Amerika Imaj

You might also like

Download as pdf or txt
Download as pdf or txt
You are on page 1of 87

‫امریکا‬

‫اميري باراكا‬

‫ترجمه‪ :‬فرید قدمي‬

‫‪ 90‬صفحه‬

‫‪1‬‬
‫نام كتاب ‪ :‬امریکا‬

‫مولف ‪ :‬اميري باراكا‬

‫ترجمه‪ :‬فرید قدمي‬

‫شابك ‪978-600-367-261-1:‬‬

‫نشر ‪ :‬نيماژ‬

‫‪2‬‬
‫اميري باراكا (‪)1934-2014‬‬

‫اِميري باراکا‪ ،‬با نام اصلی ایورت ليروي جونز‪ ،‬در هفتم اکتبر ‪ 1934‬در خانوادهاي سياهپوست در‬
‫نيوآرک ایالت نيوجرزي به دنيا آمد‪ .‬پدرش پستچی بود و مادرش مددکار اجتماعی‪ .‬باراکاي جوان‬

‫‪3‬‬
‫به دانشگاه روتگرز رفت و دو سال در آنجا درس خواند‪ .‬سپس به دانشگاه سياهپوستی هاوارد رفت‬
‫و در ‪ 1954‬در رشتهي زبان انگليسی ليسانس گرفت‪ .‬براي سه سال تفنگدار نيروي هوایی شد‪ .‬به‬
‫نيویورک رفت و با جنبش هيپيزم و نسل بيت آشنا شد‪ .‬آلن گينزبرگ‪ ،‬شاعر بزرگ نسل بيت‪ ،‬تاثير‬
‫بی چونوچرایی بر ادبيات او گذاشت‪.‬‬

‫باراکا در ‪ 1958‬در معبدي بودایی با هتی کوهن‪ ،‬دختري یهودي‪ ،‬ازدواج کرد‪ .‬ازدواجی که هشت‬
‫سال دوام یافت‪ .‬فعاليتهاي بیوقفهي هنري‪ ،‬ادبی و سياسی باراکا از ‪ 1956‬آغاز شد‪ .‬چندین‬
‫مجلهي ادبی را سردبيري کرد و انتشارات توتم را نيز در ‪ 1958‬با انتشار آثاري از گينزبرگ و جک‬
‫کروآک‪ ،‬دیگر شاعر و نویسنده ي مشهور نسل بيت‪ ،‬به راه انداخت‪.‬‬

‫اولين نمایشنامهي باراکا «پيدا کردن یه دختر خوب سخته» در ‪ 1958‬منتشر شد و اولين کتاب‬
‫شعرش «دیباچهاي بر یک یادداشت خودکشی بيست جلدي» که سرشار از ایدههاي پاپ بود‪ ،‬در‬
‫‪ .1961‬شهرت در ‪ 1964‬با دریافت جایزهي اُبی براي نمایشنامهي جنجالی «هلندي» به سراغ باراکا‬
‫آمد‪ .‬اُبی‪ ،‬معتبرترین جایزهي تئاتري امریکاست و هر سال به بهترین نمایشنامهي برادوي اهدا می‬
‫شود‪.‬‬

‫«هلندي» سروصداي زیادي در تئاتر امریکا به پا کرد و دو سال بعد آنتونی هاروي بر اساس آن‬
‫یک فيلم بلند ساخت‪ .‬تئاتر انقالبی و شاعرانهي باراکا تحت تاثير اندیشههاي آنتونن آرتو‪ ،‬تئاتر‬
‫خشونت‪ ،‬است‪ .‬تئاتري که آرتو از آن سخن میگفت مبتنی بر حرکات بدن و با کمترین دیالوگ‪،‬‬
‫تند و خشن‪ ،‬رقصان و سرشار از کنشهاي دراماتيک بود؛ نمایشی که تماشاگر را آنچنان درگير کند‬
‫که گویی مورد هجوم قرار گرفته‪ .‬تئاتر انقالبی باراکا خشونت سفيد را روي صحنه میآورد‪ .‬تئاتر‬
‫او‪ ،‬آنچنان که خودش میگوید‪ ،‬تئاترِ قربانيان است‪ ،‬قربانيانی همچون کِلِی در نمایشنامهي«هلندي»‪.‬‬

‫‪4‬‬
‫«هلندي» صحنهي مواجههي یک زن سادیستِ سفيدپوست‪ ،‬لوال‪ ،‬و یک پسربچهي ساده لوح‬
‫سياه‪ ،‬کِلِی‪ ،‬است‪ .‬در بخشی از این نمایش‪ ،‬که در مترو میگذرد‪ ،‬لوال به کِلِی میگوید‪« :‬تو به چه‬
‫حقی لباس سهدکمهاي پوشيدي و کراوات راهراه زدي؟ پدربزرگِ تو یه برده بود و هاروارد هم‬
‫نرفته بود‪».‬کِلِی که پسرکی معصوم است و فقط میخواهد هر جور که شده از خشونتِ سفيد جان‬
‫به در ببرد‪ ،‬در پایان نمایش قربانی خشونت جامعهي سفيدي میشود که لوال نمایندهي آن است‪.‬‬

‫باراکا در ‪ 1965‬و پس از ترور رهبر مسلمان سياهپوستان‪ ،‬مالکوم ایکس‪ ،‬به زندگی گذشتهاش‬
‫پشت کرد‪ .‬از همسر اولش جدا شد‪ ،‬به هارلم رفت و در آنجا مدرسهي تئاتر «رپرتوآر هنر سياه» را‬
‫تاسيس کرد‪ .‬ترور مالکوم ایکس‪ ،‬اندیشههاي ناسيونال‪ -‬سياهپوستی را در او تقویت کرد و در ‪1969‬‬
‫نمایشنامهي «مرگ مالکوم ایکس» از باراکا منتشر شد‪.‬‬

‫باراکا در ‪ 1967‬با سيلویا رابينسون‪ ،‬شاعر سياهپوست امریکایی‪ ،‬ازدواج میکند‪ .‬در ‪ 1968‬به‬
‫اسالم روي میآورد و نامش را به «ایمامو اميري باراکا» تغيير میدهد‪ ،‬چراکه میخواهد «نام بَردگی»‬
‫اش را کنار بگذارد‪ .‬همسرش نيز میشود «آمينا باراکا»‪ .‬در ‪ 1974‬باراکا با چرخشی مارکسيست‪-‬‬
‫لنينيستی پيشوند «ایمامو» را‪ ،‬که به عقيدهاش زایيدهي یک «ناسيوناليسم بورژوایی» بود‪ ،‬کنار میگذارد‬
‫و میشود «اميري باراکا»‪.‬‬

‫باراکا همواره با گروههاي موزیک جَز و بلوز همکاري داشته و چندین تأليف هم دربارهي‬
‫موسيقی سياهان دارد و از جمله به همراه همسرش‪ ،‬آمينا‪ ،‬در ‪ 1987‬کتاب «موزیک‪ :‬تأمالتی دربارهي‬
‫جز و بلوز» را منتشر کرده است‪ .‬برخی از منتقدان‪ ،‬زیباییشناسی شعرهاي باراکا را زیباییشناسی‬
‫موزیک جز میدانند‪ .‬باراکا خود زمانی گفته است‪« :‬شعر یعنی موزیک‪».‬‬

‫‪5‬‬
‫باراکا در بسياري از کالجها و دانشگاههاي معتبر امریکا از جمله دانشگاههاي یيل‪ ،‬کلمبيا و جرج‬
‫واشنگتون در رشتههاي ادبيات و تئاتر تدریس کرده است و در سال ‪ 2000‬هم بازنشسته شده‪.‬‬

‫پس از حمالت تروریستی یازده سپتامبر کتاب «یکی امریکا را به باد داد و دیگر شعرها» از باراکا‬
‫منتشر میشود و آنچنان جنجالی به پا میکند که فرماندار نيوجرزي از او میخواهد به خاطر‬
‫مواضعاش عذرخواهی کند‪ .‬باراکا پافشاري میکند و عنوان افتخاري ملکالشعراي ایالت‪ ،‬که پيش‬
‫از آن به او اهدا شده بود‪ ،‬از او سلب میشود‪.‬‬

‫باراکا در طول فعاليتهاي ادبی و هنرياش جوایز بیشماري گرفته است‪ :‬جایزهي اُبی‪ ،‬جایزهي‬
‫پن‪ /‬فاکنر‪ ،‬جایزهي لنگستون هيوز‪ ،‬جایزهي آکادمی علوم و هنرهاي امریکا‪ ،‬مدال جيمز ولدون‬
‫جانسون‪ ،‬جایزهي بنياد راکفلر و‪. ...‬‬

‫او در ‪ 9‬ژانویهي ‪ 2014‬درگذشت‪.‬‬

‫‪6‬‬
‫یکي امریکا را به باد داد‬

‫‪7‬‬
‫(آنها که فکر میکنند‬

‫همهشان مخالفند با تروریسم‬

‫چه داخلیاش باشد‬

‫چه بينالمللی‪...‬‬

‫‪8‬‬
‫یکی از این دو شکل اما‬

‫براي پوشاندن دیگري‬

‫نباید به کار برود)‬

‫میگویند کار چندتا تروریست بود‬

‫کار چندتا‬

‫عرب بَربَر‬

‫در افغانستان‪.‬‬

‫کار تروریستهاي امریکایی خودمان که نبود‬

‫اسکينهدز‪2‬‬ ‫کار کوکالکسکالن‪ 1‬یا که‬

‫یا کار آنها که میکِشند به آتش‬

‫کليساهاي سياهپوستی را‬

‫یا حلول میدهند ما را به صف اعدام‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫گروهی نژادپرست سفیدپوست که از اواسط قرن نوزدهم به اذیت و آزار و ترور سیاهان و رهبرانشان در امریکا میپرداختند‪.‬‬

‫‪2‬‬
‫گروهی نژادپرست سفیدپوست با گرایشات نئونازیستی که در دههی ‪ 1960‬در امریکا و اروپا اعالم وجود کردند‪.‬‬

‫‪9‬‬
‫کار ترنت الت‪ 3‬نبود‬

‫جيوليانی‪5‬‬ ‫یا کار دیوید دوک‪ 4‬یا‬

‫شاندلر‪6‬و هلمز‪7‬‬ ‫یا که‬

‫کار سوزاک نبود‬

‫توي تنبانها‬

‫کار آن مریضیها‬

‫که در مالفههاي سفيد‬

‫قتلعام کرده مردمان سياه‬

‫و ترور کرده شعور و منطق را‬

‫بيشتر بشریت را‬

‫همچنان که کيف میکنند آنها‬

‫‪3‬‬
‫سناتور سابق امریکایی (‪)1989- 2007‬‬

‫‪4‬‬
‫امریکایی (‪ )1950-‬سیاستمدار دست راستی و نژادپرست‬

‫‪5‬‬
‫شهردار سابق نیویورک که در زمان حمالت یازده سپتامبر شهردار این شهر بود (‪)1944-‬‬

‫‪6‬‬
‫برت شاندلر‪ ،‬سیاستمدار دموکرات امریکایی (‪)1959-‬‬

‫‪7‬‬
‫سناتور جمهوریخواه امریکایی (‪)1921 -2008‬‬

‫‪10‬‬
‫میگویند (کی میگه؟ کی داره میگه‬

‫کی پول میده بهشون‬

‫کی داره دروغ میگه‬

‫کيه رفته تو لباس بدلی‬

‫چهکسی بردهدار بود‬

‫چهکسی دودر کرد دالرها را‬

‫چهکسی چاق شد از چریدن کشتزارها‬

‫چهکسی قتلعام کرد سرخپوستها را‬

‫چهکسی میخواست ملت سياه را تباه بکند‬

‫استریت‪8‬‬ ‫چهکسی زندگی میکند در وال‬

‫این کشتزار نخست‬

‫‪8‬‬
‫مرکزی تجاری و قلب اقتصادی نیویورک‬

‫‪11‬‬
‫چهکسی میبُرد نانتان‬

‫کی تجاوز کرد به مامان‬

‫کی بابا رو لينچِش کرد‬

‫چهکسی قير و قطران داشت‬

‫چهکسی توي ناز و نعمت بود‬

‫چهکسی کبریت در دستش‬

‫چهکسی میافروزد آتش‬

‫آنها که مدعیاند که خدایند آنها‬

‫اما هنوز شيطاناند‪.‬‬

‫چهکسی است بزرگترین بزرگترها‬

‫چهکسی است بهترین بهترها‬

‫چهکسی تشبيه میکند به مسيح خود را‬

‫چهکسی آفرینندهي هرچيز‬

‫‪12‬‬
‫چهکسی از همه باهوشتر و تيز‬

‫عالیمقامتر چه کسی‬

‫چهکسی از همه پولدارتر‬

‫آنها که میگویند زشتيد شما و‬

‫آخر خوشگلیاند خودشان‬

‫چه کسی تبيين میکند هنر را‬

‫چه کسی تبيين میکند علم را هم‬

‫چه کسی بمبها را میسازد‬

‫چه کسی تفنگها را‬

‫چه کسی برده میخرید‬

‫چه کسی برده میفروخت‬

‫آنها که دادند به شما نام خودشان را‬

‫‪13‬‬
‫آنها که مدعیاند که دامر‪ 9‬نبود دیوانه‬

‫چه کسی‪ /‬چه کسی‪ /‬چه کسی‬

‫چه کسی پورتوریکو را غارت کرد‬

‫چه کسی غارت کرد هندوچين‪ ،‬فيليپين و منهتن را‬

‫استراليا و جزایر هيبرید‪ 10‬را هم‬

‫چه کسی زورچپان کرد افيون را به چينیها‬

‫چه کسی مالک عمارتها‬

‫چه کسی صاحب پول‬

‫چه کسی فکر میکند مضحکيد شما‬

‫چه کسی حبستان میکند‬

‫چه کسی مالک اسناد‬

‫‪9‬‬
‫قاتلی زنجیرهای در امریکا (‪)1960 -1994‬‬

‫‪10‬‬
‫مجمعالجزایری وسیع در غرب اسکاتلند‬

‫‪14‬‬
‫مالک کشتی بردگان چه کسی است‬

‫میکشد چه کسی لشگر‬

‫آنها که رئيس جمهورِ تقلبی‬

‫آنها که حاکم قانون‬

‫آنها که مالک بانک‬

‫چه کسی‪ /‬چه کسی‪ /‬چه کسی‬

‫چه کسی است مالک معدن‬

‫چه کسی گيج میکندت‬

‫چه کسی ارباب نان‬

‫محتاج صلح چه کسی‬

‫محتاج جنگ فکر میکنی چه کسی است‬

‫‪15‬‬
‫مالک نفت و چاه کيست‬

‫آنکه نریخته عرق هيچگاه کيست‬

‫مالک خاک چه کسی‬

‫آنکه نيست یک کاکاسياه‪ ،‬کيست‬

‫چه کسی بزرگتر از همه است و‬

‫بزرگتر از ایشان نيست‬

‫چه کسی مالک شهر‬

‫چه کسی مالک هوا‬

‫مالک آب چه کسی‬

‫چه کسی مالک تختخوابِ نوزادت‬

‫چه کسی میچاپد‪ ،‬میدزدد‪ ،‬تقلب میکند و میکُشد‬

‫چه کسی وارونه میکند حقيقت را‬

‫چه کسی به تو میگوید بیفرهنگ‬

‫‪16‬‬
‫چه کسی زندگی در بزرگترین خانهها دارد‬

‫چه کسی میکند بزرگترینِ جنایتها‬

‫چه کسی هروقت عشقش کشيد میرود مرخصی‬

‫چه کسی از همه بيشتر سياهها را کشت‬

‫چه کسی از همه بيشتر یهودیان را کشت‬

‫چه کسی از همه بيشتر ایتالياییها را کشت‬

‫چه کسی از همه بيشتر ایرلنديها را کشت‬

‫چه کسی از همه بيشتر آفریقاییها را کشت‬

‫چه کسی از همه بيشتر ژاپنیها را کشت‬

‫چه کسی از همه بيشتر التينیها را کشت‬

‫چه کسی‪ /‬چه کسی‪ /‬چه کسی‬

‫مالک اقيانوس چه کسی‬

‫‪17‬‬
‫کيه مالک هواپيماها‬

‫کيه مالک مراکز خرید‬

‫کيه مالک تلویزیون‬

‫کيه مالک رادیو‬

‫چه کسی مالک است آنچه را که تملکپذیر نيست‬

‫مالکِ مالکان که نيستند مالکانِ حقيقی کيست‬

‫مالک حومهها چه کسی‬

‫چه کسی میمکد شهرها را خون‬

‫چه کسی وضع میکند قانون‬

‫چه کسی جرج بوش را رئيسجمهور کرد‬

‫چه کسی اعتقاد به برافراشتن پرچم اتحاد دارد‬

‫چه کسی از دموکراسی حرف میزند و دروغ میگوید‬

‫‪18‬‬
‫چه کسی‪ /‬چه کسی‪ /‬چه کسی چه کسی‬

‫آنها که خويشان حيوانی‬

‫آنها که ‪666‬‬

‫آنها که حکم به تصليب عيسی مسيح دادند‬

‫آنها که چهرهي واقعی شيطان‬

‫آنها که از قتلعام ارامنه پولها زدند به جيب‬

‫چه کسی اعظم تروریستها‬

‫چه کسی تحریفگر انجيل‬

‫چه کسی کُشت بيشترین مردم را‬

‫چه کسی کارهاش شيطانی‬

‫چه کسی نيست اصالً نگران بقاي حيات‬

‫‪19‬‬
‫آنها که مالک مستعمرات‬

‫آنها که چپاول کردند بيشترین سرزمينها را‬

‫آنها که حکم بر جهان میرانند‬

‫آنها که میگویند مظهر خيراند‬

‫کارهايشان اما مظهر شيطان‬

‫آنها که بزرگترین جالدان‬

‫چه کسی‪ /‬چه کسی‪ /‬چه کسی ^^^‬

‫چه کسی صاحب نفت است‬

‫چه کسی نفت بيشتري میخواهد‬

‫چه کسی گفت چيزي که بعد دروغ درآمد از آب‬

‫چه کسی‪ /‬چه کسی‪ /‬؟؟؟‬

‫سر بنالدن توي آخور کيست‪ ،‬چه کسی گفت شيطان‬

‫چه کسی پول میدهد به سی‪ .‬آي‪ .‬اي‬

‫‪20‬‬
‫کی خبر داشت که بمب منفجر خواهد شد‬

‫چه کسی میداند که چرا تروریستها‬

‫آموزش دیدند براي پرواز در فلوریدا‪ ،‬سندیهگو‪.‬‬

‫چه کسی میداند که چرا پنج اسرائيلی‬

‫از انفجار فيلم میگرفتند و‬

‫شلوغ میکردند تا توجه همه را جلب بکنند‬

‫چه کسی محتاج سوخت فسيلی است‬

‫وقتی خورشيد جایی قرار نيست برود‬

‫چهکسی میسازد کارتهاي اعتباري را‬

‫چهکسی در میرود از زیر ماليات‬

‫چهکسی از کنفرانس ضدِ راسيسم زد بيرون‬

‫‪21‬‬
‫چهکسی مالکوم ایکس‪ 11‬را کشت‬

‫چهکسی کندي‪ 12‬و برادرش را کشت‬

‫چهکسی دکتر کينگ‪ 13‬را کشت‬

‫همچو کاري به نفع چه کسانی بود؟‬

‫این قتلها آیا‬

‫به قتل لينکلن‪ 14‬مربوطاند؟‬

‫چهکسی تجاوز کرد به گرنادا‬

‫چهکسی از آپارتاید سود برد‬

‫چهکسی ایرلند را مستعمره نگهداشته هنوز‬

‫چهکسی دولت شيلی را برانداخت و بعدش نيکاراگوئه را‬

‫‪11‬‬
‫از رهبران جنبش سیاهان در امریکا که در ‪ 1965‬ترور شد‪)1925 -1965( .‬‬

‫‪12‬‬
‫رئیسجمهور دموکرات ایاالت متحده که به همراه برادرش در ‪ 1963‬ترور شد‪.‬‬

‫‪13‬‬
‫از رهبران جنبش مدنی سیاهان در امریکا که در ‪ 1968‬کشته شد‪)1929- 1968( .‬‬

‫‪14‬‬
‫رئیسجمهور امریکا در دوران جنگهای داخلی که فرمان لغو بردهداری را صادر کرد و در ‪ 1865‬پس از پیروزی در جنگهای داخلی ترور‬
‫شد‪.‬‬

‫‪22‬‬
‫چه کسی دیوید سيبکو‪ 15‬و کریس هانی‪ 16‬را کشت‬

‫همانهایی که بيکو‪ ،17‬کابرال‪،18‬‬

‫نرودا‪ ،19‬آلنده‪ ،20‬چهگوآرا و ساندینو‪ 21‬را کشتند‪.‬‬

‫چه کسی کابيال‪ 22‬را کشت‬

‫همانهایی که لومومبا‪ ،23‬ماندلين‪ 24‬و بتی شابز‪ 25‬را تلف کردند‬

‫‪15‬‬
‫روزنامهنگار و مبارز ضد آپارتاید در آفریقای جنوبی‪ .‬مشهور به مالکوم ایکس آفریقا‪)1938 -1979( .‬‬

‫‪16‬‬
‫رهبر حزب کمونیست آفریقای جنوبی که در ‪ 1993‬ترور شد‪.‬‬

‫‪17‬‬
‫فعال ضد آپارتاید در آفریقای جنوبی (‪)1946-1977‬‬

‫‪18‬‬
‫نویسنده و مبارز مارکسیست در گینهیبیسائو که در ‪ 1937‬ترور شد‪.‬‬

‫‪19‬‬
‫شاعر چپگرای شیلی‪ ،‬برندهی نوبل ادبی‪ ،‬و از یاران نزدیک سالوادور آلنده که در ‪ 1973‬تنها چند روز پس از مرگ آلنده درگذشت‪.‬‬

‫‪20‬‬
‫رئیسجمهور مردمی و محبوب شیلی که پس از کودتای نظامیان تحت حمایت امریکا در ‪ 1973‬کشته شد‪.‬‬

‫‪21‬‬
‫رهبر انقالبی نیکاراگوئه علیه اشغال نظامی امریکا بین سالهای ‪ 1927-1933‬که در ‪ 1934‬کشته شد‪.‬‬

‫‪22‬‬
‫پدر رئیسجمهور کنونی جمهوری دموکراتیک کنگو که در سال ‪ 2001‬به قتل رسید‪.‬‬

‫‪23‬‬
‫نخستین نخستوزیر جمهوری دموکراتیک کنگو (‪)1925- 1961‬‬

‫‪24‬‬
‫رئیسجمهور موزامبیک که در ‪ 1969‬ترور شد‪.‬‬

‫‪25‬‬
‫همسر مبارز مالکوم ایکس که در خانهاش ترور شد‪)1934- 1997( .‬‬

‫‪23‬‬
‫پرنسس مارگارت‪ ،26‬رالف فيدراستون‪ 27‬و ليتل بابی‪ 28‬را هم‬

‫ماندال‪ ،29‬دوروبا‪ ،30‬جرونيمو‪31‬‬ ‫آنها که‬

‫آساتا‪ ،32‬ماميا‪ ،33‬گاروي‪34‬‬

‫داشيل هامت‪ 35‬و آلفایوس هوتون‪ 36‬را‬

‫انداختند زندان‬

‫چه کسیهویی نيوتن‪ 37‬را کشت‬

‫احتماالً اشاره دارد به خواهر ملکه الیزابت دوم‬


‫‪26‬‬

‫‪27‬‬
‫مسلمان رادیکال و سیاهپوست امریکایی‬

‫‪28‬‬
‫فعال سیاسی سیاهپوست و از اعضای حزب سیاهپوستی پلنگهای سیاه‪.‬‬

‫‪29‬‬
‫رهبر بزرگ مبارزات ضد آپارتاید در آفریقای جنوبی و رئیس جمهور این کشور بین سالهای ‪ 1994‬و ‪.1999‬‬

‫‪30‬‬
‫نویسنده و از رهبران حزب پلنگهای سیاه‪.‬‬

‫‪31‬‬
‫رهبر سرخپوست آپاچی که علیه دولتهای مرکزی امریکا و مکزیک جنگید‪)1829- 1909( .‬‬

‫‪32‬‬
‫فعال و مبارز سیاهپوست امریکایی و از اعضای پلنگهای سیاه‪.‬‬

‫‪33‬‬
‫فعال سیاسی و روزنامهنگار سیاهپوست و عضو پلنگهای سیاه که به اتهام قتل یک افسر پلیس در ‪ 1981‬محاکمه شد‪.‬‬

‫‪34‬‬
‫روزنامهنگار و فعال حقوق بشر که روزنامهی دنیای سیاه را درهارلم منتشر میکرد‪)1895- 1973( .‬‬

‫‪35‬‬
‫نویسندهی مشهور امریکایی (‪)1894- 1961‬‬

‫‪36‬‬
‫فعال سیاهپوست امریکایی‬

‫‪37‬‬
‫مبارز سیاهپوست امریکایی و مؤسس حزب پلنگهای سیاه‪)1942- 1989( .‬‬

‫‪24‬‬
‫چه کسی فرد همپتون‪ 38‬و مدگار ایورس‪ 39‬را کشت‬

‫ميکی اسميت‪ 40‬و والتر رادنی‪41‬را هم‬

‫همانها نبودند که فيدل کاسترو را مسموم کردند؟‬

‫چه کسی میخواست ویتنام را‬

‫زیر یوغ ستم نگهدارد‬

‫چه کسی براي سر لنين جایزه گذاشت‬

‫چه کسی انداخت توي کوره یهوديها را‬

‫و کی کمک کردشان در این کار‬

‫چه کسی گفت "اول امریکا"‬

‫و اوکِی داد به ستارههاي زرد‬

‫چه کسی‪ /‬چه کسی‪^^ /‬‬

‫‪38‬‬
‫فعال سیاهپوست و از رهبران پلنگهای سیاه که در آپارتمانش به قتل رسید‪)1948- 1969( .‬‬

‫‪39‬‬
‫فعال مدنی سیاهپوست که که توسط شورای شهروندان سفیدپوست ترور شد‪)1925- 1963( .‬‬

‫‪40‬‬
‫شاعر چپگرا و آنارشیست جامائیکایی (‪)1954- 1983‬‬

‫‪41‬‬
‫تاریخدان و فعال سیاسی مشهور گیانایی که در ‪ 1980‬گیانا ترور شد‪)1942- 1980( .‬‬

‫‪25‬‬
‫چه کسی رُزا لوکزامبورگ‪ 42‬و ليبکنشت‪ 43‬را کشت‬

‫چه کسی کشت روزنبرگها‪ 44‬را‬

‫و مردمان خوب یخ زدند همه‬

‫یا شکنجه‪ ،‬ترور یا ناپدید شدند همهشان‬

‫چه کسی خورد پولِ الجزایر و ليبی و هائيتی را‬

‫پولِ ایران‪ ،‬عراق‪ ،‬عربستان‬

‫پول کویت و لبنان را‬

‫پول سوریه‪ ،‬مصر‪ ،‬اردن و فلسطين را‬

‫چه کسی قطع کرد در کنگو دستهاي مردم را‬

‫چه کسی ایدز را ساخت‬

‫‪42‬‬
‫نویسنده و فعال مارکسیست آلمانی که به همراه دو رهبر دیگر حزب کمونیست آلمان توسط سوسیال دموكرات ها کشته شد‪)1871- 1919( .‬‬

‫‪43‬‬
‫از رهبران حزب کمونیست آلمان که به همراه رزا لوکزامبورگ کشته شد‪.‬‬

‫‪44‬‬
‫دو فعال کمونیست امریکایی که در ‪ 1953‬به اتهام جاسوسی برای شوروی اعدام شدند‪.‬‬

‫‪26‬‬
‫چه کسی کَک توي تنبان سرخپوستها انداخت‬

‫چه کسی طرح کوچ اجباري سرخپوستها را ریخت‬

‫چه کسی ماین‪ 45‬را منفجر‬

‫و جنگ اسپانيا و امریکا را شروع کرد‬

‫چه کسی شارون را به قدرت بازگرداند‬

‫باتيستا‪46‬‬ ‫چه کسی ایستاد پشتِ‬

‫بيلبو‪47‬‬ ‫ایستاد پشت هيتلر و‬

‫چک‪48‬‬ ‫و ایستاد پشت چيانگ کاي‬

‫کسی‪/‬‬ ‫چه‬ ‫چه کسی‬ ‫چه کسی‬

‫اکشن‪49‬‬ ‫چه کسی حکم کرد که َافِرمِتيو‬

‫‪45‬‬
‫منطقهای در نیوانگلند در شمال شرقی آمریکا‬

‫‪46‬‬
‫رئیسجمهور مورد حمایت امریکا و دیکتاتور کوبا قبل از انقالب هاوانا در ‪1959‬‬

‫‪47‬‬
‫سناتور دست راستی و نژادپرست امریکایی (‪)1887- 1947‬‬

‫‪48‬‬
‫دیکتاتور چین پیش از به قدرت رسیدن مائو‪.‬‬

‫‪49‬‬
‫طرحی که نخستینبار توسط پرزیدنت جان‪ .‬اف‪ .‬کندی در ‪ 1961‬برای رفع تبعیض نژادی در امریکا ارائه شد‪.‬‬

‫‪27‬‬
‫باید اجرا شود‬

‫فرانتییِر‪52‬‬ ‫باید اجرا شود پروژهي بازسازي‪ ،50‬نيو دیل‪ ،51‬نيو‬

‫‪53‬‬
‫و اجرا شود طرح جامعهي بزرگ‬

‫اون تام کثافتِ کالرنس‪ 54‬براي کی کار میکنه‬

‫چه کسی از دهانهي روده عينهو کثافت دوو دوو میزند بيرون‬

‫‪55‬‬
‫چه کسی میداند چه جور جانوریست کاندوليزا‬

‫چه کسی پول میدهد به کونلی تا یک سياهپوست چوبين باشد‬

‫چه کسی جایزهي نبوغ را‬

‫به هامو لوکِس داد‬

‫‪50‬‬
‫دورهی بازسازی امریکا پس از جنگهای داخلی بین سالهای ‪1865- 1877‬‬

‫‪51‬‬
‫برنامهی توسعهی اقتصادی امریکا در زمان پرزیدنت تئودور روزولت در پی رکود بزرگ اقتصادی‪.‬‬

‫‪52‬‬
‫برنامهی توسعهی عدالت اجتماعی جان‪ .‬اف‪ .‬کندی در ‪1960‬‬

‫‪53‬‬
‫برنامهی اصالح اجتماعی در زمان ریاستجمهوری لندون جانسون در ‪ 1965‬برای کاهش فقر و تبعیض نژادی‪.‬‬

‫احتماالً نام سیاهپوستی در دمودستگاه دولتی امریکا‪ .‬باراکا صفت کثافت را به عنوان نام میانی او آورده‪.‬‬
‫‪54‬‬

‫‪55‬‬
‫کاندولیزا رایس‪ ،‬وزیر امور خارجهی سیاهپوست در دولت محافظهکار بوش‪.‬‬

‫‪28‬‬
‫چه کسی سرنگون کرد نکرومه‪ 56‬و اسقف را‬

‫چه کسی مسموم کرد رابسون‪ 57‬را‬

‫چه کسی میخواست دوبوآ‪58‬را بيندازد زندان‬

‫چه کسی براي رپ جميل االمين‪ 59‬پاپوش دوخت‬

‫چه کسی براي روزنبرگها‪ ،‬گاروي‬

‫اسکاتزبورو‪60‬‬ ‫چه کسی پاپوش دوخت براي‬

‫و فيلم هاليوودي دَه‪.61‬‬

‫چه کسی به آتش کشيد ساختمان رایشتستاگ‪ 62‬را‬

‫‪56‬‬
‫)اولین رئیسجمهور غنا و برندهی جایزهی صلح لنین در ‪1909- 1972( 1963‬‬

‫‪57‬‬
‫آوازهخوان و فعال سیاهپوست امریکایی (‪)1898- 1976‬‬

‫‪58‬‬
‫سیاستمدار امریکایی (‪)1851- 1930‬‬

‫‪59‬‬
‫از چهرههای مشهور و مسلمان پلنگهای سیاه (‪)1943-‬‬

‫‪60‬‬
‫پسربچههای سیاهپوستی که در دههی ‪ 1930‬در ایالت آالباما در قضیهی مشهور به اسکاتزبورو به اتهام تجاوز به دو زن سفیدپوست محاکمه‬
‫شدند‪.‬‬
‫‪61‬‬
‫فیلم شانزدهمیلیمتری کوتاه و مستندی از جان بری دربارهی مککارتیسم و محکومیت پرونده سازیها علیه سینماگران چپگرای هالیوود در‬
‫دههی ‪ .1950‬جان بری پس از ساختن این فیلم به فرانسه پناهنده شد‪.‬‬

‫‪62‬‬
‫ساختمان پارلمان آلمان در برلین که در ‪ 1933‬به آتش کشیده شد‪.‬‬

‫‪29‬‬
‫کی میدونست مرکز تجارت جهانی قراره بمبارون بشه‬

‫چه کسی به چهارهزار کارمند اسرائيلی برجهاي دوقلو‬

‫گفت که بمانند آن روز در خانه‬

‫؟‬ ‫شارون را چرا از ماجرا دور نگهداشتند‬

‫‪/‬‬

‫چه کسی‪ ،‬چه کسی‪ ،‬چه کسی‪/‬‬

‫انفجار جغد که روزنامهها میگویند‬

‫چهرهي شيطان‬

‫دیده شد در آن‬

‫‪63‬‬
‫چه کسی چه کسی‬ ‫هو هو‬

‫چه کسی از جنگ پول میسازد‬

‫چه کسی از دروغ و ترس پولوپله‬

‫چه کسی میخواهد دنيا را‬

‫‪63‬‬
‫بازی با کلمهی هم به معنایی که تا اینجا به کار رفته و هم تداعیکنندهی صدای جغد؛ هوهو‪ .‬باراکا انفجار را از قول روزنامهها به ‪who‬‬
‫تصویر جغد‪ ،‬که در فرهنگ امریکایی نیز نماد شومی است‪ ،‬تشبیه می کند‪ .‬با صدای هوهو‪ ،‬گویی که جغ ِد انفجار زبان گشوده و میگوید‪ :‬کار‬
‫کیست؟ چه کسی؟‬

‫‪30‬‬
‫مثل همين که هست حاال‬

‫چه کسی میخواهد بر جهان حکم براند‬

‫امپریاليسم‪ ،‬سرکوب ملی و ترور‬

‫حکم براند بر جهان‬

‫خشونت‪ ،‬گرسنگی و فقر‬

‫چه کسی حاکم جهنم است؟‬

‫آن که از همه قويتر است‬

‫که را دیدهاید تا حاال‬

‫دیده باشد خداوند را؟‬

‫شيطان را‬

‫همه دیدهاند اما‬

‫مثل یک انفجار شکلِ جغد‬

‫‪31‬‬
‫در زندگی تو‪ ،‬در مغز تو‪ ،‬در تو‬

‫شکل جغدي که میشناسد شيطان را‬

‫تمام شب‬

‫تمام روز اگر بسپاري گوش‬

‫مثل یک انفجارِ جغدي شکل در آتش‬

‫میشنویم که میآید بانگ این پرسشها‬

‫از دل شعلههاي دهشتناک‬

‫همچو غرّش سگی که دیوانه‬

‫همچو استفراغ اسيدي آتش دوزخ‬

‫چه کسی و چه کسی و چه کسی (‪ )+‬چه کسی چه کسی ^‬

‫چه کسيييی و چه کسييييييييييييييييييييی!‬

‫‪32‬‬
‫دیباچهاي بر یك یادداشت خودكشيِ بيستجلدي‬

‫(براي کلی جونز که در ‪ 16‬می ‪ 1959‬به دنيا آمد)‬

‫تازگیها‪ ،‬دیگه عادتم شده‬

‫که زمين وا بشه و ببلعدم‬

‫وقتی بيرون میزنم تا سگمو بگردونم‬

‫یا دیگه عادي شده‬

‫موزیک ناميزون چرندي که باد میزنه‬

‫وقتی دارم میدواَم تا به اتوبوس برسم‪...‬‬

‫‪33‬‬
‫تازگیها‪ ،‬چيزا اینجوري شدهن!‬

‫حاال هر شب که ستارهها رو میشمرم‬

‫عدلی‪ ،‬هر شب میرسم به یه عدد‬

‫وقتی هم ستارهها نمیخوان شمرده شن‬

‫جاهاي خالیشونو میشمرم‬

‫دیگه آواز نمیخونه هيچکسی!‬

‫دیشب هم‪ ،‬رو نوک پا‪ ،‬پاورچينپاورچين‬

‫تا دم اتاق دخترم رفتم و دیدم که انگاري‬

‫داشت با یه بندهخدایی حرف میزد‬

‫اما وقتی درو وا کردم و رفتم تو اتاق‬

‫هيشکی تو اتاق نبود‪...‬‬

‫دخترم فقط یواشکی نگاه میکرد‬

‫‪34‬‬
‫رو زانوهاش‬

‫توي دستاي به هم چفت شدهشو‬

‫‪35‬‬
‫ميراث‬

‫براي مردمان بلوز‬

‫در جنوب‪ ،‬خوابيده‬

‫دمِ در داروخانه‪،‬‬

‫خُرخُرکنان‬

‫زیر کاميونها‪ ،‬توي گرمخانه‪.‬‬

‫لنگلنگان‬

‫از ميان چشمهاي رفته درهم از شب مرموز‪.‬‬

‫درهم و اَخمو‬

‫مست و تلوتلوخوران‬

‫میخورد تکان یک دست یا شالق‪.‬‬

‫رقصان‪ ،‬زانو زنان‬

‫کِشدادنی به تن‬

‫‪36‬‬
‫چُرتکی توي سایه زدن‪.‬‬

‫چمباتمه‪ ،‬براي نوشيدن‬

‫یا که شاشيدن‪.‬‬

‫میکشند به زور باال‬

‫میکشند خود را تا روي اسبها‬

‫نزدیک آنجایی که دریا بود (آوازهاي قدیمی‬

‫میشوند راهبرت تا باور)‬

‫راندن‬

‫از این شهر تا شهر دیگري‬

‫این یکی هم سياه‪.‬‬

‫پيش گرفتن جاده‬

‫جایی که مردمش خواباند‪.‬‬

‫به جانب ماه‬

‫یا سوي سایهي خانهها‪.‬‬

‫سوي دریاي دروغين آوازها‪.‬‬

‫‪37‬‬
‫كعبه‬

‫با حقارت نگاه به حياط کثيف میاندازد‬

‫پنجرهاي بسته‪،‬‬

‫و مردمان سياه‬

‫فریاد از ميانِ‬

‫جيغ از ميانِ‬

‫یا قدم میزنند ميان فيزیک سرپيچی‬

‫در سيالن ارادهشان‪.‬‬

‫دنياي ما‪ ،‬سرشار از صدا‬

‫دنياي ما‪ ،‬خواستنیتر از هرجا‬

‫گرچه رنج میکشيم و تيغ روي یکدیگر‬

‫‪38‬‬
‫و راه نمیتوانيم گاه در هوا برویم‪.‬‬

‫ما که مردمی زیبا‬

‫جنس خيالمان از آفریقا‬

‫صورتکها و رقصها‬

‫آوازهاي مطنطن‬

‫چشمهاي آفریقایی‬

‫دماغها و بازوها‪،‬‬

‫اگرچه رها‬

‫توي غُل و زنجيرهایی به رنگ خاکستر‬

‫آن هم اینجا که پر از زمستان است‬

‫وقتی که آفتاب میخواهيم‪.‬‬

‫ما اسير شدهایم‬

‫و جان میکنيم اینک براي گریز‬

‫گریز به تصویر باستانیمان‬

‫‪39‬‬
‫به شباهتی نو‬

‫هم با خود و هم با خانوادهاي که سياه‪.‬‬

‫محتاج جادو‬

‫محتاج سِحر گشتهایم حاال‪ ،‬که برخيزیم‬

‫برگردیم‬

‫نابود و خلق کنيم از نو‪.‬‬

‫چه خواهد بود‬

‫آن کالم مقدس جادو؟‬

‫‪40‬‬
‫خردمند‬

‫چراها‪( 64‬هيچ کس نمیداند‬

‫من چی کشيدهام)‬

‫هر وقت دیدید‬

‫افتادهاید توي دل دشمن‬

‫سرگشته‪،‬‬

‫دشمنی که نمیگذارد حرف بزنيد‬

‫به زبان مادري‬

‫که نابود میکند تندیسها و پيکرههاتان را‬

‫و سازهاتان را‪،‬‬

‫‪64‬‬
‫(چراها) که تلفظی یکسان در زبان انگلیسی دارند‪( whys .‬خردمند) و‪wise‬بازی با‬

‫‪41‬‬
‫دشمنی که ممنوع میکند‬

‫«آم بام بابوم» هاتان را‬

‫آن وقت است که افتادهاید توي دردسر‬

‫آن هم چه دردسري!‬

‫ممنوع میکنند‬

‫«بام بابوم» هاتان را‬

‫افتادهاید توي دردسر بدجور!‬

‫پوف!‬

‫تا خالص شوید‬

‫یحتمل‬

‫چند صد سالی معطليد!‬

‫‪42‬‬
‫‪65‬‬
‫در دنياي فانك‬

‫‪66‬‬
‫اگه الویس پریسلی‬

‫پادشاهه‪،‬‬

‫پس جيمز براون‪67‬کيه‪،‬‬

‫خدا؟‬

‫‪65‬‬
‫از سبکهای موزیک جز‬

‫‪66‬‬
‫خوانندهی مشهور و محبوب امریکایی (‪ )1935 -1977‬که هوادارانش لقب «پادشاه راک ان رُل» را به او داده بودند‪.‬‬

‫‪67‬‬
‫خواننده و ترانهسرای سیاهپوست و محبوب امریکایی (‪)1933 -2006‬‬

‫‪43‬‬
‫شعر سياسي‬

‫(براي بزیل)‬

‫ناز و نعمت هم راهيست براي خودش‬

‫بیدردسر‪ ،‬راهی به سوي جهل‬

‫سمتِ بازار آزاد بیخبري‪.‬‬

‫آنجا که جان میگيرند تئوريها‬

‫زیر پوشش برزنتهاي سنگين‬

‫در امان از دست فکرها‪.‬‬

‫‪44‬‬
‫(سالهاست زمين را ندیدهام‬

‫و فکر میکنم ممکن است حاال‬

‫"کثافت" بار منفی داشته باشد‬

‫شایدم مثبت‬

‫اما به هر حال لغتی است اجتماعی‪.‬‬

‫من نمیتوانم دانهاي بکارم‬

‫نمیتوانم تشخيص بدهم ریشه را‬

‫به خاطر چيزي‬

‫واضحتر از بیتفاوتی‪.‬‬

‫اگرچه میخورم و میرینم‬

‫مثل هر آدم طبيعی دیگر‪( .‬بلند میشوم‬

‫از پشت ميز‬

‫میروم یک ساندویچ بوقلمون بزنم‬

‫و جواب به تلفن بدهم‪ :‬نيمهکاره شعر‬

‫نيمهکاره میماند‬

‫به خاطر وضعم‪ ،‬وضع من‬

‫‪45‬‬
‫و این بد کلمههاي نيوآرکی‪ ).‬دستها‬

‫روي اسلحهها‪ ،‬میخواهيم پُر کنيمشان‬

‫براي این قرنِ رو به فروپاشی‪.‬‬

‫تاریکی عشق‪،‬‬

‫در حافظهي عرق ریزش‬

‫هر گناهی از سر ناچاریست‪.‬‬

‫نيمهکاره‪ ،‬براي منطق هيچ مرگ خاصی‪( .‬جنتلمنهاي پير‬

‫که دنبال میکنيد هنوز آتش را‬

‫گرچه بیخيالتر و وقتناشناس حاال‪.‬‬

‫رُکوراست بگویم‬

‫چپ افتادهایم ما با هم‪.‬‬

‫کی هستيد؟‬

‫حرف حسابتون چيه؟‬

‫چيزي که بحث سرشه‪ ،‬به همين سرراستی‪.‬‬

‫بازي خطرناک دليل و منطقا شروع میشه‬

‫‪46‬‬
‫"نه‪ ،‬نه‬

‫نمیتونين درک کنين"‬

‫مثِ اون واعظی که مرده تو من‬

‫و کولیها عزادارن‬

‫واسه خودکشی تند و سریعش‪.‬‬

‫‪47‬‬
‫حادثه‬

‫او برگشت و شليک کرد‪ .‬او شليک کرد به او‪.‬‬

‫وقتی که او برگشت‪ ،‬او شليک کرد‪ ،‬و او افتاد‬

‫سکندريخوران‪ ،‬از کنار سایهبان‪ ،‬پایين‬

‫شليک‪ ،‬در حال مرگ‪ ،‬مرده‪ ،‬تا توقف کامل‪.‬‬

‫پایين پلهها‪ ،‬خونریزان‪ ،‬شليک کرد به مرده‪.‬‬

‫سپس او مرد‪ ،‬اینجا‬

‫بعد از سقوط‪ ،‬گلولهي شتابان‪ ،‬صورتش را شکافت‬

‫و خون‪ ،‬به ظرافت‪ ،‬اسپري روي هيکل قاتل شد‬

‫و روشنایی تيره‪.‬‬

‫‪48‬‬
‫عکسهاي مرد مرده همهجا هست‪ ،‬و روحش‬

‫میمکد روشنایی را‪ .‬اما او مرد‬

‫توي تاریکیِ تاریکتر از روحش‬

‫و همه چيز بیامان در هم ریخت با مرگش‬

‫پایين پلهها‪.‬‬

‫حرفی براي گفتن نداریم‬

‫دربارهي قاتل‪ .‬جز آنکه او برگشت‪ ،‬از جایی‬

‫که بکند همان کاري را که کرد‪ .‬و فقط یکبار‬

‫شليک کرد به نگاهِ خيرهي قربانی‬

‫و رها کرد سریع او را‪ ،‬وقتی که خون روي زمين جاري شد‪.‬‬

‫ما میدانيم‬

‫که قاتل‪ ،‬ماهر و تند و تيز و خونسرد بوده‬

‫و قربانی‪ ،‬احتماال‪ ،‬میشناخته قاتل را‪.‬‬

‫‪49‬‬
‫به غير از این‪ ،‬از قيافهي عنق مرد مرده و‬

‫آن حالت تعجبِ خشک توي ترکيب دست و انگشتان‬

‫که بگذریم‪ ،‬ما چيز دیگري نمیدانيم‪.‬‬

‫‪50‬‬
‫یادداشتهایي براي یك سخنراني‬

‫اندوه آفریقایی‬

‫نمیشناسد مرا‪.‬‬

‫گامهايشان‬

‫در ماسههاي سرزمين خودشان‪.‬‬

‫کشوري در سياه و سفيد‪،‬‬

‫روزنامهها‬

‫پيادهروهاي نفلهي دنيا‪.‬‬

‫نمیفهمد آیا‬

‫که چه هستم من‪.‬‬

‫قدرت‬

‫‪51‬‬
‫در رؤیا‪،‬‬

‫این کودکی که شير میخورد‬

‫غير مستقيم از جرأت‪،‬‬

‫این باد که پرت میکند ماسه‬

‫چشمها‬

‫که میشوند بسته در نفرت‬

‫از نفرت‪ ،‬از نفرت‬

‫براي قدم زدن‬

‫جدا کردند حساب مرگهاشان را‬

‫از مرگهاي من‪.‬‬

‫آن سرها‬

‫که مینامم‬

‫"مردمِ" من‪.‬‬

‫(و کيستند آنها‪ .‬مردم‪ .‬نگران‬

‫‪52‬‬
‫خودم‪ ،‬مرد زشت‪.‬‬

‫تویی که نگران شکمهاي سفيد و تخت دوشيزهگان‬

‫توي خانهها‬

‫رو به مرگ‪ .‬سياه‪.‬‬

‫نور هالل ماه بر انگشتهاي من‬

‫که میخزد‬

‫زیر لباسهاش‪.‬‬

‫شوهرش کجاست؟ کلمات سياه‬

‫پرت میکنند ماسهها را‬

‫به چشمها‪،‬‬

‫انگشتهاي مردهي خصوصیشان‪.‬‬

‫روحشان‬

‫چشمهايشان‬

‫در ماسه‪.‬‬

‫رنگ من‬

‫‪53‬‬
‫مثل آنها نيست‪.‬‬

‫روشنتر است‪ ،‬مرد سفيد‬

‫میگوید‪ .‬رم میکنند آنها‪.‬‬

‫ارواح مردهي من‪،‬‬

‫من‪،‬‬

‫که گذاشتم اسمشان را‬

‫مردم‪ .‬آفریقا‬

‫کشوري خارجيست‪.‬‬

‫تو‪ ،‬اینجا‬

‫مثل هر آدم غمگين دیگري‬

‫امریکایی‬

‫هستی‪.‬‬

‫‪54‬‬
‫آهنگ قدیمي‬

‫مهمترین چيز‬

‫که سدّ راهته‬

‫مرگه!‬

‫درگير شدن‬

‫با هر چيز دیگه‬

‫یه جور خریته!‬

‫‪55‬‬
‫‪Crow Jane‬‬

‫کِرو جِين‪ ،‬کِرو جِين‪ ،‬نگير سرتو اینقده باال‬

‫میدونی که عزیزم‪ ،‬تو هم یه روز سرتو‬

‫میذاري زمين و میري اون دنيا‬

‫میسیسیپی‪ ،‬جو ویليامز‪68‬‬

‫براي کِرو جِين‬

‫مرگ مامان‬

‫به مقصد سپيده‪ ،‬باد‬

‫از روي رودخانه‪ .‬باد‬

‫همراه نور‪ ،‬از‬

‫‪68‬‬
‫گیتاریست‪ ،‬خواننده و ترانهسرای امریکایی (‪ .)1903 -1982‬میسیسیپی از ترانههای اوست‪.‬‬

‫‪56‬‬
‫و این شعر ادامه دارد‬

‫هر وقت وقت کردم‪.‬‬

‫‪57‬‬
‫در یادبود رادیو‬

‫کی شده تا حاال واسته و بره تو فکر االهياتِ لمونت کرنستون‪69‬؟‬

‫(فقط جک کروآکِ‪ ،70‬که میشناسمش‪ ،‬و خودم‪.‬‬

‫باقی شما احتماال تو فکر دبليو سیبیاس‪71‬و کيت اسميت‪ 72‬ئين‬

‫یا یه چيزي تو همين مایهها بیمزه‪).‬‬

‫چی میتونم بگم؟‬

‫گروه موزیک بلوزی که در سال ‪ 1969‬توسط دو برادر‪ ،‬پت و لری هیز‪ ،‬تأسیس شد‪.‬‬
‫‪69‬‬

‫‪70‬‬
‫شاعر و نویسندهی مشهور امریکایی(‪)1922 -1969‬‬

‫‪71‬‬
‫خوانندهی مشهور و عامهپسند امریکایی(‪)1907 -1986‬‬

‫‪72‬‬
‫ایستگاهی رادیویی در نیویورک‬

‫‪58‬‬
‫عاشق شدن و شکست خوردن‬

‫از گذاشتن کف پوش لينوليوم توي اتاق نشيمن‬

‫بهتر نيست؟‬

‫من یه فرزانه یا یه همچو چيزيام؟‬

‫ژستِ هيپنوتيزمی مهرگياهِ هفته؟‬

‫(یادت باشه‪ ،‬من واسه التيام دادن به آدما‬

‫قدرت اُرال رابرتز‪ 73‬رو ندارم‪...‬‬

‫نمیتونم مثِ اف‪ .‬جی‪ .‬شين‪74‬بهت بگم‬

‫چه جوري رستگار و پولدار‪ 75‬شی!‬

‫نمیتونم حتا امرتون کنم به تطورات آنی اتاق گاز‬

‫مثِ هيتلر یا گودي نایت‪)76‬‬

‫‪73‬‬
‫از مبلغین سرشناس مسیحیت در تلویزیون امریکا(‪)1918 -2009‬‬

‫‪74‬‬
‫اسقف اعظم امریکایی در کلیسای کاتولیک که به خاطر برنامههای تبلیغیاش در رادیو و تلویزیون شهرت داشت‪)1895 -1979( .‬‬

‫‪75‬‬
‫(صرفهجویی و رستگاری) بازی کنایهآمیزی کرده است‪save .‬باراکا با دو معنای متداول‬

‫‪76‬‬
‫سیاستمدار امریکایی (‪ )1896 -1970‬و فرماندار کالیفرنیا بین سالهای ‪ 1953‬و ‪.1959‬‬

‫‪59‬‬
‫و عشق‪ ،‬یه لغت شيطونيه!‬

‫برش گردون عقب‪ /‬ببين‪ ،‬گرفتی چی میگم؟‬

‫یه لغت شيطونی‪ .‬وانگهی‬

‫اصال کی درکش میکنه؟‬

‫وگرنه‪ ،‬خب‪ ،‬منم دلم نمیخواست‬

‫تک و تنها بمونم این جور‪.‬‬

‫صبحاي شنبه به رد لنترن‪77‬و‬

‫ترونههاي عاميانهي زیر دریایيش گوش میدادیم‬

‫سر یازده‪ ،‬لتز پریتند‪.78‬‬

‫گوش میدادیم‪ ،‬آره‪.‬‬

‫و من‪ ،‬شاعر‪ ،‬هنوزم گوش میدم‪.‬‬

‫‪77‬‬
‫از برنامههای داستانی رادیوی امریکا در دههی ‪1960‬‬

‫از سری برنامههای رادیو سیبیاس امریکا برای بچهها به کارگردانی نیال مک‪.‬‬
‫‪78‬‬

‫‪60‬‬
‫شکر خدا!‬

‫عين اون جملهاي که میگفت چی بود؟ (بعد از اون تغيير شکل‬

‫وقتی در اَمون و نامرئی و الدین شده بود و نتونست سنگها رو پرت کنه)‬

‫"هاه هاه هاه‪ ،‬کی میدونه چه شيطونی‬

‫کمين تو قلب مردا میکنه؟‬

‫سایه اینو میدونه"‬

‫اوه‪ ،‬آره‪ ،‬اون میدونه‬

‫اوه‪ ،‬آره‪ ،‬اون میدونه‬

‫یه لغت شيطونيه‬

‫این عشقه!‬

‫‪61‬‬
‫‪Leroy‬‬

‫خواستم مادرم را بازبشناسم‬

‫وقتی نشست و چشم دوخت‪ ،‬غمگين‬

‫از ميان محوطهي دانشگاه در اواخر دههي ‪1920‬‬

‫به آیندهي روح‪ ،‬و فرشتگان سياه‬

‫که زور میزدند روي سرش‬

‫که به دوش زندگی را از نياکانمان بگيرند‬

‫و بصيرت را‪ ،‬احساس بزرگ سياهپوستی را‪.‬‬

‫او نشست‬

‫(توي آن عکس در سالنامهي فارغالتحصيلی‬

‫‪62‬‬
‫من وشتی‪79‬را نشان دادم) به غصههاي جدید رسيد‬

‫از قدیمیها‪ ،‬شور و شوق و لغزشها‬

‫بارید بر او‪ ،‬خودش بر خودش باراند‪.‬‬

‫هيپنوتيزم میکندَم از آن وقت تا حاال‬

‫آن بصيرتی که گذشت بر او‬

‫که گذشت بر من‪ ،‬و بر همهي مردمان سياه زمانهي ما‪.‬‬

‫وقتی بميرم‪ ،‬ميراث میگذارم این آگاهی را‬

‫براي سياهها‪ .‬شاید آنها‬

‫دستچين کنند مرا و تکههاي به درد بخورم را بردارند‬

‫گوشت لذیذ احساسات‪ ،‬و بيندازند‬

‫تکههاي سفيد و گندیدهي چرند بدمزهام را‬

‫دور‪.‬‬

‫‪79‬‬
‫از اسامی خاص عبری‬

‫‪63‬‬
‫بازدیداز بابل‬

‫این چيزکِ نزار‬

‫بی هيچ اندامی‬

‫میلولد‬

‫در خيابانهاي اروپا‬

‫زنی که میرود و میآید‬

‫با شکم‪ -‬رداي خفاشی پَردارش‬

‫بی هيچ اندامی‬

‫با زخمهاي دل و روده‬

‫حتا سرش‬

‫‪64‬‬
‫چرکخانهاي عظيم‬

‫‪80‬‬
‫از خاطرات چرک (س)‬

‫بی هيچ اندامی‬

‫نه چيزي براي پس انداختن بچه‬

‫بدل میشود به افسونگر کبير افسانهي اروپا‪ -‬امریکایی‬

‫او که میمکد‬

‫زندگی را‬

‫از چندتایی کاکا سياه بینام و نشان‬

‫اسمش ورد زبانها‬

‫ذاتش اما ناشناس خواهد ماند‬

‫هميشه‬

‫حتا براي او‬

‫او که مرده است در ميان تودهاي از دوا و مخدر‬

‫‪80‬‬
‫به لطف پرانتز‪ pussy‬و ‪pus‬بازی با‬

‫‪65‬‬
‫این زنيکهي بدکاره دوستم را کشت‬

‫تامپسون‪81‬‬ ‫دوست من‪ ،‬باب‬

‫یک نقاش سياهپوست‪ ،‬یک غول‬

‫یکی که آن بدکاره‬

‫به سرمشقی غمانگيز بدلش کرد‬

‫کپهاي پر از سوراخهاي امریکایی‬

‫و یک ميمون بر پشتاش‬

‫زد توي گوش هواپيماها‬

‫از فراز آمپایر استيت‪.82‬‬

‫شاید این زنيکه و خواهرهاش‬

‫همهشان‬

‫‪81‬‬
‫نقاش سیاهپوست امریکایی (‪ ،)1937 -1966‬از دوستان باراکا و گینزبرگ‪ .‬در بیستونه سالگی‪ ،‬پس از پنج سال اقامت در اروپا و‬
‫اعتیاد شدید به هرویین‪ ،‬در رُم درگذشت‪.‬‬

‫‪82‬‬
‫آسمانخراشی مشهور در امریکا به ارتفاع ‪ 381‬متر‬

‫‪66‬‬
‫دریافت کنند کلمات مرا‬

‫در دهانهيشان‬

‫کوکوال‪83‬‬ ‫مثل قلياب آميخته با‬

‫و شربت آالگا‪،‬‬

‫بچشيد طعم این گُه را کثافتها‪ ،‬بچشيدش‬

‫دِ بخندید حاال‬

‫با خندههاي هيسترکتيکتان‬

‫وقتی که میسوزد تن و‬

‫چشمهايتان بدل میشود به خاک سرخ‪.‬‬

‫‪83‬‬
‫شکل عامیانهی کوکاکوال‬

‫‪67‬‬
‫دوشنبه در آپارتمان شمارهي ‪B‬‬

‫همهي روزو اگه‬

‫بشينم دعا کنم‬

‫اینجا بيا‬

‫نيست خدا‪.‬‬

‫اما اگه زنگ بزنم‬

‫‪68‬‬
‫به پليس‪ ،‬ناین‪ -‬وان‪ -‬وان‬

‫سر سيم ثانيه فقط سر میرسه‬

‫جناب شيطان!‬

‫از ليروي جونز تا اميري باراكا‬

‫ليروي جونز‪ /‬اميري باراكا‬

‫به تاریخ آمریکا بنگرید‪ .‬این کشور چگونه ساخته شد؟ مگر نه آنست که بردگان‪ ،‬آمریکا را آمریکا کردند و ما اکنون به ميليونها‬
‫سياهپوست‪ /‬برده بدهکاریم‪ .‬در کتابهاي تاریخ مدارس ما‪ ،‬جنایات بزرگ اجدادمان با واژههاي مؤدبانهي «کاپيتاليسم» و «فئوداليسم»‬
‫ماستمالی شده است‪.‬‬

‫روبين‪84‬‬ ‫جري‬

‫‪1-‬‬ ‫جنبش دانشجویی در امریکا‪ ،‬گردآوری و ترجمهی نادر فتورهچی‪ ،‬فرهنگ صبا‪ ،‬چاپ اول‪ ،1387 :‬صفحهی ‪112‬‬

‫‪69‬‬
‫اِميري باراکا‪ ،‬شاعر و نویسندهي جنجالی امریکایی‪ ،‬درست در جایی ایستاده است که چهار سنت‬
‫مخالفخوان امریکا به هم می رسند‪ :‬سنت هيپيزم‪ ،‬سنت هارلم‪ ،‬سنت مارکسيستی و سنت اسالمی‪.‬‬

‫زندگی ادبی باراکا را باید در بستر چهار دورهي خاص از زندگی او بررسی شود‪:‬‬

‫یک‪ :‬دورهي نسل بيت (‪)1957 -1965‬‬

‫دو‪ :‬دورهي ناسيوناليسم سياهپوستی (‪)1965 -1974‬‬

‫سه‪ :‬دورهي مارکسيست‪ -‬لنينيستی (‪)1974 -2001‬‬

‫چهار‪ :‬دورهي پس از یازده سپتامبر (‪)2001-‬‬

‫آن روزهاي خوب نسل بيت‬

‫پس کِی همچون فرشتهها خواهی شد امریکا‬

‫کِی در میآوري لباسهایت را؟‬

‫از عمق گور کِی به خودت نگاه خواهی کرد؟‬

‫آلن گينزبرگ‬

‫‪70‬‬
‫در دههي ‪ 1950‬امریکا شاهد عصيان نسلی از شاعران و نویسندگانش بود که به «نسل بيت»‬
‫مشهورند‪ .‬مثلث این نسل را ویليام باروز‪ ،‬آلن گينزبرگ و جک کروآک تشکيل میدهند‪ .‬باروز را‬
‫پدر جنبش ضد فرهنگ امریکا میخوانند‪ .‬جنبشی که در ‪ 1968‬به اوج خود رسيد؛ زمانی که هيپیها‬
‫و دانشجویان معترض در لينکلن پارک در مقابله با همایش دموکراتها براي انتخابات ریاست‬
‫جمهوري‪ ،‬فستيوالی برگزار میکنند و طی آن یک بچه خوک را براي تصدي پست ریاست جمهوري‬
‫از طرف خود کاندیدا میکنند‪ .‬استدالل آنها این بود که وقتی مردم به خوکهاي بالغ رأي میدهند‪،‬‬
‫چرا به این بچه خوک ندهند؟‬

‫جنبش ضد فرهنگ دریافته بود که باید بازي زبانی خودش را داشته باشد‪ .‬آنها نه از رئيس‬
‫جمهور امریکا‪ ،‬که از یک خوک پير حرف میزدند و گفتار رسمی حاکم در آن برهه از زمان‬
‫نمیتوانست وارد بازي زبانیشان شود‪ .‬آنها از آزادي جنسی و آزادي مصرف ماري جوآنا حرف‬
‫میزدند و در عين حال‪ ،‬تلویزیون و کوکاکوال را خطرناک تر از مواد مخدر میدانستند‪ .‬مگر نه آنکه‬
‫تلویزیون افيون تودههاست؟ آنها با گفتار و فرم زندگیشان میخواستند آنچنان عرصهي سترون‬
‫فرهنگ را جِر بدهند تا شاید مجالی براي نفس کشيدن فردیت پيدا شود‪ .‬هنري ميلر‪ ،‬نویسندهي‬
‫بزرگ امریکایی و پدر معنوي نسل بيت‪ ،‬زمانی گفته بود که امریکا بزرگترین دشمن فردیت است‪.‬‬
‫آلن گينزبرگ در بخشی از شعر بلند «زوزه» نسل خود را اینگونه توصيف می کند‪:‬‬

‫آنان که سرانگشتشان را‬

‫در اعتراض به منگیِ تنباکوي کاپيتاليسم سوزاندند با سيگار‬

‫آنها که در ميدانچهي یونين‬

‫جزوههاي ابرکمونيستی پخش میکردند بين مردم‬

‫‪71‬‬
‫و وقتی صداي آژیر لوس آالموس به گریه میانداختشان‬

‫لخت میشدند و ضجه میزدند‬

‫و آژیر لوس آالموس وال استریت را هم به گریه میانداخت‬

‫هم‪85‬‬ ‫لنگرگاه استيتن آیلند را‬

‫اميري باراکا‪ ،‬که آن روزها هنوز ليروي جونز بود‪ ،‬در اواخر دههي ‪ 1950‬به نسل بيت پيوست‪.‬‬
‫سبک و نگاه شعري او در همين دوره شکل گرفت و کمابيش تا به امروز نيز با او مانده است‪ .‬نثري‬
‫که گاه زیادي ورّاج و بیربط جلوه میکند‪ ،‬نحوهي گاه غریبِ تقطيع شعرها‪ ،‬زبان آرگو و بهخصوص‬
‫آرگوي هارلم و نيوآرک‪ ،‬طنز و استهزاء‪ ،‬درهم تنيدن لحنهاي گوناگون‪ ،‬فرهنگ پاپ و همه و همه‪،‬‬
‫ميراثی است که از نسل بيت به باراکا رسيده است‪ .‬در همين دوره است که باراکا مجالت یوگن و‬
‫فلوتينگ بِر را به همراه چهرههاي مشهوري چون گينزبرگ و فرانکاُهارا راه میاندازد‪.‬‬

‫باراکا در شعر «در یادبود رادیو» مینویسد‪:‬‬

‫کی شده تا حاالواسته و بره تو فکرِ االهياتِ لمونت کرنستون؟‬

‫(فقط جک کروآکِ‪ ،‬که میشناسمش‪ ،‬و خودم‪.‬‬

‫باقی شما احتماال تو فکر دبليو سی بی اس و کيت اسميت ئين‬

‫زوزه‪ ،‬آلن گینزبرگ‪ ،‬ترجمهی مهرداد فالح و فرید قدمی‪ ،‬نشر آفرینش‪ ،‬چاپ اول‪ ،1388 :‬صفحهی ‪34‬‬ ‫‪-2‬‬

‫‪72‬‬
‫یا یه چيزي تو همين مایهها بیمزه)‬

‫ليتل سياه‪ ،‬ایکس مسلمان‬

‫من امریکایی نيستم‪ ،‬قربانی امریکایيسمام‬

‫مالکوم ایکس‬

‫باراکا در ‪ 1965‬و در پیِ ترور مالکوم ایکس‪ ،‬نيویورک و هيپیها را رها میکند و به هارلم میرود‪.‬‬
‫به دنياي سفيد پشت میکند و به ناسيوناليسمِ سياهپوستی روي میآورد‪ .‬او مینویسد‪« :‬سياه یک‬
‫نژاد است‪ ،‬یک فرهنگ است‪ ،‬یک ملت است‪ ».‬خودش را وقف جامعهي سياه میکند‪ .‬در هارلم‬
‫مدرسهي تئاتر راه میاندازد و در ‪ 1967‬کتاب «جادوي سياه» را منتشر میکند‪ .‬در ‪ 1968‬مسلمان‬
‫میشود و در ‪ 1969‬نمایشنامهي «مرگ مالکوم ایکس» را چاپ می کند‪.‬‬

‫مالکوم ایکس که بود؟ جوان بزهکار سياهپوستی که در بيستسالگی به جرم سرقت به زندان‬
‫افتاد‪ .‬شش سال در زندان ماند و در آنجا با اندیشههاي ایليا محمد‪ ،‬رهبر مذهبی مسلمانان امریکا‪،‬‬
‫آشنا شد و به اسالم روي آورد‪ .‬نامش را از «مالکوم ليتل» به «مالکوم ایکس» تغيير داد‪ .‬به آفریقا و‬
‫خاورميانه سفر کرد‪ .‬به مراسم حج رفت‪ .‬با انقالبيون الجزایر و آفریقا آشنا شد‪ .‬به مارکسيسم و‬
‫سياست انترناسيونال روي آورد و در اوج محبوبيتاش در ميان آزاديخواهان‪ ،‬سياهان و مسلمانان‬
‫امریکا در چهلسالگی در نيویورک ترور شد‪.‬‬

‫‪73‬‬
‫مبارزات سياهان امریکا را براي احقاق حقوقشان در نيمهي دوم قرن بيستم‪ ،‬میتوان در دو‬
‫جبههي عمده بررسی کرد‪ :‬جبههي مبارزات مدنی و مسالمتآميز به رهبري دکتر مارتين لوتر کينگ‬
‫و جبهه ي رادیکال مارکسيستی به رهبري مالکوم ایکس‪ .‬جالب آنکه هردو رهبر نيز قربانی ترور‬
‫میشوند‪ .‬مالکوم ایکس در ‪ 1965‬و دکتر کينگ در ‪ .1968‬باراکا را میتوان در جبههي مالکوم ایکس‬
‫دید‪.‬‬

‫مالکوم ایکس در یکی از سخنرانی هایش در هارلم در ژانویهي ‪ 1965‬میگوید‪:‬‬

‫«مادامی که شخص دیگري اعمال خشونت میکند‪ ،‬به هيچوجه حاضر نيستم دربارهي پرهيز از‬
‫خشونت کالمی ادا کنم‪ ...‬این بدین معنا نيست که قصدِ من انتقاد از مشیِ پرهيز از خشونت است‪.‬‬
‫فکر می کنم هر کسی باید به تشخيص خود بهترین کار ممکن را انجام دهد‪ ،‬و تبریک میگویم به‬
‫هر کسی که در مقابل آنچه بر سرش میآید‪ ،‬در هر نقطهاي از جهان‪ ،‬میتواند از خشونت پرهيز‬
‫کند‪ ...‬چه خوب بود اگر رهبران جنبش پرهيز از خشونت به محلههاي سفيدپوستان میرفتند و به‬
‫‪86‬‬
‫آنها نيز درس خشونتپرهيزي میدادند‪ ،‬در این صورت من هم طرفدار آنها میشدم‪».‬‬

‫چهار برادر و پدر مالکوم ایکس توسط گروه کوکالکسکالن کشته شده بودند‪ ،‬گروهی نژادپرست‬
‫که به اذیت و آزار و ترور سياهان میپرداخت و از حمایت غير مستقيم پليس نيز برخوردار بود‪.‬‬

‫دکتر کينگ پس از آنکه کوکالکسکالن در خانهاش بمبگذاري کرد‪ ،‬گفت‪:‬‬

‫مالکم ایکس با جوانان سخن میگوید‪ ،‬ترجمهی مسعود صابری‪ ،‬نشر طالیه پرسو‪ ،‬چاپ اول‪ ،1378 :‬صفحهی ‪70‬‬ ‫‪-3‬‬

‫‪74‬‬
‫«ما زمانی می توانيم پيروز شویم که طالب صلح و دوستی و مخالف ظلم و خشونت باشيم‪ .‬ما‬
‫باید برادران سفيدپوست خود را دوست بداریم؛ حتا اگر آنها به ما بدي کنند‪ .‬تأکيد میکنم؛ حتا‬
‫‪87‬‬
‫اگر در حق ما بدي روا دارند‪».‬‬

‫باراکا در این دوره از زندگیاش میگوید‪« :‬براي آنکه بتوانيم یک نفس راحت روي این سياره‬
‫بکشيم‪ ،‬باید اول کلک سفيدپوستها را بِکنيم‪».‬‬

‫تندیس ماركس‪ ،‬شبح لنين‬

‫هر آنچه سخت و استوار است‬

‫دود میشود و به هوا میرود‪.‬‬

‫مارکس‪88‬‬ ‫کارل‬

‫در ‪ 1974‬باراکا عقاید ناسيونال سياهپوستیاش را رها کرد و به مارکسيسم‪ -‬لنينيسم روي آورد‪.‬‬
‫در دو دورهي پيش از آن نيز باراکا‪ ،‬بهواسطهي دوستیاش با شاعران چپگرایی چون گينزبرگ و‬
‫شيفتگیاش به مکتب مالکوم ایکس‪ ،‬از نگرشهاي انتقادي‪ -‬انقالبی چپ دور نبود‪ .‬باراکا در این‬
‫دوره در گفتوگویی با نيویورکتایمز میگوید‪« :‬این یک ناسيوناليسم کوتهبينانه است که‬

‫مارتین لوترکینگ‪ ،‬هوبرت ژربو‪ ،‬ترجمهی فریدون حاجتی‪ ،‬شرکت توسعهی کتابخانههای ایران‪ ،‬چاپ دوم‪ ،1386 :‬صفحهی ‪29‬‬ ‫‪-4‬‬

‫‪88‬‬
‫جمله اي از «مانیفست كمونیست» ماركس و انگلس كه نام كتابي درخشان از مارشال برمن نیز است‪ .‬این كتاب توسط مراد‬
‫فرهادپور به فارسي ترجمه شده است‪.‬‬

‫‪75‬‬
‫سفيدپوست را دشمن میخواند‪ ...‬وقتی که این ناسيوناليسم میگوید‪" :‬همه ي غير سياهها دشمن ما‬
‫هستند"‪ ،‬این دیگر یک مریضی‪ ،‬یک جنایت است‪ ،‬شکلی است از فاشيسم‪».‬‬

‫باراکا از ‪ 1974‬تا به امروز مقاالت‪ ،‬شعرها و نمایشنامههاي بسياري در باب مارکسيسم و یا با‬
‫نگرش مارکسيستی نوشته است‪ .‬از آن جمله میتوان به «حقایق سخت» اشاره کرد که در ‪1967‬‬
‫منتشر شد و از مشهورترین آثار ادبی باراکا به شمار میرود‪ .‬باراکا هدفِ هنرش را نابودي نظام‬
‫سرمایهداري و آفریدن جامعهاي آزاد میداند‪ .‬او میگوید‪« :‬فکر میکنم اهداف من‪ ،‬در اساس‪ ،‬شبيه‬
‫همان اهدافی است که وقتی ناسيوناليست بودم دنبال میکردم‪ .‬شاید به نظر متناقض بياید‪ ،‬اما آنها‬
‫از این نظر شبيه همند که من در هر دو صورت هنر را به مثابه یک سالح میبينم؛ سالحِ انقالب‪.‬‬
‫تنها تفاوتش اینجاست که من امروز انقالب را با اصطالحات مارکسيستی تبيين میکنم‪».‬‬

‫باراکا‪ ،‬سياهان امریکا را واجد بيشترین پتانسيل انقالبی در امریکا میداند‪ ،‬اگرچه هر نوع کنش‬
‫انقالبی را وراي مذهب و نژاد میبيند‪.‬‬

‫تروریسم در خانه‬

‫مشخصهي اصلی ترور آنست که میخواهد با توسل به مواد شيميایی ضعف سياسی خود را جبران کند‪ .‬البته شرایط تاریخی‬
‫خاصی پيش میآید که ترور میتواند در صفوف حاکميت ایجاد گيجی کند‪ .‬اما در این صورت کيست که بتواند از ثمرهي آن بهره‬
‫گيرد؟ در تمامی چنين شرایطی‪ ،‬نه تروریستها میتوانند از آن بهره گيرند و نه تودههایی که این دوئل پشت سرشان رخ میدهد‪.‬‬

‫تروتسکی‪89‬‬ ‫لئون‬

‫‪89‬‬
‫مارکسیسم و تروریسم‪ ،‬لئون تروتسکی‪ ،‬ترجمهی مسعود صابری‪ ،‬نشر طالیه پرسو‪ ،‬چاپ اول‪ ،1381 :‬صفحهی‪43‬‬

‫‪76‬‬
‫در آغاز شعر بلند «یکی امریکا را به باد داد»‪ ،‬باراکا هر دو شکل تروریسمِ داخلی و بينالمللی را‬
‫محکوم کرده‪ ،‬اما تأکيد میکند که تروریسم بينالمللی نباید مانع از دیدن تروریسم داخلی بشود‪.‬‬

‫جرج بوش‪ ،‬رئيس جمهور وقت ایاالت متحده‪ ،‬در پیِ حمالت تروریستی یازده سپتامبر ‪2001‬‬
‫«جنگ عليه تروریسم» را با حمله به افغانستانِ تحت حکومت طالبان آغاز میکند‪ .‬این حمالت که‬
‫توسط بنيادگرایانالقاعده‪ ،‬تحت حمایت طالبان‪ ،‬صورت گرفته بود‪ ،‬در بستر تبليغات اسالمستيزانه‬
‫و ميهنپرستانهي محافظهکاران‪ ،‬موجی از اسالمهراسی را در جامعهي امریکا و بهطور کلی جوامع‬
‫غربی پدید آورد و در پیاش اذیت و آزارها‪ ،‬محدودیتها و فعاليتهاي نژادپرستانه و نئونازیستی‬
‫عليه مسلمانان‪ ،‬مهاجران‪ ،‬حاشيهنشينان و اقليتهاي نژادي و مذهبی شدت گرفت‪.‬‬

‫در نوامبر ‪ 2002‬باراکا شعر بلند «یکی امریکا را به باد داد» را براي نخستينبار در یکی از‬
‫دانشگاههاي نيوجرزي میخواند‪:‬‬

‫میگویند کار چندتا تروریست بود‬

‫کار چندتا‬

‫عرب بَربَر‬

‫در افغانستان‪.‬‬

‫کار تروریستهاي امریکایی خودمان که نبود‬

‫کار کوکالکسکالن یا که اسکينهدز‬

‫یا کار آنها که میکِشند به آتش‬

‫‪77‬‬
‫کليساهاي سياهپوستی را‬

‫یا حلول میدهند ما را به صف اعدام‪.‬‬

‫باراکا در این شعر تاریخ تروریسم را مرور میکند‪ .‬از جنگ جهانی دوم و فاشيسم هيتلري حرف‬
‫میزند‪ ،‬از جنایات جنگی امریکا در ویتنام‪ ،‬ترور آلنده‪ ،‬لينکلن‪ ،‬کندي‪ ،‬مارتين لوتر کينگ‪ ،‬مالکوم‬
‫ایکس‪ ،‬چه گوآرا‪ ،‬رزا لوکزامبورگ و ليبکنشت‪ .‬از بمباران اتمی ژاپن میگوید‪ ،‬از قتلعام ارامنه‪،‬‬
‫فاجعه ي کنگو‪ ،‬استعمار آفریقا‪ ،‬خاورميانه و ایرلند‪ .‬باراکا‪ ،‬از تاریخ نژادپرستی‪ ،‬آپارتاید‪ ،‬تبعيض و‬
‫بهرهکشی میپرسد‪:‬‬

‫چهکسی میسازد کارتهاي اعتباري را‬

‫چهکسی در میرود از زیر ماليات‬

‫چهکسی از کنفرانس ضدِ راسيسم زد بيرون‬

‫چهکسی مالکوم ایکس را کشت‬

‫چهکسی کندي و برادرش را کشت‬

‫چهکسی دکتر کينگ را کشت‬

‫همچو کاري به نفع چه کسانی بود؟‬

‫این قتلها آیا‬

‫به قتل لينکلن مربوطاند؟‬

‫‪78‬‬
‫پشت این جنایات چهکسی ایستاده است؟ آیا تاریخ غرب سرمایهداري به وضوح همان تاریخ‬
‫تروریسم نيست؟ آیا جرج بوش براي مبارزه با تروریسم باید به افغانستان میرفت‪ ،‬یا تنها نگاهی‬
‫به تاریخ معاصر امریکا برایش کافی بود؟ اینها سؤاالتی است که باراکا از خوانندهي شعرش‬
‫میپرسد و به خاطر همين سؤالهاست که از ملکالشعرایی نيوجرسی عزل میشود‪.‬‬

‫نه عذر خواهم خواست‪،‬‬

‫نه كنارهگيري خواهم كرد‬

‫پس از انتشار وسيع «یکی امریکا را به باد داد» در فضاي مجازي و سپس به شکل کتاب‪ ،‬بسياري از نشریات و نهادهاي محافظهکار‬
‫و دستراستی از جمله نشریهي اِي دي اِل باراکا را به گرایشات ضد یهودي و یهودستيزي متهم کردند‪ .‬باراکا در چندین نوشته و‬
‫مصاحبه به دفاع از خود و شعرش پرداخت و به تحریفات جهتدار و بازیگوشانهي منتقدان محافظهکارش پاسخ داد‪ .‬باراکا در این‬
‫شعر بلند نه تنها به هيچ رو یهودستيز نيست‪ ،‬بلکه حتا به صداي مظلومان یهودیت نيز بدل میشود و حتا امریکا را به خاطر‬
‫تبعيضهاي فرهنگی و نژادي عليه یهودیان سرزنش میکند‪ .‬نوک پيکان حمالت باراکا بهوضوح به سمت اسرائيل است‪ ،‬و نه قوم‬
‫یهود و یهودیان‪ .‬و البته او اسرائيل را‪ ،‬نه بهخاطر دست داشتن در حمالت تروریستی یازده سپتامبر‪ ،‬بلکه بهخاطر آگاهی مرموزش‬
‫از وقوع این حمالت متهم میکند‪ ،‬همانگونه که جرج بوش‪ ،‬رئيس جمهور وقت امریکا را نيز به دليل آگاهی از وقوع این حمالت‬
‫و عدم انجام اقدامی پيشگيرانه به باد سرزنش میگيرد‪ .‬آنچه در پی میآید‪ ،‬گزیدهاي است از مقالهي «نه عذر خواهم خواست‪ ،‬نه‬

‫‪79‬‬
‫کنارهگيري خواهم کرد» که باراکا آن را در پاسخ به افترا و اتهامات اِي دي اِل و همچنين درخواست فرماندار وقت ایالت نيوجرزي‬
‫از او مبنی بر کنارهگيري از سمت افتخارياش‪ ،‬ملکالشعراي ایالت‪ ،‬نوشته است‪ .‬براي جلوگيري از اطناب سعی کردهام بخشهایی‬
‫از این نوشته را که ارتباط نزدیکتري با متن شعر دارند‪ ،‬براي ترجمه انتخاب کنم‪( .‬ف‪ .‬ق)‬

‫[‪ ]...‬این تبليغات مزخرف‪ ،‬ویژگی افراطیهاي دستراستیاي است که فقط به افترا زدن و ترور‬
‫شخصيت آنهایی عالقهمندند که نگرش یا فلسفهشان‪ ،‬یا با ایشان فرق دارد و یا در تضاد است‪.‬‬
‫اول آنکه‪ ،‬کانون اصلی توجه این شعر براین است که چگونه امریکاییهاي سياهپوست‪ ،‬از زمانی‬
‫که براي بردگی ربوده و به امریکا آورده شدند‪ ،‬از تروریسم داخلی رنج می بردهاند‪ .‬براي مثال‪،‬‬
‫توسط بردهداران‪ ،‬قوانين ایالتی و ایاالت متحده‪ ،‬کوکالکسکالن‪ ،‬اسکين هدز‪ ،‬نازيهاي وطنی‪ ،‬لينچ‬
‫شدن‪ ،‬انکار حقوق مدنی‪ ،‬سرکوب ملی‪ ،‬راسيسم [نژاد باوري]‪ ،‬ترور شخصيت‪ ،‬به لحاظ تاریخی‪،‬‬
‫و در این موارد جزئی در سرتاسر ایالت متحده‪ .‬ارتباط این موضوع آنچه که بوش «جنگ عليه‬
‫تروریسم» میخواند‪ ،‬این است که مردم سياه میگویند ما خود هميشه قربانی ترور بودهایم‪ ،‬دولتی‬
‫و عمومی‪ ،‬پس نمیتوانيم با رفتاري جنونآميز و هيستریک‪ ،‬همچون آنانی که از ما میخواهند تاریخ‬
‫و واقعيت معاصر را فراموش کنيم تا به آنها بپيوندیم‪ ،‬تحت لواي یک "ميهنپرستی" سطحی‪ ،‬در‬
‫حمله کردن به اغلب مردم جهان‪ ،‬خصوصاً رنگين پوستها و جهان سومیها‪ ،‬گرد هم بيایيم‪]...[ .‬‬
‫آیا قربانيان فاشيسم اروپایی می توانستند دیوانهوار به رژیمی وفادار باشند که پرچم صليبِ شکستهي‬
‫نازي را بر فراز خانههاشان برافراشت؟ [‪ ]...‬در تمرکز من روي نيروهاي اعمال شدهي مختلف ترور‬
‫بر آفرو‪ -‬امریکنها و دیگر مردمان ستمدیدهي جهان که از بردهداري‪ ،‬استعمار‪ ،‬امپریاليسم‪ ،‬نئو نئو‪-‬‬
‫استعمار و سرکوب ملی رنج بردهاند‪ ،‬اِي دي اِل به شيوهاي ریاکارانه‪ ،‬هيچ اشارهاي به کاوش من‬
‫دربارهي آفرینندگانِ هولوکاست نمیکند‪ .‬براي مثال‪:‬‬

‫چه کسی انداخت توي کوره یهوديها را‬

‫‪80‬‬
‫و کی کمک کردشان در این کار‬

‫چه کسی گفت "اول امریکا"‬

‫و اوکی داد به ستارههاي زرد‬

‫که البته اشاره دارد به فاشيستهاي داخلی امریکا‪ ،‬پيش از جنگجهانی دوم و قضيهي هولوکاست‬
‫نازي‪.‬‬

‫بنگاه دروغپراکنی اِي دي اِل همچنين هيچ اشارهاي به نام بردن من در شعر از برخی یهودیان‬
‫نکرده است‪ ،‬یهود یانی که در سراسر جهان‪ ،‬سرکوب و زندانی یا به قتل رسيدهاند؛ به دست‬
‫یهودستيزان واقعی‪ ،‬آشکارا و یا در لباسهاي مبدل‪.‬‬

‫شعر میپرسد‪:‬‬

‫چه کسی رزا لوکزامبورگ و ليبکنشت را کشت‬

‫چه کسی کشت روزنبرگها را‬

‫و همه مردمان خوب یخ زدند‬

‫شکنجه‪ ،‬ترور یا ناپدید شدند‬

‫از قرار معلوم‪ ،‬اِي دي اِل از دورهي مککارتی و پاپوش دوختنها و اعدام روزنبرگها‪ ،‬و همچنين‬
‫از ترور رهبران کمونيستِ یهودي آلمانی مثل ليبکنشت و لوکزامبورگ‪ ،‬اصالً ناراحت نيست‪ .‬اِي‬

‫‪81‬‬
‫دي اِل این ها را‪ ،‬به نفع تالش براي باورپذیر کردن دروغهایش‪ ،‬کنار میگذارد‪ ،‬و البته به این دليل‬
‫که این قربانيان امپریاليسم‪ ،‬همهشان چپگرا بودند[‪]...‬‬

‫من میپرسم‪:‬‬

‫چه کسی به آتش کشيد رایشتاک را؟‬

‫و اِي دي اِل باز هم ادعا کرده که شعر این گونه استنباط میکند که کارِ یهوديها بوده‪ .‬در حالیکه‬
‫تخریب رایشتاک کار هيتلر بود تا دستآویزي براي زندانی کردن عمومی یهوديها‪ ،‬پس از محبوس‬
‫کردن کمونيستها‪ ،‬سوسيال دموکراتها و اتحادیههاي کارگري‪ ،‬فراهم کند‪]...[ .‬‬

‫آتش سوزي رایشتاک شبيه حمالت ناین اِلِون [یازده سپتامبر] بود‪ ،‬از آن جهت که پس از آن‬
‫"عمل مرموز تروریستی" که هيتلر به گردن یهوديها و کمونيستها انداخت‪ ،‬نازيها از حادثهي‬
‫رایشتاک بهعنوان مجوز براي تصویب قانونی استفاده کردند که به آنها اختيار تام میداد‪ ،‬همانگونه‬
‫که دولت بوش تراژدي ناین اِلِون را براي تصویب الیحهاي ميهنپرستانه و غيردموکراتيک و آغاز‬
‫دستگيري افراد مظنون‪ ،‬حتا بدون تفهيم اتهام‪ ،‬به کار برد‪ .‬البته حریقافکنان واقعی رایشتاک هيچگاه‬
‫پيدا نشدند‪ ،‬اگرچه محققان یقين دارند که کار خود نازيها بود‪.‬‬

‫از سطرهاي دیگر شعر که اِي دي اِل آن را یک "دروغ بزرگ" هيتلري خوانده و آن را "باال‬
‫آوردن زهر یهودستيزي" شاعر ناميده‪ ،‬این سطر است‪:‬‬

‫کی میدونست مرکز تجارت جهانی قرار بمبارون بشه؟‬

‫‪82‬‬
‫خيلی خوب‪ ،‬مطمئناً حتا حزب دموکرات هم تأیيد میکند که دولت بوش میدانست‪ .‬من با این‬
‫موافقم‪ .‬و این قضيه همهجا روي اینترنت هست که مکرراً نه فقط توسط آلمان‪ ،‬فرانسه‪ ،‬روسيه و‬
‫انگلستان به امریکا هشدار داده شده بود‪ ،‬بلکه همچنين اسرائيل هم این هشدار را داده بود‪ .‬مایکل‬
‫راپرت از حزب سبز ویدئویی منتشر کرده است که در آن بهوضوح میگوید‪" :‬سازمان امنيت اسرائيل‬
‫دربارهي حمالتی تروریستی در مقياس وسيع به سی آي اي هشدارهاي ضروري داده بود‪ .‬و اینکه‬
‫موساد اسرائيل میدانست که این حمالت در کجا اتفاق میافتد‪]...[ ".‬‬

‫عالوه بر این‪ ،‬مقاالتی در همهي شکلهاي مختلف رسانهاي و البته روي اینترنت وجود دارد که‬
‫تأکيد میکنند یا حدس میزنند که تمام دنياي امپریاليستی از قبل این را میدانست و به سی آي اي‬
‫هشدار داده بود‪ ،‬اما هيچ اقدامی صورت نگرفت‪ .‬چرا؟ [‪ ]...‬نمایندگان اف بی آي در مينهسوتا و‬
‫آریزونا گفته بودند که اف بی آي در ‪ 1998‬گزارشی دریافت کرده است مبنی بر اینکه یک سازمان‬
‫تروریستی برنامه ریخته تا کسانی را به ایاالت متحده بياورد تا در مدارس پرواز ثبتنام کنند‪]...[ .‬‬
‫چيزهاي شگفتآوري در رسانهها هست؛ براي مثال‪ ،‬سهامداران "امریکن ار الینز" و "یونایتد" که‬
‫همان شرکتهاي مسافربري اي بودند که هواپيماهاشان به قصد ترور ربوده شد‪ ،‬در ماه آگوست‪،‬‬
‫قبل از وقوع حمالت‪ ،‬سهامشان را از این کمپانیها بيرون کشيدند‪.‬‬

‫ناخوشایندترین عبارت در این شعر‪ ،‬براي افراد مختلفی که به من حمله میکنند‪ ،‬این است‪:‬‬

‫چه کسی به چهار هزار کارمند اسرائيلی برجهاي دوقلو‬

‫گفت که بمانند آن روز در خانه؟‬

‫شارون را چرا از ماجرا دور نگه داشتند؟‬

‫‪83‬‬
‫چنين استنباطی که من اسرائيل را به ارتکابِ این جنایت بیرحمانه متهم میکنم‪ ،‬افترایی ریاکارانه‬
‫و ترور شخصيت است‪ .‬اما من معتقدم‪ ،‬همانطور که دربارهي انگلستان‪ ،‬آلمان‪ ،‬فرانسه و روسيه‬
‫گفتم‪ ،‬مطمئناً‪ ،‬نيروي امنيتی دولت اسرائيل‪ ،‬شَبَک‪ ،‬هم از پيش دربارهي وقوع این حمالت آگاه بود‪.‬‬

‫[‪ ]...‬روزنامهي اسرائيلی یدویت آهرانوت براي نخستينبار فاش کرد که شَبَک حضور شارون در‬
‫نيویورک سيتی را در آن روز‪ ،‬یازده سپتامبر‪ ،‬لغو کرده بود؛ جاییکه او از قبل آن را براي سخنرانیاش‬
‫در جشن "روز اسرائيل" پيشنهاد کرده بود‪ ]...[ .‬من نميگویم اسرائيل مسئول این حمالت است‪،‬‬

‫اما ميگویم كه آنها ميدانستند و رئيسجمهور تقلبي ما هم ميدانست![تأکيد از نویسنده است‪].‬‬


‫حقایق تکاندهندهي دیگري هم پيرامون حمالتِ کریه یازده سپتامبر وجود دارد‪ ،‬حمالتی که من و‬
‫خانوادهام توانستيم آن را از پنجرهي حمام خانهمان در طبقهي سوم ببينيم! [‪]...‬‬

‫[‪ ]...‬چرا آن پنج اسرائيلی [از انفجار] فيلم میگرفتند و میخندیدند‪ ،‬من نمیتوانم ادعا کنم که‬
‫میدانم‪ .‬اینکه شعر اینجا و در سراسر آن‪ ،‬پيوسته این پرسش را دم میگيرد که چه کسی چه کسی‬
‫چه کسی‪ ،‬یعنی که چه کسی مسئول این جنایت هولناک است و چرا؟ این‪ ،‬شعري است که هدفش‬
‫کاوش و به هم ریختن است‪ ،‬اما کمترین اثري از یهودستيزي در آن نيست‪ .‬و هر کسی آن را بدون‬
‫پيشداوريهاي موذیانه بخواند‪ ،‬با این موافق است‪ .‬چرا اِي دي اِل یک چنين کاري میکند‪ ،‬من فقط‬
‫میتوانم حدس بزنم‪ .‬اي کاش آنها و دیگر کارشناسهاي نگران‪ ،‬کمی دربارهي این هم فکر‬
‫میکردند که چطور میشود هواپيمایی در امریکا‪ ،‬جایی که خلبان مجبور است یک نقشهي پرواز را‬
‫قبل از تِيکآف فایل کند‪ ،‬به پرواز در بياید و چطور میشود که یک‪ ،‬دو یا سه تا از چنين‬
‫هواپيماهایی‪ ،‬چنين مسيري را که میخواهند در آن پرواز کنند‪ ،‬فایل کنند؟ چطور میشود که‬
‫هواپيماهایی بوستون را با ‪ 45‬درجه چرخش به جنوب ترک میکنند و ‪ 54‬دقيقه تا مرکز تجارت‬
‫جهانی و ‪ 90‬دقيقه تا پنتاگون پرواز میکنند‪ ،‬بدون اینکه توسط فایترهاي دفاعی نيروي هوایی‬

‫‪84‬‬
‫ایاالت متحده متوقف شوند یا با موشکهاي هوایی به زیر کشيده شوند؟ من‪ ،‬بهخاطر سابقهام در‬
‫نيروي هوایی‪ ،‬میدانم که آن فایترهاي اِي دي سی بهطور طبيعی تنها ظرف چند دقيقه از پس چنين‬
‫هواپيماي "خودسری" بر میآیند! چرا این کار انجام نشد؟ اِي دي اِل و دیگر رسانههایی که دربارهي‬
‫من تحقيق میکنند‪ ،‬بيایند و دربارهي این موضوع هم تحقيق کنند! ما باید بدانيم که بوش و‬
‫دارودستهي دستراستیاش میخواهند عليه همهي آن نيروهایی که "محور شرارت" مینامندشان‬
‫جنگ کنند‪ ]...[ .‬نظم نوین جهانی؟ تغيير رژیم؟ چرا؟ چونکه این رژیمها غيردموکراتيک یا‬
‫تروریستاند‪ ،‬یا اینکه مثل مورد صدام "سالحهاي کشتارجمعی" دارند؟ خب‪ ،‬اگر غيردموکراتيک‬
‫بودن توجيهی مناسب براي تهاجم کشورهاي خارجی است‪ ،‬پس ایاالت متحده هم‪ ،‬به دليل کودتاي‬
‫انتخاباتی فلوریدا که مردم امریکا را در پذیرش بوش به عنوان رئيسجمهور فریب داد‪ ،‬باید در این‬
‫مورد لحاظ شود‪ .‬این هم چيزي است غيردموکراتيک‪ .‬آیا ما هم باید به کشورهاي خارجی اجازه‬
‫دهيم به ما حمله کنند تا ما را از شرّ بوش نجات دهند؟ [‪]...‬‬

‫همانگونه که صدام "سالحهاي کشتارجمعی" داشت‪ ،‬ایاالت متحده هم این سالحها را دارد‪ .‬و‬
‫همين طور اسرائيل‪ ،‬آفریقاي جنوبی‪ ،‬آلمان‪ ،‬فرانسه‪ ،‬ایتاليا‪ ،‬انگلستان‪ ،‬روسيه و حاال چين و هند و‬
‫پاکستان هم‪ .‬پاسخ این سوال البته "برتري سفيد" و امپریاليسم است‪ .‬و آنچه که مردم امریکا و مردم‬
‫دموکرات دنيا باید بفهمند این است که آنچه هيأت جادوگران دستراستی و افراطی بوش‬
‫میخواهند‪ ،‬برقراري یک دیکتاتوري نظامی در جهان است‪]...[ .‬‬

‫من تا حاال پيامهاي زیادي در تحسين این شعر دریافت کردهام‪ ]...[ .‬و تا حاال در پاسخ به فرماندار‬
‫مکگریوي که از من خواسته است عذرخواهی کنم و از عنوان ملکالشعرایی ایالت نيوجرزي‬
‫کنارهگيري کنم‪ ،‬مکرراً گفتهام که من هيچکدام از این کارها را نخواهم کرد‪ .‬تأسفآور است که‬
‫فرماندار مکگریوي با حرفهاي دروغ گویان مزدور‪ ،‬مدافعان پاکسازي نژادي و برتري سفيد‪،‬‬

‫‪85‬‬
‫ناسيوناليستهاي بورژوآ و جاهالن خطرناک رَم کرده است و سراسيمه به افتراي اِي دي اِل پيوسته‬
‫است‪ ]...[ .‬آنها همچنين به کار هنري و دیدگاههاي سياسی اجتماعی من حمله میکنند‪ .‬با طرح‬
‫این درخواست از من که از شيطان عذر بخواهم و به راسيستهاي بنيادینی که با انگيزهي سياسی‬
‫از من میخواهند از ملکالشعرایی نيوجرزي کنارهگيري کنم‪ ،‬تسليم بشوم‪ ،‬او به گروهی از مردم که‬
‫میدانند او ناراست است و کسانی که کار مرا خواندهاند و تحسين کردهاند و برایش ارزش قائل‬
‫شدهاند‪ ،‬توهين میکند‪« ]...[ .‬یکی امریکا را به باد داد» در اول اکتبر ‪ 2001‬نوشته شد‪ .‬یک ماه پس‬
‫از حمالت تروریستی‪ .‬من تقریباً خيلی زود آن را از طریق اینترنت دور دنيا پخش کردم‪ .‬عالوه بر‬
‫این‪ ،‬من این شعر را در اسپانيا‪ ،‬پرتغال‪ ،‬آفریقا‪ ،‬سوئيس‪ ،‬ایتاليا و فنالند هم خواندهام‪ .‬این شعر به‬
‫آلمانی هم ترجمه و در رادیوي آلمان هم قرائت شده‪ ]...[ .‬نه‪ ،‬من نه عذر خواهم خواست‪ ،‬نه‬
‫کنارهگيري خواهم کرد‪ .‬در واقع‪ ،‬به راهم ادامه خواهم داد تا آنچه را که براي آن مأمور شدهام انجام‬
‫دهم‪ ،‬اگرچه هنوز مزدي براي آن نگرفتهام؛ عموميت دادن و مردمی کردن ادبيات و شاعران در‬
‫سراسر این ایالت‪ ]...[ .‬ما از شاعران میخواهيم که پيش بيایند! که شروع کنند به توليد یا انتشار‬
‫حداقل یک شعر در ماه‪ ]...[ ،‬که شروع کنند به خواندن شعر‪ ،‬نه فقط در جاهایی که مد نظر ماست‪،‬‬
‫بلکه همچنين در پارکها و رستورانها و پيش همسایهها‪.‬‬

‫ما این را میگویيم‪ ،‬چرا که احساس میکنيم این ایالت‪ ،‬و بهراستی این ملت و این دنيا‪ ،‬به شدت‬
‫نيازمند عميقترین و پرمغزترین ارزشهاي انسانی است که ادبيات میتواند بياموزد‪ .‬این همان کاري‬
‫است که کيتس و دوبوآ وظيفهي شاعر میدانستند؛ آوردن حقيقت و زیبایی‪ .‬شبيه دیرینهترین تصویر‬
‫الگویی شاعر‪ .‬شبيه اوسيریس و اورفئوس‪ ،‬که شغلشان برآوردن خورشيد بود در هر صبحگاه با‬
‫خواندن ترانه و داستان‪ .‬روشنکردن ذهن آدمی و آوردن نور به جهان‪.‬‬

‫‪86‬‬
‫به پيش شاعر!‬

‫‪87‬‬

You might also like