Professional Documents
Culture Documents
عزازیل
عزازیل
عزازیل
مهرداد کورشنیا
عزازیل
مهرداد کورشنیا
عزازیل
آدمها:
صحنه:
(نمایش برش های از مکان های مختلف در فضایی خالی و سیاه و کدر با کمترین اشیاء است و تنها چند چهار پایه).
عزازیل
تکه اول
صدای موسیقی و اوراد کلیسایی در تاریکی شنیده مییشیود .نیور موییوی و ییویفی
گوشهای از صحنه را کمی روشن میکند .کشیشی دو زانو پشت به تماشاگران نشسیته
و در حالی که ردایش را از پشت بروی سرش کشیده ،پشیت خیود را برهنیه کیرده در
حال شالق زدن است .با ناله و زجه جمالتی را میگوید .رعشیهای بیر تمیا وجیودش
مستولی شده.
تکه دوم
پدرتون به من گفته شما قصد دارین زندگیتون را وقف خدا کنین. ژان:
... مری:
درسته؟ ژان:
از شما خواسته منصرفم کنین؟ ...من تصمیم خود رو گرفتم. مری:
نیت بیشتر داوطلبان ورود بیه صیوموه خیالد شیدن از خیانوادههیای کیم ژان:
بضاعت و پیدا کردن سرپناهی امنِ.
3
مهرداد کورشنیا
... مری:
... ژان:
خدا؟ ژان:
حتی حضرت پاپ هم گاهی اظهار میکنه که از فهم خواست خدا عیاجهه.... ژان:
چرا ساکتید؟
هر شب مردی روحانی به خابم میآد و من رو به کلیسا دعیوت مییکنیه ... مری:
چهرهش شبیه مجسمه مسیحِ روی صلیبه.
... ژان:
ولی اون جوری با من رفتار میکنه ،که انگار به من عشق میورزه. مری:
ژان بروی چهار پایهای مینشیند در سوی دیگر نوری مویوی بیروی پیدر برانیژه بیاز
میشود و آن دو بی حرکت و آرا مشغول گفتگو میشوند.
5
مهرداد کورشنیا
ما پیوسته آرزومند آنچه هستیم که از ما دریغ شده و در پی ممنیو روانییم برانژه:
و هیچکس را گرییه از وسوسیه ابلییس نیسیت .بیه همیین خیاطر بوضیی از
روحانیان حایر نیستن با زنها کلمیهای حیرف بیهنن ،چیون مییدونین کیه
شیطان توسط حوا و وسوسه های جنس ماده موجبات هبیو آد را فیراهم
کرد ...جذابیتی که شیطان در اختیار زن قرار داده میتونه هر مردی را از راه
راست منحرف و از فضیلت و تقوا دور کنه .همراه من تکرار کن فرزند :
هر دو این دعا را تکرار میکنند .نور از روی پدر برانژه گرفته میشود.
پدر؟؟ مری:
رنج حاصل تحمل دردهای که انسیان بیرای بدسیت آوردن چییهی مهمتیر ژان:
تحمل میکنه .ما تما تمایالت زمینیمون رو رها میکنیم تا در جای دیگیه
عزازیل
ای به رستگاری برسیم .عشق به خدا بیاالتر و برتیر از هیر خاسیته و تماییل
زمینیه .غایت خداونده و هیچ چیه ارزش نرسیدن به او را نداره...
... مری:
پدر میگه شما آینده درخشانی دارین و احتمیاال بیه درجیه اسیقفی میی- مری:
رسین.
من زندگیم را وقف کلیسا کرد و موتقد در لباس راهبی ساده بهتیر میی- ژان:
تونم به خدا خدمت کنم.
من به تشویق پدر به کلیسا رفتم تا به رستگاری برسم نه جاه و مقا . ژان:
... ژان:
7
مهرداد کورشنیا
همه ما ،اما بوضی از ما به رستگاری امیدوارن .از انتخاب پدر رایی وقتیی ژان:
به اینهمه وسوسههای شیطانی و گناهان اطیرافم نگیاه مییکینم ،وسوسیه،
وسوسه ،وسوسه...
تو هنوز جوانی برادر ژان .وفادار ماندن به سوگند عصمت کار آسونی نیسیت. برانژه:
شیطان ههار راه برای تسخیر روح آدمی داره که جنس زن ،قویترینشه.
زمانی که بندیکت قدیس همسن تو بود و مثل تیو تحیت وسوسیه شییطانی برانژه:
قرار گرفت .پشت به دنیا کرد و به بیابان رفت ...اما گرما و خشکی بیابان هم
یاد و خاطره اون زن افسونگر رو از ذهنش پاک نکرد .کار به جای رسید کیه
عزازیل
نتونست جه اون زن به چیه دیگری فکر کنه ...تا ناگهیان در کنیار بوتیه پیر
خاری به خودش اومد و وجدانش بیدارشد .قبا از تن گرفت ،خودش رو روی
بوته های خار انداخت و در خارها غلتید .گوشت تنش پارهپاره و خیون آلیود
شد .اما این زخمهای مقدس ،جسمش رو از شهوت و روحیش رو از وسوسیه
نجات داد.
پدر برانژه شالقی را از ردایش در میآورد و به سوی او میگییرد .نیور از برانیژه گرفتیه
میشود.
شما که خودتون میدونید ،من همیشه تا برگشتن پدر توی خونیه تنهیا ... مری:
ما تنهاییم!
شما این مویو رو شوخی گرفتین! وفادار موندن بیه سیوگند عصیمت کیار ژان:
سختیه و شکستن اون گناهی نابخشودنی!
یه جوری میگین سخته انگار هیچکی تابحال از پسش برنیومده. مری:
9
مهرداد کورشنیا
شما هنوز جونین ،فکر نمیکنم مونای واقوی عصمت را درک کنین. ژان:
... ژان:
شما تونستین به نفستون غلبه کنین ،پس چرا فکر میکنین من نمیتونم. مری:
پدر؟ تا حاال زنی تونسته شما رو وسوسه کنیه؟ ...منظیور قبیل از پوشییدن مری:
این لباسه؟
ولی همه کشیشا به سوگندشون وفادار نمیمونن .مثل تما مرداییی کیه بیه مری:
سوگند زناشویشون وفادار نمیمونن.
کسی که تا بحال میوهای رو نخورده و مههش رو نچشیده نمیتونه ادعا کنیه مری:
از اون میوه خوشش نمیآد ،چون درکی از مهه اون نداره.
شما فقط روی عقاید خودتون پافشاری میکنین .انگار حضور من اینجا بیی- ژان:
فایدست( .میخواهد برود).
من خیلی هم لجباز نیستم .شاید عقید رو عوض کردین پدر. مری:
عزازیل
شما در آینده همسر و مادر خوبی میشین .این برا شما کافی نیست؟ ژان:
راههای زیادی وجود داره برای خدمت به خدا .رسییدگی بیه والیدین ،میادر ژان:
خوب ،مولم صالح ،همسر مهربان...
ژان خارج میشود ...از سوی دیگر ادوارد وارد میشود ...مری برافروختیه و هیجیانزده
است.
مری!! ادوارد:
... مری:
11
مهرداد کورشنیا
نه... مری:
... مری:
نه ...من مثل همیشه برای جمع آوری ادویه به کنار برکه رفته بود . مری:
خب؟ ادوارد:
کسی رو دید که ...اون شبیه تمثالهایی بود کیه شیما بیرای کلیسیا میی- مری:
تراشید!
مطمئنی؟ ...اون شبیه سرورمون مسیح بود؟! چیهی از تیو خواسیت؟ کیاری ادوارد:
انجا داد؟
شبیه تمثال های تراشیده شما در صحن کلیسا ...من ترسید ... مری:
تکه سوم
نیایش برای شیطان ،ساخت اکسیرهای جیادویی و درآمیخیتن بیا حیوانیات برانژه:
نجس.
... ژان:
...؟ ژان:
اینها فقط یک مشت شایوهست ،که هیچ کدو قابل اثبات نیست. ژان:
به خاطر ادعای اون دختر و این همه بدبخت و بیچاره راهی برکه دامنه کوه برانژه:
شدن.
... ژان:
نگرانی من ،رواج داستان موجههایه که میگن در کنار برکه رخ داده و برانژه:
هجو مردمی که همه نهورات شون رو به اون مکان میبرن.
... ژان:
تا چند وقت دیگر اعانهها و زوار کلیسای اعظم به یک دهم خودش می- برانژه:
رسه ...تا مورد خشم پاپ و اطرافیانش قرار نگرفتیم باید خودمون به این
13
مهرداد کورشنیا
غائله خاتمه بدیم .اون دخترک مدعی ...مری کالوین .آیا تو در عمرت
شیطان را دیدی ،برادر ژان؟
همونطور که خدا در همه چیه نهفته ،شیطان هم ...من به کرات اون رو برانژه:
دیده ا و تو هم ...شیطان در هر شکلی خودش رو ظاهر میکنه و بیشتر در
قالب زن ...چشمانت را باز کن و بر حذر باش از غفلت و خواب.
خواب! ژان:
ژان برمیخیهد و شرو به قد زدن میکند نور بروی مری باز میشود.
مری ...باید پیش شما یه اعترافی بکنم ...من روز و شب به شما فکر میکنم. ژان:
تصویرتون از ذهنم پاک نمیشه .انگار تو کوره آتیشم .دار میسوز ...انگار
اختیاری از خود ندار ...
... مری:
اون باعث این غائله و گرفتاریها شده ،میدونی چه لطمهای به کلیسا زده؟ برانژه:
ولی ما داریم همه این غائله رو سر اون دختر خراب میکنیم. ژان:
عزازیل
مگه سرورمون در کتاب مقدس نمیگه خوشا بحال رحم کننیدگان زییرا بیر ژان:
ایشان رحم خاهد شد؟
تکلیف ما ارزانیِ رحمت و عطوفت نسبت به مومنین و متوسیلین بیه درگیاه برانژه:
خداونده ...با مواندین و ملحدین هم عطوفت؟
یادت باشه هر زنی یه ظنّه؟ اون با شیطان و عفریتهها درآمیخته .تو بیه چیه برانژه:
جراتی ادعا میکنی که ملحد نیست؟
سرورمون مسیح برای این به زمین هبو کرد تا کفر و الحاد رو دفع و نابود برانژه:
کنه .وظیفهی ما ادامیه راهِ ایشیونه و عید ِ سیختگیری و دقیت ،مسیاویه بیا
بیراهی و کفر و الحاد.
فکر نمیکنم وظیفه ما اعمال رفتارهیای باشیه کیه رنیج و عیذاب میرد رو ژان:
بیشتر کنه.
من به زور و ارعاب در برخورد با متهمین اعتقاد ندار پدر .فکر میکنم ایین ژان:
روش ،اعتراف به شکست ماست در پیدا کردن حقیقت.
15
مهرداد کورشنیا
هر کسی رو شکنجه کنن مسلما دیر یا زود حایر مییشیه بیه ارتکیاب هیر ژان:
گناهی اعتراف کنه.
شیاه ،حضیرت این ملحدین تما مقدسات ما را به خطر انداختهان .شیخ برانژه:
پاپ و حتی نهادهای ما مورد تهاجم این افکار الحیادی قرارگرفتیه .فرامیوش
نکن وظیفه اصلی ما نگهبانی از روح آدمیست ،نه جسم فانی بشر ...به امییدِ
فراهم شدنِ محیطی برای ظهور مجدد سیرورمان مسییح ،رسیالت میا نیابود
کردنِ هر چیهیست که رنگ و بوی شیطانی داره.
حقیقت نهد کلیساست و ما به این خاطر به این ردای مقدس ملبس شدیم برانژه:
که در غیاب سرورمان ،منجی روح انسانها باشیم .تو که انتظار نداری ما اونها
را با کفر و گناه راهی دوزخ کنیم ،این چیهیه که تو میخای؟ با شما ...
نور بروی مری باز میشود ...مری شیطنت آمیه رفتار میکند...
با شما ! پدر؟ پرسید چرا فکر میکنین من توان خدمت به خدا رو ندار ؟ مری:
اگه من قول بد مثل شما متین ،خایع و سر براه باشم چی؟ مری:
اینها به تنهایی کافی نیست .سوگند عصمت باید سالیان سال حفظ بشه. ژان:
کوچکترین توهد همه خلفا ،راهبان و اسقفان سوگند عصمته ،اونها ژان:
چیههایی رو رعایت میکنن که شما نمیتونین تصور کنین.
اسقف برانژه!؟ ...بهتون حق مید .من قسم میخور که نمیتونم مثل مری:
ایشون باشم.
فکر نمیکنم قدرت کافی برای اسقف شدن داشته باشم .اونهمه میگساری مری:
و زنبارگی من رو بودِ یک هفته از پا در میآره.
کدو حرفها؟؟ ...بسیار خب میخای االن ازت اعتراف بگیر تا یه کم از برانژه:
این افکار ناپسند دور بشی؟
ژان جلوی صندلی پدر برانژه میآید .دو زانو مینشیند و سرش را پیایین مییانیدازد و
ردای برانژه را میبوسد .پدر برانژه دست راستش را بروی سر ژان میگذارد.
17
مهرداد کورشنیا
تکه چهار
دیگه اگه خودتم انکارش کنی کسی باور نمی کنه .می گن تو همیین چنید ادوارد:
روز ،چند نفر از آب چشمه کنار برکه شفا گرفتن.
دعا کن دختر ( .صدای در زدن میآید .ادوارد به سوی در می رود ).برو. ادوارد:
دختر شما رو عاقلتر از اون میدونستم ،کیه همچیین ادعیای خطرنیاکی رو ژان:
مطرح کنه.
... ادوارد:
ادعای اون شهر رو بهم ریخته .بهرحیال بهتیره از آشینای و ارتبیا مین بیا ژان:
خانواده شما به کسی چیهی نگین چون راه هر کمکی رو به سوی شما می-
بنده و حتا ممکنه سوءظن دیگران رو بیشتر کنه.
.... ادوارد:
عزازیل
من اومد تا از شما تقایای کمک کنم .حتما شنیدین که برای پیدر برانیژه ژان:
حادثه ای رخ داده...
مری میآید .برای لحظه ای ژان و مری به چشمان هم خیره میشیوند هیر دو کیامال
شوکه شده و موذب هستند ...کمی سکوت می شود...
پدر برانژه دچار سانحه شدن .پا شون شکسته .ما همه نگران سیالمتیشیون ژان:
هستیم محل شکستگی اونقدر چرک کرده که ممکنه عفونت تمیا تنشیون
رو بگیره.
فکر نمیکنم عیادت شما کار درست و عاقالنهای باشه .ممنون مییشیم اگیر ژان:
بتونین داروی شفابخشی براش بفرستین.
پاش شکسته ،تب داره ،درد شدیدی آزارش میده .آییا میورد دیگیهای هیم ژان:
هست که باید بدونین؟
... ژان:
19
مهرداد کورشنیا
بله. ژان:
دقیقا!! ژان:
محتوای این کیسه را توی آب بریهین و اونقیدر هیم بیهنین تیا بیه خمییری مری:
سفت تبدیلشه و اون رو روی شکستگی بمالین و با پارچه ببندین .این دارو
سمو را از محل زخم خارج میکنه ...از این کیسه هم شربتی درست کنین
و روزی سه نوبت بهش بدید ،برای تسیکین دردش مفییده ...مراقیب باشیین
برعکس استفادش نکنین چون درجا بیمارو میکشه.
!!... مری:
االن همه میدونن که پدر برانژه مفتش پرونده شماست ...لطفا درباره کمک ژان:
تون به پدر برانژه به کسی حرفی نهنین.
بله. ژان:
تکه پنجم
ادوارد از سطل تکه بهرگی گل بیرون میآورد و روی چهار پایه میگذارد .مشغول ورز
دادنش میشود .مری مانند مدلی بروی چهار پایهای نشسته و به حرکات ادوارد خییره
شده .ادوارد برای ساختن مجسمهاش به مری خیره میشود تا او را بهتر تجسم کند.
گِل. ادوارد:
گِل؟ مری:
... مری:
من تما عمر رو به تراشیدن تندیسهای سنگی قدیسیین صیرف کیرد و ادوارد:
این شده عاید .بذار یک بار اون چیهی رو بساز که برا عهیهه.
21
مهرداد کورشنیا
انسانها از خاک آفریده شدن این سخن پروردگارمونه .شیاید بخیاطر همینیه ادوارد:
که ما تندیس قدیسین رو از سنگ میسازیم این یه جور تمثیله .انگیار اونیا
خاکی نیستن اونا افریده کوه ها هستن و سنگهای فنا ناپذیر.
پدر... مری:
مری ،من االن فقط به تو فکر مییکینم .بیه کسیی کیه از همیه چییه بیرا ادوارد:
عهیهتره.
میخونین؟ مری:
اینک تو زیبا هستیای محبوب من .با چشمهاییت ایین دو کبیوتر ،از پیس ادوارد:
برقع چه زیبایی و موهایت مثل گله بههایسیت کیه بیر جانیب کیوه جلویاد
خوابیدهاند .دندانهایت مثل گله گوسفندان پشم بریده که از شستن برآمیده
باشند .لبهایت مثل رشته قرمه و دهانت جمیل است و گونه هایت مانند پاره
انار .ای محبوب من ،تمامی تو زیباست ،در تو عیبی نیست .بیا نگیاهی جیان
مرا شیدا کردی و با گیردن آوییه هاییت بنید بیر دلیم نهیادی .ای خیواهر و
محبوب من محبتهایت چه بسیار گوراست .محبتهایت از شراب سیکر آورتیر
است و لبخندت حیات بخشتر از تمامی مرهم هاست.
عزازیل
تکه ششم
.... مری:
کاش هیچ وقت همدیگه رو نمیدیدیم .فکر نمیکیرد دییدارمون ایینهمیه ژان:
مصیبت ببار بیاره...
... مری:
بستر بیماری ...اون بخاطر این غائله دچار سانحه شد. ژان:
خلیفه صوموه ما خیلی حساس و محتاطه .اون باید از بروز هرگونه رسیوایی ژان:
و شایوه برای کلیسا جلوگیری کنه ...من به دیدنِ پدرتون رفیتم ...حالشیون
خوبه.
23
مهرداد کورشنیا
من همه ماجرا رو پیش خلیفه ا اقرار کرد .توبه و کفاره داد .مین بخیاطر ژان:
اونکار هر روز در حال توبه و استغفار .
آماده هر مجازاتی هستم .ولی به شما هیچ کمکی نمیکنه ...چیهی کیه میا ژان:
را به هم پیوند داد هوای نفس بود نه چیه دیگهای .این کار دامن هر دو نفیر
ما رو لکه دار کرد .حاال باید باقی عمرمون رو با توبیه سیپری کنییم ...نبایید
کسی من رو اینجا ببینه ...واقوا سرورمون مسیح رو کنار برکه دیدین؟
من فقط خواستم اون اتفاق رو از پدر مخفی کنم .مجبور شید اون حیرف مری:
رو بهنم تا نفهمه اونروز چرا من بهمریخته و آشفتها .اصلن فکر نمیکرد با
این حرفم ...ژان من دوستت داشتم.
من بدنبال مردی مومن بود ،مثل پدر ،تو هم جوون بودی هم بیا ایمیان... مری:
ژان ...هنوز به من عالقه داری؟...
عزازیل
تکه هفتم
اتاق تفتیش ...پدربرانژه با پای بسیته شیده بیروی نیمکتیی نشسیته و ژان در کنیارش
ایستادهاست.
زخمتون جوری بود کیه نگیران جونتیون بیود .خوشیحالم کیه اون داروهیا ژان:
کارساز بود.
دعای خیرین و اراده خدای متوال ...شفای بیماران با این پمادهای متوفن و برانژه:
تجویه حکیمها حاصل نمیشه.
... ژان:
بله. ژان:
و بازجویی؟ برانژه:
فکر نمیکنم ملحد باشه پدر .اون یا دچار توهم شده یا بخاطر خطیای دیید ژان:
ادعایی رو مطرح کرده ،اون دختر ساده و بیگناه به نظر میرسه.
زن ...زن دو دشمنِ بهرگ و نیرومند داره ،شهوت و حس کنجکیاوی .کیه در برانژه:
مقابل هیچ کدو هم تاب مقاومت نداره .به همین دلیل دائما احساسیش بیر
25
مهرداد کورشنیا
عقلش چیره میشه و ایمانش به خطر میافته .این حتا دربیاره زنیان تیارک
دنیا و راهبان صوموه هم صدق میکنه.
در گفتگویی که باهاش داشتم احساس نکرد افکار کفرآمیهی داشته باشه. ژان:
تجربه به من ثابت کرده به مسائل نباید خیلی ساده و سطحی نگیاه کیرد... برانژه:
بیارش اینجا...
ژان خارج میشود .پدر برانژه کتاب مقدس را باز میکند و آیاتی را میخواند.
زنا مکن ...لیکن من به شما میگویم ،هرکس به زنی بیا شیهوت نظیر کنید، برانژه:
همان د در دل خود با او زنا کرده( .مری و ژان وارد میشوند ،کنار هم ،نگیران و
ساکت در گوشه ای میایستند ).پس اگر چشم راستت تو را بلغهاند آنرا از حدقه
بیرون آر ،تو را بهتر آن است که عضوی از اعضایت تباه گردد تا آنکیه تمیا
بدنت به دوزخ افکنده شود .اگر دست راستت تو را بلغهاند قطوش کن ،تیو را
مفیدتر آن است که عضوی از اعضای تو نابود شود تا آنکیه کیل جسیدت در
دوزخ افکنده شود...
پدر برانژه کتاب را میبوسد .آن را میبندد و به ژان اشاره میکند ،ژان بیرون مییرود.
پدر برانژه به مری خیره میشود و او را برانداز میکند.
پس شما مدعی هستین که در دامنه کوه و کنار برکیه سیرورمون مسییح را برانژه:
مالقات کردهاین؟
... مری:
... مری:
عزازیل
هرگه. مری:
امیدوار ...امید دار هرچه از شما شنیده شده دروغ و تهمت باشه ...شیما را برانژه:
به جادوگری و ارتداد متهم کردهاند ....مری کالوین ،شنیدین چه گفتم؟
پدر من مرد مومن و خوبیه اون ماهرترین سنگ تراش کلیساست... مری:
مادر تا قبل از مرگش با تجربه و تخصصش با دارو های گیاهی ،بیمارها رو مری:
درمان میکرد.
من هر کمکی از دستم بر بیاد برای درمانِ بیماران انجا مید . مری:
27
مهرداد کورشنیا
مدتها بود که آرزو داشتم مثل پدر ،خود ُ وقف خدا کنم. مری:
آیا درسته که شما ادعای شفا بخشی داشتین به تقلید از سرورمون مسیح؟ برانژه:
... مری:
.... مری:
...ترسیدین؟ برانژه:
... مری:
میلرزین! برانژه:
شما به گرما خو گرفتی فرزند ...آیا کسی شما را وادار مییکیرد بیراش دارو برانژه:
های گیاهی تهیه کنین؟
من خود عالقمند بود با تهیه گیاهان کوهی پمادهای دارویی بساز و بیه مری:
همه کمک کنم .ولی با این اتهاماتی که به من نسبت دادن ،انگار بجای دارو
زهر به خوردشون داد .
مهر گیاه ،اکلیل کوهی ،درمنه و سیر .حاال مگه جمع کردن گیاهیان ،کیاری مری:
ملحدانهست؟
با این جوابها فقط به خودتون یرر میزنین .سیوی کنیین رییای خیدا را برانژه:
جلب کنین.
داوری اون بوهده ماست ...شما این داروها رو به چه مصرفی میرسوندین؟ برانژه:
آیا پیش اومده این گیاها رو به منظور طلسم کردن دشمنانتون با مو و خون برانژه:
اموات مخلو کنین؟
...بله. مری:
.... مری:
29
مهرداد کورشنیا
شما چطور مدعی هستین که به کلیسیا عالقمنیدین در حیالی کیه عشیق و برانژه:
محبتتون را نثار حیوانات میکنیین؟ اون هیم موجیوداتی کیه صیاحب روح
نیستن؟
اینجا من سئوال می کنم نه شما .در کنار برکه چکار داشتی؟ برانژه:
دروغه!! مری:
میخاین منکر این همه زواری بشین که در شیهر بخیاطر ادعیای شیما بیه برانژه:
سمت برکه راهی شدن؟ ...حتما به ما میگین که عامل ایین آشیوب و غوغیا
چه کسیه؟
تکه هشتم
سیاهچال .صدای چکه کردن آب و جیر جیر موشهای در حال حرکت میآید.
باید ازکفر و الحاد اعال برائت کنی ،طلب عفو کنی و کفاره پس بدی. ادوارد:
مسئله تو نیستی ،مسئله هجو مردمیِ که بسمت برکه راه افتادن .نظم شهر ادوارد:
بهم ریخته ،اگه این ویویت چند روز دیگه ادامه پیدا کنه همیه چییه ازهیم
میپاشه! خیلیها به خونه ما اومدن و خواستار دیدن تو هستن ،اونا التمیاس
میکنن لباسهای تو رو برای تبرک با خودشون ببرن .اگه با کلیسا همکاری
نکنی...
به اونها اعتماد کن .پدربرانژه اسقفِ خوبیه ...هر چیهی رو کیه خاسیت بگیو، ادوارد:
هر چیه رو نخاست منکر شو ،به کلیسا کمک کن تیا بیه ایین غائلیه خاتمیه
بده ...به خاطر همه ،به خاطر مردمی که فکر میکنن تو راهنمای اونهایی نه
کلیسا ...تنها کاری که باید بکنی اینه که این توهم رو از بین ببری.
…؟؟ مری:
دروغ بگو ...دروغ بگو دختر ...دروغ بگو تا خدا به دادِ ما برسه. ادوارد:
به خاطر من ،بخاطر خودت ،به خاطر مرد . ادوارد:
31
مهرداد کورشنیا
... مری:
... مری:
نترس ،اراده خداوند با توئه ،اراده سرورمون مسیح ،دعای همه خیرین. ادوارد:
پاپا... مری:
... مری:
نامت بلند باد .ملکوت تو فرا رسد .اراده تو بر زمین جاری شود .همچنان کیه ادوارد:
بر آسمان ها جاری ست.
تکه نهم
مری دو زانو بر زمین نشسته .ژان و پدر برانژه بر چهار پایه نشستهاند.
امیدوار هر چه سریعتر بیه گناهیانتون اعتیراف کنیین و بیه دامین کلیسیا برانژه:
برگردین.
.... مری:
به ندای قلبت گوش کن و بدون سرورمون از بازگشت هر بره گیم شیده بیه برانژه:
گله ،خوشحال و سپاسگذاره .غرور رو از خود دور کن در توبیه بیه روی تیو
بازه ...برای آخرین بار میپرسم ...میخای به گناهانت اعتراف کنی؟
من اقدا به جادوگری کرد و همسایهها رو با سحر و جادو طلسم کرد ... مری:
... برانژه:
حرفای کفرآمیه زد و به کلیسا و حضرت پاپ توهین کیرد ...مین عشیق و مری:
وجود رو صرف حیونها کردها ...در حق کلیسا و خداوند کوتاهی کرد ...از
شما و محضر کلیسا میخیا کیه مین رو ببخشیید و میورد عفیو و رحمیت
خودتون قرار بدین.
اقرار میکنین با افکار الحادی قصد رسوخ به صیوموه و لطمیه زدن بیه نهیاد برانژه:
کلیسا را داشتین؟
33
مهرداد کورشنیا
بله. مری:
خدارو شکر فرزند ...مری کالوین ،حاال باید نا همدستانتون را اعال کنین. برانژه:
برای اثبات ایمان راستین و نیت خیرتون باید همدستاتون را مورفی کنین. برانژه:
چه گروه و دستهای شما را وادار به این کارها کرده؟ از چیه کسیایی دسیتور برانژه:
میگرفتین ...با چه کسایی اقدا به این کار میکردین؟
پس چرا دارن تو رو صدا میکنن؟ ما فقط به شرطی میتونیم گناهای تیو را برانژه:
مورد ببخشیم که کامل اعتراف کنی مری کالوین.
تو با این کار گناهکارهای ناشناخته رو مورفی مییکنیی ،تیا روحشیون رو از برانژه:
عذاب دوزخ نجات بدی...
پدر من هرگه به کسی خیانت نکرد ! این رو میتونین از برادر ژان بپرسیین. مری:
ایشون من و خانواد رو خوب میشناسن.
مری به ژان خیره میشود ژان ترسیده و ناخود آگاه سوی میکند بلند شود.
بشین برادر! ...تو میدونی اگر این مویو رو دیگران می فهمیدن ،چه بالیی برانژه:
به سر باورهای مرد میآوردی؟ ...رابطهی نامشرو یک کشیش دومنیکن و
شایوهی یک موجههی کذب ،یونی اعال رسیمی فسیاد کلیسیا ...کیدو راه
بهتره!؟ نابودی مقدسات یک جاموه ،یا مجازاتِ ییک مشیت خطاکیار؟ ...تیو
هنوز جوونی و خا ...من وقتی همسن تو بود محاکمه مردی رو به عهیدها
گذاشتن که گناهش ترجمهی یک متن یونانی بود .خلیفیه میا خواسیت اون
مرد رو محکو به ارتداد کنم ،ولی من تبرئهاش کرد ! ...میدونی چرا؟ چون
بجای مصالح ،به قلبم رجو کرد ...خلیفه من رو بخاطر این کوتاهی ،میتهم
به ارتداد کرد .من رو به زندان انداختن ،شیکنجه دادن تیا مجبیور شید بیه
خطای خود اعتراف کنم ...اون مرد رو به صلیب بسیتن و آتیش زدن امیا...
من هنوز زندها ...هیچ عقل سلیمی ،یک اشتباه رو دوبار تکیرار نمییکنیه!...
در هر شکلی این دختر در این غائله متهم اوله ولی اگر به ما کمک کنیه تیا
گناهکارهای دیگه جرمشون رو بپذیرن ،با کمترین لطمه به خودش و ما این
مسئله فیصله پیدا میکنه ...وقت زیادی نداریم ...تو حایری به ما کمک کنی
یا نه؟ مری کالوین...
... مری:
35
مهرداد کورشنیا
تکه دهم
سیاهچال.
مری ...خودت شاهدی که من دار با تمایالتم مبارزه میکنم .آبروی کلیسیا ژان:
و فرقه ما ،چیهی فراتر از امیال و خواستههای ماست.
... مری:
این آخرین اعتراف رو بخاطر همه ما انجا بده! ...خیلیها منتظرن که تو بیه ژان:
ختم شدن این غائله کمک کنی! همه ما میخایم بهت کمک کنیم.
... مری:
فقط تو نیستی که در لبه پرتگاهی .خونهوادت ،آبروی کلیسا و ایمیان میرد ژان:
در مورض خطره!
میدونستی نونای کوهی و برگ استوخودوس باهم عطری بوجیود مییآرن مری:
که آد رو مست مییکنیه! ...بیوی دارچیین هیم بیینظییره ولیی وقتیی بیا
استخودوس ترکیب میشه بوی بدی میده! عجیب نیست؟!
مری بس کن ...این حرفا مشکل تو رو حل نمیکنه .بخاطر ما ...من ...خودت ژان:
رو نجات بده.
ژان ،وقتی بهار بارون میآد ،زیر درخت نارنج پناه گرفتی؟ بیوی بهیار نیارنج مری:
زیر بارون آد رو به همه چیه امیدوار میکنه! ...کاش اینجا یه کم بوی بهیار
نارنج میداد...
عزازیل
...بوی روزماری تو رو یاد چی میندازه؟ ...من همیشه یاد جنگیل مییافیتم مری:
وقتی توی خونه تنها کمی رزماری بو میکنم ،بوی تمو جنگل مییپیچیه
تو سر ...
نمیدونم چرا امروز هوس کرد یه چیهی بو کنم که گم بشم تو بچگیم، مری:
مثل روزهایی که بابا بوی خاک و تراشه های سنگ میداد .مثل لباسهای
مادر که همیشه پر بود از عطر گیاهای کوهی ...ژان ،فکر میکنی تراشه
های سنگ و گیاهای کوهی باهم چه بوی دارن؟
(ژان دو زانو مینشیند و دامن مری را مانند یک ردای مقدس میبوسد مری دستش
را بروی سر ژان میگذارد .گویی او را تومید کردهاست .ژان برمیخیهد و میرود ...مری
در انتهای صحنه ایستاده ...از سوی دیگر ادوارد با سطلی در دست به سمت ژان میآید
بیرمق و ملتمسانه).
پدر؟ پدر ژان؟ ...حداقل اجازه بدین بونوان یادگاری خاکسترهای دختر رو ادوارد:
جمع کنم و با خود به خونه ببر ...شاید بتونم ازش مجسمهای بساز .
... ژان:
پدر؟؟ سرورمون مسیح مُردها رو زنده میکرد ،چطورکلیسای امروز در ادوارد:
پیروی از ایشون زندهها رو به کا مرگ میفرسته؟
ژان مغمو به جلوی صحنه میآید .پدر برانژه نیه همهمان با او به جلوی صحنه میآید
هر دو دستان خود را مانند دعا و درخواستی به سوی آسمان میگیرنید ژان مغمیو و
مردد است.
37
مهرداد کورشنیا
نامت بلند باد ،که ما را از گهند شیاطین محافظت میکنی .جسم ایین بنیده برانژه:
گنهکار را به خرمن آتش میسپاریم .باشد کیه روحیش قیرین رحمیت بیی-
کرانت قرار گیرد .باشد که ملکوت تو فرا رسد و اراده تو بر زمین جاری شود.
همچنان که در آسمان جاریست .آمین.
ژان و برانژه خیره ایستادهاند .در انتهای صحنه مری مانند مسیح مصلوب بروی صیلیب
رو به تماشاگران اسیت ...در کنیاری -ماننید صیحنه چهیار -ادوارد در حیال سیاختن
مجسمه گلی مریست چهار پایه مری خالیست .ادوارد گویی او را تجسم میکند و بیا
او حرف میزند...
اینک تو زیبا هستیای محبوب من .با چشیمهایت ایین دو کبیوتر ،از پیس ادوارد:
برقع چه زیبایی و موهایت گله بههاست که بر جانب کوه جلواد خوابیدهانید.
دندانهایت گله گوسفندان پشم بریده ایست که از شستن آمده انید .لبهاییت
رشتهای قرمه و دهانت زیباست و گونههاییت پیاره انیار ...ای محبیوب مین،
تمامی تو زیباست ،در تو عیبی نیست با نگاهی جان مرا شیدا کردی.
عهازیل (نا دیگر شیطان) در عهد عتیق به بهی گفته میشد که کاهنها در روزی خاد به کفاره گناهیان قیو
قربانی میکردند.