Professional Documents
Culture Documents
Danesh-va-omid-No 21
Danesh-va-omid-No 21
پیکاسو نقاش صلحدوست و ضد جنگ mمسئله مناظره وایادولید mاکتبری دیگر علیه اسرائیل
گفتوگویی پیرامون وضعیت غزه mبحث پیرامون توفان االقصی mتروریسم و جنگهای غیرقانونی
ختریب احتاد شوروی و زیان خلقهای جهان ۲۳ mمین نشست احزاب کارگری mمناقشات ونزوئال و گویان
اعتراف به شکست در اوکراین mکتاب روایت یک فروپاشی mیادمان سلیمان میرزا اسکندری
مسایل ایران
کورش تیموریفر ،شبگیر حسنی ،طلیعه حسنی ،بیژن رحمانی ،محمد سعادمتند
و اشعاری از:
رفعت العریر ،محمد مسعود ،فریدون مشیری ،مصطفی میثمی و نیما یوشیج
هیئت تحریریه «دانش و امید» در ویراستاری و کوتاه کردن مطالب رسیده آزاد است.
پاسخگویی به نظرات رسیده بر عهده نویسنده یا مترجم مقاله است.
بازنشر و استفاده از مطالب مجله «دانش و امید» تنها با ذکر مأخذ مجاز است.
فهرست
گفتارهایی درباره ایران
۶
مدخلی بر مسایل ایران
۷ مسعود امیدی بودجه ۱۴۰۳و چشم انداز تداوم بحران
۱۸
قربانیان تازه بیاعتنایی به زندگی کارگران
۱۹ محمد سعادمتند افزایش سن بازنشستگی راه چاره نیست
۲۶ ابراهیم رستمیان مقدم تداوم گریز از نظام جامع رفاه و ...
۲۸ علی حیدری تأمین اجتماعی ،بدون دادرس
۳۱
قند ممسنی در آستانه تعطیل دوباره
۳۲ سیامک طاهری ما و فلسطین
۳۶ خسرو باقری چند اشاره به مسایل اجتماعی
۴۳ رئیسجمهور کوبا در تهران و یک اتفاق خوب
هنر و ادبیات
۴۵ هوشمند انوشه پیکاسو ،یک مبارزه برای صلح...
۵۸ خسرو باقری مسئله مناظره وایادولید
۶۵ آخرین شعر شاعر محبوب فلسطینی و چند شعر دیگر
امپریالیسم و ضد امپریالیسم
۲۳۵ ۲۳مین نشست احزاب کمونیست و کارگری خسرو باقری
۲۴۸ فرشید واحدیان اعتصاب کارگران تولید پوشاک بنگالدرش
۲۵۱ طلیعه حسنی ـ فرشید واحدیان بررسی مناقشات ونزوئال و گویان
۲۵۷ ب .برلتیک /م .البرزی اعتراف غرب به شکست در اوکراین
معرفی کتاب
۲۶۱ کورش تیموریفر روایت یک فروپاشی
یادمان
۲۶۷ علی پورصفر (کامران) گرامیداشت سلیمان میرزا اسکندری
۲۷۳
درگذشت باقر مومنی را تسلیت میگوییم
نشریه «دانش و امید» به شکل رایگان در فضای مجازی در دسترس عالقهمندان قرار میگیرد
و دستاندرکاران این نشریه ،مسئولیتی در قبال نسخه چاپی آن در بازار ندارند!
جت
کلیات الیحه بودجه سال ۱۴۰۳به مبلغ ۲۴۲۹هزار میلیارد تومان از سوی دولت به مجلس ارائه شد
و قرار است ارقام تفصیلی آن تنها پس از تصویب کلیات ،منتشر شود .قبل از ورود به بودجه و بررسی
ارقام آن الزم است اشارهای به جایگاه بودجه در ساختارهای مدیریتی از جمله مدیریت کشور شود
تا به درک درست تر و واقعبینانهتر از مفهوم بودجه و تأثیر آن در میان مجموعه فعالیتهای مدیریتی
کمک کند.
رو عدم بررسی مراحل پیشین یعنی ترسیم چشمانداز و مأموریت و تدوین اهداف و استراتژی و … و
برنامهریزی و … و چشم فروبسنت بر همه آنها و پرداخنت صرف به تأمین و ختصیص منابع در مراحل
پایانی این چرخه ،بههیچوجه منیتواند بیانگر یک رویکرد علمی به بررسی و حتلیل بودجه به مفهوم
پیشبینی تأمین و ختصیص منابع و یکی از مراحل پایانی چرخه مدیریت اجرایی باشد.
روشن است که انواع چشماندازها ،مأموریتها و اهداف ،اولویتها ،استراتژیها و برنامههای
مختلف به انواع متفاوتی از تدارک تأمین و ختصیص منابع و بودجههای متفاوت منجر شود .از این
رو بدیهی است حاکمیت و دولتی که چشمانداز ،اهداف ،استراتژی ،برنامهها و رویکرد را خود را در
(قالب برنامه هفتم توسعه) تعریف کرده است ،ختصیص منابع و ساختار بودجه خود را نیز بر همان
سیاق تعریف کند .پیشبینی بودجه از مواردی است که به صورت طبیعی بسیار متأثر از ویژگیهای
شیوه حکمرانی در جوامع مختلف است .از این رو تردید نباید داشت که ختصیص منابع و مصارف
بودجه نیز مانند همه امور دیگر در ساختارهای کلپتوکراتیک (دزدساالری و فسادساالری) متأثر
برنامه /فعالیت /سنجههای عملکرد کلی و … در پیوست ۴بودجه ۱۴۰۳در قالب منودار
روبهرو تصویر شده است:1
هدف کمی اگر بر اساس جامعهشناسی سیاسی مارکسیستی
درست آن است که حاکمیتها مناینده طبقات اجتماعی
اعتبارات هزینهای
مسلط برای اعمال سلطه بر طبقات حتت سطله هستند،
منطقًا نباید انتظاری غیر از این داشت که برنامهریزی و مدیریت آنها از جمله بودجهنویسی آنها نیز
در خدمت طبقات مسلط باشد .هر انتظاری غیر از این اساسًا منیتواند نسبت روشنی با با دیدگاه
علمی داشته باشد .حتی اگر در شرایطی متأثر از توازن قوای اجتماعی و سیاسی برخی دولتها
ناگزیر از عقبنشینیهایی در برابر جنبشهای اعتراضی و مطالباتی کارگران و تودههای وسیع
زحمتکشان شده و دست به اعمال تغییراتی در رویکردهای مدیریتی و ساختار بودجه کشور به نفع
آنها بزنند ،این نباید سبب ایجاد این توهم شود که دولت به دولت فراطبقاتی و ابزار مدیریت اجتماعی
1. https://www.shenasname.ir/budjet/budjet97/4225-budjet-amalkard97
(به جای سرکوب طبقاتی) تبدیل شده است .بهترین منونههای اینگونه دولتها را در دهه هفتاد
میالدی در دولتهای رفاه اروپا میتوان یادآور شد که البته مشاهده شد که با تغییر توازن قوا به نفع
طبقه مسلط سرمایهدار ،باردیگر چهره واقعی ضدکارگری خود را با حتمیل برنامههای ریاضتی 2به
طبقه کارگر و تودههای مردم به منایش گذاشتند.
بنابراین چنانچه دولتی و از جمله دولت کنونی ایران به عنوان مثال در شرایطی در بودجه
سالیانه در جهت ختصیص منابع برای خدمات عمومی گامهایی نیز بردارد ،چنین رویکردی تنها
میتواند محصول کنشگری مطالباتی و اعتراضی مردم و تغییر قوای اجتماعی و سیاسی باشد و
نباید سادهاندیشانه آن را حمل بر جهتگیری مردمی دولت و حاکمیت کرد .و البته روشن است که
در بودجه سال ۱۴۰۳به هیچ وجه با چنین رویکردی مواجه نیستیم .به طور کلی بودجه «فراطبقاتی»
وجود ندارد ،همان گونه که دولت «فراطبقاتی» نداریم.
بودجه سال آینده در مقایسه با سال جاری آمده است 3.سقف درآمدهای منتشر شده در الیحه بودجه
سال آینده نسبت به سال جاری حدود ۴۲درصد رشد داشته است .سقف درآمدها و تراز عملیاتی در
بودجه سال ۱۴۰۳مطابق جدول صفحه بعد هستند.
۲ریاضت اقتصادی ،در علم اقتصاد به طرحی گفته میشود که دولتها برای کاهش هزینهها و برای رفع کسری بودجه یا به منظور
نشاندادن نظم مالی دولت به طلبکاران و وام دهندگان خارجی ،به کاهش یا حذف ارائه برخی خدمات و مزایای عمومی چون بهداشت
و درمان و آموزش و… دست میزنند ریاضت اقتصادی از الزامات جهتگیری نئولیبرالی است و با محدود کردن و قطع بودجههای
اجتماعی و خدمات عمومی ،فشار بر زندگی کارگران و زحمتکشان را افزایش داده و به تشدید قطبیت اجتماعی و فاصله طبقاتی
میانجامد .این طرح که به منظور مقابله با کسری بودجه توسط برخی دولتها انجام میشود ،به افزایش میزان مالیات و افزایش
دریافت وامها و کمکهای مالی خارجی میانجامد ( .نقل از ویکی پدیا با ویرایش و اصالح)
3. https://enigma.ir/blog/budget-analysis-1401/
رویکرد جواب نداده است و بر همین اساس بدیهی است که جامعه در سال ۱۴۰۳نیز با تورم باال و
بسیار بیشتر از نرخ افزایش دستمزد مواجه باشد.
.۲کاهش اجباری وابستگی بودجه به درآمد نفت
بر اساس پیشبینیهای بودجه سال « ۱۴۰۳میزان درآمدهای حاصل از فروش نفت ،فرآورده
نفتی و گاز با ۸/۱درصد کاهش از 603هزار میلیارد تومان به 554هزار میلیارد تومان کاهش یافته
است .در صورت تصویب و عملیاتی شدن این پیشنهاد ،سهم درآمد حاصل از فروش نفت ،فرآورده
نفتی و گاز از کل بودجه سال آینده از 29درصد در بودجه سال جاری به ۲۲/۸درصد در بودجه سال
5
1403کاهش مییابد».
نرخ محاسباتی دولت برای بهای هر بشکه نفت در بودج ه سال آینده 71دالر و نرخ تسعیر
همچنان 28هزار و 500تومان است .در الیحه بودجه همچنین پیشبینی شده است در طول سال 1403
میزان 13.5میلیارد یورو (15میلیارد دالر) برای واردات کاالی اساسی اختصاص یابد.
دکترحسین راغفر درباره کاهش سهم درآمدهای فروش نفت در بودجه ۱۴۰۳اظهار داشت:
«واقعیت این است که در بودجه ۱۴۰۲ارزیابی دولت برای فروش نفت غیرواقعی بود .از اینرو در
بودجه ۱۴۰۳درآمد حاصل از فروش نفت را کاهش دادند .موضوع مهمتر این است که قیمتی که برای
فروش نفت در برنامههای بودجه پیشبینی میشود ،عمدتًا برآورد باالتر از واقعیت است ،باید توجه
داشت که نفت ایران در بازار جهانی به فروش منیرود ،بلکه به شکل محمولههایی خارج از بازار
رمسی و معمو ً
ال زیر قیمت به فروش میرود ….به نظر میرسد که در حال حاضر هم این وابستگی
به نفت و فروش منابع زیرزمینی را باید کاهش دهند و جایگزین این کاهش درآمدها را هم مالیات
میدانند ،اما راهکار جایگزین درآمدهای مالیاتی این است که به تدریج معافیتهای مالیاتی را
حذف کنند و همزمان یارانههای بسیار بزرگی که در اختیار صنایع خصولتی قرار میگیرد ،باید
کاهش پیدا کند .باید یک نظارت جدی از سوی دولت وجود داشته باشد تا صنای ع خصولتی بخشی
از این سودهای بزرگی را که به دلیل اخذ یارانههای قابل توجه به دست میآورند ،به دولت برگردانند.
… نکته حائز اهمیت این است که دولت و مجلس حاضر نیستند از این مجموعهها مالیات
بگیرند یا مالیات این بخش را افزایش دهند با این بهانه که افزایش مالیات برای این گروهها منجر به
افزایش قیمت محصوالت آنها خواهد شد و از گردونه رقابت خارج میشوند .اما این حرفها مبنای
واقعی ندارند چرا که کارایی این بنگاهها نه از طریق دسترسی به این رانتها ،بلکه از طریق افزایش
بهرهوری ،استفاده از فنآوریهای نوین و کاهش هزینههایشان باید افزایش پیدا کند و محقق شود.
وگرنه وابستگی این مجموعههای خصولتی به دولت انگیزه مدیریت این صنایع را برای ارتقای
بهرهوری کاهش میدهد.
5. https://www.alef.ir/news/4020830050.html
… مدتهاست که فروش نفت خارج از مسیر وزارت نفت به کانالی برای توزیع فساد تبدیل شده
است که پشت پرده آن نهادهای قدرت و الیگارشها حضور دارند که در برنامهها و تصمیمات کشور
6
نفوذ دارند تا جا پاهای خود را قانونی کنند و در نهایت فساد شکل قانونی پیدا کند».
در الیحه بودجه با رویکردی شکلی تالش شده است تا از ارز یورو به جای دالر استفاده شود
که در واقعیت تعامالت اقتصادی و میزان نیاز به دالر تأثیری خنواهد داشت و بیشتر یک رویکرد
سیاسی و منایشی است .حتی در پیشبینی قیمت نفت صادراتی که در مبادالت جهانی ،بر مبنای
دالر است ،مبنای محاسبه را یورو فرض کرده و قیمت هر بشکه نفت صادراتی ایران ۶۵یورو (نزدیک
به ۷۱دالر) در نظر گرفته شده و پیشبینی شده است که ایران روزانه یک میلیون و ۳۵۰هزار بشکه
نفت صادر کند.
به گفته دکتر راغفر ،اقدام صورت گرفته اص ً
ال دالرزدایی نیست« :به این اقدام دولت در بودجه
۱۴۰۳منیتوان دالرزدایی گفت .یک اقدام منایشی و قصد این بوده که نشان دهند ایران هم به جریان
کاهش تقاضا برای دالر روی آورد ه است و کمکی برای تضعیف بیشتر دالر باشد».
7
دکتر راغفر بیان میکند« :واقعیت این است که با اساس اقتصادی که در ایران حاکم شده به نظر
منیرسد آنی این امر محقق شود و موضوع دیگر اینکه اتفاقًا اخیرًا رابطه دالر و یورو به زیان یورو
بوده و نرخ یورو نزدیک به دالر رسید .این روند نشان میدهد که واحد پولی اروپاییها هم بسیار
متزلزل است و در شرایط امروز اقتصاد اروپا بسیار شکننده بوده و اتفاقًا حتت تأثیر سیاستهای
آمریکا قرار دارد و آمریکا از اینکه اروپائیان را فدای اقتصاد خود کند ،رویگردان منیشود کمااینکه
8
این اقدام را اجنام داده است».
دکتر راغفر در مورد رویگردانی از درآمد نفت به مست افزایش مالیات در بودجه میگوید…« :
محل تأمین بودجه در سایر کشورها هم مالیات است .اما موضوع مهم اینکه از چه کسانی مالیات
گرفته شود .نباید محل تأمین بودجه در مالیاتستانی از بخش تولید ،کارگر ،کارمند و پرستار و
معلم باشد .بلکه مالیات ستانی باید از محل مصارف لوکس ،واردات کاالهای لوکس ،قشر ثرومتند
کشور و دارایی و ارث باشد.
وی با بیان اینکه دو برابر شدن سهم مالیات از درآمد نفتی به معنای فاصله گرفنت از بودجه
نفتی است ،ادامه داد :درست است که از بودجه نفتی در حال فاصله گرفنت هستیم ،اما باید توجه
داشت بودجه مالیاتی و غیرنفتی برای مسئوالن و تصمیمگیران یک اجبار بوده و نه یک تصمیم و
6. https//:aftabnews.ir/fa/news/877840/
نظر به اهمیت روشنگر اظهارات آقای دکتر راغفر در مورد بودجه ،کاهش درآمد نفتی در آن و جایگزین کردن آن با
مالیاتستانی ،تالش میشود تا قسمتهای بیشتری از اظهارنظرهای ایشان در این بررسی ارائه شود.
7. https://kayhan.london/1402/09/08/336277/
8. https://kayhan.london/1402/09/08/336277/
انتخاب .دولت درباره فاصل ه از بودجه نفتی تصمیم نگرفته است بلکه با اجبار به این مست حرکت
میکند».
9
.۳افزایش شدید سهم مالیات در درآمدهای دولت بدون کاهش معافیتهای مالیاتی نهادها
همان گونه که در جداول باال مشاهده میشود ،سهم درآمدهای مالیاتی در بودجه سال ۱۴۰۳
برابر 49/8در صد ( )٪۵۰افزایش یافته است .مالیات دولت در بخش ارتباطات هم ۲۷/4درصد
افزایش یافته است .سهم درآمدهای مالیاتی (بدون احتساب درآمد عوارض گمرکی) بیش از 2برابر
درآمدهای نفت و گاز است.
«در بخش درآمدهای پایدار ،میزان درآمدهای مالیاتی با 49.8درصد افزایش به هزار و 122
هزار میلیارد تومان افزایش یافته است .در صورت حتقق این هدف ،برای اولین بار 46.1درصد
از کل منابع بودجه از محل مالیات تأمین میشود .در صورت افزودن درآمدهای گمرکی به درآمد
مالیاتی ،سهم مالیات از منابع الیحه بودجه سال آینده به حدود 52درصد خواهد رسید…
درواقع سهم درآمدهای پایدار از کل بودجه عمومی از ۵۰/۶درصد در بودجه 1402
10
به۶۱/۵درصد در الیحه بودجه 1403افزایش یافته است».
بر اساس اعالم سازمان امور مالیاتی کشور در سال ،۱۳۹۷نهادهای د ه گانه زیر «دارای مجوز
معافیت از طرف رهبر سابق و رهبر فعلی از شمول پرداخت مالیاتهای موضوع قانون مالیاتهای
مستقیم ،خارج شدهاند :بنیاد شهید و امور ایثارگران انقالب اسالمی؛ کمیته امداد ‹امام خمینی›؛
سازمان تبلیغات اسالمی؛ دفتر تبلیغات اسالمی حوزه علمیه قم؛ بنیاد مسکن انقالب اسالمی؛
بنیاد مستضعفان انقالب اسالمی؛ ستاد اجرایی فرمان امام خمینی؛ مرکز خدمات حوزههای علمیه؛
مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقالب اسالمی؛ جامعهاملصطفیالعاملیه».
نکته جالب اینکه این نهادها که اساسًا از دولت بودجه دریافت میکنند ،عالوه بر دریافت
بودجه ،بعضًا فعالیتهای اقتصادی سودآوری نیز دارند که نه تنها بابت این فعالیتها مالیات
منیدهند ،بلکه با اتکا به رانت قدرت اساسًا طرحهای ملی و عمرانی را در رقابتی نابرابر و
غیرمنصفانه از آن خود میکنند.
از جمله نهادهای قابل بحث در این مورد ،آستان قدس رضوی با گردش مالی هزاران میلیارد
تومان در سال است .این سازمان هولدینگ بسیار بزرگی است که دهها شرکت و مؤسسه را در
صنایعی مانند داروسازی ،مالی ،کشاورزی ،عمران و ساختمان ،خودروسازی ،صنعت و معدن،
انرژی ،مدیریتی ،نساجی ،دامپروری و صنایع غذایی حتت پوشش دارد و همگی این شرکتها نیز
زیر نظر سازمان اقتصادی رضوی ،مدیریت و نظارت میشوند.
9. https//:www.sedayebourse.ir/news/483536/
10. https://www.alef.ir/news/4020830050.html
بیش از ۱۳هزار هکتار از مساحت حدودا ۳۰هزار هکتاری شهر مشهد جزو موقوفات آستان
قدس رضوی به شمار میرود .این موقوفات فقط به شهر مشهد خالصه منیشود و در استانهای
خراسان رضوی ،شمالی و جنوبی ،تهران ،قزوین ،آذربایجانهای شرقی و غربی ،اصفهان ،یزد،
کرمان ،مازندران ،فارس ،گلستان ،گیالن ،مسنان ،خوزستان و همچنین کشورهای افغانستان و
آذربایجان پراکنده است .این آستان فقط در شهر مشهد بیش از ۳۰۰هزار مستأجر دارد .با این وجود
این سازمان به دولت مالیات منیدهد.
حسینپور ،معاون اداره کل مالیات استان در مورد مالیات آستان میگوید« :بر اساس دستور
مقام معظم رهبری ،مالیات تکلیفی و ارزشافزوده واحدهای وابسته به آستان قدس مانند بقیه
موارد اخذ و بهحساب خزانه هم واریز میشود .برای مالیات عملکرد آستان قدس و سازمانهای
وابسته به آن ،خود آستان قدس نذورات و موقوفاتش طبق ماده 139مانند سایر متامی آستانهای
مقدسه و موقوفات معافیت دارد .فقط بحث شرکتهای وابسته به آستان قدس است که اینها هم
بهصورت جمعی و خرجی است یعنی از آنها اخذ میشود ،بهحساب خاص واریز میشود و دوباره در
اختیار خود آستان قدس قرار میگیرد.
میپرسیم این توضیحات یعنی آستان قدس مالیاتی پرداخت منیکند و تنها حسابرسی مالیاتی
میشود؟ معاون حقوقی میگوید :این نهاد اظهارنامه میدهد ،تکالیف قانونیاش را اجنام میدهد،
حسابرسی میشود ،مالیاتش اخذ میشود ولی بهحساب دولت واریز منیشود .در واقع این مسئله
به شفافیت عملکردشان کمک میکند .البته سؤال ما درباره میزان مالیات تعیینشده برای آستان
قدس رضوی در سال گذشته بیجواب میماند و مدیرکل پاسخ دقیقی به این موضوع منیدهد».
11
دکتر راغفر در این مورد بیان کرد …« :باید به مست بودجه غیرنفتی پیش برویم اما این اقدام
باید نسبت به اینکه درآمدهای مالیاتی از چه محلی تأمین میشود ،آگاهانه باشد .چراکه اگر فشار
مالیاتی بر عرضهکننده حتمیل شود ،در نهایت منجر به افزایش قیمت کاال و خدمات خواهد شد
و مصرفکننده و مردم این افزایش قیمت را میپردازند .بنابراین در این شرایط اقتصادی موجب
بدترشدن وضعیت معیشت مردم خواهد شد .این در حالی است که همواره میزان افزایش دستمزد
کمتر از نرخ تورم بود ه است».
راغفر با تأکید براینکه افزایش فشار مالیاتی بر مردم وضعیت کنونی را بحرانیتر میکند ،اظهار
داشت :هر چند بودجه مالیاتی اجتنابناپذیر است اما نباید فشار مالیاتی بر کارگر و تولید باشد».
12
به نام بخش غیررمسی در اقتصاد هر کشوری ،میتواند به شدت بیمعنا باشد .در پژوهشی که در
مورد سهم بخش غیررمسی در اقتصاد ایران در سال ۱۳۹۱اجنامشده ،آمده است:
«اقتصاد غیررمسی به معنای فعالیتهای اقتصادی غیرقانونی ،قاچاق ،زیرزمینی و نظایر آن
نیست ،بلکه اقتصاد غیررمسی شامل فعالیتهای متداولی است که زیر چتر حمایت قانونی قرار
ندارند .معمو ً
ال کسب و کار غیررمسی در نهادهای رمسی ثبت شده نیست و به تبع آن امکان دریافت
13
تسهیالت و حمایت هایی را ندارد که به فعاالن رمسی تعلق میگیرد».
بدیهی است که بر همین مبنا دولتها اساسًا قادر به اعمال الزامات مد نظرشان اعم از مالیات،
دستمزد حداقل و …بر بخش غیررمسی هم نباشند.
در خالصه این پژوهش آمده است« :بر اساس نتایج به دست آمده ،تولید کل برآورد شده در متامی
سالها ( )۱۳۸۸-۱۳۵۹از تولید گزارش شده بیشتر است که بر این اساس ،وجود اقتصاد غیررمسی
در ایران تأیید میشود .سهم اقتصاد غیر رمسی از تولید ناخالص واقعی کشور در سالهای مورد
14
مطالعه ،به طور متوسط ۳۵/۶درصد برآورد شده است».
در ادامه مورد رابطه متقابل مالیات و بخش غیررمسی اقتصاد نیز در گزارش این پژوهش آمده
است« :اگر نظام مالیاتی (اعم از قوانین ،سازمان و رویههای مالیاتی) به حنوی تنظیم شده باشد
که هزینههای مالیاتی سهم معناداری از سود عملیاتی شرکت را به خود اختصاص دهد ،اختالل
در ختصیص منابع افزایش مییابد ،سرمایهگذاری در کل و باالخص بخش رمسی کاهش یافته،
فعالیت غیررمسی افزایش مییابد که نتیجه آن کاهش پایه مالیاتی و به تبع آن درآمدهای مالیاتی
15
است»....
این یافته البته با ارزشهای متعارف و عقل اقتصادی رایج و مبتنی بر هزینه ـ فایده در جامعه
سرمایهداری نیز کام ً
ال سازگار به نظر میرسد .بر این اساس ادعای رئیسی در مورد اینکه در الیحه
بودجه ۱۴۰۳به گونهای عمل شده است که فرار مالیاتی را کاهش دهد ،با توجه به سهم قابل توجه
بخش غیررمسی در اقتصاد کشور و با توجه به نهادهایی چون آستان قدس رضوی که عم ُ
ال از پرداخت
مالیات معاف هستند ،فاقد اعتبار است.
«منابع مطبوعاتی از حدود ۱۳۵همت (هزار میلیارد تومان) فرار مالیاتی سالیانه در ایران
13. chrome-extension://efaidnbmnnnibpcajpcglclefindmkaj/https://taxjournal.ir/article-1-61-fa.pdf
نصیری اقدم ،علی (عضو هیات علمی جهاد دانشگاهی واحد تهران) ،نوری ،محمد( دانشجوی دکتری دانشکده اقتصاد
دانشگاه تهران) ،کاکاوندی ،محمد مهدی ( دانشجوی کارشناسی ارشد دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران) ،عوامل مؤثر بر
اندازه اقتصاد رمسی ،مقایسه اثر نرخهای مالیات و تعرفه با اثر متغیرهای نهادی ۱۳۹۱/۰۶/۲۹ ،
14. chrome-extension://efaidnbmnnnibpcajpcglclefindmkaj/https://jemr.khu.ac.ir/article-1-434-fa.pdf
مداح ،مجید (استادیار دانشگاه مسنان،دانشکده اقتصاد ،مدیریت .و علوم اداری) و نوع ایران ،فروغ السادات
(کارشناسی ارشد علوم اقتصادی دانشکده اقتصاد ،مدیریت و علوم اداری دانشگاه مسنان) ،ختمین ارزش اقتصاد غیر
رمسی در ایران بر مبنای متغیرهای زیست محیطی ،رهیافت فیلتر کاملن۱۳۹۱/۰۲/۰۹ ،
.15پیشین ،صفحات .۲۰۹-۲۱۰
خبر میدهند .این در حالی است که مبلغ کل بودجه این سال ۸۴۱هزار میلیارد تومان بوده است.
بدین ترتیب میزان فرار مالیاتی ۱۶درصد از بودجه ساالنه کل کشور است .خبرگزاری ایسنا در تاریخ
۱۲اسفند سال ۱۴۰۱به نقل از رئیس سازمان امور مالیاتی مینویسد« :در کنار فرارهای مالیاتی،
معافیتهای گستردهای داریم و بر اساس اظهارنامههای سال ۱۳۸۰ ،۱۴۰۰همت درآمد مشمول
مالیات بوده که به آنها به دلیل قوانین مختلف معافیت دادیم».
ازسوی دیگر در یک گزارش پژوهشی از مرکز پژوهشهای مجلس در سال ۱۴۰۰نشان داده شده
است که از ۴۰۰هزار میلیارد تومان سود خالص شرکت فوالد مبارکه تنها ۶.۱درصد از آن را مالیات
پرداختهاند .در یک گزارش پژوهشی از آقای احسان سلطانی نیز آمده است ۲۰ :بنگاه بزرگ رانتی
با ۴۰۰هزار میلیارد تومان سود خالص ،فقط ۲۶هزار میلیارد تومان مالیات در سال ۱۴۰۰پرداخت
کردند .سود خالص این ۲۰بنگاه که عمدتًا حاصل رانت منابع ملی است ،معادل ۴۰درصد بودجه
16
دولت و بیش از کسر بودجه سال۱۴۰۰بود».
بر اساس مطالعات و گزارشهای مختلف و برآوردهای اجنام شده ،میزان فرار مالیاتی در ایران
بین ۲۰تا ۴۰درصد تولید ناخالص داخلی ختمین زده میشود .اما ساختار بودجه سال ۱۴۰۳اگر چه
اساس ُا بر مالیات متکی است ،نشان چندانی از مترکز بر فرار مالیاتی ندارد و بیش از هر چیز فشار آن
را به صورت مستقیم و غیر مستقیم بر تولید و تودههای مردم حتمیل کرده است.
.۵عدم امکان تأمین درآمد حاصل از فروش و واگذاری اموال دولتی (ملی)
درآمد حاصل از فروش و واگذاری اموال منقول و غیر منقول (مانند درآمد حاصل از مولدسازی
داراییهای دولت) با 44.6درصد کاهش از 108هزار و 439میلیارد تومان در بودجه سال جاری به
60هزار میلیارد تومان در الیحه بودجه سال آینده کاهش داشته است.
این اقدام در چارچوب مولدسازی و واگذاری داراییهای ملی به بهاصطالح بخش خصوصی
اجنام میشود که دلیل کاهش آن را باید در عدم حتقق میزان تعیین شده برای واگذاری در سال ۱۴۰۲
دانست .موضوع به هیچ وجه این نیست که دولت تصمیم گرفته باشد این رقم را در بودجه کاهش
دهد بلکه به دالیل مختلف در حتقق آن در سال گذشته ناتوان بوده است.
«به استناد قانون بودجه 1402رقم درآمدهای حاصل از مولدسازی در سال 1402حدود 108
هزار میلیارد تومان اعالم شده بود که پس از سپری شدن دو سوم از مدت زمان از گذشت این طرح در
سال جاری ،فقط 10هزار میلیارد تومان از آن استحصال شد و به این ترتیب دولت باز هم در اجرای
این طرح به مثابه دیگر طرح های گذشته با شکست مواجه شد .از این رو شاید کاهش درآمدهای
حاصل از اجرای طرح مولدسازی اموال راکد دولتی در بودجه سال آتی نیز با توجه به این امر کاهش
یافته است .هر چند بسیاری از کارشناسان معتقدند عدم همکاری سازمانها و نهادهای دولتی در
معرفی اموال راکد خود برای اجرا در این بخش عامل اصلی توقف و کندی در مسیر حرکت است .اما
حرف و حدیثهای بسیار در باره هیئت اجرایی این طرح و اعالم حقوقهای جنومی آنها و همچنین
مصونیت قضایی این گروه از جمله مسائلی بود که اجرای آن را در همان ابتدا در هالهای از ابهام
فروبرد».
17
بر این اساس حتقق درآمدهای برنامهریزی شده در این بخش که چیزی جز چوب حراج زدن به
دارایی های مردم در چارچوب رویکرد نئولیبرالی بهاصطالح مولدسازی خنواهد بود ،با مشکالت
خاص خود مواجه است و میتواند برنامهریزیها و ختصیص منابع در بودجه و ترازمندی منابع و
مصارف آن را با چالش مواجه کند.
.۶افزایش فروش حاصل از اوراق مالی یا آینده فروشی
در الیحه بودجه سال آینده درآمد حاصل از واگذاری داراییهای مالی 7.9درصد رشد داشته
است .دکتر راغفر در این مورد یادآور شد« :موضوع خطرناک دیگر در بودجه ،فروش اوراق است
چراکه این اوراق را به طور قطع مردم خریداری منیکنند ،این اوراق از سوی بانکها و مؤسسات
دولتی و حکومتی خریداری میشود و بر روی این مؤسسات فشار وارد میکنند که این اوراق را
خریداری کنند ….در حالی که همین دولت در انتقاد دولت گذشته میزان فروش اوراق را زیر سوال
میبرد و مدعی میشود که دولت با فروش اوراق ،آینده را بدهکار کرد ه است .ضمن این که وقتی
اوراق قرضه به فروش میرسد باید با بهره بازپرداخت شود و این خودش با توجه به بدهیهای قبلی
دولت ،بدهیهای آینده دولت را به مراتب افزایش میدهد ….برای جبران کسری بودجه مسیر کم
هزینه و کم آسیبتر ،استقراض از بانک مرکزی است .بانک مرکزی پول چاپ میکند و در اختیار
دولت قرار میدهد و حداقل دولت در این مسیر قرار نیست ٢٧درصد نرخ بهره بر روی این عدد
استقراض بگذارد و بپردازد .
وی با اشاره به سیاست ترجیح فروش اوراق بر استقراض از بانک مرکزی تأکید کرد :این حرف
ک استقراض میکند .اما استقراض از
مهملی است .دولت در حال استقراض است و مرتب از بان
بانک مرکزی مسیر ارزانتری نسبت به انتشار اوراق برای دولت است.
… باید توجه داشت مردم این اوراق را خریداری منیکنند و بانکها وادار به خرید این اوراق
میشوند و در نهایت منابع بانکها برای پرداخت تسهیالت کاهش پیدا میکند».
18
بنابراین افزایش فروش اوراق مالی (قرضه) از دو منظر قابل نقد است :خنست اینکه با توجه
به شرایط اقتصادی ،اجتماعی و سیاسی کشور ،دولت قادر به فروش میزان برنامهریزی شده از این
17. https://www.pishkhan.com/news/309440/
18. https//:www.sedayebourse.ir/news/483536/
اوراق و حتقق منابع پیشبینی شده از این ردیف خنواهد شد و عالوه بر آن هر میزانی از این فروش
نیز حتقق یابد ،هیچ گرهی از کسری بودجه کشور را حل خنواهد کرد ،چراکه راهی بسیار پرهزینه برای
تأمین منابع و بهاصطالح نوعی آینده فروشی و بدهکار کردن آینده و به اصطالح نوعی «از این ستون
به آن ستون» است.
بخش دوم این بررسی در شماره آینده «دانش و امید» ،اسفند ،۱۴۰۲شماره ۲۲منتشر خواهد شد .عالقمندان
برای مطالعه متن کامل میتوانند به کانال تلگرامی مجله مراجعه نمایند.
خبرگزاری ایلنا ،در دو روز ۱۹و ۲۰آذر ،از مرگ دردناک ۷کارگر دیگر هنگام کار خبر داد .در حادثه اول،
ِ
کوهدشت استان لرستان ،پنج کارگر یک شرکت در شامگاه شنبه ۱۸آذر ماه ،در شرکت نفت برداسپی
پیمانکاری حین الیروبی انبار ایستگاه پمپاژ بر اثر گازگرفتگی جان باختند .این حادثه هنگامی رخ داد که
ابتدا دو نفر از کارگران که برای الیروبی به داخل مخازن تلمبهخانه ایستگاه پمپاژ نفت برای پاکسازی رفته
بودند ،به دلیل استشمام گاز سمی ناشی از مواد داخل مخازن دچار گازگرفتگی میشوند .سه نفر از کارگران
که خارج از مخازن بودند با مشاهده این اتفاق ،سریعاً برای نجات همکاران خود وارد مخازن میشوند و
آنها نیز بر اثر استنشاق گازهای سمی بیهوش میشوند و زمانی که تیمهای امدادی تخصصی شرکت نفت
به محل میرسند ،دیگر دیر بوده است! به گفته شاهدان عینی ،این کارگران بدون تجهیزات ایمنی داخل
مخازن رفته بودند.
به گزارش ۲۰آذر ایلنا نیز ،دو کارگر ۴۵و ۲۰ساله در حال حفر چاه آب در روستای برمهتپه شهرستان قروه،
بر اثر سقوط از ارتفاع ۲۰متری جان خود را از دست دادند.
نکته دردناک و قابل توجه در این دو گزارش ،از نام قربانیان و مشخصات دقیق آنها اثری دیده نمیشود.
گویی این هفت هموطن زحمتکش ما هرگز نبودهاند! این بیاعتنایی هولناک ،حکایت از نگاه دستاندرکاران
امور کشور به زندگی اکثریت مردم ،بهویژه کارگران شریف این مرز و بوم دارد .همان نگاهی که در
تصمیمگیریهای کالن آنها نیز به عینه دیده میشود.
این حوادث ،چنانچه در شماره پیشین «دانش و امید» و به مناسبت مرگ دردناک شش کارگر معدن طزره
در شاهرود ،بهطور مفصل بررسی شد ،تنها و تنها نتیجه پشت کردن به قانون اساسی کشور و زیر پا
گذاشتن قوانین کار در نتیجه اجرای افسارگسیخته سیاستهای نئولیبرالی دیکته شده توسط نهادهای مالی
امپریالیستی است .ما ضمن هشدار به دستاندرکاران اداره کشور پیرامون پیامدهای مصیببار انسانی،
اجتماعی و اقتصادی چنین حوادث تکاندهندهای ،به خانواده این زحمتکشان شریف هموطن و به همه
کارگران و زحمتکشان میهنمان صمیمانه تسلیت میگوییم.
مصوب ه دیگری از راه رسیده است که نشان میدهد در سیاستگذاری کالن کشورمان ،تغییری حاصل نشده
و مانند ۳۵سال گذشته ،سیاستهای نولیبرالی و تعدیل ساختاری همچنان چراغ راهنمای برنامهنویسان،
برنامهریزان و سیاستگذاران کالن کشور است و در این میان تنها چیزی که دغدغه این جماعت نیست،
همانا شرایط طاقتفرسای زندگی زحمتکشان مردم ایران است .این بیاعتنایی و رویکرد غیرمسئوالنه به
سرنوشت مردم تا حدی است که به گفته صریح معاون مجلس شورای اسالمی ،خود ایشان و تعدادی از
نمایندگان به متن الیحه مربوط به افزایش سن بازنشستگی ،نخوانده ،رأی مثبت دادهاند!
به گزارش خبرگزاری خانه ملت ،منایندگان مجلس در جلسه علنی روز یکشنبه ۲۸آبان ماه
در جریان بررسی جزئیات الیحه برنامه هفتم توسعه ،بند احلاقی ماده ۲۹این الیحه را با ۱۲۷رأی
موافق ۷۸ ،رأی مخالف و ۸رأی ممتنع ،تصویب کردند .توضیح بند احلاقی ماده ۲۹الیحه مذکور،
که از آن حتت عنوان افزایش سن و سابقه برای بازنشستگی یاد میشود ،از این قرار است:
«به منظور کاهش ناترازی صندوقهای بازنشستگی و تقویت توان صندوقها در اجنام تکالیف
محوله:
.۱بیمهپردازانی که ۲۸تا ۳۰سال سابقه خدمت دارند به سنوات اشتغال آنها برای بازنشستگی
اضافه منیگردد.
.۲بیمهپردازانی که ۲۵تا ۲۸سال سابقه خدمت دارند ،به سنوات اشتغال آنان به ازای هر سال تا
زمان بازنشستگی دو ماه اضافه میگردد.
.۳بیمهپردازانی که ۲۰تا ۲۵سال سابقه خدمت دارند ،به سنوات اشتغال آنان به ازای هر سال تا
زمان بازنشستگی سه ماه اضافه میگردد.
.۴بیمهپردازانی که مطابق قوانین ۱۰تا ۲۰سال سابقه خدمت دارند ،به سنوات اشتغال آنان به
ازای هر سال تا زمان بازنشستگی چهارماه اضافه میگردد.
.۵بیمهپردازانی که مطابق قوانین تا ۱۰سال سابقه خدمت دارند به سنوات اشتغال آنان به ازای
هر سال تا زمان بازنشستگی پنج ماه اضافه میگردد.
تبصره .۱اجرای متام یا بخشی از احکام فوقالذکر مشروط بر آن است که سن بیمهشده در زمان
بازنشستگی برای مردان از ۶۲سال و برای زنان از ۵۵سال بیشتر نباشد.
تبصره .۲اصالحات فوق در قوانین صندوقهای بازنشستگی به استثنای صندوقهایی که حداقل
سن بازنشستگی بیمهشدگان آنها از ارقام مذکور در تبصره ( )۱بیشتر است به صورت
دائمی اعمال میگردد.
تبصره .۳ایثارگران و مشموالن قوانین سخت و زیانآور مشمول قوانین خاص خود هستند.
تبصره .۴اشخاص موضوع این حکم با رضایت خود و موافقت دستگاههای ذیربط میتوانند بدون
نیاز زمانهای مذکور در بندهای ( )۲الی ( )۵تا سقف سن موضوع تبصره ( )۱حسب مورد
به خدمت ادامه دهند .خدمت مازاد بر اساس قوانین و مقررات مربوطه امکانپذیر است.
تبصره .۵چنانچه دستگاهها به خدمات برخی از کارکنان نیاز نداشته باشند ،حسب مورد میتوانند
بدون حلاظ زمانهای مذکور با پیشنهاد باالترین مقام دستگاه و موافقت معاون اول
رئیسجمهور بر اساس قوانین مربوط نسبت به صدور احکام بازنشستگی آنان اقدام
کنند.
تبصره .۶افرادی که با تقاضای خود مایل به بازنشستگی زودتر از موعد فوقالذکر باشند،
بازنشستگی آنها مطابق قوانین مربوطه و بدون رعایت بندهای ( )۱تا ( )۵بالمانع است و
حقوق بازنشستگی آنان مطابق احکام این سند برقرار خواهد شد».
علی بابایی کارنامی ،مناینده ساری در مجلس در مخالفت با این بند احلاقی گفت« :این بند
احلاقی همان افزایش سن بازنشستگی است که با فرمولی غیریکسان و نامفهوم برای هر یک از
گروههای شغلی و افرادی که سابقه کار دارند ،سن بازنشستگی را تعیین کرده است .این بند احلاقی
مغایر با اصول ۳و ۱۱۰قانون اساسی است و تصویب آن تبعات اجتماعی در پی خواهد داشت».
اگر چه این مصوبه تنها پس از تأیید شورای نگهبان به قانون تبدیل خواهد شد ،اما با انتقادها و
اعتراضات گوناگون و شدیدی روبرو شدهاست .دو تن از فعاالن کارگری در گفتوگو با خبرگزاری ایلنا
از زوایای مختلف این مصوبه را به نقد کشیدهاند .
عبداهلل وطنخواه فعال کارگری میگوید« :تا زمانی که مدیریت منابع صندوق تامین اجتماعی
درمانگر بحران ناترازی این صندوق باشد .مجلس
ِ با خود کارگران نیست ،هیچ راهکاری منیتواند
با این ادعا که میخواهیم کسری ورودی صندوق را جبران کنیم ،اقدام به افزایش سن بازنشستگی
کردهاست؛ این ادعا کام ً
ال پارادوکسیکال است؛ اول بروند سراغ معافیتها از قانون کار و تأمین
اجتماعی ،چرا کارگاههای ۵نفره و ۱۰نفره را از شمول قانون و بیمهپردازی خارج کردهاند؟! بعد
بروند سراغ گروههای مختلف از خادمین مساجد تا قالیبافان که [بدون پرداخت حق بیمه] ،پای سفره
تأمین اجتماعی نشاندهاند تا ببینند چرا منابع سازمان سال به سال آب رفته است».
بهرام حسنینژاد دیگر فعال کارگری در این رابطه میگوید« :در این دولت نیز بنیادیترین حقوق
کارگران از دستمزد شایسته تا قرارداد دائم زیر سؤال رفته و امروز به نقطه عطف این جریان رسیدیم:
تصویب افزایش سن بازنشستگی کارگران .به نظر میرسد تصمیمات علیه حقوق کارگران پایان
ِ
ندارد و نهادهای متصل به قدرت ،همه در خدمت یک سرمایهداری بیضابطه هستند؛ آمدهاند به
ِ
پرداخت بدهیهای کالن دولت به تأمین اجتماعی جای حل ریشهای مشکالت تأمین اجتماعی مثل
یا حتقیق و تفحص واقعی از شستا ،دست در جیب کارگران کردهاند تا ورودیهای صندوق افزایش
یابد؛ دولت بدهی خود را منیپردازد ولی میگوید باید سن بازنشستگی زیاد شود!»
کار غیررمسی مدام در حال تعریض و گسترش است،
در همین گزارش آمده است که «وقتی بازار ِ
وقتی فرارهای بیمهای بیداد میکند ،مشخص است که ورودیهای تأمین اجتماعی در مسیر سقوط
قرار میگیرد؛ وقتی اداره تأمین اجتماعی در دست دولت است و کارگران هیچ کنترلی بر منابع و
داراییهای تاریخی خود ندارند ،وقتی منیدانیم در شستا چه خبر است و چرا شرکتهای آن سودده
نیستند و چرا مدیران و هیئت مدیرهها حقوقهای جنومی به جیب میزنند ،وقتی تأمین اجتماعی
حیاط خلوت دولتها شده ،مشخص است که درآمدهای سازمان تکافوی مصارف آن را منیدهد؛
سراغ
ِ ِ
معضالت ملموس را کنار گذاشتهاند و بدون توجه به درمان این دردها به حال این نواقص و
راهکاری ناعادالنه رفتهاند».
روزنامه جمهوری اسالمی مینویسد« :مجلس شورای اسالمی در ماههای اخیر در مورد دو
مصوبه امتحان خوبی پس نداد؛ یکی مصوبه حجاب و عفاف و دیگری مصوبه مربوط به افزایش
سن بازنشستگی .اولین ایراد به مصوبه افزایش سن بازنشستگی این است که این مصوبه نقض عهد
با کارمندان و کارگران است .کسانی که طی سه دهه گذشته وارد جرگه کارمندی و کارگری شدهاند
با دولت و کارفرمایان عهد متقابل دارند که برای بازنشسته شدن ۳۰سال کار کنند و تا سن معینی
مشغول کار باشند .هرگونه ایجاد تغییر در این تعهد به صورت یکطرفه ،عرفًا و شرعًا جایز نیست.
ایراد دوم این است که این مصوبه ضداشتغالزائی است .در کشور ما خیل عظیمی از جوانان
دچار بیکاری هستند و دولت و مجلس موظفند برای رفع بیکاری آنها تالش کنند .افزایش سن
بازنشستگی به معنای ایجاد تأخیر در خالی شدن صندلیها ،پستها و موقعیتهای کاری است
که نتیجه آن ادامه بیکاریها و عدم امکان ایجاد شغلهای جدید در ظرف زمانی کمتر خواهد بود،
اقدامی که به نفع مردم نیست و لذا نه میتوان آن را عمل انقالبی دانست و نه مردمی.
سومین ایراد به سوءمدیریتها و یا حداقل ضعف مدیریتهای صندوقهای بازنشستگی مربوط
میشود .دولت و مجلس به جای اینکه مدیران ضعیف را برکنار کنند و با استفاده از مدیران باجتربه
و کارآمد به تقویت صندوقهای بازنشستگی بپردازند ،چرا با توسل به افزایش سن بازنشستگی به
زیان مردم عمل میکنند؟ این اقدام نیز نه انقالبی است و نه مردمی.
و ایراد چهارم که به حقوق قانونی کارمندان و کارگران مشمول تأمین اجتماعی مربوط میشود،
این است که صندوق تأمین اجتماعی متعلق به کسانی است که با پرداخت بیمه ،آن را به وجود آورده
و سرپا نگهداشتهاند .به همین دلیل درباره مسائل مربوط به اعضاء این صندوق خود آنان باید
تصمیم بگیرند نه دولت .دولت ،چرا متام اختیارات این صندوق را در قبضه خود گرفته و هرطور که
بخواهد عمل میکند؟ مجلس نیز بدون نظر اعضاء این صندوق که کارمندان و کارگران مشمول تأمین
اجتماعی هستند ،منیتواند درباره آنها و از جمله میزان سن بازنشستگی آنان تصمیم بگیرد .چنین
تصمیمی نه مردمی است و نه انقالبی».
بر خالف آنچه آقای زنگنه سخنگوی کمیسیون تلفیق میگوید که «رئیس مجلس قبل از رأیگیری
با این شرط رأیگیری کردند که حداکثر سن سنوات خدمتی ۳۵سال باشد» ،با یک محاسبه ریاضی
ساده میتوان پی برد کسی که امروز استخدام میشود طبق بند ۵مصوبه باید ۴۲سال ۶ماه سابقه
کار داشته باشد تا بازنشسته شود! یا بر اساس بند ۴مصوبه کسی که ۱۰سال پیش استخدام شده،
باید ۲۶سال و ۸ماه دیگر کار کند تا با سابقه خدمت ۳۶سال و 8ماه بتواند باز نشسته شود .حال
چگونه است که سخنگوی کمیسیون تلفیق ادعا میکند که حداکثر سابقه خدمت برای بازنشستگی
35سال تصویب شدهاست؟ منت مصوبه خالف ادعای سخنگوی کمیسیون تلفیق است!
در این مصوبه البته لطف کردهاند و به گفته آقای زنگنه ،این امکان را «برای فرد گذاشتیم که
بیشتر ادامه دهد ،یا با شرایطی ،اگر فردی سر ۳۰سال خواست بازنشسته شود ،بتواند».
در رابطه با این مصوبه یک سؤال جدی نیز مطرح است و آن این است که مغایرت این مصوبه
با قوانین جاری (قانون تامین اجتماعی) چگونه قابل حل است .تا زمانی که قانون فعلی تأمین
اجتماعی اعتبار دارد و در مجلس اصالح نشده ،آیا با مصوبهای دیگر میتوان آن را نقض کرد؟
شستا در تأمین منابع صندوق سهم کوچکی دارد .درآمدهای حاصل از شستا در حال حاضر
حدود ۱۰درصد منابع صندوق تأمین اجتماعی را تشکیل میدهد که این سهم را میتوان با مدیریت
صحیح و کارا افزایش داد و برای کاهش ناترازی صندوق از آن بهره گرفت.
کوچک کردن دولت و خصوصیسازیها ،در چارچوب سیاستهای نئولیبرالی «تعدیل
ساختاری» تعداد بیمهپردازان را بهویژه به صندوق بازنشستگی کشوری کاهش داده است .رضا
فیضینژاد ،معاون فنی و امور بیمهای صندوق بازنشستگی کشوری ،در نشست علمی ختصصی
با عنوان نظام بازنشستگی کشور که در ۷آذر ۱۴۰۲برگزار شد ،گفت« :صندوق بازنشستگی که از
تیرماه ۱۳۸۰تأسیس شد و هدف آن اعطای خدمات بازنشستگی به کارکنان رمسی دولت است ،با
محدود و ممنوع کردن استخدامهای رمسی (بخوان کوچک کردن دولت) ،ورودی این صندوق بسته
میشود و در نتیجه منابع مالی برای تأمین هزینههای بازنشستگی کاهش یافته و وابستگی به
دولت برای تأمین منابع مالی افزایش پیدا میکند».
مهمترین گام برای رفع ناترازی صندوقها اصالح سیاستهای کالن اقتصادی و ساختار
مدیریتی صندوقهاست .فرشید یزدانی ،دبیر سابق شورای برنامهریزی راهبردی سازمان تأمین
اجتماعی ،معتقد است« :برای رفع ناترازی صندوقها میشد کارهای اثربخش دیگری اجنام داد
تا جلوی خیلی از سوءاستفادهها گرفته شود .به اعتقاد من این مصوبه دارای ابهامات زیادی است،
نه دولت و نه مجلس در این مصوبه نگاه حرفهای نداشتهاند ،قطعًا میشد یک مسیر دیگری را
انتخاب کرد».
از جمله ابهامات مصوبه ،روشن نبودن وضعیت کارگران مشاغل سخت و زیانآور است .حتی
تبصره ۳مصوبه نیز این ابهام را رفع نکرده است .بهعالوه سابقه کار ذکر شده در بندهای مصوبه،
بهعلت همپوشانی ،ابهام دیگری ایجاد میکند ،مثال معلوم نیست کسی که ۱۰سال سابقه کار دارد،
مشمول بند ۴میشود یا مشمول بند ۵مصوبه میشود.
https//:www.icana.ir/Fa/News533381/
https//:www.irna.ir/news/85295893/
https//:www.isna.ir/news1402082820849/
https//:rc.majlis.ir/fa/law/show122666/
https//:www.ilna.ir
*
تداوم گریز از نظام جامع رفاه و تأمین اجتماعی
ابراهیم رستمیان مقدم
به نقل از روزنامه اعتماد ۱۴ ،آذر ۱۴۰۲
جناب منظور ،رییس محترم سازمان برنامه و بودجه کشور با اظهارات چندمنظوره در روزهای
گذشته منظور نظر رسانهها ،نهادهای مدنی و صنفی و بخشهای وسیعی از مردم واقع شدهاند:
یک :تبریک به کمیته امداد بابت افزایش مددجویان حتت پوشش به حدود دومیلیون و 370هزار
خانوار.
دو :مخالفت با افزایش حقوق و دستمزد کارگران و کارمندان و بازنشستگان به باالتر از 18یا 20
درصد.
سه :اعالم خبر خوش در مورد افزایش رشد اقتصادی کشور در شش ماهه اول سال جاری به میزان
7درصد.
و اما دالیل شگفتی ناظران از این مواضع و اتفاقات:
یک:
هرچند کمیته امداد کار سنگین و پرارزشی را اجنام میدهد ،اما در متام جهان از جمله مطابق
قانون «نظام جامع رفاه و تأمین اجتماعی» در کشور خودمان ،نظامهای حمایتی (در کنار نظامهای
بیمهای و امدادی) وظیفه دارد افراد و اقشار فاقد هرگونه فرصت و امکان حداقلی برای اداره زندگی
خود را با کمکهای معین حتت پوشش بگیرد و در اولین فرصت با فراهم ساخنت امکان اشتغال و
کسب درآمد ،مددجو را از پوشش کمک مستقیم خارج کند .بنابراین با نگاهی مسئلهیاب و راهبردی،
افزایش تعداد خانوارهای حتت پوشش چنین نهادهایی در هر جای دنیا ،نشانهای است از جوالن فقر
* قانون نظام جامع رفاه و تأمین اجتماعی ،مشتمل بر نوزده ماده و بیست و یک تبصره در جلسه علنی روز دوشنبهمورخ
ی تصویب ،و در تاریخ ۱۳۸۳/۳/۹به تأیید شورای نگهبان رسیده است.
1383/2/21مجلس شورای اسالم
علی حیدری (کارشناس مسائل بیمهای و عضو سابق هیات رئیسه سازمان تأمین اجتماعی)
در یادداشتی به خطراتی که در برنامه هفتم توسعه و بحث فرار بیمهای این سازمان را تهدید میکند،
اشاره کرد .برنامههای توسعه برای کشور و دستگاههای اجرایی و حتی سازمانهای عمومی غیر
دولتی همچون سازمان تأمین اجتماعی را بالتشبیه میتوان به «شب قدر» آنها تعبیر کرد؛ چراکه اگر
در طی مدت کوتاه تدوین و تصویب برنامه توسعه ،احکام مثبت ،سازنده و پیش برندهای در برنامه
حلاظ شود تا ۵سال میتوان از آن بهره گرفت .اگر بالعکس احکام منفی ،نامساعد و مخربی در برنامه
حلاظ شود نه تنها ۵سال بلکه سالها اثرات و تبعات آن گریبانگیر سازمان تأمین اجتماعی میشود.
متأسفانه و به هر تقدیر گفتمان رفاه و تأمین اجتماعی در فرایند تدوین و تصویب برنامه هفتم
توسعه فاقد مدافع و حافظ منافع است و متولیان امر در وزارتخانه مربوطه میدان را به سایر
بخشهای دولت و بویژه به برخی کارفرمایان و پیمانکاران حاضر در مجلس یعنی منایندگان چند
شغله و دارای بنگاههای اقتصادی و فعالیتهای سرمایهگذاری توامان واگذار کردند.
باتوجه به اینکه رئیس و برخی از اجزای سازمان برنامه از وزارت امور اقتصادی و دارایی و
سازمان امور مالیاتی به سازمان برنامه و بودجه کشور عزیمت کردند ،احکام نامساعدی به نفع
وزارت امور اقتصادی و دارایی و سازمان امور مالیاتی و به ضرر سازمان تأمین اجتماعی در فرایند
تدوین و تصویب الیحه مطرح شده است.
مضاف به اینکه ،با توجه به در پیش بودن انتخابات مجلس ،برخی منایندگان مجلس به خاطر
جذب منابع مالی از میان فعاالن اقتصادی برای انتخابات آتی نه تنها نیم نگاه ،بلکه متام نگاهی
به منافع و مصاحل بدحسابان بیمهای و کسانی که بهدنبال فرار بیمهای و عدم استیفای حقوق
بنیادین کار و حقوق حقه نیروی کار دارند.
میتوان برنده اصلی برنامه هفتم توسعه را وزارت امور اقتصادی و دارایی دانست و گویی
اساسا این برنامه برای افزایش اختیارات و قدرت اجرایی این وزارختانه تدوین شده است و نه برای
کشور و مردم و سبقه و صبقه متولیان فعلی سازمان برنامه و بودجه در وزارختانه مزبور در این زمینه
بیتاثیر نبوده است .بدین ترتیب که در غالب احکام مربوط به حوزه رفاه و تأمین اجتماعی ،وزارت
امور اقتصادی و دارایی به عنوان متولی مورد خطاب قرار گرفته است درحالی که وزارت امور
اقتصادی و دارایی و سازمان امور مالیاتی تنها زمانی میتوانند در حوزه رفاه و تأمین اجتماعی آن
هم فقط در حوزه تأمین منابع مدخلیت یابند که پارادایم بیمهای کشور از رویکرد «بیسمارکی» و حق
بیمه محور ،به رویکرد «بوریجی» و یا مالیات محور تغییر کرده باشد.
ولی مشاهده میشود تا اینجای کار تدوین و تصویب برنامه هفتم توسعه ،وزارت تعاون کار
و رفاه اجتماعی در حوزه بیمهای و اندوختهگذاری بیمهای میدان را به وزارت امور اقتصادی و
دارایی ،در زمینه آسیبهای اجتماعی و امور امداد اجتماعی و حمایتی میدان را به وزارت کشور،
در زمینه منابع هدفمندی و بیمههای سالمت میدان را به وزارت بهداشت و…واگذار کرده است و
فقط و فقط به موضوع کاالبرگ الکترونیکی چسبیده است در حالی که با توجه به ابالغ سیاستهای
کلی تأمین اجتماعی در فروردین ۱۴۰۱و همزمان با آغاز فرایند تدوین و تصویب برنامه هفتم توسعه و
با توجه به بندهای ۵و ۱۸سیاستهای کلی برنامه هفتم ،انتظار میرفت وزارت تعاون ،کار و رفاه
اجتماعی نسبت به تدوین و تصویب یک بسته سیاستی جامع و منسجم برای حتقق سیاستهای
کلی موصوف مبادرت کند.
شایان ذکر اینکه در یک مصوبه دیگر مجلس طی هفته قبل مقرر شده است که حداقل؟!
۵درصد از منابع سازمان تأمین اجتماعی صرف پیشگیری و بهداشت مردم (و نه لزوما بیمه شدگان
و مستمری بگیران تأمین اجتماعی) شود .این دست اندازی بزرگ به منابع مشمولین قوانین کار
و تأمین اجتماعی از سوی وزارت تعاون کار و رفاه تأمین اجتماعی به سکوت برگزار شده است
در حالی که وظیفه پیشگیری و بهداشت برعهده وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی است و
وزارختانه مزبور برای ایفای این وظیفه صدها هزار میلیارد تومان اعتبار و بودجه دولتی دریافت
میکند .وزارت تعاون کار و رفاه اجتماعی نه تنها نتوانسته است در راستای حتقق سیاستهای
کلی تأمین اجتماعی احکام متناسب و منابع مالی الزم را در قالب برنامه هفتم توسعه ملحوظ نظر
قرار دهد بلکه حتی در برخی زمینهها نظیر طرح موسوم به «استاد-شاگردی» که باعث محرومیت
بیمهای و نامنی شغلی بخش قابل توجهی از کارگران میشود نیز نتوانسته است در دفاع از اصول کار
شایسته به وظیفه خود عمل کند و میدان را واگذار کرده است.
گواه این مدعا اینکه ابتدا در الیحه مصوب دولت و مصوبات کمیسیون تلفیق برنامه
هفتم مصوب شده که سازمان امور مالیاتی در حیطه وصول حق بیمه سازمانها و صندوقهای
بازنشستگی مدخلیت یابد و دیروز نیز صحن علنی مجلس در فرایند بررسی موارد ارجاعی به
سازمان تأمین اجتماعی که هفت دهه ملجاء ،مآمن و دادرس اقشار مولد ،زحمتکش و ضعیف
جامعه بوده است خودش بدون دادرس رها شده و احکام نامساعد و مغایر با اصول و قواعد بیمهای
و بهویژه مغایر با سیاستهای کلی تأمین اجتماعی در آن درج و مصوب شده است.
.۱بهویژه منظور تبصرۀ ث مادۀ 4قانون است که فرایند وصول حق بیمه را به سازمان امور مالیاتی وامینهد.
.۲تأمین مالی نظام سالمت از طریق مالیاتهای عمومی ،به الگوی بوریج شهرت یافته است :این مدل تأمین مالی از
نام ویلیام بوریج وزیر بهداشت انگلستان پس از جنگ جهانی دوم ،برگرفته شده است .در این مدل ،هزینههای جاری
سالمت از محل دریافت مالیاتهای عمومی تأمین شده و بدین جهت ارائه خدمات عمومًا توسط دولت و مراکز وابسته
به دولت صورت میگیرند .در الگوی بیسمارکی ،پرداخت هزینههای موجود در بخش سالمت از طریق نظامهای تأمین
اجتماعی اجنام میشود که در آن ،عضویت در نظامهای بیمهای ،اجباری است.
ما و فلسطین
سیامک طاهری
حمله نیروهای فلسطینی از نوار غزه به اسرائیل و مبباران مناطق مسکونی ،بیمارستانها،
مدارس غزه بهعنوان انتقام به وسیله هواپیماهای اسرائیلی و کشتار سبعانۀ زنان و کودکان و ...
ِ
جهان ما را در پیش چشم مردم وحشتزده دنیا گشود .امروز همه
ِ چشمانداز دیگری از واقعیاتهای
حتلیگران صرفنظر از اعتقادات سیاسی و عقیدتیشان بر این باورند که فردای پس از این جنگ با
روزهای پیش از آن متفاوت خواهد بود.
هیاهوی تبلیغاتی رسانههای دنیای سرمایهداری بهمتامی بر این مسئله متمرکز شده است
که اسرائیل چگونه و چرا در مقابل این حمله غافلگیر شد و یا چند نفر «غیرنظامی» اسرائیلی در
جریان آن کشته شدهاند .پاسخ نیز بیشتر بر این موضوع متمرکز شده است که اسرائیل بیش ازحد به
ابزارهای الکترونیک و هوش مصنوعی متکی شده بود .معنی دیگر این گفته این است که در این
انسان عاصی که
ِ ِ
خالقیت میان نقش انسان به عنوان نیروی خالق در نظر گرفته نشده بود :آن هم
راهی به جز جنگیدن برایش باقی منانده است .این تعجب از غافلگیری ریشه در این واقعیت دارد
که صاحبان تکنولوژی برتر آنچنان برخود غره شدهاند که نقش اراده و خالقیت انسانهای دیگر را که
به این ابزارها ،تا حد آنان ،دسترسی ندارند به هیچ میگیرند.
اما اراده و خالقیت انسان عاصی با ترکیب ابزارهایی به مراتب سادهتر با روشهای قدیمی
مانند کندن تونل (که از گذشته های دور تا جنگ ویتنام تداول داشت) توانست حیرت جهان به
اصطالح متمدن را برانگیزد.
این حتیر و غافلگیری اسرائیل و همپیمانان امپریالیستش تا به آجنا ادامه یافت که در کشوری
چون فرانسه (مدعی مهد دموکراسی) برای طرفداری از مردم فلسطین و بهویژه حماس تا دو سال
زندان و چندین هزار یورو جریمه در نظر گرفته شد و در کشور آملان هرگونه تظاهرات به نفع فلسطین
و حمل پرچم آن ممنوع گردید.
اگر به یاد بیاوریم که همین چندی پیش قانون بودجه در فرانسه علیرغم مخالفتهای اکثریت
مردم (بنا به نظرخواهیها و تظاهرات بیسابقه) و مخالفت پارملان با «حکم حکومتی» رییس
جمهور تصویب شد و اگر نیمنگاهی هم به انتخابات آمریکا و حق انتخاب بین بایدن و ترامپ و
قانون مسخره سوپر دلگیته و تالش برای از میدان بهدربردن ترامپ از کانال دادگستری و حواشی آن
بیندازیم ،آنگاه با این سوال روبرو میشویم که آیا دموکراسی بورژوایی با بحرانی ژرف روبرو نشده
است؟ و آیا در آیندهای نه چندان دور با ت ََرکهای بیشتری در آن مواجه منی شویم؟
ایران و فلسطین
آنچه در فلسطین و جهان میگذرد ،یک جنبه از واقعیت است .سویه دیگر واقعیت که برای ما
ایرانیان اهمیتی خاص دارد ،برخورد جامعه ایرانی با این رخداد عظیم است.
درحالی که در اغلب کشورهای جهان اعم از اسالمی و غیراسالمی تظاهراتی عظیم و
خودانگیخته و باورنکردنی به شکل میلیونی در حمایت از خلق فلسطین و محکومیت دولت
اسرائیل و همچنین دولت امریکا به عنوان بزرگترین حامی جنایات اسرائیل برگزار میشود ،در ایران
اما تا یک ماه بعد از آغاز حتوالت اخیر فقط یک گردهمایی حکومتی محدود برگزار شده است .این
درست است که شرکتکنندگان این گونه گردهماییها نیز بخشی از جامعه ایران را تشکیلمیدهند
اما سوال این جاست که در ایرانی که انقالبش با انقالب مردم فلسطین پیوندی عاطفی داشت ،چرا
با چنین وضعیتی مواجهیم؟ آیا انداخنت همه تقصیرها برگردن رسانههای برون مرزی وابسته به
قدرتهای بیگانه ،میتواند پاسخ به این سئوال و حالل مشکالت ناشی از آن باشد؟ آیا نباید پاسخ
این سوال را در مناسبات میان ملت و حکومت جستجوکرد؟ به نظر میرسد مجموعه برخوردهای
حکومت و مردم گسلی عمیق را بین این دو به وجود آورده است.
در حکومتی که وزیر آموزش و پرورش آن به آموزش به شکل کاال می نگرد؛ یکی از مدیران
ارشد قوه قضائیه با آن جرمهای سنگین یا در زندان منیماند و یا زندانش را با امکاناتی مانند یک
هتل میگذراند؛ هیئت مدیره بانکهایش بازرسان کل کشور را به چیزی منیگیرند؛ گرانی و تورم
کمر مردم را شکسته است؛ مناینده مجلسش افزایش ناچیز حقوق بازنشستگان را تورمزا میداند؛
بانویی از طرفداران سرسخت حکومت در مصاحبه با صدا و سیما ،کشور را متعلق به حزبالهیها
میداند و در همان حال کاخهایی بر افراشته میشوند که حیرت آدمی را برمیانگیزند؛ برخی
آقازادههایش با همراهان خاص خود در اروپا و کانادا و در اتوموبیلهای آنچنانی یا کنار سواحل و
استخرها جوالن میدهند ،طبیعی است که مردمش توقعات حکومت را متناسب با خواستههای خود
ندانند و به هرچه که حکومت میگوید یا بیاعتنا باشند و یا به دیده شک و تردید بنگرند .آیا نباید
تردیدهای کسانی را که میپرسند ،چرا باید در تظاهرات مورد حمایت حاکمیتی شرکت کنیم که کشور
را از آن خود میداند و نه ما ،درک کرد؟
انتشار و گسترش کمی و کیفی بیپایان بورژوازی که خصلت کمپرادوری آن از فرق سر تا
نوک ناخنهای پاهایش هویداست ،منیتواند اخالقیاتی جز اینچه که هم اکنون در ایران مشاهده
میکنیم ،به بار آورده باشد .از آجنا که متاسفانه آن ترفند سابق بورژوازی دربارۀ صالحیت اجتماعی
و اقتصادی تاریخی و امروزیاش و ادعای استحقاق منایندگی مردم جهت درخواست مطالبات
سیاسی و اقتصادی و اجتماعی هنوز زایل نشده است – دالیل اصلی آن را خنست باید در برنامهها
و سیاست های حکومت جستجو کرد .بازتاب چنین وضعیتی در وجدان اکثریت ایرانیان ،منیتواند
جز واکنشهای تاسفبرانگیز فعلی باشد.تردیدی در این نیست که وجدان بالقوه تودههای مردم،
جانبدار مظلومان است اما اگر جای ظالم و مظلوم در فاهمه مردم و بر اثر متنیات و توقعات و معرفت
بورژوازی عوض شده باشد آیا باز هم میتوان از تاثر وجدان اکثریت مردم ایران سخن گفت؟
امروزه در ایران تعارض آشکاری میان وجدان بالقوه و بالفعل شکل گرفته است و اتفاقا همین
مردم واقعًا مظلوم و تلقیات تبهکارانهای که بورژوازی از تقابل
قضیه یعنی تعارض میان حقانیت ِ
میان حق و باطل ترسیم کرده ،فرصتی طالئی در اختیار فعاالن اجتماعی و سیاسی کارگری و ملی
قرار میدهد تا بخشی از وجدان عمومی و ملی را از تصرف بورژوازی خارج کرده و آن را از آلودگی
های بورژوازی پاکسازی منایند.
اما حتی اگر به طرزی خوشبینانه گمان کنیم که وجدان اکثریت مردم ایران ،همچون همه مردم
جهان ،از میزان حیرتانگیز جنایات اجنام شده به شدت دردمند و متاثر است ،واقعًا چه چارهای
پیش روی انان است؟ آیا باید در تظاهرات حکومتی شرکت کنند؟ و اگر چنین کنند ،آیا در فردای
تظاهرات رسانههای آقایان ،آن را نشان دفاع از عملکردهای حاکمیت قلمداد منیکنند؟ از سوی
دیگر آیا سکوت در برابر این جنایات به معنی دفاع و یا بیتفاوتی نسبت به آن قلمداد منیشود؟
سؤال اساسی اکنون این است که ،اگر حکومت به نیروهای مستقل اجازه تظاهرات میداد ،آیا
نیروی عظیمی برای حمایت از مردم ستمدیده فلسطن به میدان منی آمد؟ چرا حاکمیت میکوشد همه
حرکات و اقدامات مردم را در زیر پرچم خود متمرکز کند؟
این تنها مردم نیستند که اعتمادشان به حکومت کاهش شدیدی پیدا کرده است ،این رفتار
نشان از آن دارد که حکومت نیز به مردم اعتماد چندانی ندارد .این جاست که شکاف بین حکومت
و مردم نه تنها به مصاحل انساندوستانه لطمه میزند ،بلکه به منافع ملی هم ضربهای هولناک وارد
میکند.
نگاهی به ژئوپلتیک منطقه نشان میدهد که دو کشور ایران و اسرائیل نیاز به افزایش عمق
استراتژیک دارند .حترکات اسرائیل در کشورهای اطراف ما -آذربایجان ،بحرین ،امارات ،قطر
و عربستان و -...حاکی از تالش آن برای محاصره ایران با کمک امپریالیزم و کاسنت از دامنه عمق
استراتژیک ایران و حتدید آن به قلمرو سرزمینی خود است.
برعکس استداللهای سادهلوحانۀ گروههایی نظیر سلطنتطلبان و حواشی آنان که مساله را
ِ
محدود به تضادهای ایدئولوژیک جمهوری اسالمی و اسرائیل میمنایانند ،آنچه که واقعیت دارد،
تضاد بین منافع ملی ایران و اسرائیل است و تا وقتی که ایرانیان بر استقالل خود پای میفشارند،
این تضاد واقعی ،ادامه خواهد داشت .منطقه جای کافی برای عرض اندام دو قدرت بزرگ (و با
احتساب ترکیه سه قدرت) را ندارد .این ریشه اصلی تضاد بین ایران و اسرائیل است .خوشبختانه
واقعیتهای موجود و توازن قوا ،به دو کشور ایران و ترکیه آموخته است که ناچارند علی رغم رقابت،
با یکدیگر تعامل کنند .اما روابط بین ایران و کشور مجعول اسرائیل چنین نیست.
از دیدگاه اسرائیل ،ایران قدرمتند نباید وجود داشته باشد .حال این ایران ،چه به شکل جمهوری
اسالمی ،چه به شکل حکومت پادشاهی و یا به صورت هر جمهوری دیگری که باشد فرقی منیکند،
مهم این است که آیا ایران فرمانبردار امپریالیزم هست یا نه؟
در چنین شرایطی حفظ وحدت ملی میتواند ضامن پیروزی ملت باشد .این در حالی است
که سیاستهای اقتصادی و سیاسی حاکم بر کشور به راندن هرچه بیشتر اکثریت مردم به حاشیه و
در مقابل جتمع ثروت و قدرت برای گروهی اندک از مردم که هر روز کوچک وکوچکتر می شوند،
استوار گردیده است.
ایجاد وحدت ملی برای مقابله با تهدیدهای خارجی نیازمند درپیش گرفنت آنچنان سیاستهای
اقتصادی و اجتماعی و سیاسی است که منافع اکثریت مردم را دربربگیرد.
رشد اقتصادی از منظر منافع تودههای مردم و نه برای سرمایهداران،کاسنت از فاصله طبقاتی،
ایجاد امنیت اقتصادی و اجتماعی به منظور حفاظت از اقشار آسیب دیده اجتماعی ،ایجاد این
حس که کشور متعلق به 85میلیون ایرانی است و نه گروهی اندک وخاص ،ایجاد عدالت قضایی و
اجتماعی ،پذیرش حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش ،دست برداشنت از سیاست قیممابی و ...
راه را برای ایجاد وحدت ملی و درنتیجه هماهنگی ملی در مقابل وقایعی چون فاجعه غزه و فلسطین
و دیگر مواردی از این دست هموار میکند.
وزارت کار برای بررسی به کارگاه آمدند ،مناینده پیمانکار این واقعه دردناک را یک حادثه نامید.
مناینده وزارت کار با رد این نظر ،اظهار داشت« :هیچ حادثهای بدون زمینه یا حادثههای کوچکتر
قبلی اتفاق منیافتد .بارها حادثههای کوچکتر روی میدهند؛ مثال کارگری زخمی میشود یا
کارگری به اصطالح شانس میآورد و بالیی از سرش دور میشود و ...اینها همه نشانههایی است که
از حادثهای بزرگتر در آینده خبر میدهد .عدم توجه مسئوالن کارگاه نسبت به رویدادهای کوچکتر
بوده که زمینهساز حوادث دردناک و گاه فاجعهبار شده است ».من هنوز بعد از نزدیک به 25سال،
این سخنان حکیمانه آن مأمور دانای وزارت کار را فراموش نکردهام .این رویدادهای کوچک امروز
در ایستگاههای مترو میتواند حادثههای! تلخ و جبرانناپذیر آینده را رقم بزند.
از قضا وقتی از مترو بیرون آمدیم ،با صحنهای مواجه شدم که به وضوح تعبیر این شعر استاد
ناصرخسرو است :آنکه ناموخت از گذشت روزگار /هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار .سالها پیش وقتی
شهرداری تهران قصد داشت که ایستگاه متروی تئاتر شهر را در محل کنونی ایجاد کند ،بزرگان
سینما و تئاتر ایران از جمله زندهیاد استاد عزتاللـه انتظامی و استاد علی نصیریان و ...در این
محل حضور یافتند و از مسئوالن شورای شهر ،شهردار تهران و مسئوالن مترو کشور خواستند که
ایستگاه مترو را به مکان دیگری ،حتی به ضلع شرقی پارک دانشجو ،منتقل کنند .آنان یادآور شدند
که محل کنونی نه تنها زیبایی بنای تئاتر شهر را حتت تأثیر قرار میدهد ،بلکه اطراف ایستگاه مترو
به سرعت به محل دستفروشها و دیگر چیزفروشها تبدیل میشود .اما کو گوش شنوا! اکنون همه
میدانند که در اطراف ایستگاه مترو تئاتر شهر چه خبر است :پر از دستفروشان ،اغذیهفروشان،
مواد مخدرفروشان ،معتادان ،گدایان .آنچه بر سر محوطه بیرونی تئاترشهر آمده است؛ آه از نهاد هر
فرهنگدوستی برمیآورد.
کار چنان خراب است که امشب وقتی از ایستگاه مترو بیرون آمدیم ،دیدم که چند ماشین گروه
انضباط شهری شهرداری تهران 50 ،متر پس از ایستگاه مترو ،در محوطه تئاتر شهر پارک کردهاند و
را داوطلبانه به عهده گرفتند .مدیر گروه هم که بانویی بسیار محترم است ،ما را پشتیبانی کردند.
مسئوالن اجرایی دانشگاه هم نه تنها استقبال ،بلکه سالن بزرگتری را پیشنهاد کردند تا دانشجویان
بیشتری منایش فیلم را ببینند .همه چیز برای منایش فیلم آماده بود که روز پیش از منایش به من
اطالع دادند که منایش فیلم منوط به اجازه حراست دانشگاه است .آنها باید فیلم را ببینند و تأیید
کنند .مجبور شدم چند متاس بگیرم و از کارگردان ،استاد کوشک جاللی ،که اتفاقًا در تهران و با
خوشحالی آماده حضور در جمع دانشجویان بود ،و دوستانی که برای تدارک منایش فیلم زحمت
میکشیدند ،عذرخواهی کنم و پوزش بطلبم .روز بعد هم از دانشجویان عذرخواهی کردم .با آنکه
ناراحت شده بودم که چطور به استادی که بیش از بیست سال است در این دانشگاه تدریس میکند،
این اعتماد وجود ندارد که او هم در این جامعه و فضای دانشگاهی زندگی میکند و خط قرمزها را
میشناسد؛ اما از دوست کارگردامن خواهش کردم که فیلم در حضور مدیر حراست دیده شود .ایشان
هم باز با لطف فراوان درخواست مرا پذیرفتند .فیلم با کیفیتی بسیار بد در یکی از کالسها به منایش
درآمد .پس از پایان فیلم بدون هیچ پرسشی و پاسخی اعالم شد که این فیلم منیتواند در دانشگاه
دیده شود .در برابر کارگردان فیلم شرمنده شدم و پس از خداحافظی از ایشان وارد محوطه دانشگاه
شدم .این گوشه و آن گوشه دانشگاه ،دانشجویان چه دختر و چه پسر ،دور هم جمع شده بودند و
بیشتر آنها سیگار دود میکردند .باید یادآوری کنم که این فیلم در تاریخ 22آذرماه 1402با حضور
کارگردان ،علیرضا کوشک جاللی ،منتقدان و هنرمندان سرشناس در خانه هنرمندان ایران ،سالن
استاد ناصری به منایش درآمد.
روزی برای خواهرم که سه سال از من کوچکتر است ،این ماجرا را بازگو کردم .سرش را با
اندوه تکان داد و داستانی را برایم تعریف کرد«:در سال 1359من 19سال داشتم .یکی از شعارهای
انقالب ،ریشهکنی بیسوادی بود .در رادیو و تلویزیون گفته میشد که هر باسوادی باید یک بیسواد
را باسواد کند .آنموقع شهرصنعتی البرز که نزدیک قزوین است ،از کوچکترین امکانات محروم
بود .بیشتر ،یک روستای بزرگ بود تا شهر ،با خیابانهای خاکی و کمترین امکانات .من و دوستم
سیمین که دوستدار مردم و آرمانهای انقالب بودیم ،برای اجرای این شعار شریف انقالب به این
شهرصنعتی رفتیم .دختر بودیم و محدویتهای خودمان را داشتیم .فاصله این شهر صنعتی از قزوین
نسبتًا زیاد بود ،پدر و مادرها نگران بودند و...اما ما رفتیم .به تک تک خانههای فقیرانه شهر سر
زدیم و دخترانی را که سواد نداشتند جمع کردیم و در خانه یکی از اهالی ،که با مهر فراوان اتاقی از
خانهاش را به کالس ما اختصاص داده بود ،مدرسه کوچک خودمان را برقرار کردیم .خودمان بهویژه
سیمین که از خانوادهای ثرومتند برخاسته بود ،کتاب و دفتر و لوازم حتریر تهیه کردیم و به بچهها
دادیم .شور و شوق این بچههای فقیر شگفتانگیز بود .با سرعتی حیرتآور درسها را میآموختند
گرگها همراه و انسانها غریب /با که باید گفت این حال عجیب
فریدون مشیری
سه شنبه 23آبان با گروهی از دانشجویان به دیدار منایشگاه نقاشی هنرمند برجسته و انسان
دوست ،بانو نیلوفر قادرینژاد ،با عنوان «سرگیجه» در گالری دنا میرویم .از سالهای پرشور انقالب،
آن زمان که استاد هانیبال اخلاص ،و گروهی از شاگردان پرفروغش از جمله نیلوفر قادرینژاد ،بر
دیوارهای تهران ،نقاشیهای مردمی میکشیدند ،و مردم پس از سالها دوری از هنر ارجمند نقاشی،
در ازدحامی حیرتآور به متاشای این نقاشیها میایستادند ،با آثار نیلوفر قادرینژاد آشنا شدم و از
آن پس ،همواره منایشگاههای ایشان را دنبال میکنم .افسوس! آنهایی که انقالب آزادیخواهانه،
عدالتجویانه ،ضدامپریالیستی و ضد دیکتاتوری 1357را برنتابیدند ،به آن نقاشیهای دیواری،
که با عشق و شور آن هنرمندان ارجمند بر دیوارهای شهر مردم آفریده شده بودند ،هم رحم نکردند و با
گستاخی همه را با قلم سیاه پاک کردند .شاید تنها چند عکس ،از آن دوره درخشان در نقاشی مردمی
ایران به یادگار مانده باشد.
بر دیوارهای سرخرنگ گالری دنا ،بیش از ده تابلوی بزرگ با نامهای سرگیجه ،گلاندام،
نفرین ،نفس ،هورالعظیم ،ضحاک ،سیمرغ ،خط پایان ،بختک ،کما و ...با طراحیهای شگرف و
رنگهای تند ،از همان حلظه خنست ،متاشاگر را حتت تأثیر قرار میدادند و به او یادآور میشدند که
با منایشگاه هنرمندی مردمی که به حتوالت جامعه خود عالقمند است ،روبروست .خوشبختانه خود
استاد در گالری حضور داشتند .با بزرگواری در مقابل هر تابلو ایستادند و به پرسشهای دانشجویان
پاسخ دادند .استاد در پاسخ به یکی از پرسشهای دانشجویان گفت« :در یک روز زیبای پاییزی در
خیابان قدم میزدم .آفتاب زیبایی میتابید ،هوا مالیم و لذتبخش بود و من تقریبًا هیچ مشکلی
نداشتم ،اما منیدامن چرا شاد نبودم و از این حلظه یگانه زندگی کوتاه ،لذت منیبردم.
پرسشی بزرگ بود که آن حلظه منیتوانستم به آن پاسخ دهم .ساعتها و روزهای بعد ،به آن
حلظه فکر میکردم تا بهتدریج ،به این نتیجه رسیدم که جهان ما ،با این همه جنگ ،خشونت،
گرسنگی ،دیکتاتوری ،کودک و جوانکشی ،زنستیزی و ...همچون آواری شوم بر حلظههای ما،
حتی همان حلظههای آرام و بیدغدغه ما ،فرود میآید و لذتها و سرخوشیهای حتی کوچک ما
را ،به غارت میبرد ».شاید یکی از تابلوهای نیلوفر که در آن ،زنی استوار ،گرگی بر شانههای خود
سوار دارد ،ترجمان واقعی این نگاه استاد باشد .باری به نظر من که همواره هنردوستی با کولهباری
سبک از هنرشناسی بودهام ،این سخن استاد ،مت یا جامنایه منایشگاه بود .مبارزه داد و بیداد ،آزادی
و استبداد ،خرد و بیخردی و عدالت و ظلم ،جامنایه همیشگی آثار نیلوفر است .گرچه همچون خود
زندگی ،در آثار نیلوفر هم بارقههای امید کم نیست اما ،هنوز دیوهای استثمار و استعمار و استبداد،
سخت نیرومندند و از آتش دهانهایشان جهان دردمند ما در سوزوگداز است.
نیلوفر قادرینژاد در خرداد 1336در تهران به دنیا آمد و در دانشکده هنرههای زیبای دانشگاه
تهران شاگرد پرشور ،پرکار و پیگیر استاد هانیبال اخلاص بود .از همان آغاز طراحی فیگور انسان،
بهویژه انسان زحمتکش و دردمند ،مسئله اصلی او بود .این بود که همیشه پاتوقش ،قهوهخانهها،
محلههای فقیرنشین ،بیمارستانها ،مراکز معلوالن و محلههای بدنام بود و شخصیتهایش،
کارگران ،دهقانان ،روشنفکران آزادیخواه ،دردمندان ،معتادان ،جانباختگان جنگ و قهرمانان
زندانها و شکنجهگاهها بودند .در آثار او زنان زحمتکش ،این آفرینندگان دردمند جهان زیباییها،
همواره حضوری شکوهمند دارند و همراه با خطها و فرمهای در حال حرکت نیلوفر ،به سوی تغییر
آرام اما ناگزیر زندگی ،با سر و قامتی ایستاده و شکوهمند ،میرزمند .در سالهای اخیر ،اسطورهها،
حضور چشمگیری در آثار نیلوفر دارند اما این اسطورهها رنگ و بوی زمانه را دارند و به دلمشغولی
اصلی هنرمند که همانا نبرد داد و بیداد است پاسخ میدهند.
نیلوفر قادرینژاد که تا کنون بیش از 100منایشگاه گروهی و انفرادی داشته است ،در گفتگویی
با چیستا ( )1378گفته است« :از متام منایشگاههایی که تا کنون داشتهام ،سه منایشگاه هرگز از
خاطرم منیروند :یکی در سال 1357در هفته همبستگی در دانشکده هنرهای زیبا و دیگری منایشگاه
گروهی بعد از انقالب در موزه هنرهای معاصر است که متاشاگران برای دیدن آنها صف میبستند.
دیگری هم نقاشیهای دیواری در حضور مردم در کوچه و خیابان برایم خاطره شده است .در میان
کارهایم آنهایی را که حتت تأثیر رجنها و دردها یا شادیها و عشقهای زندگی بودهام و بهراحتی کار
کرده و به نتیجه رسیدهام ،بیشتر دوست دارم .اما هیچ وابستگی نسبت به کارهایم پیدا منیکنم و از
این که در خانههای مردم روی دیوارها قرار بگیرند ،بسیار احساس رضایت میکنم».
با این همه باید از روشنفکران ،بهبودخواهان و هنردوستان میهنمان هم انتقادی کرد .با آنکه
اطالعرسانی به طور نسبی گستردهای صورت گرفت ،اما مانند بسیاری از رویدادهای مهم فرهنگی،
همتها اندک و پاها کاهل است .هنرمند مردمی با مردم بهویژه روشنفکران و مبارزان تغییرات
اجتماعی زنده است و نفس میکشد .دیدار و حضور در رویدادهای هنر مردمی نه تنها پربارکردن
زندگی خود است ،بلکه وظیفهای اجتماعی و فرهنگی هم هست .این مصرع از شعر زندهیاد احمد
شاملو همواره باید جلوی چشمامنان باشد« :انسان دشواری وظیفه است!»
برای نیلوفر زیبای هنر ایران ،تندرستی و پایداری در تدوام هنرمردمیاش را آرزومندیم.
شعرهایی از:
پابلو پیکاسو
یک عمر مبارزه برای صلح و علیه جنگ
هوشمند انوشه
پابلو پیکاسو ،نابغه هنری و خالق سبک کوبیسم ،به عنوان یکی از مهمترین و مطرحترین هنرمندان
و نقاشان قرن بیستم شناخته شده است .رسانههای امپریالیستی نقش پیکاسو در جنبش ضدجنگ و
مبارزه برای صلح و علیه فاشیسم را عامدانه مسکوت میگذارند .این نوشته تالشی است برای آشنا کردن
خوانندگان با پیکاسو به عنوان هنرمندی آزادیخواه وطرفدار صلح که هنر را از سیاست جدا نمیدانست.
مبارزه برای صلح ،تبلیغ امر صلح و افشای جنایات جنگطلبان ،بهویژه امروز که طرفداران
نظامیگری مرتب بر طبل افزایش بودجه نظامی و جنگطلبی میکوبند ،اهمیتی دو چندان پیدا کرده
است .پابلو پیکاسو ،نقاش و هنرمند اسپانیایی که بیشتر عمر خود را در فرانسه گذراند ،از مبارزان
خستگیناپذیر در دفاع از صلح و افشای جنایات جنگی بود .مهمترین آثار پیکاسو در افشای فجابع
حاصل از جنگ خلق شده است.
در پاسخ به کسانی که هنر را از سیاست جدا میدانستند ،پیکاسو چنین نوشت:
«خیر ،نقاشی برای آن نیست که اتاقها را تزیین کند .نقاشی اسلحهای است برای حمله و دفاع
در مقابل دشمن».
پیکاسو در متام عمر خود از این اصل عدول نکرد و همواره هنر را همچون یک اسلحه برای
پیشبرد امر صلح و افشای جنایات و فجایع جنگ و فاشیسم به کار گرفت .او متام عمر مخالف هر
گونه سرکوب و حتمیل ،چه در عرصه سیاست و چه در عرصه هنر بود.
نویسندگان فرانسوی آشنا شد که با گرایشهای سیاسی مترقی به سبک سوررئالیسم گرایش داشتند.
برخی از اسناد پلیس فرانسه که در سال ۲۰۰۰در اختیار رسانههای فرانسه قرار گرفت ،حاکی از
آن است که پیکاسو از حلظه ورود به پاریس در سال ۱۹۰۰از سوی پلیس فرانسه حتت نظر بود .این
اسناد نشان میدهند که پلیس فرانسه از گرایش پیکاسو به نظرات چپ و روابط او با محافل انقالبی
در اسپانیا اطالع داشت و به همین دلیل او را حتت نظر گرفته بود.
آشنایی و زندگی عاشقانه با دورا مار ،نقاش و عکاس سوررئالیست فرانسوی ،فعال سیاسی
و عضو حزب کمونیست فرانسه ،نقطه عطفی در زندگی سیاسی پیکاسو به شمار میرود .فعالیت
سیاسی پر شور دورا مار به عنوان یک زن در دهه ۱۹۳۰در فرانسه ،که زنان هنوز از حق رأی برخوردار
نبودند ،چشمگیر بود .آشنایی با دورا مار و درک نقطه نظرات سیاسی او موجب شد تا پیکاسو درک
عمیقتری از مسائل سیاسی پیدا کند .دورا مار پیکاسو را با محافل و شخصیتهای هنری مترقی
پاریس از جمله لویی آراگون ،شاعر معروف فرانسه ،آشنا کرد .عکسهایی که دورا مار از مبباران
شهر گرنیکا به پیکاسو نشان داد ،مسلمًا مشوق پیکاسو برای خلق تابلوی گرنیکا بود.
در اسپانیا و احداث اماکن مناسب جهت ارائه غذای رایگان در شهرهای مادرید و بارسلون میشد.
جمهوریخواهان اسپانیا به پاس قدردانی از حمایت پیکاسو او را غیابًا به عنوان مدیر بزرگترین
موزه شهر مادرید برگزیدند .پیکاسو کمکهای خود را حتی پس از پیروزی فرانکو قطع نکرد .او یکی
از منابع مطمئن کمک به پناهندگانی بود که از اسپانیا به فرانسه مهاجرت میکردند.
مشغول کار بر روی این تابلو شد و توانست پس از تنها سه هفته حاصل کار خود ،یعنی تابلوی گرنیکا
را برای منایش به منایشگاه پاریس عرضه کند .پیکاسو به منظور نشان دادن عظمت این فاجعه ابعاد
متناسبی را برای اثر خود برگزید :تابلویی سیاه و سفید با طول۷/۸و عرض ۳/۵متر .چنین فاجعهای
را منیتوان با رنگ ترسیم کرد .باید سیاه و سفید باشد.
این تابلو مانند دیگر تابلوهای ضد جنگ پیکاسو منایشگر قربانیان فاجعه حاصل از جنگ
است .پیکاسو با استفاده از سبک کوبیسم عمق این جنایت و فاجعه را نشان میدهد .این اثر سراسر
فریاد است .صدای فریاد قربانیان از سراسر این تابلو به گوش میرسد .پیکاسو زنان را قربانی اصلی
این فاجعه میداند و به همین دلیل سه زن درمست راست و یک زن در مست چپ این تابلو تصویر
شدهاند .در مست راست زنی با دستان رو به آمسان و با فریادهای دخلراش در شعلههای آتش مبباران
میسوزد .زن دوم ،با چراغی در دست و با چشمانی وحشتزده روشنگر صحنه این فاجعه است .زن
سوم با تنی مجروح از مبباران از مست راست تابلو ،بهزحمت و ِ
پاکشان ،با چشمان خسته به مست
چراغ میخزد .در مست چپ تابلو زنی با نوزاد جانباخته در آغوش ،اشکریزان ،رو به آمسان با
متام وجود فریاد خشم و درد سر میدهد .حتی اسب هم در میانه تابلو با نیزهای که بر پشتش فرو
رفته است ،فریاد میزند .تنها مرد این تابلو ،تکه پاره شده ،شمشیر شکستهای را به نشانه سربازان
جمهوریخواه با گلی به نشانه امید به آینده همچنان در دست میفشارد .او هم همچنان فریاد میزند.
این تابلو فقط درباره قربانیان این فاجعه نیست ،بلکه نشاندهنده فریاد و اعتراض انسانهاست
به جنگ و کشتار .در این تابلو بهویژه زنان و کودکان ترسیم شدهاند .در روز مبباران بیشتر مردان از
شهر خارج شده و زنان و کودکان به بازار رفته بودند .بینظمی حاکم در این تابلو خود نشانه دیگری
از یک فاجعه است.
این تابلو به سرعت شهرت جهانی پیدا کرد و برای منایش به کشورهای متعددی حمل شد.
مکامله پیکاسو با یکی از فرستادگان نازیها که در دوران اشغال فرانسه در پاریس به منظور
تفتیش به منزل او آمده بود ،در این مورد شنیدنی است .فرستاده آملان نازی با اشاره به عکس
تابلوی گرنیکا که روی میز بود ،از پیکاسو پرسید« :این کار شماست؟» ،پیکاسو بدون حلظهای تأمل
پاسخ داد« :خیر ،این کار شماست».
پیکاسو همان هنگام که مشغول کار بر روی گرنیکا بود ،در مورد جنگ داخلی اسپانیا چنین
گفت« :جنگ اسپانیا یورش ارجتاع است علیه مردم ،علیه آزادی .همه زندگی هنریام چیزی نبوده
جز مبارزه خستگیناپذیر علیه ارجتاع و علیه نابودی هنر .در همه آثارم ،من همه جا گرنیکا را
فریاد میزمن و در همه آثارم بهوضوح وحشت خود را از آن فرماندهان نظامی که اسپانیا را تبدیل به
اقیانوسی از درد و مرگ کردهاند ،نشان میدهم».
تابلوی گرنیکا با آنکه بهمناسبت مبباران مردم این شهر خلق شده است ،با این حال اثری
جهانشمول است .این تابلو فریاد بشریت است علیه جنگ و کشتار .این تابلو میتواند فریاد قربانیان
باشد در عراق ،در افغانستان ،در یمن ،در لیبی ،در سوریه ،در ویتنام ،در کره ،در یوگسالوی ،در
فلسطین و یا در اوکراین .به همین دلیل این تابلو اثری است فراتر از مکان و زمان.
گرنیکا بهسرعت تبدیل به مسبلی در تظاهرات ضد جنگ شد و در بسیاری از این تظاهرات
نشان داده شد .در جریان برگزاری اجالس سران پیمان ناتو در سال ۲۰۲۲در شهر مادرید تظاهرکنندگان
ضدجنگ در داخل موزه و مقابل تابلوی گرنیکا در مخالفت با سیاست ناتو در رابطه با اوکراین ضمن
محکوم کردن تشدید جنگ از سوی پیمان ناتو ،خواهان کاهش هزینههای تسلیحاتی شدند.
تابلوی قتل عام صبرا و شتیال اثر ضیاء العزاوی طراحی پیکاسو برای کتاب جمیله بوپاشا
متامی زندگی من است ...من میتوامن با افتخار بگویم که برای من نقاشی هیچگاه برای ارضای
شخصی و یا نوعی سرگرمی نبوده است .هدف من این بوده که از طریق نقاشی و رنگها ،که آنها را
همچون دستهای خود میدامن ،هر روز شناخت بهتری از انسانها و جهان کسب کنم و بدین وسیله
هر روز خودم را آزادتر حس کنم .خواست من این بود تا هر چه را که درست و عادالنه میدانستم،
بیان کنم .چرا که زیبایی در حقیقت و راستی است ...من به حزب کمونیست پیوستم چرا که حزب
ما بیش از دیگر احزاب برای شناخت و ساخنت جهان تالش میکند و انسانها را قادر میسازد تا
روشنتر فکر کنند ،آزادتر و شادتر باشند».
این جنایت را نیز نشان میدهد .این تابلو یادآور فاجعه قتل عام سال ۱۹۵۰درشهر سین چون در کره
شمالی است .در قتل عام این شهر حدود ۳۰هزار از مردم کره به دست سربازان آمریکایی قتل عام
شدند .در این تابلو نیز مانند گرنیکا قربانیان زنان و کودکان هستند.
این تابلو شباهتهایی با اثر معروف گویا دارد که نشانهنده کشتار مردم اسپانیا به دست
سربازان ناپلئون است .پیکاسو در این اثر سربازان آمریکایی را به شکل آدم آهنی تصویر کرده است
که فاقد هر گونه فکر و احساس و فقط اجرا کننده دستوراتاند .کودکی که در دنیای خود در حال بازی
است و زنی که با چهرهای متعجب ناتوان از درک این وحشیگری است ،نشانگرعمق این فاجعهاند.
این اثر پیکاسو به سرعت معروفیت جهانی یافت و در تظاهرات ضد جنگ کره از سوی تظاهرکنندگان
حمل میشد.
روزنبرگها
اعدام اتل و ژولیوس روزنبرگ در ماه جون سال ۱۹۵۳یکی از سیاهترین برگها در تاریخ
آمریکاست .این زوج یهودی و کمونیست به جرم جاسوسی برای احتاد شوروی اعدام شدند .این زوج
پوستر علیه جنگ ویتنام با طرحی از گرنیکا پابلو نرودا و پابلو پیکاسو
پیش از اعدام به مدت دو سال در زندان بودند .در این مدت یک کارزار جهانی برای جنات جان
این دو انسان شریف برگزار شد .پیکاسو نیز طرحی از چهره این دو قربانی آفرید .منایشگاه بزرگی
که در ماه نوامبر سال ۱۹۵۳در پاریس برگزار شد شاهد همبستگی پر شور با روزنبرگها بود .در این
منایشگاه بسیاری از هنرمندان و از جمله پیکاسو آثار خود را در حمایت از روزنبرگها عرضه کردند.
پیکاسو و نرودا
نرودا شاعر ،نویسنده و سیاستمدار کمونیست از کشور شیلی و برنده جایزه نوبل که پس از کودتای
امپریالیستی در شیلی به دستور پینوشه به قتل رسید ،از دوستان و همرزمان پیکاسو بود .هنگامی
که نرودا به پاریس آمد ،از کمکها و همراهی بیدریغ پیکاسو برخوردار شد .نرودا و پیکاسو هر دو
از پیامآوران صلح در جهان بودند و در کنگرههای مختلف صلح در کنار یکدیگر شرکت میکردند.
نرودا در کتاب خاطراتی که از خود به جا گذاشت ،از کمکهای بیدریغ پیکاسو هنگامی که او مجبور
شد در سال ۱۹۴۹کشور خود شیلی را به دالیل سیاسی ترک کند ،بسیار قدردانی میکند .پیکاسو
هنگام شرکت در کنگره صلح در سال ۱۹۴۸موفق شد حمایت بسیاری از شرکتکنندگان کنگره را در
پشتیبانی از نرودا که در شیلی حتت تعقیب بود ،جلب کند.
در دومین کنگره جهانی صلح که در سال ۱۹۵۰در شهر ورشو برگزار شد ،به پیکاسو و نرودا به
پاس خدماتشان در راه صلح جهانی ،جایزه کنگره جهانی صلح اهدا شد.
هنگامی که فاشیستها در اسپانیا پیروز شدند ،نرودا به مانند بسیاری دیگر از مبارزان ضد
فاشیست به فرانسه مهاجرت کرد و در پاریس پناهگاهی یافت .در آجنا او از کمکهای بیدریغ
پیکاسو برخوردار شد .نرودا و پیکاسو هر دو عضو اجنمن روشنفکران ضد فاشیست شدند .این
اجنمن که در ابتدا در شهر مادرید برای مبارزه علیه فرانکو پایهگذاری شده بود ،پس از پیروزی
فاشیستها به پاریس منتقل شد.
امور خارجه آملان غربی بهسرعت واکنش نشان داد و آنها را از جهتگیری سیاسی برحذر داشت.
جهان امپریالیستی خواهان آن است که هنر در خدمت منافع طبقه حاکم باشد و نه در دفاع از منافع
محرومان و یا حفظ و برقراری صلح .جهان امپریالیستی خواهان هنری است که در مقابل کشتار و
قتل عام تودههای مردم سکوت اختیارکند .آکادمی سلطنتی بریتانیا در سال ۱۹۵۳منایشگاهی از
نقاشیهای مکتب پاریس در لندن به منایش گذاشت .آثار پیکاسو اجازه ورود به این منایشگاه را
نیافتند.
منایشگاهی حتت عنوان پیکاسوی تقسیم شده در سال ۲۰۲۱در شهر کلن آملان به منظور عرضه
آثار سیاسی پیکاسو برگزار شد .مسئول برنامه در مورد دلیل برگزاری این منایشگاه گفت« :ما
میخواهیم آثار پیکاسو را که در جهت پیشبرد نظرات انساندوستانه و صلحجویانه سوسیالیستی
او بود ،نشان دهیم .به ویژه شرکت او در کنگرههای جهانی صلح و فعالیتهای او در این چارچوب
مهم است .این آثار و فعالیتهای پیکاسو در غرب شناخته شده نیستند .این منایشگاه بهخوبی
۱
نشان میدهد که چه تفاوتی میان عرضه آثار پیکاسو در شرق و غرب اروپا وجود دارد».
در این منایشگاه بهخوبی تفاوت میان دو نگاه به پیکاسو در آملان غربی و آملان دموکراتیک
دیده میشود .آملان دموکراتیک پیکاسو را متعلق به خود میدانست .در آملان غربی پیکاسو به
عنوان یک نابغه و یک هنرمند بیمانند مطرح ولی در عین حال جنبه سیاسی آثارش در آجنا به کلی
مسکوت گذاشته میشد .مسئول منایشگاه در ادامه گفت« :ما در اینجا آثار سیاسی پیکاسو را که
در غرب شناخته شده نیستند ،به منایش میگذاریم .همچنین آثاری را به منایش میگذاریم که جنبه
سیاسی آنها مسکوت مانده است .به عنوان مثال آثاری مانند گرنیکا و یا خانه اجساد در آملان
دموکراتیک به عنوان آثار سیاسی مورد توجه قرار میگرفتند .در صورتیکه در آملان غربی تنها به
جنبه هنری این آثار توجه میشد و ُبعد و پیام سیاسی آنها کام ً
ال مسکوت میماند».
در آمریکا ،جایی که موزه هنرهای مدرن نیویورک بسیاری از آثار پیکاسو را در خود جای
داده است ،سیاست مسکوت گذاشنت ُبعد سیاسی پیکاسو بهشدت تعقیب میشود .نشریه سیاسی
ژاکوبن که در آمریکا منتشر میشود با یادآوری جهتگیریهای روشن سیاسی در آثار او ،در مورد
معرفی پیکاسو در این کشور (آمریکا) چنین اظهار نظر میکند:
«مسکوت ماندن جنبه سیاسی ضد فاشیستی ،ضد جنگ و کمونیستی پیکاسو در رسانههای
ما (آمریکا) موجب میشود تا ما نتوانیم او را آن طور که الزم است در جایگاه شایسته خود در تاریخ
قرار دهیم».
۲
آنها از گونهای دیگرند ،برای خدمت کردن و بودن تحت قیمومت زاده شدهاند؛ همانطور که شکل بر
شئی ،همانطور که روح بر جسم ،همانطور که زوج بر زوجه و پدر بر پسر قیمومت دارد .این نظمی است
که از سوی خالق برای نیکی بر همه مقدر شده است .آن که بردهزاد است ،اگر بیارباب بماند ،فنا میشود.
(سپولودا .مناظره وایادولید)77 .
گروه زمان ،یادگار پرافتخار درنای تئاتر ایران ،بانو استاد مهین اسکویی ،اینک پس از
سالهای بلند زمستانی ،بار دیگر به همت شاگردان برجسته آکادمی علوم و هنرهای منایشی آناهیتا
و گروه زمان ،منایشنامه ژرف و تفکربرانگیز مناظره وایادولید اثر تأثیرگذار ژان کلود کارییر،
منایشنامهنویس مردمگرای فرانسه را به صحنه آورده است در سالن قشقایی ،از مجموعه فاخر تئاتر
شهر تهران.
ژان کلود کارییر ( )2021-1931منایشنامهنویس ،نویسنده و فیلمنامهنویس سرشناس ،که به
شدت حتت تأثیر مناظره تاریخی وایادولید قرار گرفته بود ،خنست روایت این مناظره را برای یک
سریال تلویزیونی ( )1992قلم زد .از این سریال (با هنرمندی ژان کارمه ،ژانپیر ماریل و ژانلویی
ترینتنیان) با «هفت جایزه طال» و «جایزه ایتالیا» ،استقبال گرمی بهعمل آمد .سریال ،همچون رمان
بزرگی بود که به کارییر مجال میداد تا روایتش از این واقعه تاریخی را با متام جزئیات بر قلم آورد
و بستر تاریخی وقوع این مناظره دورانمنا را به متامی تشریح کند .اما وقتی کارییر در سال 1999
تصمیم گرفت که از آن مناظره ،منایشنامهای بیافریند ،دیگر از آن فراخی و امکان جوالن سریال
تلویزیونی که شانه به شانه رمان میساید ،خبری نبود .اینک او بود و یک امکان حداکثر سه ساعته
اجرای یک منایش ،چیزی شبیه آفرینش یک داستاه کوتاه یا خلق یک اثر نقاشی بر بوم .کارییر از
همان وقتی که تبدیل روایت بلند به منایشنامه را در برنامه خود قرار داد ،باید مانع مهمی را در
اجرای تئاتری اثر ،از پیش پا برمیداشت .درونمایه مباحثه سخنورانه و ضرورتًا کمحترک و بیشتر
متکی بر کالم تا اجرا ،خطر بزرگی را در برابر منایشنامهنویس قرار میداد .بنابراین او مجبور بود که
از شاخ و برگهای اثر بکاهد و زمان ،مکانها ،شخصیتها و حتی روایت داستان را کوتاهتر کند.
به عنوان منونه،از جمله متهیداتی که کارییر اندیشید ،یکی همانا ،کوتاه کردن مناظره از پنج روز در
اصل روایت به دو روز و نیم در اجرای منایشی آن بود .این منایشنامه برای خنستین بار در 20ژانویه
1999به کارگردانی ژاک السال ،بازیگر ،نویسنده ،منایشنامهنویس و کارگردان فرانسوی اجرا شد.
اجرای منایش مناظره وایادولید را گروه زمان به عهده
گرفته است .گروه زمان را خنستین بار بانو مهین اسکویی در
سال 1348بنیان گذاشت .این گروه ،منایشنامههای صاعقه
اثر الکساندر نیکوالیویچ آستروفسکی ،خرس و خواستگاری
و سه خواهر آثار آنتوان چخوف ،در اعماق اثر ماکسیم گورکی
و ...را با درخششی کمنظیر بر صحنه تئاترهای ایران آورد.
بسیاری از بازیگران و کارگردانان برجسته تئاتر ایران از جمله
مهدی فتحی ،سعید سلطانپور ،سودابه اسکویی ،محمود
دولت آبادی ،ناصر حسینی مهر و ...در گروه زمان هنرمنایی
)2021
2021--1931
ژان کلود کارییر ((1931 کردهاند .آخرین اثری که گروه زمان به رهبری بانو مهین اسکویی
در سال 1367کوشید بر صحنه آورد ،تاریکیهای سرکش اثر آنتونیو بوآرو بایخو ،منایشنامهنویس
اسپانیایی بود که پشت سد مجوز گرفتار آمد و هرگز نور صحنه بر آن نتابید .پس از آن بود که مهین
اسکویی برای همیشه صحنه را ترک و باقی عمر پربرکتش را به تألیف و ترجمه آثار تئاتری سپری کرد.
اکنون هنرمند ارجمند هوشمند هنرکار ( )1346با کارگردانی منایشهایی چون سگ مرده
اثر برتولت برشت؛ آنتیگونه اثر سوفوکل ،پردهها از راه میرسند اثر چارلز دیزنزو )...با طراحی و
کارگردانی مناظره وایادولید ،بار سنگین راه استادان بزرگ گروه زمان و تئاتر آناهیتا را بر دوش
گرفته است .هوشمند هنرکار بار دیگر نشان داد که زمین بدون داعی خنواهد مناند .آزیتا نوریوفا در
مقام دستیار کارگردان ،نقش مهمی را در یاری به هنرکار ایفا کرده است .هنرمندان بازیگر :هوشمند
هنرکار در نقش کاردینال ایتالیایی و مناینده پاپ پل سوم ،مهدی وثوقی در نقش بارتولومه دالس
کازاس ،مهدی ربانی در نقش خوان گینس دو سپولودا ،علیرضا عباسی در نقش دلقک ،فرید گلریز
در نقش مقام ارشد صومعه کرگوریو ،عبداللـه عاجپرین در نقش مهاجرنشین ،یگانه عطار علیایی
در نقش زن سرخپوست ،سارینا قاسمزاده در نقش خدمتکار سیاهپوست و رهام رضایی در نقش
کودک سرخپوست در این اثر بسیار مهم ،بهراستی درخشیدهاند .سیما سامانی (طراح لباس) ،آرش
هژیرآزاد (آهنگساز) ،بابک شادعلیزادگان (طراح نور) و امیر قادری (طراح گریم) در انتقال فضای
اثر بسیار کوشیدهاند .هنرکار همچون کارییر موفق شده است که از سنگینی مباحثههای پیچیده و
اسکوالستیک دو نظریهپرداز ،با استفاده از دو صحنه درخشان ،یکی صحنه حضور مادر و فرزند
سرخپوست در این مناظره و دیگری صحنهگردانی دلقک ،بکاهد .با این وجود محدویتهای حتمیلی
کارگردان ،به حذف مرد سرخپوست و صحنه دریده شدن لباس زن سرخپوست اجنامیده است.
باید در نظر داشت که این اثر منایشی بدون تهیهکننده یا حامی به صحنه آمده ،که در شرایط
اقتصادی کنونی میهن ما به کاری پهلوانی شبیه است .البته متام زندگی شگفت تئاتر آناهیتا و گروه
زمان همواره بر همین منوال بوده است .همتشان بلند و جانشان سالمت.
منایشنامه مناظره وایادولید را مجتبی میثمی با دقت و رسایی به زبان فارسی ترجمه کرده
است .میثمی که ترجمه منایشنامههای چهاردهم ژوئیه ،دانتون و گرگها (الهیتا ،)1392.و کتاب
نظری تئاتر مردم (پژواک کیوان ،)1388.آثار کمنظیر نویسنده بزرگ و انسانگرای فرانسوی ،رومن
روالن ،و نیز بازیگری (استثنا و قاعده .برتولت برشت) را در کارنامه خود دارد ،از دانش و هنر خود
بهره برده است و ترجمهای را از این اثر آفریده است که همتراز تألیف است و میدانیم که بهترین ترجمه
آن است که با تألیف ،اشتباه گرفته شود .مترجم عالوه بر ترجمه خود منایشنامه ،پیشگفتار بسیار
سودمند ناشر فرانسوی را هم ترجمه کرده و گاهشمار ( ،)1556-1278منایه تاریخی و فرهنگی
را نیز بر کتاب افزوده است .پیشگفتار و منایه تاریخی و پانوشتهای ارزشمند کتاب به خواننده
کمک میکند که بستر سیاسی و اجتماعی ،شخصیتها و وقایع تاریخی اثر را بشناسد و درک کند.
پیشگفتار ناشر فرانسوی نکات مهم اجرای منایشنامه را هم به کارگردانان یادآوری میکند.
در پیشگفتار مترجم ،میثمی هم بستر تاریخی اثر را تشریح و هم اهمیت ترجمه این اثر را در
زمان حاضر گوشزد میکند زیرا بحث اساسی که در منایش در جریان است ،همچنان مسئله زمان
ماست .او درباره پیشینه تاریخی این منایشنامه و رابطه آن با مسائل امروز بشر مینویسد« :در
سال 1550میالدی ،در پی کشمکشها و مجادالت قلمی فراوان ،بر بستر مقاومتهای مردم
سرزمینهای نومکشوف آمریکا ،که دیرتر به آمریکای التین شهرت یافت از یکسو ،و رقابت و جنگ
میان قدرتهای استعماری از دیگر سو ،بنا به درخواست پادشاه اسپانیا ،جلسهای به ابتکار پاپ
پل سوم در حضور مناینده پاپ (سالواتوره رونچیری) برای رسیدگی به وضع ساکنان این سرزمینها
(بومیان یا سرخپوستان) و پایان دادن به این انتقادات و مجادالت برگزار شد تا مشخص شود که آیا
این بومیان ،انسان و از اخالف آدم و حوا هستند یا از گونه پست دیگر ،و متمایز از نوع انسانند.
این جلسه ،با حضور دو متفکر سرشناس به منایندگی از دو سوی این جدال نظری و اجتماعی برگزار
میشود :از یک طرف خوان گینس دو سپولودا ( )1573-1490او از طرف دیگر بارتولومه دالس
کازاس ( .)1566-1484برخی ،این مناظره و پس زمینههای اجتماعی آن را از خنستین تالشها
برای تبیین حقوق بشر و ناشی از برآمدن بورژوازی نوپا در این بستر اجتماعی دانستهاند .اوج
این تالشها را میتوان در اعالمیه حقوق بشر انقالب فرانسه دید .این تالشها اگرچه در قیاس با
نظامهای پیشاسرمایهداری ،دستاوردهای تاریخی بزرگی محسوب میشوند ،اما تقدیس «مالکیت
خصوصی» و «رقابت آزاد» مانع از آن بود که حقوق بشر از سطح سیاسی به سطح اجتماعی فراروید.
در پی جنگ جهانگیر دوم ( )1945-1939که توازن قوا در سطح بیناملللی به سود کارگران
و زحمتکشان تغییر کرد ،مفاهیم نوینی به مواد حقوق بینامللل و حقوق بشر راه یافت .اعالمیه
فالدلفیا به مثابه جزء جداییناپذیر از اعالمیه حقوق بشر سازمان ملل متحد و پیش گفتار اساسنامه
سازمان بیناملللی کار را میتوان نقطه عطفی در این کارزار دانست .در این اعالمیه از جمله گفته
میشود که «کار ،کاال نیست» ،یعنی نیروی کار تابع بازار و رقابت در بازار نیست .این روند رو
بهتعمیق در حقوق بشر را میتوان در مقاولههای سازمان بیناملللی کار و میثاقهای بیناملللی نیز
دید .با این حال در پی تغییر توازن قوا در مقیاس بیناملللی ،و نیز در پی فروریزی دیوار برلین (دهه
،)1990لیبرالیسم در هیئت نولیبرالیسم که هدفی جز سودورزی حداکثری در کوتاهترین زمان و به هر
شیوه منیشناسد ،تعرض همهجانبهای را به حقوق و دستاوردهای کارگران و زحمتکشان از یکسو
و نقض حاکمیت ملی کشورها زیر عنوان «آزادی رقابت» و «بسط و توسعه جهان آزاد» با ادعای
«جهانیسازی خوشبختی» آغاز کرد و در این راه از هرگونه سازماندهی و دامن زدن به جنگهای
صلیبی و جنگافروزیهایی که گاه به کشتارهای عمومی اجنامیده ،فروگذار نکرده است.
اتفاقی نیست که در چنین شرایطی کارییر به بازخوانی مناظره تاریخی وایادولید روی میکند.
روشن است که اثر هنری با درونمایهای تاریخی ،بازگویی صرف رویدادهای تاریخی نیست .در اثر
هنری ،ختیل و احساس مؤلف از روایت صرف و بیطرفانه وقایع فراتر میرود و به نوعی حتلیل روی
میآورد .هم از این روست که زیبایی مناظره وایادولید گذشته از جنبههای هنری ،در جانبداری آن از
انسان و حقوق انسانی در برابر آزمندی بیحدوحصر استثمارگران و استعمارگران نهفته است( ».ص)10 .
در این منایش ،الس کازاس در مقام دفاع از سرخپوستان است که در شرایط سال 1550در برابر
سلطه بیرحم فئودالیسم حاکم و مناینده ایدئولوژیک آن ،دستگاه عظیم روحانیت کلیسایی ،سر
برمیآورد و در شرایط عدم حضور طبقه کارگر ،رهبری مردم را به دست میگیرد .باید به خاطر داشت
کازاس در جمعبندی نظریه خود ،به انسان بودن سرخپوستها اذعان میکند«:گمان منیکنم
که انسانهایی بهتر از آنان در جهان وجود داشته باشد .خوشسیما ،متین و خوشرفتارند.
صلحجو و نرمخو همچون برهاند .به دور از چشمداشت به دارایی دیگری ،بخشنده و عاری از
در مقابل سپولودا با اشاره به گفتاورد دیگری از مسیح «من نیامدهام که برایتان صلح بیاورم،
آمدهام که شمشیر بیاورم» ،انسان بودن سرخپوستان را حتقیر یا رد میکند« :سخن بر سر مخلوقاتی
است که از سوی پروردگار رمسیت نیافتهاند!...سیصد اسپانیایی امپراطوری قدرمتندی با بیست
میلیون نفوس را به تابعیت واداشتند .آیا در این جا دست خدا را منیبینیم؟ در هیچ دورهای ،هیچ
اکتشافی را منیتوان با این فتح مقایسه کرد .حتی بیماری هم با ما بود! همهگیری بیاهمیت آبله هم
کار خدا بود تا راه را کوتاه کند .بتپرستان مثل ساس میمردند ،زیرا مشیت خداوند بر حذف آنان
بود .مشیت آن بود که معابدشان ویران شود ...چطور عقوبت الهی را در اینجا منیبینید؟...اینان
وحشیترین و خونریزترین مردمانند ...ضرور است این جسمها را به بردگی و روحشان را به تبعیت از
مذهب واقعی واداشت ...از کاربرد فلز ،سالح آتشین و چرخ بیاطالعاند .از ماهیت پول بیخبرند
و هیچ ارزش اشیا را منیدانند .خردهشیشه غرابههای شکسته را با طال معاوضه میکنند»...
(صص)58-53
سپولودا نظریات خود را ،پس از یک عقبنشینی آشکار در برابر استداللهای کازاس ،چنین
جمعبندی میکند« :آنها از گونه دیگرند ،برای خدمت کردن و بودن حتت قیمومت زاده شدهاند .من
مراتب انسانی آنها را نفی منیکنم .این کار ابلهانه است .فقط میگویم که آنها در نازلترین سطح این
مراتب هستند ...برخی موجودات انسانی برای آن ساخته شدهاند که دیگران را اداره کنند و بر آنان
سلطه یابند...همه شواهد نشانگر آن است که خداوند آنها را به قدرت ما وانهاده است(.صص 77و
59و57و )61سپولودا ،در پاسخ به مناینده پاپ که میپرسد« :به حلاظ فلسفی ،بهرهکشی از کار این
آدمها هیچ مشکلی ندارد؟ پاسخی متامکننده میدهد :مطلقًا ،زیرا مشیت الهی است( ».ص)77
اما بیش از استداللهای سپولودا و کازاس ،آنچه نتیجه این مناظره را تعیین میکند ،منافع
منافع استعمارگران را نه این دو ،بلکه مهاجرنشین است
ِ ِ
حقیقت استعمارگرایانه دربار و کلیساست.
که عمیقا درک میکند و به کلیسا و دربار یادآور میشود« :باید یک چیز را بدانیم .اگر ما مجبور به
پرداخت مزد به آنها شویم ،با آنها مثل مسیحیان رفتار کنیم و قانونی برایشان تعیین کنیم ،خودمان
به دو قسمت تقسیم میشویم؛ و این برای شما بار مالی زیادی دارد...زیاد ...آن وقت باید این پول
را از درآمدهای پادشاهی و همین طور کلیسا کم کنید...آن هم به مقدار خیلی زیاد...تا آن اندازه
که الجرم متام نظام را تغییر خواهد داد ،سر تا پا .اسپانیا و کلیسا به جای دریافت پول از آجنا،
مجبور خواهند شد که پول به آجنا بفرستند(.ص )98بنابراین وقتی نامه شاه را خدمتکار سیاهپوست
به مناینده پاپ عرضه میکند ،مناینده در پاسخ مقام ارشد صومعه که میپرسد چرا منیخوانیدش ،به
وضوح میگوید« :از پیش میدامن که شاه چه میخواهد بگوید( ».ص )100و خودش هم اضافه میکند:
«در حقیقت ،ما نسبت به خطری که متوجه مستعمره است ،حساسیم( ».ص)102
منافع طبقاتی مشترک دربار و کلیسا ،راهنمای مقام ارشد صومعه ،مناینده پاپ ،مهاجرنشین
و مورد رضایت سپولودا است .اگر سرخپوستان را منیتوان غیرآدم دانست ،مردم سیاهپوست
آفریقا را به راحتی میتوان با این عنوان خطاب کرد ،بهویژه اگر در نظر بگیریم که در سال ،1550
اشغال سرزمینهای سرخپوستان تقریبًا به طور کامل به اجنام رسیده بود« :اگرچه روشن است که
سرخپوستان برادران عیسوی ـ مسیحی ما هستند و مثل ما از قوه عقالنی برخوردارند ،اما ،این
حقیقت مسجلی است که نفوس پراکنده در سرزمین آفریقا بسیار نزدیک به حیوانات هستند .این
نفوس ،سیاه و بس بیریختاند ،از هنر و نوشنت بیاطالعاند ،هرگز بنایی جز چند کلبه نیافریدهاند...
آنها زود با اقلیم خو میگیرند ،خیلی هم مقاومند...به این ترتیب ،شما نیروی کار کام ً
ال خوشبنیه،
رام و کمهزینهای خواهید داشت( »...ص )102تازه ،هم شاه با آن موافق است و هم کلیسا( .ص)103
سدههاست که انسان از دوران نظام ارباب ـ رعیتی گذشته است ،سدههاست که بورژوازی
ترقیخواه سدههای شانزده و هفده میالدی جای خود را به سرمایهداری احنصاری و امپریالیسم داده
است ،اما نظام مبتنی بر مناسبات زهرآگین آدم و غیرآدم ،استعمارگر و استعمارشونده ،استثمارگر
و استثمارشونده در بخش بسیارگستردهای از جهان همچنان حکمرانی میکند .کشورهای
امپریالیستی ،خلقهای کشورهای حتت استعمار کهن یا نو را غارت و کشتار میکنند و با صراحتی
شرمآور آنان را حیوان یا وحشی یا متعلق به جنگل میدانند .اما هم در کشورهای امپریالیستی و
هم در داخل خود کشورهای حتت استعمار نو و کهنه ،طبقات فرادست حاکم ،زحمتکشان را برده و
انسان درجه دو اعالم میکنند و برای آنان حقوق انسانی قائل نیستند .بهراستی اگر صاحبان قدرت
و ثروت ،زحمتکشان را انسان میپنداشتند ،آیا آنان را استثمار میکردند؟ آیا آنها را به زندان
میانداختند و شکنجه میکردند؟ آیا در این کشورها ،کودکان در سطلهای زباله به دنبال زندگی
میگشتند؟ آیاحقوق کارگران و آموزگاران ماهها به تعویق میافتاد و معلوالن برای بهبود زندگی
خود ،دست به اعتراض میزدند؟...
سدهها از مناظره وایادولید گذشته است ،اما مسئله این مناظره همچنان مسئله اصلی اکثریت
بشریت است .این است که کازاس خطاب به صاحبان ثروت و قدرت ،فریاد برمیآورد که« :تصوری
از دشواری زندگی دارید؟ بر پهنه متام زمین؟ از این جا خارج شوید ،در خیابان ،تعداد بینوایان
ناتوانی را که این جا ،در ثرومتندترین خطه قلمرو پادشاهی ،دست گدایی دراز میکنند ،بشمارید و آن
گاه برگردید و با من از «رفتار مبتنی بر همبستگی» حرف بزنید .آگاهید که جنگل وحشی از همینجا،
همین که از درهای زجنیرشده این صومعه بگذرید ،آغاز میشود؟ ...از اوراق خود بیرون شوید و
آنها را ببینید(».ص)87
مادربزرگ اشاره میکند« :آجنا»! هر شاعری که کشته میشود ،رویایی از رویاهای
چادری داشت او که خانهاش بود. زمین کم میشود و کمکم همه در بیرویایی محض
بز و شتری داشت فرو میرویم؛ نه فقط غزه ،که همه ما فرو میرویم.
و چنگک و چنگال و مالهای رفعت العریر ،شاعر ،استاد دانشگاه و نویسنده
و قمه و د ّبهای آب. محبوب فلسطینی روز ۸دسامبر ۱۷/آذر ،همراه
برادر ،خواهر و چهار فرزند خواهرش در حمله
هوایی رژیم صهیونستی به نوار غزه به شهادت
باغچه ای داشت با دویست درخت.
رسید .او چهار روز پیش از شهادتش نوشته بود:
ابتدا اوالدی وسپس یکی دیگر و یکی دیگر.
«ما بین الیههای ضخیمی از باروت و سیمان گیر
با اصرارمیگوید« :آجنا»!
کردهایم ».ترجمه آخرین شعر او را که درباره مرگ
من منیتوانستم ببینم
خود سروده ،در ادامه میخوانید:
به خاطر دیوار.
منیتوانستم بشنوم اگر قرار است من مبیرم
به خاطر همهمه شما باید مبانید
منیتوانستم بو کنم تا قصهام را بازگفته،
به خاطر غبار. دار و ندارم را فروخته،
اما همیشه میتوامن بگویم تکهای پارچه بخرید
که من به مادربزرگ باور دارم. و چند رشته خن،
کسی که همیشه بود (بادبادک سفیدی درست کنید با دنبالهای بلند)
و هنوز هست چنانکه کودکی در گوشهکناری از غزه
و همیشه خواهد بود. هنگام چشمدوخنت به آمسان
بوی خاک میدهد او. به انتظار پدری که در آتش به جا گذاشت-
به سان خاک لبخند میزند او پدری که با هیچکس خداحافظی نکرد
و چونان خاک حتی با گوشت تنش ،حتی با خودش-
با ملس قطره باران مژه برهم میزند او. بادبادک را ببیند،
خانهای دارد که چادر است بادبادک مرا که ،شما ساختهاید و اوج گرفته
کلیدی دارد و یک خاطره. و برای حلظهای تصور کند یک فرشته آجناست
او امیدی دارد و دویست فرزند. که عشق را باز میآورد.
اگر قرار است مبیرم
مادربزرگ اینجاست بگذار مرگم امید به بار آورد
اما ،آجنا زندگی میکند. بگذار قصه شود.
پاسخ آقای فرشید واحدیان :برخی روشنگریها درباره رهبری جنبش مقاومت فلسطین
نابودی حیوانات
کودکان غزه
چند هزار کارگر جوان روس در اکتبر « ۱۹۱۷ده روز جهان را لرزاندند ».و اینک هم چند
هزار جوان به جان آمده فلسطینی در اکتبر ۲۰۲۳کاری کردند که آن اکتبر بزرگ به شکل
دیگری در یادها زنده شود .درست است که مقایسه این دو ،نوعی قیاس معالفارق است،
ولی پیامد کار جوانان فلسطینی برخالف این تصور که این یک رویداد صرفًا منطقهای است
و ارتباط چندانی با تغییر و حتوالت در سایر نقاط جهان ،بهویژه جوامع بزرگ و تعیینکننده
در دگرگونی بزرگ ندارد ،اشتباهی راهبردی است .آنچه که «طوفان االقصی» نامیده
میشود چنان تأثیر عمیقی بر سیاست بینامللل و آینده جهان داشته و بهتدریج نتایجش در
حال منایان شدن است که دیدن آن در چارچوبی محدود و منطقهای را برمنیتابد .واقعیت
این است که مسئله فلسطین نه یک مسئله منطقهای که یک موضوع عمیقًا جهانی و بسیار
موثر در ژئوپلتیک ،ژئواستراتژی و ژئواکونومی جهان پساآمریکایی است و قطعًا در افول
هژمونی ایاالت متحد آمریکا نقشی مهم دارد .زیرا ،کشورهای اصلی تقابل با ایاالت متحد
آمریکا برای گذار به جهان نو ،پس از این رویداد با چنان سرعتی در حال تنظیم مجدد روابط
خود با ایاالت متحد آمریکا و غرب و نیز کشورهای سه قاره هستند که پیش از این قابل
تصور نبود.
میدانیم که این تغییر جهتگیری و سیاست در فدراسیون روسیه پس از وقایع اوکراین
شروع و اکنون به مرحله تعیینکنندهای رسیده است و جمهوری خلق چین هم نقش خود را در
این مسیر هر چند به ظاهر با سرعتی کمتر ولی کام ً
ال آشکارا به رخ ایاالت متحد آمریکا و
غرب میکشد .منونه مشخص این تغییر سیاست را میتوان در شیوه رفتار شی چین پینگ
رئیسجمهور خلق چین در سفر اخیرش به ایاالت متحد آمریکا برای شرکت در نشست سران
سازمان همکاریهای اقتصادی آسیا-پاسیفیک (اپک) شاهد بود .رفتاری که ضمن پرهیز
از هر نوع کبر و خودستایی ،آشکارا آرزوهای جوامع حتت ستم را که همانا دارا بودن حقوق
مساوی در روابط بینامللل بود ،نشان داد .ذکر این منونهها برای تأکید بر این موضوع است
که دنیای پس از طوفان االقصی جهان پیش از آن نیست ،هر چند که زمینه و بنیادهای این
حتول پیشتر پدید آمده است.
معنای دیگر این موضوع نقش کشورهای غرب آسیا ،شمال آفریقا و اوراسیا و به
تعبیری قلب جهان در کنار دو کشور اصلی پیشگام حتول به جهان نو است که با تغییر در
روابط این کشورها با دو کشور نامبرده ،بهویژه جمهوری خلق چین میتوان دید .سرعت
ارتقای روابط با این دو کشور به صورت نوعی مسابقه درآمده است که این خود ناشی از
درک دگرگونی در حال وقوع و ناگزیر است .قطعًا این حتوالت را منیتوان اکنون با نبرد کار
و سرمایه یکسان دانست ،ولی اینکه به دنبال این نبرد و نبرد در اوکراین طلیعه این نبرد
سرنوشتساز هم در حال منایان شدن است ،غیرقابل انکار است .البته از زاویهای میتوان
این حتوالت را خوشبینی بیش از اندازه و حتی ذهنی دانست ولی باید توجه کرد که انکار آن
هم قطعًا در چارچوبی بدبینانه و عدم باور به دیالکتیک تاریخ و درک و دریافت تغییرات
کیفی در بافتار و ساختار جوامع انسانی بر اساس پویایی این جوامع دانست .طوفان
االقصی میتواند نقش یکی از جرقههای شروع این دگرگونی کیفی را داشته باشد که به دنبال
رویدادهای اوکراین و بر اساس همان دیالکتیک جایگزین رویداد پیشین شده و خود در حال
نقشآفرینی است .پس باید منتظر بود تا جرقهها و آتشفشانهای دیگری را در دیگر نقاط
جهان ،بهویژه مناطق استراتژیک از جمله دریای جنوبی چین و چین تایپه و برخی جاهایی
که میتواند نامنتظره هم باشد ،دید.
تصور کنید که شخصی از جنس والدیمیر پوتین ،رئیسجمهور فدراسیون روسیه ،طوفان
االقصی و محاصره غزه را با نبرد و محاصره لنینگراد مقایسه کرده است که با شناختی که
از ایشان داریم این سخنش را منیتوان ناشی از نوعی تساهل در ابراز عقیده یا بازی با
کلمات دانست .قرار دادن این نوع اظهارات با سیاستهای اخیر جمهوری خلق چین در
عرصه روابط بینامللل ،بهویژه رفتار به ظاهر شخصی شی جین پینگ و بسیاری از رؤسای
دولتهای بزرگ و کوچک سه قاره همچون سخنان رئیسجمهور کلمبیا ،حتی برخی مقامات
غربی در یک چشمانداز بزرگ ما را به این امیدواری نزدیک میسازد و انکار آن معنایی
ال مخالف رخ میدهد،جز انکار آفتاب ندارد .حتی اتفاقات و واکنشهایی که در جهتی کام ً
همچون نتایج انتخابات آرژانتین را هم باید در چارچوب همین نبرد به حساب آورد.
از طرفی باید در نظر داشت که جامعه فلسطین به همراه بخشهایی از جوامع لبنان،
سوریه ،مصر و ...در یک بستر تاریخی از نظر سیاسی ،اجتماعی و فرهنگی در سطحی
به مراتب باالتر و مترقیتر از آنچه در تصور عموم مردم از جهان عرب جای داده شده ،قرار
دارند که با وجود شکست پروژه ناسیونالیسم ترقیخواه عربی پس از توافق ننگین کمپ
دیوید ،بنیادهای آن همچنان باقی مانده که اکنون در حال منو مجدد و فراگیر شدن در سطح
این جوامع است و آیندهای قابل توجه را برای جهان عرب به ارمغان خواهد آورد.
مجموعه این علل و دالیل میتواند ما را به این نتیجه برساند که طوفان االقصی را
به عنوان یکی از جرقههای نبردی که به جهانی نو خواهد اجنامید ،بنامیم .توجه داشته
باشیم ،که با وجود همه پنهانکاریها ،اکنون آشکار شده است که در جریان این رویداد
عالوه بر دو گروه اسالمی حماس و جهاد اسالمی ،گروههای دیگری از جمله کتائب شهید
ابوعلی مصطفی به عنوان بازوی نظامی «جبهه خلق برای آزادی فلسطین» شرکت فعال
داشته و گفته میشود که حتی برخی از گروگانهای اسرائیلی هم در اختیار این گروه
میباشد .در کرانه غربی رود اردن هم گروههای مترقی از جمله جبهه خلق برای آزادی
فلسطین و جبهه دموکراتیک برای آزادی فلسطین حضور فعال دارند .شرح و بسط دادن
وضعیت نیروهای فعال در فلسطین و همچنین شمال ،بهویژه شاخ آفریقا و شبهجزیره
عربستان و ...موجب اطاله کالم شده ولی در نوشتههای بعدی به این مسایل با جزيیات
بیشتر پرداخته خواهد شد.
آنچه مسلم است «طوفان االقصی» چنان لرزهای بر تن و جان سرمایهداری آمریکا،
اروپا ،کانادا ،استرالیا ،ژاپن ،هند و بسیاری دیگر از نقاط جهان افکنده است که ماهیت
فاشیستی کشورهای امپریالیستی را منایان ساخته و متقاب ً
ال چنان نور امیدی را پس از
شکستهای اواخر سده بیست و اوائل سده بیستویک در جانهای پاک مبارزان و مدافعان
راه کارگران و زحمتکشان و مردم ستمدیده جهان برافروخته است که میتوان گفت ابراز این
میزان امیدواری قطعًا نابجا و تندروانه نیست .فلسطینیهایی که پس از ۷۵سال اشغال
سرزمینشان توسط کشتی جنگی سرمایهداری امپریالیستی ،طوالنیترین مبارزه این دو
سده را شکل دادهاند ،مستحق این هستند که با قدری تسامح هم با بزرگترین انقالب و
جتربه طبقه کارگر در یک سو قرار گیرند و هم این نبرد به عنوان یکی از عوامل تاثیرگذار بر
دگرگونی بزرگ در حال وقوع در جهان ،نگریسته شود.
از سوی دیگر ،میتوان با توجه به موضعگیری بسیاری از کشورها و سازمانهای
بیناملللی ،به ویژه کشورهای عربی و اسالمی (با آن بیانیه شرمآور پایان کنفرانس جده که
فقط میشد از مشتی دولت ورشکسته انتظار داشت!) به این نتیجه قطعی رسید که انگار
راه دیگری جز سرعت بخشیدن به تالش برای گذار هر چه زودتربه جهانی نو و مقابله و درهم
شکسنت دولتهای فرومانده و نیز حکومتهای اصلی امپریالیستی ،برای نیروهای کار و
مردم ستمدیده در سراسر جهان باقی منانده است .متأسفانه در این میان احزاب ،گروهها و
افرادی نیز هستند که با وجود ادعای باور به اندیشه رهاییبخش نیروی کار ،نشسنت میان
دو صندلی را به بهانه نبود یک نیروی «ناب» سوسیالیستی در رأس این نبرد ،برگزیدهاند
و سرنوشت خود را به گونهای رقم زدهاند که پیش از این هم در جریان انقالبهای رنگی
و ختریب برنامهریزی شده کشورهای جنوب جهانی ،به ویژه کشورهای شرق اروپا ،غرب
آسیا و شمال آفریقا ،در سوی سرمایه ایستادهاند .اقدامات ضد انسانی و طراحی شدهای که
مشخصًا پس از احتاد شوروی با تهاجم سازمان جنایتکار ناتو به رهبری ایاالت متحد آمریکا
به یوگسالوی شروع و در عراق ،افغانستان ،سودان ،سومالی ،لیبی ،سوریه ،اوکراین... ،
و اکنون فلسطین ادامه یافته است که با هدف زیر کنترل نگه داشنت این جوامع برای ایجاد
نوعی محاصره دو کشور تعیینکننده در دگرگونی بزرگ کنونی جهان ،یعنی جمهوری خلق
مدعیان دروغین منایندگی طبقه
ِ چین و فدراسیون روسیه ،اجنام میشود و متأسفانه این
کارگر و زحمتکشان در ایران و جهان ،کمترین توجهی به آن نداشته و با لفاظیهای بیپایان
همچون اسالف خویش تا رد شدن از جها ز هاضمه سرمایه جهانی و مستحیل شدن کامل،
پیش خواهند رفت.
اما کمترین نتیجهای که از نبرد شجاعانه کنونی میتوان بهدست آورد ،قطعًا برهم زدن
آن سکون و آرامش قبرستانی است که تنها نبرد در اوکراین توانست موجهای سهمگینی در
آن پدید آورد و به همین دلیل متامی سرمایهداری امپریالیستی یکصدا باهم به مقابله و
ناقوس ِ
مرگ این همپیمانی ِ نابودی آن برخاسته بودند ،ولی درست در حلظهای که صدای
شیطانی داشت از دور به گوش میرسید ،جوانان فلسطینی چنان ضربه پیشگیرانه و
گیجکنندهای بر پیکر جلودار سرمایه در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا فرود آوردند که
گیجی ناشی از آن عم ً
ال دست و پای سرمایهداری امپریالیستی را درهم پیچید.
با نگریسنت از این زاویه به نبرد قهرمانانه ۷اکتبر است که میتوان به ارزش واقعی
آن پی برد .بدیهی است که نتیجه این نبرد با وجود همه جنایات غیرقابل تصور و باوری
که رژیم اشغالگر اسرائیل اجنام میدهد ،میتواند مدت زمان گذار به جهان نو را تسریع
بخشد .اینجاست که وظایف و نقش متامی نیروها و جریانهای کارگری و زحمتکشان و مردم
ستمدیده جهان برجستگی مییابد و نیات و مکنونات قلبی آن بخش از مدعیان مذبذب
و متزلزل «چپ» بهخوبی آشکار میشود .مدعیانی که گاهی جنگ بینا امپریالیستی را
مستمسک بیعملی خویش قرار دادند و اکنون «ناخالصی» نیروهای دخیل در نبرد با مناینده
اصلی سرمایهداری امپریالیستی در منطقه را بهانه تزلزل خود میدانند .اینان اختاپوسی را
که با غفلتی سرخوشانه و اعتماد بهنفسی کاذب مشغول گستراندن بازوهایش در کل منطقه
و پیشبرد خواستههای کارفرمایان جهانیاش که همانا سرمایهداری امپریالیستی است،
منیبینند که با ضربه گیجکننده جوانان فلسطینی ،خواب راحت از چشمانش ربوده شد و آبرو
و حیثیت نداشتهاش برای همیشه بر باد رفت .دیدن این درماندگی یگانه قدرت امتی منطقه
ِ
غفلت برآمده از تسلیمطلبی و بیعملی خواب
ِ برای هر چشم بینایی ممکن است ،مگر آنکه
در برابر سرمایه بر آن سایه افکنده باشد ،چه بداند و چه نداند .دنیای پس از ۷اکتبر دیگر
جهان پیش از آن نبوده و هرگز هم خنواهد بود.
نیروی کار میتواند و باید در متامی تصمیمگیریهایش به این نکته تعیینکننده
و کلیدی ،یعنی سیر تاریخی جوامع انسانی توجه کند و در دام مدعیان دروغین و یا
بخشهایی که نگاهشان را از زاویهای خاص و همراستا با نگاه سرمایه به جهان دوختهاند،
نیفتد .هرچند که این هیاهوکنندگان خود را در قامتی شوالیهوار بیارایند و فریاد هل من
ناصر ینصرنی سر بدهند.
نتیجه این نبرد با وجود همه جنایات غیرقابل تصور و باوری که رژیم اشغالگر اسرائیل انجام میدهد،
میتواند مدت زمان گذار به جهان نو را تسریع بخشد .اینجاست که وظایف و نقش تمامی نیروها و
جریانهای کارگری و زحمتکشان و مردم ستمدیده جهان برجستگی مییابد و نیات و مکنونات قلبی آن
بخش از مدعیان مذبذب و متزلزل «چپ» بهخوبی آشکار میشود.
البته شناخت انواع و اقسام توجیهات و ترفندهای سرمایه ،وقتی به رنگ و لعابی
مشابه با دیدگاه و باور کارگران و زحمتکشان آراسته شده باشد ،قدری مشکل است؛ ولی
خوشبختانه در چنین رویدادها و در هنگامه نبردهایی همانند نبرد در اوکراین و اکنون فلسطین
است که پردهها َبرمیافتد و افکار و نیات فریبکارانه طرفداران وضع موجود و ادامه سلطه
سرمایه ،خود را منایان میسازند .رسیدن به حقایقی که گاه دههها خود را از دیدهها پنهان
میسازند ،در یک ِآن تاریخی امکانپذیر میشود .اکنون نیز همچون شروع نبرد اوکراین،
همان زمان طالیی است که خرمهره از گوهر سوا میشود و مرزهای افتراق روشنتر و شفافتر
میگردد.
برای آشکار ساخنت هرچه بیشتر این خط ُپررنگ افتراق میان باورمندان به جهان کهنه
و از پا افتاده سرمایهداری با رزمندگان واقعی برای جهانی که در حال رخ منایاندن است،
باید به یک یک مواضع دو سوی این نبرد با دقت نگریست تا امید و اطمینان و اعتماد
برآمده از اقدام شجاعانه جوانان فلسطینی را در دل انسانهای بیشتری برافروخت تا در
برابر منایندگان جهان کهنه و رو به زوال ،ولی زخمخورده و همچنان خطرناک ،با نیرویی صد
چندان بیایستند و سراجنام این غول را به زانو درآورند.
متامی جهان سرمایهداری امپریالیستی و در رأس آنها ایاالت متحد آمریکا ،از
همان حلظه خنست و پس از غلبه اولیه بر شوک عظیم وارده ،با همه قدرت تسلیحاتی و
رسانههای فراگیر خود در برابر این اقدام شجاعانه موضعی بهشدت ارجتاعی و تهاجمی
اختاذ کرده و بااستفاده از قدرت سخت و نرم خود ،با دست زدن به پروپاگاندای گسترده در
صدد مقابله با اثرات جهانی این نبرد خارقالعاده برآمدند تا درد این ضربه کاری را کاهش
دهند ،هر چند شوک ناشی از این نبرد قهرمانانه تا چندین روز آنان را وادار ساخت تا به
دروغبافیها و خزعبالتی روی آورند که خود نیز به غیرواقعی بودن آنها واقف بودند ،گاهی
از جتاوز به زنان اسرائیلی و زمانی از سر بریدن دهها کودک سخن گفتند .حتی رئیسجمهور
کشوری که خود را کشور و ملتی استثنائی و غیرقابل اجتناب و وکیل و وصی جهان میداند
هم به تکرار این الطائالت برآمد .ولی با گذشت چند روز و چند هفته کمکم مجبور به اعالم
غیرواقعی بودن همه آن اباطیل کردند و با آزادسازی خنستین گروگانها همه این خزعبالت
رنگ باختند .اما همزمان با تدارک عظیمترین و گستردهترین حجم از پروپاگاندا همراه با
حمالت هوایی و سپس زمینی وحشیانه بر بزرگترین زندان رو باز جهان دست به کشتار
هزاران کودک و زن و مرد فلسطینی زدند تا بتوانند ضمن غلبه بر شوک بزرگ اولیه به جنات
شبهکشوری برخیزند که روی جانیان تاریخ را سفید کرده است.
به موازات این عملیات جنایتکارانه از جانب رژیم اسرائیل ،میتوان به موضعگیری
ضد مردمی و هوادارانه برخی دولتهای غیرغربی و در رأس آن دولت فاشیستی هند اشاره
کرد که در ادامۀ مواضع و سیاستهای تفرقهافکنانه پیشین خود در دیگر نقاط جهان،
رمسًا در کنار شبهدولت اسرائیل ایستاد ،کشوری که پیش از آن هم با همدستی ایاالت
متحد آمریکا برای مقابله با جمهوری خلق چین ،در تالشی ناکام ،خواسته بود در جنوب
شرق آسیا و اقیانوسیه در پیمان چهار جانبه هند-پاسفیک ( )Quadو با همراهی استرالیا و
ژاپن مشارکت ورزد ،و باز به زعم خود با «طرحی ابتکاری» که در کنفرانس سران کشورهای
گروه ۲۰در دهلی نو اعالم کرد ،میخواهد با ایجاد یک گذرگاه دریایی-زمینی که هند را
به عربستان و اسرائیل و مدیترانه و نهایتًا اروپا متصل میکند ،خود را هموزن جمهوری
خلق چین نشان دهد .طرحی که به خیال بانیان آن در مقابل پروژه عظیم و متحولکننده یک
کمربند یک جاده قرار میگرفت .ولی کیست که نداند اساسًا هند فاقد چنین تواناییهایی
است که بتواند این نبرد اقتصادی با چین را پیش ببرد.
موضع ژاپن نیز هر چند با سروصدای کمتر همانند سایر کشورهای سرمایهداری غربی
و ایاالت متحد آمریکا بوده است .ضمنًا نباید از مواضع منافقانه ترکیه ،عربستان و
مستقیما با رژیم اسرائیل همدست بوده و به
ً خردهکشورهای عرب جنوب خلیج فارس که
کمک مستقیم تسلیحاتی ،جلستیکی ... ،آن پرداختند ،غافل بود.
کشورهای جمهوری خلق چین و بهویژه فدراسیون روسیه ضمن ایفای نقشی فعال،
مواضع خود را در برابر این مسئله جهانی آشکارا اعالم کرده و همراستایی و پیوند میان نبرد
در اوکراین و فلسطین را به سرعت دریافته و مواضع و عملکردشان را بر این اساس تنظیم
کردند .جمهوری خلق چین با وجود احتیاطکاری سنتیاش در مسائل بیناملللی بهسرعت
دریافت که باید برای پیشبرد سیاستهای ملی و بیناملللی خود از این حتول ژئوپلتیک
ژئواستراتژیک جانبداری کند .این امر ممکن نبود جز با درک و دریافت عمیق دیالکتیک
مستتر در رویدادهای کنونی در فلسطین که دقیقًا همراستا با روند تاریخ است.
در این میان باید به واکنش مردمی در سراسر جهان و تظاهرات میلیونی مردمی که
داشت که جهان را چندین گام به پیش میبرند .این رویدادها قطعًا با رفتو برگشتها
و کژراهههایی همراه خواهد بود ،ولی با تکیه بر جتربیات گذشته ،بهویژه جتربه انقالب
اکتبر و احتاد شوروی میتوان امیدوار بود که دیگر شکستی راهبردی پیش نیاید.
مسلح امپریالیسم در غرب آسیا ،شمال
ِ .۴شکست هیمنه پوشالی مناینده تا ُبن دندان
آفریقا ،قفقاز ،آسیای میانه و ،...یعنی شبهدولت اسرائیل ،چنان ضربتی بر پیکر
امپریالیسم رو به زوال وارد ساخته است که امکان بازگشت به نقطه پیشین دیگر
امکانپذیر نیست.
.۵مهمترین دستاورد این نبرد در پی نبرد اوکراین ،شناخت عمیق ماهیت نظام سرمایهداری
است که اکنون بر بخشهای بزرگی از کارگران ،زحمتکشان و مردم ستمدیده جهان
آشکار شده است و امید است که این آگاهی با تبدیل شدن به نیروی عظیم مادی بتواند
جهانی نو را بر بنیاد جتربیات گذشته و در پیوندی ارگانیک میان انسان و طبیعت
بسازد .بروز پدیدههایی همچون نژادپرستی ،مهاجرستیزی ،فاشیسم و ...هم منیتواند
بر این جریان رو به پیش جهانی غالب آید ،هر چند شاید گسستهایی را در اینجا و آجنا
موجب شود.
به قول «سون یات سن» رهبر انقالب دموکراتیک چین« :موج تاریخ بسیار قوی است.
همراهی با آن موجب کامیابی و مقاومت در برابر آن تباهی به دنبال خواهد داشت ».پس
مقابله با روند رو به پیش تاریخ ،به سان «جنگیدن با آسیاب بادی است»!
دکتر سون یات سن ،رهبر انقالب دموکراتیک چین« :موج تاریخ بسیار قوی است .همراهی با
آن موجب کامیابی و مقاومت در برابر آن تباهی به دنبال خواهد داشت».
از حماس دفاع کند ،در منت مقاله نیز تا دلتان بخواهد به جای حماس از «نیروهای مقاومت» استفاده
کرده است تا خواننده مجبور شود برای درک منظور نویسنده وقت و انرژی صرف کند!
آقای واحدیان حماس را «رهبر جنبش رهاییبخش ملی» در غزه میداند .البته همانطور که مقاله
نشان میدهد ،منظور ایشان این نیست که حماس بر نوار غزه سلطه دارد ،بلکه واقعًا معنای دقیق
این عبارت را مد نظر دارد .یعنی در مقایسه با دیگر گروههای موجود در نوار غزه ،از جمله «جبهۀ خلق
برای آزادی فلسطین» و «جبهۀ دمکراتیک برای آزادی فلسطین» (که سازمانهای چپ مارکسیست
ریشهدار و باسابقۀ فلسطینی هستند و 56سال از تأسیس و مبارزۀ آنها میگذرد) ،از سیاستهای
حماس حمایت میکند و حماس را پیگیرترین منایندۀ حافظ منافع مردم فلسطین میمنایاند .مقالۀ
آقای واحدیان سازمانهای چپ فلسطینی را دنبالهروی حماس ،مذبذب و متزلزل نشان میدهد که
برخالف حماس ،در نتیجۀ توطئهها و تطمیعات آمریکا ،مرتبًا موضع خود را تغییر میدهند.
«(این) دو سازمان چپ چندین بار مواضع خود را در این باره {مذاکره} تغییر دادند ...آمریکا
برای جلب آنها به حمایت از عرفات برای مدتی آنها را از لیست سازمانهای تروریستی حذف
کرد و بدین وسیله آنها را به پای میز مذاکره کشاند .اما در ادامه ،آنها نیز نتیجۀ این مذاکرات
را رد کردند».
اما طبق اظهارات آقای واحدیان ،حماس خالف سازمانهای چپ ،متزلزل و قابل تطمیع نبود
و «در متام دوران این مذاکرات ،حماس و جهاد اسالمی به حمالت خود ...از جمله عملیات انتحاری
مکرر در شهرهای اسرائیل ...علیه اسرائیل ادامه دادند»!
بیشک این تغییر موضع و تردید ،حقیقت دارد ،اما اینکه آن را برای یک جریان چپ ،آنهم در
ی مردمش همینطوری هم به صورت یک زندان است و در
منطقهای به حساسیت نوار غزه ،که زندگ
این دنیای ناعادالنه و زورگو ،قصابانی چون اسرائیل و آمریکا آمادهاند به بهانهای خروارها مبب بر
روی آنها بریزند ،عالمت تزلزل و نشان افتادن در دام امپریالیسم (و قطعًا به زیان مردم فلسطین)
بدانیم و القا کنیم ،بیاطالعی و بیانصافی است .طبیعی است که هر جریان چپ در چنین شرایطی
باید به دقت اوضاع و احوال پیچیده را مد نظر قرار بدهد و صدبار گز کند و یکبار پاره.
اینکه نیروهایی همچون حماس و جهاد اسالمی ،که نسخههای اصل جمهوری اسالمی در غزه
هستند ،هر گونه مذاکره را محکوم کنند و نه فقط محکوم کنند ،بلکه همچون جناح افراطی اسرائیل با
متام قوا برای از پیش به شکست کشاندن آن بکوشند ،امری طبیعی است .اما اینکه یک چپ ،آنهم
برای اصالح «برداشتهای نادرست» نیروهای چپ ،در کنار آنها قرار بگیرد و برای دفاع از مواضع
مورد تردید آنها به حتقیر نیروهای باحیثیت چپ بپردازد و به آنها اتهام ببندد ،قابل فهم نیست.
اما هرچند گذشته و مبارزات و اعتبار نیروهای چپ فلسطینی روشن و بیتردید است و آنها
همچون همۀ چپهای اصیل ،هم تعهد خود نسبت به منافع مردم و هم حضور در کنار آنها و شرکت
در مبارزات آنها را با متام وجود دنبال و اثبات کردهاند و آشکارا از یکسو زیر فشار امپریالیسم و
عوامل توطئهگر آن و از سوی دیگر زیر فشار و تهدید و سرکوب نیروهایی نظیر حماس و جهاد اسالمی
ن را خود آقای واحدیان میداند و به وجود
قرار دارند ،اما حماس گذشتۀ روشن و بیابهامی ندارد .ای
«مدرک» علیه حماس معترف است .اما اینکه نتانیاهو گفته است که «بهترین دوست ما حماس
است .ما باید به حماس کمک کنیم تا بتوانیم به حیات خود ادامه دهیم» یا «تبار تاریخی حماس که
به اخواناملسلمین مصر میرسد» یا منبع اصلی تأمین مالی حماس که قطر («نیروهای محافظهکار
و ارجتاعی آنسوی خلیج فارس») است و جالب اینکه این کمکهای مالی را به کمک اسرائیل
به دست حماس میرساند ،و بسیاری شواهد و مدارک دیگر ،از نظر آقای واحدیان (و البته آقای
پورصفر) چندان اهمیتی ندارد و از نظر ایشان ،به رغم همۀ این مسائل ،مشی درست در نوار غزه و
نیز «رهبری جنبش رهاییبخش ملی» در غزه بیچون و چرا به حماس تعلق دارد که «از حمایت کامل
مردم غزه» برخوردار است ،آنهم البته به این دلیل که « 17سال قبل اکثریت مردم غزه حماس را
به عنوان منایندۀ واقعی خود برگزیدند» که البته آقای واحدیان منیگویند که به رغم نظرسنجیهای
متعدد طی این دوران طوالنی که از خواست جدی مردم برای برگزاری انتخابات ریاستجمهوری و
مجلس حکایت داشتند ،حماس در متامی این دوران انتخابات را به تعویق انداخته و از برگزاری آن
شانهخالی کرده است و اختالفات میان حماس و فتح نیز مانع از برگزاری انتخابات شهرداریها در
نوار غزه شده است.
به نظر میرسد که خود آقای واحدیان نیز متوجه هست که احتجاجاتش برای دفاع از حماس
قانعکننده و کافی نیستند ،از این رو ،به ادعای شگفتانگیزی متوسل میشود:
«آیا ممکن نیست جنبشی که در گذشته مورد حمایت امپریالیسم بوده بعدًا تبدیل به نیرویی
ضدامپریالیستی شود؟»!
و چون میداند که باور کردن چنین ادعای خطیری بسیار دشوار است ،به دنبال یک منونه برای
اثبات آن چنین میگوید:
«مثال ویکتور اوربان در مجارستان در این مورد بسیار آموزنده است .ویکتور اوربان در سالهای
1980از سوی بنیاد «جامع ۀ باز» متعلق به جرج سوروس حمایت مالی میشد .این دو در همکاری
با یکدیگر علیه کمونیستها مبارزه میکردند .این همکاری تا سالهای 1990نیز ادامه داشت»
اینکه یک جریان حتت حمایت امپریالیسم و دارای پیوندهای متعدد با امپریالیسم و
وابستگانش به نیرویی ضدامپریالیستی تبدیل شود ،کار سهلی نیست .این کار به معنای آن است که
جریان مورد بحث «ماهیت» خود را تغییر دهد ،امری که به حتوالت عمیق ،حل تناقضات آشتیناپذیر
و تغییر دادن پایگاه طبقاتی نیاز دارد که خود موجب دگرگونیهای پربرخورد و آشکار خواهد شد.
چ جریانی منیتواند به سادگی با گذشتهاش پیوند بگسلد .هر قدر این گذشته تردیدآمیزتر باشد،
هی
تغییر بنیادی موضع و مستگیری درست و ضدامپریالیستی دشوارتر خواهد بود.
آیا حماس ،که به گواه آقای واحدیان ،و نیز آقای پورصفر ،بند نافش را با اخواناملسلمین
بریدهاند ،نتانیاهو وجود آن را برای ادامۀ حیات اسرائیل حیاتی دانسته ،با داعش موافق بوده،
با اخوان املسلمین مصر ،ترکیه ،قطر و دولتهای عربستان و امارات ارتباطات گسترده و به آنها
وابستگی انکارناپذیر داشته و بودجۀ آن را قطر و از کانال اسرائیل تأمین میکرده است و میکند،
میتواند بدون اینکه آشکارا از همۀ این پیوندها گسسته باشد و موضعگیری آشکاری نسبت به
گذشتۀ پر سؤال خود و در محکوم کردن آن ارائه کرده باشد ،و بدون اینکه آشکارا و به صراحت موضع
خود را نسبت به این موارد تغییر داده باشد ،به موضعی واقعًا ضدامپریالیستی و در جهت منافع
واقعی مردم فلسطین روی آورده باشد؟
سادهنگری آقای واحدیان در مثالی که ارائه کردند ( نیروی حتت حمایت امپریالیسمی که به
موضع ضدامپریالیستی روی آورده است) آشکار است .منظورم آقای ویکتور اوربان است که به
گمان آقای واحدیان در موضعی ضدامپریالیستی قرار گرفته است.
آقای واحدیان مواضع اوربان را هنگامی که «مورد حمایت امپریالیسم» قرار داشت به طور
خالصه بیان کردهاند .اما نظریات و سجایای فکری و عملی آقای اوربان و حزبش ،که به قول آقای
واحدیان به «نیرویی ضدامپریالیستی» تبدیل شدهاند ،به طور خالصه به قرار زیر است:
ویکتور اوربان و حزبش (فیدز) از آغاز با مبارزات ضدکمونیستی ،که از حمایت کسانی چون
سوروس برخوردار بود ،سر کار آمدند و شکل گرفتند و این مشی را با شدت ادامه میدهند .آنها پس
از پیروزی در انتخابات 2010با شدت متام به راست چرخیدند و طبق اظهارات سخنگوی حزب فیدز
با متام قوا برای تصفیۀ مجارستان از «بقایای کمونیسمی که هنوز با ماست ،نه فقط در قالب نهادها،
بلکه در ذهنیتی که هنوز در ما زندگی میکند» کوشیدند .فیدز پیوسته به راست متمایل شده و
سیاستهای اقتصادی لیبرال متعددی را به اجرا درآورده است ،شامل هموارسازی مالیاتی ،کاهش
نرخ مالیات بنگاهها ،محدود کردن مزایای بیکاری و خصوصی کردن زمینهای دولتی .ویکتور
اوربان به صراحت نظریات نژادپرستانۀ خود را ،که بر مجارستان حاکم کرده ،اعالم کرده است .او
در 2018به صراحت گفت که «منیخواهیم تنوع ( )diversityداشته باشیم و منیخواهیم مختلط
نن ما و فرهنگ ملی ما با دیگران بیامیزد .ما
( )mixedباشیم .ما منیخواهیم رنگ پوستمان ،س
این را منیخواهیم .ما به هیچ وجه این را منیپذیریم .».اوربان بارها حفظ ارزشهای مسیحی را
محور سیاستهای حکومتش اعالم کرده و دولت خود را دمکراسی مسیحی نامیده است.
اوربان و دولتش پیوندهای بسیار نزدیکی با دولت لیکود نتانیاهو در اسرائیل دارند .اوربان
و نتانیاهو دهها سال است روابط صمیمانۀ شخصی با یکدیگر داشتهاند .اولیور وارهلی ،منایندۀ
اوربان در احتادیۀ اروپا ،همان کسی بود که پس از حمله حماس به اسرائیل ،بدون موافقت احتادیه
اروپا و برای آنکه آنها را در مقابل عمل اجنام شده قرار بدهد ،اعالم کرد که «متام کمکها به مردم
فلسطین به حالت تعلیق درآمدهاند» .موضعی آنقدر فجیع که احتادی ۀ اروپا مجبور شد ظرف چند
ساعت آن را اصالح کند! اوربان آشکارا میکلوش هورتی ،نایبالسلطنۀ دوران جنگ مجارستان
( )1944-1920را ،که متحد آملان نازی بود ،قهرمان ملی خواند و حزب او مجسمۀ نیمتنۀ او را در
محوطۀ مجلس مجارستان مستقر کردند .میکلوش هورتی متهم است که موجب نابودی 300هزار
سرباز مجار شده است .او همچنین430هزار یهودی را از مجارستان جمعآوری کرده با قطار برای
فاشیستهای آملانی فرستاد تا در اتاقهای گاز کشته و در کورههای آدمسوزی سوزانده شوند.
اوربان و دولتش پیوند نزدیکی با ترامپ و جمهوریخواهان آمریکا دارند .ترامپ و همکارانش از
اوربان متجید و از او در کارزار انتخاباتی حزبش برای پارملان اروپا حمایت کردهاند .آخرین حرکت
اوربان ،که کشورش عضو ناتوست ،رأی مخالف به قطعنامه ضداسرائیلی در مجمع عمومی سازمان
ملل برای آتشبس فوری در نوار غزه بود .اوربان در کنار آمریکا و اسرائیل قرار داشت.
آیا این است ویژگیهای یک فرد یا یک جریان «ضدامپریالیستی» و حتول آن از حتت حمایت
امپریالیسم بودن به ضدامپریالیست بودن؟! این مالکها حتی از مالکهای لیبرالهای اروپایی
ت نرم» مینامند! آیا یک کشور عضو ناتو،
هم عقبتر است که اوربان را «راست افراطی» و «فاشیس
نژادپرست و متحد پروپاقرص نتانیاهو و ترامپ میتواند «ضد امپریالیست» باشد؟ آیا چون در مورد
جنگ روسیه و اوکراین موضعی متفاوت از غرب اختاذ کرده ،ضدامپریالیست است؟ پس آیا ترامپ
که مکررًا موضع ضدیت دمکراتها با روسیه را نادرست خوانده نیز «ضدامپریالیست» است؟
اما حماس چه کرده است که نه فقط متامی گذشتۀ تیره و مشکوکش را پاک کرده ،بلکه آن را
در جایگاه یک نیروی ضدامپریالیست و رهبر بالتردید جنبش آزادیبخش خلق فلسطین قرار داده
است؟
ه م آقای واحدیان و هم آقای پورصفر به شدت از حمله 7اکتبر حماس به اسرائیل دفاع میکنند
و این حمله را با همهگونه توصیف ستایشآمیز نسبت به حماس آراسته و از رهگذرش همهگونه
شکست و بدنامی را نصیب اسرائیل و غرب دانستهاند .بیشک همۀ دشنامهای آقای پورصفر
سزاوار اسرائیل و غرب حامی آن و در رأس آنها آمریکا هست .اکنون که حماس ،هم ۀ مردم فلسطین
و همه نیروهای آزادیخواه و ضدامپریالیست جهان را در مقابل عمل اجنام شده قرار داده است و
اسرائیل و همۀ نیروهای امپریالیستی و متحد آن به قتل عام مردم غزه و فلسطین روی آوردهاند و
قصد ایجاد سرزمین سوخته در غزه را دارند بیشک همه به حمایت از مردم فلسطین و غزه و به افشا
ن موظفند ،اما این به معنای آن نیست که به دلیل سزاوار بودن لعن و نفرینی که
و محکوم کردن جالدا
ی را به سود مردم فلسطین بدانیم.
نثار آنها میشود مشی حماس را درست و این مش
آقای واحدیان و پورصفر با خوشحالی متام مترصد ورود اسرائیل به غزهاند که به باور آنها کار
را متام خواهد کرد و اسرائیل را به شکست خواهد کشاند یا ضربات کشندهای به آن ،و حامیاش
امپریالیسم آمریکا ،وارد خواهد کرد .آقای واحدیان مینویسد:
این ارتش [اسرائیل] با متام قوا از ورود نیروی زمینی به غزه و درگیری خیابانی با نیروهای
فلسطینی اجتناب میکنند .در مقابل ،متام کوشش نیروهای فلسطینی با حمله و پرتاب موشک
به داخل شهرهای اسرائیل برانگیخنت خشم مردم اسرائیل و اعمال فشار به دولت نتانیاهو برای
صدور فرمان حملۀ نیروی زمینی به غزه است.
و کسانی که این عملیات را بهانهای به اسرائیل و آمریکا برای ویران کردن غزه و کشتار مردم
غزه به دست آنها میدانند و حماس را به هیچوجه برای رهبری مردم غزه و فلسطین صاحل منیدانند،
به بیاعتقادی به نیروی مردم و اعتقاد به نیروی عظیم امپریالیسم و ارتش اسرائیل متهم میکند:
ریشۀ این برداشت در اعتقاد به نیروی عظیم امپریالیسم و قدرت ارتش اسرائیل است که حتی
در میان برخی نیروهای چپ که دشمن امپریالیسم آمریکا و دولت صهیونیستی هستند نیز دیده
میشود.
و ظاهرًا لب ۀ تیز نقد ایشان در زمینۀ ناباوری نسبت به نیروی تودههای مردم و پربها دادن به نقش
امپریالیسم و عواملش ،فقط متوجه منتقدان حماس است و در این نقد کسانی که جنبش اعتراضی
گستردۀ ایران را «انقالب رنگی» و توطئۀ آمریکا و عوامل آن میدانند ،محلی از اعراب ندارند!
بگذریم .ظاهرًا هدف مورد نظر آقای واحدیان و آقای پورصفر حتقق یافته و ارتش اسرائیل و
آمریکا به باتالق غزه وارد شدهاند ،اما پیش از آنکه وارد شوند هزاران تن مبب به روی غزه ریختهاند
که پس از دو هفته میزان آن را معادل مبب امتی هیروشیما ختمین میزدند .در نتیجۀ این فاجعه و
جنایت تصورناپذیر ،که در قرن بیست و یکم در مقابل چشمان حیرتزدۀ جهانیان و در پرتو پیشرفت
حیرتانگیز تکنولوژی رسانهها با جزئیات کامل به منایش درمیآید ،شهری که دومین نقطۀ پرتراکم
جمعیتی دنیاست با خاک یکسان شده است و هزاران تن ،که قریب به نیمی از آنها کودکاند،
قتلعام شدهاند و پیشبینی میشود که این رقم به دهها هزارتن بالغ شود .در نتیجۀ این جنایت
هولناک اکنون قریب بیش از یک میلیون و نیم انسان آواره شدهاند که نه راه پیش دارند و نه پس و هر
روز چند صد نفر از آنها کشته و هزاران تن دیگر مجروح و معلول میشوند .آیا هدف مدافعان مشی
حماس حتقق یافته است؟
آقای پورصفر در مقالۀ خود ،بخشی از مصاحبۀ مارکس در سال 1879با شیکاگو تریبون را
نقل میکند که دقیقًا شاهدی است علیه هدفی که آقای پورصفر دنبال میکند! مارکس به توطئۀ
شیطانی بیسمارک برای سوار شدن مجدد بر اوضاع اشاره میکند و اینکه او برای حتقق هدفش
«شبح سوسیالیسم را به حرکت درمیآورد و هر کاری که از دستش برمیآید برای برپایی یک شورش
اجنام میدهد».
او میافزاید «بیسمارک میداند که 75هزار کارگر برلین در حال مرگ از گرسنگیاند .او چهل
و هشت فرد مؤثر ،از منایندگان [رایشتاگ] گرفته تا از مطبوعات آزاد را از کشور اخراج میکند .او
میداند که این افراد برلین را آرام نگه میداشتند .در نتیجه او میدانست که با این کار موجبات
یک شورش را فراهم خواهد آورد و بهانۀ یک کشتار تأمین خواهد شد .او پس از این سرکوب ،کل
امپراتوری آملان را به چهارمیخ خواهد کشید ،میتواند تئوری خون و آهن خود را به متام معنا حاکم
۱
کند و هر قدر بخواهد مالیات بگیرد».
آقای پورصفر ضمن نقل گفتۀ مارکس دربارۀ توطئۀ شوم بیسمارک تأیید میکند که اسرائیل نیز
همین کار را میکند:
هزاران نفر از فعاالن فلسطینی غزه در زندانهای اسرائیل هستند و اگر حتی اندکی از اینان در زمرۀ
مروجان عمل به عقل و اخالق اجتماعی بوده باشند ،قطع روابطشان با تودههای مردم بیتردید به
کاهش هر چه بیشتر احکام اخالقی دامن میزند
اما در حالی که منطقًا آقای پورصفر باید بر اساس این جتارب ،استراتژی اسرائیل را از شیوۀ
عمل بیسمارک نتیجه بگیرد و مشی مشکوک حماس را زیر ذرهبین نقد قرار بدهد ،از آن نتیجۀ
.۱آرشیو اینترنتی مارکس ـانگلس ،مصاحب ه شیکاگو تریبون با کارل مارکس 5 ،ژانویة .1879نقل قول آقای پورصفر از
سخنان مارکس دقیق نیست.
عکس میگیرد .او نتیجه میگیرد که پس نباید به حماس خرده گرفت («حوادث ناخوشایند را چراغ
راه نسازیم») و این در حالی است که طبق جتربۀ صریح تشریح شده توسط مارکس و با توجه به فقدان
فعاالن فلسطینی ،که نزد مردم اعتبار ویژه دارند و میتوانند «عقل» را بر جامعه حاکم کنند ،اسرائیل
(بخوان بیسمارک) با فشاری که به طور دائم بر مردم محروم و ستمدیدۀ فلسطینی (بخوان کارگران
گرسنۀ برلینی) وارد میکند ،آنها را به شورش کور هدایت میکند تا هدف خود را که تبدیل نوار غزه به
یک زمین سوخته است عملی کند .متأسفانه آقای پورصفر به جای آنکه نظریات خود را با حقایق و
درسهای تاریخی مطابقت بدهند ،آنها را بر مواضع خود منطبق میسازند!
بیشک آقای واحدیان و پورصفر بر آن نیستند که ارتش اسرائیل در این باتالق خشم و خون و
ویرانی از بین خواهد رفت .زیرا در این صورت آنها باید معتقد باشند که آمریکا و ارتشش نیز همراه
با اسرائیل نابود خواهند شد .کامران پورصفر تأیید میکند که:
امپریالیسم به خوبی واقف است که کاهش هژمونی اسرائیل یعنی تقویت استقاللطلبی خلقهای
منطقه ...اسرائیل تا آنجا برای مجموعه امپریالیسم بیناملللی به ویژه ناتو و احتادیه اروپا اهمیت
دارد که برای حفظ آن به خطرات بزرگتری نیز تن میدهد.
در نتیجه ،این پرسش اصولی مطرح میشود که حماس با هدایت مردم فلسطین به این شورش
کور ،یا بهتر بگوییم در مقابل عمل اجنامشده قرار دادن آنها ،که با سد بهیمیت اسرائیل و امپریالیسم
آمریکا و دیگر متحدین غربی آن مواجه شده است ،به دنبال چه است؟ داگالس مکگرگور ،سرهنگ
پیشین ارتش آمریکا و مدیر عامل مؤسسه «کشور دخلواه ما» در مصاحبهای که روز ورود نیروهای
اسرائیلی به داخل غزه اجنام داد از ورود نیروهای ویژۀ آمریکا در کنار اسرائیل به داخل غزه و
تلفات سنگین آنها خبر داد .این امر نشان میدهد که همانطور که آقای پورصفر نیز تأکی د کردهاند
امپریالیسم آمریکا برای حفظ اسرائیل به خطرات بزرگتری نیز تن میدهد و به قول مکگرگور
«خنواهد گذاشت حتی یک مو از سر آن کم شود».
پس در چنین شرایطی ،به تصور آقای واحدیان و پورصفر پیروزی مردم فلسطین چه شکلی
خواهد داشت؟
افشای بهیمیت و ستمکاری امپریالیسم و زائدهاش اسرائیل در منطقه در افکار عمومی مردم •
جهان؟
حفظ غرور و تقویت انگیز ۀ پایداری مردم فلسطین؟ •
فریاد مردم زندانی فلسطین بر سر زندانبان ظاملی که به طور پیوسته همهگونه فشار و حتقیری •
را بر آنها وارد میکند؟
هنگامی که عملیات حماس اجنام شد و فریاد خشم اسرائیل و آمریکا و غرب بلند شد و نیروهای
آمریکا به سرعت عازم منطقه شدند ،نیکی هیلی تصریح کرد که آنها از آمریکا نیز متنفرند و بنابراین
باید نابود شوند .تنفر مردم جهان سوم از امپریالیسم آمریکا و اسرائیل بیش از آن آشکار است که
بتوان آن را منکر شد .قطعنامه مجمع عمومی علیه اسرائیل ،پشت کردن اکثریتی بزرگ از اعضای
حاضر در مجمع عمومی به سخنران اسرائیلی ،سخنان منایندۀ اسرائیل که جمع حاضر را دشنام داد
و گفت که ذرهای برای نظر آنها ارزش قایل نیست ،همه مظاهر تازهای از یک موضعگیری جاافتاده
است .در این زمینه بد نیست به یک منونۀ شاخص نیز توجه کنیم.
سی سال است هر سال هنگام تشکیل مجمع عمومی سازمان ملل ،قطعنامهای پیشنهاد
میشود که محاصرۀ اقتصادی گستردۀ آمریکا علیه کشور کوچک کوبا را محکوم میکند و خواهان
برچیدن آن میشود .این قطعنامه با رأی بسیار باال (حدود 190کشور) تصویب میشود و همیشه
فقط آمریکا و اسرائیل و یکی دو کشور دیگر (همچون جزایر مارشال!) به آن رأی مخالف میدهند!
به این رسوایی و بیآبرویی چه میتوان افزود که به هزینهاش بیارزد؟
حفظ غرور و انگیزه •
فریاد اعتراض بر سر اسرائیل؟ •
آیا برای رسیدن به این اهداف اختاذ تاکتیکهای دیگر و کمهزینهتری جز پذیرش ویرانی کامل
غزه و کشته شدن دهها هزارنفر و از جمله هزاران کودک و آواره شدن صدها هزار فلسطینی میسر
نبود؟ آیا این کشتار وحشیانه ،این نابودی کامل خانه و کاشانه و دیار ،این از دست رفنت گستردۀ
خانوادهها و کودکان و همسران ،این گریز وحشتزده و مویهکنان تودههای فلسطینی به جستوجوی
یک پناه ،ملجأ و مأوا و نیافنت هیچکدام به تقویت روحیه و انگیزه و غرور آنها کمک میکند یا به
آن صدمه میزند؟ آیا راهحل نیروهای چپ فلسطینی ،همچون جبهۀ خلق و جبهۀ دمکراتیک نیز
همین بوده است؟ آیا آنها نیز همچون آقای پورصفر با تئوریزه کردن راه حل حماس («به تقریب همه
اسرائیلیان بهناچار و ناگزیر مجری فرامین دولت نژادپرست اسرائیل ...و به طور قهری در زمره
همدستان و شریکان جرم آن دولت [هستند]») به سراغ دستیابی به این اهداف میروند؟
رفتاری که در غزه با مردم فلسطین میشود همچون رفتاری که امپریالیسم آمریکا و
متحدانش در سراسر دنیا با مردم ستمدیده و معترض به ستم میکنند دردآور و خشمبرانگیز
است .اما یک نیروی چپ ،که هم از این رفتار خشمگین و آزرده است و هم به دنبال راهجویی
برای بهترین روش مبارزه برای مردم فلسطین است ،منیتواند عنان اختیار به نیرویی بسپرد که
تعهدات نامشخص و مشکوکی دارد و معلوم نیست راهی که او دنبال میکند و مردم را به دنبال
خود میکشد به کجا منتهی میشود .دنبالهروی از یک جریان خودبهخودی و مشکوک در شأن
هیچ نیروی مدعی چپ نیست.
یکی از خوانندگان عزیز «دانش و امید» در نامهای ضمن ابراز لطف به دستاندرکاران مجله و تقدیر
مشروط از مطالب آن ،در مورد دو مقالهای که در مورد جنگ غزه (که در شمارۀ قبل منتشر شده بود)
انتقادات فراوانی را مطرح کرده است .ضمن تشکر از اعالم نظرات این خوانندۀ عزیز که بالطبع باب
گفتگویی دو طرفه را میان هیئت تحریریه و خوانندگان مجله گشوده است ،نظر به ماهیت این انتقادات که
میتوان آن را نظر بخش معینی از جامعۀ روشنفکری ایران هم دانست ،هیئت تحریریه تصمیم به انتشار
عمومی بخشهایی از این نامه و جوابهای نویسندگان و یا مترجم مقاالت منتشره گرفت .نوشتهای که در
ادامه میخوانید ،نظرات من در جواب به انتقادات خوانندۀ محترم به چکیدۀ نظرات تحلیلگر مترقی انگلیس
الکساندر مککی است که با عنوان «دو برداشت نادرست در ارزیابی نیروهای مقاومت فلسطین درگیر
جنگ با اسرائیل» در شمارۀ گذشتۀ مجله منتشر شد .در ابتدا خالصهای از نکات طرح شده توسط خوانندۀ
عزیز را بازنویسی کرده و در ادامه پاسخهای من خواهد آمد .در انتهای مقاله منابع و مراجع مورد استفاده
ذکر شده که شدیدا ً به خوانندگان توصیه میشود که برای اطالع بیشتر به آنها مراجعه کنند.
***
خوانندۀ عزیز (خ ع) نوشتهاند ...« :مقاله را که میخوانید متوجه میشوید که اص ً
ال «نیروهای
مقاومتی» مطرح نیستند و ایشان فقط خواستهاند اتهاماتی را که «نیروهای چپ» نسبت به حماس
مطرح میکنند رد کنند و قصد ایشان از این مقاله صرفًا دفاع از حماس است».
پاسخ من (ف و) :برخالف نظر خوانندۀ محترم ،الکساندر مککی در حتلیلهای خود همیشه بر
جبهۀ حماس در غزه تأکید دارد ،جبههای که متشکل از جنبشهای مذهبی ضداستعماری و نیروهای
چپ مارکسیست است .درست است که در رسانههای غربی عمدًا یا سهوًا و همینطور در ایران ،تنها
از حماس به عنوان طرف مقابل اسرائیل نام برده میشود ،اما در عین حال نقش رهبری حماس در
این جبهه را چه بخواهیم و چه خنواهیم ،منیتوان نادیده گرفت.
خ ع« :مقاله آقای واحدیان سازمانهای چپ فلسطینی را دنبالهروی حماس ،مذبذب و متزلزل
نشان میدهد که برخالف حماس ،در نتیجه توطئهها و تطمیعات آمریکا ،مرتبًا موضع خود را تغییر
میدهند( .این) دو سازمان چپ چندین بار مواضع خود را دربارۀ این (مذاکره) تغییر دادند ...آمریکا
برای جلب آنها به حمایت از عرفات برای مدتی آنها را از لیست سازمانهای تروریستی حذف کرد و
بدین وسیله آنها را به پای میز مذاکره کشاند .اما در ادامه ،آنها نیز نتیجه این مذاکرات را رد کردند.
اما طبق اظهارات آقای واحدیان ،حماس خالف سازمانهای چپ ،متزلزل و قابل تطمیع نبود
و در متام دوران این مذاکرات ،حماس و جهاد اسالمی به حمالت خود ...از جمله عملیات انتحاری
مکرر در شهرهای اسرائیل ...علیه اسرائیل ادامه دادند».
ف و :متأسفانه استفاده از کلماتی مانند «مذبذب ،متزلزل و قابل تطمیع» یا «افتادن در دام
امپریالیسم» برای تعریف رفتار گروههای چپ فلسطینی در دوران مذاکرات اسلو ،ناشی از متایالت
ذهنی خواننده است و در نوشتۀ من چنین اتهاماتی به آنها زده نشده است .در مذاکره میان دو نیروی
متخاصم ،همیشه صحبت از دادن و گرفنت امتیازاتی از سوی دو طرف است .همانطور که خواننده
هم مطرح میکند این تغییر موضع ناشی از پیچیدگی اوضاع و رابطۀ پیچیدۀ این دو گروه با ساف
بوده است .اصو ً
ال سازمانها و احزابی که دست اندر کار یک مبارزه واقعی هستند ،گاهی اوقات
دچار اشتباهات تاکتیکی میشوند ،اما مسئلۀ مهم درس گرفنت از این اشتباهات و تصحیح هرچه
سریعتر این اشتباهات است .طبیعی است که این شامل جنبشهای ملی -مذهبی نیز میشود،
اشتباه حماس در همصدایی با نیروهای مخالف بشار اسد در تالش برای سرنگونی او ،منونهای از
اشتباهات فاحش این سازمان است که خوشبختانه بعدًا آن را تصحیح کرد .این تصحیح موضع را
میتوان با احزاب و گروههای «چپی» مقایسه کرد که بعد از انکه سالها شاهد مبارزۀ دولت بشار اسد
علیه امپریالیسم و نیروهای نیابتی آن بودند ،هیچگاه از اشتباه خود در قضاوت نادرست از دولت
بشار اسد تبری جنستهاند.
اتفاقًا روش دو سازمان مارکسیست که به جای برخورد صلبگرایانۀ بسیاری از چپهای ایرانی
و غربی ،تاکتیکهای خود را بسته به تغییر شرایط تغییر دادهاند ،و اشتباهات گذشته را جبران
کردهاند ،بسیار قابل فهم است .درست همین شناحت درست از موقعیت غزه است که امروز این
دو گروه را در کنار حماس و دیگر جنبشهای اسالمی در غزه قرار داده است .درست همانطور که
حزب کمونیست لبنان نیروهای خود را در کنار نیروهای حزباللـه برای نبرد با اسرائیل قرار داد .برای
آگاهی بیشتر از خطمشی جبهۀ خلق برای آزادی فلسطین و بهخصوص موضعش در مورد حزباللـه
و دولت ایران به گفتار ویدیویی سخنگوی سازمان مراجعه منایید«1:در دوران مذاکرات اسلو ،مردم
فلسطین و بهخصوص مردم غزه شاهد خوش و بش یاسر عرفات با رهبران اسرائیل و آمریکا بودند،
که در نهایت هیچ چیز نصیب مردم فلسطین نکرد .اما آنها در مقابل میدیدند که حماس و بعضی از
گروههای کوچکتر کمونیست با تشکیل جبهۀ امتناع ،به حمالت خود علیه اسرائیل ادامه دادند».
الزم است تا خوانندۀ عزیز به یک سوال کلیدی جواب دهد :آیا شرکت در مذاکرات اسلو ،که در
مقابل امتیاز عظیم ساف در به رمسیت شناخنت دولت اسرائیل ،به هیچ نتیجهای به نفع فلسطینیها
منجر نشد ،درست بود یا غلط؟ آیا بعد از گذشت سی سال روش محمود عباس که بهزعم خوانندۀ
عزیز «منایندۀ مشروع» مردم فلسطین است ،در کنار گذاشنت جنگ مسلحانه و استفاده از شیوههای
مساملتآمیز (تو بخوان دریوزگی از مجامع و کشورهای غربی ،و کمک به سازمان امنیت اسرائیل
در شکار مبارزان فلسطینی) تا به حال چه دستاوردی برای خلق فلسطین داشته است؟ اگر خوانندۀ
عزیز با استراتژی مبارزۀ مسلحانۀ جبهۀ مقاومت موافق است ،پس باید بدون توجه به مشی گذشته
حماس و یا اینکه این سازمان در آیندۀ پس از پیروزی چه سیاستی در پیش خواهد گرفت ،فع ً
ال از این
نبرد حمایت کامل مناید.
خ ع ... « :اینکه نیروهایی همچون حماس و جهاد اسالمی که نسخههای اصل جمهوری
اسالمی در غزه هستند»...
ف و :تشبیه حماس و جهاد اسالمی به «نسخههای اصل» جمهوری اسالمی ناشی از دیدی
سادهانگارانه و غیردیالکتیکی است .این درست تکرار همان احکامی است که همهروزه از سوی
رسانههای غربی انتشار مییابد .شرایط اجتماعی و سیاسی حاکم بر محیط رشد و منای این
جنبشهای حقطلبانه اسالمی به کل با موقعیت جمهوری اسالمی متفاوت است .تنها به صرف
وجود رابطۀ دوستانه (و در عین حال پر فراز و نشیب) و کمکهای متقابل میان این دو جریان و
دولت جمهوری اسالمی ،منیتوان چنین حکمی صادر کرد .نتیجه چنین اینهمانی کردنها ،تنها
بهسود تضعیف حمایت بیناملللی و نیز نیروهای چپ از جنبش مقاومت مردم فلسطین است.
خ ع :اینکه نیروهایی همچون حماس و جهاد اسالمی ....هر گونه مذاکره را محکوم کنند و نه
فقط محکوم کنند ،بلکه همچون جناح افراطی اسرائیل با متام قوا برای از پیش به شکست کشاندن
آن بکوشند ،امری طبیعی است»
ف و :در پاسخ به این نظر تنها به گفتههای نورمن فینکلاشتاین ،استاد یهودی که والدینش هر
1- https://t.me/PalestineResist/2239
دو قربانیان هولوکاست بودهاند ،در انتقاد از پشتیبانی برنی سندرز از حملۀ اسرائیل به غزه اکتفا
میکنم:2
واقعیت این است :وقتی حماس انتخاب شد ،مکررًا میاجنیهایی را برای صلح و حل مناقشه
با اسرائیل ،واسطه کرد .حماس بهوسیلۀ منایندگان خود برای حل مناقشه ،شرایط مورد اجماع
بیناملللی ،یعنی دو کشور مستقل با مرزهای ژوئن ۱۹۶۷را ارائه داد ...جای هیچ تردیدی
نیست که حماس برای رسیدن به نوعی توافق با اسرائیل تالش میکرد .بهقدر کافی مدرک،
مدارک انکارناپذیر و قابل ارائه به دادگاه در این مورد وجود دارد .اما در مقابل عکسالعمل
اسرائیل چه بود؟
حماس «دیوسرشت»،
ِ در ژوئن ،۲۰۰۸آتشبسی بین اسرائیل و حماس برقرار شد و حماس ،این
خدای من! این حماس «شیطانصفت» و «نابکار» برای آتشبس مذاکره کرد .بعد چه اتفاقی
افتاد؟ آتشبس در ژوئن برقرار بود ،در ژوییه ،اوت ،سپتامبر ،اکتبر و چهار روز اول نوامبر ادامه
داشت .و بعد در چهارم نوامبر ،برای کسانی که حافظۀ خوبی ندارند باید بگویم :آن روز ،روز
انتخابات آمریکا بود ،روزی که توجه همۀ افراد به انتخابات ریاستجمهوری متمرکز بود و اولین
رئیسجمهور سیاهپوست در تاریخ کشور ما انتخاب شد .و اسرائیل درست آن حلظه را انتخاب
کرد -حلظهای که همۀ دوربینها به سوی دیگری متوجه بودند -تا به حماس در غزه حمله کند و
اسرائیل «نازنین» این اقدام را کرد نه حماس «نابکار»!
ِ آتشبس را بشکند.
این سخنان من نیست ،برو و گزارش عفو بینامللل را بخوان! در واقع حتی انتشارات رمسی
اسرائیل ،که من در کتامب نیز به آن اشاره کردهام ،میگویند که آتشبس برقرار بود تا وقتیکه
اسرائیل آن را شکست .و بعد اسرائیل دست به کاری زد که در آن مهارت دارد :قتل عام با
استفاده از پیشرفتهترین تکنولوژی در غزه .حدود ۱۴۰۰نفر ،که ۳۵۰نفرشان کودک بودند ،کشته
شدند .به عالوه اسرائیل حتت یک برنامه مشخص ،زیرساختهای غزه را از بین برد .طبق گزارش
گلدستون ،اسرائیل متهم به جنایات جنگی متعدد و احتماال جنایات ضدبشری است.
خ ع« :از نظر ایشان ،بهرغم همه این مسائل ،مشی درست در نوار غزه و نیز «رهبری جنبش
رهاییبخش ملی» در غزه بیچون و چرا به حماس تعلق دارد که «از حمایت کامل مردم غزه» برخوردار
است ،آنهم البته به این دلیل که « ۱۷سال قبل اکثریت مردم غزه حماس را به عنوان مناینده واقعی
خود برگزیدند» که البته آقای واحدیان منیگویند که به رغم نظرسنجیهای متعدد طی این دوران
طوالنی که از خواست جدی مردم برای برگزاری انتخابات ریاستجمهوری و مجلس حکایت داشتند،
حماس در متامی این دوران انتخابات را به تعویق انداخته و از برگزاری آن شانهخالی کرده است و
2- https://t.me/DaneshvaMardom/980
منت کامل ترجمه این گفتار را میتوانید در همین شماره مطالعه منایید.
اختالفات میان حماس و فتح نیز مانع از برگزاری انتخابات شهرداریها در نوار غزه شده است.
ف و :برخالف نظر خوانندۀ عزیز این تشکیالت خودمختار فلسطین و شخص محمود عباس
است که به دلیل اطمینان از عدم رغبت اکثریت فلسطینیها به این تشکیالت و ترس از شکست
حتمی در مقابل حماس از برگزاری انتخابات ،طفره میرود.
فینکلاشتاین در گفتار فوقالذکر و همینطور در کتاب خود به محبوبیت حماس چه در
انتخابات ۱۷سال قبل که با حضور ناظران بیناملللی از جمله جیمی کارتر رئیسجمهور سابق
آمریکا ،و به تشویق ایاالت متحده در غزه برگزار شد ،چه در طول همۀ این سالها اشاره میکند.
به گواه خبرگزاری رویتر ،3در شورای دانشجویی معتبرترین دانشگاههای لیبرال فلسطین
-دانشگاه بیرزیت در راماللـه -بلوک دانشجویان طرفدار حماس اکثریت آرا را به دست آورد.
در آخرین انتخاباتی که در ماه مه گذشته در این دانشگاه برگزار شد ،از میان ۵۱کرسی شورای
دانشجویی ،طرفداران حماس ۲۵کرسی ،جنبش الفتح بیست کرسی ،و طرفداران جبهۀ خلق برای
آزادی فلسطین ۶کرسی را تصاحب کردند .نتیجۀ این انتخابات نشاندهندۀ جهتگیریهای سیاسی
نسل جوان فلسطینی است.
به گفتۀ خالد برکات ،مبارز چپ فلسطینی در مصاحبهاش با وب سایت اورونیکو« :4حتی
در دانشگاههای مسیحی ،حماس با رأی مسیحیان پیروز میشود .آیا این بدان معناست که مردم
فلسطین حماس را منیشناسند؟ و این لیبرالهای غربی بیشتر از ما وضعیت را درک میکنند؟...
فکر منیکنم از روی سادهلوحی یا نادانی این را تکرار میکنند ،این یک حتریف حساب شده است.
ایده پشت این اتهامات این است که بگوییم فلسطینیها قادر به ایجاد جنبش خود نیستند ،و باید
شخص دیگری این کار را برای آنها اجنام داده باشد».
در سال ،۲۰۱۶صاحل نعامی نویسنده و کارشناس مسائل صهیونیستی هم نوشت« :آنچه
باعث حساسیت مقامات صهیونیستی شده است ،اطمینان تقریبًا قطعی آنها از پیروزی حماس در
متامی شهرهای مهم کرانه باختری در جریان انتخابات شهرداریهاست که میتواند کابوس مقامات
صهیونیستها را حتی قبل از کنار رفنت عباس به واقعیت تبدیل کند».
در همان زمان آلکس فیشمان حتلیلگر صهیونیست روزنامه عبری زبان یدیعوت آحرونوت از
مشارکت حماس در انتخابات شهرداریهای فلسطین با عنوان «مبب ساعتی» یاد میکند که به آن
5
امکان سیطره بر تشکیالت خودگردان فلسطین در کرانه باختری را خواهد داد.
3- https://www.reuters.com/world/middle-east/palestinian-student-elections-provide-rare-test-voter-
mood-2023-05-24/
4- https://orinocotribune.com/special-interview-with-khaled-barakat-no-one-in-gaza-demands-
ceasefire/
منت کامل ترجمه این گفتوگو را میتوانید در همین شماره مطالعه منایید.
5- https://farsi.palinfo.com/2498
به گزارش یورو نیوز ۲۲ ،سپتامبر « :۲۰۲۱حماس میگوید اگر محمود عباس انتخابات مجلس
قانونگذاری و ریاست جمهوری را برگزار نکند ،این جنبش در انتخابات شهرداریها شرکت خنواهد
کرد .این خنستین واکنش جنبش مقاومت اسالمی فلسطین به پیشنهاد کمیسیون انتخابات
فلسطینی است که در آخر هفته گذشته اعالم شد .کمیسیون انتخابات گفته بود اگر حماس اجازه
دهد ،امکان برگزاری انتخابات شهرداریها در نوار غزه وجود دارد .با وجود توافق میان جنبش فتح
و حماس در سال گذشته برای برگزاری انتخابات پارملانی ،ریاستجمهوری و شهرداریها ،محمود
عباس ،رئیس تشکیالت خودگردان فلسطینی در ماه آوریل برگزاری دو انتخابات مجلس و ریاست
جمهوری را لغو کرد .حازم قاسم ،یکی از سخنگویان جنبش حماس ...در یک نشست خبری گفت:
«اعالم برگزاری انتخابات شهرداریها از سوی تشکیالت خودگردان نشانگر دید حتقیرآمیز آنها به
شرایط عمومی است .ما در این انتخابات شرکت خنواهیم کرد ».حماس در ماه مه و به نام حمایت از
شهروندان فلسطینی زیر سایه حمالت یهودیهای راستگرای افراطی ساکن اورشلیم (بیتاملقدس)
سرزمینهای اسرائیلی را با راکت و خمپاره مورد هدف قرار داد و جنگی ۱۱روزه را به راه انداخت.
مشروعیت و محبوبیت محمود عباس در پی این جنگ بهشدت سقوط کرد .آقای قاسم خواستار
برگزاری انتخابات شد و گفت « :راه حل ،برگزاری انتخابات سراسری «شورای ملی فلسطین»،
پارملان ،ریاست جمهوری و سندیکاها است .اگر این برنامه اجرا شود ،ما هم در انتخابات شرکت
میکنیم ».محمود عباس که دوران ریاستش بر تشکیالت خودگردان فلسطینی باید در سال ۲۰۰۹به
پایان میرسید ،در ماه آوریل و در توجیه تصمیم لغو انتخابات گفته بود برپایی حوزههای اخذ رأی
در شرق قدس (اورشلیم) تضمین شده نیست .به نظر میرسد حماس تالش میکند تا با مشارکت در
انتخابات و کسب آرای شهروندان فلسطینی ،مشروعیت و مقبولیت خود نزد مردم فلسطین را به
جامعه جهانی بقبوالند .ایاالت متحده آمریکا و احتادیه اروپا حماس را گروه تروریستی میدانند».
خ ع :به نظر میرسد که خود آقای واحدیان نیز متوجه هست که احتجاجاتش برای دفاع از
حماس قانعکننده و کافی نیستند ،از این رو ،به ادعای شگفتانگیزی متوسل میشود« :آیا ممکن
نیست جنبشی که در گذشته مورد حمایت امپریالیسم بوده بعدًا تبدیل به نیرویی ضدامپریالیستی
شود؟» و چون میداند که باور کردن چنین ادعای خطیری بسیار دشوار است ،به دنبال یک منونه
برای اثبات آن چنین میگوید« :مثال ویکتور اوربان در مجارستان در این مورد بسیار آموزنده
است»...
ف و :در مورد مثال ویکتور اوربان و حزبش ،انتقاد خوانندۀ عزیز بهجاست ،ویکتور اوربان با
وجود نشان دادن سویههایی از ناهمرنگی با احتادیۀ اروپا و امپریالیسم آمریکا ،منیتواند بههیچرو
در اردوگاه ضدامپرالیستی جای گیرد.
اما ،باید متذکر شد که ماهیت ضدامپریالیستی داشنت با موضع یا سیاست ضدامپریالیستی
داشنت ،دو مقولۀ متفاوت است .تاریخ به ما میگوید که بسیاری نیروها و رهبران ارجتاعی که
در صف امپریالیسم قرار داشتهاند ،در برهههای مشخصی مصلحت خود را در فاصله گرفنت از
امپریالیسم دیدهاند .در جهان واقعی دو اردوگاه امپریالیسم و ضدامپریالیسم ،به صورت سیاه و
سفید از هم مجزا نیستند که بهراحتی بتوان با استفاده از معیار ختتخواب پروکروستس که در ذهن
بعضی از روشنفکران بهسختی جا افتاده است ،در مورد گرایش جریانهای سیاسی قضاوت نهایی
کرد .هر دو مقولههای امپریالیسم و ضدامپریالیسم در واقعیت ،اموری نسبی و در معرض تغییرات
اساسی هستند.
مثال امپراتور هایلهسالسی که در مقالۀ آقای پورصفر آمده ،روند تغییر موضع دکتر سوکارنو و
حزبش از همدستی با امپریالیسم ژاپن در دوران جنگ جهانی دوم تا تبدیل به یکی از بنیانگذاران
جنبش غیرمتعهدها ،همگی منونههایی از این تغییر موضع افراد و جریانهای سیاسی است .و
روش درست برخورد حزب کمونیست چین با جریان مرجتع کومین تانگ و شخص تا مغز استخوان
مرجتعی چون چیان کای چک ،منونهای از برخوردی درست بسته به تغییر شرایط است .به رأی
ممتنع یکی از فاشیستترین دولتهای جهان ،یعنی دولت اوکراین ،در رأیگیری مجمع عمومی
در محکوم منودن حتریمها علیه کوبا توجه کنید! آیا این رأی به دلیل تغییر ماهیت دولت زلنسکی
است؟ یا فاصله گرفنت زلنسکی از ایاالت متحده آمریکا به دلیل احساس خطر از سقوط؟ در نتیجۀ
فشارهایی که امپریالیسم برای حمایت بیقید و شرط از اسرائیل ،بر حکام مرجتع عرب وارد کرده
است ،برخی از این رهبران چون السیسی و شاه اردن برای حفظ موقعیت خود ،مجبور به فاصله
گرفنت از امپریالیسم شدهاند.
ترامپ با متام وجود برای منافع خود و بخشی از سرمایهداری آمریکا به دنبال عادی کردن
روابط با جمهوری دموکراتیک کره بود .آیا از دید رهبران کره ،این سیاست تفاوت اساسی با سیاست
امپریالیستی بایدن در ایجاد تشنج بیشتر در شبه جریزۀ کره نداشت؟ به نظر شما اگر موقعیتی برای
کمک به انتخاب ترامپ در مقابل بایدنوجود داشت ،دولت کره چه تصمیمی میگرفت؟
همۀ ما از سرگذشت زندهیاد داریوش فروهر و تغییرات در نگرش سیاسی او که در طول حیاتش
به وجود آمد ،مطلعیم .حال اگر در زمان انتشار خبر قتل فجیع او در ماجرای قتلهای زجنیرهای،
شخص یا جریانی ،عکس او را به همراه گروهی چماقدار در حال حمله به متینگهای حزب تودۀ ایران
یا منزل آیتاهلل کاشانی منتشر میکرد ،آیا در قصد سوء این اقدام تردیدی وجود داشت؟
محکوم کردن حماس با تأکید بر پیشینۀ آن ،درست در این حلظۀ سرنوشتساز که همراه با جبهه
مقاومت در نبرد غزه نقش تعیینکنندهای در تضعیف امپریالیسم آمریکا ،و در گذار جهان به نظام
چند قطبی ایفا میکند ،مشابه اقدام فرضی باال نیست؟
خ ع :اکنون که حماس ،هم ه مردم فلسطین و همه نیروهای آزادیخواه و ضدامپریالیست جهان
را در مقابل عمل اجنام شده قرار داده است [ ....برخی] این عملیات را بهانهای به اسرائیل و آمریکا
برای ویران کردن غزه و کشتار مردم غزه به دست آنها میدانند.
ف و :با توجه به مدارک جدیدی که از نقشۀ ایاالت متحده و اسرائیل برای کوچ اجباری و یا
قتل عام فلسطینیها از غزه به دست آمده ،اکنون آشکار شده است :حملۀ همهجانبهای از سوی
ارتش اسرائیل به غزه در دستور کار دولت نتانیاهو بوده است .دستیابی به منابع گاز غزه ،تسهیل
در اجرای پروژۀ ،IMECو ایجاد فضای جغرافیایی الزم برای اجرای کانال بن گوریون ،همگی
انگیزههای اقتصادی و ژئوپولتیکی این حمله بوده است .در حقیقت با علم به این حملۀ قریبالوقوع
بود ،که درست بهمانند حملۀ پیشگیرانۀ روسیه به اوکراین ،جبهۀ مقاومت به رهبری حماس در ۷
اکتبر ،دست به حملهای پیشگیرانه زد و با آغاز این نبرد ،موقعیت وحشتناک مردم فلسطین را ،که
در خطر فراموشی کامل قرار گرفته بود ،دوباره به یاد مردم جهان آورد .نکته قابل توجه دیگر اینکه،
با آنکه فلسطینیهای کرانه غربی از همان ابتدا در این نبرد شرکت نداشتند ،اما آنها نیز مشمول
اعمال جنایتکارانۀ اسرائیل شدهاند .حمله به اردوگاه فلسطینیها ،قتل و جرح فلسطینیها به
دست مهاجران شهرکهای اسرائیلی که توسط دولت مسلح نیز شدهاند ،و حمله به بیمارستانهای
فلسطینیها ،همگی در کرانۀ غربی نیز در حال اجرا است.
در این عملیات ما شاهد آزاد شدن فنری هستیم که برای هفتاد و پنج سال فشرده شده بود .از دید
هر ناظر بیطرفی ،با مرگ تدریجی که توسط نیروهای اشغالگر بهویژه به مردم غزه حتمیل میشد،
قریبالوقوع بودن این انفجار قابل پیشبینی بود .حال باز شدن این فنر به رهبری یک جبهۀ متحد
مقاومت در غزه صورت گرفته است .اینکه این جبهۀ متحد از چه نیروهایی تشکیل شده ،مسئلهای
ثانویه است .اگر مردم غزه مخالف این مبارزه بودند ،میتوانستند در طول بیش از یک ماه از شروع
این عملیات مخالفت خود را نشان دهند .سازمانهای چپ هم میتوانستند از همان ابتدا با دادن یک
بیانیه -حتی بهرغم مشارکت الجرم خود در این مبارزه -مخالفت خود را با این تصمیم ابراز دارند.
نکته قابل توجه دیگر ،روحیه حاکم بر مردم فلسطین در این شرایط فاجعهبار و مببارانهای
گسترده اسرائیل است .تنها برای مثال میتوان به مادران و پدران فلسطینی توجه کرد که در حالی
که اجساد فرزندان خود را در آغوش گرفته و ضجه میزنند ،هرگز حتی یک کلمه در مذمت حماس
به عنوان «بهانۀ» این قتلعام و نسلکشی شنیده نشده است ،وگرنه خوراک تبلیغاتی بسیار
هیجانانگیز و رایگانی را برای رسانههای امپریالیستی علیه حماس فراهم کرده بودند.
خ ع« :ظاهرًا هدف مورد نظر آقای واحدیان و آقای پورصفر حتقق یافته و ارتش اسرائیل و
آمریکا به باتالق غزه وارد شدهاند ،اما پیش از آنکه وارد شوند هزاران تن مبب به روی غزه ریختهاند
که پس از دو هفته میزان آن را معادل مبب امتی هیروشیما ختمین میزدند .در نتیجه این فاجعه و
جنایت تصورناپذیر ....شهری که دومین نقطه پرتراکم جمعیتی دنیاست با خاک یکسان شده است
و هزاران تن ،که قریب به نیمی از آنها کودکاند ،قتلعام شدهاند و پیشبینی میشود که این رقم
به دهها هزارتن بالغ شود .در نتیجه این جنایت هولناک اکنون قریب به بیش از یک میلیون و نیم
انسان آواره شدهاند که نه راه پیش دارند و نه پس و هر روز چند صد نفر از آنها کشته و هزاران تن دیگر
مجروح و معلول میشوند .آیا هدف مدافعان مشی حماس حتقق یافته است؟»
ف و :شک نیست که این کشتار بههیچ وجه منیتوانسته خواستۀ نویسندگان این مقاالت
باشد ،و آنها ادعای پیشگویی نیز ندارند ،اما آنها با توجه به سیر جبری این مبارزه ،ورود ارتش
اسرائیل را بهدرستی پیشبینی کردند .بهتر بود خوانندۀ محترم به تاریخ مبارزات آزادیبخش
خلقها بهخصوص در قرن بیستم نظری میانداخت .ستم امپریالیسم و نیروی استعمارگر ،خلقهای
حتت ستم را به جایی میرساند که دیگر به قول فرانتس فانون تعداد قربانیان خود را منیشمارند:
«در طول مبارزۀ مسلحانه نهضتهای آزادیبخش ،حلظهای وجود دارد که میتوان آن را نقطۀ عدم
بازگشت خواند .فشار وقتی دامن همۀ طبقات را میگیرد ،این حلظۀ بازگشتناپذیر فرا میرسد.
اجلزایریها در سال ۱۹۵۵با دادن ۱۲۰۰۰قربانی در فیلیپ ویل و در ۱۹۵۶بعد از استقرار دستههای
مسلح و تسلیح اروپاییان غیرنظامی در شهر و روستا توسط الکوست (حاکم فرانسوی اجلزایر در
آن دوران که به قساوت و خودسری معروف بود) به همین نقطه رسیدند .از این نقطه به بعد ،مردم
استعمارزده برای قربانیان و هرچه که از دست میدهد ،حسابی نگاه منیدارد .او همۀ این تلفات
و قربانیان را شر الزم و درد الزم میشمارد ،زیرا وقتی تصمیم گرفت خشونت را با قهر پاسخ گوید،
نتایج و عواقبش را نیز میپذیرد .تنها تقاضای او این است که دیگر در مقابل تلفاتی که به دشمن
وارد میآورد ،جوابگوی کسی نباشد( ».دوزخیان روی زمین نوشتۀ فرانتس فانون).
خ ع :کسانی هستند [همنظر با خود خ ع] که حماس را به هیچوجه برای رهبری مردم غزه و
فلسطین صاحل منیدانند ....دنبالهروی از یک جریان خودبهخودی و مشکوک در شأن هیچ نیروی
مدعی چپ نیست.
ف و :کسانی که حماس را برای رهبری مردم فلسطین «صاحل منیدانند» ،از کدام جایگاه
سیاسی و دیدگاه ایدئولوژیک ،خود را صاحب صالحیت برای تعیین تکلیف برای مردم غزه و
فلسطین میدانند؟ آیا مردم فلسطین در شرایط به شدت دشوار و باورنکردنی «زندگی» خود ،برای
مقاومت در برابر چنین دشمن افسارگسیخته به منایندگی از امپریالیسم جهانی حتت رهبری آمریکا
و نیز برای مبارزه برای نقطه پایان گذاشنت بر این بربریت استعماری در بیش از هفت دهه اخیر ،ابتدا
باید صالحیت رهبری خود را از کدام کسان دریافت منایند؟ این کسان کیستند و نظرشان درباره حق
تعیین سرنوشت خلقها چیست؟ آیا کسانی که به کمتر از انقالب کارگری و رهبری احزاب کمونیست
راضی نیستند ،به این نکته توجه دارند که مردمی که دههها در محاصره کامل سیاسی ،نظامی
و اقتصادی و اجتماعی بودهاند ،مردمی که در متامی شئون زندگی اقتصادی و اجتماعی خود به
شدت به عقب رانده شده و در فقر و محرومیت شدید دست و پا میزنند ،چگونه میتوانستهاند
دارای سازمانهای کمونیستی نیرومندی باشند؟ بهویژه بعد از پیامدهای دردناک شکست
اردوگاه سوسیالیسم در بیش از سه دهه گذشته؟ و آیا تا زمانی که احزاب چپ قوی در میانشان
شکل نگرفته ،حق مبارزه علیه استعمارگران و غاصبان خانه و زندگی خود ندارند؟ آیا مبارزه این
مردم -با هر رهبری -مبارزهای علیه سلطهگران غارتگر امپریالیستی نیست؟ آیا قدرمتند شدن این
مقاومتها در تضعیف بازوهای امپریالیسم جهانی بیتأثیر است؟ آیا کودتاهای اخیر در آفریقا -از
جمله در نیجر که امپریالیسم فرانسه را وادار به ترک آن کشور کرد ،با وجود رهبری غیرکمونیست آن،
ضربهای به پایگاههای قدرت امپریالیسم نیست؟ آیا مبارزه مردمان حتت ستمی که دارای رهبران
چپ قوی نیستند ،فاقد ارزش و صالحیت برای حمایت نیروهای چپ ضدامپریالیسم است؟ و آیا
چنین مردمانی از جمله خلق فلسطین برای مبارزه علیه دشمن امپریالیستی ،ابتدا نیاز به تأیید
مشتی روشنفکر به اصطالح «چپ» دارند ،تا تنها درصورت تأیید آنها دست به کار شوند؟
اکثر کسانی که حماس را نیرویی مبارز و ضد امپریالیست منیدانند ،به چند مورد اشاره دارند:
-مذهبی بودن ایدئولوژی حماس؛
محمد ضیف :رهبری از شاخه نظامی حماس ،در آگوست ۲۰۱۴به همراه همسر ،فرزند ۸ماهه و
سه کودک و مادر دیگر قربانی یک قتل هدفمند شدند .جانشین وی ،باسم عیسی ،در ۱۱ماه مه سال
گذشته همراه با دیگر رهبران حماس در جریان حمالت هوایی هدفمند کشته شد.
دنهالوتز ،فرمانده سابق نیروی هوایی اسرائیل ( ،)۲۰۰۴-۲۰۰۰در رسانهها الفزنانه گفت ،بر
۸۰تا ۱۰۰ترور هدفمند غیرقانونی با «موفقیت ۹۰درصد» مدیریت داشته است.
رهبر فعلی حماس ،یحیی سنوار ،در سال ۱۹۸۲توسط نیروهای امنیتی اسرائیل دستگیر شد
و چهار ماه را در بازداشت گذراند .او در سال ،۱۹۹۸به جرم کشنت چند سرباز اسرائیلی ،دوباره
زندانی و به چهار بار حبس ابد محکوم شد .در سال ،۲۰۱۱پس از گذراندن بیش از بیست سال در
زندان صهیونیستها ،به دلیل مبادلۀ زندانیان فلسطینی با سرباز گیلعاد شالیط آزاد شد .در سال
،۲۰۱۵ایاالت متحده نام او را در فهرست تروریستهای بین املللی قرار داد 7.سنوار در سال ،۲۰۲۱
برای دورۀ چهار سالۀ دوم به عنوان رهبر حماس در انتخابات داخلی غزه با رأی منایندگان شورای
غزه انتخاب شد.
در مورد تأکید زیادی که بر روی ارجتاعی بودن ایدئولوژی مذهبی جنبش حماس و اختراع
اصطالح «اسالم سیاسی» برای نامیدن جنبشهای ضدامپریالیست ملی مذهبی در آسیای غربی که
توسط برخی از نیروهای چپ در ایران صورت میگیرد ،و همچنین نظر نامساعد برخی از گروههای
چپ غربی نسبت به جنبشهای ضدامپریالیستی با پایگاه مذهبی مانند حماس ،نظریات خالد
برکات مبارز چپ فلسطینی بسیار قابل توجه است .او این نظریات را «ادامۀ ذهنیت استعماری»
دانسته و میگوید« :آنها خواهان نوعی از مقاومت فلسطینی هستند که با تصویر و معیارهای
خودشان مطابقت داشته باشد ،نه اینکه واقعیت چیست و فلسطینیها چگونه مردمی هستند».
برکات با اشاره به تاریخچۀ پیدایش گرایشهای اسالمگرای ضدامپریالیستی در منطقه میگوید
(نقل به معنا)« :در دهه ۱۹۵۰مردم ما برای سوسیالیسم شعار میدادند .آنها از ناصر در مصر
حمایت کردند ...و هیچ گروه مذهبی مبارز فلسطینی وجود نداشت که وظایف جنبش آزادیبخش ملی
را اجنام دهد .فلسطینیها حتت تأثیر وضعیت جهانی جنبشهای آزادیبخش ملی در سراسر آسیا و
آفریقا -ویتنام ،کوبا ،اجلزایر -قرار گرفته و جبهۀ خلق برای آزادی فلسطین ،جبهۀ دموکراتیک برای
آزادی فلسطین ،و دیگر نیروهای مترقی را تأسیس کردند .اما این وضعیت تغییر کرد .دلیل تغییرات
در چشمانداز کنونی جنبش فلسطین ،آن نیست که مردم اشتباه میکنند ،بلکه به این دلیل است که
این احزاب یا نهادهای سیاسی به آنچه که قرار بود ارائه کنند ،عمل نکردهاند .چه ،جمال عبدالناصر
و جنبشهای ملی عرب که در سال ۱۹۶۷شکست خوردند ،و چه ،سازمانهای سوسیالیستی
7- https://www.radiofarda.com/a/yahya-sinwar-gaza-strip-leader-of-hamas-/32680466.html
و احزاب سیاسی در سال ۱۹۹۰که با فروپاشی احتاد جماهیر شوروی و بلوک سوسیالیستی دچار
عقبنشینی شدند.
او در دیدگاه «تأیید هر جنبشی به جز حماس» ،اسالمهراسی ذاتی را میبیند و میگوید« :ما
[جبهۀ متحد حماس] بخشی از گفتمان الهیات رهاییبخش هستیم .فقط کلیساها نیستند که
انقالبیاند ،مساجد نیز میتوانند باشند ...اگر مسجدی خواستار آزادی فلسطین و برابری و
حمایت از حاشیهنشینان و کارگران است ،پس این مسجد نقش خوبی دارد ،نقش مثبتی دارد .اما
اگر مسجدی خواستار حمایت از شاهزاده سعودی و طول عمر بن سلمان عربستان سعودی است ،آن
مسجد و امام جماعتش مرجتعاند .باید به مساجد با همان عینیت و به همان شکل نگاه کنیم که به
کلیساها مینگریم».
او توصیه میکند« :کسانی که میخواهند شاهد ظهور چپها و قابلیتهای نظامی آنان باشند،
باید بروند و به جای گفنت اینکه حماس را دوست ندارند -که موضع بسیار نادرستی است -حمایت
خود از جنبشهای چپ را تشدید منایند .هیچ فلسطینی از جمله چپگرایان انقالبی این موضع
دشمنی با حماس را درست منیداند».
رویکرد لنینیستی این است که قبل از آنکه بپرسیم سیاست یک گروه چیست ،ببینیم که با
چه نیرویی دشمن است .اگر این گروه مخالف امپریالیسم است ،وظیفه چپ این است که بههر طریق
ممکن از آنها حمایت کند .به همین دلیل است که هیچ تناقضی میان کمونیست بودن و حمایت از
مبارزات آزادیبخش ملی فلسطین ،هر چند که توسط اسالمگرایان مؤمن رهبری شود ،وجود ندارد.
باید حمایت لنین از پادشاه افغانستان به دلیل مبارزۀ او با امپریالیسم بریتانیا را به خاطر
آورد .تاکتیکهای کمونیستی ،قبل از انقالب ،آنهایی هستند که فروپاشی امپریالیسم را تسریع
کنند .زیرا در مرحلۀ مبارزات آزادیبخش تضاد اصلی با امپریالیسم و نیروهای اشغالگر است .تنها
بعد از پایان موفقیتآمیز مبارزۀ آزادیبخش ملی ،و یا خیانت بورژوازی ملی است که تضاد داخلی
میان طبقات به پویایی کامل خود رسیده و جایگرین تضاد اولیه میشود.
در گرماگرم جنگ جهانی اول ،مردم ایرلند در آوریل ،۱۹۱۶با رهبری سازمانهای جمهوریخواه
ایرلند علیه حاکمیت بریتانیا و با هدف اعالم استقالل ایرلند قیام کردند .این قیام به نام «قیام عید
پاک» معروف شد .رهبران سوسیال دموکرات اروپایی از جمله رزا لوکزامبورگ ،این قیام را «شورشی
محدود و به طور خاص شهری ،و از سوی خردهبورژوازی» ارزیابی کرده و معتقد بودند که «علیرغم
شور و هیجانی که ایجاد کرده است ،از چنان پشتیبانی اجتماعی برخوردار نیست» ،بهزعم آنها
«مشکل ایرلند ارضی -دهقانی بوده و بریتانیا با اصالحاتی ،توانسته است دهقانان ایرلندی را آرام
کند» .لنین برخالف این رهبران ،قیام ایرلند را به فال نیک گرفته و از آن استقبال کرد .لنین اهمیت
این قیام را درک میکرد .او میدانست که قیامُ ،درست در قلب امپریالیسم بریتانیا ،رویدادی است
که همه انقالبیون باید از آن استقبال کنند ،زیرا امپریالیسم بریتانیا را درست در میانه جنگی که خطر
نابودی کامل برایش داشت ،تضعیف و حتقیر میکرد .لنین میتوانست ،مانند دیگران ،از رمانتیسم
سلتیک پییرس 8یا از نقایص فکری شخصیتهای سیاسی دیگری که در جنبش جمهوریخواهان
ایرلند دخیل بودند ،خردهگیری کند ،اما صد البته که این کار را نکرد .در آن حلظه جمهوریخواهان
ایرلندی میلیونها نفر دیگر را در سایر ملل و مردمی که زیر سلطۀ امپریالیسم بریتانیا بودند ،الهام
9
بخشیدند.
در هفتم اکتبر ،چند هزار رزمندۀ فلسطینی ،اعضای جبههای متشکل از ائتالف سازمانهای
رزمندۀ ملی مذهبی ،ناسیونالیست و کمونیست ،محاصرۀ ۱۶سالۀ غزه را شکستند و با حملهای
پیشدستانه به مواضع ارتش در داخل کشور اسرائیل و نقش برآب کردن نقشۀ صهیونیستها ،فصل
جدیدی از مبارزۀ رهایی ملی فلسطین را در تاریخ ۷۵سالۀ سلطۀ رژیم صهیونیستی رقم زدند.
آنچه در ۷اکتبر به اثبات رسید ،پیروزی گروهی تروریست یا توطئهگر نبود ،بلکه موفقیت
اقدامات یک جبهۀ متحد آزادیبخش ملی بود .در این چند هفته تودۀ مردم فلسطین ثابت کردند که
بنای مقاومت دارند و سرزمین خود را با وجود بدترین فشارها از سوی اسرائیل و امپریالیستها ترک
نکرده و در وحدت کامل با جبهۀ مقاومت خود هستند.
آنها که بدون داشنت درک سیاسی ،تنها چشم به رسانهها دوخته و دائمًا این کشتار بیرحمانۀ
اسرائیل عامل امپریالیسم جهانی را میبینند ،طبیعی است که بعد از چندی
ِ مردم بیگناه توسط
دچار یأس و ناامیدی شوند .اما افرادی هستند چون سیدحسن نصراللـه و رهبری انصاراللـه یمن که
با قاطعیت از پیروزی فلسطینیان سخن میگویند .زیرا این رهبران خود جتربۀ مبارزه رهاییبخش
ملی را در مقابل نیرویی به مراتب برتر از حلاظ تکنولوژی و مسلح به پیشرفتهترین سالحها ،اما
به مراتب ضعیف از حلاظ سیاسی را داشتهاند .مبارزاتی که اغلب بسیار خونین ،وحشتناک و با
قربانیان زیاد همراه بوده و هست.
وقایع ۷اکتبر پیروزی دور جدیدی از مبارزات آزادیبخش ملی را رقم زد ،مبارزهای که بلوک
امپریالیستی را به لرزه انداخته است .این نبرد نشانۀ دیگری از روند زایش جهانی چند قطبی ،و
اضمحالل امپریالیسم جهانی به رهبری آمریکا است.
چه گوارا زمانی شیوۀ به زانو درآوردن امپریالیستها را در ایجاد «ویتنامهای متعدد» میدید.
امروزه مبارزۀ خلق فلسطین یکی از همان ویتنامهاست .به مرور تعداد بیشتری از این «ویتنام»ها
- 8پاتریک پی ِیرس( :)Patrick Pearseمعلم و وکیل ایرلندی ،یکی از رهبران جنبش «عید پاک» در ،۱۹۱۶که توسط
نیروهای بریتانیایی اعدام شد .او تأکید زیادی بر آموزش و ترویج زبان ایرلندی داشت.
9- https://www.marxists.org/archive/lenin/works/1916/jul/x01.htm
در سراسر منطقه به وجود خواهد آمد و هرچه امپریالیستها برای از میان بردن آنها بیشتر تالش
کنند ،تعداد بیشتری از آنها ظاهر میشود .وظیفۀ احزاب چپ واقعی در متام جهان کمک و حمایت
بالشرط از این گونه مبارزات است.
پاسخ خود را با نقل بخش دیگری از کتاب درخشان فرانتس فانون «دوزخیان روی زمین»
خامته میدهم:
« ...استعمارگران به سهولت خشونت را به عنوان شعار حزبی یا دولتی به کار برده و مردم را به
قیام و مبارزه مسلحانه تشویق میکنند .وقتی نظامیگری آملان تصمیم میگیرد مشکالت مرزی
خود را با توسل به زور حل کند ،جای تعجب نیست ،اما برای مثال وقتی مردم آنگوال ،تصمیم
میگیرند اسلحه به دست بگیرند ،وقتی اجلزایریها هر روش مساملتآمیزی را رد میکنند ،برای
غرب پذیرفته نیست .این عزم مردم استعمارزده ،نشانۀ واقعۀ جدیدی است که رخ داده و یا در
حال وقوع است ....مردمان استعمارشده ،این بردگان دوران مدرن ،صبرشان لبریز شده است .آنها
میدانند که تنها چنین جنونی است که قادر است آنها را از ستم استعمار جنات دهد .نوع جدیدی
از رابطه در جهان برقرار شده ....حقیقت این است که امروز هیچ کشور استعماری قادر نیست
برای مدتی طوالنی ،تنها شکلی از سرکوب را که شانس موفقیت دارد ،یعنی یک اشغال نظامی در
مقیاس بزرگ را به اجرا بگذارد.».
دلیل ناتوانی امپریالیسم آمریکا و اسرائیل در خاموش منودن این جنبش دقیقًا از همین جا
ناشی میشود.
پاسخ
بیگانگی یا انتقاد؟
بهدنبال انتشار مقاالتی در حمایت از عملیات نظامی بر حق خلق فلسطین علیه اسرائیل که از ۱۵مهر برابر
با ۷اکتبر گذشته آغاز شده و تأکید نویسندگان آن مقاالت بر ضرورت دفاع از این قیام و رهبری آن که
امروزه با گروه حماس و متحدان دیگر آن اعم از مذهبی و ملی و سوسیالیست است ،برخی انتقادات و یا
تذکرات درباره آن مقاالت به نشریه «دانش و امید» رسید که بعضاً مفید و ارزنده و بعضاً غیر از این بوده
است .یکی از این انتقادات حاوی نکاتی است که بیشتر از هر چیزی آن را به جدل عقیدتی نزدیک میکند
و نه بیان طرزی خاص از انتقاد .از آنجا که صاحب این قلم یکی از دو نفری است که دیدگاههایشان محل
اعتراض نویسنده محترم آن انتقاد قرار گرفته ،الزم دیدم که فراخور فرصتی که نشریه در اختیار من
گذاشته است ،پاسخهای مقتضی به آن انتقاد را دراختیار خوانندگان نشریه بگذارم.
.۱منتقد محترم مدعی شدهاند :اینکه نیروهایی همچون حماس و جهاد اسالمی نسخه های
اصلی جمهوری اسالمی ایران در غزه هستند وهر گونه مذاکره را محکوم کنند و نه فقط محکوم کنند،
بلکه همچون جناح افراطی اسرائیل با متام قوا برای از پیش به شکست کشاندن آن بکوشند ،امری
طبیعی است.
کرده تا آن را نابود کند .حال این سؤال مطرح میشود که اگر حماس نیروئی مشکوک است پس چرا
تشکیالت خودگردان آن را بخشی از سپهر سیاسی مردم فلسطین نامیده است؟
.۴باور منتقد ما به عبارات منقول از نتانیاهو درباره حماس ،چونان اعتماد یک متدین
مؤمن به آیات مقدس و احکام دینی است .ایکاش این باور در وجوهی نسبی و مشروط درمیآمد
که اگر چنین میشد جائی برای تامل می یافت -همان وجوه و شروطی که منتقدان سیاستهای
ضد فلسطینی نتانیاهو در نظر داشته و دارند -اما اعتباری که منتقد ما و در حقیقت همه منتقدان
حماس در این باره به گفتهها و نوشتههای پیش پا افتاده نتانیاهو در باره رقیب تراشی برای سازمان
آزادیبخش فلسطین میدهند ،بیشتر توقعی است که منتقدان حماس در انتظار آن هستند.
آخر چگونه یک کوشنده مارکسیست میتواند عبارات و تعابیری را که از نتانیاهو درباره
اهمیت حماس برای ادامه حیات کشور و دولت اسرائیل نقل شده ،معتبر بداند در حالی که تنها مایه
حیات اسرائیل فقط امپریالیسم آمریکاست و بس .بیتردید همه جریانهای سیاسی حاکم بر اسرائیل
–و از جمله جریان فوق ارجتاعی لیکود-از هر فرصتی برای کاهش ظرفیت و استعداد مبارزاتی خلق
فلسطین استفاده خواهند کرد و چنانکه دیدیم یکی از این فرصتها ایجاد نقار و تشدید خصومت
میان ساف و گروههای اسالمگرا بوده است .اسرائیل و اربابش امریکا برای تضعیف جنبش خلق
فلسطین -هرشکلی که داشته باشد -همه ابزارها و اهرمهای مقدور و ممکن را بکار میبرند .اگر
توقع اسرائیل برای تضعیف سازمان آزادی بخش فلسطین ،از گذر تصادمات و تشدید تضاد میان
ساف و بنیادگرایان اسالمی حاصل می شد ،اسرائیل در همکاری با آن و پیشبرد مقصود خود تردیدی
منیکرد .یا اگر سازمان آزادیبخش فلسطین میتوانست ،بنیادگرایان مخالف موجودیت اسرائیل
و مخالف پیمانهای صلح را (اول و دوم کمپ دیوید 17-سپتامبر 1979و 11جوالی ،2000و اول و
دوم اسلو 20-آگوست 1993و 15اکتبر )1998تضعیف کند و از تعامالت اساسی ملی و منطقهای
دور نگهدارد ،در همکاری با آن تا هرجا که الزم میدانست ،پیش میرفت .اظهارات مصلحتآمیز
نتانیاهو و همه کسانی که چنین توقعاتی داشتند ،انعکاس همین گرایشهاست و نه بیشتر.
اسرائیل که حتی با وجود موافقت جامعه جهانی با سازمان آزادیبخش فلسطین ،همواره از آن
سازمان با عنوان تروریست یاد میکرد و در صدد نابودی آن بود ،بطور طبیعی از اعمال و عملیات
آن گروههائی که سازمان را به خیانت و عدول از منشور فلسطین متهم میکردند و در تضعیف آن
میکوشیدند ،خشنود بود و با اغماض به پیشرویهای تدریجی آنها مینگریست و حتی سهولتهای
تنظیم شدهای نیز در کارشان روا میداشت .اما پس از اینکه همین سازمانها و برنامههایشان محل
قبول و موافقت خلق فلسطین قرارگرفت و از آن طریق به سطح یک نیروی موثر ملی ارتقاء یافته و در
رقابت با تشکیالت خودگردان (جانشین ساف) عمال به قدرت دوم و حتی قدرت برابر با آن در میان
خلق فلسطین تبدیل شدند ،اسرائیل و آمریکا و همدستانشان از هیچ اقدامی علیه آنان خودداری
نکردند و ستیزهجوئیشان با آنان را به ارتکاب جنایتهای هولناک و باورنکردنی علیه همه
فلسطینیان رسانیدند ،چنانکه در جنگ کنونی غزه شاهدیم .توجه و احترام امپریالیسم و اسرائیل به
تشکیالت خودگردان در ساحل غربی رود اردن زمانی افزایش یافت که آشتیناپذیریهای حماس و
متحدانش نسبت به طرحها و برنامههای صلح اسرائیلی ـ آمریکائی دیگر چاره ناپذیر شد .تشکیالت
خودگردان در ساحل غربی رود اردن به این سبب محل توجه و احترام بیشترامپریالیسم و اسرائیل
قرار گرفته است که ب ه زعم آنان میتواند اقتدار و نفوذ حماس و متحدانش را در غزه تضعیف کند.
چنین مالحظاتی چندان هم پیچیده نیست.
چنین فرصتی البته به معنای آسودگی خاطر اسرائیل از تشکیالت خودگردان و رقیبان آن
و قرار دادنشان به جای یکدیگر نبوده و نیست .موافقت نسبی دولتهای اسرائیل با حدودی از
فعالیتهای عاماملنفعه و اجتماعی حماس در غزه تا پیش از خروج اتباع اسرائیلی از شهرکهای
یهودینشین این باریکه ،تنها برای کاسنت از جایگاه ساف در معادالت ملی و منطقهای و بیناملللی
-بدون هرگونه تصوری از نشانیدن گروههای اسالمگرا به جای آن -بوده است ،زیرا در طول ۴۰سال
گذشته ،گروههائی نظیر حماس هیچگاه مبارزه علیه اسرائیل را رها نکردهاند و ضرب شصتهائی
که این گروهها و دیگر مبارزان فلسطینی از جمله جبهه خلق برای آزادی فلسطین و جبهه دموکراتیک
برای آزادی فلسطین در دوران اشغال جنوب لبنان (دهه ۸۰قرن گذشته) به اسرائیل نشان دادند و
قدرتمنائی جانانه حزب اهلل در جنگ 33روزه و پایمردی حماس در متام حوادثی که از سال 2007
تا امروز بدست اسرائیل اتفاق افتاده ،هرگونه توهمی را که منتقد ما و همفکرانشان برای این دولت
ساختهاند ،زایل میکند .تنها به یک دلیل بسیار ساده و روشن :مسئله فلسطین همچنان الینحل
باقی مانده است و تا زمانی که چنین است و تا هنگامی که نیروهای فعالی از فلسطینیان برای
احیای میهن خود میکوشند ،هرجریانی که با چنین هدفی در میان فلسطینیان پیدا شود ،همچنان
ن امروز که پس از فرونشسنت غبار فریبکاریهای اسرائیل و آمریکا
ضداسرائیل خواهد بود و همچو
-نظیر ادعای ارتش اسرائیل در باره بریدن گردن 40کودک اسرائیلی بدست جنگجویان حماس و
تکرار آن تهمت نفرتانگیز توسط بایدن -بسیاری از آزادیخواهان و صلحطلبان و بشر دوستان
عالم به حمایت از خلق مظلوم فلسطین برخاستهاند ،در آینده نیز همینان به حمایت و پشتیبانی
مضاعف از مبارزان فلسطینی برخواهند خاست.
.5نکتهای که منتقد ما بر آن اصرار دارند ،همدستی حماس در حوادث سوریه با ارجتاع عرب
و امپریالیسم بیناملللی بود .بله! چنین خطای زشتی از حماس سر زده بود ،اما در زمانی کوتاه -و
گویا پس از هشدارهای جمهوری اسالمی ایران خطای خود را اصالح کرده و از جبهه ارجتاع خارج
شده و تا حدودی به نقطه تالقی با مطالبات عاجل جنبش ملی خلق فلسطین نزدیک شده است.
مدافعان قیام کنونی فلسطینیان علیه اسرائیل چنین خطائی را فراموش نکردهاند (صاحب این قلم
در یکی از مقاالتی که در مجله دانش و مردم منتشر شد ،به این خطا پرداخت) اما از آن خطا ،تلهای
برای حبس خود و مطالبات خلق فلسطین و گروه حماس در زمان کنونی منیسازند.
.6منتقد محترم در نوشته خود مطلبی را که من از مارکس نقل کرده بودم ،به گونهای معکوس
تعبیر کرده و اظهار داشتهاند که این منقوالت دقیقًا شاهدی علیه هدفی هستند که پورصفر دنبال
میکند ،بهویژه اینکه نقل قول او از مصاحبه مارکس ،چندان هم دقیق نیست.
برای مطالعه آنچه که من نقل کرده بودم ،میتوان به اصل مقاله رجوع کرد تا معلوم شود که
منقوالت از آن مصاحبه هیچ مغایرتی با اصل مصاحبه و مضامین آن ندارد .من آن معنا را از منت
مصاحبه مارکس درکتاب «گفتوگوهای مطبوعاتی مارکس ،انگلس و لنین ،گردآوری و ترجمه
منصور بیطرف ،تهران ،نشر پایان ،۱۳۸۹ ،ص »۴۰-۳۸و از میان ۵۵۰کلمهای استخراج کردم که
مارکس در پاسخ به پرسش مخبر یک روزنامه ،راجع به بیسمارک اظهار کرده بود .چرا که بخشی از
آن با مقاصد و رفتارهای جنائی دولت اسرائیل تطابق داشت و نه با کل فرایندی که در سیاستهای
بیسمارک میگذشت و مراد من نیز همین بوده است .اگر بیسمارک برای خالصی خود از بنبستی که
سیاستهایش را ناکارآمد کرده بود ،به قصد حتریک قیام کارگری و سرکوبی موجه آن ،رهبران مردم
را از آنان جدا میکرد ،اسرائیل در اینجا برای جلوگیری از وقوع قیام خلق فلسطین ،رهبرانشان را
ترور میکند ،میرباید و زندانی میکند .اگر بیسمارک ۴۸نفر از رهبران زحمتکشان و تودههای مردم
را بازداشت و تبعید میکند تا پیروانشان به قیام برخیزند و او با فراغ خاطرسرکوبشان کند ،اما
اسرائیل در اینجا هزاران نفر از رهبران و فعاالن فلسطینی را درمیهنشان شکار میکند و در قلمرو
خود به قفس میاندازد و همین تعداد از آنان را به قتل میرساند تا مردم فلسطین از هر قیامی پرهیز
کنند .اگر عمل بیسمارک حتریک به قیام بود ،اما عمل اسرائیل درست در نقطه مقابل آن ،ترغیب
به انفعال و اطاعت از اسرائیل است .تشخیص نیات بیسمارکی و اسرائیلی و تفاوتهای اساسی
آنها چندان هم سخت نیست ،اما گویا منتقد ما احتیاط مورد نظر مارکس را که حکایت نگرانیهای
عمیق او از ناتوانی دامنهدار زحمتکشان در آن روزگار برای مقابله با ستمگریهای مفرط بورژوازی
آملان و دولت بیسمارکی است -مارکس تا پایان حیات خود دخلون سرکوبی وحشیانه کمون پاریس
بود -برای این روزگار که اتفاقًا ناتوانی امپریالیسم در سرکوبگریهایش ،وضوح دو چندان یافته،
صادق میبیند .مراد صاحب این قلم از استناد به مصاحبه مارکس تنها این بوده است که اگر به
فرض ،درجریان حوادث 7اکتبر 15 /مهر سال جاری ،برخی حوادث ناخوشایند توسط جنگجویان
فلسطینی صورت گرفته باشد -حوادثی که طبیعی هر جنگ پیشدستانه و شبیخونی است -مسبب
آن نیز خود اسرائیل بوده که با ترور و آدمربائی و حبس فعاالن فلسطینی و تبدیل غزه به زندانی بزرگ
برای بیش از 2میلیون انسان بیپناه و مظلوم ،از یکسو تاثیرگذاری سلیقههای گوناگون در تعیین
شکل و سیاق مبارزه علیه اسرائیل را کاهش داده و اغلب آنها را به یک ظرف هدایت کرده است ،و
از سوی دیگر حتریکپذیری همه فلسطینیان را دو چندان منوده و ظرفیت آنان را برای انتقامجوئی
افزایش داده است.
تو چون خود کنی اختر خویش را بد /مدار از فلک چشم نیک اختری را
نکته اساسی دیگری که در فرایندها و روندهای مربوط به فلسطین و اسرائیل بهوضوح دیده
میشود ،رابطۀ مستقیم حذف اراده سیاسی معطوف به مصاحله حقیقی اسرائیلی -فلسطینی،
با افزایش خشونت و بویژه خشونتهای اسرائیلی است .جامعه بشری بخشی از طبیعت است و
ممتاز و متمایز از آن؛ زیرا روابط و توقعات حاکم بر طبیعت محض ،راهبر آن نیست .یکی از وجوه
این متایزات و امتیازات ،دخالت مقتضی و مفید اراده انسانی و پویشهای گوناگون ناشی از آن
در کوران فرایندها و روندهاست .این دخالتها ،برکمیات و کیفیات روندها و فرایندها تاثیرات
تعیینکننده دارند و پیروی حوادث را از فرایندهای خودبخودی درونی و بیرونیشان ،کاهش یا
افزایش میدهد .وضوح و برجستگی هر یک از وجوه یاد شده ،بر روابط جاری در جامعه بشری و
روابط میان آدمیان تاثیرگذاشته و آنهارا به مقاصد ذاتی و طبیعی اجتماع بشری نزدیک و یا از
آن دور میکند .هنگامی که اراده سیاسی یکی از دو طرف این معادله -که اتفاقا نیروی برتر در این
فرایند است -معطوف به انکار واقعیت فعال طرف دیگر است و به تنازع محض نزدیک میشود
و طرف دیگر معادله را نیز به حدودی از تنازع بقا نزدیک میکند ،آنگاه وقوع هر پیشامد تلخ و
ناگواری ،طبیعی میمناید و حتی اجتناب ناپذیر میشود .قصد اسرائیل در این 75سال ،بیشتر از
هر هدف دیگری ،معطوف به نابودی خلق فلسطین بوده است.
آنچه امروز بر خلق مظلوم فلسطین میگذرد و اوضاعی که اسرائیل بر او حتمیل کرده ،صبغهای
از تنازع بقا در خود دارد و هرگاه این قاعده معمول در طبیعت ،در اندازههای خود به جامعه بشری راه
بیابد ،کوششها بیشتر معطوف به صیانت از خود در برابر نیروئی میشود که قصد نابودی کوشنده
را دارد .تنازع بقا ،دروازه جهنم در زمین و جامعه بشری است که اگر گشوده شود ،شاید تا نابودی
قطعی یکی از دو طرف نتوان آن را بست .به قول دانته آلیگری در آغازجهنم از کتاب کمدی الهی:
ای کسانی که از من میگذرید ،دست از هر امیدی بشوئید.
.7نکته آزارندهای که در یادداشت ایشان موجب تلخکامی صاحب این قلم شده ،بیاعتنائی
محض ایشان به موضوع مقاومت هایل سالسی امپراتور کهنهپرست قرون وسطائی بردهدار اتیوپی
در برابر هجوم ارتش ایتالیای فاشیست به آن کشور و حمایت همه جهانیان به استثنای فاشیستها
از مقاومت هایل سالسی در برابر فاشیسم ایتالیائی است .موضوعی که تناسب آشکار آن با موقعیت
کنونی حماس و تقابلی که با اشغالگری اسرائیل دارد ،هرگونه کجتابی نسبت وضع کنونی مقاومت
در برابر اسرائیل را منتفی میکند .منتقد ما حتی واکنشی هم نسبت به این مقایسه نداشته است و
این سکوت ،یا از بیاطالعی ایشان نسبت موضوع ناشی میشود و یا انعکاس بهت و حتیر ایشان
از مشابهت و همتباری دو پدیده است که باعث موافقت نسبی با یکی و مخالفت قطعی با آن دیگری
شده است .بهگمان من ،هیچ انگیزه دیگری منیتواند چنین سکوتی را توضیح دهد چرا که اصالت
و اعتبار نسبی مقاومت هایل سالسی در برابر فاشیسم -با مالحظه همه جوانب و موقعیتهای
اجتماعی و طبقاتی اتیوپی در آن روزگار خاص -غیرقابل انکار است و اگر نیروئی در صدد انکار آن
برآید ،مرتکب ستیزه با تاریخ شده است .در هر حال چنین میمناید که منتقد ما بیسروصدا از کنار
این قیاس میگذرد تا انکار او نسبت به تاریخ برجسته نشود.
.8منتقد ما چند کلمه نیشدار و نازیبنده علیه حماس و انگیزههای آن بهکار برده است که
یا نشانه ناآگاهی و یا حکایت بیگانگی وسیع ایشان از این جریان ملی است .ایشان در یکی از
عباراتشان اظهار داشتهاند :حماس با هدایت مردم فلسطین به این شورش کور ،یا بهتر بگوییم
در مقابل عمل اجنامشده قرار دادن آنها ،که با سد بهیمیت اسرائیل و امپریالیسم آمریکا و دیگر
متحدین غربی آن مواجه شده است ،به دنبال چه است؟
متهم کردن حماس و گروههای همپیمانش نظیر جبهه خلق برای آزادی فلسطین و جبهه
دموکراتیک برای آزادی فلسطین به راهاندازی یک شورش کور و هدایت مردم به این شورش کور،
ظلمی فاحش و اهانتی ظاملانه است .جنگی را که اسرائیل با متام بربریت خود و با اتکا به قدرت
نظامی امپریالیسم خونآشام آمریکا بیش از 50روز ادامه داده است ،تا امروز به هیچیک از اهداف
نظامی اصلی خود نرسیده است و علیرغم اینکه گفته شده بود تا نابودی حماس ،آتشبس و توقفی
درکار نیست ،بدون اینکه دستاورد نظامی ارزندهای به همراه داشته باشد ،و در کمال رسوائی و
بیآبروئی خود و حامیان جنایتکارش ،بهویژه آمریکا و احتادیه اروپا ،ناگزیر از موافقت با یک
آتشبس موقت شده است .در این 50روز ،کدام فلسطینی مخالفت خود را با این جنگ -یا به قول
منتقد ما شورش کور اعالم داشته است؟
دوست عزیز ،آنچه که سرشکستگی اسرائیل و آمریکا و رهبران پلید دوکشور را باعث شده و
آنان را مجبور به پذیرش آتشبسی کرده است که هیچ موافقتی با آن نداشتند ،فقدان هرگونه مخالفت
و اعتراض به جنگ کنونی و بهویژه علیه حماس ،در میان فلسطینیان است (رأیگیریهای شورای
امنیت و مجمع عمومی سازمان ملل و اعتراضات دمافزون دبیرکل سازمان و ارگانهای تابعه آن به
جنایات اسرائیل و آمریکا گواهان مطلق این سرشکستگی و رسوائیاند).
قیامی که تا این اندازه مورد حمایت میلیونها فلسطینی در غزه و ساحل غربی و دیگر نقاط
جهان است و حمایت قاطع جامعه جهانی را با خود دارد ،منیتواند شورش کور تعبیر شود .اما
متأسفانه منتقدان حماس و قیام کنونی فلسطینیان غزه ،بیتوجه به مقاومت جانانهای که موجب
سرشکستگی و بدنامی هرچه فزونتر اسرائیل و آمریکا شده ،در استداللهای انتقادی خود ،بخشی
از همان ارزیابیها را اعالم میکنند که امیر ترکی بنفیصل -از اعضای دولت عربستان سعودی و
از طرفداران افتتاح مناسبات عالیتر میان عربستان و اسرائیل -در انتقاد از حماس اعالم داشته
است (از مخالفان منیگویم چرا که همگیشان اعضای پیمان ناتو و احتادیه اروپا و بستگان جهان
امپریالیستی و انسانستیزان پیرو آنان هستند و مواضعشان چنان متعفن است که حتی نزدیک شدن
به آنها موجب تهوع میشود) .او حماس را سرزنش میکند که چرا در حمله به اسرائیل ،غیرنظامیان
را کشته و چرا مبالغ کالنی را که دولت قطر از طریق اسرائیل بدو پرداخت میکرده ،صرف جنگی کرده
است که همه طرحها و برنامههای دولت عربستان سعودی را برای افتتاح مناسبات عالیتری با
دولت اسرائیل و پیشبرد برنامه صلح میان فلسطین و اسرائیل به بنبست کشانیده است .او حماس
را از جهت مخالفت با هرگونه مذاکره و همانندی رفتارهای آن با جریانهای افراطی اسرائیلی در
جهت شکسنت مذاکرات ،شماتت میکند .درباره مصاحلهای که عربستان سعودی و همپیمانانش
دنبال میکنند تا امروز جز پرواربندی و فربهسازی اسرائیل چیز دیگری نبوده است .درآینده نزدیک
راجع به صلح مورد نظرعربستان گفتگو خواهیم کرد.
.9برخی نظرات منتقد ما بیشتر کوششی برای حتریک احساس یگانگی با همه کسانی است
که خود را کمونیست مینامند .این کوشش ،خاطره اعتراضات تند و تلخ گروهی از دانشجویان
چپ دانشگا ه تهران را در یاد من زنده میکند که با فهرست کاندیداهای سازمان فدائیان خلق برای
انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسالمی مخالف بودند زیرا که در آن فهرست ،اسامی هیچیک
از کاندیداهای مورد نظر آنان که به زعمشان همگی از کمونیستهای انقالبی و مبارز ایران بودند
دیده منیشد و به جای آنها اسامی کسانی همچون مرحوم علی گلزاده غفوری در فهرست سازمان
قرار گرفته بود.
در اینکه برای اختاذ مواضع نسبت به موضوعات فراملی باید و ضرورتًا به مواضع رفقای
کمونیست انقالبی استناد کرد ،تردیدی نیست اما اگر در یک حتول ملی و به هر دلیلی رفقای ما
از همان کشوری که شاهد حتول است ،حضور روشنی نداشته باشند ،ضرورت حمایت از آن مبارزه
ملی همچنان بر جای خود باقی است ،چه رسد به این جنگ که اغلب رفقای ما آن را محکوم نکرده
و حماس را سرزنش نکردهاند ،بهویژه جبهه خلق و جبهه دموکراتیک نیز در آن شرکت کردهاند.
منیتوانیم هر عقیده و باوری را به صرف تشابه امسی منتشرکنندگانش ،برابر با حقیقت بدانیم.
یکی از عالیترین موارد از اینگونه تناقضات ،دیدگاه و رفتار صحیح و سنجیده کمینترن با
جنبشهای اسالمی ضداستعماری اندونزی و رفتارهای نسنجیده و چپروانه حزب کمونیست
اندونزی نسبت به همان جنبشهاست .در آغاز سال ۱۹۲۳هیئت رئیسه کمیته اجرائی کمینترن
نامهای درباره احتادیه اسالم و رهبر برجسته آن چوکروآ مینوتو (حاجی عمر سعید) خطاب به حزب
کمونیست اندونزی و برای ارسال به آن احتادیه تنظیم کرد که در آن اعالم شده بود:
ما برای جنبش احتادیه اسالم اهمیت فراوانی قائل هستیم و از آغاز خواهان همکاری با شما
بودیم .انترناسیونال سوم به این جنبش -یعنی احتادیه اسالم -بسیار عالقمند است و مشکالتی
که چند نفر از رهبران آن احتادیه بهوجود خواهند آورد در مقایسه با آنچه از جلب حمایت تودههای
پیرو احتادیه اسالم نصیب ما میشود ،ناچیز است .احتادیه اسالمی ،اغلب مطالبات طبقاتی را
عنوان میکند و بهخصوص بعد از کنگره این احتادیه در مارس ۱۹۲۱که خواستار واگذاری زمینهای
زراعتی به دهقانان شده است .کمیته اجرائی کمینترن ،احتادیه اسالم را چیزی بیشتر از یک جنبش
ناسیونالیستی میداند و جنبش ناسیونالیستی اندونزی را منیتوان جنبش مشتی سرمایهدار محلی
نامید .کمیته اجرائی کمینترن تأکید دارد که ما میدانیم که آرمانهای احتادیه اسالم و کمینترن کام ً
ال
با یکدیگر تالقی ندارند ،اما این وضع نباید مانع از مبازه ضدامپریالیستی مشترک شود .از این رو
باید وحدت سرمایهداران جهان را با وحدت عمل ناسیونالیستها و مسلمانان و انترناسیونال سوم
پاسخ داد.
در هر حال رهبری حزب کمونیست اندونزی در آن زمان این تاکتیک را غیرقابل قبول دانست
و پیوندهای خود را با احتادیه اسالم قطع کرد و بهطور اساسی از آن جدا شد .به قول اولیانوفسکی،
رهبران حزب کمونیست اندونزی هنوز نقش حزب خود را بهدرستی درک منیکردند .هماو نوشته
است ،راهی که برخی احزاب کمونیست خاوری در جهت قطع رابطه با سازمانهای سیاسی
بورژوازی ملی و خردهبورژوازی در پیش گرفتند ،بر پیامد اقدامات جداگانه تودههای ستمدیده تأثیر
منفی گذاشت و همچنین آینده احتاد ضدامپریالیستی را برهم زد ...از این به بعد بود که تعدادی از
سازمانها از جمله کنگره ملی هند ،کنگره سراسری احتادیههای کارگری هند ،حزب ناسیونالیست
مصر و حزب ناسیونالیست اندونزی از احتاد با کمینترن کنار کشیدند.
حال ببینیم که این احتادیه که حزب کمونیست معتقد به همکاری با او نبود ،چه سابقه و
کارکردی داشته و سرکرده برجسته آن چوکروآمینوتو که نامه کمینترن خطاب به او بود ،مناینده چه
گرایش سیاسی اجتماعی و اداری در مستعمره اندونزی بوده است .احتادیه اسالم از درون احتادیه
بازرگانی اسالمی بیرون آمد که در سال ۱۹۱۱برای حمایت از بازرگانان اندونزیائی در برابر رقابت
بازرگانان چینی در باتاویا تشکیل شده بود و بهزودی شعبهای از آن درشهر بندری سورابایا تشکیل
گردید که سرکرده آن حاجی عمرسعید چوکروآمینوتو بود .احتادیه اسالم ازهمان آغازنسبت به دولت
هلندی اندونزی اعالم وفاداری کرد و فرماندار هلندی کل مستعمره نیز در سال ۱۹۱۳حمایت خود را
بهطور رمسی از احتادیه اسالم و شخص چوکروآمینوتو اعالم داشت.
در همین سالها احتادیه حتت تأثیر حضور یک کارگر انقالبی راهآهن به نام مسائون که
عضو احتادیه شده بود ،مواضع روشنتری علیه سرمایهداری گرفت و چوکروآمینوتو نیز با محکوم
کردن سرمایهداری گناهآلود -مورد نظر او سرمایههای اروپائی و چینی بود -به تقویت این گرایش
کوشید .با این همه ،حمایت حکومت استعماری اندونزی از احتادیه همچنان ادامه یافت و حتی
در سال ،۱۹۱۸فرماندار کل ،برای کاهش نفوذ برخی رهبران «نامطلوب» احتادیه که به عضویت
شوراهای مردمی رسیده بودند -شورائی ۳۸نفره ،که نیمی از آنان منصوب فرماندار کل و نیمی
دیگر منتخب گروهی نزدیک به هزار نفر هلندی و چینی و قلیلی از بومیان مورد نظر حکومت
استعماری ،از میان جمعیتی بین ۴۰تا ۵۰میلیون نفر بودند -با استفاده از قدرت و حقوق خود،
چوکروآمینوتو و یکی دیگر از اعضای مرکزیت احتادیه اسالم را به شورا وارد کرد تا شورای مزبور
مطابق میل او شکل بگیرد.
با این گزارشها دیگر باید برای رفقا معلوم شده باشد که آن شخصیت معتبری که مخاطب
نامه محترمانه کمینترن بود -یعنی چوکروآمینوتو -تا چه اندازه محل اعتماد و توجه حکومت
استعماری اندونزی قرارداشته و در موارد متعددی دستیار حکومت استعماری هلند برای حل و
فصل برخی مشکالت در اندونزی بوده است .با این همه ،کمینترن ،که به خوبی از احوال او آگاه
بود ،همچنان بر همکاری با احتادیه اسالم و چوکروآمینوتو برای گسترش مبارزه ملی ضداستعماری
و ضدامپریالیستی و پیروزی در آن تأکید داشت .با این جتربه آیا منیتوان در شرایط ضعف جنبش
کارگری و ناتوانی محرز آن در تغییر محور تضاد و تشکیل دولت طبقاتی خود و بهویژه در پیشبرد
مبارزه ملی ،از نیروهائی که همچنان درحد و اندازه احتادیه اسالم اندونزی و ب ه ویژه در تبار آن قرار
دارند -و در این مورد از حماس -حمایت کرد و با آنها بهطور مشروط همکاری منود؟ جتربه کمینترن
به این سئوال پاسخ مثبت میدهد.
همکار گرامی ما فرشید واحدیان در مقاله خود به امکان حتوالت معکوس در سازمانها و
نیروها و اشخاصی اشاره کرده بودندکه به تعلقات فاشیستی شهرت داشته و یا دارند .صرفنظر
از ظرفیت ناچیز اوربان -خنست وزیر مجارستان -که ایشان بهطور استفهامی به او اشاره کرده
بودند ،اصل این ارزیابی بهطورنظری معتبر و غیرقابل انکار است .زیرا بسیاری از استعمارستیزان
را میشناسیم که وجه مشخص حیات سیاسیشان موافقت با برخی از نیروهای پلید تاریخ در کنار
مخالفت با استعمار بوده است؛ نظیر تعلقات آملان گرایانه عالمه ادیب پیشاوری دانشمند برجسته
افغانی -ایرانی که در مخالفت با استعمار بریتانیا در شبهقاره هند ،مداح ویلهلم دوم شد و منظومه
قیصرنامه را در ۱۴هزاربیت برای ستایش از آن جانور مبتذل نوشت .یا تعلقات محمدامین احلسینی
مفتی اعظم فلسطین به آملان هیتلری و مشارکت او در تاسیس لژیون ضد شوروی ارتش آملان که
بیشتر واکنشی علیه استعمار و امپریالیسم بود تا وفاداری به اساس فاشیسم.
آنچه که در اینجا محل اعتناست -بهویژه با مالحظه ناتوانی نسبی نهضت سوسیالیستی و
جنبش کارگری در پیشبرد مبارزه ملی و طبقاتی علیه استعمار و امپریالیسم و اشغالگری بیگانگان
و استقرار دولت ملی -مخالفت امثال پیشاوری با استعمار و کوشش برای تشکیل حکومت ملی و
اندازهای از مطالبات حقه اجتماعی است که بهطور معمول در این گروهها نظیر احتادیه اسالم در
اندونزی نیز جریان داشته است.
حتوالت دورانساز ،بطور طبیعی توقعات و مطالبات هر دوران و اتباع آن را تغییر میدهند .به
همین سبب تا زمانی که تعلقات پیشروانه بورژوازی ادامه داشت -چراغی که تا اواخر قرن 19روشن
بود و کورسوی آن نیز تا میانه قرن گذشته دیده میشد -حتوالت در مستعمرات و نیمه مستعمرات
نیز متاثر از آن بودند .از همین روست که میرزا فتحعلی آخوندوف ،اقتدا به کریتیکای اروپائی (طنز
انتقادی) را شرط جنات از عقبماندگی میخواند؛ و میرزا یوسف خان مستشارالدوله متفکر ضد
استبدادی ایرانی ،کد ناپلئونی (قانون مدنی فرانسه) را با اخبار و احادیث شیعی تلفیق کرده و آن
را به فارسی ترجمه میکند؛ و عبدالرحمان کواکبی کتاب ارزنده طبایع االستبداد را در امتداد آراء و
افکار برخی متفکران بورژوا دموکرات و ضد استبدادی اروپائی مینویسد.
پس از انقالب اکتبر و تشکیل دولت شوروی ،تاثیرات عصر جدید که حامل استعدادها و
ظرفیتهای عالیتر اجتماعی نسبت به بورژوازی بود ،در کالبد مبارزه ضد استعماری وارد شد و
مدار آن را ارتقاء بخشید و دوستداران ترقی و استقالل را به خود معطوف کرد .بدین ترتیب بود که
دکتر سون یات سون در سال 1919اعالم داشت که دیگر به غرب امیدی ندارد و تنها نقطه اتکای
چین برای جبران عقب ماندگی ،احتاد شوروی است؛ و حاجی مصباح عضو احتادیه اسالم در اندونزی
باور یافت که کمونیسم و اسالم یک چیز واحد است؛ و عارف قزوینی سرود:
بلشویک است خضر راه جنات /برمحمد و آل او صلوات
و سلیمان میرزا اسکندری -شاهزادۀ آزاده که هیچکس در تعلقات اسالمی و شیعی او تردیدی
نداشت -خود را سرباز وفادار محرومان و کارگران نامید و یکی از مشهورترین مدافعان دولت
شوروی در ایران شد .سالهای پایانی قرن گذشته ،سالهای نوشخواری امپریالیسم و سرخوشی
او از پیروزی در جنگ سرد بود ،اما هنوز خطوط خنده و نشاط از چهره او خارج نشده بود که صدای
شکست طاق نصرت پیروزی امپریالیسم ،آن خطوط را به وحشت و نگرانی مبدل کرد و طالیع
دنیای دیگری که هیچ مطلوب امپریالیسم نبوده و نیست -یعنی دنیائی مستقل از اوامر و نواهی
امریکا و نوچ ه هایش و مشتمل بر چند قطب نیرومند اقتصادی سیاسی واقعگرا -ظاهر شد .بنابراین
حتی بنیادگرایانی نظیر حماس که بهتدریج آماده پذیرش دستهای از ضروریات عصر جدید شدهاند،
میتوانند همانند اسالف خود که بدانها اشاره شد ،جهات اجتماعی نوینی را برگزینند .با این حال
شاید برخی نگرانیها از احتمال توقف گروههائی نظیر حماس پر بیراه نباشد ،اما منیتوان قصاص
قبل از جنایت کرد و در انتظار وقوع پیشبینیهای خود نشست .چرا که هر احنطاطی در ساختار
فرماندهی سیاسی جنبشهائی از گونه حماس ،با مالحظه حتوالت عصری و قدرت روزافزون
نیروهای سازنده این عصر ،بیشترین پژواک را در میان اتباع خود او خواهد داشت و به طریق اولی
بیشترین اعتراض را نیز .ناظرانی که امروز قیادت حماس بر قیام را می پذیرند ،بیتردید به این نکته
نیز میاندیشند که شاید حماس نیز به سرنوشت تشکیالت خودگردان مبتال شود .چنین احتمالی در
مورد سازمان آزادیبخش فلسطین نیز صادق بوده و رفقای ما در جنبش فلسطین با مالحظه همین
احتماالت به آن پیوسته بودند و رهبری وقت ساف را ختطئه نکردند .ما نیز همانند رفقایمان وظیفه
داریم که در این موقعیت ویژه ،قیام کنونی را ختطئه نکنیم.
مورد بسیار آموزنده و دورانمنای حتوالت متعالی ،سرگذشت دکتر احمد سوکارنو رهبر
مبارزات استقاللطلبانه و مؤسس جمهوری و اولین رئیسجمهوری اندونزی است .او خنست
از پیروان چوکروآمینوتو بود و سپس به گروههای ملی پیوست و مروج نظریهای شد که مضمون آن
اولویت استقالل اندونزی بر هر موضوع دیگری بود .سوکارنو موافقت چندانی با متایز میان فاشیسم
و دموکراسی نداشت و جنگ را در درجه اول رقابتی میان امپراتوریها میدانست.
او که در فاصله بین دو جنگ جهانی به شهرت و اعتباری رسیده بود ،پس از استیالی ارتش
درنده و خوخنوار ژاپن بر اندونزی و علیرغم جنایات نفرتانگیز آن علیه تودههای مردم (کاربرد
وسیع شکنجه علیه زندانیان و اسیران و تنبیهات سخت و سنگین جمعی و فردی؛ تعیین سهمیه
حتویل برجن به ارتش ژاپن و حتمیل گرسنگی مدام بر روستائیان؛ کشتارهای بیمحابا از روستائیانی
که قادر به تأمین سهمیه برجن مورد نظر ارتش ژاپن نبودند و شکنجه و عذاب آنان؛ انتقال صدها هزار
نفر از مردان جوان اندونزیائی برای بیگاری و کار بردهسان به مناطق مورد نظر ارتش ژاپن که در پایان
جنگ فقط ۷۰هزار نفرشان باقی مانده بودند؛ اعدام دستهجمعی مبارزان مسلح و غیر مسلح و
حامیان و همراهانشان و )...مورد توجه ارتش ژاپن نیز قرار گرفت و از همکاری با آنان استقبال کرد.
تنها او نبود که همکاری با فاشیسم ژاپنی را پذیرفت :محمد حتی از رهبران سرشناس نهضت
که پیش از جنگ توسط هلندیها تبعید شده بود ،پس از بازگشت به اندونزی همانند سوکارنو به
ژاپنیها پیوست .کوسن چوکر سویوسو –برادر و جانشین چوکروآمینوتو در رهبری احتادیه اسالم -به
خدمت ارتش ژاپن درآمد و ریاست سازمانی به نام احتادیه آمادگی اسالمی را که ارتش ژاپن تاسیس
کرده بود بدست گرفت .ارتش ژاپن بنا به خواسته سوکارنو و محمد حتی در مارس 1943یک سازمان
سیاسی جدید اندونزیائی با نام اختصاری پوترا تأسیس کرد که هرچند حتت نظارت مستقیم ارتش
ژاپن قرار داشت اما مرکزیت و رهبران اندونزیائی آن احمد سوکارنو ،محمد حتی ،کی حجر دوانتارا و
کیائی حاجی مس منصور -از رهبران روحانی سازمان محمدیه -بودند.
سوکارنو در متام سالهای جنگ یکی از چند مشاور ارشد ارتش ژاپن و حکومت آن در اندونزی
بود و همراه چند تن دیگر به توکیو رفت و از امپراتور هیروهیتو مدال گرفت .اما همین آدم از ۱۷اوت
۱۹۴۵که استقالل اندونزی را اعالم کرد تا روزی که با توطئه کفتارهای کودتاچی نظیر سوهارتو
در اکتبر ۱۹۶۵عم ً
ال به زندانی بیاختیار خونآشامان کودتاچی ضدکمونیست تبدیل شد ،همواره
-اما با فراز و نشیبهائی -در صف مخالفان امپریالیسم قرار داشت .سوکارنو ،هرچه که بود و هر
سلیقهای که داشت و با همه معایب خطرناکی که در شخصیت فردی و اجتماعی او دیده میشد،
بیتردید یک استقاللطلب ثابتقدم بود .آیا سرگذشت سوکارنو منیتواند در ضمن فرضیهای قرار
بگیرد که مورد نظر همکار گرامی ما فرشید واحدیان است؟
جریان دیگری که میتواند در ضمن چنین فرضیهای قرار داشته باشد ،جنبش استقالل طلبانه
فیلیپین موسوم به «هوک» در جنگ علیه اشغالگری فاشیسم ژاپنی است .این جنبش در جنگ
با ارتش ژاپن مناسبات عمیقی با ارتش آمریکا داشت و از همکاریها و حمایتهای آن برخوردار
بود و خود نیز هر جا که میتوانست از هرگونه کمک و همکاری با ارتش آمریکا دریغ منیکرد .این
جنبش پس از پایان جنگ خواهان حقوق اجتماعی ضروری برای دهقانان و کارگران شد و به تبلیغ و
ترویج مطالبات اجتماعی و طبقاتی پرداخت و از مخالفان مانوئل روخاس رئیسجمهوری منتصب
ارتش آمریکا بر فیلیپین شد .ارتش فیلیپین و نظامیان آمریکائی مستقر در این کشور نیز در صدد
خلعسالح جنبش و ممانعت از فعالیتهای سیاسی آنان برآمدند و جنگ با هوکها را آغاز کردند که
چند سال طول کشید و سراجنام در آغاز دهه ۵۰منتهی به نابودی قطعی جنبش هوک شد.
مبارزات استقالل طلبانه مردم ایران علیه روسیه تزاری و بریتانیا در جنگ جهانی اول که از
گیالن و با نام نهضت جنگل آغاز شد ( )1300-1293با رهبری جمعیت احتاد اسالم آغاز شد و ادامه
آن نیز با رهبری باقیمانده هیئت احتاد اسالم و بویژه شخص میرزا کوچک خان بود .حزب عدالت
و سپس حزب کمونیست با مالحظه همین واقعیت و پیامدهای احتمالی آن ،همکاری با نهضت را
پذیرفته بودند .کسی امروز احزاب یادشده را از بابت آن همکاریها شماتت منیکند زیرا که پیوسنت
به مبارزه فراگیر -و یا دستکم مؤثر -مردم علیه استعمار و تقویت مبارزه به مثابه ضرورتی خارج
از اراده خود و ارتقای جایگاه خود در میان مردم به مثابه یک نیروی پایدار ضداستعمار و ضد
امپریالیست ،مقتضی چنین پیوندی بود.
.10منتقد ما درباره میکلوش هورتی نیز اخبار و اطالعاتی بهدست میدهد که مغشوش و حتی
خالف واقع است .البته این تذکر به معنی کاسنت از بزهکاریها و تبهکاریهای او نیست .آدمیرال
هورتی با همدستی مرجتعان رومانی و خاندانهای بزرگ فئودال و کلیسای سیاهکار کاتولیک
مجارستان ،انقالب سال 1919را در خون غرق کرد و با ترور سفیدی که بهراه انداخت دهها هزار نفر
را به قتل رسانید.
بنا براین سیاهه ،جنایات او علیه خلق مجارستان کامل است و احتیاج به تکمیل ندارد .به
همین سبب نیز منیتوان او را آنگونه که منتقد محترم نوشته ،عامل نابودی 430هزار نفر از یهودیان
توسط نازیها دانست .هانا آرنت بهدرستی نوشته است –و این از موارد معدود درستنویسیهای
او از تاریخ معاصر اروپاست -که مجارستان در سالهای یهودستیزی نازیها ،ک موبیش مثل
ایتالیا پناهگاه هزاران یهودی فراری ازستم نازیها شده بود و به همین سبب نیز جمعیت یهودیان
مجارستان از 500هزار نفر قبل از جنگ ،به حدود 800هزار نفر در سال 1944رسید .پس از اشغال
مجارستان توسط ارتش آملان در مارس 1944بود که آیشمن و چند جانی دیگر ،به بوداپست آمدند
و کار اعزام یهودیان را به اردوگاههای مرگ آغاز ،و در کمتر از دو ماه ،بیش از 434هزار نفر را روانه
اردوگاههای مرگ کردند.
.11ایشان در نقد خود اشارهای به ضابطه هزینه و فایده کردهاند که بیتردید ضابطهای اساسی
است .اما در عین حال این ضابطه خود پیرو قواعدی است که اگر بدانها توجه نشود ،اقدامات کوتاه
و بلند و کوچک و بزرگ ،همه در یک تراز قرار میگیرند ،و این جز صورتگرائی هیچ معنای دیگری
ندارد .بیتردید در برنامههای درازمدت ،فوائدی مورد نظر است که هزینههای کالنش در آغاز دیده
منیشود و اگر فقط به صورت و ظاهر آن ضابطه نگاه شود ،فایدهای در همان حلظه بر آن مترتب
نیست .هزینههای مبارزات ملی و طبقاتی هیچیک مطلوب مبارزان نیست ،زیرا مرگ حتی یک
نفر از فعاالن و مبارزان ،برای جامعه زیانآور است .بنابراین ،حتمیل هزینه بر مبارزه ،ضایعهای
است که دشمنان بر جامعه وارد میکنند .مبارزان راه استقالل و آزادی و عدالت همواره میکوشند
که هزینههای حتمیلی را تا آجنا که بتوانند کاهش دهند ،اما از آجنا که مبارزه مفروض مقید به اراده
اشخاص نیست ،پس صدمات ناشی از مبارزه و یا فقدان صدمات نیز تابع چنان ارادههائی نیست.
نهایت دخالت اراده در چنین حتوالتی ،کاهش و یا افزایش صدمات ناشی از مبارزه است.
بله ،امکان اینکه هزینهها را بهطور نسبی حذف کرد ،منتفی نیست ،اما چنین توقعی فقط
موکول به انفعال و سکوت و حتمل ظلم و ابراز اطاعت از ظالم است و برای مردمی که خواهان زندگی
دخلواه ملی و اجتماعی خود هستند ،هیچیک از این حاالت پسندیده نیست .از همین روست که
نباید مبارزه مردم را ختطئه کرد و با آن عناد ورزید .حتی اگر انتقادی هم ضروری شود ،نباید آن را
چنان ابراز کرد که موجب خشنودی و فراغت خاطر دشمنان مردم شود .اگر فقط ظاهر این ضابطه و
ضرورت مالحظۀ معادلۀ هزینه -فایده قرار گیرد ،پس دولت مردم جمهوری خلق کره منیبایستی به
جنگافروزی دولت امریکا واکنشی متقابل نشان میدادند .در آن جنگ ،بین 3تا 4میلیون از مردم
شبه جزیره کره قتل عام شدند و متام شبه جزیره کره آنگونه که ژنرال اودانل به سنای آمریکا گزارش
داده بود :متامش مخروبه وحشتناکی شده است .همه چیز نابود شده .چیزی که ارزش نامگذاری
داشته باشد ،سرپا منانده است .و یا همانگونه که سازنده این مخروبه یعنی ژنرال دوگالس مک
آرتور در سال 1951در برابر کنگره اعتراف کرده بود :جنگ در کره ،این ملت را تقریبًا به خاک سیاه
نشاند .تا بهحال ویرانی تا به این حد گسترده و عمیق را شاهد نبودهام .خونریزی و فجایع بسیار
دیدهام و دفعه آخری که آجنا بودم ،دچار دل پیچه شدم و پس از دیدن آن همه ویرانی و هزاران زن و
کودک و آن محیط ویران دچار حالت تهوع شدم (اشک متساح!).
از جنگهای خلق چین علیه دولت چیان کای چک که میلیونها کشته داشت؛ و از تلفات 27
میلیونی خلقهای شوروی در جنگ کبیر میهنی علیه فاشیسم آملانی؛ و از جنگهای ویتنام و کل
شبه جزیره هندوچین با میلیونها کشته و عوارض بیپایانی که بعضًا دائمی شدهاند؛ و از مقاومت
خلق کوبا و دولت آن در برابر مظالم امریکا که میخواهد این کشور شجاع را به عصر حجر بازگرداند؛
و صدها مورد دیگر منیگویم؛ چرا که هر مرحله از مبارزات استقاللطلبانه ،اندازههای خود را دارد،
و هر اندازهای نیز هزینههای خود را میطلبد.
اگر هزینهها در هر مرحله ،از اندازههای مقتضی فراتر رود ،در این صورت خطائی بزرگ صورت
گرفته و ضروری است که عملیات مربوطه متوقف شود .با مالحظه تعاریف یاد شده این سؤال پیش
میآید که آیا مرحله کنونی مبارزه استقاللطلبانه خلق فلسطین مقتضی هزینهای هست که کفتارهای
حاکم اسرائیل و امریکا بر خلق فلسطین حتمیل کردهاند؟ و آیا فایدهای متناسب با چنین هزینهای به
همراه دارد؟
پاسخ این سؤال را هرچند باید در آینده جستجو کرد ،اما تأثیرات این قیام بر اسرائیل ،افزایش
نگرانیها در افکارعمومی اتباع دولت اسرائیل ،کاهش شدید اقبال عمومی یهودیان از مهاجرت
به اسرائیل ،اعتراض وسیع و عمومی جامعه بشری و سازمانهای مسئول بیناملللی نظیر سازمان
ملل متحد به اسرائیل و همدستانش ،و استیصال آمریکا و اسرائیل و همه دولت های مدافع آنان در
برابر امواج خصومت جهانی علیه تبهکاریهایشان ،آشکار میکند که بازنده اصلی قیام کنونی خلق
فلسطین ،فقط و فقط اسرائیل و حامیانش هستند.
.12بدترین نسبتی که منتقد محترم ،به نویسندگان مقاالت دفاع از فلسطین و حماس دادهاند،
ترصد و خوشنودی آنان از حمله اسرائیل به غزه و نتایج خوشحالکنندۀ آن است .این نسبت دیگر از
حد انتقاد رفیقانه گذشته و به افترا رسیده است.
به گمان من ،اگر متامی انتقادات ایشان را که بعضًا به همین اندازه آزارنده هستند ،مشمول
عنوان انتقاد بدانیم ،این یک مورد را به هیچ ترتیبی منیتوان حتی گونهای از انتقاد دانست .ما
در کجای مقاالتمان -از آغاز انتشار مجله «دانش و مردم» و سپس «دانش و امید» -تا امروز ،از
جنگ استقبال کردهایم و یا آن را ضروری دانستهایم؟ ما کی و چه زمانی حمله اسرائیل -و در حقیقت
حمله ناتو -را به غزه و یا هر کجای فلسطین اشغالی و یا به هر نقطه جهان عرب و یا میهن ما ایران،
فرصتی برای تنبیه این هیوالی هفتسر دیده بودیم که ایشان در نقد خود آن را کشف کردهاند؟ ما
چگونه میتوانیم با کثیفترین حادثه اجتماعی تاریخ بشر اینگونه خونسرد و جتویزی برخورد کنیم؟
نکند ایشان از موافقت نظری ما با ضرورت قهر در مراحلی خاص یا پیشرفته از تغییر ،که فرمان
دیالکتیک است ،به این تلقی رسیدهاند؟
صاحب این قلم ،در شرایط کنونی ،گفتوگو با ایشان و دیگر عزیزانی که انتقاداتی مشابه
نسبت به مقاالت حمایت از فلسطین دارند ،ادامه منیدهد و استقبال منیکند؛ چرا که شاید موجب
سوءتفاهم و تعابیر نامناسب شود .با این امید که زمان مناسبی فراهم آید تا بتوانیم همگان به بحث
و گفتوگو در باره کل و جزء روزگار حال و آینده بپردازیم.
به گمان من ،اگر تمامی انتقادات ایشان را که بعضاً به همین اندازه آزارنده هستند ،مشمول عنوان انتقاد
بدانیم ،این یک مورد را به هیچ ترتیبی نمیتوان حتی گونهای از انتقاد دانست .ما در کجای مقاالتمان -از
آغاز انتشار مجله «دانش و مردم» و سپس «دانش و امید» -تا امروز ،از جنگ استقبال کردهایم و یا آن را
ضروری دانستهایم؟ ما کی و چه زمانی حمله اسرائیل -و در حقیقت حمله ناتو -را به غزه و یا هر کجای
فلسطین اشغالی و یا به هر نقطه جهان عرب و یا میهن ما ایران ،فرصتی برای تنبیه این هیوالی هفتسر
دیده بودیم که ایشان در نقد خود آن را کشف کردهاند؟ ما چگونه میتوانیم با کثیفترین حادثه اجتماعی
تاریخ بشر اینگونه خونسرد و تجویزی برخورد کنیم؟ نکند ایشان از موافقت نظری ما با ضرورت قهر در
مراحلی خاص یا پیشرفته از تغییر ،که فرمان دیالکتیک است ،به این تلقی رسیدهاند؟
نابودی حیوانات
کریس هجز /ترجمه کورش تیموری فر
هنگام محاصره سارایوو ،و زمانی که گزارشگر نیویورک تایمز بودم ،ما هرگز در معرض چنین
مبباران بیامان و قطع کامل دسترسی به غذا ،آب ،سوخت و دارو -که اکنون اسرائیل به غزه حتمیل
کرده است -نبودیم.
ما هرگز شاهد صدها کشته و زخمی در روز نبودیم .ما هرگز شاهد همدستی «جامعه بینامللل»
با کارزار نسل کشی صربستان نبودیم .ما هرگز شاهد مداخله واشنگنت برای جلوگیری از تصویب
قطعنامههای آتش بس نبودیم .ما هرگز شاهد ارسال گسترده محمولههای تسلیحاتی از ایاالت
متحده و سایر کشورهای غربی برای تداوم محاصره نبودیم.
اگرچه در طول مدت جنگ 25 ،روزنامهنگار توسط نیروهای محاصرهکننده صرب کشته شدند،
ولی ما هرگز شاهد رد و تکذیب گزارشهای خبری سارایوو از طرف «جامعه بینامللل» نبودیم.
قصد من این نیست که وحشت محاصره سارایوو را –بعد از سه دهه که هنوز برایم کابوس
میسازد -کوچک جلوه دهم .اما آنچه که ما متحمل شدیم -روزانه 300تا 400خمپاره ،چهار تا
پنج کشته ،و دو دوجین زخمی -تنها ذرهای از مرگ و ویرانی عظیم در غزه است .محاصرۀ غزه
توسط اسرائیل ،بیشتر شبیه حمله ارتش آملان نازی به استالینگراد است که در آن بیش از 90درصد
ساختمانهای شهر ویران شدند.
روز جمعه ( 5آبان) متام ارتباطات در نوار غزه قطع شد :نه اینترنت بود؛ نه تلفن و نه برق.
هدف اسرائیل نه کشتار دهها ،بلکه صدها هزار فلسطینی ،و پاکسازی قومی آنهاست .میخواهند
بازماندگان را هم به کمپهایی در مصر بفرستند .این تالشی از سوی اسرائیل نه فقط برای محو یک
ملت ،بلکه ایده فلسطین است.
این نسخهای دیگر از همان کشتارهای نژادپرستانه عظیمی است که توسط دیگر پروژههای
استعماری تاریخ ،در شهرکنشینها پیش برده شد .آنان معتقد بودند که خشونت گسترده و جلام
گسیخته میتواند آرزوهای مردم ستمدیدهای را که سرزمینشان دزدیده شده است ،نابود سازد.
اسرائیل هم مانند دیگر عامالن نسل کشی ،قصد خود را مخفی نگه میدارد.
مبباران اسرائیل که یکی از سنگینترین حمالت قرن بیست و یکم است ،بیش از 7300فلسطینی
را که تقریبًا نیمی از آنها کودک بودند ،به همراه 26روزنامه نگار ،کادر پزشکی ،آموزگاران و کارکنان
سازمان ملل کشته است.
حدود 1.4میلیون نفر فلسطینی در غزه آواره شدهاند و حدود 600،000نفر بی خامنان
هستند .مساجد 120 ،مرکز بهداشتی ،آمبوالنس ،مدارس ،بلوکهای آپارمتانی ،سوپرمارکتها،
تصفیهخانههای آب و فاضالب و نیروگاهها ویران شدهاند .بیمارستانها و درمانگاهها که فاقد
سوخت ،دارو و برق هستند ،یا مبباران شدهاند یا در حال تعطیل شدن هستند.
آب سالم در حال امتام است .غزه ،در پایان کارزار «زمین سوخته» اسرائیل ،غیرقابل سکونت
خواهد بود ،تاکتیکی که نازیها دائمًا هنگام مواجهه با مقاومت مسلحانه ،از جمله در گتوی ورشو
و بعدًا خود ورشو ،از آن استفاده می کردند .وقتی اسرائیل کار خود را به پایان برساند ،دیگر غزه
-یا حداقل غزهای که ما می شناختیم -وجود خنواهد داشت .نه تنها تاکتیکها یکسان است ،بلکه
لفاظی نیز یکسان است .از فلسطینیها به عنوان حیوان ،جانور ،و نازی یاد میشود .آنان حق حیات
ندارند .فرزندانشان نیز حق حیات ندارند .آنها باید از روی زمین محو شوند.
انهدام و نابودی کسانی که زمینشان را میدزدیم ،منابعشان را غارت میکنیم و نیروی کارشان
را استثمار میکنیم ،در ژن ما نهفته است .از سرخ پوستان آمریکا بپرسید .از هندیها بپرسید .از
کنگوییها بپرسید .از کیکویوهای کنیایی بپرسید .از هرروهای نامیبیا بپرسید که همۀ آنها مانند
فلسطینیهای غزه به ضرب گلوله کشته شدند و به اردوگاههای کار اجباری در بیابانها رانده شدند
و در آجنا هشتادهزار نفرشان از گرسنگی و بیماری مردند .از عراقیها بپرسید .از افغانها بپرسید.
از سوریها بپرسید .از کردها بپرسید .از لیبیاییها بپرسید .از مردم بومی در سراسر جهان بپرسید.
آنها میدانند که ما کیستیم.
اسرائیل ،شیوۀ تفکر استعماری را از ما یاد گرفته است .ما این مسئله را انکار میکنیم .ما
فضیلتها و ویژگیهای متدن را به خود نسبت میدهیم .این ویژگیها –که اسرائیل هم مدعی دارا
بودن آنست -چیزی جز سلب حقوق مردم سرزمینهای اشغال یا و محاصره شده ،تصرف سرزمین
آنها و استفاده از حبسهای طوالنی مدت ،شکنجه ،حتقیر ،فقر اجباری و قتل ،برای حتت سلطه نگه
داشنت آنها نیست.
گذشتۀ ما ،از جمله گذشتۀ نزدیک ما در خاورمیانه ،بر این ایده ساخته شده است که نژادهای
«پستتر» زمین را حتت کنترل درآوریم یا از بین ببریم .ما به این نژادهای «حقیر» نامهایی میدهیم
که مظهر شر هستند :داعش؛ القاعده؛ حزباهلل؛ حماس.
ما از توهینهای نژادپرستانه برای غیر انسان منایاندن آنها استفاده میکنیم« :حاجی»« ،سیاه
شنزار»« ،شتر سوار»« ،علی بابا»« ،تپاله چین» .بعد ،چون آنها مظهر شر هستند ،چون مادون
انسان هستند ،به خود اجازه میدهیم -همانطور که نیسیم واتوری مناینده مجلس اسرائیل و
عضو حزب حاکم لیکود گفت« :-نوار غزه را از صحنۀ زمین پاک کنیم» .نفتالی بنت ،خنست وزیر
پیشین اسرائیل ،طی مصاحبهای با اسکای نیوز در 12اکتبر گفت« :ما با نازیها در جنگیم» یا به
عبارت دیگر ،با شر مطلق .بنیامین نتانیاهو ،خنست وزیر ،برای آنکه عقب مناند ،در یک کنفرانس
مطبوعاتی با اوالف شولتز ،صدراعظم آملان ،حماس را «نازیهای جدید» خواند.
به این موضوع فکر کنید :مردمی که 16سال در بزرگترین اردوگاه کار اجباری جهان زندانی
بودند؛ از غذا ،آب ،سوخت و دارو محروم بودند؛ فاقد قدرت ارتش ،نیروی هوایی ،نیروی دریایی،
واحدهای مکانیزه ،توپخانه ،فرماندهی و کنترل ،و موشکهای قدرمتند بودند ،توسط یکی از
پیشرفتهترین ارتشهای روی کره زمین قصابی میشوند ،آنوقت «نازی» هستند؟
در اینجا یک قیاس تاریخی وجود دارد ،اما نه آن چیزی که بنت ،نتانیاهو یا هر رهبر دیگر
اسرائیل حاضر به تصدیق آن باشد .هنگامی که مردمان حتت ستم و اشغال از تسلیم امتناع ورزند؛
وقتی به مقاومت ادامه دهند؛ ما متام تظاهر به مأموریت «متدن بخشی» خود را کنار میگذاریم
و مانند غزه ،مجلس عیش کشتار و ویرانی بهراه میاندازیم .ما از خشونت مست میشویم .این
خشونت ما را دیوانه میکند .ما با وحشیگری هر چه بیپرواتر ،میکشیم .ما تبدیل به همان جانورانی
میشویم که قربانیامنان را به آن متهم میکنیم .ما پرده را از دروغ برتری اخالقیمان برمیداریم.
ما حقیقت اساسی متدن غربی را افشا میکنیم و نشان میدهیم که بیرحمترین و کارآمدترین
قاتالن روی کره زمین هستیم .به همین دلیل است که ما بر «دوزخیان روی زمین» تسلط داریم و این
هیچ ربطی به دموکراسی یا آزادی یا رهایی ندارد .اینها حقوقی هستند که ما هرگز قصد نداریم به
مظلوم اعطا کنیم.
جوزف کنراد ،نویسنده «قلب تاریکی» به ما یادآوری میکند« :شرافت ،عدالت ،شفقت و
آزادی ایدههایی هستند که کسی به آنها باور ندارد .اینان مردمانی هستند که بدون دانش ،درک و
احساسات ،خود را مسموم میکنند .کلمات را تکرار میکنند ،فریاد میزنند ،و تصور میکنند که آنها
را باور دارند؛ بدون اینکه به هیچ چیز جز سود ،برتری شخصی و رضایت خود باور داشته باشند».
نسل کشی در قلب امپریالیسم غربی نهفته است .این فقط مختص اسرائیل نیست .منحصر به
نازیها نیست؛ بلکه سنگ بنای سلطۀ غرب است.
طرفداران دخالت بشردوستانه که اصرار دارند ما باید کشورهای دیگر را مبباران و آنها را
اشغال کنیم ،چرا که ما مظهر خوبی هستیم -اگرچه آنها مداخله نظامی را تنها زمانی ترویج می
کنند که به نفع منافع ملی ما باشد – احمقهایی هستند که به درد ماشین جنگی و امپریالیستهای
جهانی میخورند .آنها در یک دنیای افسانهای زندگی میکنند و تصور میکنند رودخانههای خونی
که ما جاری میکنیم ،جهان را به مکانی شادتر و بهتر تبدیل میکند .آنها چهره های خندان نسل
کشی هستند .می توانید آنها را روی صفحه منایش خود متاشا کنید .می توانید به سخنان دروغین
و شبه اخالقی آنان در کاخ سفید و کنگره گوش دهید .آنها همیشه نادرستند و هرگز از بین منیروند.
شاید ما فریب دروغهای خودمان را بخوریم ،اما بیشتر مردم جهان ،ما و اسرائیل را بهوضوح
میبینند .آنها گرایشات نسل کشی ما را درک میکنند ،و به ریاکاری و تکبر ما آگاهند .آنها میبینند
که فلسطینیها ،بدون یاور و بدون قدرت ،مجبور به زندگی در اردوگاههای محقر پناهندگان یا در
غربت ،در اجبار به انکار وطن خود و آزار و اذیت ابدی ،از همان سرنوشتی رجن میبرند که زمانی
مختص یهودیان بود.
این نکتۀ آخر ،شاید طنزی غمانگیز باشد :کسانی که زمانی نیاز به محافظت در برابر نسل کشی
داشتند ،اکنون آن را مرتکب میشوند.
https://scheerpost.com/2023/10/29/chris-hedges-exterminate-all-the-brute
سناتور برنی سندرز از ورمانت و کاندیدای دو دوره انتخابات داخلی ریاست جمهوری در حزب دمکرات ،در جواب
پرسش خبرنگار سیانان پیرامون آتشبس در غزه ،گفت« :نمیدانم چطور میتوان با سازمانی مثل حماس که
خود را وقف آشوب و بینظمی و تخریب دولت اسرائیل کرده ،آتشبس دائم برقرار کرد .من فکر میکنم آنچه که
کشورهای عرب منطقه هم قبول دارند این است که حماس باید از بین برود».
نورمن فینکل اشتاین ،محقق ،استاد دانشگاه ،و مبارز حقوق بشر در انتقاد به این اظهار نظر وقیحانۀ برنی سندرز
در مخالفت با اعالم آتشبس در غزه ،بالفاصله ویدیوی پایین را تهیه کرد .متن زیر ترجمۀ سخنان اوست.
Norman Finkelstein RESPONDS to Bernie Sanders statement OPPOSING GAZA CEASEFIRE
https://youtu.be/9R49v3K29mM?si=nvDGNR7O5Hq2Dzis
نورمن فینکل اشتاین :اسم من نورمن فینکل اشتاین است و سخنان امروز عصر برنی سندرز
را در مخالفت با آتشبس شنیدم .قصد داشتم که عصر امروز خود را به مطالعه بگذرامن و حاال کام ً
ال
از مطالع ٔه خود عقب افتادهام .اگر بهطور مستمر مطالعه نکنم منیتوامن مطلب تازه ومهمی به آنچه
در جریان است ،اضافه کنم .ولی از اظهارات برنی در مخالفت با آتشبس ،به حدی خشمگین شدم
که برای فرونشاندن طوفان درومن ،تصمیم گرفتم تا به او پاسخ دهم .به همین دلیل این ویدیو را
فیالبداهه و بدون هیچ جلو ٔه ویژهای برای مؤثرتر کردن اظهارامت ،ارائه میدهم .کلمات را همانطور
که از ذهنم میگذرد ،به زبان میآورم و مستقیمًا در فضای مجازی منتشر میشود.
برنی در این مصاحبه میگوید که او با آتشبس مخالف است ومبنای مخالفتش با آتشبس
این است که حماس میخواهد اسرائیل را نابود کند ،در نتیجه حماس باید نابود شود .اجازه دهید
نگاهی به واقعیتها بیندازیم .منیخواهم به تاریخ دور برگردم .فقط برگردیم به .۲۰۰۶در سال ۲۰۰۶
انتخاباتی در کران ٔه باختری و غزه برای گزینش منایندگان پارملان فلسطین برگزارشد .دولت آمریکا
به شدت مردم فلسطین را به شرکت در این انتخابات تشویق کرد .زمانی دولت بوش ،برنامهای
به نام «ترویج دموکراسی» اعالم کرده بود که اکنون کام ً
ال فراموش شده است .بخشی از این برنامه
همانطور که از نامش پیداست ،تشویق فلسطینیها به مشارکت در جترب ٔه «شگفتانگیز دموکراسی»
بود .از آجنا که حماس با توافق اسلو مخالف بود و این انتخابات را نتیج ٔه توافق اسلو میدانست،
با شرکت در هرگونه انتخاباتی که در سرزمینهای اشغالی صورت میگرفت ،مخالف بود .اما در
نهایت برخالف خواست خود مجبور به شرکت در این انتخابات شد .با این تغییر تصمیم ،حماس نه به
عنوان یک سازمان نظامی بلکه به عنوان یک حزب سیاسی غیر نظامی در انتخابات شرکت کرد.
در کمال حیرت غربیها ،حماس برندۀ این انتخابات شد .انتخاباتی که به گفت ٔه جیمی کارتر،
رئیسجمهور پیشین آمریکا ،انتخاباتی کام ً
ال منصفانه و صادقانه بود.
حال عکسالعمل آمریکا واسرائیل چه بود؟ آنها فورًا محاصر ٔه بیرحمانهای بر غزه حتمیل
کردند تا زندگی اقتصادی در غزه متوقف شود ،و این تنها اقدام آنها نبود و ما به این مبحث باز
خواهیم گشت .قبل از هرچیز ،به مخاطبان یادآور میشوم که غزه فقط ۲۵مایل ( ۴۰کیلومتر) طول
و پنج مایل ( ۸کیلومتر) عرض دارد .یک قطعه زمین کوچک ،و یکی از پرجمعیتترین مکانها بر
روی زمین خدا .نیمی از جمعیت غزه را کودکان تشکیل میدهند۷۰ ،درصد جمعیت غزه پناهندگان
جنگ ۱۹۴۸هستند ،یعنی فلسطینیهایی که از منطقهای که بعدًا اسرائیل شد ،اخراج و به غزه
پناهنده شدند و برای ۷۵سال یعنی تا امروز پناهنده باقی ماندهاند ،و در اردوگاههای پناهندگان
مثل اردوگاه َجبالیه ،که به آن برخواهم گشت ،زندگی میکنند .غزه برای حدود ۲۰سال است ،یعنی ۲
سال کمتر از ۲۰سال ،در محاصره قرار دارد .نه کسی میتواند به آن داخل شود و نه از آن خارج شود.
میزان بیکاری در میان کل جمعیت ۵۰درصد و در میان جوانان ۶۰درصد است ،این باالترین
میزان بیکاری در جهان است .سازمانهای حقوق بشر ،غزه را منطقهای با عدم امنیت غذایی
فوقالعاده نامیدهاند ،چون هیچکس منیتواند به آن وارد و یا از آن خارج شود.
غزه چیست؟ یکی از مقامات ارشد اسرائیلی ،یک احمق به متام معنا ،گیورا آیلند ( ،)Eilandکه
ضمنًا هنوز جزو نزدیکان بنیامین نتانیاهو است ،در سال ۲۰۰۶غزه را اینطور توصیف کرد -کلمات
شیطانی ─ و من کلمات را با احتیاط و دقیق انتخاب کردهام -به «کوتاه کردن علفها» اشاره
نوصدهزار کودک مشمول این علفزنی میشوند.
میکند ،باید به خاطر داشته باشیم که یک میلیو
جناب برنی سندرز ،منایند ٔه ورمانت میگوید اسرائیل باید حماس را نابود کند چون حماس
میخواهد اسرائیل را نابود کند .بله برنی! تو درست میگویی ،تا هفت اکتبر اسرائیل منیخواست
غزه را از بین ببرد ،فقط مشغول «کوتاه کردن علفها» بود .تو درست میگویی برنی! من دقت و
ظرافت اخالقی تو را حتسین میکنم؛ حماس باید نابود شود چون میخواهد اسرائیل را نابود کند!
ولی اسرائیل؟ آیا باید نابود شود؟ نه! چون اسرائیل منیخواهد غزه را از بین ببرد یا اق ً
ال تا ۷اکتبر
منیخواست .اسرائیل فقط داشت علفها را کوتاه میکرد! محاسبات اخالقی تو اینگونه است برنی!
تو مریض وبیماری! حماس ،این سازمان شیطانی ،میخواهد اسرائیل را نابود کند و به این دلیل
است که حماس باید نابود شود.
حماس «دیوسرشت»،
ِ در ژوئن ،۲۰۰۸آتشبسی بین اسرائیل و حماس برقرار شد و حماس ،این
خدای من! این حماس «شیطانصفت» و «نابکار» برای آتشبس مذاکره کرد .بعد چه اتفاقی افتاد؟
آتش بس در ژوئن برقرار بود ،در ژوییه ،اوت ،سپتامبر ،اکتبر و چهار روز اول نوامبر برقرار بود .و بعد
در چهارم نوامبر ،برای کسانی که حافظ ٔه خوبی ندارند باید بگویم :آن روز روز انتخابات بود ،روزی
که توجه هم ٔه افراد به انتخابات ریاستجمهوری متمرکز بود و اولین رئیسجمهور سیاهپوست در
تاریخ کشور ما انتخاب شد .و اسرائیل درست آن حلظه را انتخاب کرد -حلظهای که هم ٔه دوربینها
اسرائیل «نازنین»
ِ به سوی دیگری متوجه بودند -تا به حماس در غزه حمله کند و آتشبس را بشکند.
این اقدام را کرد نه حماس «نابکار»!
این سخنان من نیست ،برو و گزارش عفو بینامللل را بخوان! در واقع حتی انتشارات رمسی
اسرائیل ،که من در کتامب نیز به آن اشاره کردهام ،میگویند که آتشبس برقرار بود تا وقتیکه
اسرائیل آنرا شکست .و بعد اسرائیل دست به کاری زد که در آن مهارت دارد :قتل عام با استفاده
از پیشرفتهترین تکنولوژی در غزه .حدود ۱۴۰۰نفر ،که ۳۵۰نفرشان کودک بودند ،کشته شدند .به
عالوه اسرائیل حتت یک برنام ه مشخص ،زیرساختهای غزه را از بین برد .طبق گزارش گلدستون،
اسرائیل متهم به جنایات جنگی متعدد و احتماال جنایات ضدبشری است.
من دیگر به سختی میتوامن اسم برنی را بهزبان بیاورم بدون آنکه حس نفرت و حتقیر وجودم
را دربرنگیرد .برنی! من در کمپین انتخاباتی تو در ۲۰۱۶و ۲۰۲۰داوطلبانه به سختی تالش کردم .با
وجود اختالف سنی فاحش با اکثریت جوانان فعال در کمپین ،من با ماشین خود از ایالتی به ایالت
دیگر میرفتم تا برای کمپین تو تبلیغ کنم .همۀ اینها ،اکنون با شنیدن اظهارات تو ،به خاطرات
تلخی تبدیل شدهاند .به این واقعیت گوش کن برنی! همانطور که گفتم ،حدود ۱۴۰۰نفر در غزه کشته
آنچه اسرائیل میخواهد این است ۲/۳ :میلیون نفر را در اردوگاه کار اجباری برای ابد حبس کند.
اسرائیل عملیات ستون دفاعی ( )Operation Pillar of Defenseرا اجرا کرد .متأسفانه فرصت
نیست که هم ٔه جزئیات آنرا اینجا بیان کنم .بعد از عملیات سرب گداخته ،یک وقف ٔه کوتاه در
محاصر ٔه وحشیان ٔه غزه اتفاق افتاد و باعث یک تکان اقتصادی ناچیز و موقت در غزه شد ،آنطور که
سارا روی ،اقتصاددان هاروارد میگوید ،و من به قضاوت او باور دارم چون او در صدر متخصصین
جهانی اقتصاد غزه جای دارد ،اقتصاد غزه عالئمی از بهبود را نشان میداد.
همچنین قطر شروع به ارسال پول کرد و اردوغان ،رئیس دولت ترکیه سفری به غزه را برنامهریزی
کرد .اینها اسرائیل را بهشدت نگران کرد .چون قرار نبود غزه روی رونق و آبادانی ببیند .وقتی از
رونق صحبت میکنم منظور رونق نسبی است .اسرائیل چه کرد؟
اسناد سخن میگویند :یکی از مقامات ارشد حماس را ترور کرد ،اسم این مقام ارشد حماس،
جباری بود .او رابط اصلی حماس با دولت اسرائیل بود .او کسی بود که مسئولیت مذاکره برای
آتشبس با اسرائیل را بهعهده داشت .زمانی که ترور شد ،در حال مذاکره برای یک آتشبس
درازمدت با اسرائیل بود .شنیدی برنی؟ این رهبر «شیطانی» و «نابکار» حماس «دیوصفت» ،آنقدر
«بدجنس» بود که مذاکره برای آتشبس درازمدت با اسرائیل را برنامهریزی میکرد .ولی اسرائیل چه
کرد؟ او را کشت و بعد عملیات ستون دفاعی را شروع کرد و بعد در ۲۰۱۴مجددًا اقدام به کوتاه کردن
علفها کرد.
بدون آنکه بخواهم وارد جزئیات شوم ،تکرار میکنم که اسرائیل در آن حمله ۱۴۰۰نفر از
فلسطینیها را ،مطابق آنچه از اسرائیلیها در ۷اکتبر کشته شد ،نکشت ،بلکه ۲۲۰۰فلسطینی را
که ۵۵۰نفرشان کودکان بودند ،کشت و ۱۸هزار خانه را ویران کرد .پیتر مور ،رئیس کمیت ٔه بیناملللی
صلیب سرخ ،که وظیفهاش بازدید از مناطق جنگی است ،بعد از بازدید از غزه گفت که او هرگز در
زندگی حرفهایاش ،میزان ختریبی به عظمت آنچه در غزه با چشم خود دید ،ندیده بود .البته حماس
باید نابود شود چون میخواهد اسرائیل را نابود کند .اسرائیل را به رمسیت منیشناسد .بله مشکل،
حماس است ،حماس!
بگذارید دربار ٔه نابودی دولت اسرائیل صحبت نکنیم ،چرا که این یک مفهوم قابل تصور
هم نیست! ولی نابودی حماس تصورپذیر است ،چون آنها «شیطان مجسم» هستند ،آنها چنان
«دیوصفت» هستند که برای آتشبس مذاکره میکنند؛ آنها به آتشبس پایبند میمانند؛ آنها تالش
میکنند که اقتصاد ویرانشد ٔه غزه را بازسازی کنند .حماس عصار ٔه «شیطان مجسم» است .و بعد
۷اکتبر فرامیرسد که دربار ٔه آن به تفصیل صحبت کردم ودر اینجا منیخواهم در پاسخ به تو برنی!
آنرا تکرار کنم .ولی باید بگویم با هم ٔه احترامی که برایت قائلم ،چیزهایی که از ۷اکتبر تا کنون
گفتهای به من نشان میدهد که تو مریضی .میدامن که خوب فکر میکنی ،ولی من صحبتهای تو را
شنیدهام و فکر میکنم تو مریضی .منصفانه بگویم ،اگرچه میتوانیم بر روی این مطلب اختالفنظر
داشته باشیم ،حتی میتوانیم به شدت اختالفنظر داشته باشیم ،ولی وقتی تو با آتشبس مخالفت
میکنی ،از خط قرمز عبور کردهای و به یک هیوالی اخالق تبدیل میشوی .دیروز توییت تو را
خواندم ،مرا ببخش که توییت تو را لغتبهلغت تکرار منیکنم ،ولی با نقل به معنا ،تو در آن توییت
گفتی« :بدون استثنا ،بیمارستانها و مدارس را مبباران میکند و غیرنظامیان را میکشد».
وقتی تو در این مقطع ،با آتشبس مخالفت میکنی ،صحبتهای تو اثرگذار و واقعی است و در
واقع تو به اسرائیل کارت سفید میدهی که اهداف نامشخص و زیرساختهای غیرنظامی را مبباران
کند؛ و جمعیت غیرنظامی غزه ،که یک میلیون وصد هزار نفرشان کودکان هستند را بکشد .بله با این
موضعگیری ،من میگویم که تو از نظر اخالقی یک هیوالیی! نگو البته که با آن مخالفت میکنی!
البته با آن مخالفت میکنی؟! تو فکر میکنی اسرائیل حمالت را با گفنت برنی سندرز متوقف
میکند؟ تو فکر میکنی به یکباره آنها هدف قراردادن بیمارستانها – روی جمع بودن بیمارستانها
تاکید میکنم – آمبوالنسها وخانههای غیرنظامیان را متوقف خواهند کرد؟ ٔ
۴۲درصد از این خانهها متعلق به ۷۰درصد از مردم و اجداد آنها است که در سال ۱۹۴۸
خانههایشان را از دست دادند و االن دوباره خانههایشان را از دست میدهند۵۰ .درصد جمعیت
غزه ،یعنی کودکان ،سقفی باالی سرشان ندارند .اسباببازیهایی که داشتند ،عکسهای خانوادگی
که نگهداشته بودند ،هم ٔه داراییهایشان در زیر خروارها خاک مدفون شدهاند .حتی هنوز اجساد
هزاران کودک در زیر آوارها مانده است و دهها نفر از مردم در میان آتش سوزان جهنم ،با مهر ٔ
تایید
برنی سندرز میسوزند .چه شرمآور!
کودکان غزه
پاتریک هوولت مارتین (کانترپانچ ۳۰ ،اکتبر / )۲۰۲۳برگردان :طلیعه حسنی
اشاره مترجم
مقاله حاضر به قلم پاتریک هوولت مارتین ،نویسنده و دیپلمات کارکشته ساکن پاریس ،تحت تأثیر جنایات
بربرمنشانه امپریالیستی ـ صهیونیستی در نوار غزه با تمرکز بر کشتار تکاندهنده کودکان ،یعنی بیش از
۴۰درصد نزدیک به ۱۹هزار کشتههای شمارش شده مردم غزه تا امروز ( ۲۴آذر )۱۴۰۲نوشته شده است.
نویسنده با ارجاع به مستندات مهم تاریخی و گذشته نه چندان دور تا امروز ،و یادآوری واقعیات «زندگی»
فلسطینیان زیر سلطه و محاصره غیرقانونی و غیرانسانی اسرائیل ،بهویژه در دو دهه اخیر ،پیرامون پیامدهای
خطرناک این کشتار در نتیجه پشتیبانی و همدستی جنایتبار و شرمآور دولتهای اروپایی با ایاالت متحده
آمریکا و اسرائیل در درون کشورهای اروپایی ،مشخصاً فرانسه ،به دولتمردان اروپایی هشدار میدهد.
هرچند نگاه نویسنده ،در کلیت خود ،نگاهی تاریخی ،انساندوستانه ،واقعبینانه و منصفانه نسبت به فاجعه
هولناک کنونی در غزه است ،با این حال برخی گزارهها و واژههای مورد استفاده از دقت کافی برخوردار
نیستند و همچنان متأثر از برخی اطالعات نادرست دستگاه تبلیغاتی عظیم امپریالیستی به نظر میآیند.
از جمله نسبت دادن ریشه تروریسم ،به اسالمگرایی و حوادث تروریستی در فرانسه به مسئله فلسطین
و مهاجرین از کشورهای آفریقایی یا مسلمان که اکنون شهروند فرانسه هستند .قضاوتهایی که نیاز به
تحلیلهای جامعهشناسانهتری دارند و از این رو نمیتوانند مورد تأئید مترجم باشند.
آخرین نکته اینکه ،زیرعنوانها در متن انگلیسی وجود ندارند و توسط مترجم افزوده شدهاند.
«چرا کودکان هم باید قربانی شوند؟ آیا میگویند :خون آنها نیز آلوده به گناهان والدینشان
است و بنابراین شریک جرماند؟ شاید بعضیها به طنز بگویند ،بچه وقتی بزرگ شد ،زمانش
که برسد به نوبه خود گناه خواهد کرد .اما این پسربچه هشت ساله که سگها پاره پارهاش کردند،
فرصتی نیافت تا بزرگ شود .هیچ چیزی در آینده حتی یک قطره اشک این کودک قربانیشده را
جبران خنواهد کرد .اگر اشک کودکان به عنوان خونبهای حقیقت برای رجنی متام عیار ضروری
باشد ،من قاطعانه میگویم این حقیقت سزاوار چنین بهایی نیست».
(داستایوسکی ،برادران کارامازوف)
والدینشان خواهند بود» (کودکان یهودی امروز ،دشمنان فردای ما خواهند بود)۳.
ماتان ویلنای ،معاون وزیر دفاع اسرائیل ،۴در فوریه ،۲۰۰۸در بیانیهای گفت« :هرچه شلیک
موشکهای قسام بیشتر شود و موشکها به برد بلندتری برسند« ،شعاع» بزرگتری برای خود به
ارمغان میآورند ،زیرا ما از متام توان خود ،برای دفاع از خود استفاده خواهیم کرد».
*
آیلت شاکد ،مناینده پارملان اسرائیل و وزیر دادگستری در جوالی ،۲۰۱۴یک هفته پس از ربوده
شدن و سوزاندن محمد ابوخادیر ،نوجوان فلسطینی توسط شش جوان یهودی اسرائیلی ،خواستار
مادران «مارها» در جریان درگیری غزه شد« :پشت هر تروریست دهها زن و مرد هستند که
ِ کشنت همه
از فعالیت آنها حمایت میکنند و آنها را تقویت میکنند .آنها همه جنگجویان دشمن هستند و خون
همه آنها به گردن خودشان است .حاال این شامل مادران شهدا ،که آنها را با گل و بوسه به جهنم
میفرستند ،نیز میشود .آنها باید به دنبال پسرانشان بروند ،هیچ چیز عادالنهتر از این خنواهد
بود .آنها باید بروند ،همچنین ساختمان خانههایی که در آنها مارها را پرورش دادهاند .وگرنه
مارهای کوچک بیشتری در آجنا پرورش مییابند»*.
در آگوست ،۲۰۱۴موشه فیگلین ،یکی از اعضای حزب لیکود به رهبری بنیامین نتانیاهو،
خواستار نابودی غزه شد و طرح مفصلی برای انتقال فلسطینیان به اردوگاههایی در منطقه مرزی
صحرای سینا ارائه کرد .وی با صراحت گفت« :ارتش اسرائیل برای به حداقل رساندن آسیب به
سربازان خود ،باید بیهیچ مالحظهای با استفاده از هر وسیله ضروری کنترل کل غزه را در دست
*
بگیرد».
یوآو گاالنت ،وزیر دفاع (جنگ -م) ،در ۱۰اکتبر[ ،]۲۰۲۳اعالم کرد« :ما با حیوانات سروکار
داریم و بر این اساس پاسخ خواهیم داد ...ما غزه را مسدود میکنیم .نه برق ،نه غذا ،نه آب ،نه
سوخت».
در همین درگیری ،الی یشای ،وزیر کشور اسرائیل متایل خود را برای «بازگرداندن غزه به قرون
وسطی» ابراز کرد .بنی گانتز که فرماندهی نیروهای اسرائیلی در جریان حمله سال ۲۰۱۴را بر عهده
داشت و بعدًا وزیر دفاع (جنگ) شد ،اعالم کرد« :غزه خواهد سوخت .راه دیگری وجود ندارد».
بنیامین نتانیاهو در یک سخنرانی تلویزیونی با اشاره به غزه به عنوان «شهر شرارت» ،گفت:
*
«ما متام مکانهایی را که حماس خود را پنهان کرده به ویرانه تبدیل میکنیم».
این حرفها شبیه اظهارات سرتیپ اساس یورگن استروپ در مقابل گتوی ورشو است .آیا
تفاوت قابل توجهی بین گتوی ورشو و نوار غزه وجود دارد؟ «ساکنان گتو نه تنها پناهگاههایی برای
زمان مببارانها ساخته بودند ،بلکه سنگرهایی ساخته بودند که ارتباط سراسر محله یهودینشین
را از طریق راهروهای زیرزمینی برقرار میکرد ...ساختمانها سوزانده شدند ،اما پیش از آن مرتب
از مردم خواسته میشد تا خانههای خود را ترک کنند« ... .کودکان کشته شدند» چون یا «با پدر و
مادر خود از داخل آتش فرار میکردند» یا چون «با تصمیم خود [برای فرار] از ساختمانهای در حال
*
سوخنت بیرون پریدند».
واقعی این مرکز صنعتی و تولیدی منجر شده است .در جوالی ،۲۰۱۵کنفرانس توسعه سازمان ملل
متحد ختمین زد که نوار غزه تا سال ۲۰۳۰از نظر اقتصادی دوام خنواهد آورد[ .حال] وضعیت آن
پس از تهاجم فعلی اسرائیل چگونه خواهد بود؟
هدف از برگزاری کنفرانس اکتبر ۲۰۱۴در قاهره چه بود؟ طی این کنفرانس برای کمکهای
بیناملللی برای بازسازی تأسیسات ویرانشده غزه تصمیم گرفته شد ،به شرط آنکه این تأسیسات،
به فرض بازسازی ،مجددًا توسط اسرائیل که از هر مجازاتی مصون است ،ختریب نشوند .میتوان
از فرودگاه بیناملللی غزه یاد کرد که ساخت آن توسط کمککنندگان بیناملللی ۹۰میلیون دالر
هزینه داشت و توسط یاسر عرفات و رئیسجمهور بیل کلینتون در نوامبر ۱۹۹۸افتتاح شد و در
سالهای ۲۰۰۱و ۲۰۰۲توسط مببافکنها و بولدوزرهای اسرائیل ختریب شد .نباید فراموش کرد :بنا
بر افشاگریهای آژانس سازمان ملل متحد برای فلسطین ،حدود ۲۰۰مرکز بشردوستانه که با بودجه
احتادیه اروپا ساخته شده بودند ،در سالهای ۲۰۱۳و ۲۰۱۴توسط ارتش اسرائیل ختریب شدند،
بیآنکه هیچگونه غرامتی از تل آویو مطالبه شده باشد.
دایره بازداشت اسرائیل ،حبس بدون هیچ اتهامی به مدت ۶ماه را که قابل متدید است ،مجاز
میداند .از سال ۲۰۰۰تا ۲۰۱۵بر اساس گزارش بتسلم ۸۰۰۰ ،نوجوان فلسطینی ،عمدتًا به دلیل
پرتاب سنگ ،توسط دادگاههای اسرائیل محکوم شدهاند .این سازمان اسامی نوجوانان فلسطینی
را ،که توسط تکتیراندازان ارتش اسرائیل به دلیل پرتاب سنگ به سوی آنها کشته شدهاند ،در
تارمنای خود منتشر کرده است .با این حال ،سیستم قضایی اسرائیل آنها را از ذکر نام و نام خانوادگی
این قربانیان جوان فلسطینی در رادیو منع کرده است.
این سازمان در جوالی ،۲۰۱۴ویدئویی را منتشر کرد که در آن کودک پنج سالهای به دلیل پرتاب
سنگ توسط ارتش اسرائیل دستگیر و بازداشت شد .در فوریه ،۲۰۱۳یونیسف گزارش شدیداللحنی
را درباره بدرفتاری «سیستماتیک ،گسترده و نهادینه شده» با نوجوانان فلسطینی منتشر کرد.
سپتامبر ۲۰۱۹استناد کردند که در آن گفته میشد« :در حقوق بینامللل ،حتریم نوع مشروعی از بیان
سیاسی محسوب میشود و اعالم غیرخشونتآمیز حمایت از حتریمها ،عمومًا آزادی بیان مشروعی
محسوب میشود که باید از مصونیت قانونی برخوردار باشد».
این دستورالعمل تضاد بین رفتار با افرادی که از حتریم محصوالت اسرائیلی در فرانسه حمایت
میکنند با مجوزی که به سفارت اسرائیل داده شده ،یا خود به دست آوردهاند ،تا محافل عضوگیری
در کنیسه بزرگ ویکتورا ۱۱در پاریس توسط افسران نیروهای دفاعی اسرائیل را سازماندهی کنند،
نشان میدهد .هدف از برگزاری این محافل جلب جوانان فرانسوی اعم از یهودی و غیریهودی برای
شرکت در برنامه ماهال ۱۲و خدمت در ارتش اسرائیل در سرزمینهای اشغالی است .تارمنای رمسی
ماهال ،سربازان تنها ۲۳۶ ،۱۳شرکتکننده جوان فرانسوی را در سال ۲۰۱۳ثبتنام کرد که ۴۰درصد
آنها در حمله به غزه در سال ۲۰۱۴شرکت کردند .یکی از آنها (جردن بنسنهوم) جان خود را از دست
داد .جروزالم پست در ۱۴ژانویه « ،۲۰۱۴تبریک» پاتریک مایسوناو ،سفیر فرانسه در تل آویو به «این
جوانان شجاع فرانسوی در ارتش اسرائیل» را منتشر کرد.
سؤالی که اینجا مطرح میشود این است :کدام تعهد مشروعتر است :تعهد یک جوان فرانسوی
مسلمان یا غیرمسلمان که کنار فلسطینیها در برابر گسترش غیرقانونی شهرکسازیهای اسرائیل
در سرزمینهای فلسطینی ،که توسط سازمان ملل محکوم شده است ،میایستد یا پیوسنت یک
جوان فرانسوی که صرفنظر از پیشینه مذهبی خود به نیروهای مسلح یک قدرت اشغالگر که از
سوی سازمان ملل غیرقانونی شناخته شده است؟
زمانی ژنرال دوگل بهروشنی گفت« :اسرائیل اکنون در سرزمینهایی که تصرف کرده ،اشغالی را
مدیریت میکند که تنها میتواند با سرکوب ،تعدی و جتاوز و اخراج همراه باشد در حالی که مقاومت
در برابر آن را تروریسم میخواند ]...[ .ما شاهد ظهور یک دولت جنگطلب اسرائیلی بودیم که در
هدف خود برای گسترش مصمم بود .و سپس اقدام آن برای دو برابر کردن جمعیت از طریق مهاجرت،
به این معناست که قلمرو تصاحبشده در درازمدت کافی نیست و به آن اجازه داده میشود تا از هر
فرصتی برای گسترش بیشتر استفاده کند *».گسترش شهرکهای اسرائیلی :از ۵هزار شهرکنشین
اسرائیلی در سال ،۱۹۸۱به امروز ۳۵۰هزار نفر در سرزمینهای اشغالی و ۲۵۰هزار نفر در قدس شرقی.
را از دست داده است .در حالی که احتادیه اروپا باید برای آشتی دادن فلسطینیها و نزدیکتر کردن
غزه و کرانه باختری تالش کند و با واقعیتهای محلی بیشتر آشنا شود (از جمله درک این موضوع
که حماس ،علیرغم اقدامات تالفیجویانه اسرائیل ،همچنان دارای محبوبیت خاصی در نوار غزه
است) ،امروز تنها به عنوان یک پیمانکار فرعی زیر سایه ایاالت متحده برای اجنام کمکهای
بشردوستانه کار میکند.
اقدامات جدید اختاذ شده در ۲۸جون ۲۰۱۳با هدف جلوگیری از هرگونه کمک مالی از بودجه
احتادیه اروپا برای همکاری یا مبادالت با نهادهای اسرائیلی مستقر در اراضی اشغالی از سال
،۱۹۶۷در مقایسه با جتارت بیش از ۴۰میلیارد دالر با اسرائیل ،که با امضای توافقنامه رمسی در
،۱۹۹۵تسهیل شد ،اقدامی کماهمیت است .این امر با توجه به امضای توافقنامه احتادیه اروپا با
اسرائیل در جون ۲۰۱۴برای حتقیقات و نوآوری با بودجه دست و دلبازانه حدود ۷۰تا ۸۰میلیارد دالر
به نفع صنایع دفاعی و امنیتی( ،موتورال ،سیستمهای دفاع هوایی ،صنایع هوافضای اسرائیل) که
قطعات خود را در سرزمینهای اشغالی تولید میکنند ،سؤاالتی را ایجاد میکند.
ورود غیرمنتظره اورسوال فون در الین به تل آویو و اظهارات بدون توافق با بیست و هفت کشور
اروپایی و تصمیم یکجانبه او مبنی بر تعلیق کمک به فلسطین در پی حمالت حماس ،که بعدًا توسط
اولیور وارهلی ،کمیسر اروپایی رد شد ،بازتاب فقدان یک سیاست منسجم اروپایی است .بحث در
بروکسل در ۲۶اکتبر ،۲۰۲۳پنج ساعت طول کشید تا رهبران احتادیه اروپا درباره وضعیت انسانی
بس» درخواستی
غزه «نگرانی عمیق» خود را ابراز کنند و با چندین کشور احتادیه اروپا ،که «آتش ِ
توافق در حد حرف بین «توقف»« ،دسترسی» و «کریدور
ِ سازمان ملل را رد کرده بودند ،به یک
بشردوستانه» برسند.
رئیس شورای اروپا با بیپروایی در توئیتر نوشت« :احتاد قدرت ماست .توافق روی نتیجهگیری
کمیسیون احتادیه اروپا درباره وضعیت خاورمیانه» ،و در حالی که یونیسف در شب ۲۶اکتبر تعداد
کودکان کشته شده در مببارانهای اسرائیل را ۳هزار نفر اعالم کرده بود ،این بیانیه سخنان معمول
مقامات آمریکایی را تکرار کرد« :اسرائیل حق دارد مطابق با قوانین بشردوستانه بیناملللی از
خود دفاع کند» .وانگ یی ،وزیر امور خارجه چین ،مبباران غیرنظامیان در غزه توسط اسرائیل
را اقداماتی «فراتر از محدوده دفاع شخصی» دانست و انتقام اسرائیل را «مجازات دستهجمعی»
غیرنظامیان فلسطینی خواند.
حماس دارای شبکه کارآیی از مؤسسات خیریه میان جمعیتی حتقیرشده و درمانده است.
پیروزی آن در انتخابات ،۲۰۰۶از رادیکالیزه شدن جامعه فلسطین در رویارویی با اشغال و محاصره
اسرائیل جداییناپذیر است ،همینطور در زمان ایجاد آن در دسامبر ۱۹۸۷در جریان انتفاضه اول.
مانند توپامارو ،۱۶بهویژه خوزه موخیکا ،که چهارده سال را در زندانهای نظامی اروگوئه گذراند و
بعدًا از سال ۲۰۱۰تا ۲۰۱۴رئیسجمهور منتخب اروگوئه شد ،همگی پیش از آنکه به عنوان طرفهای
ضروری مذاکره شناخته شوند ،ابتدا به عنوان سازمانهای تروریستی برچسب خورده بودند.
در حالی که برخی کشورها و نهادها ،از جمله اسرائیل و ایاالت متحده ،حماس را به عنوان یک
سازمان تروریستی معرفی میکنند ،برخی دیگر از جمله تعدادی از کشورهای عربی ،چین ،ایران
و اکثر کشورهای آمریکای جنوبی چنین کاری را منیکنند .وضعیت حماس یک موضوع پیچیده و
حاوی جوانب سیاسی است و هیچ جمعبندی عام مورد قبول جهانی وجود ندارد.
اسرائیل همچنانکه در شعار ساختگی «سرزمین بدون مردم ،برای مردم بدون سرزمین» نشان
داده است (در سال ۷۵۰ ،۱۹۴۸هزار فلسطینی اخراج و ۵۰۰روستا ویران شدند) ،مدتهاست تالش
کرده تا از مسئله فلسطین طفره برود .اسرائیل مدتهاست تالش کرده است با انکار وجود یک جنبش
ملی فلسطین ،آن را به عنوان یک سازمان تروریستی معرفی کند[ .در حالی که -م ].بهترین تضمین
ِ
کرامت مردم فلسطین است. برای امنیت اسرائیل ،بازگرداندن
در ۲۵اکتبر ،۲۰۲۳دبیرکل سازمان ملل متحد آنچه را که اکثر رؤسای اروپایی جرات بیان علنی
آن را نداشتند ،بر زبان آورد« :این نیز مهم است تا بدانیم حمالت حماس در خأل اتفاق نیفتاده است.
مردم فلسطین ۵۶سال است زیر اشغال خفقانآوری قرار گرفتهاند .آنها دیدهاند که سرزمینشان
دائمًا توسط شهرکها بلعیده و گرفتار خشونت شده است؛ اقتصادشان فلج شده است؛ خانههایشان
ویران و ساکنانشان آواره شدهاند».
حل مسئله فلسطین بسیار فراتر از محدوده مناقشه اسرائیل و اعراب است :تروریسم اسالمگرا
عمدتًا از مسئله فلسطین نشأت گرفته و از آن تغذیه میکند .مسئله فلسطین به همه ملتها مربوط
میشود .این مسئله به گفته اسکات آتران پروفسور فرانسوی-آمریکایی« ،مادر همه شرها»۱۷ست.
بنابراین ،ضروری است تا مقامات فرانسوی در کشوری که ۱۰تا ۱۵درصد جمعیت آن مسلمان
هستند و طبق گزارشها ،درصد مسلمانان در مجموعه زندانهای این کشور چهار برابر بیشتر است،
از این موضوع آگاه باشند.
اعالم ممنوعیت تظاهرات همبستگی در پاریس و شهرهای بزرگ استانی در حمایت از
فلسطینیان در جریان حمله نظامی اخیر اسرائیل به غزه ،توسط جرالد دارونین ،وزیر کشور فرانسه،
با ارجاع به «ماهیت یهودیستیزانه» این تظاهرات ،نشان میدهد که چگونه مسئله فلسطین همواره
به حاشیه رانده میشود در حالی که در هر یک از ما و بدون شک در مساجد و حاشیه شهرها زنده
است۱۵ .درصد جمعیت در لندن و پاریس مسلمانان هستند۲۵ ،درصد در بروکسل و ۳۰درصد در
بیرمنگام .در برخی از حومههای فرانسه ،این نسبت میتواند تا ۵۰درصد افزایش یابد .نسبتی که
باید دولتها را به اختاذ رویکرد واقعبینانهتری در قبال مسئله فلسطین سوق دهد.
اقدام جمعی رهبران غرب در دیدارهای شرمآور از تل آویو در جریان حمله گسترده اسرائیل
به غزه ،قابل توجه است .ما میتوانیم روشن شدن برج ایفل به رنگهای پرچم اسرائیل به نشانه
همبستگی پس از کشتار شبهنظامیان حماس در ۷اکتبر درک کرده و به گرمی از آن حمایت کنیم .اما
اینکه با وجود کشته شدن سههزار کودک فلسطینی در مببارانهای اسرائیل ،برج ایفل به رنگهای
پرچم فلسطین روشن نشود ،قابل فهم نیست .اما اعالم ممنوعیت هرگونه تظاهرات در حمایت از
فلسطین توسط ژرالد دارونین ،وزیر کشور ،نشاندهنده محدودیتهای دموکراسی فرانسه به عنوان
اسالمهراسی در میان دستاندرکاران فرانسوی است.
ما نباید علت و معلول را با هم اشتباه بگیریم .یهودیستیزی در خشونتآمیزترین عبارات خود
عمدتًا ریشه در اروپا و در درون کلیسا و جنبشهای راست افراطی ،از جمله تفتیش عقاید ،اخراجها،
قتل عامها ،و تراژدی هولناک هولوکاست ،بارزترین منونه آن شرارت مسلم است .همانطور
که تراژدیها و حمالت اخیر در فرانسه از سال ۲۰۰۶نشان میدهند ،در حال حاضر عمدتًا توسط
مهاجران جوان یا فرزندان مهاجرانی اجنام گرفته که معمو ً
ال از شمال آفریقا و سرزمینهای اسالمی
میآیند و اکنون شهروند فرانسه هستند .آیا این مشکل از حتمل سرکوب مردم فلسطین در نیم قرن
اخیر و حتقیر ،درد و رجن هر روزه آنها در سرزمین مادری خود ،که با زور نظامی از آن اخراج یا به
حاشیه رانده شدهاند ،جداییناپذیر است؟
آیا اهالی غزه در برابر کشتارهایی که قربانیان آن هستند ،از سرزمین خود دست خواهند کشید؟
* برای دسترسی به منابع نویسنده به لینک منت انگلیسی در زیر مراجعه فرمایید:
https//:www.counterpunch.org/2023/10/30/the-children-of-gaza/2-
توفان االقصی:
امپریالیسم ،صهیونیسم و ارجتاع در قرن بیست و یکم
حسن َحرب ،مانتلی ریویو ۹ ،نوامبر / ۲۰۲۳ترجمۀ طلیعۀ حسنی ،فرشید واحدیان
در ۷اکتبر ،۲۰۲۳بین ۲تا۳هزار رزمنده فلسطینی از جناحهای مختلف سیاسی ،از جمله
حماس ،جهاد اسالمی فلسطین ،جبهه دموکراتیک برای آزادی فلسطین ( )DFLPو جبهه خلق
برای آزادی فلسطین ( )PFLPو چند گروه دیگر ،محاصره ۱۶ساله غزه را شکستند .آنها با آغاز
نبردی حماسی در جنوب سرزمین اشغالی فلسطین تاریخی ،آتش جنگی رهاییبخش از یوغ دشمن
صهیونیستی (اسرائیل) را برافروختند.
اکنون در هشتمین روز جنگ ،شاهد محکومیت فوری و یکپارچه فلسطینیها از سوی کل غرب
هستیم که در حمایت از حق اسرائیل برای دفاع از خود حلظهای درنگ نکردند .مجموعه طبقات
حاکم غربی با جدا کردن حماس به عنوان تنها جناحی که نبرد را رهبری میکند ،با هم متحد شدهاند تا
این عملیات تاریخی را «عملیات تروریستی» الهام گرفته از اسالم نشان دهند.
تصویر فلسطینیها به عنوان تروریستهای اسالمی ،چراغ سبز الزم برای مبباران بیوقفه غزه
و آماده شدن برای تهاجم زمینی را برای دولت اسرائیل فراهم کرد .در حالی که بنیامین نتانیاهو،
خنستوزیر اسرائیل ،مبباران یک منطقه مسکونی غیرنظامی در نوار غزه را با افتخار در توییترX/
خبر داد ،کل غرب حمایت قاطعانه و یکصدای خود را از فراخوان نسلکشی اسرائیل برای
«حذف موانع جتاری و مالی ،بلوکهای جتاری احنصاری ،و هر نوع سیاستهای محدودکننده»
*
بود .آنها ضمن شکل دادن به این نظام جدید جتاری با تسهیل آزادی کامل بنگاهها و مبادالت
بیناملللی ،در واقع مدافع آمریکاییسازی سیستم جهانی بودند که نیازهای سرمایه ایاالت متحده
در اواخر دهه ۱۹۴۰را منعکس می کرد .بانک جهانی تازه تأسیس و صندوق بیناملللی پول ()IMF
جتارت جهانی را حتت ارز مشترک دالر آمریکا تنظیم میکردند .بازسازی اقتصادی اروپای غربی
پس از جنگ ،بازارهای نوظهوری را برای صادرکنندگان آمریکایی فراهم کرد؛ و هماهنگی نظامی با
امپریالیسم رو به زوال بریتانیا به شرکتهای آمریکایی اجازه دسترسی منحصر بهفردی را به منابع
ِ
کلیدی جهان صنعتی ،یعنی نفت داد.
این به شکل اجتنابناپذیری اسطوره «استثناییگرایی آمریکایی» بود که به حفظ سیاستهای
سلطهجویانه کمک میکرد .این اسطوره سیاسی ،جتسم تعصب تبلیغات مذهبی و استعماری آمریکا
برای توجیه نسلکشی در قاره آمریکا بود *،منایشی از باور مذهبی به این ایده که ایاالت متحده نقش
منحصر به فردی در تاریخ جهان دارد و سایر کشورها از آن پیروی خواهند کرد.
با این حال ،رشد مستمر اقتصاد چین و مداخلۀ نظامی روسیه در حمایت از دولت سوریه در
سال ۲۰۱۵و علیه جتاوز ناتو به اوکراین در سال ،۲۰۲۲به طور قطع ایاالت متحده و متحدانش ،اروپا
و ژاپن ،را دچار یک کابوس ژئوپلیتیکی کرده است .امپریالیسم به رهبری ایاالت متحده وارد مرحله
تاریخی افول سیاسی شده است.
دوران تکقطبی رو به پایان است؛ در حالی که بلوکهای سیاسی جدید از جنوب جهانی ،مانند
بریکس ،در شکلدهی یک نظم بیناملللی با ممانعت از حتقیر آنها و برخورداریشان از رفتاری
برابر ،قدرمتندتر میشوند .همراه با این فرآیندها ،همچنین موجی از کودتاهای نظامی در غرب آفریقا
علیه نواستعمار فرانسه/غرب و قاطعیت فزاینده ایران در غرب آسیا و همکاری آن با روسیه را
شاهدیم ،و همزمان کوبا و ونزوئال چندین دهه است که در برابر حتریمها و کودتاهای حتت حمایت
ایاالت متحده مقاومت کردهاند.
فشار بر امپریالیسم به رهبری ایاالت متحده و متحدانش در حال افزایش است و فوریترین
واکنش به درک آگاهانه از زوال خود ،در موج تازهای از لفاظیها و ایدئولوژی فاشیستی آشکار
شده است .از زمان انتخاب دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۶در ایاالت متحده ،بارزترین ویژگی اروپای
جدیدًا فاشیست ،بازسازی کامل نازیسم در اوکراین به عنوان نوعی مقاومت مردمی در برابر روسیه
«دیکتاتوری» بوده است .طبقات حاکم اروپایی ،از جورجیا ملونی در ایتالیا گرفته تا امانوئل
ماکرون در فرانسه ،آمادهاند تا مردم و کشورهای خود را به هر قیمتی برای ایاالت متحده قدرمتند
قربانی کنند.
و از طریق حمالت نظامی متعدد و تهاجم به سایر کشورهای منطقه -مانند عراق* ،لبنان و سوریه*،
نیروی اصلی پشتوانه انباشت سرمایه امپریالیستی و در نتیجۀ آن جلوگیری از توسعۀ کشورهای
عربی بوده است.
همانطور که محافل چپ فلسطینی در دهههای ۱۹۷۰-۱۹۶۰مرتبًا تأکید میکردند ،صهیونیسم
خنجر امپریالیسم در منطقه است .همانقدر که آزادی فلسطین ،مبارزهای علیه امپریالیسم حتت رهبری
ایاالت متحده است که اسرائیل به عنوان ژاندارم به نیابت از آن فعالیت میکند .حمله به اسرائیل
تالشی برای تضعیف مستقیم منافع اصلی ایاالت متحده و متحدان مرجتع آن در منطقه است.
سلطۀ آمریکا بر طبقات حاکم در ساختار سیاسی شیخنشینهای نفتخیز خلیج فارس ،برتری
دالر آمریکا در سطح بیناملللی از طریق فروش نفت به دالر* که بعدًا با خرید اوراق قرضه خزانهداری
و تسلیحات آمریکا بازیافت میشد ،تضمین گردید .در سالهای اخیر ،به دنبال حمالت مختلف
به حاکمیت جمهوریهای سکوالر عربی (عراق ،لیبی و سوریه) که با پول و تسلیحات کشورهای
خلیجفارس هماهنگ شده بود ،آمریکا نیز دستور کار عادیسازی با اسرائیل را پیش برد .بهرمسیت
شناخته شدن هر چه بیشتر اسرائیل در منطقه ،به معنای امنیت بیشتر منافع امپریالیسم به رهبری
ایاالت متحده است.
با این حال ،شروع دو جریان دیگر تعادل ژئوپلیتیکی منطقه را برهم زد .اول ،در حالی که در
سال ۲۰۱۱جهان شاهد موفقیت عملیات تغییر رژیم به رهبری ناتو در لیبی بود ،دخالت روسیه در
سوریه در سال - ۲۰۱۵که خود تا حدی حتت تأثیر جتربهاش در حملۀ ناتو به لیبی بود -نشان داد که
ن منطقهای و ژئوپلیتیکی تغییر یافته است .دوم ،توان جمهوری اسالمی ایران برای مقاومت
تواز
در برابر چندین دهه حتریم (مشابه مقاومتی که کوبا ،جمهوری دموکراتیک خلق کره و ونزوئال نشان
دادند) به این کشور اجازه داده است تا به یک بازیگر مهم سیاسی در منطقه و دشمن شماره یک رژیم
صهیونیستی بدل گردد.
قاطعیت سیاسی و نظامی ایران ،حمایت از دیگر تشکلهای سیاسی اجتماعی منطقه ،از جمله
حزباللـه لبنان و انصاراللـه در یمن ،حکایت از تغییر قاطع ماهیت حترک ایدئولوژیک منطقه علیه
صهیونیسم دارد .با تثبیت و تقویت ایدئولوژی مقاومت ،ایران و نیز حزباللـه هردو ،تا حد زیادی
از ایجاد یک دیدگاه فرقوی احنصارگر شیعی در منطقه اجتناب کردهاند .به عبارت دیگر ،آنها از
خطر پاسخگویی با همان نسخهای که امپریالیسم به رهبری ایاالت متحده دست در دست نیروهای
ارجتاعی سنی -دائما از زمان مجاهدین افغانستان -بهکار گرفت ،جلوگیری کردند.
برعکس ،محور مقاومت به حلاظ دیالکتیکی با حفظ تداوم تاریخی و ایدئولوژیکی منطقه،
در حال عبور از وحدت عربی به وحدت مسلمانان است .این مقاومت پیشاپیش گذشته را رد نکرد.
در عوض با ترکیب گذشته با حال ،نظم ایدئولوژیکی جدیدی بنا کرده است که هویت عربی و اسالمی
نرم بهراه انداخته شده توسط استثمارگران خارجی علیه
منطقه را به مبارزه در جنگ سخت و ِ
حاکمیت دولتهای منطقه ،فرا میخواند .چنانچه سید حسن نصراللـه زمانی گفت:
«پروژه هژمونی آمریکا ...اجازۀ وجود یک دولت قوی را منیدهد ...یک دولت قوی به معنای
یک دولت مستقل ،دولتی که تصمیمات خود را شخصًا بگیرد؛ کشوری که منافع مردم خود را
در نظر داشته باشد؛ کشوری که با به کار گرفنت منابع و اقتصاد خود از آنها بهرهبرداری میکند؛
کشوری که در هر موقعیتی به دنبال ارتقای علمی ،فنی ،فرهنگی و اداری خود است[ .وجود چنین
دولتی] در پروژه هژمونی آمریکا ممنوع است».
به موازات افول نظم جهانی تکقطبی ،محور مقاومت جتسم محوری دفاعی برای مقابله
قاطعانه با حمالت امپریالیستی در منطقه است .این محور همچنین توانسته فضایی را برای
احتادهای پیشبینی نشده در آینده فراهم سازد.
در واقع ،در حالی که حتلیلهای جریان اصلی ،با قرار دادن عربستان سعودی در مقابل ایران،
بهعنوان عامل شکلدهنده و مشخصۀ منطقه در آینده ،گوش مردم غرب را با تصویری از اختالف
میان شیعه و سنی پر کرده بودند ،این جمهوری خلق چین بود که در سال ،۲۰۲۳با میاجنیگری برای
یک توافق دیپلماتیک بین این دو کشور اقدام مهمی را به اجنام رساند.
اگر ایران و عربستان بتوانند در آینده مسیر مشترکی را برای منطقه رقم بزنند ،شاهد چه خواهیم
بود؟
گفتنی است که جریانهای ارجتاعی هنوز در منطقه زنده و فعالاند .منافع طبقات حاکم رژیمهای
کمپرادور ،به ویژه در کشورهای اردن ،مصر و امارات متحده عربی ،همچنان با سرمایۀ امپریالیستی
حتت رهبری ایاالت متحده ،عجین شده است .با این حال ،طوفان االقصی به تضادهای موجود میان
دولتهای مرجتع منطقه و مردم آنها و همچنین تضادهای درونی نظام چندقطبی در حال ظهور،
سرعت بخشیده است.
در حالی که امارات قب ً
ال روابط خود با رژیم صهیونیستی را عادی ساخته بود ،اکنون عربستان
سعودی به موازات توقف هرگونه مذاکره برای عادیسازی روابط در آینده( ،برای اولین بار) با ایران
دربارۀ وضعیت منطقه رایزنی میکند .در این راستا ،توفان االقصی میتواند موجب شکست کامل
طرح کریدور حمل و نقل مورد حمایت آمریکا برای اتصال هند به احتادیۀ اروپا از طریق عربستان
سعودی شود.
بیدلیل نیست که هند شتابزده به حمایت از اسرائیل برخاست ،اما اعضای بسیار قدرمتندتر
بریکس واکنش کام ً
ال متضادی داشتند .مقامات وزارت خارجه چین در متاس تلفنی با همتایان
برزیلی خود قاطعانه تأکید کردند «کانون مشکل این واقعیت است که عدالت در مورد مردم فلسطین
اجرا نشده است»* .سیر این وقایع برای ایاالت متحده و امیدش به «خروج» از منطقه به منظور مترکز بر
چین ،ناخوشایند است .فلسطینیها ضربه مستقیمی به منافع اصلی آمریکا زدهاند .آنها نهتنها یک
جبهۀ نظامی جدید و پیشبینی نشده را گشودند ،بلکه به جنوب جهانی یادآوری کردند که ایجاد نظم
جهانی نوین باید از فلسطین عبور کند ،مگر اینکه قدرت ایاالت متحده بدون چالش باقی مباند.
توفان االقصی همچنین شکاف موجود بین رژیمهای ارجتاعی حاکم و مردمشان را بیشتر کرده
است .صرفنظر از منافع کمپرادورها ،آنها منعکسکنندۀ منافع تودههای زحمتکش منطقه نیستند.
در حالیکه ارتش اردن بهسختی مرز با اسرائیل را زیر کنترل شدید خود گرفته بود ،زمانی که
مقاومت خواستار بسیج گسترده در سراسر منطقه شد ،مردم اردن برای حمایت از فلسطین همچنان
به سوی مرزها هجوم آوردند .آنچه توفان االقصی به راه انداخته است ،برانگیخنت مجدد آگاهی
طبقه کارگر منطقه ،و تأکیدی بر این واقعیت است که تا چه حد سرنوشت آنها با مبارزه علیه سرمایه
ایاالت متحده ،پایگاه های نظامی و متحدان مرجتع آن عجین شده است.
این فرآیند به آرامی در حال بروز است و آینده اشکال و شدت آن را نشان خواهد داد .برای
مثال ،حمله معترضان لبنانی به مکدونالدز در صیدا ،منونهای اولیه از بسیج تودهای علیه مظاهر
ایدئولوژیک و مادی امپریالیسم حتت رهبری ایاالت متحده در منطقه است .تیراندازی به دو
گردشگر اسرائیلی در اسکندریه و گفتمانی که پیرو آن دربارۀ اسرائیلیها به عنوان دشمن ملت عرب
شکل گرفت ،ضربهای دیگر به موضع رمسی مصر در تالش برای عادیسازی بود.
این بدان معناست که جنگ صرفًا محدود به غزه یا دربارۀ غزه نیست .بلکه در همه پایتختهای
کشورهای عربی -از قاهره تا عمان و بغداد -در حال وقوع است و از نظر تودههای زحمتکش منطقه،
بسیج پیرامون فلسطین ،به معنای بازپسگیری آینده و استقاللشان است.
آیندهای دارد که در آن همۀ اعراب اعم از مسلمان و مسیحی برای مبارزه و دفاع از اماکن مقدس
خود میجنگند* .اما در حالی که ماهیت و ابعاد توفان االقصی بیشک حائز اهمیت تاریخی است،
اما این جنگ فاقد توان الزم برای برانگیخنت فوری و ادغام نظامی تودههای عرب حول نبرد برای
آزادی فلسطین است.
همچنان که در باال ذکر شد ،مانع عینی در این مسیر ،حضور رژیمهای مرجتع منطقه است که
منافع اصلی آنها به سرمایه حتت رهبری آمریکا گره خورده است ،با توجه به ویرانسازی شیوهمند
قدرت نظامی جمهوریهای ضد صهیونیست اصلی در منطقه (عراق ،لیبی و سوریه) ،محور
مقاومت منیتواند متحدان خود در فلسطین را هم از دست بدهد .در واقع ،حزباللـه بارها هشدار
داده است که در صورت وقوع حمله زمینی به غزه ،آماده ورود به جنگ است .این روند نشاندهنده
ویژگی تراکم تاریخ است.
توفان االقصی را منیتوان بهعنوان مرحلۀ نهایی جنگ آزادیبخش به حساب آورد .بلکه این
نبرد یکی از گامهای مهمی است که در ادامۀ پیروزی نظامی حزباللـه در سال ۲۰۰۶علیه اسرائیل،
مسیر نیل به آزادی را هموار میکند.
ثانیا ،رژیم صهیونیستی کامال غافلگیر شده است .پیشرفتهترین ارتش منطقه از نظر فناوری
نتوانست از چنین حملهای جلوگیری کند و این خود نشاندهنده یک خسران سیاسی بزرگ است.
نتانیاهو امیدوار است تا در رویارویی با تضادهای اجتماعی فزایندهای که شهرکنشینان لیبرال و
محافظهکار را د ر برابر یکدیگر قرار داده ،کشور را حول نسلکشی فلسطینیان ،یعنی آنچه که بیشاز
هرچیز معرف اسرائیل است ،متحد مناید.
به این دالیل ،بسیاری از سیاستمداران اسرائیلی آشکارا با هدف محو غزه از روی نقشه
خواهان نکبۀ دوم شدهاند .با این حال ،این اعالم نسلکشی برای صهیونیستها یک پیروزی با
زیانی هنگفت است .زیرا این اقدامات تنها احنطاط سریع غرب و متحدانش را به مست فاشیسم
اخالقی و سیاسی در چشم کشورهای جنوب جهانی برجستهتر میکند .در عین حال ،اقدام به
نسلکشی میتواند سرنوشت دیگری نیز داشته باشد .به این معنا که اگر کرانه باختری تصمیم بگیرد
که مسلح شود و به گروههای غزه بپیوندد ،یا محور مقاومت تصمیم به گشودن جبهههای نظامی
جدید بگیرد ،اسرائیل میتواند کام ً
ال در تنگنا بیفتد.
همانطور که در باال توضیح داده شد ،هجوم کامل رژیم صهیونیستی به غزه ،تائیدی مجدد بر
کاهش قدرت ایاالت متحده در منطقه است .به عبارت دیگر ،حرکتی برخالف جریان تاریخ است،
زیرا هم روسیه ،هم چین و دیگر کشورهای جنوب جهانی همگی نظارهگر این جنگ هستند و فلسطین
محکی است برای گرایش جدید آنها در شکل دادن به یک نظم جهانی عادالنه.
ثالثًا ،این جنبش دیالکتیکی برای به اصطالح چپهای غربی غیرقابل درک است ،زیرا
منیتوانند خود را با این ایده آشتی دهند که مبارزهای مترقی در منطقه با رهبری اسالم شکل گرفته
است .حتی با علم به این موضوع که -همانطور که در باال توضیح داده شد -دیگر نیروهای مقاومت
در فلسطین با ایدئولوژیهای ناهمگون از هماهنگی راهبردی و ائتالف با نیروهایی چون حماس
استقبال کردهاند.
جماعت غربی که خنوت امپریالیستی کورشان کرده است ،یا فورًا به حمایت فاشیستی و
متعصبانه از اسرائیل برخاستهاند ،و یا مانند گروههای چپشان ،کام ً
ال سردرگم شدهاند .این
جماعت اخیر ،در واقع ناامیدانه به دنبال یافنت میزان یا نوع «درست» خشونت هستند و تا زمانی
که آن را نیابند ،هردو طرف را بهطور یکسان محکوم میکنند .ناگفته مناند که غرب پس از حمایت
و عادیمنایی هفت دهه خشونت صهیونیستها علیه فلسطینیان و مببارانهای پیدرپی منطقه،
مشروعیت خود را به عنوان حامی فلسطین در این مقطع تاریخی از دست داده است.
سؤال این است :آیا چپ غربی ،علیرغم همه مخالفتهایش ،تاکنون موفق شده است از مبباران
آمریکا یا ناتو در منطقه جلوگیری کند؟ در این حلظه حساس تاریخی ،باید به چپ غربی یادآور شد که
غزه و مبارزه برای فلسطین ،امید بشریت برای جهانی بهتر است .چند هفتۀ اخیر نشان داد که چگونه
نهادهای مدنی ،آموزشی و رسانهای غرب دستدردست دستگاههای نظامی و امنیتی ،در حفاظت
از منافع طبقات حاکم تالش میکنند.
زمان بسیج چپ غربی در جبهههایی متعدد فرا رسیده است .این جبههها به ترتیب کوتاهمدت
و بلندمدت ،عبارتند از )۱ :مقابله با پشتیبانی یکپارچه طبقات حاکم غربی از نسلکشی دولت
صهیونیستی )۲ .ارائه یک گزینه سیاسی که در ایجاد نظم جهانی بدیل و عادالنهتر ،به جنوب
بهپیوندد .نقلقولی است از غسان کنفانی ،نویسنده فلسطینی و یکی از اعضای برجسته جبهۀ خلق
برای آزادی فلسطین ،که میگوید« :آرزوی فلسطین فقط برای فلسطینیها نیست ،بلکه هدفی برای
هر انقالبی ... ،و تودههای استثمار شده و حتت ستم ،در هر کجا که باشند».
توفان االقصی حلظه جتسم دوران تاریخی ما است .تودههای فلسطینی ،عرب و مسلمان
تصمیم گرفتهاند وارد صحنه شوند و به جهانیان بگویند که از تاریخ عقب خنواهند ماند .آنها آماده
پیوسنت به مبارزه برای جهانی عادالنهتر برای اکثریت ساکنان آن هستند .آیا شما هم آمادۀ پیوسنت
به این مبارزه هستید؟
* برای آگاهی از توضیحات نویسنده به اصل مقاله در لینک زیر مراجعه فرمایید:
https://mronline.org/2023/11/09/al-aqsa-flood/
پس از عملیات طوفان االقصی در ۷اکتبر علیه جتاوزات اشغالگرانه و نسلکشی اسرائیل در
غزه ،در نتیجه مببارانهای بالوقفه اسرائیل در فلسطین ،بیش از ۱۰هزار مردم عادی فلسطین در
نوار غزه ،که ۴۰درصد آنها کودک بودند ،جان خود را از دست دادند و بیش از ۲۵هزار نفر را زخمی
شدند( .این آمار تا ۵نوامبر ۱۴/آبان است .م).
شعار مردم همدل با آرمان آزادی فلسطین
ِ برکات ،درباره درست بودن شعار «آتشبس اکنون!»،
و نیز بسیاری از دولتها در سراسر جهان ،معتقد است که هیچکس در غزه خواستار آتشبس نیست،
زیرا آتشبس ناظر بر تقابل دو نیروی برابر در میدان جنگ است ،در حالی که در واقعیت ،مقاومت
فلسطین بههیچوجه قادر به برابری با اسرائیل از نظر نظامی ،سیاسی یا اخالقی نیست.
وی در توضیح نظر خود میگوید باید ببینیم چه کسانی خواستار آتشبس در غزه هستند:
اینها «کسانی هستند که میخواهند این کشتار پایان یابد .آنها میخواهند این نسلکشی
متوقف شود .وقتی در تظاهرات در سطح بیناملللی ،کسی شعار آتشبس میدهد و مردم آن را
تکرار میکنند ،وظیفه ما این نیست که بگوییم آتشبس منیخواهیم ،بلکه باید توضیح دهیم که
جتاوز اسرائیل؛ و اطمینان یافنت از پیروزی
ِ محتوای این شعار باید متوقف کردن جتاوز باشد؛
مقاومت فلسطین».
برکات ادامه داد« :برای جنبشهای آزادیبخش ملی ،برای مردمی که در معرض پاکسازی
قومی و نسلکشی قرار میگیرند ،اگر از آنها بخواهید آتش خود را متوقف کنند ،این به تنهایی
گمراهکننده است .باید صادقانه بگویم ،به نظر من ،گاهی برخی گروهها که شعار آتشبس را اختاذ
میکنند ،در واقع جان اسرائیلیهای که در غزه هستند ،برایشان اهمیت دارد .اگر آنها در غزه دستگیر
منیشدند ،احتما ً
ال خواستار آتشبس منیشدند .اما برخی از گروهها ،چون واقعًا خواهان آتشبس
هستند ،این شعار را میدهند .آنها به این روایت آتشبس باور دارند ...البته بستگی به این دارد که
چه کسی این شعار را میدهد و آن را چگونه تفسیر میکند .اما بهعنوان یک جنبش ،من این شعار
را قبول یا رد خنواهم کرد ».وی همچنین تأکید کرد« :ما منیتوانیم شعارهایی را بپذیریم که محتوا و
مفهوم ندارند ،باید بکوشیم به این شعارها معنا و مفهوم ببخشیم».
وقتی بیعدالتی
به قانون تبدیل
میشود ،مقاومت
یک وظیفه است!
زیر غزه شکل گرفت .شبکه تونلها در زیر غزه تقریبًا ۵۸۰کیلومتر امتداد دارند ،زیرا این واقعًا تنها
راه برای مقاومت فلسطین است تا بتواند از خود دفاع کند؛ سالحهایش را ذخیره کند؛ برنامهها و
آموزشهای خود را اجنام دهد و در عین حال قادر به مقابله باشد».
به گفته این فعال ،مقاومت فلسطین از سال ۲۰۰۸تا به امروز همه ابعاد انواع جتاوزهای اسرائیل
را حتلیل کرده است« :آنها در سال ،۲۰۱۹استراتژی دفاع از غزه را که بر پایه سناریوی شبیهسازی
تهاجم زمینی اسرائیل اختاذ کرد ....در این سناریو اسرائیل بعد از تقسیم غزه به سه قسمت ،تالش
میکند تا شهر را محاصره مناید .همان کاری که اکنون اجنام میدهند .آنها با اختاذ این استراتژی و
مترین آموزشی نظامی بزرگ را اجنام دادند .بنابراین ،هر سناریویی که هماکنون
ِ در چارچوب آن سه
فرماندهان اسرائیلی به فکر استفاده از آن باشند ،فرماندهان فلسطینی دقیقًا میدانند که چگونه
میتوانند با آن مقابله کنند».
این فعال سیاسی همچنین تأکید کرد ،مقاومت در غزه ،با وجود این آمادگی ،دارای سامانههای
پدافند هوایی برای پاسخگویی به مبباران هوایی نیروهای اشغالگر نیست.
برکات با تشبیه رابطه مردم فلسطین و مقاومت فلسطین به «رابطه خون و گوشت با بدن» گفت:
«اگر سعی کنید آنها را از هم جدا کنید ،خونریزی میکند .اگر بخواهید مقاومت را از مردم جدا کنید،
خونریزی میکند .زمانی که ما از پایداری غزه حرف میزنیم ،تنها درباره پایداری مقاومت مسلحانه
صحبت منیکنیم ،ما درباره ماهیگیران ،کشاورزان ،کارگران ،معلمان ،و پزشکان صحبت میکنیم.
اقشار مردمی هستند که در عمل وظیفه تداوم این پایداری را بر عهده دارند».
ِ این
او گفت ۷« :اکتبر به نوعی مجموعهای از متام این جتارب بود .این فقط یک عملیات نظامی
برای ما نیست؛ ۷اکتبر مرحله جدیدی برای ما بهوجود آورده است .این به عنوان یک اقدام قهرمانانه
از سوی مقاومت فلسطین ،حامل پیامدهای استراتژیک بسیاری است».
میکند؛ اعضایشان زندانی میکند و به قتل میرساند؛ ...اگر اسرائیل حماس را ایجاد کرده است،
پس چرا ما حتی یک سند نداریم که این را نشان دهد؟»
حماس از جنبش اخواناملسلمین که در سال ۲۰( ۱۳۰۶/۱۹۲۸سال قبل از ایجاد اسرائیل)
تأسیس شد ،سرچشمه گرفته است .اسرائیل تالش کرد تا برای جایگزین ساف یک جنبش مذهبی
بهوجود بیاورد ،اما شکست خورد« .امروز ساف و رهبری تشکیالت خودگردان فلسطینی خائن
و ابزار دست اسرائیل هستند و حماس رهبری مقاومت فلسطین را بر عهده دارد ،اما نه فقط
مقاومت مسلحانه را .اگر به انتخابات نگاه کنید ،مثال انتخابات جنبش دانشجویی یا انتخابات
کارگری یا انتخابات هر تشکل واقعًا مردمی ،حماس با اکثریت پیروز شده است .مردم فلسطین
در معتبرترین دانشگاههای لیبرال فلسطین -مانند دانشگاه بیرزیت -به حماس رأی میدهند.
حماس در انتخابات شورای دانشجویی پیروز شد .حتی در دانشگاههای مسیحی ،حماس با رأی
مسیحیان پیروز میشود .آیا این بدان معناست که مردم فلسطین حماس را منیشناسند؟ و این
لیبرالهای غربی بیشتر از ما وضعیت را درک میکنند؟ ...فکر منیکنم که تکرار این حرف از روی
سادهلوحی یا نادانی باشد ،بلکه یک حتریف حساب شده است .ایده پشت این اتهامات این است
که ،فلسطینیها توانایی و صالحیت ایجاد جنبش خود را ندارند و باید کس دیگری این کار را برای
آنها اجنام داده باشد».
برکات با تأکید بر اینکه «حماس جنبش ملی آزادیبخش مردم فلسطین است» افزود ،رسانههای
غربی هرگز از اینکه حماس در واقع توسط فلسطینیها انتخاب شده است ،حرفی منیزنند« .آنها
مثال میگویند حماس غزه را حتت کنترل دارد و یا حماس کودتا کرده است .اینها فقط چرندیاتی است
که رسانههای غربی برای گمراه کردن مردم پخش میکنند».
و هیچ گروه مذهبی در هیچ جا با اهداف جنبش آزادیبخش ملی وجود نداشت .فلسطینیها حتت
تأثیر وضعیت جهانی جنبشهای آزادیبخش ملی در سراسر آسیا و آفریقا -ویتنام ،کوبا ،اجلزایر-
جبهۀ خلق برای آزادی فلسطین ،جبهۀ دموکراتیک برای آزادی فلسطین ،و دیگر نیروهای مترقی
را تأسیس کردند .اما این وضعیت تغییر کرد و دلیل تغییر ،این نیست که مردم اشتباه میکنند،
بلکه به این دلیل است که این احزاب یا جریانهای سیاسی ،به آنچه که از آنها انتظار میرفت،
عمل نکردند .چه جمال عبدالناصر و جنبشهای ملی عرب که در سال ۱۹۶۷شکست خوردند ،چه
سازمانهای سوسیالیستی و احزاب سیاسی که در سال ۱۹۹۰با ویرانی احتاد جماهیر شوروی و
بلوک سوسیالیستی عقبنشینی کردند.
برکات تأکید کرد« :تودههای مردم و طبقه کارگر منیتوانند تا زمانی که چپ خود را بازسازی
نکند ،بیکار بنشینند .آنها از نیروهایی که همچنان در حال جنگ هستند حمایت خواهند کرد .وقتی
خالئی وجود دارد ،کسی باید آنرا پرکند .در آن فضا و با انقالب عظیم ۱۳۵۷/۱۹۷۹ایران ،دوران
جدیدی در منطقه آغاز شد» و جنبشهای مذهبی وظیفه مقاومت فلسطین را برعهده گرفتند.
او در دیدگاه «هرکس جز حماس» ،اسالمهراسی ذاتی را میبیند« :ما بخشی از گفتمان الهیات
رهاییبخش هستیم .فقط کلیساها نیستند که انقالبیاند ،مساجد هم میتوانند انقالبی باشند...
اگر مسجدی خواستار آزادی فلسطین و برابری و حمایت از حاشیهنشینان و کارگران است ،پس این
مسجد نقش خوبی مثبتی ایفا میکند ،نقشی مثبت .اما اگر مسجدی خواستار حمایت از شاهزاده
سعودی و طول عمر بن سلمان است ،آن مسجد و امام جماعتش مرجتعاند .باید به مساجد با همان
عینیت و به همان شکلی نگاه کنیم که به کلیساها مینگریم».
او توصیه کرد« :کسانی که میخواهند شاهد ظهور چپها و قابلیتهای نظامیشان باشند ،به
جای اینکه بگویند حماس را دوست ندارند ،باید بروند از چپ حمایت کنند .این موضع بسیار بدی
است و هیچ فلسطینی از جمله چپگرایان انقالبی به آن احترام منیگذارد».
اجنام میدهد ،اجنام میدهند ،و تازه خطرناکتر هم هستند ،چون هیچ مسئولیت رمسی ندارند.
هماکنون آنها اعالمیههایی را ،که به فلسطینیها هشدار میدهند« :منتظر نکبت خود باشید!» ،در
سراسر کرانه باختری پخش میکنند .بنابراین ،متایز قائل شدن بین یک شهرکنشین غیرنظامی و
یک ارتشی مضحک است .هر شهرکنشین اسرائیلی در میهن ما یک هدف مشروع برای مقاومت
ما است و این باید بسیار روشن باشد .وقتی بعضیها میگویند :هر دو طرف مرتکب خشونت شدند،
یا میگویند استعمارگر و استعمارشده یکی هستند ،به معنای واقعی کلمه میگویند که شکنجهگر
و زندانی یکی هستند ،پس باید هر دو را سرزنش کرد .اگر زندانیان فلسطینی فردا در زندانهای
اسرائیل شورش کنند ،احتما ً
ال برای توسل به خشونت محکوم خواهند شد .این یک کوتهفکری
بسیار تنگنظرانه است».
لشکرهای اسرائیلی به نام گردان غزه استفاده کردند .گردان غزه ،ارتش کوچکی از اسرائیل است
که غزه را احاطه کرده است .آنها دارای واحدهای اطالعات نظامی ،واحدهای متخصص ،انواع
سالحها ،تانکها ،پایگاههای نظامی و غیره هستند .همه اینها در چند ساعت فرو ریختند».
برکات افزود« :میبینیم که در دو هفته پس از تهاجم زمینی ،اسرائیلیها در تانکهای خود
میمانند .آنها حاضر به ترک تانکهای خود نیستند ،زیرا مورد حمله مقاومت فلسطین قرار
میگیرند .منظورم این است که آنها (اسرائیلیها) جنگجو نیستند .آنها را بدون هیچ استراتژی و
وظایف خاص نظامی به میدان جنگ پرتاب میکنند ...نیروهای اشغالگر بسیار سردرگماند و در
صفوف آنها ،حتی بین رهبری نظامی و رهبری سیاسی بیاعتمادی وجود دارد».
به گفته برکات ،ادامه ویرانی و نسلکشی اسرائیل در غزه نشانه بیتدبیری رژیم اشغالگر در
برابر شکست است .این در عین حال پاسخ «اردوگاه امپریالیستی» به شکستشان است« .این کشتار
و ویرانی کار ایاالت متحده است .این ،آملان ،انگلیس ،فرانسه و دیگران هستند ،تنها اسرائیل
نیست .اسرائیل در حال ارتکاب جنایات جنگی است ،اما وقتی به سالحهای مورد استفاده نگاه
کنید؛ وقتی به حمایتهایی که از آن میشود نگاه کنید؛ وقتی به حمایتهای سیاسی و رسانهای
نگاه کنید؛ این اردوگاه امپریالیستی است که کام ً
ال پشت اسرائیل ایستاده است».
او همچنین با اشاره به منافع شخصی نتانیاهو ،خنستوزیر اسرائیل در جنگ گفت« :اگر
این وضعیت همین اآلن به پایان برسد ،نتانیاهو فردا سقوط خواهد کرد .فکر میکنم ،در آخرین
نظرسنجیها۷۶ ،درصد اسرائیلیها او را به عنوان خنستوزیر منیخواهند و فکر میکنند که باید
استعفا بدهد .وقتی رهبری با این موقعیت ،جنگ را هدایت میکند ،ضعیف و شکستخورده و
جبهه داخلی او بسیار شکننده است .بنابراین ،اسرائیل در این نبرد قطعًا شکست خواهد خورد .تنها
کاری که آنها میتوانند اجنام دهند این است که فلسطینیهای بیشتری را بکشند ،و این همان کاری
است که اجنام میدهند و شبانهروز هم اجنام میدهند ...آنها میدانند که در ۷اکتبر شکست خوردند،
روی زمین شکست خوردهاند و دارند شکست میخورند .از نظر اخالقی هم شکست خوردهاند ،زیرا
هیچ شجاعتی در این نیست که یک خلبان اسرائیلی به داخل F-16خود برود و به مست کودکان مبب
پرتاب کند».
وی افزود« :از این رو آمریکا در تالش است که به اسرائیل بگوید تا سعی کند برای خروج از
شکست -اما نه شکست کامل -راهی بیابد .آنها در تالشاند تا مقاومت فلسطین را برای دادن
برخی امتیازات حتت فشار قرار دهند» .از نظر برکات ،اما مقاومت به کمتر از دستیابی به اهداف
اولیه خود که شامل آزادی زندانیان سیاسی فلسطینی ،پایان محاصره غزه و توقف هتک حرمت به
اماکن مذهبی مسلمانان و مسیحیان توسط شهرکنشینان صهیونیست است ،قناعت خنواهد کرد.
به گفته برکات ،یکی دیگر از موفقیتهای طوفان االقصی ،پیوند دادن مبارزات مردم غزه با
فلسطینیهای کرانه باختری ،بیتاملقدس ،سرزمینهای اشغالی ۱۹۴۸و همچنین فلسطینیهای
مهاجر -بهویژه نسلهای جوان -بود.
برکات درباره اسرائیلیهایی که توسط مقاومت اسیر شدهاند ،گفت« :دلیل اینکه اسرائیل
میخواهد آنها را بکشد این است که از آنچه که اسرا درباره مقاومت خواهند گفت ،وحشت دارد:
اینکه چگونه با آنها منصفانه رفتار شده است؛ چگونه با آنها محترمانه رفتار شده است؛ و چطور
آنها را شکنجه نکردند؟» در مقابل «میبینید که چگونه زندانیان ما را شکنجه میکنند».
برکات یادآور شد« :این عملیات همچنین شکست تشکیالت خودگردان فلسطین را آشکار کرد
که چیزی جز «یک تشکیالت اسرائیلی با چهره فلسطینی» نیست .او گفت« :مطالعاتی دربارۀ قبل
از ۷اکتبر نشان میدهند که محمود عباس [رئیس تشکیالت خودگردان] ۸یا ۱۰درصد رأی دارد
...بنا بر اکثر نظرسنجیها ،در هر انتخاباتی ،اکثریت قاطع مردم تا ۸۰درصد به جناحهای حامی
مقاومت فلسطین رأی میدهند .یعنی وضعیت داخلی تغییر کرده است .در حال حاضر محمود عباس
مشروعیتی ندارد .این تشکیالت مناینده مردم فلسطین نیست .آنها توسط مردم فلسطین انتخاب
نشدهاند .آنها با این امید که بتوانند سوار بر تانک اسرائیلی یا آمریکایی بازگردند ،در انتظار
نتیجه جنگ غزه هستند .اما این اتفاق روی خنواهد داد .همه میدانند که تشکیالت خودگردان
دستنشانده اسرائیل است و تا زمانی که در خدمت ایاالت متحده و اسرائیل باشد ،آن را نگه
خواهند داشت .اما اگر احساس کنند که دیگر ابزار مفیدی برایشان نیست ،به آن پایان خواهند داد و
جریان دیگری ایجاد خواهند کرد».
برکات در ادامه در توضیح نقش فلسطین در وضعیت ژئوپلیتیک منطقه گفت« :مردم ما در
غرب آسیا نیرویی مستقیمًا در مواجهه با امپریالیس م هستند و فلسطین در خط مقدم آن قرار دارد.
من منیتوامن به جنبشهای همبستگی در ایران یا لبنان یا پاکستان مانند جنبش همبستگی در
سوئیس نگاه کنم ...آنها برای فلسطین میجنگند ،زیرا فلسطین در واقع آرمان آنهاست .این برای
آنها تنها یک ایده نیست ،بلکه به زندگی آنها ،و سرنوشت و آینده مردم کشورشان مربوط میشود...
به عنوان مثال ،در اجلزایر ،فقط این نیست که مردم اجلزایر از برادران و خواهران فلسطینیشان
حمایت کنند ،بلکه فلسطین یک مسئله ملی اجلزایر است».
وی ادامه داد« :توجه داشته باشید که ما در یک دوره انتقالی زندگی میکنیم .ما از جهانی به
جهان دیگر میرویم ،از جهانی حتت سلطه ایاالت متحده به یک سیستم چند قطبی .معمو ً
ال در این
نوع دورههای انتقالی ،خیلی چیزها در ابهام قرار دارند ...من فکر میکنم که وضعیت پس از ۷اکتبر
بهشدت به سود ما ،به سود طرف فلسطینی ،به سود طرف انقالبی و کسانی تغییر کرده است که مایل
بسیار خوب ،ما هم سیاست فلسطین واحد داریم .چرا باید ۸۰درصد زمین خود را به شهرکنشینان
نژادپرست صهیونیست تقدیم کنیم؟»
وی توضیح داد که حتی اسرائیل نیز متایلی به اجرای راه حل دو کشور ندارد« :آنها قبل از ۷
اکتبر ،سعی داشتند تا تشکیالت خودگردان فلسطین را به پذیرش حکومت خودمختار راضی کنند و
بعد بگویند که راه حل دو دولتی دیگر قابل اجرا نیست .راه حل دو دولتی برای اسرائیل و قدرتهای
غربی و رژیمهای مرجتع عرب ،نهایت چیزی است [که ممکن است بپذیرند]».
به گفته برکات ،حتی اگر راه حل دو دولتی قابل طرح باشد ،امکان اجرای آن وجود ندارد« .این
دو دولت در کجا خواهند بود؟ در حالی که کرانه باختری دیگر وجود ندارد ،صهیونیستها کل آن را
برای شهرکسازی و ُک ُلنیها گرفتهاند .غزه [هم که] در محاصره است .حتی اگر شهرکنشینان ،کرانه
باختری را ترک کنند؛ حتی اگر با برچیدن همه کلنیهای خود در کرانه باختری موافقت کنند؛ حتی
اگر محاصره غزه برداشته شود ،بازهم راه حل دو کشوری راه حل مناسبی برای مردم ما خنواهد بود.
اگر آنها میخواهند اسرائیل را حفظ کنند ،آن را در استرالیا ،ایاالت متحده یا کانادا ایجاد کنند؛ یا
میتوانند مقداری زمین در فرانسه به آنها بدهند؛ شاید هلند بتواند زمینی هدیه کند و اسرائیل را در
آجنا بسازند .اما در فلسطین جایی برای اسرائیل نیست ،جایی برای صهیونیسم نیست».
وی تصریح کرد« :آزادی فلسطین یک هدف ،و یک هدف عالی است .و این تنها آزادی
فلسطینیها نیست ،بلکه آزادی همۀ ساکنان فلسطین نیز هست .زیرا تنها راه رها کردن صهیونیستها
از ایدئولوژی نژادپرستانهشان ،شکست دادن آنهاست .شما منیتوانید به استعمارگران به صورت
نظری یا با گفتوگو درس برابری بدهید .اول باید آنها را شکست داد ،بعد خودشان خواهند فهمید».
برکت در پایان گفت« :مقاومت پس از هر جنگی قویتر میشود و آنهایی که ادعا میکنند
مقاومتی که به پیروزی دست نیابد ،ضعیفتر شده و موضوعیت خود را از دست میدهد[ ،اشتباه
میکنند] .مقاومت فقط مبارزه با اسرائیل نیست ،بلکه آفریدن امید و ایجاد مسیر جایگزینی برای
چیزی است که از سال [ ۱۹۴۸بر ما حتمیل شده است] ...تسلیم ،به توسعه منجر منیشود ،اما
مقاومت ،میشود .تسلیم ،به جمعگرایی و دموکراسی منجر منیشود ،مقاومت میشود .بنابراین راه
مقاومت ،راهی است که امپریالیستها و صهیونیستها از آن وحشت دارند زیرا میتواند به دنیای
کام ً
ال جدیدی بیاجنامد .به همین دلیل است که آزادی فلسطین کار آسانی نیست ،زیرا به معنای
تغییر در منطقه و تغییر در جهان است».
https://www.youtube.com/watch?v=J612FpE5M_A
هر روزنامهنگاری که بخواهد از همدستی در نسلکشی در غزه پرهیز کند ،باید از تکرار ادعاهای
اسرائیل در مورد آنچه در حمله اولیه حماس رخ داد ،محتاط باشد.
لوسی ویلیامسون خبرنگار بیبیسی این هفته بار دیگر برای مشاهده ویرانی وحشتناک یک
محله کیبوتص در خارج از غزه که در ۷اکتبر مورد حمله قرار گرفت ،فرستاده شد.
همانطور که قب ً
ال بارها نشان دادهایم ،خانههای اسرائیلی ،چه در داخل و چه در خارج ،مملو از
گلوله های مسلسل بودند .روی بخشهایی از دیوار بتنی سوراخهای گلوله بود ،یا که دیوار به طور
کامل فرو ریخته بود .و بخشهایی از ساختمانها که هنوز پا بر جا بودند به شدت سوخته بودند .این
تصویر کوچکی مشابه وضعیت وحشتناکی است که اکنون در غزه حکم فرماست.
یک دلیل احتمالی برای این شباهتها وجود دارد -اینکه بیبیسی بهرغم وجود شواهد
فزاینده از منابع مختلف ،از جمله رسانههای اسرائیلی ،زیرکانه از گزارش آن امتناع میکند .در
عوض ،بیبیسی به روایتی که ارتش اسرائیل برای آنها و بقیه رسانههای غربی سرهم کرده است،
قاطعانه پایبند است :اینکه حماس به تنهایی باعث این همه ویرانی بوده است .کاری که بیبیسی
تاکنون شب به شب اجنام میدهد ،صرفًا تکرار این روایت بیهیچ اشارهای از احتمال نادرستی آن
است .تکرار این رفتار اکنون به حد نقض اصول روزنامهنگاری رسیده است.
فقط نگاه گذرایی به خرابههای محالت مختلف کیبوتص که در آن روز مورد حمله قرار گرفتند،
باید در ذهن هر خبرنگار خوبی سؤاالتی ایجاد کند .آیا رزمندگان فلسطینی با نوع سالحهای سبکی
که حمل میکردند ،واقعًا توانایی داشتند تا صدمات فیزیکی در این حد و اندازه وارد کنند؟
و اگر نه ،چه کسی جز اسرائیل توانایی اجنام چنین ویرانی را داشت؟
سؤال دیگری که یک روزنامهنگار صادق باید بپرسد این است :هدف از چنین آسیبی چه بود؟
رزمندگان فلسطینی امیدوار بودند با آن به چه چیزی دست یابند؟
پاسخ تلویحی رسانهها ،پاسخی است که ارتش اسرائیل میخواهد افکار عمومی غربی بشنوند:
اینکه حماس دیوانهوار دست به کشتاری سبعانه و بیپروا زده است ،زیرا ...خوب ،بیایید بخش
تلویحی پاسخ را با صدای بلند بگوییم :زیرا فلسطینیها ذاتًا وحشی هستند .در قالب با این روایت
به سیاستمداران غربی مجوز داده شده تا اسرائیل را که هر چند دقیقه یک کودک فلسطینی را در
غزه به قتل میرساند ،تشویق کنند .چون در نهایت ،وحشیها فقط زبان وحشیگری را میفهمند.
تانگوی خونین
تنها به همین دلیل ،هر روزنامهنگاری که بخواهد از همدستی با نسلکشی در غزه پرهیز کند،
باید بهشدت نسبت به تکرار ادعاهای ارتش اسرائیل در مورد آنچه در روز ۷اکتبر رخ داد ،محتاط
باشد .مطمئنًا ،آنها نباید با زودباوری آخرین پروپاگاندای دفتر مطبوعاتی ارتش اسرائیل را،
همانگونه که بیبیسی آشکارا اجنام میدهد ،غرهغره کنند.
آنچه ما از شواهد فزایندهای که از رسانههای اسرائیلی و شاهدان عینی اسرائیلی گرد آمده
میدانیم -مثال آنچه در گزارش ماکس بلومنتال به دقت بیان شده -این است که ارتش اسرائیل
از وقایع آن روز کام ً
ال بیاطالع بود .توپخانه سنگین از جمله تانک و هلیکوپترهای تهاجمی برای
مقابله با حماس فراخوانده شد .به نظر میرسد که این عملیات در جواب حملۀ حماس به پایگاههای
نظامی تصمیمی قابل فهم باشد.
اسرائیل برای جلوگیری از اسیر شدن سربازان اسرائیلی یک سیاست قدیمی دارد ─عمدتًا به
دلیل هزینه باالیی که جامعه اسرائیل جهت اطمینان از بازگشت سربازان خود بر پرداخت آن اصرار
دارند─ نیروهای اسرائیلی بنا بر دستورالعمل معروف هانیبال ۱دهههاست که برای جلوگیری از اسیر
شدن سرباز هم سنگر خود ،مجاز به کشنت او هستند .به همین دلیل ،حماس تالش زیادی را صرف
یافنت راههای مبتکرانه برای دستگیری سربازان میکند.
دو طرف اساسًا درگیر تانگوی خونینی شدند که هریک حرکات رقص دیگری را میدانستند.
با توجه به موقعیت حماس در مدیریت مؤثر اردوگاه کار اجباری غزه حتت کنترل اسرائیل ،این
جبهه راهبردهای مقاومت محدودی در اختیار دارد .اسیر کردن سربازان اسرائیلی اهرم فشار
حماس را به حداکثر میرساند .این اسرا را میتوان با آزادی بسیاری از هزاران زندانی سیاسی
فلسطینی که با نقض قوانین بیناملللی در زندانهای داخل اسرائیل نگهداری میشوند ،مبادله
کرد .عالوه بر این ،حماس معمو ً
ال در مذاکرات امیدوار است تا بتواند محاصره ۱۶ساله غزه توسط
اسرائیل را کاهش دهد.
بنا به گزارشها ،فرماندهان اسرائیلی برای جلوگیری از این سناریو ،هلیکوپترهای تهاجمی خود
را به پایگاههای نظامی حتت اشغال حماس در ۷اکتبر فراخواندند .به نظر میرسد هلیکوپترها،
علیرغم خطری که سربازان اسرائیلی را که هنوز در پایگاه زنده بودند [تهدید میکرد ،م ].بدون هیچ
مالحظهای شلیک کردهاند .سیاست اسرائیل سیاست زمین سوخته برای متوقف کردن حماس از
دستیابی به اهدافش بود .این روایت میتواند تا حدی تعداد بسیار زیاد سربازان اسرائیلی در میان
۱۳۰۰کشته در آن روز را توضیح دهد.
کیبوتص به روزنامه اسرائیلی هاآرتص ،اشاره ای منیشود .اسکاپا گفته بود [لینک به زبان عبری
است] فرماندهان نظامی اسرائیل دستور «گلولهباران خانههای ساکنان را به منظور از بین بردن
تروریستها و گروگانها» صادر کردهاند.
اظهارات وی انعکاس شهادت یامسین پورات است ،که با فرار از جشنواره موسیقی نُوا به
ِبئری در مجاور محل جشنواره پناه برده بود .او به رادیو اسرائیل گفت که هنگامی که نیروهای ویژه
اسرائیل وارد شدند« :آنها همه از جمله گروگانها را از بین بردند زیرا تیراندازی متقابل بسیار بسیار
سنگینی وجود داشت».
آیا تصاویر اجساد جزغاله ارائه شده توسط ویلیامسون ،همراه با هشدار درباره ماهیت ترسناک
و ناراحتکننده آنها ،میتواند دلیل غیرقابل انکاری بر رفتار هیوالوار حماس که کمر به سختترین
نوع انتقام بسته است ،باشد؟ یا آن بقایای سیاهشده میتواند دلیلی بر این باشد که غیرنظامیان
اسرائیلی و جنگجویان حماس پس از گرفتار شدن در شعلههای آتش ناشی از گلولهباران خانهها
توسط اسرائیل در کنار یکدیگر سوختند؟
اسرائیل حتقیقات مستقل را خنواهد پذیرفت ،بنابراین هرگز به پاسخ قطعی دست خنواهیم
یافت .اما این امر ،رسانهها را از لزوم رعایت وسواس حرفهای و اخالقیشان ،مبرا منیکند
«وحشیگریهای حماس»
حلظهای تفاوت فاحش برخورد رسانههای غربی در رابطه با حوادث ۷اکتبر با برخوردشان با
حمله به پارکینگ بیمارستان االهلی معمدانی در شمال غزه در ۱۷اکتبر ،که در آن صدها فلسطینی
کشته شدند را د ر نظر بگیرید.
در مورد االهلی ،که اسرائیل فورًا حمله به آن را انکار کرد ،رسانهها کام ً
ال آماده بودند تا متام
شواهدی را که نشان میداد بیمارستان مورد حمله اسرائیل قرار گرفته است ،نادیده بگیرند.
روزنامهنگاران در عوض شتابزده اتهام متقابل اسرائیل مبنی بر اصابت موشک فلسطینی به
بیمارستان را بال و پر دادند .بیشتر رسانهها بعدا نتیجه گرفتند که «شاید حقیقت هرگز روشن نشود»
یا حتی غیرمنطقیتر اینکه ،به این نتیجه رسیدند که محتملترین مقصر رزمندگان فلسطینی هستند.
رسانههای غربی در مقابل ،حتی حاضر به طرح یک سؤال در مورد آنچه در ۷اکتبر رخ داد،
نبودهاند .آنها با آب و تاب متام دهشت آن روز را به حماس نسبت دادند .آنها واقعیت هرج و مرج
مطلقی را که ساعتها بر آن حاکم بود و احتمال تصمیمگیری ضعیف ،مستأصل و از نظر اخالقی
مشکوک توسط ارتش اسرائیل را نادیده گرفتهاند.
در واقع رسانهها بسیار فراتر رفتهاند .آنها در انتشار هرچه بیشتر روایت «وحشیگریهای
حماس» ،داستانهای ختیلی آشکاری مانند داستان «حماس ۴۰نوزاد را سر برید» را بال و پر
میدهند .این خبر جعلی حتی فورًا توسط جو بایدن ،رئیسجمهور ایاالت متحده نیز ،پیش از آنکه
مقامات وی بیسر و صدا آن را پس بگیرند ،تکرار شد .همینطور ،در میان مفسران غربی این جمله
که «حماس به زنان جتاوز کرده است» هنوز عنوان پرطرفداری است ،هرچند تا کنون هیچ سند و مدرکی
در اثبات این ادعا ارائه نشده است.
ما باید صریح باشیم .اگر اسرائیل شواهد جدی برای هریک از این ادعاها داشت ،آنها را بارها
در بوق و کرنا میکرد .برعکس چون مدرکی وجود ندارد ،کار دیگری اجنام میدهد[ :با انتشار این
روایتهای ساختگی -م ].آنها را به آرامی در ضمیر ناخودآگاه مخاطب جای میدهد تا در آجنا به
عنوان یک پیشداوری ،تهنشین شود)....(.
.۱دستورالعملی در ارتش اسرائیل برای کشنت نظامیان خودی تا زنده به دست دشمن اسیر نشوند.
https//:www.jonathan-cook.net/blog/
چهار کارخانه اسلحهسازی در بریتانیا که قطعات جتهای جنگنده برای اسرائیل تولید میکنند ،با
اعتصاب هزار نفر از اعضای احتادیه کارگری که حتت عنوان «کارگران برای فلسطین آزاد» فعالیت میکنند،
تعطیل شدند .این چهار کارخانه عبارتند از Eaton Mission Systemsدر بورمنوث BAE Systems ،در
لنکشایر ،کارخانه L3Harrisدر برایتون و BAE Govanدر گالسکو .این کارخانهها قطعات هواپیماهای
جنگی رادارگریز اف ۳۵-را تولید میکنند که در حال حاضر اسرائیل از آنها برای مبباران غزه استفاده میکند.
احتادیههای کارگری که شامل کارکنان بهداشت ،معلمان ،کارکنان بخش مهمانپذیرها ،دانشگاهیان
و هنرمندان میشوند ،خواستار توقف فروش تسلیحات به اسرائیل و حمایت دولت بریتانیا از آتشبس
دائمی هستند .این اعتصاب با هماهنگی کارگرانی در فرانسه ،دامنارک و هلند سازماندهی شده است که
آنها نیز پنجشنبه ۱۶آذر ۷ /دسامبر فعالیت کارخانههای اسلحهسازی در کشورهایشان را متوقف کردند.
احتادیه «کارگران فلسطین آزاد» در بیانیهشان نوشتهاند:
«ما درود میفرستیم به همه کسانی که در جنبش احتادیههای کارگری برای برهم زدن جریان فروش
تسلیحات به اسرائیل موضع میگیرند .تعطیلی امروز چهار کارخانه در سراسر بریتانیا ،همراه با چندین
اعتصاب همزمان در اروپا ،اقدامات مهمی در جهت همبستگی ما است برای امتناع از تداوم جریان عادی
جتاری در مواجهه با مبباران بیامان غزه به دست اسرائیل و نسلکشی مداوم در آجنا .از آجنایی که دولت
بریتانیا از درخواست آتشبس امتناع میورزد و به صورت مستقیم از حمله نظامی اسرائیل حمایت میکند،
جنبش کارگران به سرعت در حال رشد به وضوح میگویند :به نام ما نه!» (جمعه هفدهم آذر )۱۴۰۲
بنای یادبود قربانیان قتل عام بیش از ۸۰درصد از جمعیت قوم ِه ِررو در نامیبیا در
۱۹۰۴ـ ۱۹۰۸به دست استعمارگران آلمانی در شهر سواکوپموند
ِ
جنگ غیرقانونی و مقاومت در غزه تروریسم،
سرقت بزرگ سرمایه :بهرهکشی فزاینده از طبقه کارگر آمریکا و غارت آن
ِ
بزرگ رو به جلو میلیونها نفر را از بین ُبرد؟ بهراستی مائو در جهش
ِ
جنگ غیرقانونی و مقاومت در غزه تروریسم،
شبگیر حسنی
درآمد
دوم جهانی در سال 1945و در فضایی که جهان خواستار صلح و تضمینی
پس از پایان جنگ ِ
جهانی پیشین بود ،سازمان ملل متحد با مشارکت پنجاه
ِ برای عدم تکرار فجایعی نظیر دو جنگ
ِ
مشکالت و یک کشور به عنوان نهاد و مکانی برای جمع شدن ملتهای گوناگون و گفتگو پیرامون
حل مناسب برای آنها تأسیس شد. ِ
مشترک مردمان و یافنت راه ِ
مطابق بند اول از خنستین فصل منشور ملل متحد ،یکی از اهداف اصلی این سازمان ،حفظ
ِ
اقدامات جمعی مؤثر برای جلوگیری و برطرف کردن تهدیدات علیه صلح و امنیت بیناملللی از طریق
صلح و متوقف ساخنت هرگونه عمل جتاوز یا سایر اقدامات ناقض صلح و فراهم آوردن موجبات
تعدیل و حل و فصل اختالفات بیناملللی یا وضعیتهایی که ممکن است منجر به نقض صلح گردد
با شیوههای مساملتآمیز و برطبق اصول عدالت و حقوق بیناملللی است.
بهرغم کوششهای فراوانی که در راستای پیشبرد اهداف مندرج در منشور ملل متحد و سایر
نهادهای وابسته به آن برای حتکیم صلح و امنیت جهانی به کار رفته است ،اما از همان بدو تأسیس
این نهاد ،همواره شاهد نقض فاحش قوانین بیناملللی و بیاعتبار کردن سازمان ملل متحد از سوی
کشورهای امپریالیستی و متحدانشان بودهایم.
اما نکته جالب توجه آن است که در هرکجای جهان مقاومتی علیه رفتارهای جنایتکارانۀ این
قدرتها اجنام گرفته است ،تالش شده تا حقانیت این مقاومتها با برچسبهایی همچون تروریسم،
جنایت جنگی ،نقض حقوق بشر و ...از سوی رسانههای امپریالیستی و حامیانشان بیاعتبارگردد.
کرات به کار گرفته
این شیوه بهویژه درمورد مقاومت خلق فلسطین و جنبش رهاییبخش آن به ّ
شده است .در آخرین منونه از این دست ،میتوان به هجمۀ رسانهای علیه جنبش مقاومت به رهبری
حماس در غزه ،پس از عملیات هفتم اکتبر اشاره منود.
در این یادداشت میکوشیم تا به بررسی این دست اتهامات و نیز ماهیت مقاومت در برابر رژیم
نژادپرست و اشغالگر اسرائیل بپردازیم.
از طریق سه کشور همپیمان -فرانسه ،انگلستان ،آمریکا -وتو خواهد شد .از سوی دیگر ،بررسی
شواهد تاریخی -از ۱۹۶۱در جریان حملۀ خیلج خوکها تا کنون -نشانگر نقض سیستماتیک
قوانین بیناملللی در خصوص جنگهای غیرقانونی توسط امپریالیسم آمریکا و متحدانش است.
دانیل گانسر ،پژوهشگر حوزۀ صلح و تاریخدان سوئیسی ،در این باره چنین مینویسد« :سالهای
طوالنی از راه دور جنگهای مختلفی را مورد مطالعه قرار دادم و با وحشت دریافتم که همانا
کشورهای عضو ناتو ،بزرگترین پیمان نظامی جهان بودهاند که به رهبری ایاالت متحد آمریکا،
در هفتاد سال گذشته آغازگر اغلب جنگهای غیرقانونی بودهاند و همیشه بیهیچ مجازاتی جان
سالم بهدر بردهاند .ایاالت متحد آمریکا و پیمان نظامی ناتو خطر بزرگی برای صلح جهانی هستند و
کرات زیر پا نهادهاند» (گانسر.)۱۲ :۱۳۹۸ ،
منشور سازمان ملل و اصل منع جنگ را به ّ
دربارۀ میزان پایبندی به قوانین بیناملللی و آرای عمومی خلقهای جهان از سوی امپریالیسم
جهانی به سرکردگی آمریکا در عبارتی موجز و گویا از سوی رئیسجمهور اسبق آمریکا ،رونالد ریگان
بیان شده است؛ وی هنگامی که سازمان ملل متحد ،حملۀ آمریکا به گرانادا را محکوم کرد ،چنین
گفت« :یکصد کشور در سازمان ملل متحد دربارۀ هرچیزی که ما در آن درگیر میشویم ،نظر موافق
ندارند ولی ما از این موضوع ککمان هم منیگزد» (بریکمون.)۱۱۰ :۱۳۸۸ ،
و البته نگاهی به برخی از نتایج رأیگیریهای مجمع عمومی سازمان ملل متحد در خصوص
موضوعات گوناگون ،نشان میدهد که رئیسجمهور پیشین امریکا به هیچوجه در اظهارنظرش در
خصوص بیتوجهی به نظر سایر کشورها اغراق نکرده است:
۱۱ -دسامبر :۱۹۸۰نقض حقوق بشر از سوی اسرائیل در مناطق اشغالی ۱۱۸ :رأی موافق و دو
رأی مخالف (آمریکا و اسرائیل)؛
۱۲ -دسامبر :۱۹۸۰بیانیۀ منع استفاده از سالحهای هستهای علیه کشورهای غیرهستهای۱۱۰ :
رأی موافق و دو رأی مخالف (آمریکا و آلبانی)؛
۲۸ -اکتبر :۱۹۸۱محکومیت نژادپرستی و تبعیضنژادی در آفریقای جنوبی و نامیبیا ۱۴۵ :رأی
موافق در برابر یک رأی مخالف (آمریکا)؛
۹ -دسامبر :۱۹۸۱ایجاد منطقۀ عاری از سالحهای هستهای در خاورمیانه ۱۰۷ :رأی موافق در
برابر دو رأی مخالف (آمریکا و اسرائیل)؛
۱۴ -دسامبر :۱۹۸۱اعالم میشود که آموزش ،کار ،بهداشت و درمان ،تغذیۀ مناسب ،توسعۀ
ملی و ...جزو حقوق بشرند ۱۳۵ :رأی موافق در برابر یک رأی مخالف (آمریکا)؛
۹ -دسامبر :۱۹۸۲بسیج بیناملللی علیه تبعیض نژادی ۱۴۱ :رأی در برابر یک رأی مخالف
(آمریکا)؛
۱۳ -دسامبر :۱۹۸۲ضرورت انعقاد پیمان منع سالحهای شیمیایی و میکروبی ۹۵ :رأی موافق
در برابر یک مخالف (آمریکا)؛
۲۲ -نوامبر :۱۹۸۳حق هر کشور برای انتخاب نظام اقتصادی و اجتماعی بر طبق ارادۀ مردم آن
کشور بدون دخالت خارجی به هر شکل و هر صورت ۱۳۱ :رأی موافق در برابر یک رأی مخالف
(آمریکا)؛
عالوه بر منونههای فوق ،بارها و بارها مجمع عمومی سازمان ملل به لغو حتریمهای
یکجانبه آمریکا علیه کوبا رأی داده است ،اما هر بار آمریکا و اسرائیل و در مواردی نیز آلبانی،
پاراگوئه و یا ازبکستان ،به آن رأی منفی دادهاند .در آخرین منونه از چنین وضعیت شرمآوری،
شاهد بودیم که در اکتبر سال جاری میالدی ،مجمع عمومی سازمان ملل متحد با اکثریت مطلق آرا
با تصویب قطعنامهای خواستار «آتشبس بشردوستانه فوری و پایدار» و توقف خصومتها در غزه
شد .این قطعنامه با ۱۲۱رأی موافق ۱۴ ،رأی مخالف و ۴۴رأی ممتنع به تصویب رسید .بهرغم
تصویب چنین قطعنامهای ،آمریکا در نشست روز جمعه شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه
پیشنهادی امارات برای برقراری آتشبس در نوار غزه را وتو کرد .از ۱۵عضو شورای امنیت ۱۳
عضو به این پیشنهاد رأی موافق دادند و انگلیس نیز رأی ممتنع داد .اما آمریکا با رأی مخالف
خود آن را وتو کرد.
جنایت جنگی
قراردادی متعلق
ِ امللل عرفی یا قواعد
حقوق بین ِ
ِ جنایت جنگی عبارت است از ختلف فاحش از
امللل منازعات مسلحانه نیز میگویند .اما
حقوق بین ِ
ِ به حقوق بینامللل بشردوستانه که گاه به آن
«منازعۀ مسلحانه» مطابق با حکم شعبۀ پژوهشی دیوان بیناملللی کیفری که در سال ۲۰۱۰صادر
شد ،به معنای توسل به قوای مسلح میان دو دولت یا اقدامات خشونتآمیز مسلحانه و پراکنده میان
ِ
دستجات مسلح سازمانیافتۀ داخل یک مقامات دولتی و گروههای مسلح سازمانیافته و یا میان
دولت [کشور] است (کاسسه و دیگران .)۹۴ ۹۳ :۱۴۰۱ ،مطابق با نظر همان شعبه ،برای متییز میان منازعۀ
مسلحانه از شورشهای کوتاهمدت یا جدال با تبهکاران و راهزنان و نیز فعالیتهای تروریستی دو
معیار وجود دارند :خنست ،شدت و گستردگی منازعه و دیگری درجۀ سازمانیافتگی طرفهای
درگیر در منازعه که این معیارها در هر مورد خاص بسته به وضعیت و اوضاع و احوال ارزیابی
میشوند (کاسسه و دیگران.)۹۵ :۱۴۰۱ ،
ِ
ختلف فاحش از آنها ،جنایت جنگی محسوب میشود، اما مقررات بشردوستانۀ بیناملللی که
مجموعهای از قواعد هستند که عمدتًا در ذیل دو دستۀ «احکام الهه» و «احکام ژنو» طبقهبندی
و مانند اینها؛
-عضوگیری یا فراخوان افراد کمتر از پانزده سال به خدمت نظام و یا استخدام آنان برای شرکت
فعال در جنگ؛
پذیرفتهاند .مطابق با این نظر ،حمالت اعضای نهضتهای آزادی-بخش به شرطی که هدف آن
افراد غیرنظامی نباشند و حقوق بینامللل بشردوستانه را نیز رعایت منایند ،در حیطه عملیات
تروریستی قرار منیگیرند.
حیوانات و به رمسیت نشناخنت قواعد و سلوک جنگ (مبباران مناطق غیرنظامی ،حمله به مراکز
درمانی ،استفاده از سالحهای نامتعارف نظیر فسفر سفید و اعمال محدودیت برای دسترسی عموم
مردم به سوخت ،آب ،غذا و کمکهای امدادی و )...از سوی ارتش اسرائیل ،متایز واضحی را در
ارتباط با عملکرد دو سوی منازعه عیان میکند.
اقدامات رژیم صهیونیستی که در بسیاری از موارد قابل طبقهبندی ذیل عناوینی همچون
جنایت علیه بشریت ،جنایت جنگی ،نسلکشی و ...است ،از سوی این رژیم به عنوان حق دفاع از
خود توجیه و تبلیغ میشود و این در حالی است که وضعیت یک نیروی اشغالگر در سرزمینهای
اشغالی ،یک پوزیسیون تهاجمی است و طبیعتًا کسی منیتواند از حق اشغال و سلطهجویی برای
َشبث به اصل دفاع از خود در مناطق اشغالی به هیچ روی توجیهگر رفتار
خود سخن بگوید ،لذا ت ّ
جنایتکارانۀ ارتش صهیونیستی نیست.
سیاستها و عملکرد نیروهای مسلح اسرائیل یادآور رفتار نیروهای آملانی در دو جنگ اول
و دوم جهانی است .به گفتۀ مورخ تاکمن« :آملانیها با وسواس نگران نقض قوانین بیناملللی
بودند .حضور خودشان را در بلژیک که نقض این قوانین بود ،فاحتانه نادیده میگرفتند ،اما بر
مقاومت مردم بلژیک علیه حضور آنها ،که به نظرشان ختلف میرسید ،انگشت میگذاشتند ...
[از نظر آنها] تالفیجویی آملانیها ،صرفنظر از شدت آن ،بهحق و قانونی است[ .مسئولیت]
کشنت یک گروگان یا کشتار ۶۱۲نفر و صاف کردن یک شهر به یکسان به گردن دولت بلژیک بود
لوون – اذعان میکرد که در پی
...بیانیه سفارت آملان در واشنگنت – دربارۀ به آتش کشیدن شهر َ
لوون برای تنبیه ختریب شد» (تاکمن .)۳۵۲-۳۴۸ :۱۳۸۷،و
حملۀ «غدارانۀ» غیرنظامیان بلژیکی ،شهر َ
البته با مشابهتی شگفتانگیز آملانها بر این باور بودند
که «جنگ منیتواند صرفًا علیه رزمندگان کشور دشمن
باشد ،بلکه باید بکوشد متام منابع مادی و معنوی دشمن
را نابود کند» (همان.)۳۵۳ ،
هدف از نقل مطلب مذکور دربارۀ عملکرد ارتش
آملان در دو جنگ جهانی ،به هیچ روی ،تالش برای
اینهمان دانسنت عملکرد آنان با رویکرد ارتش و دولت
اسرائیل در غزه نیست :زیرا در زمانی که نظامیان
آملانی -در هر دو جنگ -مرتکب آن فجایع نفرتآور
شدند ،از منظر حقوق بینامللل ،بسیاری از آن موارد
در زمرۀ جرائم بیناملللی طبقهبندی و تعریف نشده بود
و دقیقًا وکالی مدافع مجرمین آملانی در دادگاه نورنبرگ ،از دیدگاه حقوقی به همین نکته استناد
میکردند که این قوانین «الحق» محسوب میشوند؛ زیرا در زمان ارتکاب این َاعمال توسط نازیها،
چنین جرائمی تعربف شده نبودند :اگر نظامیان آملان در جریان جنگ خنست جهانی و نازیها در
جنگ دوم ،در زمینۀ ارتکاب چنان جنایاتی دارای «فضل تقدم» بودند ،امروز رژیم صهیونیستی
میزان وقاحت و بیپروایی را در ارتکاب جنایات مشابه ،بهرغم وجود قوانین صریح بیناملللی و در
مقابل چشمان حیرتزدۀ میلیونها انسان ،به سطحی دیگر ارتقا داده است.
سخن پایانی
«کشور» اسرائیل ،به عنوان یک پدیدۀ مجعول در منطقه ،تدوام حیات خود را ،چونان یک
کشور ،مدیون پشتیبانان امپریالیست خود و بهویژه آمریکاست .بررسی پیشینه و مناسبات بین
اینان از حوصلۀ این مقاله خارج است .اما حقیقتی که انکارناپذیر است همانا اشغال کشور فلسطین
و ریشهکن کردن ساکنان اصلی آن و ِاعمال تبعیض سیستماتیک و برقراری مناسبات نژادپرستانه
در آن سرزمین است.
در میان رسانهها ،حتلیلگران و اپوزیسیون راست و لیبرال جمهوری اسالمی ،شاهد حمایتهای
آشکار و صریحی از اسرائیل بودهایم؛ از برگذاری تظاهرات به سود جنایات این کشور تا منایش پرچم
صهیونیستها در مجامع و فضای مجازی .بسیاری از اینان که تا سال گذشته و در جریان اعتراضات
موسوم به «زن ،زندگی ،آزادی» با استناد به «حق دفاع از خود» و با بیان عباراتی نظیر «اشغال کشور
توسط بیگانگان ایرانستیز» و ...به آموزش ساخت کوکتل مولوتوف و ...میپرداختند و خواستار
مسلح شدن معترضان و مواجهه مسلحانه با نیروهای حاکمیت بودند ،امروز مقاومت در برابر دههها
جنایت و اشغال و سرکوب را تروریسم و وحشیگری مینامند و دریغا از برندۀ اسبق جایزۀ صلح نوبل
که در سال گذشته در رسانههای وابسته به امپریالیسم و ارجتاع منطقه ،با بیان مشروع بودن «حق
دفاع از خود» عم ً
ال خواستار مقاومت مسلحانه در مقابل جمهوری اسالمی شده بود و این مسئله را
موجب کاهش خشونت از سوی حاکمیت ارزیابی میکرد ،امروز با استانداردی دوگانه نظر دیگری را
در مورد مقاومت فلسطین و رهبری آن -حماس -ترویج میکند.
اگرچه چنان دیدگاههایی در میان راستگرایان کام ً
ال پذیرفته شده و قابل درک است اما گسترش
چنین رویکردها و نظراتی در میان اردوی چپها نامتعارف و شرمآور است .پیشتر و در دهههای
مترقی جهان همواره از حامیان آرمان رهایی خلق فلسطین و پشتیبان راسخ
ِ پیشین ،نیروهای چپ و
مبارزات حتی مسلحانۀ نیروهای مقاومت بودند اما امروزه و پس از ختریب احتاد جماهیر شوروی،
شاهد اختاذ مواضعی کمابیش ارجتاعی از سوی برخی از این جریانات در خصوص مبارزات خلق
فلسطین هستیم.
اظهارنظرهای «متوازن» و دو پهلو و محکوم کردن هر دو طرف ماجرا و نهایتًا جنبش مقاومت
جهان پساشوروی است .در جریان حمالت اخیر ارتش اسرائیل به
ِ در مناطق اشغالی ،از ویژگیهای
غزه ،پس از عملیات هفتم اکتبر ،نیز مجددًا چنین اظهاراتی را از سوی بسیاری از جریانات مدعی
چپگرایی شاهد بودیم و این رفتار در حالی اجنام گرفته و میگیرد که میزان جنایات اسرائیل در غزه
نه تنها موجب برپایی جنبشهای گسترده اعتراضی در سراسر جهان شده است بلکه آنتونیو گوترش
دبیر کل سازمان ملل متحد را نیز بر آن داشت تا با توجه به گستردگی تلفات انسانی نامهای را با
استناد به ماده ۹۹منشور سازمان ملل – که در تاریخ سازمان ملل تنها ۹بار مورد استفاده قرار گرفته
-به رئیس شورای امنیت ارسال مناید و خواستار رسیدگی به موضوع گردد.
حنوۀ موضعگیری بسیاری از حنلههای چپ در خصوص محکوم کردن هر دو طرف منازعه،
ختریب اردوگاه سوسیالیستی و پیامدهای فاجعهبار آن ،معمو ً
ال ِ جهان پس از
ِ صرفنظر از شرایط
با نادیده گرفنت سابقۀ اقدامات اسرائیل از ۱۹۴۸تا کنون و به بهانۀ ماهیت و ایدئولوژی بخشی
از نیروهای مقاومت نظیر حماس اجنام میگیرد و این در حالی است که هیچ جریان مترقیای،
نیروهای ملیگرای افراطی مث ً
ال در یونان را که در زمان اشغال آن کشور ،علیه نیروهای اشغالگر
میجنگیدند ،تروریست خطاب نکرد؛ در فرانسۀ حتت اشغال نیز ،هرگز مبارزات جنبش مقاومت -
صرفنظر از گرایشات سیاسی یا مذهبی آن نیروها -تروریستی قلمداد نشد :اما امروز بسیاری از
نیروهای مترقی در سراسر جهان همصدا با رسانههای امپریالیستی و در کنار افراطیترین جریانات
هوادار صهیونیسم ِابایی از محکوم کردن جنبش مقاومت
به رهبری حماس ندارند.
این نیروها به این واقعیت توجه ندارند که رفتارهای
فاشیستی حکومت اسرائیل با فلسطینیان ،تنها محدود
به نوار غزه نبوده و کرانۀ باختری را نیز که حتت کنترل
فتح است ،در بر میگیرد .از سوی دیگر ،بسیاری از
این موضعگیریها با ارجاع به ماهیت بنیادگرایانۀ
دیدگاههای حماس و مقایسۀ آن با عملکرد بسیاری از
حکومتهای اسالمی در منطقه -و البته بدون توجه
به تسلط ایدههای بنیادگرایانۀ یهودی اسرائیل -اجنام
میگیرند ،اما صرفنظر از تفاوت رفتار حماس در غزه
با منونههای مورد نظر اینان ،باید به چند مورد مشخص
اشاره منود :اول آنکه سازمانهای بسیار خوشنام و باسابقۀ چپ در فلسطین ،امروز نه تنها اقدامات
حماس را محکوم منیکنند ،بلکه در کنار حماس به مبارزۀ بعضًا مسلحانه با اشغالگران میپردازند:
قاعدتًا ممکن است این حقیقت که امروز حماس وزن بیشتری در مبارزات خلق فلسطین یافته است،
مطابق میل و خواستۀ نیروهای پیشرو و مترقی نباشد ،اما این حقیقتی است که منیتوان آن را به
شکلی ِارادهگرایانه نفی کرد.
نکتۀ دیگر آن که ،امروز اولویت و مسئلۀ اصلی خلق فلسطین ،حق حاکمیت ملی و بیرون
راندن نیروهای اشغالگر است و هر نیرویی که در این عرصه مبارزه کند مورد تأیید آنان خواهد بود و
بدیهی است که ممکن است در فردای آزادی کشور فلسطین ،ایجاد یک حکومت سکوالر و برقراری
آزادیهای دموکراتیک و یا گسترش حقوق دموکراتیک به یک نیاز مبرم َبدَ ل شود و طبیعتًا در آن
هنگام نیروهای دیگری میتوانند حمایت اجتماعی گستردهتری را کسب منایند.
طبیعتًا حمایت از جنبش خلق فلسطین و رهبری فعلی آن ،هرگز به مفهوم تأیید کامل پیشینه،
دیدگاهها و عملکردهای نادرست حماس در گذشته -نظیر همراهی مقطعی با مخالفان مرجتع دولت
سوریه -یا خطاهای احتمالی آن در آینده نیست؛ اما امروز هرگونه تردید و یا مشروط کردن حمایت
نت اولویت-های مبارزه و
از نیروهای مقاومت و جنبش رهایی بخش خلق فلسطین ،تنها نادیده گرف
ایستادن در کنار امپریالیسم و صهیونیسم است.
برخی از منابع:
-بریکمون ،ژان ()۱۳۸۸؛ امپریالیسم بشردوستانه؛ ترجمۀ نسترن موسوی و اکبر معصومبیگی؛ بازتابنگار
-تاکمن ،باربارا ()۱۴۰۱؛ توپهای ماه اوت روایت خنستین ماه جنگ جهانی اول؛ ترجمۀ محمد قائد؛ ماهی
-کاسسه ،آنتونیو و گروه نویسندگان ()۱۴۰۱؛ حقوق بینامللل کیفری ویراست سوم؛ ترجمۀ حسین پیران؛ فرهنگ نشرنو
با همکاری نشر آسیم
-گانسر ،دانیل ()1398؛ جنگهای غیرقانونی از کوبا تا سوریه؛ ترجمۀ خشایار بیانیفر؛ مضمون
امروز اولویت و مسئلۀ اصلی خلق فلسطین ،حق حاکمیت ملی و بیرون راندن نیروهای اشغالگر
است و هر نیرویی که در این عرصه مبارزه کند مورد تأیید آنان خواهد بود و بدیهی است که
ممکن است در فردای آزادی کشور فلسطین ،ایجاد یک حکومت سکوالر و برقراری آزادیهای
دموکراتیک و یا گسترش حقوق دموکراتیک به یک نیاز مبرم ب َ َدل شود و طبیعتاً در آن هنگام
نیروهای دیگری میتوانند حمایت اجتماعی گستردهتری را کسب نمایند.
تاریخ معاصر جهان حاوی روندها و اتفاقات دورانسازی بوده که اغلب ناشی از حضور جنبش کارگری و
سوسیالیستی ،بهویژه حضور قدرتمند اتحادشوروی و بلوک سوسیالیستی در سیر تحول آنها بوده است
و در هر وضعی -له یا علیه -نتایج بزرگ اجتماعی و انسانی دورانسازی با خود داشته است .فهرست
مختصری که در زیرمیآید ،اجمالی از آن دورانسازیهاست.
انگلیس و اعالم آمادگی برای گسترش همکاریها با دولت افغانستان به ریاست امیر امانالـله
خان؛ انعقاد قرارداد مودت و همکاری دولتهای شوروی و افغانستان در فوریه ۱۹۲۱که منتهی به
قرارداد عدم تعرض متقابل در نوامبر ۱۹۲۷شد .دولت شوروی تا دهه ۶۰قرن گذشته صدها میلیون
دالر وام بالعوض و کمک و اعتبار در اختیار افغانستان قرار داده بود.
انقالب اکتبر و اتحاد شوروی و ایران
.۵عقد قرارداد مودت میان دولتهای شوروی و ایران در ژانویه ۱۹۲۱و لغو کلیه امتیازات
دولت روسیه تزاری و اتباع آن در ایران و انتقال کلیه سرمایهها و دارائیهای آنان به دولت و ملت
ایران .طبق این قرارداد ،کلیه بدهیهای ایران به دولت و اتباع روسیه تزاری و کلیه امتیازات عملی
شده و عملی نشده آنان نظیر نفت شمال و کاپیتوالسیون روسیه در ایران لغو شد و مجموع سرمایهها
ومطالبات و دارائیهای بانک استقراضی (از جمله کل منطقه بزرگ عباسآباد در فاصله میان
محمودیه و امجدیه و بهجت آباد و جاده شمیران و تپههای یوسف آباد که در سال ۱۳۱۲سرمایه
تاسیس بانک فالحت شد) ،بندر و گمرک انزلی ،شیالت لیانازوف ( تاسال 1331یک شرکت
مختلط ایرانی – شوروی بود) ،جاده شوسه انزلی رشت قزوین ،جاده شوسه قزوین همدان ،خط
آهن جلفا تبریز و خطوط فرعی آن ،سهام اتباع روسیه در خط آهن تهران به شاه عبدالعظیم ،شبکه
کشتیرانی موتوری دریاچه ارومیه ،جاده شوسه عشق آباد مشهد ،بخشی از جاده شوسه مشهد
بیرجند ،خطوط تلگراف و تلفن شهری روسی ،متامی امالک متعلق به دولت و اتباع روسیه تزاری
در همه جای ایران ،کلیه مؤسسات آموزشی روسی در ایران ،به دولت و ملت ایران برگردانیده شد.
سرمایهای که دولت شوروی به این ترتیب در اختیار دولت ایران گذاشت ،بیش از ۶۰۰میلیون
روبل طال برابر با ۳۰۰میلیون تومان قیمت داشت (بودجه دولت ایران در سال 1300کمتر از 16میلیون
تومان بود) حال این رفاقت را با اقدام دولت انگلستان درباره راهآهن بوشهر برازجان مقایسه کنید:
ارتش انگلیس در اثنای جنگ جهانی اول و بدون جلب موافقت دولت ایران ،خط آهنی به طول
تقریبی ۷۵کیلومتر میان بندر بوشهر و برازجان احداث کرد ،سفارت انگلیس در بهار سال ،۱۳۰۰به
تلویح اعالم داشت که حاضر به فروش این موسسه به دولت ایران است اما دولت ایران چون پولی
برای خرید آن نداشت و نیز اختیار و شهامتی برای متلک قهری آن ،ارتش انگلیس همه مصاحل ریز و
درشت و همه ماشینآالت و واگنهای آن را جمعآوری کرده و با کشتی به مببئی فرستاد.
روابط متقابل اقتصادی ایران و شوروی دردوران رضاشاه به دالیل گوناگونی در سطوح نازلی
قرار داشت .پس از کودتای 28مرداد نیز که امپریالیسم آمریکا تسلط بیشتری بر ایران پیداکرد،
همکاریهای متقابل ایران و شوروی همچنان نازل و بی اهمیت بود اما پس از اصالحات ارضی
وپیدایش برخی عرصههای کوچک و محدود اقتصادی ،همکاریهای شوروی با ایران تا اندازهای
گسترش یافت و منتهی به انعقاد برخی قراردادهای صنعتی و جتاری وتسلیحاتی شد .فهرست زیر
حاوی برخی از تاسیسات صنعتی شوروی در ایران است :
ذوبآهن اصفهان ،ماشینسازی اراک ،نیروگاههای برق اصفهان ،اهواز و تبریز؛ نیروگاههای
برق آبی رودخانه ارس ۱۵ ،معدن استخراج سنگ آهن و ذغال سنگ و کارخانههای ذغالشوئی۴۵ ،
سیلوی گندم در ۴۵شهر ایران ۱۶ ،واحد آموزشی فنی ،صنعتی و معدنی برای تربیت ساالنه هزاران
تکنیسین ،احداث دو کارخانه بزرگ تولید قطعات پیشساخته خانههای مسکونی در پوالدشهر
اصفهان و اهواز ،کارگاههای تولید و تکثیر انواع ماهیان دریای خزر در حوزه رودخانههای سفیدرود و
سردآبرود و کرگانرود با ظرفیت ساالنه ۴۲میلیون قطعه بچه ماهی از جمله تولید و تکثیر ۱۰۰هزار قطعه
بچه ماهی آزاد دریای خزر (گونهای که عم ً
ال منقرض شده بود) ،احداث خط لوله انتقال گاز از جنوب
تا مرز شوروی با احتساب خطوط فرعی آن به طول تقریبی نزدیک به ۱۵۰۰کیلومتر ،احداث کارخانه
بابک در اطراف تهران برای تعمیرات و نگهداری سالحهای سنگین ،جتهیزات و ادوات جنگی و
مهندسی و مخابرات نظامی وکارخانههای تعمیر ماشین آالت نظامی در شهرهای اصفهان و شیراز.
طرفه اینکه کارخانه ذوب آهن و ماشینسازی اراک و لولهکشی انتقال گاز به ارزش ۳۰۰میلیون
دالر ،با صادرات گاز استحصالی از چاههای نفت جنوب ایران به شوروی که بیش از ۴۰سال مشتعل
بود ،ساخته شد و هنوز از جمله بهترین مؤسسات اقتصادی ایران بهشمار میآیند .همین واقعیت
است که موجب شد تا مورخ ضد شوروی عبدالرضا هوشنگ مهدوی در کتاب سیاست خارجی ایران
در دوران پهلوی اذعان کند :این شوروی بود که صنایع سنگین را در ایران پایه گذاری کرد.
پس از پیروزی انقالب ایران ،شورای انقالب پروتکل همکاریهای اقتصادی بین جمهوری
اسالمی ایران و احتاد شوروی را در تاریخ ۱۳تیر ماه ۱۳۵۹تصویب کرد .پروتکلی که اگرحتقق
مییافت ،بخش بزرگی از نیازهای اقتصاد صنعتی ایران برطرف میشد و بنیادهای مستحکمی
برای حفظ و تامین وعدههای انقالب تأسیس میشد ،اما جنگی را که دولت عراق بر ایران حتمیل
کرد و اصرار ایران بر ادامه بیدلیل آن جنگ ،این فرصت بینظیر را از ایران گرفت و اقتصادی بر پا
شد که با هر حتریم و تهدید امپریالیسم و اعوجاجها و کرشمههای بورژوازی ایران که با نقض قانون
اساسی به قدرت اجتماعی درجه اول جامعه ما تبدیل شده ،به اختناق و خفقان گرفتار میشود.
همکاریهای شوروی با ایران و کمکهای آن دولت به کاهش تنگناهای اقتصادی ایران در
جریان جنگهای عراق و ایران و حتی بعد از حوادث سالهای ۶۲ -۶۱و علیرغم نسبتهائی که
به دولت شوروی داده میشد ،همچنان ادامه یافت.هاشمی رفسنجانی در یکی از خطبههای مناز
جمعه (سال ۱۳۶۴یا )1365بعد از ختم شعارهای منازگزاران ،خطاب به آنان گفت که شعار مرگ بر
شوروی چندان ضروری نیست ،زیرا که این دولت بیش از ۳۰درصد ظرفیت ناوگان کشتیرانی خود
را در بحر خزر به حملونقل واردات و صادرات ایران اختصاص داده است.
انقالب اکتبر و اتحاد شوروی و ترکیه و مغولستان
.6قرارداد دوستی و همکاری با دولت عثمانی آنکارا به رهبری مصطفی کمال پاشا مورخ
مارس ۱۹۲۱و اعطای کمکهای نظامی گسترده به این دولت برای مقابله با ارتش یونان که بخشهای
بزرگی از عثمانی را تا حوالی آنکارا تصرف کرده بود .ورود این سالحها و جتهیزات ،جریان جنگ را
به سود دولت آنکارا تغییر داد و موجب شکست ارتش یونان شد.
.7قرارداد مودت و همکاری شوروی با دولت مغولستان و تضمین استقالل و امنیت آن کشور
در نوامبر ،۱۹۲۱دولت شوروی برای جبران عقبماندگیهای عمیق و طوالنی مغولستان ،همه گونه
امکانات در اختیار دولت مغولستان نهاد.
.10خودداری از دریافت غرامت جنگی از برخی کشورهای همدست فاشیسم در جنگ علیه
احتاد شوروی نظیر فنالند و رومانی و لهستان و مجارستان و اتریش و جمهوری دموکراتیک آملان
و بازگردانیدن هر آنچه که در اوایل پیروزی بر فاشیسم به شوروی منتقل شده بود ،به همین کشورها.
.11حمایت از استقالل شبهقاره هند و همکاریهای گسترده اقتصادی با جمهوری هند و
کمکهای عظیم به آن کشور در احداث واحدهای بزرگ و کوچک صنعتی .شوروی از سال ۱۹۵۴
تا ۱۹۶۲بیش از ۸۱۱میلیون دالر کمکهای مالی و اعتبارات صنعتی ارزان قیمت در اختیار
جمهوری هند قرار داد.
.12جلوگیری از پیروزی ارتش آمریکا که با نام بیمسمای ارتش سازمان ملل متحد ،قریب
۳میلیون نفر از مردم کره را قتلعام کرده و شبهجزیره کره را به عصر حجر رسانیده بود ،شوروی در این
جنگ صدها میلیون دالر اسلحه و جتهیزات و خدمات در اختیار جمهوری خلق کره قرار داد و بسیار
بیش از این را صرف بازسازی آن کشور کرد.
.13حمایت از خلق ویتنام در جنگها علیه استعمار فرانسه و امپریالیسم آمریکا که سراجنام
منتهی به فرار فرانسه و سپس آمریکا از این قلمرو مظلومیت شد .دولت شوروی در این جنگها دهها
میلیارد دالر کمکهای بالعوض در اختیار خلقهای ویتنام و کامبوج و الئوس گذاشت و کمکهای
فراوانی به بازسازی این ممالک کرد.
پائین دستی انتقال و هدایت آب پشت سد را توسعه بخشید .از این طریق بیش از یکمیلیون هکتار
بر اراضی زراعی کشور افزوده شد و خطر خشکسالی برای همیشه و یا تا هنگامی که رود نیل جاری
است از مردم مصر دور گردید .نکته اساسی در تاریخ مناسبات احتادشوروی و مصر با این عبارت
محمدحسنین هیکل خالصه میشود« :گرچه شورویها در مقابل مذاکره کنندگان مصری ،مذاکره
کنندگانی سرسخت میمنودند اما هرگز سعی نکردند قراردادی منعقد کنند که کوچکترین تاثیری روی
حاکمیت مصر داشته باشد».
دولت شوروی حتی بعد ازرفتار خیانت کارانه انورسادات در سال ۱۹۷۲و اخراج کارشناسان
نظامی شوروی از مصر همچنان مانع اصلی پیشرویها و استیالی اسرائیل بر کشور و مردم مصر بود.
در آغاز جنگ اکتبر ۱۹۷۳که خنست با پیروزیهای مصر بر اسرائیل همراه بود ،دولت آمریکا
بدستور ریچارد نیکسون ،از روز ۱۳اکتبر یک پل هوائی بالانقطاع تشکیل داد و هزاران تن اسلحه
و جتهیزات جنگی برای اسرائیل فرستاد و این امکان را به اسرائیل داد تا متامی نیروهای ذخیره
استراتژیک خود را وارد جنگ کند و روند حتوالت جنگ را تغییر دهد .این دولت آمریکا بود که مانع
از شکست اسرائیل و پیشرویهایش در کشورهای مصر و سوریه و اردن شد.
دولت شوروی از همان روزهای آغاز جنگ ،روندهای پیدا و پنهان آن را زیر نظر داشت ،بهویژه
پس از تشکیل پل هوائی میان آمریکا و اسرائیل و مالحظه پیامدهای آن قاطعانه خواستار آتشبس
شد .الکسی کاسیگین در روز ۱۶اکتبر به قاهره آمد و مدارک قطعی درباره گستره عظیم ضد حمله
ارتش اسرائیل به فرماندهی آریل شارون که اغلب مشتمل بر عکسهای ماهوارهای بود و عبور برخی
واحدهای آن از عرض کانال سوئز را ،در اختیار سادات نهاد .سادات نیز آمادگی خودرا برای پذیرش
آتشبس و آغاز مذاکرات بر اساس قطعنامه ۲۴۲شورای امنیت اعالم کرد .هنری کیسینجر نیز برای
همین منظور به مسکو رفت تا مذاکرات آتشبس را تسریع کند اما ارتش اسرائیل که هر فرصتی را
برای تصرف و تصاحب حقوق و قلمرو دیگران مغتنم میداند ،با سوءاستفاده از موقعیت پیش آمده،
مناطقی در غرب کانال سوئز را اشغال کرد و بسیاری ازنظامیان و مبارزان مصری را اسیر گرفت.
این حوادث از چشم دولت شوروی پنهان نبود و در روزهائی که کیسینجر در مسکو اقامت
داشت ،با اعتراضات شدید شوروی مواجه شد و کار به اعالم آمادگی دولت شوروی به شدت عمل
علیه اسرائیل کشید .دولت آمریکا نیز در روز ۲۰اکتبر ۱۹۷۳درجه آمادهباش امتی خود را باال برد.
اما در هر حال اسرائیل از پیشروی بیشتر در قلمرو مصر چشم پوشید و از روز ۲۲اکتبر آتشبس میان
دوطرف برقرار گردید.
این خدمت بزرگ دولت شوروی به خلقهای مصر زمانی صورت گرفت که سادات با زنندهترین
حرکات و تهمتها ،همکاری خود را با شوروی قطع کرده و حتی در مسیر دشمنی و خصومت با آن
قرار داشت .دولت شوروی البته سرنوشت خلقهای مصر را با اعمال و خیانتهای انور سادات پیوند
نزده بود و همین تلقی انترناسیونالیستی صمیمی ،او را حتی به آستانه تقابل امتی با هیوالئی به نام
آمریکا نزدیک کرد؛و اینگونه است که محمدحسنین هیکل -شخصیتی که انتقاداتش از شوروی او
را محل توجه و محبت ملک فیصل پادشاه فوق ارجتاعی عربستان قرار داده بود -در کتاب پائیز
خشم مینویسد« :نظرم همیشه – هنوز هم – این بود .شوروی دوست اول مورد اعتماد در مقابله با
اسرائیل است».
-بهویژه جبهه چپ لبنان و سپس برخی دولتهای عربی نظیر لیبی ،اجلزایر ،عراق ،سوریه و یمن
دموکراتیک قرار داشتند.پس از پیروزی انقالب ایران ،جمهوری اسالمی ایران نیز با تعابیر و تفاسیر
خود در کنار خلق فلسطین قرار گرفت.
دولت شوروی تا آن سالها که یهودای جبون و بیقابلیت ،از سوسیالیسم یک کالبد بیاستخوان
نساخته بود و تا روزی که انترناسیونالیسم صمیمانه و رزمنده آن برقرار بود ،همواره در کنار خلق
فلسطین و سازمان آزادیبخش فلسطین قرار داشت و هر گاه برخی از متحدانش در منطقه ،مرتکب
اقداماتی علیه خلق فلسطین میشدند ،با هشدارها و ایجاد موانع از ادامه اعمال ضدفلسطینی
بازشان میداشت.
صالح خلف مکنی به ابوایاد از رهبران شریف فتح ،در کتاب خاطرات خود :فلسطینی آواره،
ضمن اعالن انزجار از خیانت نفرتانگیز حافظ اسد رئیسجمهور سوریه به خلقهای فلسطین و
لبنان در اثنای جنگ داخلی لبنان ،همراه با انتقاداتی از شوروی بابت اینکه متایلی به درگیری با
آمریکا نداشت و حفظ امنیت و تشنجزدائی را بر آرزویش دائر بر کمک کردن به خلق فلسطین ترجیح
داده بود ،مینویسد« :شوروی ...در ابتدا ماهیت این جنگ داخلی را که تصور میکرد ،مذهبی
است ،خیلی خوب درک منیکرد و علیرغم توضیحات الینقطع ما و کمونیستهای لبنانی ،به ما
نصیحت میکردند که در یک امر خانوادگی دخالت نکنیم .تنها پس از قتل عام ضبیه و قرنطینه
در ژانویه ۱۹۷۶بود که به وخامت اوضاع پی بردند .آنها پس از دخالت سوریه در لبنان ،صریحًا به
نفع ما موضعگیری کردند ...اسد پیش من اعتراف کرد که شوروی از ماه ژوئن ۱۹۷۶به بعد حتویل
قطعات یدکی به ارتش سوریه را قطع کرده است .ضمنا پیامهای متعددی از رهبران شوروی دریافت
کرده بود که طی آن خواسته شده بود مجددًا با چپگرایان لبنان و مقاومت ارتباط برقرار کند».
با سقوط شوروی و اردوگاه سوسیالیسم ،خلق فلسطین همانند بسیاری دیگر از خلقهای
جهان و شاید بتوان گفت همانند متامی خلقهای ستمدیده جهان ،به ناگزیر تنها پایه مقاومت مؤثر و
دامنهدار در برابر فاشیسم اسرائیلی و تبهکاریهای آمریکا شد و از این رهگذر بیشترین صدمات،
خونریزیها و تبهکاریها نصیبش گردید و برای اینکه تلخی این حقیقت جانسوز بدانگونه که هست،
مزاج اجتماعی منفعل انبوه آدمیان را متنبه کند ،اشاره به واقعهای استثنائی در تاریخ خلقهای
خاورمیانه ،ضروری میمناید.
در تصاحب شرکتهای انگلیسی و فرانسوی قرارداشت ،ملی اعالم کرد اما دولتهای انگلیس و
فرانسه این اقدام را خالف تعهدات بین املللی مصر اعالم کردند و از همان روز ۲۶ژوئیه به فکر
کاربرد زور علیه مصر افتادند و از دولت آمریکا نیز خواهان مشارکت در جنگ علیه مصر شدند.
دولت آمریکا البته مخالف اقدام ناصر بود اما موافقتی با کاربرد سریع زور علیه مصر نشان منیداد
و آنان را از دست یازیدن به جنگ برحذر میداشت.
چنین تعلقاتی از دولت آمریکا که در همان سالها و در متام سالهای بعد تا امروز از هیچ اقدام
جنگی علیه دولتهایی که آنان را ناپسند میدانست ،اجتناب نداشت ،غیرقابل باور و تعجبآور
بوده است .آخر دولتی که در سال ۱۹۵۲مانع از توافق میان فرانسه و دولت ویتنام شمالی شد و با
جتهیز و تسلیح ارتش فرانسه اورا به جنگ با جمهوری دموکراتیک ویتنام سوق میداد ؛ دولتی که
در سال ۱۹۵۴با مداخله آشکار نظامی ،دولت سرهنگ آربنز را در گوامتاال برانداخت؛ دولتی که
نگودین دیم رهبر عروسکی ویتنام جنوبی را به مخالفت با اجرای قرارهای کنفرانس صلح ژنو برای
برگزاری رفراندوم احتاد دو ویتنام به سال ۱۹۵۵فرمان داد و در ماه مه ۱۹۵۶صدها نظامی آمریکائی
را برای حمایت از رژیم قالبی نگودین دیم در سایگون مستقر کرد؛ دولتی که در حمله نظامی ارتش
نیکاراگوا به کاستاریکا در سال ۱۹۵۵شرکت داشت؛ دولتی که حمالت مسلحانه ارتشهای مزدور
ویتنام جنوبی و تایلندبه کامبوج از مارس ۱۹۵۶تا چند سال بعد نیز ادامه داشت؛ دولتی که چند سال
پیش با وحشیگریهای بیهمتای خود شبهجزیره کره را چنان نابود و قتل عام کرده بود ،که حتی
ژنرال مک آرتور سرکردگان ویرانگران و قاتالن را به تهوع انداخته بود؛ حال چگونه صلحطلب و
مصلحتاندیش شده بود و از کاربرد زور علیه ناصر که از او نفرت داشت ،انتقاد میکرد؟
خیر ،چنین نیست :دولت آمریکا از جنگ سوئز فرصتی برای تأدیب امپریالیستهای ناتوانی
چون فرانسه و انگلیس ساخت تا به آنان گوشزد کند که راهبر اصلی جهان آزاد آنها کیست؛ تا به آنان
نشان دهد که تنها در صورتی امنیت خواهند داشت که زیر چتر فرماندهی آمریکا بنشینند و گوش به
فرمان او باشند .آمریکا خوب میدانست که اگر شوروی از سکوت او در این جنگ اطمینان بیابد،
چنان مشتی به چهره انگلیس و فرانسه و اسرائیل خواهد زد که آنان تا هستند از هرگونه ابراز استقالل
نسبت به او پرهیز خواهند کرد .او میدانست که شوروی هیچگاه چنین فرصتی را برای تنبیه سه
کشور یادشده از دست خنواهد داد و دیدیم که چنین نیز شد .به نوشته آنتونی گورست و لوئیز جامنن
نویسندگان کتاب بحران سوئز...« :محدودیت قدرت بریتانیا با عملیات ایاالت متحده آمریکا
در نوامبر ۱۹۵۶بهصورتی عریان آشکار شد .پس از بحران سوئز ،توهم مردم درباره انگلستان به
عنوان یک قدرت مستقل جهانی دیگر منیتوانست ادامه پیدا کند و هر چند دولتهای محافظه کار
و کارگری در دوره ۱۲ساله بعد کوشیدند که این تصویر را دوباره جان بدهند ،کمتر توفیقی به دست
آوردند».
در هرحال دولتهای انگلیس و فرانسه در یک ساخت و پاخت کثیف با اسرائیل ،که در مذاکرات
ِس ِور در ۲۲اکتبر صورت گرفت ،قرار جنگ را تعیین و قطعی کردند .به این ترتیب اسرائیل در شامگاه
۲۹اکتبر ۱۹۵۶به منطقه کانال سوئز حمله کرد و دولتهای انگلیس و فرانسه نیز به عنوان حفاظت
از کانال و کشتیرانی آزاد در آن ،با صدور امتام حجتی به مصر و اسرائیل از آنان خواستند که جنگ
را متوقف کرده و نیروهایشان را ۱۰مایل از منطقه کانال عقب بکشانند .طبیعی بود که مصر وبویژه
اسرائیل که خود مجری توطئه مشترک متجاوزان بود ،به چنین فرمانی بیاعتنائی کنند .در نتیجه
ارتشهای فرانسه و انگلیس به مصر حمله کردند و با جنگهای خونین و قتل صدها نفر و شاید چند
هزار نفر از نظامیان و غیرنظامیان مصری ،مناطقی را به تصرف خود درآوردند .در روز ۴نوامبر
۱۹۵۶مارشال بولگانین صدر هیئت رئیسه احتاد جماهیر شوروی نامهای خطاب به دولتهای
انگلیس ،فرانسه ،اسرائیل و آمریکا نوشت و تهاجم به مصر را اعاده نظام بردگی استعماری نامید
و به تلویح از احتمال حمله موشکی به کشورهای مهاجم گفت و اخطار کرده بود که اگر سازمان ملل
نتواند صلح را حفظ کند دولت شوروی میتواند و مصمم است با کاربرد زور ،متجاوز را سر جای خود
بنشاند و صلح خاورمیانه را حفظ و نگهداری کند .روز بعد خروشچف نیز در یادداشتی خطاب به
دولتهای مهاجم ،تصمیم دولت شوروی را برای حمایت نظامی از دولت مصر اعالم منود.
این حتوالت که با سکوت آگاهانه دولت آمریکا همراه بود ،انگیزه هرگونه مقاومتی را در
مهاجمان نابود کرد و در همان آغاز ،خنست دولت اسرائیل آتشبس را پذیرفت و در نیمه شب ۶
نوامبر نیز دولت انگلیس آتشبس را اعالم کرد .با انتشار اخبار تهدیدات شوروی علیه متجاوزان
و توقف جنگ ،شوری در مصر به پا خاست و امواج سپاسگزاری از شوروی و دخالتش به سود مردم
مصر در متام این کشور به راه افتاد .به نوشته حسنین هیکل درکتاب پائیز خشم...« :وقتی شوروی
اخطار معروف خود را به انگلستان و فرانسه مبنی بر پایان دادن به جتاوز علیه مصر صادر کرد و
اعالم داشت که در غیر این صورت پاریس و لندن از تیررس موشکهای شوروی دور نیست ،در مصر
تظاهرات پرشوری – خود بهخودی و انفعالی – به راه افتاد و مردم مرتب شعار میدادند :بولگانین،
سیفالدین».
این لقب شامخ که در صدر اسالم به سردارانی همچون خالد بن ولید اختصاص داشت ،در نیمه
دوم قرن ۱۴هـ.ق /میانه قرن ۲۰میالدی نیز به سرداری از شوروی اعطا شد که هیچ سنخیتی با امثال
خالد بن ولید نداشت ،اما این سردار نیز با تهدید مخالفان مردم مصر و دخالتی که در قطع جتاوز و
خروج مهاجمان از مصر داشت ،نقشی چون خالد بن ولید در حفاظت از مسلمانان ایفاء کرده بود.
مردم مصر با ابراز چنین احساسات بیشائبهای امتنان و سپاسگزاری قلبی خود را از نقش بیبدیل و
خالی از ریا و تزویر دولت شوروی در حفاظت از جان و مال و خانواده خود و تضمین استقالل و آزادی
کشورشان و حمایت از توسعه عمومی و همه جانبه مصر اعالم داشتند و این احساسات را در متام
خاورمیانه انتشار دادند.
شاید نتوان در تاریخ معاصر جهان منونهای مشابه چنین واکنشی را یافت .چنین ضربهای
هیچگاه از حافظه امپریالیسم و متحدانش خارج نشد و یکی از توقعات همیشگیاش در جنگ
سرد ،همواره این بود که شوروی دیگر هیچگاه چنین مقبول و مطلوب تودههای مردم عالم و از جمله
مردم مسلمان نباشد و هیچگاه متصف به صفات سردارانی نشود که پرچمداران تاریخ مردم بودند
اما متأسفانه برخی گروههای مردم ،که واقعًا نیز از مردم بودند ،متأثر از تعصباتی غیر ضروری به
سوی نابودی شوروی که بیشتر خواسته امپریالیسم بود مایل شدند و به معرکهای پیوستند که موجد
آن امپریالیسم و ارجتاع بود .واین دو البته دشمنانی هستند که برای همفکران موقت خود نیز کمترین
اعتباری قائل نبوده و نیستند .فاعتبروا یا اولواالبصار.
جای خالی احتاد شوروی در صحنه جهانی و فاجعه کشتار بیپروای مردم فلسطین
این خاطره باز گفته شد تا از همین گروههای مردمی که آرزومند نابودی شوروی بودند ،پرسیده
شود که آن هنگام که فقط با آرزوی مرگ شوروی سر به بالین مینهادید ،آیا به چنین روزهائی
نیز میاندیشیدید که نتوانید به آدمکشیهای مشتی درنده انسانمنا که به قدرمتندترین ساختار
نظامی عالم تکیه دارد و با آرامش یک شکارچی جرگهای هر قتل و جنایتی را علیه آدمیان ،بهویژه
همکیشانتان ،مرتکب میشود و قریب ۲۰هزار نفر از بیپناهترین مردم جهان را در دامگاهی فشرده و
انبوه به قتل میرساند ،واکنشی نشان بدهید؟
آیا میاندیشیدید که روزی بیاید که درندگان وحشی انسانمنا ،چشم در چشم شما بدوزند و
با خونسردی یک سالخ مست و دریده ،قربانیان خود را در برابر چشمانتان ُمثله کنند و شما حتی
نتوانید انگشتی بهسوی او دراز کنید؟
آیا میاندیشیدید که روزی بیاید که نتوانید حتی یک بسیج ساده علیه این جانیان ترتیب دهید
و نتوانید کسانی را که در گذشته و بنا به مصاحل دیگری جدا از شما همصدایتان در تکرار آرزوی
مرگ شوروی بودند ،به عرصه اعتراض علیه جنایات هولناک اسرائیل و آمریکا بکشانید؟
بسیاری از همصدایان با توقع مرگ شوروی ،همان توقعی را پیش میبردند که امپریالیسم و
ارجتاع بیناملللی ،بهویژه آمریکا به دنبالش بودند .پس طبیعی است که امروز همصدا با اعتراضات
ضدآمریکائی و ضداسرائیلی آن کسان و نیروهائی نباشند که پیشتر با انگیزههای خاص و تعابیری
معین از منافع ملی – محدود و مختصر -مشحون از توقع مرگ شوروی بودند .آشکار است که
مخالفان اسرائیل و آمریکا از مرگ شوروی نه تنها سودی نبردهاند بلکه زیان بسیارنیز دیدهاند.
برای جبران چنین زیانی ،که بسیار گسترده نیز هست ،دستکم در ایران یک راه هنوز باز است :احتاد
ملی بر اساس اصول پذیرفته شده انقالب ضد سلطنتی و ضد استبدادی سال ،۵۷تکمیل وعدهها
و بشارتهای انقالبیاش و تفریغ آن از فرصتهای دخلواه مخالفان استقالل ،آزادی ،عدالت
اجتماعی و مدافعان صامت و ناطق امپریالیسم.
آنچه امروز در غزه و بر خلق مظلوم فلسطین میگذرد ،حتقیر آگاهانه و آشکار بشریت و همه
آرزوها و آمال آن است؛ آرزوها و آمالی که حد کنونی توقعات بشری را بنا کرده است و به قول کارل
یاسپرس« :محوری ساخته که آنچه امروز آدمی تواند بود از آن پا به عرصه هستی نهاده است،
دورهای که از حیث صورت بخشیدن به آدمیت ،پربارترین دوران تایخ بشریت است ».تشخیص
جنایات آمریکا و اسرائیل و بهطور کلی امپریالیسم بیناملللی در غزه به مثابه حتقیر بشریت ،از
آن جهت سازگار با این تعبیر است که عملیاتشان با همه میثاقهای رمسی و پذیرفتهشده جاری
در جهان کنونی و با همه توافقاتی که بشریت از طریق حتمیل و حتمل حوادث و روندها و بهطور
جتربی و تکرار به دست آورده ،بیگانه و دشمن است .اصولی را لگدمال میکند که بهویژه در ۵۰۰سال
گذشته با موافقت تدریجی و گامبهگام جامعه جهانی در بیرون و درون کالبد بشریت جای گرفته و به
صورت بدیهیات زندگی انسانی درآمده است .همین تعارض میان اعمال امپریالیسم و نهادههای
تثبیتشده بشری است که آن را به چنین حدی از دنائت و پستی تنزل میدهد .گستره این دنائت چنان
عمومی و دامنهدار است که منیتوان پایانی برای آن قائل شد جز مرگ و نابودی.
سقوط بیتوقف در منجالب دنائت آجنا ظهور میکند که ستمبارترین اعمال علیه ذات بیعیب
و نیکوی بشری یعنی نوزادان و کودکان صورت میگیرد و آن را ضرورتی اجتنابناپذیر علیه دشمن
و برای پیروزی بر دشمن توصیف میکند.
چنین سراجنامی آنگاه عینیت خود را -هرچند الغر و کمجان -نشان میدهد که دنائت و پستی
از رهیافت موافقت با تبهکاریهای جانیان تاریخستیز دامنگیر متفکران و روشنفکرانی میشود که
حرمت و اعتبار خود را تا پیش از این با رجن و تلخکامی و از رهگذر مجادالت بیپایان با سرکردگان
معنوی ارجتاع ،استبداد ،فاشیسم وامپریالیسم کسب کرده بودند.
میدانیم که حتی مغوالن چنگیزی و جغتائیان تیموری نیز در بیرحمانهترین قتلعامها از
مردمان مغلوب ،کودکانی را که قد و قامتشان از اندازه یک شالق کوتاهتر بود ،از مرگ معاف
میکردند و پیروان هیتلر و موسولینی که اسالف همین جانیان حاکم بر اسرائیل ،آمریکا ،انگلیس،
فرانسه و آملان بودند ،در جنگ جهانی دوم نیز تنها هنگامی دست به چنین تبهکاریهائی میزدند
که یا شاهدی در کار نبودو یا ارتکاب آن را به افرادی نظیر اعضای ارتش ناسیونالیست اوکرائین و
پیروان استپان باندرا که دوستدارانش امروزه حاکمان کشور اوکراین هستند و یا اعضای لشکر خنجر
– که توسط ارتش آملان نازی از مسلمانان بسنوی مخالف صربها تشکیل شده بود – وامینهادند.
آن بیاعتنائی که امروزه جو بایدن ،آنتونی بلینکن ،سوزان رایس ،ریشی سوناک ،اوالف
شولتز ،آنالینا بربوک ،اورسوال فون درالین ،جوزف بورل و امانوئل مکرون نسبت به یکی از
بیرحمانهترین کشتارها از بیپناهترین مردم جهان نشان میدهند ،بخشی از همان گذار توقفناپذیر
به سوی زوال و نابودی است که دامنگیر امپریالیسم شده است.
آنچه که اعمال فاشیسم آمریکائی اسرائیلی را با چنین سقوطی یکسان میسازد ،دستیازی
مدام آمریکا به تنها اسلحه قاطع موجود در روابط مسالتآمیز بیناملللی -یعنی حق وتوی
مصوبات شورای امنیت سازمان ملل متحد برای آتشبس -و مخالفت با هرگونه اقدام انسانی برای
حفظ جان و مال و سرپناه بیش از دومیلیون انسان در یکی از فشردهترین مناطق زیستی انسانی
است که چونان جبهه جنگی با طول و عرض صدها کیلومتر مبباران و ختریب میشود .منطقهای که
اگر گردبادی در آن شکل بگیرد ،یا آتشسوزی مختصری پیش آید و یا زلزله کوچکی حادث شود ،بیم
آن میرود که محلهای نابود شود و یا گروههای بزرگ انسانی تلف شوند و اسرائیل و آمریکا در چنین
موقعیت فشرده و حادثهخیزی ،عملیات جنگی بزرگی را اجرا میکنند که بیشتر یادآور جنگهای
ویتنام و کره است.
چنین کیفیتی از نابرابری جنگ میان فلسطینیان غزه به رهبری حماس و متحدانش با اسرائیل
و ارباب جنایتکارترش آمریکاست که رفتار این جانیان را بهحتقیر بشریت تبدیل کرده است .چرا
که پیشینیانشان در طول پانصد سال گذشته ،چنان اعمال پلید و هولناکی داشتهاند که کشتارهای
کنونی از مردم بیپناه غزه در برابر آنها نوک سوزنی در برابر کوهی است اما تنها به یک دلیل بدیهی،
آن مخافتهای عظیم از چارچوب حوزه خود و یا حواشی آن فراتر منیرفت و گذشت اندکی زمان
موجب فراموشی آنها میشد -نظیر کشتار قریب 10میلیون نفر از مردمان حوزه شط کنگو در
فاصله میان 1885تا 1905و در حکومت دولت آزاد کنگو به ریاست لئوپولد دوم پادشاه بلژیک که
اغلب بلژیکیها که تا سالهای آخر قرن بیستم از آنچه که اسالفشان در کنگو مرتکب شده بودند،
آگاهی چندانی نداشتند ،اما امروز کسی در جهان نیست که تلفن همراه داشته باشد -از تناقضات
و تعارضات این دستگاه همه باخبرند -و نداند که در جهان چه میگذرد .آمریکا و اسرائیل نیز
میدانند که در جهان چه میگذرد و از حوزه عالمگیر تبادل اخبار نیز آگاهند .اما خطری که تهدیدشان
میکند چنان عاجل است که هرچه را به آتیه تعلق دارد ،در پای امروز قربانی میکنند تا مگر آب رفته
به جوی بازگردد و هژمونی آسیبدیده مگر احیاء شود .از این روست که هرچه را متعلق به جهان
پیشروست ویران میکنند به امید اینکه چون از کشتارگاه بیرون آیند ،میتوانند ویرانیها را ترمیم
کنند.آنچه را که اسرائیل و آمریکا در غزه اجنام میدهند مو به مو درست همان کاری است که اس.اس
در عملیات مخوف کشتار یهودیان گتوی ورشو -باریکهای کوتاه و بیطول و عرض -در بهار سال
۱۹۴۳و در بیخبری وسیع افکار عمومی جهان و ضمن یک جنگ خونین عمومی اجنام داد .آن
عملیات بازتابی نداشت و مقتضیات اطراف آن از اصولی که امروز در عمل و عکسالعمل مردم
جهان دخالت دارد ،خالی بود .اما عملیاتی که در غزه صورت میگیرد ،با کمیت و کیفیتی باالتر از
همان گونه و در موقعیتی اجنام میشود که هیچ جنگی در کار نیست و بیخبری جهان و جهانیان نیز
ب ه تاریخ پیوسته است.
قاتالن مردم غزه متام امیدواریشان به این است که بتوانند با حتقیرهای کمرشکن نسبت به
ی پروا و قدرت منائیهای هیوالئی و انتقامجوئیهای مافیائی ،مانع از بروز
بشریت و توهینهای ب
واکنش متقابل جهان علیه خود شوند ،همان امیدواری که امثال لئوپولد دوم ،هیتلر ،موسولینی،
فرانکو ،هیروهیتو ،چیان کای چک و دهها جانور دیگر را به ادامه اعمالشان ترغیب میکرد .اما ،آیا
کسی از آنان با پیروزی به گور رفت؟ و یا نظامشان دوام یافت؟ آنچه که در انتظار آمریکا و اسرائیل
است ،به گونهای میتواند از تبار همان سرگذشتها و سرنوشتهائی باشد که بر آن هیوالها گذشت.
آمریکا و اسرائیل از چنین سرنوشتی با خبرند و با متام قوا میکوشند تا آن را دور کنند و یا به تأخیر
بیندازند ،اما از آجنا که به قول معروف هر دوری مربی طوری است ،چون اطوار آمریکا و اسرائیل
مقتضی دوران امروزین جهان نیست ،الجرم یا دوران زوال مییابد -که محال است زیرا زمان فانی
نیست -و یا اطوار نامقتضی و صاحبانشان زائل میشوند -که یقین است چرا که عوارض زمان،
فانی است .پس به قول سیف فرغانی شاعر اخالقی ما:
هم مرگ بر خاکدان شما نیز بگذرد /وین رونق زمان شما نیز بگذرد
چون داد عادالن به جهان در بقا نکرد /بیداد ظاملان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت /این عوعوی سگان شما نیز بگذرد.
آنکس که اسب داشت ،غبارش فرو نشست /گرد سم خران شما نیز بگذرد.
۲
توضیح عکس« :پاشنه آهنین» ،طراح :جاشوا هیکسون
تهاجم به احتادیهها
رشد سریع جنبش کارگری در زمان رکود بزرگ اقتصادی و در دوران پس از آن منجر به آن شد
که از اواسط دهه ۱۹۴۰تا اواسط دهه ۵۰عضویت در احتادیههای کارگری ،بهاندازه یک سوم نیروی
کار ،افزایش یابد .در این دوره ،که تا دهه ۱۹۶۰ادامه داشت ،دوران موسوم به «دوران طالیی»،
دستمزدها سریعتر از تورم افزایش یافت .این یعنی دستمزد واقعی کارگران (با احتساب تورم) تا
حدی همراه با بهرهوری افزایش مییابد و روز به روز امکان زندگی راحتتری را برای بسیاری از
کارگران فراهم میکند .رشد تدریجی دستمزدهای واقعی کارگران در این دوره با افزایش تقاضای
مؤثر و تشویق سرمایهداری به گسترش اقتصاد کمک کرد .با این وجود ،سرمایهداران این وضعیت را
به عنوان شمشیر دو لبهای میدیدند ،زیرا حاشیه سود شرکتها ،اگرچه پس از کسر مالیات در دوران
اوج چرخه جتاری در دهههای ۱۹۵۰و ۱۹۶۰به عدد دو رقمی میرسید ،با افزایش دستمزدها تا حدی
کاهش یافت .از نظر صاحبان سرمایه مشکل افزایش نرخ استثمار کارگران در این دوران به اصطالح
طالیی این بود که تأثیر نامطلوبی بر درآمد شرکتها میگذاشت.
تغییر قدرت به نفع نیروی کار در طول دوره نیودیل دهه ۱۹۳۰و جنگ جهانی دوم ،به ضد حمله
دوران مککارتی ،که اولین هدف آن احتادیههای حتت رهبری کمونیستها /سوسیالیستها در
کنگره سازمانهای صنعتی (سیآیاو) ۲۳بود ،منتهی شد .رهبران محافظهکار احتادیههای جتاری
که به دنبال همسویی بیشتر با سرمایه بودند ،به مبارزه علیه احتادیهگرایی رادیکال پیوستند .این
امر به اخراج ده احتادیه رادیکال از سیآیاو اجنامید و در کنار آن حمله بیامانی به شیوههای مبارزه
احتادیهای با هدف کاهش توانایی این احتادیهها برای سازماندهی و اعتصاب آغاز شد .این حمله
با قانون تافت ـهارتلی ۲۴در سال ۱۹۴۷آغاز شد ،اما با مجموعهای از اقدامات دیگر علیه کارگران
ادامه یافت .نتیجه نهایی ،کاهش درصد کارگران وابسته به احتادیهها از اواسط دهه ۱۹۶۰بود.
این کاهش در دهه ،۱۹۸۰زمانی که رونالد ریگان کارمندان اعتصابی برجهای مراقبت را اخراج کرد
(و کارمندان نظامی برج مراقبت را به عنوان اعتصاب شکن جایگزین آنها کرد) ،شتاب گرفت .از
آن به بعد ،تبلیغات و اقدامات ضد احتادیهای در دولت و رسانههای عمومی به حلاظ اجتماعی
«قابل قبولتر» شد .تهاجم سرمایه علیه نیروی کار باعث شد درصد کارگران در احتادیهها از تقریبا
یک سوم کل کارگران به حدود ۱۰درصد آن (اکنون شامل حدود یک سوم کارگران دولتی ،اما کمتر از
۶درصد کارگران بخش خصوصی) کاهش یابد .دهه ،۱۹۷۰آخرین دههای که شاهد تعداد قابل توجهی
اعتصاب بود ،نزدیک به ۳۰۰اعتصاب صورت گرفت که نتیجه آن بازداشت ۱۰۰۰کارگر یا بیشتر و به
طور متوسط ۲۶میلیون روز کاری از دست رفته در هر سال بود.
از نظر سرمایه ،احتادیهها تهدیدی برای حاشیه سود آن حتی در بخشهای غیراحتادیهای
اقتصاد محسوب میشوند ،چرا که تأثیر کلی بر سطح دستمزدها و مزایا دارند .مبارزه علیه احتادیهها
تنها در اقتصاد مالی شده جدید که از دهه ۱۹۸۰آغاز شد ،شدت یافت ،زیرا مالیسازی برای تداوم
خود نیازمند جریانهای بیشتری از مازاد اقتصادی است که از کارگران در «اقتصاد واقعی تولید» به
نفع خود منظور میکند .این منجر به رویکرد تهاجمیتر سرمایه و دولت با هدف کاهش نیروی کار شد.
عضویت باالی احتادیه (و درآمد بیشتر کارگران عضو احتادیهها در مقایسه با کارگران غیرعضو)
تأثیر بسیار فراتری از کارگران احتادیه دارد .دستمزد بسیاری از کارگران غیراحتادیهای در مشاغل
مشابه با به دست آوردن قراردادهای بهتر توسط احتادیهها افزایش مییابد .به همین ترتیب ،زمانی
که حداقل دستمزد افزایش مییابد ،کارگرانی هم که دستمزدشان از قبل برابر با دستمزد جدید یا باالتر
از آن است ،به فکر افزایش دستمزد خود میافتند.
مبارزه سرمایه با احتادیهها در این قرن فقط شتاب بیشتری گرفته است ،زیرا شرکتهایی مانند
آمازون ،استارباکس و تریدرجو ۲۵با استفاده از ابزارهای نظارتی جدید برای مبارزه با کارگران،
تهاجم شدیدی علیه کارگران آغاز کردند .عنوان یک برگه اطالعاتی که در سال ۲۰۲۳توسط مؤسسه
سیاست اقتصادی منتشر شد ،این بود« :کارفرمایان متهم به نقض قانون فدرال در تقریبًا ۴۰درصد
انتخابات احتادیهها هستند ».همانطور که هیئت حتریریه فایننشال تایمز بریتانیا نوشت« :مقابله
شدید با تشکیل احتادیهها در ایاالت متحده که به یک هنجار تبدیل شده ،تأثیرات خود را داشته
است .مخالفت شدید بسیاری از کارفرمایان بزرگ ایاالت متحده با کارگرانی که در تالش برای
تشکیل احتادیه هستند ،عامل اصلی کاهش اخیر جمعیت احتادیههای کارگری در ایاالت متحده
است ،بهطوری که ایاالت متحده در مقایسه با سایر کشورهای صنعتی در سراسر جهان دارای
کمترین تعداد احتادیه است».
مشمول قانون پرداخت اضافهکاری برای ساعتهای اضافی که سر کارند منیشوند .راه دیگر
شرکتها برای سرکوب دستمزدها ،نپرداخنت اضافهکاری و غرامتهای تعریفشده ،این است که
کارگران را نه به عنوان استخدامشده بلکه به عنوان پیمانکاران مستقل طبقهبندی میکنند .ترفند
دیگر برای سرکوب دستمزدها این است که شرکتها بخشی از نیروی کار مورد نیاز را – به عنوان
مثال کار نگهبانی -به شرکتهای دیگری میسپارند که کارگران را با دستمزد پایین بدون پوشش
بیمه یا مستمری بازنشستگی استخدام میکنند .به این ترتیب ،زمانی که مشکالتی مانند استثمار
غیرقانونی کودکان مهاجر برای اجنام کارهای پرخطر مطرح میشود این شرکتهای فرعیاند که
مقصر شناخته میشوند نه شرکتهای بزرگ.
تشدید استثمار کارگران شکل غیرقابل رقابتی به خود گرفته است .بنابر برآوردها حدود
۲۰درصد نیروی کار بخش خصوصی موظفند تعهد بدهند تا کارشان را ترک خنواهند کرد و با رفنت
به محلی دیگر همین رفتار یا کار مشابهی اجنام خنواهند داد .این وضعیت غیر قابل رقابت برای
کارگران ،با دشوار کردن تغییر محل کار و رفنت به جای دیگری که شرایط کاری بهتر و حقوق باالتری
دارد به کاهش دستمزدها کمک میکند .سایر تکنیکهایی که برای کنترل نیروی کار استفاده
میشوند عبارتند از )۱ :الزام برخی از کارگران به این که چهار ماه قبل از ترک کار باید اطالع دهند و
در صورتی که زودتر از چهار ماه شرکت را ترک کنند باید جریمه بپردازند؛ )۲الزام کارگران به پرداخت
هزینه آموزشهای دریافتشده به شرکت در هنگام ترک آن؛ )۳مجبور کردن کارگران خارجی به
پرداخت هزینههای گزاف در قبال ترک خدمت .برای مثال هلث کروسل ۲۶برای وادار کردن پرستاران
خارجی به ادامه کار در شرایط کاری فالکتبار۲۰ ،هزار دالر هزینه ترک خدمت میگیرد.
بنابراین ،سرمایه دستمزدها را به طور واقعی و مستقیم سرقت میکند .برآورد میشود که از
حقوق کارگران ایاالت متحده در هر سال حدود ۵۰میلیارد دالر به سرقت میرود .این نوع سلب
مالکیت شامل نپرداخنت اضافهکاری ،پرداخت کمتر از حداقل دستمزد ،وادار کردن کارگران به کاری
بیش از میزان دریافتیشان ،دزدیدن انعام آنها و از این قبیل .بنا بر مقالهای در فوربس ادوایزر
۲۷
حدی کاهش یافته است که کارگران به دشواری میتوانند مرخصی استعالجی یا مرخصی برای نوبت
مراجعه به پزشک بگیرند.
شرکتهای راهآهن حتی با وجود داشنت قطارهای باری بسیار دراز گاه تا کیلومترها ،سطح
کارکنان خود را به شدت کاهش دادهاند طوری که احتادیهها هشدار دادهاند ،اقداماتی که برای
افزایش سود اجنام میشود ،میتواند ایمنی را به خطر انداخته و حتی منجر به فاجعه شود .از
سال ۲۰۱۷بیش از ۲۲درصد مشاغل در خطوط آهن یونیون پاسیفیک ،سیاسایکس و نورفالک
ساترن ۲۸از میان برداشته شدند .زمانی که سیاسایکس سیستم کاهش هزینهها حتت عنوان
راهآهن با برنامهریزی دقیق را اجرا کرد ،بیشتر راهآهنهای ایاالت متحده از آن کپیبرداری کردند.
بیاناساف ،بزرگترین راهآهن ایاالت متحده که علنًا این مدل را نپذیرفته بود ،به منظور بهبود
کارایی و رقابتی بودن ،هم کارکنان خود را کاهش داده است.
کاهش کارکنان تأثیرات جدی بر کارگران و عموم مردم دارد .در اواخر سال ،۲۰۲۲در حالی
که کنگره آمریکا و دولت بایدن برای جلوگیری از اعتصاب کارکنان راهآهن ملی در تکاپو بودند،
نگرانیهای کارگران در مورد شرایط دشوار ناشی از کمبود کارگران را نادیده میگرفتند :کارگران
بهخاطر کاهش نیروی کار قادر نبودند در صورت لزوم از مرخصی با حقوق بهرهمند شوند ،بسیاری
روز هفته ۲۴ساعته باید کار کنند ،اغلب به دلیل برنامهریزیها
از کارگران که همه روزه در سال هفت ِ
و سیاستهای سختگیرانه در مورد حضور و غیاب مجبورند با حال بیمار کار کنند و اگر نوبت دکتر
داشته باشند ،باید از آن صرفنظر کنند .این سیستم تعداد کارگران را کاهش میدهد ،شرکتها هم در
تعمیر و نگهداری کوتاهی میکنند .این سهلانگاری شرکتی احتما ً
ال در خروج واگنهای قطار اوهایو
از ریل در فوریه ۲۰۲۳نقش داشته است .حادثهای که منجر به سوخنت و انتشار انواع مواد بسیار
لونقل جتاری ایافال
مسی شد .به گفته لئو مک کان ،۲۹رئیس بخش نیروی کار ریلی اداره حم
ـ سیآیاو ۳۰شرکتهای راهآهن بیشتر عالقهمند به سودآوری و حفظ بازده سرمایهگذاریشان در
سطح باال و کاهش تعداد کارکنانشان هستند تا والاستریت را راضی نگه دارند .آنها پشت این سپر
زندگی میکنند و امیدوارند اتفاقی نیفتد.
از دست رفنت مشاغل صنعتی (صنعتزدایی) در بخشهای بزرگی از ایاالت متحده دلیل دیگر
دوران مشقت کارگران است .این تنها مربوط به از دست رفنت مشاغل تولیدی /احتادیهای با درآمد
خوب نیست ،بلکه به دلیل اتوماسیون ،استفاده از رباتها ،تغییر تولید از واحدهای دارای احتادیه
به واحدهای فاقد احتادیه در جنوب ایاالت متحده و نیز تأثیرات توافقهای جتارت بیناملللی که
مشوق تولید در خارج از کشور است ،موجب تهی شدن کل محالت یا حتی شهرها شده است .چنین
توافقهای جتاری ،روند کلی را شتاب بخشیده است که به موجب آن شرکتهای چندملیتی ایاالت
متحده متکی بر «شناوری جهانی نیروی کار» ،۳۱یا استثمار (و َا َبراستثمار) کارگران کشورهای
جنوب را تکیه میکنند .این یعنی انتقال تولید به کشورهایی که هزینههای نیروی کار پایینی است
(یعنی تفاوت دستمزدها در مقایسه با کشورهای سرمایهداری پیشرفته بیش از تفاوت در بهرهوری
است) .این سیستم را ساختارهای کلی اقتصادی ،سیاسی و نظامی امپریالیسم با محوریت ایاالت
متحده برقرار میکند.
نتیجه شناوری جهانی نیروی کار ،یک مسابقه عمومی در سراسر جهان است که هدف
آن رسیدن به پایینترین دستمزدهاست ،چیزی که به ناامیدی مردم تقریبًا در همه جای جهان
سرمایهداری و به دشواری روزافزون زندگی کارگران دامن زده است .این معضل در ایاالت متحده
به اپیدمی «مرگهای ناشی از ناامیدی» منجر شده است .نکته قابل توجه در اینجا این است که
ناامیدی در مناطق سیاهپوست ،در نتیجه نرخ باالی بیکاری ،مشاغل کمدستمزد ،و تبعیض مستمر
در همه جنبههای زندگی دیرزمانی است که اتفاق افتاده است .اما این پدیده تنها زمانی مورد توجه
جریان اصلی قرار گرفت که در مناطق سفیدپوست هم گسترش یافت.
طبق برآوردها تقریبًا یکچهارم کارگران ایاالت متحده صاحب مشاغل کم درآمدند .اما عالوه
بر دستمزدهای بسیار پایین ،فقرا و سایر کارگران کمدرآمد هم در معرض انواع دیگری از سلب
مالکیت قرار دارند :اجاره مسکن آنها به نسبت ارزش مکانی که در آن به سر میبرند باالست و در
دهه گذشته هم به سرعت افزایش یافته است (مالکان محلههای فقیرنشین معمو ً
ال نسبت به مالکان
محلههای برخوردار ،دو برابر سود میبرند ).آنها به دلیل پسانداز ناچیز یا نداشنت پسانداز ،بخش
قابل توجهی از ۱۱میلیارد دالر هزینه اضافه برداشت بانکی را پرداخت میکنند و کسانی که به
سیستم بانکی دسترسی ندارند ۱/۶میلیارد دالر برای نقد کردن چک و ۸میلیارد دالر برای تأخیر
در پرداخت اقساط پرداخت میکنند .با این که غیرمنطقی به نظر میرسد ولی پولهایی وجود دارند
که زاییده فقرند .وضعیت کارگران در ایاالت متحده و سایر اقتصادهای ثرومتند به قدری اسفبار
شده است که حتی در مطبوعات جتاری عمده مورد بحث قرار میگیرد .در پایان سال ،۲۰۲۰در زمان
همهگیری کووید ،فایننشال تایمز سرمقالهای به شرح زیر منتشر کرد:
«بسیاری از ما – گاهی اوقات به معنای واقعی کلمه در زندگی خود -به افرادی وابستهایم
که قفسههای فروشگاهها را میچینند ،پیک هستند ،نظافت بیمارستانها را اجنام میدهند و از
مسنها و ناتوانها مراقبت میکنند .با این حال ،بسیاری از این قهرمانان گمنام دستمزد ناچیزی
دریافت میکنند ،بیش از حد کار میکنند و از موقعیتهای کاری غیرقابل پیشبینی و ناامنی هنگام
کار رجن میبرند .واژه ابداعی جدید مناسب برای توصیف وضع آنها عبارتست از «پریکاریا».۳۲
اپیدمی مشاغل کمدستمزد و ناامن نشان دهنده شکست است . . .در چهار دهه گذشته ،بازار کار
موفق نشده است برای تعداد فزایندهای از مردم درآمد کافی مستمر را تضمین کند .این امر در
دستمزدهای ثابت ،درآمدهای نامنظم ،نبود امکان مالی برای مواقع اضطراری ،امنیت شغلی
پایین و شرایط کاری بیرحمانه دیده میشود .بسیاری از آنها از خطر فزاینده بیخامنانی و اپیدمی
بیماریهای مرتبط با مواد مخدر و الکل رجن میبرند .سیستم مزایا میتواند کمککننده باشد اما
همچنین میتواند افراد آسیبپذیر را به دام اداری پیچیدهای بیندازد».
دادههای اقتصادی آشکارا نشان میدهند که تعداد قابل توجهی از مردم شاهد رکود یا کاهش
قدرت خرید بودهاند .دولت اطالعاتی را برای همه حقوق و مزدبگیران و همچنین افرادی که به
عنوان کارگران «تولیدی و غیرنظارتی» شناخته میشوند،جمعآوری میکند .این دسته شامل حدود
۸۰درصد از کل کارگران مشاغل خصوصی یا حدود ۱۰۰میلیون کارمند میشود .از دهه ۱۹۵۰تا
اواسط دهه ۷۰متوسط «حقوق و دستمزد واقعی» (دستمزدها به اضافه مزایای جانبی ،اصالح شده
به نسبت تورم) کارگران تولیدی و غیرنظارتی تا حدودی با افزایش تولید ناخالص داخلی و بهرهوری
افزایش یافت .اما در چهار دهه گذشته ،در حالی که بهرهوری نیروی کار (بازده در ساعت) برای
همه کارگران ۷۵درصد و سرانه واقعی تولید ناخالص داخلی تقریبا ۱۰۰درصد افزایش یافته است،
متوسط حقوق و دستمزد کارگران تولیدی و غیرنظارتی به میزان ناچیز ۱۵درصد افزایش یافته است.
یعنی در واقع حقوق و دستمزد کاهش یافته است.
نمودار .۱
سرانه واقعی تولید ناخالص
داخلی ،متوسط حقوق و
دستمزد ،و حقوق و دستمزد
میانه (نقشهای تولیدی و
غیرنظارتی)
منابع :شاخص میانگین واقعی حقوق و دستمزد و حقوق و دستمزد میانه محاسبه شده بر اساس دادههایی که
از کتابخانه مؤسسه سیاست اقتصادی کار آمریکا گرفته شده است« ،بهرهوری پاداش ساعتی» ،به روز شده در
سپتامبر ،۲۰۲۱شاخص تولید ناخالص واقعی از پایگاه دادههای فدرال رزرو سنتلوئیس .سرانه واقعی تولید
داخلی (سری دادهها ،))A939RX0Q0 48SBEAبه روز شده در تاریخ 23فوریه 2023
توجه :هرسه سری دادهها بر اساس شاخص رسم شدهاند .شاخص حقوق و دستمزد میانه در سال
۱۹۷۳شروع میشود ،که شاخص در آن سال ۲۰۰بوده است ،چرا که این اولین سالی است که دادهها
در دسترس بودهاند.
در واقع ،از دهه ۱۹۶۰تا ،۲۰۲۰دستمزد کارگران تولیدی و غیرنظارتی ،در مشاغل خصوصی از
حدود ۳۰درصد به حدود ۲۰درصد تولید ناخالص داخلی کاهش یافت (منودار .)۲بنابراین به ویژه برای
افرادی با درآمدهای پایین ،سهم کمتری از درآمد یا ارزش افزوده در اقتصاد به دستمزد اختصاص
مییابد .عکس این قضیه آن است که سهم بیشتری از ارزش افزوده به سرمایه ختصیص مییابد که
منجر به مازاد عظیم سرمایهای میشود که در رأس اقتصاد قرار دارد .در آگوست ،۲۰۲۲شرکتهای
بزرگ روی ۵/۹تریلیون دالر پول نقدی که سرمایهگذاری نشده بود ،نشسته بودند (حجم عظیمی از
این سرمایه به منظور فرار از مالیات در خارج از کشور ذخیره میشد) .پدیدهای که مشخصه سرمایه
مالی احنصاری است ،که در آن اقتصاد بیشتر به معنای انباشت داراییهای مالی و احتکار وجه
نقد است و نه برای سرمایه گذاری مولد ختمین میزنند که شرکتهای بزرگ در شاخص «اساندپی
۳۴»۵۰۰در سال ،۲۰۲۳مبلغ یک تریلیون دالر را برای خرید سهام خود استفاده کنند تا قیمت سهام
شرکتهای خود را باالتر ببرند.
رکود دستمزد واقعی برای طبقه کارگر پیامدهای جدی دارد .برای منونه ،برآورد میشود که
کارگران مرد باالی ۲۵سال با دستمزد متوسط در سال ۱۹۸۵باید ۴۰هفته متاموقت کار میکردند
نمودار.۲
کل درآمد ساالنه کارگران
تولیدی و غیرنظارتی
(درصد تولیدناخالص داخلی)
منابع :محاسبه شده بر اساس پایگاه دادههای « ،FRED۳۵میانگین درآمد هفتگی کارکنان بخش تولیدی
و غیرنظارتی ،متامًا خصوصی» (سری دادهها ،)CES0500000030به روز شده دهم مارس ۲۰۲۳؛«کارکنان
بخش تولیدی و غیر نظارتی ،متامًا خصوصی» (سری دادهها ،)CES0500000030به روزشده در تاریخ دهم
مارس ۲۰۲۳؛ تولید ناخالص ملی.
تا بتوانند یک سال زندگی به اصطالح طبقه متوسط یا استاندارد الزم برای بازتولید نیروی کار در
خانواده ،از جمله تأمین هزینههایی مانند خوراک ،مسکن ،مراقبت از کودک ،آموزش ،مراقبتهای
لونقل و ارتباطات را داشته باشند .امروزه ،از آجنا که میانگین واقعی دستمزد (با
بهداشتی ،حم
تودو
توجه به تورم) واقعًا کاهش یافته است ،برای رسیدن به همان سطح استاندارد زندگی ،شص
هفته متام باید کار کنند .مورد دوم به این معنی است که برای رسیدن به این سطح درآمد ،داشنت
چندین شغل یا داشنت خانوادهای با دو درآمد ضروری است .برای آن دسته از مردان باالی ۲۵سال
که فقط حتصیالت دبیرستانی دارند ،زمان کاری برای دستیابی به این استاندارد زندگی به مدت
یک سال از ۴۳هفته در سال ۱۹۸۵به ۸۰هفته افزایش یافته است .وقتی در نظر بگیریم که نیمی از
همه کارگران طبق تعریف کمتر از دستمزد میانگین دریافت میکنند ،تعجبی ندارد که آدمهای زیادی
درگیر مبارزه باشند .بیش از نیمی از کارگران (حتی نیمی از کسانی که دستمزدشان ۱۰۰هزار دالر
است) متام حقوق خود را صرف زندگی روزمره میکنند و در صورت بروز یک وضعیت اضطراری
غیرمنتظره ،هیچ پساندازی ندارند.
در نیم قرن گذشته ،در حالی که سرمایهداری به سرکوب استانداردهای زندگی کارگران و
بهرهکشی از آنان در سطوح باالتری ادامه میدهد ،ثرومتندان از نفوذ خود برای افزایش قدرت
سیاسی استفاده کردهاند تا از افزایش تصاعدی ثروتشان اطمینان یابند .مالیات بر امالک کاهش
یافت و مالیات بر درآمد برای افراد پردرآمد و همچنین برای شرکتها کاهش یافت .کاهش مالیات
شرکتها و مالیات غیرمستقیم باعث شد تا مالیات بر درآمد شخصی آن را جبران کند ،بهطوری که
در سال -۲۰۲۲زمانی که مالیاتهای اختصاصی تأمین اجتماعی و بیمههای تکمیلی حذف شدند
– بیش از ۷۰درصد درآمد مالیاتی دولت فدرال را تشکیل میداد .مالیات بردرآمد شخصی بخش
بزرگتر درآمد فدرال را تشکیل داد و به این ترتیب افرادی که درآمد باالیی دارند درصد کمتری از
درآمد خود را به عنوان مالیات میپردازند ،از این رو فشار مالیاتی فوقالعاده زیادی به صاحبان
درآمدهای متوسط وارد میشود.
کاهش مالیات بر امالک ،که فقط نصیب افراد ثرومتند میشود ،هدف ویژه البیهای ثرومتندان
بوده است .کارزار البیگری به شکل چشمگیری موفق شد .در سال ۱۹۷۶حدود ۱۳۹هزار خانوار
آمریکایی واجد شرایط پرداخت مالیات بر امالک بودند ،تا سال ۲۰۲۰معافیتهای مالیاتی طوری
اعمال شد که تنها ۱۲۷۵خانوار در سراسر کشور مجبور به پرداخت مالیات شدند .گری کوهن مشاور
اقتصادی ترامپ که به مهندسی اخیر کاهش مقررات کمک کرد به اعضای کنگره گفته بود« :فقط
احمقها مالیات امالک را پرداخت میکنند ».بنابر برآورد وزارت خزانهداری امریکا در سال ۲۰۱۹
فرار مالیاتی یکدرصد از ثرومتندترین افراد۱۶۳ ،میلیارد دالر برای دولت هزینه داشت .با توجه به
این که وکالی مالیاتی به طور مداوم راههای جدیدی برای کاهش مالیات بر ثرومتندان پیدا میکنند
و اداره خدمات درآمد داخلی با کمبود پرسنل ،قادر به ارزیابی درست اظهارنامه پیچیده مالیاتی
ثرومتندان نیست ،بار فزایندهای بر دوش صاحبان درآمدهای متوسط قرار میگیرد.
تغییرات قوانین مالیاتی به نفع ثرومتندان به قدری «موفق» عمل کرده است که چهارصد
خانوار ثرومتند اکنون مالیات خود را (در سطح فدرال ،ایالتی و محلی) با نرخهای کمتری نسبت به
۵۰درصد خانوادههای کمدرآمد میپردازند( .منودار)۳
نمودار.۳
کل مالیات (محلی ،ایالتی،
فدرال) به شکل درصد درآمد
منابع :امانوئل سائز و گابریل زوکمن ،۳۶پیروزی بیعدالتی :ثرومتندان چطور از پرداخت مالیات طفره
میروند و چگونه میتوان آنها را وادار به پرداخت مالیات کرد( .نیویورک :دبلیو دبلیو .شرکت نورتون،۳۷
)2019پیوست B5
این مطالعه برآورد میشود که چنانچه درآمد متام دهکها به موازات هم افزایش مییافت و نسبت
تفاوت درآمدها ثابت میماند ،درآمدهای سطوح مختلف چگونه تغییر پیدا میکرد .این گزارش
نشان میدهد که در مورد ۹۰درصد افراد کمدرآمد شکاف «میان آنچه در حال حاضر دریافت میکنند
و آنچه در صورت هماهنگ بودن افزایش درآمدشان با افزایش رشد اقتصادی میتوانستند به دست
آورند» تقریبا ۲/۵تریلیون دالر در سال ۲۰۱۸بود .این گزارش برآورد کرده است که این شکاف برای
کل دوره از سال ۱۹۷۵تا ،۲۰۱۸به بیش از ۴۷تریلیون دالر رسیده است.
به همین شکل ،اقتصاددانان امانوئل سائز و گابریل زوکمن دریافتند که طبق رشد عادالنه
درآمد از سال ۱۹۸۰تا ،۲۰۱۸اگر میانگین درآمدهای۱۰درصد کم درآمدترینها قبل از مالیات حدود
یک سوم باالتر میبود ،دریافتی کنونی آنها میبایست ۸۰درصد بیشتر باشد( .جدول .)۱برعکس،
رشد درآمد عادالنه باعث میشد درآمد ۴۰۰خانوار ثرومتند ۸۵درصد کمتر از درآمد آنها درسال ۲۰۱۸
باشد .آنها به جای ۴۵۶میلیون دالر درآمد متوسط قبل از مالیات باید ۶۶میلیون دالر دریافت
میکردند.
جدول .۱درآمد قبل از مالیات و تفاوت بین افزایش درآمد عادالنه و واقعی از سال
1980تا ( 2018ارقام به دالر)
منابع :سائز و زوکمن .پیروزی بیعدالتی ،پیوست تی سی ۸
طبقه سرمایهدار بیش از هر زمان دیگری خود را به عنوان طبقه حاکم نشان داده است .افزون بر
این ،سرمایه میتواند پول هنگفتی را برای انتخابات خرج کند و از البیهای خود برای نوشنت قوانین
و مقررات استفاده کند .دیوان عالی ایاالت متحده عم ً
ال متام محدودیتهای مربوط به کمکهای
ثرومتندان به کارزارهای انتخاباتی را لغو کرده است و به بخشهای رقیب طبقه سرمایهدار اجازه
داده است تا با متام توان خود انتخابات ایاالت متحده را بخرند .طبقه سرمایهدار موفق شده است
اجرای بسیاری از مقررات را لغو کند و در عین حال اعضای احتادیهها را کاهش دهد و مانع افزایش
دستمزدها شود .با اجرایی شدن نفتا ۳۹و دبلیوتیاو ۴۰به شرکتهای چندملیتی برای سرمایهگذاری در
خارج و بازگرداندن سرمایه به میل خود آزادی بیشتری دادهاند .زجنیرههای ارزش ایجاد شده ،که
در آن بخشها اجزای یک کاال از کشورها و شرکتهای مختلف تأمین میشود و در مناطقی که هزینه
نیروی کار نسبتًا پایین است مونتاژ میشوند ،سود شرکتها را به میزان چشمگیری افزایش داده
است .در عین حال ،شرایط کارگران در ایاالت متحده رو به وخامت گذاشته است .از آجنا که افزایش
دستمزدها با تورم همخوانی ندارد ،بسیاری از آنها باید دوچندان تالش کنند تا بتوانند به بقای خود
ادامه دهند .اگرچه سهم نسبی آنچه استثمار «عادی» سرمایهداری نامیده میشود و سلب مالکیت
واقعی تلقی میشود نامشخص است ،تأثیر ترکیب این دو ،فشار زیادی بر درآمد کارگران داشته
است .اگر تفاوتهای نسبی بین سطوح مختلف درآمدها مانند دهههای ۱۹۶۰و اوایل دهه ۷۰باقی
میماند ،کارگران – بهویژه آنها که در طبقهبندی کارگران تولیدی و غیرنظارتی قرار دارند که تقریبا
۸۰درصد کل نیروی کار را تشکیل میدهند -درآمدی به مراتب باالتر از درآمد کنونی خود داشتند.
طبق برآوردها ۴۷ ،تریلیون دالر درآمد «از دست رفته» در ۹۰درصد درآمدهای پایین در دوره ۱۹۷۵
ـ ۲۰۱۸میتوانست کمک کند تا کارگران بیآنکه مقروض شوند از عهده هزینههای خوراک ،اجاره
لونقل ،زندگی مشترک و مخارج حتصیل
خانه ،خدمات آب و برق ،مراقبتهای بهداشتی ،حم
برآیند .و چنانچه دولت از افراد بسیار ثرومتند مالیاتهای بیشتری میگرفت ،بهراحتی میتوانست
برنامهها و مشاغلی برای کمک به مردم در جوامعی که امید چندانی به آیندهای بهتر وجود ندارد،
ایجاد کند .و البته اگر ایاالت متحده از هزینههای نظامیاش میکاست ،پایگاههای نظامی زیادی در
خارج از کشور نداشت و از شرکت در جنگهای خارجی دست برمیداشت ،منابع مالی قابل توجهی
برای مصارف اجتماعی آزاد میشد.
همانطور که برنی سندرز در عنوان کتاب تازهاش میگوید« :عصبانی شدن از سرمایهداری
اشکالی ندارد» .از آجنا که سرمایهداری چندین دهه درگیر جنگ طبقاتی نفسگیر علیه کارگران بوده
است و نتایج فاجعهباری برای همه به جز ثرومتندان به بار آورده است ،تعجبی ندارد که اکنون کارگران
دوباره شروع به سازماندهی کنند و به کمک احیای مبارزات احتادیهای به مبارزه با سرمایهداری
بپردازند .یک چیز مسلم است :فقط یک خیزش از پایین در مقیاس دهه ۱۹۳۰قادر است قدرت
کارگری بیشتری بیافریند تا جامعهای بسیار عادالنهتر و برابرتر ایجاد کند.
Grand Theft Capital: The Increasing Exploitation and Robbery of the U. S. Working Class. Monthly
)Review, by Fred Magdoff and John Bellamy Foster. (May 01, 2023
1. Fred Magdoff & John Bellamy Foster 2. Joshua Hixon 3. Chris williams
4. Robert W. Mc Chesney 5. Woody Guthrie
نویسنده و فعال سیاسی آمریکایی در دهه ۱۹۸۰و 6. Barbara Ehrenrei, ۱۹۹۰
7. Paul A. Baran and Paul M. Sweezy 8. Business cycle 9. Monopoly Capital
10. The Yom Kippur War 11. Stagnation and the financial explosion
12. The irreversible Crisis 13. Alison Herren Lee اسب تک شاخ 14. Unicorn
15. Cargill 16. Koch Industries 17. Mars
18.Bloomberg 19. Hearst 20. New Deal
21. Warren Buffett 22. The plight of the U. S. Working Class
23. Congress of Industrial Organizations (CIO). 24. Taft- Hartley Act
25. Amazon, Starbucks & trader Joe 26. Health Carousel
27. Forbes Advisor 28. Union Pacific, CSX, Norfolk Southern
29. Leo Mac Cann 30. AFL- CIO
بهره گرفتن از تفاوت قیمت بین دویا چند بازار به منظور کسب سود است 31. Arbitrage
ادغام دو واژه متزلزل وپرمخاطره با واژه پرولتاریا )32. precariat (precarious + proletariat
34. S & P 500
فهرستی از ۵۰۰سهام برتر در بازار بورس سهام نیویورک .از این فهرست در معامالت ،خرید و فروش سهام و ارزیابی
عملکرد شرکتهای بزرگ استفاده میشود.
دادههای اقتصادی فدرال رزرو 35. Federal Reserve Economic Data
36. Emmanuel Saez and Gabriel Zucman 37. W. W. Norton
38. RAND
اندیشکده سیاست گذاری آمریکا که در سال ۱۹۴۸توسط شرکت هواپیماسازی داگالس با هدف ارائه خدمات تحقیقاتی
و تحلیل سیاسی به نیروهای نظامی ایاالت متحده آمریکا تأسیس شد.
39. NAFTA
نفتا توافقنامه تجاری /کاری میان کشورهای آمریکا ،کانادا و مکزیک ،ورود اتباع هر یک از این سه کشور را به
کشورهای عضو به منظور تجارت ،مبادله کاال ،خدمات یا سرمایه گذاری تسهیل میکند.
سازمان تجارت جهانی40. WTO
مبارزه علیه دستمزد کارگران و شرایط کاری آنها شتاب گرفته است .افزون بر استثمار معمول
شرکتها برای کاهش دستمزد کارگران راههای دیگری هم وجود دارد .یکی از این راهها اجتناب
از پرداخت اضافهکاری از طریق چاق و چله کردن عنوان شغلی است .عنوانهای شغلی جدیدی را
طوری ایجاد میکنند تا به نظر برسد گویا کارگر یک مدیر است .وقتی مسئول پذیرش لقب «مدیر
اولین برداشتها» ،سلمانی لقب «مدیر آرایش داماد» ،به خود میگیرد ،یا یک متصدی گاری غذا به
«مدیر گاری غذا» تبدیل میشود ،کارگران مشمول قانون پرداخت اضافهکاری برای ساعتهای
اضافی که سر کارند نمیشوند ... .به این ترتیب ،زمانی که مشکالتی مانند استثمار غیرقانونی کودکان
مهاجر برای انجام کارهای پرخطر مطرح میشود این شرکتهای فرعیاند که مقصر شناخته
میشوند نه شرکتهای بزرگ.
تغییر و تبدیل ادوار تاریخی به خودی خود موجب جابهجائی نیروهای عامله و حذف برخیها
و ارتقای برخی دیگر میشود .برای مثال نگاه کنیم به طبقات محکوم جامعه رم در صورتبندی
بردهداری از آغاز دوران جمهوری در سال 509ق.م تا پایان امپراتوری رم غربی به سال 476م .در
بخش اعظم این دوران هزارساله ،بردگان بزرگترین طبقه اجتماعی تهیدستان و فرودستان جامعه
را تشکیل میدادند اما حضور اجتماعی و سیاسیشان در سه قرن اول این هزارسال آن اندازه نبوده
است که بتواند قابلیتهای اجتماعی و سیاسی نیروهای پیشین را حتتالشعاع خود قرار دهد.
بردگان در آغاز تشکیل وضع اجتماعی اقتصادی جدیدی که بر وجود آنان بنا
گردید،حتتالشعاع حضور تودههای مردم آزاد رم یا عوامالناس موسوم به پلبینها قرار داشتند
که خود یکی از دو پایه حکومت جمهوری رم بودند .اینان نسبت به گروه حاکمه جمهوری یعنی
پاتریسینها ،کمترین حقوق سیاسی را داشتند و در نظام سیاسی جمهوری رم فقط میتوانستند
رأی بدهند و ارتش رم را تشکیل دهند و برای حفظ جمهوری رم کشته شوند ،اما جمهوری رم
تنها خدمتگزار پاتریسینها بود و جز حفاظت از مال و اموال و امالک و ثروتها و نقدینگیها و
مطالبات پاتریسینها وظیفه دیگری نداشت.
پلبینها از آغاز مالک قطعات کوچک زمین زراعتی بودند و برخیهاشان یکی دو برده نیز
داشتند ،اما جمهوری رم حتی در ایامی که پلبینها برای حفظ و نگهداری جمهوری رم میجنگیدند
و کشته میشدند ،هیچ حمایتی از آنان منیکرد .اغلب پلبینها وامدار پاتریسینهای رباخوار بودند و
همواره در معرض خطر سلب مالکیت و حتی بردگی قرار داشتند و این خطرات بهویژه در ایام جنگها
افزایش چشمگیری مییافت زیرا بارآوری امالک مختصرشان به سبب کاهش رسیدگی به زمین و
زراعت و ناتوانی اعضای خانواده پلبینهای ارتشی در نگهداری زمین کاهش مییافت و یا اینکه
امالکشان به همین سبب به امان خدا رها میشد و یا به سبب ناتوانی آنها در بازپرداخت دیونشان
به طلبکاران منتقل میگردید و حتی خودشان نیز به بردگی میافتادند.
مقاومتها و مبارزات بزرگ پلبینهای رم در برابر ستمگری پاتریسینها از سال 494ق.م با
اجتماع اعتراضی بزرگ آنها در کوه آونتینوس آغاز شد -در ترجمههای فارسی از این اجتماع با
عنوان اعتکاف یاد شده است -و سراجنام در سال 286ق.م و با تصویب قانون موسوم به هورتنسیا
که به آراء عمومی قدرت قانونی داد ،تساوی و برابری سیاسی میان پلبینهاو پاتریسینها برقرارشد.
نقش سیاسی و اجتماعی پلبینها از این تاریخ رو به افول نهاد و به جز چند حادثه اجتماعی که
مهمترینشان مبارزات برادران گراکوس به سود پلبینها و ملپن پرولتاریای رم و پایان خونین حیات
آنها بود -تیبریوس در سال 133و کایوس در سال 121ق.م با توطئههای سنا به قتل رسیدند -دیگر
هیچ صدائی از آنان شنیده نشد .با این همه ،سه قرن خنست هزاره جمهوری -امپراتوری رم متعلق
به پلبینها و مبارزات آنان علیه پاتریسینها بود و این سه قرن با اعتراضات و مبارزات جانانه
پلبینها علیه تبعیضات کشنده پاتریسینهای رم ،انباشته شده و برجستگی یافته است.
بسیاری از پلبینها در جریان تکمیل و استیالی عمومی نظام بردهداری به ملپن پرولتاریائی در
رم تبدیل شدند که از زندگی جز فقر و فالکت و بیچارگی و بیخامنانی و عطلت و بطالت چیزی نداشت
و بعدهاست که پاتریسینها برای آنان جیره غذائی و رشوهها و جوایزی تعیین کردند تا آراء آنان را
نصیب خود کنند و به دست آنان حکومت خود را ادامه دهند.حیات ملپن پرولتاریا با چنان فالکتی
همراه بود که جز از طریق فروش قدرت سیاسی به بهترین خریدار و همدستی با جباران و سرداران
جنگی خوخنوار فروغی نداشت .حتوالت سیاسی در جمهوری رم و افزایش حقوق و اختیارات
پلبینها و کسب برابریهای اساسی با پاتریسینها و گسترش جمعیت ملپن پرولتاریا که از قرن 3
ق.م و بهتدریج ،تکیهگاه قدرت و تسلط کنسولها و سرداران جنگی شده بود ،این مردم را از هویت
تاریخیشان به مثابه نیروی عامله و دورانمنای تاریخ تهی کرد و بردگان را در گرانیگاه تاریخ قرار
داد .به این ترتیب نیروی محرکهای که قریب 300سال کانون مبارزات اجتماعی و سیاسی رم بود،
از مدار عاملیت اجتماعی و تاریخی خارج شد و با وجود بقایش در تاریخ رم ،دیگر جز پیروی از
سرداران جنگی و حضور در جنگهای جتاوزکارانه و شرکت در سرکوبی خونین قیامهای اقوام
حتت ستم و بردگان به ستوه آمده و حتریک جنگ داخلی و تشدید آن و سراجنام نابودی جمهوری و
تشکیل امپراتوری ،نقشی نداشت .سؤال این است که چرا اینگونه
شد؟ و پاسخ نیز چنین است :دوام و افزایش نابرابری اجتماعی و
ستمگری طبقاتی.
آقای اتابکی ضمن مقدمه خود ،مارکس و مارکسیستهای
روس و غیر روس را به خوانش اروپامحوری از تاریخ حتوالت
اجتماعی متهم میکند (ص )15-14و این تهمت را دو سه بار دیگر
نیز در نوشته خود تکرار کرده است .چنین ادعائی علیالقاعده باید
متکی به مدارک و شواهدی باشد تا اعتباری کسب کند ،اما از آجنا
که چنین تصوراتی در حیات فکری مارکس و انگلس از جمله نوادر است ،مدعیان ناگزیر از حتمیل
تعابیر خود بر آرای آنان میشوند و نسبتهائی به آنان میدهند که در متام عمرشان -جز در حلظاتی
تفسیرپذیر از دوران جوانی و آغاز میانسالی خود -از آنها بیگانه بودهاند .ستایشهای مارکس و
انگلس از مبارزات شیخ شامیل در قفقاز علیه دولت روسیه تزاری (1834ـ )1859و از قیام سپوی
در هند به سال 1857ـ 1858علیه استعمارگری انگلیس و از عثمانی در برابر روسیه و از مسلمانان
اجلزایر در برابر استعمارگری فرانسه و مستعمرهنشینان فرانسوی و تأکید بر امتیازات بومیان نسبت
به اروپائیان در سال ،1882خود معیار بیگانگی مارکس از چنین تعابیری است.
برخی از منتقدان مارکس نظیر جان هابسون نویسنده کتاب مفید و ارزنده ریشههای شرقی متدن
غربی که او را به اروپائیگرائی منسوب میکنند (ص )37انتقادهای او را از اساطیر مصری و تلقیاتش
از ناتوانی آن اساطیر در تشکیل هنر و فرهنگی نظیر هنر و فرهنگ یونانی را که در گروندریسه بدان
اشاره شده است (ج ،1ص )38به معنی انکار اهمیت آن اساطیر در نزد مارکس معنی کردهاند و از
این طریق بیمسمی به اروپائیگری مارکس رسیدهاند .برجسته ترین وجوه اروپائیگری مارکس و
انگلس ،توصیفات آنان از بورژوازی اروپائی در مانیفست کمونیست است .این دو در مانیفست با
وجودی که بیشترین اعتبار ادواری تاریخ را تا آن زمان ،به بورژوازی داده بودند و آن را از این بابت
که ...:متام ملتها را مجبور میکند از بیم نابودی ،شیوه تولید بورژوازی را بپذیرند ...و مجبور
میکند آنچه را متدن مینامد ،میان خود رواج دهند...و جهانی مطابق نقش خویش میآفریند در
عین حال از این حقیقت غافل نبودهاند که پرولتاریا در جریان کسب سلطه سیاسی خود جدا از مفهوم
بورژوائی کلمه ملت :تا حد معینی ،ملی است ...و هر چند درونمایه پیکار پرولتاریا با بورژوازی
ملی نیست ...اما پرولتاریای هر کشور در وهله خنست باید کار را با بورژوازی خود به فرجام برساند.
همانان در ایدئولوژی آملانی تاکید کردهاند که باوجود اعتبار بنیادین تضاد میان نیروهای مولده و
شیوه مراوده به مثابه پایه انقالب اجتماعی ،اما آن تضاد برای همین منظور و در کشوری معین:
لزومی ندارد به حد نهائی اش رسیده باشد.
مارکس در سالهای آخر زندگی به این اعتقاد رسیده بود
که کشوری نظیر روسیه به واسطه برخی نهادهای اجتماعی
پیشاسرمایهداری مستقر در سطح ملی و معاصر با تولید
سرمایهداری نظیر کمونهای روستائی بسیار فراوان خود...:
میتواندمتامی دستاوردهای ایجابی را تصاحب کند بدون اینکه
دستخوش فراز و فرودهای هولناک آن شود ...اگر ستایشگران
نظام سرمایهداری در روسیه امکان تئوریک چنین حتولی را نفی
میکنند از آنها این پرسش را میکنم :آیا روسیه برای استفاده از ماشینآالت ،کشتیهای بخار،
راهآهن و غیره ناگزیر بود مانند اروپا یک دوره طوالنی جنینی صنعت ماشینی را پشت سر گذارد؟ آیا
آنها میتوانند توضیح دهندچگونه روسها توانستند متامی سازوکار مبادله (بانکها ،مؤسسات
اعتباری و غیره) را که در غرب محصول قرنها بود به یک چشم برهم زدن ،وارد کنند؟
او که زمانی آن کمونهای روستائی را داربست دوام ارجتاع و استبداد تزاری روسیه میدانست،
به این عقیده رسیده بود که در صورت تکامل آزادانه کمونهای روستائی روسیه :طولی خنواهدکشید
که این کمونها به عنصری برای جتدید حیات جامعه روسیه و به عامل برتری برکشورهائی تبدیل
خواهندشد که توسط نظام سرمایهداری به بردگی کشیده شدهاند .مارکس با صراحت ویژه خود به
نیکالی میخائیلفسکی یکی از رهبران گروه مردمدوستان روسیه و تعبیر نامناسب او از مطالب
فصل «به اصطالح انباشت بدوی» در جلد اول سرمایه (در ترجمه فارسی به قلم حسن مرتضوی ،ج ،1ص -765
)816و تبدیل طرح تاریخی او از تکوین سرمایهداری در اروپای غربی به نظریهای تاریخی فلسفی
درباره مسیری عام ،اعتراض میکند زیرا که برخالف نظر او ،فصل مورد نظر :چیزی بیش از دنبال
کردن مسیری را ادعا منیکند که بر اساس آن در اروپای غربی ،نظم اقتصادی سرمایهداری از رحم
نظم اقتصادی فئودالی ظهور کرد .و سراجنام انگلس بود که بر انتساب نظریه پیشرفت تکخطی
تاریخ به مارکس و به خود و به جنبش کارگری خط بطالن کشید و در مصاحبه با روزنامه فیگارو به
تاریخ 13ماه می 1893اعالم داشت که :ما تکاملگرا هستیم و قصد نداریم قوانین معینی را به
نوع بشر دیکته کنیم .همین صراحتهاست که مشوق برخی پژوهشگران مارکسیست نظیر جیانی
سفری میشود تا تذکر دهند که :مارکس هرگز ننوشته که فئودالیسم الزامًا بایدسرمایهداری را پدید
آورد یا برعکس .او فقط مینویسد که این حتول در اروپا و در عصر جدید بهوقوع پیوسته است (برای
این مباحث ؛ نک :کوین اندرسن ،قومیت و جوامع غربی ،ترجمه حسن مرتضوی ،ص .398-380مارکس ،دیباچهای
بر تاریخ روسیه ،به انضمام رساله مارکس ،انگلس و جامعه آسیائی از جیانی
-یکی دیگر از آموزگاران آقای اتابکی و همفکران ایشان -در انتقادیه جلوجانه و بغضآلود خود
از جورج لوکاچ و دیدگاهش علیه مکتب ادبی هنری اکسپرسیونیسم به او نسبت داده بود :ارزیابی
عادالنه و بیتعصب میباید متکی بر کار اکسپرسیونیستهای واقعی باشد و نه برای اینکه انتقاد
آسانتر شود ،حتریفات آن برجسته شود (زیبائی شناسی و سیاست ،ص .)32نسبتهائی را که اتابکیها
به مارکس و به مارکسیستها نسبت میدهند ،درست همان رفتاری است که بلوخ آن را تقبیح کرده
است :برجسته کردن حتریفاتی که علیه مارکس و انگلس صورت میگرفته است.
حتریف افکار و عقاید مارکس و جهان بینی سوسیالیستی و انتشار جعلیاتی به نام آنان و یا
درباره آنان در روزگار ما ،ادامه همان دروغ پردازیهائی است که در حیات خود مارکس کسانی
همچون جوزف کوک کشیش آمریکائی ،لوجو برنتانو و سدلی تایلور اقتصاددانان انگلیسی و
بسیاری دیگر از مخالفان و قشریون به مارکس نسبت میدادند .سلسله انتسابات جعلی و دروغین
چنان دراز و گسترده بود که مارکس در مصاحبه خود با روزنامه شیکاگو تریبون مورخ 5ژانویه
1879خطاب به مصاحبه گر میگوید :اگر خواسته باشم که هر چیزی که بنام من گفته میشود یا
نوشته میشود ،تکذیب کنم ،نیازمند تعداد زیادی منشی هستم (گفتگوهای مطبوعاتی ،....ص .)37-36
اتابکی در گفتگو از سابقه تاریخنویسی فرودستان ،مکتب تاریخ نویسی مارکسیستی را متهم
به نادیده گرفنت فرودستان میکند و این در حالی است که خنستین گزارش دقیق انسانشناسانه
از وضع تهیدستان و فرودستان و محرومان اعم از کارگران و روستائیان سابق آواره در بیغولهها
و حلبیآبادها و زاغههای شهر منچستر در میانه قرن 19به نام وضعیت طبقه کارگر در انگلیس
نوشته فردریک انگلس است که حتی بر دولت بریتانیا نیز تأثیر داشت .این کتاب ضمن بیان احوال
کارگران فقیر ،به احوال محرومانی از مردم منچستر پرداخته که تنزل سطح زندگی فقیرانهشان در
روستاها موجب خروجشان از خانههای اجدادی و سرازیر شدن به شهرهائی همچون منچستر شده و
به مصائبی مبتال شدند که از گذشتهشان در روستاها نیز بدتر بود .بنابراین فضل تقدم در این مورد
و در تاریخنویسی تهیدستان و فرودستان اعم از پرولتاریا و ملپن
پرولتاریا از آن انگلس و از آن مارکسیستهاست .با این همه معلوم
نیست چرا آقای اتابکی به این منونه درخشان مطالعات موردی
انسانشناسانه شهری که در زمان خود یکتابود ،هیچ اشارهای
ندارد .آیا از آن بیخبر است ؟ و یا اینکه اشاره به آن را به مصلحت
فرضیات خود ندانسته است یا شایدآن را خارج از حوزه مطالعات
فرودستان و تهیدستان میدانند؟ و حیرتآورتر بیاعتنائی محض
ایشان به سابقه مطالعات و مشاهدات ماکسیم گورکی در احوال
مردم اعماق نشین و دمخوری طوالنی مدت او با محرومان و حضور بالنسبه همیشگی آنان در
داستانهای گورکی است .نویسندهای که تا پایان عمر درخشان خود راوی زندگانی محرومان و
فرودستان و تهیدستان و مورخ احوال آنان بود و آنان را منودار همه جانبه دامنهها و اعماق جتاوز
مالکیت خصوصی به تودههای مردم میدید .این دسته تعلقات گورکی برای منتقدان و نظریهپردازان
ادبی بورژوازی و ضدسوسیالیست چنان ناپسند بود که او را علیرغم اینکه «نقاش تاریکترین
جنبههای زندگی و ظاملانه ترین وحشیگریها و خوشبینترین نویسنده در تاریخ ادبیات روس»
میدانستند اما از بابت پرداخنت به مردم اعماقی ،بیشتر ناداستاننویس و هنرمند غیرخالق و فاقد
اهمیت تعریف میکردهاند (نابوکوف ،ص 514-512و ،521روله ،ص .)50-49
اگر منتقدان ادبی بورژوازی از اشتغال یک نویسنده به مردم اعماق ناخشنودند و اعتنائی بدان
ندارند ،اما آقای اتابکی برخالف آن در تعقیب احوال محرومان تا بداجنا پیش میرود که میخواهد
تاریخ احوال آنان را بنویسد اما چون از همه حلاظ پیرو نیات فاسد آشکار و نهان همانان است ،از
هرگونه اظهار آشنائی با نویسندهای چون ماکسیم گورکی که قریب یک قرن و نیم پیشتر از او به دنبال
ثبت و ضبط احوال محرومان و فرودستان بود ،اجتناب دارد .نکند او را منیشناسد ؟یا از نوشتههای
او خبر ندارد .خیر چنین نیست .زیرا سکوت در این باره را به مصلحت فرضیات خود میبیند و این
درحالی است که گرایش اقشار بزرگی از مردم ،بهویژه در اروپا به مشاهده ذهنی احوال و روزگار
محرومان نقشی اساسی در موافقت جامعه ،بهویژه جوانان با گورکی داشته است.در این باره بهتر
است که سخن را به جان بوینتون پریستلی نویسنده و منتقد و نظریه پرداز برجسته انگلیسی بسپاریم
که یکی از دقیقترین ارزیابیها در تبیین انگیزههای تعلق خاطر گروههای بزرگی از اتباع جامعه
سرمایهداری را به ماکسیم گورکی در کتاب ارزنده سیری در ادبیات غرب بیان کرده است:
علت موفقیت زیاد گورکی در خارج از روسیه دو چیز است ؛ یکی اینکه وی یک انقالبی سیاسی
بود در زمانی که آزادیخواهان متام اروپا حکومت تزار را محکوم میکردند .علت دوم از حلاظ ما
مهمتر است :گورکی در داستانها و منایشنامههای اولیه خویش درباره حقیرترین کارگران ،ولگردان
و مطرودانی مینوشت که در جوانی و ضمن کار و به هنگامی که سرگردان از این کار به آن کار روی
میبرد ،آشنا گشته بود و همین ،وی را در دم سرآمد «مدرنها» ساخت .او در حلظه مناسب بدین
عرصه درآمد آنگاه که خوانندگان و متاشاخانهروان یا دستکم آنان که در طلب چیزهای نو بودند
و بر عقیدهای که در محافل ادبی سالهای 1895تا 1905سخت شایع بود و در دهه 30نیز جتدید
حیاتی یافت ،به نظر مساعد مینگریستند (و این عقیده پس از گذشت 55سال اینک از نو باب
شده است) و این ،عقیده است به اینکه رمانها و منایشنامههائی که درباره مردم فرودست جامعه:
فاحشهها و پااندازها و خانه بهدوشان و کارگران هر دمکار و دزدان و بیخامنانان و میخوارگان
ولگرد و معتادان به مواد مخدر ،به رشته حتریر درمیآیند ،به حنوی واقعیتر و زندهتر و پرمعناتر
از داستانها و منایشنامههائی هستند که با اکثریت عظیم مردم سروکار دارندکه در ساعتهای
معین کار میکنند و مقروض منیشوند و جامه و زیرجامهشان را به موقع عوض میکنند و باالخره
به یکی از طبقات اجتماع تعلق ندارند* .اعضای جوان طبقات مرفه که احساس سرکشی یا ماللت
میکنندهمیشه مجذوب چنین نظری در زمینه آثار داستانی و منایشی بودهاند .این نظر اساسا یک
نظر رئالیستی نیست ولو یک نویسنده درجه دو بتواند برای تهیه مطالب شورانگیز در این سطح
قهوه خانه ای ،مواد و عناصر سهل احلصول تری بیابد .این نظری است احساساتی و رمانتیک
وکاری که میکند این است که موقع رمان خوب مورد تقاضای کتابخانهها و منایشنامههای مردم
پسند و عالقه متاشاگران برنامههای بعد از ظهر را باژگونه میسازد (ص .)404-403
نکته با اهمیت در ارزیابی پریستلی ،تطابق زمانه و زمینه نوگرائیهای متناظر با احوال
گروههای طبقاتی و بیطبقه اعماق جامعه (البته بیشتر از همه گروههای بیطبقه اعماق جامعه) با
نوگرائیهای تاریخ نویسی مورد نظر آقای اتابکی است که آنان نیز به گروههای طبقاتی و بیطبقه
اعماق جامعه (با همان ویژگی که گفته شد) نظر دارند .گرایش دوباره به احوال فرودستان در ادبیات
همزمان است با گرایش برخی مورخان «نو چپ گرا» به عاملیت تاریخی طبقات فرودست و تهیدست.
آقای اتابکی مینویسد :در دهه 60میالدی به همت گروهی از مورخان نواندیش چپ مجلهای
به نام «پست اند پرزنت» در انگلستان منتشر شد که...عاملیت تاریخ را متفاوت از قبل میدید...و
برای خنستین بار در بررسی تاریخ جتدد در اروپا خنبگان و برکشیدگان را یگانه عامل این فرایند
به حساب منیآوردند و از منظر عاملیت طبقات تهیدست و فرودست جامعه به مطالعه تاریخ جتدد
نشستند...در کنار پست اند ریویو جا دارد از نیولفت ریویو نیز یاد کنیم که سهم مهمی در ارائه آرای
مورخان چپ نو به دوش کشید (ص .)11
* جمله درست باید «به یکی از طبقات اجتماع تعلق دارند» باشد و احتما ً
ال خطای حروفچینی است.
هستند که برخالف مدعیاتشان ،از واقعگرائی (همان رئالیسم مورد نظر پریستلی) در ادبیات و
جمعگرائی در تاریخنویسی ،فقط مواد و مصاحل ابتدائی و بدیهی یعنی وجود آدمیان -اعم از فرد
و جمع و خرد و کالن -را میبینند و درکی شایسته و بایسته از آدم و آدمیان و انگیزهها ،اسباب و
علل انتزاع آدمی از آدمیت ندارند و در هر دو عرصه نیز میکوشند که جزء و خرد را به جای کل و کالن
بنشانند .این گرایش ترجمان فردگرائی و اصالت فرد در حتقیقات و مطالعات سیاسی و تاریخی است
و به همان معنی است که اگر گفته شود ،در ارکستری ،یک ساز بر جمع سازها رجحان دارد .اگر هنر
و ادبیات ناظر بر احوال فرودستان و مردمان اعماق جامعه برای مدتی مالل خاطر جوانان طبقات
حاکمه را بزداید ،تاریخ احوال همین مردم نیز میتواند برای اندک زمانی مالل خاطر فعاالن سیاسی
همان جمعیت را کاهش دهد.
برای مبلغان این طرز تاریخنگاری ،مهم ،تفنن و رفع مالل بورژوازادگان و بورژوازدگان است
و اینکه سرگذشت و سرنوشت میلیونها مردم ساقط شده چه خواهد شد؛ این تودههای بیشمار به
چه ترتیبی از چنبر فالکت و تباهی و بیگانگی از خود و بیزاری از انسانیت بیرون خواهند آمد ،هیچ
اهمیتی ندارد.
همانگونه که پریستلی در مورد گرایش هنری و ادبی این گونه تعلقات تذکر داده و آنها را
احساساتی و رمانتیک و بدتر از آنها ،قهوهخانهای خوانده است ،در تاریخنویسی نیز میتوان
چنین گرایشی را خیالپردازانه و خیالپرستی تعبیر کرد .البته مورخان میتوانند گفتارهایشان را
با آرایههای گوناگون سبکهای هنری و ادبی بیارایند -نظیر ادوارد گیبون در کتاب تاریخ احنطاط
و سقوط امپراتوری روم که از جمله زیباترین منونههای تاریخنویسی عصر جدید با اقتباس از کالم
کالسیک اروپائی از یونان تا عصر روشنگری است -اما منیتوانند بنیادتاریخنویسی را با مصاحل
و اثاثیهای بیاگنند که اغلب نظریهپردازان کالسیک بدانها اشتیاق داشتند -نظیر تاریخپردازی
هگل در کتاب فلسفه تاریخ که برخی از بدترین تعبیرها و تفسیرهای بیپایه و ذهنی را از شرق عالم
و بزرگترین کشورها و دولتهای شرقی نظیر چین و هند بهدست
داده است .آرایش هنری و ادبی گفتارهای عقلی ،درک و فهم آن
را تسهیل میکند ،اما آلودن همانها به رویاها و توهمات ،درک و
فهم آن را نامقدور میسازد و از آجنا که هدف تاریخنویسی ،معرفت
به احوال کلی گذشته همچون زهدان امروز و فردا و کشف روندها و
علل رویدادهای گذشته همچون مبدأ امتداد آن به امروز و فرداست،
حتویل تاریخ به این دسته از مورخان ،استیالی غفلت بر معرفت را
به دنبال دارد .حتولی معکوس و زیانبار که امپریالیسم و پیروانش
در همه عرصههای سیاسی و علمی و عقلی و فرهنگی به دنبالش هستند و تقویتش میکنند.
تاریخنویسی اجتماعی مورد نظر آقای اتابکی نیز از همین گونه است و برای اثبات این حقیقت
تنها نگاهی به مقاله «گزارش یک اعتصاب خونین پیشبینی شده» در همین کتاب و شرحی مختصر
از اعتصاب بزرگ و سراسری کارگران شرکت نفت انگلیس در خوزستان ( 25-23تیر )1325و بهویژه
استنتاجات عجیب و غریب ایشان از پیامدها و نتایج آن روزهای افتخارآفرین طبقه کارگر ایران،
کفایت میکند .آن حادثه بزرگ ،برای اولین بار قدرت جنبش کارگری متشکل و سازمانیافته ایران
علیه استعمار و امپریالیسم را در اندازههای خرد و کالن به همگان نشان داد و بهویژه شرکت نفت را
به آیندهای تلخ سوق داد که خالصی از قید آن برایش هرچه بیشتر ناممکن میشد .گفتگوی بیشتر
درباره آن اعتصاب تاریخی ،با توجه به وجود انواع اسناد و مدارک و گزارشهای موثق و مستند،
زائد میمناید به همین سبب از ورود به مقدمات و روند وقوع اعتصاب و حوادثی که منتهی به قتل
دهها نفر از کارگران عضو احتادیههای تشکیلدهنده شورای متحده مرکزی احتادیههای کارگران و
زحمتکشان ایران در خوزستان و گروهی از تفنگچیان احتادیه عشایر عرب و یکی از پاجوشهای
آن به نام احتادیه کارگران عرب شرکت نفت شد ،خودداری میکنیم .قوامالسلطنه در خاطرات خود،
تلفات ناشی از شبیخون اعراب مسلح به مرکز شورای متحده مرکزی کارگران در آبادان را برای
هردوطرف بالغ بر 170نفر و صدها زخمی نوشته است (ص )237و به گزارش نشریات حزب توده ایران
از این تعداد کشتگان بالغ بر 47نفر اعضای حزب توده بودند (اسناد و دیدگاهها ،ص )80-77و عدهای
نیز از کارگران غیرحزبی به قتل رسیدند .متامی دستگاه دولتی خوزستان اعم از کشور و لشکری
برای شکسنت اعتصاب و مجازات کارگران ،بهویژه رهبرانشان دست در دست شرکت نفت انگلیس
نهاده بودند و بسیار بیشتر از آنان در این باره میکوشیدند .برخی از اینان ،بهویژه مصباح فاطمی
استاندار مطلوب شرکت نفت در خوزستان و سرگرد احمد فاحت فرماندار نظامی در خوشخدمتی به
شرکت نفت از نوچههای کلنل آندروود -مسئول امور امنیتی شرکت
نفت در خوزستان -نیز پستتر شده بودند و حتی بنا به خواسته
شرکت ،فهرستی از فعاالن کارگری و حزبی و رهبران اعتصاب تهیه
کرده و از دولت قوامالسلطنه خواستار مجازات آنها شدند.
یکی از بدترین حتوالت در این حادثه خونین استمداد شیوخ
احتادیه عشایر و بازماندگان خانواده شیخ خزعل و گروهی از
اعضای دستگاه حکومتی سابق او به رهبری شیخ عبداللـه پسر
شیخ خزعل و ساکن عراق از دولت و ارتش انگلیس برای تصرف
خوزستان و احلاق آن به عراق بوده است و از قرار معلوم یک واحد
از شبه نظامیان عرب عراقی به فرمان حکومت انگلیسی عراق به آبادان وارد شده و با کارگران مبارز
اعتصابی آبادان درگیر جنگ و گریز شد (لیچارگویان دوران پهلوی و دنبالههایشان تا سالهای
طوالنی بعد از انقالب ایران ،هیچگاه از این خیانت یاد منیکردند و بیشرمانه اینگونه درخواستها
را به جمهوریهای خودمختار آذربایجان و مهاباد نسبت میدادند .در چندسال اخیر است که برخی
مورخان از این خیانت سرکردگان احتادیه عشایر عرب خوزستان یادکرده و از آن سخن گفتهاند)
سراجنام اعتصاب بزرگ کارگران با توفیقات نسبی خامته یافت و از روز 25تیرماه اعتصاب
خامته یافت و کار نفت دوباره به راه افتاد .بنا به نوشته اتابکی ،پیروزی اعتصاب و نقش وسیع
شورای متحده مرکزی و حزب توده در این حادثه ،مشوق شرکت نفت شد تا به نابودی کارگران
سازمانیافته و حزب توده در خوزستان بر آید (ص .)296-295کلنل آندروود با صراحت گفته بود که
تا زمانی که رهبران کنونی حزب توده ،مرده یا زنده کنار گذاشته نشوند ،شکلگیری جوی دوستانه
میان شرکت و کارگرانش قابل انتظار نیست (ص .)291-290پیش از او نیز اورم سارجنت معاون وزیر
خارجه انگلیس در 17ژوئن (1946اواخر مرداد )1325برای حل مشکالت و مسائل شرکت نفت در
ایران ،پیشنهادهای زیر را در اختیار دولت انگلستان قرار داده بود:
)1جتزیه جنوب غرب ایران و یا استقرار وضعیت خودمختاری حتت نظر دولت انگلستان)2 .
تالش برای انشعاب در حزب توده از راه به دست آوردن حمایت اعضائی از حزب که کمونیست
یا پیرو دستورات مسکو نیستند )3 .قرار دادن اعراب در مقابل حزب توده )4 .کاربرد زور علیه
ایران در صورتی که ضروری شود و ممانعت از هر اقدامی در جهت ملی کردن صنعت نفت ایران
(ص .)290-289
هرکسی که بوئی از سیاست به مشامش خورده باشد ،چنین برنامههائی را تنها هنگامی در
دستور کار قرار میدهد که اضطرار و اجبار بیش از حد ،چاره دیگری برای او باقی نگذاشته باشد.
چنین وضعی همانگونه که نویسنده خوداذعان کرده است ،ناشی از حضور وسیع و اساسی کارگران
سازمانیافته و متشکل در مبارزات کارگری خوزستان بود .تنها
راه خروج شرکت نفت از بن بستها و بحرانهای افزایشیابنده،
نابودی حزب توده و سازمانهای کارگری خوزستان بوده است .با
این همه و در کمال تعجب از خود ایشان میخوانیم که...:اعتصاب
عمومی 60ساعته تیر ماه ( 1325در منت کتاب به اشتباه 1925
آمده است) متامی کارگران و کارمندان ایرانی و هندی شرکت نفت
و موافقت نسبی شرکت با افزایش دستمزد و پرداخت حقوق روز
جمعه و مسکن و خدمات درمانی ،برای جنبش کارگری و بهطور
کلی جامعه ایران که با فرایندها و ابزار اعمال فشار و تغییر از پائین آشنائی چندانی نداشت ،به منبع
سرمایه اجتماعی بدل شد .به رغم 25سال مدرنیزاسیون -جتدد -آمرانه که به شیوهای نظاممند مانع
به جریان افتادن اصالح و تغییر از رهگذر عاملیت جنبش کارگری و کثرت صدای فرودستان میشد،
حتقق تنها یکی از خواستههای کارگران یعنی پرداخت روز جمعه ،فرودستان!!؟ را نسبت به توامنندی
خود آگاه کرد و به حترک واداشت .بهعالوه این توامنندی بیشتر بین کارگران عادی مشهود بود تا در
میان احتادیه کارگری شورای متحده مرکزی.این حس نوین توامنندی و ظرفیت اعمال تغییر بود که
به صحنه آمد و چند سال بعد خود را در جنبش ملی شدن صنعت نفت متبلورساخت (ص .)288-287
دامنههای خیالپردازی و تفسیر موافق مصاحل خود از حوادث و روندهائی که هیچ تناسبی با
آرزوهای گوینده ندارند ،از دو عبارت عجیب و متناقض گوینده در این گزاره به وضوح دیده میشود:
خنست آجنا که کارگران تهیدست را فرودست نامیده است .ایشان که در اول کتاب خود فرودستان را
به حاشیه راندهشدگان و از گونه اقلیتهای دینی و قومی بهویژه زنان و دگرباشان تعریف کرده بودند
(ص )14ناگهان در آخر کتاب خود کارگران شاغل را فرودست نامیدهاند .این تغییر رویکرد نسبت به
تعاریف تنها زمانی معنی مییابد که تهیدستان به سبب سقوط از وضعیت بالنسبه ثابت اقتصادی
اجتماعی خود به سطح ملپن پرولتاریا و مردم اعماق ،در زمره فرودستان قرار بگیرند .اما اینجا که
چنین تغییری صورت نگرفته وحتی برعکس آن ،با موافقت شرکت نفت برای پرداخت دستمزد روز
جمعه ،فرصتی هرچند اندک برای ثبات وضع طبقاتی و شأن اجتماعی کارگران نیز فراهم شده است.
بهراستی این تغییر از چه بابت در تعاریف و مصادیق آنها صورت گرفته است .البته در کتاب ایشان
پاسخی برای این سؤال وجود ندارد .از این رو میتوان گفت که آقای اتابکی به منظور بنیانسازی
برای فرضیه خود و در حقیقت گمراهسازی مخاطبانشان ،گروهی بزرگ از کارگران تهیدست را که
اتفاقًا ثبات وضع طبقاتیشان بهبودی مختصری یافته است ،تنها برای این منظور در زمره فرودستان
قرار دادهاند تا خطر تعلیق و زوال را از تئوریشان دور کنند.
دیگر آجنا که میگوید :این توامنندی بیشتر بین کارگران
عادی مشهود بود تا در میان احتادیه کارگری شورای متحده
مرکزی .بهراستی چگونه میتوان این همه ناراستی را با خود
داشت .اگر پیامد موافقت نسبی شرکت نفت با مطالبات کارگران،
بهویژه پرداخت دستمزد روز جمعه ،تقویت کارگران بیسازمان
و غیرمتشکل بوده است ،پس چرا شرکت نفت و همه سرکردگان
مفتخوار و جنایتپیشه آن جز نابودی تشکلهای سیاسی و صنفی
کارگران نفت ،هیچ چاره دیگری برای تأمین آرامش دخلواه خود در
صنعت نفت ایران ،منیدیدند؟ و اگر چنین است که مورخ ما میگوید پس چرا با همین ترفندها و
ابزارها ،منیتوانند زمینه موافقت کارگران با تشکلهای صنفی و سیاسی مخالف شرکت نفت را
تضعیف و کمرنگ کنند؟
تصور ایشان درباره تأثیرات موافقت شرکت نفت با پرداخت دستمزد روز جمعه کوتهبینانه
و فرقهگرایانه است زیرا که موافقت یادشده شامل حال همه کارگران بوده و نه فقط یک گروه از
تهیدستترینهاشان .گویا آقای اتابکی میخواهند ثابت کنند که کارگران بیسازمان ،تهیدستترین
الیههای کارگری و نزدیکترین مردم برای سقوط به اعماق و پیوسنت به فرودستان هستند .حتی اگر
به فرض محال چنین باشد و کارگران شاغل بیسازمان و نامتشکل بر اثر پیروزی اعتصاب موفق به
دریافت دستمزد بیشتری نسبت به قبل شده باشند ،چگونه میتوانند با مالحظه چنین دستاوردی از
تشکل فاصله بگیرند و در همین حال خود را به سطح یک نیروی مؤثر اجتماعی ارتقاء دهند؟ کوسه
و ریش پهن که میگویند ،همین است .به فرض این که مقدمات روند مورد نظر ایشان چنین نیز باشد،
اما مگر این توفیق جز از راه مبارزه سازمانیافته کارگران متشکل بهدست آمده بود؟
آقای اتابکی خود به زبان بیزبانی اذعان کردهاند که ارتقاء جایگاه کارگران بیسازمان و
نامتشکل ،خود گوشهای از پیروزیهای طبقه کارگر متشکل است و نه چیزی بیشتر از آن .هر داللتی
که تفوق یابد سایر نیروها را اعم از موافق و مخالف به دنبال خود میکشاند و داللتی که تا امروز
در جهان بشری پیش رفته ،همانا تشکل و سازمانیافتگی بوده است .پیروی نیروهای یک طیف
اجتماعی ،بهویژه یک طبقه بزرگ از داللتهای فائقه قطعًا پیامدها و عوارضی دارد که از جهات
مختلف ،اجتنابناپذیر است و هر مورخی که بخواهد نیروهای منقضیشده و آسیبدیده از عوارض
تفوق داللتهای برحق را شناسائی و بازمنائی کند ،کاری شایسته اجنام میدهد .اما اگر بخواهد آن
را در مقام مظلومیتی بنشاند که هنوز مستعد و صاحب صالحیت است ،در حقیقت میکوشد که جزء
را بر کل غالب کند و روندهای منقضی را بر حق نشان دهد و حتوالت ضروری را به تاخیر بیندازد.
از نوشتههای آقای اتابکی چنین مستفاد میشود که ایشان
گویا نگاهی موافقتآمیز به جنبشهای تودهوار بیسازمان و
توفیقات آن دارند و تبعیت تودههای بیشکل فشرده و متمرکز در
حول رهبر یا رهبران -و در اینجا کارگران بیسازمان -را از رهبران
خود برای پیشبرد مبارزه سیاسی و اجتماعی کافی میدانند.
فرضیه گفته و ناگفته ایشان همچنین بیان دیگری از آنارشیسم
قرن نوزدهم ایتالیا و اسپانیا و روسیه است و کیست که نداند آن
گرایش فرقهای ،هیچ دستاوردی جز زمینگیر شدن جنبش کارگری
و استحاله ارزشهای سیاسی آن طبقه نداشته و ندارد .تئوریهای آقای اتابکی درباره طبقه کارگر
بیسازمان ،نوسازی تعاریف قدیمی از وضع طبقه کارگر در خود است که در گذشته سرمایهداری و
دوران تاخت و تاز لیبرالیسم ،مطلوب بورژوازی بود .بنابراین تعریف ایشان از طبقه کارگر ،صورت
تئوریک همان توقعی است که امروزه نولیبرالیسم از طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان دارد.
آنچه را که ایشان درباره رشد جنبش کارگری بیسازمان گفته است ،پیش از هر چیز دیگری
امتثال از فرمان نئولیبرالیسم حاکم بر جهان امپریالیستی است که مقاومت زحمتکشان متشکل را
مانع اساسی پیشروی نیات و اهداف خود میداند و مبارزه سازمانیافته آنان را که محصول تشکل و
احتادشان است ،برهمزن اوضاع و احوال دخلواه خود میداند .تعلقات نولیبرالیسم ،ویرانشهرسازی
است و تعلق عقیدتی بدان نیز ویرانشهرگرائی است.
رستگاری نوع بشر و امید بدان مؤکول به تشکل و سازمانیافتگی کارگران و زحمتکشان
و خلقهای مبارز و مردمان حتت ستم و دولتهای ضد امپریالیست جهان است .پس در این راه و
موافق اولویتهائی که هرکدامشان دارند ،به قدر وسع بکوشیم.
کتابشناسی
-یرواند آبراهامیان .ایران بین دو انقالب ،ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ،تهران ،نی.1394 ،
-آنتونی آربالستر .لیبرالیسم غرب ،ظهور و سقوط ،ترجمه عباس مخبر ،تهران ،مرکز.1377 ،
-کوین آندرسن .قومیت و جوامع غربی ،ترجمه حسن مرتضوی ،تهران ،ژرف1390 ،
-تورج اتابکی .تاریخ فرودستان ؛ جستارهائی در تاریخ اجتماعی کارگری و ملی ایران ،ترجمه یوسف صفاری ،تهران ،چشمه.1400 ،
-اسناد و دیدگاهها .حزب توده ایران از آغاز پیدائی تا انقالب بهمن ،1357تهران.1360 ،
-آیزایا برلین .ذهن روسی در نظام شوروی ،ترجمه رضا رضائی ،تهران ،ماهی.1392 ،
-جان بویننت پریستلی .سیری در ادبیات غرب ،ترجمه ابراهیم یونسی ،تهران ،امیرکبیر.1356 ،
-کوین پامسور .فاشیسم ،ترجمه علی معظمی ،تهران ،ماهی.1390 ،
-فردریک جیمسون .زیبائیشناسی و سیاست؛ گفتارهائی درباره زیبائی شناسی انتقادی ،ترجمه حسن مرتضوی ،تهران ،ژرف.1395 ،
-نوآم چامسکی .نظمهای کهنه و نوین جهانی ،ترجمه مهبد ایرانی طلب ،تهران ،اطالعات.1387 ،
-نوآم چامسکی .دموکراسی بازدارنده ،ترجمه مهوش غالمی ،تهران ،اطالعات.1388 ،
-دیاکوف .تاریخ جهان باستان ،ج ،3رم ،ترجمه صادق انصاری و علی اهلل همدانی و محمدباقر مومنی ،تهران ،نشر اندیشه.1353 ،
-یورگن روله .ادبیات و انقالب ؛ نویسندگان روس ،ترجمه علی اصغر حداد ،تهران ،نی.1391 ،
-احمد قوام .خاطرات سیاسی قوام السلطنه ،به کوشش غالمحسین میرزا صاحل ،تهران ،معین .1391
-کاژدان و دیگران .تاریخ جهان باستان ،ج ،1شرق ،ج ،2یونان ،ترجمه صادق انصاری و علی اهلل همدانی و محمدباقر مومنی ،تهران،
نشر اندیشه.1353 ،
-کامسینسکی و دیگران .تاریخ قرون وسطی ،ترجمه صادق انصاری و محمدباقر مومنی ،تهران ،نشر اندیشه.1353 ،
-گفتگوهای مطبوعاتی مارکس ،انگلس و لنین .گردآوری و ترجمه منصور بیطرف ،تهران ،پایان.1389 ،
-مارچلو موستو .مارکس در واپسین سالها( ،)1883-1881ترجمه مهدی صابری ،تهران ،چشمه.1397 ،
-کارل مارکس ،دیباچهای بر تاریخ روسیه ،به انضمام رساله مارکس ،انگلس و جامعه آسیائی از جیانی سفری ،ترجمه هوشنگ
صادقی ،تهران ،اختران.1384 ،
-کارل مارکس .گروندریسه ،ترجمه باقر پرهام و احمد تدین ،ج ،1تهران ،آگاه.1363 ،
-کارل مارکس .سرمایه ،ترجمه حسن مرتضوی ،تهران.
-کارل مارکس و فردریک انگلس .مانیفست ،ترجمه حسن مرتضوی ،تهران ،آگه(1379 ،در کتابی با نام مانیفست پس از 150سال).
-والدیمیر نابوکف .درسگفتارهای ادبیات روس ،ویراسته فردسن باوئرز ،ترجمه فرزانه طاهری ،تهران ،نیلوفر.1393 ،
-مجله وحید .سال ،1351ش .3
-جانهابسون .ریشههای شرقی متدن غربی ،ترجمه عبداهلل فرهی ،تهران ،پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی.1389 ،
-فردریش هگل .فلسفه تاریخ ،ترجمه زیبا جبلی ،تهران ،شفیعی.1392 ،
ِ
بزرگ رو به جلو بهراستی مائو در جهش
میلیونها نفر را از بین ُبرد؟
بخش سوم و پایانی
نویسنده :جوزف بال ( )Joseph Ballتاریخ انتشار در بخش تفسیری مانتلی ریویو ،سپتامبر .2006
ِ
صحت فرضیۀ مرگهای انبوه را تقریبًا گمراهکننده است تا بگوییم که همۀ «مدارک موجود»
نشان میدهد .حقیقت واقعی این است که متامی ختمینها دربارۀ دهها میلیون مرگ در برنامۀ
ارقام نرخ مرگ و میر در اواخر دهۀ 1950و اوایل دهۀ 1960متکی است.
ِ جهش بزرگ رو به جلو ،به
نسبت به سایر دادههای آماری موجود در این بازۀ زمانی ،برای ارقام نرخ مرگ و میر تنها مدرک
اثباتی بسیار نامطمئنی وجود دارد.
ِ
نرخ مرگ و میر برای دورۀ ،1982-1940به مانند بسیاری از اطالعات
مشکل این است که ارقام ِ
جمعیتشناختی چین ،تا اوایل دهۀ 1980همچون یک ِسر حکومتی تلقی میشدند .همانطور که
خواهیم دید ،عدم قطعیت دربارۀ اینکه چگونه این ارقام جمع آوری شدند ،جدًا موقعیت آنها را به
میر مربوط به دهۀ
عنوان مدرکی ُمتقن زیر سوال میبرد .سراجنام در 1982بود که ارقام نرخ مرگ و ِ
1950و دهۀ 1960منتشر شدند( .به جدول 1نگاه کنید).
به صورت مدعایی این ارقام نشان میدادند که نرخ مرگ از 10/8نفر به ازای هر هزار نفر در
1957به 25/4نفر به ازای هر هزار نفر در 1960افزایش یافت ،و به رقم 14/2نفر به ازای هر هزار نفر
در 1961و 10نفر به ازای هر هزار نفر در 1962کاهش مییابد .علیالظاهر این ارقام حدود 15میلیون
جدول .1نرخ رسمی مرگ در چین 1962 - 1955 اضافی ناشی از قحطی را بین سالهای
ِ مرگ
۱۲/۳ ۱۹۵۵
جمعیتشناسان ایاالت متحده و آمار چینی
۱۱/۴ ۱۹۵۶
گروهی از جمعیتشناسان ایاالت متحده در
۱۰/۸ ۱۹۵۷
قحطی 61-1959است،
ِ اثر خودشان که در زمینۀ
۱۲ ۱۹۵۸
از دادههای آماری چینی دربارۀ مرگهای ناشی
۱۴/۶ ۱۹۵۹
از قحطی استفاده کردند .این جمعیت شناسان
۲۵/۴ ۱۹۶۰
عبارت بودند از َانسلی ُکول[ ،]1جان ِارد[ ]2و جودیت
۱۴/۲ ۱۹۶۱
بنیستر[ .]3در مورد آنها اینطور میشود گفت که این
۱۰ ۱۹۶۲
سه نفر خنستین افرادی بودند که در غرب فرضیۀ
۱۰ ۱۹۶۳
”آمار تلفات عظیم انسانی“ را بر سر زبانها
۱۱/۵ ۱۹۶۴
انداختند .انسلی کول شخصیتی بسیار تأثیرگذار
در رشتۀ جمعیتشناسی آمریکایی بود .در دهۀ 1980آن زمان که انسلی در حال انتشار تألیف
خودش در مورد چین بود ،او توسط دفتر حتقیقات جمعیت ( ]4[)OPRکه از طریق بنیاد راکفلر تأمین
مالی میشد ،به استخدام درآمد .جان ارد ،محققی متخصص راجع به چین در ادارۀ سرشماری
ایاالت متحده آمریکا[ ]5بود .در ،1990او کتابی نوشت که توسط انستیتو امریکن اینترپرایز[ ]6به
چاپ رسید ،این موسسه ارگانی است که به پیشبرد سیاستهای نئولیبرال کمک میکند .کتاب جان
سالخی معصومین نام داشت و انتقادی بر سیاستهای کنترل تک فرزندی موالید در چین بود.
ِ ارد،
جودیت بنیستر دیگر کارمند ادارۀ سرشماری ایاالت متحده بود .از طرف محل کار به او مرخصی
داده شد تا کتابی بنویسد که مضمونش بحثی دربارۀ مرگهای جهش بزرگ رو به جلو بود 36.جان ارد
قبل از انتشار کتاب ،آن را خواند و به جودیت مشورت داد.
جودیت بنیستر در کتاب خود ،ارقامی را ارائه کرد که به نظر سی میلیون مرگ اضافی در جهش
بزرگ رو به جلو را نشان میداد .این رقم تقریبًا دو برابر رقم ارائه شده توسط آمارهای رمسی چین
رمسی میزان مرگ و میر را کمتر از نرخ واقعی آن ارزیابی کرده،
ْ بود .او بر این باور است که آمارهای
چرا که در بازۀ زمانی مورد نظر به واسطۀ ارزیابی نادرست از جمعیت چین میزان مرگها کمتر از
1. Ansley Coale
2. John Aird
3. Judith Banister
4. Office of Population Research
5. States Census Bureau United
6. American Enterprise Institute
آماری گذشتهنگر روشی از آمارگیری است که به جمع آوری سوابق دادههای آماری در گذشته میپردازد .بدیهی
ِ .7پایش
ال در مورد پایش آماری صورت گرفته در 1982از دقت عمل بسیار پایینی برخوردار بوده است. است که این روش اق ً
.8مقصود سالهای بدون قحطی است.
State Council of the People’s Republic of China .9شورای دولتی جمهوری خلق چین.
10. state statistical Bureau
بحرانی [برنامۀ
ِ حیاتی رمسی [نرخهای تولد و مرگ] از سالهای
ِ ِارد بیان میکند که« :نرخهای
جهش بزرگ رو به جلو] باید به صورت ختمینی باشند ،از سوی دیگر پایه و اساس آنها مشخص
42
نیست» .
بنیستر مینویسد که چین در تالش بود تا ثبت آمار حیاتی را در 1954شروع کند ،اما اقدامی
[]11
بسیار ناقص از آب درآمد .او مینویسد« :اگر از سیستم ثبت نرخ مرگ و میر به عنوان مبنایی برای
هر میزان از نرخ مرگهای ختمین زده شده از 1955تا انتهای 1957استفاده میشد؛ نرخهای مرگ
فقط از آن مناطقی بهدست میآمد که سیستم ثبت مرگ و میر در آنها راهاندازی شده بود[ ،و از
43
طرفی] سیستم ثبت مرگ و میر ،گرایش به مناطق بیشتر شهری شده و بیشتر توسعه یافته دارد» .
عبارت فوق از بنیستر حاکی از آن است که این وضعیت در حین ِ
مدت برنامۀ جهش بزرگ رو به
جلو و یا پس از آن نیز بهبود خیلی زیادی نیافت .او مینویسد:
در اواخر دهۀ 1960و اکثر سالهای قبل از آن ،ثبت دائمی جمعیت و سیستم گزارشدهی ممکن
است بسیار ناقص و ناهماهنگ بوده باشد ،آنقدر که کارمندان سرشماری ملی یا استانی مجبور
بودند تا متام یا بخشی از کل جمعیت ناحیۀ مربوط به خودشان را ختمین بزنند .علیاخلصوص ،در
دهۀ 1950ثبت دائمی جمعیت و سیستم گزارشدهی [تازه] شروع به راه اندازی شده بود ،و در ابتدا
کل جمعیت ملی چین برای دهۀ 1950به استثنای سرشماری کلی،
کل جمعیت را پوشش منیدادِ .
44
محلی ناقصی بود که به وسیلۀ ارزیابیها تکمیل میشد.
ِ احتما ً
ال برپایۀ گزارشات
بعالوه او مینویسد« :در متامی سالهای قبل از 1975-1973دادههای جمهوری خلق چین
خام مرگ[ ،]12نرخهای مرگ و میر در نوزادان ،امید به زندگی از بدو تولد ،و اسباب
دربارۀ نرخهای ِ
علل مرگ ،ناموجود یا بیمصرف بوده ،یا در بهترین حالت ،نرخ واقعی متوفیان کم ختمین زده
و ِ
میشد 45».خوانندهای که مذبوحانه آثار جان ارد ،انسلی کول و جودیت بنیستر را برای [یافنت] اندک
نشانهای جست و جو میکند ،هیچ دلیلی منییابد که چرا آنها با قاطعیت میتوانند بر پایۀ ارقام
مدعی دهها میلیون مرگ درجهش بزرگ رو به جلو باشند .این سه نویسنده
ِ رمسی نرخ مرگ و میر،
ِ
منیدانند که چگونه این ارقام جمعآوری شدند و خصوصًا در مورد بنیستر ،به نظر میرسد که آنها
اعتماد و باور کمی به این ارقام دارند.
.11آمار حیاتی ،روش آمار گیری است که عمومًا توسط دولتها و برای جمعآوری دادههای آماری از یک جامعه نظیر نرخ
تولد ،مرگ و میر ،سقط جنین ،مهاجرت ،ازدواج و طالق صورت میپذیرد.
Crude death Rate .12یا میزان خام مرگ ،یکی از معیارهای مهم در اندازهگیری میزان میرایی در یک جامعه است.
فرضیۀ «آمار تلفات عظیم انسانی» ارائه دهند .با این وجود ،مدرکی که آنها مطرح کردند به جای
اینکه گواه اثباتی را بر َل ِه مدارک منطبق با نرخهای مرگ و میر ارائه دهد ،منجر به مغشوشتر شدن
تصویر آن شد.
در 1984با استفاده از این روش ،محاسبهای برای متوفیان صورت گرفت که در مقالهای
باعنوان «قحطی در چین» منتشر شد 46.این مقاله آثار جان ارد ،انسلی کول و جودیت بنستر را
مورد بازبینی قرار داد .در آجنا مباحثۀ این سه نویسندۀ متأخر را پذیرفته بود که ،به طور کلی ،در
خالل جهش بزرگ رو به جلو مرگها در سطح کالنی اتفاق افتاد .عالوه بر آن ،نویسندگان مقاله
کوشش میکنند تا ارقامی را به صورت مجزا از هم برای مرگهای کودکان و بزرگ ساالن در این بازۀ
زمانی را محاسبه کنند .مدارکی که مقالۀ اخیرالذکر سعی بر تدارک آنها دارد به کرات توسط دیگر
نویسندگانی که دربارۀ این دوران قلم فرسایی میکنند ،نقل شده است.
نویسندگان مقالۀ «قحطی در چین» مرگهای کودکان را با استفاده از پایش آماری گذشتهنگر
از نرخ باروری که در 1982به عمل آمد ،محاسبه میکنند .آنها از این پایش آماری برای محاسبۀ
تعداد تولدها در هر سال از جهش بزرگ رو به جلو بهره میگیرند .ابتدا تعداد تولدها برای هر سال
متولدین سالهای 1962-1958زنده
ِ برآورد میشود[ ،آنگاه] میتوان محاسبه کرد که چه تعداد از
ماندند تا در سرشماری سال 1964شمرده شوند .میزان زندهمانی کودکان به دنیا آمده بین سالهای
1962-1958را میتوان با نرخ زندهمانی اطفال به دنیا آمده در سالهایی که ادعای قحطی در آنها
مطرح نبوده ،مقایسه کرد.
آنها از جداول سبک زندگی[ ]13بهره میگیرند تا محاسبه کنند که در هر سال از قحطی ،چه تعداد
کودکان در ِ
حال احتضار تا قبل از سرشماری 1964جان خود را از دست دادند .سپس به منظور ِ از
محاسبۀ تعداد مرگ افرادی که در هر سال از قحطی کمتر از ده سال داشتند ،عدد بدست آمده از
جداول سبک زندگی را به عدد دیگری تبدیل میکنند .رقم نهایی با استفاده از جداول زندگی و
سطوح دورههای مرگ و میر بدست آمده است.
نویسندگان این مقاله معتقدند که قحطی در 59-1958آغاز شد .آنها محاسبه میکنند که در
این بازۀ زمانی ۴،۲۶۸،۰۰۰مرگ مازاد برای آن دسته از افرادی که زیر 10سال سن داشتند اتفاق
افتاد ،که این مقدار منایانگر دو برابر شدن میزان مرگ برای این گروه سنی است (به جدول 2نگاه
کنید) .ولیکن به طور همزمان ،رقم مرگ مازاد برای آن دسته از کسانی که باالی 10سال سن داشتند
فقط ۲۱۶،۰۰۰نفر بود (درکشوری با جمعیتی باالی 600میلیون نفر این عدد در هر محدودۀ متعارفی
Model life tables .13جداولی که در علوم آماری و بیمسنجی مورد استفاده قرار میگیرند .این جداول نشان میدهند که
چه میزان مرگ احتمالی برای هر دسته سنی وجود دارد.
قحطی 1962-1958
ِ جدول .2مرگهای مازاد تخمینی ناشی از
مرگهای تخمینی برای افراد ده مرگهای تخمینی برای خردساالن دورۀ یکساله (سال تقویمی)
سال و باالتر از آن( ،هزار نفر) زیر ده سال (هزار نفر)
216 4268 59-1958
7991 2291 60-1959
9096 533 61-1960
۰ 4424 62-1961
از حاشیۀ خطا[ ،]14یقینًا رقم مناسبی است) .توضیح آن این است که در فقدان یک جیره بندی مؤثر،
در این برهۀ زمانی کودکان در معرض گرسنگی قرار گرفتند .اما در قحطیها ،مرسوم این است که دو
دسته از ِ
افراد خیلی جوان و خیلی پیر هستند که هر دو توأمان رجن میکشند .اما در این سال (-1958
)59تنها جوانان متحمل عذاب شدند .سپس در 1961-1960تعداد مرگهای مازاد برای زیر ده
سالهها به رقم 553,000نفر کاهش مییابد در حالی که تعداد افراد باالی ده سال به سرعت به عدد
9میلیون نفر افزون میشود .از این گذشته به شکل عجیبی 4,424,000 ،مرگ مازاد برای کودکان
زیر ده سال در ِ
مدت 62-1961محاسبه شده است ،اما در این بازۀ زمانی هیچ مرگ مازادی برای
کودکان باالتر از ده سال محاسبه نشده است.
به وضوح در اینجا تناقض وجود دارد .مطابق با نرخ مرگ و میر ارائه شده توسط حاکمیت چین،
سال 1960بدترین سال تقویمی به حلاظ قحطی بود .نرخ مرگ از 10/8نفر به ازای هر هزار نفر در قبل
ِ
اختالف فاحشی از قحطی به 25/4نفر به ازای هر هزار نفر در 1960افزایش یافت ،که این میزان با
سال اوج گیری مرگهای ناشی از قحطی بود .اگر این ارقام صحت داشته باشند ،آنگاه ما انتظار
داریم که در 1960-1959و 1961-1960این دو سال بدترین سالهای محاسباتی از منظر شرایط
تعداد مرگهای کودکان باشند .با این حال مطابق با برآورد نویسندگان مقالۀ «قحطی در چین»،
تنها 24/6درصد از مرگهای مازاد خردساالن [کودکان زیر ده سال( .م)] در این دو سال محاسباتی
حادث شد ،در مقابل 98/75درصد از مرگهای مازاد برای افرادی اتفاق افتاد که ده سال سن و یا
بیشتر داشتند!
درک آن دشوار است که چرا در 59-1958این چنین نرخ هنگفتی از مرگ و میر خردساالن
میتوانست اتفاق افتاده باشد .همگی متفق القول هستند که 1958سال ُپر محصولی بود ،ولو اینکه
در ارقام تولیدات غالت ،اغراق شده باشد .بخش عمدۀ محصول کشاورزی چین در پاییز برداشت
margin of error .14یا حاشیۀ خطا ،یک ضریب آماری است و حنوه محاسبه آن از طریق فرمول ذیل بهدست میآید:
)MOE=(Z×Q)/(√n
در اینجا ( )Zعامل حیاتی )Q( ،احنراف استاندارد جمعیت و ( )nاندازه منونه است.
شده است ،در نتیجه نامعلوم است که چرا مرگهای انبوه باید در اواخر سال 1958آغاز شده باشد،
یا اص ً
ال چرا بسیاری از مرگها میتوانست جمیعًا در سه ماۀ خنست 1959اتفاق بیفتد .همانگونه
که مشاهده کردیم ،هان دونگپینگ ،استادیار علوم سیاسی در کاجل وارن ـ ویلسون ،از دهقانان در
شاندونگ و ههنان سوال پرسید ،این نواحی ،مکانهایی بودند که در بین سالهای 1961-1959
بدترین تأثیرات از مشکالت را جتربه کردند .دهقانان در پاسخ به او گفتند که آنها هیچگاه تا قبل
رمسی نرخ
ِ ارقام
ِ
47
ِ
محصول سال 1958در عمرشان به آن خوبی غذا خنورده بودند. از برداشت ُپر
مرگ ،افزایشی جزئی از 10/8نفر به ازای هر هزار نفر در 1957به 12نفر در هر هزار نفر در سال 1958
را نشان میدهد .پس چرا مرگهای کودکان در سال 59-1958مطابق با ارقام ارائه شده توسط
جمعیتشناسان ،تا به این حد وخیمتر از ارقام رمسی هستند؟ چرا شرایط در سیاهترین ِ
سال احتمالی
قحطی [( .1960م)] بهبود یافت؟
این موضوع توسط نویسندگان مقالۀ «قحطی در چین» بیان شده است که به دلیل نظام
سن کار[ ]15و مادون آن را پوشش میداد ،اما
جیرهبندی ایجاد شده ،این نظام متامی افراد مشمول ِ
افراد مسن را به حال خود رها کرد بود تا مبیرند .مسلمًا ،برخی مدارک وجود دارند که نشان میدهد
جوانهایی که مشمول سن کار بودند نسبت به مسنترها جیرهبندی بیشتری دریافت میکردند ،به این
48
علت که جوانترها کار یدی اجنام میدادند.
ضمنًا ،نویسندگان مقاله ادعا میکنند که در 62-1961قحطی هنوز هم در جریان بود ،در این
سال نرخ مرگ برای زیر ده سالهها به سرعت به رقم ۴،۴۲۴،۰۰۰نفر افزایش مییابد و نرخ مرگ برای
افراد ده ساله و باالتر از آن به عدد صفر تنزل پیدا میکند .این موضوع نیز مطرح شده است که نظام
جیره بندی غذا که در طی مدت زمان قحطی تضعیف شده بود شرایط را برای مرگ جوانان فراهم
کرد .همچنین توضیح داده نشده است که چرا افراد با ِک َبر سن در طی این سال جان خود را از دست
ندادند .آیا این نویسندگان اینطور ادعا میکنند که در قحطیها ،خانوادههای چینی اجازه میدهند
تا فرزندانشان مبیرند اما با افراد مسن این کار را منیکنند؟ نویسندگان مقاله هیچ مدرکی را برای
این استنباط عقل ستیزانه در مورد حتلیل خود ارائه منیدهند.
آنها در تالشند تا از طریق ارقامی که داعیۀ کاهش در تعداد افراد از حیث گروههای سنی مسنتر
بین دو سرشماری 1953و 1964را دارند ،از فرضیهشان پشتیبانی کنند .بحث بر سر این است که
کشوری که در راهی مطلوب در حال پیشرفت بود ،به جای اینکه تعداد افراد مسن در داخل جمعیت
آن نزول کند بایستی بر تعدادشان افزوده میشد .آنها معتقدند که ارقام مربوط به چین در این بازۀ
زمانی کاهشی را در تعداد افراد مسن نشان میدهد که این کاهش به اقتضای راهی است که به
موجب آن جیرهبندی مسنترها در خالل جهش بزرگ رو به جلو از آنها دریغ شده بود.
ِ
انبوه ناشی از کسری در جیرهبندیهای غذا برای متامی های
اما ارقام ختمینی آنها با مرگ ِ
افرادی که در دورۀ دوم میانسالی قرار دارند ،سازگار نیست .نویسندگان مقاله بیان میکنند که در
بین دو سر شماری ،میزانهای رشد اختصاصی سن[ ]16برای مردان باالی 45سال و زنان باالی 65
سال سقوط میکند .کدامین نوع از یک نظام جیرهبندی غذایی میتواند به یک چنین ناهمخوانی
منجر شود؟ مث ً
ال اینکه مواد خوراکی برای زنانی که بین 65-45سال سن دارند فراهم شده اما
مردانی که به همان میزان سن دارند مواد غذایی برای آنها تأمین نشده باشد؟ از این گذشته ،ارقام
برای زنانی که باالی 65سال سن دارند نیز دچار یک ناهمخوانی است .بر اساس ارقام ارائه شده
تعداد افرادی که بین 75تا 79سال سن دارند به میزان 0/51درصد رشد داشت .این رقم را با
نرخهای رشد گروههای سنی زیر 65سال به خوبی با یکدیگر مقایسه کنید .برای مثال ،تعداد -20
24سالهها تا 0/57درصد و تعداد افراد 49-45سال تا 0/55درصد افزایش داشت .ارقام برای
زنان یک الگوی هماهنگ با نظام جیرهبندی مواد غذایی را نشان منیدهد که در تبعیض با افراد
مسن نباشد .در خصوص ارقام گیج کنندۀ نویسندگان مقاله ،منبع معیوب آمارها توضیحی بسیار
پذیرفتنیتر است تا اینکه فرضیههای دشوار آنها را دربارۀ جیرهبندی غذا باور کنیم.
این مقاله تردیدها دربارۀ مرگهای انبوه در قحطی را برطرف منیکند .درست است که نویسندگان
مقاله در مدارکی که ارائه میکنند ،میتوانند برخی از ادلۀ اثباتی را نشان دهند .به عنوان مثال،
میان تعداد تولدهای ارائه شده از طریق سرشماری نرخ باروری در سال 1982با ارقام احتمالی
مربوط به نرخ تولد که در بین سالهای 1953تا 1964جمع آوری شده ،یک مطابقت منطقی وجود
دارد .همچنین وضعیت بقای گروههای تولد[ ]17که در زمان قحطی به دنیا آمده و تا سرشماری سال
1964زنده ماندند با میزان بقای آنها تا سرشماری 1982نیز مطابقت معقولی وجود دارد.
شکل مستقلی از یکدیگر جمع آوری شدهاند،
ِ اگر تکههای متفاوت از مدارک ،که ظاهرًا به
و ارتباط متقابلی با یکدیگر دارند را در کنار هم قرار دهیم ،آنگاه برخی مدارک فراهم میشود که
ِ
صحت فرضیۀ نویسندگان مقاله دارد .در آن صورت ،به نظر ممکن است تا در یک وضعیت نشان از
بن بست قرار بگیریم .از یک طرف بین این مدارک انطباق وجود دارد و از طرف دیگر عدم مطابقت
بسیار عظیمی بین مرگ و میر کودکان و بزرگساالن در سالهای احتمالی قحطی وجود دارد.
با این همه ،ما باید نگرانیهای موجود دربارۀ صحت کلی آمارهای جمعیتی که پس از مرگ مائو
به وسیلۀ دولت چین منتشر شدند را به خاطر بیاوریم .با امعان نظر به این ابهامات ،تطابقات مابین
age specific growth rates .16یکی از شاخصهای مرتبط با علم جمعیتشناسی است.
Survivorships of birth cohorts .17به کسانی که در یک بازۀ زمانی مث ً
ال در یک سال به دنیا میآیند ،گروه تولد
اطالق میشود.
سرشماری 1964-1953
ِ جدول .3میزانهای رشد اختصاصی جمعیت برمبنای سن و جنسیت بین دو
نرخ رشد زنان (به درصد) نرخ رشد مردان (به درصد) سن
۴/۵۸ ۳/۸۳ 14-10
1/61 ۱/۳۰ ۱۹-۱۵
۰/۵۷ ۰/۶۶ ۲۴-۲۰
1/13 ۱/۴۲ ۲۹-۲۵
۱/۴۷ ۲/۰۷ ۳۴-۳۰
۰/۹۱ ۱/۱۳ ۳۹-۳۵
۱/۰۲ ۰/۹۰ ۴۴-۴۰
۰/۵۵ ۰/۴۸ ۴۹-۴۵
۰/۸۳ ۰/۴۷ ۵۴-۵۰
۱/۲۷ ۰/۱۶ ۵۹-۵۵
۰/۹۶ ۰/۰۰ ۶۴-۶۰
۰/۱۱ -۰/۶۴ ۶۹-۶۵
-۰/۳۷ -۱/۰۲ ۷۴-۷۰
-۰/۵۱ -۰/۰۸ ۷۹-۷۵
-۰/۲۲ -۰/۵۴ 80به باال
منبع:
see B. Ashton, K. Hill, A. Piazza, R. Zeitz ‘Famine in China 1958-1961’ in Population
and Development Review volume 10, no. 4, 1984.
ارقام نرخ تولد و ارقام مربوط به پایش باروری ،حقیقتًا مسئلۀ تعیینکنندهای نیست .تطابقات بین
ارقام جمعیتی چین در جای دیگری نیز روی داده و توسط جمعیت شناسان مطرح شده است .بنیستر
از ارتباط دیگری دربارۀ امکان «وابستگی متقابل» برآوردهای جمعیتشناختی چینی صحبت
میکند که از قرار معلوم به صورت مستقل از یکدیگر اجنام شدند .او مینویسد که عدد مربوط به
سرشماری سال 1982و ارقام جمعیتی برگرفته شده از ثبت آمار حیاتی در ،1982گویا هر دو به طور
مستقلی گردآوری شدند .به هرحال ،تطابقی بسیار عظیم بین این دو ارقام وجود دارد 49.امکان
چنین «وابستگی متقابلی» بین ارقام پایش باروری و ارقام نرخ تولد نباید منتفی باشد.
کودکان
ِ ضمنًا باید گفته شود که نویسندگان مقالۀ «قحطی در چین» تنها یک ارزیابی از بقای
متولد شده در جهش بزرگ رو به جلو را نشان میدهند .در مقالهای از انسلی کول ،که در همان ِ
سال
ارزیابی نسبتًا قابلتوجهی را از نرخ بقای کودکان
ِ انتشار مقالۀ «قحطی در چین» منتشر شد ،50او
تا حدی میتوانست به باال رفنت میزان مرگ و میر در کودکان منجر شود .با این وجود ،به هیچ عنوان
منیتوان ثابت کرد که «بدترین قحطی در تاریخ جهان» حتت رهبری مائو اتفاق افتاد .قحطی هلندی
از 1944تا 1945منجر به کاهش %50در نرخ زاد و ولد شد .قحطی بنگالدش از 1974تا 1975نیز
باعث شد تا نرخ موالید قریب به %50کاهش بیابد 51.این ارقام ،مشابه با ارقام آزادسازی شده در
زمانۀ دنگ شیائوپینگ در خصوص کاهش نرخ زاد و ولد درجهش بزرگ رو به جلو است .هر چند که
قحطیهای بنگالدش و هلند هر دو عمیقًا تراژیک بودند ،اما آنطور که در ارتباط با جهش بزرگ رو
به جلو که در سطور فوق به آن پرداخته شد ،این قحطیها منجر به محاجه دربارۀ گونهای از ارقام
سبعانۀ مرگ و میر نشدند .در قحطی بنگالدش دهها انسان از هزاران نفر جان خود را از دست دادند،
و نه دهها نفر از میلیونها انسان.
با این همه ،ما نباید به صورت خود به خودی فرض کنیم که مدارک توزیع جمعیتی دربارۀ
یکسالهها [خردساالنی که تا یک سال سن دارند( .م)] درست هستند .علیرغم متامی تالشهایی
که برای بدست آوردن اطالعات از توزیع جمعیتی خردساالن در دو سرشماری 1953و 1964شکل
گرفت ،اما ایرادی کلی در اطالعات آن وجود دارد .ارقام توزیع جمعیتی خردساالن صرفًا در اوایل
دهۀ ،52 1980یعنی در زمانۀ پدیدار شدن سایر ارقامی که مائو را مقصر کشنت میلیونها انسان
میدانست ،انتشار یافتند .سرشماریهای بعدی (به عنوان مثال سرشماریهای 1990 ،1982و
غیره) کماکان همان کسریهای سابق را نشان میدهند ،اما باز هم باید جانب احتیاط را در نظر
گرفت .جودیت بنیستر از هر سرشماری به سرشماری دیگر ،صحبت از تداوم رویه در ساختارهای
بقای
سنی ـ جنسیتی بین سه سرشماری در سالهای ،1964 ،1953و ،1982همراه با الگوهای ِ
ظاهرًا منطقی برای هرگروه سنی میکند.
او مینویسد «شگفتانگیز است که هر سه سرشماری چین تقریبًا به شکل یکسانی بیکم و
کاست به نظر میرسند .انتظار میرفت که در دو سرشماری اول از آجنایی که سرشماری در شرایطی
پایینتر از حد مطلوب اجنام شد ،بسیاری از مردم را از قلم انداخته باشند .سرشماری 1953اولین
سرشماری مدرن چین بود که بالفاصله بعد از تأسیس شدن ادارۀ ملی آمار دولتی چین ،آن هم فقط
با شش ماه آماده سازی ،اجنام گرفت ...سرشماری 1964در یک اختفای کامل صورت پذیرفت...
و شامل پرسشی دربارۀ خاستگاههای طبقاتی مردم بود ...این امکان وجود داشت تا سبب شود که
53
برخی از افراد از سرشماری شدن سرباز زنند» .
پینگتی هو[ ]18از دانشگاه بریتیش کلمبیا نوشته بود که سرشماری ،1953الاقل تا حدی ،بر
اساس ختمینها صورت گرفت و نه بر اساس سرشماری جمعیت و این سرشماری ”به حلاظ شرایط
حسب تعریف فنی ،یک سرشماری به حساب منیآمد 54».از آن زمان تاکنون ،ساختار سنی
ِ بر
ِ
ارتباط متقابلی دارد. سرشماری 1953به شکل بسیار ماهرانهای با متامی سرشماریهای بعدی
افزون بر این آشفتگی ،جان ارد در دهۀ 1960از منابع غیر رمسی دانشگاهی ،مدارکی دربارۀ
توزیع سنی ـ جنسیتی از سرشماری 1953چین را دریافت کرد .او به ارقام نامعتبری دست یافت،
ارقامی که حاکی از این هستند که تعداد افرادی که از 24-5سال سن داشتند از آنچه که انتظارش
میرفت کمتر بود و ارقام برای کسانی که باالی 75سال داشتند نیز بسیار باالتر از حد انتظار بود .از
ِ
اهداف مباحث آکادمیک پیشنهاد جایگزینی یک ساختار این رو جان ارد در عوض این ارقام ،برای
فرضی سنی ـ جنسیتی را مطرح کرد.
55
ِ
با توجه به چنین شبهاتی ،حقیقتًا این امکان میسر است که ثبات ساختارهای سنی ـ جنسیتی
متقابل» بین آماری قرار گرفته
ِ میزان معینی از «وابستگیهای
ِ در ساختارهای متوالی حتت تأثیر
باشد .دست و پنجه نرم کردن با این مدارک قاطعانه نشان میدهد که قطعیت مطلق در هر یک از
مجادالت سیاسی و مسائل تاریخی هرگز از طریق «حتقیقات دانشگاهی» یا «آمارهای رمسی»
به دست منیآید .سیاست همواره بر ارائۀ آمارها تأثیر میگذارد و هر دورۀ تاریخی عمومًا توسط
برندگان نوشته میشود .در رابطه با چین ،حتسین سیاستهای سوسیالیستی مائو به وضوح از
جانب پیروزمندان نبود.
جمعبندی
رویکرد نویسندگان امروزین نسبت به جهش بزرگ رو به جلو به شکل نامعقولی مغرضانه است.
پی بردن به رابطۀ میان شکستها و پیروزیها در برنامۀ جهش بزرگ ،از عهدۀ آنان خارج است.
آنها فقط این را درک میکنند که مشکالت مهمی در سالهای 1961-1959حادث شد .گذشته از
این ،آنها قادر نیستند تا بفهمند کاری که در این سالها اجنام شد شالودهای را بنا نهاد تا به طور کلی
موفقیت سوسیالیسم چینی در بهبود زندگی مردم آن کشور ادامه پیدا کند .این نویسندگان به طور
جدی در قضاوت خود نسبت به بررسی مدارکی که مشخص میکند اغلب مرگهایی که در جهش
بزرگ رو به جلو اتفاق افتاده ناشی از بالیایی طبیعی بود و نه از خطاهای سیاسی ،شکست خوردند.
از این گذشته ،بیتردید باید مرگهایی را که در جهش بزرگ رو به جلو اتفاق افتاد را با موفقیتهای
مردم چین در پیشگیری از رخ دادن بسیاری از مرگهای دیگر در طول دورۀ مائوئیستی مقایسه کرد.
پیشرفتها در امید به زندگی ،جان میلیونها انسان را جنات داد.
بگیریم هنگامی که رابطۀ چین و احتاد شوروی از هم گسست
ْ همچنین ما باید این را در نظر
اگر جهش بزرگ در کار نبود و اگر سیاستهای خود اتکائی اخذ منیشد ،چه اتفاقی میتوانست
بیفتد؟ چین بیش از اندازه فقیر بود تا اجازه دهد که توسعۀ کشاورزی و صنعتیاش صرفًا به این
خاطر که شورویها از کمک کردن به آنها سرباز زده بودند ،راکد شود .نباید از این حرفها اینطور
استدالل شود که ممکن نبود تا اوضاع و احوال به حنو بهتری سامان بگیرد .شاید با برنامهریزی
بهتر ،خوشبینی کمتر و توجه بیشتر ،ممکن بود تا از برخی مرگها اجتناب شود .مورد دشواری
ِ
احواالت سخت و در سالهای گذشته است .حکم صادرکردن دربارۀ آنچه که دیگران در اوضاع و
اجنام دادند کاری بس دشوار است.
البته این نیز مهم است که ما باید از اشتباهات گذشته درس بگیریم تا از تکرار آنها در آینده
بپرهیزیم .ما باید توجه کنیم که مائو برای خطاهایی که در مدت جهش بزرگ مرتکب شد از خود
انتقاد میکرد .اما به هیچ وجه نباید اجازه داده میشد که این خود انتقادی دستآویزی به آنهایی
ِ
صحت ارقام مضحک برای تعداد مردگان آن دوره دارند .میتوان اظهار امیداوری بدهد که اصرار بر
کرد ،زمانهای از راه خواهد رسید تا مباحثهای عقالنی دربارۀ این مسئله شکل بگیرد.
اگر بهبود امید به زندگی در هند میتوانست به اندازۀ تعالی امید به زندگی در چین پس از 1949
باشد ،آنگاه میشد تا از مرگ میلیونها انسان جلوگیری کرد .حتی منتقدان مائو نیز به این موضوع
اعتراف کردهاند .شاید این بدین معناست که ما بایستی نهرو و کسانی که بعد از او بر سرکار آمدند را
بهخاطر پذیرش سیاستهای غیر مائوئیستی که «منجر به مرگ میلیونها انسان شد» ،متهم کنیم که
«بسیار بدتر از هیتلر» بودند .یا شاید اینکه این کار راهی بچگانه و احمقانه برای ارزیابی تاریخ پسا
استقالل هند خواهد بود .محتم ً
ال ،هرچقدر که این اتهامات دربارۀ نهرو احمقانه است ،به همان میزان
طی بیست و پنج سال گذشته کاری بس سفیهانه بوده است.
گناه کار دانسنت مائو ِ
از چاپ توضیحات و منابع متعدد نویسنده به دلیل کمبود جا خودداری کردیم .ولی عالقمندان میتوانند برای دستیابی به
آنها به آدرس اصل مقاله رجوع منایند.
امپریالیسم و ضد امپریالیسم
خسرو باقری
پیشگفتار
بیستوسومین نشست احزاب کمونیست و کارگری جهان ،در روزهای ۳۰-۲۸مهر -۲۰ /۱۴۰۲
۲۲اکتبر ۲۰۲۳در شهر ازمیر ترکیه ،به میزبانی حزب کمونیست ترکیه و با حضور ۱۲۱مناینده از
۶۸حزب کمونیست و کارگری جهان از ۵۴کشور برگزار شد .حزب کمونیست چین ،حزب کمونیست
فدراسیون روسیه ،حزب کمونیست ویتنام ،حزب کارگران کره ،حزب مردم فلسطین ،حزب
کمونیست یونان ،حزب کمونیست فرانسه ،حزب کمونیست آملان و حزب کمونیست کوبا از جمله
احزاب کمونیستی بودند که در این نشست حضور داشتند .حضور این احزاب -که گاه با هم اختالف
نظرهای مهمی هم دارند -در این نشست ،بیانگر باور آنها به انترناسیونالیسم پرولتری است که در
هر شرایطی مشعل فروزان احزاب کمونیستی و کارگری جهان است .هفت حزب کمونیست از جمله
حزب کمونیست اسرائیل و حزب کمونیست سودان به دلیل وخامت اوضاع در این نشست حضور
نداشتند اما پیامهای خود را ارسال کرده بودند.
دستور کار این نشست عبارت بود از .۱ :تصویب نهایی طرح سند «برنامه کار مشترک احزاب
کمونیست و کارگری»؛ .۲تصویب بیانیه پیشنهادی در ارتباط با حتوالت خونین در نوار غزه؛ .۳
تعیین میزبان بیستوچهارمین نشست در پاییز سال آینده.
اوضاع جهان
این نشست در زمانی برگزار شد که تضادهای طبقاتی در سراسر جهان ژرفتر میشود .جهان
سرمایهداری جز فقر ،بیعدالتی ،بیکاری ،آزادیکشی ،جنگ و آوارگی برای خلقهای جهان چیزی
به ارمغان نیاورده است .رقابتها و تضادهای بین کشورهای امپریالیستی رو به افزایش است و
خطر جنگی در مقیاس جهان ،بشریت را تهدید میکند .شرکتکنندگان در این نشست ،ناتو و نقش
ویرانگر آن را محکوم کردند و خواستار جلوگیری از گسترش نفوذ آن به کشورهای دیگر شدند.
شرکتکنندگان خواستار توقف سریع جتاوزهای نظامی اسرائیل ،رفع محاصره و اشغال غزه و کرانه
باختری شدند .احزاب کمونیست و کارگری جهان ،حمایت آمریکا ،بریتانیا ،ناتو و احتادیه اروپا از
تهاجم وحشیانه ،محاصره ضدانسانی و نسلکشی ددمنشانه اسرائیل در نوار غزه را محکوم کردند
و خواستار پایان دادن به اشغالگری اسرائیل ،ایجاد کشور مستقل فلسطین بر اساس قطعنامههای
سازمان ملل متحد ،توقف شهرکسازی ،آزادی زندانیان سیاسی و بازگشت آوارگان فلسطینی
شدند .شرکتکنندگان در این نشست ،از همه احزاب کمونیست و کارگری جهان خواستند که به عنوان
وظیفه انترناسیونالیستی خود ،در متام کشورهای جهان برای مبارزه علیه اشغالگری اسرائیل و
دفاع از خلق فلسطین تظاهرات خلقها را سازماندهی کنند .احزاب کمونیست و کارگری درباره منشا
و ماهیت جنگ در اوکراین دیدگاههای گوناگونی داشتد ،اما تأکید اصلی همه احزاب بر مبارزه با
ناتو و گسترش آن بود.
بیستوسومین نشست احزاب کمونیست و کارگری ،با انتشار بیانیهای که به امضای متام
شرکتکنندگان رسید ،همبستگی کامل خود را با خلق قهرمان و حزب کمونیست کوبا در دفاع از
سوسیالیسم ،دستاوردهای انقالب ،استقالل و مقاومت شجاعانه در برابر امپریالیسم آمریکا و
متحدانش اعالم کرد .در این بیانیه که به امضای ۶۱حزب کمونیست و کارگری رسید ،امضاکنندگان
خواستار پایان دادن فوری به محاصره جنایتکارانه امپریالیسم به سرکردگی آمریکا علیه خلق کوبا
شدند.
احزاب کمونیست و کارگری جهان اعالم کردند که ضدکمونیسم ،به عنوان ایدئولوژی
سرمایهداری امپریالیستی ،نه تنها از قدرت نظامی و امنیتی برای نابودی کشورهای سوسیالیستی
و احزاب کمونیست سوءاستفاده میکند ،بلکه میکوشد با تفرقهافکنی در میان احزاب کمونیست و
کارگری ،جنبش کارگری جهان را تضعیف و نابود کند.
احزاب شرکتکننده در این نشست نسبت به نقش مخرب رسانههای امپریالیستی در پراکندن
اخبار ناقص ،جهتدار یا به طور کلی نادرست ،هشدار دادند و از نیروهای چپ جهان خواستند که
اطالعرسانی درست و مبارزه ایدئولوژیک علیه این رسانهها را تقویت کنند.
این احزاب همبستگی و رزم مشترک احزاب کمونیست و کارگری را با مبارزات سیاسی و
صنفی کارگران و زحمتکشان جهان اعالم کردند و خواستار مبارزه مشترک همه احزاب شرکتکننده
برای اجرای مصوبات بیستوسومین نشست در هر پنج قاره جهان شدند.
اما مهمترین وظایفی که این نشست بر دوش احزاب کمونیست و کارگری جهان قرارداد ،خنست
وظیفه سازماندهی و رهبری مبارزات کارگران و زحمتکشان و ضرورت برقراری سوسیالیسم در
برابر بربریت سرمایهداری و دیگری ،تقویت همبستگی انترناسیونالیستی میان احزاب کمونیست
و کارگری جهان بود.
توجه چپ است به خالءهایی که در این جوامع سر برآوردهاند .سرمایهداری مدام معضالتی را پدید
میآورد که مستلزم پاسخهای بنیادین چپ است .همین سازوکار در خاورمیانه هم عمل میکند که
از زمینههای بسیار متفاوت تاریخی ،فرهنگی و سیاسی برخوردار است .اما سیاست هیچ خالئی را
حتمل منیکند .حقیقت آن است که سرمایهداری خشم فقرا را میدزد و عصیان آنها را از ما به سرقت
میبرد .وقتی ما امر مسلم انقالب را به کناری مینهیم ،خطا آغاز میشود ... .این تلهها گاه چنان
مؤثر میافتند که نیروهایی که نه تنها از نظر ایدئولوژیک ،بلکه از نظر عملی با امپریالیسم آمریکا
همکاری میکنند ،جنبش رهاییبخش خوانده میشوند .به عنوان منونه اردوغان را که بیش از بیست
سال است مناد سیهروزی طبقه کارگر و زحمتکشان ترکیه است ،ضدامپریالیست میخوانند .اما
مارکسیسم لنینیسم چنین رویکردهای ورشکستهای را مردود اعالم میکند .باری در جهان امروز
جنبشهای اجتماعی ،بغرجن و چندالیهاند»....
بیمارستانها و زیرساختهای غیرنظامی و همچنین محرومسازی مردم نوار غزه از آب ،برق ،سوخت
و مواد غذایی را ،که نقض آشکار حقوق بشر است ،محکوم میکنیم.
مصونیت رژیم اسرائیل از مجازات را تنها با اتکای کامل این کشور به حمایت آمریکا و ناتو
میتوان توضیح داد .ما همچنین همکاری تاریخی آمریکا با دولت اسرائیل و جلوگیری همیشگی
این کشور از اقدامهای شورای امنیت سازمان ملل متحد و تضعیف صلح و ثبات در خاورمیانه را
به شدت محکوم میکنیم.
حزب کمونیست کوبا از راه حل جامع ،عادالنه و پایدار به منظور پایان درگیری اسرائیل و
فلسطین بر اساس ایجاد دو کشور که این امکان را به مردم فلسطین بدهد تا حق تعیین سرنوشت
خود را اعمال کند و کشوری مستقل و مقتدر در مرزهای پیش از سال ۱۳۴۶/۱۹۶۷با پایتختی
اورشلیم شرقی داشته باشند ،قاطعانه حمایت میکند .ما در جهت این هدف از نشست بیناملللی
احزاب کمونیست و کارگری می خواهیم که همبستگی خود را با خلق فلسطین پیوسته افزایش دهد
تا زمانی که این خلق برادر به خودمختاری کامل دست یابد .برادران و خواهران فلسطینی ،ما در این
روزهای سخت در کنار شما هستیم .زنده باد فلسطین آزاد!
منطقه آمریکای التین و کشورهای کارائیب در حال گذار از دگرگونیهای سیاسی مهمی هستند.
این دوران گذار ،فرصتی ارزنده برای پیشرفت جنبشهای رهاییبخش در جهت احتاد آمریکای
التین در برابر همکاری امپریالیسم آمریکا با الیگارشی فاشیستی آمریکای التین است که در راه
تعمیق طرح مونرو ،تفرقهاندازی ،وابستگی و سلطهگری ،تالشهای تازهای را آغاز کرده است .کوبا
امروز با وضعیت اقتصادی پیچیدهای روبروست که مهمترین دلیل آن تشدید بیسابقه محاصره
اقتصادی ،جتاری و مالی است که آمریکا حدود ۶۵سال ،بیوقفه علیه کشورمان اعمال کرده است.
این محاصره به مهمترین مانع در برابر توسعه کشور ما تبدیل شده است.
حزب کمونیست کوبا از کنگره هشتم خود ،نبرد اقتصادی ،مبارزه برای صلح ،احتاد و استحکام
ایدئولوژیک را در اولویت قرار داده است .وظیفه همیشگی تشکیالت حزبی ما وحدت است .حزب
مأموریت حفظ وحدت اجتماعی را بر عهده دارد تا این فرصت را برای ما فراهم آورد که با مقاصد
امپریالیستی ،یعنی تفرقهاندازی و سپس شکست ما ،مقابله کنیم .با توجه به مبارزه پرشور رهبر
تاریخی انقالب کوبا ،فرمانده کل فیدل کاسترو ،و پایگاه شگفتآور انقالب ،ما کوباییها به وضوح
درک کردهایم که وحدت سالح استراتژیک ماست.
ما در راستای اقدامهایی که در کشورمان اجنام دادهایم ،آرزومند سازماندهی یک برنامه
اقدام جمعی هستیم تا وحدت جنبش کمونیستی و کارگری را حتکیم کند و به خلقهای ما امکان دهد
تا به شیوهای مؤثر در مبارزه برای جهانی سرشار از صلح و عدالت اجتماعی همراه با چشماندازی
بازداشتشدگان در زندانهای اسرائیل .این راه حلی است که اسرائیل تا کنون هدفمندانه مانع
رسیدن به آن بوده است تا راه ایجاد یک کشور مستقل فلسطینی را ببندد.
از دید ما بازگشت به راهحلی جامع در منطقه ،ادغام مسیرها و بحث درباره موضوع سرزمینهای
عربی اشغالشده به دست اسرائیل ،در چهارچوب یک کنفرانس بیناملللی چندجانبه و مورد حمایت
بیناملللی و با در هم شکسنت هژمونی آمریکا در همه روندهای سیاسی آینده ،امکانپذیر است.
این راه پاسخی مناسب به برنامههای امپریالیسم آمریکاست که برای بازتنظیم روابط بیناملللی
و دورکردن آن از قوانین بیناملللی و حقوق بینامللل کنونی میکوشد .اقدامات اسرائیل ناگزیر به
ناکامی در حتقق این راهحل منجر خواهد شد .هیچ راهحل دیگری موفق خنواهد بود و فقط مدت
درگیری را طوالنیتر خواهد کرد .جتربه ثابت کرده است که راهحلهای جانبدارانه و ناقص ،تعامل
جداگانه با هر طرف ،و دور زدن مسئله فلسطین ،فقط به تشدید درگیریها و هموار شدن راه برای
سوءاستفاده قدرتهای امپریالیستی از آن منجر میشود که به این وسیله با سوءاستفاده از ابزارهای
سنتی و نامتعارف ،دست به مداخله و ختریب میزنند .جنگهای برنامهریزی شدهای که بر عراق
و سوریه و لیبی و یمن حتمیل شد ،شاهدی بر این مدعاست .عالوه بر این مهمترین دلیل درگیری
انفجاری اخیر ،این سیاست امپریالیستی است که با سیاست اشغال اسرائیل و گستاخی آن ،برخورد
جانبدارانه میکند.
امیدواریم که این درگیری انفجاری برای بسیاری از کشورهای عرب و غیرعرب ،که روابطشان
را با دولت اشغالگر عادی کردهاند و از کنار مسئله فلسطین گذشتهاند ،فرصتی باشد تا در موضعشان
جتدیدنظر کنند و برای برقراری صلح جامع و عادالنه در خاورمیانه و خروج همه قدرتهای
امپریالیستی ،بهویژه آمریکا و متحدانش که حضور غیرقانونی در این منطقه دارند ،بکوشند .به
شما اطمینان می دهیم که حزب و مردم ما به مبارزهشان ادامه خواهند داد و این جنایتها آنها را از
ادامه پیکار تا زمانی که حقوق بر حق خلق فلسطین تأمین شود ،باز خنواهد داشت .مبارزان ما همراه
با تودههای مردم در داخل اسرائیل ،که حزب کمونیست اسرائیل و متحدانش ،در خط مقدم آن قرار
دارند ،برای دستیابی به هدفهای برابری و مبارزه با جنایت و نژاد پرستی مبارزه میکنند».
به مبارزه علیه آنها برخیزیم .شما احزاب برادر ،قطعًا با حکومت اسبتدادی کنونی در هند ،جریان
دست راستی حزب مردم هند (بی جی پی) ،فرزند خلف سازمان ملی میهنپرستی آشنا هستید.
این حزب از جهانبینی فرقهای و مذهبی برخوردار است .این دولت به صورتی متامعیار سیاست
نولیبرالیستی را که سیاست سرمایهداری افراطی است ،دنبال میکند و در حال اجرای شدیدترین
سیاست خصوصیسازی است .برنامه دولت دستراستی هند این است که هرچه سریعتر ،بخش
کشاورزی را به شرکتهای کشاورزی بزرگ خصوصی واگذار کند.
این دولت میخواهد بخشهایی از اقتصاد هند را که تا کنون از دسترسی سرمایههای خارجی
مصون بودند ،در معرض غارت سرمایههای مالی جهانی قرار دهد .در همین زمینه دولت برای
دسترسی و غارت منابع طبیعی کشور ،قوانین مربوط به محیط زیست را تضعیف میکند .این
سیاست داخلی بازتاب خود را درسیاست خارجی آشکار میکند :دولت دست راستی هند ،علیرغم
الفوگزافهای بیدریغ درباره ایستادن در کنار جنوب جهانی ،هند را هر روز بیش از روز پیش ،به
امپریالیسم آمریکا نزدیکتر میکند .این دولت برای خنستین بار در تاریخ معاصر هندوستان ،در
تهاجم وحشیانه اسرائیل علیه خلق فلسطین در کنار اسرائیل قرار گرفت و روابط دفاعی و امنیتی
خود را با آمریکا و متحدانش به بهای متامیت ارضی و اقتدار کشور تقویت کرد .در هندوستان
افکارعمومی به کلی نادیده گرفته میشوند و هرکس که سیاستهای حکومت را حتی به شیوه
دموکراتیک به پرسش بگیرد ،ضدملی خوانده میشود .دولت ،سیاستهای نولیبرالی را با نقض
آشکار آزادیهای دمکراتیک پیش میبرد و آزادی بیان و حق اعتراض و اعتصاب را در پای آن
قربانی میکند.
رسانههای مردمی که به سیاستهای حکومت گردن منیگذارند ،تعطیل و خبرنگاران آنها حتت
پیگرد قرار میگیرند .حق تشکیل سندیکا و احتادیه ،زیر نام اصالح قانون کار ،نقض و حق مذاکره
و برپایی اعتصابهای کارگری در همان نطفه خفه میشود .قوانین جبارانهای علیه مخالفان وضع
میشود و نهادهای دموکراتیک حتی نوع بورژوایی آن مانند مجلس و قوه قضاییه مستقل عم ً
ال
تسخیر میشوند تا حکومت به هدفهای خود دست پیدا کند .برای احنراف افکارعمومی از مسائل
بنیادین کشور ،سیاست تفرقه و نفرتافکنی مذهبی و قومی ،بهویژه علیه مسلمانان گسترش پیدا
میکند .تاریخ مبارزات ضداستعماری میهن ما حتریف میشود و برای این کار ،کتابهای درسی
دانشآموزان و دانشجویان دستکاری میشوند و دانش و خردمندی در انبوه خرافات و افسانهها
مدفون میشوند .به جتربه دریافتهایم که برای شکست تهاجم راستگرایانه و یورش سرمایه مالی
جهانی به میهن ،ما نیازمند یک جنبش نیرومند کمونیستی هستیم .برای دستیابی به این آرمان
باید به سازماندهی کارگران ،دهقانان ،کارگران کشاورزی و دیگر بخشهای حتت استثمار خلق
بیانیههای مشترک:
احزاب کمونیست و کارگری جهان در باره تحوالت مربوط به خلق فلسطین ،بیانیه مشترک زیر را با امضای
تمام شرکتکنندگان نشست ،منتشر کردند:
.۱ما خواستار توقف فوری جتاوز و محاصره اسرائیل در نوار غزه و کرانه باختری هستیم .ما از
خلقهای جهان میخواهیم که برای پیشبرد مبارزه و سازماندهی مبارزات مردمی علیه جتاوزهای
اسرائیل ،در سراسر جهان همچنان به تظاهرات خیابانی خود ادامه دهند .ما همبستگی همهجانبه
خود را با خلق فلسطین اعالم میکنیم و تهاجم نظامی ،محاصره ضدانسانی و نسلکشی وحشیانه
اسرائیل در نوار غزه را شدیدًا محکوم میکنیم .در جتاوز جنایتکارانه اسرائیل علیه خلق فلسطین تا
کنون هزاران نفر ،از جمله هزاران غیرنظامی و کودک ،جان خود را از دست دادهاند و آنان که تا کنون
جان سالم بهدر بردهاند ،از دسترسی به غذا ،آب ،دارو و برق محرومند .ما حمایت امپریالیستهای
آمریکا ،بریتانیا و همچنین ناتو و احتادیه اروپا از اسرائیل را با قاطعیت محکوم میکنیم.
.۲ما اشغال سرزمینهای فلسطینی را که دهههاست ،ادامه دارد ،و نیز کشتار ،زندانی کردن،
آزار و اذیت و شهرکسازیهای اسرائیل را محکوم میکنیم .ما از حق خلق فلسطین برای برخورداری
از میهنی آزاد و نیز حق حاکمیت بر سرزمین خودشان دفاع میکنیم .ما خواهان پایان دادن به
اشغال سرزمینهای فلسطینی ،ایجاد و به رمسیت شناخنت کشور مستقل فلسطین ،توقف شهرک
سازیهای غیرقانونی در سرزمینهای فلسطین ،آزادی کلیه زندانیان سیاسی از زندانهای اسرائیل
و بازگشت پناهندگان فلسطینی مطابق با قطعنامه ۱۹۴سازمان ملل متحد هستیم .اشغال فلسطین
توسط اسرائیل ،با حمایت کامل امپریالیسم آمریکا و ناتو ،علت اصلی رجنهای خلق فلسطین است.
تا زمانی که این اشغال ادامه داشته باشد ،درگیریها پایان خنواهد یافت ،خلق ها از زندگی در سایه
صلح محروم خواهند بود و در گرداب جنگ های بی پایان گرفتار خواهند آمد.
.۳احزاب کمونیست و کارگری جهان که در این نشست حضور دارند ،همبستگی
انترناسیونالیستی خود را با خلق فلسطین اعالم میکنند و از کارگران ،ملتها و جوانان در همه
کشورها درخواست میکنند که توقف قتلعام خلق فلسطین در نواز غزه و پایان دادن به اشغال
فلسطین به دست اسرائیل را خواستار شوند و همبستگی قاطع خود را با مبارزه عادالنه خلق
فلسطین اعالم کنند.
بیستوسومین نشست احزاب کمونیست و کارگری ،با انتشار بیانیه دیگری که آن را ۶۱حزب
کمونیست و کارگری از جمله حزب کمونیست فرانسه ،حزب کمونیست آملان ،حزب کمونیست
یونان ،حزب کمونیست هند ،حزب کارگران کره ،حزب انقالبی خلق الئوس ،حزب مردم فلسطین،
حزب کمونیست فلسطین ،حزب کمونیست فدراسیون روسیه ،حزب کمونیست آفریقای جنوبی،
حزب کمونیست عراق ،حزب کمونیست لبنان ،حزب کمونیست اوکراین ،حزب کمونیست ایاالت
متحده آمریکا و حزب کمونیست ویتنام امضا کردند« ،محاصره ناعادالنه ،غیرواقعی و غیرانسانی
اقتصادی ،جتاری و مالی آمریکا علیه کوبای سوسیالیستی را قاطعانه محکوم کردند و همبستگی
پرشور خود را با خلق قهرمان کوبا ،دولت انقالبی آن و حزب کمونیست کوبا اعالم کردند».
بیستوسومین نشست احزاب کمونیست و کارگری ،در سومین بیانیه مشترک که به امضای
44حزب کمونیست و کارگری از جمله حزب کمونیست بریتانیا ،حزب کمونیست السالوادور ،حزب
کمونیست فرانسه ،حزب کمونیست آملان ،حزب کمونیست یونان ،حزب کمونیست فلسطین ،حزب
مردم فلسطین ،حزب کمونیست فدراسیون روسیه ،حزب کمونیست سوریه متحد و حزب کمونیست
ترکیه رسید ،نگرانی خود را از اقدام قضایی دیوانعالی دادگستری ونزوئال علیه حزب کمونیست
ونزوئال اعالم کرد« :این اقدام دیوانعالی ،رهبری قانونی منتخب کنگره سراسری شانزدهم حزب
کمونیست ونزوئال را نادیده میگیرد و هیئتی ویژه را که به حزب کمونیست ونزوئال تعلق ندارند،
به رهبری این حزب منصوب میکند تا رهبری قانونی این حزب را غصب کند .ما از نهادهای دولت
ونزوئال میخواهیم که به استقالل سازمانی حزب کمونیست ونزوئال احترام بگذارند و به غصب
غیرقانونی رهبری حقوقی این حزب پایان دهند .ما اعالم میکنیم که فقط کمیته مرکزی منتخب
کنگره سراسری شانزدهم حزب کمونیست ونزوئال را به عنوان رهبری قانونی این حزب به رمسیت
میشناسیم ».در عین حال احزاب کمونیست و کارگری جهان ،همبستگی قاطع خود را با خلق
ونزوئال در مقابل جتاوزگریهای امپریالیستی اعالم میکنند و خواستار لغو بسیار سریع حتریمهای
یکجانبه جنایتکارانه و مداخلههای امپریالیستی علیه آن هستند.
بیستوسومین نشست احزاب کمونیست و کارگری با اعالم اینکه در سودان ،جنگ خونینی
بر سر قدرت میان حاکمان نظامی و ژنرالهای نیروی پشتیبانی سریع و نیروهای مسلح سودان در
جریان است که تا کنون به قربانی شدن ۹هزار نفر از مردم و کوچ اجباری بیش از ۵میلیون نفر منجر
شده است ،اعالم کرد که« :هدف این جنگ درهم شکسنت آرمانهای برحق خلق سودان برای آزادی
و دمکراسی است .قدرتهای امپریالیستی و متحدان ارجتاعی آنها در منطقه بر شعلههای این
جنگ شوم میدمند تا بتوانند منابع طبیعی و ثروت خلق سودان را غارت کنند ».احزاب کمونیست
و کارگری در بیانیهای با امضای ۵۲حزب کمونیست و کارگری از جمله حزب کمونیست فرانسه،
حزب کمونیست آملان ،حزب کمونیست یونان ،حزب کمونیست هند ،حزب کمونیست عراق ،حزب
کمونیست لبنان ،حزب کمونیست پاکستان ،حزب کمونیست فلسطین ،حزب مردم فلسطین ،حزب
کمونیست پرتغال ،حزب کمونیست آفریقای جنوبی و حزب کمونیست ایاالت متحده ،همبستگی
خود را با خلق سودان ،نیروهای دموکراتیک و حزب کمونیست سودان و از مبارزه آنها برای آزادی،
دمکراسی ،عدالت اجتماعی و برقراری نظامی دموکراتیک در سودان اعالم کردند.
در پایان بیست و سومین نشست احزاب کمونیست و کارگری ،بیانیه زیر ،به عنوان برنامه عمل
مشترک احزاب کمونیست و کارگری جهان تا برگزاری نشست بعدی ،تصویب و از همه کمونیستهای
جهان خواسته شد تا با متام نیرو در جهت حتقق آنها در میهن خود برزمند:
.۱مخالفت با جنگهای امپریالیستی ،مسابقه تسلیحاتی از جمله سالحهای هستهای،
پایگاههای نظامی خارجی و رد متامی شیوههای ناتو .در این چارچوب ،تقویت ارتباط و سازماندهی
منسجم طبقاتی علیه گسترش و جتاوز ناتو در سراسر جهان ،مخالفت با دخالت ناتو و متحدانش در
جنگ اوکراین و جتاوزات وحشیانه اسرائیل به مردم فلسطین ،تقویت مبارزه برای خروج از ناتو و
احنالل آن ،سازماندهی رویدادهای ضدامپریالیستی و ضدجنگ در ۲۱سپتامبر ۱۵/مهرماه ،روز
جهانی صلح ،و حمایت از تالشهای شورای جهانی صلح.
.۲مبارزه با فاشیسم و مظاهر آن ،به عنوان یکی از اولویتهای جنبش بیناملللی کمونیستی؛
سازماندهی جشنهای روز پیروزی در سال ۱۴۰۳/۲۰۲۴ ،به مثابه روز پیروزی بر فاشیسم در سال
.۱۳۲۴/۱۹۴۵
.۳سازماندهی اول ماه مه در سال ۱۱ /۲۰۲۴اردیبهشت ۱۴۰۳با توان بیشتر به مثابه روز
مبارزات طبقاتی برای حقوق کارگران ،عدالت اجتماعی و برابری؛ برای الغای استثمار سرمایهداری
در سراسر جهان ،علیه جرمانگاری مبارزات کارگران و حق تشکیل و فعالیت آزاد سندیکاها.
.۴همبستگی با کمونیست هایی که با انواع سرکوبها ،حمالت و ممنوعیتها مواجه هستند و
حقوق و آزادیهای سیاسی آنها سلب شده است.
۵بزرگداشت مناسبتهای بیناملللی که بیانگر مبارزات کمونیستها هستند؛ با اعالمیهها و
کارزارهای مشترک برای ترویج آرمانهای سوسیالیسم .در این چارچوب ،برگزاری صدمین سالگرد
درگذشت والدیمیر ایلیچ لنین به منظورگسترش اصول و ارزشهای سوسیالیستی و اهمیت تاریخی
سوسیالیسم .برگزاری مراسم بزرگداشت دهمین سالگرد درگذشت نلسون ماندال.
.۶گسترش فعالیتهای مشترک علیه ضدکمونیسم ،فاشیسم و تبلیغات ساختگی علیه کمک
تاریخی احتادجماهیرشوروی سوسیالیستی به کل بشریت.
.۷تقویت مبارزه زنان بر ضد نابرابری ،ظلم و تبعیض از راه سازماندهی گستردهتر ۸مارس
۱۸/۲۰۱۴اسفند ،۱۴۰۲روز جهانی زن.
.۸مخالفت با قرار دادن خودسرانه کوبا در فهرست «کشورهای حامی تروریسم» و دخالت در
امور داخلی کوبا؛ برای ابراز همبستگی با مردم کوبا برای رفع فوری و بدون قیدوشرط محاصره
اقتصادی ،جتاری و مالی حتمیلی از سوی آمریکا.
.۹خواست پایان دادن به حمالت وحشیانه اسرائیل علیه خلق فلسطین ،پایان دادن به
اشغالگری و به رمسیت شناخنت حق خلق فلسطین در تعیین سرنوشت ،مقاومت و داشنت کشوری
مستقل و خودکفا .درخواست حق بازگشت آوارگان و تضمین شرایط مطابق با قطعنامههای
سازمان ملل متحد و نیز آزادی زندانیان سیاسی فلسطینی .محکومیت معامله قرن و سیاستهای
استعماری و تبعیضآمیز آمریکا و اسرائیل از جمله ساخت و گسترش شهرکها در سرزمینهای
اشغالی فلسطین ،بلندیهای جوالن سوریه ،مزارع شبعا و ارتفاعات کفار شوبا در جنوب لبنان.
در همین راستا ،برگزاری روز جهانی همبستگی با خلق فلسطین در ۲۹نوامبر ۸/۲۰۲۳آذر .۱۴۰۲
.۱۰پنجاه سال پس از جنگ ،اشغال و تقسیم مصنوعی جزیره و مردم قبرس ،حمایت از احتاد
مجدد این کشور مطابق با قطعنامههای سازمان ملل متحد .حمایت از مبارزه مردم صحرای غربی
برای حق تعیین سرنوشت براساس قطعنامههای سازمان ملل متحد.
۱۱پشتیبانی از خلق سوریه در مبارزه با گروههای جنایتکار مورد حمایت نیروهای مرجتع و
امپریالیسم آمریکا ،ناتو و احتادیه اروپا؛ علیه محاصره این کشور و خامته دادن به حتریمهای
اقتصادی و قانون ناعادالنه سزار* و اخراج نیروهای اشغالگر خارجی و احترام به قوانین و مرزهای
بیناملللی.
.۱۲تداوم همبستگی با مردم کشورهایی که بر اثر زلزله ،سیل ،طوفان ،آتشسوزی و فاجعههای
دیگر متحمل ویرانی و خسارتهای فراوان شدهاند .افشای سودجویی و عدم برنامهریزی
سرمایهداری به مثابه مسئول اصلی این آسیبها و ویرانیها.
.۱۳مشارکت فعال در سازماندهی مردمی برای مطالبه مراقبت و حفاظت از محیط زیست و
نفی مدل سرمایهداری تولید و مصرف.
.۱۴اقدام مشترک احزاب کمونیستی و کارگری و سازمانهای وابسته برای تقویت
سازمانهای بیناملللی ضدامپریالیستی ،به ویژه فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری ،شورای
جهانی صلح ،فدراسیون جهانی جوانان دموکرات و فدراسیون دمکراتیک جهانی زنان.
.۱۵تقویت روابط و همکاری بین احزاب کمونیست و کارگری در متام مناطق جهان به منظور
هموار کردن راه تشکیل بیست و چهارمین نشست بیناملللی احزاب کمونیست و کارگری جهان در
سال .۱۴۰۳/۲۰۱۴
* مجموعه قوانین مصوب کنگرۀ آمریکا برای حتریم سوریه (و متحدانش شامل ایران و روسیه)
اعتراضات هزاران نفری کارگران بخش نساجی بنگالدش به تعطیلی 150کارخان ه تولید پوشاک منجر شد
که خیلی از آنها پوشاک با برندهای بینالمللی حامی رژیم صهیونیستی را تأمین میکنند.
دهها هزار کارگر پوشاک بنگالدشی برای چندمین هفته متوالی به اعتراضات خود ادامه داده
و خواستار افزایش دستمزدها هستند .وسعت این اعتصاب در میان کارگران پوشاک بنگالدش در
ده سال گذشته بیسابقه است .دامنۀ این تظاهرات ،تنها با تظاهراتی که بعد از واقعۀ آتشسوزی
کارخانه میدان رعنا در سال ۲۰۱۳رخ داد ،قابل مقایسه است .در آن آتش سوزی کارخانه فروریخت
وبیش از ۱۱۰۰کارگر که اکثریت زن بودند ،جان خود را از دست دادند .کارگران پوشاک در بنگالدش
از ۲۳اکتبر ( ۲۰۲۳اول آبان )۱۴۰۲در اعتراض به دستمزدهای اندک دست به اعتصاب زدهاند
که منجر به تعطیلی بیش از ۶۰۰کارخانه در سرتاسر پایتخت ،داکا ،شده است .بخش پوشاک در
بنگالدش حدود ۴میلیون کارگر دارد که در ۳۵۰۰کارخانه مشغول بهکار هستند ،بنگالدش دومین
کشور صادرکنندۀ بزرگ پوشاک است.
درآمد این کشور از صادرات در سال ۲۰۲۲حدود ۵۵میلیارد دالر بوده که ۵۸درصد آن مربوط
به پوشاک است .این میزان صادرات معادل ۱۰درصد کل تولید ناخالص ملی و معادل ۸درصد از
کل تولیدات پوشاک در جهان است .تولید محصوالت برندهای مشهور لباس در جهان از جمله «اچ
ی است که در شرایطی
اند ام»« ،لی وایز»« ،زارا»« ،وال مارت» ،و غیره بر دوش کارگران بنگالدش
طاقتفرسا و با مزدهای بسیار کم کار میکنند .اکثریت قریببهاتفاق این کارگران زنان روستایی
هستند که حقوق ماهانۀ اکثر آنها تا همین اواخر از ۷۵دالر ( ۸۳۰۰تاکا) جتاوز منیکرد( .یک دالر
معادل ۱۱۰تاکای بنگالدش است).
روژینا اختر زن کارگر شاغل در یکی از کارخانههای تولید پوشاک به خبرنگار گاردین میگوید:
«به دلیل شرایط سخت و آزار و اذیت ،دائمًا در کارخانه احساس حتقیر میکنم .با افزایش تورم،
دستمزد دریافتیام ناکافی است .بارها ،مجبور شدهام در راه بازگشت از کار ،مخفیانه وارد مزارع
شوم تا برای سیر کردن فرزندامن صیفیجات بدزدم ».حتقیقی ،که توسط اجنمن دیابت بنگالدش
منتشر شده است ،نشان میدهد که در میان کارگران صنعت پوشاک۲۵ ،درصد از مشکالت
گوارشی۱۸/۵ ،درصد از مشکالت مربوط به استخوان و عضالت۱۵ ،درصد از عفونت گوش ،بینی
و گلو و سایر عوارض جسمی رجن میبرند.
هر پنج سال یکبار ،دولت بنگالدش در حداقل دستمزد جتدیدنظر میکند .حداقل دستمزد فعلی
که در سال ۲۰۱۸تعیین شده است ۸۳۰۰ ،تاکا یا ۷۵دالر در ماه است .حداقل دستمزد پیشنهادی
دولت در سال ۱۲۰۰۰ ،۲۰۲۳تاکا یا ۱۰۹دالر بود .این مقدار کمتر از نصف دستمزدی است که احتادیهها
برای تأمین حداقل معیشت ضروری کارگران طلب میکنند .مؤسسه مطالعات کار بنگالدش ختمین
میزند که کارگران حداقل به ۲۳۰۰۰تاکا در ماه نیاز دارند تا باالی خط فقر مبانند.
مایا داک ورث ۱هماهنگکنندۀ حمایت از فقرا در سازمان عدالت جوی تیرفاند ۲میگوید« :ما
میدانیم که بسیاری از کارگران در بنگالدش با حقوقی که در حال حاضر دریافت میکنند ،منیتوانند
از آب پاکیزه ،مسکن سالم و غذای خوب بهرهمند شوند».
تاکای بنگالدشی از اوایل سال گذشته ۳۰درصد نسبت به دالر آمریکا کاهش یافته است و
نرخ فعلی تورم ۱۰درصد و تورم مواد غذایی در ماه گذشته به باالترین حد خود یعنی ۱۲/۵۶درصد
رسیده است.
بنگالدش در رقابت با کشورهای دیگر تولیدکنندۀ پوشاک چون ویتنام ،هندوستان ،سریالنکا،
کامبوج و چین قرار دارد ،لذا برای حفظ موقعیت خود در تولید پوشاک در جهان ،دولت و صاحبان
صنعت مصمماند که این سطح دستمزد را حفظ مناید .کارگران پوشاک بنگالدشی ،در مقایسه با سایر
کشورهای صادرکننده پوشاک ،کمترین دستمزد را دارند.
تویکم ،۳با محاسباتی که در مورد قیمت،
جان امسیت در کتاب امپریالیسم در قرن بیس
دستمزد ،هزینههای تولید یک پیراهن در بنگالدش و فروش آن در آملان اجنام داده است ،نشان
میدهد که کارگر بنگالدشی در مقابل دستمزدی معادل یکصدم یورو (معادل ۱/۱صدم یک دالر)
۱۸پیراهن میدوزد ۳.همین پیراهنها به طور متوسط در اروپا به قیمت ۴/۹۵یورو به فروش میرود.
یکی از مؤلفههایی که سرمایهداران غربی با کمک آن میتوانند طبقۀ کارگر بومی را ساکت نگاه
دارند ،عرضۀ ارزان کاالهای مورد نیاز آنها ،از طریق استثمار وحشیانۀ مستقیم و یا غیرمستقیم
کارگران در جهان جنوب است .دستمزد ماهیانهای که اکنون احتادیههای بنگالدش طلب میکنند
(معادل ۲۰۸دالر) ،هنوز کمتر از دستمزد هفتگی کارگر آمریکایی ،با احتساب میزان حداقل دستمزد
رمسی ۷/۵دالر در ساعت است.
به دلیل اعتصاب ،ممکن است برندهای جهانی با توقف تولید روبرو شوند ،اما تاکنون هیچ
بیانیه رمسی از طرف آنها صادر نشده است .دولت بنگالدش نیروهای ویژهای را که مسؤول حفاظت
از مرزهای کشور هستند ،به رویارویی با کارگران اعتصابی فرستاده است .شیخ حسینه واجد،
خنستوزیر بنگالدش و رهبر حزب ناسیونالیست عوامی لیگ در ساعات پایانی روز پنجشنبه
۱۸آبان با حلنی تهدیدآمیز گفت« :روی صحبتم با کارگران پوشاک است! آنها باید با هر مزدی که
برایشان تعیین میکنیم ،کار کنند .آنها نباید کار را تعطیل کنند ».شیخ حسینه در ادامه کارگران را
تهدید کرد که در صورت ادامه اعتراض در خیابانها ،شغلشان را از دست خواهند داد و «باید به
روستاهایشان برگردند».
اعتراضات به دستمزدها چالش بزرگی برای خنستوزیر شیخ حسینه محسوب میشود که از
سال ۲۰۰۹در مسند قدرت است .این تظاهرات با اعتراضات ضددولتی در بنگالدش همزمان شده
است .معترضان خواهان استعفای خنستوزیر و برگزاری انتخابات آزاد و عادالنه حتت نظارت یک
دولت موقت هستند.
گسترش و ادامه اعتصابات کارگران پوشاک در بنگالدش (عکس به تاریخ ۲۱آذر )۱۴۰۲
بعد از برگزاری مناقصه برای توسعه چندین بلوک اکتشافی نفتی فراساحلی توسط دولت گویان
در ماه سپتامبر ،و نیز کشف یک میدان بزرگ نفتی جدید در منطقه ِا ِسکیبو در ماه اکتبر ،تنشها بین
دو کشور همسایه -ونزوئال و گویان -چنان باال گرفته که بسیاری را نگران برخورد نظامی و به وجود
آمدن یک کانون جنگ دیگر کرده است.
منطقه اسکیبو که فع ً
ال حتت کنترل کشور گویان قرار دارد ،برای دورانی طوالنی مورد منازعه
جدی میان کاراکاس با کشور نواستقالل گویان ،و قبل از آن با استعمار بریتانیا بوده است .اما پس
از کشف ذخایر عظیم نفتی در این منطقه توسط شرکت نفتی آمریکایی اکسان موبیل در سال ،۲۰۱۵
اختالفات شدت گرفته و ونزوئال بر آن است تا نسبت به حق تاریخی و قانونی خود بر این سرزمین
دست به اقدامات عاجل و قاطعانهای بزند .این ذخایر از بزرگترین اکتشافات نفت در سالهای
اخیر است.
بنا به نظر برخی از حتلیلگران میزان ذخایر نفتی اسکیبو در رده ذخایر منابع نفت کویت و امارات
متحده عربی و دارای باالترین ذخایر سرانه نفت در جهان است .این منطقه با ۱۶۰هزار کیلومترمربع و
۱۲۵هزار نفر جمعیت ،عالوه بر تنوعات زیستی ،دارای ذخایر معدنی فراوان از جمله نفت ،گاز ،طال،
بریتانیا ،تهیه شده و ۵۰۰۰کیلومتر مربع از قلمروی ونزوئال را جزو سرزمین گویان نشان میداد.
توتاز و غارت
در این دوران دولت ونزوئال بسیار ضعیف شده و بهشدت در معرض تاخ
استعمارگران بود .بعد از سالها ،با افشای مدارکی در منایشی بودن حکمیت پاریس ،سفیر ونزوئال
در هفدهمین اجالس سازمان ملل ،نسبت به تقلبی که علیه ونزوئال صورت گرفته بود ،شکایت
کرد .در رسیدگی به این شکایت در ۱۷فوریه سال ،۱۹۶۶در ژنو توافقی صورت گرفت .این توافق،
ارتکاب تقلب را پذیرفت و طرفین متعهد شدند تا مناقشات مرزی خود را ،از طریق مذاکراتی بین
انگلیس ،ونزوئال و گویان حل و فصل منایند.
گویان بریتانیا در ۲۶ماه ِمه همین سال ،استقالل خود را اعالم شد و ونزوئال نیز کشور
ِ
تازهتأسیس گویان را با این پیششرط که اختالف بر سر منطقه اسکیبو همچنان حل نشده باقیمانده
و باید پیرامون آن گفتوگو شود ،بهرمسیت شناخت .در آن زمان ،دولت وقت گویان هم این شرط
ونزوئال را پذیرفت و قول داد تا برای تفاهم پیرامون مناقشات مرزی تالش کند .در این مقطع برخالف
گذشته که طرف دعوای ونزوئال دولت استعمارگر انگلیس بود ،مناقشه میبایست میان دو کشور
گویان و ونزوئال مورد بررسی قرار گیرد و عم ً
ال سایر قدرتهای استعماری کنار گذاشته شدند.
با این حال ،ونزوئال که از سال ۱۹۸۳به گویان پیشنهاد مذاکرات مستقیم بر سر این مسئله را
داده است ،هیچیک از پروتکلهای موقت مربوط به توافق ۱۹۶۶ژنو را تصویب نکرده است .گویان
نیز تا امروز بر حلوفصل این مناقشه در مجمع عمومی سازمان ملل ،شورای امنیت ،و یا دیوان
دادگستری بیناملللی تأکیدداشته است.
دولت گویان مستعمرۀ سابق بریتانیا و تنها کشور انگلیسی زبان آمریکای التین ،در دفاع
از خود در مورد حاکمیت بر آبهای مورد نظر ونزوئال به رأی داوری پاریس در سال ۱۸۹۹استناد
میکند .دولت ونزوئال نیز در مقابل ،به معاهدهای که با انگلیس در سال ۱۹۶۶در ژنو و پیش از
استقالل گویان امضا شد ،استناد میکند و بر آن است که این معاهده ،رأی داوری پاریس را از حیز
انتفاع حقوقی ساقط کرده است.
پس از پیروزی هوگو چاوز در انتخابات ریاست جمهوری ونزوئال در سال ،۱۹۹۸دولت انقالبی
بولیواری حتت رهبری وی ،با اعتقاد راسخ به دیدگاه سیمون بولیوار مبنی بر احتاد همۀ کشورهای
آمریکای التین در مقابله با امپریالیستها ،برای توسعه و بهرهگیری مشترک از منطقۀ اسکیبو به
دولت گویان پیشنهاد همکاری داد .این پیشنهاد که ابتدا مورد موافقت دولت گویان قرار گرفت ،اما
به دلیل مشکالت ناشی از حتریمها و فشارهای امپریالیسم آمریکا بر دولت ونزوئال ،بعد از سالها
به نتیجه ملموسی منتهی نشد .چاوز ،تقریبًا بالفاصله پس از تشکیل دولت بولیواری اعالم کرد که
منابع این کشور -عمدتًا نفت که مهمترین ستون و تأمینکننده توسعه اقتصادی ـ اجتماعی کشور
است -باید در مالکیت و اختیار مردم ونزوئال باشد ،نه شرکتهای نفتی مانند اکسانموبیل .شعار
آن ایام «نفت مال ماست» بود .دولت چاوز از سال ،۲۰۰۶مجموعهای از ملی شدنها ،بهویژه نفت به
عنوان مهمترین آنها را آغاز کرد (نفت که در دهه ۱۹۷۰ملی شده بود ،دو دهه بعد دوباره خصوصی
شد) .اکثر شرکتهای نفتی چندملیتی قوانین جدید برای قانونمند کردن قراردادهای نفتی را
پذیرفتند ،اما دو شرکت :کونکو فیلیپس و اکسانموبیل از پذیرش آن سر باز زدند.
در رابطه با نتایج این همهپرسی گفت« :امروز روز تصویب حاکمیت ملی است و مردم این کار را با
متام وجود اجنام دادهاند».
عرفان علی ،رئیسجمهور گویان به دلیل نگرانی از درگیری نظامی ،در حاشیه ۲۸مین نشست
آبوهوایی ،با رئیسجمهور کوبا و تعدادی دیگر از رهبران کشورهای منطقه پیرامون افزایش تنشها
بین دو کشور گفتو گو کرد .تقاضای علی از دیاز کانل این بود تا از ونزوئال بخواهد صلح در منطقه را
حفظ کند .اما اظهارات دیگر مقامات دولت گویان ،تالشهای وارونهای را نشان میدهند .از جمله
بهارات جاگدیو ،معاون عرفان علی روز ۹آذر ،گفت ،مقاماتی از وزارت دفاع ایاالت متحده هفته
آینده به گویان سفر خواهند کرد .او مدعی شد که «همه گزینهها» در مناقشه با ونزوئال روی میز است.
جاگدیو در سخنان خود تأکید کرد که این کشور برای امنیت خود از تأسیس پایگاههای نظامی خارجی
در کشورش استقبال میکند« :ما هرگز عالقهای به پایگاههای نظامی نداشتیم ،اما باید از منافع
ملی خود دفاع کنیم» .بدین ترتیب سفر دو تیم از مقامات نظامی آمریکا به این کشور را میتوان در
راستای همین هدف ارزیابی کرد.
در طرف مقابل ،دولت ونزوئال بارها تأکید کرده است که در پی احلاق سرزمین اسکیبو به
کشورش نیست و هدف این کشور ایجاد نوعی احتاد است .دولت ونزوئال در قدم اول کوشش دارد تا
به ساکنینی از منطقه که متقاضی باشند ،تابعیت ونزوئالیی اعطا مناید ،و در دراز مدت با توجه به
خواست اکثریت ساکنین این منطقه و مذاکره با دولت گویان ،سرنوشت آیندۀ این منطقه بدون دخالت
شرکتهای نفتی و حضور نیروهای سیاسی نظامی حامی آنها ،تعیین شود.
پس از دوسال تبلیغات مدام درباره درگیریهای اوکراین به سود کییف و غرب جمعی ،ناگهان
سیل اعترافات به ناکامی (غرب) سرتیتر رسانههای آنان را اشباع میکند که اوکراین نه تنها در حال
شکست است ،بلکه دیگر کاری از دست حامیان غربی آنها برمنیآید تا بتوانند این واقعیت را تغییر
دهند .روایتهای دستاوردهای پی در پی اوکراین و روحیه جنگاوری رامنشدنی آنها ،اکنون با واقعیت
فاجعهبار اوکراین (از جمله تلفات ارضی) و فروپاشی مداوم روحیه در میان سربازان ،جایگزین
شده است .گفته میشد که نیروهای روسی آموزش و رهبری ضعیفی داشتند و جتهیزات ،تسلیحات
و مهماتشان ناکافی ،قدیمی و درحال کاهش بود .اما اکنون غرب اذعان میکند که پایگاه صنعتی
نظامی روسیه و سیستمهای تسلیحاتی آن از مجموع همتایان آمریکا و اروپا تولید بیشتری دارد ،یا
کام ً
ال قادر به پیشی گرفنت از توانائیهای غرب است.
۷۰،۰۰۰نفر و تعداد زخمی شدگان ۱۰۰،۰۰۰نفر اعالم شده است .در حالی که تلفات روسیه هنوز بیشتر
است ،با این حال ،این نسبت به نفع مسکو است ،زیرا اوکراین در مواجهه با ذخایر به ظاهر بیپایان
سربازان وظیفه در تالش برای جایگزینی سربازان است.
این مقاله تصویر تیره و تاری از ادامه عملیات نظامی اوکراین ارائه میدهد ،تصویری که قریب به
یقین از ناپایداری آن خبر میدهد .ادعای ۷۰،۰۰۰تلفات سربازان اوکراینی در عملیات چیزی جز کوچک
جلوه دادن فاحش تلفات نیست ،در صورتی که ادعاهای مربوط به «تلفات بیشتر روسها» نه تنها ثابت
نشده بلکه با اظهارات سایر منابع غربی نیز در تضاد است.
پالتفرم رسانهای مدیازونا ،که توسط مخالفان روسیه اداره میشود و مورد حمایت دولت آمریکا
است ،ادعا میکند که تلفات روسیه را از فوریه ۲۰۲۲به بعد بر مبنای اطالعات عمومی تلفات سربازان
روسی ردیابی کرده است و همه اعداد و ارقام آن منیتواند مورد تأیید باشد .اما در چند موردی که
وزارت دفاع روسیه تلفات روسیه را منتشر کرده است ،نسبتًا به ارقام مورد ادعای مدیازونا نزدیک
بودهاند .در مقابل ادعاهای مضحک ارائه شده توسط ستاد کل ارتش اوکراین اغلب بدون تردید همان
ارقامیاند که از سوی دولتها و سازمانهای رسانهای غربی تکرار میشوند.
در مقاله آمده است :به گزارش مجله تایمز ،یک مقام رمسی اوکراین اظهار داشت که ارتش اوکراین
از کمبود نیروی انسانی رجن میبرد و این معضل توانائی این کشور برای استفاده از سالحهای اهدائی
غرب را مختل میکند .از هنگام آغاز جنگ ،چندین مقام رمسی اوکراین مشکالت خود در دفع جتاوز
روسیه را به دلیل سرعت ُکند حتویل سالحها از سوی متحدان خود عنوان کردهاند.
هرچند ،در گزارش تایمز «منبع ناشناسی» که به عنوان یکی از یاران نزدیک رئیسجمهور والدیمیر
یار نزدیک زلنسکی در ارتباط با
زلنسکی معرفی شده است ،مشکل دیگری را برجسته میکندِ .
تسلیحات غربی میگوید «ما نیروی انسانی برای استفاده از آنها را نداریم ».اگرچه اوکراین آمار و
ارقام را برای عموم منتشر منیکند ،برآوردهای غربی از تلفات این کشور بیش از ۱۰۰،۰۰۰نفر است.
عالوه بر تلفات جبرانناپذیر انسانی ،علیرغم ۵ماه عملیات شدید تهاجمی ،اوکراین همچنان در حال از
دست دادن قلمرو خود است .هرچند واقعیت این است که رهبری نظامی روسیه مکررًا اعالم کرده است
که هدف روسیه نابودی قدرت نظامی اوکراین است و نه گرفنت قلمرو اوکراین.
نیویورک تایمز در مقالهای که در ماه سپتامبر با عنوان «چه کسی در اوکراین دست باال را خواهد
داشت؟ امسال ،هیچکس» منتشر کرد ،مینویسد :اوکراین در ضد حملهاش برای پیشروی در میدانهای
باز در جنوب سخت تالش کرده است .اوکراین با صدها کیلومتر میدانهای وسیع مینگذاری شده و
بتنی -مواجه است که روسیه در زمستان گذشته
استحکامات -سنگر ،خندقهای ضد تانک و موانع ُ
برای کاهش سرعت وسائط نقلیه اوکراینی ساخت تا آنها را به مسیرهائی بکشاند تا راحتتر بتوانند
مورد هدف قرار گیرند .وقتی دستاوردهای دو طرف بررسی میشوند ،اکنون روسیه در مقایسه با آغاز
سال میالدی ۳۲۰ ،کیلومتر مربع قلمرو بیشتری در اوکراین در اختیار دارد.
عالوه بر تلفات شدید نیروی انسانی و شکست در قلمرو سرزمینی ،اوکراین به همان اندازه از
خسارات جتهیزات آسیب دیده است .درباره مجموعه تلفات مادی ،واقعیت این است که تولید صنعتی
نظامی غرب قادر به جایگزینی این تلفات نیست.
به هفته سرنگون میشوند ،مورد بحث قرار میدهد .و از آجنائی که قابلیتهای جنگ الکترونیک
روسیه توانائی اوکراین را برای استفاده از سالحهای هدایتشونده و پهپادها در میدان نبرد و بر فراز
آن مختل میکند ،این مقاله اعتراف میکند که روسیه قادر است تا حداقل دو برابر اوکراین پهپاد
تولید کند که به روسیه مزیت کمی و کیفی میدهد.
علیرغم شایعات فراوان پیرامون جتهیز اوکراین به هواپیماهای جنگنده اف ۱۶توسط ناتو،
حتلیلگران هوشیارتر غربی بهتدریج اعتراف کردند که در مقایسه با نیروی وسیع هوافضای رو به
گسترش روسیه و نیز سامانههای دفاعی آن ،اف۱۶های ناتو و هواپیماهای اوکراینی دوران شوروی،
که طی عملیات ویژه از دست رفتند ،وضعیت بهتری ندارند.
غرب جمعی ،پس از ماهها ،حتی سالها ارسال ابزارهای «تغییر بازی» به اوکراین ،تنها ناتوانی
همترازی خود را به اثبات رساندند ،چه رسد به فراتر رفنت از توانائیهای نظامی روسیه .در واقع
ثابت شد که بازی تغییر کرده است -منتها به سود روسیه و بر مبنای دکترین صنایع نظامی تولید
گسترده ،سیستم تسلیحاتی ارزان اما مؤثر و از همه مهمتر راهبردی که برای مبارزه و پیروزی در
مقابل حریفی همتراز یا نزدیک به همتراز ،تعریف شده است.
این در تضاد فاحش با غربی است که برای دههها ارتش خود را بر پایه اعمال فشار به کشورهای
درحال توسعه یا شکست خورده در سرتاسر جهان شکل داده است تا در ناهماهنگیهای نظامی،
توانائیهای فنآورانه ،صنعتی و استراتژیک ایاالت متحده و متحدانش را به کارگیرد ،آن هم
سالها قبل از «پیروزی» جنگ نیابتی اوکراین علیه روسیه.
«راه حل» غلبه بر برتری پذیرفته شده روسیه از نظر کیفیت و کمیت در میدان نبرد« ،افزایش
تولید» و جمعآوری دادهها در مورد توانائیهای روسیه و «توسعه در مقابل آنها است ».اما اینها
فرایندهائی هستند که برای به نتیجه رسیدن ممکن است سالها طول بکشد .این در حالی است که
روسیه همچنان به گسترش توانائیهای خود برای حفظ این برتری کمی و کیفی ادامه میدهد.
و این روند همچنان ادامه مییابد ،آمریکا همزمان به دنبال درگیری مشابهی با چین است که
دارای پایگاه صنعتی حتی بزرگتری از روسیه است.
جای تعجب است ،اگر این اعترافات اخیر در رسانههای غربی در مورد توانائیهای واقعی
نظامی روسیه مدتها پیش از درگیری با روسیه ،و در قدم اول از راه سیاست دیرینه واشنگنت و
بروکسل در جتاوز به مرزهای روسیه ارائه میشد ،چه تعداد انسانها که قربانی منیشدند .باید
پرسید ،چه تعداد انسانهای دیگر باید جان خود را از دست بدهند تا غرب جمعی از اشتباهات خود
درس بگیرد و جنگ بیمثر دیگری را با جتاوز و حتریک علیه چین شروع نکند؟
https://journal-neo.su/2023/11/27/west-admits-ukraine-is-losing-proxy-war/
روایت یک فروپاشی
کورش تیموری فر
روایت یک فروپاشی؛
به کوشش رسول رئیس جعفری؛ با مقدمۀ فرشاد مؤمنی
نشر نهادگرا؛ 174صفحه
کتاب پربار اما کم حجم «روایت یک فروپاشی» با زیر عنوان «بنبست نظام سلطنتی از نگاه
کارگزاران اقتصادی آن» ،ظرف مدتی کمتر از سه سال ،به چاپ ششم رسید .علت استقبال از این
کتاب را باید در پرهیز از پرگویی ،و رسوخ به عمق معانی مورد نظر گردآوریکننده در بستری از چند
صدایی و روایت ساده -و در عین حال عمیق -راویان در حوزههای ختصصی خود ،و نیز جستجوی
نسل پس از انقالب در زمینۀ چرایی فروپاشی حکومت پهلوی یافت.
دکتر رسول رئیس جعفری ،با هدف پاسخ به این پرسشها دست بهکار شد :آیا باید تنها به
پذیرش این روایت اکتفا کرد که انقالب ،1357قیام جوانان پرشور برای برقراری عدالت علیه
حکومتی ظالم و فاسد ،و استقرار طرحی نو از طریق بنای آرمانشهر اسالمی بوده است؟ یا باید به
روایت مخالفخوانی توسل جست که آن انقالب را یکسره توطئۀ انگلستان و آمریکا علیه قدرت
رو به افزایش ایران در خاورمیانه میپندارد و معتقد است ایرانی که پیش بهسوی «دروازههای
متدن بزرگ» در حرکت بود ،ایران خطرناکی برای جامعۀ جهانی محسوب میشد و میبایست ترمز
آن را کشید؟
او در سالهای دانشجویی در دانشکدۀ اقتصاد دانشگاه عالمه طباطبایی (سالهای -1381
)1388با مجموعه مصاحبههای بنیاد تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد آشنا شد .در سالهای اخیر و
با رواج موج نوستالژیسازی از دوران حکومت پهلوی در میان بخشی از اقشار جامعه ،به این فکر
افتاد که به مسئلۀ انقالب و عوامل بروز آن ،از دریچۀ نگاه کارگزاران حکومت پهلوی بنگرد.
مجموعۀ این مصاحبهها که در طول 10سال ،با 134نفر اجنام شده است ،منبع بسیار خوبی
برای ذهن جستجوگر و نقاد ایشان فراهم کرد تا پاسخ خود را بیابد .از میان انبوه مصاحبهشوندهها،
او دست به انتخاب آنانی زد که در سازمان برنامه ،بانک مرکزی ،وزارت دارایی ،و اقتصاد ملی،
وزیر یا معاون وزیر بودهاند .فهرست ۹نفرۀ انتخابی او ،شامل این افراد است:
-1بهمن آبادیان؛ رئیس ادارۀ بررسیهای اقتصادی بانک مرکزی ،و معاون سازمان برنامه.
-2ابواحلسن ابتهاج؛ رئیس بانک رهنی ،رئیس بانک ملی ،و مدیر عامل سازمان برنامه.
-3علی امینی؛ وزیر اقتصاد ملی ،وزیر دارایی ،خنست وزیر.
-4محمد مهدی مسیعی؛ رئیس بانک مرکزی ،رئیس سازمان برنامه و بودجه ،رئیس اجنمن
حسابداران خبره.
-5جعفر شریف امامی؛ وزیر راه ،رئیس سازمان برنامه ،وزیر صنایع و معادن ،خنست وزیر ،و
ریاست مجلس سنا.
-6علینقی عالیخانی؛ وزیر اقتصاد ،رئیس دانشگاه تهران ،مشاور اقتصادی سازمان ملل و
بانک جهانی.
-7عبداملجید مجیدی؛ معاون خنستوزیر و رئیس دفتر بودجه ،وزیر کار و امور اجتماعی ،وزیر
مشاور و رئیس سازمان برنامه.
-8غالمرضا مقدم؛ معاون وزیر بازرگانی ،معاون بانک مرکزی ،مشاور صندوق بیناملللی
پول ،معاون سازمان برنامه.
-9محمد یگانه؛ معاون وزیر اقتصاد ،وزیر مسکن و آبادانی ،رئیس بانک مرکزی ،رئیس
سازمان برنامه ،وزیر اقتصاد و دارایی.
گردآورنده ،گوشههایی از خاطرات مفصل اینان را انتخاب و –بدون دخل و تصرف -بازگویی
کرده ،که مستقیمًا در حوزههای مورد نظر ایشان قرار داشتهاند .دکتر فرشاد مؤمنی هم مقدمهای
27صفحهای برای کتاب نوشته و نه تنها فشردۀ نکات مهم روایتها را استخراج منوده ،بلکه
به ضرورت حتقیق در مواردی که در بیانات مصاحبهشوندگان بهصورت کمرنگ طرح شدهاند،
اشاره میکند.
او در آغاز به زشتوزیبای مترکز روی تاریخ شفاهی میپردازد .مهمترین نقص رویکرد به
تاریخ شفاهی آن است که محدودیتها؛ کاستیها و شبهات بسیاری را دامنگیر روایت تاریخی
میکند .از یکسو استفاده از خاطرات افرادی که مستقیمًا مسئولیتهای مهم اجتماعی
داشتهاند ،روایت بالواسطه را در دسترس قرار میدهد ،و از سوی دیگر ،به آنان این امکان را
میدهد که دیگران را بهراحتی متهم ،و خود را بهراحتی تبرئه کنند .اما زمان یا دوران رجوع به
این دسته افراد هم اهمیت دارد.
بهطور کلی با تغییر نظام اجتماعی ،گرایشی در بانیان نظم جدید هست که اعتبار و مشروعیت
خود را ،از طریق قلب عامدانۀ واقعیات نظم منسوخ ،تقویت کنند .از این زاویه ،تقریبًا همۀ
متخصصان تاریخ ایران ،نسبت به «پهلویزدگی» دانستههای ما از رژیم قاجار هشدار میدهند.
مستندات پرشماری وجود دارد که نشان میدهد رضاخان پهلوی چگونه مصرانه و عامدانه
میخواست به تاریخنگاری اسالف قاجاری خود ،جهتی حتقیرآمیز و تنفرانگیز بدهد .اکنون ،امکان
دستکاری واقعیتهای دورۀ پهلوی ،بهطور نسبی کمتر از دورههای پیش از آن است که علتش
شکلگیری نهادهای مدرن ،مانند سازمان برنامه و بودجه است که گزارشهای کارشناسانه از
ارزیابی عملکردهای دورهای منتشر میکرد.
مؤمنی مجموعه برداشتهای خود از کتاب را به سه بخش تقسیم میکند .بخش اول نکتههای
مهم و خاصی است که هر یک از مسئوالن مطرح کردهاند .بخش دوم ،وجوه عمومًا تکرارشونده
و عناصر مشترکی است که در این گفتوگوها به چشم میخورد و به روشهای گوناگون بیان شده
است .بخش سوم هم برجستهسازی مجموعهای از نکات و اشارات است که بسیار اهمیت دارد،
اما به اعتبار محدودیتهای مترتب بر تاریخ شفاهی ،بهطور بایسته مورد بحث و موشکافی قرار
نگرفتهاند.
روایتهایی از مصاحبه شوندگان که در بخش اول جای میگیرند ،مختصرا ً به شرح زیر است:
بهمن آبادیان دربارۀ جهش بیسابقۀ کوتهنگری بهمثابه یک رویۀ نظاممند و نهادی ،پس
از شوک اول نفتی (اواخر دهۀ ۴۰شمسی) در کل فرایندهای تصمیمگیری و ختصیص منابع ،با
دقت زیادی سخن میگوید .عالوه بر آن ،به مداخلۀ نظامیان در اقتصاد و نافرمانی مطلق آنان از
نظام برنامهریزی کشور ،بیبندوباری مالی و ریختوپاشهای نامتعارف آنان (به اعتبار ارتباط
مستقیمشان با شخص پادشاه) میپردازد .نکتۀ دیگر در سخنان او ،مترکز و تأکیدش بر غیرپاسخگو
بودن شرکتهای دولتی در قبال صرف ۷۰تا ۸۰درصد از منابع سازمان برنامه است .نکتۀ دیگر در
نظرات او ،وجود شکاف بین صورت و ظاهر امور ،با محتوای آنها است .مث ً
ال بخش اعظم منابعی
که صرف امور نظامی میشد ،در سند بودجه ذیل عناوین دیگری درج میشده است تا رقم واقعی
ختصیصیافته به امور نظامی مکتوم مباند .یا در فهرست واردات ظاهرًا کاالهای سرمایهای که
مشخصۀ کشورهای توسعهگراست قید میشد ،اما در عمل این واردات چیزی نبود جز بدهبستانهای
اصحاب قدرت و ثروت با طرف خارجی که بدانها وابستگی داشتند و دریافت سهم رشوۀ این افراد.
ابواحلسن ابتهاج ،دقت نظر خاصی در بارۀ مناسبات استبدادی با کژکارکردی قوۀ قضاییه
داشته است و نشان میدهد چگونه با افزایش گستره و عمق استبداد ،استقالل قوۀ قضاییه زائل شد
و این امر چه آثار شومی بر حتمیل عقبماندگی ،انزوای سرمایههای انسانی ،و باز شدن راه سلطۀ
شخص شاه و آثار آن بر تفرقهافکنی ،و ناکارآمدی سیستم است .چه کسی باور میکند که شخص
شماره یک مملکت ،به این موضوع شدیدًا حساسیت داشته باشد که مبادا جز خودش ،کسی در کشور
و نزد مردم ،محبوبیت بیابد و بهعنوان چهرهای موفق مطرح شود .هر کس در چنین جایگاهی قرار
میگرفت ،با شیوههای غیرمتعارف حذف میشد.
بخش دوم برداشت از محتوای کتاب ،وجود عناصر مشترک در مباحث طرح شده توسط افراد
مختلف است .به چند نکته میتوان اشاره کرد .غربت اندیشۀ توسعه شامل غربت تولید فنآورانه
و غربت اندیشۀ عدالت منجمله توزیع عادالنۀ قدرت ،بسیار بارز است .ترجیح منافع باندی و
جناحی بر منافع ملی ،که راه را بر فساد میگشاید و مفتخوارگی را بر کار و تولید رجحان میدهد.
بیاعتنایی به ارتقای تولید ملی و گذران روزمرۀ حاکمیت نیز در همین بخش قابل اشاره است.
بخش سوم ،فهرستی از مسائلی است که دربارهشان به اندازۀ بایسته سخن گفته نشده است.
یکی مسئلۀ نظامیگرایی در چارچوب مناسبات استبدادی است .هزینههای ارزی نظامی ساالنه،
تا سال ۱۳۳۳از ۶۰میلیون دالر فراتر منیرفت .در سال ۱۳۵۰به ۱۶برابر رسید .در فاصلۀ ۱۳۵۰تا
،۱۳۵۶به ۱۲۰برابر رسید.
ضعف نظام مالیاتستانی نیز در سخنان غایب است .در غیاب این نظام ،کارکردهای
ضد توسعهای را شاهدیم .فعالیتهای غیرمولد در دورۀ در فاصلۀ سالهای ۱۳۲۹تا ،۱۳۵۱
ساالنه۴۹/۲درصد رشد داشته است .این رشد بین سالهای ۱۳۵۲تا ۱۳۵۷به ۱۳۳۵درصد رسید.
یعنی رشد در طول این ۵سال ۲۷ ،برابر رشد در طول دورۀ اول بود.
تشدید مصرفگراییهای فاجعهساز ،از ناگفتههای قابل اعتنای دیگر کارگزاران اقتصادی
رژیم سابق است .در فاصلۀ سالهای ۱۳۴۴تا ،۱۳۵۳هزینههای مصرف سرانه غیر کشاورزی در
شهرها ۷برابر ،و در روستاها ۲ ،برابر شده است .دیگر عنصر مهم غایب ،حنوۀ تعامل با دنیای
خارج است .در دورۀ سالهای ۱۳۵۲تا ۱۳۵۶که ایران از نظر دستیابی به درآمدهای ارزی ،جایگاه
استثنایی تاریخی و در نتیجه قدرت چانهزنی فوقالعاده برای گزینش شرکتهای خارجی یافت،
فرصت را سوزاند :از مجموع ۹۷۲شرکت خارجی ثبتشده ۳۷۱ ،شرکت در حوزۀ داللی ،بیمه و امور
اعتباری فعال بودند ۲۵۱ .شرکت در زمینۀ بازرگانی ،رستوران ،و هتلداری فعالیت داشتند۲۰۶ .
شرکت نیز در حیطۀ فعالیتهای ساختمانی بودهاند.
فرشاد مؤمنی در پایان نتیجه میگیرد که این کتاب ،پایانی است بر افسانۀ توفیقات دورۀ
پهلوی ،ساخته شده بر بنای عدم توفیق جمهوری اسالمی در حتقق آرمانهای خود .متامی نقاط
ضعف برشمرده شده توسط کارگزاران رژیم پهلوی ،امروزه نیز زنگهای خطر را برای ما بهصدا
درمیآورند.
***
در پایان از شما دعوت میکنیم سری به مؤسسۀ دین و اقتصاد بزنید تا از تخفیف ۲۰درصد در خرید این
کتاب و دیگر آثار منتشرۀ نشر نهادگرا برخوردار شوید .تصویر چند کتاب باارزش منتشر شدۀ دیگر را
میبینید.
الکساندر هرتسن درباره دکابریستها گفته بود :آنان روموسها و رومولوسهائی بودند که
از گرگ نوشیدند و بر گرگ شوریدند .سلیمان میرزا اسکندری و برادرانش یحیی میرزا ثقةالسلطنه
و عیسی میرزا نیز مصادیق ایرانی چنین تعبیری هستند .شاهزادگانی که بر طبقه اجتماعی خود
شوریدند و سربازان خدوم و فداکار راه آزادی وسعادت مردم شدند .از یحیی میرزا ثقةالسلطنه وکیل
شاهزادگان قاجار در مجلس اول که از شجاعترین منایندگان انقالبی و پیشگام آن مجلس بود و در
کودتای محمدعلی شاه علیه مجلس در باغشاه زندانی شد و شکنجه سنگینی را حتمل کرد و سراجنام
بر اثر همان شکنجهها درگذشت ،در آینده سخن خواهیم گفت و همچنین از عیسی میرزا نیز .اما این
یادداشت مختصر به سلیمان میرزا اسکندری اختصاص دارد که هشتاد سال پیش،روز شنبه 17دی
ماه 1322بر اثر یک بیماری طوالنی درگذشت .مرگ سلیمان میرزاحادثهای بزرگ بود زیرا که رهبر
بزرگترین حزب سیاسی کشور یعنی حزب توده ایران درگذشته بود .بخشی از شهر تهران ،بهویژه
متامی مراکز کارگری شهری و اطراف آن ،ساعاتی پس از انتشار خبر مرگ او در سکوت و خاموشی
فرو رفت ،زیرا که سرشناسترین شخصیت آزادیخواه و عدالتطلب ایران و دوستدار صمیمی و
صادق همه رجنبران و محرومان ایران و جهان درگذشته بود.
سلیمان میرزا در اثنای مبارزات انتخاباتی مجلس چهاردهم درگذشت و اگر مرگ او را منیربود،
به عنوان یکی از قویترین منایندگان مردم به آن مجلس راه مییافت .مطالعه احوال و سرگذشت او
ایران درباره اخراج مورگان شوستر (دولت انگلیس نیز از این اولتیماتوم حمایت کرده بود) با سلیمان
میرزا بود .نقش دموکراتها در بسیج مردم تهران علیه اولتیماتوم و علیه ابوالقاسم خان ناصرامللک
نایبالسلطنه و دولت اعتدالیون عامیون (یا محافظهکاران) که موافق پذیرش اولتیماتوم بودند و
موافقت مجلس دوم با ابقای موقت خود پس از انقضای دوره تا مدتی محدود و برای جلوگیری از
گسترش بحرانهای سیاسی اجتماعی ،موجب نگرانی روسیه و انگلیس شد ،و بهنوشته کسروی
در تاریخ انقالب مشروطه حتی به حدودی از عقبنشینی روسیه و انگلیس منتهی شد .اما هیئت
حاکمه جبون و ضد انقالبی به هدایت مالک ستمگر و بورژوا بوروکرات به ظاهر نیمهلیبرال و بهواقع
ِ
نیابت سلطنت و کاربرد قوه قهریه علیه مجلس ِ
قدرت مستبد ناصرامللک قراگوزلو با سوءاستفاده از
دوم کودتا کرد و منایندگان را پراکنده ساخت و اولتیماتوم را پذیرفت.
سلیمان میرزا چندی را پنهان زیست اما بهزودی دستگیر شد و به قم تبعید گردید .او در
انتخابات مجلس سوم از اصفهان به وکالت رسید و چون در محرم سال ۱۲۹۴( 1334ش ).بیطرفی
ایران توسط دولتهای روسیه و انگلیس نقض گردید ،سلیمان میرزا و اغلب وکالی دموکرات و
عامیون محافظهکار در اعتراض به این رفتار از تهران خارج شدند و به
ِ حتی برخی از اعتدالیون
قم رفتند .همینان در این شهر ،کمیته دفاع ملی را تشکیل دادند و ریاست آن را به سلیمان میرزا
سپردند .نیروهای این کمیته در جنگ علیه نظامیان روسی مغلوب شد و سلیمان میرزا و برخی
اعضای کمیته به اصفهان و سپس به کرمانشاه عزیمت کردند .سلیمان میرزا در این شهر و پس
از تشکیل دولت موقت ملی ایران به وزارت داخله منصوب شد ،اما چون با رهبری کسانی چون
رضاقلی خان نظاملسلطنه مافی بر این دولت مخالف بود ،از ورود به دولت او خودداری ورزید و به
تدریس زبان فرانسه پرداخت.
پس از شکست عثمانی و آملان در جنگ جهانی اول ،بسیاری از مهاجران هم به قلمرو عثمانی
عزیمت کردند .اما سلیمان میرزا و برادرش عیسی میرزا چندی بعد از عثمانی به ایران بازگشتند
و در مهرماه 1296با همکاری و همراهیهای ارزنده علیاکبر خان سردار مقتدر سنجابی به میان
ایل سنجابی رفتند .نظامیان انگلیسی که در صدد دستگیری آن دو برادر بودند ،در یکی از آخرین
روزهای بهمن ( 1296جمادیاالول 1336هـ.ق /فوریه )1918به خیمهگاههای سنجابی حمله کرده
و سلیمان میرزا و برادرش را دستگیر میکنند و هر دو را به زندانی در عراق میفرستند و سپس هر
دو را به هندوستان انتقال دادند و این در حالی بود که مردم تهران سلیمان میرزا را برای منایندگی
مجلس چهارم برگزیده بودند.
خبر بازداشت سلیمان میرزا انعکاس عظیمی در تهران و اغلب شهرهای بزرگ ایران داشت و
افکار عمومی را بهشدت برانگیخت و اعتراضات بسیاری را موجب شد .در میتینگ حزب دموکرات
در تهران که روزهای اول اسفند 1296برگزار شد بیش از 20هزار نفر شرکت کرده بودند .نهضت جنگل
نیز سال بعد سروان نوئل انگلیسی و رئیس بانک شاهنشاهی و کنسول انگلیس در رشت را در گیالن
بازداشت کرد و آزادی آنان را به آزادی سلیمان میرزا مشروط منود .گستره اعتراضات ایرانیان علیه
اقدام انگلیس هر روزه دامنه بیشتری میگرفت بهگونهای که در سال 1299در بسیاری از شهرهای
ایران میتینگهای اعتراضی کمابیش گستردهای تشکیل شد .این اعتراضات سراجنام نتیجه داد
و بازداشتیان در اواخر 1299و پیش از کودتای سوم اسفند به ایران بازگشتند.
سلیمان میرزا در مجلس چهارم به واقع صدای محرومان ،زحمتکشان و آزادیخواهان بود و
با هر قانون و عمل مخالف قانون اساسی و مخالف منافع تودههای مردم مخالفت میکرد .یکی از
شاهکارهای او در مجلس چهارم مخالفت با برنامه دولت قوامالسلطنه در واگذاری نفت شمال ایران
به شرکتهای آمریکائی بود .او با افشاگریهای خود سراجنام قوامالسلطنه را وادار کرد تا به دریافت
رشوه از کمپانی سینکلر اقرار کند.
پایمردیهای سلیمان میرزا نقش مؤثری در جلوگیری از اعطای امتیاز نفت شمال به آمریکا
داشت .او در یکی از سخنرانیهای خود خطاب به مجلس اعالم داشت که با خدای خود عهد بستهام
که همواره در خدمت محرومان باشم و در این راه از هیچ تهدید و خطری منیهراسم.
او در گفتوگوئی با ذکاءالدوله غفاری در پاریس به سال ۱۳۰۷( 1928ش).و در پاسخ به
انتقاد او که چرا دعوت سفر به شوروی را پذیرفته است ،اظهار داشت :خنستین شرط دینداری و
وطنپرستی ،اقدام در جهت منافع تودههای محروم و مظلوم است .امروز مردم روسیه حکومت جابر
را سرنگون کرده و در همسایگی کشور ما دولتی به وجود آوردهاند که با هرگونه ستمگری و استعمار
مبارزه میکند .وظیفه همه وطنخواهان و آزادیطلبان ایران اعم از هر عقیده و مذهبی که دارند ،این
است که به اتکای دوستی آنان شر استعمارگران انگلیسی را از سر مملکت و مردم مابکنند.وظیفهای
که علی بن ابیطالب در مقابل متام دینداران قرار داده این است :کن للظالم خصما و للمظلوم عونا
ولی تقیزادهها و کسانی مانند شما برای حفظ منافع خود با ظاملین استعمارگر انگلیسی همدست
میشوند تا به مردم ایران بیش از پیش ظلم روا دارند.
سلیمان میرزا ،مسلمانی مؤمن و ثابتقدم بود و در این باره چنان شهرتی داشت که حتی به
عرصه ادبیات نیز کشیده شد .قوامالسلطنه که از مخالفتها و مبارزات سلیمان میرزا با خود در
مجلس چهارم به ستوه آمده بود ،به همراه چند نفری از وکالی معمم مجلس که همدستان قوامالسلطنه
بودند و عدهای از روزنامهنگاران که با پول قوام نشریات خودرا اداره میکردند ،از سخنان سلیمان
میرزا مبنی بر ضرورت احترام به همه انبیاء مرسل و خودداری از هرگونه اهانتی به آنان ،استخراج
کردند که سلیمان میرزا موافق مذاهب غیررمسی وغیر قانونی است .پس او را تکفیر کردند و خواهان
مجازاتش شدند .سید یعقوب انوار در حمالتش به سلیمان میرزا درست به کانون اصلی خصومتها
علیه سلیمان میرزا اشاره کرد :عدم اعتقادش به مالکیت خصوصی.
این فتنهگریها سراجنام با مداخله مرحوم مدرس به سود سلیمان میرزا خامته یافت اما در آن
بازار معرکه و تکفیرها گرم بود ،شهر تهران به قول قهرمان میرزا عینالسلطنه سالور
ِ چند روز که
به دو گروه بزرگ تقسیم شده بود :گروهی مخالف سلیمان میرزا که بهطور عمده در اطراف بازار و
مست جنوب میزیستند و گروهی موافق سلیمان میرزا که در خیابانهای باالتر از میدان توپخانه
زندگی میکردند .میرزاده عشقی نیز در مستزاد مجلس چهارم خطاب به مردمی که چنین الطائالتی
را پذیرفته بودند،مذمتکنان سروده بود:
سلیمان نمازی و دعائی ،ملت به کجائی؟ /این مسئله کی منطقی اهل نظر بود ،دیدی چه خبر بود؟
ِ تکفیر
سلیمان میرزا در وکالت مجلس چهارم حزب سوسیالیست را تأسیس کرد و مدتی از طرفداران
رضاخان سردار سپه و جمهوری قالبی او شد و چند ماهی نیز در کابینه او به وزارت فرهنگ نشست.
سلیمان میرزا در مذاکرات مجلس راجع به کابینه جدید رضاخان با عضویت نصرتالدوله فیروز در
کابینه مخالفت کرد و با همین مخالفتها صفوف سوسیالیستهای سلیمان میرزائی از رضاخان
و طرفداران او جدا شد .او در جلسه دوشنبه 9آبان مجلس شورای ملی به انقراض سلطنت قاجاریه
رأی مثبت داد اما موافق سلطنت رضاخان نبود و در جلسه سوم مجلس مؤسسان مورخ جمعه 20آذر
1304به اصول تغییریافته قانون اساسی و انتقال سلطنت به رضاخان رأی ممتنع داد.
حیات سیاسی سلیمان میرزا در دوران رضاشاه عم ً
ال خاموش است و تنها رویداد مهم این
زندگی ،دعوت دولت شوروی از او برای شرکت در دهمین سالگرد پیروزی انقالب اکتبر بوده است .او
در جریان بازگشت از مسکو مدتی را در اروپای غربی گذرانید و در بروکسل به کنگره خلقهای حتت
ستم رفت و سخنرانی کرد و قطعنامههای آن را مبنی بر ضرورت همکاری همه نیروهای استقاللطلب،
ضداستعمار و آزادیخواه کشورهای حتت ستم ،صرفنظر از مسلک سیاسی و عقیده اجتماعی در
مبارزات ملی امضاء کرد.
ایرج اسکندری برادرزاده سلیمان میرزا و فرزند یحیی میرزا ثقةالسلطنه از نقش مؤثر عموی
نامدارش در گسترش پیوندهای او با انقالبیون کمونیست ایرانی در اروپا ستایش کرده است .سلیمان
میرزا پس از بازگشت به ایران مورد سوءظن سرتیپ درگاهی رئیس شهربانی قرار گرفت و از شاه
خواستار بازداشت او شد .رضاشاه نیز موافقت کرد و مأموران شهربانی خانه او را تفتیش کردند تا
سندی برای بازداشت او بیابند ،اما چیزی نیافتند و بازداشت او منتفی شد .اما خانه و مراودات او
زیر نظر قرار گرفت و از قرار معلوم این مراقبتها تا سقوط رضاشاه استمرار داشته است.
باری پس از سقوط رضاشاه و آزادی زندانیان سیاسی ،جمعی از کمونیستهای قدیمی و
اعضای گروه 53نفر -گویا 27یا 28نفر -با راهنمائی ایرج اسکندری ،که شناخت دقیق و روشنی
از عموی انقالبی خود داشت ،در روز 7مهر 1320به منزل سلیمان میرزا رفتند و خواستار همکاری
او در تأسیس یک حزب انقالبی شدند .او پس از مختصری تعلل سراجنام خطاب به آنان گفت که
حرفی ندارم و در این آخر عمر حاضرم آنچه را از عمرم باقی مانده است در راه این مبارزه وقف
کنم .در همان روز ،مؤسسان حزب توده ایران هیئتی به نام کمیته موقت تشکیل دادند که صدر آن
سلیمان میرزا بود.انتخاب او به این مقام دالیل روشنی داشت .سلیمان میرزا از رجال برجسته صدر
ِ
مخالف ثابتقدم استبداد ،استعمار و امپریالیسم ،بهویژه روسیه مشروطیت و مسلمانی معتقد و
تزاری و انگلیس و مبارزی ملی و دموکرات و سوسیالیست و ضدفاشیست بود .او در مببئی و زندان
انگلیسیها بود که خبر پیروزی انقالب اکتبر را شنید و اعالم داشت :یک دشمن بزرگ ما از بین رفته
و میتوانیم بگوئیم که دولت شوروی متحد ما علیه استعمار انگلیس خواهد بود.
او احترام فراوانی برای شوروی قائل بود و هیچگاه از او شنیده نشد که مخالفتی با شوروی کرده
باشد و یا تهمتی به آن دولت نسبت دهد .سلیمان میرزا از منایندگان استعداد و ظرفیت تکاملطلبی
اجتماعی و ملی ایرانیان تا امروز بوده و میتوان او را سرمشق احتاد ملی دانست.
شخصیت سیاسی و اجتماعی سلیمان میرزا چنان مناسب تغییرات و ترقیات عصری بود
که برخی مخالفان عقیدتیاش -نظیر مهدی بامداد -جز دروغگوئی و پروندهسازی ابزار دیگری
برای تضییع او نیافتند و برخالف اغلب شرححالنویسان دیگر ،او را شاهزادهای هوچی ،جلوج،
از خودراضی ،بیسواد ،عوامفریب و ناالیق نوشته است تا شاید مانع از تأثیرگذاریهای خاطره و
نویسان مخالف عقیده سلیمان میرزا
ِ سابقه او بر آیندگان گردد .اما برخی دیگر از همان گروه شرححال
-از جمله باقر عاقلی -او را سخنوری جدی و پارملانتاریستی قوی نامیدهاند که شاید در تاریخ
پارملان ایران نظیر نداشته باشد.
سلیمان میرزا ،همانگونه که قول داده بود ،تا حلظهای که درگذشت از همراهی با محرومان و
زحمتکشان پا پس نکشید و به همین سبب زحمتکشان تهران مراسم بسیار با شکوهی برای ترحیم و
تشییع جنازهاش ترتیب دادند -هیئت دولت وقت نیز در این مراسم شرکت داشت -و تابوت حامل
کالبد بیجان او را در حوالی کارخانه گلیسیرینسازی شهر ری بر دوش گرفتند و پس از یک کیلومتر در
گورستان امامزاده عبداهلل و کنار مزار دکتر تقی ارانی -مبارز نامدار و فدائی راه آزادی و سوسیالیسم
-به خاک سپردند.
مجموع خصوصیات یاد شده ،به او شخصیتی ویژه و چهرهای برجسته داده است و از جهت
بعضی پیوندهای انسانی میان سوسیالیسم و مساواتطلبی دینی در این شخصیت و نیز ایمان و
استواریاش ،میتوان او را رومن روالن ایران دانست.