .‬اما من پنگوئن فسقلی نیستم‪.‬‬

‫‪+‬قبال که بودی‪.‬‬

‫‪-‬االن دیگه نیستم‪ .‬منم مثل تو یه آدمم دیگه‪.‬‬

‫کیونگسو با جدیت گفت و جونگین صورتش رو بهش نزدیکتر‬


‫کرد‪.‬‬

‫‪+‬اما برای من تو همیشه به پنگوئن فسقلی میمونی‪.‬‬

‫‪-‬اینجوری اذیتم میکنی هر چی خوندم یادم میره‪.‬‬

‫کیونگسو همونطور که بازدمش رو گرم توی فاصله ی کم‬


‫صورتاشون پخش میکرد گفت و جونگین پلکاشو روی هم‬
‫گذاشت‪.‬‬

‫‪861‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬معذرت میخوام‪ .‬میخوای برم بیرون تمرکز کنی؟!‬

‫‪-‬نه‪.‬‬

‫‪+‬پس چی؟!‬

‫‪-‬یکم خسته م و خوابم گرفته‪ .‬میشه بقیه شو تو برام بخونی؟!‬

‫‪+‬من؟!‬

‫‪-‬لطفا!‬

‫کیونگسو لباشو کمی آویزون کرد تا مثال جونگین رو راضی‬


‫کنه و جونگین با دیدن اون حالتش‪ ،‬همونطور که عقب میرفت‬
‫خندید‪.‬‬

‫‪+‬الزم به انجام اینکارا نیست‪ .‬باشه‪ ،‬بیا اینجا دراز بکش‪.‬‬

‫جونگین همونطور که روی تختش مینشست گفت و‬


‫کیونگسو زود خودش رو کنارش پرت کرد و پتوی مشترکشون‬
‫رو تا زیر گردنش باال کشید‪.‬‬

‫‪862‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬اینجوری که تو میری زیر پتو معلومه تا چند دقیقه دیگه‬


‫خوابی‪.‬‬

‫جونگین با خنده گفت و کیونگسو جای سرش رو تنظیم کرد‪.‬‬

‫‪-‬نه بیدار میمونم تو بخون‪ .‬گوش میدم بهت‪.‬‬

‫کیونگسو با اطمینان گفت و جونگین از صفحه ای که‬


‫کیونگسو دستش داده بود شروع به خوندن کرد‪ .‬اون به‬
‫آرومی و با تن صدایی که نه زیاد بلند و نه کوتاه باشه میخوند‬
‫و این برای کیونگسویی که از صبح زود بیدار شده بود‪ ،‬مثل‬
‫یه الالیی شیرین و آرامش بخش بود‪ .‬پس همونطور که سرش‬
‫رو کج میکرد تا روی شونه ی جونگین بذاره‪ ،‬چشماشو به‬
‫آرومی بست و به صدای گرم جونگین گوش داد‪.‬‬

‫‪+‬میدونی این یعنی چی؟!‬

‫جونگین چند دقیقه ی بعد با رسیدن به جمله ای توی کتاب‬


‫کیونگسو به آرومی قبل پرسید و منتظر موند تا کیونگسو‬
‫جواب بده‪ ،‬اما تنها سکوت بود که در جوابش دریافت کرد‪.‬‬

‫‪863‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫پس سرش رو کمی کج کرد تا صورت کیونگسو رو ببینه و در‬


‫نهایت با لبخند روی لبهای خوش فرم و چشمهای بسته و‬
‫نفس های آروم و سنگینش مواجه شد‪.‬‬

‫‪+‬مثال قرار بود گوش کنی‪.‬‬

‫با لبخند کمرنگی زمزمه کرد و کمی بیشتر به صورت غرق‬


‫خوابش خیره موند‪.‬‬

‫‪+‬و هنوزم اصرار داری که یه پنگوئن فسقلی نیستی‪ .‬باید‬


‫خودتو ببینی که چجوری عین جوجه پنگوئن هایی که زیر‬
‫پرهای پدرو مادرشون فرو میرن‪ ،‬خوابیدی!‬

‫با تصور جوجه پنگوئنی که بین پاهای والدینش‪ ،‬محافظت‬


‫میشه لبخند دیگه ای روی لبهاش نقش بست و بعد کوتاه و‬
‫سریع روی موهای کیونگسو بوسه ای نشوند‪.‬‬

‫چطور میتونست از این پسر جدا بشه و تنهاش بذاره؟! این‬


‫سوالی بود که جونگین بهش فکر میکرد و حتی تصور لحظه‬
‫ی تحقق پیدا کردنش هم باعث میشد قلبش سنگین بشه‪.‬‬

‫‪864‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اما همونطور که مادرش گفته بود‪ ،‬هنوز مدت زیادی تا اون‬


‫موقع مونده بود و نباید با فکر کردن بهش خودش رو اذیت‬
‫میکرد‪.‬‬

‫پس بیشتر از قبل تن کیونگسو رو سمت خودش کشید و‬


‫اجازه داد اون پسر هرچقدر که میخواد روی شونه ش‬
‫استراحت کنه و بخوابه‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫_هی میشه بگین امروز شما دوتا چه مرگتونه دقیقا؟!‬

‫سهون همونطور که کاپشن بلندش رو بیشتر به خودش‬


‫میفشرد گفت و با اخم به جونگین و بکهیون نگاه کرد‪.‬‬

‫_یجوری دپرس و افسرده شدین انگار شکست عشقی‬


‫کوفتی چیزی خوردین‪ .‬البته مسئله ی بکهیون ربطی به‬

‫‪865‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫شکست عشقی نداره چون من کنارشم ولی تو چته‬


‫جونگین؟!‬

‫‪+‬هیچی‪...‬‬

‫_هیچی؟! برای هیچی اینجوری عزاداری؟!‬

‫‪+‬عزاداری چی؟! من یکم فقط تو مود خوبی نیستم‪ .‬همین‪.‬‬


‫ِ‬

‫_خب منم پرسیدم چرا؟!‬

‫_شنیدی اخبار درباره ی قانون جدید مدرسه ها چی گفت؟!‬

‫قبل ازینکه جونگین جوابی به سهون بده‪ ،‬بکهیون پرسید و‬


‫سهون با اخم به صورت وارفته ی دوست پسرش نگاه کرد‪.‬‬

‫_آره‪ .‬خب که چی؟!‬

‫_من برای این ناراحتم‪.‬‬

‫بکهیون با صدای آروم و غمزده ای گفت و سهون ابرویی باال‬


‫انداخت‪.‬‬

‫‪866‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_خل شدی؟! مردم از خداشونه که کمتر برن مدرسه و تو‬


‫ناراحتی؟!‬

‫_مردم مثل من بیشتر با مدرسه حال نمیکنن!‬

‫_ یعنی میخوای بگی تو مدرسه رو به خونه تون ترجیح‬


‫میدی؟!‬

‫بکهیون سر تکون داد و سهون با حالت تاسف آهی کشید‪.‬‬

‫_من که نمیفهمم‪ .‬تو که تو خونه تون مشکلی نداری!‬

‫_درسته‪ .‬اما خونه مون اوه سهون دیک هد که نداره‪ .‬من برای‬
‫این ناراحتم که سه ماه دیگه به تعطیالت اضافه شده و تو رو‬
‫کمتر میبینم‪.‬‬

‫_اوه!‬

‫سهون فقط تونست اینو بگه و بکهیون بهش تشر زد‪.‬‬

‫_لعنتی! جواب این یه «اوه!» مسخره نبود‪ .‬االن باید بهم‬


‫دلداری بدی‪.‬‬

‫‪867‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین به سهون درمونده و گیج و بکهیونی که انگار باز پریود‬


‫شده بود و دری وری میگفت نگاه کرد و یه آه جانسوز هم اون‬
‫کشید‪.‬‬

‫‪+‬دغدغه ت هم مثل خودت مسخره س بیون‪ .‬میتونی توی‬


‫اون سه ماه کوفتی بری خونه شون‪ ،‬یا سهون بیاد خونه تون‪،‬‬
‫یا بیرون از خونه قرار بذارین یا‪...‬‬

‫_خفه شو کیم‪ .‬تو خونه مون یا هر جای کوفتی دیگه که‬


‫نمیتونیم شیطنت کنیم‪ .‬تا اون سه ماه تموم شه‪ ،‬بکهیون‬
‫کوچولوم افسرده میشه!‬

‫بکهیون قسمت آخر جمله شو با ناراحتی گفت و آروم از روی‬


‫شلوار دیکش رو نوازش کرد‪.‬‬

‫_کوچولوی بیچاره ی من!‬

‫_بکهیون!‬

‫‪868‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫سهون که تمام مدت تنها با دهن باز به اونا و حرفاشون گوش‬


‫میداد‪ ،‬صداش زد و دستش رو گرفت تا بیشتر از اون دیکش‬
‫رو بیدار نکنه‪.‬‬

‫_تو برای اینکه نمیتونیم با هم ور بریم ناراحتی؟!‬

‫_خب همه ش بخاطر اون نیس‪ .‬برای صورت زشت و اخالق‬


‫تخمیت هم دلم تنگ میشه‪.‬‬

‫_اما خب‪...‬جونگین راست میگه ما میتونیم هر جای دیگه ای‬


‫همدیگه رو ببینیم‪.‬‬

‫_ولی‪...‬‬

‫‪+‬اون نگران اینه که نمیتونه بقول خودت بیلیارد بازی کنه‪.‬‬


‫البته حق هم داره‪ .‬کجا میتونه یه نگهبان احمق مثل جونگین‬
‫پیدا کنه تا بدون هیچ مزاحمی راحت بتونه با سکس های‬
‫نصفه نیمه ش با تو سرگرم بشه؟!‬

‫جونگین غرغر کرد و بکهیون با تشر بهش اخم کرد‪.‬‬

‫‪869‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_تو میخوای بگی من سهونو فقط برای دیکش میخوام؟!‬

‫_نمیخوای؟!‬

‫سهون پرسید و بکهیون داد زد‪.‬‬

‫_اینجوری فکر میکنی؟!‬

‫_تا حاال اینجوری بوده‪ ،‬نبوده؟!‬

‫_اوه سهون خیلی پستی! ازت متنفرم‪.‬‬

‫بکهیون فریاد زد و قبل ازینکه دو پسر دیگه چیزی بگن ازشون‬


‫فاصله گرفت‪.‬‬

‫_تو نمیتونی جلوی زبونتو بگیری؟!‬

‫‪+‬به من چه؟!‬

‫جونگین گفت و چند دقیقه بینشون سکوت شد‪.‬‬

‫‪+‬نمیخوای بری دنبالش؟! این دفعه ابراز تنفرش جدی تر از‬


‫بقیه دفعات بود انگار!‬

‫_میرم ولی‪ ...‬واقعا تو مرگت چیه امروز؟!‬

‫‪870‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬االن من مهم تر از رابطه ی در حال بفاک رفتن تو و دوست‬


‫پسرتم؟!‬

‫_خدا لعنتت کنه کیم جونگین‪.‬‬

‫سهون با زاری نالید و بعد بدنبال بکهیون همون مسیری که‬


‫رفته بود رو دوید و جونگین تا محو شدن سهون از جلوی‬
‫چشماش‪ ،‬به دور شدنش خیره موند‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫_بکهیون!‬

‫سهون با پیدا کردن دوست پسرش توی سالن بسکتبال‬


‫صداش زد و همونطور که سمتش میرفت‪ ،‬سعی کرد جمله‬
‫هایی که قراره بهش بگه رو توی ذهنش مرتب کنه‪.‬‬

‫_من‪ ...‬معذرت میخوام‪ .‬اون چیزی نبود که باید میگفتم‪.‬‬

‫‪871‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون بی توجه به سهون توپ بستکبال رو چند بار به زمین‬


‫کوبید و بعد به سمت سبد پرتاب کرد‪ .‬اما توپ بعد از چندبار‬
‫چرخیدن دور حلقه ی سبد روی زمین افتاد‪.‬‬

‫_بک‪...‬‬

‫_نمیخوام چیزی بشنوم‪ .‬حرفاتو قبال زدی!‬

‫بکهیون بدون اینکه نگاهش کنه گفت و دوباره برای انداختن‬


‫توپ توی سبد تالش کرد‪.‬‬

‫_هنوز خیلی وقت مونده تا اون تعطیالت تخمی از راه برسن‪.‬‬


‫چرا باید از االن بهش فکر کنی بک؟! تا اون موقع ما‪ ...‬هر روز‬
‫با همیم‪ .‬بعد از اون هم با هم میمونیم‪ .‬قول میدم یه روز هم‬
‫نباشه که همدیگه رو نبینیم‪.‬‬

‫بکهیون بی توجه‪ ،‬توپ رو سمت سبد پرتاب کرد و توپ اینبار‬


‫داخلش افتاد‪.‬‬

‫_مهم نیس دیگه‪ .‬تا وقتی منو اشتباه بفهمی نیازی نیست‬
‫همدیگه رو ببینیم‪.‬‬

‫‪872‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون باز هم بدون نگاه کردن به سهون جواب داد و توپ رو‬
‫دوباره روی دستاش باال گرفت تا توی سبد بندازه اما سهون‬
‫زود تر اون رو از روی پنجه هاش قاپید و توی بغلش گرفت‪.‬‬

‫_بدش به من‪.‬‬

‫_میتونی ازم بگیریش‪.‬‬

‫سهون با لجبازی گفت و بکهیون قدمی بهش نزدیک شد‪.‬‬

‫_بچه نباش اوه سهون‪ .‬بهم پسش بده‪.‬‬

‫_بچه نیستم‪ .‬میتونی تالش کنی ازم بگیریش! اگه موفق‬


‫شدی میتونم چیزی که گفتی رو عملی کنم و دیگه همدیگه‬
‫رو نبینیم‪.‬‬

‫سهون با جدیت گفت و چشمهای بکهیون گرد شدن‪ .‬اون‬


‫عوضی چی پیش خودش فکر کرده بود؟! اینکه اینجوری‬
‫میتونه اونو بترسونه و از موضعش پایینش بیاره؟! یا واقعا‬
‫حس بکهیون رو مسخره و بچگانه میدونست؟!‬

‫‪873‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_شرط بندی میکنی؟!‬

‫بکهیون با نیشخند پرسید و سهون همونطور که توپ رو روی‬


‫انگشتش میچرخوند سر تکون داد‪.‬‬

‫_باشه!‬

‫بکهیون از بین دندونهای بهم قفل شده ش گفت و بعد به‬


‫سمت سهون حمله ور شد تا توپ رو از دستش بیرون بکشه‪.‬‬

‫_خوبه بیون همینجوری تالش کن‪.‬‬

‫سهون با پوزخند به بکهیونی که روی پنجه های پاهاش بلند‬


‫شده بود تا توپ رو از دستهاش پس بگیره گفت و بکهیون با‬
‫حرص شروع به باال پریدن کرد‪.‬‬

‫_لعنتی! قدت رو به رخم میکشی؟!‬

‫_چرا که نه؟! قد بلند داشتن یه مزیته که بعضی ها ازش بی‬


‫بهره موندن‪.‬‬

‫‪874‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫سهون با تمسخر گفت و بکهیون بعد از چند لحظه همونطور‬


‫که نفس نفس میزد از پایین به توپ باالی سر سهون نگاه‬
‫کرد‪.‬‬

‫_ازت متنفرم اوه‪...‬‬

‫_نیستی!‬

‫سهون همونطور که توپ رو گوشه ای دورتر پرت میکرد گفت‬


‫و بازوهای بکهیون رو بین دستاش اسیر کرد‪.‬‬

‫_نیستی بک! انقدر تکرارش نکن‪.‬‬

‫_هستم‪.‬‬

‫بکهیون همونطور که سعی میکرد خودشو از دست سهون‬


‫رها کنه گفت و سهون بیشتر روی صورت قرمز شده از‬
‫خشمش خم شد‪.‬‬

‫_چشمات اینو نمیگن فسقلی‪.‬‬

‫_چشم ها حرف نمیزنن‪.‬‬

‫‪875‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون غرید و تکون محکم تری به خودش داد اما فشار‬


‫دستهای سهون روی بازوهاش کم نمیشد‪.‬‬

‫_پس چرا من دارم میشنوم که میگن صاحب ما پسر دراز و‬


‫زشت لعنتی روبروش رو خیلی دوست داره؟!‬

‫سهون با ابروهای باال رفته گفت و بکهیون پلک سریعی زد‪.‬‬

‫_چون گوشات مشکل شنوایی دارن‪.‬‬

‫سهون لبخند کوتاهی زد و کوتاه نگاهش رو دور تا دور سالن‬


‫خالی چرخوند و بعد مچ دست بکهیون رو محکم بین دستش‬
‫گرفت و سمت رختکن های سالن قدم برداشت‪.‬‬

‫_منو داری کجا میبری؟!‬

‫_مثل همیشه میخوایم از دست بقیه قایم بشیم‪.‬‬

‫_ولم کن‪.‬‬

‫‪876‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون داد زد و صداش توی سالن پیچید و سهون برای‬


‫اینکه بیشتر سرو صدا نکنه سرعتش رو بیشتر کرد و بعد از‬
‫کشوندنش توی رختکن‪ ،‬در رو از داخل قفل کرد‪.‬‬

‫_خب‪...‬‬

‫_چرا منو آوردی اینجا؟!‬

‫_چرا ازم میترسی؟!‬

‫_نمیترسم‪ .‬فقط نمیخوام ببینمت‪.‬‬

‫_چرا؟!‬

‫_چراش معلومه‪ .‬چون تو بکهیون واقعی رو نمیبینی‪.‬‬

‫_خب تو بهم نشونش بده‪.‬‬

‫_قبال نشونت دادم ولی تو بد دیدی‪.‬‬

‫_شاید بد بهم نشونش دادی‪.‬‬

‫بکهیون نفس عمیقی کشید و سمت در رفت تا قفلش رو باز‬


‫کنه اما سهون زودتر به در تکیه داد‪.‬‬

‫‪877‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_برو کنار‪.‬‬

‫_نمیرم!‬

‫_به نفعته بری کنار وگرنه‪...‬‬

‫_وگرنه چی؟‬

‫سهون با نیشخند به بکهیون که براش شاخ و شونه میکشید‬


‫نگاه کرد و بکهیون با آرامش جواب داد‪.‬‬

‫_جوری بکهیون واقعی رو بهت نشون میدم که تا عمر داری‬


‫فراموشش نکنی‪.‬‬

‫سهون به خنده افتاد و بکهیون چشمهاشو بست تا اعصابش‬


‫رو کنترل کنه‪.‬‬

‫_مثال میخوای چیکار کنی جوجه؟!‬

‫_مثال‪...‬‬

‫بکهیون فاصله ی بینشون رو از بین برد و همونطور به‬


‫صورتش لبخند میزد ابرویی باال انداخت‪.‬‬

‫‪878‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_این!‬

‫قبل از اینکه سهون بفهمه منظور بکهیون چیه با دردی که‬


‫وسط پاهاش پیچید‪ ،‬زانو خم کرد و روی زمین افتاد‪.‬‬

‫_نمیخواستم اما مجبورم کردی جوری به دیکت ضربه بزنم‬


‫که زانوی خودمم درد بگیره‪.‬‬

‫بکهیون همونطور که با نگرانی دروغینی به چشمهای پر اشک‬


‫و صورت سرخ شده از درد سهون نگاه میکرد گفت و بعد از‬
‫چند ثانیه سهون رو با درد بی نهایت وسط پاهاش توی‬
‫رختکن تنها گذاشت‪.‬‬

‫«دراز دیک هد! حقت بود‪ .‬تا تو باشی منو مسخره نکنی و‬
‫نگی دنبال دیکت راه میفتم‪».‬‬

‫‪+‬هی بکهیون! سهون اومد دنبالت‪ .‬ندیدیش؟!‬

‫جونگین با دیدن بکهیون که از سالن بسکتبال بیرون میومد‬


‫پرسید و بکهیون با نیشخندی جوابش رو داد‪.‬‬

‫‪879‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_احتماال تا االن از درد دیکش مرده‪ .‬توی رختکنه! اگه رفتی‬


‫سراغش بگو‪ ،‬بکهیون هیچوقت دنبال دیکت نبوده وگرنه االن‬
‫بجای خندیدن به اون الستیک پنچر شده‪ ،‬کمک میکرد دوباره‬
‫سر پا بشه‪.‬‬

‫و قبل از اینکه جونگین بتونه حرفهاشو هضم کنه ازش فاصله‬


‫گرفت‪.‬‬

‫‪880‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 29‬‬

‫جونگین و سهون حتی فکرش رو هم نمیکردن که بکهیون بعد‬


‫از اون حمله ی وحشیانه و ضربه ی کاریش به سهون که تا‬
‫مرز بی دیک شدن برده بودش‪ ،‬تا چند روز سراغشون بیاد و‬
‫جونگین حتی منتظر بود بکهیون طی یه عملیات تروریستی‪،‬‬
‫شبانه به اتاقش حمله کنه و توی خواب یه بار دیگه ختنه ش‬
‫کنه! و هر بار که به این فکر میکرد همزمان با خنده لرزی از‬
‫تصورش به بدنش می افتاد‪.‬‬

‫اما بکهیون تمام تصورات اون دوتا خودشیفته ی عوضی رو‬


‫بهم ریخت وقتی که فردای اون روز انگار نه انگار که اتفاقی‬
‫افتاده باشه‪ ،‬دوباره از دیک سهون آویزون شد و عین قبل‬
‫باهاشون گرم گرفت!‬

‫انگار توی دنیای بیون بکهیون‪ ،‬دلخور شدن از بقیه جایی‬


‫نداشت و زود همه چیزو فراموش میکرد و خب این یجورایی‬

‫‪881‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫به نفع سهون هم بود چون دیگه نیازی نبود از قاتل دیکش‬
‫معذرت خواهی و منت کشی کنه و یبار دیگه ازش کتک‬
‫بخوره و البته برای جونگین که از کابوسهای شبانه ش و ختنه‬
‫شدن دوباره خالص میشد‪.‬‬

‫اولین آخر هفته ی بهاریشون نزدیک بود و با کمی گرم تر‬


‫شدن هوا‪ ،‬البته فقط تا حدی که برفهای روی زمین آب بشن‪،‬‬
‫و با نسیم خنک بهاری‪ ،‬بکهیون پیشنهاد یه گردش و تفریح‬
‫یه روزه رو داده بود‪.‬‬

‫جونگین نمیدونست که دقیقا برنامه ی بکهیون برای اون روز‬


‫تعطیلشون چیه و همین کمی نگرانش میکرد چون اون پسر‬
‫جز دردسر برنامه ی دیگه ای نداشت و از طرفی نمیخواست‬
‫کیونگسو رو توی خونه تنها بذاره‪.‬‬

‫پسر کوچیکتر چند روزی میشد که از امتحانای میان ترمش‬


‫خالص شده بود و برای روز تعطیلی که در انتظارش بود خیلی‬

‫‪882‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫ذوق داشت و اگر میفهمید که جونگین با دوستاش از قبل‬


‫قرار گذاشتن حسابی توی ذوقش میخورد‪.‬‬

‫پس جونگین سعی داشت یجوری که هم زیاد ضایع نباشه و‬


‫هم براش حرف در نیارن‪ ،‬معذرت خواهی کنه و بگه نمیتونه‬
‫همراهیشون کنه اما گوش بکهیون بدهکار این حرفها نبود‪.‬‬

‫_خوشحال میشم اگر دلیل قانع کننده ای برای نیومدنت‬


‫داری بشنومش!‬

‫بکهیون با لحنی تمسخر آمیز گفت و جونگین ابرویی باال‬


‫انداخت‪.‬‬

‫‪+‬االن این بده که دارم میگم سر ِ خر نمیشم و اجازه میدم به‬


‫یه دیت دو نفره برین؟!‬

‫_سر ِ خر نیستی‪ .‬من و سهون از همون اول هم گفتیم‬


‫خوشحال میشیم اگه توی خط کش‪ 9‬هم به رابطه ی ما بله‬
‫بگی و تریسامش کنیم‪.‬‬

‫‪9‬‬
‫منظور استریت بودن جونگینه‬

‫‪883‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون با خونسردی گفت و جونگین به سهون که بی هیچ‬


‫حالتی فقط به مکالمه هاشون گوش میداد‪ ،‬نگاه کرد‪.‬‬

‫_تو چرا از من نمیکشی بیرون بکهیون؟!‬

‫جونگین بحث آخر هفته شون رو با سوالش کامال به مسیر‬


‫انحرافی کشوند و بکهیون آهی کشید‪.‬‬

‫_اوال هیچوقت داخلت نبودم که بکشم بیرون‪ .‬دوما االن دیگه‬


‫بقول خودت فرو کردم تو سهون و متاسفانه دیک دیگه ای‬
‫ندارم که برای تو استفاده ش کنم‪ .‬سوما چرا بحث رو عوض‬
‫میکنی؟! من فقط پرسیدم دلیلت چیه که نمیخوای بیای؟!‬

‫جونگین آه کالفه ای کشید و نگاهی به سهون انداخت تا شاید‬


‫به کمکش بیاد اما اون دراز احمق روشو از جونگین گرفت و‬
‫پسر برنزه تصمیم گرفت فقط راستش رو به بکهیون بگه‪ .‬هر‬
‫چند که مطمئن بود پسر ریزه میزه ی جلوش با شنیدن دلیل‬
‫اصلیش حتی بیشتر از قبل اذیتش میکنه‪.‬‬

‫‪+‬اگه بیام کیونگسو تو خونه تنها میمونه‪.‬‬

‫‪884‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با صدای آرومی گفت و منتظر موند بکهیون و حتی‬


‫سهون شروع به دست انداختنش کنن اما در کمال ناباوری‬
‫بکهیون همونطور که ابروهاشو باال مینداخت جواب داد‪.‬‬

‫_خب اینکه اشکالی نداره‪ .‬میتونی اونو هم با خودت بیاری‪.‬‬


‫به هر حال هم من خوشحال میشم که اون کیوت فسقلی رو‬
‫ببینم و هم اگه ما دوتا خواستیم قالت بذاریم و بریم سراغ‬
‫کارهای خودمون‪ ،‬تو تنها نمیمونی‪ .‬نظر تو چیه سهون؟!‬

‫_من حرفی ندارم‪ .‬اگه همه راضی باشن‪ .‬هر چی تعداد بیشتر‬
‫باشه ‪ ،‬بیشتر خوش میگذره‪.‬‬

‫سهون هم نظر موافقش رو اعالم کرد و جونگین که واقعا‬


‫نمیدونست توی اون لحظه چه تصمیمی بگیره‪ ،‬گردنش رو‬
‫کج کرد‪.‬‬

‫‪+‬باید با خودش هم صحبت کنم‪ .‬هر چی شد بهتون خبر میدم‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫‪885‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین سعی کرده بود جوری لباساشو انتخاب کنه که هیچ‬


‫تناسبی با لباسهای کیونگسو نداشته باشن‪ .‬در واقع پسر‬
‫کوچیکتر دلش میخواست شبیه جونگین لباس بپوشه صرفا‬
‫چون توی یه فیلم دیده بود که کاپال ممکنه لباس ست و‬
‫کاپلی بپوشن‪ ،‬اما ازونجا که هم جونگین روی خوش نشون‬
‫نداده بود تو این مورد و هم اینکه اونا زوج نبودن‪ ،‬بیخیالش‬
‫شد‪.‬‬

‫هر چند دلیل جونگین کامال عاقالنه بود! کیونگسو درست‬


‫بکهیون و سهون رو نمیشناخت و نمیدونست اگه اونا‬
‫همچین چیزی ببینن تا مدتها دهن جونگین رو با برداشتهای‬
‫درست و غلطشون از رابطه و کراشش به کیونگسو‪ ،‬سرویس‬
‫میکنن‪.‬‬

‫به هر حال وقتی اونا به محل قرارشون با اون دوتا احمق‬


‫رسیدن‪ ،‬بکهیون شروع به غر زدن کرد‪.‬‬

‫‪886‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_میدونی چقد منتظر موندیم؟! باز خونه هوا معتدله‪.‬‬

‫و قبل از اینکه جونگین بتونه جوابی برای فریادهای بلند‬


‫بکهیون که توی صورتش پرتاب شده بودن پیدا کنه‪ ،‬کیونگسو‬
‫رو دید که بین بازوهای الغر اون پسر همیشه پریود در حال له‬
‫شدنه!‬

‫_کیوتیییییی! دلم برات تنگ شده بود‪ .‬این سیاه سوخته‬


‫نمیخواست تو رو بیاره با خودش‪ ،‬من و سهونی مجبورش‬
‫کردیم‪ .‬خوشحالم که میبینمت‪.‬‬

‫بکهیون با خباثت گفت و چشمهای گرد کیونگسو از فشاری‬


‫که بکهیون بهش میاورد و چیزهایی که گفت گردتر شدن‪.‬‬

‫جونگین نگاه درمونده شو به چشمهای قهوه ای درشت‬


‫مقابلش که داشت باهاش حرف میزد و گله میکرد‪ ،‬انداخت و‬
‫همونطور که سر تکون میداد جلوتر رفت‪.‬‬

‫‪+‬دروغ میگه‪ .‬من حتی خودمم نمیخواستم بیام چون تو تنها‬


‫میموندی تو خونه‪.‬‬

‫‪887‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین اعتراض کرد و دستای بکهیون رو از دور عروسکش‬


‫جدا کرد و اونو سمت خودت کشید‪.‬‬

‫‪+‬خوبی؟!‬

‫جونگین به آرومی و همونطور که صورت سرخ شده شو چک‬


‫میکرد پرسید و کیونگسو فقط سر تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬کی میخوای دست از وحشی بازی برداری بکهیون؟! هر بار‬


‫باید تا مرز خفگی بغلش کنی و فشارش بدی؟!‬

‫جونگین رو به بکهیون غر زد و رشته ی افکار کیونگسو رو پاره‬


‫کرد و بکهیون گوشه ی لبش رو کج کرد‪.‬‬

‫_مگه خودش زبون نداره اعتراض کنه؟! هر بار تو باید وکیل‬


‫مدافعش بشی؟!‬

‫بکهیون هم با تشر جواب داد و بعد از اخم غلیظی که هر دو‬


‫بهمدیگه کردن‪ ،‬چهار نفرشون مسیر مقابلشون رو پیش‬
‫گرفتن‪.‬‬

‫‪888‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_خب‪ ...‬جناب بیون کجا قراره بریم؟!‬

‫سهون همونطور که کمی سرش رو خم کرده بود تا با صورت‬


‫دوست پسرش برابر بشه پرسید و بکهیون لبخند بامزه ای‬
‫تحویلش داد‪.‬‬

‫_من قبال اینجا اومدم‪ .‬این مسیرو که جلو بریم میرسیم به یه‬
‫سرازیری‪ .‬اون پایین یه ایستگاه دوچرخه س که میتونیم سوار‬
‫شیم‪.‬‬

‫بکهیون با ذوق گفت و جونگین نگاهی به کیونگسو انداخت‪.‬‬

‫«دوچرخه سواری بلده؟!»‬

‫قطعا جواب جونگین نه بود‪ .‬پس سری تکون داد و رو به‬


‫بکهیون و سهون کرد‪.‬‬

‫‪+‬ولی قبلش بهتر نیس یه چیزی بخوریم؟! راستش کیونگسو‬


‫انقد ذوق زده بود که نذاشت هیچکدوممون چیزی بخوریم و‬
‫زودتر اومدیم‪.‬‬

‫‪889‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_آه کیم جونگین! خواهش میکنم ذخیره غذایی کممون رو‬


‫همین اول راه تموم نکن‪.‬‬

‫بکهیون نالید و سهون به صورت شوکه ی جونگین خندید‪.‬‬

‫‪+‬من‪ ...‬من کی پرخوری کردم که داری بهم اخطار میدی؟!‬

‫_بیخیال نینی! بیاین بریم یه گوشه بشینیم‪.‬‬

‫سهون با پیشنهادش جلوی بحث احتمالی و طوالنی اونا رو‬


‫گرفت و جونگین به دو پسری که جلوتر ازش قدم برمیداشتن‬
‫خیره موند‪.‬‬

‫‪+‬گاهی با خودم میگم‪ ،‬سهون واقعا لیاقت بیشتر و بهتر از‬


‫بکهیون رو داره‪ .‬چجوری تحملش میکنه آخه؟!‬

‫جونگین با حواسپرتی گفت و نگاه متعجب کیونگسوی‬


‫ساکت روش چرخید‪.‬‬

‫‪-‬یعنی چی که لیاقت سهون بیشتر از بکهیونه؟!‬

‫‪890‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با دهن باز سمت کیونگسو چرخید و با دیدن نگاه‬


‫منتظرش ضربه ی آرومی توی سر خودش زد‪ .‬حاال باید به‬
‫کیونگسو میگفت که اونا توی یه رابطه ن؟‬

‫‪+‬خب‪ ...‬خب‪...‬قبال درباره ی رابطه ها برات گفتم درسته؟!‬

‫کیونگسو به آرومی سر تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬سهون و بکهیون‪ ...‬با همدیگه‪ ...‬اونا توی رابطه ن‪.‬‬

‫جونگین به سختی جمله شو سر هم کرد و نگاهش رو از‬


‫چشمهای شفاف کیونگسو گرفت‪.‬‬

‫‪-‬یعنی اونا هم همون کارایی رو که بقیه زوجا میکنن‪ ،‬انجام‬


‫میدن؟! اوممم‪ ...‬یعنی همدیگه رو میبوسن و با هم‪...‬‬
‫سکس‪...‬‬

‫‪+‬هیشششش‪...‬‬

‫قبل ازینکه جمله ی کیونگسو تموم بشه جونگین دستش رو‬


‫جلوی دهنش گذاشت و ساکتش کرد‪.‬‬

‫‪891‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬اینو کسی نباید بفهمه‪.‬‬

‫کیونگسو بدون اینکه دست جونگین رو پس بزنه سر تکون‬


‫داد و جونگین لبش رو از داخل گاز گرفت‪.‬‬

‫«لعنتی‪ ...‬چرا لبات انقد گرمن؟!»‬

‫جونگین خیره به چشمهای کیونگسو توی ذهنش پرسید و‬


‫به سرعت دستشو از روی لباش کنار کشید‪.‬‬

‫‪+‬حتی‪ ...‬پیش خودشون هم جوری رفتار کن انگار نمیدونی‪.‬‬


‫باشه؟!‬

‫کیونگسو باز هم سر تکون داد و جونگین آرومتر از قبل زمزمه‬


‫کرد‪.‬‬

‫‪+‬هر چند کارایی که ازشون سر میزنه خیلی ضایع س‪.‬‬

‫_هی ‪ ...‬کی بود میگفت گشنمه؟!‬

‫با صدای سهون قدم های متوقف شده ی جونگین و‬


‫کیونگسو از سر گرفته شدن و به سمتشون حرکت کردن‪.‬‬

‫‪892‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_اما من فکر نمیکنم جونگین دیگه گرسنه باشه‪.‬‬

‫بکهیون رو به سهون گفت و جونگین همونطور که مینشست‬


‫اخم کرد‪.‬‬

‫‪+‬منظورت چیه؟! دارم از گشنگی ضعف میکنم‪.‬‬

‫_اونجوری که تو داشتی کیونگسو رو قورت میدادی‪...‬‬

‫_هی بک!‬

‫همزمان با پریدن آب دهن جونگین توی گلوش‪ ،‬سهون به‬


‫بکهیون تشر زد و بکهیون همونطور که خبیثانه میخندید به‬
‫کیونگسو که با نگرانی داشت به جونگین کمک میکرد نفس‬
‫بکشه‪ ،‬نگاه کرد‪.‬‬

‫_چیزی نگفتم که!‬

‫بکهیون با نیشخند نگاهشو از دو پسر مقابلش گرفت و با‬


‫حرکت چشم و ابروهاش چیزی به سهون فهموند‪ .‬سهون که‬
‫از کارهای دوست پسرش گیج شده بود‪ ،‬یواشکی نگاهی به‬

‫‪893‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو که حاال داشت به آرومی کمر جونگین رو نوازش‬


‫میکرد‪ ،‬انداخت و تازه فهمید منظور بکهیون چیه‪.‬‬

‫_بک! چند لحظه دنبالم بیا‪.‬‬

‫سهون بعد از چند ثانیه همونطور که از جاش بلند میشد گفت‬


‫و بکهیون با اکراه پشت سرش راه افتاد‪.‬‬

‫‪+‬کجا؟!‬

‫جونگین که صداش بخاطر سرفه های پی در پیش کمی گرفته‬


‫بود پرسید و سهون قبل ازینکه ازشون دور بشن‪ ،‬با خنده ی‬
‫مسخره ای توضیح داد‪.‬‬

‫_من این وروجکو دور میکنم‪ ،‬شما راحت صبحونه تونو‬


‫بخورین‪.‬‬

‫جونگین با شک نگاهی بهشون انداخت و بعد سمت پسر‬


‫کنارش که هنوز هم میتونست گرما و حضور دستش رو روی‬
‫کمرش حس کنه‪ ،‬برگشت‪.‬‬

‫‪894‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬البد‪ ...‬البد رفتن یجایی دور از چشم ما‪...‬‬

‫جونگین با خجالت جمله شو نصفه گذاشت و کیونگسو با‬


‫دیدن گوشهای قرمز شده ش‪ ،‬لبخند زد‪.‬‬

‫‪-‬اونا‪ ...‬چند وقته که با همدیگه ن؟!‬

‫کیونگسو با آرامش همیشگیش پرسید و جونگین سعی کرد‬


‫حواسش رو از لمس گرم کیونگسو پرت کنه‪.‬‬

‫‪+‬خب دقیقا دو روز بعد از اینکه سهون اومد مدرسه‪ .‬یعنی‪...‬‬


‫همون روزی که اون اتفاق براش افتاد‪.‬‬

‫‪-‬یعنی اون روز تو بیمارستان بکهیون برای سهون گریه‬


‫میکرد؟!‬

‫‪+‬آره‪.‬‬

‫جونگین کوتاه جواب داد و یکی از ساندویچ های توی ظرف‬


‫رو دست کیونگسو داد‪.‬‬

‫‪895‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬مثال قرار بود یه گردش دسته جمعی باشه ولی اونا از همین‬
‫االن قالمون گذاشتن‪.‬‬

‫‪-‬قالمون گذاشتن یعنی ولمون کردن؟!‬

‫کیونگسو پرسید و جونگین نتونست به چشمهای براق و‬


‫منتظرش لبخند نزنه‪.‬‬

‫‪+‬آره‪ .‬اینو از کجا شنیدی؟!‬

‫‪-‬از هیچ جا‪ .‬خودم حدس زدم که معنیش این میشه‪.‬‬

‫کیونگسو صادقانه جواب داد و جونگین اینبار موهای پر‬


‫پشتش رو بهم ریخت‪.‬‬

‫‪+‬پسر کوچولومون خیلی چیزا یاد گرفته‪.‬‬

‫کیونگسو لبخند شیرینی زد و به ساندویچش گازی زد‪.‬‬

‫‪+‬به هر حال خیلی هم بد نشد‪ .‬میتونیم بدون مزاحمتشون‬


‫راحت صبحونه مونو بخوریم‪.‬‬

‫جونگین در ادامه گفت و اونم مشغول خوردن شد‪.‬‬

‫‪896‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫_چرا اومدیم اینجا؟!‬

‫بکهیون بعد از اینکه به اندازه ی کافی ازشون دور شدن رو به‬


‫سهون غر زد و سهون بازدمشو محکم بیرون فرستاد‪.‬‬

‫_تو خودت برام چشم و ابرو تکون میدادی حاال نمیدونی چرا‬
‫اومدیم؟ اون دوتا رو که دیدی چجوری بهم توجه میکردن‪ .‬به‬
‫نظرت کیونگسو همونی نیس که باید بندازیمش تو بغل‬
‫نینی؟!‬

‫سهون جمله ی سوالی آخرشو با ذوق گفت و منتظر به‬


‫بکهیون نگاه کرد تا تاییدش رو بگیره‪.‬‬

‫_اما کیونگسو برای یه مدت کوتاه پیششون میمونه و بعدش‬


‫برمیگرده پیش خانواده ش‪ .‬اینجوری جونگین باز تنها میشه‪.‬‬

‫‪897‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون بعد از کمی فکر کردن جواب داد و سهون سرش رو‬
‫خاروند‪.‬‬

‫_اونا که قرار نیس تا آخر عمرشون با هم بمونن‪ .‬یه مدت کوتاه‬


‫هم خوبه برای اینکه جونگین بفهمه رابطه داشتن با یه نفر‬
‫اونقدرا هم بد نیس‪ .‬این فرصت خوبیه بک‪ .‬حاال که انگار بهم‬
‫وابسته شدن باید حرکت آخرو ما بزنیم‪.‬‬

‫_خب چجوری؟! ما که از کیونگسو مطمئن نیستیم‪ .‬شاید اون‬


‫از دخترا خوشش بیاد‪.‬‬

‫بکهیون با ابروهای باال رفته پرسید و سهون چشماشو‬


‫چرخوند‪.‬‬

‫_این دیگه کار خودته‪ .‬تو همیشه سعی میکنی گرایش‬


‫جنسی بقیه رو کشف کنی! فکر نکنم فهمیدن گرایش اون‬
‫فسقلی سخت باشه‪.‬‬

‫سهون چشمکی به بکهیون زد و بکهیون ذهنش رو برای پیدا‬


‫کردن یه نقشه ی خوب زیر و رو کرد‪.‬‬

‫‪898‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫_هی کیونگسو! نظرت راجب من و سهون چیه؟!‬

‫بکهیون بعد ازینکه سهون طبق نقشه شون جونگین رو با‬


‫خودش به یه سمتی کشوند تا سرشو گرم کنه پرسید و‬
‫کیونگسو با تعجب بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫‪-‬راجب شما؟‬

‫_آره‪ .‬جونگین بهت نگفته که منو سهون تو یه رابطه ایم؟‬

‫بکهیون در حالیکه خیره به چشمهای درشت مقابلش بود‬


‫پرسید و کیونگسو گوشه ی لبش رو گاز گرفت‪ .‬حقیقتا توقع‬
‫نداشت بکهیون خودش اینو اعتراف کنه‪.‬‬

‫‪-‬گفته بود با هم دوستین‪.‬‬

‫کیونگسو با صدای آرومی جواب داد و بکهیون لبخند دندون‬


‫نمایی زد‪.‬‬

‫‪899‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_آره ولی نه دوستای ساده‪ .‬سهون دوست پسرمه‪ .‬راستی‬


‫تو چی؟!‬

‫‪-‬من چی؟!‬

‫_قبال ازت پرسیدم‪ .‬دفعه ی اولی که دیدمت ولی جوابمو‬


‫ندادی‪ .‬دوست دختر داری؟!‬

‫‪-‬نداشتم تا حاال‪.‬‬

‫کیونگسو با حالت معذبی جواب داد و بکهیون تعجب کرد‪.‬‬

‫_چرا؟!‬

‫«چون تا حاال با هیچ دختری برخورد نداشتم‪».‬‬

‫کیونگسو توی ذهنش گفت و بجای اون چیز دیگه ای جواب‬


‫داد‪.‬‬

‫‪-‬چون نمیشناسمشون‪.‬‬

‫_یعنی اینکه هیچوقت به رابطه با دخترا فکر نکردی؟! تو گِی‬


‫هستی؟!‬

‫‪900‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون پشت سر هم سوال میپرسید و کیونگسو امیدوار بود‬


‫جونگین زودتر اونو از دست پسر روبه روش نجات بده‪.‬‬

‫‪-‬گی؟! نمیدونم‪.‬‬

‫_چجوری میگی نمیدونی! تو یا باید از دخترا خوشت بیاد یا‬


‫از پسرا‪ .‬نمیشه که بدون گرایش باشی‪.‬‬

‫کیونگسو لبشو آویزون کرد و بکهیون هومی کرد‪.‬‬

‫_خب‪ ...‬نگفتی نظرت راجب من و سهون چیه؟! در کل راجب‬


‫رابطه ی بین همجنس ها‪.‬‬

‫‪ -‬خب‪ ...‬اینجوری به نظر میاد که شما بهمدیگه میخورین‪ .‬هم‬


‫از نظر شخصیت هاتون هم ظاهری‪.‬‬

‫_پس تو مخالف این نوع رابطه نیستی؟! میدونی اینجا روابط‬


‫همجنسگرایانه ممنوعه‪ .‬ولی خب خیلیا هم هستن که بهش‬
‫توجهی نمیکنن‪ .‬مثل من و سهون‪ .‬ما عقیده داریم یبار که‬
‫بیشتر نمیتونیم تو این دنیا باشیم پس چرا باید خودمونو‬
‫محدود قوانینش کنیم؟!‬

‫‪901‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو با دقت به حرفهای بکهیون گوش میداد‪ .‬با این‬


‫حساب جونگین آدم قانونمندی بود که داشت با خواسته ی‬
‫جامعه پیش میرفت‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی تا حاال دوست دختر داشته؟!‬

‫سوال ناگهانی کیونگسو‪ ،‬بکهیون رو ساکت کرد‪ .‬این سوال‬


‫هر جوابی که داشت‪ ،‬توی اون لحظه خیلی مهم بود‪.‬‬

‫_من دو ساله که میشناسمش ولی سهون از بچگی باهاش‬


‫دوسته‪ .‬اینجوری که خود جونگین میگه‪ ،‬استریته و به جنس‬
‫موافقش گرایشی نداره اما سهون میگه اون تا حاال با هیچ‬
‫دختری هم وارد رابطه نشده‪.‬‬

‫بکهیون به آرومی جواب داد و کیونگسو نگاهشو به دستاش‬


‫داد‪.‬‬

‫‪-‬پس انگار اونم مثل منه‪.‬‬

‫_مثل تو؟!‬

‫‪902‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬آره‪ .‬هرچند من به یه نفر فکر میکنم ولی اون انگار هیچوقت‬


‫نمیخواد با کسی یه رابطه ی جدی رو شروع کنه‪.‬‬

‫_تو به کسی فکر میکنی؟!‬

‫بکهیون با کنجکاوی پرسید و کیونگسو سر تکون داد‪.‬‬

‫‪-‬آره‪ .‬اما اون انگار ازم خوشش نمیاد‪.‬‬

‫_اون دختره یا پسر؟!‬

‫بکهیون جوری اون سوال رو پرسید انگار جوابش اونو به‬


‫زندگی وصل میکنه‪.‬‬

‫‪-‬پسره‪.‬‬

‫کیونگسو بدون اینکه بهش نگاه کنه جواب داد و بکهیون‬


‫جیغی از خوشحالی توی دلش کشید‪ .‬حاال کارش آسونتر‬
‫شده بود‪.‬‬

‫_پس تو به همجنست عالقه داری‪.‬‬

‫‪903‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬من هنوزم نمیدونم که به کدوم سمت کشش دارم‪ .‬جونگینی‬


‫میگفت شاید چون زیاد دخترا رو نمیشناسم حسی بهشون‬
‫ندارم و اگه توی شرایط قرار بگیرم ممکنه از یکیشون خوشم‬
‫بیاد‪.‬‬

‫_اما تو االن از یه پسر خوشت اومده درسته؟! پس چرا سعی‬


‫نمیکنی بهش بگی؟!‬

‫بکهیون رسما گفته های جونگین رو ایگنور کرد و سوال‬


‫دلخواهش رو پرسید‪.‬‬

‫‪ -‬راستش‪ ...‬من بهش گفتم ولی اون گفت از دخترا خوشش‬


‫میاد و ‪...‬‬

‫_پس باید فراموشش کنی و دنبال یکی دیگه بگردی‪.‬‬

‫بکهیون وسط حرف کیونگسو پرید و کیونگسو با تعجب بهش‬


‫خیره شد‪.‬‬

‫‪-‬یه نفر دیگه؟!‬

‫‪904‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_آره‪ .‬راستش من کسی رو میشناسم که تا حاال هیچ تالشی‬


‫برای بیرون اومدن از تنهاییش نکرده و من واقعا نگرانم که تا‬
‫آخر عمرش تنها بمونه‪ .‬پسر خوبی هم هست فقط یکم خره و‬
‫استریت بی مصرفه که تا حاال هیچ دختری‬
‫ِ‬ ‫نمیخواد اینکه یه‬
‫رو سمت خودش نکشونده رو قبول کنه‪ .‬من و سهون بارها‬
‫بهش گفتیم که برای یه مدت کوتاه هم که شده با یه پسر‬
‫جفت بشه ولی گوش نمیده اما مطمئنیم که خوشش میاد‪.‬‬
‫حداقل از رفتارهای اخیرش اینو متوجه شدیم‪ .‬تو اینطور فکر‬
‫نمیکنی؟!‬

‫کیونگسو با گیجی به بکهیون نگاه کرد‪.‬‬

‫‪-‬من؟!‬

‫_آره تو هم میشناسیش‪.‬‬

‫‪-‬میشناسمش؟!‬

‫_آره‪.‬‬

‫‪-‬اون کیه؟!‬

‫‪905‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو با تعجب پرسید و جواب بکهیون چشمهای‬


‫درشتش رو گرد کرد‪.‬‬

‫_جونگین!‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫_خب پسرا‪ ...‬بسه دیگه هر چقد که حرف زدین‪ .‬بهتره بریم به‬
‫بقیه تفریح و گردشمون برسیم‪.‬‬

‫سهون با نزدیک شدن به دو پسر قد کوتاه گفت و نگاه پر‬


‫سوالی به دوست پسرش انداخت‪.‬‬

‫_هوم؟! موافقم‪ .‬من میخوام بقیه روزمو با دوچرخه سواری‬


‫بگذرونم پس هر کی موافقه دنبالم بیاد‪.‬‬

‫بکهیون با ذوقی کودکانه گفت و دست سهون رو گرفت و‬


‫دنبال خودش کشید‪.‬‬

‫‪906‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_ما زودتر میریم تا دوچرخه ها رو تحویل بگیریم‪.‬‬

‫با صدای بلندی گفت و بعد از زدن چشمکی به سهون بلند‬


‫خندید‪.‬‬

‫_اون فسقلی کیوت از پسرا خوشش میاد هونی!‬

‫‪+‬متاسفم تنهات گذاشتم‪ .‬سهون واقعا خسته کننده شده‪.‬‬


‫بکهیون که اذیتت نکرد؟!‬

‫جونگین با نگرانی پرسید و کیونگسو سر تکون داد‪.‬‬

‫‪-‬نه فقط حرف زدیم‪.‬‬

‫‪+‬خوبه‪ .‬راستی تو‪ ...‬بلد نیستی دوچرخه سواری کنی‬


‫درسته؟!‬

‫جونگین که جواب سوالش رو خودش میدنست پرسید و‬


‫کیونگسو که تا حاال دوچرخه رو توی تلویزیون یا از دور دیده‬
‫بود سر تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬خب پس ما نمیتونیم سوار شیم‪.‬‬

‫‪907‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬تو بلدی جونگینی؟!‬

‫‪+‬آره‪.‬‬

‫‪-‬پس تو سوار شو‪ .‬من نگاتون میکنم‪.‬‬

‫‪+‬اما نمیشه‪ .‬ما ممکنه ازت دور بشیم‪.‬‬

‫جونگین با اخم کمرنگی گفت و کمی فکر کرد‪.‬‬

‫‪+‬بیا بریم دنبالشون یه چیزی به ذهنم رسید که امیدوارم بشه‪.‬‬

‫با لبخند گفت و دست کیونگسو رو گرفت و قدمهاشو بلند تر‬


‫برداشت‪ .‬اما پسر کوچیکتر تنها فکرش پیش حرفهای بکهیون‬
‫بود و البته گرمای دست جونگین که دور مچش پیچیده بود‪.‬‬
‫اگر حرفهای بکهیون درست بودن پس یعنی هنوز هم‬
‫میتونست امیدوار باشه که جونگین دوستش داشته باشه‪.‬‬

‫جونگین با رسیدن به ایستگاه دوچرخه ها‪ ،‬نگاهی به دوچرخه‬


‫های اونجا انداخت و با دیدن دوچرخه ی مورد نظرش لبخند‬
‫دندون نمایی زد‪.‬‬

‫‪908‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬اوناهاش‪ .‬پیداش کردم‪.‬‬

‫بکهیون با دیدن ذوق جونگین سوالی نگاهش کرد و سهون‬


‫پرسید‪.‬‬

‫_چیشده نینی؟!‬

‫‪+‬خب‪ ...‬کیونگسو دوچرخه سواری بلد نیس و من امیدوار‬


‫بودم که اینجا دوچرخه ی دو رکابه هم داشته باشه‪.‬‬

‫_اوه‪ ...‬پس خرس قهوه ایمون میخواد جنتلمن بازی در بیاره!‬

‫بکهیون با پوزخند رو به جونگین گفت و سهون رو به خنده‬


‫انداخت‪.‬‬

‫_چه اشکالی داره‪ .‬اینجوری بیشتر خوش میگذره‪ .‬اگه بخوای‬


‫ما هم میتونیم دوچرخه دونفره بگیریم هیونی‪.‬‬

‫سهون با لبخند گفت و بکهیون سر تکون داد‪.‬‬

‫_نه‪ .‬من ترجیح میدم تکی سوار شم‪ .‬شاید بعدا توی دیت دو‬
‫نفره مون ازین کارای کاپلی کردیم‪.‬‬

‫‪909‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون با نیشخند گفت و جونگین از حرص دندوناشو روی‬


‫هم کشید‪ .‬اون عوضی خوب بهونه ای برای اذیت کردنش گیر‬
‫آورده بود‪.‬‬

‫_زود باش کیم جونگین دوچرخه رو بگیر‪.‬‬

‫سهون جونگین رو تشویق کرد و قبل ازینکه جونگین دوچرخه‬


‫رو تحویل بگیره همراه با بکهیون دوچرخه هاشونو به حرکت‬
‫درآوردن‪.‬‬

‫‪+‬هی‪ ...‬صبر کنین ما هم بیایم‪.‬‬

‫جونگین غر زد و بکهیون خندید‪.‬‬

‫_مزاحم زوج گوگولیمون نمیشیم‪ .‬خوش بگذره‪.‬‬

‫و زود تر ازینکه جونگین فحش مناسبی در جوابش بده ازشون‬


‫دور شدن‪.‬‬

‫‪+‬عوضی‪ ...‬خب فسقلی بیا اینجا تا بهت بگم چجوری باید‬


‫سواری بگیریم ازش‪.‬‬

‫‪910‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو به جونگین و دوچرخه ی دراز کنارش نزدیک شد و‬


‫منتظر نگاشون کرد‪.‬‬

‫‪+‬قبال قایق پدالی سوار شدیم‪ .‬اینم مثل همونه‪ .‬باید‬


‫هردومون با هم رکاب بزنیم تا خسته نشیم و بهتر حرکت کنه‪.‬‬
‫فقط فرقش اینه که باید تعادل رو برقرار کنیم وگرنه ممکنه‬
‫بخوریم زمین‪.‬‬

‫جونگین با حوصله توضیح داد و کیونگسو سرشو به معنی‬


‫فهمیدن تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬خب حاال اینجوری که من سوارش میشم سوار شو و دسته‬


‫های پشت زین منو بگیر‪.‬‬

‫کیونگسو به جونگین خیره موند و بعد از جا گرفتن پسر بزرگتر‬


‫روی زین‪ ،‬پای راستش رو باال برد تا از روی بدنه ی دوچرخه‬
‫رد کنه و بعد اون رو روی رکاب گذاشت و خودش رو روی زین‬
‫باال کشید‪.‬‬

‫‪+‬خب حاال باید پاهامونو تکون بدیم‪.‬‬

‫‪911‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین به آرومی شروع به رکاب زدن کرد و پاهای کیونگسو‬


‫خودکار روی رکابها باال و پایین شدن‪.‬‬

‫‪-‬نیفتیم جونگینی‪.‬‬

‫کیونگسو با به حرکت درومدن دوچرخه با ترس گفت و‬


‫جونگین همونطور که سرش رو سمتش میچرخوند با لبخند‬
‫جواب داد‪.‬‬

‫‪+‬نترس‪ .‬من اینجام‪ .‬نمیذارم بیفتیم‪.‬‬

‫جونگین با آرامش گفت و کیونگسو به پشت سرش خیره‬


‫موند‪ .‬درست میگفت‪ .‬جونگین همیشه کنارش بود و بهش‬
‫کمک میکرد‪.‬‬

‫‪+‬هر وقت آماده بودی سرعتو بیشتر کنیم‪.‬‬

‫جونگین گفت و کیونگسو دستاشو محکم تر به دسته ها‬


‫گرفت‪.‬‬

‫‪-‬االن‪.‬‬

‫‪912‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین لبخندی زد و حرکت پاهاشو سریعتر کرد‪.‬‬

‫‪+‬پس تند تر رکاب بزن‪ .‬بیا به اون دراز و کوتوله ی احمق‬


‫نشون بدیم که بیشتر ازونا بهمون خوش میگذره‪.‬‬

‫کیونگسو با حرکت سرش تایید کرد و قبل ازینکه پاهاشو‬


‫تندتر تکون بده‪ ،‬به زوج جوانی که سوار یه دوچرخه ی دونفره‬
‫ی دیگه‪ ،‬از کنارشون رد میشدن و میخندیدن‪ ،‬نگاه کرد‪.‬‬

‫شاید اون و جونگین یه زوج واقعی نبودن اما همینکه مثل‬


‫بق یه زوجها‪ ،‬کارهای کاپلی انجام میدادن براش دلگرم کننده‬
‫بود‪.‬‬

‫‪913‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 30‬‬

‫بعد از اون دوچرخه سواری تقریبا طوالنی‪ ،‬وقتی که کیونگسو‬


‫از روی زین پایین اومد‪ ،‬یه حسی مثل معلق بودن داشت‪.‬‬
‫یجوری انگار هنوز هم داشت رکاب میزد!‬

‫و خب جونگین هم همین حس رو داشت‪ .‬اونا کمی دیگه‬


‫منتظر موندن تا بکهیون و سهون هم بهشون برسن و بعد از‬
‫تحویل دادن دوچرخه ها‪ ،‬جونگین و بکهیون کارتهای دانش‬
‫آموزیشون رو از مامور ایستگاه پس گرفتن‪.‬‬

‫_خوش گذشت؟!‬

‫بکهیون با لبخند پهنی از کیونگسو پرسید و کیونگسو با ذوق‬


‫چشماشو بست‪.‬‬

‫‪-‬خیلی خوب بود‪.‬‬

‫_تو چی نینی؟! دوچرخه سواری دونفره چطور بود؟!‬

‫‪914‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اینبار سهون با شیطنت و پوزخند پرسید و جونگین سر تکون‬


‫داد‪.‬‬

‫‪+‬مطمئنم بیشتر از شما دو نفر بهمون خوش گذشت‪.‬‬

‫_شاید دوچرخه سواری بیشتر به شما چسبیده باشه اما منو‬


‫هیونی هم خوب از فرصتی که داشتیم استفاده کردیم و‬
‫متاسفانه باید بگم تو از لذتی که منو بکهیون بردیم‪ ،‬بی بهره‬
‫موندی‪.‬‬

‫سهون با خباثت شروع کرد به تعریف کردن اینکه چجوری با‬


‫بکهیون مسیرشون رو عوض کردن و بجای دوچرخه سواری‬
‫به کارای دیگه ای مشغول شدن و جونگین ازینکه گوشهای‬
‫بی گناه کیونگسو داشت اونجوری آلوده میشد‪ ،‬آه کشید‪.‬‬

‫_ولی اگه اون نگهبان مسخره یهو سر نمیرسید‪ ،‬من االن‬


‫داشتم بچه ی اولمو تو شکمم بزرگ میکردم‪.‬‬

‫‪-‬بچه؟! مگه بکهیون میتونه‪ ...‬حامله بشه؟!‬

‫‪915‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو با تعجب و نگرانی نگاهش رو بین سه پسر دیگه‬


‫چرخوند و منتظر جوابش موند‪.‬تا اونجایی که اون میدونست‬
‫فقط خانم ها میتونستن باردار بشن‪.‬‬

‫‪+‬محض رضای فاک! بس کنین این اراجیف گفتناتونو‪ .‬نه‬


‫کیونگسو‪ .‬بکهیون نمیتونه حامله بشه‪.‬‬

‫جونگین با اخم گفت و سهون جلوتر اومد و دستشو رو شونه‬


‫ی دوستش گذاشت‪.‬‬

‫_چرا نتونه؟! کسی که پریود میشه‪ ،‬حامله هم میشه‪.‬‬

‫سهون با نیشخند گفت و بکهیون جیغ بلندی کشید و دنبالش‬


‫کرد‪.‬‬

‫_عوضی تو کی میخوای اینو تموم کنی؟ من پریود نمیشم‪.‬‬

‫_همین که اینجوری وحشی میشی و َرم میکنی نشون میده‬


‫پریودی دیگه‪.‬‬

‫‪916‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫سهون با خنده جواب داد و لگد بکهیون به باسنش برخورد‬


‫کرد‪.‬‬

‫کیونگسو با تعجب به اونا و بحثی که میکردن نگاه میکرد و‬


‫جونگین برای اینکه بهش بفهمونه این کار همیشگی اوناس‬
‫سر تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬ولشون کن‪ .‬اونا دیوونه ن و یه روزی هم منو دیوونه میکنن‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫خانم کانگ خوشحال بود که شاگرد باهوشی مثل کیونگسو‬


‫داره‪ .‬روزی که خانم کیم ازش خواسته بود برای تدریس یه‬
‫پسر شونزده ساله بیسواد به خونه شون بیاد‪ ،‬فکر میکرد که‬
‫قبول کردن این مسئولیت خیلی براش سنگین و سخته اما‬
‫کیونگسو بهش نشون داده بود که اصال اینطور نیست و این‬
‫از نمره های کاملی که گرفته بود مشخص بود‪.‬‬

‫‪917‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اون واقعا باهوشه‪ .‬تواناییش توی یاد گرفتن عالیه‪ .‬ما فقط‬
‫سه ماهه که با هم کار کردیم ولی اون االن حتی میتونه ضرب‬
‫و تقسیم های چند رقمی رو هم توی کمترین زمان انجام بده‪.‬‬

‫خانم کانگ با رضایت به کیونگسو نگاه کرد و دوباره به خانم‬


‫کیم خیره شد‪.‬‬

‫_به عالوه اون پسر مودب و مهربونی هم هست‪.‬‬

‫خانم کیم لبخند دندون نمایی زد و پشت گردن کیونگسو که‬


‫کنارش نشسته بود رو نوازش کرد‪.‬‬

‫_این خیلی خوبه کیونگسو‪ .‬چیزی نمیخوای بگی؟!‬

‫‪-‬من‪ ...‬خب همه ش بخاطر زحمت های خانم کانگه‪ .‬ممنونم‪.‬‬

‫کیونگسو با صدای آروم و کمی خجالت گفت و معلمش بهش‬


‫لبخند دوباره ای زد‪.‬‬

‫_تالش اصلی رو خودت کردی‪.‬‬

‫خانم کانگ با مهربونی گفت و رو به خانم کیم کرد‪.‬‬

‫‪918‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_درباره ی دروس دبستان‪ ...‬با تالش و استعدادی که‬


‫کیونگسو توی یاد گیری داره فکر نمیکنم مشکلی وجود‬
‫داشته باشه اما دروس عملی رو نباید فراموش کنیم‪ .‬درسته‬
‫که بخاطر شرایط کیونگسو نیازی نیست تمام دروس بهش‬
‫تدریس بشه و امتحان گرفته بشه ازش اما بد نیس که برای‬
‫تفریح و پرورش جسمیش هم توی کالسهای ورزشی ثبت نام‬
‫کنه‪.‬‬

‫خانم کیم با سر حرفهای خانم کانگ رو تایید کرد‪.‬‬

‫_خب راستش ما برای این مورد خودمون فکرایی کرده بودیم‪.‬‬


‫یعنی من و جونگین‪ .‬منتظر بودیم که از وضعیت تحصیلی‬
‫کیونگسو خیالمون راحت بشه و بعد چیزی که تو سرمونه رو‬
‫بهش بگیم‪ .‬حاال که شما تاییدش میکنید مشکلی وجود نداره‬
‫دیگه‪ .‬چند وقت پیش جونگین و کیونگسو با دوستاشون‬
‫بیرون بودن و دوچرخه سوار شده بودن‪ .‬جونگین میگفت‬

‫‪919‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو دوچرخه سواری خیلی دوست داره اما چون درست‬


‫بلد نیس اونو برونه‪ ،‬ناراحت بوده‪.‬درسته؟‬

‫کیونگسو با سر حرف خانم کیم رو تایید کرد و منتظر بقیه‬


‫حرفش موند‪.‬‬

‫_من یه باشگاه دوچرخه سواری خوب پیدا کردم و از شرایط‬


‫و سطح آموزشیش مطلع شدم‪ .‬مربی دوچرخه سوارها بهم‬
‫اطمینان داد که میتونه کیونگسو رو تا مرحله ای که وارد‬
‫مسابقات بین المللی دوچرخه سواری بشه‪ ،‬آموزش بده‪.‬‬

‫خانم کانگ به شوخی پنهان پشت جمله و لحن خانم کیم‬


‫خندید و خانم کیم به کیونگسو نگاه کرد‪.‬‬

‫_نظرت چیه؟!‬

‫‪-‬من‪ ...‬میتونم دوچرخه سواری کنم؟! تنهایی؟!‬

‫کیونگسو با چشمهای گرد شده پرسید و خانم کیم سر تکون‬


‫داد‪.‬‬

‫‪920‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_آره‪.‬‬

‫‪-‬کی؟!‬

‫_هر وقت که بخوای!‬

‫‪-‬واقعا؟!‬

‫برق چشمهای کیونگسو لبخند خانم کیم رو پررنگتر کرد و‬


‫کیونگسو برای دادن این خبر به جونگین به سمت اتاقشون‬
‫دوید‪.‬‬

‫_حاال که کیونگسو رفت راحت تر میتونم حرف بزنم‪.‬‬

‫خانم کانگ با بسته شدن در اتاق جونگین گفت و خانم کیم‬


‫با نگرانی بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫_مشکلی هست؟!‬

‫_نه‪ .‬فقط راجب دروس آینده ی کیونگسو‪ .‬راستش برای من‬


‫مشکلی نیس اگه دروس کیونگسو رو به ترتیب و سروقت‬
‫بهش یاد بدم اما برای خودش‪ ...‬میدونید که اون شونزده‬

‫‪921‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫سالشه و بچه های همسن اون االن توی دبیرستان یا‬


‫هنرستان درس میخونن و برای رفتن به دانشگاه آماده‬
‫میشن‪ .‬اگه بخوایم با این روند پیش بریم کیونگسو چند سال‬
‫از همسن هاش عقب میمونه و این عالوه بر آینده ش به‬
‫خودش هم ضربه میزنه‪ .‬من قبال هم دانش آموزهای با شرایط‬
‫کیونگسو رو داشتم که متاسفانه گوشه گیر و افسرده بودن‬
‫بخاطر موقعیتی که داشتن‪ .‬برای کیونگسو با این همه‬
‫توانایی واقعا حیفه که دیرتر از سن مقررش وارد دانشگاه و‬
‫جامعه بشه‪.‬‬

‫خانم کانگ با حوصله توضیح داد و خانم کیم ابرویی باال‬


‫انداخت‪.‬‬

‫_درست میگید‪ .‬خب ما باید چیکار کنیم؟!‬

‫_من با کیونگسو قبال راجب اینکه میخواد چیکاره بشه‬


‫صحبت کردم و اون گفت که هنوز مطمئن نیس‪ .‬اما با توجه‬
‫به روحیاتش و اینکه زیاد به فیلم دیدن و کتاب خوندن عالقه‬

‫‪922‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫داره میشه یجورایی حدس زد که روحیه ای هنر دوست داره‪.‬‬


‫خواستم باهاتون صحبت کنم که اگه اجازه بدین‪ ،‬کمتر به‬
‫دروسی مثل ریاضی که وقت بیشتری هم نسبت به بقیه‬
‫میگیرن توجه کنم و بقیه دروس رو هم خالصه تر آموزش بدم‬
‫تا سرعت پیشرفت بیشتر بشه‪.‬‬

‫_خب‪ ...‬این شدنیه؟!‬

‫_شدنی هست‪ .‬خب اگه قرار باشه اون در آینده به هنرستان‬


‫و دانشگاه هنر بره فکر نمیکنم نیازی به دروسی مثل ریاضی‬
‫و علوم تجربی داشته باشه‪ .‬البته سوتفاهم نشه‪ .‬من قصد‬
‫ندارم از زیر درس دادن بهش در برم‪.‬اگه شما نخواید من به‬
‫روال همیشگی پیش میرم‪.‬‬

‫_خب‪ ...‬من االن نمیدونم چی باید بگم‪ .‬شاید بهتر باشه‬


‫خودمم باهاش صحبت کنم و مطمئن بشم که اون به چی نیاز‬
‫داره‪ .‬فعال مثل همیشه پیش میریم‪ .‬من به زودی خبرتون‬
‫میکنم‪.‬‬

‫‪923‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خانم کانگ سر تکون داد و خانم کیم به فکر فرو رفت‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫‪-‬جونگینی!‬

‫کیونگسو ذوق زده داخل اتاق پرید و جونگین که تازه از مرور‬


‫درس هاش آزاد شده بود با دیدن شوقی که داشت لبخند زد‪.‬‬

‫‪+‬چیشده فسقلی؟!‬

‫کیونگسو فورا کنارش نشست و دستاشو دو طرف صورت‬


‫جونگین قاب کرد‪.‬‬

‫‪-‬چرا زودتر بهم نگفتی؟‬

‫کیونگسو هنوز هم لبخند به لب داشت‪.‬‬

‫‪+‬چیو؟!‬

‫‪-‬اینکه میتونم دوچرخه سواری یاد بگیرم و تنهایی سوار شم‪.‬‬

‫‪924‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با شنیدن جوابش آهانی گفت و سر تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬خب‪ .‬مامانم اینطور خواست‪ .‬خیلی خوشحال شدی؟!‬

‫‪-‬معلوم نیست؟! انقد خوشحالم که میخوام بغلت کنم‪.‬‬


‫میتونم؟‬

‫پسر کوچیکتر اینبار نا مطمئن پرسید چون نمیدونست اجازه‬


‫داره یا نه اما زودتر ازینکه بخواد زیاد منتظر بمونه‪ ،‬جونگین‬
‫خودش اونو توی بغلش کشید و سرش رو روی شونه ی‬
‫کوچیک کیونگسو گذاشت‪.‬‬

‫کیونگسو که توقع این آغوش یهویی رو بعد از مدتها نداشت‪،‬‬


‫متعجب شد اما با پخش شدن بازدم گرم جونگین روی‬
‫گردنش‪ ،‬حس کرد توی کوره ی آتش انداخته شده و ضربان‬
‫قلبش شدت گرفت‪.‬‬

‫‪+‬خیلی دوست داری تنهایی دوچرخه سواری کنی؟!‬

‫‪-‬دوست دارم‪ ...‬یادش بگیرم‪.‬‬

‫‪925‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬تنهایی دوچرخه سواری کردن رو بیشتر از دوچرخه سواری‬


‫دونفره مون دوست داری؟!‬

‫‪ -‬من که هنوز بلد نیستم تنهایی سوار شم اما مطمئنم حتی‬


‫اگه قهرمان دوچرخه سواری بشم و جایزه ببرم‪ ،‬بازهم‬
‫دوچرخه سواری دونفره مون برام لذت بخش تر و دوست‬
‫داشتنی تره‪.‬‬

‫قلب جونگین به وضوح لرزید‪ .‬هر بار اعتراف های صادقانه‬


‫ی کیونگسو‪ ،‬شیرین تر و دوست داشتنی تر از قبل میشدن‬
‫و این کار رو برای جونگین سخت تر میکرد‪.‬‬

‫جونگین دیگه مطمئن بود که نه خودش و نه قلبش به‬


‫کیونگسو بی میل نیستن و اون پسر براش چیزی بیشتر از یه‬
‫معجزه ی بزرگ و غیر قابل باوره‪ ،‬اما مانع بزرگی که س ّد راه‬
‫اعتراف عالقه ش به کیونگسو میشد‪ ،‬اجازه نمیداد که‬
‫شیرینی اون آغوش و اعتراف دوام زیادی بیاره و همین االن‬
‫هم اون رو برای جونگین تلخ کرده بود‪.‬‬

‫‪926‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین نمیتونست کیونگسو رو با جواب دادن به عالقه ش‬


‫و دو طرفه کردن حسشون‪ ،‬بیشتر از این به خودش وابسته و‬
‫امیدوار کنه و کمتر از یک سال دیگه با رفتنش از کره‪ ،‬اخبار‬
‫ناراحتی و افسردگیش رو از زبون مادرش بشنوه‪.‬‬

‫مادرش برای فرستادنش به خارج از کشور مصمم بود و‬


‫جونگین نمیدونست چقد این فاصله طوالنی خواهد بود اما‬
‫اینو خوب میدونست که تحمل دوری از خونه و اون پنگوئن‬
‫فسقلی به مراتب برای خودش آسونتر از کیونگسوئه‪.‬‬

‫شاید اون میتونست شانس بیاره و بعد از چند سال تحصیل‬


‫در خارج از کشور و برگشتن دوباره ش به کره‪ ،‬با کیونگسویی‬
‫که هنوز هم منتظرشه رو به رو بشه و بدون هیچ ترس دیگه‬
‫ای بهش بگه که اون هم حسی مشابه به کیونگسو بهش داره‪.‬‬

‫و حتی اگر برمیگشت و میدید که کیونگسو کس دیگه ای رو‬


‫جایگزین اون کرده‪ ،‬شکایتی نمیکرد و توی قلبش و پنهانی‬
‫پسر کوچولوشو مثل قبل ستایش میکرد و دوست میداشت‪.‬‬

‫‪927‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬پس تو میخوای یه دوچرخه سوار حرفه ای بشی و توی‬


‫مسابقات بین المللی شرکت کنی؟‬

‫جونگین بعد از سکوتی که طوالنی میشد‪ ،‬به آرومی همونطور‬


‫که از آغوش کیونگسو بیرون میومد پرسید و پسر کوچیکتر‬
‫سرش رو کج کرد‪.‬‬

‫‪-‬میتونم؟!‬

‫‪+‬میتونی‪ .‬اگه واقعا دلت اینو میخواد و براش تالش کنی‪.‬‬

‫جونگین با اطمینان گفت و کیونگسو لبخند زد‪.‬‬

‫‪-‬دوست دارم انجامش بدم‪ .‬فکر میکنم طی کردن یه مسیر‬


‫طوالنی و پر شیب و خم با دوچرخه کار سختی باشه اما همین‬
‫که اسمت رو برای گرفتن جایزه صدا کنن به سختی هاش می‬
‫ارزه‪.‬‬

‫‪+‬پس پنگوئن فسقلی ما مسابقات دوچرخه سواری رو دنبال‬


‫میکنه!‬

‫‪928‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪ -‬قبال چند باری از تلویزیون دیدم و خیلی هیجان انگیز بود به‬
‫نظرم‪ .‬دوست دارم انجامش بدم‪.‬‬

‫‪+‬پس هدفتو دنبال کن و بدستش بیار‪ .‬مشتاقم اون روزی‬


‫که اسمت رو برای گرفتن جایزه صدا میزنن رو ببینم و با‬
‫افتخار داد بزنم این پنگوئن کوچولوی منه که روی سکوی اول‬
‫ایستاده‪.‬‬

‫‪-‬ولی اگه بهم بگی پنگوئن همه میخندن و مسخره م میکنن‪.‬‬

‫‪+‬هیچکس حق نداره با پنگوئن صدا زدنت مسخره ت کنه‪،‬‬


‫حتی خود من!‬

‫‪-‬پس چرا تو هر بار منو اینجوری صدا میزنی؟!‬

‫‪+‬چون هنوزم برای من یه پنگوئن کوچولوی نرم و دوست‬


‫داشتنی هستی‪.‬‬

‫جونگین با لبخند جواب داد و کیونگسو بعد از کمی خیره‬


‫موندن به چشماش پرسید‪.‬‬

‫‪929‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬جونگینی! تو میخوای چیکاره شی؟!‬

‫‪+‬من‪ ...‬خب پدرم همیشه دوست داشت که یا من یا جونگا‬


‫دکتر بشیم‪ .‬جونگا برای اینکه خواسته ی پدرو انجام بده خیلی‬
‫تالش کرد اما روزی که میخواست برای جشن فارغ‬
‫التحصیلی به مدرسه بره‪ ،‬اون اتفاق براشون افتاد‪ .‬بعد از اون‬
‫من تصمیم گرفتم یه دکتر بشم تا آرزوی نونا و پدرمو برآورده‬
‫کنم‪.‬‬

‫‪ -‬این خیلی خوبه‪ .‬اینجوری اگه من مریض یا زخمی بشم‬


‫جونگینی زخمامو میبنده و ازم مراقبت میکنه‪.‬‬

‫کیونگسو با لحنی بچگانه گفت و جونگین با اخم کمرنگی‬


‫لبخند زد‪.‬‬

‫‪+‬تو حق نداری زخمی یا مریض بشی‪.‬‬

‫‪-‬چرا؟‬

‫جونگین نگاهی به لبهای آویزون شده ی کیونگسو انداخت و‬


‫بعد دست سفیدش رو بین دستای رنگی خودش گرفت‪.‬‬

‫‪930‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬به پوستت نگاه بنداز! حیف نیست این سفیدی با خون‬


‫رنگی بشه و جای زخم روش بمونه؟!‬

‫کیونگسو هم متقابال نگاهشو به دستش که حاال داشت به‬


‫آرومی توسط جونگین نوازش و لمس میشد داد‪.‬‬

‫‪ -‬اما اگه اتفاقی زخمی شدم چی؟! اگه از روی دوچرخه زمین‬
‫خوردم‪...‬‬

‫‪+‬اون موقع باهات قهر میکنم چون نتونستی درست از چیزی‬


‫که مال منه مراقبت کنی‪.‬‬

‫قلب کیونگسو لرزش کوتاهی رفت و برای چند ثانیه به‬


‫چشمهای قهوه ای مقابلش زل زد‪.‬‬

‫‪-‬مال تو؟!‬

‫‪+‬آره تو عروسک منی و همیشه مال من خواهی موند‪.‬‬

‫‪-‬اما عروسک ها کهنه میشن‪ .‬اگه من کهنه و زشت بشم دیگه‬


‫منو نمیخوای؟‬

‫‪931‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫سوالهای کیونگسو باعث میشدن جونگین احساس ضعف‬


‫بیشتری بکنه‪ .‬کاش کیونگسو هیچوقت تبدیل به انسان‬
‫نمیشد‪ .‬اونجوری میتونست اونو هم با خودش ببره و به تنها‬
‫موندنش دیگه فکر نکنه!‬

‫‪+‬حتی اگه ظاهر عروسک من کثیف و خاکی بشه مهم‬


‫نیست‪ ،‬چون درونش همیشه سفید و درخشانه‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫طی روزهای بعدی خانم کیم اسم کیونگسو رو توی کالب‬


‫دوچرخه سواری نوشت و قرار شد چند روز اول آموزش رو با‬
‫دوچرخه های کالب کار کنه تا بعدا مربی دوچرخه ی مناسبی‬
‫رو بهش معرفی کنه‪.‬‬

‫کیونگسو برای رفتن به کالب خیلی ذوق داشت و خانم کیم‬


‫ازین بابت خوشحال بود‪ .‬توی چند ماه گذشته پسر تازه وارد‪،‬‬

‫‪932‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جز همون چندباری که یا با خودش و یا جونگین بیرون رفته‬


‫بود‪ ،‬توی خونه بود و هنوز درست با جامعه ارتباط برقرار نکرده‬
‫بود‪.‬‬

‫این بهونه ی خوبی میشد که کیونگسو عالوه بر تفریح و‬


‫سرگرمی با آدمهای جدید آشنا بشه و شاید میتونست‬
‫دوستی هم پیدا کنه‪.‬‬

‫جونگین هم برای کیونگسو خوشحال بود اما این خوشحالی‬


‫با فکر به اینکه قراره به زودی پسر کوچولوشو ترک کنه و‬
‫تنهاش بذاره‪ ،‬زود از بین میرفت‪ .‬اما چاره ای نبود‪.‬‬

‫_کیونگسو‪ .‬آماده ای عزیزم؟!‬

‫خانم کیم از پشت در اتاق صداش زد و کیونگسو نگاهی به‬


‫جونگین انداخت‪.‬‬

‫‪-‬کاش تو هم باهام میومدی‪ .‬اینجوری کمتر استرس میگرفتم‪.‬‬

‫‪+‬استرس نداره‪ .‬منم دوست داشتم بیام اما فردا یه امتحان‬


‫مهم دارم‪ .‬قول میدم دفعه ی بعد باهات بیام‪.‬‬

‫‪933‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪ -‬راست میگی؟!‬

‫کیونگسو با شوق باال پرید و جونگین خندید‪.‬‬

‫‪+‬مگه تا حاال بهت دروغی هم گفتم فسقلی؟!‬

‫کیونگسو سر تکون داد و جونگین موهای شونه کرده ش رو‬


‫بهم ریخت‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی خرابشون نکن‪.‬‬

‫کیونگسو اعتراض کرد و جونگین باز هم خندید‪.‬‬

‫‪+‬میترسم عروسکمو بدزدن‪ .‬خیلی مراقب خودت باش‪.‬‬

‫‪-‬هستم‪ .‬خب من دیگه میرم‪.‬‬

‫جونگین تا بسته شدن در براش دست تکون داد و بعد سراغ‬


‫درسهای فرداش رفت‪ .‬باید بعد از این بیشتر به هدف بزرگی‬
‫که داشت‪ ،‬اهمیت میداد و بیشتر برای رسیدن بهش تالش‬
‫میکرد‪.‬‬

‫‪934‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫_مسیر زیاد دور نیست اما نزدیک هم نیست‪ .‬من و جونگین‬


‫چند جلسه ی اول رو همراهت میام تا هم تنها نباشی و هم‬
‫مسیر رو یاد بگیری‪ .‬بعدا میتونی با دوچرخه ی خودت بیای‬
‫و بری‪.‬‬

‫‪-‬تنهایی؟‬

‫_آره‪ .‬میترسی؟!‬

‫‪-‬نه‪ .‬یعنی یکم‪.‬‬

‫_ترس نداره عزیزم‪ .‬کم کم باید وارد جامعه بشی و با مردم‬


‫آشنا شی‪ .‬نوجوون های همسن تو به تنهایی کارهاشونو‬
‫انجام میدن و به مدرسه یا جاهایی که میخوان میرن‪.‬‬

‫‪-‬اما اگه تنهایی گم بشم چی؟!‬

‫‪935‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_گم نمیشی‪ .‬مطمئنم انقدر باهوشی که همین امروز مسیر‬


‫رو یاد میگیری‪ .‬کافیه فقط دقت کنی‪.‬‬

‫خانم کیم با اطمینان گفت و کیونگسو به کفش هاش خیره‬


‫شد‪.‬‬

‫‪-‬ممنون‪.‬‬

‫_برای چی؟!‬

‫‪-‬شما خیلی به من کمک کردین‪ .‬هر بار من یه دردسر درست‬


‫میکنم و شما رو به زحمت میندازم‪.‬‬

‫_دردسر؟! کدوم دردسر؟!‬

‫‪-‬دفعه ی قبل کلی بخاطر پیدا کردن معلم برای من به زحمت‬


‫افتادین و االن هم برای باشگاه دوچرخه سواری‪ .‬من نمیدونم‬
‫چجوری باید زحمتایی که میکشین رو جبران کنم‪.‬‬

‫‪936‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_اوال که اینا دردسر و زحمت نیستن‪ .‬قبال هم گفتم برای من‬


‫فرقی با جونگین نداری‪ .‬هر کاری که الزم باشه برای هردوتون‬
‫انجام میدم‪ .‬برای جبرانش کافیه تالش کنین و موفق بشین‪.‬‬

‫‪-‬اما‪...‬‬

‫_کیونگسو‪ .‬نمیخوام به این چیزا فکر کنی‪ .‬نه به زحمت ها و‬


‫دردسر هایی که فکر میکنی برای من درست کردی و نه به‬
‫هزینه هاش‪ .‬فعال فقط به جایی فکر کن که داریم میریم‪.‬‬

‫خانم کیم با لبخند گفت و کیونگسو نگاهش رو از زن کنارش‬


‫گرفت و به مسیری که طی میکردن داد‪ .‬باید اون رو بخاطر‬
‫میسپرد‪.‬‬

‫‪937‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 31‬‬

‫بعد از چند جلسه ی آموزشی‪ ،‬کیونگسو دیگه میتونست‬


‫خودش دوچرخه رو کنترل و هدایت کنه و وقت اون بود که‬
‫دوچرخه ی خودش رو داشته باشه‪.‬‬

‫‪-‬دوچرخه ی خودم؟!‬

‫کیونگسو با ذوق پرسید و خانم کیم لبخندی به صورت‬


‫شادش پاشید‪.‬‬

‫_آره عزیزم! دوچرخه ی خودت‪ .‬آماده شو بریم بخریمش‪.‬‬

‫‪-‬باشه‪.‬‬

‫کیونگسو با شوقی کودکانه سمت اتاق مشترکش با جونگین‬


‫دوید و با دیدن جونگین که روی تخت نشسته بود و در حال‬
‫مطالعه بود‪ ،‬سرشو کج کرد‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی!‬

‫‪938‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫به آرومی صداش زد و نگاه مهربون جونگین باال اومد‪.‬‬

‫‪-‬ما میخوایم بریم خرید دوچرخه‪ .‬دوست دارم تو هم باهامون‬


‫بیای‪.‬‬

‫‪+‬من ‪ ...‬آخه باید برای امتحانم آماده بشم‪.‬‬

‫جونگین با صدای گرفته گفت و پسر کوچیکتر لبهاشو آویزون‬


‫کرد‪.‬‬

‫‪-‬قبال هم گفتی یبار باهام میای و دوچرخه سواریمو میبینی‬


‫ولی نیومدی‪.‬‬

‫جونگین کتابش رو بدون اینکه ببنده وارونه روی تخت‬


‫گذاشت و به کیونگسو اشاره کرد نزدیکش بشه‪.‬‬

‫‪+‬من قول میدم بعد از این امتحانم باهات میام کالب و‬


‫حسابی تشویقت میکنم‪.‬‬

‫‪ -‬اگه نیومدی چی؟!‬

‫‪+‬قول میدم که میام‪.‬‬

‫‪939‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین همونطور که انگشت کوچیکشو جلوی صورتش‬


‫گرفته بود گفت و کیونگسو گیج به اون نگاه کرد‪.‬‬

‫جونگین با خنده دست کیونگسو رو باال آورد و انگشت‬


‫کوچیکشون رو توی هم قفل کرد‪.‬‬

‫‪+‬ما االن قول دادیم و این قفلشه‪ .‬کسی نمیتونه قفل قولمونو‬
‫بکشنه!‬

‫کیونگسو کمی دیگه به انگشتهای قفل شده شون نگاه کرد‬


‫و جونگین با لبخند موهاشو بهم ریخت‪.‬‬

‫‪+‬نمیخوای آماده شی؟! دوچرخه ی خوشکلت منتظرته‪.‬‬

‫کیونگسو با یادآوری دلیل اومدنش به اتاق فوری سمت کمد‬


‫لباسها رفت و بی توجه به اینکه جونگین داره نگاش میکنه‪،‬‬
‫لباسهای خونه شو با لباسهای بیرونی عوض کرد و با‬
‫خداحافظی کوتاهی پسر برنزه رو با گرمای تنش تنها گذاشت‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬
‫‪940‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬
‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫تابلوی اعالنات مدرسه پر بود از برگه هایی که اسم دانش‬


‫آموزها رو داخلشون داشتن و تقریبا نصف بیشتر بچه ها هم‬
‫جلوی اون جمع شده بودن تا نمره های میان ترمشون رو پیدا‬
‫کنن‪.‬‬

‫_پیف اینا رو نگاه کن‪ .‬عین دخترا دارن گریه میکنن‪.‬‬

‫بکهیون همون طور که با تاسف سر تکون میداد به چند نفری‬


‫که در حال زار زدن بودن اشاره کرد و سهون لبخند دندون‬
‫نمایی به دوست پسرش زد‪.‬‬

‫_شاید چون اونا واقعا دختر هستن عزیزم!‬

‫سهون با تمسخر گفت و بکهیون مشت آرومی توی سرش‬


‫زد‪.‬‬

‫_خب که چی؟ کسی برای نمره گریه میکنه؟!‬

‫‪941‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون با گوشه ی لب جمع شده ش گفت و با حمایت‬


‫سهون از پشت سرش‪ ،‬چند نفری که عین چسب به تابلو‬
‫چسبیده بودن و کنار نمیرفتن رو عقب زد‪.‬‬

‫_توقع نداری که ‪ F‬به ‪ A‬تبدیل بشه‪ .‬برو اونطرف دیگه‪.‬‬

‫بکهیون به پسری که بهش اخم کرده بود گفت و با غلیظ تر‬


‫شدن اخم پسر‪ ،‬پشت سهون سنگر گرفت تا از خشم اون در‬
‫امان بمونه‪.‬‬

‫_تعجب میکنم که قبل از اومدن من به این مدرسه چجوری‬


‫براشون قلدری میکردی‪.‬‬

‫سهون با خنده گفت و بکهیون نیشگونی از بازوش گرفت‪.‬‬

‫_بجای پر حرفی‪ ،‬گردن دراز کن ببین پاس شدیم یا نه؟!‬

‫سهون سر تکون داد و به دنبال پیدا کردن اسماشون با‬


‫چشمهاش کاغذ ها رو زیر و رو کرد‪.‬‬

‫_خرسی ‪ A‬شده‪.‬‬

‫‪942‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_کسی که دیکش کپک زده باید هم ‪ A‬بگیره‪.‬‬

‫بکهیون با نیشخند گفت‪.‬‬

‫_بیون همیشه پریود ‪...‬آه وحشی چرا میزنی؟!‬

‫سهون با ناله جمله شو تموم کرد و بکهیون لبخند پت و پهنی‬


‫به صورتش پاشید‪.‬‬

‫_پریود که میشم بقیه رو کتک میزنم ببخشید‪.‬‬

‫_پس قبول داری که پریود میشی!‬

‫سهون همونطور که جای ضربه قبلی رو میمالید با خنده گفت‬


‫و بکهیون دوباره مشتش رو باال برد‪.‬‬

‫_باشه باشه ‪...‬نزن‪ .‬هیونی قلچماق ‪.C‬‬

‫_ چی؟!‬

‫بکهیون با جیغ گفت و همه ی اونایی که کنارش بودن از درد‬


‫گوششون چشماشونو بستن‪.‬‬

‫_چرا ‪ C‬شدم؟! میدونی اگه مامانم بفهمه چی میشه؟!‬

‫‪943‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون با زاری گفت و قبل از اینکه سهون فرصت کنه‬


‫اسمشو توی لیست پیدا کنه‪ ،‬خودشو از جمع بیرون کشید و‬
‫به حیاط مدرسه رفت‪.‬‬

‫_هی بک صبر کن‪ .‬چیشد؟! وایسا ‪...‬‬

‫سهون تا زمانی که بکهیون باسنشو محکم کنار جونگین روی‬


‫زمین بکوبه صداش زد و جونگین که فکر میکرد باز اون دوتا‬
‫احمق دعواشون شده آه کشید‪.‬‬

‫‪+‬باز چی بهش گفتی که اینجوری عزا گرفته؟‬

‫_چرا فکر میکنی من چیزی بهش گفتم؟! اون فقط نتیجه ی‬


‫میان ترمش رو دیده‪.‬‬

‫سهون اعتراض کرد و جونگین سر تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬آها ‪ ...‬این بار علت گریه و زاری اوه سهون نیس‪ .‬شانس‬
‫آوردی پس‪.‬‬

‫جونگین با لبخند گفت و بکهیون چشم غره ای بهش رفت‪.‬‬

‫‪944‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_مامانم بفهمه بیچاره میشم‪.‬‬

‫_خب نذار بفهمه‪.‬‬

‫سهون با حالتی خنثی گفت و بکهیون اخم کرد‪.‬‬

‫_چجوری؟ مطمئنم تا االن به مدرسه زنگ زده و فهمیده‪ .‬تازه‬


‫خودش صبح تهدیدم کرد اگه کمتر از ‪ B‬بودم نرم خونه‪.‬‬

‫بکهیون با ناراحتی گفت و سهون چشماشو چرخوند‪.‬‬

‫‪+‬چه اشکالی داره اگه یه شب خونه ی دوست پسرت‬


‫بمونی؟! مطمئنم بهتون بد نمیگذره‪.‬‬

‫جونگین با نیشخند گفت و سهون ابرویی باال انداخت‪.‬‬

‫_فکر بدی نیس‪ .‬امشب رو خونه ی ما بمون‪.‬‬

‫بکهیون نگاه درمونده شو بین دو پسر کنارش چرخوند و بعد‬


‫لبهاشو آویزون کرد‪.‬‬

‫_حس بی خانمان ها بهم دست داد‪.‬‬

‫‪945‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬خفه شو بابا‪ .‬هر چقدر هم خوب نقش بازی کنی میتونم‬


‫بفهمم یه جاهاییت عروسیه!‬

‫جونگین با تمسخر گفت و بکهیون اداشو در آورد‪.‬‬

‫_تو هم بیا نینی‪ .‬میتونیم یه پارتی سه نفره بگیریم‪ .‬ازونجا که‬


‫هیچکس خونه مون نیس امشب مطمئنم میترکونیم‪.‬‬

‫سهون با ذوق گفت و جونگین خندید‪.‬‬

‫‪+‬به چه مناسبی اونوقت؟!‬

‫_خب‪ ...‬به مناسبت شاگرد اول شدن تو!‬

‫سهون با لبخند احمقانه ای گفت و جونگین بلند تر خندید‪.‬‬

‫‪+‬متاسفانه نمیتونم همراهیتون کنم‪ .‬به کیونگسو قول دادم‬


‫باهاش برم کالب!‬

‫_نمیشه یه روز دیگه بری؟!‬

‫بکهیون پرسید و جونگین سرشو تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬نمیتونم اگه اینبار هم نرم ناراحت میشه‪.‬‬

‫‪946‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_اوه! پس حتما برو‪.‬‬

‫سهون با لحنی تشویق گر گفت و نیش بکهیون باز شد‪.‬‬

‫_خوش بگذرونین‪.‬‬

‫‪+‬به شما بیشتر خوش میگذره مطمئنا‪ .‬فقط مواظب باشین‬


‫توله نسازین وگرنه بکهیون تا نه ماه مهمون خونتونه!‬

‫جونگین با خباثت گفت و بکهیون لگد های بی ثمرش رو‬


‫حواله ی باسن تختش کرد‪.‬‬

‫_سیاه سوخته ی عوضی!‬

‫بکهیون با حرص رو به جونگین که داشت ازشون دور میشد‬


‫داد زد و سهون با خنده اونو بین بازوهاش کشید‪.‬‬

‫_حرص نخور عزیزم‪ .‬شیرت خشک میشه توله هامون تلف‬


‫میشن‪.‬‬

‫_اوه سهون!‬

‫‪947‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون با آرامش و بدون هیچ و اکنش بدنی ای صداش زد و‬


‫سهون نفس عمیقی کشید‪.‬‬

‫_میدونم قراره باز هم عقیم بشم ولی‪ ...‬جانم!‬

‫_امشب انگشتت بهم بخوره‪ ،‬فردا صبح بدون دست از خواب‬


‫بیدار میشی!‬

‫بکهیون با لبخند معناداری گفت و سهون به وضوح لرزید‪.‬‬


‫تهدیدهای بکهیون شوخی نبودن‪.‬‬

‫_امشب تو اتاق مامان و بابام میخوابم‪.‬‬

‫با لحن ترسیده ای گفت و بکهیون خندید‪.‬‬

‫_االن چی؟!‬

‫سهون پرسید و بکهیون اخم کرد‪.‬‬

‫_چی االن چی؟!‬

‫_االن که تو بغلمی‪...‬‬

‫_تا وقتی دست از پا خطا نکنی خطری تهدیدت نمیکنه‪.‬‬

‫‪948‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون بین حرفش پرید و سهون سر تکون داد‪.‬‬

‫_پس‪ ...‬میتونم ببوسمت االن؟!‬

‫نگاه ترسناک بکهیون متعجب شد و سهون منتظر بهش خیره‬


‫موند‪.‬‬

‫_میتونی بعدش لبهامو به هم بدوزی اگه خواستی‪.‬‬

‫_نیازی به بعد نیست‪ .‬همین االن لبهاتو بهم میدوزم اوه‬


‫سهون‪.‬‬

‫بکهیون خیره به چشمهای دوست پسرش گفت و چند ثانیه‬


‫بعد لبهای سهون بین لبهاش کشیده شدن‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫‪+‬مواظب باش!‬

‫‪949‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با وحشت فریاد زد و کیونگسو باالخره رضایت داد‬


‫نمایش هیجان انگیزش رو مقابل چشمهای ترسیده ی‬
‫جونگین تموم کنه‪.‬‬

‫‪+‬الزمه انقد سرعت داشته باشی؟!‬

‫وقتی کیونگسو همراه با دوچرخه ش کنارش متوقف شد با‬


‫اخم کمرنگی پرسید و کیونگسو لبخند زد‪.‬‬

‫‪-‬نگران نباش جونگینی‪ .‬مواظبم‪.‬‬

‫جونگین نگاهی به پیست شلوغ انداخت و با سر به بقیه‬


‫دوچرخه سوارها اشاره کرد‪.‬‬

‫‪+‬هر چقدر هم که مواظب باشی‪ ،‬خطرناکه‪ .‬اگه با یکی از اونا‬


‫برخورد کنی ممکنه آسیب بدی ببینی‪.‬‬

‫جونگین باز هم هشدار داد و کیونگسو سرشو پایین انداخت‪.‬‬

‫‪-‬من فقط خواستم به تو نشون بدم که چقد پیشرفت کردم‪.‬‬

‫‪950‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫لحن پشیمون و صدای لرزون کیونگسو باعث شد جونگین تو‬


‫دلش خودشو لعنت کنه‪.‬‬

‫‪+‬میدونم که تو خوب از پسش بر اومدی ولی نمیخوام بخاطر‬


‫من بالیی سر خودت بیاری‪.‬‬

‫‪-‬قول میدم از این به بعد بیشتر احتیاط کنم‪.‬‬

‫کیونگسو به تقلید از جونگین انگشت کوچیکشو باال گرفت و‬


‫جونگین با دیدنش لبخند زد‪.‬‬

‫‪+‬نیازی به این نیست فسقلی‪ .‬من بهت اطمینان دارم‪ .‬راستی‬


‫اینجا دوستی هم پیدا کردی؟!‬

‫انگشت کیونگسو با سوال جونگین جمع شد و بجاش‬


‫دستشو پشت سرش برد و گردنشو لمس کرد‪.‬‬

‫‪ -‬خب‪...‬هنوز نه‪ .‬یعنی چند نفری هستن که گاهی باهام حرف‬


‫میزنن ولی اونجوری نیس که بشه گفت با هم دوستیم‪ .‬حس‬
‫میکنم بخاطر فسقلی بودنم بقیه فکر میکنن که بچه م!‬

‫‪951‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو با خجالت توضیح داد و جونگین جلوی خودش رو‬


‫گرفت که جلوی چند جفت چشم اطرافش کیونگسو رو‬
‫همونطور سوار دوچرخه تو بغلش له نکنه‪.‬‬

‫‪+‬خب حق دارن‪ .‬دوستای من هم باورشون نمیشد تو همسن‬


‫ما باشی‪ .‬ولی اینجوری به نفعته‪.‬‬

‫‪-‬چرا؟!‬

‫کیونگسو با تعجب پرسید و جونگین لبخند زد‪.‬‬

‫‪+‬تو که دلت نمیخواد بقیه هم مثل بکهیون اونقدر فشارت‬


‫بدن که اکسیژن کم بیاری!‬

‫کیونگسو با یادآوری بغل های دردناک بکهیون لرزید و‬


‫جونگین کوتاه به و اکنشش خندید‪.‬‬

‫‪-‬یعنی اگه با کسی دوست بشم اونجوری مثل بکهیون بغلم‬


‫میکنه؟!‬

‫‪+‬ممکنه‪ .‬ولی اگه تو نخوای اجازه ندارن‪.‬‬

‫‪952‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪ -‬من حتی دوست ندارم بکهیون اونجوری بغلم کنه ولی‬


‫نمیتونم جلوشو بگیرم‪ .‬قبل ازینکه فرار کنم یا اعتراض کنم‬
‫اون منو له میکنه بین بازوهاش‪.‬‬

‫جونگین به آرومی خندید و کیونگسو با لحن آرومتری ادامه‬


‫داد‪.‬‬

‫‪+‬من فقط بغل های جونگینی رو دوست دارم‪ .‬حتی اگه‬


‫اونقدر فشارم بدی که نتونم نفس بکشم بازم اعتراض‬
‫نمیکنم‪.‬‬

‫خنده ی جونگین قطع شد و خیره به چشمهای درشت‬


‫مقابلش کمی مکث کرد‪.‬‬

‫‪+‬چرا؟!‬

‫‪ -‬چون‪ ...‬میتونم تپش قلبتو حس کنم‪ .‬وقتی که تند تند میزنه‪.‬‬

‫کیونگس و به گوشه ی لب جونگین که بین دندوناش کشیده‬


‫میشد زل زد و بعد بی اینکه منتظر جوابی بمونه‪ ،‬دوچرخه‬
‫شو دوباره به حرکت در آورد و از جونگین فاصله گرفت‪.‬‬

‫‪953‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫مدتی میشد که حس میکرد‪ ،‬طرز برخورد جونگین باهاش‬


‫عوض شده‪ .‬جوری که نگاش میکرد‪ ،‬باهاش حرف میزد‪ ،‬بهش‬
‫لبخند میزد و گاهی بغلش میکرد‪.‬‬

‫نمیدونست چرا اما یه چیزی از درون قلقلکش میداد که فکر‬


‫کنه حسش به جونگین دو طرفه س و اون پسر برنزه هم‬
‫دوستش داره اما میترسید که این رو مستقیم از خودش‬
‫بپرسه‪.‬‬

‫اگر باز هم جواب نه میشنید قلبش بیشتر از چیزی که االن‬


‫بود‪ ،‬درد میگرفت‪ .‬به هر حال اون به همین دروغ شیرینی که‬
‫برای دلخوشی به خودش میگفت راضی بود‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫‪954‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اونها تا تاریک شدن هوا توی کالب موندن و جونگین دوچرخه‬


‫سواری کیونگسو رو تماشا کرد‪ .‬گاهی هم بقیه اعضا با هم‬
‫مسابقه میذاشتن و جوی که تشکیل میشد پر هیجان بود‪.‬‬

‫_هی کیونگسو‪ ...‬دفعه بعد تو هم باهامون مسابقه بده‪.‬‬

‫یکی از پسرهای دوچرخه سوار گفت و کیونگسو همونطور که‬


‫از پیست خارج میشد تا با جونگین به خونه برگردن براش سر‬
‫تکون داد‪.‬‬

‫‪-‬اون همیشه پیشنهاد مسابقه میده‪.‬‬

‫کیونگسو بدون اینکه جونگین چیزی بپرسه توضیح داد و‬


‫جونگین سر تکون داد‪.‬‬

‫‪-‬راستی جونگینی‪ .‬مامانت برای اینکه نفر اول کالستون‬


‫شدی بهت جایزه نداد؟!‬

‫جونگین به چشمهای منتظر کیونگسو نگاهی انداخت و‬


‫همونطور که چک میکرد عابر یا ماشینی از خیابون رد نمیشه‬
‫قدمهاشو تند تر برداشت‪.‬‬

‫‪955‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬نه!‬

‫کیونگسو که با سرعت گرفتن جونگین راحت تر میتونست‬


‫دوچرخه شو کنترل کنه ابرویی باال انداخت‪.‬‬

‫‪-‬چرا؟‬

‫‪+‬همین که شاگرد اول شدم خودش جایزه س‪.‬‬

‫جونگین با رد شدن از خیابون و رسیدن به پیاده رو نگاهشو‬


‫به کیونگسو داد و پسر کوچیکتر گوشه ی لبش رو جمع کرد‪.‬‬

‫‪-‬پس چرا به من جایزه داد؟!‬

‫‪+‬خب چون تو تازه درس خوندنو شروع کردی‪ .‬من هم وقتی‬


‫برای اولین بار نمره ی کامل گرفتم‪ ،‬بهم جایزه دادن و تشویقم‬
‫کردن‪.‬‬

‫کیونگسو سری تکون داد و جونگین با دیدن سوپر مارکت‬


‫توی مسیرشون‪ ،‬لبخند زد‪.‬‬

‫‪956‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬حاال هم من میخوام بهت جایزه بدم چون توی دوچرخه‬


‫سواری خوب بودی‪.‬‬

‫چشمهای کیونگسو با شنیدن کلمه ی جایزه برق زدن‪ .‬جایزه‬


‫های جونگین همیشه شیرین و دوست داشتنی بودن‪.‬‬

‫کمی بعد جونگین با دوتا آدامس بادکنکی از سوپر مارکت‬


‫بیرون اومد و یکی از اونا رو به کیونگسو داد‪.‬‬

‫‪-‬این چیه؟!‬

‫کیونگسو خیره به چیز ناشناس و گرد توی دستش پرسید و‬


‫جونگین همونطور که پوست آدامس خودش رو باز میکرد‬
‫جواب داد‪.‬‬

‫‪+‬یه چیز خوردنی که هر چی بجویش تموم نمیشه‪.‬‬

‫کیونگسو نگاه دیگه ای به خور اکی عجیب و غریب توی‬


‫دستش انداخت و بعد به تقلید از جونگین پوستش رو باز کرد‬
‫و اونو توی دهنش گذاشت‪.‬‬

‫‪957‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬مثل آبنبات شیرینه‪.‬‬

‫‪+‬باید بجویش و بعد‪...‬‬

‫جونگین یهو آدامس توی دهنش رو باد کرد و با صدا اونو‬


‫ترکوند و کیونگسو رو به خنده انداخت‪.‬‬

‫‪-‬اون صدا میده!‬

‫با ذوق گفت و تالش کرد تا مثل جونگین آدامسش رو باد کنه‬
‫اما موفق نشد‪.‬‬

‫‪-‬چرا مال من نمیشه؟!‬

‫‪+‬منم اولش بلد نبودم‪ .‬کم کم یاد میگیری‪.‬‬

‫جونگین یبار دیگه آدامسش رو ترکوند و کیونگسو سعی کرد‬


‫فعال فکر باد کردنش رو از سرش بیرون کنه و از طعم‬
‫شیرینش لذت ببره ‪.‬‬

‫‪-‬اما اینجوری خسته کننده س‪ .‬تا کی باید بجومش؟!‬

‫‪958‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو کمی بعد با لبهای آویزون گفت و جونگین به پسر‬


‫دوچرخه سوار کنارش نگاه کرد‪.‬‬

‫‪+‬تا هر وقت که مزه ش تموم شد‪.‬‬

‫جونگین گفت و کیونگسو بعد از چند دقیقه اخم کرد‪.‬‬

‫‪ -‬جونگینی تو گفتی هر چی بجومش تموم نمیشه ولی این که‬


‫تموم شد‪.‬‬

‫جونگین با تعجب به کیونگسو نگاه کرد‪.‬‬

‫‪+‬یعنی چی که تموم شد؟!‬

‫‪-‬خب مزه ش که تموم شد دیگه نمیشد ازش استفاده کرد و‬


‫من قورتش دادم‪.‬‬

‫کیونگسو صادقانه جواب داد و جونگین از حرکت ایستاد‪.‬‬

‫‪+‬نباید قورتش میدادی!‬

‫جونگین گفت و کیونگسو دوچرخه شو نگهداشت‪.‬‬

‫‪959‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬من نمیخواستم جایزه ای که بهم دادی رو قورت بدم‬


‫جونگینی ولی اون خودش رفت پایین‪ .‬مثل بقیه چیزایی که‬
‫میخورم‪ ...‬معذرت میخوام‪.‬‬

‫کیونگسو با لبهای آویزون گفت و جونگین آهی کشید‪.‬‬

‫‪+‬اونو نباید قورت بدی چون باعث میشه مریض بشی‪ .‬همه‬
‫ی آدامسا رو بعد از تموم شدن مزه شون باید انداخت دور‪.‬‬

‫‪-‬ولی من نمیتونم جایزه ی تو رو دور بندازم‪.‬‬

‫جونگین خنده ای از سر ناچاری کرد‪ .‬گاهی کیونگسو جوری‬


‫بچگانه حرف میزد که نمیدونست چجوری براش دلیل و‬
‫منطق بیاره‪.‬‬

‫‪+‬حاال هم دورش ننداختی‪ .‬تا مدت ها توی معده ت میمونه و‬


‫باهاته‪.‬‬

‫‪-‬راست میگی؟!‬

‫کیونگسو با ذوق پرسید و جونگین سر تکون داد‪.‬‬

‫‪960‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬فسقلی پر دردسر‪.‬‬

‫کیونگسو ناراضی از گرفتن اون لقب اخم کرد و جونگین‬


‫موهاشو بهم ریخت‪.‬‬

‫‪+‬گرسنه نیستی؟!‬

‫کیونگسو سر تکون داد و جونگین خندید‪.‬‬

‫‪+‬پس تا خونه مسابقه میدیم‪ .‬هر کی زود تر برسه خونه جایزه‬


‫داره‪.‬‬

‫اخم کیونگسو با شنیدن کلمه ی جایزه باز شد و به جاش‬


‫لبخند رو لبش نشست‪ .‬از همین االن هم مشخص بود که‬
‫خودش برنده س پس باید برای جایزه ی بعدی آماده میشد‪.‬‬

‫‪-‬جایزه ی بعدیم چیه جونگینی؟!‬

‫کیونگسو همونطور که از کنار جونگین رد میشد پرسید و پسر‬


‫بزرگتر رو به خنده انداخت‪ .‬با فاصله گرفتن کیونگسو‪ ،‬جونگین‬
‫هم شروع به دویدن کرد و مسیر پشت سرشون‪ ،‬پر شد از‬

‫‪961‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫صدای خنده هایی که ازشون به جا میموند و هیچ کدومشون‬


‫متوجه چشم هایی که تمام مدت دنبالشون میکردن نبودن!‬

‫‪962‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 32‬‬

‫‪+‬هی پسرا! دیشبتون چطور بود؟!‬

‫جونگین با دیدن بکهیون و سهون‪ ،‬با نیش باز پرسید و بکهیون‬


‫پیفی کرد‪.‬‬

‫_قبال انقد فضول نبودی کیم جونگین‪.‬‬

‫_شاید میخواد اطالعات بیشتری راجب روشهای نوین‬


‫سکس کسب کنه و روی کسی پیاده شون کنه‪.‬‬

‫سهون با نیشخند گفت و ابروهای جونگین توی هم کشیده‬


‫شدن‪.‬‬

‫_آره حواسم نبود‪ .‬جدیدا زیاد دوروبر اون کیوتی میچرخه‪.‬‬


‫شاید خبراییه که ازمون مخفیش کرده‪ .‬نه؟!‬

‫‪963‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون با چشمهای تنگ شده همونطور که به جونگین نگاه‬


‫میکرد گفت و جونگین صدای نامفهمومی از خودش ایجاد‬
‫کرد‪.‬‬

‫‪+‬چرا داری هذیون میگی؟! نکنه دیشب سهون چیز خورت‬


‫کرده؟!‬

‫_من چیز خورش نکردم ولی حرفاش دروغ هم نیستن‪ .‬این‬


‫اواخر هر چی میگیم و هر چی میشه اسم کیونگسو رو زبونته‪.‬‬
‫اگه خبریه بگو ما هم بدونیم‪ .‬مثال دوستاتیم‪.‬‬

‫جونگین چشماشو تو کاسه چرخوند و بعد از تکوندن خاک‬


‫روی نیمکت روش نشست‪.‬‬

‫‪+‬فرض کنید خبری هست‪ .‬چی گیرتون میاد؟!‬

‫جونگین با لحن آروم و بیخیالی گفت و بکهیون و سهون‬


‫نگاهی ردوبدل کردن‪.‬‬

‫_فرض کنیم یا واقعا خبریه؟!‬

‫‪964‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون با احتیاط پرسید و جونگین ابرویی باال انداخت‪.‬‬

‫‪+‬فرقی میکنه؟!‬

‫_آره‪ .‬اگه فقط یه فرضیه باشه که هیچی اما اگه واقعیت‬


‫باشه‪...‬‬

‫نگاه دیگه ای به سهون انداخت و بعد دستاشو بهم کوبید‪.‬‬

‫_باید به مناسبت این اتفاق بزرگ به کل مدرسه شیرینی بدم‪.‬‬

‫جونگین نگاه تاسف باری به بکهیون که عین ملخ تحریک‬


‫شده باال و پایین میپرید و پلکاشو بهم میزد انداخت و رو به‬
‫سهون چرخید‪.‬‬

‫‪+‬واقعا چیزی به خوردش ندادی؟! یه چیزیش شده‪.‬‬

‫_هی سیاه سوخته من هیچیم نیس‪ .‬زودباش جواب بده و‬


‫بحثو نپیچون‪.‬‬

‫‪+‬چیو جواب بدم؟!‬

‫جونگین آهی کشید‪.‬‬

‫‪965‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_فرضیه ی رابطه ت با کیونگسو رو رد میکنی یا تایید؟‬

‫بکهیون با جدیت پرسید و همراه با سهون منتظر به لبهای‬


‫جونگین خیره شدن‪ .‬جونگین هم متقابال به دو نفر مقابلش‬
‫خیره شد و بعد سرشو تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬بعد به من میگن فضول‪ .‬رد یا تاییدش چه فرقی به حال‬


‫شما داره؟!‬

‫در آخر جونگین با یه آه دیگه پرسید و بکهیون چشماشو‬


‫چرخوند‪.‬‬

‫_ کوچیکترین فرقش اینه که باالخره از نگرانی اینکه دیکت‬


‫ناکام پالسیده بشه بیرون میایم‪.‬‬

‫جونگین به آرومی به جوابی که گرفته بود خندید و سهون‬


‫ابرویی باال انداخت‪.‬‬

‫_این طفره رفتن و جواب ندادنت خیلی مشکوکه نینی‪.‬‬

‫‪+‬چه مشکوک بودنی آخه؟!‬

‫‪966‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_یعنی واقعا هیچی نیست بین تو و اون بچه؟!‬

‫با به صدا در اومدن زنگ مدرسه جونگین بدون اینکه جوابی‬


‫بده زودتر ازشون جدا شد و به کالسش رفت و سهون همزمان‬
‫با ورود معلم به کالس‪ ،‬داخل اومد و کنار جونگین‪ ،‬سر جاش‬
‫نشست‪.‬‬

‫_جونگین‪.‬‬

‫معلم در حال حضور و غیاب بود و سهون هنوز فرصت داشت‬


‫تا قبل از شروع رسمی کالس با جونگین حرف بزنه‪.‬‬

‫‪+‬هوم؟!‬

‫_ فکر کردم جلوی بکهیون راحت نیستی واسه همین جوابی‬


‫ندادی‪ .‬اگه واقعا چیزی هست میتونی بهم بگی‪.‬‬

‫‪+‬چرا فکر کردی اگه چیزی باشه من بهت میگمش؟!‬

‫جونگین با لحنی جدی اما با لبخند گفت و سهون شونه هاشو‬


‫باال انداخت‪.‬‬

‫‪967‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_نمیدونم شاید بخاطر دوستی چند ساله مون‪.‬‬

‫جونگین نگاهی به چشمهای تیره و آروم دوستش انداخت و‬


‫لبخند دیگه ای تحویلش داد‪.‬‬

‫_میشه انقد احمقانه بهم لبخند نزنی؟!‬

‫جونگین اینبار کمی بلند خندید و توجه چند نفری به پچ پچ‬


‫های همکالسی هاشون جلب شد‪.‬‬

‫‪+‬بده به رفیق چند ساله م لبخند بزنم؟!‬

‫_اوه سهون‪.‬‬

‫قبل ازینکه سهون جوابی بده معلم اسمش رو صدا زد و‬


‫سهون همونطور که دستش رو باال میبرد جواب داد‪.‬‬

‫_هستم‪.‬‬

‫معلم مشغول خوندن بقیه اسم ها شد و سهون دوباره به‬


‫جونگین نگاه کرد‪.‬‬

‫_درباره ی کیونگسو واقعا هیچ چیزی بینتون نیس؟!‬

‫‪968‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫سهون منتظر به دوستش خیره موند و جونگین با صدا زده‬


‫شدن اسمش‪ ،‬دستش رو باال برد و بعد بی توجه به سهون‬
‫که هنوز هم نگاهش میکرد کتابش رو باز کرد تا با معلم همراه‬
‫بشه‪.‬‬

‫_توی عوضی! فکر میکردم چیزی بینمون مخفی نمیمونه اما‬


‫انگار تو اهمیتی به قول و قرارای دوستانه مون نمیدی دیگه‪.‬‬

‫سهون با دلخوری گفت و بعد از اون تا زمانی که معلم درس‬


‫اون روز رو تموم کرد دیگه بینشون هیچ مکالمه ای رد و بدل‬
‫نشد‪ .‬هر چند این سهون بود که تا اون موقع حرف میزد و‬
‫جونگین رسما ایگنورش کرده بود‪.‬‬

‫با تموم شدن حرفهای معلم‪ ،‬جونگین باالخره به چهره ی در‬


‫هم و اخم های سهون نگاه کرد و لبخند کوتاهی روی لبش‬
‫نشوند‪.‬‬

‫‪+‬احمق دراز‪ .‬هنوزم عین بچگی هات قهر میکنی‪.‬‬

‫‪969‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین همونطور که دستش رو روی رون ُپر سهون میکشید‬


‫گفت و با نگرفتن عکس العملی از سمتش سر تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬االن مثال باهام قهری؟!‬

‫جونگین در حالیکه چیزی رو با مداد روی صفحه ی اول‬


‫کتابش مینوشت پرسید و سهون باالخره سمتش چرخید‪.‬‬

‫_قهر؟! میدونی کیم جونگین ازین به بعد برام یه ذره هم‬


‫اهمیت نداری‪ .‬هر گهی دلت میخو‪...‬‬

‫قبل از اینکه جمله ش تموم بشه جونگین کتابش رو جلوی‬


‫سهون هل داد و با انگشت اشاره ش به چیزی که روی صفحه‬
‫ی اولش نوشته بود اشاره کرد‪.‬‬

‫سهون با اخم به کتاب روی میز نگاه انداخت و تنها یک ثانیه‬


‫طول کشید تا اخم هاش از بین برن و به جاش با تعجب به‬
‫جونگین نگاه کنه‪.‬‬

‫_این‪ ...‬جدیه؟!‬

‫‪970‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین سرشو به عالمت تایید تکون داد و سهون به جمله‬


‫ای که توسط جونگین داشت پاک میشد دوباره نگاهی‬
‫انداخت‪.‬‬

‫«من و کیونگسو به همدیگه عالقه داریم‪».‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫_خب کیم جونگین‪ ...‬االن من تو اتاقت نشستم و بکهیونی‬


‫هم نیس که بخواد سرو صدا راه بندازه و نذاره حرف بزنی و از‬
‫همه مهمتر کیونگسو هم نیس پس میشه زودتر بگی اون‬
‫کوفتی که توی کتابت نوشتی چی بود؟! دقیقا از کی شروع‬
‫کردین؟!‬

‫سهون بی توجه به اینکه صداش ناخواسته باال رفته و ممکنه‬


‫به گوش مامان جونگین برسه گفت و جونگین سعی کرد‬
‫آرومش کنه‪.‬‬

‫‪971‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬یواشتر‪ .‬مامانم خونه س‪.‬‬

‫سهون سری تکون داد و به جونگین نزدیکتر شد‪.‬‬

‫_معذرت میخوام‪ .‬فقط محض رضای خدا زودتر بهم بگو‬


‫نینی‪ .‬نمیدونی از صبح تا حاال چه بالیی سر مغزم آوردی از‬
‫بس به اون جمله فکر کردم‪.‬‬

‫جونگین خنده ی کوتاهی به پریشونی دوستش کرد و نگاهش‬


‫رو به دستاش داد‪ .‬نمیدونست صبح چی توی حالت چهره ی‬
‫سهون دیده که ناخواسته و ناخودآگاه اون جمله رو براش‬
‫نوشته اما حاال دیگه هر چی بود اتفاق افتاده بود و شاید یه‬
‫دلیل دیگه ش هم این بود که محض رضای همه چی جونگین‬
‫دیگه نمیدونست اون راز مهم رو پیش خودش نگهداره‪ .‬هر‬
‫چند نمیدونست گفتنش به سهون کار درستیه یا نه اما باالخره‬
‫لب باز کرد‪.‬‬

‫‪+‬نمیدونم چطوری و از کی حس کیونگسو به من شکل گرفت‪.‬‬

‫_پس اون اول اعتراف کرد؟!‬

‫‪972‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫سهون با اشتیاقی که توی صداش موج میزد پرسید و‬


‫جونگین سر تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬بهم گفت دوستم داره‪ .‬البته اینو هم بگم که دوست پسر‬


‫عزیز تو هواییش کرده بود‪.‬‬

‫جونگین قسمت دوم جمله شو با اخم کمرنگی گفت و سهون‬


‫با تعجب ابروهاشو باال انداخت‪.‬‬

‫_بکهیون؟!‬

‫‪+‬آره‪ .‬روزی که توی بیمارستان بودی‪ .‬وقتی که من توی اتاقت‬


‫بودم اونا با هم تنها بودن‪ .‬انگار بکهیون راجب عشق و دوست‬
‫داشتن و اینا چیزایی بهش گفته بود و ذهنشو مشغول کرده‬
‫بود‪.‬‬

‫_خب که چی؟! یعنی اون خودش معنی دوست داشتن و‬


‫عشق رو نمیدونسته و بکهیون بهش یاد داده؟!‬

‫سهون با گیجی پرسید و جونگین لبشو از داخل گاز گرفت‪.‬‬


‫حرفهای سهون درست بودن و این بکهیون بود که کیونگسو‬

‫‪973‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫رو با این چیزا آشنا کرده بود اما کی میتونست باور کنه یه‬
‫پسر شونزده ساله از عشق و عاشقی چیزی حالیش نباشه؟!‬
‫اونا که نمیدونستن کیونگسو تا قبل از این یه عروسک بوده‪.‬‬

‫‪+‬به هر حال حرفهای بکهیون روش تاثیر گذاشته بود و همون‬


‫شب که از بیمارستان برگشتیم بهم گفت که نمیخواد از من‬
‫دور بشه و بعدا بهم گفت منو دوست داره‪.‬‬

‫_صبر کن‪ .‬پس اون‪ ...‬گیه؟!‬

‫‪+‬نه! یعنی نمیدونم‪...‬‬

‫_یعنی چی؟! اگه نیس چجوری از تو خوشش اومده؟‬

‫‪+‬نمیدونم سهون‪ .‬اون تا حاال با هیچ دختر و پسری تو رابطه‬


‫نبوده و من اولینش بودم‪ .‬برای همین نمیدونم که اون دقیقا‬
‫گی هست یا نه‪.‬‬

‫_تو چی؟! تو که همیشه میگفتی یه استریتی‪.‬‬

‫سهون با نیشخند گفت و جونگین نگاه کوتاهی بهش انداخت‪.‬‬

‫‪974‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬اینو هم نمیدونم‪ .‬تا قبل از این مطمئن بودم که استریتم‬


‫اما‪ .. .‬فکر میکنم اشتباه کردم‪ .‬شاید از اول بایسکشوال بودم‬
‫و خبر نداشتم‪.‬‬

‫_شاید هم مثل رشته ماکارونی استریت بودی! دما و حرارت‬


‫که به حد کافی برسه‪ ،‬استریت دیگه استریت نیس!‬

‫‪+‬چی داری میگی؟!‬

‫_این یه ضرب المثل معروف بین جوونهاس‪ .‬نشنیده‬


‫بودیش؟!‬

‫‪+‬بکهیون کم بود این هم چرند گفتنو شروع کرد‪.‬‬

‫_باشه بیخیال‪ .‬میگفتی‪ .‬تو چیکار کردی؟!‬

‫‪+‬باید چیکار میکردم؟! بهش گفتم چون تا حاال با کسی تو‬


‫رابطه نبوده احساساتی شده‪.‬‬

‫_یعنی چی؟!‬

‫‪975‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫سهون ناخواسته دوباره صداشو باال برد و جونگین دستشو‬


‫روی دهنش گذاشت تا ساکتش کنه‪.‬‬

‫‪+‬یعنی اینکه بهش گفتم من از پسرا خوشم نمیاد‪.‬‬

‫_تو یه احمق بیشعوری‪ .‬واقعا ردش کردی؟!‬

‫‪+‬نباید میکردم؟!‬

‫_نه! دیوونه اون پسر سمت هر کس دیگه ای میرفت رو هوا‬


‫میزدنش‪ .‬اونوقت تو با این طرز فکر مسخره راجب گرایشت‬
‫گند زدی به شانسی که سمتت اومده بود‪.‬‬

‫جونگین سری تکون داد و آهی کشید‪ .‬از اولش هم میدونست‬


‫گفتن همه چیز به سهون عین حماقته‪.‬‬

‫‪+‬اون برای مدتی خونه ی ماست‪ .‬من نمیتونم اونو به خودم‬


‫وابسته کنم میفهمی؟!‬

‫_یعنی میخوای بگی تا االن بهت وابسته نشده؟‬

‫‪+‬شده‪.‬‬

‫‪976‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_پس چه کوفتی داری میگی؟! اصال صبر کن ببینم‪ .‬مگه تو‬


‫نگفتی منو کیونگسو بهم عالقه داریم؟!‬

‫‪+‬درسته‪.‬‬

‫_این چجور عالقه ی مسخره ایه؟! اونو پس میزنی در حالیکه‬


‫دوستش داری؟!‬

‫‪+‬این همون چیزیه که اذیتم میکنه سهون‪ .‬من بیشتر از این‬


‫نمیتونم تحمل کنم و بهش نگم اما نمیتونم‪ .‬بخاطر هردومون‬
‫باید این حس مخفی بمونه‪.‬‬

‫جونگین با درموندگی گفت و سهون غرید‪.‬‬

‫_ چه دلیل مسخره ای وجود داره که باعث میشه نذاره بهش‬


‫بگی؟!‬

‫‪+‬من‪ ...‬برای ادامه تحصیل باید به آمریکا برم‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫‪977‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫درست وقتی که کیونگسو پشت در خونه رسید و برای‬


‫فشردن زنگ دستش رو باال برد‪ ،‬در باز شد و تونست چهره ی‬
‫سهون رو مقابلش ببینه‪.‬‬

‫‪-‬سالم‪.‬‬

‫پسر کوتاهتر کوتاه سالم کرد و سهون هم کوتاه جوابش رو‬


‫داد‪.‬‬

‫_سالم‪.‬‬

‫‪+‬برگشتی؟!‬

‫جونگین که پشت سر سهون بود با شنیدن صداش پرسید و‬


‫کیونگسو خیره به دو پسری که کنار در بودن موند‪.‬‬

‫_خب من دیگه میرم‪ .‬خداحافظ کیونگسو‪ .‬دفعه ی بعد‬


‫میبینمت‪.‬‬

‫‪978‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫سهون بی حوصله گفت و کیونگسو با بسته شدن در خونه‬


‫سمت جونگین چرخید‪.‬‬

‫‪-‬مشکلی براش پیش اومده بود؟!‬

‫‪+‬نه چطور مگه؟!‬

‫‪-‬مثل همیشه نبود‪.‬‬

‫‪+‬چیزی نیست‪ .‬یکم بخاطر نمره ی اخیرش ناراحت بود‪.‬‬

‫جونگین به سختی دروغ گفت و کیونگسو به راحتی باور کرد‪.‬‬


‫در اصل ناراحتی سهون بخاطر کیونگسو بود که باید عذاب‬
‫پس زده شدن توسط جونگین رو تحمل میکرد و جونگینی که‬
‫به اجبار اونو پس میزد‪.‬‬

‫‪+‬امروزت چطور بود؟!‬

‫جونگین سعی کرد بحث رو عوض کنه و کیونگسو همونطور‬


‫که لباسهای راحتیش رو از کمد بیرون میکشید بهش نگاه‬
‫کرد‪.‬‬

‫‪979‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬خوب بود‪ .‬بچه ها باز هم مسابقه گذاشتن و من هم شرکت‬


‫کردم‪.‬‬

‫‪+‬خب؟!‬

‫جونگین با ذوق پرسید و کیونگسو لبهاشو آویزون کرد‪.‬‬

‫‪-‬ولی برنده نشدم‪ .‬سوم شدم‪ .‬اونا خیلی بیشتر از من بلدن‪.‬‬

‫‪+‬مهم نیس فسقلی‪ .‬همین که سوم شدی نشون میده چیزی‬


‫تا اول شدنت باقی نمونده‪.‬‬

‫جونگین همونطور که دستشو روی شونه ی کیونگسو‬


‫میفشرد گفت و لبخندی به صورتش پاشید‪.‬‬

‫‪-‬ممنون‪.‬‬

‫کیونگسو هم متقابال لبخند زد و جونگین نتونست دست‬


‫آزادشو برای لمس کردن اون گونه های پر کنترل کنه‪.‬‬

‫‪-‬باید برم حموم‪ .‬زیاد عرق کردم‪.‬‬

‫‪980‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو که داشت توی نوازشهای نرم جونگین روی گونه ش‬


‫غرق میشد یدفعه گفت و پسر بزرگتر ازش فاصله گرفت‪.‬‬

‫‪+‬باشه‪ .‬بعد از عصرونه باید یه چیزی بهت نشون بدم‪.‬‬

‫مطمئنم با دیدنش خوشحال میشی‪.‬‬

‫جونگین به آرومی و لبخند حفظ شده گفت و کیونگسوی‬


‫کنجکاو رو سمت در حموم هل داد‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫‪-‬خدای من‪ ...‬جونگینی اینا کی چاپ شدن؟!‬

‫کیونگسو که با دیدن آلبوم عکس جدید نمیدونست چجوری‬


‫ذوقش رو نشون بده با خوشحالی جیغ کشید و خانم کیم‬
‫لبخندی بهش زد‪.‬‬

‫_صبح از عکاسی تحویلشون گرفتم‪.‬‬

‫‪981‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو سر تکون داد و با دقت مشغول نگاه کردن به عکس‬


‫ها شد‪.‬‬

‫‪-‬اینا خیلی خوب شدن‪ .‬خدای من اینو ببین‪.‬‬

‫ذوق پسر کوچیکتر باعث شده بود لبهای خانم کیم و جونگین‬
‫از خنده باز بشن و کیونگسو خبر نداشت با این شور و‬
‫اشتیاقی که وقت دیدن عکس ها از خودش نشون میده چه‬
‫غوغایی تو دل جونگین به پا کرده‪.‬‬

‫«_پس میخوای چیکار کنی؟!‬

‫‪+‬هیچی‪ .‬اون نباید بفهمه من بهش چه حسی دارم‪.‬‬

‫_چرا؟ فقط چون میخوای برای ادامه تحصیل کوفتیت بری‬


‫یه کشور دیگه؟!‬

‫‪+‬نه سهون‪ .‬تو که میدونی ما با چه قوانینی زندگی میکنیم‪.‬‬


‫این نوع رابطه تو کشور ما ممنوعه‪.‬‬

‫_چرته! شما میتونید هر جای این دنیا با هم باشید‪.‬‬

‫‪982‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬من که نمیتونم دست اونو هم بگیرم و با خودم ببرمش‪.‬‬


‫بعدشم حرف یه روز و دور روز نیس سهون‪ .‬من برای چند‬
‫سال ازین کشور دور میشم‪ .‬تا اون موقع که برگردم ممکنه‬
‫هزار تا اتفاق بیفته‪.‬‬

‫_میخوای بگی ممکنه تو از کس دیگه ای خوشت بیاد و اونو‬


‫رها کنی؟!‬

‫‪+‬نه‪ .‬این نیس‪.‬‬

‫_پس چیه کیم جونگین؟!‬

‫‪+‬ممکنه اون از کسی خوشش بیاد و دیگه ‪...‬‬

‫_این دیوونگیه‪ .‬تو یا باید قبولش کنی یا واقعا حسی که بهت‬


‫داره رو بکشی‪ .‬نمیتونی بالتکلیف ولش کنی بذاری بری‪.‬‬

‫‪+‬چجوری؟!‬

‫_با یکی برو سر قرار‪ .‬جوری که متوجهش بشه و‪...‬‬

‫‪983‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬نمیتونم بهش خیانت کنم سهون‪ .‬من دوستش دارم‪.‬‬


‫نمیخوام دلیل ناراحتی و شکستنش باشم‪.‬‬

‫_بزرگترین خیانتی که میتونی در حق یه نفر بکنی اینه که تو‬


‫یه امید نشدنی و محال حبسش کنی و بذاری انتظار بکشه‪».‬‬

‫صدای سهون هنوز هم توی سرش پخش میشد و اون خیره‬


‫به پسری که با خنده به عکسهای توی آلبوم نگاه میکرد‪ ،‬جای‬
‫دیگه ای بود‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی اینو نگاه کن‪ .‬همون عکس روز برفیه‪.‬‬

‫با صدای کیونگسو باالخره از فکر بیرون اومد و به عکسی که‬


‫مقابل صورتش گرفته شده بود نگاه کرد‪.‬‬

‫‪-‬یادته همه ش میترسیدم خراب شده باشه؟! این خیلی عالیه‬


‫جونگینی‪.‬‬

‫کیونگسو با ذوق گفت و قبل ازینکه دو نفر دیگه بفهمن چی‬


‫شده‪ ،‬کیونگسو بوسه ی نرمی روی گونه ی خانم کیم گذاشت‬
‫و با خجالت عقب کشید‪.‬‬

‫‪984‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬ممنونم‪.‬‬

‫خانم کیم که با حس لبهای کیونگسو روی گونه ش گرم شده‬


‫بود لبخند دستپاچه ای زد و سوالی نگاش کرد‪.‬‬

‫_برای چی؟!‬

‫‪ -‬این عکس‪ .‬خیلی خوب شده‪ .‬ممنون که ازمون گرفتینش‪.‬‬

‫خانم کیم نگاه کوتاهی به عکس انداخت و لبخند کاملی به‬


‫صورت کیونگسو زد‪.‬‬

‫_اگه انقد دوستش داری میتونی برای خودت نگهش داری‪.‬‬

‫‪-‬واقعا؟!‬

‫کیونگسو با خوشحالی به هوا پرید و خانم کیم خندید‪.‬‬

‫_آره‪.‬‬

‫‪-‬این عالیه‪ .‬واقعا ممنونم‪.‬‬

‫‪985‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با تعجب به پسری که برای بار دوم گونه ی مادرش‬


‫رو میبوسید نگاه کرد و با دیدن فرو رفتن دست مادرش بین‬
‫موهای کیونگسو‪ ،‬اخم کرد‪.‬‬

‫‪+‬هی جوجه پنگوئن اون مامان منه که بهش چسبیدی‪.‬‬

‫غر زد و کیونگسو همونطور که با لذت لمس موهاش توسط‬


‫خانم کیم چشماشو میبست براش زبونکی در آورد و این‬
‫کارش باعث شد که جونگین با حرص از جاش بلند شه و به‬
‫اتاقش بره‪.‬‬

‫_حسودیش شد‪.‬‬

‫خانم کیم با خنده گفت و جونگین که صداشو شنیده بود‬


‫نفسشو صدا دار بیرون داد و کنار تختش ایستاد‪.‬‬

‫«حسودیم شد چون اون داره از لمس یکی دیگه جز من لذت‬


‫میبره‪».‬‬

‫توی دلش غرید و همونطور که خودشو روی تخت مینداخت‬


‫مشتاشو روی مالفه ی روش کوبید‪.‬‬

‫‪986‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫تمام مدتی که سوار دوچرخه ش شده بود و توی پیست‬


‫مشغول رکاب زدن بود‪ ،‬میتونست سنگینی نگاه خیره ی‬
‫کسی رو روی خودش حس کنه‪.‬‬

‫یجور حس کنجکاوی بهش میگفت برگرده و صاحب اون نگاه‬


‫رو پیدا کنه اما‪ ،‬نمیدونست چرا میترسید باهاش روبرو بشه‪.‬‬

‫اون شخص هر کسی که بود‪ ،‬کیونگسو اصال از زیر نظر گرفته‬


‫شدن توسطش‪ ،‬راضی نبود‪ .‬پس با تمام حس های عجیبی‬
‫که اون لحظه داشت تصمیم گرفت فقط روی دوچرخه‬
‫سواریش تمرکز کنه و اهمیتی به اون نگاه نده‪.‬‬

‫اون روز کالب خلوت تر از همیشه بود و عجیب تر اینکه حتی‬


‫پرنده ها هم ساکت تر از همیشه بودن‪ .‬هوا کمی ابری بود و‬

‫‪987‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫انگار میخواست بارون بباره و کیونگسو ازینکه با خودش‬


‫چتری همراه نداشت‪ ،‬کمی عصبی بود‪.‬‬

‫چند نفر دیگه ای که توی پیست مشغول بودن رو زیاد‬


‫نمیشناخت و اونا هم حضورش رو تقریبا نادیده میگرفتن و‬
‫تنها تالش میکردن که با دوچرخه سوار مقابلشون برخوردی‬
‫نداشته باشن‪.‬‬

‫_هی پسر!‬

‫همزمان با شروع وزش باد صدای غریبه ای بلند شد و‬


‫کیونگسو که در تالش بود گرد و خاک بلند شده با باد توی‬
‫چشماش نره‪ ،‬سرعتش رو کم کرد‪.‬‬

‫_با توئم‪.‬‬

‫کیونگسو با شنیدن صدای مرد که برای بار دوم داشت صدا‬


‫میزد باالخره دستش رو روی ترمز نگه داشت و دوچرخه وسط‬
‫پیست متوقف شد‪.‬‬

‫‪-‬من؟!‬

‫‪988‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫با صدای آروم و لحن شک داری همونطور که نگاهش رو به‬


‫مرد غریبه میداد پرسید و مرد قدمهای آرومش رو سمتش‬
‫برداشت و با رسیدن بهش‪ ،‬لبخند زد‪.‬‬

‫_آره‪ .‬سالم‪.‬‬

‫مرد زودتر سالم کرد و کیونگسو در مقابل جواب داد‪.‬‬

‫‪-‬سالم‪ .‬کاری داشتین باهام؟!‬

‫زودتر از جواب مرد‪ ،‬رعد و برق بزرگی رنگ آسمون رو عوض‬


‫کرد و به دنبالش قطره های کوچیک بارون روی زمین فرود‬
‫اومدن‪.‬‬

‫_اوه‪ .‬بارون میباره‪ .‬بهتره بریم زیر سایه بون‪.‬‬

‫مرد منتظر به کیونگسو نگاه کرد و کیونگسو با اینکه به مرد‬


‫اطمینان نداشت‪ ،‬حرفش رو قبول کرد‪.‬‬

‫«بخاطر نامساعد بودن هوا لطفا زودتر پیست رو ترک کنید و‬


‫به سالن اصلی برید‪».‬‬

‫‪989‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫با اعالنی که از بلندگو های محوطه پخش شد کیونگسو و چند‬


‫نفر باقی مونده توی پیست زودتر ازش خارج شدن و برای‬
‫خیس نشدن بیشتر به سالن اصلی کالب رفتن‪.‬‬

‫_اینجایی؟!‬

‫با شنیدن دوباره ی صدای مرد کیونگسو که حاال مشغول‬


‫تکون دادن موهاش و گرفتن آب روی اونا بود سرش رو باال‬
‫گرفت و بی هیچ جوابی بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫_خیلی سریع اومدی‪ ،‬دنبالت میگشتم‪ .‬تازه به این کالب‬


‫اومدی؟!‬

‫مرد باز هم پرسید و کیونگسو که از سوالهای پشت سر هم‬


‫مرد غریبه ناراضی بود اخم کمرنگی کرد‪.‬‬

‫‪-‬چطور؟!‬

‫_همینطوری‪ .‬داشتم نگات میکردم‪ .‬تنها دوچرخه سواری‬


‫میکردی و با کسی حرف نمیزدی‪ .‬فکر کردم شاید تازه وارد‬

‫‪990‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫باشی‪ .‬البته من گاهی به اینجا میام و دوچرخه سوارها رو نگاه‬


‫میکنم‪.‬‬

‫مرد با آرامش توضیح داد و کیونگسو که هنوز هم نمیدونست‬


‫قصد مرد از نزدیک شدن بهش چیه‪ ،‬به محوطه ی بیرون از‬
‫سالن نگاه کرد‪.‬‬

‫‪-‬چند هفته ای میشه که اومدم اینجا‪.‬‬

‫برخالف میلش کوتاه جواب داد و مرد سر تکون داد‪.‬‬

‫_پس درست حدس زدم‪ .‬اسم من این سانگه‪ .‬تو چی؟!‬

‫کیونگسو همونطور که به بارون که شدت گرفته بود نگاه‬


‫میکرد اخم هاشو بیشتر توی هم کشید و مرد ابرویی باال‬
‫انداخت‪.‬‬

‫‪-‬من باید برم خونه‪.‬‬

‫_بارون شدید شده‪ .‬چتر داری با خودت؟‬

‫‪991‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو نگاهی به سالن که کم کم داشت خالی میشد‬


‫انداخت‪ .‬حضور مرد غریبه کنارش‪ ،‬بارون و سالنی که فقط دو‬
‫نفر دیگه جز خودش و مرد داخلش بودن باعث میشد بترسه‬
‫و این عصبانیش میکرد‪.‬‬

‫‪-‬ندارم‪.‬‬

‫_پس تو این بارون خیس میشی‪ .‬من با ماشین اومدم اگه‬


‫بخوای میتونم برسونمت خونه ت‪.‬‬

‫کیونگسو نگاه نامطمئن دیگه ای به مرد انداخت‪ .‬پیشنهاد‬


‫خوبی بود اما کیونگسو نمیتونست به یه غریبه اعتماد کنه‪.‬‬

‫‪-‬نه ممنون‪ .‬خودم میرم‪.‬‬

‫همونطور که به ورودی سالن نزدیک میشد جواب داد و مرد‬


‫چند قدمی پشت سرش برداشت‪.‬‬

‫_هر جور راحتی‪.‬‬

‫‪992‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫به پسری که حاال سوار بر دوچرخه ش زیر بارون میرفت گفت‬


‫و نیشخندی روی لبش شکل گرفت و آرومتر زمزمه کرد‪.‬‬

‫_کیونگسو!‬

‫‪993‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 33‬‬

‫_خدای من کیونگسو چه بالیی سرت اومده؟!‬

‫خانم کیم به محض باز کردن در با وحشت پرسید و پسر‬


‫خیس از بارون رو به داخل هدایت کرد‪.‬‬

‫_جونگین‪ ...‬یه حوله بردار بیار‪.‬‬

‫خانم کیم همونطور که کمک میکرد تا کیونگسو روی صندلی‬


‫چوبی گوشه ی پذیرایی بشینه گفت و بعد مشغول بیرون‬
‫آوردن پیراهن خیسش شد‪.‬‬

‫_مامان‪ .‬چیزی شده؟! حوله برای‪ ...‬کیونگسو؟!‬

‫جونگین که حوله به دست از اتاقش بیرون میومد با دیدن‬


‫پسر خیس از آب‪ ،‬وحشت زده سمتش دوید و خانم کیم حوله‬
‫رو روی سر و بدن خیسش انداخت‪.‬‬

‫‪994‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_باید شلوارش رو هم عوض کنه جونگین‪ .‬بدنش یخ زده از‬


‫سرما‪ .‬ممکنه مریض بشه‪.‬‬

‫خانم کیم به پسرش که با نگرانی فقط به کیونگسو زل زده‬


‫بود تشر زد و جونگین نگاه درمونده ش رو به مادرش داد‪.‬‬

‫‪+‬چی؟!‬

‫_میگم شلوارش رو بیرون بیار‪ .‬من براش یه چیز گرم میارم‬


‫بخوره‪.‬‬

‫با رفتن خانم کیم به آشپزخونه جونگین باالخره موقعیت رو‬


‫درک کرد و با عجله دکمه و زیپ شلوار کیونگسو رو باز کرد‪.‬‬

‫‪+‬لعنتی به بدنت چسبیده‪.‬‬

‫همونطور که سعی میکرد پاهای کیونگسو رو از شلوارش‬


‫بیرون بیاره غر زد و بعد از کلی تالش‪ ،‬پاهای شیری رنگ و‬
‫سرد کیونگسو مقابل چشماش قرار گرفتن‪.‬‬

‫‪+‬برات لباس میارم‪.‬‬

‫‪995‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو بی اینکه چیزی بگه چشمهای نیمه بازش رو به‬


‫جونگین که توی اتاقش میدوید داد و کمتر از سی ثانیه طول‬
‫کشید تا پسر برنزه لباسهای جدیدی رو براش بیاره‪.‬‬

‫‪+‬دستاتو باال بگیر‪.‬‬

‫جونگین با دقت یقه ی پیرهن رو از سرش رد کرد و دست‬


‫های سردش از بین آستینها عبور کردن‪.‬‬

‫‪+‬باید لباس زیرت رو عوض کنم‪.‬‬

‫جونگین با صدای آرومی گفت و گونه های کیونگسو قرمز تر‬


‫از قبل شدن‪.‬‬

‫‪+‬فقط یکم باسنتو بلند کن تا بتونم پایین بکشمش‪.‬‬

‫کیونگسو با خجالت سر تکون داد و جونگین بی اینکه نگاهش‬


‫کنه لباس زیرش رو هم پایین کشید‪.‬‬

‫_جونگین‪ .‬تا کیونگسو شیرش رو میخوره موهاشو سشوار‬


‫بکش‪ .‬نباید بیشتر از این خیس بمونن‪.‬‬

‫‪996‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خانم کیم همونطور که لیوان شیر گرم رو سمت کیونگسو‬


‫میگرفت گفت و کیونگسو لبه های حوله رو بیشتر به پایین‬
‫تنه ی لختش فشرد‪ .‬جونگین که متوجه خجالت کیونگسو‬
‫شده بود لیوان شیر رو از مادرش گرفت و کنارش گذاشت‪.‬‬

‫‪+‬مامان‪ ...‬میشه شما سشوار رو بیارین؟! باید شلوارش رو‬


‫پاش کنم‪.‬‬

‫خانم کیم گوشه ی لبش رو به دندون گرفت و فورا به اتاق‬


‫خودش رفت تا سشوارش رو بیاره و کمی بیشتر طولش داد‬
‫تا جونگین شلوار کیونگسو رو پاش کنه‪.‬‬

‫‪+‬باید یه جای دیگه بشینی صندلی خیسه‪.‬‬

‫جونگین با نگرانی به کیونگسو که دندوناش از سرما بهم‬


‫میخوردن نگاه کرد و بعد کمک کرد تا روی یکی از مبلها‬
‫بشینه‪.‬‬

‫‪+‬شیرت رو بخور‪ .‬گرم میشی‪.‬‬

‫‪997‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫لیوان شیر رو دستش داد و بعد به اتاقش رفت تا پتویی برای‬


‫کیونگسو بیاره‪.‬‬

‫_جونگین‪.‬‬

‫خانم کیم با برگشتن پسرش به پذیرایی سشوار رو سمتش‬


‫گرفت و جونگین بعد از روشن کردنش پشت سر کیونگسو‬
‫رفت تا موهای خیسش رو زودتر خشک کنه‪.‬‬

‫_من میرم براش سوپ درست کنم‪.‬‬

‫خانم کیم همونطور که به پیشونی داغ کیونگسو دست‬


‫میکشید گفت و ادامه داد‪.‬‬

‫_خد اکنه تب نکنه‪.‬‬

‫دوباره به آشپزخونه برگشت و جونگین همونطور که موهای‬


‫نرم کیونگسو رو خشک میکرد‪ ،‬نفس عمیقی کشید‪.‬‬

‫‪+‬شیرت رو خوردی؟!‬

‫‪-‬آره‪.‬‬

‫‪998‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو با صدای ضعیفی جواب داد و جونگین اخم کرد‪.‬‬

‫‪+‬برای چی زیر بارون موندی؟!‬

‫جونگین با اخم اما به آرومی پرسید‪ .‬نمیخواست پسر‬


‫کوچولوشو با عصبانیت و سرزنش کردن ناراحت کنه‪.‬‬

‫کیونگسو اما بی توجه به سوال جونگین فقط محو حرکت‬


‫دستهای اون بین موهاش و صدای سشوار بود‪ .‬شاید هم‬
‫صدای باد مانع شده بود که سوال جونگین رو بشنوه‪.‬‬

‫‪+‬دعوات نمیکنم‪ .‬فقط نگرانت شدم‪ .‬اگه مریض بشی‪...‬‬

‫جونگین که ساکت موندن کیونگسو رو پای ترسیدن از دعوا‬


‫گذاشته بود توضیح داد اما باز هم جوابی از کیونگسو نشنید‪.‬‬

‫پس سشوار رو خاموش کرد و دستی بین موهای خشک‬


‫شده ی اون کشید و سمتش خم شد تا چهره ش رو ببینه اما‬
‫مقابل چشمهاش تصویر صورت آرامش گرفته ی کیونگسو با‬
‫خواب شکل گرفت‪.‬‬

‫‪999‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫شیر گرم‪ ،‬پتو و لباسهای خشک و لمس های جونگین بین‬


‫موهاش‪ ،‬چشم های خسته و تبدارش رو به خوابی عمیق‬
‫دعوت کرده بودن‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫وقتی چشمهاشو باز کرد و خودش رو روی مبل دید‪ ،‬نه خبری‬
‫از گردن درد بود و نه گرفتگی عضالتش بخاطر خوابیدن توی‬
‫جای نامناسب‪ .‬آخرین چیزی که به یاد داشت کنار گذاشتن‬
‫لیوان شیر بود و حرکت انگشتهای جونگین بین موهاش‪ .‬بعد‬
‫از اون نمیدونست چجوری و کی خوابش برده‪.‬‬

‫نگاه کیونگسو به سمت راست خودش افتاد و تونست چهره‬


‫ی جونگین رو ببینه‪ .‬چشمهای پسر بزرگتر روی صورتش قفل‬
‫شده بودن و کم کم با واضح تر شدن همه ی تصاویر اطراف‪،‬‬
‫تونست لبخند کمرنگ جونگین رو به خودش ببینه‪.‬‬

‫‪1000‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬خوب خوابیدی؟!‬

‫کیونگسو با کمک آرنجش از حالت دراز کشیده بیرون اومد و‬


‫روی مبل نشست‪.‬‬

‫‪-‬کی خوابم برد؟!‬

‫اولین سوالی که به ذهنش رسیده بود رو به زبون آورد و‬


‫جونگین با دیدن جای خالی کنارش‪ ،‬اونجا نشست‪.‬‬

‫‪+‬منم نمیدونم‪ .‬داشتم موهاتو خشک میکردم‪ ،‬فکر کنم اون‬


‫موقع بود‪ .‬همونجوری نشسته خوابت برده بود‪.‬‬

‫کیونگسو که با پریدن کامل خواب از سرش اتفاقات کل روز‬


‫رو دوباره بیاد آورده بود‪ ،‬گوشه ی لبش رو گاز گرفت‪.‬‬

‫‪-‬ممنون که کمکم کردی لباسامو عوض کنم‪ .‬واقعا‬


‫نمیتونستم تنهایی انجامش بدم‪.‬‬

‫‪1001‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین لبخند کوچکی زد و دستشو روی پیشونی کیونگسو‬


‫گذاشت تا از چیزی مطمئن بشه و نفس پسر کوچیکتر با‬
‫همون لمس کوتاه بند اومد‪.‬‬

‫‪+‬خوبه که تب نداری‪ .‬جایی از بدنت درد میکنه؟!‬

‫‪-‬نه‪.‬‬

‫کیونگسو کوتاه جواب داد و جونگین سر تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬گلوت چی؟!‬

‫کیونگسو کمی مکث کرد و با قورت دادن آب دهانش‪ ،‬درد‬


‫کمی توی گلوش حس کرد‪.‬‬

‫‪-‬یکم میسوزه‪.‬‬

‫‪+‬طبیعیه‪ .‬ممکنه فردا بیشتر هم بشه‪.‬‬

‫کیونگسو لبش رو آویزون کرد و نگاهشو به دستاش داد‪.‬‬

‫_بیدار شدی؟!حالت خوبه؟‬

‫‪1002‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خانم کیم که تازه از اتاقش بیرون میومد پرسید و کیونگسو‬


‫نگاهش رو باال آورد‪.‬‬

‫‪-‬آره خوبم‪.‬‬

‫‪+‬فقط گلو درد داره‪ .‬تب هم نداره‪.‬‬

‫جونگین ادامه داد و خانم کیم سر تکون داد‪.‬‬

‫_خوبه‪ .‬میرم سوپتو گرم کنم‪.‬‬

‫‪-‬ممنون‪.‬‬

‫‪+‬چه اتفاقی افتاد کیونگسو؟! چرا اونجوری خیس شده‬


‫بودی؟!‬

‫جونگین که بیشتر از این نمیتونست جلوی کنجکاویش رو‬


‫بگیره با نگرانی پرسید و چشمهای پسر کوچیکتر به نگاهش‬
‫قفل شدن‪.‬‬

‫‪-‬امروز وقتی داشتم تمرین میکردم‪ ،‬یه نفر اومد سمتم‪.‬‬

‫‪+‬یه نفر! اون کی بود؟‬

‫‪1003‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با تعجب پرسید و کیونگسو شونه هاشو باال انداخت‪.‬‬

‫‪-‬نمیدونم‪.‬‬

‫‪+‬خب این چه ربطی به خیس شدنت داره؟!‬

‫‪-‬اون خواست باهام حرف بزنه اما من چون نمیشناختمش‬


‫جوابشو ندادم‪ .‬بعدش بارون شروع به باریدن کرد و اعالم‬
‫کردن که به سالن اصلی بریم‪ .‬من زودتر رفتم و دوباره اون‬
‫مرد اومد سمتم و پرسید اسمم چیه ولی من بازم جوابشو‬
‫ندادم‪.‬‬

‫‪+‬اون نگفت اسمش چیه؟!‬

‫جونگین با لحن آرومی پرسید و کیونگسو سر تکون داد‪.‬‬

‫‪-‬گفت ولی من حواسم به بارون بود که شدید میشد‪.‬‬

‫جونگین ابروشو باال انداخت و کیونگسو ادامه داد‪.‬‬

‫‪-‬بعد ازم پرسید که چتر همراهم دارم یا نه ولی من چتر‬


‫نداشتم‪.‬‬

‫‪1004‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو با ناراحتی و پشیمونی سرشو پایین انداخت و‬


‫جونگین شونه شو آروم فشرد‪.‬‬

‫‪-‬اون بهم گفت که با ماشینش منو میرسونه خونه ولی من‬


‫قبول نکردم و خودم برگشتم‪.‬‬

‫‪+‬چرا؟! میتونستی قبول کنی‪ .‬تو واقعا من و مامان رو نگران‬


‫کردی وقتی اونجوری خیس آب بودی‪.‬‬

‫‪-‬اما من ازش میترسیدم جونگینی‪ .‬اون یه جوری بود‪.‬‬

‫‪+‬چجوری؟! نکنه اذیتت کرده؟!‬

‫‪-‬نه‪ .‬من فقط ازش ترسیدم‪.‬‬

‫کیونگسو با ناراحتی و بغض جواب داد و جونگین شونه هاشو‬


‫گرفت و توی بغلش کشید‪.‬‬

‫‪+‬اشکال نداره عزیزم‪ .‬با این که سرما خوردی ولی االن دیگه‬
‫جات امنه‪ .‬الزم نیس از چیزی بترسی‪.‬‬

‫‪1005‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو کمی دیگه خودش رو توی بغل جونگین فرو برد و‬


‫جونگین با دستش پشت گردنش رو نوازش کرد‪.‬‬

‫‪+‬اینکه به غریبه ها اعتماد نداری خوبه اما نباید باعث بشه که‬
‫تنها و گوشه گیر بمونی‪ .‬تو باید یه دوست برای خودت پیدا‬
‫کنی‪.‬‬

‫جونگین با کمی فاصله دادن خودش از کیونگسو خیره به‬


‫چشماش گفت و بعد به میل دوباره ش برای بوسیدن‬
‫پیشونی کیونگسو لبخند زد‪ .‬چه اشکالی داشت اگه اینبار‬
‫توی بیداری پنگوئن کوچولوشو میبوسید؟!‬

‫‪-‬یعنی اگه کسی خواست باهام حرف بزنه نباید ازش بترسم؟!‬

‫‪+‬تا وقتی که احساس خطر نکردی نه‪ .‬اما سریع و زیاد‬


‫صمیمی شدن هم خوب نیس‪.‬‬

‫جونگین با لبخند جواب داد و باالخره آروم پیشونی سفیدش‬


‫رو بوسید و کیونگسو رو غرق در آرامش شیرینی کرد‪.‬‬

‫_خب پسرا‪ ...‬برای جفتتون سوپ آوردم‪ .‬تا گرمه بخورینش‪.‬‬

‫‪1006‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خانم کیم همونطور که سینی کوچکی همراه با دو کاسه‬


‫سوپ به پذیرایی میاورد گفت و بعد رو به کیونگسو کرد‪.‬‬

‫_اگه احساس ضعف یا درد داشتی حتما بهم بگو‪ .‬با خانم‬
‫کانگ تماس میگیرم که فردا نیاد‪ .‬میتونی کل روز رو‬
‫استراحت کنی‪.‬‬

‫‪-‬ممنون‪.‬‬

‫کیونگسو بعد از قورت دادن سوپ توی دهنش گفت و خانم‬


‫کیم لبخندی به دو پسر مقابلش زد‪.‬‬

‫_باید بیشتر مراقب باشی کیونگسو‪ .‬بارون بهاری حتی از‬


‫بارون زمستون خطرناک تره‪ .‬اگه دیر بجنبی همینی میشه که‬
‫عصر برات اتفاق افتاد‪.‬‬

‫کیونگسو سر تکون داد و جونگین نگاهش رو به قاشقی که‬


‫پر به دهن پسرک میرفت و خالی بیرون میومد داد‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬
‫‪1007‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬
‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_هی نینی با کیونگسو چیکار کردی؟! بهش گفتی؟!‬

‫سهون که با سروصدای همکالسی هاش فرصت مناسبی گیر‬


‫آورده بود پرسید و جونگین سر تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬نه‪.‬‬

‫_چرا؟! تا کی میخوای مخفیش کنی؟! اون باید بدونه‪.‬‬

‫‪+‬نمیدونم فعال آمادگیشو هیچکدوممون نداریم‪.‬‬

‫سهون چشماشو چرخوند و آهی کشید‪.‬‬

‫_راجب به قرار گذاشتن چی؟! به اون فکر کردی؟!‬

‫‪+‬قبال هم گفتم که نمیتونم انجامش بدم‪.‬‬

‫جونگین بالفاصله جواب داد و سهون کفری دستش رو روی‬


‫صندلیش مشت کرد‪.‬‬

‫_پس چه غلطی میخوای بکنی؟!‬

‫‪+‬نمیدونم‪ .‬شاید بهتر باشه کیونگسو چند تا دوست پیدا کنه‪.‬‬

‫‪1008‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_خب دوست پیدا کرد بعدش چی؟! این چه کمکی به رابطه‬


‫ی لعنتی شما میکنه؟!‬

‫‪+‬رابطه ی ما؟! هیچ رابطه ای بین ما وجود نداره سهون‪ .‬فقط‬


‫یه عالقه س و من امیدوارم کیونگسو با جایگزین کردن یه نفر‬
‫دیگه به جای من‪ ،‬بتونه ‪...‬‬

‫_خفه شو کیم جونگین‪ .‬میتونم لرزش لعنتی صداتو بفهمم‪.‬‬


‫پس واسه من نقش بازی نکن‪ .‬خودتم میدونی که نمیشه یه‬
‫عالقه و وابستگی رو به راحتی و با جایگزین کردن یکی دیگه‬
‫از بین برد‪ .‬شاید اون بتونه با یکی دیگه باشه اما تو همیشه‬
‫توی ذهن و قلبش باقی میمونی و یه سوال بی جواب که‬
‫هیچوقت نمیتونه بفهمه چه مشکلی وجود داشته که‬
‫نخواستیش‪.‬‬

‫بعد از اون دیگه نه جونگین و نه سهون حرفی نزدن و تنها تو‬


‫سکوتی که با صدای معلم شکسته میشد به فکر فرو رفتن‪.‬‬

‫‪1009‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫_هی تقریبا یه ماه و نیم دیگه تعطیالت تابستونی شروع‬


‫میشه‪ .‬باید برای امتحانات آماده بشیم‪.‬‬

‫بکهیون با دیدن سهون و جونگین که تازه از کالسشون بیرون‬


‫میومدن گفتن و سهون بی اینکه جوابی بده دستاشو توی‬
‫جیب شلوارش فرو برد‪.‬‬

‫_با اینکه تعطیالت تابستونی باعث میشه کمتر ریختتونو‬


‫ببینم اما تو این مدت هم بخاطر امتحان ها زیاد وقت نمیکنیم‬
‫همدیگه رو ببینیم‪.‬‬

‫بکهیون ادامه داد و جونگین زودتر به حیاط مدرسه پا گذاشت‪.‬‬

‫_شما دوتا چرا اینجوری شدین؟!‬

‫_چجوری؟!‬

‫سهون جواب داد و بکهیون پیفی کرد‪.‬‬

‫‪1010‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_حتی یه احمق هم میتونه بفهمه که یه مرگتون هست‪.‬‬


‫مخصوصا تو جونگین‪.‬‬

‫‪+‬من مثل قبلم‪ .‬فقط فکرم درگیر امتحانای آخر ترمه‪.‬‬

‫جونگین سریع جواب داد و بکهیون به سهون نگاه کرد‪.‬‬

‫_فرض میکنیم که جونگین راستشو گفته‪ .‬تو چته؟! البد تو‬


‫هم استرس امتحانا رو داری‪.‬‬

‫سهون بی حوصله سر تکون داد و بکهیون بر خالف میلش‬


‫برای نشستن روی پاهاش کنارش نشست‪.‬‬

‫_حتی مثل قبل هم جیم نمیزنی و ازم نمیخوای بقیه رو‬


‫بپیچونیم و‪ ....‬هی صبر کن‪ .‬نکنه ازم خسته شدی؟!‬

‫بکهیون با جدیت و لحنی که میشد نگرانی رو کامال ازش‬


‫فهمید پرسید و سهون اخم کرد‪.‬‬

‫_به چه دلیل مسخره ای این سوال مسخره تر رو پرسیدی؟!‬

‫_نمیدونم این تنها چیزی بود که به ذهنم خورد‪.‬‬

‫‪1011‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون با لبهای آویزون شده گفت و سهون نتونست‬


‫مقاومت کنه و بوسه ی کوتاهی از لباش گرفت‪.‬‬

‫_نگران نباش فسقلی‪ .‬من هیچوقت ازت خسته نمیشم‪.‬‬

‫و باز هم یه بوسه ی دیگه رو شروع کرد‪ .‬جونگین اما تمام‬


‫مدت به اونا خیره شده بود‪ .‬عجیب بود اما این بار هیچ‬
‫شکایتی از اونا بخاطر بوسیدن همدیگه جلوی خودش‬
‫نداشت و عجیب تر اینکه حتی تا زمان قطع شدن اتصال‬
‫لبهای دوستاش از همدیگه‪ ،‬اون صحنه رو دنبال کرده بود‪.‬‬

‫چند هفته ی گذشته سعی کرده بود به روشی کیونگسو رو‬


‫راضی کنه تا از آشنا شدن با افراد جدید نترسه و کمی هم‬
‫موفق بود اما هر چی که بیشتر میگذشت نمیتونست جلوی‬
‫میل و خواسته هاش برای نزدیک تر شدن به اون پسر رو‬
‫بگیره و این عالوه بر فشار درس هاش‪ ،‬روی دوشش سنگینی‬
‫میکرد‪.‬‬

‫‪1012‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫با اینکه خودش میخواست که کیونگسو کسی باشه که عقب‬


‫میکشه اما‪ ،‬دیدنش با افراد جدید‪ ،‬اینکه با کسی غیر از‬
‫خودش وقت میگذرونه و حرف میزنه‪ ،‬عصبیش میکرد‪.‬‬

‫کیونگسو مال جونگین بود و اون حتی نمیخواست خنده‬


‫هاشو با مادرش هم قسمت کنه‪.‬‬

‫_هی نینی با توام‪.‬‬

‫با تکون خوردن دست سهون جلوی صورتش از افکارش‬


‫خارج شد و به چهره های متعجب دو پسر کنارش نگاه کرد‪.‬‬

‫_خوبی؟!‬

‫بکهیون پرسید و جونگین کوتاه سر تکون داد‪.‬‬

‫_اما اینطور‪...‬‬

‫‪+‬میرم کتابخونه‪.‬‬

‫جونگین بین حرف بکهیون پرید و قبل از اینکه فرصت جوابی‬


‫به اون بده ازشون فاصله گرفت‪.‬‬

‫‪1013‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_اون چش شده سهون؟!‬

‫_نمیدونم و فکر میکنم خودش هم نمیدونه که چش شده!‬

‫سهون خیره به دوستش که دورتر میشد گفت و بکهیون هم‬


‫مسیر رفتن جونگین رو دنبال کرد‪.‬‬

‫‪1014‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 34‬‬

‫اون روز هوا کمی گرم بود و کیونگسو ازین که فعالیت بدنیش‬
‫باعث بیشتر عرق کردنش و چسبیدن لباسش به تنش میشد‬
‫بدش میومد‪.‬‬

‫بیشتر اعضای کالب بخاطر گرمای اون روز یا نیومده بودن و‬


‫یا در حال استراحت بودن و فقط کیونگسو و چند نفر دیگه و‬
‫یکی از مربی ها که به یه تازه وارد آموزش میداد توی پیست‬
‫بودن‪.‬‬

‫پس کیونگسو هم تصمیم گرفت کمی به خودش استراحت‬


‫بده و از پیست خارج شد تا به سمت فروشگاه کالب بره و‬
‫چیزی برای خوردن بخره‪.‬‬

‫اما با رسیدنش به نزدیکی فروشگاه باز هم چهره ی مردی که‬


‫اون اواخر ازش فرار میکرد جلوی چشماش قرار گرفت‪.‬‬

‫‪1015‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫مرد بی توجه به او داشت از فروشگاه چیزی میخرید و‬


‫کیونگسو بین رفتن و موندن دودل بود‪ ،‬اما در آخر با بلند شدن‬
‫صدای شکمش تصمیم گرفت جلو بره‪ .‬شاید میتونست بدون‬
‫اینکه مرد رو متوجه خودش بکنه‪ ،‬چیزی که میخواد رو بگیره‬
‫و بره‪ .‬اما همه ی خیاالتش با صدا زده شدنش توسط یکی از‬
‫پسرهایی که به تازگی باهاش دوست شده بود بهم ریخت و‬
‫مرد بی اختیار با شنیدن اون اسم آشنا به سمتشون چرخید‬
‫و با پسر کوچیکتر رو در رو شد‪.‬‬

‫_هی حواست کجاس دارم با تو حرف میزنم‪.‬‬

‫پسری که صداش زده بود با متوجه شدن حواس پرتیش به‬


‫آرومی شونه ش رو تکون داد و کیونگسو نگاهش رو به‬
‫دوستش داد‪.‬‬

‫‪-‬ببخشید‪ .‬چیزی شده؟!‬

‫با لکنت پرسید و پسر کمی اخم کرد‪.‬‬

‫_من باید بپرسم اینو‪ .‬اتفاقی افتاده؟! چرا انقد رنگت پریده؟‬

‫‪1016‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو نگاه کوتاه دیگه ای به جایی که مرد ایستاده بود‬


‫انداخت و با ندیدنش نفس عمیقی کشید‪.‬‬

‫‪-‬نه چیزی نیست‪.‬‬

‫_من میخواستم از فروشگاه چیزی بگیرم‪.‬‬

‫پسر علت حضورش در اونجا رو گفت و کیونگسو سر تکون‬


‫داد‪.‬‬

‫‪-‬منم گرسنه بودم‪.‬‬

‫_اوه پس با هم خوراکی میگیریم و میخوریم‪ .‬مهمون من!‬

‫پسر بزرگتر گفت و کیونگسو با خجالت قبول کرد‪.‬‬

‫‪-‬باشه‪ .‬ولی دفعه ی بعد من دعوتت میکنم‪ .‬هر بار تو اینکارو‬


‫میکنی و من خجالت میکشم‪.‬‬

‫پسر لبخندی به لحن کودکانه ش زد و اون رو به داخل‬


‫فروشگاه هدایت کرد‪.‬‬

‫_هر چیزی خواستی بردار‪.‬‬

‫‪1017‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫بعد از خوردن خور اکی ‪ ،‬دوست کیونگسو زودتر ازش جدا شد‬
‫تا به مسابقه ای که قرار بود بین اون و چند نفر دیگه انجام‬
‫بشه بره و کیونگسو هم به جایی که دوچرخه ش رو پارک کرده‬
‫بود رفت تا اونو برداره‪.‬‬

‫اما با رسیدن به اونجا مرد غریبه رو دید که کنار دوچرخه ش‬


‫ایستاده و منتظر بهش نگاه میکنه‪.‬‬

‫_اومدی؟!‬

‫مرد با لبخند پرسید و کیونگسو تالش کرد آروم باشه‪.‬‬

‫_میدونم‪ .‬داری با خودت فکر میکنی چرا اومدم سمتت‬


‫دوباره‪.‬‬

‫‪1018‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫مرد انگار که ذهن کیونگسو رو خونده باشه گفت و کیونگسو‬


‫اخم کمرنگی کرد‪ .‬توی چند هفته ی گذشته و بعد از دیدار‬
‫اولشون که منجر به سرماخوردگیش شده بود‪ ،‬این اولین‬
‫باری بود که مرد دوباره سراغش میومد اما کیونگسو‬
‫میتونست تمام اون مدت نگاه های مرد رو روی خودش حس‬
‫کنه‪.‬‬

‫_من اصال قصدم مزاحمت و ترسوندن تو نیست کیونگسو‪.‬‬

‫مرد با اطمینان گفت و اخم های کیونگسو از شنیدن اسمش‬


‫توسط مرد بیشتر در هم شدن‪.‬‬

‫‪-‬اسمم رو از کجا میدونین؟‬

‫کیونگسو با لحنی بین عصبانیت و ترس پرسید و مرد لبخند‬


‫زد‪.‬‬

‫_یکم پیش دوستت صدات زد‪ .‬اونجا اسمتو فهمیدم‪.‬‬

‫مرد با آرامش خاطر دروغ گفت و کیونگسو سری تکون داد‪.‬‬

‫‪1019‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬ولی من نمیدونم چرا شما دنبالم میکنین و دائم نگاهتون به‬


‫منه‪ .‬این منو اذیت میکنه‪.‬‬

‫کیونگسو اعتراضش رو به گوش مرد رسوند و مرد نفس‬


‫عمیقی کشید‪.‬‬

‫_من متاسفم اگه باعث شدم اذیت بشی فقط دلیل خاصی‬
‫هست که بخاطرش همیشه نگاهم به توئه و میخوام بهت‬
‫نزدیک بشم‪.‬‬

‫کیونگسو که اصال از آرامش لحن مرد و جمله هایی که میگفت‬


‫حس خوبی نداشت‪ ،‬سوالی و با اخم بهش خیره موند‪.‬‬

‫_پسرم!‬

‫مرد کوتاه گفت و ابروهای کیونگسو باال پریدن‪.‬‬

‫‪-‬پسرتون؟‬

‫با تعجب و گیجی پرسید و مرد سر تکون داد‪.‬‬

‫‪1020‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_اون خیلی به تو شبیه بود و اگه زنده بود شاید االن همسن‬
‫تو بود‪.‬‬

‫مرد با غمی که توی لحنش موج میزد جواب داد و خط‬


‫نگاهش که مستقیم به چشمهای کیونگسو میرسید‪ ،‬باعث‬
‫لرزشی توی بدن پسرک میشد‪.‬‬

‫‪-‬اون از دنیا رفته؟!‬

‫کیونگسو با ناراحتی پرسید و مرد سر تکون داد‪.‬‬

‫_کوانگ هو هم مثل تو به دوچرخه سواری خیلی عالقه‬


‫داشت اما هیچوقت نتونست انجامش بده‪ .‬بخاطر همینه که‬
‫من همیشه به تو نگاه میکنم‪ .‬اینجوری فکر میکنم پسر‬
‫خودمه که سوار دوچرخه س و داره ازش لذت میبره‪.‬‬

‫کیونگسو با تمام شدن جمله های مرد‪ ،‬لبش رو به دندون‬


‫گرفت و سرش رو پایین انداخت‪.‬‬

‫‪-‬من متاسفم‪ .‬نمیدونستم دلیلتون چی بوده و همه ش ازتون‬


‫فرار میکردم‪.‬‬

‫‪1021‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫به آرومی گفت و مرد لبخند کمرنگی زد‪.‬‬

‫_اشکالی نداره‪.‬‬

‫‪-‬میتونم بپرسم چرا پسرتون مرد؟!‬

‫کیونگسو نا مطمئن پرسید و مرد نگاهش رو ازش گرفت و به‬


‫روبه رو داد‪.‬‬

‫_اون سرطان ریه داشت و دکتر ها میگفتن دوچرخه سواری‬


‫به ریه هاش فشار زیادی میاره پس نباید انجامش بده‪ .‬من‬
‫هم سخت کار میکردم تا بتونم پول درمان و جراحیش رو در‬
‫بیارم اما موفق نشدنم‪.‬‬

‫مرد توضیح داد و توی ذهنش آخرین جمله رو اضافه کرد‪.‬‬

‫«یعنی اجازه ندادن که موفق بشم‪».‬‬

‫رنگ نگاه مرد تیره شد و دندوناش از خشم بهم فشرده شدن‪.‬‬

‫‪-‬واقعا ناراحت کننده س‪ .‬من نمیدونم چی باید بگم‪.‬‬

‫‪1022‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫با صدای کیونگسو مرد نگاهش رو از منظره ی مقابلش گرفت‬


‫و به پسر کوتاه قد کنارش انداخت‪ .‬حاال دوباره نگاهش رنگ‬
‫آرامش گرفته بود و شاید هم اینطور نشون میداد‪.‬‬

‫_چیزی نگو فقط اجازه بده ازین به بعد بیشتر باهات حرف‬
‫بزنم‪.‬‬

‫کیونگسو نگاهش رو به چشمهای منتظر مرد داد و با کمی‬


‫مکث سرش رو باال و پایین کرد‪ .‬اگر این چیزی بود که اون مرد‬
‫میخواست چه اشکالی داشت که براش انجامش بده؟!‬

‫کیونگسو نمیتونست امیدی که توی اون چشمها موج میزد‬


‫رو نادیده بگیره و بیشتر از قبل مرد رو ناراحت کنه‪ .‬پس اون‬
‫به سادگی بهش اعتماد کرد و لبخند زد‪.‬‬

‫‪ -‬اشکالی نداره‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫‪1023‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫امتحانهای آخر ترم شروع شده بودن و جونگین حتی بیشتر‬


‫از قبل از کیونگسو فاصله گرفته بود‪ .‬اینطور نبود که پسر‬
‫بزرگتر دلش نخواد با کیونگسو حرف بزنه و باهاش وقت‬
‫بگذرونه اما سنگین شدن حجم درسهاش از یه سمت و‬
‫نبودن کیونگسو توی خونه از سمت دیگه باعث این دوری و‬
‫فاصله شده بود‪.‬‬

‫اینجور که صبح ها جونگین مدرسه بود و تا بعد از ظهر توی‬


‫کتابخونه درس میخوند و عصر ها هم یا کیونگسو مشغول‬
‫درس های خودش بود و یا توی کالب بود و اونا فرصتی برای‬
‫دیدن همدیگه و وقت گذروندن با هم رو نداشتن‪.‬‬

‫تنها شبها اونا همدیگه رو میدیدن و اون هم در حالی بود که‬


‫هر دو از خستگی روی تخت بیهوش میشدن و روز بعدش‬
‫دوباره همون اتفاقات قبل رخ میداد‪.‬‬

‫جونگین واقعا کالفه بود چون اون دلش برای حرف زدن با‬
‫کیونگسو و شنیدن حرفها و صداش تنگ شده بود و از طرفی‬

‫‪1024‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اینکه میدید کیونگسو دیگه تمام وقتش رو با خودش‬


‫نمیگذرونه یجورایی آرومش میکرد‪.‬‬

‫اینجوری انگار کم کم کیونگسو داشت ناخواسته و ندونسته‬


‫خودش رو برای دوری دراز مدتش با جونگین آماده میکرد و‬
‫پسر بزرگتر بخاطر این موضوع اعتراضی نداشت‪.‬‬

‫توی مدرسه اما اوضاع فرق کرده بود‪ .‬مدیر چوی که برای‬
‫مدتی نسبتا طوالنی به طرز شگفت انگیزی سخت گیری‬
‫هاشو کنار گذاشته بود‪ ،‬دوباره به همون حالت قبل برگشته‬
‫بود و تنبیهاتش رو نه مثل قبل اما کمی نرمتر بکار گرفته بود‪.‬‬

‫روزهای امتحان مدرسه درست مثل یه زندان میشد‪ .‬توی هر‬


‫گوشه ی سالن ها و راهروهایی که امتحانها اونجا برگذار‬
‫میشدن‪ ،‬چندین معلم و مراقب ایستاده بودن و کوچیکترین‬
‫حرکت اضافی از دانش آموزها از چشمشون دور نمیموند‪.‬‬

‫انگار مدیر چوی بعد از رسوایی دانش آموزهای اخراجیش‪،‬‬


‫میخواست با باال بردن سطح آموزش و سخت تر کردن‬

‫‪1025‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫امتحانها شاگردهای نمونه ی مدرسه ش رو شناسایی کنه و‬


‫برای سال های بعدی دانش آموزهای ضعیف و بی انضباط‬
‫رو به مدرسه ی دیگه ای منتقل کنه‪.‬‬

‫این مسئله هر چند برای بکهیون خوشایند بود چون‬


‫هیچکسی دلش نمیخواست توی اون پادگان نظامی با‬
‫فرمانده های خشنش سر کنه اما خاطراتی که توی گوشه و‬
‫کنار اون مدرسه با سهون و جونگین ساخته بودن براش لذت‬
‫بخش بودن و اون نمیخواست با رفتن از مدرسه ی فعلیش‬
‫لذت مرورشون رو با دیدن هر نقطه ی اونجا از دست بده پس‬
‫اون هم به شکل معجزه آسایی اون روزها مشغول درس‬
‫خوندن بود و حتی گاهی محبت ها و توجه سهون رو هم‬
‫ایگنور میکرد و این پسر قد بلند رو حرص میداد‪.‬‬

‫‪+‬چرا اخمات تو همه؟!‬

‫جونگین با دیدن دوستش که با چهره ی گرفته به سمتش‬


‫میومد پرسید و با ندیدن بکهیون ابرویی باال انداخت‪.‬‬

‫‪1026‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬پس پاپیت کجاس؟!‬

‫_اون لعنتی بهم توجهی نمیکنه و امروز رسما بهم گفت‬


‫مزاحم درس خوندنش نشم‪.‬‬

‫سهون با لحنی کفری جواب داد و جونگین کوتاه خندید‪.‬‬

‫‪+‬واقعا اون داره درس میخونه؟!‬

‫_تا دیروز داشت زار میزد که با رسیدن تعطیالت تابستونی‬


‫کمتر همدیگه رو میبینیم و باید بیشتر از فرصت ها استفاده‬
‫کنیم و با هم خوش بگذرونیم اما االن همه ی فکرش شده‬
‫اون امتحانهای مسخره‪ .‬حتی همکالسی هاش هم میگن توی‬
‫ساعات استراحت یا توی کتابخونه س و یا توی کالس و‬
‫سرش توی کتابشه‪.‬‬

‫‪+‬این که بد نیس دوست پسرت درسخونه‪.‬‬

‫جونگین با خنده گفت و سهون گوشه ی لبش رو جمع کرد‪.‬‬

‫‪1027‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_البته باید هم اینو بگی‪ .‬تو و کیونگسو که مثل من و بکهیون‬


‫دائم تو حلق هم نبودین که االن دوریتون و بی توجهی هاش‬
‫اذیتت کنه‪.‬‬

‫برق چشمهای جونگین با شنیدن اون جمله خاموش شد و‬


‫لبخند روی لباش ماسید‪.‬‬

‫‪+‬حداقل تو روزهایی رو داشتی که با بکهیون خوش بگذرونی‬


‫و بی اینکه از آینده بترسی بهش بگی دوستش داری‪.‬‬

‫سهون که بی فکر اون حرف رو زده بود با شنیدن جواب‬


‫جونگین توی دلش خودش رو لعنت کرد و با نگاه خجالت زده‬
‫ای بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫_منظورم ازون حرفها‪ ،‬چیز دیگه ای بود‪ .‬نمیخواستم اذیتت‬


‫کنم نینی‪.‬‬

‫‪+‬مشکلی نیست‪ .‬به هر حال حقیقت رو گفتی ما هیچوقت‬


‫مثل تو و بکهیون نبودیم‪.‬‬

‫_االن اوضاعتون چطوره؟!‬

‫‪1028‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫سهون با تردید پرسید و جونگین همونطور که آه میکشید‬


‫نگاهشو به ورودی مدرسه انداخت‪.‬‬

‫‪+‬حتی بدتر از قبل‪ .‬این روزها هر دومون زیادی سرمون‬


‫شلوغه و فقط وقت شام و خواب همدیگه رو میبینیم‪ .‬جمله‬
‫هایی که بینمون رد و بدل میشه فقط به صبح بخیر و شب‬
‫بخیر خالصه میشه‪ .‬اون حتی توی درسهاش ضعیف هم‬
‫نیس که از من کمک بخواد و این باعث بشه یکم بیشتر با هم‬
‫وقت بگذرونیم‪.‬‬

‫_خب اینکه خوبه‪ .‬تو خودت میخواستی اون مستقل بشه و‬


‫کمتر به تو وابسته بشه‪.‬‬

‫‪+‬آره گفتم که اینو میخوام اما نه اینکه دیگه انقد فاصله‬


‫بینمون بیفته‪ .‬حس میکنم با اینکه توی یه خونه زندگی‬
‫میکنیم اما کیلومترها از هم دور شدیم‪ .‬قبال اون برام از‬
‫اتفاقاتی که توی کالب براش میفتاد میگفت ولی االن من از‬
‫هیچ کاریش خبر ندارم‪ .‬فقط از مامانم شنیدم که انگار بهش‬

‫‪1029‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫گفته چند تایی دوست پیدا کرده اونجا و نیاز نیست نگران‬
‫باشیم‪.‬‬

‫سهون که نمیدونست دقیقا مشکل پسر کنارش چیه گردنش‬


‫رو به سمتی کج کرد و بعد دوباره به جونگین خیره شد‪.‬‬

‫_نمیخوام یادآوری کنم اما تو نبودی که میگفتی دوست پیدا‬


‫کردن کیونگسو باعث میشه دیگه فقط به دوست داشتن تو‬
‫فکر نکنه و ممکنه که کسی رو جایگزینت کنه؟‬

‫جونگین با اخم به سمت سهون چرخید و پسر بلند تر تونست‬


‫آتیش حسادت رو توی چشمهاش ببینه‪.‬‬

‫_کیم جونگین تو یه عاشق حسود دیوونه ای که کسی که‬


‫دوستش داری رو از خودت دور میکنی و با شعله های‬
‫حسادتت هر کسی که بهش نزدیک میشه رو میسوزونی‪.‬‬

‫‪+‬من فقط میخوام اون بهم توجه کنه‪ ،‬نه مثل قبل اما من به‬
‫حداقل توجهش به خودم نیاز دارم‪.‬‬

‫‪1030‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_تنها راهی که میتونه اینو عملی کنه اینه که خودت به‬


‫سمتش بری‪ .‬تو شروع کننده ی بحث باش و مطمئنم اون‬
‫استقبال میکنه‪ .‬نذار فاصله تون به حدی برسه که عالقه تون‬
‫به همدیگه تبدیل به بی تفاوتی بشه‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫_هی بیون بکهیون‪.‬‬

‫بکهیون تازه داشت از پله های منتهی به کتابخونه پایین‬


‫میومد که صدای یکی از همکالسی هاش رو شنید‪.‬‬

‫_چیزی شده؟!‬

‫همونطور که پله ی آخر رو هم طی میکرد پرسید و پسر رو به‬


‫روش قدمی بهش نزدیک شد‪.‬‬

‫_داشتی برای امتحان هفته ی بعد میخوندی؟!‬

‫‪1031‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫پسر با آرامش پرسید و بکهیون سر تکون داد‪.‬‬

‫_آره‪.‬‬

‫_پس کامال براش آماده ای نه؟!‬

‫پسر اینبار با لحنی عجیب پرسید و بکهیون که گیج شده بود‬


‫اخم کرد‪.‬‬

‫_کامال که نه‪ .‬تقریبا آماده م‪.‬‬

‫خوبه‪ .‬تا دو شنبه ی آینده پنج روز فرصت هست و تا اون‬


‫موقع باید کامال آماده شده باشی‪.‬‬

‫پسر با نیشخند و لحنی آمرانه گفت و بکهیون که کمی‬


‫مشکوک شده بود ابرویی باال انداخت‪.‬‬

‫_میشه علت این سوال و دستورات رو بدونم؟!‬

‫_علتش واضحه بیون کوچولو‪.‬‬

‫پسر حاال درست روبه رو و تو فاصله ی یک قدمی بکهیون‬


‫ایستاده بود و قد بلندش روی هیکلش سایه مینداخت‪.‬‬

‫‪1032‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_میدونی که من توی درس ریاضی ضعیفم‪ .‬شنیدم که تو‬


‫امتحانهای قبلیت رو خیلی خوب دادی و این اواخر هم زیاد‬
‫درس میخونی‪ .‬روز امتحان من چیزی توی برگه م نمینویسم‬
‫و تو بدون اینکه اسمتو روی برگه ی امتحانیت بنویسی سواال‬
‫رو جواب میدی و برگه رو جوری که کسی نفهمه با برگه ی‬
‫سفید من عوض میکنی‪ .‬فهمیدی؟‬

‫بکهیون که حاال کامال متوجه شده بود‪ ،‬خنده ی کوتاه و‬


‫هیستریکی کرد و بعد با جدیت به صورت فرد مقابلش خیره‬
‫شد‪.‬‬

‫_فکر میکردم مدیر چوی قلدرهای مدرسه رو به خوبی تنبیه‬


‫یا اخراج کرده اما فکر نمیکردم هنوز یکیشون تو کالس خودم‬
‫وجود داشته باشه‪.‬‬

‫پسر که منتظر چنین و اکنشی بود همون فاصله ی کوتاه رو‬


‫هم از بین برد و کامال توی صورت بکهیون خم شد‪.‬‬

‫‪1033‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_ببین فسقلی برای من مهم نیس که اون شبح بی عرضه‬


‫چه غلطی کرده یا نکرده‪ .‬تو باید چیزی که ازت خواستمو برام‬
‫انجام بدی وگرنه‪ ،‬کل مدرسه میفهمن که هرزه ی اوه سهون‬
‫کیه‪ .‬هنوزم هستن کسایی که دلشون بخواد تو حیاط پشتی‬
‫مدرسه شیطنت کنن‪ .‬تو که نمیخوای طعمه ی اونا بشی؟!‬

‫پسر با شرارت گفت و بعد قدم جلو اومده رو عقب رفت‪.‬‬

‫_میتونی انتخاب کنی بکهیون‪ .‬تصمیم با خودته‪ .‬من منتظر‬


‫جوابت میمونم‪.‬‬

‫پسر با پوزخند فاصله گرفت و بکهیون که بیشتر از اون‬


‫نمیتونست سر پا بایسته‪ ،‬روی آخرین پله نشست‪.‬‬

‫_هیونی اینجایی؟!‬

‫همزمان با رفتن پسر‪ ،‬سهون که قصد داشت به کتابخونه بره‪،‬‬


‫با دیدن بکهیون که روی پله ها نشسته بود‪ ،‬به سمتش اومد‪.‬‬

‫_چیزی شده چرا رنگت پریده؟! مریضی؟!‬

‫‪1034‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫سهون با نگرانی پرسید و مشغول چک کردن بکهیون شد‪.‬‬

‫_چرا چیزی نمیگی؟!‬

‫_چیزی نیست‪ .‬فکر کنم فشارم افتاده‪.‬‬

‫بکهیون باالخره به حرف اومد و سهون بهش کمک کرد تا سرپا‬


‫بایسته‪.‬‬

‫_به خودت زیاد فشار میاری‪ .‬اینجوری درس خوندنت باعث‬


‫میشه ضعیف بشی‪.‬‬

‫سهون با لحنی آمیخته با دلخوری و نگرانی گفت و بکهیون‬


‫بی توجه به اون‪ ،‬به اتفاقی که قرار بود چند روز دیگه رخ بده‬
‫فکر میکرد‪.‬‬

‫باید چیکار میکرد؟!‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫‪1035‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫سهون و حتی جونگین متوجه شده بودن که بکهیون اون چند‬


‫روز توی فکره و سهون از یکی از همکالسی های بکهیون‬
‫شنیده بود‪ ،‬که حتی سر کالس هم تمرکزی روی درس نداره‪.‬‬

‫این برای سهون که تا ماه قبل از بکهیون فقط شیطنت دیده‬


‫بود خیلی عجیب و غیر قابل باور بود‪ .‬اوایل فکر میکرد که‬
‫بکهیون بخاطر تمرکز روی درس و امتحانهاش اینجوری بهم‬
‫ریخته س اما اگر سر کالس هم تمرکز نداشت یعنی چیزی‬
‫غیر از این آزارش میداد‪.‬‬

‫پس ساعت استراحت به جونگین اطالع داد که به کتابخونه‬


‫میره تا با بکهیون باشه و بعد به اون سمت راه افتاد‪.‬‬
‫نمیدونست چرا اما برای شنیدن دلیل بهم ریختگی بکهیون‬
‫دلشوره داشت‪ .‬اگر مشکلی جدی برای اون یا خانواده ش‬
‫پیش اومده بود چی؟!‬

‫‪1036‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫به هر حال سهون قدم هاشو بلند تر برداشت تا از پله های‬


‫منتهی به کتابخونه باال بره اما صدای بحث دو نفر باعث شد‬
‫کمی مکث کنه‪.‬‬

‫اون صدای بکهیون بود که داشت با کسی حرف میزد‪.‬‬

‫_برام مهم نیس که تو چی میگی‪ .‬کی باور میکنه که تو راست‬


‫میگی؟! من و سهون هیچ چیزی بینمون نیست‪.‬‬

‫بکهیون با جدیت گفت و سهون حس کرد چیزی توی دلش‬


‫ترک برداشت‪ .‬پس دلیل این فاصله گرفتن های اخیر بکهیون‬
‫همین بود‪ .‬باالخره بکهیون ازش خسته شده بود و حاال به‬
‫راحتی جلوی کسی که سهون نمیشناختش داشت میگفت‬
‫که چیزی بینشون نیست‪.‬‬

‫صدای خنده ی پسر به گوش سهون رسید و سایه ش که به‬


‫بکهیون نزدیک میشد رو دید‪.‬‬

‫_بیون بکهیون عزیزم! خوشحالم که اینو میشنوم‪.‬‬

‫‪1037‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫سهون حس میکرد بیشتر ازین نمیتونه اونجا بمونه و‬


‫حرفهاشون رو بشنوه پس همونطور که لبشو به دندون‬
‫میگرفت تا احساسات بی ثمرش رو کنترل کنه چرخید تا راه‬
‫اومده رو برگرده‪.‬‬

‫_اما تو فکر میکنی کسی باور میکنه که تو و سهون چیزی‬


‫فراتر از دوستی بینتون نیس؟! من خودم بارها متوجه غیب‬
‫شدن های طوالنی مدتتون شدم و بیشتر بچه های مدرسه‬
‫هم دیدن که تو همیشه ازش آویزونی‪ .‬حداقلش اینه که اگه‬
‫تو دوست پسرش نیستی‪ ،‬تونستی براش یه هرزه ی دم‬
‫دست باشی تا هر وقت که خواست دیکشو توی سوراخت‪...‬‬

‫_خفه شو‪.‬‬

‫همزمان با صدای بلند بکهیون‪ ،‬سهون تونست صدای سیلی‬


‫ای که زده شد رو هم بشنوه و انگار که این سیلی به صورت‬
‫خودش خورده باشه اونو از جا پروند‪.‬‬

‫‪1038‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_باشه بیون بکهیون‪ .‬خودت اینطور خواستی‪ .‬دوشنبه‪ ،‬کاری‬


‫میکنم که از خجالت نتونی سرت رو باال بگیری و خودت با‬
‫پای خودت‪ ،‬از این مدرسه بری‪.‬‬

‫پسر با پوزخند جمله ی آخرش رو گفت و به سمت پله ها قدم‬


‫برداشت و سهون که نمیخواست توی اون موقعیت دیده‬
‫بشه زودتر ازونجا فاصله گرفت‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫بعد از اون اتفاق بکهیون بیشتر از قبل از سهون دوری میکرد‬


‫مخصوصا وقتی که توی حیاط مدرسه بودن اون برخالف‬
‫همیشه‪ ،‬سمت جونگین مینشست و سهون متوجه منظور‬
‫بکهیون ازین کار ها بود‪.‬‬

‫سهون حتی سعی کرده بود با بکهیون راجب این موضوع غیر‬
‫مستقیم صحبت کنه و امیدوار بود که دوست پسرش ازش‬

‫‪1039‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫در این باره کمک بخواد اما بکهیون هر بار طفره میرفت و‬
‫سعی میکرد بحث رو عوض کنه‪.‬‬

‫این سهون رو ناراحت میکرد چون فکر میکرد دوست پسرش‬


‫دیگه بهش اطمینانی نداره و ازینکه با دوست شدن باهاش‬
‫خودش رو توی این دردسر انداخته‪ ،‬ازش عصبانیه‪.‬‬

‫اون دوست داشت با کسی راجب این موضوع حرف بزنه و‬


‫ازش کمک بخواد‪ .‬سهون واقعا نیاز داشت کسی بتونه با‬
‫جمله های امید بخشش اونو آروم کنه اما اون توی اون‬
‫مدرسه کسی رو جز بکهیون و جونگین نمیشناخت و صحبت‬
‫کردن با جونگین هم اصال کار خوبی نبود‪.‬‬

‫جونگین تقریبا خودش هم وضعیت مشابهی به سهون‬


‫داشت و سهون نمیخواست با گفتن مشکلش‪ ،‬اونو بیشتر‬
‫ازین افسرده کنه‪.‬‬

‫‪1040‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫شاید اگر این مشکل جونگین بود‪ ،‬میتونست راه حل های‬


‫خوبی پیش پاش بذاره و بهش کمک کنه اما در مورد خودش‪،‬‬
‫اون واقعا به بن بست رسیده و کالفه بود‪.‬‬

‫گاهی به ذهنش میرسید که سراغ اون پسر بره و با تهدید و‬


‫یا کتک کاری‪ ،‬اونو سر جاش بنشونه‪ ،‬اما این خودش یه‬
‫ریسک بزرگ بود و سهون نمیدونست که این ترفند تکراری‬
‫باز هم جواب میده یا نه‪ .‬از طرفی اگر این کار رو میکرد‪ ،‬به‬
‫بقیه این اطمینان رو میداد که چیزی بین خودش و بکهیونه و‬
‫این کار رو برای هر دوشون و بیشتر برای بکهیون سخت تر‬
‫میکرد‬

‫پس فعال انگار سکوت کردن و پا به پای بکهیون راه اومدن‬


‫بهترین و عاقالنه ترین کار بود‪ ،‬حتی اگر بعدا با حل شدن این‬
‫مشکل بکهیون سرزنشش میکرد و اونو یه بی عرضه میدید‬
‫که نتونسته از دوست پسرش حمایت کنه اینو میپذیرفت‪.‬‬

‫‪1041‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اون برای سرافکنده نشدن بکهیون حاضر بود حتی باهاش‬


‫بهم بزنه‪ ،‬البته اگر خود بکهیون این رو ازش میخواست‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫_بکهیون دم در کارت دارن‪.‬‬

‫صبح یکشنبه بود و بکهیون که شب قبلش تا دیر موقع بیدار‬


‫بود و داشت برای امتحان دوشنبه ش آماده میشد‪ ،‬اصال از‬
‫شنیدن صدای مادرش که میخواست اینجوری بیدارش کنه‬
‫راضی نبود‪.‬‬

‫_مامان محض رضای خدا‪ ،‬میشه اجازه بدی بخوابم؟! کدوم‬


‫خری صبح یکشنبه از خوابش میزنه و میاد من احمق رو‬
‫ببینه؟!‬

‫_پس قبول داری که احمقی!‬

‫‪1042‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫صدای شاد و آشنای سهون توی اون فاصله ی کم‪ ،‬کامال‬


‫خواب رو از سر بکهیون پرونده و اون در حالیکه داشت‬
‫چشمهاشو میمالید تا چهره ی کنار در رو واضح ببینه‪ ،‬زمزمه‬
‫کرد‪.‬‬

‫_هونی؟!‬

‫صدای خوابالود بکهیون و جوری که داشت چشماش رو‬


‫میمالید و هونی صداش میزد‪ ،‬باعث میشد سهون هر چه‬
‫زودتر اون فاصله ی کوتاه در تا تخت رو از بین ببره و پسر‬
‫دوست داشتنیش رو که توی اون لباس خواب عروسکی‬
‫کیوت تر به نظر میرسید رو توی بغلش بکشه و به جبران این‬
‫چند روز دوری و فاصله گرفتنش‪ ،‬به خودش فشارش بده‪ ،‬اما‬
‫حضورش توی خونه ای که مامان بکهیون هم اونجا بود و بدتر‬
‫از همه سردرگم بودنش بخاطر احساسات فعلی بکهیون و‬
‫اینکه نمیدونست اون از رابطه شون چی میخواد‪ ،‬مانع انجام‬
‫دادن همه ی اونا میشد‪.‬‬

‫‪1043‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


🌟✨Great wrecking ball, graet miracles✨🌟 ...

.‫_دلم برات تنگ شده بود‬

1044 🐧🌙 @pingo96k
‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 35‬‬

‫_دلم برات تنگ شده بود‪.‬‬

‫سهون صادقانه گفت و بکهیون فقط بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫_نمیخوای دعوتم کنی به اتاقت؟‬

‫سهون با لبخند پرسید و بکهیون انگار که تازه به خودش اومده‬


‫باشه مالفه ی نازک روی پاهاش رو کنار زد تا از روی تخت‬
‫پایین بیاد‪.‬‬

‫_البته‪.‬‬

‫با لبخندی خجالتی جواب داد و سهون به سمت پسر دوست‬


‫داشتنیش قدم برداشت‪.‬‬

‫_خیلی زود اومدم انگار‪ .‬مامانت جلوی در داشت بدجور‬


‫نگاهم میکرد‪.‬‬

‫_خب آره‪ .‬ساعت تازه هشت شده‪.‬‬

‫‪1045‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون بی تعارف تایید کرد و سهون لبش رو به دندون‬


‫گرفت‪.‬‬

‫_معذرت میخوام ولی نمیتونستم بیشتر از این تحمل کنم‪.‬‬

‫_بشین‪ .‬میرم صورتمو بشورم‪.‬‬

‫بکهیون همونطور که سمت در اتاقش میرفت گفت و سهون‬


‫رو توی اتاقش تنها گذاشت‪ .‬حقیقا از دیدن سهون اون وقت‬
‫صبح‪ ،‬درست توی اتاق خودش تعجب کرده بود و دروغ چرا؟!‬
‫ته دلش خوشحال هم بود‪.‬‬

‫با اتفاقاتی که چند وقت اخیر براش رخ داده بود‪ ،‬از سهون‬
‫زیادی فاصله گرفته بود و گاهی با اینکه بیش از حد دلش‬
‫برای اون دراز احمق تنگ میشد‪ ،‬اما جلوی خودش رو گرفته‬
‫بود‪.‬‬

‫خودش هم نمیدونست تا کی قراره برای گول زدن همکالسی‬


‫هاش و بستن دهنشون وانمود کنه که هیچ رابطه ای غیر از‬
‫دوستی ساده با سهون نداره و ازین میترسید که این فاصله‬

‫‪1046‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫گرفتن ها باعث بشه واقعا رابطه ش با سهون خراب بشه اما‬


‫حاال که اونو توی نزدیکترین مکان به خودش میدید‪ ،‬کور سوی‬
‫امید به دلش تابیده بود‪.‬‬

‫_صبحانه خوردی؟!‬

‫با برگشتنش به اتاق از سهون که داشت دیوارها رو نگاه‬


‫میکرد پرسید و سهون با لبخند سر تکون داد‪.‬‬

‫_یه چیزایی خوردم‪.‬‬

‫بکهیون هم سر تکون داد و لبه ی تختش نشست‪.‬‬

‫_اتاقت هم مثل خودت کوچیک و شلوغه‪.‬‬

‫سهون با لبخندی که انگار قرار نبود از روی لبش پاکش کنه‬


‫گفت و بکهیون چشمهاشو چرخوند‪.‬‬

‫_ولی دوست داشتنیه‪.‬‬

‫_آره مثل صاحبش‪.‬‬

‫‪1047‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫سهون خیره به چشمهای بکهیون گفت و بکهیون لرزش‬


‫قلبش رو حس کرد‪.‬‬

‫_تو دلت برام تنگ نشده بود؟‬

‫با سوال ناگهانی سهون‪ ،‬بکهیون اخم کمرنگی کرد و شونه‬


‫هاشو باال انداخت‪.‬‬

‫_هر روز توی مدرسه میبینمت‪.‬‬

‫جواب بکهیون‪ ،‬باالخره لبخند رو از لبهای سهون محو کرد‪.‬‬

‫_اما تو هفته ی گذشته همه ش با کتابات مشغول بودی و‬


‫کمتر از قبل با همدیگه وقت گذروندیم‪ .‬من فکر کردم که‪...‬‬

‫_من فقط برای امتحان ها آماده میشدم‪.‬‬

‫سهون سر تکون داد و بعدش تا وقتی که مامان بکهیون در‬


‫اتاق رو باز کرد تا برای خوردن صبحانه صداش بزنه‪ ،‬هیچکدوم‬
‫چیزی نگفتن‪.‬‬

‫_تو هم بیا‪.‬‬

‫‪1048‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_من سیرم‪.‬‬

‫سهون کوتاه جواب داد و بکهیون با تکون دادن سرش از اتاق‬


‫بیرون رفت‪ .‬میدونست اینکه اینجوری باهاش حرف زده‪،‬‬
‫باعث شده ناراحت بشه اما چاره چی بود؟! اگه االن باهاش‬
‫نرم میشد و دوباره توی مدرسه ازش فاصله میگرفت‪ ،‬بیشتر‬
‫اذیتش میکرد‪.‬‬

‫در آخر انقدر به اینکه باید چجوری با سهون برخورد کنه فکر‬
‫کرد که فقط چند لقمه خورد و مادرش بی هیچ سوال اضافی‬
‫میز صبحانه رو جمع کرد‪.‬‬

‫_بکهیون‪.‬‬

‫با برگشتن دوباره ش به اتاق سهون صداش زد و بکهیون‬


‫خودش رو برای هر چیزی از سمت اون آماده کرد‪.‬‬

‫_میدونی که هر اتفاقی بیفته من کنارتم؟!‬

‫بکهیون سریع نگاهش رو از پسر مقابلش گرفت چون‬


‫نمیخواست سهون متوجه جمع شدن اشک توی چشماش‬

‫‪1049‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بشه و سهون این رو به پای بی عالقگیش به بحث گذاشت و‬


‫آهی کشید‪.‬‬

‫_اما اگه دیگه نمیخوای با هم باشیم میتونی بگی و‪...‬‬

‫_ادامه نده‪.‬‬

‫بکهیون بیشتر از اون نتونست تحمل کنه و بین حرفش پرید‪.‬‬

‫_اگه اومدی اینا رو بگی بهتره بری‪.‬‬

‫با اخم گفت و سهون سر تکون داد‪.‬‬

‫_از اول که گفتم دلم برات تنگ شده بود و حاال حس میکنم‬
‫برطرف شده هر چند کم‪ .‬ببخش که مزاحمت شدم‪.‬‬

‫به آرومی از روی صندلی ای که روش نشسته بود بلند شد و‬


‫سمت بکهیون رفت‬

‫_فردا تو مدرسه میبینمت‪.‬‬

‫گفت و خیلی کوتاه و سریع بوسه ای روی پیشونی پسر کوتاه‬


‫تر نشوند‪.‬‬

‫‪1050‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_مراقب خودت باش‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫روز بعد بکهیون هیچ عالقه ای به رفتن به مدرسه نداشت‪.‬‬


‫استرس اتفاقاتی که قرار بود توی اون روز رخ بده‪ ،‬شدیدتر از‬
‫قبل شده بود و صبحونه نخوردنش هم به حالت تهوعی که‬
‫داشت بیشتر کمک میکرد‪.‬‬

‫سهون هم دست کمی از بکهیون نداشت‪ .‬با این تفاوت که‬


‫اون زودتر از هر روز خودش رو به مدرسه رسونده بود تا هیچ‬
‫چیزی رو از دست نده و اگه الزم شد‪ ،‬مفید باشه اما توقع این‬
‫رو نداشت که بکهیون رو تا زمان بسته شدن درهای‬
‫ساختمون مدرسه‪ ،‬نبینه‪.‬‬

‫‪+‬پس بکهیون کجاست؟!‬

‫‪1051‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین از پشت سرش پرسید و سهون بدون اینکه به پشت‬


‫بچرخه سر تکون داد‪.‬‬

‫_نمیدونم‪.‬‬

‫کوتاه جواب داد و با خالی دیدن صندلی ای که به نظر میرسید‬


‫جای بکهیون باشه اخم کرد‪ .‬درست پشت اون صندلی خالی‬
‫کسی نشسته بود که سهون چند روز قبل در حال بحث با‬
‫بکهیون دیده بودش و از حالت صورت اون چیزی جز خشم و‬
‫عصبانیت نمیخوند‪.‬‬

‫با اعالم سکوت و پخش شدن برگه های امتحانی سهون نا‬
‫امید از اومدن بکهیون نگاهش رو به برگه ی مقابلش انداخت‪.‬‬
‫اون حتی میلی به نگاه کردن به سوالها هم نداشت چه برسه‬
‫به جواب دادن و زمان مشخص شده بی وقفه در حال گذر‬
‫بود‪.‬‬

‫_تا حاال کجا بودی؟!‬

‫‪1052‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫با صدایی که از ابتدای سالن امتحان اومد سهون نگاهش رو‬


‫به اون سمت داد و مدیر چوی رو دید که داشت با کسی‬
‫پشت در سالن حرف میزد‪.‬‬

‫_چرا جواب نمیدی؟!‬

‫با قرار گرفتن دستی روی شونه ش‪ ،‬نگاهش از در گرفته شد‬


‫و به مراقبی که کنارش ایستاده بود افتاد‪.‬‬

‫_جواب میدم‪.‬‬

‫مراقب نگاهی مشکوک بهش انداخت و از کنارش گذشت و‬


‫سهون یبار دیگه به ابتدای سالن خیره شد‪.‬‬

‫کمی بعد مدیر چوی باالخره از جلوی در کنار رفت و سهون‬


‫تونست پسری رو که داشت به سمت صندلی خالی قدم‬
‫برمیداشت ببینه‪.‬‬

‫خودش بود! بکهیون باالخره اومده بود و سهون با دیدنش‬


‫لبخندی از روی آرامش زد‪ .‬حاال دیگه نگرانیش راجب نیومدن‬
‫بکهیون رفع شده بود اما نگاه ترسیده ی بکهیون به پسری‬

‫‪1053‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫که صندلی پشتیش نشسته بود‪ ،‬باعث شد اون نگرانی شدید‬


‫تر از قبل به جونش بیفته‪.‬‬

‫کاش فقط میتونست بفهمه اون برای چی و به چه بهونه ای‬


‫بکهیون رو تهدید کرده‪ .‬شاید اونجوری میتونست یه راه حلی‬
‫پیدا کنه‪.‬‬

‫_زودتر بشین و امتحانت رو شروع کن‪ .‬بقیه هم حواسشون‬


‫به برگه هاشون باشه‪.‬‬

‫با اخطار مراقب بکهیون روی صندلی خالی جا گرفت و سهون‬


‫نگاهش رو دوباره به برگه ی سفید مقابلش داد‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫_میبینم داری تالش میکنی بکهیون‪ .‬انگار واقعا بین تو و‬


‫سهون خبراییه که برای لو نرفتنتون اینجوری سوالها رو جواب‬
‫میدی‪.‬‬

‫‪1054‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خودکار بین انگشتهای بکهیون با شنیدن صدای پسر پشت‬


‫سرش‪ ،‬فشرده شد و نفس عمیقی برای کنترل خشمش‬
‫کشید‪.‬‬

‫اون عوضی با خودش چی فکر کرده بود؟! واقعا میخواست‬


‫با اینجوری تهدید کردنش ازش باج بگیره؟! پس چوی لعنتی‬
‫چی میگفت که مدرسه ش دیگه هیچ خرابی ای نداره‪.‬‬

‫_اگه نمیخوای گند بخوره به کارنامه ت بهتره خفه شی‪.‬‬

‫بکهیون با صدای آرومی غرید و پسر سر تکون داد‪.‬‬

‫_باشه‪ .‬تموم که شد برگه رو بنداز رو زمین‪.‬‬

‫بکهیون پوزخندی زد‪ .‬اون پسر واقعا احمق بود که با وجود‬


‫اون همه مراقب تیزبین میخواست از چنین ترفندی استفاده‬
‫کنه‪.‬‬

‫_پانزده دقیقه تا پایان امتحان‪.‬‬

‫‪1055‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫با اعالم زمان‪ ،‬بکهیون با دقت بیشتری با برگه ش مشغول‬


‫شد‪ .‬فقط دو سوال دیگه مونده بود تا بهش جواب بده و بعد‪...‬‬

‫بعدش چی میشد؟! باید اون برگه رو به پسر پشت سرش‬


‫میداد و خودش برگه ی خالی تحویل میداد؟!‬

‫با رد شدن جونگین از ردیف کنارش‪ ،‬سرش رو تکون داد و‬


‫خودکارش رو روی برگه به حرکت درآورد و پنج دقیقه مونده‬
‫به پایان زمان امتحان به اطرافش نگاهی انداخت‪.‬‬

‫زمان مناسبی برای انجام نقشه بود‪ .‬بیشتر صندلی ها خالی‬


‫بودن و رد شدن دانش آموزها از بین صندلی ها فرصت‬
‫مناسبی برای تعویض برگه ها بوجود میاورد اما استرس مانع‬
‫اجرای نقشه میشد‪.‬‬

‫اگر مراقب ها متوجه میشدن چی؟! ارزشش رو داشت؟!‬

‫مردد دوباره به برگه ش نگاهی انداخت و قبل از اینکه‬


‫پشیمون بشه دوباره خودکارش رو روی برگه ش به حرکت‬
‫درآورد و از روی صندلیش بلند شد‪.‬‬

‫‪1056‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_برگه رو بنداز زمین‪.‬‬

‫پسر پشت سرش گفت و بکهیون نفس عمیقی کشید‪.‬‬

‫_زودباش کسی حواسش نیس‪.‬‬

‫پسر باز هم تکرار کرد و بکهیون نامطمئن قدمی برداشت‪ .‬اما‬


‫با تنه ای که یکباره بهش خورد تعادلش رو از دست داد و روی‬
‫زمین افتاد‪.‬‬

‫_لعنتی‪.‬‬

‫بکهیون با درد نالید و پسر که از قصد اون رو هل داده بود‬


‫برگه ای که از دستهای بکهیون جدا شده بود رو برداشت و با‬
‫عجله ازش فاصله گرفت‪.‬‬

‫_بکهیون‪.‬‬

‫بکهیون که تنها به برگه ی امتحانیش که دور و دورتر میشد‬


‫خیره بود‪ ،‬با دیدن سهون که با نگرانی کمک میکرد از زمین‬

‫‪1057‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بلندش کنه‪ ،‬نتونست اشکهای جمع شده توی چشمهاش رو‬


‫نگهداره و نالید‪.‬‬

‫_برگه مو برد‪.‬‬

‫سهون با تعجب به پسری که دور میشد نگاه کرد و اخم کرد‪.‬‬

‫_برگه ی منو بردار‪ .‬سعی کردم درست جوابشون بدم‪ .‬اسم‬


‫نداره‪.‬‬

‫_اما‪...‬‬

‫زودتر برید بیرون‪ .‬با اخطار مراقب بکهیون و سهون به سمت‬


‫خروجی حرکت کردن اما قبل از اینکه برگه ها رو تحویل بدن‬
‫سهون با عجله اسم بکهیون رو روی برگه ی خودش نوشت‪.‬‬

‫_بگیرش‪.‬‬

‫_ولی‪...‬‬

‫‪1058‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫قبل از اینکه بکهیون فرصت و اکنشی داشته باشه‪ ،‬سهون از‬


‫سالن خارج شد و بکهیون موند و برگه ای که توی دستهاش‬
‫جا مونده بود‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫_میشه بگی چرا اون کار رو کردی؟! پس خودت چی؟!‬


‫میدونی وقتی هیچ برگه ای به اسم تو نباشه به این معنیه‬
‫که امتحان ندادی و نمره ای نمیگیری؟‬

‫بکهیون با دلخوری و کمی عصبانیت رو به پسر بلندتر غرید و‬


‫سهون لبهاشو داخل دهنش کشید‪.‬‬

‫بکنم‪.‬‬ ‫برات‬ ‫که میتونستم‬ ‫کاری بود‬ ‫حداقل‬ ‫_این‬


‫نمیتونستم ببینم حاصل تالشتو یکی دیگه ازت بدزده‪.‬‬

‫_توی احمق‪...‬‬

‫‪1059‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬بکهیون و سهون!‬

‫با صدای جونگین‪ ،‬اخم های بکهیون به سمت جونگین کشیده‬


‫شدن‪.‬‬

‫_تو دیگه چی میگی؟!‬

‫‪+‬مدیر چوی باهاتون کار داره‪.‬‬

‫جونگین با لحنی گنگ و عجیب گفت و اخم های بکهیون هم‬


‫کم کم از هم باز شدن‪.‬‬

‫_فهمیده‪ ...‬فهمیده لعنتی‪ .‬میدونی اگه اینجوری باشه بیچاره‬


‫ایم؟!‬

‫بکهیون با زاری گفت و زودتر از سهون به سمت اتاق مدیر‬


‫چوی قدم برداشت تا زودتر توسط اون شبح خوناشام به‬
‫سزای عملش برسه‪ .‬هرچند بکهیون تقصیری نداشت و باید‬
‫چوب حماقت دو نفر دیگه رو میخورد‪.‬‬

‫‪1060‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫با رسیدن به اتاق مدیر چوی‪ ،‬بکهیون نفس عمیقی کشید و‬


‫آب دهنش رو صدا دار قورت داد‪ .‬میدونست آخرش گیر‬
‫میفتن اما نه به این سرعت‪ .‬اونا تازه یه ربع بود که‬
‫امتحانشونو تموم کرده بودن‪.‬‬

‫با رسیدن سهون بهش‪ ،‬اخمی کرد و خواست در اتاق رو باز‬


‫کنه‪.‬‬

‫_هر چی که شد من مقصرم‪.‬‬

‫سهون گفت و زودتر داخل اتاق رفت‪ .‬بکهیون هم پشت‬


‫سرش داخل رفت و با دیدن همکالسیش روبروی مدیر چوی‬
‫جا خورد‪.‬‬

‫اون اینجا چیکار میکرد؟! نکنه اومده بود به مدیر چوی همه‬
‫چی رو بگه‪.‬‬

‫_اومدین؟!‬

‫‪1061‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫شبح با دیدنشون گفت و پسر مقابلش کمی چرخید تا‬


‫اشخاص پشت سرش رو ببینه و با دیدن زوج پنهانی مدرسه‬
‫نیشخندی زد‪.‬‬

‫بکهیون نگاهش رو ازش گرفت و به مدیر چوی داد‪.‬‬


‫نمیدونست قراره چی بشنوه اما ترجیح میداد خودش زودتر‬
‫حرف بزنه‪.‬‬

‫_خواستین بیایم پیشتون‪.‬‬

‫_آره‪ .‬بیون بکهیون خودت بگو‪ .‬قبل از اینکه از سالن امتحان‬


‫بیای بیرون چیشد؟!‬

‫مدیر چوی بی مقدمه رفت سر اصل مطلب و بکهیون با تردید‬


‫نیم نگاهی به سهون انداخت‪.‬‬

‫_من داشتم میومدم برگمو تحویل بدم که خوردم زمین و‬


‫بعدش سهون بهم کمک کرد که بلند شم‪.‬‬

‫میدونست چیزی از مدیر چوی مخفی نمیمونه اما توانایی‬


‫بیشتر ازین گفتن رو نداشت‪.‬‬

‫‪1062‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_چطور خوردی زمین؟!‬

‫_کسی بهم برخورد کرد و تعادلمو از دست دادم‪.‬‬

‫_اونو شناختی؟!‬

‫بکهیون اینبار نگاهشو به همکالسیش داد و بعد سر تکون‬


‫داد‪.‬‬

‫_آره‪.‬‬

‫_خب تو اوه سهون‪ .‬چیشد که به بکهیون کمک کردی؟!‬

‫سهون آب دهنش رو قورت داد و بدون اینکه لرزش صداشو‬


‫نشون بده جواب داد‪.‬‬

‫_اون بدجور زمین خورد و منم فقط داشتم میومدم که برگمو‬


‫تحویل بدم‪ .‬سر راهم بهش کمک کردم که بلند شه‪.‬‬

‫_و بعدش چیکار کردی؟!‬

‫_این اصال ربطی به بکهیون نداره‪ .‬من خودم اون کارو انجام‬
‫دادم‪.‬‬

‫‪1063‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫مدیر چوی سری تکون داد و برگه های روی میزش رو نگاه‬
‫کرد‪.‬‬

‫_خب کانگ مینجو تو بگو‪.‬‬

‫_چی باید بگم؟‬

‫_چیشد که به بکهیون برخورد کردی؟! و برگه ی اونو از روی‬


‫زمین برداشتی و بجای برگه ی خودت تحویل دادی؟!‬

‫مدیر چوی با آرامشی دروغین گفت و هر سه پسر مقابلش با‬


‫تعجب به همدیگه و بعد به اون نگاه کردن‪.‬‬

‫_چی؟! من برگه ی خودمو به مراقب تحویل دادم‪.‬‬

‫پسر با خنده ی کوتاهی گفت و مدیر چوی به برگه ی روی میز‬


‫نگاهی دوباره کرد‪.‬‬

‫_حتما اسمتو هم روی برگه ت نوشتی‪ .‬درسته؟!‬

‫_آره‪.‬‬

‫‪1064‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_پس میتونی بگی چرا روی هیچکدوم از برگه های امتحانی‬


‫اسم تو نوشته نشده؟!‬

‫_چی؟!‬

‫پسر با تعجب و لبخندی که رنگ ترس داشت پرسید و مدیر‬


‫چوی به برگه های روی میز اشاره کرد‪.‬‬

‫_میتونی خودت ببینی‪.‬‬

‫پسر به سرعت سمت میز دوید و با دقت تک تک برگه ها رو‬


‫چک کرد اما در آخر نتونست برگه ای با اسم خودش پیدا کنه‪.‬‬

‫_این مسخره س‪ .‬من برگه مو تحویل دادم‪.‬‬

‫_پس تو مطمئنی که برگه تو تحویل دادی‪.‬‬

‫پسر با گیجی سر تکون داد و مدیر چوی به بکهیون نگاه کرد‪.‬‬

‫_خب بکهیون ازت میخوام تو تعریف کنی جریان رو‪ .‬کانگ‬


‫مینجو ازت چی میخواست؟!‬

‫بکهیون با ترس به سه نفر دیگه نگاه کرد و لبش رو گاز گرفت‪.‬‬

‫‪1065‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_ازم خواست برگه مو پر کنم و بعد با برگه ی اون عوضش‬


‫کنم‪.‬‬

‫بکهیون باالخره گفت و مینجو با خشم به طرفش برگشت‪.‬‬

‫_عوضی دروغگو‪.‬‬

‫_خب‪ ...‬میشه بگی چرا اینو ازت میخواست؟! یعنی دلیلی‬


‫وجود داشت که انجامش بدی؟!‬

‫مدیر چوی سوال بعدی رو پرسید و بکهیون نا مطمئن به‬


‫سهون نگاه کرد‪ .‬امیدوار بود که سهون از حرفهایی که‬
‫میخواست بزنه ناراحت نشه‪.‬‬

‫_اون فکر میکرد من و سهون چیزی بیشتر از دوستی‬


‫بینمونه و تهدیدم کرد اگه این کارو براش انجام ندم به همه‬
‫میگه که من‪...‬زیر سهون میرم‪.‬‬

‫به سختی جمله ی آخر رو گفت و سرش رو پایین انداخت‪.‬‬

‫_درسته؟!‬

‫‪1066‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫مدیر چوی از مینجو پرسید و اون فوری انکار کرد‪.‬‬

‫_داره دروغ میگه‪.‬‬

‫_اما من دیدم که اون داشت بکهیونو تهدید میکرد‪.‬‬

‫سهون اینبار بین حرفش پرید و مدیر چوی بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫_خب‪ ...‬پس تو با خبر بودی‪.‬‬

‫_من فقط دیدم که داشت تهدیدش میکرد اما نمیدونستم از‬


‫بکهیون چی میخواد‪.‬‬

‫_اینا همه ش دروغه‪ .‬شما از قبل نقشه کشیدین که منو گیر‬


‫بندازین‪.‬‬

‫مینجو با عصبانیت داد زد و مدیر چوی با آرامش لبخند زد‪.‬‬

‫_شاید بتونی بگی اونا دروغ میگن اما نمیتونی منو دور بزنی‪.‬‬
‫فعال از اتاق برو بیرون‪ .‬بعدا به حسابت رسیدگی میکنم‪.‬‬

‫با اجازه شبح مینجو از اتاق بیرون رفت و حاال سهون و‬


‫بکهیون روبروی مرد ترسناک ایستاده بودن‪.‬‬

‫‪1067‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_اما هنوز یه چیزی عجیبه و اینکه چرا دوتا برگه با اسم بیون‬
‫بکهیون روی میز قرار داره‪.‬‬

‫سهون با تعجب به مدیر چوی و بعد بکهیون نگاه کرد و این‬


‫بار اون بود که سمت میز میرفت‪.‬‬

‫_این یعنی چی؟!‬

‫سهون با گیجی پرسید و بکهیون آهی کشید‪.‬‬

‫_اگه وقتی که اسم خودتو روی برگه ی من مینوشتی یکم‬


‫صبر میکردی و حرفامو میشنیدی اینجوری نمیشد‪ .‬من روی‬
‫برگه ی خودم که به دست مینجو افتاد‪ ،‬اسم خودمو نوشته‬
‫بودم‪.‬‬

‫بکهیون توضیح داد و سهون یبار دیگه به برگه ی خودش نگاه‬


‫کرد‪.‬‬

‫_حاال من یه سوال دارم اوه سهون‪ .‬میشه بگی چرا اینکارو‬


‫کردی؟!‬

‫‪1068‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫مدیر چوی با ابروهای باال رفته پرسید و سهون سرش رو پایین‬


‫انداخت‪.‬‬

‫_من فقط میخواستم بهش کمک کنم همین‪ .‬نمیتونستم‬


‫ببینم یکی دیگه حقشو میخوره‪.‬‬

‫_باید بگم بهت غبطه میخورم بکهیون‪ .‬با اینکه خنگه اما‬
‫دوست پسر مهربونی داری‪.‬‬

‫مدیر چوی با لبخند گفت و بکهیون لبش رو گاز گرفت‪.‬‬

‫_من و سهون‪...‬‬

‫_الزم نیست چیزی بگی‪ .‬امیدوار بودم شماها رو دیگه به‬


‫اتاقم احضار نکنم اما انگار نمیشه‪ .‬باید بگم جفتتون احمقید‬
‫که اینجوری میخواستین دردسر رو از خودتون دور کنین‪.‬‬
‫کافی بود به من میگفتین که چیشده و من حلش میکردم‪.‬‬
‫الزم به اینجوری فد اکاری و رابین هود بازی ها نبود‪.‬‬

‫_حاال چی میشه؟! برگه ی سهون‪.‬‬

‫‪1069‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بکهیون با نگرانی پرسید و مدیر چوی شونه هاشو باال‬


‫انداخت‪.‬‬

‫_با اینکه خالف قوانینه اما چون داستان اصلی و مقصر‬


‫مشخص شده‪ ،‬نمره ی سهون رو هر چی که باشه بهش میدم‪.‬‬

‫_ممنونم‪.‬‬

‫سهون با خوشحالی گفت و بکهیون چشم غره ای بهش رفت‪.‬‬

‫_احمق دراز!‬

‫_حاال اگه سوالی ندارید میتونید برید‪.‬‬

‫بکهیون سر تکون داد اما قبل از بیرون رفتن دوباره سمت‬


‫مدیر چرخید‪.‬‬

‫_راستی شما چطوری انقدر زود متوجه شدین؟!‬

‫مدیر چوی نیشخندی زد و دستاشو توی هم قفل کرد‪.‬‬

‫_فراموش کردین لقبی رو که خودتون بهم دادین؟! من مثل‬


‫یه شبح به همه جا سر میکشم‪ .‬همون لحظه ای که کانگ‬

‫‪1070‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫مینجو سراغت اومد و تهدیدت کرد من از ماجرا با خبر شدم‬


‫و فقط منتظر موندم ببینم و اکنش شماها چیه که واقعا‬
‫ناامیدم کردین‪.‬‬

‫بکهیون سری تکون داد و تعظیم کوتاهی کرد‪.‬‬

‫_راجب اون موضوع و تهدید ها هم نگران نباشین‪ .‬به هر حال‬


‫نمیشه شما دوتا رو از هم جدا کرد و جلوی دردسر هاتونو‬
‫گرفت‪ .‬خودم یجوری دهن کانگ رو میبندم‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫‪+‬وای پسر باورم نمیشه‪ .‬یعنی اون شبح لعنتی میتونه مفید‬
‫هم باشه؟!‬

‫جونگین که هنوز هم ماجرای مچ گیری مدیر چوی رو باور‬


‫نکرده بود با دهن باز پرسید و بکهیون بی هیچ ترسی بلند‬
‫خندید‪.‬‬

‫‪1071‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_کم کم داره ازش خوشم میاد‪.‬‬

‫_هی بیون بکهیون واقعا باورت شده حرفهایی که به‬


‫همکالسی عوضیت زدی؟! نکنه واقعا رابطه ت با منو تموم‬
‫شده فرض کردی که داری جلوی من از عالقه ت به یکی دیگه‬
‫میگی‪.‬‬

‫سهون با دلخوری و کمی خشم غرید و بکهیون که تا حاال‬


‫اینطور حسادتش رو ندیده بود بلند تر خندید‪.‬‬

‫_خودت چی فرض میکنی اوه سهون؟! به نظرت هنوزم رابطه‬


‫مون ادامه داره؟!‬

‫بکهیون با ابروهای باال برده پرسید و سهون که انتظار چیزی‬


‫جز این رو داشت نگاهش رو ازش گرفت‪.‬‬

‫_فکر میکنم جوابم رو گرفته باشم تا حاال‪.‬‬

‫با بغضی که سعی داشت کنترلش کنه گفت و زودتر از‬


‫بکهیون و جونگین فاصله گرفت‪.‬‬

‫‪1072‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_فکر کنم زیاده روی کردم‪.‬‬

‫‪+‬منم همین فکرو میکنم‪.‬‬

‫جونگین تایید کرد و بکهیون از کنارش بلند شد‪.‬‬

‫_بعدا میبینمت خرس قهوه ای‪.‬‬

‫گفت و به دنبال سهون دوید‪.‬‬

‫_هی فرشته ی نجات احمق!‬

‫با رسیدن به چند قدمی سهون صداش زد و سهون زودتر از‬


‫رسیدنش بهش‪ ،‬گونه هاش رو پاک کرد‪.‬‬

‫_داری گریه میکنی؟!‬

‫_نه‪.‬‬

‫سهون با اخم گفت و بکهیون خندید‪.‬‬

‫_پس کسی رو صورتت تف کرده؟! یا شایدم کالغها روت‬


‫جیش کردن!!‬

‫‪1073‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫شاید هر وقت دیگه ای بود سهون به شوخی بیمزه ی بکهیون‬


‫میخندید اما اون لحظه تنها تونست ساکت بمونه‪.‬‬

‫_ازم دلخوری؟!‬

‫_هستم‪.‬‬

‫_چرا؟!‬

‫_چون در این حد که بهم اعتماد کنی و مشکلت رو بهم بگی‬


‫برات ارزش ندارم‪.‬‬

‫سهون بچگانه شکایت کرد و بکهیون دست چپش رو توی‬


‫دست خودش گرفت‪.‬‬

‫_راجب اون من فقط نمیخواستم باز برات دردسر درست‬


‫کنم‪ .‬هنوز هم وقتی به بالیی که دفعه ی قبل بخاطر من سرت‬
‫اومد فکر میکنم قلبم کند میزنه‪ .‬میخواستم برای یبار هم که‬
‫شده خودم جلوی مشکالتم بایستم و کسی رو سپر خودم‬
‫نکنم و دیدی که تونستم‪.‬‬

‫‪1074‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫سهون سر تکون داد و بکهیون دستشو محکمتر فشرد‪.‬‬

‫_برای اینکه موفق بشم مجبور بودم باهات اونجوری رفتار‬


‫کنم‪ .‬نمیخواستم با لو رفتن رابطه مون‪ ،‬باعث بشم تو هم‬
‫عذاب بکشی‪ .‬بابت اون حرفها و رفتار هام ازت معذرت‬
‫میخوام‪.‬‬

‫با رسیدن به انتهای راهروی مدرسه سهون از حرکت ایستاد‬


‫و بکهیون هم متوقف شد‪.‬‬

‫_شاید حرفهام جوری بودن که فکر کردی دیگه بهت عالقه‬


‫ای ندارم اما توی احمق باید میفهمیدی واقعا چی میخوام‪.‬‬
‫من هیچوقت از داشتن تو و دوست داشتنت خسته نمیشم‪.‬‬

‫با هر جمله ی بکهیون چشمهای سهون بیشتر از قبل خیس‬


‫میشدن و این برای بکهیون غیرقابل تحمل بود‪.‬‬

‫_بهتره مثل بچه ها گریه کردنو بس کنی‪.‬‬

‫_متاسفم که به رابطه مون شک کردم‪.‬‬

‫‪1075‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫باالخره سهون به حرف اومد و به دنبالش بغض توی گلوش‬


‫شکست و کجا بهتر از شونه های پسر کوتاه قد مقابلش برای‬
‫خالی کردن اون بغض بود‪ .‬پس بکهیون دستهاشو دور شونه‬
‫های پهنش حلقه کرد و همونطور که پشت موهاش رو نوازش‬
‫میکرد اجازه داد دوست پسر احساساتی و کمی خنگش‪،‬‬
‫خودش رو آروم کنه‪.‬‬

‫با فاصله گرفتن سهون‪ ،‬بکهیون لبخندی به چشمهای‬


‫خیسش زد و کمی خودش رو باال کشید و بوسه ی نرم و‬
‫آرومی روی پیشونیش نشوند‪.‬‬

‫_دلم برات تنگ شده بود هونی‪.‬‬

‫و اینبار سهون بود که اونو بین بازوهای خودش میکشید و‬


‫موهاشو نوازش میکرد‪.‬‬

‫و کمی دورتر مدیر ترسناک مدرسه در حالیکه چشمهاشو با‬


‫دیدن اون صحنه ها میچرخوند‪ ،‬آهی از سر تاسف و‬

‫‪1076‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫درموندگی کشید‪ .‬اون دو نفر رو هیچ جوره نمیتونست کنترل‬


‫کنه و به این اعتراف میکرد‪.‬‬

‫‪1077‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 36‬‬

‫با برگشتن آرامش به رابطه ی بکهیون و سهون‪ ،‬جونگین هم‬


‫تصمیم گرفته بود قدمی رو به جلو برداره‪ .‬حاال که دیگه‬
‫تعطیالت تابستونی شروع شده بود‪ ،‬مانعی وجود نداشت که‬
‫جلوشو بگیره و خودش و سهون رو با اون بهونه گول بزنه‪.‬‬

‫شاید خستگی یکماه اخیر به قدری زیاد بود که دیگه توان‬


‫مقابله با چیزی رو نداشت و اگه خودش رو توی موقعیتی‬
‫مثل اعترافی هر چند ناشیانه و غیر منتظره به کیونگسو‬
‫میدید‪ ،‬حق میداد‪.‬‬

‫اون پنگوئن فسقلی حق نداشت انقد ازش دور بشه و‬


‫جونگین حاضر بود تمام فاصله ای که بینشون افتاده بود رو‬
‫پای پیاده بدوه‪ .‬شاید هم میتونست قدمی جلوتر بذاره و از‬
‫دلش برای کیونگسو بگه‪.‬‬

‫‪1078‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اما همه ی این شاید ها و تصورات شیرین‪ ،‬با رسیدنش به‬


‫کالب دوچرخه سواری و دیدن کیونگسو که با مردی غریبه در‬
‫حال حرف زدن و خندیدن بود‪ ،‬محو شدن‪.‬‬

‫جوری که کیونگسو توی اون مکالمه غرق بود باعث میشد‬


‫جونگین حس کنه داره میسوزه‪ .‬اون داشت به مرد کنارش‬
‫نگاه میکرد‪ ،‬لبخند میزد و گاهی هم که مرد دستشو بین‬
‫موهاش فرو میبرد و بهمشون میریخت‪ ،‬گردنش رو خم میکرد‬
‫و چشم هاشو از لذت روی هم میذاشت‪.‬‬

‫و جونگین به همه ی اون و اکنش های کیونگسو حسادت‬


‫میکرد‪ .‬مدتی بود که برق نگاه کیونگسو اینجوری روی خودش‬
‫نبود‪ .‬لبهای کیونگسو اینجوری بهش لبخند نمیزدن‪.‬‬
‫گوشهاش صدای آرامش بخشش رو وقتی که براش پر حرفی‬
‫میکرد نمی شنیدن و از زمانی که اینجوری موهاشو لمس‬
‫کرده بود و اون با لذت چشمهاشو بسته بود و برای بیشتر‬

‫‪1079‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫لمس شدن موهاش سرش رو سمتش خم کرده بود‪ ،‬خیلی‬


‫میگذشت‪.‬‬

‫جونگین اومده بود تا تمام اینها رو جبران کنه‪ .‬برای هر دو‬


‫نفرشون‪ .‬اما انگار دیر اومده بود و کیونگسو یه نفر دیگه رو‬
‫جایگزینش کرده بود‪.‬‬

‫«مگه نمیخواستی اون دوستای جدید پیدا کنه؟!»‬

‫سوال سهون توی سرش اکو شد و جونگین با ناراحتی‬


‫نگاهش رو از صحنه ی زجرآور مقابلش گرفت‪.‬‬

‫یعنی به همین زودی کیونگسو‪ ،‬از عشق و عالقه ای که بهش‬


‫داشت دست کشیده بود؟!‬

‫«من فقط دوست دارم تو بغلم کنی‪ ...‬تو لمسم کنی»‬

‫جمله های کیونگسو از فاصله ای دور به گوشش رسیدن‪.‬‬


‫فاصله ای دورتر از چیزی که االن درش قرار داشت‪.‬‬

‫‪+‬وقتشه!‬

‫‪1080‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫به آرومی زمزمه کرد و روشو از پسر و مردی که پشت بهش‬


‫قدم برمیداشتن برگردوند‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫کیونگسو نه وقتی به خونه برگشته بود و نه حتی وقتی‬


‫بالفاصله خانم کیم ازش خواسته بود بره شامش رو بخوره‪،‬‬
‫سر میز شام تونسته بود جونگین رو ببینه و این عجیب بود‪.‬‬
‫هیچ وقت سابقه نداشت که جونگین سر میز غذا حاضر نشه‬
‫البته به استثنا وقتایی که امتحان داشت و خانم کیم غذاشو‬
‫به اتاقش میبرد تا همزمان با درس خوندنش بخوره‪.‬‬

‫اما کیونگسو ازین خبر داشت که امتحانهای جونگین تموم‬


‫شدن و با رسیدن تعطیالت اون دیگه هیچ درگیری ذهنی‬
‫راجب مدرسه ش نداره‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی خونه نیست؟!‬

‫‪1081‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫همونطور که بی حوصله با قاشقش شکلهای نامعلومی‬


‫توی بشقابش میکشید پرسید و خانم کیم نگاهش رو از ظرف‬
‫جلوش گرفت‪.‬‬

‫_خسته بود‪ .‬زودتر شام خورد و رفت به اتاقش‪.‬‬

‫کیونگسو سری تکون داد و نامطمئن به زن مقابلش زل زد‪.‬‬


‫حس میکرد یه چیزی درباره ی اون مادر و پسر درست نیست‬
‫و این اذیتش میکرد‪.‬‬

‫‪-‬چیزی شده؟!‬

‫به آرومی قبل پرسید و خانم کیم اینبار ابرویی باال انداخت‪.‬‬

‫_چطور؟!‬

‫‪-‬آخه چهره تون کمی گرفته به نظر میاد‪.‬‬

‫_چیزی نیست‪ .‬نگران نباش‪.‬‬

‫خانم کیم با لبخند جواب داد و بعد با چاپستیکش به ظرف‬


‫کیونگسو اشاره کرد‪.‬‬

‫‪1082‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_بخور‪.‬‬

‫کیونگسو گوشه ی لبش رو کج کرد و یبار دیگه قاشقش رو‬


‫به ظرفش برد‪ .‬اما اشتهایی برای خوردن نداشت‪ .‬اینجوری‬
‫تنهایی و بی جونگین غذا خوردن براش نا آشنا و اذیت کننده‬
‫بود‪.‬‬

‫‪-‬من قبل از برگشتنم یه چیزایی خوردم و زیاد گرسنه نیستم‪.‬‬

‫بدون اینکه نگاهشو از بشقابش بگیره صادقانه گفت و خانم‬


‫کیم سر تکون داد‪.‬‬

‫_باشه‪ .‬برات کنار میذارمش‪ .‬اگه گرسنه شدی بخور‪.‬‬

‫کیونگسو با لبخند کمرنگی تشکر کرد و زودتر میز غذا رو به‬


‫قصد رفتن به اتاق مشترکش با جونگین ترک کرد‪.‬‬

‫_نگرانم‪.‬‬

‫خانم کیم با ناراحتی زمزمه کرد و کیونگسو در اتاق رو پشت‬


‫سرش بست‪.‬‬

‫‪1083‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫با ورودش به اتاق تونست جسم جونگین رو روی تخت در‬


‫حالیکه مالفه ی نازکی روش بود ببینه‪ .‬امیدوار بود جونگین‬
‫بیدار باشه تا بتونه حداقل کمی باهاش حرف بزنه و علت‬
‫خستگیش رو بپرسه اما چشمهای بسته ی پسر بزرگتر‪ ،‬باعث‬
‫آویزون شدن لبهاش شد‪.‬‬

‫به آرومی سمت کمد لباسها رفت و خیلی زود لباسهای‬


‫بیرونش رو با لباس های خوابش عوض کرد و آرومتر از قبل‬
‫روی تخت نشست‪ .‬نمیخواست تکون خوردن تخت باعث‬
‫بیدار شدن جونگین بشه پس به آروم ترین حالت ممکن اول‬
‫پای راستش رو روی تخت گذاشت و بعد دومی رو‪.‬‬

‫با چرخیدنش سمت جونگین برای تنظیم کردن بالشش‪،‬‬


‫متوجه حرکت های ریز و آروم پلک های اون شد و از ترس‬
‫اینکه جونگین رو بیدار کرده لبش رو به دندون گرفت‪.‬‬

‫‪-‬بخواب بخواب‪.‬‬

‫‪1084‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫به آرومی و جوری که فقط خودش میتونست بشنوه‪ ،‬زمزمه‬


‫کرد و سرش رو روی بالش گذاشت اما تکون بعدی جونگین‬
‫و به دنبالش باز شدن چشماش نفسشو توی سینه حبس‬
‫کرد‪.‬‬

‫‪-‬من‪...‬معذرت میخوام‪.‬‬

‫همونطور که لب پایینشو گاز میگرفت گفت و جونگین انحنای‬


‫غیر قابل دیدنی به لبهاش داد‪.‬‬

‫‪+‬بخاطر چی؟!‬

‫امیدوار بود کیونگسو اون رو توی کالب دیده باشه و تونسته‬


‫باشه از نگاه غمزده ش ناراحتیشو بفهمه‪ ،‬امیدوار بود معذرت‬
‫خواهی االنش بخاطر اتفاق چند ساعت پیش باشه اما لبهای‬
‫کیونگسو جمله ی دیگه ای رو بیان کردن‪.‬‬

‫‪-‬از خواب بیدارت کردم‪.‬‬

‫‪1085‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اینبار جونگین پوزخند صدا داری به افکار غیر قابل‬


‫دسترسش زد و نگاهش رو از چشمهای ترسیده و گرد‬
‫مقابلش گرفت و به سقف اتاق داد‪.‬‬

‫‪+‬بیدار بودم‪.‬‬

‫کوتاه گفت و کیونگسو تعجب کرد‪.‬‬

‫‪-‬بیدار بودی؟!‬

‫‪+‬فردا برنامه ی خاصی داری؟!‬

‫جونگین سوال ساده ش رو با سوالی دیگه جواب داد و‬


‫کیونگسو سری به معنای نه تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬خوبه‪ .‬فرداتو به من بده‪.‬‬

‫گفت و بی توجه به کیونگسویی که هنوز معنی پشت اون‬


‫حرف رو نگرفته بود‪ ،‬بهش پشت کرد و اینبار چشمهاشو برای‬
‫خوابیدن روی هم گذاشت‪ .‬و کی میدونست شاید تا صبح‬
‫کابوس فردای ترسناک و دلهره آورش رو میدید‪.‬‬

‫‪1086‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫برای کیونگسو واقعا عجیب بود که درخواست جونگین‪ ،‬به‬


‫این شکل صورت بگیره‪ .‬شب قبلش تا وقتی که خوابش ببره‪،‬‬
‫فکر میکرد دادن فرداش به جونگین چه معنایی داره اما حاال‬
‫که توی اون موقعیت قرار داشت واقعا گیج شده بود‪.‬‬

‫به عبارتی جونگین ازش خواسته بود به یه قرار دو نفره برن و‬


‫کیونگسو با وجود اینکه این اتفاق براش خیلی شیرین و‬
‫دوست داشتنی بود اما باز هم نمیتونست یه چیز رو درک‬
‫کنه‪.‬‬

‫مگه نه اینکه رفتن سر قرار برای زوج ها بود؟! پس چرا‬


‫جونگین اینو ازش خواسته بود؟ اونا که همچین رابطه ای با‬
‫هم نداشتن‪ .‬حداقل از سمت جونگین هیچ عالقه ای نبود‪.‬‬

‫‪1087‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫شاید هم اون اشتباه میکرد و رفتن سر قرار فقط برای زوجها‬


‫نبود‪.‬‬

‫کیونگسو واقعا از دست افکار مزاحمش که درست تو لحظه‬


‫ای که باید ازش استفاده میکرد‪ ،‬به سراغش اومده بودن‬
‫کالفه بود‪.‬‬

‫اون ها برای اولین قرار گیج کننده شون‪ ،‬به یه جای رمانتیک‬
‫و آروم مثل کافه نرفتن‪ .‬اونا حتی به سینما برای دیدن یه فیلم‬
‫عاشقانه هم نرفتن‪ .‬یا حتی به شهربازی و اینکه توی یه پارک‬
‫نسبتا خلوت که هر از چند گاهی یه نفر از کنارشون رد میشد‬
‫قرار داشتن کیونگسو رو بیشتر از قبل گیج کرده بود‪.‬‬

‫با ایستادن جونگین کنار زمین بازی پارک‪ ،‬کیونگسو هم قدم‬


‫هاشو متوقف کرد و کمی عقب تر ازش ایستاد‪.‬‬

‫‪+‬البد داری فکر میکنی چرا اومدیم اینجا‪.‬‬

‫جونگین به آرومی پرسید و کیونگسو بدون اینکه جوابی بده‬


‫منتظر موند‪.‬‬

‫‪1088‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬این پارک و این زمین بازی‪ ،‬خاطره ی خاصی برای من ندارن‪.‬‬

‫کیونگسو همچنان به حرفهای عجیبش گوش میداد‪.‬‬

‫‪+‬شاید انقدر منتظر موندن تا امروز برسه و اینجوری برای هر‬


‫دومون یه خاطره بسازن که هر وقت از کنارش رد شدیم‪ ،‬این‬
‫لحظه ها یادمون بیاد‪.‬‬

‫جونگین نیم نگاهی به چشمهای پسر پشت سرش انداخت و‬


‫آهی کشید‪ .‬قرار بود تا چند دقیقه ی دیگه همه چیز رو بگه و‬
‫نمیدونست و اکنش اون گردی های قهوه ای چی میتونه‬
‫باشه‪.‬‬

‫‪+‬تونستی دوستای جدید پیدا کنی‪.‬‬

‫جمله ی جونگین سوالی نبود اما منتظر تایید کیونگسو موند‪.‬‬

‫‪-‬آره‪ .‬چند نفری هستن‪.‬‬

‫‪+‬خوبه‪.‬‬

‫‪1089‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین نا مطمئن اون کلمه رو گفت و بعد نفس عمیقی‬


‫کشید‪.‬‬

‫‪+‬اینجوری راحت تر میشه کسی رو فراموش کرد‪ .‬همیشه‬


‫برای فراموش کردن یه چیز هر چند کم اهمیت‪ ،‬نیاز به یه‬
‫جایگزینه‪.‬‬

‫کیونگسو که نمیدونست جونگین از چی داره حرف میزنه‬


‫قدمی جلوتر رفت اما با جمله ی بعدیش‪ ،‬سرجاش خشک‬
‫شد‪.‬‬

‫‪+‬من برای ادامه تحصیلم‪ ...‬یعنی تحصیالت دانشگاهی‪...‬‬


‫باید از کره برم‪.‬‬

‫جمله های بریده بریده ی جونگین کنار هم تکمیل شدن و اخم‬


‫های کیونگسو انگار که کسی با زبون دیگه ای باهاش حرف‬
‫زده باشه‪ ،‬از نفهمیدن معنی اون جمله در هم شدن‪.‬‬

‫‪-‬چی؟!‬

‫‪1090‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬مدت زیادی ازش میگذره‪ .‬یعنی این تصمیم رو خیلی وقته‬


‫که مامان برام گرفته اما نمیتونستم بهت بگم‪ .‬یعنی‬
‫نمیدونستم چجوری باید بهت بگم‪ .‬منتظر یه فرصت مناسب‬
‫بودم تا هم خودم و هم تو رو برای گفتن و شنیدنش آماده‬
‫ببینم‪.‬‬

‫‪-‬نمیفهمم چی میگی جونگینی‪.‬‬

‫کیونگسو بی هیچ لرزشی توی صداش گفت‪ .‬انگار واقعا هنوز‬


‫معنی اون جمله ها رو نفهمیده بود‪.‬‬

‫‪+‬چند سال طول میکشه تا برگردم و امیدوارم وقتی که دوباره‬


‫همدیگه رو مالقات میکنیم‪ ،‬تو رو توی یه موقعیت خوب‬
‫ببینم‪.‬‬

‫‪-‬چند لحظه صبر کن‪.‬‬

‫لحن کیونگسو حاال ترکیبی از ناراحتی و عصبانیت توی‬


‫خودش داشت و جونگین کامال متوجهش شده بود‪.‬‬

‫‪1091‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬من‪ ...‬من نمیتونم‪ ...‬من باید با این چیکار کنم وقتی که فقط‬
‫با شنیدن این جمله ها اینجوری کند میزنه‪.‬‬

‫دست کیونگسو روی سینه ی چپش نشست و چشماش از‬


‫جمع شدن قطره های اشک‪ ،‬میسوخت‪.‬‬

‫‪+‬فراموش کن کیونگسو‪ ...‬جونگین رو برای چند سال‬


‫فراموش کن‪ .‬اونجوری راحت تره‪.‬‬

‫‪-‬چجوری فراموشت کنم؟!‬

‫صدای کیونگسو باال رفته بود اما نه خودش و نه جونگین‬


‫اهمیتی به نگاه های متعجب بقیه به خودشون‪ ،‬نمیدادن‪.‬‬

‫‪+‬یه جایگزین‪ ...‬سعی کن کس دیگه ای رو جای من بذاری‪.‬‬


‫یکی دیگه رو جز من دوست داشته باش‪ .‬باهاش سر قرار‬
‫برو‪ ...‬هر چیزی که از دوست داشتن من ازش بی بهره بودی‬
‫رو با اون امتحان کن و بدست بیار و بعد کیم جونگین رو‬
‫فراموش کن‪.‬‬

‫‪1092‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫حرفهای جونگین مثل یه آهن داغ روی قلب هر دوشون‬


‫کشیده شد و اشک هاشون رو باالخره روونه ی گونه هاشون‬
‫کرد‪.‬‬

‫‪-‬شاید برای تو که هیچوقت منو دوست نداشتی آسون باشه‬


‫اما چجوری میتونی انقد راحت برای من تصمیم بگیری و بگی‬
‫فراموشت کنم‪ .‬من از وقتی که نفس کشیدن رو شروع کردم‬
‫دوستت داشتم‪ .‬چجوری انقد خودخواهی که هم میخوای‬
‫حضورتو از کنارم بگیری و هم میگی بهت فکر نکنم؟!‬

‫کیونگسو با لبهایی که از شدت گریه میلرزیدن گفت و جونگین‬


‫خوشحال بود که پسر پشت سرش نمیتونه صورت خیس از‬
‫اشکش رو ببینه‪.‬‬

‫‪-‬نمیشه منو هم با خودت ببری؟! قول میدم‪ ...‬قول میدم‬


‫مزاحمت نشم جونگینی‪ ...‬فقط‪...‬‬

‫‪+‬نمیشه کیونگسو!‬

‫‪1093‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین به سختی جمله ی پر خواهشش رو قطع کرد و‬


‫اشکهای تازه ای روی صورت پسر کوچیک تر جاری شدن‪.‬‬

‫‪-‬پس من چیکار کنم؟!‬

‫معصومانه نالید و جونگین به سختی خودش رو کنترل کرد تا‬


‫سمتش برنگرده و شونه های کوچیکش رو بغل نکنه‪.‬‬

‫«به چیزایی که گفتم عمل نکن و منتظر بمون تا برگردم‪.‬‬


‫جونگین میره تا دلتنگتر و عاشقتر برگرده پنگوئن کوچولوی‬
‫من‪».‬‬

‫جونگین توی دلش جواب داد و قطره اشک دیگه ای روی‬


‫زمین چکید‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫‪1094‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_خدای من کیم جونگین‪ ...‬من همه ش دو هفته ازت دور بودم‬


‫و تو نتونستی خودتو کنترل کنی و به وحشتناک ترین شکل‬
‫ممکن بهش گفتی میخوای بری و اون باید فراموشت کنه؟!‬
‫چرا؟‬

‫سهون که هنوز هم توی شوک حرفهای پسر کنارش بود‪ ،‬با‬


‫صدایی که باال و پایین میشد گفت و جونگین سرش رو پایین‬
‫انداخت‪.‬‬

‫‪+‬اون آماده به نظر میرسید‪ .‬من نمیدونستم اینجوری میشه‪.‬‬

‫جونگین با شرمندگی جواب داد و سهون آهی کشید‪.‬‬

‫_االن حالش چطوره؟!‬

‫‪+‬چطور باید باشه؟! بیشتر وقتش رو توی کالب یا بیرون از‬


‫خونه میگذرونه و سعی میکنه با من برخوردی نداشته باشه‪.‬‬
‫حتی شبها هم دیگه به اتاقم نمیاد و روی مبلها میخوابه‪.‬‬

‫_آه خدایا‪ ...‬گند زدی پسر گند زدی‪.‬‬

‫‪1095‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین لبش رو از داخل گاز گرفت و سعی کرد اشک های‬


‫جمع شده توی چشماشو از سهون مخفی کنه‪.‬‬

‫‪+‬انگار داره به حرفام گوش میده‪ .‬گاهی یجوری از کنارم رد‬


‫میشه که حس میکنم یه روحم و اون منو نمیبینه‪.‬‬

‫با تموم شدن جمله ش قطره اشکش باالخره از چشمش‬


‫پایین افتاد و سهون رو متوجه حال بدش کرد‪.‬‬

‫_باهات چیکار کنم نینی؟!‬

‫سهون کالفه بهش نزدیکتر شد و شونه هاشو بغل کرد و‬


‫جونگین تونست مکان مورد نظرش رو برای خالی کردن‬
‫بغض و اشکاش پیدا کنه‪.‬‬

‫_چیکار کنم باهات خرس احمق و عاشق؟!‬

‫دست سهون روی کمرش باال و پایین میشد و جونگین بی‬


‫هیچ خجالتی هق هقش رو توی سینه ی دوست چند ساله‬
‫ش خالی میکرد‪.‬‬

‫‪1096‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬کاش‪ ...‬میتونستم‪ ...‬مثل تو بغلش کنم‪ ...‬اون کسی رو نداره‬


‫که‪ ...‬اینجوری تو بغلش گریه کنه‪.‬‬

‫جونگین بریده بریده و بین هق هقش گفت و سهون دست‬


‫دیگه شو بین موهاش فرو برد‪ .‬پسر توی بغلش زیادی‬
‫مهربون و عاشق و زیادی احمق بود و اون نمیدونست باید‬
‫چکاری انجام بده تا دیگه اینجوری اشک نریزه‪.‬‬

‫_میخوای باهاش حرف بزنم؟!‬

‫جونگین سرش رو تکون داد و فین فین کرد‪.‬‬

‫‪+‬نه‪ .‬فکر نمیکنم این آرومش کنه‪.‬‬

‫_پس خودت برو و باهاش حرف بزن‪ .‬اون االن توی یه حالت‬
‫خنثی قرار داره‪ .‬تو باید مطمئنش کنی‪ .‬یا کامال امیدوارش کن‬
‫که بعد از برگشتنت با همدیگه میمونین یا کامال امیدش رو‬
‫بکش‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬
‫‪1097‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬
‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین باز هم اونجا بود‪ .‬جلوی ورودی کالب و نمیدونست‬


‫چجوری قدم بعدیشو به داخل برداره‪ .‬مطمئن نبود که قراره‬
‫چه حرفهایی به کیونگسو بزنه‪ .‬اما میدونست که نباید پا پس‬
‫بکشه‪.‬‬

‫پس ورودی رو رد کرد و به طرف ایستگاه دوچرخه ها رفت‪.‬‬


‫شاید میتونست بعد از یه دور دوچرخه سواری یا دادن یه‬
‫مسابقه با کیونگسو‪ ،‬یخ بینشون رو آب کنه و بعدش‪...‬‬
‫خودش هم نمیدونست بعدش چی میشه اما دلتنگیشو‬
‫بیشتر از این نمیتونست تحمل کنه‪.‬‬

‫با دادن کارت دانش آموزیش به مسئول ایستگاه‪ ،‬همونطور‬


‫که لبخند رضایت بخشی روی لبهاش بود به سمت دوچرخه‬
‫ای که قرار بود سوارش بشه رفت اما برای مطمئن شدن از‬
‫چیزی که میدید نگاهش رو یبار دیگه و اینبار طوالنی تر به‬
‫صحنه ی مقابلش داد‪.‬‬

‫‪1098‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو باز هم با همون مرد غریبه ای که جونگین‬


‫نمیشناخت همراه بود و مرد همزمان با حرکت آروم دوچرخه‬
‫ی پسر‪ ،‬قدم برمیداشت‪.‬‬

‫جونگین زودتر از اینکه دیده بشه پشت دیوار کنارش پنهان‬


‫شد و با نزدیکتر شدن دو نفر دیگه‪ ،‬تونست واضح تر حرف‬
‫هاشونو بشنوه‪.‬‬

‫_آرنجت زخم شده؟!‬

‫مرد پرسید و جونگین تونست ببینه که اون غریبه چطور‬


‫پوست سفید و نرمش رو لمس و نوازش میکنه‪.‬‬

‫‪-‬آره‪ .‬چند روز پیش زمین خوردم‪.‬‬

‫کیونگسو جواب داد و جونگین به زخم بزرگ دستش نگاه کرد‪.‬‬


‫اون نه فقط جونگین رو که انگار حرفهای گذشته ش رو هم‬
‫داشت فراموش میکرد‪.‬‬

‫«تو حق نداری زخمی بشی‪».‬‬

‫‪1099‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫صدای خودش رو شنید و به پسر و مردی که دور شده بودن‬


‫نگاه کرد‪ .‬برای جبران کردن زیادی دیر شده بود و جونگین هیچ‬
‫شانسی نداشت‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫_کیونگسو‪.‬‬

‫مرد به آرومی صداش زد و کیونگسو نگاهش رو بهش داد‪.‬‬

‫_چیزی شده؟! این چند وقت اخیر به نظر میاد ناراحتی‪.‬‬

‫کیونگسو دوباره به مسیرش خیره شد و مرد تا زمانی که به‬


‫حرف اومد منتظرش موند‪.‬‬

‫‪-‬بخاطر جونگینیه‪.‬‬

‫_جونگین؟ اتفاقی براش افتاده؟!‬

‫مرد متعجب پرسید و کیونگسو سر تکون داد‪.‬‬

‫‪1100‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬نه‪ .‬اون میخواد از کره بره‪.‬‬

‫_بره؟ کجا؟!‬

‫‪ -‬خودش بهم نگفت اما از خانم کیم که پرسیدم گفت میخواد‬


‫جونگین رو بفرسته آمریکا‪ .‬اونجا میتونه یه پزشک موفق‬
‫بشه‪.‬‬

‫کیونگسو با ناراحتی توی صداش جواب داد و مرد نگاهش رو‬


‫با اخم از پسرک گرفت‪ .‬اون خانواده ی کوچک هنوز هم مثل‬
‫گذشته‪ ،‬بدون هیچ عذاب وجدانی تنها به فکر پیشرفت‬
‫خودشون بودن‪.‬‬

‫_تو بخاطر پیشرفت جونگین ناراحتی؟!‬

‫‪-‬نه‪ .‬من فقط نمیخوام ازش دور بشم‪.‬‬

‫کیونگسو سریع جواب داد و مرد نیشخندی پنهانی زد‪ .‬پسر‬


‫بچه ی کنارش زیادی به جونگین وابسته بود‪.‬‬

‫_دوستش داری نه؟!‬

‫‪1101‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫بی مقدمه پرسید و کیونگسو دوچرخه شو متوقف کرد‪.‬‬

‫‪-‬من‪ ...‬من‪ ...‬شما میدونین؟!‬

‫با لکنت پرسید و منتظر و اکنش بدی از مرد کنارش موند‪.‬‬

‫_پس تاییدش میکنی‪.‬‬

‫مرد با ابروی باال انداخته جواب داد و کیونگسو لبش رو گاز‬


‫گرفت‪.‬‬

‫_اون چی؟! دوستت داره؟!‬

‫اگر جواب کیونگسو چیزی بود که میخواست میتونست‬


‫خیلی زودتر به هدفش برسه‪.‬‬

‫‪-‬نه‪.‬‬

‫کیونگسو کوتاه جواب داد و مرد اخمی کرد‪.‬‬

‫_چطور انقدر مطمئنی؟!‬

‫‪-‬خودش بهم گفت که به دخترا عالقه داره‪.‬‬

‫‪1102‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو نمیدونست چرا داره این حرفها رو به مرد کنارش‬


‫میزنه‪ .‬شاید چون مدتی میشد که با کسی درد دل نکرده بود‬
‫و کسی رو هم نداشت که از حسش به جونگین بهش بگه‪.‬‬

‫مرد اما با اخم به دورتر خیره بود‪.‬‬

‫«یعنی وقتش رسیده؟!»‬

‫با خودش پرسید و بعد با لبخند به کیونگسو نگاه کرد‪.‬‬

‫_به من اعتماد داری؟!‬

‫کیونگسو با تردید کمی مکث کرد و بعد سر تکون داد‪.‬‬

‫‪-‬آره‪.‬‬

‫_من بهت کمک میکنم به خواسته ت برسی کیونگسو‪.‬‬

‫با لبخند قبل گفت و نیشخندی توی دلش زد‪.‬‬

‫«و تو با اعتماد اشتباهت به یه غریبه‪ ،‬به من کمک کن‪».‬‬

‫توی دلش ادامه داد و قدم هاشو از سر گرفت‪.‬‬

‫‪1103‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 37‬‬

‫جونگین تا چند روز بعد از اون هم ذهنش درگیر و آشفته بود‪.‬‬


‫اینکه نمیدونست چی بین کیونگسو و اون مرد غریبه میگذره‬
‫مثل چی اذیتش میکرد و اگه کیونگسو کمی دیرتر سراغش‬
‫میومد تا براش توضیح بده‪ ،‬معلوم نبود که چه بالیی سرش‬
‫میومد‪ .‬شاید مثل بچه های زرزرو و بازنده یه گوشه کز میکرد‬
‫و اونقدر بخاطر از دست دادن چیزی که باید مال اون میشده‬
‫و نشده گریه میکرد که صورتش از اشک و آب بینی خیس‬
‫میشد!‬

‫اما خوشبختانه این اتفاق خجالت آور اتفاق نیفتاد و کیونگسو‬


‫به موقع وارد اتاقشون شد و صداش زد‪.‬‬

‫جونگین که بعد از تموم شدن امتحان هاش دلیل خاصی‬


‫نداشت که اونقدر توی اتاقش بمونه‪ ،‬خودش رو مشغول‬
‫خوندن یه کتاب نشون داد و بعد از تا زدن گوشه ی برگه ای‬

‫‪1104‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫که اصال نمیدونست چی توش نوشته شده‪ ،‬سرش رو باال آورد‬


‫و به چشم های گردی که خیلی دلتنگشون بود نگاه کرد‪.‬‬

‫‪-‬باید باهات حرف بزنم‪.‬‬

‫کیونگسو به آرومی گفت و روی تخت و روبروی پسر بزرگتر‬


‫نشست‪.‬‬

‫‪ -‬راستش من خیلی فکر کردم که یه راهی پیدا کنم تا جلوی‬


‫رفتنت رو بگیرم ولی هیچی به ذهنم نرسید‪.‬‬

‫همونطور که داشت با کناره های ناخنش ور میرفت گفت و‬


‫کمی مکث کرد‪.‬‬

‫‪-‬اما آقای جو گفت بهم کمک میکنه‪.‬‬

‫جونگین که تا بحال همچین اسمی رو نشنیده بود باالخره به‬


‫حرف اومد‪.‬‬

‫‪+‬آقای جو؟!‬

‫‪-‬آره‪ .‬همون غریبه ای که اون روز بارونی دیدمش‪.‬‬

‫‪1105‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو که انگار با سوال جونگین سر ذوق اومده بود‬


‫توضیح داد‪.‬‬

‫‪+‬فکر نمیکردم با همدیگه در ارتباط باشین‪.‬‬

‫جونگین با سردی گفت و کیونگسو لبخند کوتاهی زد‪.‬‬

‫‪-‬خب‪ ...‬به مرور بیشتر بهم نزدیک شدیم‪.‬‬

‫جونگین که بیشتر از اون نمیتونست تحمل کنه‪ ،‬با لحنی که‬


‫برای کیونگسو غریبه بود غرید‪.‬‬

‫‪+‬و االن اون برای تو چیه؟!‬

‫میشد فهمید که جونگین به شدت حسودیش شده و‬


‫کیونگسو باید توی جوابی که میخواست بهش بده خیلی‬
‫احتیاط میکرد‪.‬‬

‫‪-‬ما یجورایی با هم دوستیم‪.‬‬

‫‪1106‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫شعله های حسادت از چشمهای جونگین بیرون زدن و اون‬


‫در حالیکه سعی داشت خودش رو کنترل کنه تا کار خطرناکی‬
‫ازش سر نزنه‪ ،‬هر دو دستش رو مشت کرد‪.‬‬

‫‪+‬فکر نمیکنی برای دوست شدن با یه مرد سی و چند ساله‬


‫یا شاید هم چهل ساله‪ ،‬زیادی بچه ای؟!‬

‫خشم جونگین بر خالف میلش اینجوری خودش رو نشون داد‬


‫و لبخند رو از لبهای کیونگسو دزدید‪.‬‬

‫‪-‬من بچه م؟!‬

‫کیونگسو با گیجی و شاید ناراحتی پرسید و جونگین نگاه پر‬


‫اخمش رو ازش گرفت‪.‬‬

‫‪-‬اون بهم گفت قبال یه پسر داشته که بخاطر بیماری از‬


‫دستش داده‪ .‬من اونو یاد پسرش میندازم برای همین همیشه‬
‫از دور بهم خیره میشد و بعد بهم نزدیک شد‪ .‬من نمیتونستم‬
‫ناراحتیشو ببینم و اگه دیدن من باعث میشد غمش رو‬

‫‪1107‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫فراموش کنه‪ ،‬این تنها کاری بود که میتونستم براش انجام‬


‫بدم‪ .‬آقای جو منو مثل پسر خودش میدونه‪.‬‬

‫کیونگسو صادقانه همه چیز رو برای جونگین توضیح داد و‬


‫جونگین رو با عذاب وجدان بزرگی نسبت به اون مرد غریبه و‬
‫عروسک تبدیل شده ش همراه کرد‪.‬‬

‫حاال که دلیل نزدیکی اون مرد رو به کیونگسو میدونست‬


‫خیالش راحت شده بود‪ .‬خودش هم نمیدونست چی باعث‬
‫شده فکر کنه کیونگسو با کسی که همسن پدرشه بخواد توی‬
‫یه رابطه ی عاطفی باشه اما تصور اون رابطه توی اون چند‬
‫هفته سوهان روحش شده بود‪.‬‬

‫اینکه فقط شاهد این ماجرا باشه و نتونه برای پس گرفتن‬


‫حقش قدمی جلو بذاره صرفا چون خودخواه نبود و بقول‬
‫سهون نمیخواست کیونگسو رو توی یه امید دور و دراز تنها‬
‫بذاره و به چند سال بعدی که هیچ خبری ازش نداشت‬
‫دلخوشش کنه‪.‬‬

‫‪1108‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اون یبار دیگه با خودش دالیلی که باعث میشدن اینجوری‬


‫سکوت کنه و عقب بایسته رو مرور کرد‪.‬‬

‫کسی چه میدونست شاید توی اون چند سال اتفاق بدی‬


‫برای جونگین رخ میداد و یا اصال نمیتونست به کشورش‬
‫برگرده‪ .‬همه ی اینا یه احتمال بودن اما جونگین نمیخواست‬
‫ریسک کنه‪ .‬اگه جونگین راز دلش رو برای اون پسر بچه فاش‬
‫میکرد‪ ،‬باید بهش قول میداد که هر جور شده برمیگرده‪ ،‬دیر یا‬
‫زود برمیگرده و اون وقت دیگه هیچ مانعی بینشون وجود‬
‫نداره اما عمل کردن به قولی به این بزرگی واقعا سخت بود‪.‬‬
‫نه که جونگین نمیخواست برای پنگوئن پر دردسرش تالش‬
‫کنه اما اون که یه ابر قدرت نبود که جلوی همه مشکالت بزرگ‬
‫و کوچیک مسیر طوالنیشون بایسته‪.‬‬

‫جونگین هر چقدر هم که تالش و استقامت میکرد‪ ،‬یه چیزایی‬


‫ممکن بود جلوی راهش سبز بشن که زورشون بیشتر از اون‬
‫باشه و به زمین بزننش‪.‬‬

‫‪1109‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اونوقت نه تنها خودش زمین میخورد بلکه کیونگسو رو هم‬


‫همه جوره میشکست‪.‬‬

‫بهترین راه این بود که صبر کنه و اجازه بده زمان همه چیز رو‬
‫پیش ببره‪ .‬اگه کیونگسو و جونگین توی تقدیر هم قرار داشتن‪،‬‬
‫ته اون مسیری که اینجا نقطه ی جداییشون بود‪ ،‬دوباره‬
‫بهمدیگه میرسیدن!‬

‫با همه ی اینها جونگین کمی آرامش خاطر پیدا کرده بود‪ .‬اون‬
‫مرد نه تنها دیگه برای جونگین یه رقیب محسوب نمیشد بلکه‬
‫کیونگسو میتونست در کنارش طعم داشتن پدر رو بچشه‪.‬‬

‫جونگین به خوبی میدونست نداشتن پدر یعنی چی و این رو‬


‫حق کیونگسو میدونست که داشتنش رو تجربه کنه‪ .‬پس‬
‫اشکالی نداشت اگه اجازه میداد اونا در کنار هم‪ ،‬از چیزایی‬
‫که ازش محروم شده بودن‪ ،‬برخوردار بشن‪.‬‬

‫و شاید این بزرگترین اشتباهی بود که توی عمرش مرتکب‬


‫میشد‪.‬‬

‫‪1110‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫بعد از اون روز اوضاع کمی بهتر از قبل شده بود و جونگین‬
‫تصمیم گرفته بود‪ ،‬بی توجهی ها و سردی های اخیرش رو‬
‫نسبت به کیونگسو یجورایی جبران کنه‪ .‬اون با خودش فکر‬
‫میکرد اگه قراره کیونگسو رو برای چند سال تنها بذاره بدون‬
‫اینکه حس واقعیشو بهش بگه‪ ،‬حداقل جوری باهاش رفتار‬
‫کنه که اون احساس بی ارزش بودن نکنه‪.‬‬

‫کیونگسو باز هم مثل قبل شبها توی اتاق مشترکش با‬


‫جونگین و روی تخت میخوابید‪ .‬جونگین تا زمانی که کامال‬
‫مطمئن بشه کیونگسو خوابش عمیق شده‪ ،‬بیدار میموند و‬
‫نگاش میکرد و بعد جوری که پسر کنارش از خواب نپره‪،‬‬
‫مشغول نوازش موهاش میشد‪.‬‬

‫‪1111‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اون بعد از لمس موهای کیونگسو میتونست لبخند کوچکی‬


‫که روی لبهای درشت و قلبی شکلش‪ ،‬شکل میگیره رو ببینه‬
‫و گاهی شک میکرد که کیونگسو خودش رو به خواب میزنه‬
‫تا اینجوری از جونگین توجه دریافت کنه‪.‬‬

‫اما نفس های عمیق و پلک هایی که اونجوری سنگین روی‬


‫هم افتاده بودن‪ ،‬نمیتونستن نشونه ی یه آدم بیدار باشن‪.‬‬
‫عالوه بر این کیونگسوی جونگین هیچ وقت اهل تقلب کردن‬
‫نبود که اینجوری یواشکی ازش محبت دریافت کنه‪.‬‬

‫جونگین با خودش فکر میکرد که چطور میشه که کیونگسو‬


‫همزمان با لمس شدن موهاش توی خواب لبخند بزنه‪ .‬شاید‬
‫اون همون لحظه یه خواب شیرین میدید و این باعث‬
‫لبخندش میشد اما مگه چند بار میشه که به صورت اتفاقی‬
‫و همزمان با لمس های جونگین اون لبخند شکل بگیره؟!‬

‫جونگین دوباره فکر میکرد که شاید این به طور اتوماتیک‬


‫صورت میگیره‪ .‬کیونگسو همیشه توی بیداری با حس نوازش‬

‫‪1112‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫موهاش لبخند میزد و غرق آرامش میشد پس عجیب نبود‬


‫اگه توی خواب هم این اتفاق میفتاد‪.‬‬

‫اون پسر بطور ناخودآگاه نسبت به توجه های این چنینی‬


‫جونگین و اکنش نشون میداد و جونگین نمیدونست چطوری‬
‫این تاثیر رو روی پنگوئن کوچولوش میذاره‪.‬‬

‫در واقع پسر برنزه به خودش مغرور میشد‪ .‬شاید کیونگسو تو‬
‫بیداری نسبت به لمس های بقیه و اکنش مشابهی نشون‬
‫میداد اما توی خواب‪ ،‬این تنها مختص به جونگین بود و این‬
‫چیزی بود که اونو هیجان زده و راضی میکرد‪.‬‬

‫در آخر جونگین اونقدر با موهای نرم کیونگسو بازی میکرد و‬


‫به صورت آرومش توی خواب خیره میموند تا زمانی که‬
‫چشمهای خودش هم بسته بشه‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫‪1113‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_این روزها در چه حالین؟!‬

‫خانم کیم با تنها موندنش با جونگین ازش پرسید و جونگین‬


‫لبخند زد‪.‬‬

‫‪+‬خب بهتر از چند هفته ی اخیر‪ .‬کیونگسو کم کم داره با رفتن‬


‫من کنار میاد‪.‬‬

‫_خوبه‪ .‬من واقعا نگرانش بودم‪ .‬یعنی نگران هر دوتون اما‬


‫برای اون سخت تره‪.‬‬

‫‪+‬آره‪ .‬منم نگران بودم اما االن به نظر همه چیز خوبه‪.‬‬

‫منظور جونگین از نگرانی چیز دیگه ای بود اما خب االن که‬


‫همه ی سوتفاهم هاش درباره ی رابطه ی کیونگسو و اون‬
‫مرد برطرف شده بود‪ ،‬نیازی نبود که با مطرح کردنش به‬
‫نگرانی های مادرش اضافه کنه‪.‬‬

‫_خوبه‪ .‬راستش میخواستم یه چیزی بگم و نیاز بود که‬


‫کیونگسو نباشه‪.‬‬

‫‪1114‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با تعجب و گیجی به مادرش خیره موند و خانم کیم‬


‫دستاشو توی هم قفل کرد‪.‬‬

‫_این چند مدت هم تو و هم کیونگسو درگیر درس و مدرسه‬


‫بودین البته درسهای تو سنگین تر و سخت تر بودن اما‬
‫کیونگسو هم این چند هفته فشار زیادی روش بوده‪ .‬من‬
‫میتونستم ببینم که چطوری بهت نگاه میکنه و کامال مشخص‬
‫بود که از رفتن تو ناراضی و ناراحته‪.‬‬

‫خانم کیم با این مقدمه شروع کرد و جونگین که هنوز هم‬


‫نفهمیده بود منظور مادرش چیه با سر حرفهاشو تایید کرد‪.‬‬

‫_من تصمیم گرفتم که چند روزی رو برای ریلکس کردن و دور‬


‫شدن ازین استرس ها‪ ،‬به مسافرت بریم‪.‬‬

‫جونگین که بیشتر از قبل متعجب و البته هیجان زده شده‬


‫بود از جاش پرید‪.‬‬

‫‪+‬واقعا؟! کجا؟!‬

‫‪1115‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫با صدایی که از شوق یهو بلند شده بود پرسید و خانم کیم به‬
‫نشستن دعوتش کرد‪.‬‬

‫_اینو تو تصمیم میگیری دیگه‪ .‬هر جا که دوست داری بریم‪.‬‬


‫میخوام اولین تابستونی که کیونگسو پیشمونه خاطره های‬
‫خوبی ازش داشته باشیم‪ .‬معلوم نیست بعدش تا چند سال‬
‫نتونیم با هم بریم مسافرت‪.‬‬

‫خانم کیم جمله ی آخرش رو با لبخند گفت و جونگین هم کوتاه‬


‫خندید‪.‬‬

‫‪+‬هنوز نرفته دلم برات تنگ شده مامان‪ .‬کاش میشد تو هم‬
‫همراهم بیای‪.‬‬

‫خانم کیم با همون لبخند قبل دستشو روی صورت پسرش‬


‫کشید و آروم نوازش کرد‪.‬‬

‫_اونجوری که دیگه یه پزشک موفق نمیشی!‬

‫‪+‬چجوری؟!‬

‫‪1116‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با تعجب پرسید و خانم کیم آروم لپش رو کشید‪.‬‬

‫_کسی میتونه موفق باشه که همه جوره رو پای خودش‬


‫وایسه و مستقل برای هدفش تالش کنه‪ .‬نمیگم من کمکت‬
‫نمیکنم ولی با اومدنم همراهت مطمئنا کمکی که بهت‬
‫نمیکنم برعکس باعث پس رفتت هم میشم‪.‬‬

‫جونگین که باز هم نفهمیده بود چیشده فقط پلک زد و خانم‬


‫کیم از گیجی پسرش بلند خندید‪.‬‬

‫_تو باید عالوه بر درس خوندنت‪ ،‬آشپزی و خونه داری هم‬


‫بکنی‪ .‬دیگه کسی نباید لباسهاتو بشوره و برات اتوشون کنه‪.‬‬
‫اینا دیگه به عهده ی خودتن‪ .‬باید یجوری بین درس خوندن و‬
‫کارهای شخصیت تعادل برقرار کنی و همه شونو خودت‬
‫انجام بدی‪ .‬اگه سختی های مسیرت رو خودت تنهایی تحمل‬
‫کنی‪ ،‬مطمئنا موفق تر میشی‪.‬‬

‫جونگین فقط تونست یه نفس عمیق بکشه و خانم کیم آروم‬


‫پیشونیشو بوسید‪.‬‬

‫‪1117‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_فعال خودتو درگیر آینده نکن‪ .‬فقط فکر کن ببین کجا دوست‬
‫داری بریم و بهم بگو‪ .‬اما یادت باشه کیونگسو ازین موضوع‬
‫باخبر نشه‪ .‬میخوام سورپرایزش کنم‪.‬‬

‫‪+‬باشه‪.‬‬

‫جونگین کوتاه جواب داد و از همون لحظه‪ ،‬با خودش و اکنشی‬


‫که قرار بود کیونگسو به این خبر بده رو تصور کرد‪ .‬اون و اکنش‬
‫هر چیزی که بود قرار بود دل جونگین رو بدجور بلرزونه!‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫عجیب بود که توی چند روز اخیر کیونگسو دیگه این سانگ‬
‫رو اطراف خودش نمی دید و نگران شده بود که شاید اتفاقی‬
‫براش رخ داده‪.‬‬

‫کیونگسو توی همون مدت‪ ،‬نسبت به اون مرد غریبه حسی‬


‫دوستانه پیدا کرده بود و میشد گفت به بودن همیشگیش‬

‫‪1118‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫توی کالب و کنار خودش عادت کرده بود و این غیبت های‬
‫مکرر براش غیر قابل درک بودن‪.‬‬

‫این سانگ حتی بهش از قبل خبر نداده بود که شاید چند‬
‫روزی نتونه به دیدنش بیاد و کیونگسو ازین بی خبری اصال‬
‫راضی نبود‪.‬‬

‫_هی کیونگسو!‬

‫اما این بی خبری خیلی طول نکشید و کیونگسو با شنیدن‬


‫صدای مورد نظرش‪ ،‬به پشت چرخید تا صاحبش رو ببینه‪.‬‬

‫‪-‬سالم‪.‬‬

‫با نزدیک شدن این سانگ بهش کوتاه سالم کرد و مرد بهش‬
‫لبخند زد‪.‬‬

‫_متاسفم که این چند روز نبودم‪ .‬راستش یه مشکلی پیش‬


‫اومده بود و باید حلش میکردم‪.‬‬

‫‪1119‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫قبل از اینکه کیونگسو چیزی بپرسه خودش توضیح داد و‬


‫پسر کنارش سر تکون داد‪.‬‬

‫_این چند روز چطور گذشت؟! خوب بود؟!‬

‫‪-‬آره‪ .‬فقط نگران بودم‪.‬‬

‫_نگران؟!‬

‫‪-‬آره‪ .‬فکر میکردم اتفاقی برات افتاده‪.‬‬

‫کیونگسو صادقانه جواب داد و مرد با صدای بلند خندید‪.‬‬

‫_خدای من! خوشحال کننده س که برات مهم بودم‪.‬‬

‫‪-‬شاید چون ما با هم دوستیم‪.‬‬

‫کیونگسو بالفاصله جواب داد و لبخند مرد کم کم به‬


‫نیشخندی گوشه ی لبش تبدیل شد‪.‬‬

‫_درسته‪ .‬خب بگو ببینم دیگه چه خبر؟! جونگین و مادرش‬


‫حالشون خوبه؟‬

‫‪1120‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫با احتیاط جمله ی آخر رو پرسید و کیونگسو که انگار تمام‬


‫مدت منتظر بود تا راجب جونگین با کسی حرف بزنه‪ ،‬فشار‬
‫دستاشو از شدت هیجان و اشتیاق روی دسته های دوچرخه‬
‫بیشتر کرد‪.‬‬

‫‪-‬اونا خوبن‪ .‬راستش جونگین چند روزیه که دوباره مثل قبل‬


‫شده‪ .‬بیشتر باهام وقت میگذرونه و البته خودم هم آرومتر‬
‫شدم‪ .‬انگار کم کم دارم با رفتنش کنار میام‪.‬‬

‫جمله های کیونگسو به آرومی و شمرده شمرده گفته شدن‬


‫اما مرد انگار که نشنیده باشه اخم کرد‪.‬‬

‫_چی؟!‬

‫و بعد که نگاه متعجب کیونگسو رو انگار که داشت میگفت‬


‫یعنی متوجه منظورم نشدی؟ رو دید‪ ،‬لبخند دروغینی زد‪.‬‬

‫_یعنی منظورم اینه که میخوای همینجوری دست روی‬


‫دست بذاری و اجازه بدی بره؟!‬

‫‪-‬میتونم کاری بکنم که نره؟!‬

‫‪1121‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو با ناراحتی مشهود توی صداش پرسید و مرد‬


‫چشم هاشو کمی تنگ کرد‪.‬‬

‫«کافیه از من بخوای‪».‬‬

‫_خب البته‪ ...‬شاید جواب صد در صد رو نده اما تو تالشتو‬


‫کردی‪.‬‬

‫‪ -‬چجوری؟! برم بهش بگم منو هم با خودش ببره؟! این شدنی‬


‫نیست و منم کاری ازم بر نمیاد‪.‬‬

‫_ناراحت نباش‪ .‬من سعی میکنم یه راهی پیدا کنم‪ .‬حتی اگه‬
‫جواب نده!‬

‫«و مطمئنم که جواب میده‪».‬‬

‫‪-‬ممنون‪.‬‬

‫کیونگسو به آرومی تشکر کرد و همین که خواست چیز دیگه‬


‫ای رو برای گفتن انتخاب کنه‪ ،‬مربی دوچرخه سواریش‬
‫صداش زد‪.‬‬

‫‪1122‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_کیونگسو زودباش بیا‪ .‬میخوایم مسابقه بدیم‪.‬‬

‫کیونگسو باشه ای گفت و نگاهش رو به مرد کنارش داد‪.‬‬

‫‪-‬باید برم‪ .‬بعدا میبینمت‪.‬‬

‫مرد هم سر تکون داد و دور شدن پسر دوچرخه سوار رو نگاه‬


‫کرد‪.‬‬

‫چند روز گذشته‪ ،‬تنها به اینکه چطوری میتونست به هدفش‬


‫برسه فکر کرده بود و هیچ راهی آسون تر از پسر ساده ای که‬
‫خودش رو دوستش میدونست نمی دید‪.‬‬

‫باالخره سالها صبر و تحملش برای گرفتن انتقام از اون‬


‫خانواده داشت به سر میرسید و اون فقط منتظر روزی بود‬
‫که زهرش رو به اونا بریزه‪ .‬روزی که زیاد هم دور نبود‪.‬‬

‫شاید توی نگاه اول این خیلی ظالمانه به نظر میرسید که‬
‫بخواد از یه پسر ساده که بهش اعتماد کرده برای رسیدن به‬
‫خواسته ش استفاده کنه‪ ،‬اما هر چیزی تاوانی داشت‪.‬‬
‫کیونگسو هم تاوان اعتماد سرسری و عجوالنه ش رو میداد‪.‬‬

‫‪1123‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫هر چند که اون راجب گذشته ش و پسری که دیگه نداشتش‬


‫دروغ نگفته بود اما کیونگسو کامال بی خبر بود ازینکه نزدیک‬
‫شدن اون مرد بهش فقط از روی حس دلتنگی نسبت به‬
‫پسرش نبوده و هدف بزرگتر و شاید کثیف تری پشتش داره‪.‬‬

‫اون مرد میخواست انتقام از دست دادن پسرش و نابود شدن‬


‫سالها تالش و زحمتش رو از خانواده ای که باعثش بودن‬
‫بگیره و کیونگسو ندونسته وارد این بازی شده بود‪.‬‬

‫کیونگسو ندونسته راز دلش رو برای این سانگ گفته بود و‬


‫اون مرد‪ ،‬زیرکانه میتونست از اون پسر یه طعمه بسازه‪.‬‬
‫درست بود که نمیدونست جونگین هم به کیونگسو عالقه‬
‫داره اما همین که از عالقه ی کیونگسو باخبر بود کافی بود‪.‬‬
‫کیونگسو قرار بود خنجری بشه که از روبرو به قلب جونگین و‬
‫مادرش فرو میره‪.‬‬

‫‪1124‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫درست مثل خنجری که اون خانواده به قلب این سانگ زده‬


‫بودن و هنوز هم دسته ی خونیش توی سینه ی مرد قرار‬
‫داشت‪.‬‬

‫این سانگ از چند سال قبل اون خانواده رو زیر نظر داشت‪.‬‬
‫درست از لحظه ای که دو عضو خانواده‪ ،‬توی تصادف کشته‬
‫شده بودن‪ ،‬اون شاهد همه چیز بود‪ .‬نمیدونست چجوری‬
‫سروکله ی کیونگسو به اون خونه پیدا شده اما کمی بعد راه‬
‫حل مشکلش رو با اون پیدا کرده بود‪.‬‬

‫کیونگسو هیچ تقصیری نداشت اما اگر اون مرد میتونست‬


‫باهاش‪ ،‬دو عضو دیگه ی اون خانواده رو هم بشکنه‪ ،‬ازش‬
‫دریغ نمیکرد‪.‬‬

‫بعد از پسرش‪ ،‬دیگه هیچ چیزی اهمیت نداشت‪ .‬اگر تمام‬


‫آرزوها و احساسات پسرش زیر خروارها خاک خوابیده بودن‪،‬‬
‫فدا شدن احساسات یه نفر دیگه اصال مهم نبود‪.‬‬

‫‪1125‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 38‬‬

‫‪+‬مامان من فکرهامو کردم‪ .‬خب اگه قرار باشه برای چند روز‬
‫ریلکس کنیم باید یه جایی بریم که از سروصدای شهر و‬
‫ماشین ها و کال تکنولوژی دور باشیم‪ .‬به نظرم خونه ی مامان‬
‫بزرگ جای خوبی باشه‪.‬‬

‫جونگین همونطور که سعی میکرد صداشو پایین بیاره تا‬


‫کیونگسو که داخل اتاق بود نشنوه‪ ،‬با ذوق گفت و مادرش‬
‫ابرویی باال انداخت‪.‬‬

‫_روستا؟!‬

‫‪+‬آره‪ .‬خیلی وقته که مامان بزرگ رو ندیدم و دلم براش تنگ‬


‫شده‪.‬‬

‫خانم کیم کمی فکر کرد و سرشو خاروند‪.‬‬

‫_به نظرت کیونگسو خوشش میاد ازش؟‬

‫‪1126‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬مطمئن نیستم‪...‬‬

‫جونگین با تردید گفت و ادامه داد‪.‬‬

‫‪+‬ولی فکر میکنم دوستش داشته باشه‪ .‬چیزای زیادی توی‬


‫روستا هست که مطمئنم با تفریح توی شهر نمیتونه تجربه‬
‫شون کنه‪.‬‬

‫_هوم‪ .‬خب باشه‪ .‬پس من وسایلی که نیازه رو جمع میکنم‪.‬‬


‫باید یه چیزی هم برای مامان بزرگ بخریم‪.‬‬

‫‪+‬کی میریم؟!‬

‫_بعد از مسابقه ی کیونگسو‪.‬‬

‫‪+‬پس من امشب بهش میگم‪.‬‬

‫جونگین با هیجان بیشتری گفت و خانم کیم لبخند زد‪.‬‬

‫_فکر کنم این خبر بهش انرژی بیشتری برای مسابقه ش بده‪.‬‬

‫جونگین سر تکون داد و زودتر به اتاقش رفت تا و اکنش پسر‬


‫محبوبش رو ببینه‪.‬‬

‫‪1127‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو که با یکی از کتابهای درسی جونگین مشغول بود‪،‬‬


‫تا وقتی که جونگین کنارش ایستاد متوجه ورودش به اتاق‬
‫نشد‪.‬‬

‫‪+‬داری کتاب منو میخونی؟!‬

‫جونگین با لبخند واضحی پرسید و کیونگسو نگاهش کرد‪.‬‬

‫‪-‬میخواستم ببینم چیزایی که تو میخونی با چیزایی که من یاد‬


‫میگیرم چقدر فرق دارن‪.‬‬

‫‪+‬اونوقت برای چی؟!‬

‫جونگین همونطور که کنارش مینشست با ابروی باال رفته‬


‫پرسید و کیونگسو به کتاب اشاره کرد‪.‬‬

‫‪ -‬اگه من میتونستم اینا رو بخونم و یاد بگیرم زودتر به سطح‬


‫تو میرسیدم و با هم میرفتیم دانشگاه!‬

‫کیونگسو چیزی که توی ذهنش بود رو به زبون آورد و جونگین‬


‫متوجه لحن غمگینش شد‪.‬‬

‫‪1128‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬الزم نیس به این چیزا فکر کنی‪ .‬تو هم زود همه ی اینا رو یاد‬
‫میگیری و میری دانشگاه‪ .‬فقط باید تالش کنی و صبور باشی‪.‬‬

‫جونگین با لبخند مهربونی جواب داد و آروم گونه ی کیونگسو‬


‫رو نوازش کرد‪ .‬خیلی وقت بود که لمس کردن اون پسر رو‬
‫توی بیداری از خودش و کیونگسو دریغ کرده بود و کیونگسو‬
‫با گرفتن چنین توجهی از جونگین در کنار لذت بردنش‪،‬‬
‫متعجب شده بود‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی!‬

‫در آخر کیونگسو به آرومی اسمشو زمزمه کرد و جونگین به‬


‫سختی خودش رو کنترل کرد تا صاحب اون صدا رو نبوسه‪.‬‬

‫‪+‬میخوام یه خبر خوب بهت بدم‪.‬‬

‫کیونگسو با جمله ی جونگین بیشتر از قبل تعجب کرد و‬


‫منتظر بهش خیره موند‪.‬‬

‫‪+‬دو روز دیگه مسابقه داری‪.‬‬

‫‪1129‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬میدونم‪ .‬این کجاش خبر خوبیه؟! من خیلی استرس دارم‬


‫جونگینی اگه نتونم‪...‬‬

‫‪+‬هیششش‪...‬‬

‫جونگین همونطور که انگشت اشاره شو روی قلب صورت‬


‫کیونگسو میذاشت گفت‪.‬‬

‫‪+‬نترس‪ .‬تو موفق میشی کیونگسو‪ .‬حتی اگه اول یا دوم هم‬
‫نشی نباید ناراحت شی‪ .‬من و مامانم همه جوره بهت افتخار‬
‫میکنیم‪.‬‬

‫‪-‬اما‪...‬‬

‫‪+‬اما نداره‪ .‬بذار خبر خوبمو بدم‪ .‬مطمئنم با شنیدنش انگیزه‬


‫ت دو برابر میشه و بیشتر برای اول شدنت تالش میکنی‪.‬‬

‫کیونگسو منتظر به جونگین نگاه میکرد‪.‬‬

‫‪+‬من و مامانم از چند روز قبل برنامه ی رفتن به یه سفر رو‬


‫چیده بودیم‪.‬‬

‫‪1130‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬سفر؟!‬

‫‪+‬آره‪ .‬زودتر نگفتم بهت تا سورپرایزت کنم اما االن فرصت‬


‫خوبی بود برای گفتنش‪ .‬بعد از مسابقه ی تو میریم به‬
‫روستایی که مامان بزرگ توش زندگی میکنه‪.‬‬

‫‪-‬مامان بزرگ؟!‬

‫‪+‬آره‪ .‬مامان بزرگم‪ .‬اون هیچوقت از سروصدای شهر خوشش‬


‫نمیاد و برای همین ترجیح میده به جای شنیدن صدای بوق‬
‫ماشین ها‪ ،‬صدای مرغ و خروس هاشو بشنوه‪.‬‬

‫کیونگسو که تازه از جونگین راجب مادربزرگش شنیده بود به‬


‫هیجان اومده و یادش رفت که تا قبل از اون داشت درباره ی‬
‫استرس مسابقه ش با جونگین میگفت‪.‬‬

‫‪-‬مرغ و خروس هم داره؟!‬

‫‪+‬آره‪ .‬همسایه هاش هم کلی حیوون دیگه دارن‪ .‬خونه ی‬


‫مامان بزرگ نزدیک یه رودخونه س و اونجا ماهی های بزرگی‬

‫‪1131‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫پیدا میشه‪ .‬من قبال چند باری از رودخونه ماهی گرفتم البته‬
‫وقتی که بابا و جونگا زنده بودن‪.‬‬

‫جونگین سعی کرد موقع گفتن خاطراتش لحنش غمگین‬


‫نشه و کیونگسو رو هم ناراحت نکنه و پسر کوچیکتر هم‬
‫سعی کرد با گفتن چیزی اونو شاد کنه‪.‬‬

‫‪-‬پس ما میتونیم کلی ماهی بگیریم؟!‬

‫‪+‬آره‪.‬‬

‫جونگین با خنده جواب داد و کیونگسو که از همون موقع‬


‫داشت برای گرفتن ماهی ها نقشه میریخت‪ ،‬نیشخندی زد‪.‬‬

‫‪-‬به نظرت چند تا ماهی میگیریم؟!‬

‫جونگین با سوال کیونگسو بلند تر خندید چون اون پسر‬


‫داشت مثل بچه های کوچیک رفتار میکرد و سوال میپرسید‬
‫و این همون و اکنشی بود که جونگین برای دیدنش لحظه‬
‫شماری میکرد‪.‬‬

‫‪1132‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬بستگی داره که تو مسابقه تو چجوری تموم کنی‪ .‬اگه جزو‬


‫سه نفر اول باشی‪ ،‬یه روز کامل رو ماهی گیری میکنیم‪.‬‬

‫جونگین با حالتی تشویق گرانه گفت و کیونگسو با اطمینان‬


‫سر تکون داد‪.‬‬

‫‪-‬من همه ی تالشمو میکنم‪.‬‬

‫‪+‬خوبه‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫_ِکِی؟!‬

‫این سانگ با تعجب پرسید و کیونگسو که ذوق زده بود با‬


‫لبخند جواب داد‪.‬‬

‫‪-‬فردا مسابقه دارم و روز بعدش میریم‪.‬‬

‫مرد کمی فکر کرد و سر تکون داد‪.‬‬

‫‪1133‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_حتما براش خیلی ذوق داری‪.‬‬

‫‪ -‬آره این اولین مسافرتیه که میرم و قراره بهم کلی خوش‬


‫بگذره‪.‬‬

‫کیونگسو بی توجه به اینکه این سانگ چیزی از واقعیت‬


‫زندگیش نمیدونه گفت اما مرد هم ذهنش درگیر چیز دیگه ای‬
‫بود و متوجه معنی جمله ی پسر نشد‪.‬‬

‫_پس وسایالتو هم جمع کردی درسته؟!‬

‫‪-‬آره من و جونگینی وسایالمونو جمع کردیم‪ .‬خانم کیم گفت‬


‫وقتی میره برای مامان بزرگ هدیه بخره‪ ،‬برامون قالب و تور‬
‫ماهیگیری میگیره تا بتونیم ماهیگیری کنیم‪.‬‬

‫کیونگسو با ذوق کودکانه ش همه ی برنامه های سفرش رو‬


‫تعریف میکرد و مرد کنارش لحظه به لحظه بیشتر بهم‬
‫میریخت‪.‬‬

‫پسر خودش هیچوقت نتونسته بود به سفر مورد عالقه ش‬


‫بره و ازینجور تفریحات داشته باشه‪ ،‬اما کیونگسو و جونگین‬

‫‪1134‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫داشتن خودشون رو برای چنین چیزی آماده میکردن و این‬


‫اصال برای این سانگ خوشحال کننده نبود‪.‬‬

‫اگر اونها نذاشته بودن که پسر این سانگ چنین لذتی رو‬
‫تجربه کنه‪ ،‬پس اون هم نمیذاشت اونا طعم این خوشی رو‬
‫بچشن‪.‬‬

‫_بعد از برگشتنتون چیکار میکنی؟!‬

‫‪-‬نمیدونم‪ .‬من که باز هم میام کالب و جونگینی هم فکر کنم‬


‫خودشو برای درسهای ترم جدیدش آماده میکنه‪.‬‬

‫_چرا تو هم تالش نمیکنی زودتر برسی به سطح اون؟‬

‫این سانگ سوالی رو که ذهن کیونگسو رو خوب به خودش‬


‫مشغول میکرد پرسید و همونطور که انتظار میرفت کیونگسو‬
‫رو به فکر فرو برد‪.‬‬

‫‪-‬چجوری؟! من باید چند سال دیگه درس بخونم تا به‬


‫جونگینی برسم‪ .‬بعدشم اون که میره دانشگاه و باز هم از من‬
‫جلوتره‪.‬‬

‫‪1135‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_تو دوست داری که زودتر به جونگین برسی؟!‬

‫این سانگ با لبخندی که بیشتر شبیه به نیشخند بود پرسید‬


‫و کیونگسو سر تکون داد‪.‬‬

‫‪-‬آره‪ .‬اما نمیشه‪.‬‬

‫_بذار یه چیزی رو بهت بگم کیونگسو‪ .‬جونگین االن باهات زیاد‬


‫خوب نیست و نسبت به عالقه ت بی تفاوته درسته؟!‬

‫کیونگسو با گیجی سر تکون داد و این سانگ نفس عمیقی‬


‫کشید‪.‬‬

‫_فکر میکنی اگه اون به خارج از کشور بره و پزشک بشه‪،‬‬


‫بعدا باهات چجوری برخورد میکنه؟!‬

‫کیونگسو اخمی کرد و سر تکون داد‪.‬‬

‫‪-‬نمیدونم‪.‬‬

‫_اون حتما دیگه بهت توجهی نمیکنه و دیگه تو رو نمیبینه‪.‬‬


‫آدمها وقتی به جایگاهی از موفقیت میرسن یادشون میره که‬

‫‪1136‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫قبال کی و چی بودن‪ .‬دیگه فقط به آینده شون نگاه میکنن و‬


‫به موفقیت بیشتر فکر میکنن‪ .‬عشق و عالقه هم‪ ...‬بذار ساده‬
‫بگم‪ .‬اون ممکنه حتی عاشق یکی دیگه بشه‪ .‬یکی که عین‬
‫خودش موفقه‪.‬‬

‫‪-‬یعنی چی؟!‬

‫کیونگسو با استرس و نگرانی ای که با شنیدن اون حرفها به‬


‫جونش افتاده بود پرسید و منتظر به این سانگ خیره شد‪.‬‬

‫_موفقیت جونگین باعث میشه که تو رو فراموش کنه‪ .‬یه‬


‫پسر بیست و چند ساله که بجای تموم کردن تحصیالت‬
‫دانشگاهیش تازه میخواد امتحان ورودی دانشگاه رو بده‪،‬‬
‫برای جونگینی که به پله های باالتری رسیده‪ ،‬بی ارزشه‪.‬‬

‫کیونگسو که کامال گیج و ناامید شده بود سر تکون داد‪.‬‬

‫‪ -‬اینطور نیست‪ .‬جونگینی خیلی مهربونه اون هیچوقت منو‬


‫نادیده نمیگیره‪.‬‬

‫_تو خیلی ساده و بی تجربه ای کیونگسو‪.‬‬

‫‪1137‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫این سانگ بین اعتراض کیونگسو پرید و سعی کرد لبخندی‬


‫هرچند مصنوعی روی لبش بنشونه‪.‬‬

‫_اینها رو نگفتم که نا امید و نگرانت کنم‪ .‬فقط خواستم بدونی‬


‫قدرت و جایگاه میتونه یه فرشته رو به یه شیطان تبدیل کنه‪.‬‬

‫کیونگسو نگاهش رو از مرد گرفت و به دستهای سردش داد‪.‬‬


‫نمیدونست چرا با اینکه نمیخواد حرفهای این سانگ رو قبول‬
‫کنه اما ته قبلش یجورایی نگران شده بود‪ .‬اگه واقعا جونگین‬
‫به همچین آدمی تبدیل میشد چی؟!‬

‫‪-‬من نمیخوام که اون اینجوری بشه‪.‬‬

‫باالخره کیونگسو سکوتش رو شکست و مرد کنارش با لبخند‬


‫بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫‪-‬اما نمیدونم چجوری‪ .‬من نمیتونم جلوشو بگیرم‪.‬‬

‫_الزم نیست جلوی رفتنش رو بگیری‪ ،‬فقط باید تو هم‬


‫همراهش بری‪.‬‬

‫‪1138‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫مرد با نیشخند و لحنی قاطع گفت و کیونگسو برای گرفتن‬


‫جواب سوالی که توی ذهنش شکل گرفته بود بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫‪-‬چجوری؟!‬

‫و این نقطه ی شروع اجرای نقشه ی انتقام مرد بود‪.‬‬

‫_کافیه به چیزایی که میگم خوب گوش کنی و انجامش بدی‬


‫و بعد تو به راحتی میتونی جونگین رو همراهی کنی‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫«‪-‬باید چیکار کنم؟!‬

‫_برای اینکه یه مدرک تحصیلی داشته باشی حتما نیاز‬


‫نیست که چند سال درس بخونی‪ .‬بعضی ها هستن که مثل‬
‫تو شرایطشون فرق میکنه با بقیه و اگه بخوان با همون روش‬

‫‪1139‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اول پیش برن‪ ،‬چند سال برای رفتن به دانشگاه عقب‬


‫میمونن‪ .‬ولی راه دومی هم هست که آسون تره‪.‬‬

‫‪-‬اون چیه؟!‬

‫_افرادی هستن که مدرک تحصیلی رو با مبلغی پول آماده‬


‫میکنن و دیگه نیازی نیس که چند سال پشت سر هم درس‬
‫خوند‪.‬‬

‫‪-‬یعنی من باید این کارو بکنم؟!‬

‫_به نظر من هم آسون تره و هم زودتر به هدفت میرسی‪.‬‬

‫‪-‬اما من که کسی رو نمیشناسم که این کار رو برام انجام بده‪.‬‬


‫در ضمن من حتی پول هم ندارم‪.‬‬

‫_نگران نباش‪ .‬من یه نفرو میشناسم که این کارو میکنه‪.‬‬


‫درباره ی پول هم تو میتونی از مادر جونگین قرضش بگیری‪.‬‬

‫‪-‬قرض؟! یعنی ازش بخوام که این پولو بهم بده؟! اما اگه قبول‬
‫نکرد چی؟!‬

‫‪1140‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_الزم نیست بهش بگی‪ .‬تو میتونی کارت بانکیشو برداری و‬


‫ازش استفاده کنی و بعد هم بذاری سر جاش‪.‬‬

‫‪-‬اما این دزدیه‪.‬‬

‫_کیونگسو تو اون پول رو قرض میگیری یعنی بعدا بهش‬


‫پسش میدی پس اسمش دزدی نیست‬

‫‪-‬اما چرا نباید بهش بگم و از خودش بخوام بهم پول رو بده؟!‬

‫_اونجوری میتونی هم جونگین و هم مادرش رو غافلگیر کنی‪.‬‬


‫مطمئنم وقتی بفهمن که تو هم میتونی به زودی بری‬
‫دانشگاه خیلی خوشحال میشن‪».‬‬

‫کیونگسو توی اتاقش نشسته بود و داشت به حرفهایی که‬


‫بین خودش و این سانگ ردوبدل شده بود فکر میکرد‪.‬‬

‫پیشنهاد این سانگ واقعا وسوسه کننده بود‪ .‬اگر کیونگسو‬


‫میتونست زودتر از چیزی که باید تحصیالت مدرسه ایش رو‬
‫تموم کنه و همراه با جونگین به دانشگاه بره‪ ،‬خیلی خوب بود‪.‬‬

‫‪1141‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫اما اینکه بخواد پنهانی و بدون اطالع دادن بهشون‪ ،‬این کار رو‬
‫انجام بده کمی دلهره آور بود براش‪ .‬یجورایی ته دلش راضی‬
‫نبود و دلشوره ی بدی به جونش افتاده بود‬

‫اگر اونا متوجه میشدن و دعواش میکردن چی؟! اصال‬


‫چجوری باید انجامش میداد؟! اون که نمیدونست رمز کارت‬
‫چیه و خانم کیم اونو کجا میذاره‪.‬‬

‫این برای کیونگسو خیلی سخت بود و بعد از چند دقیقه فکر‬
‫کردن به این نتیجه رسید که بیخیالش بشه و انجامش نده اما‬
‫با یادآوری چیزی که این سانگ گفته بود دوباره چیزی توی‬
‫دلش تکون خورد‪.‬‬

‫«جونگین دیگه بهت توجه نمیکنه و تو رو نمیبینه‪ .‬جایگاه و‬


‫قدرت میتونه فرشته رو به شیطان تبدیل کنه‪».‬‬

‫یا اگر حرفهای این سانگ درست بودن و جونگین دیگه بهش‬
‫اهمیتی نمیداد؟! کیونگسو نمیتونست این رو هیچ جوره‬
‫قبول کنه‪ .‬اون همیشه دنبال توجه گرفتن از جونگین بود و‬

‫‪1142‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫این اتفاق باعث شکستنش میشد‪ .‬پس راه حلی که بهش‬


‫پیشنهاد شده بود‪ ،‬هر چند سخت و مشکل به نظر میرسید‬
‫اما باید انجامش میداد‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫خانم کیم بعد از خرید وسایل سفر کیف پولش رو روی میز‬
‫اتاقش گذاشته بود و این یه فرصت خوب برای کیونگسو بود‬
‫تا اون رو برداره‪ .‬پس تا جونگین از حموم بیرون بیاد و خانم‬
‫کیم لباسهای کثیف رو توی لباس شویی بذاره‪ ،‬به اتاقش‬
‫رفت و کارت رو از کیف بیرون آورد و از اتاق بیرون رفت‪.‬‬

‫بعد جوری که زیاد ضایع نباشه و غیر مستقیم از جونگین‬


‫شنید که رمز کارت بانکی مادرش تاریخ تولد جونگینه و بخاطر‬
‫اینکه رمزش رو یادش نره تاریخ تولد جونگین رو براش‬
‫انتخاب کرده‪.‬‬

‫‪1143‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫این عملیات اونقدر با دلشوره و نگرانی انجام شد که کیونگسو‬


‫حتی تا چند دقیقه بعد از اینکه از خونه بیرون رفت تا به‬
‫مسابقه ش برسه هنوز تو شوک بود و نمیدونست با این‬
‫حجم از هیجان و استرس چجوری باید مسابقه بده و جزو سه‬
‫نفر اول بشه‪.‬‬

‫این سانگ طبق معمول توی کالب منتظر بود و قرار بود بعد‬
‫از مسابقه ی کیونگسو‪ ،‬پول رو به حساب مردی که قرار بود‬
‫مدارک رو آماده کنه انتقال بدن‪.‬‬

‫البته این داستانی بود که این سانگ سر هم کرده بود تا به‬


‫هدفش برسه وگرنه نه کسی رو میشناخت که مدرک آماده‬
‫کنه و نه اصال براش مهم بود که کیونگسو به هدفش میرسه‬
‫یا نه‪.‬‬

‫اون فقط میخواست حساب بانکی خانم کیم خالی بشه‪.‬‬


‫اونجوری میتونست بی عدالتی هایی که پدر جونگین در‬

‫‪1144‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫حقش کرده بود رو تالفی کنه و حقی که چند سال ازش گرفته‬
‫شده بود رو پس بگیره‪.‬‬

‫اون خانواده با از دست دادن آرزوهای دور و درازشون‪ ،‬شاید‬


‫میتونستن کمی از دردهایی که سالها این سانگ و پسرش‬
‫کشیده بودن رو درک کنن‪.‬‬

‫‪1145‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 39‬‬

‫_چیزی شده؟! چرا انقد ناراحت به نظر میای؟‬

‫این سانگ همونطور که به رقمی که مرد مقابلش داشت برای‬


‫انتقال وارد میکرد‪ ،‬خیره بود از کیونگسو پرسید و پسر کنارش‬
‫لبشو گاز گرفت‪.‬‬

‫‪-‬نمیدونم‪ .‬استرس دارم‪ .‬از طرفی نتونستم جزو سه نفر اول‬


‫مسابقه بشم‪.‬‬

‫این سانگ که خودش رو روی پله ی آخر رسیدن به هدفش‬


‫میدید لبخندی زد و دستش رو روی شونه ی کیونگسو فشرد‪.‬‬

‫_نگران هیچی نباش‪ .‬مطمئنم بعدا میتونی اول بشی فعال‬


‫به این فکر کن که با به دست آوردن مدرکت میتونی همراه‬
‫جونگین باشی‪.‬‬

‫‪1146‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو متقابال سعی کرد لبخندی بزنه اما نمیدونست‬


‫دلشوره ای که از صبح اونروز همراهش بود چرا لحظه ای‬
‫ازش دور نمیشه‪.‬‬

‫_خب‪ ...‬حاال رمز رو بگو‪.‬‬

‫مرد دوم گفت و این سانگ به لبهای کیونگسو نگاه کرد‪.‬‬

‫‪-‬رمز؟! آها‪.1994 ...‬‬

‫کیونگسو به آرومی گفت و مرد غریبه با انتخاب گزینه ی تایید‬


‫این سانگ رو به خواسته ش رسوند‪ .‬حاال تمام امیدهای‬
‫خانواده ی کیم از بین رفته بودن‪.‬‬

‫_عالیه کیونگسو این عالیه‪.‬‬

‫این سانگ که دیگه دست از پا نمیشناخت پسر کوچکتر رو‬


‫توی بغلش فشرد و ادامه داد‪.‬‬

‫‪-‬بهت تبریک میگم‪.‬‬

‫«و بیشتر به خودم‪».‬‬

‫‪1147‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫توی دلش گفت و با لبخند حفظ شده ش از پسر جدا شد‪.‬‬


‫حاال زمان این بود که با خیال راحت گوشه ای دور بایسته و‬
‫نابودی اون خانواده رو ببینه و لذت ببره‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫_باشه باشه‪ .‬چکش میکنم هرچند الزم نیس‪ .‬مراقب خودت‬


‫باش‪.‬‬

‫خانم کیم با خنده به شخص پشت تلفن گفت و تماس رو‬


‫قطع کرد‪.‬‬

‫‪+‬کی بود مامان؟!‬

‫جونگین که برای بار چندم چمدون کوچیکش رو چک میکرد‬


‫که چیزی رو جا نذاشته باشه پرسید و خانم کیم به سمت‬
‫اتاقش رفت‪.‬‬

‫‪1148‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_داییت بود‪ .‬گفت سود این ماه رو به حسابم انتقال داده و‬


‫خواست چکش کنم‪.‬‬

‫جونگین سری تکون داد و خانم کیم از توی اتاقش گفت‪.‬‬

‫_من میخوام برم بیرون چیزی الزم نداری؟!‬

‫‪+‬نه‪ .‬همه چی سرجاشه‪.‬‬

‫جونگین جواب داد و کمی بعد صدای به هم خوردن در خونه‬


‫اومد‪.‬‬

‫‪-‬من برگشتم‪.‬‬

‫کیونگسو همونطور که کفش هاشو با دمپایی عوض میکرد‬


‫گفت و جونگین بهش لبخند زد‪.‬‬

‫‪+‬خسته نباشی‪ .‬مسابقه چطور بود؟!‬

‫‪-‬راستش‪...‬‬

‫_جونگین تو کارت بانکی منو ندیدی؟!‬

‫‪1149‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫سوال خانم کیم مانع این شد که کیونگسو به جونگین جواب‬


‫بده و عالوه بر اون به دلشوره ی قبلش هم اضافه کرد‪ .‬اگه‬
‫اونا میفهمیدن که کارت رو برداشته چی میشد؟!‬

‫‪+‬نه‪.‬‬

‫جونگین کوتاه به مادرش که از اتاق بیرون میومد جواب داد و‬


‫خانم کیم همونطور که کیف پولش رو زیرو رو میکرد اخم کرد‪.‬‬

‫_نمیدونم چرا توی کیفم نیس‪.‬‬

‫بعد با دیدن کیونگسو که کناری ایستاده بود و به نظر‬


‫مضطرب میومد ابرویی باال انداخت‪.‬‬

‫_کی برگشتی؟!‬

‫کیونگسو آب دهنش رو قورت داد و با لکنتی که یهو سراغش‬


‫اومده بود جواب داد‪.‬‬

‫‪-‬ت‪...‬تازه‪.‬‬

‫_چرا رنگت پریده؟ اتفاقی افتاده؟‬

‫‪1150‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خانم کیم با نگرانی پرسید و کیونگسو سر تکون داد‪.‬‬

‫‪-‬فقط‪ ...‬خسته م‪.‬‬

‫_بیا بشین‪ .‬برات یه چیزی میارم بخوری‪.‬‬

‫‪-‬ممنون‪.‬‬

‫خانم کیم کیف پولش رو روی میز گذاشت و به آشپزخونه‬


‫رفت‪.‬‬

‫_جونگین میشه بری توی اتاقم و کشوهای میز رو نگاه کنی؟!‬


‫شاید اونجا باشه‪.‬‬

‫جونگین باشه ای گفت و به اتاق مادرش رفت و خانم کیم هم‬


‫مشغول آماده کردن شربت خنکی شد‪.‬‬

‫اما کیونگسو که تمام مدت استرس داشت و پوست لبش رو‬


‫می جوید‪ ،‬باالخره بعد از کلی کلنجار رفتن با خودش‪ ،‬کوله‬
‫پشتی همراهش رو توی بغلش گذاشت‪.‬‬

‫‪1151‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫حاال که جونگین و مادرش مشغول بودن زمان خوبی بود تا‬


‫کیونگسو بتونه کارت رو سر جاش برگردونه‪.‬‬

‫پس فورا زیپ کوله شو باز کرد و کارت رو که زیر وسایلش گیر‬
‫کرده بود رو به سختی بیرون کشید‪ .‬خانم کیم کیف پولش رو‬
‫همون نزدیکی گذاشته بود پس کیونگسو کمی نیم خیز شد‬
‫و اون رو برداشت و کارت رو بین بقیه ی کارتها فرو کرد‪.‬‬

‫همزمان با اینکه کیونگسو کیف پول رو سرجاش میگذاشت‪،‬‬


‫خانم کیم از آشپزخونه بیرون اومد و کیونگسو از ترس اینکه‬
‫دیده شده باشه نفسش رو حبس کرد‪.‬‬

‫خانم کیم که متوجه چیز مشکوکی شده بود اخم کمرنگی کرد‬
‫و همونطور که کنار کیونگسو مینشست لیوان شربت رو‬
‫دستش داد و با لبخند کمرنگی بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫_حس میکنم زیاد به خودت فشار آوردی که اینجوری رنگ‬


‫پریده شدی‪ .‬بخور!‬

‫‪1152‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫کیونگسو لیوان رو به لبش نزدیک کرد و کمی از شربت‬


‫شیرین رو چشید‪ .‬اما مزه ی تلخ دهانش که بخاطر استرس‬
‫بود باعث شد به زور مایع توی دهنش رو قورت بده‪.‬‬

‫خانم کیم که مطمئن شده بود مشکلی وجود داره‪ ،‬دست‬


‫راست کیونگسو رو توی دستش گرفت و از سردی بیش از‬
‫حدش تعجب کرد‪ .‬اونها توی تابستون بودن و این سردی و‬
‫بیشتر یخ زدگی غیر عادی به نظر میرسید‪.‬‬

‫_حالت خوبه؟!‬

‫با نگرانی و دلهره پرسید و کیونگسو سر تکون داد‪.‬‬

‫‪-‬آره‪.‬‬

‫‪+‬مامان من پیداش نکردم‪.‬‬

‫با بیرون اومدن جونگین از اتاق مادرش‪ ،‬خانم کیم بهش‬


‫نگاهی انداخت و سر تکون داد‪.‬‬

‫_باشه‪ .‬بقیه ی جاها رو میگردم‪ .‬تو برای خودت شربت بریز‪.‬‬

‫‪1153‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬مامان مطمئنی کیفتو درست گشتی؟! وقتی برای مامان‬


‫بزرگ هدیه میخریدی کارتت سر جاش بود‪.‬‬

‫جونگین از توی آشپزخونه گفت و کیونگسو با نگرانی بهش‬


‫نگاه کرد‪.‬‬

‫_نمیدونم‪ .‬شاید درست دقت نکردم‪.‬‬

‫خانم کیم همونطور که کیف پولش رو بر میداشت گفت و‬


‫اینبار تمام کارتها و پولهای توی کیفش رو بیرون کشید و با‬
‫تعجب کارت مورد نظرش رو بین اونا پیدا کرد‪.‬‬

‫_خدای من‪ ...‬من مطمئنم که اینجا رو خوب گشتم و نبود‪.‬‬


‫عجیبه!‬

‫همونطور که به کارتش نگاه میکرد گفت و زیر چشمی و اکنش‬


‫کیونگسو رو نگاه کرد‪.‬‬

‫پسر کوچیکتر گوشه ی لبش رو به دندون گرفته بود و سعی‬


‫میکرد بهش نگاه نکنه و این حتی از پیدا شدن غیر منتظره ی‬
‫کارتش عجیب تر بود‪.‬‬

‫‪1154‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_من میرم بیرون‪ .‬تو چیزی الزم نداری کیونگسو؟‬

‫اینبار از کیونگسو پرسید و تشکر کوتاه پسر جوابش شد‪.‬‬

‫_باشه‪ .‬خداحافظ‪.‬‬

‫بی توجه به جواب پسرها کفش هاش رو پوشید و از خونه‬


‫بیرون زد‪ .‬چیزی که اتفاق افتاده بود باعث میشد نگرانی بدی‬
‫سراغش بیاد و با هر قدمی که از خونه فاصله میگرفت‬
‫دلشوره ش بیشتر از قبل میشد‪.‬‬

‫اما با این حال هنوز هم امیدوار بود چیزی که درباره ی‬


‫کیونگسو توی ذهنش میگذره واقعیت نداشته باشه‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫‪1155‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫چهل دقیقه ای از رفتن خانم کیم میگذشت و جونگین که با‬


‫رفتن کیونگسو به حمام تنها شده بود‪ ،‬داشت تلویزیون نگاه‬
‫میکرد‪.‬‬

‫چند وقتی میشد که از سهون و بکهیون خبری نداشت و پیش‬


‫خودش به اونا بدوبیراه میگفت ازینکه بهش توجهی نمیکنن‬
‫و فقط به فکر خوش گذرونی های خودشون هستن‪.‬‬

‫شاید بهتر بود باهاشون تماس بگیره و از رفتنش به مسافرت‬


‫چند روزه ش بگه و کمی دلشون رو آب کنه!‬

‫پس بی توجه به برنامه ای که در حال پخش بود به سمت‬


‫تلفن رفت تا شماره ی خونه ی سهون رو بگیره اما با زنگ‬
‫خوردن تلفن جا خورد و بعد از بوق دوم گوشی رو برداشت‪.‬‬

‫‪+‬بله‪.‬‬

‫_آقای کیم؟‬

‫‪+‬خودم هستم‪ .‬شما؟!‬

‫‪1156‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫با اخم کمرنگی از زن پشت خط پرسید و با شنیدن جوابش‬


‫حس کرد داره یخ میزنه‪.‬‬

‫_من از بیمارستان تماس میگیرم‪ .‬خانم کیم می یونگ با شما‬


‫چه نسبتی دارن؟!‬

‫‪+‬ما‪...‬مادرم‪ ...‬چه اتفاقی افتاده؟!‬

‫بیمارستان‬
‫ِ‬ ‫_ایشون دچار سکته ی قلبی شدن‪ .‬لطفا زود تر به‬
‫آسان‪... 10‬‬

‫جونگین بیشتر از اون نمیتونست چیزی رو بشنوه و انگار که‬


‫توی شوک بزرگی فرو رفته باشه‪ ،‬تا زمانی که دست کیونگسو‬
‫روی شونه ش قرار گرفت به نقطه ی نامعلوم مقابلش زل زد‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی‪.‬‬

‫کیونگسو با نگرانی صداش زد و جونگین نگاهش رو بهش‬


‫داد‪.‬‬

‫‪10‬‬
‫‪Asan medical center‬‬

‫‪1157‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬مامانم‪ ..‬اون توی بیمارستانه‪.‬‬

‫انگار که بخواد برای خودش یادآوری کنه شمرده شمرده گفت‬


‫و با دیدن نگاه ترسیده ی کیونگسو نفس عمیقی کشید‪.‬‬

‫‪+‬باید به دایی زنگ بزنم و بعد برم بیمارستان‪.‬‬

‫باز هم بی اینکه چیزی ازش پرسیده بشه توضیح داد و بی‬


‫توجه به کیونگسو که با حوله ی حمام تنش گیج بهش نگاه‬
‫میکرد شماره ای گرفت‪.‬‬

‫‪+‬به دایی خبر دادم و گفت فورا حرکت میکنه‪.‬‬

‫همونطور که به اتاقش میرفت گفت و کیونگسو با دیدن حال‬


‫بدش بیشتر از قبل نگران شد‪ .‬هیچوقت جونگین رو انقدر‬
‫آشفته ندیده بود و این آشفتگی رو تقصیر خودش میدونست‪.‬‬

‫‪+‬باید برم بیمارستان‪ .‬مامانم اونجا تنهاس‪.‬‬

‫کیونگسو به جونگین که مشغول عوض کردن لباسهای خونه‬


‫ش بود نگاه کرد و کنارش ایستاد‪.‬‬

‫‪1158‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬چه اتفاقی افتاده؟!‬

‫به سختی پرسید و جونگین برای چند ثانیه از حرکت ایستاد‬


‫و به صورت رنگ پریده ی کیونگسو که هر چند ثانیه با قطره‬
‫آبی که از موهاش میچکید خیس میشد نگاه کرد‪.‬‬

‫‪+‬نمیدونم‪ .‬اون خانم گفت سکته کرده اما دروغ میگه‪ ...‬مامان‬
‫من جوونه و امکان نداره سکته کرده باشه‪ .‬من مطمئنم‬
‫حالش خوبه‪.‬‬

‫جونگین با لبخندی که کم کم به خنده تبدیل میشد جواب داد‬


‫و کیونگسو از وضعیتی که درش قرار داشت بیشتر ترسید‪.‬‬
‫حال جونگین اصال خوب نبود‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی آروم باش‪.‬‬

‫کیونگسو سعی کرد جونگین رو آروم کنه پس به دستش‬


‫چنگ انداخت و پسر بزرگتر باالخره خنده ش رو متوقف کرد‪.‬‬

‫‪1159‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬چجوری آروم باشم کیونگسو؟! چجوری؟! من یبار دیگه هم‬


‫توی این موقعیت بودم و میترسم‪ ...‬میترسم مادرم رو هم از‬
‫دست بدم‪.‬‬

‫حاال چشمهای جونگین از اشک خیس شده بودن و این‬


‫بدترین شکنجه ای بود که کیونگسو میتونست بشه‪.‬‬

‫‪-‬گریه نکن‪ ...‬هیچ اتفاق بدی نمیفته‪ ...‬گریه نکن‪.‬‬

‫پسر کوچیکتر نالید و جونگین اشکهاش رو پاک کرد‪.‬‬

‫‪+‬باید زودتر برم‪.‬‬

‫‪-‬منم باهات میام‪.‬‬

‫کیونگسو با قاطعیت گفت و جونگین بی رمق تر از اون بود‬


‫که بتونه مخالفت کنه‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫‪1160‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین پشت دیواره ی شیشه ای بخش ‪ ccu‬ایستاده بود و‬


‫به جسم خوابیده ی مادرش روی تخت و ماسک اکسیژنی‬
‫که روی دهنش قرار داشت نگاه میکرد‪.‬‬

‫هنوز هم براش این سوال که چرا مادرش سکته ی قلبی کرده‬


‫و چی باعثش بوده باقی مونده بود و به نظر میرسید تنها‬
‫کسی که از دلیل این اتفاق با خبره مادرشه‪.‬‬

‫کمی عقب تر کیونگسو پشت سر جونگین ایستاده بود و به‬


‫زنی که چند ماهی مثل مادر ازش مراقبت کرده بود خیره بود‪.‬‬

‫اما کیونگسو مثل جونگین پر از سوال نبود‪ .‬اون اطالعات‬


‫زیادی از سکته ی قلبی نداشت اما میتونست حدس بزنه‬
‫مریض شدن خانم کیم و به این حال افتادنش‪ ،‬به خودش و‬
‫کاری که کرده بود ربط داره‪.‬‬

‫و کیونگسو تازه داشت به عواقب کاری که کرده بود فکر‬


‫میکرد اما فایده ای نداشت چون برای هر چیزی دیر شده بود‬
‫و دیگه نمیشد جلوی اتفاقات رو گرفت‪.‬‬

‫‪1161‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_شما پسرش هستین؟!‬

‫با صدای بمی که از پشت به گوشش رسید به سمتش‬


‫چرخید و به مردی که لباس افراد بیمارستان تنش بود نگاه‬
‫کرد‪.‬‬

‫‪-‬من‪...‬نه‪ .‬جونگینی پسر خانم کیمه‪.‬‬

‫کیونگسو بی هیچ نشونه ای از انرژی توی لحن و صداش‬


‫جواب داد و جلوتر رفت تا جونگین رو صدا بزنه و پزشک‬
‫معالج لبخندی به پسر کوچکتر زد‪.‬‬

‫‪+‬شما دکتر مامانم هستین؟!‬

‫جونگین با نزدیک شدن به پزشک گفت و مرد سر تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬چه اتفاقی برای مامانم افتاده؟!‬

‫جونگین با نگرانی و غم مشهودی پرسید و مرد نفس عمیقی‬


‫کشید‪ .‬اینکه قرار بود برای کسی که هنوز به سن قانونی هم‬

‫‪1162‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫نرسیده راجب وضعیت مادرش بگه‪ ،‬کمی کارش رو سخت‬


‫میکرد‪.‬‬

‫_همونطور که بهت گفتن ایشون دچار یه حمله ی قلبی و‬


‫سکته شدن‪.‬‬

‫‪+‬اما چطور ممکنه؟ مامان من سی و چند سالشه فقط‪.‬‬


‫امکان نداره‪...‬‬

‫_سکته ی قلبی ربطی به سن افراد نداره‪ .‬حتی توی افراد‬


‫جوون هم ممکنه رخ بده‪ .‬این ممکنه بخاطر استرس زیاد و یا‬
‫یه فشار روحی قوی اتفاق بیفته‪ .‬طبق چیزی که گزارشش رو‬
‫دادن‪ ،‬مادرت توی پیاده رو روی زمین افتاده بوده و یه نفر‬
‫اونو پیدا میکنه‪ .‬خوشبختانه اورژانس زود اقدام کرده و‪...‬‬

‫جونگین چشمهای پر اشکش رو از دکتر گرفت و به زمین داد‪.‬‬

‫_نگران نباش‪ .‬اون به زودی خوب میشه و ما تموم اقدامات‬


‫الزم رو انجام دادیم‪.‬‬

‫دکتر کمی مکث کرد و بعد با تردید پرسید‪.‬‬

‫‪1163‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_شما تنها زندگی میکنید؟! منظورم اینه که پدر یا برادر و‬


‫خواهر بزرگتری نداری؟!‬

‫جونگین به سختی سر تکون داد و پزشک توی دلش آهی‬


‫کشید‪ .‬چجوری باید بیشتر از این راجب مشکل اون زن به‬
‫پسرش میگفت؟!‬

‫_جونگین‪.‬‬

‫نگاه جونگین با شنیدن صدای آشنای داییش از زمین گرفته‬


‫شد و تنها چند ثانیه کافی بود تا خودش رو توی بغل مرد پرت‬
‫کنه و صدای هقهقش بلند بشه‪.‬‬

‫_آروم باش عزیزم‪ .‬چیزی نیس‪ .‬مادرت زود خوب میشه‪.‬‬

‫کیونگسو که بیشتر از این تحمل گریه های جونگین رو نداشت‬


‫سمتش رفت و دستش رو بین دستهای سرد خودش گرفت‬
‫و اونو روی صندلی های راهرو نشوند و این فرصت خوبی‬
‫برای دکتر بوجود آورد تا با مرد بزرگتر صحبت کنه‪.‬‬

‫_سالم‪ .‬من برادر می یونگ هستم‪.‬‬

‫‪1164‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫دکتر سر تکون داد و نگاهی به دو پسر دیگه انداخت‪.‬‬

‫_خداروشکر که شما اینجایید وگرنه نمیدونستم چجوری باید‬


‫راجب مشکل خواهرتون با پسرش صحبت کنم‪ .‬اون خیلی‬
‫شکننده و ضعیف به نظر میرسه‪.‬‬

‫دایی جونگین با تاسف نگاهی بهش انداخت‪.‬‬

‫_اون به جز مادرش خانواده ی دیگه ای نداره‪.‬‬

‫_متاسفم‪ .‬شما از بیماری قلبی خواهرتون خبر داشتید؟!‬

‫دکتر سوال کرد و دایی جونگین سر تکون داد‪.‬‬

‫_بله‪ .‬اون چند سالی هست که مریضه‪.‬‬

‫_ط بق چیزی که ما فهمیدیم حال قلب ایشون اصال خوب‬


‫نیس‪ .‬چرا زودتر برای درمانش اقدام نکردین؟!‬

‫_من بارها بهش گفته بودم اما اون راضی نمیشد‪.‬‬


‫نمیخواست پسرش رو نگران کنه‪.‬‬

‫‪1165‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫_اما االن نه تنها مشکلی حل نشده بلکه خواهرتون توی‬


‫وضعیت خطرناکی قرار داره‪ .‬یه شوک و فشار روحی دیگه‬
‫ممکنه قلب ایشون رو از کار بندازه‪ .‬لطفا زودتر سوابق‬
‫پزشکی بیمار رو برای من بیارید تا بهتر بتونیم نتیجه گیری و‬
‫عمل کنیم‪.‬‬

‫با رفتن دکتر‪ ،‬جونگین به داییش که با اضطراب به اطراف نگاه‬


‫میکرد خیره شد و بعد از روی صندلی بلند شد و به سمتش‬
‫رفت‪.‬‬

‫‪+‬دایی دکتر چی گفت؟‬

‫_چیز خاصی نبود‪.‬‬

‫‪+‬اما انگار میخواست یه چیزی به من بگه که نمیتونست‪.‬‬

‫_نه عزیزم‪ .‬فقط گفت اگه مامانت سابقه ی پزشکی داشته‬


‫اونو براش بیارم‪.‬‬

‫‪+‬سابقه ی پزشکی؟! مامان من قبال هم مشکلی داشته؟!‬

‫‪1166‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با نگرانی دوبرابر پرسید و مرد مقابلش آهی از‬


‫ناچاری کشید‪.‬‬

‫جونگین بیشتر از این نمیتونست بی خبر بمونه و توضیح‬


‫دادن واقعیت براش میتونست همه چیز رو سخت تر کنه‪.‬‬
‫اون به خواهرش قول داده بود هر طور شده چیزی به جونگین‬
‫نگه‪.‬‬

‫خانم کیم میخواست پسرش رو برای تحصیالت دانشگاهی‬


‫به خارج از کشور بفرسته تا اگه مشکلی برای قلبش پیش‬
‫اومد مانع تالش جونگین نشه و با برادرش بتونه اون مشکل‬
‫رو حل کنه و اگه نتونست‪ ،‬جونگین شاهد مرگش نباشه اما‬
‫حاال همه چیز بهم ریخته شده بود و اون نمیدونست چی‬
‫باعث شده خواهرش تا این حد دچار فشار بشه و به این روز‬
‫بیفته‪.‬‬

‫‪+‬دایی؟‬

‫_نگران نباش عزیزم‪.‬‬

‫‪1167‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬اما‪...‬‬

‫_اما چی؟!‬

‫‪+‬دکتر گفت مامان بخاطر فشار روحی اینجوری شده! اون‬


‫چیزیش نبود‪ .‬ما قصد داشتیم فردا بریم پیش مامان بزرگ و‬
‫چند روزی اونجا بمونیم‪ .‬همه چیز خوب بود و قبل از این اتفاق‬
‫اون رفت بیرون تا هم حساب بانکیش رو که شما گفته بودین‬
‫چک کنه و هم یه چیزایی برای سفر بگیره ولی‪...‬‬

‫_منم گیج شدم‪ .‬وقتی باهاش تلفنی صحبت میکردم خیلی‬


‫خوب به نظر میرسید‪.‬‬

‫هر دو کمی مکث کردن و بعد دایی جونگین گفت‪.‬‬

‫_وسایل مادرت رو تحویل گرفتی؟!‬

‫‪+‬آره‪ .‬اون فقط کیف پولش همراهش بود‪.‬‬

‫_میشه اونو بهم بدی باید یه چیزی رو چک کنم‪.‬‬

‫‪1168‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین فورا سر تکون داد و کیف پول مادرش رو به داییش‬


‫داد‪.‬‬

‫_من برمیگردم‪ .‬هر اتفاقی که افتاد نگران نشو و آروم بمون‪.‬‬


‫زود برمیگردم‪.‬‬

‫مرد به این بهونه از جونگین دور شد و از بیمارستان بیرون‬


‫رفت تا هم سوابق پزشکی خواهرش رو برداره و هم حسابش‬
‫رو چک کنه‪.‬‬

‫💕✨🏐🐧🎁🐻‬

‫با این که شب بود و زمان مالقات هم نبود به جونگین اجازه‬


‫دادن تا برای دیدن مادرش چند دقیقه ای وارد ‪ ccu‬بشه‪.‬‬

‫چشم های پسر با دیدن مادرش توی اون وضعیت از نزدیک‪،‬‬


‫سریع پر شدن و قدمهای آرومش رو سمت تخت برداشت‪.‬‬

‫‪1169‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫خانم کیم خواب بود و جونگین نمیخواست بیدارش کنه‪ ،‬پس‬


‫فقط کنارش نشست و پشت دستش رو نرم نوازش کرد‪.‬‬

‫‪+‬نمیدونم چرا انگار دایی میخواست یه چیزی رو ازم پنهان‬


‫کنه اما‪...‬‬

‫جونگین با بغض و به آرومی زمزمه کرد و ادامه داد‪.‬‬

‫‪+‬اما هر چی که بشه‪ ،‬من تنهات نمیذارم مامان‪ .‬همیشه‬


‫کنارت میمونم‪.‬‬

‫خم شد و آروم بوسه ای پشت دست مادرش گذاشت و با‬


‫تموم شدن وقتش بیرون رفت‪.‬‬

‫‪+‬حالت خوبه؟!‬

‫با دیدن کیونگسو که به وضوح میلرزید پرسید و پسر کوچیکتر‬


‫نگاهش کرد‪.‬‬

‫‪+‬سرما خوردی؟!‬

‫‪1170‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫با نگرانی پرسید و دستش رو روی پیشونی داغ کیونگسو‬


‫گذاشت‪ .‬تازه بخاطر میاورد که کیونگسو بدون اینکه خوب‬
‫خودش رو خشک کنه همراهش به بیمارستان اومده‪.‬‬

‫‪+‬اگه حالت بده میتونیم بریم پیش دکتر‪.‬‬

‫‪-‬نه‪ .‬من‪ ...‬خوبم فقط‪...‬‬

‫کیونگسو به سختی گفت و جونگین منتظر بهش نگاه کرد‪.‬‬

‫‪+‬فقط چی؟!‬

‫‪-‬باید باهات حرف بزنم‪...‬جونگینی‪.‬‬

‫‪+‬درباره ی چی؟!‬

‫کیونگسو همونطور که گوشه ی لبش رو گاز میگرفت و سعی‬


‫میکرد با جونگین چشم تو چشم نشه زمزمه کرد‪.‬‬

‫‪-‬مامانت‪.‬‬

‫‪+‬مامانم؟!‬

‫‪1171‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین با تعجب گفت و دست کیونگسو رو که یخ زده بود‬


‫گرفت‪.‬‬

‫‪+‬حالش خوب میشه‪.‬‬

‫به آرومی گفت و بیشتر شبیه به این بود که بخواد به خودش‬


‫امید بده‪.‬‬

‫‪-‬من فکر میکنم بدونم بخاطر چی اینجوری شده‪.‬‬

‫کیونگسو به سختی و با ترس گفت و جونگین با حالتی‬


‫سوالی و با اخم سمتش چرخید‪.‬‬

‫‪+‬تو میدونی؟!‬

‫و اکنش جونگین بیشتر از قبل کیونگسو رو ترسوند و پسر‬


‫کوچکتر به سختی آب دهانش رو قورت داد‪.‬‬

‫‪-‬من‪...‬یه کاری کردم که‪...‬‬

‫‪+‬تو چیکار کردی؟!‬

‫‪1172‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین به سختی پرسید و کیونگسو سعی کرد خودش رو‬


‫برای گفتن ادامه ی جمله ش جمع و جور کنه‪.‬‬

‫‪+‬پرسیدم تو چیکار کردی؟!‬

‫اینبار جونگین با صدای بلند تری پرسید و کیونگسو از جا پرید‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی من‪...‬‬

‫‪+‬حرف بزن کیونگسو‪.‬‬

‫لحن کالفه و عصبی جونگین باعث میشد پسر کوچیکتر‬


‫بغض کنه و نتونه راحت حرف بزنه‪.‬‬

‫‪-‬من کارت مامانت رو برداشته بودم‪.‬‬

‫کیونگسو باالخره گفت و جونگین دست سردش رو رها کرد و‬


‫با گیجی سر تکون داد‪.‬‬

‫‪+‬یعنی چی؟!‬

‫‪-‬من ازینکه تو میخوای‪ ...‬بری ناراحت‪ ...‬بودم ‪ ...‬برای‬


‫همین‪...‬میخواستم باهات بیام‪.‬‬

‫‪1173‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫جونگین که بیشتر از اون نمیتونست مقدمه چینی های‬


‫کیونگسو و البته لکنتش رو تحمل کنه غرید‪.‬‬

‫‪+‬درست بگو چیشده‪.‬‬

‫‪-‬جونگینی من‪...‬‬

‫‪+‬چیکار کردی کیونگسو؟! سکته کردن مادرم چه ربطی به تو‬


‫داره لعنتی؟!‬

‫اینبار جونگین فریاد زد و کیونگسو نتونست اشکش رو کنترل‬


‫کنه‪ .‬جونگین از روزهای اول هم ترسناک تر به نظر میرسید و‬
‫این کیونگسو رو آزار میداد‪.‬‬

‫‪-‬من میخواستم مدرک تحصیلی داشته باشم و با تو به‬


‫دانشگاه برم چون اگه تو میرفتی‪ ،‬منو فراموش میکردی و من‬
‫دیگه برات هیچ ارزشی نداشتم‪ .‬از کارت مامانت پول‬
‫برداشتم تا مدرک تحصیلی بگیرم و ‪...‬‬

‫‪+‬تو چه غلطی کردی؟! تو از مادرم دزدی کردی‪.‬‬

‫‪1174‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪-‬من دزدی نکردم‪ .‬میخواستم بعدا اون پولو بهش پس بدم‪.‬‬

‫کیونگسو با گریه از خودش دفاع کرد‪.‬‬

‫‪+‬دروغ میگی‪ ...‬دروغ میگی کیونگسو‪ ...‬تو از اول به همین‬


‫منظور اومدی خونه ی ما‪ ...‬تو هیچوقت یه عروسک لعنتی‬
‫نبودی‪ .‬تو فقط یه دزد کثیفی که ما رو با شیرین زبونی هات‬
‫گول زدی‪.‬‬

‫جونگین بی هیچ کنترلی روی صداش فریاد میزد و کیونگسو‬


‫بی وقفه اشک میریخت‪.‬‬

‫‪-‬اینطور نیست‪ .‬من دزد نیستم‪ .‬من نمیدونستم اینجوری‬


‫میشه جونگینی‪.‬‬

‫کیونگسو با شرمندگی گفت و دست جونگین رو گرفت‪.‬‬

‫‪-‬لطفا منو ببخش‪ .‬من میتونم اون پول رو برگردونم جونگینی‪.‬‬


‫باور کن من دزد نیستم‪.‬‬

‫‪1175‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪+‬اون پولو برمیگردونی؟! سالمتی مادرمو چطور میخوای‬


‫برگردونی؟! میدونی اگه بالیی بدتر ازین سرش میومد چی‬
‫میشد؟! اگه میمرد‪...‬‬

‫‪-‬منو ببخش جونگینی‪ ...‬اشتباه کردم‪...‬‬

‫کیونگسو با هق هق گفت و جونگین با خشم دستش رو از‬


‫دست کیونگسو بیرون کشید‪.‬‬

‫‪+‬ببخشم؟! چجوری ببخشمت؟! تو باعث شدی مادرم‪ ،‬تنها‬


‫کسی که دارم اینجوری بشه‪.‬‬

‫‪-‬من فقط نمیخواستم ازت دور بشم‪ ...‬نمیخواستم یه آدم بی‬


‫اهمیت تو زندگیت باشم ‪...‬‬

‫‪+‬تو همین االن هم از چشم من افتادی کیونگسو‪ ...‬دیگه هیچ‬


‫ارزشی برام نداری‪.‬‬

‫‪1176‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪Chapter 40‬‬

‫‪+‬تو همین االن هم از چشم من افتادی کیونگسو‪ ...‬دیگه هیچ‬


‫ارزشی برام نداری‪.‬‬

‫جونگین با سردی تمام گفت و کیونگسو حس کرد قلبش یخ‬


‫زده‪.‬‬

‫‪+‬دیگه برام مهم نیست چی هستی و برای چی به زندگیم‬


‫اومدی‪ .‬مهم نیست اگه میگفتی منو دوست داری و همه ش‬
‫دروغ بوده‪ .‬حتی مهم نیس اگه من احمق عشقت رو باور‬
‫کردم‪ ...‬دیگه هیچی برام مهم نیس‪ .‬فقط دیگه نمیخوام بیشتر‬
‫ازین گول بخورم‪.‬‬

‫‪-‬من گولت نزدم جونگینی‪ .‬هیچکدوم از حرفها و حس هام‬


‫دروغ نبودن من هنوزم دوستت دارم‪.‬‬

‫‪+‬بس کن کیونگسو‪ ...‬قبال بهت گفته بودم که برای کارهای‬


‫خوبت جایزه میگیری و هر کار بدی که میکنی جریمه داره‪ .‬حاال‬

‫‪1177‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫تو بدترین کاری که میتونستی رو انجام دادی و جریمه ت اینه‬


‫که برای همیشه بری‪.‬‬

‫‪-‬چی؟!‬

‫کیونگسو مطمئن نبود که اون جمله رو درست شنیده‪.‬‬

‫‪+‬دیگه هیچوقت نمیخوام ببینمت‪ .‬ازین به بعد ما دیگه‬


‫همدیگه رو نمیشناسیم همونطور که تمام این چند ماه من تو‬
‫رو نمیشناختم‪ .‬حتی اگه جایی اتفاقی همدیگه رو دیدیم‬
‫جوری رفتار کن که انگار من رو ندیدی همونطور که من دیگه‬
‫نمی بینمت‪ .‬برو کیونگسو‪ ...‬جوری برو که باورم بشه‬
‫هیچوقت توی زندگیم نبودی‪ .‬که فکر کنم همه ی این چند ماه‬
‫توی یه رویای شیرین که تهش به کابوس ختم شده بودم‪ .‬یه‬
‫کابوس که به مرور فراموش میشه‪.‬‬

‫جونگین با صدایی که تحلیل میرفت گفت و منتظر نموند تا‬


‫ناله ی کیونگسو که اسمش رو بین بغض و اشک به زبون‬
‫میاورد‪ ،‬بشنوه‪.‬‬

‫‪1178‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫«‪-‬گفتی اگه کارهامو درست انجام بدم و خوشحالت کنم‬


‫میذاری بغلت کنم‪ .‬اگه اشتباه کنم چی؟!‬

‫‪+‬اگه اشتباه کنی از بغل کردن من محروم میشی‪.‬‬

‫‪-‬چقدر؟!‬

‫‪+‬خب هر چقدر اشتباهت بزرگ تر باشه‪ ،‬زمان محرومیتت‬


‫بیشتر میشه و تو با دیدن من و اینکه نمیتونی بغلم کنی‬
‫تنبیه میشی‪.‬‬

‫‪-‬من هیچوقت دوست ندارم تنبیه شم چون فهمیدم که خیلی‬


‫سخته پس هیچوقت اشتباهی نمیکنم که ناراحتت کنه‪».‬‬

‫کیونگسو بخوبی جمالتی که خیلی قبل تر بین خودش و‬


‫جونگین رد و بدل شده بود رو بیاد آورد و اشک گرم تازه ای‬
‫روی صورتش روون شد‪.‬‬

‫دیگه هیچ راه برگشتی برای جبران اشتباهات کیونگسو وجود‬


‫نداشت‪ .‬اون نه تنها از آغوش جونگین‪ ،‬بلکه برای همیشه از‬

‫‪1179‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫دیدنش محروم شده بود و این نقطه ی شروع تنبیه و تبعید‬


‫پسر کوچکتر بود‪.‬‬

‫‪1180‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


🌟✨Great wrecking ball, graet miracles✨🌟 ...

‫پایان فصل اول‬

1181 🐧🌙 @pingo96k
‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫سخن نویسنده‪:‬‬

‫الزم بود بعد از پایان فصل چیزی بگم‪ .‬من این فیک رو اواخر پاییز‬
‫سال قبل با انگیزه و شوق خاصی شروعش کردم قبل از اینکه آپ‬
‫بشه و هدفم این بود تا اون رو به جای مشخصی نرسوندم آپش‬
‫نکنم اما اتفاقی زمان تایپش رخ داد که به کلی منو برای نوشتنش‬
‫نا امید کرد‪ .‬اما مثل همیشه کسی بود که منو به سمت نوشتن هل‬
‫بده و ازش ممنونم که نذاشت اون حس بد مدت زیادی باهام بمونه‪.‬‬
‫بعد از دوباره شروع کردن به نوشتنش‪ ،‬تصمیم گرفتم که آپش رو‬
‫هم شروع کنم با اینکه هنوز داستان به جایی که در نظر داشتم‬
‫نرسیده بود اما میدونستم اگه اینکار رو انجام ندم‪ ،‬ممکنه باز هم از‬
‫نوشتنش دست بکشم‪ .‬ولی آپ شدنش به این معنی بود که من‬
‫به خواننده هام قول دادم که انجامش بدم و باید انجام بشه‪ .‬به هر‬
‫حال فصل اول بعد از یکسال و چندی تموم شد و کلی خاطره ی‬
‫خوب و شیرین توی این یکسال برام بجا گذاشت‪.‬‬

‫االن تنها چیزی که میخوام اینه که اگه داستان رو خوندین و‬


‫دوستش داشتن نظرتونو راجع بهش بهم بگین و فکر میکنم نوشتن‬

‫‪1182‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬


‫🌟✨‪🌟✨Great wrecking ball, graet miracles‬‬ ‫‪...‬‬

‫چند خط نظر ( انتقاد‪ ،‬پیشنهاد و هر چیزی مثل این) کمترین کاریه‬


‫که میشه به جبران یکسال زحمت من‪ ،‬انجامش بدین!😉💕‬

‫دوستون دارم و منتظر فصل دوم توپ مخرب باشید!‬

‫»‪«Pingo‬‬

‫‪1183‬‬ ‫🌙🐧‬ ‫‪@pingo96k‬‬

You might also like