Download as docx, pdf, or txt
Download as docx, pdf, or txt
You are on page 1of 26

‫سفر دکتر ثابت به دبی و دیدار با شیخ زاید‬

‫با وجود اینکه ما همیشه راه‌هایی که ما را به سرزمین امنیت می‌رسانند‪ ،‬نمی‌بینیم و با وجود اینکه بادها همیشه طبق میل کشتی‌ها نمی‌وزد‪ ،‬اما این بار با‬
‫قدرت قایقی که دکتر ثابت سوار آن بود را به سواحل دبی هل داد در سفری که در آن خطرات سفر و موانع زیادی با رویاها و امیدهایی که وعده داده بودند‬
‫شادی و درآمد زیاد را داشتند‪ ،‬این امیدها شروع به تبدیل شدن به واقعیت‌های ملموس کردند به محض اینکه پاهای او برای اولین بار به سواحل امارات‬
‫مهادن آن زمان گذاشت‪ ،‬و به محض اینکه تقدیر اولین مالقات در امارت دبی با شیخ زاید بن سلطان آل نهیان‪ ،‬نماینده حاکم امارت ابوظبی در منطقه شرقی‬
‫(العین) را برای او رقم زد‪.‬‬
‫فصل‌های سفر کاری از پایان سال ‪ 1953‬میالدی آغاز شد‪ ،‬یعنی از شش دهه پیش‪ ،‬زمانی که لنج او از بندر بندر عباس حرکت کرد‪ ،‬که با مسافران و‬
‫کاالهای متنوع بارگیری شده بود‪ ،‬و بعد از بیست و چهار ساعت از ترک بندر‪ ،‬در فاصله صدها متری از سواحل دبی متوقف شد به دلیل عدم وجود بندر ‪-‬‬
‫در آن دوره ‪ -‬قادر به پهلوگیری کشتی‌های بزرگ در آن‪ ،‬موضوعی که مستلزم آن بود که ثابت و دیگر مسافران به پیاده‌روی به سمت ساحل ادامه دهند‪ ،‬با‬
‫کیفی در دست و جعبه‌ای (حاوی انواع داروها) بر سر‪ ،‬و بعد از نیم ساعت گذر از آب‌های ساحل به خشکی رسید‪ ،‬و همه چیز در مکان برای او ناشناخته به‬
‫نظر می‌رسید به جز مسیر منتهی به خانه یک دندانپزشک که قبًال ثابت آدرس محل اقامت خود را از برادرش گرفت تا در جستجوی کار به او کمک کند‪ ،‬و‬
‫در واقع‪ ،‬به خانه دکتر حسین عباس محبوبی رسید و با استقبال گرمی در آنجا پذیرفته شد‪.‬‬

‫دیدار دکتر ثابت با شیخ راشد بن سعید آل مکتوم و شیخ زاید بن سلطان آل نهیان‬

‫سپس دکتر حسین او را به مجلس شیخ راشد بن سعید آل مکتوم‪ ،‬ولیعهد دبی در آن زمان برد‪ .‬به محض ورودشان و ادای احترام به حاضران و گرفتن‬
‫جایگاه‌شان بین نشستگان‪ ،‬دندانپزشک با معرفی دکتر ثابت به حضور شروع کرد و گفت‪« :‬این دکتر ثابت‪ ،‬مهمان من است که برای کار به اینجا آمده‪ ،‬اگر‬
‫فرصتی برای او فراهم شود»‪.‬‬
‫بالفور‪ ،‬شخصی از بین حضار به ثابت خوش‌آمد گفت و به او اعالم کرد‪« :‬بیا به ابوظبی‪ ،‬ثابت‪ ،‬ما به تو احتیاج داریم‪ ،‬مادام که دکتر حسین عباس محبوبی‬
‫در دبی و دکتر دی‪.‬جی‪.‬مکالی در شارجه است‪ ».‬ثابت تا آن لحظه نمی‌دانست که شخصی که او را به گرمی استقبال کرده و دعوت نموده‪ ،‬شیخ زاید بن‬
‫سلطان آل نهیان است و این شانس بزرگی برای او بود که در اولین جلسه جستجوی کار در امارات‪ ،‬با این رهبر بزرگ مالقات کند‪.‬‬

‫دیدار دکتر ثابت با شیخ راشد بن سعید آل مکتوم و شیخ زاید بن سلطان آل نهیان‬

‫در واقع‪ ،‬چگونه برخی از اتفاقات و تصادفات‪ ،‬رویدادها یا نتایج بزرگی را در بر می‌گیرند که ما در زمان‌های بعدی آنها را درک می‌کنیم‪ ،‬اما این رویداد‪،‬‬
‫سنت قدیمی و جدید جامعه امارات را به جای گذاشت‪ ،‬که این سنت بر پایه دیدارهای دوره‌ای بین حکام و مردم در مجالس این حکام استوار است‪ ،‬جایی که‬
‫همچنان به عنوان کوتاه‌ترین راه برای احساس وضعیت جامعه‪ ،‬شناخت مسائل آن و اتخاذ تصمیمات مستقیم برای حل آن‌ها بوده و همچنان مناسبات‬
‫خوشایندی را ایجاد می‌کند‪ .‬و اینگونه بود که فصول این سفر بدون مقدمه آغاز شد و دکتر ثابت در ابتدای ماه ژانویه ‪ 1954‬به ابوظبی رفت‪ ،‬همراه با چمدان‬
‫و جعبه داروهایی که همیشه همراهش بود و این بار نیز از طریق دریا‪ ،‬که لنج بار دیگر در فاصله صدها متری از ساحل متوقف شد و او نیز مانند دیگر‬
‫مسافران مجبور شد پیاده به سمت خشکی برود چون در آن زمان در ابوظبی بندری وجود نداشت‪ .‬وقت ظهر بود و ابوظبی بر روی شن‌های خلیج فارس‪،‬‬
‫مسحور آب‌های آبی‌اش‪ ،‬دراز کشیده بود‪ ،‬این بار ثابت مقصد مشخصی نداشت‪ ،‬و باید از رهگذرانی که به طور اتفاقی در خیابان با آن‌ها مالقات می‌کرد‬
‫سؤال می‌کرد که آیا آن‌ها ایرانیانی را می‌شناسند که در ابوظبی زندگی می‌کنند‪ ،‬اما سردرگمی او زمانی به پایان رسید که یکی از آن‌ها او را به مرد مسنی به‬
‫نام المعلم غالم که در حرفه ساختمان‌سازی فعالیت می‌کرد‪ ،‬راهنمایی کرد‪ .‬المعلم غالم دکتر ثابت را پذیرفت و او را برای سه روز مهمان کرد‪ ،‬که این‬
‫زمان برای آشنایی بیشتر آن‌ها کافی بود‪ .‬سپس‪ ،‬این مرد مسن او را به قصر الحصن‪ ،‬مقر حکومت شیخ شخبوط بن سلطان آل نهیان‪ ،‬حاکم امارت ابوظبی از‬
‫سال ‪ ۱۹۲۸‬تا ‪ ۱۹۶۶‬معرفی کرد و گفت‪« :‬تو می‌توانی به قصر بروی و با شیخ شخبوط مالقات کنی و نیازهایت را در مجلس او که هر کسی را به استقبال‬
‫می‌گیرد‪ ،‬ارائه دهی‪ ».‬این یکی از سنت‌های رایج در اینجا است که مشکالت در این مجلس عرضه و حل شوند و تو می‌توانی فردی را که عربی صحبت‬
‫می‌کند برای کمک در ترجمه‪ ،‬همراه خود ببری‪.‬‬

‫چالش‌های دکتر ثابت در دیدار با شیخ شخبوط بن سلطان آل نهیان‬

‫راهنمایی‌های المعلم غالم سبب شد دکتر ثابت با فهرست طوالنی از سؤاالت و انتظارات روبرو شود‪ ،‬او در حالی که با توقعاتی بزرگ وارد این مرحله‬
‫جدید شده بود‪ ،‬اکنون باید برای نشان دادن توانایی‌های خود و به دست آوردن موقعیت مطلوب در این محیط جدید آماده می‌شد‪.‬‬
‫آیا مجلس مکان مناسبی برای ارائه دعوای خود به حاکم است؟ ‪ -‬آیا حاکم وقت کافی برای شنیدن حرف‌های من دارد‪ ،‬به ویژه که بیشتر کسانی که به مجلس‬
‫می‌آیند برای ارائه دعاوی دیگری هستند‪ ،‬که ممکن است دعوای من در مقایسه با آنها تافته به نظر برسد؟‬
‫اگر نتوانم افکارم را به حاکم منتقل کنم وسط این جمعیت چه کنم؟‬

‫‪1‬‬
‫درست است که من در اولین دیدار خود با شیخ زاید بن سلطان آل نهیان و شیخ راشد بن سعید آل مکتوم در دبی‪ ،‬که توسط دکتر حسین عباس محبوبی معرفی‬
‫شدم‪ ،‬خوش‌شانس بودم‪ ..‬اما این بار خودم را می‌شناسم و درخواستم را بدون واسطه دیگری ارائه می‌دهم‪ ،‬آیا شانس دوباره تکرار می‌شود؟‬

‫آزمون عملی دکتر ثابت توسط شیخ شخبوط بن سلطان آل نهیان‬

‫آزمون اول‬
‫در صبح ‪ ۲۵‬ژانویه ‪ ، ۱۹۵۴‬دکتر ثابت به قصر الحصن در ابوظبی مراجعه کرد‪ ،‬جایی که شیخ شخبوط بن سلطان آل نهیان ‪ -‬حاکم امارت ‪ -‬اقامت داشت‪.‬‬
‫به محض اینکه به او و حضار سالم کرد و جای خود را در مجلسی که مملو از مهمانان‪ ،‬مراجعین و بازدیدکنندگان بود‪ ،‬گرفت‪ ،‬شیخ شخبوط از او استقبال و‬
‫سپس از او خواست خودش را معرفی کند‪ .‬او گفت‪ :‬نام من روح هللا ثابتی است‪ .‬شیخ شخبوط پاسخ داد‪ :‬نام تو ثابت است و ما تو را به این نام خواهیم خواند‪،‬‬
‫سپس به طرح سواالت از او پرداخت پس از آنکه فهمید که او دکتری است که برای کار به امارات آمده‪ ،‬و پس از آن او را با عنوان دکتر خطاب کرد‪ .‬اما‬
‫ثابت وقتی دید شیخ شخبوط داروهایی را که در چمدانش دارد بررسی می‌کند و در مورد نام و فواید هرکدام و شرایطی که نیاز به استفاده از آن‌ها دارند‪،‬‬
‫می‌پرسد‪ ،‬شگفت‌زده شد‪ .‬شگفتی او زمانی بیشتر شد که شیخ از او خواست یکی از حاضرین که بیمار بود را درمان کند‪ ،‬گویی که می‌خواهد از مهارت‌های‬
‫عملی او به عنوان دکتر اطمینان حاصل کند‪ .‬واقعًا نزدیک آن مرد رفت‪ ،‬چمدانش را باز کرد و استتوسکوپ دکتری را درآورد و آن را بر سینه‌اش گذاشت‪،‬‬
‫اما شیخ شخبوط از او خواست خودش استفاده از استتوسکوپ را امتحان کند‪ ،‬و واقعًا آن را گرفت و شروع به بررسی و پرسیدن درباره نحوه کارکرد آن‪،‬‬
‫انواع آن و اینکه از کجا خریداری کرده است‪ ،‬حتی آن را بر سینه مرد گذاشت تا از کاربردهای آن اطمینان حاصل کند‪ ،‬گویی که دکتر را در مقابل یکی از‬
‫آزمون‌های عملی که در دوران تحصیل در دانشکده پزشکی با آن مواجه شده بود‪ ،‬قرار می‌دهد‪ .‬سپس به او گفت‪ :‬از این لحظه تو پزشک خصوصی من و‬
‫پزشک خانوادگی هستی‪ ،‬و باید هر روز به قصر بیایی تا وظایفت در درمان بیماران را انجام دهی‪ .‬او ادامه داد‪ :‬اگر برای تو نسخه‌ای با مهر و امضای من‬
‫فرستادم‪ ،‬آن فرد را به حساب خصوصی من درمان کن‪.‬‬

‫تاسیس اولین کلینیک و داروخانه در ابوظبی توسط دکتر ثابت‬

‫پس از این مالقات‪ ،‬دکتر ثابت اولین دکتر در امارت ابوظبی شد و با سجایای شیخ شخبوط به خوبی آشنا شد‪ ،‬که به واسطه شغلش نیازمند مراجعات مکرر‬
‫به مجلس بود‪ .‬در صدر این ویژگی‌ها‪ ،‬فطرت ترکیبی از ذکاوت و توانایی در مدیریت مسائلی بود که به عنوان حاکم امارت به او عرضه می‌شد‪ ،‬امارتی که‬
‫در میان شن‌های روان به دنبال اولین نشانه‌های طلوع صبح بود‪ .‬از آنجا که هنوز مراکز بهداشتی‪ ،‬درمانگاه‌ها و بیمارستان‌ها تأسیس نشده بودند‪ ،‬دکتر ثابت‬
‫بیماران خود را در چادری که به دو بخش تقسیم شده بود—یک بخش برای معاینه و درمان بیماران و بخش دیگر برای پذیرش مراجعین—درمان می‌کرد‪،‬‬
‫عالوه بر بازدیدهای عادی‌اش از قصر برای انجام وظایف به عنوان پزشک خصوصی حاکم‪ .‬این چادر (کلینیک) به همراه ده‌ها چادر و خانه‌های کاهگلی‬
‫ساخته شده از برگ‌های نخل‪ ،‬نمادی از عزم و اراده‪ ،‬در فراهم آوردن همه نیازمندی‌های ثبات و ادامه حیات شد‪ .‬به زودی چادر برای مراجعین بیمار‬
‫کوچک شد‪ ،‬که این امر او را وادار به اجاره یک دکان خشتی از شخصی به نام عباس خوری به ازای هزار روپیه در سال کرد‪ ،‬گویی با این اقدام در حال‬
‫بنیان‌گذاری چیزی نو در حوزه بهداشت بود‪ .‬و بالفاصله شروع به آماده‌سازی دکان برای استفاده هم‌زمان به عنوان کلینیک و داروخانه کرد‪ ،‬تخت‌های چوبی‬
‫برای معاینه بیماران ساخت و بر دیوارها قفسه‌هایی برای نمایش داروها نصب کرد‪ ،‬و نمی‌دانست که با این دکان‪ ،‬اولین داروخانه و کلینیک در تاریخ‬
‫ابوظبی را که اکنون به نام داروخانه النور شناخته می‌شود‪ ،‬افتتاح کرده است‪.‬‬
‫دکتر ثابت و تاثیر درمان های مدرن در ابوظبی‬

‫در مسیر به العین‬


‫دکانی که دکتر ثابت اجاره کرده بود فرصت بزرگی را برای جذب بیماران بیشتر و ارائه روش‌های درمانی جدیدی که آن‌ها تا به حال تجربه نکرده بودند‪،‬‬
‫فراهم آورد‪ .‬تا پیش از آن‪ ،‬گیاهان دارویی محلی و روش‌های سنتی درمان تنها وسیله‌ای بودند که برای رهایی از برخی بیماری‌ها و دردها در دسترس‬
‫بودند‪ .‬به این ترتیب‪ ،‬اکنون می‌توانست شادی و خوشحالی را با یک تزریق یا دوز دارویی‪ ،‬یا با راهنمایی‌های پزشکی ساده بر چهره‌های بیماران نقش ببندد‪.‬‬
‫با این حال‪ ،‬اقامت او در ابوظبی چندان طوالنی نشد با وجود شهرت خوبی که درباره کلینیک پزشکی متواضعش شکل گرفته بود و بازدیدهایی که خودش‬
‫شخصًا در موارد اورژانسی به خانه‌های بیماران انجام می‌داد‪ ،‬که مشقت راه رفتن پیاده در هوایی که حتی سالم‌ها نمی‌توانند تحمل کنند‪ ،‬برای آن‌ها کاهش‬
‫می‌داد‪ .‬چگونه می‌توان برای بیماران فکر کرد؟‬

‫دعوت شیخ زاید از دکتر ثابت برای اقامت در العین‬

‫مرسوم بود که شیخ زاید ‪ -‬نماینده حاکم در منطقه شرقی «العین» در آن زمان ‪ -‬گاه به گاه به دیدار برادر خود شیخ شخبوط در ابوظبی‪ ،‬که حاکم امارت‬
‫ابوظبی بود‪ ،‬می‌رفت تا او را از دستاوردهایی که در العین انجام می‌دهد آگاه سازد و در مورد وقایع و مسائلی که منطقه‪ ،‬و به خصوص العین‪ ،‬با آن روبرو‬
‫است‪ ،‬با او مشورت کند‪ .‬در یکی از این دیدارها دکتر ثابت نیز در میان استقبال‌کنندگان در قصر الحصن بود و به محض اینکه شیخ زاید او را دید‪ ،‬شروع‬

‫‪2‬‬
‫به جویا شدن از احوال کاری و شرایط او در ابوظبی کرد‪ ،‬سپس به او گفت‪ :‬ثابت‪ ،‬تو باید به العین بیایی و در آنجا اقامت گزینی‪ ،‬چرا که جمعیت آن بیشتر‬
‫از ابوظبی است و مردم به پزشکی مانند تو نیاز دارند‪ .‬او افزود‪ :‬اقامتت در آنجا مانعی برای بازگشت به ابوظبی هر زمان که نیاز باشد نخواهد بود‪.‬‬

‫انتقال دکتر ثابت به العین و تاسیس کلینیک در الجیمی‬

‫و تنها چند روزی از ماه مارس ‪ ۱۹۵۴‬نگذشته بود که شیخ زاید یک خودروی بزرگ را به ابوظبی فرستاد تا وسایل دکتر ثابت را به شهر العین منتقل کند‪.‬‬
‫به محض رسیدن‪ ،‬وی چمدان شخصی خود و یک چمدان دیگر حاوی داروها را در آن قرار داد و به همراه راننده‌اش (یحیی) از طریق جاده‌هایی که به دلیل‬
‫حرکت تپه‌های ماسه‌ای دائمًا در حال تغییر بودند‪ ،‬به سمت شهر العین حرکت کرد و پس از سفری دو روزه به قصر شیخ زاید در العین رسید که مانند‬
‫همیشه از او استقبال گرمی کرد‪ .‬سپس او را با خودروی خود به گشت و گذاری آشنایی در دهکده‌های العین برد و در هر دهکده‌ای که می‌رسیدند‪ ،‬نام آن را‬
‫برای او می‌گفت (القطاره المسعودی‪ ،‬الجیمی‪ ،‬الهیلی و غیره)‪ ،‬و در پایان این دوره‪ ،‬شیخ زاید از او پرسید که کجا می‌خواهد زندگی کند؟ ثابت به او گفت‪:‬‬
‫در الجیمی اگر امکان دارد‪ ،‬به خاطر وجود تعداد زیادی درخت و آب‌راه‌ها ‪ -‬و در واقع‪ ،‬شیخ زاید خانه‌ای بزرگ شبیه قلعه در آنجا به او داد و گفت‪ :‬اینجا‬
‫زندگی کن یا ثابت‪ ،‬و یکی از اتاق‌ها را به عنوان کلینیک برای بیماران قرار ده‪ ،‬و اگر به چیزی از خرما یا لومی نیاز داشتی‪ ،‬از مزارع بخواه و آنها هر‬
‫روز برایت می‌آورند‪.‬‬
‫دکتر ثابت در این خانه وسیع اقامت گزید و می‌بایست با دقت از آن مراقبت کند‪ ،‬بنابراین یکی از اتاق‌های آن را برای معاینه بیماران انتخاب کرد‪ ،‬و پس از‬
‫تمیز کردنش‪ ،‬آن را با تختی که خود از برگ‌های نخل ساخته و با پارچه‌ای سفید که از تنها مغازه فروش پارچه در العین خریداری کرده بود‪ ،‬پوشانده بود‪،‬‬
‫مجهز کرد‪ .‬همچنین‪ ،‬قفسه‌هایی نیز از برگ نخل ساخت تا داروها را روی آن‌ها بگذارد‪ ،‬و اتاق دیگری را برای پذیرش مراجعین و بیماران انتخاب کرد و‬
‫آن را با تکه‌ای از پارچه از سایر اتاق‌ها جدا کرد‪.‬‬

‫بازدید شیخ زاید از دکتر ثابت در العین و آغاز کار او در کلینیک جدید‬

‫دیدار رهبر از دکتر‬


‫دو روز پس از اقامت دکتر ثابت در این خانه‪ ،‬ناگهان او با توقف خودرویی در جلوی خانه مواجه شد و شیخ زاید با لبخندی همیشگی از آن پیاده شد‪ ،‬سپس‬
‫گفت‪ :‬آمده‌ام تا از اقامت جدیدت و اوضاعت اطمینان حاصل کنم‪ ،‬آیا جایت را دوست داری؟ دکتر پاسخ داد‪ :‬بله‪ ،‬ای مرد بزرگوار‪ ،‬و پیش از آنکه شیخ زاید‬
‫خداحافظی کند به او گفت‪ :‬ثابت‪ ،‬درخواست کمک برای انجام بهتر کارت را دریغ نکن‪.‬‬
‫در پاسخ به سوال من در مورد تأثیری که این دیدار بر او گذاشته است‪ ،‬در حالی که تنها دو روز از اقامتش در العین می‌گذشت‪ ،‬گفت‪ :‬این دیدار تأثیر بسیار‬
‫ارزشمندی بر من گذاشت‪ ،‬زیرا متوجه شدم که با مردی بسیار فروتن و بزرگوار روبرو هستم‪ ،‬کسی که احساسات انسانی باالیی دارد‪ .‬این ویژگی‌ها‬
‫چیزهایی بودند که روز به روز در شخصیت این رهبر بزرگ از طریق بازدیدهای میدانی که انجام می‌داد و به دنبال هر چیز کوچک و بزرگی بود که‬
‫مربوط به مردمش می‌شد‪ ،‬کشف می‌کردم‪.‬‬
‫بیماران در العین شروع به مراجعه به این کلینیک کردند‪ ،‬عالوه بر اینکه دکتر ثابت هر زمان که نیاز بود به خانه‌های آن‌ها نیز می‌رفت‪ .‬اگرچه این بازدیدها‬
‫پیاده و زیر آفتاب سوزان انجام می‌شد و در آن دوره به طور کامل از وسایل نقلیه مدرن بی‌بهره بودند‪ ،‬اما همه چیز در این شرایط که با سادگی زندگی بدون‬
‫تجمل و پیچیدگی و پر از اراده‪ ،‬صبر‪ ،‬چالش و امید بود‪ ،‬توجیه‌پذیر به نظر می‌رسید‪ .‬و اگر می‌خواهی خود را در جامعه جای دهی‪ ،‬تنها کاری که باید انجام‬
‫دهی این است که سختی‌های زندگی را با آن‌ها تقسیم کنی و خوش‌شانس خواهی بود اگر بتوانی در کاهش تأثیرات آن بر آن‌ها سهیم باشی‪.‬‬

‫پیشنهاد شیخ زاید برای ازدواج دکتر ثابت و کمک به گسترش خدمات درمانی در العین‬
‫آوریل ‪( ۱۹۵۵‬سورپرایز ارزشمند)‬
‫رویاهای شیخ زاید بن سلطان آل نهیان شروع به بروز و نمود در شهر العین کرد‪ ،‬با وجود مسئولیت‌های بزرگ‪ ،‬عالقه‌اش به مردم کشورش و امیدهایی که‬
‫برای فراهم آوردن شادی برای هر فرد داشت‪ ،‬بنابراین‪ ،‬طبیعی بود که به سالمت به عنوان نوآور و توسعه‌دهنده نگاه کند‪ ،‬حتی در چهارچوب امکانات و‬
‫منابع محدود آن دوره‪ .‬در حالی که دکتر ثابت مشغول انجام وظایف همیشگی خود در درمان بیماران در کلینیکش بود یا با دیدار از آن‌ها در خانه‌هایشان‪،‬‬
‫یک روز با کسی مواجه شد که به کلینیک آمده بود و پیامی از شیخ زاید برایش داشت که الزم است عصر همان روز در قصرش با سمو او مالقات کند‪.‬‬
‫او دلیل فوری بودن این درخواست را نمی‌دانست‪ ،‬بنابراین احتماالت و گمانه‌زنی‌ها در سرش به هر سو می‌چرخید‪ ..‬جز یک احتمال که از ذهنش دور مانده‬
‫بود‪ .‬در زمان تعیین شده برای مالقات‪ ،‬با درخواستی از شیخ زاید مواجه شد که در نگاه اول برایش عجیب به نظر رسید‪ ،‬گفت‪ :‬بشنو ثابت‪ ،‬تو می‌بینی که‬
‫تعداد مراجعین به کلینیکت روز به روز در حال افزایش است و دیگر تو تنها نمی‌توانی بار درمان آن‌ها و فراهم آوردن مراقبت‌های بهداشتی برایشان را به‬
‫دوش بکشی‪ ،‬پس پیشنهاد می‌کنم به تهران بازگردی و به دنبال همسری بگردی به شرط اینکه پزشک یا پرستار باشد‪ ،‬سپس با او ازدواج کنی و او را با خود‬

‫‪3‬‬
‫به العین برگردانی تا مسئولیت درمان زنان و انجام زایمان‌ها را بر عهده بگیرد‪ ..‬سپس افزود‪ :‬امیدوارم این ازدواج ظرف چهل و پنج روز انجام پذیرد‪ ..‬و‬
‫برای صرفه‌جویی در وقت‪ ،‬همین حاال نامه‌ای به خانواده‌ات بفرست تا آن‌ها شروع به جستجو برای دختری که با این مشخصات به تو بخورد کنند‪.‬‬

‫سفر دکتر ثابت به تهران برای ازدواج و تهیه دارو به درخواست شیخ زاید‬
‫دکتر ثابت می‌گوید‪« :‬اولین سورپرایز سفر را پذیرفتم‪ ،‬اما سورپرایز سخت‌تر این بود که باید ظرف چهل و پنج روز سفر کرده و ازدواج کنم‪ ،‬بنابراین به او‬
‫گفتم‪ :‬طول عمرت‪ ،‬نامه‌ام قبل از یک ماه به دست خانواده‌ام نمی‌رسد‪ ،‬پس پیشنهاد می‌کنم تمایلم به ازدواج را در طی سفری که برای تهیه دارو خواهم رفت‬
‫به برادرم منتقل کنم و پس از آن همه چیز طبق میل ما پیش خواهد رفت‪ ،‬اما شیخ زاید پاسخ داد‪ :‬آنچه می‌گویی در شرایط عادی امکان‌پذیر است‪ ،‬اما ما‬
‫اکنون در شرایط استثنایی قرار داریم و وظایف ما نسبت به بیماران تحمل تاخیر نمی‌کند‪ ،‬بر خدا توکل کن‪ ،‬چهل و پنج روز فرصت داری»‪.‬‬
‫دکتر ثابت از این مالقات بیرون آمد و در ذهنش دو مأموریت فوری قرار داشت؛ اول‪ :‬ازدواج‪ ،‬و دوم‪ :‬تهیه دارو‪ .‬اما مشکالت سفر و سختی‌های راه برای‬
‫او اهمیت کمتری داشت‪ .‬به تهران بازگشت و تنها چند ماه از ترک آن نگذشته بود‪ ،‬بنابراین خانواده‌اش از این بازگشت سریع متعجب شدند اما او آن‌ها را از‬
‫هدف این بار آگاه ساخت و مسئولیت‌شان در یافتن همسری برای او را به آن‌ها اعالم کرد‪ .‬یکی از برادرانش به او گفت‪ :‬دختری در بیمارستان (شهرزاد)‬
‫کار می‌کند که تمام ویژگی‌هایی که تو در همسرت می‌خواهی را دارد‪ ،‬و آقای (سمندری) که با ما رابطه خوبی دارد با خانواده‌اش ارتباط دارد و می‌تواند در‬
‫این امر به ما کمک کند‪.‬‬

‫ازدواج دکتر ثابت با دکتر ملیحه و بازگشت به امارات به درخواست شیخ زاید‬
‫و در واقع با این شخص تماس گرفته شد و موضوع به او عرضه شد‪ ،‬که او آمادگی خود را برای ارائه هر گونه کمک ممکن نشان داد‪ .‬او در روز بعد‬
‫دیداری بین ثابت و دختر در خانه‌اش با حضور مادرش ترتیب داد‪ .‬پس از آشنایی میان آنها و طرح برخی پرسش‌ها از هر دو طرف‪ ،‬مادر پیشنهاد داد که‬
‫ثابت برای ادامه آشنایی و پرداختن به جزئیات بیشتر به خانه آن‌ها مراجعه کند و در این دیدار گفتگوها این بار در مورد مراحل نامزدی‪ ،‬شرایط ازدواج و‬
‫امکانات موجود برای تسریع در آن صورت گرفت‪ .‬خوشبختانه آرزوهای نامزد و نامزده در مورد سفر به امارات و کار در آنجا هم‌راستا بود‪ ،‬چرا که‬
‫مشخص شد خانواده یک پسر دکتر در دبی دارد و دکتر ملیحه از زمان فارغ‌التحصیلی‌اش از دانشگاه تمایل داشته به او بپیوندد و در آنجا کار کند‪.‬‬
‫و به این ترتیب‪ ،‬دوران نامزدی و ازدواج طبق برنامه ریزی‌های انجام شده و در زمان مقرر پیش رفت‪ ،‬و دکتر ثابت این بار با همسرش دکتر ملیحه عباس‬
‫پس از سفری زمینی و دریایی که بدون مشکالت و سختی‌ها نبود‪ ،‬با وجود شیرینی روزهای اول ازدواج‪ ،‬به امارات بازگشت‪ .‬این داستان ما را به شناخت‬
‫بیشتری از شخصیت شیخ زاید سوق می‌دهد‪ ،‬که کمترین چیزی که در مورد او گفته می‌شود این است که ویژگی‌های رهبری داشته و محبت صادقانه‌ای به‬
‫مردم داشته و توانایی برجسته‌ای در انجام دادن کارها داشته و خالقیت در به کارگیری منابع موجود برای دستیابی به اهدافی که شاید در آن زمان برای‬
‫بسیاری دور از دسترس به نظر می‌رسیدند‪ ،‬داشته است‪ ) 1( .‬دکتر مورد نظر حسن محبوبی است‪ ،‬که پیش از این دکتر ثابت را میزبانی کرده و او را در‬
‫بازدید از مجلس شیخ راشد بن سعید آل مکتوم در دبی همراهی کرده بود‪ )2( .‬مصاحبه با دکتر ملیحه و دکتر ثابت درباره خاطرات نامزدی و ازدواجشان‪،‬‬
‫آبوظبی‪.‬‬

‫سفر دکتر ثابت و دکتر ملیحه به دبی و دیدار با دکتر حسین محبوبی (برادر دکتر ملیحه) دیدار در ساحل دیگر خلیج‬
‫در اول ژوئن ‪ ،۱۹۵۵‬و در ساعت دو بعدازظهر‪ ،‬که معموًال باالترین دمای روزانه ثبت می‌شود‪ ،‬کشتی (اللنج) به سمت دبی حرکت کرد و روی آن جمعیت‬
‫زیادی از کسانی که به دنبال کار به ساحل دیگر خلیج عربی می‌رفتند‪ ،‬حضور داشتند‪ ،‬از جمله دکتر ثابت ثابتی مهر و همسرش دکتر ملیحه عباس بودند‪.‬‬
‫بخش باالیی اللنج برای مسافرین و بخش پایینی برای حمل دام اختصاص یافته بود و اگرچه دو دکتر از حمایت خاص ناخدا برخوردار بودند و در قسمت جلو‬
‫نشسته بودند‪ ،‬بوی بدی که از دام‌ها منتشر می‌شد‪ ،‬لذت لذت بردن آنها از آب‌های آبی خلیج و دیدن پرنده‌ی نورس که طول مسیر آنها را همراهی می‌کرد‪ ،‬را‬
‫خراب می‌کرد‪ .‬سفر تقریبًا سی ساعت به طول انجامید‪.‬‬
‫کشتی درست در ساعت شش عصر روز بعد به دبی رسید‪ ،‬و مثل همیشه با پیاده شدن در آب برای رسیدن به ساحل ادامه یافت‪ .‬دو دکتر به سمت خانه‬
‫دندان‌پزشک (حسین محبوبی)‪ ،‬برادر دکتر ملیحه‪ ،‬رفتند و با استقبال گرمی که با تعجب و شگفتی آمیخته بود مواجه شدند‪ .‬دکتر ثابت که پیش از این بدون‬
‫آشنایی قبلی دکتر حسین را در سفر اول دیده بود‪ ،‬اکنون به همراه خواهرش که با او ازدواج کرده بود‪ ،‬دوباره برای دیدار او بازگشته بود‪ .‬هرچند سفر به‬
‫دبی و ابوظبی و پیوستن به برادرش دکتر حسین‪ ،‬از جمله آرزوها و برنامه‌های آینده دکتر ملیحه پس از فارغ‌التحصیلی از دانشکده پزشکی بود‪ ،‬اما او با‬
‫تعجب از همسر برادرش و دیگر زنانی که برای خوشامدگویی پس از این ماجرای سفر که هرگز از سختی‌ها و شرایط دشوار مبرا نبود‪ ،‬مواجه شد‪ ،‬حتی‬
‫یکی از آنها با کمی تمسخر و طعنه به او گفت‪ :‬اقامت خوشی داشته باشی ای عروس زیبا‪.‬‬

‫‪4‬‬
‫تالش های شیخ زاید بن سلطان آل نهیان در تحول و پیشرفت امارات متحده عربی‬
‫بی‌شک‪ ،‬امارات در آن دوران ‪ -‬مانند سایر کشورهای شبه جزیره عربستان ‪ -‬در تالش بود تا راه خود را به سمت پیشرفت و ثبات قدم بگذارد و زندگی‬
‫شایسته‌ای را تجربه کند‪ ،‬با گذر از منابع تولید سنتی مانند چرای دام‪ ،‬غواصی و کشاورزی محدود‪ ،‬به سمت منابع جدیدی که نیازهای رو به افزایش و متنوع‬
‫جمعیت را برآورده سازد و گام‌هایی به سوی آزادی و بنیان‌گذاری دولت مدرن بردارد‪ .‬بنابراین‪ ،‬هرگونه مقایسه بین وضعیت امارات در آن دوره با سایر‬
‫کشورهایی که در این زمینه‌ها پیشرفت کرده‌اند‪ ،‬فاقد اساس موضوعی است و ممکن است به نتیجه‌گیری‌های غیر منطقی منجر شود‪ .‬شاید ویژگی برجسته‬
‫رهبری شیخ زاید بن سلطان آل نهیان در دولت امارات متحده عربی‪ ،‬تسریع در دستیابی به دستاوردها و همگام شدن با کشورهای پیشرفته و شکوفا بود‪،‬‬
‫گویی که در یک مسابقه با زمان بود‪ ،‬تا مقایسه بین آنچه که امارات دیروز بود و آنچه اکنون شده است‪ ،‬معتبرتر و مفیدتر شود‪ .‬از این رو‪ ،‬ارزش خاطراتی‬
‫که هر دو دکتر بیان می‌کنند‪ ،‬در درجه اول به عنوان شاهدی بر مراحل تحول عظیمی است که امارات در دهه‌های اخیر تحت رهبری شیخ زاید بن سلطان‬
‫آل نهیان داشته‌اند‪ ،‬و آن‌ها با روایت وقایع شیرین و تلخ‪ ،‬به وضوح حجم و میزان این تغییرات را نشان می‌دهند‪ ،‬گویی که معجزه‌ای واقعی هر بخش از‬
‫امکانات زندگی را دستخوش تغییر کرده و انسان‪ ،‬درخت و سنگ نیز شاهد آن بوده‌اند‪.‬‬

‫ورود دکتر ملیحه و دکتر ثابت به خانه جدیدشان در العین‬


‫در هر قدم چیزی تازه‬
‫پس از استقبال خانوادگی که دکتر ملیحه و همسرش به آن شادی کردند‪ ،‬به سمت العین با یک جیپ خصوصی که دکتر ثابت از دندانپزشک حسین محبوبی‬
‫خریداری کرده بود‪ ،‬حرکت کردند‪ .‬سفر دو روزه در جاده‌ای شنی که بادها دائمًا معالم آن را تغییر می‌دادند‪ ،‬طول کشید و سرانجام جلوی خانه‌ای بزرگ که‬
‫در حاشیه‌ی مجتمع‌های مسکونی شهر العین قرار داشت‪ ،‬متوقف شدند‪ .‬دکتر ملیحه هرگز فکر نمی‌کرد که این ساختمان بزرگ‪ ،‬خانه‌ای باشد که قرار است‬
‫در آن اقامت داشته باشد‪ ،‬و چراغ‌های جیپ به وضوح بیشتری از جزئیات آن را نشان دادند‪ .‬وارد خانه شدند و نشانه‌های خوابیدن در حیاط آن را دیدند‪ ،‬چرا‬
‫که در این ساعت دیرهنگام شب دیگر فایده‌ای نداشت که بیشتر از قسمت‌های دیگر آن آشنا شوند‪.‬‬

‫تالش ها ی هر دو دکتر برای زندگی در خانه جدیدشان در العین‬


‫در صبح‪ ،‬آن‌ها ناچار بودند زود بیدار شوند تا از تابش آفتاب که شروع به نمایان کردن هر آنچه شب آن را پوشانده بود‪ ،‬فرار کنند‪ .‬دکتر ملیحه زمانی‬
‫شگفت‌زده شد که دید خانه‌ای وسیع بدون در و پنجره دارد‪ ،‬تاریکی و وحشت بر اتاق‌های متعددش با سقف‌های بلند ساخته شده از برگ نخل حاکم بود‪ ،‬گویی‬
‫مدت‌هاست که از ساکنانش تخلیه شده است‪ .‬با این حال‪ ،‬عشق کنجکاوی او را از کشف بیشتر اسرار آن باز نداشت‪ ،‬پس او دور دور خانه را گشت و نهایتًا‬
‫به کلینیکی که دکتر ثابت برای معاینه بیماران اختصاص داده بود و اتاقی که به داروخانه تبدیل کرده بود‪ ،‬وارد شد‪ .‬این اتاق‌ها خود را از طریق قفسه‌های‬
‫ساخته شده از برگ نخل و داروهای پراکنده بر روی آن‌ها بدون هیچ نظم و ترتیبی نشان می‌دادند و سرانجام این گردش به اتاق خوابی که سعی کرده بود آن‬
‫را منحصر به فرد کند‪ ،‬ختم شد‪ .‬از طریق قفسه‌های نصب شده بر دیوارها برای قرار دادن لباس‌ها و فرشی که در کنار تخت خواب چیده شده بود‪ ،‬که خود‬
‫از چوب‌های موجود در محیط طبیعی العین ساخته شده بود‪ .‬و نیازی به راهنمایی نداشت وقتی این وسایل ساده را مشاهده می‌کرد که توسط کسی ساخته‬
‫شده‌اند که هرگز به نجاری نپرداخته‪ ،‬و آن قطعًا دکتر ثابت بود‪ ،‬که فرصتی برای خرید مبلمان مناسب نداشت‪ ،‬به خاطر محدودیت‌های مالی موجود‪ ،‬پس تنها‬
‫گزینه‌ای که داشت این بود که خود این وسایل را بسازد‪.‬‬

‫سازگاری دکتر ملیحه با شریاط خانه جدید در العین و چالش های اولیه‬
‫در برابر این واقعیت غافلگیرکننده برای دکتر ملیحه‪ ،‬او ناچار بود خود را با آن وفق دهد و دست‌کم باید به عنوان عروس تغییراتی در این خانه وسیع ایجاد‬
‫می‌کرد‪ ،‬مخصوصًا که دکتر ثابت به او خبر داده بود که شیخ زاید ممکن است به زودی از آن‌ها دیدن کند‪ .‬واقعًا شروع به تمیز کردن اتاق خواب کرد و‬
‫سپس آن را با فرش سبزی که از تهران آورده بود‪ ،‬پوشاند‪ ،‬اما شب آن‌ها را غافلگیر کرد و تصمیم گرفتند که بهبودها را به روز بعد موکول کنند‪ .‬همچنین‬
‫تصمیم گرفتند با وجود همه خطرات و غیرمنتظره‌های این ماجراجویی از جمله‪ :‬وجود زیاد مارها و عقرب‌ها و آزادی مطلق مرغ‌ها در حیاط که ممکن‬
‫است بدون اجازه روی تخت‌ها رفت و آمد کنند‪ ،‬شب دوم خود را در حیاط خوابیدند‪ .‬پیش از طلوع آفتاب‪ ،‬توجه دکتر ملیحه را مرغی جلب کرد که با‬
‫منقارش به چیزی می‌زد تا آن را بخورد‪ ،‬ابتدا نفهمید قربانی چه بود‪ ،‬اما وقتی فهمید که مار است‪ ،‬با صدای بلند فریاد زد‪ ،‬که باعث بیدار شدن همسرش شد‬
‫و او فورًا پرسید‪ :‬چه اتفاقی افتاد؟ او به او گفت‪ :‬نگاه کن آنجا‪ ،‬و او لبخند زد و دوباره به خواب رفت‪ ،‬گویی به خودش می‌گفت آیا این موضوع ارزش همه‬
‫این جیغ و داد را دارد؟ و آنچه بدتر کرد این بود که او تا آن لحظه نمی‌دانست که خانه‌اش نه تنها برای مارها و عقرب‌ها که برای عابران پیاده نیز آزاد است‪،‬‬
‫چرا که بعد از این وحشت‪ ،‬شخصی از حیاط گذشت تنها برای اینکه مسافت بین خانه‌اش و مقصدش را کوتاه کند‪ ،‬که باعث شد او از فناوری خارج شود و به‬
‫داخل منتقل شود تا از گذر عابر دیگری جلوگیری کند‪.‬‬

‫‪5‬‬
‫تالش ها هر دو دکتر برای ایمن سازی و بهبود خانه جدیدشان در العین‬
‫در برابر این شوک‌هایی که دکترها در دو شب گذشته با آن‌ها روبرو شدند‪ ،‬که به طور کلی خوشایند نبود‪ ،‬تصمیم گرفتند در شب سوم در داخل خانه بخوابند‪،‬‬
‫مخصوصًا که اتاق خواب تمیز و با فرش پوشانده شده بود‪ ،‬اما این تغییر دوباره نتایجی را به همراه آورد که پیش‌بینی نشده بود‪ ،‬چراکه خزندگان و عقرب‌ها‬
‫در کمین آنها بودند‪ ،‬با وجود تمام تالش‌هایشان برای کشف آنها قبل از رسیدن به آن‌ها با استفاده از چراغ قوه‌ای که با باتری‌های ویژه شارژ می‌شد‪ ،‬و آن‌ها‬
‫به نوبت آن را قبل از خواب برداشتند‪ .‬همه این‌ها مانع نشد که در آن شب عقربی که به دیگری چسبیده بود از سقف اتاق خواب بر روی تختشان بیفتد‪ .‬آن‌ها‬
‫هم در حیاط خانه و هم در اتاق خواب شکست خوردند‪ ،‬و چه کسی می‌داند شکست‌ها ممکن است در شب‌های آینده تکرار شوند و بیشتر شوند‪ ،‬به دلیل‬
‫حشرات و خزندگان بی‌رحم‪ ،‬آن‌ها باید با راه‌حل‌های مؤثرتر و با امکانات موجود یا در دسترس‪ ،‬این واقعیت را مواجه شوند‪ ،‬و در واقع‪ ،‬ایده پر کردن‬
‫شکاف‌ها و بازشوهای زیادی در دیوارها‪ ،‬و عایق‌بندی سقف با تکه‌های پارچه به ذهنشان رسید تا فرصتی برای حشرات و خزندگان که ممکن است به آن‌ها‬
‫آسیب بزنند‪ ،‬مسدود شود‪ ،‬دکتر ملیحه می‌دانست که دکانی تنها در العین وجود دارد که متعلق به شخصی به نام (عبدهللا الشیبانی) است و انواع کاالها‪ ،‬از‬
‫جمله پارچه‌ای که قصد داشت در پروژه حفاظت جدید استفاده کند‪ ،‬به دکان رفت و مقداری پارچه خریداری کرد که برای پوشاندن سقف و پر کردن‬
‫شکاف‌ها در دیوارها کافی بود‪ ،‬سپس یک دستگاه چرخ خیاطی دستی قرض گرفت و شروع به برش و دوخت پارچه مطابق با مساحت‌های مورد نیاز برای‬
‫سقف‪ ،‬درها و پنجره‌ها کرد‪ ،‬در حالی که (ثابت) مسئول سفیدکاری دیوارها بود‪ .‬به محض اینکه کارشان تمام شد‪ ،‬شروع به پوشاندن سقف با پارچه‌هایی که‬
‫دوخته شده بودند کردند و همچنین پرده‌ها را روی درها و پنجره‌ها نصب کردند‪ ،‬و خانه را با این بازسازی متواضع به دو بخش تقسیم کردند‪ :‬بخشی برای‬
‫خواب و بخشی برای کلینیک و استقبال و درمان بیماران‪ .‬به این ترتیب در عرض چند روز با این بهبودهای ساده و ارزان قیمت‪ ،‬خانه به مکانی قابل‬
‫سکونت و کار تبدیل شد‪.‬‬

‫بازدید شیخ زاید و خانواده اش از خانه دکتر ثابت و دکتر ملیحه در العین‬
‫در ساعت هشت شب روز چهارم از ورود دکتر ملیحه به همراه همسرش به العین‪ ،‬خودروی شیخ زاید در جلوی خانه‌شان توقف کرد و او به همراه همسرش‬
‫شیخه حصه بنت محمد و شیخ خلیفه بن زاید آل نهیان ‪ -‬رئیس فعلی امارات متحده عربی ‪ -‬که خدا او را حفظ کند و در آن زمان تقریبا شش سال داشت‪ ،‬پیاده‬
‫شدند‪ .‬دکترها تازه از پذیرایی از بیماران فارغ شده بودند و به سرعت به استقبال آن‌ها رفتند‪ ،‬سپس همگی وارد خانه شدند‪ .‬این اولین بار بود که دکتر ملیحه‬
‫با شیخ زاید یا یکی از فرزندانش مالقات می‌کرد‪ ،‬همانطور که او گفت‪ .‬پس از نشستن‪ ،‬شیخ زاید و شیخه حصه به آن‌ها برای ازدواج و بازگشت سالم‌شان‬
‫تبریک گفتند و از تغییرات ایجاد شده در خانه به ویژه اتاق مهمانی که در آن نشسته بودند‪ ،‬تحسین کردند‪ ،‬سپس شیخ زاید درباره احواالت‌شان و نیازهایی که‬
‫برای انجام کارهایشان به شکل مطلوب داشتند‪ ،‬پرسید و همچنین از اوضاع خانواده‌هایشان سوال کرد‪ .‬پیش از خداحافظی اشاره کرد که ابراهیم بن عبود را‬
‫مأمور کرده است تا تمام نیازهای آن‌ها را تأمین کند‪ ،‬به عنوان ارتباط بین او و دکترها‪.‬‬

‫تاثیرات و حمایت های شیخ زاید از دکتر ثابت و دکتر ملیحه در العین‬
‫زمانی که از دکتر ملیحه درباره تاثیراتی که این دیدار بر او گذاشت پرسیدم‪ ،‬گفت‪ :‬من زیاد از شخصیت او از همسرم دکتر ثابت شنیده‌ام‪ ..‬اما من شروع به‬
‫درک این کردم که او نمونه‌ای از تواضع‪ ،‬بخشندگی و شجاعت است‪ ،‬به ویژه که او با مقام شناخته شده خود در میان قبایل و کشورهای همسایه‪ ،‬و نمایندگان‬
‫استعمار بریتانیا در منطقه‪ ،‬ما را می‌زیارت کرد و از احوالمان مطلع شد‪ ...‬با این حال با گذشت زمان‪ ،‬من بیشتر از ویژگی‌های رهبری زاید را درک کردم‪،‬‬
‫چرا که او به فرزندان قبایل و رهبران آن‌ها نزدیک بود‪ ،‬به آن‌ها عطوفت داشت‪ ،‬حریص بر بهبود شرایطشان بود و سعادت آن‌ها را تأمین می‌کرد‪ ،‬و من‬
‫نیازی به تأیید این ویژگی‌ها و آوردن دلیل بر آن‌ها نداشتم‪ ،‬چرا که هم بیماران و هم سالم‌ها در هر جا نام او را با دعا یاد می‌کردند‪.‬‬
‫بازدیدهای شیخ زاید از دو دکتر برای اطمینان از کار آنها و فراهم کردن هر آنچه که می‌تواند به آنها در درمان بیماران و ارتقاء مراقبت‌های بهداشتی برای‬
‫ساکنان العین کمک کند‪ ،‬قطع نشد‪ ،‬همانطور که بعدًا خواهیم دید‪ .‬در هر بازدید‪ ،‬همانطور که دو دکتر روایت می‌کنند‪ ،‬قبل از خروج کمک‌های نقدی را روی‬
‫یک رادیو که در اتاق نشیمن قرار داشت‪ ،‬می‌گذاشت‪ ،‬و زمانی که آنها از او برای این بخشش تشکر می‌کردند‪ ،‬او می‌گفت‪ :‬شما به این کشور آمده‌اید تا به‬
‫مردم خدمت کرده‪ ،‬به آنها کمک کنید و آنها را درمان کنید‪ ،‬بنابراین شما شایسته هر گونه تقدیری هستید‪ ،‬و من می‌دانم شما به پول نیاز دارید برای خرید‬
‫دارو و تجهیزات پزشکی‪ ،‬و بیمارانی که برای درمان به شما مراجعه می‌کنند پولی ندارند تا به شما بدهند‪ ،‬و شما بدون این پول نمی‌توانید کاری انجام دهید‪.‬‬

‫اقامت چرخشی دو دکتر بین ابوظبی و العین به دستور شیخ شخبوط بن سلطان آل نهیان‬
‫پس از رسیدن دو دکتر به العین‪ ،‬آنها به دستور شیخ شخبوط بن سلطان آل نهیان به ابوظبی رفتند و دو هفته در آنجا اقامت داشتند‪ ،‬سپس به دستور شیخ‬
‫شخبوط که خواسته بود اقامت آنها به صورت چرخشی و هر دو هفته یکبار بین ابوظبی و العین باشد‪ ،‬به العین بازگشتند‪ .‬او همچنین از آنها خواسته بود که‬
‫خانه‌ای در ابوظبی بسازند تا اقامت در آنجا راحت‌تر شود‪ ،‬پس از آن که شیخ سعید بن شخبوط قطعه زمینی به آنها داده بود که بر روی آن این خانه ساخته‬

‫‪6‬‬
‫شد‪ .‬شیخ زاید وقتی آنها را در آن خانه دید و از سبک ساختمانی آن خوشش آمد‪ ،‬خواست تا پیمانکار و نجاری که در ساخت آن مشارکت داشتند را بیاورند تا‬
‫در ساخت خانه‌های مشابهی به کار گرفته شوند‪ .‬معمول بود که دو دکتر زمستان‌ها را در خانه خود در ابوظبی و تابستان‌ها را در العین سپری کنند‪.‬‬

‫ارزش ثبت خاطرات دو دکتر در تاریخ امارات متحده عربی‬


‫زیباست که می‌بینیم کشوری به علو می‌رود‪.‬‬
‫این خاطرات که توسط دو دکتر ارائه شده‪ ،‬ثبتی است برای دوره‌ای از تاریخ آن‌ها و به ویژه امارت ابوظبی‪ ،‬و به طور کلی امارات متحده عربی‪ .‬شاید‬
‫نادیده گرفتن این بخش از تاریخ امارات یا غفلت از آن با وجود سختی‌ها و رنج‌هایی که پدران و اجداد تحمل کرده‌اند‪ ،‬ناعادالنه باشد‪ ،‬بلکه به نظر می‌رسد‬
‫که نیاز فوری به تمجید و افتخار از آن در زمان ما که امارات متحده عربی در عزت‪ ،‬توسعه و شکوفایی به سر می‌برد‪ ،‬وجود دارد تا فرزندان و نوادگان‬
‫درک کنند که این عظمت در هر زمینه‌ای بر پایه صبر و ارتباط با جغرافیای مکان و عمق تاریخ پر از عبرت و درس بنا شده است‪.‬‬

‫نقش شیخ زاید در هدایته و توسعه امارات و اهمیت حفظ این تاریخ برای نسل های آینده‬
‫رویدادهایی که در ذهن این دو دکتر به شدت حک شده است‪ ،‬بخشی از فصول گذری است که شیخ زاید بن سلطان آل نهیان با مردم امارات رهبری کرد‪ ،‬و‬
‫در واقع به عنوان متعهدی در مقابل تمامی نهادهایی است که به پرورش نسل و آماده‌سازی آنها برای آینده می‌پردازند تا درک کنند که آنچه امارات امروز‬
‫در هر زمینه‌ای از آن بهره‌مند است‪ ،‬حاصل سال‌ها کار و وفاداری و رهبری حکیمانه‌ای است که کاروان را هدایت کرد و گام‌های پیشرفت با وفاداری‪،‬‬
‫اراده‪ ،‬صبر و استقامت برداشته شده است‪ .‬این نهادهای تربیتی‪ ،‬اجتماعی و فرهنگی تنها نیازمند ورق زدن صفحات این گذر هستند تا دست خود را بر تمام‬
‫حقایقی بگذارند که اکنون معجزه‌ای و حالتی استثنایی در تاریخ توسعه ملت‌ها و اقوام به شمار می‌رود‪ .‬شاید از شانس این دو دکتر و دیگران است که امارات‬
‫را می‌بینند در حالی که به علیا می‌رود‪ ،‬پس این العین است که آن‌ها سال‌های طوالنی از زندگی‌شان را در آن گذرانده‌اند‪ ،‬اکنون به باغی سرسبز با مزارع و‬
‫جنگل‌ها و گل‌هایش تبدیل شده‪ ،‬پس از آنکه بیابان نفسش را در خود حبس کرده و از هر سو فشار آورده بود‪.‬‬

‫تحول شهر العین از گذشته تا به امروز با رهبری شیخ زاید‬


‫و العین که اکنون به مدارس‪ ،‬دانشگاه‌ها‪ ،‬موسسات و کتابخانه‌های خود که هزاران دانش‌آموز از سطوح و تخصص‌های مختلف را جذب می‌کند‪ ،‬می‌بالد‪،‬‬
‫همان العین است که ما دیروز آن را شناختیم‪ ،‬جایی که امکانات آن برای آموزش فرزندانش ناکافی بود‪ ،‬به جز تالش‌های برخی نویسندگان یا معلمان مذهبی‬
‫که تعداد محدودی از دانش‌آموزان را زیر سایه‌ی درخت یا چادر‪ ،‬اصول دین و خواندن و نوشتن آموزش می‌دادند‪ .‬و العینی که فرزندانش در گذشته برای‬
‫رفت و آمد از یک مکان به مکان دیگر پیاده یا بر پشت شترها و حیوانات باربر در مسیرهای صعب‌العبور حرکت می‌کردند‪ ،‬امروز العینی است که با‬
‫وسایل نقلیه مدرن و خیابان‌های جدید که با نورهای درخشان و درختان و گل‌های زینتی مزین شده‌اند‪ ،‬شلوغ است‪.‬‬
‫اراده و رهبری حکیمانه شیخ زاید‪ ،‬اراده فرزندان امارات را پیش از آنکه چشمه‌ها جوشش یابند‪ ،‬برانگیخت و امارات امروز را ساخت و فردایی را پر از‬
‫رشد‪ ،‬توسعه و شکوفایی رقم زد‪.‬‬

‫چالش های حرفه ای دکتر ثابت و تطبیق با شرایط اضطراری در ابوظبی‬


‫حرفه پزشکی باقی می‌ماند‬
‫ما به تطبیق با شرایط اضطراری نیازمندیم‪ ،‬به ویژه آن‌هایی که گاهی اوقات به طور غیرمنتظره با آن‌ها مواجه می‌شویم‪ ،‬بدون اینکه تجربه قبلی در برخورد‬
‫با آن‌ها داشته باشیم‪ .‬دکتر ثابت در زندگی حرفه‌ای خود بارها با چنین موقعیت‌هایی روبرو شده و با انعطاف‌پذیری با آن‌ها کنار آمده است که به او کمک‬
‫کرده تا با موفقیت از پس آن‌ها برآید‪ .‬پس از آنکه در سال ‪ ۱۹۵۴‬به قصر شیخ شخبوط بن سلطان آل نهیان ‪ -‬حاکم امارت ابوظبی ‪ -‬آمد و به عنوان پزشک‬
‫شخصی او شد‪ ،‬الزم شد که به طور روزانه در مجلس شیخ شخبوط حضور یابد و به موضوعات مطرح شده در آن گوش دهد و راه‌حل‌هایی که شیخ شخبوط‬
‫برای حل آن‌ها ارائه می‌داد را بشنود‪ .‬عالوه بر انجام وظایف پزشکی معمول‪ ،‬روزی فردی نزد او آمد و برگه‌ای (بروه) از جانب حاکم شیخ شخبوط که به‬
‫امضای سمو و ُم هر او مزین بود‪ ،‬به دست داشت‪ ،‬که به معنی درمان و تأمین داروی مناسب برای فرد حامل آن بود‪ .‬هنگام معاینه این فرد معلوم شد که‬
‫دچار التهاب دندان است‪ ،‬بنابراین دکتر با عذرخواهی از بیمار گفت‪ :‬متاسفم که نمی‌توانم شما را درمان کنم زیرا وضعیت شما نیاز به دندانپزشک دارد‪ ،‬و‬
‫من پزشک عمومی هستم‪ .‬اما بیمار از این پاسخ قانع نشد و به شیخ شخبوط بازگشت و اتفاقات را به او گزارش داد‪ ،‬که باعث شد سمو از دکتر ثابت بخواهد‬
‫توضیح دهد که چه اتفاقی افتاده است‪.‬‬
‫در اینجا‪ ،‬دکتر مجددًا آنچه به بیمار گفته بود را تایید کرد و پیشنهاد داد که بیمار را به دبی نزد دکتر حسین محبوبی که متخصص دندانپزشکی است منتقل‬
‫کند‪ ..‬اما پاسخ شیخ شخبوط برای دکتر ثابت غافلگیرکننده بود‪ ،‬به او گفت‪ :‬تو پزشک ما هستی و مردم به تو عادت کرده‌اند و اعتمادشان را به دست‬
‫‪7‬‬
‫آورده‌ای‪ ،‬آن‌ها بین پزشک عمومی و دندانپزشک تفاوتی قائل نیستند‪ ،‬زیرا آن‌ها فکر می‌کنند پزشک همه چیز را درمان می‌کند‪ ،‬تو باید با این واقعیت کنار‬
‫بیایی و تالش کنی‪ ،‬به دبی نزد دکتر حسین برو و از او این تخصص را بیاموز‪ .‬مردم اینجا پزشک دیگری به جز تو نمی‌شناسند‪ .‬آنگاه دکتر ثابت متوجه شد‬
‫که با چالش سختی روبرو است که واقعًا باید با آن کنار بیاید‪.‬‬

‫تالش دکتر ثابت برای یادگیری دندانپژشکی و مواجهه با چالش های جدید در ابوظبی‬
‫روز بعد‪ ،‬به دبی رفت و موضوعی که برایش پیش آمده بود را به دکتر حسین محبوبی اطالع داد‪ .‬دکتر حسین به او پاسخ داد که حاال در موقف دشواری‬
‫قرار داری و باید خودت آن را حل کنی‪ ،‬به تهران برو و داروها و تجهیزات پزشکی مورد نیاز برای این تخصص جدید را خریداری کن‪ ،‬و من در مراحل‬
‫بعدی در کنارت خواهم بود‪ .‬دکتر ثابت به ابوظبی بازگشت و از شیخ شخبوط اجازه سفر گرفت که با آن موافقت شد‪ ،‬و پس از چند روزی که در ایران‬
‫گذراند‪ ،‬با تجهیزات و داروهای مورد نیاز بازگشت و بالفاصله آن‌ها را به دکتر محبوبی نشان داد و از او خواست که در کلینیک او در دبی برای آموزش‬
‫استفاده از آن‌ها‪ ،‬تحت نظارت و راهنمایی‌اش بماند و در نهایت تجربیات اساسی در دندانپزشکی کسب کند‪ ،‬و واقعًا یک ماه کامل را در این کلینیک گذراند و‬
‫تحت تعلیم دکتر محبوبی بود‪ ،‬سپس به ابوظبی بازگشت و بالفاصله به قصر شیخ شخبوط رفت و اعالم آمادگی کرد که کار خود را ادامه دهد‪ ،‬از جمله‬
‫درمان بیماران دندانپزشکی‪ ،‬و اکنون دوباره در برابر یک آزمون دیگر قرار گرفت‪ ،‬اما این بار آزمونی در دندانپزشکی‪ ،‬و با حاکم خود‪.‬‬

‫آزمون دندانپزکشی موفق دکتر ثابت در درمان شیخ شخبوط و نقش های چندگانه او در ابوظبی‬
‫چند روز پس از بازگشتش‪ ،‬شخصی به نام (عبید بن عتیق) او را در کلینیکش مالقات کرد و از او خواست که فورًا به قصر برود‪ .‬ثابت فکر کرد که یکی از‬
‫مراجعین یا بازدیدکنندگان دچار بیماری شده است‪ ،‬اما وقتی از (عبید) شنید که خود شیخ شخبوط از درد شدید دندان رنج می‌برد‪ ،‬متعجب شد‪ .‬در آن لحظه‬
‫متوجه شد که در برابر آزمون دومی قرار گرفته است‪ ،‬زیرا مدتی قبل آزمون اول بود‪ .‬زمانی که شیخ شخبوط از او خواسته بود یکی از بیماران را که از‬
‫التهاب دندان رنج می‌برد در مجلس درمان کند‪ .‬او همه چیز الزم را در کیف دندانپزشکی آماده کرد و مستقیم به قصر رفت‪ ،‬ضمن آگاهی از سختی‬
‫ماموریتی که به هیچ وجه نباید با شکست مواجه شود‪ ،‬چرا که بیمار‪ ،‬حاکمی است که به جزئیات کوچک و بزرگ نظارت دارد و این بار او را به عنوان‬
‫دندانپزشک آزمایش خواهد کرد‪ ،‬و کیست که بداند شاید درمانش نیاز به اقداماتی داشته باشد که او به اندازه کافی روی آن‌ها تمرین نکرده است‪ .‬به قصر‬
‫رسید و به شیخ شخبوط و دیگران در مجلس سالم کرد و برایش شفای عاجل خواست‪ ،‬سپس از او خواست تا به حیاط قصر بیرون بیاید تا بتواند با استفاده از‬
‫نور خورشید‪ ،‬محل بیماری را بررسی کند‪ ،‬چرا که در آن زمان در ابوظبی برق وجود نداشت‪.‬‬
‫هنگام معاینه‪ ،‬متوجه شد که دلیل درد شدید‪ ،‬پوسیدگی یکی از دندان‌های آسیاب او است و تنها راه برای پایان دادن به این درد‪ ،‬کشیدن فوری دندان است‪.‬‬
‫واقعًا با استفاده از یک سرنگ‪ ،‬محل را بی‌حس کرد‪ ،‬سپس آن را بدون هیچ درد همراه کشید و زخم ناشی از آن را با استفاده از یک تکه پنبه آغشته به دارو‬
‫ضدعفونی کرد و از شیخ شخبوط خواست تا آن را در دهان خود نگه دارد تا زخم خشک شود‪ ،‬سپس آن را با آب و نمک بشوید‪ .‬کار دکتر ثابت به ترکیب‬
‫پزشکی عمومی و دندانپزشکی ختم نشد‪ ،‬بلکه از او در عکاسی از افرادی که مایل به دریافت هویت یا گذرنامه بودند یا به ارتش ملحق می‌شدند‪ ،‬استفاده شد‪.‬‬
‫همچنین در سایر معامالتی که نیاز به تصاویر برای شناسایی افراد داشتند‪ ،‬به کار گرفته شد‪ .‬می‌توانیم به راحتی چنین وظایفی که به او محول شده است را‬
‫در شرایط عدم تحصیل‪ ،‬محدودیت منابع اقتصادی و فقدان تجربه‌های الزم برای برآوردن نیازهای زندگی توجیه کنیم‪ ،‬زیرا اعضای جامعه به انجام مشاغل‬
‫سنتی مانند چرای دام‪ ،‬شکار و کشاورزی بسنده کرده‌اند‪...‬‬

‫نقش دکتر ثابت در عکاسی رسمی و تحول فناوری عکاسی در ابوظبی‬


‫پس از آنکه در رشته دندانپزشکی تبحر یافت‪ ،‬از او خواسته شد تا دوربینی خریداری کند و افرادی که برای انجام معامالت شخصی رسمی به تصاویر نیاز‬
‫دارند‪ ،‬عکس بگیرد‪ .‬این امر مستلزم سفر او به تهران بود تا دوربینی از نوع قدیمی که در آن زمان رایج بود خریداری کند‪ ،‬دوربینی که معموًال در بازارها‬
‫و مقابل ادارات دولتی برای گرفتن عکس‌های فوری نصب می‌شد‪ .‬دوربین عکاسی از یک جعبه مربع شکل تشکیل شده بود که بر روی سه پایه با ارتفاع‬
‫تقریبی یک و نیم متر نصب شده و این جعبه یا اتاقک تاریک‪ ،‬در جلوی خود به عدسی و در پشت به کیسه سیاهی مجهز بود که عکاس سر خود را داخل آن‬
‫می‌کرد تا فردی که قرار است عکسش گرفته شود را ببیند‪ ،‬پس از آن که فرد روبه‌روی عدسی بر روی صندلی می‌نشست و در وضعیت مورد نظر قرار‬
‫می‌گرفت‪ .‬فرآیند عکاسی تنها چند دقیقه طول می‌کشید‪ ،‬در طول آن عکس در اتاقک تاریک و دور از نور‪ ،‬در یک جعبه فلزی که مواد شیمیایی الزم برای‬
‫توسعه دارد‪ ،‬توسعه داده می‌شد‪ ،‬سپس مراحل نهایی خشک کردن و برش عکس دنبال می‌شد‪.‬‬
‫من فکر می‌کنم که این نسل از دوربین‌های عکاسی مدتی است که در برابر نسل‌های جدید دوربین‌های دیجیتالی و دیگر انواع‪ ،‬محو شده‌اند و جای واقعی‬
‫دوربین‌های قدیمی در دوره ما اکنون قفسه‌های موزه‌هاست که این دوره از مراحل توسعه صنعتی که بشریت در این زمینه شاهد آن بوده‌اند‪ ،‬را ثبت می‌کنند‪.‬‬
‫به حق‪ ،‬این‌ها تبدیل به بخشی از خاطرات ما شده‌اند‪ ،‬زمانی که ما در خیابان جلوی این دستگاه نشسته بودیم تا عکس بگیریم‪ ،‬بی‌توجه به رهگذران‬
‫اطرافمان‪ ،‬یا زمانی که مدارس به جای اینکه دانش‌آموزان به سراغ عکاس‌ها بروند‪ ،‬عکاس‌ها را به مدرسه دعوت می‌کردند تا دوربین‌های خود را در حیاط‬
‫مدرسه نصب کنند‪ ،‬سپس دانش‌آموزان هر کالس به صورت (صف) آورده می‌شدند و عکس هر دانش‌آموز به عنوان بخشی از فرآیندهای ثبت‌نام و پذیرش یا‬

‫‪8‬‬
‫دیگر موارد گرفته می‌شد‪ .‬هر چند وضعیت در این صف‌ها و جلوی دوربین‌ها گاهی اوقات باعث خنده برخی از دانش‌آموزان می‌شد‪ ،‬اما نظارت سختگیرانه‬
‫معلمان مانع از آن می‌شد‪ ،‬حداقل برای مدتی‪.‬‬

‫تجربیات دکتر ثابت در عکاسی و تاثیر آن بر روابط او با بیماران‬


‫دکتر ثابت دوربینی که خریده بود را بعد از آنکه توسط صاحب مغازه به اندازه کافی آموزش دیده بود‪ ،‬آورد و شروع به انجام کارهای عکاسی که به او‬
‫محول شده بود کرد‪ ،‬اما تناقض جالبی در این موضوع وجود داشت که برخی از کسانی که او در طول روز از آنها عکس می‌گرفت‪ ،‬همان افرادی بودند که‬
‫در زمان دیگری به کلینیک او برای درمان مراجعه می‌کردند‪.‬‬
‫این واقعیت مرا متوقف کرد تا از او بپرسم‪ :‬آیا احساس می‌کردید که فعالیت‌هایتان در زمینه عکاسی تأثیری بر نحوه نگاه مردم به شما به عنوان پزشک‬
‫داشته است؟ پاسخ داد‪ :‬از دوران تحصیلم در دانشکده پزشکی می‌دانستم که پزشک باید پل‌هایی از اعتماد و احترام متقابل با بیمارانش بسازد تا در کارش‬
‫موفق باشد‪ ،‬و نمی‌توانم انکار کنم که خودم از خودم پرسیدم آیا این ویژگی‌ها را در رابطه‌ام با مردمی که شاهد تنوع کاری من هستند‪ ،‬داشته‌ام؛ پزشک‬
‫عمومی و دندانپزشک‪ ،‬عکاس و کشاورز‪ .‬به عبارت دیگر‪ ،‬آیا مهنت عکاسی منزلتم به عنوان پزشک را کم کرده است؟ پاسخ قطعًا خیر است‪ ،‬زیرا من در‬
‫چشمان مردم و رفتار شیوخ نسبت به خودم‪ ،‬همه معانی وفاداری و قدردانی را می‌خواندم‪ ،‬چرا که احساس می‌کردم وظیفه‌ام است که یکی از آن‌ها باشم‪،‬‬
‫واقعیت زندگی آن‌ها را درک کنم و این واقعیت را با تلخی و شیرینی‌اش با آن‌ها به اشتراک بگذارم‪ ،‬سپس دوباره از او پرسیدم اما موقعیت‌های خنده‌داری که‬
‫در مقابل دوربین با آن مواجه شده‌اید‪ ،‬چه بوده‌اند؟‬
‫پاسخ داد‪ :‬موقعیت‌های زیادی وجود دارد‪ ...‬روزی فردی نزد من آمد و از من خواست که برای تکمیل مدارک الزم برای دریافت پاسپورت او را عکس‬
‫بگیرم‪ ،‬به او گفتم‪ :‬مشکلی نیست‪ ،‬بیا روی صندلی مقابل دوربین بنشین‪ .‬سپس سرم را داخل کیسه پارچه‌ای سیاه فرو بردم تا تصویرش را روی لنز تنظیم‬
‫کنم اما هیچ چیزی مقابلم ظاهر نشد‪ ،‬سرم را بیرون آوردم و به سمت شخص نگاه کردم‪ ،‬او همچنان در جای خود بود‪ ،‬دوباره سرم را داخل بردم و دوباره به‬
‫تصویرش روی لنز نگاه کردم‪ ،‬باز هم او را ندیدم‪ ،‬این کار را چندین بار تکرار کردم بی‌فایده‪ ،‬و هر بار وضعیت نشستن او را تغییر دادم تا شاید بتوانم از‬
‫این وضعیت خارج شوم‪ ،‬مدت زمان زیادی را صرف این تالش‌ها کردم و آفتاب سوزان تقریبًا سرم را ذوب می‌کرد‪ ،‬وقتی ناامید شدم به او گفتم‪ :‬همه چیز‬
‫تمام شد‪ ،‬فردا عکس را به تو خواهم داد‪ .‬روز بعد آمد و من عکس را به او دادم‪ ،‬وقتی آن را دید‪ ،‬حیرت و خشمش شدت گرفت‪ ،‬سپس از من پرسید چرا‬
‫عکس من اینقدر تیره است؟ به او گفتم چون پوستت تیره است‪ ،‬اما خشم او شدیدتر شد و گفت‪ :‬می‌خواهم سفید باشد‪ ،‬من لبخند زدم و شوخی کردم‪ :‬خوب‪،‬‬
‫وقتی برق بیاید‪ ،‬عکس تو واقعًا سفید خواهد شد‪ ،‬او با خشم از آنجا رفت و هنوز هم عصبانیت روی صورتش مشخص بود‪ ،‬و من نمی‌دانستم که او مستقیمًا‬
‫نزد شیخ شخبوط رفته و به او گفته است که چه اتفاقی افتاده‪ ،‬اما شیخ شخبوط‪ ،‬همانطور که بعدًا فهمیدم‪ ،‬خندید و این موقعیت دراماتیک را با گفتن این جمله‬
‫کامل کرد‪ :‬چطور می‌خواهی عکس تو سفید باشد‪ ،‬در حالی که پوستت تیره است؟‬

‫گسترش فعالیت دکتر ثابت به واردات دارو و تالش برای بهبود بهداشت عمومی در ابوظبی و العین‬
‫کار دکتر ثابت به مشاغل عکاسی‪ ،‬کار در زمینه کشاورزی و مشاوره کشاورزی محدود نشد‪ ،‬بلکه شرایط او را به سمت کار در واردات دارو نیز سوق‬
‫داد‪ ،‬و این کار نیز داستان خود را دارد‪ ...‬در ابتدای ورود دکترها به ابوظبی و العین در سال ‪ ۱۹۵۵‬میالدی‪ ،‬شیخ زاید از آنها درباره دالیل شیوع برخی‬
‫بیماری‌ها در میان ساکنان‪ ،‬به ویژه بیماری ماالریا پرسید‪ ،‬آنها به او گفتند‪ :‬طال عمرک‪ ،‬این بیماری توسط پشه‌ها (ناموس که در آب‌های راکد زندگی کرده‬
‫و در آن تکثیر می‌شوند‪ ،‬سپس مردم را نیش می‌زنند و بیماری را به آنها منتقل می‌کنند‪ .‬و همانطور که می‌بینید‪ ،‬تجمعات آبی بسیاری بین خانه‌های مردم‬
‫وجود دارد‪ ،‬به همین دلیل بیماری به سرعت گسترش می‌یابد‪ .‬سپس دوباره از آنها پرسید‪ :‬راه حل برای رهایی از این بیماری چیست؟ آنها به او گفتند‪ :‬ابتدا‬
‫باید آگاهی بهداشتی را در میان مردم افزایش داد‪ ،‬نظافت عمومی و شخصی را حفظ کرد‪ ،‬سپس باید این مرداب‌ها یا تجمعات آبی راکد را پوشاند تا از تکثیر‬
‫پشه‌ها جلوگیری کنیم‪ .‬گفتگو بین دو دکتر و شیخ زاید درباره سایر بیماری‌هایی که نیز در میان ساکنان شیوع داشت مانند‪ :‬خارش‪ ،‬ترک‌های پوستی‪،‬‬
‫سرخک‪ ،‬آبله و غیره ادامه یافت‪ ،‬و در دسترس بودن داروهای الزم برای درمان این بیماری‌ها مورد بحث قرار گرفت‪.‬‬

‫گسترش واردات و توزیع دارو توسط دکتر ثابت به دستور شیخ زاید‬
‫نیاز به دارو از جمله نیازهایی بود که با توجه به عالقه شیخ زاید به سالمت مردم و افزایش آگاهی بهداشتی در بین افراد جامعه‪ ،‬تقاضا برای آن رو به‬
‫افزایش بود‪ ،‬و دکتر ثابت در هر سفری که به تهران می‌کرد‪ ،‬مقادیری از این داروها را به همراه می‌آورد‪ .‬اما این سفرها دیگر برای تامین تمام نیازهای‬
‫دارویی کافی نبود‪ ،‬و الزم بود به دنبال روش‌های جدیدی برای تامین دارو بگردد‪ ،‬به همین دلیل و با دستورالعمل‌هایی از شیخ زاید بن سلطان آل نهیان‪،‬‬
‫دکتر ثابت در دهه شصت قرن گذشته به تعدادی از کشورهای اروپایی از جمله فرانسه‪ ،‬آلمان‪ ،‬بریتانیا و سوئیس سفر کرد تا با شرکت‌های تامین‌کننده دارو‬
‫آشنا شود و سپس نمایندگی‌هایی از آن‌ها را برای توزیع در امارات به دست آورد‪ ،‬و این سفر منجر به عقد قرارداد با ‪ 13‬نمایندگی از شرکت‌های تولیدکننده‬
‫دارو در این کشورها شد‪ ،‬و این شرکت‌ها واقعًا شروع به ارسال داروها بر اساس فهرست‌هایی که نوع داروها و مقادیر آن‌ها را تعیین می‌کرد‪ ،‬کردند‪ ،‬و این‬
‫مقادیر با کشتی‌ها به دبی رسیده و سپس با قایق‌ها به ابوظبی منتقل می‌شدند‪ ،‬و از بندر به خانه دکتر ثابت منتقل و در آنجا ذخیره می‌شدند‪ ،‬تا بعدًا برای توزیع‬
‫به داروخانه‌ها و مراکز پزشکی ارسال شوند‪ .‬مکان مشخص برای ذخیره‌سازی‪ ،‬خانه‌ای بود که دکترها در ابوظبی ساکن بودند‪ ،‬و عملیات ذخیره‌سازی به‬
‫‪9‬‬
‫روش‌های سنتی انجام می‌گرفت که شامل پوشاندن جعبه‌های دارو با (شادر) برای محافظت از آن‌ها در برابر رطوبت‪ ،‬باران و اشعه آفتاب بود‪ ،‬همچنین‬
‫دکتر ثابت خودش شخصًا عملیات توزیع داروها به داروخانه‌ها را با ماشین شخصی خود انجام می‌داد‪ ،‬با توجه به اینکه تعداد داروخانه‌ها بسیار محدود بود‪.‬‬
‫از جمله داروخانه‌ها‪ ،‬داروخانه وطنی به مالکیت دکتر محمد حبیب‪ ،‬داروخانه الباطنیه که صاحب آن از قطر بود‪ ،‬و همچنین صيدلية النور که در ابوظبی و‬
‫یک صيدلية دیگر با همین نام در العين تاسیس شدند‪.‬‬

‫چالش های دکتر ثابت در واردات و ذخیره سازی دارو و تالش دکتر ملیحه برای کمک در حل مشکالت‬
‫دکتر ملیحه یکی از فصل‌های سختی را که در ارتباط با واردات و ذخیره‌سازی داروها وجود داشت به یاد می‌آورد‪ .‬او می‌گوید دکتر ثابت را در یکی از‬
‫شب‌های دیرهنگام دید که در حیاط خانه رفت و آمد می‌کند و با خودش به زبانی نامفهوم سخن می‌گوید‪ .‬وقتی از او پرسید‪ :‬چه می‌کنی؟ چرا هنوز‬
‫نخوابیده‌ای؟ دیر وقت است‪ ،‬آیا چیزی ذهنت را مشغول کرده؟‬
‫او پاسخ داد‪ :‬فردا خواهی دید که چه چیزی خواب را از من گرفته و چه مصیبتی بر سر ما آمده است‪ .‬صبح زود با هم به بندر رفتند و مشاهده کردند که‬
‫مقادیر زیادی از جعبه‌های دارو بدون هیچ حفاظی از باران‪ ،‬رطوبت و حرارت خورشید‪ ،‬بر روی پیاده‌رو افتاده بودند‪ .‬سپس از او پرسید‪ :‬چه کسی تمام این‬
‫مقادیر را درخواست کرده؟ او با خشم پاسخ داد‪ :‬از دبیر ما بپرس که ما را در این فاجعه انداخت‪ .‬از شدت وحشتی که دکتر ملیحه دیده بود‪ ،‬به سراغ همسر‬
‫عمیر بن یوسف) رفت که از آشنایان او بود و مشکل را به او عرضه داشت و از او خواست تا برای حل آن کمک کند‪ .‬همسر عمیر فورًا موضوع را به‬
‫همسرش منتقل کرد و او بالفاصله پیگیری‌های مالی مرتبط با این معامله دارو را انجام داد‪.‬‬

‫اهمیت و نقش کجالس شیوخ امارات در مدیریت حکومت و تعامل با جامعه‬


‫اگر می‌خواهید بیشتر به روشی که شیوخ امارات اداره حکومت را انجام می‌دهند نزدیک شوید‪ ،‬باید به مجالس آنها بروید و به آنچه که در آنجا از دیدارهای‬
‫برجسته بین راهبر و رعیت می‌گذرد دقیق نگاه کنید‪ ...‬عادت بر این است که هر شیخ مجلس خصوصی خود را داشته باشد‪ ،‬جایی که در آن با افراد مردم‬
‫دیدار می‌کند‪.‬‬
‫و در این مجالس با آن‌ها در مورد مسائل‪ ،‬نیازها و اوضاع‌شان گفتگو می‌کند‪ ،‬و نظرات و پیشنهادات‌شان را می‌شنود‪ .‬از این رو‪ ،‬مجلس به عنوان یک‬
‫انجمن عمومی شناخته می‌شود‪ ،‬جایی که افراد جامعه با حاکم یا مسئول برای بحث در مورد مسائل اجتماعی خصوصی و عمومی دور هم جمع می‌شوند‪.‬‬
‫همچنین‪ ،‬مجلس به عنوان پنجره‌ای است که از طریق آن حاکم به واقعیات جامعه و نیازهای آن نگاه می‌کند و روشی در اداره حکومت دور از بروکراسی و‬
‫رویه‌های پیچیده روزمره است‪ ،‬عالوه بر تأثیرات روانشناختی بزرگی که پیوند میان حاکم یا مسئول و سایر افراد جامعه را تقویت می‌کند‪ .‬نمی‌توان اهمیت‬
‫مجالس و نقش آنها در زندگی اجتماعی‪ ،‬فرهنگی و اقتصادی در جامعه‌های عربی خلیج فارس به طور کلی‪ ،‬و جامعه امارات به خصوص را درک کرد‬
‫بدون اینکه طبیعت این جامعه‌های بدوی را که افرادش عادت به نشستن در گروه‌های گفتگویی برای بحث در مورد مسائل مربوط به تجارت‪ ،‬چرایی‪ ،‬یا‬
‫حوزه‌های فکری‪ ،‬اجتماعی و دینی دارند‪ ،‬درک کرد‪.‬‬
‫و به این ترتیب‪ ،‬این مجالس به مرور زمان به نظام اجتماعی‌ای تبدیل شدند که مسئولیت انجام بسیاری از وظایف و مأموریت‌ها را بر عهده دارد‪ .‬خالد‬
‫المقامس (‪ )1986‬در صفحه ‪ ۱۹‬این جایگاه مجالس را با این بیان خالصه کرده است‪« :‬مجالس همچنان به احیای زندگی اجتماعی به شکل قابل توجهی‬
‫کمک می‌کنند؛ آنها شبیه به پارلمان‌های غیررسمی هستند‪ ،‬بنابراین گفتگوهایی که در آنها انجام می‌گیرد‪ ،‬ماهیتی صادقانه‪ ،‬صریح و آزاد دارد بدون هیچ‬
‫گونه تظاهری‪ ،‬و این مجالس محدود به افراد خاصی نیستند‪ ،‬بلکه برای تمامی اعضای جامعه و اقشار آن عمومی است‪ .‬و با اینکه عوامل مشترک زیادی‬
‫میان مجالس خلیج فارس به طور کلی و مجالس حاکمان در امارات متحده عربی به خصوص وجود دارد‪ ،‬مجلس شیخ زايد با ویژگی‌های منحصر به فردی‬
‫متمایز شده است‪:‬‬

‫نقش شیخ زاید در برقرای ارتباط با مردم و حل اختالفات قبیله ای از طریق مجلس هایش‬
‫از زمانی که در سال ‪ ۱۹۴۶‬میالدی حکومت شهر العین را بر عهده گرفت‪ ،‬شیخ زاید به تقویت ارتباط با عموم مردم از طریق روش‌های مختلفی‪ ،‬از جمله‬
‫مجلس خود در قصر المويجعي‪ ،‬توجه نشان داد‪ .‬آن زمان مجلسش در خارج از قصر و زیر یکی از درختان برگزار می‌شد و مهمانان و بازدیدکنندگان‬
‫می‌توانستند بدون وقت قبلی از ساعات اولیه صبح هر روز از مناطق نزدیک و دور در امارات و حتی از عربستان و عمان به دیدار او بیایند‪ .‬عبدالعزیز‬
‫ابراهیم در خاطرات خود آورده است که زمانی که برای اولین بار زاید را دید‪ ،‬او زیر درخت خارداری جلوی قلعه‌اش روی شن نشسته بود و او عادت‬
‫داشت که هر روز پس از صرف صبحانه به نزد مردم بیرون آید و در زیر سایه آن درخت با آنها بر زمین بنشیند‪ ...‬و تا زمان نهار در جای خود باقی‬
‫می‌ماند‪ .‬زاید و مجلس او هر وقت که میهمانی فرا می‌رسید‪ ،‬با سالم و احترام به استقبال او می‌رفتند و سپس زاید همه را به نشستن دعوت می‌کرد‪.‬‬
‫شیخ زاید هرگز از شکایات و درخواست‌هایی که در مجلس به او ارائه می‌شد‪ ،‬از جمله درخواست‌هایی برای اختصاص زمین‌های ساخت و ساز یا‬
‫کشاورزی‪ ،‬کاشت درختان‪ ،‬دستگاه‌های پمپ آب و کمک‌های مالی ناراحت یا از آنها عذرخواهی نمی‌کرد‪.‬‬

‫‪10‬‬
‫منى الحمادی‪ ،‬محقق‪ ،‬در مصاحبه‌ای که با آقای خمیس بن راشد بن زعل الرمیثی انجام داده است‪ ،‬مثالی از درخواست‌هایی که در مجلس شیخ زاید مطرح‬
‫می‌شد را بیان می‌کند‪ .‬الرمیثی می‌گوید‪ :‬در سال ‪ ۱۹۵۸‬میالدی به مجلس شیخ زاید رفتم‪ ،‬در آن زمان او حاکم و نماینده شیخ شخبوط بن سلطان آل نهیان در‬
‫منطقه العین بود‪ .‬از او خواستم زمینی کشاورزی در العین به من بدهد‪ ،‬شیخ زاید وقتی را برای رفتن با او به محل زمین تعیین کرد و ما با اتومبیل او به آنجا‬
‫رفتیم که خودش رانندگی می‌کرد‪ .‬زمین برای کشاورزی آماده نبود و توسط شن‌های فراوان پوشیده شده بود‪ ،‬شیخ زاید از من پرسید آیا این همان زمینی است‬
‫که می‌خواهید؟ جواب دادم بله‪ .‬او پرسید با این شن‌ها چه کار می‌کنید؟ گفتم‪ :‬فکر می‌کنم این شن‌ها در آینده ارزشمند خواهند شد‪ .‬شیخ زاید پرسید چطور؟‬
‫گفتم‪ :‬کشور ما به مقصد شرکت‌های نفتی تبدیل شده و ممکن است برای دالیل زیادی به آن نیاز پیدا کنند‪ ،‬پس زمین را به من داد و من آن را هموار و مرتب‬
‫کردم‪ ،‬آن را بازسازی و کشت کردم و همچنین اولین پمپ آب را در آن نصب کردم که اولین پمپ در نوع خود در شهر العین بود‪.‬‬
‫نکته بارز در مجلس شیخ زاید این بود که مجلسی برای صلح و آرامش بود‪ .‬از کسانی که به این مجلس مراجعه می‌کردند یا کسانی که فرصت حضور در‬
‫برخی از وقایع صلح و داوری بین دعواگران را داشتند‪ ،‬نقل شده است که هیچ طرفی بازنده و ناراضی از حکم یا راه‌حل به دست آمده نمی‌رفت‪ .‬حتی‬
‫رهبران قبیله‌هایی که با خالف‌هایی که می‌توانست به جنگ‌های بزرگی منجر شود به این مجالس می‌آمدند‪ ،‬دست‌در‌دست هم و با دل‌هایی که به آشتی نزدیک‬
‫شده بودند از آن خارج می‌شدند و لبخندها بر لبان‌شان نقش می‌بست‪ .‬شیخ زاید از طریق این مجالس توانسته بود آتش‌هایی را که می‌توانست شعله‌ور شود‬
‫خاموش کند و بسیاری از اختالفات قبیله‌ای را پیش از آنکه پیچیده و دشوار شوند‪ ،‬حل کند‪ .‬از جمالت معروف او که بین قبایل نشر داده شده بود این است‪:‬‬
‫«جنگ خیر را می‌بلعد‪ ،‬خیر بازنده و خیر پیروز را‪ ،‬در حالی که صلح خیر را برای تمام طرف‌ها به همراه می‌آورد‪».‬‬

‫مشاهدات دکتر ثابت و دکتر ملیحه از مجلس شیخ زاید و نقش آن در مدیریت مسائل اجتماعی و فرهنگی‬
‫طبیب دریافتی داشته است ‪ -‬طبق گفته خود ‪ -‬از مشاهدات خود در مجالس شیخ زاید که خالصه آن این است که بیماری‌هایی که جامعه با آن روبرو است‪،‬‬
‫تنها نشانه‌هایی از مشکالت اجتماعی‪ ،‬فرهنگی و اقتصادی هستند که جامعه از آنها رنج می‌برد‪ .‬بنابراین‪ ،‬ماموریتش در برابر این مسائل‪ ،‬جز با نگاهی‬
‫جامع‪ ،‬بینش عمیق و اراده‌ای که درنگ نمی‌شناخت‪ ،‬آسان نبود‪ .‬خوشبختانه برای او‪ ،‬فرصتی فراهم شد تا بسیاری از این مشکالت و روش‌های مقابله با آنها‬
‫را مشاهده کند‪ .‬برای نمایش میزان مسئولیت‌هایی که شیخ زاید در آن زمان بر عهده گرفت‪ ،‬کافی است بدانیم که در آن زمان در شهر العین پلیس‪ ،‬دادگاه‌ها‪،‬‬
‫قضاوت و نهادهای اداری و غیره به شکل کنونی وجود نداشت‪ ،‬بلکه همه این‌ها در دست او بودند و کمک او در انجام این مسئولیت‌ها‪ ،‬پس از خدا‪ ،‬محبت‬
‫مردم به او بود و ایستادگی آنها در کنار او در دشوارترین و سخت‌ترین شرایط‪ .‬شیخ زاید تا آنجا به مسائل مردم عالقمند بود که مجلسش را به مدرسه‌ای‬
‫تبدیل کرده بود که کسانی که به آن می‌آمدند‪ ،‬آداب گفتگو‪ ،‬کرم مهمان‌نوازی و ارزش‌های محبت‪ ،‬ارتباط و مشورت در مورد مسائل و دغدغه‌های مردم را‬
‫می‌آموختند‪ .‬عالوه بر این‪ ،‬مجلسش به عنوان دادگاه و مرکز اصالحات عمل می‌کرد که درهای آن همیشه به روی کسانی که دچار ستم شده یا با مشکالتی‬
‫مواجه هستند‪ ،‬باز است‪ .‬در اینجا دکتر ملیحه دخالت می‌کند و می‌گوید‪ :‬من و همسرم دکتر ثابت شاهد برخی از دیدارهایی بودیم که بین شیخ زاید و مردان‬
‫قبایل در مجلسش انجام شد‪ ،‬چه به منظور عرض سالم به او و چه برای مطرح کردن مسئله‌ای که نیازمند نظر او بود‪.‬‬

‫مداخله شیخ زاید در حل مشکالت خانوادگی و اهمیت مهربانی و عدالت در رفتار با زنان‬
‫در یکی از روزها‪ ،‬یک زن در حالی که بشدت گریه می‌کرد وارد مجلس شد‪ .‬شیخ به او گفت‪ :‬آرام باش و به من بگو چرا گریه می‌کنی‪ .‬زن گفت‪ :‬طال‬
‫عمرک‪ ،‬شوهرم از زمانی که با او ازدواج کرده‌ام‪ ،‬بی‌وقفه مرا می‌زند و من جز پس از آنکه دنیا بر من تنگ شد و دیگر نتوانستم با او زندگی کنم‪ ،‬به تو پناه‬
‫آوردم‪ .‬شیخ پرسید‪ :‬چرا او تو را می‌زند؟ زن جواب داد‪ :‬او عجیب و غریب است و هر بار بهانه‌ای برای زدن من پیدا می‌کند‪ ،‬سپس برخی از این بهانه‌ها را‬
‫شرح داد‪ .‬شیخ به او گفت‪ :‬حاال به خانه‌ات برو‪ ،‬من کسی را خواهم فرستاد که به او خبر دهد من از تمام این رفتارهای او مطلع شده‌ام‪ ...‬و مطمئن باش که او‬
‫دیگر این کارها را تکرار نخواهد کرد‪ ،‬و اگر باز هم تو را زد‪ ،‬بالفاصله به من خبر بده و من راه حل دیگری خواهم داشت‪ .‬سپس به حاضران در مجلس‬
‫خطاب کرد و گفت‪ :‬واقعا عجیب است که برخی مردان به زدن همسرانشان که شریک زندگی‌شان در شیرینی‌ها و تلخی‌های زندگی هستند و بار تربیت‬
‫فرزندانشان را به دوش می‌کشند‪ ،‬متوسل می‌شوند‪ .‬آیا برخی نمی‌دانند که خداوند متعال در کتاب عزیزش دستور داده است که با زنان خود با مهربانی رفتار‬
‫کنیم‪ ...‬حتی حیوانات هم حق نداریم به آن‌ها تعدی کنیم‪.‬‬

‫حضور و تاثیر شیخ زاید در مجالس عمومی و تالش های او برای حل مشکالت مردم‬
‫همینطور زاید در مجلس خود به ناله‌ها و آه‌های افراد جامعه گوش می‌سپرد‪ ،‬هر چند که متنوع و متعدد باشند‪ ،‬و به حل مسائل آن‌ها و دعواهایی که بین آن‌ها‬
‫پیش می‌آید می‌پرداخت‪ .‬در اینجا می‌توانیم به یادگاری‌های دکتر ثابت و دکتر ملیحه درباره این مقام مجلس شیخ زاید اضافه کنیم که در آن تواضع‪ ،‬سادگی‪،‬‬
‫بزرگواری اخالق و دیگر جنبه‌های فطرت بدوی خالص با احترام‪ ،‬محبت و سپاسگزاری درهم تنیده‌اند‪ .‬همچنین آنچه را که روزنامه‌نگار وجیه ابو ذکری در‬
‫کتاب خود با عنوان "زاید از نزدیک" به نگارش درآورده‪ ،‬ذکر می‌کنیم‪« :‬بارها در مجلس زاید حضور یافتم‪ ،‬مجلسی که برای همه شهروندان باز است‪ ،‬و‬
‫در این مجلس شگفتی‌هایی دیدم‪ ...‬و به یادماندنی‌هایم بازمی‌گردم تا سه رویداد مهمی که در این مجلس به چشم خود دیدم را ثبت کنم‪:‬‬
‫اولین حادثه‪ :‬مرد بدوی با چوبدستی وارد شد‪ ...‬شیخ زاید ایستاد تا او را استقبال کند و دست داد‪ ...‬سپس شیخ زاید نشست و شهروند با تکیه به عصای خود‬
‫در برابر او ایستاد‪ ...‬با صدای بلند و گویا در مجلس سخنرانی می‌کند‪ ،‬گفت‪ :‬زاید من فالنی هستم و برای به دست آوردن قطعه زمینی آمده‌ام تا بر روی آن‬
‫‪11‬‬
‫خانه‌ای برای خود و فرزندانم بسازم‪ ،‬پس از گفتگوی کوتاه‪ ...‬شیخ زاید به او زمینی اختصاص داد‪ ،‬سپس مرد گفت‪ :‬و پولی می‌خواهم تا با آن خانه بسازم‪،‬‬
‫پس شیخ زاید دستور داد تا مقدار پول مورد نیاز او از حسابی که برای این منظور در یکی از بانک‌ها داشته‪ ،‬به او داده شود و مرد پس از آنکه همه چیزی‬
‫که می‌خواست را دریافت کرد‪ ،‬خارج شد‪.‬‬
‫دومین حادثه‪ :‬شاهدم که شیخ زاید با دکتر عبد الرحمن مخلوف‪ ،‬کارشناس بین‌المللی در زمینه برنامه‌ریزی شهری‪ ،‬گفتگو می‌کند‪ .‬نقشه‌ای جلوی او بود و به‬
‫خاطر دارم که شیخ زاید درباره ضرورت تکمیل سریع شهر ابوظبی با کارشناس برنامه‌ریزی صحبت می‌کرد‪ ،‬چرا که می‌خواست به سرعت جامعه‌ای از‬
‫رفاه را برای مردم فراهم کند‪ .‬در اینجا به خاطر دارم که او گفت‪ :‬مردم من بسیار رنج کشیده‌اند‪ ،‬خیر رسیده و باید این خیر به سرعت در اختیار همه قرار‬
‫گیرد‪.‬‬
‫سومین حادثه‪ :‬میان دو نفر که به نظر می‌رسید رهبران قبایل هستند‪ ،‬اختالف عمیقی وجود داشت که ریشه‌های قدیمی داشت‪ .‬زاید با قدرت وارد شد و این‬
‫اختالف را به پایان رساند و هر دو طرف را راضی کرد‪.‬‬
‫آنچه در مجلس شیخ زاید از مواقف شگفت‌انگیز و ستایش‌برانگیز رخ می‌دهد‪ ،‬به قول یکی از سیاستمداران عرب‪« :‬یک بار کنار شیخ زاید در مجلسی‬
‫نشسته بودم که مردم را در آن می‌پذیرفت‪ .‬یکی از مردان بدوی وارد شد و در وسط مجلس ایستاد و گفت‪ :‬زاید‪ ،‬حیاک هللا‪ .‬زاید برخاست و به سمت مرد‬
‫صحرا رفت و با او دست داد و سپس به جای خود بازگشت‪ .‬آن زمان تصور کردم که این شخص یکی از خویشاوندان یا دوستانش است که بدون القاب‬
‫صدایش می‌زند‪ ،‬اما دهشت‌زده شدم وقتی زاید شروع به پرسیدن نامش‪ ،‬نام قبیله‌اش و اخبار اعضای آن کرد‪».‬‬

‫شخصیت انسانی شیخ زاید و تاثیرات او بر مردم امارات متحده عربی‬


‫زاید انسان‬
‫هر کسی که می‌خواهد دوران حکومت شیخ زاید را در منطقه العین در ابتدا‪ ،‬سپس امارت ابوظبی و بعد از آن کشور امارات متحده عربی که تقریبًا چهل‬
‫سال به طول انجامیده است‪ ،‬تاریخ‌نگاری کند‪ ،‬باید مواقف انسانی در زندگی این رهبر بزرگ را که در پیوستن مردم به او و دستیابی به تمامی این‬
‫دستاوردهای بزرگ در زمانی کوتاه نقش داشته است‪ ،‬ثبت نماید‪.‬‬
‫درباره شخصیت زاید انسان‪ ،‬از دکتر ملیحه پرسیدم‪ :‬برخی از مواقف انسانی این رهبر بزرگ را که هنوز در خاطرت زنده است برایمان تعریف کن‪ .‬او‬
‫گفت‪ :‬احساس بزرگی می‌کنم که من و همسرم دکتر ثابت‪ ،‬بخشی از این مواقف را که به طور طبیعی و بی‌آالیش از او سرچشمه می‌گرفت‪ ،‬تجربه کرده‌ایم‪.‬‬
‫این خصوصیات ناشی از طبع بدوی اوست که به وضوحی دشت‌های بی‌انتها و به پاکی ستارگان درخشان آسمان صافش می‌درخشد‪ .‬او به مردم نزدیک بود‪،‬‬
‫از شادی آنها خوشحال و از غم‌هایشان متأثر می‌شد‪ ،‬با احواالت آنها آشنا بود‪ ،‬به دنبال دانستن هر آنچه که آسایش آنها را مختل می‌کرد‪ ،‬بود و در جستجوی‬
‫راه‌حل‌های مؤثر برای آنها بود‪.‬‬

‫نزدیکی شیخ زاید به مردم و تعامل انسانی او با مسائل جامعه‬


‫و شاید راز ویژگی‌های رهبری در شخصیت شیخ زاید در نزدیکی او به مردم و تعاملش با مسائل آنها نهفته است‪ ،‬دقیقًا مانند سرپرست خانواده‌ای که از‬
‫رسیدگی به فرزندانش با تمام عاطفه‪ ،‬صداقت احساسات و احساس مسئولیتی که دارد‪ ،‬اهمیت می‌دهد‪ .‬برایت کافی است که با هر فردی که این دوره را‬
‫تجربه کرده است مالقات کنی تا برایت داستان‌های زیادی در مورد این ویژگی‌ها تعریف کند‪ .‬دکتر ثابت و دکتر ملیحه از جمله بسیاری بودند که فرصت‌های‬
‫متعددی داشتند تا شاهد نمونه‌های انسانی متعددی در شخصیت زاید باشند‪ ،‬به دلیل ماهیت شغلشان و آنچه که به طور مداوم از دوستان و بیمارانی که به‬
‫عیادت آنها می‌آمدند یا آنها که با آنها در خانه‌هایشان مالقات می‌کردند‪ ،‬می‌شنیدند‪ .‬و زیر عنوان «شیخ زاید مهنئًا» توضیح داده‌ایم که چگونه تواضع‪،‬‬
‫بخشندگی و انسانیت او را نشان می‌دهد‪ ،‬زمانی که او به دیدار آنها در خانه‌ای که برای اقامتشان در العین تعیین شده بود آمد تا آنها را به مناسبت ازدواج و‬
‫سالمتی آمدنشان تبریک بگوید و از احوالشان اطمینان حاصل کند و هر چیزی که از کمک مادی و معنوی برای ادامه دادن به ماموریتشان به بهترین شکل‬
‫نیاز داشتند را فراهم کند‪ .‬او همیشه به دنبال راه‌هایی بود که بتواند بار زندگی را که در آن روزها کم نبود برای مردمش سبک‌تر کند‪ ،‬از جمله هزینه‌های‬
‫درمان و خرید دارو‪ ،‬بنابراین پول الزم را در اختیار دکترها قرار داده و می‌گفت‪ :‬داروها را برای بیماران فراهم کنید‪ ،‬زیرا اوضاع آنها دشوار است و پول‬
‫الزم برای خرید دارو را ندارند‪ .‬ویژگی بخشندگی و سخاوت که او دارا بود به اعضای خانواده‌اش نیز منتقل شد بدون استثناء‪.‬‬
‫شیخ زاید به اندازه‌ای به مردمش اهمیت می‌داد که در جزئیات زندگی روزمره آنها شریک بود و تمام تالش خود را به کار می‌برد تا تاثیرات سختی‌هایی که‬
‫ممکن بود به آنها وارد شود را تخفیف دهد‪ .‬در این بین‪ ،‬دکتر ملیحه اشاره می‌کند که در منطقه العین همانند سایر مناطق کشور‪ ،‬وسایل ارتباط جمعی‬
‫شنیداری یا دیداری وجود نداشت و او و همسرش از جمله افراد خوش‌شانس در این زمینه بودند‪ ،‬چرا که رادیویی داشتند که با باتری کار می‌کرد‪ ،‬اما‬
‫سیگنال ضعیف از دریافت بسیاری از ایستگاه‌ها جز در زمان‌های محدود‪ ،‬مخصوصًا شب‌ها‪ ،‬جلوگیری می‌کرد‪ .‬از نمونه‌های رفتارهای انسانی شیخ زاید‬
‫نسبت به آنها این بود که اغلب آنها را دعوت می‌کرد تا برخی فیلم‌های بدوی که در آن دوره موجود بود مانند عنتره و عبله را که با دستگاه پروژکتوری که‬
‫با ترانسفورماتور کار می‌کرد تماشا کنند‪ ،‬و به دلیل تعداد کم فیلم‌ها‪ ،‬یک فیلم را چندین بار می‌دیدیم‪.‬‬

‫‪12‬‬
‫تولد عبدالحمید ثابت و بخشی از زندگی‪ ،‬نقش شیخ زاید در زندگی شخصی دو دکتر از جمله نامگذاری فرزندانشان‬
‫عبدالحمید ثابت مهر در سال ‪ 1956‬میالدی در منطقه خریس شهر العین به دنیا آمد‪ .‬در مورد تولد و دوران کودکی‌اش‪ ،‬دکتر ملیحه می‌گوید‪ :‬همسرم‪ ،‬دکتر‪،‬‬
‫و یک زن پیر از همسایگان ما در زایمان او به من کمک کردند‪ .‬در سال ‪ 1961‬میالدی‪ ،‬او را برای تحصیل به هند فرستادیم تا در مدرسه‌ای در شهر پونا‬
‫تحصیل کند‪ .‬او دوران ابتدایی خود را در خوابگاه دانش‌آموزان گذراند و در ایام تعطیالت به دیدن ما می‌آمد‪ ،‬سوار بر هواپیما در بین دانش‌آموزان اعزامی‬
‫از امارات به هند در آن دوره‪ .‬یکی از مهمانداران هواپیما وظیفه داشت او را از فرودگاه به ما تحویل دهد‪ ،‬با اینکه پرواز چندین ساعت طول می‌کشید‪.‬‬
‫هواپیما ابتدا در شهر بانجی فرود می‌آمد و از آنجا سفر هوایی دیگری به مدت پنج ساعت به شهر یونا آغاز می‌شد‪ ،‬سپس سفر با قطار از پونا به بمبئی ‪12‬‬
‫ساعت طول می‌کشید‪ .‬پس از اتمام تحصیالت ابتدایی در هند‪ ،‬عبدالحمید به شیراز فرستاده شد و از سال ‪ 1967‬تا ‪ 1975‬میالدی در آنجا تحصیالت متوسطه‬
‫و دبیرستان خود را ادامه داد‪ .‬پس از آن به تهران رفت و در دانشگاه بهلوی تحصیل کرد‪ .‬از کودکی به علوم هوانوردی عالقه‌مند بود‪ ،‬بنابراین بعدًا به‬
‫ایاالت متحده آمریکا (ایالت فلوریدا) اعزام شد و در رشته مهندسی هوانوردی تحصیل کرد و مدرک دکترا از یکی از دانشگاه‌های آن کشور دریافت کرد‪ .‬او‬
‫در اوایل دهه ‪ 80‬میالدی به امارات بازگشت‪ ،‬متأهل بود و صاحب دو فرزند (یک دختر و یک پسر)‪.‬‬
‫مواقف شیخ زاید به اوج انسانیت خود رسیده بود وقتی که در نامگذاری فرزندان دکتر ملیحه شرکت می‌کرد‪ ،‬که این کار معموًال وظیفه پدر خانواده است‬
‫هنگامی که نوزاد جدیدی متولد می‌شود‪ .‬دکتر ملیحه تعریف می‌کند که در سال ‪ ،1956‬وقتی باردار فرزند اولش عبدالحمید بود‪ ،‬شیخ زاید او را دید و پرسید‬
‫که آیا دوست دارد خدا به او دختر یا پسر بدهد‪ .‬او گفت‪ :‬شواهد نشان می‌دهد که ان‌شاءهللا پسر است‪ .‬شیخ زاید ادامه داد‪ :‬بشنو ملیحه‪ ،‬اگر پسر به دنیا آمد‪ ،‬او‬
‫را عبدالحمید بنام‪ .‬او می‌گوید از آن لحظه احساس افتخار بی‌نظیری داشته و منتظر ساعتی بوده که فرزندش را به دنیا آورده و خواسته شیخ زاید را برآورده‬
‫کند‪ .‬عبدالحمید که اکنون بیش از پنج دهه از عمرش می‌گذرد‪ ،‬همواره با افتخار و احترام بسیار از این که نامگذاری‌اش توسط شیخ زاید بن سلطان آل نهیان‪،‬‬
‫رهبر بزرگ‪ ،‬انجام شده است‪ ،‬برای دیگران تعریف می‌کند‪.‬‬

‫تولد الهام ثابت و بخشی از زندگی‪ ،‬نامگذاری دختر دکتر ملیحه به پیشنهاد شیخ زاید و داستان قرعه کشی برای انتخاب نام‬
‫وقتی که دکتر ملیحه صاحب دختر شد‪ ،‬شیخ زاید نیز به او پیشنهاد داد که نام دخترش را مریم بگذارد‪ ،‬اما او در آن زمان دچار تردید شد‪ ،‬زیرا تحت تأثیر‬
‫شخصیتی از داستانی بود که در دوران بارداری می‌خواند به نام (الهام) و بسیار مشتاق بود تا نام دخترش را الهام بگذارد‪ ،‬اما پیشنهاد شیخ زاید بر هر‬
‫آرزویی اولویت داشت—همانطور که می‌گوید‪ .‬پس چگونه می‌توانست برای این مسئله راه‌حلی بیابد‪ .‬او می‌افزاید که در فکر این موضوع بود که چگونه‬
‫می‌تواند به راه‌حلی برسد تا اینکه ایده قرعه‌کشی به ذهنش رسید‪ ،‬و واقعًا برگه‌های کاغذ را آورد و به دو دسته تقسیم کرد‪ ،‬روی برگه‌های دسته اول نام‬
‫(مریم) و روی برگه‌های دسته دوم نام (الهام) نوشت‪ ،‬سپس آنها را مخلوط کرد و به طور تصادفی در صفحات قرآن کریم قرار داد‪ ،‬به طوری که هر صفحه‬
‫فقط یک نام داشت‪ .‬سپس چشمانش را بست‪ ،‬قرآن را باز کرد و به یکی از صفحات رسید‪ ،‬و چه شادی بزرگی داشت وقتی دید که نامی که برگزیده شده نام‬
‫«الهام» است‪ .‬برای هماهنگی بین درخواست شیخ زاید و نتیجه قرعه‪ ،‬توافق کردیم که در خانه به او الهام بگویند و در بین مردم‪ ،‬مریم‪.‬‬
‫مریم (الهام) در سال ‪ ۱۹۶۱‬در شهر العین به دنیا آمد‪ ،‬تحصیالت ابتدایی خود را در هند به همراه برادرانش عبد الحمید و حامد آغاز کرد و سه سال از آن‬
‫دوران را آنجا گذراند‪ .‬سپس پدرش او را برای ادامه تحصیالت ابتدایی و متوسطه به شیراز فرستاد و پس از آن به تهران رفت و تحصیالت دبیرستانی خود‬
‫را در یکی از مدارس آنجا به همراه دوازده دانش‌آموز برتر از شیراز ادامه داد‪ ،‬سپس برای ادامه تحصیالت دانشگاهی به کانادا رفت و در مرحله بعدی‪،‬‬
‫مدرک حقوق خود را از یکی از دانشگاه‌های لندن به صورت مطالعه از راه دور دریافت کرد‪.‬‬

‫تولد حامد ثابت و بخشی از زندگی‪ ،‬نامگذاری حامد به احترام دایی شیخ زاید و تایید او‬
‫حامد در سال ‪ ۱۹۶۳‬در شهر العین متولد شد و در پنج سالگی برای تحصیل به همان مدرسه‌ای در هند فرستاده شد که برادرش عبد الحمید در آن تحصیل‬
‫کرده بود‪ ،‬اما پس از یک سال تحصیل به همراه برادرش به امارات بازگشت و به شیراز فرستاده شد تا همراه با برادر و خواهرش‪ ،‬عبد الحمید و مریم‪،‬‬
‫تحصیالت ابتدایی و متوسطه خود را ادامه دهد‪ .‬پس از آن به کانادا رفت تا تحصیالت دبیرستانی خود را ادامه دهد و سپس به امارات بازگشت و در موسسه‬
‫نفتی تحصیل کرد‪ .‬پس از فارغ‌التحصیلی از آن موسسه‪ ،‬دوباره به کانادا بازگشت و مهندسی نفت خواند و اکنون به عنوان مهندس در شرکت ادنوک کار‬
‫می‌کند‪.‬‬
‫اما داستان نام‌گذاری فرزند سومش (حامد) داستان دیگری است‪ .‬او مایل بود که نام او را شیخ ‪ /‬حامد‪ ،‬دایی شیخ ‪ /‬زاید بگذارد‪ .‬وقتی ملیحه این موضوع را‬
‫با شیخ زاید در میان گذاشت‪ ،‬او به او گفت که باید از صاحب نام اجازه بگیرند‪ ،‬و واقعًا او این تمایل را به شیخ (حامد) منتقل کرد و او نیز از این کار بسیار‬
‫استقبال کرد‪.‬‬

‫دعوت دو دکتر به مناسبت های خانوداگی شیخ زاید و آشنایی با شیخه فاطمه بن مبارک‬
‫شیخ زاید همواره بر دعوت آنها به تمامی مناسبت‌هایی که در قصر برگزار می‌شد تأکید داشت‪ .‬در این میان‪ ،‬دکتر ملیحه به یاد می‌آورد که زمانی که‬
‫جشن‌هایی به مناسبت ازدواج شیخ زاید با شیخه فاطمه بنت مبارک) ‪ -‬خداوند او را با سالمتی و طول عمر مشمول کند ‪ -‬برپا شد‪ ،‬شیخ زاید برای شرکت در‬
‫‪13‬‬
‫این جشن‌ها‪ ،‬اتومبیلی برای آن‌ها فرستاد‪ .‬در آنجا‪ ،‬ملیحه با شیخه فاطمه آشنا شد که از صفات بزرگوارانه‌ای برخوردار بود‪ ،‬صفاتی که با ازدواج او با شیخ‬
‫زاید تقویت شد و این ویژگی‌ها به نام عام و جامع (مادر امارات) در میان مردم امارات شهره شد‪ ،‬زیرا او با دست‌هایی پرمهر و مواضع شریفانه‌اش در‬
‫خدمت رسانی به مردم و فراهم آوردن امکانات برای پیشرفت و توسعه‌شان نقش آفرینی کرده است‪.‬‬
‫بله‪ ،‬قطعًا دکترها از نزدیکی خود با خانواده شیخ زاید که مراقبت‌های بزرگوارانه‌شان از آنها فراتر از جوانب مختلف زندگی به آنچه باعث سرور و آرامش‬
‫در روحیه‌شان می‌شد‪ ،‬خوش شانس بودند‪ .‬آنها هر بار چیزهایی را از این مکتب که با فضیلت و بخشندگی و ارزش‌های انسانی نجیبانه‌ای مزین است‪،‬‬
‫می‌آموختند‪.‬‬

‫داستان پیرزنی که می خواست باردار شود‪ ،‬مهربانی و انسان دوستی شیخ زیاد در برخورد با مسائل جامعه و حمیات از افراد مسن‬
‫ویژگی‌های انسان‌دوستانه فراوان شیخ زاید بر تمامی اعضای مردم جامعه سایه افکنده بود‪ ،‬او مهربان بود‪ ،‬در شادی‌ها و اندوه‌های آنها حضور داشت‪،‬‬
‫پزشکی بود که بسیاری از موارد بیماری آنها را با دید وسیع و حکمت درمان می‌کرد‪ .‬دکتر ملیحه روایت می‌کند که روزی زنی به او مراجعه کرد و‬
‫خواستار دارو و آمپولی شد تا با وجود اینکه از دهه شصت عمرش گذشته بود‪ ،‬باردار شود‪ .‬به او گفت‪ :‬مادر‪ ،‬باردار شدن برای تو غیرممکن است ‪ -‬مگر با‬
‫معجزه‌ای از جانب خداوند ‪ -‬زیرا سن تو از دوران بارداری و زایمان گذشته است و من نمی‌توانم چیزی در این زمینه به تو عرضه کنم‪ .‬اما زن به شدت از‬
‫او عصبانی شد‪ ،‬غافل از چین و چروک‌هایی که سال‌ها بر صورتش نقش بسته و موهای سفیدی که مدت‌هاست سرش را فرا گرفته بود‪ ،‬سپس زن پیر از‬
‫مطب خارج شد در حالی که تهدید کرد این ماجرا را به شیخ زاید منتقل خواهد کرد‪ .‬در آن زمان دکتر فکر کرد که این تهدید جدی نیست‪ ،‬چرا که شیخ زاید‬
‫مسئولیت‌های بزرگتری دارد و این موارد کوچک توجه او را جلب نمی‌کند‪ ،‬اما روز بعد شگفت‌زده شد وقتی شیخ زاید او را فراخواند و گفت‪ :‬ملیحه‪ ،‬هر‬
‫زنی که نزد تو می‌آید و می‌خواهد باردار شود‪ ،‬معاینه و بررسی‌اش کن‪ ،‬حتی اگر پیر باشد‪ ،‬و هرگز به او نگو که پیر است‪ ،‬چون ممکن است ناراحت شود‪،‬‬
‫انسان مسن مانند کودکی است که تحت تأثیر همه چیز قرار می‌گیرد‪...‬‬
‫دوای مغذی به او بده و بگو با اجازه خدا باردار خواهی شد‪ .‬اگر پولی به تو داد‪ ،‬آن را بپذیر‪ ،‬حتی اگر چندین بار مراجعه کرد باز هم اینگونه با او رفتار‬
‫کن‪ .‬گفتم‪ :‬طول عمرت چگونه پول او را بگیرم وقتی می‌دانم که به او سودی نمی‌رسانم؟ گفت‪ :‬تو به او سود می‌رسانی وقتی خاطرش را خوش می‌کنی و به‬
‫او داروی مغذی می‌دهی‪ ،‬و حتی اگر چنین مواردی را بدون دریافت پول مواجه شدی‪ ،‬من پول کافی به تو می‌دهم‪ .‬ملیحه‪ ،‬مردم ساده‌اند و زندگی‌شان سخت‬
‫است‪ ،‬باید آن‌ها را درک کنیم و تا جایی که ممکن است به بهبود زندگی‌شان کمک کنیم‪.‬‬
‫این جنبه‌های انسانی در شخصیت زاید توسط نقیب بریطانیایی آنتونی شپرد در کتابش (ماجراجویی در شبه‌جزیره عرب) با این عبارت نشان داده شده است‪:‬‬
‫زاید مردی بود که از احترام و وفاداری بدوهای صحرا پیرامون واحه البریمی برخوردار بود‪ ...‬اگر با احترام وارد شوی‪ ،‬با احترام بیشتری خارج می‌شوی‪.‬‬
‫او یکی از بزرگان نادری بود که با آن‌ها مالقات کرده‌ام‪.‬‬

‫نبرد شیخ زاید با بیابان و تعهد او به توسعه کشاورزی و محیط زیست سبز در امارات متحده عربی‬
‫زاید و اقتصاد سبز‬
‫بسیاری از کسانی که شخصیت شیخ زاید را مطالعه کرده و دستاوردهای او را از زمان تسلم مسئولیت‌هایش در منطقه شرقی در سال ‪ ۱۹۴۶‬میالدی‪ ،‬به‬
‫نمایندگی از برادرش شیخ شخبوط‪ ،‬حاکم امارت ابوظبی‪ ،‬و تا زمان مرگش در سال ‪ ۲۰۰۴‬میالدی‪ ،‬مستند کرده‌اند‪ ،‬بر موضوع نبرد دائمی او با بیابان که با‬
‫دو فک خود بر تمام نمادهای زندگی فشار آورده و آن‌ها را در شرایط ناممکنی قرار داده است‪ ،‬تأکید دارند‪ .‬در حقیقت مایه تعجب است که او با دانش کامل‬
‫و ارزش‌گذاری بر این مواجهه‪ ،‬و با امکانات متواضعی که در آن دوره در اختیار داشت‪ ،‬به استمرار این نبرد پرداخت‪.‬‬
‫زاید‪ ،‬مردی از بیابان‪ ،‬کشاورزی و محیط زیست بود‪ ...‬و سوال مهمی که باقی می‌ماند این است‪ :‬چه رازی پشت عالقه او به کشاورزی و هر شاخه سبزی‬
‫که در میان عوامل طبیعی که آن را غریبه می‌دانند‪ ،‬به زندگی چسبیده است‪ ،‬وجود دارد؟ راز این عالقه شدید به کشاورزی تا حد هوس چیست؟ راز این امید‬
‫واال از بیابانی که با دندان‌ها و سم‌های خود هر تالشی برای تبدیل چهره زرد و بی‌روحش به چهره‌ای خندان و پر از سرسبزی و امید را مقاومت می‌کند‪،‬‬
‫چیست؟‬

‫آغاز تالش های شیخ زاید برای توسه و امنیت اعلین و تبدیل بیابان به واحه های سرسبز‬
‫داستان از سال ‪ ۱۹۴۶‬میالدی آغاز می‌شود‪ ،‬زمانی که شانس به شهر العین و ساکنانش لبخند زد‪ ،‬تا با جوانی در آستانه دهه سوم زندگی‌اش‪ ،‬که پر از شور‪،‬‬
‫امید‪ ،‬آرزو و عشق به مردم بود‪ ،‬قرار گیرند‪ .‬شهری که در خواب سنگین و درد مزمنی فرو رفته بود که بر سینه‌اش سنگینی می‌کرد‪ ،‬به دلیل منابع‬
‫اقتصادی‌اش که فراتر از تأمین نیازهای اساسی نبود‪ ،‬بنیانی از واحات پراکنده در دل بیابان که روز به روز فضای آن‌ها به دلیل کاهش آب‌های آبیاری و‬
‫درگیری‌های قبیله‌ای که با خشونت خود پیکر جامعه را قطعه قطعه می‌کرد‪ ،‬کاهش می‌یافت‪ ...‬و عالوه بر این‌ها‪ ،‬راهزنان و مفسدانی که در مکان فساد‬
‫می‌کردند و حقوق دیگران را غصب می‌کردند‪ ...‬و فقری که باقی‌مانده دانه‌های خرما و گندم را در دهان خود آسیاب می‌کرد‪ ،‬به همین دلیل شیخ زاید مسیر‬
‫‪14‬‬
‫سبز خود را با فراهم آوردن امنیت و آرامش برای ساکنان آغاز کرد‪ ،‬زیرا این‌ها پایه‌هایی هستند که مسیر را برای سرسبزی و رونق هموار می‌کنند‪ ،‬و بدون‬
‫آن‌ها‪ ،‬هر تالشی عبث و بی‌فایده به نظر می‌رسد‪.‬‬

‫نقش شیخ زاید در برقراری امنیت و تالش های او برای توسعه منابع کشاوری در العین‬
‫و این چیزی است که (احمد بن عبود)‪ ،‬یکی از شخصیت‌هایی که در دوران حکومت شیخ زاید بر منطقه العین‪ ،‬کار کرده بود‪ ،‬خالصه کرده است‪:‬‬
‫«خوشبختانه امنیت برقرار شد و اکنون مردم می‌توانند در العین و اطراف آن‪ ،‬و تجار می‌توانند به دبی‪ ،‬ابوظبی و الوقن در جنوب بروند‪ ،‬بدون اینکه برای‬
‫خود و کاالهایشان نگران باشند‪ ،‬اول به لطف خدا و سپس به لطف زاید‪.‬‬
‫در آن زمان‪ ،‬العین منابع محدودی داشت‪ ،‬عمدتًا وابسته به واحات خود بود که با درختان نخل کاشته شده بود‪ ،‬و بر پرورش گوسفندان و شترها استوار بود‪.‬‬
‫همه چیز نشان دهنده‌ی کاهش این منابع بود‪ ،‬زیرا سطح زمین‌های کشاورزی واحات شهر با افزایش جمعیت افزایش نمی‌یافت‪ ،‬به دلیل کاهش مداوم آب‌های‬
‫جاری از آب‌های زیرزمینی و ضعف امکانات موجود برای یافتن منابع جدید و در نتیجه توسعه استصالح زمین‌ها‪ ،‬یا حداقل حفظ زمین‌های کشاورزی‬
‫موجود‪ ..‬از سوی دیگر‪ ،‬بهره‌وری مزارع نیز به دلیل همین عوامل‪ ،‬به ویژه در تولید خرما که غذای اصلی مردم و کاالی اقتصادی ضروری بود‪ ،‬شروع به‬
‫کاهش کرده بود‪.‬‬

‫نقش شیخ زاید در برقراری امنیت و تالش های او برای توسعه منابع کشاوری در العین‬
‫چالش‌هایی که قامت مردان را خم نمی‌کنند‬
‫شیخ زاید جز مواجهه با چالش‌های پیش رو در شهر العین‪ ،‬به‌ویژه در زمینه کشاورزی‪ ،‬چاره‌ای نداشت‪ ،‬چرا که از اهمیت آن به‌عنوان پایه‌ای برای تمدن و‬
‫استقرار آگاه بود‪ ...‬او می‌دانست که تمدن‌هایی که تاریخ شاهد آن بوده بر پایه کشاورزی بنا شده‌اند و بارها به این واقعیت تاریخی و اقتصادی در‬
‫مصاحبه‌های خبری و دیدارهای مداوم خود با شهروندان استناد می‌کرد‪ .‬همچنین او به خوبی از تغییرات اقلیمی و جغرافیایی که منطقه با آن روبرو شده بود‬
‫آگاه بود‪ ،‬و این تغییرات نشان می‌دادند که منطقه در دوره‌های قدیمی شاهد وفور گیاهان و آب بوده است‪ ،‬که توسط کاوش‌های باستان‌شناسی در چندین مکان‬
‫کشف شده است‪ .‬میان این کاوش‌ها‪ ،‬آنچه که بعثت دانمارکی کشف کرده نشان می‌دهد که ساکنان شهر العین بیش از سه هزار سال پیش از میالد به فعالیت‬
‫کشاورزی می‌پرداختند‪ ،‬همچنین (لوریمر) ذکر کرده است که وجود آب در العین به گسترش باغ‌های نخل در آن کمک کرده است‪ ،‬به عالوه درختان دیگری‬
‫مانند لیمو‪ ،‬مرکبات و انار‪ ،‬و همچنین در اراضی آن گندم‪ ،‬جو‪ ،‬یونجه و سبزیجاتی مانند‪ :‬هندوانه‪ ،‬خربزه‪ ،‬سیب زمینی‪ ،‬بادمجان‪ ،‬پیاز و سیر کشت‬
‫می‌شدند‪ ،‬و سیستم کشاورزی بر پایه آبیاری از کانال‌های آب و چاه‌های کم‌عمق که عمق آنها از پنج متر تجاوز نمی‌کرد‪ ،‬استوار بود‪.‬‬
‫شیخ زاید با چالش‌های واقعی برای مقابله با مسائل کشاورزی و تأمین غذای ساکنان منطقه العین روبرو بود‪:‬‬
‫اولین چالش‪ :‬مقابله با کاهش محسوس در وسعت واحه‌ها و مناطق کشاورزی که منجر به ضعف بزرگی در بهره‌وری از نظر کمیت و کیفیت شده بود‪.‬‬
‫دومین چالش‪ :‬استصالح اراضی کشاورزی جدید برای جبران کمبود در زمین‌های کشاورزی قدیمی و تأمین غذا برای جمعیتی که به وضوح در حال افزایش‬
‫بود‪.‬‬
‫سومین و مهم‌ترین چالش‪ ،‬در پرورش فرهنگ کار‪ ،‬از جمله کار کشاورزی در دل مردم و انتقال تجربیات الزم برای انجام آن به نحوی که به سود عمومی‬
‫و خصوصی بازگردد‪ ،‬نمایان شد‪.‬‬
‫جسامت این چالش‌ها در ریشه‌های تاریخی‌ای نهفته است که در دل بسیاری نفوذ کرده‪ ،‬و این باعث می‌شود که حذف یا دور کردن آنها از مسیر تحول‬
‫کشاورزی مورد نظر‪ ،‬ماجراجویی‌ای نباشد که آسان باشد‪ ،‬بلکه ممکن است به نوعی غیرممکن تبدیل شود‪ ،‬به ویژه در شرایط مادی محدودی که در آن‬
‫دوره در دستان پیشگام این تحول بود‪.‬‬

‫افتتاح بازار تجاری العین توسط شیخ زاید و نقش آن در توسعه اقتصادی منطقه‬
‫و نزدیک به چالش‌هایی که شیخ زاید در حوزه کشاورزی و تأمین آب برای ساکنان العین مواجه شد‪ ،‬چالش دیگری پیش روی او قرار داشت که از آن کمتر‬
‫نبود‪ ،‬و به تکمیل حلقه فعالیت اقتصادی و تأمین نیازهای ساکنان از کاالهای مختلف با راه‌اندازی یک بازار تجاری برمی‌گشت که نیاز به سفر به بازارهای‬
‫مجاور در دبی و مسقط روی کمر شترها را برطرف کند‪ .‬دکترها روایت می‌کنند که شیخ زاید بازار را در اوایل تابستان ‪ ۱۹۵۸‬میالدی افتتاح کرد و در آن‬
‫زمان بود که او هزینه‌های ساخت آن را از جیب خود پرداخت کرد و با وجود نیاز مبرم به پول برای خرج کردن در سایر پروژه‌های مهم‪ ،‬ترجیح داد که‬
‫فروشگاه‌های تجاری در آن را اجاره ندهد‪ ،‬بلکه آنها را بدون هیچ اجری به ساکنان العین واگذار کرد‪ .‬بازار به فعال شدن حرکت تجاری در العین کمک‬
‫‪15‬‬
‫کرد‪ ،‬به طوری که تجاری از روستاهای عمان‪ ،‬شارجه و دبی را نیز جذب کرد‪ ،‬و به دلیل تنوع کاالهایی که در آن عرضه می‌شد‪ ،‬اهمیت تجاری بازارها‬
‫در البریمی و حماسه را کاهش داد‪.‬‬

‫اهمیت بازار تجاری العین در توسعه اقتصادی‪ ،‬احتماعی و فرهنگی منطقه‬


‫بازار شامل ‪ ۱۹‬مغازه بود که برخی از آنها در دو ردیف مقابل هم قرار گرفته بودند و خیابانی مسقف بین آنها فاصله انداخته بود‪ .‬اهمیت بازار تنها به‬
‫جنبه‌های اقتصادی محدود نمی‌شد‪ ،‬بلکه اهمیت اجتماعی و فرهنگی نیز داشت‪ ،‬زیرا محلی برای ارتباط و آشنایی و تبادل اخبار بین اعضای قبایل در العین و‬
‫اطراف آن بود‪ .‬همچنین‪ ،‬نقش فرهنگی مهمی در جامعه آن زمان داشت‪ ،‬به طوری که مرحوم جمعه بخیت الدرمکی‪ ،‬یکی از برجسته‌ترین تجار بازار‪،‬‬
‫عالوه بر فعالیت در خرید و فروش‪ ،‬به تعداد زیادی از اهالی العین مبانی خواندن و نوشتن و حفظ قرآن را آموزش داد و از دکان او تعدادی که قرآن کریم را‬
‫ختم کرده بودند‪ ،‬تحصیالت خود را ادامه دادند و در نهایت به مناصب مهمی در دولت رسیدند‪ .‬به دلیل اهمیت میراثی و اقتصادی بازار‪ ،‬توسط هیئت ابوظبی‬
‫برای گردشگری و فرهنگ بازسازی شد تا طبع سنتی خود را حفظ کند و در چهل و یکمین سالگرد تأسیس اتحادیه امارات متحده عربی برای بازدیدکنندگان‬
‫و خریداران بازگشایی شد‪.‬‬

‫اهمیت آب در تحول کشاورزی العین و تالش های شیخ زاید برای اصالح نظام آبیاری و توزیع منابع آبی‬
‫زايد و ارزشمندترین کاال در صحرا‬
‫زايد هنگامی که در ابتدای حکمرانی خود در العین‪ ،‬شروع به پایه‌ریزی تحول کشاورزی کرد‪ ،‬اهمیت آب را در این تالش‌ها فراموش نکرد‪ ،‬باور داشت که‬
‫آب رگ حیات کشاورزی و اصل اساسی آن است‪ ،‬همانطور که شریان حیات است‪.‬‬
‫خداوند متعال می‌فرماید‪َ﴿ :‬و َج َع ْلَنا ِم َن اْلَم اِء ُک َّل َش ْی ٍء َح ٍّی َأَفال ُیْؤ ِم ُنوَن ﴾‪ .‬عالوه بر این‪ ،‬تعهد او به سنت‌های آل نهیان که کشاورزی را شرط اساسی برای‬
‫دستیابی به آسایش و رفاه ساکنان می‌دانستند‪ ،‬وجود داشت‪ .‬در اینجا‪ ،‬او برای تحقق رویاهای خود مجبور بود با دو موضوع مهم مواجه شود‪ :‬نخست‪ :‬مبارزه‬
‫با تجارت آب و تامین منابع جدید آب و افزایش کارایی منابع موجود‪.‬‬
‫ساکنان العین در آن دوره با سیستم آبیاری مبتنی بر آب افالج آشنا بودند‪ ،‬و فلج یک تونل مصنوعی است که در پایین‌دست کوه‌ها یا زمین‌های مرتفع برای‬
‫استخراج آب‌های زیرزمینی به مزارع‪ ،‬از طریق کانال‌های سطحی حفر می‌شود‪ ،‬جایی که ممکن است یک فلج در آبیاری بیش از یک مزرعه استفاده شود‪،‬‬
‫هنگامی که کانال باز به کانال‌های فرعی تقسیم می‌شود و به جهات مختلف می‌رود‪ ،‬و این مسئولیت معموًال توسط (عرفاء) بر عهده گرفته می‌شود که با بستن‬
‫یک کانال و باز کردن کانال دیگر به سمت یک یا چند مزرعه انجام می‌شود‪.‬‬
‫برای نگهداری یا تعمیر مداوم فلج‪ ،‬مبلغ مشخصی به نام (ماشا) به عریف و کمک‌هایش پرداخت می‌شد که ارزش ماشا در واحه البریمی دو روپیه برای هر‬
‫سه ساعت در تابستان‪ ،‬و یک روپیه در زمستان بود‪.‬‬
‫اما مسئله دوم به مالکیت افالج و نحوه توزیع آب‌های آن مربوط می‌شود‪ .‬برای درک ابعاد این موضوع‪ ،‬بگذارید شیخ زاید خودش در این باره توضیح دهد‪.‬‬
‫او می‌گوید‪« :‬پس از استقرار اوضاع در العین‪ ،‬به سمت اصالحات و توسعه رفتم‪ .‬دریافتم که آب آبیاری مورد نیاز برای کشاورزی توسط اقلیتی از مردم‬
‫مالکیت و کنترل می‌شود‪ ،‬در حالی که اکثریت مردم به آب دسترسی ندارند‪ .‬و برخی از کسانی که کمبود آب دارند و می‌خواهند مزارع خود را آبیاری کنند‪،‬‬
‫مجبورند مقدار معینی پول به کسانی که آب را در اختیار دارند بپردازند تا بتوانند مزارع خود را آبیاری کنند‪ .‬ما در نور این شرایط دریافتیم که بسیاری از‬
‫درختان خرما و مرکبات به دلیل نیاز به آب رنج می‌برند‪.‬‬
‫پس در آن دوران‪ ،‬سهمیه‌های آب تابعی از (تجارت آب) بودند که در آن می‌توانستید آب را بخرید‪ ،‬بفروشید یا رهن کنید‪ ،‬و ثروتمندان بزرگ‌ترین سود را از‬
‫این نظام به دست می‌آوردند به قیمت فقیرتر شدن فقرا‪ ،‬آن دسته از افرادی که مجبور بودند ساعات آبیاری را از ثروتمندان خریداری کنند‪ ،‬و از نظام مشاع‬
‫مرسوم استفاده کنند‪.‬‬

‫تالش های شیخ زاید در حفر چاه ها و نگهداری افالج برای مقابله با انحصار اب و بهبود کشاورزی در العین‬
‫و اکنون‪ ،‬چگونه شیخ زاید به این مسئله مهم رسیدگی کرد ‪ ...‬دوباره سخن به او برمی‌گردد و می‌گوید‪ :‬من آنهایی را که مالک و کنترل کننده سهمیه‌های آب‬
‫بودند دعوت کردم و به آنها گفتم‪ :‬ما می‌خواهیم با شما در آب مشارکت کنیم و دولت هم سهمی در آب دارد‪ .‬ما‪ ،‬ثروتمندان آب‪ ،‬آماده‌ایم که در آب مشارکت‬
‫کنیم و همچنین کسانی که آب ندارند نیز با ما مشارکت می‌کنند و فرایند آبیاری به نوبت برای همه انجام شود‪ .‬آنها گفتند‪ :‬ما این را نمی‌پذیریم‪ ،‬و اگر‬
‫می‌خواهی با فقرا در آب خودت شریک شوی‪ ،‬این نظر توست‪ ،‬اما ما این را نمی‌پذیریم‪ .‬اگر می‌خواهی ما را به این کار مجبور کنی‪ ...‬من به آنها گفتم‪ :‬من‬
‫شما را مجبور نمی‌کنم‪ ،‬بلکه با شما درباره مردم و به عنوان همسایه‌تان مشورت می‌کنم‪ ،‬آنها گفتند‪ :‬نه‪...‬‬

‫‪16‬‬
‫برای خواننده از نتیجه‌ای که شیخ زاید با اشراف‌زادگان آب در العین به دست آورد‪ ،‬به نظر می‌رسد که راه برای او برای ایجاد تغییر در این زمینه بسته شده‬
‫است‪ ،‬اما این خارها پای قاطعان را از ادامه مسیر باز نمی‌دارد‪ ،‬بلکه گاهی اوقات نشانه‌ای است که بر ضرورت تسریع در تغییر و اجرای جایگزین‌های‬
‫پیشنهادی تاکید دارد‪ ،‬و این دقیقًا همان چیزی است که اتفاق افتاد‪ .‬زیرا در مقابل دوری و رویگردانی آن‌ها از پیشنهاداتش‪ ،‬با حفر چاه‌های جدید شروع به‬
‫شکستن انحصار آن‌ها بر آب کرد‪ ،‬و همچنین با طرحی جامع برای تعمیر و نگهداری افالج معروف شروع کرد‪ .‬در اینجا‪ ،‬هالل الکعبی دوباره تعدادی از‬
‫داستان‌ها را که از کسانی که در آن دوران بودند‪ ،‬نقل می‌کند‪ ،‬از جمله (سلطان بن احمد الکویتی) که یکی از مسئولین کمیته افالج در شهرداری العین بود‪،‬‬
‫می‌گوید‪ :‬شیخ زاید در تمیز کردن و نگهداری افالج العین نقش داشت‪ .‬او خودش در یکی از سال‌ها در طی فرآیند نگهداری به یکی از آن‌ها پایین رفت‪ ،‬تا‬
‫الگویی برای ساکنان منطقه در حفظ میراث و منابع و در پایبندی به کار جمعی باشد‪.‬‬
‫تالش‌های او از نظر قلم‌های سیاستمداران بریتانیایی که رویدادهای پیاپی در منطقه را دنبال می‌کردند‪ ،‬پنهان نماند و در این دوره کتاب‌هایی نوشته شد‪ .‬از‬
‫جمله این افراد‪ ،‬سرهنگ (پوستد) بود که سمت نماینده سیاسی بریتانیا در ابوظبی را داشت‪ .‬او در خاطراتش چنین آورده است‪ :‬من شگفت‌زده شدم وقتی که‬
‫کارهای زاید در العین و مناطق اطراف آن را دیدم‪ ،‬که همگی به نفع مردمش بود‪ .‬زاید افالج را برای آبیاری باغ‌ها شکافت‪ ،‬چاه‌ها را حفر کرد و‬
‫حوض‌هایی از سیمان در افالج ساخت‪.‬‬

‫رهبری شیخ زاید در توسعه منابع آب و کشاورزی در العین و پروژه های بزرگ آبیاری‬
‫حاال کدام رهبر است که در هر کاری که به نفع عموم مردمش باشد‪ ،‬در صف اول شعبش قرار می‌گیرد؟ آیا ما به شواهد بیشتری برای فهم تواضع زاید و‬
‫شجاعت او نیاز داریم‪ ،‬زمانی که خودش شخصًا به افالج حفر شده پایین می‌رود تا تالش‌های انجام شده را ارزیابی کرده و تجربیات و پیشنهادات خود را در‬
‫این زمینه ارائه دهد‪ ،‬با وجود خطراتی که ممکن است با آن‌ها مواجه شود؟ زاید فقط به کارهای مرمت و تجدید نظر در افالج قدیمی بسنده نکرد‪ ،‬بلکه فلج‬
‫(الصاروج) را نیز بنا نهاد که بزرگترین پروژه‌های اجرا شده در العین در آن دوره و بلندپروازانه‌ترین آنها بود‪ ،‬که کار حفاری آن در سال (‪ ۱۹۴۸‬م) آغاز‬
‫شد و کار بر روی آن نزدیک به هجده سال به طول انجامید و هزینه‌های زیادی را می‌طلبید‪ ،‬تا اینکه سرانجام تکمیل شد و شروع به تامین آب برای واحات‬
‫و مزارع کرد‪ ...‬همچنین چهار کانال جدید (ثقاب) در نزدیکی منبع فلج العین که شهر را با آب تامین می‌کرد ایجاد شد‪ ،‬که منجر به افزایش آب آن به میزان‬
‫یک سوم شد‪ .‬این پروژه‌ها با توجه موازی به ذخایر آب شیرین العین همراه بود‪ .‬منابع آب در کوه حفیت و همچنین منطقه‌ای مجاور العین فايضه که خارج از‬
‫شهر العین قرار دارد توسعه یافت‪ ،‬و شروع به کاشت نخل‌ها در آن شد تا اینکه به باغی سرسبز تبدیل شد‪.‬‬

‫پایان چالش توزیع عادالنه آب افالج توسط شیخ زاید و اعالم آبیاری آزاد برای همگان‬
‫بدین ترتیب‪ ،‬فصل‌های چالش بین زاید و مخالفان طرح او در توزیع عادالنه آب افالج بین ثروتمندان و فقرا به پایان رسید‪ ...‬زاید بخش‌هایی از این داستان را‬
‫برایمان بازگو می‌کند‪« :‬روزی که آب‌ها فراوان شد و زیاد شدند‪ ...‬ثروتمندان آب را دوباره جمع کردم و به آن‌ها گفتم‪ :‬حاال آب‌ها پس از حفر چاه‌هایی که در‬
‫طول سه سال گذشته انجام دادیم‪ ،‬افزایش یافته است‪ ،‬و حاال شما را دعوت می‌کنیم که در آب‌ها با ما شریک شوید‪ ،‬و آب‌های اصلی شما را برایتان نگه‬
‫می‌داریم‪ ،‬اما باید به شما یادآوری کنم که آب‌های افالج که از دل زمین می‌آید حق همه مردمی است که بر این زمین زندگی می‌کنند‪ ،‬سپس پیشنهاد کردم که‬
‫آبیاری آزاد و مشترک برای همه باشد‪ ،‬و اعالم کردم که از حقوق ارثی خاندان آل نهیان در این زمینه صرف نظر کرده‌ام و آبیاری را برای همگان بدون‬
‫چشمداشت آزاد کرده‌ام‪ ،‬سپس به آن‌ها گفتم‪ :‬اگر می‌خواهید با صداقت با ما شریک شوید‪ ،‬باید هر آنچه از اسناد و مدارک مالکیت دارید‪ ،‬آورده و خودتان‬
‫آن‌ها را در مقابل ما بسوزانید»‪.‬‬

‫موفقیت طرح شیخ زاید برای توزیع عادالنه آب و تاثیرات مثبت آن بر کشاورزی و جامعه‬
‫بدین ترتیب‪ ،‬شیخ زاید صاحبان این اقطاعات آبی را در مقابل مسئولیت‌هایشان قرار داد و آنها جز پذیرش پیوستن به این طرح همکاری بزرگ چاره‌ای‬
‫نداشتند‪ .‬نه زمان زیادی گذشت که شروع به درک ابعاد تغییر بزرگی کردند که این پروژه ایجاد کرده بود؛ پس از آن که تنها می‌توانستند مزارع خود را هر‬
‫ماه و نیم یکبار آبیاری کنند‪ ،‬اکنون توانستند هر ده روز یکبار این کار را انجام دهند‪ .‬و مهمتر از همه‪ ،‬همه افراد به طور یکسان از آب موجود بهره‌مند‬
‫شدند‪ ،‬که همین امر هدفی بود که شیخ زاید از این پروژه داشت‪ .‬این امر تحسین هندرسون‪ ،‬فرستاده شرکت نفت عراق را در گزارش ویژه‌ای برانگیخت که‬
‫در آن آمده بود‪« :‬این رفتار خیرخواهانه و مهربان‪ ،‬بخشی از سیاست کلی شیخ زاید است‪ ،‬به منظور بهبود وضعیت مردمش‪ ،‬بدون اینکه آنها هزینه‌ای‬
‫متحمل شوند و جالب توجه است که آب به صورت رایگان به کشاورزان اعطا می‌شود‪ ،‬در کشوری که هزینه آب بسیار باالست‪.‬‬

‫آغاز توسعه کشاورزی در العین توسط شیخ زاید و تشویق مردم به کشت زمین های بایر‬

‫‪17‬‬
‫برای شهر العين خوش‌یمن بود که رهبری شیخ زاید در امارات از این شهر آغاز شد‪ .‬او نخستین کسی بود که رؤیاها و آرزوهای خود را بر روی زمین این‬
‫شهر و حومه‌اش به واقعیت بدل کرد‪ ...‬آب‌راه‌ها فراوان و زمین‌ها وسیع و نیروی انسانی مهیا بود‪ ...‬اما به کسی نیاز داشت که آن‌ها را سازمان‌دهی کند و‬
‫نقش آن‌ها را در توسعه تقویت نماید‪ ...‬پس از اینکه اصل «خیر برای همه مردم» را بنا نهاد‪ ،‬و آب برای همگان در دسترس و مشاع شد‪ ...‬شروع به تشویق‬
‫شهروندان برای کشت زمین‌های بایر و آن دسته از زمین‌هایی که به فراموشی سپرده شده و به رنگ زرد رها شده بودند‪ ،‬نمود‪ ،‬مردم به این فراخوان خیر‬
‫پاسخ دادند و سبزینه شروع به گسترش دست‌های روشن خود بر فراز تپه‌های ماسه‌ای کرد‪ ،‬و واحات نیز گسترده‌تر و سرزنده‌تر شدند‪ ...‬و برای تکمیل این‬
‫مسیر سبز‪ ،‬زمین‌ها به صورت رایگان به کشاورزان توزیع شد‪ ...‬به همراه تمام تجهیزات الزم زراعی از جمله پمپ‌ها و تراکتورها‪ ...‬و شیخ زاید با این‬
‫همه بسنده نکرد‪ ،‬بلکه تمام عواملی که مساحت زمین‌های زراعی را توسعه داده و بازدهی آن‌ها از محصوالت را افزایش می‌دهد‪ ،‬فراهم آورد‪ .‬و در اینجا دو‬
‫نمونه زیر را ارائه می‌دهیم‪:‬‬

‫تالش های شیخ زاید در توسعه کشاورزی و نقش دکتر ثابت و کشاورز ایرانی در آموزش کشاورزی به مردم العین‬
‫نمونه اول‪ :‬نشان دهنده اهتمام اولیه به کشاورزی در منطقه العين است‪.‬‬
‫روزی شیخ زاید از دکتر ثابت درباره دلیل گسترش بیماری‌های پوستی در شهر العین و حومه آن پرسید و دکتر ثابت پاسخ داد به دلیل کمبود ویتامین‌هایی که‬
‫بدن انسان به آن‌ها نیاز دارد‪ ،‬ای طویل العمر‪ .‬سپس سؤال قبلی خود را تکمیل کرد و پرسید منبع اصلی این ویتامین‌ها چیست؟ دکتر ثابت پاسخ داد که بیشتر‬
‫در میوه‌ها و سبزیجات تازه وجود دارد‪ ،‬برخالف آنچه برخی از مردم مصرف می‌کنند که کنسرو شده است‪ .‬این سخنان به سرعت توجه زاید را به خود جلب‬
‫کرد‪ ...‬و نه چندان دیر زاید از او خواست به ایران برود و کشاورزی را بیاورد که شهروندان را در روش‌های کشاورزی برای کشت میوه و سبزیجات‬
‫آموزش دهد‪ ) 1( .‬در واقع دکتر ‪ /‬ثابت با یکی از کشاورزان به نام (مرتضی) دیدار کرد و از او خواست به العین بیاید و دو ماه بعد به همراه خانواده‌اش به‬
‫آنجا رسید و در آنجا مستقر شد‪ ،‬در آن زمان دکتر ‪ /‬ثابت زمینی در منطقه الجیمی از (مبارک بن فاضل المزروعی) خریده بود‪ ،‬همچنین شیخ زاید زمین‬
‫بزرگ دیگری به همراه پمپ آب و تجهیزات کشاورزی دیگری به او داده بود و (مرتضی) شروع به کاشت گوجه فرنگی‪ ،‬خربزه‪ ،‬هندوانه‪ ،‬جعفری‪،‬‬
‫گشنیز‪ ،‬کدو‪ ،‬بادمجان‪ ،‬پیاز و اسفناج کرد پس از آوردن بذر این محصوالت با خود‪ ،‬و تأمین کود طبیعی از کود گاو و گوسفند‪ .‬پس از مدت کوتاهی این‬
‫زمین به مزرعه نمونه‌ای تبدیل شد که کشاورزان از سراسر منطقه العین برای آموزش و یادگیری روش‌های کشت محصوالت متنوع در آنجا بازدید‬
‫می‌کردند‪ .‬و این همان چیزی بود که شیخ زاید از ایجاد آن خواسته بود‪ ،‬چرا که به عنوان مرکز راهنمایی کشاورزی یا مدرسه کشاورزی عمل می‌کرد که‬
‫تجربیات خود در زمینه کشاورزی را به همه ساکنان منطقه ارائه می‌دهد‪....‬‬
‫دکتر ثابت یادآوری می‌کند که در ماه فوریه سال ‪ ، 1962‬مزرعه اولین تولید خود از محصوالت را داد‪ ،‬و او مقادیری از این محصوالت را برای شیخ زاید‬
‫و برادرانش فرستاد‪ ...‬که باعث شادمانی زیادی شد و او به حمایت از این تجربه پیشرو ادامه داد‪.‬‬
‫دکتر ملیحه اضافه می‌کند‪ :‬کشاورز مرتضی به همراه همسرش بهیه و پسرشان سیف آمدند‪ ،‬و سه ماه پس از کاشت انواع سبزیجات در باغ‪ ،‬محصوالتشان‬
‫شروع به برداشت کرد‪ .‬بعضی از مردم برای دیدن روش‌های کار در آنجا می‌آمدند یا برای خرید بعضی از محصوالتش‪ .‬گاهی اوقات ما از دیدارهایی که‬
‫توسط شیوخ انجام می‌شد‪ ،‬بهره‌مند می‌شدیم‪ .‬به یاد دارم که شیخ زاید در اولین بازدیدش از باغ‪ ،‬بسیار خوشحال بود‪ .‬او گفت‪« :‬خوشحالم که شما این باغ را‬
‫آماده کردید تا مردم بیاموزند و مانند آن عمل کنند‪ ».‬سپس او شروع به بازدید از محصوالت کاشته شده کرد و در پایان این بازدید‪ ،‬ما هندوانه و برخی از‬
‫محصوالت دیگر باغ را به او تقدیم کردیم‪.‬‬
‫من همچنین به یاد دارم که یک بار در مطب بودم که شیخ سلطان بن شخبوط آمد‪ ،‬و من در آن زمان او را نمی‌شناختم‪ .‬او از من پرسید‪« :‬شما دکتر ملیحه‬
‫هستید؟» گفتم‪ :‬بله‪ ،‬پرسید‪« :‬دکتر ثابت کجاست؟» به او گفتم‪ :‬در بستان‪ ،‬کنار حوض آب است‪ .‬سپس وارد شد و از بخش‌های مختلف بستان و محصوالت‬
‫تولیدی آن دیدن کرد‪.‬‬

‫تشویق و هدایت شیخ زاید در توسعه کشاورزی و رقابت های کشاورزی در العین‪ ،‬برنده شدن کشاورز ایرانی در مرحله اول (مرتضی)‬
‫نمونه دوم‪ :‬این نمونه شرح می‌دهد که چگونه شیخ زاید با استفاده از روش‌های تقویت و تشویق برای هدایت انرژی‌های مردم به سمت کار کلی و به‬
‫خصوص کشاورزی پرداخته است‪ ...‬پیشتر اشاره کردیم که شیخ زاید در صف اول کارگرانی که در حال حفر افالج بودند قرار می‌گرفت‪ ،‬حتی خودش به‬
‫اعماق چاه‌ها و ثقاب‌هایی که حفر می‌شدند‪ ،‬فرود می‌آمد تا مشاوره و تجربیات خود را ارائه دهد و به دیگران نشان دهد اهمیت کار و نقش آن در پیشرفت و‬
‫توسعه ملت‌ها چقدر مهم است‪.‬‬
‫از کسانی که با او در جوالن‌های بازرسی از واحات‪ ،‬جنگل‌ها و مزارع همراه بودند‪ ،‬روایت شده است که او مراقب بود در این دوره‌ها‪ ،‬وسایل الزم برای‬
‫حفاری‪ ،‬هرس کردن و بارورسازی در ماشین شخصی‌اش باشد‪ .‬او اغلب خودش اقدام به اصالح شاخه‌ای کج‪ ،‬یا بریدن شاخه‌ای خشک‪ ،‬یا هرس کردن‬
‫درختی که به آن نیاز داشت‪ ،‬می‌کرد‪ .‬شناخته شده است که شیخ زاید همیشه چوبی به طول یک متر را در دست داشت و آن را برای اندازه‌گیری فواصل و‬
‫تعیین سطح آب آبیاری در خاک هنگام این دوره‌ها استفاده می‌کرد‪.‬‬

‫‪18‬‬
‫روایت شده است از کسانی که با شیخ زاید در جوالن‌های بازرسی از واحات‪ ،‬جنگل‌ها و مزارع همراه بودند که او در این سفرها‪ ،‬اطمینان حاصل می‌کرد‬
‫که وسایل الزم برای حفاری‪ ،‬هرس و تلقیح در خودروی خصوصی‌اش وجود داشته باشد‪ .‬اغلب اوقات‪ ،‬خودش دست به کار شده و به اصالح شاخه‌ای کج‬
‫می‌پرداخت‪ ،‬یا شاخه خشکی را قطع می‌کرد‪ ،‬یا درختی نیازمند هرس را هرس می‌کرد‪ .‬همچنین شناخته شده است که شیخ زاید همیشه عصایی به طول یک‬
‫متر را در دست می‌گرفت و از آن برای اندازه‌گیری فواصل و تعیین سطح آب آبیاری در خاک در طول این دوره‌ها استفاده می‌کرد‪.‬‬
‫در حوزه کشاورزی‪ ،‬نمونه‌های بسیاری از روش‌های تشویق و تحریک که شیخ زاید برای کارگران این بخش فراهم کرده بود‪ ،‬وجود دارد؛ اما من به‬
‫نمونه‌ای که دکتر ثابت نیز روایت می‌کند‪ ،‬بسنده می‌کنم‪ :‬پس از آنکه مزرعه‌ای که مرتضى نظارت بر آن را بر عهده داشت‪ ،‬موفق شد و شروع به برداشت‬
‫محصول کرد‪ ،‬مزارع در منطقه العین گسترش یافت و شیخ زاید احساس خوشحالی کرد وقتی دید که صحرای اطرافش به سرسبزی و شادابی دست یافته‬
‫است‪ .‬در آن زمان جایزه‌ای برای مزرعه‌ای که در میان مزارع شرکت‌کننده در این رقابت مقام اول را کسب می‌کند‪ ،‬تعیین کرد‪ ،‬این اتفاق برای اولین بار‬
‫در سال ‪ 1966‬رخ داد و جایزه آن زمان یک خودرو بود‪ ،‬سپس در دوره‌های بعدی به شهروندان زمین‌های کشاورزی به همراه کود و ماشین‌های پمپ آب‬
‫اهدا کرد‪ .‬پس از مدتی‪ ،‬نمایشگاه کشاورزی ساالنه‌ای را راه‌اندازی کرد که در آن بهترین محصوالت مزارع از خضروات و میوه‌ها به نمایش گذاشته‬
‫می‌شد‪ ،‬و در دوره اول آن (سیف هللا) پسر مزارع مرتضى برنده شد‪.‬‬

‫تالش های شیخ زاید در بهبود وضعیت بهداشت در العین و اهمیت ان در توسعه جامعه‬
‫زاید و مراقبت‌های بهداشتی‬
‫شاید تکراری به نظر رسد اگر دوباره روایت‌هایی که دکتر ثابت و همسرش دکتر ملیحه درباره وضعیت بهداشتی منطقه العین در زمانی که شیخ زاید در‬
‫سال ‪ 1946‬مسئولیت‌ها را در دست گرفت‪ ،‬ارائه داده‌اند را مرور کنیم‪ .‬و تالش‌های بزرگی که برای تغییر این وضعیت به کار برد‪ ،‬با وجود کمبود منابع و‬
‫موانع دیگری که گاهی اوقات مانع از تحقق تغییرات با سرعت دلخواه شد‪...‬‬
‫با این حال‪ ،‬قطعًا او مبارزه‌ای سرسختانه در این جبهه رهبری کرد‪ ،‬با استفاده از همه منابع مادی محدودی که در اختیار داشت‪ ،‬و همه ویژگی‌های‬
‫رهبری‌ای که همیشه او را هدایت می‌کردند‪ ،‬تعهد وی به زمین و مردمانی که روی آن زندگی می‌کنند‪ ،‬و اراده‌ای که بر پایه صبر‪ ،‬بصیرت و خوش‌بینی بنا‬
‫شده بود‪...‬‬
‫و با وجود اینکه دستاوردهای شیخ زاید در زمینه بهداشت و سایر میدان‌ها از نظر محتوایی و ُبعد زمانی و مکانی به عنوان دستاوردهای استاندارد شناخته‬
‫می‌شوند و تا به امروز مورد تحسین و قدردانی مستمر توسط پژوهشگران و متخصصان در تاریخ و ارزیابی روندهای رشد و توسعه ملت‌ها قرار گرفته‌اند‪،‬‬
‫اما شیخ زاید می‌خواست این پیشرفت‌ها بسیار سریع‌تر اتفاق بیفتند‪ ،‬او در مصاحبه‌ای که با روزنامه االتحاد انجام داده بود‪ ،‬گفت‪ :‬من همیشه فکر می‌کردم‪،‬‬
‫حتی پیش از اینکه امکاناتی که خداوند با ظهور نفت به ما ارزانی داشت به دست آورم‪ ،‬مردم ما از بسیاری از خدمات و امکاناتی که دیگران از آنها بهره‬
‫می‌بردند محروم بودند‪ ،‬و زمان آن رسیده بود که ما به مردم خود جبران کنیم تا از خیر و برکت فراوانی که خداوند به آنها داده است لذت ببرند)‪.‬‬

‫آرزوهای بزرگ شیخ زاید برای توسعه سریع با استفاده از درآمدهای نفتی و پیشنهاد گرفتن وام برای تسریع پروژه های توسعه ای‬
‫رؤیاهای شیخ زاید وسیع بود و آرزوهای او برای تحقق سریع آن‌ها بزرگ‌تر بود‪ ،‬به ویژه پس از آنکه نفت کشف شد و درآمدهای آن شروع به تغذیه این‬
‫رؤیاها با منابع مالی الزم کرد‪ .‬و اینک‪ ،‬بار دیگر‪ ،‬او به دنبال رقابت با زمان است‪ .‬و می‌خواهد لبخند را به چهره‌هایی بیاورد که تالش‌های سخت‬
‫روزگاران پر از فقر‪ ،‬بدبختی و محرومیت به آن‌ها فرسودگی آورده است‪ ،‬پس به برادرانش پیشنهاد می‌دهد که از شرکت‌های نفتی وام بگیرند تا سرعت‬
‫بخشیدن به اجرای پروژه‌های توسعه‌ای متنوع‪ .‬شیخ زاید می‌گوید‪« :‬من چیزی از نفت نمی‌دانستم تا زمانی که شرکت‌هایی که به دنبال امتیازات اکتشاف و‬
‫حفاری بودند را دیدم و فهمیدم که نفت پیش از حضور من در العین وجود داشت‪ ...‬با آگاهی از وجود نفت‪ ،‬سعی کردم به همراه برخی از برادرانم وام‬
‫بگیریم از این شرکت‌های دارنده امتیاز برای شروع پروژه‌های اکتشاف و حفاری نفت در کشورمان‪ ..‬و می‌توانستیم پول قرض کنیم چون نفت اکنون وجود‬
‫داشت‪ ،‬اما برخی از برادران ‪ -‬خدا رحمتشان کند ‪ -‬با این کار مخالفت کردند و گفتند‪ :‬نمی‌خواهیم از ابتدا با قروض و بدهی‌ها روبرو شویم‪ ،‬و اگر نفت و‬
‫درآمد آن را داشته باشیم‪ ،‬می‌توانیم آن را صرف پروژه‌ها کنیم‪ ،‬در حالی که من و برخی از برادرانم بر اقتراض پافشاری داشتیم تا پروژه‌ها را قبل از به‬
‫دست آوردن نفت شروع کنیم‪ ،‬و برنامه‌های زیادی داشتم برای انجام دادن قبل از کسب هرگونه درآمد‪».‬‬

‫اقدامات شیخ زاید در مقابله با بیماری های رایج در العین و اهمیت تامین دارو برای بهبود بهداشت عمومی توسط دکتر ثابت‬
‫شیخ زاید اهمیت مبارزه با بیماری‌های رایج در شهر العین یا منطقه شرقی امارت ابوظبی را درک کرده بود و از عللی که نشان‌دهنده میراثی طوالنی از فقر‬
‫و نادانی بود که مردم در آن دوران از آن رنج می‌بردند‪ ،‬پرسیده بود‪ ...‬اولین سوال او از دکتر ثابت هنگامی که برای اولین بار به العین آمده بود در مورد‬
‫دالیل واقعی پشت پراکندگی بیماری‌های مزمن مانند‪ :‬تراخوما‪ ،‬ماالریا‪ ،‬آبله و بیماری‌های پوستی بود‪ ...‬و هنگامی که فهمید که یکی از دالیل مستقیم شیوع‬
‫آنها به صورت وبایی در برخی مواقع‪ ،‬کمبود ویتامین‌هایی است که مقاومت طبیعی در بدن را ایجاد می‌کنند‪ ،‬عادات غذایی ناسالم مبتنی بر مصرف غذاهای‬
‫‪19‬‬
‫کنسرو شده‪ ،‬وجود باتالق‌ها و آب‌های راکد که در آنها پشه‌های ناقل خطرناک ماالریا و دیگر بیماری‌ها تکثیر می‌یابند‪ ،‬عالوه بر عدم رعایت اصول بهداشت‬
‫عمومی توسط اکثریت مردم‪ ...‬شیخ زاید شروع به مقابله با این خطرات جدی کرد و داروها را برای بیماران فراهم آورد‪ .‬او دکتر ثابت را برای تهیه دارو‬
‫به طهران می‌فرستاد و با افزایش نیاز به دارو به دلیل آگاهی رو به رشد مردم از اهمیت آن‪ ،‬الزم شد تا با برخی از شرکت‌های تامین‌کننده دارو در برخی‬
‫کشورهای اروپایی قرارداد ببندد و نمایندگی‌هایی برای واردات و توزیع دارو در العین‪ ،‬ابوظبی و سایر شهرهای کشور به دست آورد‪.‬‬
‫جالب توجه است که شیخ زاید با مشخصات این داروها آشنا بود‪ ،‬او داروهای خاصی را هنگامی که برای شکار یا صید به صحرا می‌رفت‪ ،‬همراه می‌برد و‬
‫اغلب با دکتر ثابت در مورد مشخصات برخی از انواع داروها و عوارض جانبی آن‌ها بحث می‌کرد‪.‬‬

‫اقدامات شیخ زاید در مبارزه با ماالریا و حمایت مالی بیماران و تالش های دکتر ثابت برای درمان افراد نیازمند‬
‫در رابطه با پشه‌ها و بیماری ماالریا‪ ،‬شیخ زاید یک انقالب واقعی در بازسازی آفلج‌ها و کانال‌های آبیاری ایجاد کرد و مقدار آب جاری شده از آن‌ها را‬
‫افزایش داد‪ .‬و او به خوبی می‌دانست که توانایی بیماران برای خرید دارو به دلیل درآمد محدودشان از کشاورزی و دامداری ضعیف است‪ ،‬بنابراین همواره‬
‫مقدار کافی پول را در هر بازدیدی به پزشکان می‌داد یا در جلساتی که با آنها داشت‪ ،‬و زمانی که آنها در دریافت پول تردید می‌کردند‪ ،‬به آنها می‌گفت‪ :‬شما‬
‫دارو را برای بیماران می‌خرید‪ ..‬و وظیفه ماست که هزینه آن را به شما بدهیم‪ ،‬دریغ نکنید دارو را از کسی‪ .‬و برای نشان دادن وضعیت مالی دشوار مردم‪،‬‬
‫دکتر ثابت می‌گوید که روزی مرد مسنی که نشانه‌های خستگی و درد در او آشکار بود‪ ،‬او را مالقات کرد‪ .‬مرد از بی‌خوابی رنج می‌برد به دلیل صدای‬
‫مداومی که بیش از یک سال در گوشش می‌شنید‪ ،‬با وجود اینکه وضعیت بیماری خود را با پزشکان در بحرین و جاهای دیگر در میان گذاشته بود‪ .‬وقتی‬
‫دکتر ثابت آزمایشات الزم را انجام داد‪ ،‬متوجه شد که حشره بزرگی در گوش او است که این صدا را هنگام حرکت ایجاد می‌کند‪ ،‬به همین دلیل داروی داغی‬
‫را در گوش او ریخت تا حشره را بکشد‪ ،‬اما حشره نمرد و همچنان صدا ایجاد می‌کرد‪ ،‬که او را وادار کرد تا با ابزار تیزی وارد گوش بیمار شود و حشره‬
‫را بکشد و سپس آن را بیرون بیاورد‪ .‬این حشره در امارات به نام ام اربعه و اربعین شناخته شده است که خطر بسیار باالیی دارد اگر بتواند وارد مغز شود‪.‬‬
‫وقتی بیمار حشره را دید‪ ،‬بسیار خوشحال شد و سپس ابراز تاسف کرد زیرا پولی برای پرداخت هزینه درمان نداشت‪ .‬سه یا چهار روز بعد بازگشت و یک‬
‫خروس به عنوان دستمزد برای آنچه پزشک برایش انجام داده بود‪ ،‬آورد‪ .‬وقتی دکتر خروس را نپذیرفت‪ ،‬مرد اصرار کرد و گفت‪ :‬این تنها چیزی است که‬
‫دارم به پاس توجهت به حالت سالمتی‌ام و دور کردن دردی که مدت‌ها از آن رنج برده‌ام‪.‬‬

‫تبدیل خانه دو دکتر به درمانگاه و داروخانه و اهمیت یادگیری زبان عربی برای ارتباط بهتر با بیماران‬
‫ما به این نکته اشاره کرده بودیم که خانه دو پزشک در العین و ابوظبی‪ ،‬به عنوان درمانگاه و داروخانه عمل می‌کرد‪ .‬سپس با گذشت زمان به مکانی برای‬
‫پذیرش بیمارانی که نیاز به اقامت و نظارت برای چند روز داشتند تبدیل شد‪ .‬این خانه با اتاق‌های متعدد و تخت‌های الزم مجهز بود و دو پزشک مسئولیت‬
‫کار در آن را بر عهده داشتند و خانه‌شان نواة اولیه برای ظهور بیمارستان‌ها و داروخانه‌ها در هر دو شهر العین و ابوظبی بود‪.‬‬
‫در اینجا از دکتر ثابت پرسیدم چگونه با بیماران ارتباط برقرار می‌کردید؟ و آیا عدم آشنایی شما با زبان عربی مانعی برای برقراری این ارتباط به شکل‬
‫مطلوب بود؟‬
‫او گفت بله‪ ...‬و اینجا به یاد می‌آورم که در اولین روزهای ورودم به ابوظبی و در طول دیدارم با شیخ شخبوط‪ ،‬او به من گفت‪ :‬باید زبان عربی را طی دو‬
‫هفته یاد بگیری تا بتوانیم با تو صحبت کنیم‪ ،‬و واقعًا زبان عربی من از آن روزها بهبود یافته است‪ ،‬و اکنون من به زبان عربی با تو صحبت می‌کنم‪ .‬جالب‬
‫اینجاست ‪ -‬دکتر ثابت اضافه می‌کند ‪ -‬که شیخ زاید بعدًا شرط تسلط به زبان عربی را به عنوان یکی از شرایط الزم برای استخدام پزشک در منطقه شرقی‬
‫قرار داد‪.‬‬

‫تالش های دکتر ملیحه و شیخ زاید در گسترش آگاهی بهداشتی و مقابله با باورهای نادرست درمانی در العین‬
‫پرسیدم از دکتر ملیحه که در کنار همسرش دکتر ثابت نشسته بود و با دقت به گفتگوی ما در این دیدار توجه می‌کرد‪.‬‬
‫مهم‌ترین خاطراتت از اولین سال‌هایی که در کنار دکتر ثابت در درمان بیماران در منطقه العین شرکت کردی چیست؟‬
‫گفت‪ :‬در واقع خاطرات زیادی دارم‪ ،‬اما می‌خواهم از نقطه‌ای شروع کنم که از اهمیت زیادی در زمینه مراقبت‌های بهداشتی در العین در آن دوران‬
‫برخوردار است‪ ،‬و آن مسئله گسترش آگاهی بهداشتی بین ساکنان است‪ ،‬و در اینجا می‌توانم نمونه‌های زیادی در مورد این موضوع ارائه دهم و تالش‌های‬
‫‪20‬‬
‫زیادی که شیخ زاید در این زمینه کرده است‪ ..‬چرا که درصد قابل توجهی از مردم داروها و روش‌های نوین درمانی را نمی‌پذیرفتند و باور داشتند که طب‬
‫سنتی مردمی به مراتب بهتر است‪.‬‬
‫به جای پنی‌سیلین و دیگر آنتی‌بیوتیک‌ها‪ ،‬از مواد حیوانی برای درمان زخم‌ها و قرحه‌ها روی پوست‌شان استفاده می‌کردند‪ ..‬و به جای استریل کردن و‬
‫ضدعفونی کردن زخم با مواد ضدعفونی‌کننده و آنتی‌بیوتیک‌ها‪ ،‬آن‌ها زخم را با گذاشتن دبس درجه حرارت آن به نقطه جوش می‌رساندند‪ ...‬بلکه در میان‬
‫مردم آن زمان رایج شده بود که بسیاری از بیماری‌های داخلی را با سوزاندن و قرار دادن سنگ داغ درمان می‌کردند‪ .‬و افراد مبتال به بیماری‌های مسری را‬
‫در چادری دور از اردوگاه‌های بدوی قرنطینه می‌کردند‪ ،‬و بعضی‌ها از ادرار خر یا شتر برای درمان برخی جراحات استفاده می‌کردند‪ ،‬به همین دلیل نرخ‬
‫مرگ و میر بخصوص بین کودکان و زنان باردار باال بود‪ ،‬به طوری که ممکن بود پنج کودک از هر هفت کودک و پنج زن از هر ده زن باردار بمیرند‪.‬‬

‫تالش دکتر ملیحه و شیخ زاید برای بهبود شرایط بهداشتی و آب آشامیدنی در العیت‬
‫دکتر ملیحه اضافه می‌کند که تالش بسیاری کردیم تا مردم را به استفاده از آب متقاعد کنیم‪ ،‬به‌ویژه از آنجا که آب دارای نمک‌هایی است که در از بین بردن‬
‫میکروب‌ها و سایر عوامل آلوده‌کننده کمک می‌کند‪ .‬همچنین برای قانع کردن آن‌ها به اهمیت لباس زیر که از شدت گرما و برخی عفونت‌های پوستی‬
‫محافظت می‌کند و نیز اهمیت پوشیدن کفش تالش کردیم‪ ،‬چرا که بسیاری از آن‌ها عادت داشتند بدون کفش راه بروند‪ .‬به یاد دارم که لباس‌های زیر فرزندانم‬
‫را خودم می‌دوختم و همچنین برای آن‌ها دمپایی‌ها را خودم می‌دوختم‪ ،‬چه از کفش‌های کهنه شوهرم و چه از کفش‌هایی که ارتش انگلیس جا می‌گذاشت‪ ،‬زیرا‬
‫بارها با آسیب‌های جدی در میان بیماران مواجه شده بودیم که به دلیل راه رفتن برهنه به وجود آمده بودند‪ .‬در اینجا به یاد می‌آورم که یک روز در حالی که‬
‫خواب بودیم‪ ،‬صدایی شنیدیم که می‌گفت‪ :‬ای دکتر‪ ،‬ای دکتره‪ ...‬بیرون رفتیم و دیدیم پسربچه‌ای شش ساله روی پشت االغ افتاده و از شدت درد پایش فریاد‬
‫می‌زد‪ ،‬پس از آن که او را به کلینیک آوردیم و معاینات الزم را انجام دادیم‪ ،‬معلوم شد که شاخه‌ای پر از خار پایش را سوراخ کرده است زیرا مثل بسیاری‬
‫دیگر از مردم‪ ،‬برهنه و در منطقه‌ای پر از شاخه‌ها و خارهای شکسته راه می‌رفته است‪.‬‬

‫از طرف دیگر‪ ،‬مشکل آب آشامیدنی یکی از مشکالت اساسی در آن دوران بود‪ ،‬گاهی اوقات آب شور و ناخالص بود و زنان آن را با تمام این ناخالصی‌ها‬
‫می‌آوردند یا آن را در بشکه‌های نفت با قیمت ‪ ۵۰‬روپیه برای هر بشکه می‌خریدند‪ ،‬با وجود اینکه تمیز نبود‪ .‬گاهی اوقات در بعضی از آن‌ها موش مرده‌ای‬
‫پیدا می‌کردیم‪ ،‬بنابراین مجبور بودیم آب را بجوشانیم و در معرض آفتاب قرار دهیم تا بوی بد آن از بین برود و سپس با استفاده از تکه‌ای از پارچه نازک آن‬
‫را صاف می‌کردیم تا از شوائب آن خالی شود و قابل نوشیدن باشد‪.‬‬
‫مردم به استفاده از آب باران عادت داشتند‪ ،‬با وجود کمبودش‪ ،‬با قرار دادن ظرفی وسیع در حیاط خانه و پوشاندن آن با تکه‌ای از پارچه شفاف‪ ،‬که در وسط‬
‫آن سنگی قرار می‌دادند تا به شکل قیفی درآید که در آن آب باران یا شبنم که در ساعات پایانی شب و اوایل صبح تشکیل می‌شود‪ ،‬جمع‌آوری شود‪ .‬بنابراین‬
‫آب صاف و فیلتر می‌شد به داخل ظرف‪ .‬این روش‪ ،‬هرچند آب را به میزان مورد نیاز تأمین نمی‌کرد‪ ،‬اما روش موفقی برای به دست آوردن آب آشامیدنی‬
‫پاک بود‪.‬‬
‫شیخ زاید تالش‌های زیادی کرد برای محافظت از منابع آب و تصفیه آن از کثافات ناشی از استفاده در شستشوی لباس‌ها و وسایل خانگی‪ ،‬با‬
‫دستورالعمل‌هایی که او داد برای پوشاندن منابع آب تا از آلودگی محافظت شوند‪.‬‬

‫پذیرش نقش پزشک زن (دکتر ملیحه) در جامعه العین‬


‫وقتی از دکتر ملیحه پرسیدم درباره‌ی میزان پذیرش جامعه نسبت به نقش او به عنوان پزشک‪ ،‬در حالی که نگاه سنتی به کار زنان وجود دارد‪ ،‬گفت‪ :‬در ابتدا‬
‫با شوهرم‪ ،‬دکتر ثابت‪ ،‬همراه می‌شدم وقتی از سوی شیخ زاید یا هر خانواده‌ای دیگری برای ارائه درمان دعوت می‌شدیم‪ .‬باور عمومی بر این بود که زنان‬
‫در بسیاری از مشاغل از جمله پزشکی‪ ،‬کم‌کفایت‌تر از مردان هستند‪ ،‬اما با گذر زمان و به دلیل آگاهی که در مردم شکل گرفت و نقش شیخ زاید در این‬
‫زمینه‪ ،‬جامعه دریافت که زن پزشک دارای صالحیت‌های علمی و توانمندی‌های پزشکی است که او را قادر می‌سازد مانند هر پزشک دیگری وظایف مورد‬
‫نیاز را انجام دهد‪.‬‬
‫جامعه دریافت که زن پزشک دارای صالحیت‌های علمی و توانمندی‌های پزشکی است که او را قادر می‌سازد مانند هر پزشک دیگری وظایف مورد نیاز را‬
‫انجام دهد‪ ،‬و در مقابل‪ ،‬الزم بود که من به احساسات و باورهای مردم احترام بگذارم‪ ،‬پس من به خاطر دارم که در دهه پنجاه‪ ،‬هنگامی که به این کشور‬
‫آمدم‪ ،‬خانواده‌ی بیمار از من می‌خواستند قبل از اینکه بررسی و درمان را انجام دهم‪ ،‬دعایی خاص بخوانم‪ .‬و معلوم شد که دلیل این دعا به این برمی‌گردد که‬
‫یک زن که درد شدیدی در دوران زایمانش داشت‪ ،‬همینکه به خدا با این دعا توسل جست‪ ،‬زایمانش آسان شد و این باور در میان مردم رواج یافت که پزشک‬
‫قبل از شروع به معاینه و درمان بیمار‪ ،‬باید این دعا را بخواند‪.‬‬
‫‪21‬‬
‫(دکتر ملیحه) موفقیت در کار و حفظ زندگی بیماران با رویکرد انسان دوستانه و در نظر گرفتن شرایط اقتصادی‪ ،‬اجتماعی و فرهنگی مردم‬
‫دکتر ملیحه‪ :‬خدا را شکر‪ ،‬در کارم موفق بودم‪ ،‬زیرا هیچ‌کدام از کسانی که درمان کرده‌ام‪ ،‬فوت نکردند‪ .‬اینجا به یاد دارم که یک روز یک مادر با پسری ده‬
‫ماهه به نزد من آمد که از اسهال شدید رنج می‌برد‪ .‬گفت که او را نزد یک دکتر انگلیسی برده بود و دکتر به او گفته بود که وضعیت او دشوار است و‬
‫درمانی برایش وجود ندارد‪ .‬وقتی از او پرسیدم چه اتفاقاتی قبل از بیماری رخ داده‪ ،‬گفت‪ :‬افتاده و بعد از آن اسهال خونی شروع شده است‪ .‬در دلم گفتم‪ ،‬هیچ‬
‫ارتباطی بین افتادن او و این اسهال وجود ندارد‪ ،‬احتماال چیزی از زمین خورده که حاوی میکروب یا جراثیم بوده است‪ .‬به مادرش گفتم به او ماست و شیر‬
‫بدهد و بعد از اینکه حالش کمی بهتر شد‪ ،‬به او سوپ گوشت چرخ کرده با پیاز دادیم‪ .‬خدا را شکر‪ ،‬بهبود یافت و بزرگ شد و صاحب فرزندانی شد‪ .‬مادرش‬
‫همیشه از آن ماجرا برایم می‌گفت‪ .‬همچنین افزود‪ :‬ما به دستورالعمل‌های شیخ ‪ /‬زاید‪ ،‬شرایط اقتصادی‪ ،‬اجتماعی و فرهنگی مردم را در نظر می‌گرفتیم و در‬
‫چهارچوب آن با آنها رفتار می‌کردیم‪ .‬گاهی اوقات بدون دریافت هزینه یا با دریافت هزینه در آینده‪ ،‬یا با دریافت تخم‌مرغ یا موارد مشابه به درمان افراد‬
‫می‌پرداختیم‪.‬‬

‫(دکتر ملیحه) موفقیت در کار‪ ،‬درمان بدون مرگ و میر بیماران‪ ،‬در نظر گرفتن شرایط اقتصادی‪ ،‬اجتماعی و فرهنگی مردم‬
‫دکتر ملیحه‪ :‬وقتی زنی بچه‌دار می‌شد‪ ،‬من او را در خانه‌ام که با چند تخت مجهز بود‪ ،‬برای پنج تا هفت روز پذیرا می‌شدم و طی این مدت‪ ،‬مراقبت و داروی‬
‫مناسب را به او ارائه می‌دادم‪ .‬برخی از آن‌ها به دلیل نداشتن پول‪ ،‬پنج تخم‌مرغ یا بیشتر به من می‌دادند‪ .‬در یک مورد‪ ،‬یک زن حدود (‪ )۱۵‬عدد گردو به من‬
‫داد‪ .‬همچنین‪ ،‬در دهه هشتاد میالدی‪ ،‬زنی به دیدن من آمد و گفت‪ :‬تو از بیش از سی و دو سال پیش بر زایمان دو تن از فرزندانم نظارت داشتی‪ ،‬و مرا به‬
‫واقعه‌ای یادآور شد که در آن زمان اتفاق افتاده بود‪ .‬پس از آن که او را معاینه کردم‪ ،‬شوهرش از من پرسید که چه زمانی ممکن است زنش زایمان کند؟ به او‬
‫گفتم‪ :‬وقتی این مرغ که در حیاط حرکت می‌کند شروع به تخم‌گذاری کند‪ ،‬زنت هم با اذن خدا‪ ،‬نوزادش را به دنیا می‌آورد‪ .‬نشانه‌های شگفتی و تعجب بر‬
‫چهره‌اش نمایان شد و چند دقیقه بعد‪ ،‬زنش دختری به دنیا آورد و او را ملیحه نامید‪.‬‬

‫تاسیس بیمارستان الواحه العین (پرستار لطیفه)‬


‫شایان ذکر است که در حدود سال ‪ ، ۱۹۶۲‬یک پزشک کانادایی به بیمارستان الواحة در شهر العین آمد ‪ -‬که در آن زمان به نام بیمارستان کانادا شناخته‬
‫می‌شد ‪ -‬و مسئولیت آن را برعهده گرفت‪ .‬در همین دوره پرستار لطیفه نیز به آنجا آمد‪ .‬هر دوی آنها‪ ،‬که اصالتًا از راهبانی بودند که در کشورهای نیازمند به‬
‫کمک‌های پزشکی گشت می‌زدند‪ ،‬درگذشتند‪.‬‬
‫مستشفى الواحة‪ ،‬که قبًال به نام کانادایی در شهر العین شناخته می‌شد‪ ،‬سال ‪۱۹۶۰‬‬

‫جرترود دایک (پرستار لطیفه)‬


‫) پرستار (جرترود دایک) در میان شهروندان شهر العین با نام (لطیفه) شناخته می‌شد و اصالتًا کانادایی بود که در سال ‪ ۱۹۶۲‬به عنوان مدیر آمد و از این‬
‫سال به بعد به عضویت تیم کارکنان بیمارستان الواحة درآمد‪ ،‬که اولین بیمارستان در شهر العین به شمار می‌رود‪ .‬او بیش از سی سال به صورت فداکارانه‬
‫در آنجا کار کرد و در طول این مدت هزاران کودک را به دنیا آورد‪ ،‬عالوه بر نقش او در درمان اعضای خانواده حاکم ابوظبی و دیگر شهروندان‪.‬‬

‫شیخ زاید و تاکید بر حفظ ارزش ها و میراث اجتماعی و اقتصادی جامعه در دیدار ها و مناسبت ها‬
‫زاید و جامعه‬
‫زندگی اجتماعی با تمام اجزای آن‪ ،‬چون آینه‌ای است برای فهم واقعیت‌های فرهنگی و اقتصادی که جامعه در دوره‌ای خاص از آن عبور می‌کند‪ ،‬زیرا درک‬
‫عادات و سنن و روابط افراد با یکدیگر و دیدگاه‌هایشان به جنبه‌های مختلف زندگی بدون توجه به این واقعیات ممکن نیست‪ ...‬و نکته قابل توجه این است که‬
‫شیخ زاید همواره در اغلب مناسبت‌ها و دیدارهایی که داشت‪ ،‬بر این نکته تأکید می‌کرد که اعضای جامعه نباید فراموش کنند زندگی‌های اجتماعی و اقتصادی‬
‫که پدران و اجدادشان تجربه کرده‌اند‪« :‬فراموش نکنید چگونه در چادرها زندگی می‌کردید و حاال در قصرها هستید‪.‬‬

‫(شیخ زاید) بیان خاطرات زندگی در خانه های سنتی و اهمیت همبستگی اجتماعی در میان ساکنان محله ها‬

‫‪22‬‬
‫بیشتر خانه‌های مردم از خیمه‌ها یا اعرشه‌ها بود و تنها تعداد محدودی خانه‌های خشتی وجود داشت‪ ،‬حتی شیخ زاید خود نیز در خانه‌ای از ساقه‌های نخل‬
‫ساکن بود‪ .‬او در خاطراتش درباره این خانه می‌گوید‪« :‬ده سال کامل در آن زندگی کردم و در همان‌جا با ام عیسی ازدواج کردم و در آن‌جا عیسی و‬
‫خواهرانش به دنیا آمدند‪ ،‬همچنین در هیلی در خانه‌ای مشابه از ساقه‌های نخل ازدواج کردم و در آن سعید و نهیان و فالح و ذیاب به دنیا آمدند‪ ».‬خواننده‬
‫می‌تواند از این اعتراف به گذشته و پیام روشنی که شیخ زاید همواره می‌خواست به نسل کنونی منتقل کند نتیجه‌گیری کند‪ ،‬که همواره شکرگزار نعمت‌های‬
‫خداوند متعال باشیم و قدردان آن‌هایی باشیم که رنج‌های زندگی و سختی‌های آن را تحمل کرده‌اند‪.‬‬
‫این خانه‌ها که از ساقه‌های نخل یا خشت ساخته شده بودند‪ ،‬با دیوارها یا حصارهایی احاطه نشده بودند‪ ،‬و گویی که پیوندهای اجتماعی و سنت‌های رایج‪،‬‬
‫دیوار بلندی بودند که همه را از هر بدی محافظت می‌کردند و باعث می‌شدند که ساکنان هر محله یا فریج همچون یک خانواده‌ی واحد باشند‪ ،‬که اعضای آن‬
‫در تسهیل زندگی روزمره‌ی خود با یکدیگر همکاری می‌کنند و در شادی‌ها و سختی‌ها به یکدیگر کمک می‌رسانند‪.‬‬

‫وضعیت زنان در جامعه سنتی‪ ،‬تعجب و استهجان نسبت به کار دکتر ملیحه‪ ،‬نقش های مشخص مردان و زنان در خانه و جامعه و ‪...‬‬
‫در آن دوران در مورد وضعیت زنان‪ ،‬دکتر ملیحه می‌گوید‪ :‬مردان در خانه مقام رهبری را داشتند و زنان کامًال به این مقام راضی بودند‪ ،‬زیرا آنها‬
‫می‌دانستند نقش‌شان در تربیت فرزندان و انجام وظایف‌شان در خانه محدود است‪ ،‬حتی بسیاری از آنها وقتی با من دیدار کردند و فهمیدند که من هم مانند‬
‫مردان شغل پزشکی دارم‪ ،‬نشانه‌هایی از تعجب و استهجان نمایان شد‪ ،‬زیرا در عرف آنها آن زمان این شغل تنها مختص مردان بود‪ ..‬ابتدا حتی قبول نداشتند‬
‫که من آنها را درمان کنم‪ .‬زنان در سختی‌ها و شداید زندگی شریک مردان بودند و دنیای اطرافشان به دانشی که داشتند محدود می‌شد‪ ،‬که معموًال به مکانی‬
‫که در آن زندگی می‌کردند و خبرهایی که از اطرافیان می‌شنیدند محدود می‌شد‪ ..‬پیوندها و روابط اجتماعی بین مردم بسیار نزدیک بود‪ ،‬به طوری که‬
‫خانه‌های مردم به روی همه باز بود و تنها کافی بود که در هر مجلسی سالم کنید تا به آن ملحق شوید و به راحتی و صمیمیت با حضار به گفتگو بپردازید‪.‬‬
‫این مجالس که در آنها کرم عربی بدون هیچ تکلفی نمایان می‌شود‪ ،‬پنجره‌های واقعی برای مردم بودند تا از اخبار یکدیگر و مسائل پیرامون خود آگاه شوند و‬
‫مشکالت پیش‌روی زندگی‌شان را حل کنند‪ ..‬معموًال نشست‌های آنها در دوره‌های صبحگاهی برای زنان و دوره‌های عصرگاهی برای مردان برگزار‬
‫می‌شود‪ ..‬زنان روزشان را با آماده‌سازی نان در اجاقی که در گوشه‌ای از خانه قرار دارد آغاز می‌کنند‪ ،‬و با جمع‌آوری هیزم که معموًال از شاخه‌های نخل‬
‫است‪ ،‬به عالوه دوشیدن شیر شترها‪ ،‬بزها و گوسفندها و انجام دیگر کارهای خانگی‪.‬‬
‫اما مردان کارهایشان محدود به چرای دام‪ ،‬کشاورزی‪ ،‬شکار و صید بود و تعداد کمی از آنها به تجارت و خرید و فروش می‌پرداختند‪.‬‬

‫ارتباط نزدیک مردم با مجالس شیوخ‪ ،‬محدودیت های آن دوره‪ ،‬عادات مرتبط با عروسی ها‪ ،‬آرایش و لباس زنان‪ ،‬نقش دکتر ملیحه در جامعه‬
‫چیز جالب توجه این بود که بسیاری از افراد جامعه با مجالس شیوخ‪ ،‬به ویژه آنهایی که در قصر الحصن و قصر حاکم در المویجعی برگزار می‌شد‪ ،‬ارتباط‬
‫داشتند که این نشان‌دهنده‌ی ماهیت رابطه‌ای است که میان مردم و حکام‌شان برقرار بود‪ .‬این رابطه که تا به امروز نیز پابرجا مانده‪ ،‬هر دستاوردی را تقویت‬
‫و آفاقی را به سوی همگرایی بیشتر میان مسئول و رعیت می‌گشاید‪ .‬همچنین دکتر ملیحه یادآوری می‌کند که در دهه پنجاه قرن بیستم‪ ،‬تنها پنج اتومبیل‬
‫شخصی متعلق به شیوخ بود‪ :‬شیخ‪ /‬شخبوط‪ ،‬شیخ‪ /‬زاید‪ ،‬شیخ‪ /‬حمدان بن محمد‪ ،‬شیخ‪ /‬سلطان بن شخبوط و شیخ‪ /‬سعید بن شخبوط‪ .‬سپس دکتر ثابت یک‬
‫اتومبیل از ارتش بریتانیا خریداری کرد‪ .‬در ادامه صحبت‌های خود درباره زندگی اجتماعی در شهر العین در آن دوره‪ ،‬خاطراتی از عادات مرتبط با‬
‫عروسی‌ها و آرایش زنان می‌گوید‪ :‬در یکی از موارد به عروسی در منطقه (خریص) دعوت شدم‪ .‬جشن‌ها طی هفت روز از ساعت چهار بعدازظهر آغاز و‬
‫تا پس از غروب خورشید ادامه می‌یافت‪ ،‬زیرا امکانات روشنایی کافی وجود نداشت و محدود به چراغ‌های نفتی (فانوس) بود‪.‬‬
‫زینت زنان در مناسبت‌ها و جشن‌ها شامل مخلوطی خاص از گیاهان طبیعی موجود در محیط بیابانی بود که به آن (شونقی) می‌گفتند و آن را روی سر و بدن‬
‫خود می‌گذاشتند‪ .‬زنان معموًال موهای بلند سیاهی داشتند یا آن را با حنا رنگ می‌کردند‪ ،‬بعضی‌ها موهای خود را به شکل گل (األياس) می‌بستند‪ .‬حنا همچنین‬
‫برای تزئین صورت‪ ،‬دست‌ها و پاها با طرح‌های زیبا مانند نقشه‌های غمسة و روايب استفاده می‌شد‪.‬‬
‫برای آماده‌سازی عروس برای روز عروسی‪ ،‬اقدامات دو ماه قبل شروع می‌شد و این شامل قرار دادن نیله روی بدنش بود تا پوستش سفیدتر شود‪ ،‬همچنین‬
‫زنان بدن خود را با زعفران و محلب می‌مالیدند‪ .‬دیدن عروس قبل از ازدواج تقریبًا غیرممکن بود‪ ،‬مگر برای افراد بسیار نزدیک به او حتی در روز‬
‫عروسی‪ .‬بسیاری از مواقع من از دیدن برخی از آن‌ها که پیش‌تر آن‌ها را خوب می‌شناختم‪ ،‬منع شدم‪ ،‬زیرا آن‌ها برای شب عروسی خود آراسته شده بودند‪.‬‬
‫به ویژه غذاهایی که در عروسی‌ها سرو می‌شد‪ ،‬در صبحانه خبز رقاق و باللیط با تخم مرغ و شکر سرو می‌شد‪ ،‬و در ناهار عیش (برنج) و گوشت و ماهی‪،‬‬
‫و در شام از ثرید (گوشت‪ ،‬آبگوشت و نان رقاق) تهیه می‌شد‪ .‬اما در مورد جهیزیه عروس‪ ،‬ارزش آن بسته به توانایی داماد و امکانات مالی‌اش متفاوت است‬
‫و از هزار تا دو هزار روپیه متغیر است‪ ،‬عالوه بر طال که شامل (المرتعشة) که روی سر گذاشته می‌شود‪ ،‬حلقه‪ ،‬گردنبند و دستبندهایی که از دبی‪ ،‬بحرین و‬
‫عربستان سعودی آورده می‌شوند‪ ...‬و لباس‌های عروس از پارچه‌های (الويل) تهیه می‌شود که برای دوخت یک یا دو کندوره کافی است و بیشتر این لباس‌ها‬
‫از پنبه و ابریشم سنگینی که از هند آمده است‪ ،‬ساخته شده‌اند‪.‬‬

‫‪23‬‬
‫زنان در آن دوران خودشان لباس‌هایشان را می‌دوختند؛ چرا که در آن زمان خیاط‌ها وجود نداشتند‪ ،‬در مورد مهریه نیز‪ ،‬گاهی برای عروس به عنوان مهر‬
‫یک شتر یا پولی تا پنجاه روپیه پرداخت می‌شد‪ ،‬همه اینها در حد توان مالی داماد و بر اساس رسوم اجتماعی رایج میان مردم بود‪ .‬دوره نامزدی با بازدیدی‬
‫که زنان برای دیدن عروس و آشنایی با خانواده‌اش انجام می‌دهند آغاز می‌شود‪ ،‬که به دنبال آن بازدید دیگری توسط مردی یا چند مرد از طرف داماد برای‬
‫آشنایی بیشتر انجام می‌گیرد‪ ،‬سپس تعدادی از بزرگان قبیله برای توافق بر سر مهر و اقدامات ازدواج دیدار می‌کنند‪ .‬پس از همه این‌ها دوره نامزدی آغاز‬
‫می‌شود که گاهی تا سه سال نیز طول می‌کشد‪ ،‬به خصوص اگر عروس سن کمی داشته باشد‪.‬‬

‫آیین های مرگ ساده و دفن نزدیک خانه‪ ،‬مجالس جداگانه‬


‫در مورد عادات مربوط به مرگ‪ ،‬در آن زمان مقبره‌هایی با مرزهای مشخص مانند امروزه وجود نداشت‪ .‬کسی که فوت می‌کرد در جلوی خانه‌اش یا در‬
‫باغی یا میدانی نزدیک به خانه‌اش دفن می‌شد‪ .‬به یاد دارم که دختر ابراهیم بن عبود که شیخ زاید او را برای ارتباط با ما معین کرده بود‪ ،‬درگذشت و در‬
‫جلوی باغی که در کنار خانه خانواده‌اش بود‪ ،‬به خاک سپرده شد‪ .‬آیین‌های عزاداری به شکلی که امروزه می‌شناسیم میان مردم شناخته شده نبود؛ تنها به این‬
‫صورت بود که مردان و زنان در مجلسی جداگانه در خانه خانواده متوفی جمع می‌شدند و تنها قهوه به آن‌ها تعارف می‌شد‪.‬‬

‫قضاوت و حل اختالفات توسط شیخ شخبوط و شیخ زاید‬


‫در مورد قضاوت و حل اختالفاتی که بین مردم پیش می‌آمد‪ ،‬در آن دوران نقشی برای قضاوت مانند امروزه وجود نداشت‪ .‬شیخ شخبوط و شیخ زاید بودند که‬
‫در میان مردم در مورد دعاوی و مشکالت پیش آمده بین آن‌ها‪ ،‬تصمیم‌گیری می‌کردند‪ ،‬گرچه این مسائل محدود به مواردی مانند دزدی و تعدی بر مالکیت‬
‫بود‪ .‬احکام بر اساس حمایت از جامعه و ترمیم شکاف بین متخاصمین صادر می‌شد‪ .‬در اینجا‪ ،‬دکتر ثابت روایتی از روش‌هایی را نقل می‌کند که شیخ‬
‫شخبوط در حل مسائلی که به او ارائه می‌شد‪ ،‬به کار می‌برد‪ .‬در حالی که با تعدادی از حاضرین در مجلس خود نشسته بود‪ ،‬فردی وارد شد و شکایت کرد که‬
‫خانه‌اش دزدیده شده و او دزد را می‌شناسد‪ .‬شیخ شخبوط پاسخ داد‪ :‬شاید این دزد نیازمند یا گرسنه باشد‪ ،‬سپس پولی به عنوان جبران خسارت به او داد‪.‬‬

‫روشهای ارتباطی مسئولین در العین و ابوظبی در دهه های پنجاه و شصت‬


‫درباره روش‌های ارتباطی که بین مسئولین در العین و ابوظبی و دیگر نقاط جهان برقرار می‌شد‪ ،‬یادآور می‌شود که در دهه‌های پنجاه و شصت قرن گذشته‪،‬‬
‫وسایل ارتباطی مدرنی که امروزه شاهد آن هستیم در دسترس مسئولین یا افراد مردم نبود‪ .‬ارتباط در ابتدا از طریق دستگاه برقیه‌ها (ویلز) در قصر الحصن‬
‫در ابوظبی‪ ،‬و دستگاه دیگری در قصر شیخ زاید در شهر العین انجام می‌گرفت‪ ،‬و با گذشت زمان هر شیخ دستگاه خصوصی خود را داشت‪ .‬دستگاه تلفن‬
‫زمینی که امروزه استفاده می‌کنیم‪ ،‬زمانی ظاهر شد که شیخ زاید در سال ‪ ۱۹۶۶‬میالدی قدرت را به دست گرفت‪.‬‬

‫رویاهای شیخ زاید‪ ،‬تاکید بر اهمیت دانش برای تمدن و پیشرفت توسعه آموزش در امارات متحده عربی توسط شیخ زاید‬
‫زاید و آموزش‬
‫اگر رویاها آغازی داشته باشند‪ ،‬آغاز آن‌ها در زمینه آموزش از زمانی شروع شد که شیخ زاید به همراه برادرش شیخ شخبوط در اولین سفرهایشان به اروپا‬
‫و سایر کشورهای جهان شرکت کرد‪ .‬نکته قابل توجه در این رویاها این است که در شرایط اقتصادی دشوار شکل گرفت‪ .‬وجیه ابو ذکری در کتاب خود به‬
‫نام "زاید از نزدیک" می‌گوید‪« :‬رویاهای زاید در آن دوران شخصی نبودند‪ ،‬بلکه رویاهایی برای تمام مردمش بودند‪ .‬او رویای شنیدن صدای دانش‌آموزان‬
‫در مدارس را داشت‪ ،‬همانند آن‌هایی که در سفرهای اندک خود به خارج از کشور و به خصوص فرانسه شنیده بود‪ .‬او رویای شنیدن صدای زنگ‌های‬
‫مدرسه را داشت که دانش‌آموزان امارات را فرا می‌خواند»‪.‬‬
‫و حاال هم نزدیک و هم دور ناظر به این هستند که چگونه این رویا در طی دهه‌ها تحقق یافته و به واقعیت تبدیل شده است‪ .‬اینجاست که زنگ‌های مدارس‪،‬‬
‫دانشگاه‌ها‪ ،‬مؤسسات و کالج‌ها شهرها‪ ،‬روستاها و مناطق روستایی را پر کرده‌اند و اکنون با بخش‌ها‪ ،‬امکانات و تجهیزات مادی و انسانی خود با نظایرشان‬
‫در کشورهایی که روزی او را به تحسین واداشته بودند‪ ،‬برابری می‌کنند‪ .‬حجم تحوالتی که در زمینه آموزش در شهر العین و دیگر شهرهای امارات متحده‬
‫عربی رخ داده‪ ،‬از هر پیش‌بینی و رویایی فراتر رفته و به راحتی می‌توان شتاب مداوم آن را در هر لحظه مشاهده کرد‪...‬‬

‫‪24‬‬
‫راشد عبدهللا النعیمی در کتاب خود به نام زاید‪ ،‬از مدینه العین تا ریاست فدراسیون‪ ،‬صحنه‌ای از این تحوالت را که تمام موانع را با وجود جسامت‌شان پشت‬
‫سر گذاشت‪ ،‬روایت می‌کند‪ .‬او می‌گوید‪« :‬در حالی که به دنبال منبع ثروت در منطقه شرقی بودیم‪ ،‬شیخ زاید معتقد بود که علم اساس تمدن و پیشرفت است و‬
‫باید جنگی علیه جهل که بر آن منطقه حاکم بود اعالم کند‪ .‬او می‌خواست بچه‌های کشور را ببیند که با کیف‌هایشان به سمت مدرسه می‌روند؛ تا سال‌ها بعد به‬
‫مردانی تحصیلکرده تبدیل شوند‪ ...‬اما فرهنگ نیاز به معلمان و مدرسه‌ها دارد‪ ،‬و مدرسه‌ها و معلمان به پول نیازمندند‪ ...‬بنابراین شیخ زاید قلم و کاغذی‬
‫برداشت و نامه‌ای طوالنی به یکی از مسئوالن در وزارت آموزش و پرورش یکی از کشورهای عربی نوشت‪ ،‬درخواست کرد تعدادی معلم به منطقه شرقی‬
‫بیایند تا فرزندانش را تعلیم دهند‪ .‬سپس در پایان نامه نوشت‪ :‬زاید بن سلطان آل نهیان‪ ،‬حاکم منطقه شرقی‪ ،‬شهر العین‪ ،‬ابوظبی‪ .‬نامه به مقام مسئول در کشور‬
‫عربی برادر رسید‪ ...‬و پس از هفته‌ها انتظار‪ ،‬پاسخ آمد که لطفًا موقعیت امارت ابوظبی و همچنین منطقه شرقی را مشخص کنید‪)1( .‬‬
‫این پاسخ بخشی از مسیر توسعه آموزشی و بارهای سنگینی که از نیازها و الزامات هر بخش دیگری برای هر نهضت توسعه‌ای فراتر می‌رود را خالصه‬
‫می‌کند‪ .‬کافی است بدانیم رهبر این مسیر‪ ،‬زاید‪ ،‬که به دنبال تحقق رؤیاها و آرزوهای خود بود‪ ،‬همچون شاهینی که برای چگونگی به دست آوردن شکارش‬
‫آموزش دیده بود‪ ،‬حتی اگر پس از مدتی باشد‪( .‬جوینتی ما یترا) روند توسعه آموزشی در امارت ابوظبی را دنبال می‌کند و می‌گوید‪ :‬پس از رسیدن شیخ زاید‬
‫به قدرت‪ ،‬دوره جدیدی از توسعه آموزشی در امارت آغاز شد‪ ...‬مانند بسیاری از عرب‌ها‪ ،‬او آموزش را خیری در خود می‌دید‪ ،‬و به عنوان یک حاکم کریم‬
‫و سخی‪ ،‬تصمیم گرفت آن را به عنوان هدیه‌ای به مردمش ارائه دهد‪ ،‬و معتقد بود که فرد سنگ بنای هر نهضتی است‪ ،‬بدون افراد‪ ،‬پول هیچ فایده‌ای ندارد‪...‬‬
‫اما او همچنین می‌دانست که در شرایط اجتماعی و اقتصادی کنونی امارتش در آن زمان‪ ،‬ایجاد یک سیستم آموزشی درست و مؤثر‪ ،‬کاری زمان‌بر است که‬
‫نمی‌توان آن را با ساخت یک پل یا بنای مسکونی یا ایجاد یک جاده مقایسه کرد‪)1( .‬‬
‫با وجود اینکه گام‌های اولیه این مسیر متواضع به نظر می‌رسید‪ ،‬خیلی زود با سرعت قابل توجهی تسریع یافت تا به آنچه اکنون است‪ ،‬رسید‪.‬‬
‫آموزش در منطقه العین تحت تالش‌هایی بود که ائمه و قضات در تعلیم خواندن قرآن کریم و خواندن و نوشتن به مردم ارائه می‌دادند‪.‬‬

‫افتتاح اولین مدرسه دخترانه در ابوظبی و نقش دکتر ملیحه در ارتقای آگاهی زنان‬
‫در سال ‪ ، 1963‬شیخ شخبوط اولین مدرسه دخترانه را در ابوظبی افتتاح کرد و یک معلم از بحرین به نام قدسیه بارودی را برای کار در آن استخدام نمود‪.‬‬
‫پس از دیدار و اطمینان از صالحیت او‪ ،‬او را به مدرسه فرستاد تا کار خود را آغاز کند‪ .‬همچنین دکتر ملیحه در دیدارهایی که با زنان داشت‪ ،‬موضوعات‬
‫مربوط به زندگی خانوادگی آنها مانند بهداشت‪ ،‬تهیه غذا‪ ،‬و تربیت فرزندان را مورد بحث قرار می‌داد‪ .‬این جلسات گاه به گاه در خانه او یا خانه‌های آنها‬
‫برگزار می‌شد‪ .‬او به خاطر دارد که از یک زن نزدیک به هفتاد ساله بسیار تحت تاثیر قرار گرفته بود که با وجود سن باال‪ ،‬بسیار مشتاقانه در کالس‌های‬
‫مدرسه نهیانی در العین شرکت می‌کرد تا جایی که توانست خواندن‪ ،‬نوشتن و حساب کردن را به خوبی یاد بگیرد‪ .‬او همواره این زن را در هر موقعیتی که‬
‫با زنان دیگر جمع می‌شد‪ ،‬به عنوان نمونه‌ای از اشتیاق برای تحصیل ذکر می‌کرد‪ .‬دو سال پس از تأسیس مدرسه ابتدایی نهیانی‪ ،‬مدرسه دیگری برای‬
‫دختران تأسیس شد و شیخ زاید بسیار مراقب پیشرفت مدارس بود؛ او گاه به گاه آنها را بازدید می‌کرد و با دانش‌آموزان‪ ،‬مدیران و معلمان مالقات می‌کرد و‬
‫در برخی از فعالیت‌هایی که آنها انجام می‌دادند مانند روز ورزشی ساالنه شرکت می‌جست‪.‬‬

‫توضیحات دکتر ملیحه در رابطه با تحصیالت فرزندانش‬


‫دکتر ملیحه در مورد تحصیل فرزندانش می‌گوید‪ :‬پسرم عبدالحمید را وقتی هنوز پنج ساله نبود به مدرسه فرستادم و او آموزش ابتدایی خود را نزد معلمی به‬
‫نام قدسیه آغاز کرد‪ .‬دخترم الهام در سال ‪ 1966‬میالدی وارد مدرسه دخترانه العین شد و در مرحله بعدی‪ ،‬فرزندانم را برای ادامه تحصیل به مدارس‬
‫شبانه‌روزی در هند فرستادم که در آن زمان از دوری آنها از خانواده‌ای که به شدت به محبت و راهنمایی‌هایش نیاز داشتند‪ ،‬رنج بردم‪ .‬سپس عبدالحمید و‬
‫الهام را برای ادامه تحصیل به ایران فرستادم و آنها در کنار پدربزرگ‌شان بودند‪ ،‬اما حامد تحصیالتش را در آمریکا به پایان رساند‪.‬‬

‫توضیحات دکتر ملیحه در رابطه با وضعیت آموزشی در دهه شصت در العین و ابوظبی‪ ،‬آغاز دوره ی جدید از توسعه آموزشی توسط شیخ زاید‬
‫و توضیح می‌دهد دکتر ملیحه در مورد وضعیت آموزشی در شهر العین و ابوظبی در دهه شصت قرن گذشته می‌گوید‪ :‬زمانی که شیخ زاید بن سلطان آل‬
‫نهیان در سال ‪ 1966‬میالدی قدرت را در ابوظبی به دست گرفت‪ ،‬دوره جدیدی از مسیر آموزش آغاز شد‪ ،‬تعداد مدارس و شمار دانش‌آموزان افزایش یافت‬
‫و سیاست آموزشی بر استخدام نیروهای انسانی کارآمد از معلمان و مدیران از برخی کشورهای عربی استوار شد‪ .‬برای پیوستن به کشورهایی که در این‬
‫زمینه پیشرفت کرده بودند و برای جبران فرصت‌های از دست رفته برای کسانی که در سنین پایین تحصیل نکرده بودند‪ ،‬مدارس محو االمیه برای مردان و‬
‫زنان ایجاد شد و آموزش رایگان گردید‪ ،‬بلکه به دانش‌آموزان مستمری مالی‪ ،‬لباس‌های خاص و کفش و جوراب دو بار در سال تحصیلی پرداخت می‌شد‪ ،‬به‬
‫عالوه غذاهای کافی ارائه می‌شد‪.‬‬
‫اینگونه بود که کاروان آموزشی منطقه العین با اراده‌ای راسخ و دیدگاهی دوراندیشانه نسبت به اهمیت آن در بنیاد نهضت و توسعه به پیش می‌رفت‪ ،‬و اینک‬
‫امارات در طی چند دهه کوتاه برجسته‌ترین دستاوردهای خود را امروز در این زمینه‪ ،‬زمینه‌ای که بنیان‌گذار توانمندی انسانی و امید آینده است‪ ،‬ثبت کرده‬
‫است‪.‬‬
‫‪25‬‬
26

You might also like