Professional Documents
Culture Documents
Lover Not A Fighter - Full Part
Lover Not A Fighter - Full Part
Lover Not A Fighter - Full Part
1
@VKOOKPLANET Lover Fighter!
Chapter: Full
Translator: @Cottony
Channel: @VKOOKPLANET
2
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
1.
بنظرش عجیب میومد ،چون اون آدمی نبود که قبل از مصاحبه های
کاریش استرس داشته باشه .رزومه ی اون به اندازه ی کافی گویای
همه چیز بود و اگر چیزی کم داشت ،شخصیت جذابش میتونست
جای خالی اون رو به راحتی پُ ر کنه.
اما در هر صورت ،سعی کرد برای خودش دلیل بیاره ،این کار شغل
معمولی ای نبود.
به هر حال هر روز برای جایگاهی توی یکی از بدنام ترین گنگ 1های
سئول باهات مصاحبه نمیکردن!
1
گروه یا دسته ای متشکل از جنایتکاران Gang:
3
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
وقتی تعظیم تهیونگ تموم شد ،به اون هم اشاره کرد تا روی صندلی
مقابلش بشینه.
4
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"کیم تهیونگ "،مرد بزرگتر گفت و لبخندی زد" ،مطمئنم خودت دیگه
میدونی ،ولی من مسئول مصاحبه ی امروزتم .اسمم کیم نامجونه".
تهیونگ با دوستانه ترین حالت ممکن در جواب مرد لبخند زد" ،تا
اینجاش رو خودم میدونستم! ُشهرتتون گویای همه چیز هست! از
دیدنتون خوشحالم!"
5
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
درست بود که شهرت نامجون ،درست مثل تمام اعضای بنگتن ،به
بدنامی بود! اون گنگ به چند دلیل معروفیت خیلی زیادی داشت ،اما
بیشتر شهرت اونها به فعالیت زیرزمینیشون برمیگشت .دعوا های
خیابونی ،تبادل مواد ،فحشا — هر مبادله ای که توی خیابون انجام
میشد زیر نظر بنگتن بود.
تهیونگ سعی کرد تموم اون افکار ،به عالوه ی صدایی که از اولی که
وارد ساختمون شده بود ،داشت توی سرش داد میزد که ’خدای من!
اگه این کار رو نگیرم میکشنم!‘ رو از مغزش بیرون کنه.
تهیونگ سرش رو تکون داد و دوباره روی مرد متمرکز شد" ،درسته.
همونطور که توی رزومم میبینید قبال واسه آدم های باال رتبه ی دیگه
ای توی این جایگاه کار کردم".
6
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
وقتی نامجون یکدفعه فایل رو روی میزش کوبید تهیونگ شوکه پلک
زد .مرد با نیشخند درخشانی بهش خیره شد،
7
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
لبخند نامجون کمی محو شد" ،اوم ،نه هنوز — راستش کار دیگه ای
هم هست که قبل از استخدام شدنت باید انجامش بدی".
پسر سعی کرد فرو ریختن قلبش رو نادیده بگیره و بزحمت لبخند زد،
"مشکلی نیست .اون چیه؟"
مرد بزرگتر خشک خندید و از پشت میزش بلند شد" ،انقدر ها هم که
فکر میکنی کار راحتی نیست .دنبالم بیا".
تهیونگ در حالیکه سعی میکرد قلب تپندش رو آروم کنه ،روی پاهاش
ایستاد و دنبال نامجون راه افتاد .از بین راهروهای طوالنی ای رد
شدن و تهیونگ با هر قدم مضطرب تر میشد .اون هیچ چیزی درباره ی
کسی که قرار بود ازش محافظت کنه نمیدونست .بچه بود؟ بزرگسال
بود؟ یکی دیگه از اعضای گنگ بود؟
8
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
نامجون جلوی درهای مرمرین بزرگی ایستاد و سه بار با صدای بلند در
زد .بعد از اون ،درها به سرعت باز شدن .زن میانسالی که اونجا
ایستاده بود تعظیمی به نامجون کرد و مرد نادیده اش گرفت.
عروسک های حیوونی و کلی اسباب بازی و وسایل رنگی رنگی دیگه
کف اتاق ریخته بودن.
تهیونگ معموال ترجیح میداد با بچه ها کار نکنه ،چون مراقبت ازشون
سختتر بود و بیشتر حس میکرد پرستار بچه شده تا یک بادیگارد!
دختر ها مخصوصا بیش از حد لجباز بودن و بعد از کار کردن با اولین
ارباب رجوع دخترش( ،بعد از درگیری ای که بخاطر شرکت نکردن اون
توی خاله بازی پیش اومده بود!) ،به خودش قول داده بود که دیگه
هیچوقت برای اونها کار نکنه.
داشت سعی میکرد راهی پیدا کنه تا بدون کشته شدنش این خبر رو
به نامجون بده که مرد یکدفعه ایستاد.
"جونگوک؟"
تهیونگ با شنیدن اون اسم خوشحال شد .هر چی نباشه جونگوک اسم
یک پسر بود!
جلوی تخت دو نفره ای ایستادن .زیر مالفه های مچاله شده جسمی
داشت تکون میخورد — تهیونگ حدس میزد اون جونگوک باشه.
نامجون دهنش رو باز کرد تا چیزی بگه ،اما تهیونگ زودتر جلو رفت.
11
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ سعی کرد با شنیدن صدای پسر به خودش نلرزهَ .بم تر از
چیزی بود که باید میبود ،اما هنوز هم مثل صدای بچه ها ،مالیم و نرم
بنظر میرسید.
دست تهیونگ به سمت سرش حرکت کرد و آروم هایالیت های صورتی
رنگش رو نوازش کرد .در واقع تصمیم گرفته بود که برای مصاحبه از
دست اونها خالص بشه ،ولی حاال خدا رو شکر میکرد که اینکارو نکرده
بود!
جونگوک بار دیگه بینیش رو چین داد ،اما انگار اینبار داشت به
پیشنهادش فکر میکرد .بعد از چند لحظه ،باالخره توی تخت نشست،
مالفه ها از روی شونه هاش پایین افتادن و بدنش کامال نمایون شد.
اون اصال بچه نبود .در واقع جونگوک فقط کمی از اون کوچیکتر بنظر
میرسید.
عالوه بر اون ،پسر خیره کننده بود .پوست سفید ،کرمی و َنرمش،
تضاد کمرنگی با پیژامه ی صورتی رنگش داشت.
14
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
موهای به هم ریختش که انگار تازه از خواب بیدار شده بود نرم بنظر
میرسیدن و طره های فندقی اون ،چشمهاش رو پوشونده بودن .پسر
وقتی نگاه تهیونگ روش چرخید با اضطراب لبهاش رو گزید و ذهن
پسر بزرگتر برای چند ثانیه متوقف شد!
تهیونگ چندبار دهنش رو باز و بسته کرد ،اما نمیدونست چی باید بگه.
نامجون آهی کشید" ،جونگوک — خب ،فکر کنم اول باید اسم کاملش
رو بهت بگم .اسم اون جئون جونگوکه".
قلب تهیونگ تا گلوش باال پرید" ،جئون؟" پسر با شگفتی پرسید" ،مثل
— همون جئون مشهور؟ رئیست؟"
16
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
نامجون سرش رو تکون داد .جدی تر از قبل بنظر میرسید" ،برای اینه
که این یه رازه .هیچکس خارج از اعضای گنگ درباره ی جونگوک
نمیدونه .بیشتر بخاطر محافظت از خودش .اگه کسی خارج از گنگ
چیزی درباره ی اون بدونه ،هر کس که فرصتش رو پیدا کنه میدزدتش
و اون رو گروگان میگیره".
تهیونگ سرش رو تکون داد" ،کامال متوجهم ،بهم اعتماد کن .قسم
میخورم به کسی چیزی نمیگم".
نامجون بنظر نمیومد تحت تاثیر جواب تهیونگ قرار گرفته باشه.
17
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ بار دیگه نگاهش رو به سمت پسر که حاال روی ویدئو گیمش
تمرکز کرده بود چرخوند .انگشت های شستش سریع روی کنترل
حرکت میکردن ،ابروهاش با تمرکز گره خورده بودن و نوک زبونش از
کنار لبهاش بطرز بامزه ای بیرون اومده بود.
"اون چند ساله رفتار میکنه؟" تهیونگ با تردید پرسید" ،و واقعا چند
سالشه؟"
18
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
دهن تهیونگ از هم باز شد ،تا اینکه احساس کرد کار اشتباهی کرده.
نامجون لبخند کمرنگی زد" ،اشکالی نداره .میفهمم درک همه ی این
اطالعات انقدر راحت نیست".
2
وقتی فرد برای کنار اومدن با اضطراب زندگی بزرگسالی ،دوباره به روحیات کودکی خودش برمیگرده Little Space:
19
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
بنظر میومد خیال نامجون راحت شده باشه" ،عالیه .نمیدونی چقدر از
شنیدن این حرفها خوشحالم!"
20
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
نامجون فقط سرش رو تکون داد" ،بعدا نگو که بهت هشدار ندادم!"
21
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
2.
روز اول تهیونگ بود و گفتن اینکه اون مضطرب بود ،قضیه رو
کوچیک جلوه میداد!
"هفته اول راحته "،کیم سوکجین ،یکی دیگه از اعضای گنگ در حالی
که به سمت اتاق بازی جونگوک میرفتن براش توضیح داد" ،با هم آشنا
میشید و وقتی به اندازه ی کافی با همدیگه وقت گذروندید ،بهت
اجازه داده میشه تا بیرون خونه هم همراهیش کنی .البته فقط با گارد
های دیگه و توی تاریکی".
"البته "،تهیونگ تکرار کرد" ،پس امروز فقط — باهاش بازی میکنم؟"
22
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ سرش رو تکون داد" ،باشه ،ولی فکر نمیکنم مشکلی پیش
بیاد".
تهیونگ با خودش فکر کرد چرا حرفهاش جوری بودن که انگار معنی
دیگه ای داشتن!
***
"سالم!" پسر با اشتیاق گفت و تیله هاش از هیجان برق زدن" ،دوست
جونی هیونگ! تو برگشتی!"
24
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر بزرگتر چند دقیقه با چشمهای پوشونده شده اونجا موند تا اینکه
جونگوک داد زد" ،تموم شد!"
"خوشت میاد؟" پسر پرسید و با شیرینی بهش لبخند زد .لبه ی دامن
رو باال گرفت و چرخید.
25
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چشمهای جونگوک در جواب برق زدن" ،آره!" پسر نفس بلندی کشید،
"شلوار ها حوصله سر برن ،ولی هیونگ هام نمیخوان بقیه باهام
بدجنس باشن ،برای همین نمیذارن بیرون از خونه دامن بپوشم".
چشمهای تهیونگ کمی گشاد شدن" ،چی؟ البته که نه!" لبخند قاطعانه
ای به پسر زد" ،بنظر من خوشگل شدی".
26
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
گونه های جونگوک گل انداختن و قلب تهیونگ لرزید .شاید بهتر بود
اون حرف رو نمیزد؟
"پس بیا قایم باشک بازی کنیم "،تهیونگ با خنده ای گفت ،دست پسر
رو فشرد و بعد اون رو پایین انداخت تا چشمهاش رو بپوشونه" ،چرا
نمیری قایم بشی؟ من پیدات میکنم!"
پسر با قدمهای بلند ازش دور شد و تهیونگ برای بار دوم توی اون روز،
با چشمهای پوشیده شده با دستهای خودش وسط اتاق ایستاد.
صدای خنده ،تاپ بلندی ،و بعد جیغی پشت اونها شنیده شد" ،اون من
نبودم!" جونگوک جیغ زد" ،به اون گوش نده ،باشه؟!"
"باشه!" تهیونگ جواب داد و انقدر بزرگ لبخند زد که گونه هاش درد
گرفتن!
"اوه ،واو!" تهیونگ گفت و از عمد مبل بادی رو نادیده گرفت و توی
اتاق قدم زد" ،موندم جونگوک کجا رفته!"
"واو ،اون واقعا توی قایم شدن خوبه!" تهیونگ با صدای بلند گفت،
"هیچ ایده ای ندارم کجا میتونه باشه!"
"خب ،فکر کنم باید برم خونه "،تهیونگ با آهی گفت و دقیق کنار مبل
ایستاد" ،حاال که نمیتونم جونگوک رو پیدا کنم دلیلی برای اینجا
موندن ندارم! بهتره برم —"
29
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"نههه!" مبل بادی کناری زده شد .جونگوک از زیرش بیرون اومد و
خودش رو روی تهیونگ انداخت .تهیونگ تقریبا از قدرت بغل جونگوک
زمین خورد ،اما خودش رو کنترل کرد و دستهاش رو دور کمر پسر
حلقه کرد.
"نرو!" جونگوک ناله کرد و با لبهای آویزون بهش خیره شد" ،ازت
خوشم میاد!"
قلب تهیونگ لرزید .آب دهنش رو قورت داد و سعی کرد لبخند ُنرمالی
بزنه.
"پس اینجا بودی "،پسر بزرگتر نفس عمیقی کشید" ،تو واقعا توی قایم
شدن خوبی".
جونگوک خندید و اون صدای بامزه توی گوش تهیونگ مثل زیباترین
ملودی ای بود که تا بحال شنیده بود.
30
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ از درون ذوق کرد" ،اسم من تهیونگه ،اگه دوست داری میتونی
با اسمم صدام کنی جونگوک".
"یاال ،بیا یه بازی دیگه کنیم "،جونگوک گفت و بعد از جدا کردن
خودش از تهیونگ ،دوباره دستش رو گرفت" ،اشکالی نداره اگه توی
قایم باشک خوب نیستی هیونگی! گوکی کلی بازی دیگه داره!"
***
"بدنت گرفته؟"
32
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"پسر شیرینیه "،تهیونگ از خودش دفاع کرد" ،نه گفتن بهش سخته!"
33
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ بهش خیره شد .دهنش رو باز کرد و بعد در حالیکه دوباره اون
رو میبست پلک زد" ،من — چی؟"
34
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
35
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
سر تهیونگ از اون همه اطالعات به دوران افتاده بود .به یکباره
احساس ،نارحتی ،امید و خشم میکرد.
3
فردی سلطه پذیر و مطیع Submissive:
36
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"چه بالیی سر اون عوضی ها اومد؟" تهیونگ از بین دندون های کلید
شده پرسید.
نامجون هنوز اخم کرده بود ،اما سوکجین کمی خوشحالتر بنظر
میرسید" ،اوه ،بذار فقط همین رو بهت بگم "،مرد با لبخند تاریکی
جواب داد" ،اونها دیگه قرار نیست هیچوقت بهش دست بزنن!"
تهیونگ از لحن سرد مرد لرزید .حتی نمیخواست تصور کنه که چه
اتفاقی برای اون گاردها افتاده بود — اما نمیتونست جلوی حس
خوشحالیش رو بگیره .برای آسیب زدن به چنین آدم معصوم و پاکی
لیاقت بدتر از این رو داشتن!
37
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
اگر واضح نبود که مرد کامال جدی بود شاید تهیونگ به اون حرف
میخندید.
***
38
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
به محض اینکه تهیونگ وارد اتاق شد ،خودش رو دورش حلقه کرد و
اصرار کرد که با هم فیلم ببینن.
"دیزنی!" پسر وقتی تهیونگ ازش پرسید ژانر مورد عالقه ای داره یا
نه با هیجان جواب داد.
موآنا رو گذاشتن .تهیونگ روی یکی از مبل های بادی نشست و توقع
داشت جونگوک روی اونی که بغلش بود بشینه ،اما در کمال تعجبش،
جونگوک روی پاهاش ایستاده بود.
پسر کوچیکتر نفسی کشید و باالخره بهش خیره شد .گونه هاش با
گ َرد صورتی ای پوشیده شده بودن.
39
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چشمهای جونگوک برق زدن .لبهاش به لبخندی باز شدن و جلو اومد.
جونگوک وقتی نشست دامنش رو صاف کرد .به سمت تهیونگ برگشت
و لبخند زد.
جونگوک که بنظر از اون تعریف خوشحال شده بود لبخند بزرگی زد.
40
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
وقتی به پسر به سمت تلویزون برگشت ،تهیونگ سعی کرد روی فیلم
تمرکز کنه ،اما تنها چیزی که میتونست بهش فکر کنه باسن نرم و گرد
جونگوک بود که روی عضوش قرار گرفته بود!
’یاال تهیونگ!‘ پسر بزرگتر در سکوت با خودش بحث کرد’ ،به فیلم
توجه کن! ببین ،موآنا داره وارد اقیانوس میشه!‘
"اوه ،درسته".
جونگوک بار دیگه جا به جا شد و دامنش کمی باال رفت .رون هاش با
دست تهیونگ تماس پیدا کردن و پسر به سرعت دستش رو کنار کشید
و اون رو مشت کرد.
41
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"هیونگی؟"
"بله گوکی؟"
"جونگوک "،پسر بزرگتر با لحن نرمی پرسید" ،از کمک کردن به بقیه
خوشت میاد؟"
43
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
َفک تهیونگ منقبض و بعد دوباره باز شد .سعی کرد صداش رو ثابت
نگه داره و با مالیمت پرسید" ،گوکی ،اونها هیچوقت به تو کمک
کردن؟"
و محض رضای مسیح ،قلبش با دیدن چهره ی گیج پسر کامال شکست.
"نمیخوام ناراحتت کنم بیبی "،تهیونگ زمزمه کرد .اون لقب ناخواسته
از لبهاش خارج شده بود ،اما پشیمون نبود .مخصوصا وقتی که گرد
شدن چشمهای جونگوک رو دید.
45
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"و وقتی تو توی یه رابطه ای ،به این معنیه که جفتتون باید حس
خوبی به همدیگه بدید "،تهیونگ آروم ادامه داد و با دقت کلماتش رو
انتخاب کرد" ،هر دوی شما از همدیگه مراقبت میکنید .درسته؟"
"دقیقا "،تهیونگ گفت" ،ولی رابطه انواع مختلفی داره .رابطه ای که
تو با هیونگی هات داری برادرانست .اونها مثل برادرات هستن".
46
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک آروم سرش رو تکون داد" ،این — بده؟" پسر ترسیده بنظر
میرسید.
"نه ،نه!" تهیونگ صورت پسر رو قاب کرد و آروم گونه هاش رو
نوازش کرد" ،نه بیبی .اشکالی نداره .تو حق داری اون کارهارو با هر
کسی که میخوای انجام بدی .تنها مشکل اینه که — وقتی تو توی یه
رابطه ای ،هر دو نفر اون کارهای خاص رو واسه هم انجام میدن .فقط
یه نفر نباید این کار رو بکنه .میفهمی؟"
47
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک حاال کامال ناراحت بنظر میرسید ،قطره های اشک گوشه ی
چشمهاش جمع شده بودن" ،ولی فقط من اون کار ها رو میکردم!“ پسر
فین فین کرد" ،ا-این بده؟!"
"نه بیبی "،تهیونگ با قاطعیت بهش اطمینان داد" ،این فقط به این
معنیه که رابطتون رابطه ی خوبی نبوده .اون گاردها آدم های خوبی
نبودن .میفهمی؟"
"یه کوچولو "،پسر دوباره فین فین کرد" ،ت-تو آدم خوبی هستی ته
ته؟ تو هم یه گاردی".
قلب تهیونگ گرم شد .با نگاه مالیمی به جونگوک خیره شد و لبخند
زد" ،من هم از تو خوشم میاد —"
49
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
3.
روز بعد ،با تهیونگ تماس گرفته شد و بهش گفته شد که زودتر از زمان
معمول بیاد.
"جونگوک میخواد بره خرید "،نامجون پشت تلفن توضیح داد" ،و از
اونجایی که باید تا موقعی که هوا تاریک بشه صبر کنیم ،تو باید یکم
دیرتر بیای .معلوم نیست چقدر کارش طول بکشه ،شاید مجبور بشی
شب رو باهاش توی هتل بگذرونی".
نامجون نیشخند خشکی زد" ،جونگوک میخواد توی ژاپن خرید کنه
تهیونگ".
"اوه".
50
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
وقتی اونجا رسید ،جونگوک با دوتا مردی که اون نمیشناخت جلوی در
ورودی ایستاده بود.
"ته ته!" چشمهای جونگوک برق زدن و جلو اومد .انگار که آماده بود
توی بغل تهیونگ بپره.
یکی از مردها قبل از اینکه پسر بتونه جلو بیاد دستش رو جلوی
سینش گرفت و متوقفش کرد.
"کیم تهیونگ ،چند تا قانون هست که باید بدونی "،مرد با لحن سردی
گفت" ،شما دو تا مستقیم میرید ژاپن و فردا صبح به خونه
برمیگردید .سوکجین ترتیب ماشینی رو داده تا توی ژاپن شما رو به
مقصد هاتون ببره .راننده دستور داره که فقط به فروشگاه های
خاصی ،هتل و فرودگاه بره .نباید هیچکس توی جمعیت یا خیابون
شما رو ببینه".
51
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ سرش رو تکون داد .تمام توجهش روی دست مردی بود که
محکم شونه ی جونگوک رو گرفته بود.
"سالم هیونگی "،پسر توی گوش هاش خوند و گونش رو بین گودی
گردنش گذاشت.
به سمت ماشینی با شیشه های دودی راهنمایی شدن و اون دو مرد تا
اونها از اونجا دور نشدن همونجا موندن .تهیونگ همونطور که داشت
به جونگوک ،که با هیجان از آخرین قسمت کارتونی که دیده بود براش
حرف میزد گوش میداد ،گوشیش رو درآورد.
توی کانتکت هاش گشت و وقتی میخواست روی اسمی که پیدا کرده
بود بزنه ،متوجه شد که پسر دیگه صحبت نمیکنه.
"فقط باید یه تماس بگیرم گوکی "،تهیونگ توضیح داد" ،تماس مهمیه،
بعدش با دقت بهت گوش میدم ،باشه؟"
جونگوک با نارضایتی سرش رو تکون داد" ،بعد از این تلفن بی تلفن ته
ته!"
53
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ سرش رو باال آورد و چشمکی بهش زد" ،یه کوچولو قولمون رو
خاص کردم .حاال دیگه قطعا نمیتونم بشکنمش ،باشه؟"
54
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
55
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"نه ،من نه "،تهیونگ جواب داد و صداش رو پایینتر آورد" ،ولی با
جونگوک خشن رفتار کردن .وقتی سعی کرد من رو بغل کنه عقب
کشیدنش و بی دلیل شونش رو محکم گرفتن .البته که جونگوک چیزی
نگفت ،ولی میدونم که دردش گرفت".
"قد بلند ،چهار شونه ،موهای تیره؟ هر دوشون تقریبا شبیه به هم
بودن؟" صدای سوکجین حاال تاریک شده بود.
"آره".
"درستش میکنم .مرسی که بهم اطالع دادی ته .تو گارد خوبی
هستی".
"با گوکی توی ژاپن خوش بگذره .کلی عکس واسم بگیر ،باشه؟"
56
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک با جدیت سرش رو تکون داد" ،نگران نباش ته ته ،االن تو
مورد عالقمی ،قول میدم!" پسر بار دیگه انگشت کوچیکش رو باال
آورد و تهیونگ با خنده انگشت خودش رو دورش حلقه کرد.
57
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
جونگوک لبخند بزرگی زد" ،آره! جیمینی هیونگ توی پیدا کردن دامن
واسه من بهترینه!"
58
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
مرد کوتاه قدی با یه لبخند دوستانه ،و موهای نارنجی ،وقتی جونگوک
رو دید نفس بلندی کشید و دستهاش رو روی گونه هاش گذاشت،
"ته ته ،من االن دارم میرم جیمینی هیونگ رو بغل کنم "،پسر آروم
آروم با اخم بامزه ای توضیح داد" ،ولی تو هنوز هم هیونگ مورد
عالقمی ،باشه؟ پس ناراحت نباش!"
59
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک در جواب سری تکون داد .باالخره دست اون رو رها کرد و
جلو رفت تا جیمین رو بغل کنه .مرد مو نارنجی محکم بغلش کرد و
خندید.
"دوست جدید پیدا کردی گوکی؟" مرد پرسید و به تهیونگ نگاه کرد.
"ته ته خاصه "،جونگوک با لحن آواز مانندی جواب داد .به سمت
تهیونگ برگشت و بار دیگه دستهاشون رو به هم قفل کرد" ،اون گارد و
دوستمه .رابطه ی خوبی هم با هم داریم!"
60
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چشمهای جونگوک برق زدن و نفس بلندی کشید" ،آره!" پسر باال و
پایین پرید و دست هاش رو به هم کوبید" ،بیا یه َفشن شو بذاریم
هیونگی!"
61
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین متعجب بنظر میومد" ،با من مشکلی براش پیش نمیاد .به
درخواست آقای جئون فروشگاه خالی شده ،ما هم همین پایین راهرو
توی اتاق های پروییم".
"ناراحت نشدم "،جیمین بین حرفش پرید و لبخند مالیمی زد" ،تحت
تاثیر قرار گرفتم!"
"اوه!" خیال تهیونگ راحت شد" ،فقط دارم کارم رو انجام میدم".
"کار تو اینه که ازش محافظت کنی ،نه اینکه بهش اهمیت بدی"،
62
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"بشین "،جیمین با لبخندی گفت .به مبل اشاره کرد و بعد به سمت
جونگوک برگشت" ،گوکی ،بزن بریم!"
با چهره ی هیجان زده ای سمت لباسها رفت .جیمین به سمت پایین
راهرو راهنماییش کرد و جونگوک دنبالش رفت؛ ولی وسط راه مکث
کرد ،روی پاهاش چرخید و به سمت تهیونگ برگشت.
"رنگ مورد عالقت چیه ته ته؟" پسر پرسید و با تیله های گرد رو به
روش ایستاد.
تهیونگ به جیمین که واضح بود سعی داره نخنده نگاه کرد و پسر
فقط شونه ای باال انداخت.
تهیونگ با آهی به جونگوک نگاه کرد و لبخند زد" ،رنگ مورد عالقه ی
من صورتیه بیبی".
جونگوک با خنده های بلند وارد اتاق شد و نزدیک بود زمین بخوره.
جلوی تهیونگ ایستاد و در حالیکه هنوز میخندید ،با دامنش چرخید.
65
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک در جواب خندید .حلقه ی دست هاش دور گردن پسر بزرگتر
تنگ تر شد و تهیونگ هم لبخند زد.
"چیز دیگه ای میخوای امتحان کنی گوکی؟" جیمین بعد از چند لحظه
پرسید.
جونگوک یکدفعه دست هاش رو روی گوش های تهیونگ گذاشت و با
صدای بلند زمزمه کرد" ،نمیخوام ته ته بشنوه!"
بنظر میومد جونگوک راضی شده باشه .پسر دستهاش رو روی گوش
تهیونگ نگه داشت و دوباره با صدای بلند زمزمه کرد" ،گوکی لباس زیر
جدید میخواد هیونگی!"
68
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر با دست های نرمش گوش تهیونگ رو ماساژ داد و تهیونگ لبخند
زد.
"حاال بهتر شدن بیبی ".تهیونگ جواب داد و بینی پسر رو بوسید .گونه
های جونگوک با این کارش آتیش گرفتن.
تهیونگ وانمود به فکر کردن کرد" ،فکر کنم اگه اشکالی نداره همینجا
بمونم .تو مشکلی با جیمین رفتن نداری گوک؟"
69
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک سرش رو تکون داد" ،نه! قراره با جیمین هیونگ دامن هارو
نگاه کنیم و خ-خیلی حوصله سر بره!" پسر با اضطراب گفت" ،تو
همینجا بمون ته ته! که حوصلت سر نره!"
70
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
4.
به یکی از مجلل ترین ساختمون هایی که تهیونگ تا بحال دیده بود
رفتن ،اما بنظر نمیومد جونگوک زیاد تحت تاثیرش قرار گرفته باشه.
خدمه جونگوک رو میشناختن و با کمال احترام وسایلشون رو بردن و
اونهارو به سوییت پنت هاوس راهنمایی کردن.
"میخوای اول دوش بگیری گوکی؟" مرد داخل مالفه ها زمزمه کرد.
71
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"م-من —" پسر دوباره گوشه ی دامنش رو بین مشتش گرفته بود،
"نمیخوام دوش بگیرم!"
جونگوک اخم کرد و بنظر عصبی شد" ،نه ،ته ته ،ا-اول میخوام بازی
کنم!"
"باشه بیبی "،مرد آهی کشید" ،چه بازی ای میخوای بکنی؟ قایم
باشک؟"
"گرگم به هوا؟"
72
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ته ته "،جونگوک نفسش رو بیرون داد ،با حرص چند قدم جلو اومد و
بین پاهای تهیونگ ایستاد" ،گوکی میخواد اون بازی خاص رو بکنه!
ب-بازی رابطه!"
تهیونگ دهنش رو باز کرد ،اما تا چند لحظه هیچ حرفی از بین لبهاش
خارج نشد .تا اینکه باالخره موفق شد چیزی بگه،
جونگوک به سرعت ،با چشمهای گشاد شده سرش رو تکون داد" ،گفتی
اون بازی واسه دو نفره که رابطه ی نزدیکی با هم دارن!"
73
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
قلب تهیونگ مچاله شد" ،م-من — بیبی ،گریه نکن! منظورم این نبود!"
جونگوک هنوز داشت گریه میکرد و بین حرف هاش سکسکه میکرد،
"پ-پس چرا — چ-چرا میگی —"
74
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"چون احمقم!" تهیونگ گفت و سرش رو تکون داد .اشک های روی
گونه های پسر رو پاک کرد" ،فقط گیج شده بودم بیبی .همین .میخوام
باهات توی رابطه باشم ،باشه؟ میخوام اون کارهای خاص رو باهات
انجام بدم .قول میدم".
بنظر میومد جونگوک حاال کمی آروم شده باشه .در حالی که فین فین
میکرد به تهیونگ خیره شد .مژه هاش هنوز از اشک خیس بودن.
75
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک حاال خیلی آرومتر بنظر میومد .گونه هاش هنوز از گریه
سرخ بودن و بینیش مثل یه گیالس کوچولو بنظر میرسید.
"اشکالی نداره هیونگی "،پسر زمزمه کرد" ،من هم گاهی گیج میشم".
76
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اوه —" تهیونگ با لحن نرمی گفت و دست هاش رو بین طره ی
موهای جونگوک فرو کرد" ،این یه کوچولو همه چیز رو عوض میکنه
— من قرار نیست — قرار نیست به زور مجبورت کنم از لیتل
اسپیس بیرون بیای یا هر چیز دیگه ای ،ولی باید باهام حرف بزنی،
باشه؟ اگه یه موقع کاری کردم که خوشت نمیومد ،یا حرفی زدم که
باهاش راحت نبودی ،هر چیزی ،باید بهم بگی ،باشه؟"
جونگوک سرش رو تکون داد" ،باشه هیونگی "،مکثی کرد ،انگار که
داشت روی حرف های بعدیش فکر میکرد و بعد با تردید ادامه داد" ،م-
میشه — هنوزم میشه االن بازی کنیم؟"
77
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
اگه با خودش صادق میبود ،هنوز هم اگه قبل از اینکه کامال با هم
درباره ی این موضوع حرف میزدن ،به جونگوک اجازه میداد که
لمسش کنه عذاب وجدان میگرفت ،ولی این به معنی نبود که خودش
نمیتونست کاری کنه که جونگوک حس خوبی داشته باشه!
"میتونیم ،ولی این قراره یکم با بارهای قبلی که بازی کردی متفاوت
باشه ".تهیونگ گفت و به چهره ی جونگوک که از ذوق و اشتیاق به
گیجی تغییر کرد نگاه کرد.
تهیونگ با تردید جواب داد" ،مشکلی با این موضوع نداری گوکی؟ اگه
اذیتت میکنه میتونی بهم بگی".
78
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خیلی خب "،تهیونگ بعد از چند لحظه گفت" ،قراره آروم شروع
کنیم ،باشه؟ میتونم ببوسمت؟"
79
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
حس کرد که زبون جونگوک سریع تر دور انگشت هاش حرکت کرد.
با مالیمت صورت پسر رو قاب کرد و باالخره ،باالخره لبهاش رو با
بوسه ای بین لبهای خودش گرفت.
جونگوک آهی کشید و اجازه داد پسر بزرگتر زبونش رو داخل ببره و
بوسه رو عمیقتر کنه .با برخورد زبون تهیونگ به زبونش پسر کوچیکتر
شیرین ترین ناله هاش رو سر داد و دست هاش شونه ی تهیونگ رو
چنگ زدن.
80
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"این اوکیه جونگوک؟" تهیونگ روی لبهای پسر زمزمه کرد و سرش رو
عقب کشید تا سراغ جاهای دیگه ای بره.
جونگوک با قرار گرفتن دندون تهیونگ روی پوست ظریف گردنش از
جاش پرید.
"آ-آره —" پسر با لحن لرزونی جواب داد" ،ته ته — هیونگی ،ش-
شکمم —"
تهیونگ گیج به پایین نگاه کرد و دید که دامن جونگوک با برآمده شدن
عضوش داشت باال میومد.
81
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اوه بیبی "،تهیونگ با لحن مالیمی گفت" ،این ُنرماله ،باشه؟ این اتفاق
تا حاال هیچوقت برات نیفتاده گوکی؟"
خون تهیونگ با فکر اینکه جونگوک وقتی به بقیه لذت میداده ،نیاز
های خودش رو نادیده میگرفته جوش اومد .هرچند عصبانیتش رو
کنار زد و به خودش قول داد که از جونگوک مراقبت کنه.
"جونگوکی ،اگه بهش دست بزنی حس خوبی بهت میده ،باشه؟" پسر
با مالیمت توضیح داد" ،مشکلی نداری اگه من بهش دست بزنم؟ تا
بهت نشون بدم چقدر حس خوبی داره؟"
در همون حال تهیونگ دستهاش رو از روی رون های پسر باال برد.
پوست جونگوک نرم و گرم بود ،درست مثل تمام وجودش .تهیونگ
دستش رو زیر پارچه دامنش کرد و انگشت هاش با عضو سفت شدش
برخورد کردن.
83
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ لبه ی دامن جونگوک روی جلوی لبهاش گرفت" ،اینو واسم گاز
بگیر فرشته کوچولو!"
چشمهای غرق در هوس جونگوک بهش خیره موندن و پسر کاری که
گفته بود رو انجام داد .پارچه ی صورتی دامن روی صورت سفید و
بین لبهای سرخ جونگوک فوق العاده بنظر میرسید.
"پسر خوب".
تهیونگ نفس عمیقی کشید و با دست آزادش رون پسر رو نوازش کرد.
بدن جونگوک از لذتی که حس میکرد لرزید.
"یادت باشه اگه از چیزی خوشت نمیومد بهم بگی ،باشه؟" تهیونگ
برای بار آخر یادآوری کرد و جونگوک با دهن پر از پارچه ی دامنش،
سرش رو تکون داد.
84
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تاثیر لمسش آنی بود .جونگوک تکونی خورد و چشمهاش با حلقه شدن
انگشت های تهیونگ دور عضوش گشاد شدن .عضو کوچیکش به
راحتی بین دست تهیونگ جا شد.
85
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
سینه ی جونگوک با نفس های سریعش باال و پایین میرفت و پسر به
اورگاسمش نزدیک شد.
"هیشش "،تهیونگ زمزمه کرد و گونش رو نوازش کرد" ،به من نگاه کن
جونگوکی".
پسر بزحمت چشمهاش رو باز کرد ،نفس کوتاهی کشید ،لب پایینش
میلرزید.
"خ-خ-خوب "،جونگوک فین فین کرد" ،حس خیلی خوبی داشت ه-
هیونگی!"
"باشه فرشته "،تهیونگ بینی خودش رو به بینی پسر زد" ،چطوره االن
بریم دوش بگیریم؟"
جونگوک صورتش رو توی گردنش فرو کرد و زمزمه وار گفت" ،میشه
تا اونجا بغلم کنی؟"
87
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
روز بعد ،تهیونگ با بوسیده شدن همه جای صورتش از خواب بیدار
شد.
تهیونگ ابرویی باال انداخت ،دستش جلو رفت تا موهای جونگوک رو
نوازش کنه" ،بنظر میاد امروز حالت خیلی خوبه".
"خیلی خوش گذشت بیبی "،تهیونگ روی لبهای پسر زمزمه کرد،
"خوشحالم که به تو هم خوش گذشته".
مدتی رو توی تخت به بغل کردن همدیگه گذروندن .جونگوک بیشتر از
قبل بهش چسبیده بود ،اما تهیونگ ناراضی نبود .باالخره صدایی از در
شنیدن.
"صبحونه".
"جواب نده!" جونگوک ناله کرد" ،اگه جواب بدی باید غذا بخوریم ته
ته!"
89
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
قلب تهیونگ لرزید .با به یاد آوردن دستور اینکه هتل رو ترک نکنه
عاجزانه به در زل زد.
90
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با چنگ زدن یکدفعه ایش به پسر ،جونگوک رهاش کرد .پسر روی
تخت چرخید و با نفسی از روی حرص صورتش رو توی بالشتش فرو
کرد.
تهیونگ آهی کشید و رفت تا در رو جواب بده .بعد از آوردن سینی غذا
توی اتاق ،اون رو روی میز اتاق گذاشت و به سمت تخت برگشت.
"گوکی؟"
91
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ته ته ،من میخوام از اینجا برم!" جونگوک یکدفعه مالفه ها رو کنار
زد و سر جاش نشست ،صورتش با نارضایتی در هم رفته بود و قرمز
شده بود" ،میخوام برم بیرون!"
92
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
بنظر میومد پسر کوچیکتر باالخره وخامت کارهایی که کرده بود رو
درک کرده بود ،اما هنوز هم با لجبازی به عصبانیتش ادامه داد.
93
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"این اون چیزی نیست که قبال گفتی "،تهیونگ اصرار کرد و یه قدم به
جلو برداشت" ،چرا حرفی که زدی رو تکرار نمیکنی جونگوک؟"
"چرا نه؟" تهیونگ با لحن تندی پرسید" ،با یکبار گفتنش که مشکلی
نداشتی .دوباره بگو".
چند لحظه بینشون سکوت برقرار شد ،تا اینکه جونگوک باالخره با
صدای آروم و متاسفی شروع به صحبت کردن کرد.
"ته ته رو چیز بدی صدا کردم —" پسر با سری که از شرم خم شده
بود زمزمه کرد و به تخت خیره شد.
"جونگوک "،تهیونگ بین حرف پسر پرید" ،تو خونه وقتی اینجوری
رفتار میکنی تنبیه میشی؟"
جونگوک آهی کشید" ،آره .جینی هیونگ مجبورم میکنه یه مدت تنها
بمونم".
چشمهای جونگوک گشاد شدن" ،نه "،پسر ناله کرد" ،فقط پسرهای بد
اسپنک میشن!"
95
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"گوکی متاسفه هیونگی!" جونگوک ناله کرد و روی تخت خزید تا
اینکه درست رو به روی تهیونگ نشسته بود .زانوی تهیونگ رو بغل کرد
و در حالیکه صورتش رو به رونش تکیه میداد ،ملتمسانه بهش خیره
شد.
"ش-شاید باید ته ته امروز فقط چهار بار ببوستم و این تنبیهم باشه؟"
با مالیمت دست های پسر کوچیکتر رو از پاهاش جدا کرد و جلوش
زانو زد تا باهاش چشم تو چشم بشه.
"فکر میکنی اگه اسپنکت کنم راحتتر بفهمی چه کار اشتباهی کردی؟"
تهیونگ با جدیت پرسید.
"اگه قول بدم با مالیمت انجامش بدم چی؟" تهیونگ پرسید" ،باالخره
یکجوری باید تنبیهت کنم بیبی .مجبور نیستی اسپنک باشه ،اگه
میخوای میتونی یه مدت تنها بمونی".
97
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک که هنوز اخم کرده بود جلوتر رفت و بینی تهیونگ رو
بوسید" ،ته ته ،م-میشه االن تنبیهم رو انجام بدیم تا بعدش گوکی
بتونه بوسش رو بگیره؟"
تهیونگ لبه ی تخت نشست .به رونش اشاره کرد و با لحن مالیمی
پرسید" ،میشه برعکس روی پاهام دراز بکشی؟"
انگشت هاش رون تهیونگ رو چنگ زدن" ،مواظب دامن گوکی باش!"
دستش رو روی باسن جونگوک گذاشت .پسر پرفکت ترین باسنی که
تهیونگ تا بحال دیده بود رو داشت .گرد و نرم.
99
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با نفس عمیقی تهیونگ دستش رو برای اولین بار پایین آورد.
100
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"دو!"
"س-سه!"
سه ضربه ی دیگه زده شد تا باسن جونگوک شروع به درد گرفتن کرد.
تهیونگ چند لحظه محل ضربه هاش رو نوازش کرد" ،تقریبا تمومه
بیبی ،میخوای دیگه انجامش ندیم؟"
101
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"تو پسر خیلی خوبی واسه هیونگ هستی بیبی "،تهیونگ ازش تعریف
کرد" ،تقریبا تمومه ،باشه؟ کارت عالیه!"
"هفت!"
"ه-هشت!"
"چه پسر خوبی "،تهیونگ با لحن مالیمی گفت و اشکهای جونگوک رو
بوسید" ،کارت عالی بود بیبی .مثل یه پسر خوب تنبیهت رو قبول
کردی".
102
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ته ته قول داد کلی بوسم کنه "،پسر کوچیکتر یادآوری کرد و لبهاش
رو جلو داد.
جونگوک بینیش رو متفکرانه چین داد و بعد پنج تا از انگشت هاش رو
باال آورد.
تهیونگ بزحمت چهرش رو ثابت نگه داشت" ،اوه ،پس باید زود شروع
کنم! پنج هزار تا بوسه خیلی زیاده!"
تهیونگ تظاهر کرد کرد که بهش توهین شده و نفس بلندی کشید،
"چی؟! خب ،فکر میکنم اشتباه میکنی آقای گوک! من فکر میکنم
میتونم پنج هزار تا بوسه بهت بدم ،میخوای ببینی؟"
104
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
5.
با تعجب دید که یازده تا تماس از دست رفته داره .هشت تای اونها از
سوکجین و بقیه از نامجون بودن.
به سرعت شماره ی سوکجین رو گرفت ،در حالیکه سعی میکرد سر
جونگوک که روی پاش بود رو تکون نده.
تهیونگ گیج از حرف زدن دست کشید" ،آره ،تقریبا اونجاییم ،چرا؟"
105
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"از چیزی که بهت میگم نترس ،باشه؟ جونگوک یه برادر بزرگتر داره.
اون داره امروز بعد از اینکه یک سال رو توی آمریکا گذرونده
برمیگرده".
دهن تهیونگ با تعجب باز شد" ،برادر؟ ولی نامجون گفت جونگوک تنها
پسر جئونه!"
سوکجین خشک خندید" ،این چیزیه که بهمون دستور داده شده بگیم.
اون همه جا جاسوس داره".
تهیونگ اخمی کرد" ،خب ،آره ،هیچکدوم از گارد های جونگوک آدم
خوبی نبودن ،پس حقشون بوده .من با اونها فرق دارم هیونگ ،خودت
هم میدونی".
"برای اون فرقی نمیکنه "،سوکجین اصرار کرد" ،اون خیلی روی
جونگوک حساسه .طوالنی ترین بادیگارد گوک هفت ماه دووم آورد ،تا
اینکه داداشش دو روزه از دستش خالص شد!"
"قرار نیست به این راحتی از از دست من خالص بشه "،پسر قول داد،
اما اون حرفها بیشتر از خودش حس اعتماد به نفس داشتن.
107
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"تهیونگ ،من فقط برای اینکه میخوام شغلت رو نگه داری بهت زنگ
نزدم "،سوکجین آهی کشید" ،زنگ زدم چون اگه اینجارو ترک کنی،
دیگه فرقی با یه مرده نداری!"
108
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"یه کار هست که میتونی بکنی "،سوکجین با لحن آرومی گفت" ،فقط
یکم — نمیدونم".
سوکجین چند لحظه ساکت شد" ،یه چیزی که بین تموم گارد های
گذشته ی جونگوک مشترک بود این بود که هیچکدوم سعی نکردن
رابطه ای که باهاش داشتن رو پنهون کنن .تازه با غرور اون رو نشون
میدادن .با گارد های دیگه درباره ی کارهایی که کرده بودن حرف
109
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
میزدن و این جوری بود که برادرش میفهمید چی شده .این یکی از
دالیل عصبانی شدنش بود".
سوکجین تقریبا ناراحت بنظر میرسید" ،باید کاری بیشتر از این بکنی
ته .باید تظاهر کنه هیچ صمیمیتی با جونگوک نداری .اینکه رابطتتون
هیچی بیشتر از رابطه ی یه گارد و کارفرماش نیست".
"اگه چند هفته نادیده اش بگیرم ،اون موقع جونگوک دیگه باهام
حرفم نمیزنه هیونگ!"
"اگه بمیری هم دیگه نمیتونه باهات حرف بزنه!" سوکجین داد زد،
"کجای اینکه موضوع قضیه ی مرگ و زندگیه رو نمیفهمی؟! میخوای
واسه ناراحت نشدن اون خودت رو به کشتن بدی؟!"
"من —" بغض توی گلوش رو قورت داد و بزحمت تالش کرد گریه
نکنه" ،نمیدونم .نمیدونم ،باشه؟ فقط — باید دربارش فکر کنم".
111
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
"هی بیبی "،تهیونگ زمزمه کرد و موهای پسر رو از روی پلک هاش که
به آرومی باز شده بودن کنار زد.
"باید برم خونه بیبی "،تهیونگ با لبخندی جواب داد" ،ولی صبح
برمیگردم .حتی نمیفهمی رفتم".
"توی رویاهام میفهمم!" جونگوک ناله کرد و دستش رو دراز کرد تا
دست تهیونگ رو بگیره .پسر رو توی بغلش کشید و گردنش رو بوسید.
112
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
روز بعد تهیونگ زودتر از وقت معمول سر کار رفت .امیدوار بود که
جونگوک بیدار باشه.
خوشبختانه پسر کوچیکتر صبح زود بیدار شده بود .جونگوک جلوی
آینه ی قدیش ایستاده بود و بنظر میومد داره دامن جدیدش رو
تحسین میکنه.
وقتی بازتاب تصویر تهیونگ پشت سرش رو دید با چشمهای براق به
سمتش برگشت" ،ته ته!"
113
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ با دستهای باز منتظرش بود و پسر با قدم های بلند توی بغلش
پرید.
115
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک که بنظر میومد توهینی بهش شده باشه هوفه ای داد" ،گوکی
توی بازی کردن فوق العادست!"
تهیونگ پسر رو روی صندلی بادی نشوند و مشغول توضیح دادن شد.
"خب "،تهیونگ دوباره ادامه داد و سعی کرد مضطرب نشه" ،در کل
برنده ی این بازی اونیه که بتونه مدت طوالنی تری راز رو نگه داره!
اگه هیونگت بفهمه میبازی!"
116
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"نههه!" پسر ناله کرد و از داخل صندلی بادی توی بغل تهیونگ پرید.
دستهاش رو دور کمرش حلقه کرد و سرش رو توی سینش فرو کرد و
با بغض گفت" ،میخوام ته ته رو لمس کنم!"
"گوکی نمیخواد این بازی رو کنه!" جونگوک با حرص جواب داد و با
اخمی به تهیونگ خیره شد" ،اصال جالب نیست!"
"ولی نمیخوای بدونی اگه ببری جایزت چیه فرشته؟ یه چیزیه که
خیلی خوشت میاد!"
"جونگوک ،اگه تو ببری ،هر کار خاصی که دلت بخواد انجام میدیم".
"آره بیبی "،تهیونگ خودش رو مجبور به جواب دادن کرد" ،هر چیزی
که بخوای".
جونگوک لب پایینش رو گزید" ،باشه ...گوکی بازی میکنه .فقط اگه ته
ته هم بازی کنه".
تهیونگ سرش رو تکون داد" ،خیلی خب ،تو این فاصله میخوای چیکار
کنیم؟"
تهیونگ تا زمان نهار با جونگوک بازی کرد که مثل همیشه باعث شد
پسر از دست سوکجین قایم بشه و نخواد غذا بخوره.
"جئون جونگوک! قسم میخورم اگه همین االن از اونجا بیرون نیای-
برو تهیونگ ،غذا سرد میشه! -خیلی عصبانی میشم ،میفهمی؟ لعنت!"
اتاق غذاخوری خونه ی جئون بیش از حد بزرگ بود .با یک میز به
اندازه یه کشور کوچیک و گارد ها و خدمتکار های بیشماری که همیشه
اونجا بودن.
اعضای رسمی باالی میز مینشستن .صندلی ای درست وسط باالی میز
برای جونگوک وجود داشت ،اما همیشه تا ده دقیقه آخر غذا
خوردنشون خالی میموند ،تا اینکه سوکجین باالخره اون رو بیرون
میاورد!
120
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"جین هنوز داره سعی میکنه گوک رو بیرون بیاره؟" نامجون خندید و
تکه ای از استیکش جدا کرد.
121
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"جون ،خیلی وقت گذشته "،مرد -که بنظر میومد اسمش یونگی
باشه -خندید ،از هم جدا شدن و یونگی با انگشت اشارش ضربه ای به
پیشونی نامجون زد.
تهیونگ با چشمهای گشاد شده به اون صحنه نگاه کرد .پس این برادر
بزرگتر بود.
122
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ با تعجب پلک زد .فکر نمیکرد یونگی مستقیما باهاش صحبت
کنه.
123
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ا-اوم ،متاسفم یونگی شی "،تهیونگ زمزمه کرد و با احترام سرش رو
خم کرد" ،کیم تهیونگ ،آشنایی باهاتون باعث افتخاره".
چشمهای تاریک یونگی بهش چشم غره رفتن" ،کی استخدام شدی؟"
"ا-اوم ،چند هفته پیش "،تهیونگ لکنت کنون جواب داد .حس کرد که
کف دستهاش از عرق خیس شدن.
"بنظر نمیاد استریت باشی "،یونگی با آرامش ادامه داد ،انگار نه انگار
که همون لحظه نزدیک بود باعث خفگی تهیونگ بشه!
125
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یونگی با شک بهش نگاه کرد" ،چرا؟ عجیبه ،پسر کیوتی مثل تو!"
"فقط برای رابطه داشتن با کسی وقت ندارم "،تهیونگ بزحمت دروغ
گفت" ،سرم با ...کار و اینجور مسائل شلوغه!"
"شغلم — جالبه "،پسر باالخره بزحمت جواب داد .نظر دیگه ای
نمیتونست بده که به این اندازه حقیقت باشه!
126
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یونگی لبخند بی احساسی زد" ،شاید .پس اخراجش کن .یکی رو
استخدام کن که توی آمریکا تعلیم دیده باشه".
"یاال بچه "،یونگی گفت و جلوتر از اون راه افتاد" ،بیا بریم جونگوک
رو ببینیم".
127
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
وقتی وارد اتاق شدن ،سوکجین سرش رو بین دستهاش گرفته بود و
کف اتاق نشسته بود.
سوکجین چشم غره ای بهش رفت" ،واقعا ممنونم!" هرچند بعد از
اینکه لبخند دوستانه ای به تهیونگ زد از در خارج شد.
در کمال تعجب تهیونگ ،یونگی کنار تخت زانو زد و سرش رو خم کرد
تا زیر تخت رو ببینه.
129
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با پریدن جونگوک توی آغوشش ،یونگی روی زمین پرت شد .در
حالیکه خودش به پشت روی زمین خوابیده بود و جونگوک روی
سینش بود.
چهره ی جونگوک درهم رفت .پسر هوفه ای داد و از روی بدن مرد کنار
رفت" ،نمیشم!"
یونگی روی پاهاش ایستاد ،لباس هاش رو تکوند و بعد دستهاش رو
باز کرد" ،میشه حاال یه بغل درست و حسابی بگیرم؟"
130
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
ناراحتی جونگوک به سرعت ناپدید شد .پسر توی بغل یونگی دوید و
سرش رو توی شونش مخفی کرد.
تهیونگ با دندون های روی هم ساییده شده گفت" ،اوه ،یونگی شی،
اگه میخواید تنهایی با برادرتون وقت بگذرونید من میتونم برم".
131
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ته ته!" پسر گفت و لبخندی روی صورتش نشست" ،کی اومدی؟"
تهیونگ جلوی لحن طعنه آمیزش رو گرفت" ،من تموم مدت اینجا
بودم گوکی".
"نیازی نیست بری تهیونگ ".یونگی یکدفعه گفت .این اولین باری بود
که مرد اسمش رو گفته بود و موهای روی َتن تهیونگ با شنیدن اسمش
از زبون اون باال اومدن.
"ولی اگه دنبال کاری برای کردن میگردی میتونی بری از آشپزخونه
برای جونگوک چیزی بیاری تا بخوره "،یونگی ادامه داد و نیشخندی
زد" ،هنوز غذا نخورده".
132
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
لحن صدای مرد همزمان طعنه آمیز ،و جوری بود که انگار داشت بهش
لطف میکرد!
تهیونگ نفس عمیقی کشید و سعی کرد آروم بمونه .از بین دندون های
کلید شدش جواب داد" ،البته".
133
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
6.
روزها گذشته بود و جونگوک بزحمت حتی چند کلمه باهاش حرف
زده بود.
از طرف دیگه ،یونگی هیچ مشکلی با دستور دادن به تهیونگ نداشت.
بنظر میومد مرد بادیگارد رو با یه پیشخدمت اشتباه گرفته باشه!
"گوش کن "،مرد با صدای آرومی گفت تا برادرش رو بیدار نکنه" ،من
یه سری کار دارم که باید انجام بدم .احتماال تا آخر امشب برنمیگردم،
حتی شاید تا فردا صبح".
"اوه ،باشه ".تهیونگ که کمی خیالش راحت شده بود با تعجب گفت.
’فاکینگ فاینلی!‘
135
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"یکجورایی کارم همینه ،پس آره ".تهیونگ جواب داد و با توجه به
تاریک شدن چهره ی یونگی ،انگار که لحن حرف زدنش طعنه آمیز
شده بود.
یونگی چشم غره ای بهش رفت و بعد سرش رو تکون داد .بوسه ای به
پیشونی جونگوک زد ،موهاش رو صاف کرد و بعد از جاش بلند شد و
رفت ...در حالیکه مطمئن شد بین خارج شدن ضربه ای به شونه ی
تهیونگ بزنه!
136
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با باز کردن چشمهاش نگاهش به جونگوک افتاد .یادش به آخرین باری
افتاد که پسر کوچیکتر جلوی اون ،تموم راه برگشت تا ژاپن رو روی
پاهاش خوابش برده بود.
تهیونگ آهی کشید و کنار پسر روی تخت نشست ،آروم سرش رو بلند
کرد و اون رو روی پای خودش گذاشت .آه کوچیکی از بین لبهای نیمه
باز جونگوک خارج شد.
قلب تهیونگ توی سینش مچاله شد" ،هیونگیت رفته بیرون گوکی"،
مرد موهای پسر رو نوازش کرد" ،زود برمیگرده".
137
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
ضربان قلب تهیونگ باال رفت و شادی عمیقی توی قلبش ریشه دووند.
"فاک ،من هم دلم برات تنگ شده بود بیبی ".تهیونگ با احساس
آرامش خاطر ناله کرد .خوشحال بود که جونگوک فراموش ،یا
جایگزینش نکرده بود .پسر فقط داشت همونطور که اون ازش
خواسته بود بازی رو انجام میداد.
تهیونگ برای اولین بار توی چند روز گذشته لبخند زد" ،متاسفم بیبی.
ته ته فقط خیلی خوشحال بود".
138
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"حرف بد زدن کار خوبی نیست ته ته .گوکی فکر میکنه تو باید تنبیه
بشی!"
تهیونگ با مالیمت خندید" ،ته ته بعدا میره تنهایی روی کارش فکر
میکنه ،باشه بیبی؟"
"نه!"جونگوک ناله کرد و با لبهای آویزون به مرد خیره شد" ،ته ته تنبیه
گوکی رو انتخاب کرد ،پس تنبیه ته ته رو هم گوکی باید انتخاب کنه!"
تهیونگ که میدید جونگوک سعی داره جدی باشه جلوی لبخندش رو
گرفت" ،باشه ،عادالنست".
139
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
هر چند هیچ ایده ای نداشت چجوری قرار بود از اون برای تنبیهش
استفاده کنه!
"ته ته ،هیشش "،جونگوک اصرار کرد و با جدیت به تهیونگ خیره شد.
تیله های شکالتیش با هیجان میدرخشیدن" ،هیونگی االن باید ساکت
باشه و حرف نزنه! این تنبیهشه!"
"حرف نزن ته ته!" جونگوک ناله کرد و پسر بزرگتر با آهی دهنش رو
بست.
"جونگو"-
140
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ آب دهنش رو که یکدفعه خشک شده بود قورت داد .پسر قصد
داشت باهاش چیکار کنه؟!
"ته ته حرف خیلی بدی زد "،جونگوک با صدای شیطنت آمیزی گفت و
خندید .دستهاش روی شلوار تهیونگ رقصیدن و داخل کمرش رفتن،
"پسر بدی بود ،پس باید تنبیه بشه!"
وقتی جونگوک شلوارش رو پایین کشید نفس توی سینش حبس شد.
انگشت های جونگوک عضو زیر لباس زیرش رو نوازش کردن و
تهیونگ جرقه های لذت رو توی بدنش حس کرد.
141
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ته ته ،اگه دوباره حرف بزنی گوکی بیشتر تنبیهت میکنه!" جونگوک
تهدید کرد.
جونگوک کوتاه خندید و اون صدا برای خارج شدن از دهنی که داشت
اون کار گناه آلود رو انجام میداد زیادی معصوم بود!
"فا "-پسر دندون هاش رو روی هم سایید و سعی کرد صحبت نکنه.
جونگوک خندید.
142
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
گرمای دهنش باعث شد رون هاش باال بپرن .با صدای سرفه کردن و
عُ ق زدن جونگوک نگران شد و سریع خودش رو عقب کشید.
جونگوک سرفه ای کرد" ،خوبم هیونگی!" صدای پسر گرفته بود" ،قرار
بود حرف نزنی ،یادته؟"
خیال تهیونگ کمی راحت شد .جونگوک چند لحظه صبر کرد تا خودش
رو کنترل کنه و بعد کارش رو ادامه داد.
144
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
اون عاشق صدایی هایی که جونگوک ایجاد میکرد ،اون غره های ریز
و صدای کشیده شدن لبهاش روی عضوش بود .عاشق جوری بودکه
پسر مکث میکرد تا سر عضوش رو ببوسه .جوری که انگار حتی این
کار گناه آمیز هم باید با شیرینی و عالقه انجام میشد.
هرچند بیشتر از همه از اینکه نمیتونست حرف بزنه تحریک شده بود!
هر بار که غره ای میداد ،یا بنظر میومد که میخواد حرف بزنه،
جونگوک لبهاش رو از عضوش جدا میکرد و تا زمانی که تهیونگ با
التماس برای دوباره لمس شدنش رون هاش رو تکون نمیداد کارش رو
ادامه نمیداد!
این کارش تهیونگ رو دیوونه میکرد ،اما همین باعث میشد بدونه که
بهترین اورگاسم عمرش در انتظارش بود!
متعجب بود که جونگوک از کجا این تاکتیک رو یاد گرفته بود ،اما
اونقدر غرق در لذت بود که نمیتونست چیزی بپرسه.
چقدر میخواست خودش رو ثابت کنه ،مرز هایی وجود داشت که
قصد نداشت اون لحظه ازشون رد بشه.
جونگوک هوفه ای داد و از روی پاهاش کنار رفت .چند لحظه بعد
دستی روبان صورتی رنگی که به جای چشم بند استفاده شده بود رو
از روی صورتش پایین کشید.
تهیونگ چند بار پلک زد تا چشمهاش به نور عادت کردن و بعد ،پاهاش
رو اون طرف تخت انداخت و چند بار دستش رو روی عضوش باال و
پایین کشید .تقریبا چند ثانیه بعد ،با غره ای بین دست خودش ارضا
شد.
146
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک مثل یه خرگوش عصبانی بهش چشم غره رفت" ،من یه پسر
بزرگم هیونگی! گوکی میتونه انجامش بده!"
147
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک که بنظر میومد راضی شده باشه اخمی کرد" ،خیلی خب".
"خوبه "،تهیونگ گفت و موهای پسر رو از روی صورتش کنار زد" ،حاال
بهم بگو آقای بزرگ ،دقیقا از کجا این کارهارو یاد گرفتی"
باشه پس!
148
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
7.
تهیونگ اول متوجه اومدن یونگی نشد ،اما نادیده گرفتن صدای تاپی
که از برخورد یونگی به چیزی توی تاریکی ایجاد شد ،غیر ممکن بود!
تهیونگ روی تخت کنار جونگوک نشسته بود و مشغول نوازش کردن
موهای پسر خواب بود .به محض اینکه یونگی بهش نزدیک شد
دستش رو کنار کشید .امیدوار بود که یونگی اون صحنه رو ندیده
باشه".ببخشید "،تهیونگ زمزمه کرد" ،همین االن خوابش برد .منتظر
تو بیدار مونده بود".
149
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
کُتش ناپدید شده بود و پیراهن دکمه ای که زیرش تنش بود پاره شده
بود .لکه هایی روش به چشم میخوردن که توی تاریکی ماهیتشون
قابل تشخیص نبود ...هرچند نیاری نبود نابغه باشی تا بفهمی اونها چی
بودن!
زخمی روی لب یونگی بود که هنوز خون ریزی داشت و یکی هم
درست زیر ابروش بود که خون خشک شده ای روش به چشم
میخورد.
یونگی چشم غره ای بهش رفت" ،عالیم .حاال میتونی بری .خودم بقیه
ی شب رو باهاش میگذرونم".
تهیونگ سری تکون داد و از روی تخت بلند شد .قبل رفتن کمی مردد
شد ،آرزو میکرد جرئت این رو داشت تا چیز دیگه ای بگه!
150
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
هرچند ،بجای اینکه فورا اونجا رو ترک کنه ،توی عمارت جئون دنبال
سوکجین گشت .نتونست اون مرد رو پید کنه ،اما نامجون رو پیدا کرد
که نزدیک ترین چیزی بود که اون لحظه میتونست گیرش بیاد.
نامجون سرش رو از روی گوشیش بلند کرد و قدم های تهیونگ با
دیدن صورت مرد آروم شدن .چهره ی مرد خسته بنظر میرسید و
لبهاش با عصبانیت به هم ف ُشرده شده بودن .تهیونگ هیچوقت اون رو
انقدر جدی ندیده بود.
تهیونگ دستهاش رو پایین انداخت و آروم کنار مرد ایستاد" ،همه چیز
— خوبه؟"
151
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"همین االن داشتم میرفتم خونه "،تهیونگ جواب داد و سعی کرد
اینکه دوستش به این راحتی داشت بهش دروغ میگفت رو به دل
نگیره .محض رضای مسیح اون عضو یه گنگ بود! معلومه راز هایی
داشت که نمیتونست جلوی یه بادیگارد فاششون کنه!
"باشه "،مرد که واضح بود اصال به اون گوش نمیکرد زمزمه کرد.
مشخص بود که حواسش جای دیگه ای بود.
"— این رنگ مو بهت نمیاد!" تهیونگ فقط برای اینکه ببینه نامجون
واکنشی نشون میده یا نه گفت.
"که اینطور".
152
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اومم".
تهیونگ دستهاش رو روی سینش گره کرد و نامجون گیج بهش خیره
شد" ،قراره بهم بگی چی شده یا نه؟" پسر با عصبانیت زمزمه
کرد" ،شاید بهتره بهم بگی چرا انگار هر آن ممکنه سکته کنی! یا چرا
یونگی یهو جوری برگشته که انگار بین یه دعوا توی بار بوده!"
چشمهای نامجون گشاد شدن .مرد یکدفعه جلو پرید و دستهاش رو
روی دهن تهیونگ گذاشت.
153
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ که حاال کامال ترسیده بود دست نامجون رو کنار زد" ،نامجون،
چه خبره؟! من هم توی این خونه ی کوفتی زندگی میکنم ،باشه؟! حق
دارم بدونم!"
َفک نامجون قفل شد" ،این — چیزی نیست که بتونم با هر کسی در
میونش بذارم تهیونگ .متاسفم".
"کیم نامجون؟"
و چرا نامجون یکدفعه جوری بنظر میرسید که انگار امکان داشت از
حال بره؟!
"به یونگی بگو فرار کنه!" نامجون توی گوشش هیس کشید و بعد با
آرامش به جایگاه قبلیش برگشت و دنبال مرد رفت.
155
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
با رکورد جدیدی به اتاق جونگوک رسید و پاش پشت همون اسباب
بازی ای که چند لحظه پیش زیر پای یونگی رفته بود گیر کرد.
"درد داره ،مگه نه؟" صدای خشک یونگی از روی تخت به گوش رسید.
تهیونگ به یونگی که با نگاه بی حسی بهش خیره شده بود نگاه کرد.
"من ،اوم —" تهیونگ بزحمت روی پاهاش ایستاد .قلبش وحشیانه
داشت به قفسه ی سینش میکوبید" ،داشتم میرفتم ،ولی توی راهرو
به نامجون برخوردم و"-
"گ-گفت بهت بگم که فرار کنی —" تهیونگ زمزمه کرد و مستقیم به
یونگی خیره شد.
تا اینکه یکدفعه از تخت بیرون پرید ،شونه ی تهیونگ رو گرفت و اون
رو با خودش توی راهرو کشید.
157
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
صدای آرومی از تعجب از دهن تهیونگ خارج شد ،تا اینکه یونگی
باالخره بیرون راهرو ایستاد.
"چه اتفاقی واسه نامجون افتاد؟" یونگی با صدای سردی ،از بین
دندون های کلید شدش پرسید.
باالخره ،احساسی روی چهره ی یونگی نقش بست .چهره ی مرد با
عصبانیت درهم رفت ،چشمهاش با خشم درخشیدن و دستهاش رو
داخل موهاش فرو کرد.
"فاک!" یونگی با خشم ناسزا گفت و لبهاش با انزجار جمع شدن" ،اون
حرومزاده ی روانی قراره نامجون رو تا حد مرگ بزنه!"
158
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"باشه "،یونگی بعد از چند لحظه سکوت گفت" ،باشه .میدونی چیه،
من االن میرم .به نامجون بگو من رفتم ،ولی فقط همین ،فهمیدی؟"
یونگی دستور داد ،نگاهش رو از سقف گرفت و به تهیونگ چشم غره
رفت" ،حتی یک کلمه دیگه هم به کسی نگو! میشنوی؟"
’حتی نمیدونم چه چیز دیگه ای باید بگم!‘ تهیونگ عاجزانه فکر کرد،
اما فقط سرش رو برای یونگی تکون داد.
159
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اوم ،ا-گه زمانی نیازی داشتی با کسی ارتباط برقرار کنی — با
نامجون یا سوکجین — میتونی به من زنگ بزنی .من عضو رسمی این
گنگ نیستم ،پس فکر نمیکنم توی گوشیم شنود کار گذاشته باشن.
اینجوری امنیتش بیشتره".
"این —" ابروهای مرد درهم رفتن و متفکرانه به تهیونگ خیره شد،
"در واقع فکر بدی نیست .زود شمارت رو بهم بده".
تهیونگ سریع شمارش رو توی گوشی مرد تایپ کرد .متعجب بود که با
اون دستهای لرزونش همون بار اول بدون اشتباه تایپش کرد!
160
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
161
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
روز بعد حتی قبل از اینکه تهیونگ بتونه به اتاق جونگوک بره نامجون
کنار خودش کشیدش.
"یونگی قبل از اینکه بره چیزی بهت گفت؟" مرد اون رو داخل اتاق
انباری توی راهرو کشید و به سرعت پرسید.
"نه "،تهیونگ با نگرانی جواب داد .هنوز روزش حتی شروع نشده بود
و خسته بود .شب قبل بزحمت چند ساعت خوابیده بود .تمام مدت
بلند میشد تا چک کنه در و پنجره ی اتاقش بسته باشن ،یا پیامی از
یونگی روی گوشیش نیومده باشه.
"این جواب سوال منو نمیده!" تهیونگ زمزمه کنون داد زد و با انگشت
اشارش ضربه ای به سینه ی نامجون زد" ،با تموم احترام ،االن من توی
خرابکاری هاتون شریک شدم! چه خوشتون بیاد چه نه ،تو و یونگی
من رو وارد بازی خودتون کردین! حداقل حقمه که یکسری جواب
داشته باشم!"
"باشه "،مرد باالخره جواب داد" ،خیلی خب ،فقط آروم باش ،باشه؟
همه چیز رو بهت میگم".
تهیونگ سرش رو تکون داد ،اما وقتی مرد شروع به صحبت نکرد
ابروهاش به هم گره خوردن.
"اینجا نه "،نامجون آهی کشید" ،وقت ناهار ،من و سوکجین رو توی
اتاق لباسشویی ببین .میدونی کجاست؟"
163
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
وقتی تهیونگ سرش رو تکون داد مرد گفت" ،عمارت سمت چپ ،طبقه
ی چهارم .سعی کرد سر وقت برسی و —" نامجون با ترید به
چشمهاش خیره شد و ادامه داد" ،حواست باشه کسی تعقیبت نکنه".
نامجون بعد از اون چیز دیگه ای نگفت و فقط با چهره ی نگرانی ،انبار
رو ترک کرد .تهیونگ بعد از چند لحظه ی با احساس مشابهی همون کار
رو کرد.
با قدم های سنگین به سمت اتاق جونگوک رفت .میدونست که
نمیتونه بذاره جونگوک از اینکه مشکلی وجود داره چیزی بفهمه ،ولی
کنترل خشم ،گیجی و نگرانیش داشت براش سخت میشد .خصوصا
بخاطر کمبود خوابی که از شب گذشته داشت.
جونگوک بیدار بود و واضحا از اینکه تنها از خواب بیدار شده بود
خوشحال نبود.
164
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"گوکی تنهای تنها بود!" جونگوک ناله کرد" ،هیونگی هم رفته .کجا
رفت ته ته؟"
افکار تهیونگ به سمت یونگی ای که دیشب دیده بود رفتن .با بدنی
خونی و چهره ای پُ ر از پشیمونی.
سر تهیونگ داشت از درد میترکید و برای اولین بار ،شکایت ها و ناله
های جونگوک اصال براش بامزه نبودن.
165
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"زود برمیگرده گوک "،پسر از بین دندون های کلید شده گفت" ،بیا
لباسهات رو عوض کنیم باشه؟"
بنظر میومد دنیا اون روز طرف اون نبود ،چون جونگوک قرار نبود
شرایط رو براش راحت کنه.
پسر کوچیکتر ناله ای کرد و خودش رو روی یکی از مبل های بادی
انداخت،
"نه "،تهیونگ آهی کشید" ،بیبی ،لطفا ،میشه فقط بدون بچه بازی
کاری که ازت میخوام رو انجام بدی؟"
"ولی ته ته"-
166
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"محض رضای فاک جونگوک ،نمیتونی واسه یکبار بدون بچه بازی
فقط کاری که بهت میگم رو انجام بدی؟!"
"نه ،بیبی ،نه "،تهیونگ با قلب شکسته جلوی پسر زانو زد .سعی کرد با
مالیمت صورت پسر رو بین دستهاش بگیره ،اما جونگوک با لجبازی
چهرش رو پنهون نگه داشت.
"جونگوک ،من خیلی متاسفم "،پسر بزرگتر زمزمه کرد" ،ته ته واقعا
متاسفه بیبی .قصد نداشت سرت داد بزنه .لطفا بیبی .بهم نگاه کن".
167
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر باالخره سرش رو باال آورد و قلب تهیونگ با دیدن چهرش از
عذاب وجدان پُ ر شد .گونه های جونگوک صورتی رنگ شده بودن و
بینیش از گریه ُسرخ شده بود .اشک روی صورتش فرو ریخته بود و
چند قطره هنوز گوشه ی چشمهاش بودن.
جونگوک فین فینی کرد .پسر چند لحظه ساکت بود و هر چقدر که
تهیونگ دلش میخواست هزاران بار دیگه عذرخواهی کنه ،به جونگوک
اجازه داد که فکر کنه.
"هیونگی —" پسر باالخره با صدای لرزونی گفت .تیله های خیسش به
تهیونگ خیره شدن" ،گوکی ک-کار بدی کرده؟ داری تنبیهش میکنی؟"
"نه ،نه ،گوکی "،تهیونگ با جدیت زمزمه کرد و تقریبا جونگوک رو
گهواره وار روی سینش تکون داد" ،اصال .تو هیچ کار بدی نکردی،
باشه؟ تو پسر خیلی خوبی هستی فرشته .تو هیچ کاری نکردی ،لطفا
اینجوری فکر نکن".
"پ-پس چرا"-
شونه های تهیونگ با آرامش فرو افتادن" ،آره "،پسر بزرگتر تقریبا گریه
کرد" ،قول انگشتی".
"ته ته دیگه هیچوقت سرت داد نمیزنه ،باشه؟" تهیونگ با آهی گفت و
آخرین بوسش رو روی پیشونی پسر کاشت" ،این هم یه قول
دیگست".
"گوکی فوق العاده وقتی اینجوری میشه چیکار میکنه ،هوم؟" تهیونگ
با لبخندی پرسید.
170
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
171
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
8.
توی تمام مدتی که اونجا کار میکرد هیچوقت ،هیچوقت ،حتی یکبار
هم جونگوک نخواسته بود که ناهارش رو سر وقت بخوره .همیشه
حداقل نیم ساعتی رو باهاش لجبازی میکرد و بعد از کلی ناز کشیدن
و التماس (بعضی وقتها حتی رشوه دادن!) ،با اکراه به اتاق ناهارخوری
میرفت.
پس البته که توی تنها روزی که تهیونگ باید زمان نهار جایی میرفت،
جونگوک میخواست غذاش رو سر وقت بخوره!
چهره ی تهیونگ درهم رفت" ،به این زودی گرسنته؟ مطمئنی بیبی؟"
172
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
صدایی که یکچیزی بین غرش و ناله بود از گلوی جونگوک خارج شد،
"شکمم داره غره میده ته ته! میشه غذا بخوریم؟"
به اتاق بازی برگشتن ،وقتی جونگوک برای دیدن فیلمی روی پاهاش
نشسته بود گوشیش بی وقفه شروع به ویبره کردن کرد.
سوکجین — سوکجین —
"کیم تهیونگ؟"
"اگه بتونم همه چیز رو حضوری براتون توضیح بدم خیلی خوشحال
میشم آقای کیم .شاید دلتون بخواد با هم مالقات کنیم؟"
انگشت های تهیونگ انقدر محکم گوشی رو بینشون ف ُشرده بودن که
احساس درد میکرد!
174
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
لعنت.
***
تهیونگ حس میکرد داره توی خواب راه میره .مثل ربات ها تماس رو
قطع کرد ،مثل ربات ها به اتاق بازی برگشت و مثل ربات ها جواب
سوال های جونگوک رو داد.
اضطراب و ترس تمام وجودش رو فرا گرفته بود .سواالت زیادی توی
مغزش میچرخیدن و هر کدوم از قبلی تاریکتر بودن.
176
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ به سرعت به در نگاه کرد .دو سایه کنار اون ایستاده بودن.
چهره ی جونگوک با شنیدن اون حرفها فرو ریخت" ،نههه!" پسر ناله
کرد و صورتش رو توی فاصله ی بین گردن و شونه ی تهیونگ فرو کرد،
"چرا ته ته داره میره؟"
177
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
قلب تهیونگ با دیدن ناراحتی پسر کوچیکتر درد گرفت" ،من رو
ببخش بیبی ،ولی کار خیلی مهمی دارم .خیلی خیلی خیلی سریع
برمیگردم باشه؟ قول میدم".
"خیلی خیلی خیلی سریع "،تهیونگ تکرار کرد و بوسه ای روی موهای
پسر کاشت.
قلب تهیونگ با یادآوری اینکه چقدر آدم از اون پسر معصوم سو
استفاده کرده بودن تیر کشید .یکدفعه هیچ قسمتی از وجودش
نمیخواست به هیچ عنوان جونگوک رو اونجا با اون غریبه تنها بذاره!
"خودم با اون مرد حرف میزنم بیبی ،باشه؟" تهیونگ با مالمیت به
پسر اطمینان خاطر داد" ،ته ته مطمئن میشه که اون با گوکی مهربون
باشه ،خوبه؟"
178
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
حلقه ی دستهای تهیونگ دور بدن پسر تنگ تر شدن .محض رضای
مسیح ،دیگه هیچوقت نمیخواست تنهاش بذاره!
"البته بیبی "،تهیونگ زمزمه کرد" ،تو خیلی پسر خوبی هستی .وقتی
برگردم باهات هر بازی ای که بخوای رو میکنم ،باشه؟"
"گوش کن ،حق نداری بهش دست بزنی!" تهیونگ با دندون های بهم
ساییده شده ،با سردترین لحن ممکن گفت،
179
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اگه برگردم و ببینم حتی یه خراش کوچولو روش افتاده ،با دستهای
خودم میکشمت ،فهمیدی؟"
"اسمم کیم تهیونگه عوضی "،پسر بزرگتر غرید و با مرد سینه به سینه
شد" ،و باهات شوخی ندارم .دست بهش نمیزنی ،فهمیدی؟"
بنظر نمیومد مرد یکذره هم ترسیده باشه ،اما حداقل سرش رو تکون
داد .تهیونگ که فهمید این بهترین چیزیه که گیرش میاد و از مرد دور
شد.
شونه هاش پایین افتادن و سرش رو روی به مرد دیگه تکون داد،
"بریم".
***
180
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ از راهرو های پیچ در پیچ و راه پله های زیادی رد شد.
دو بار به در ضربه زد و بعد داخل شد .کمتر از یک دقیقه گذشت تا مرد
دوباره بیرون اومد و اینبار ،یکی از درهارو باز نگه داشته بود.
"آقای جئون بهتون خوش آمد میگه "،مرد با صدای بی احساسی گفت.
181
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ با پاهای لرزون خودش رو روی صندلی کنار میز انداخت .با
احترام سرش رو پایین نگه داشت .قلبش با سرعت سرسام آوری به
قفسه ی سینش میکوبید.
جئون شبیه به ورژنی بزرگتر ،و جدی تری از جونگوک بود .اجزای
صورتش همون زیبایی مشابه با پسر کوچیکتر رو داشتن .تنها تفاوت
بزرگ این بود که در حالیکه جونگوک سرشار از تمام چیزهای معصوم،
پاک و شیرین بود ،تمام وجود اون مرد قدرت و کنترل رو فریاد میزد.
182
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ن-نه آقا".
"خوبه "،جئون گلوش رو صاف کرد" ،مسئولیت پذیر ترین فردم رو
فرستادم تا از جونگوک مواظبت کنه ،میدونم که نگهداری ازش چقدر
سخته".
تهیونگ سعی کرد با کشیدن نفس های بلند خودش رو آروم کنه.
"اون پسر خیلی خوش رفتاریه آقا "،پسر با تردید گفت" ،مواظبت از
اون باعث افتخاره".
"اوه ،ولی تو کاری بیشتر از محافظت کردن ازش انجام میدی .مگه نه
تهیونگ؟"
183
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چشمهای جئون با خشم برق زدن و تقریبا اون رو یاد یونگی انداختن.
چهره تهیونگ آتیش گرفت و پیشونیش از عرق خیس شد" ،آ-آقا ،من
هیچوقت قصد بی احترامی به شما یا جونگوک رو نداشتم ،من"-
"نیاز نیست خودت رو واسم توجیه کنی "،مرد حرفهاش رو قطع کرد.
چشمهای تیرش باعث میشدن تهیونگ احساس سرما کنه.
184
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"من —" تهیونگ سرش رو پایین انداخت" ،بله آقا ،من — با جونگوک
رابطه دارم".
185
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"حاال فکر کنم باید بهت بگم سوکجین کجاست "،جئون خندید" ،چون
باالخره برای فهمیدن این موضوع اینجا اومدی!"
چهره ی جئون کامال جدی بود" ،در واقع اون و نامجون هر دو.
نمیتونم جزییات این موضوع رو برات توضیح بدم ،اما بدون تصمیمی
نیست که راحت گرفته باشمش .اونها دوتا از بهترین افراد من بودن".
186
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آ-آقا —" تهیونگ بزحمت حرف زد ،چهرش داشت رنگ خودش رو
میباخت" ،ا-اگه میشه من مرخص —"
"البته "،جئون با همون لبخند سرد جواب داد" ،یک مسئله ی دیگه
هست که باید دربارش باهات حرف بزنم .بعدش آزادی که پیش
جونگوک برگردی".
187
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ دهنش رو باز کرد و تمام محتویات معدش رو روی زمین خالی
کرد.
188
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
9.
بنظر میومد جونگوک با اون قلب مهربونش متوجه شده بود که
هیونگ مورد عالقش مشکلی داشت.
بعد از اینکه مردی که قرار بود ازش مواظبت کنه رفته بود ،جونگوک
به سرعت آستین لباس تهیونگ کشید رو تا پسر بزرگتر باالخره
نشست.
"هیونگی "،پسر زمزمه کرد" ،هیونگی ،بیا بریم دراز بکشیم ،بنظر میاد
حالت خوب نیست".
تهیونگ آب دهنش رو قورت داد .دهنش مزه ی اسید تلخ معدش رو
میداد .حتی متوجه نبود که جونگوک داره باهاش صحبت میکنه .تنها
چیزی که میشنید سوال جئون بود که مثل یه نوار کاست خراب ،توی
ذهنش ریپیت میشد.
"ته ته!"
190
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"درد اونجوری نه بیبی "،پسر بزرگتر میون خنده هاش توضیح داد،
"ولی از پیشنهادت ممنونم".
جونگوک اخمی کرد" ،ته ته باید وقتی رفت خونه دارو بخوره".
191
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
حتی فکر سوار ماشین شدن ،رانندگی کردن تا خونه و بعد رفتن توی
تختش باعث میشد تهیونگ دلش بخواد گریه کنه.
قلب تهیونگ گرم شد ،از دیدن تیله های درخشان جونگوک احساس
آرامش میکرد "آره بیبی ،بیا همینکار رو بکنیم".
اون شب سعی کرد روی تنها چیزی که میتونست حالش رو بهتر کنه
تمرکز کنه.
جونگوک.
192
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
متاسفانه چیزهای خوب دوام خیلی کوتاهی داشتن .روز بعد تهیونگ
با دونستن اینکه جئون به زودی ازش یه جواب میخواست از خواب
بیدار شد.
مهم نبود چندبار با خودش مزایا و ضرر های این موضوع رو بررسی
کرده بود ،بنظر میومد نمیتونست تصمیمی بگیره.
مزایا :اون عضو قدرتمندترین گَنگ کُره میشد .با جونگوک زندگی
میکرد .دیگه تا آخر عمرش نگران خرج و مخارجش ،یا پول بدست
آوردن نبود!
ضررها :اون وارد یه گنگ لعنتی میشد! مجبور میشد دست به قتل
بزنه و توی ایجاد جرم و جنایت سهیم بشه!
193
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
مدتی گذشت تا اینکه تهیونگ بعد از کلی فکر کردن به این موضوع،
فکر کرد که شاید مجبور نبود نگرانی هاش رو از پسر کوچیکتر پنهون
کنه.
194
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک بین لباس عوض کردن بود .پیرهنش تا نصفه روی کمرش باال
اومده بود .اون پارچه ی ساتن روی شونه و صورتش جمع شده بود.
"نه ،سورپرایزه!" جونگوک با لحن آواز مانندی مثل هر روز جواب داد.
تهیونگ با شیفتگی به پسر که مشغول گشتن بین لباسهای توی کمدش
بود خیره شد.
195
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ روی زمین نشسته بود .زانوهاش رو جمع کرده بود و با
حوصله منتظر جونگوک بود .هنوز مطمئن نبود که این ایده ی خوبی
بود یا نه.
"هیونگی ،سوالت؟"
196
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"گوکی متوجه سوال نمیشه — " پسر که کامال گیج بنظر میرسید
باالخره جواب داد.
197
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک نفس بلندی کشید .دامن هارو پایین انداخت و با چهره ای که
دوباره از خوشحالی روشن شده بود جواب داد" ،گوکی میدونه!"
پسر جلوی تهیونگ زانو زد .جوری رفتار میکرد که انگار قراره با
تهیونگ غیبت کنه!
"روزی روزگاری ،وقتی گوکی کوچولو بود ،جینی و جونی هیونگ ددی
رو دیدن "،پسر جوری حرف میزد که انگار داشت داستانی رو تعریف
میکرد" ،و اونها خیلی با گوکی مهربون بودن! کارشون هم خیلی خوب
بود ،پس ددی اونهارو خیلی خیلی مهم کرد!"
198
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
’این یکی جدیده — ‘ تهیونگ که شوکه شده بود با خودش فکر کرد.
تا اونجایی که اون دیده بود یونگی رابطه ی فوق العاده ای با نامجون
و سوکجین داشت ،اما حاال جونگوک داشت بهش میگفت که یونگی از
هیچکدوم اونها خوشش نمیومد ،حداقل اولش.
’وات د فاک!‘
199
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ که کامال گیج شده بود ،با چهره ی مبهوتی به پسر خیره شد،
"چه نوع — مریضی بیبی؟ میدونی هیونگیت دقیقا چه مشکلی
داشت؟"
واضح بود که یونگی به موادی معتاد بوده ،اما اگر اعتیادش انقدری
که جونگوک میگفت پیشرفته بوده ،که روزانه جلوی برادر خودش
تزریق میکرده — چطور ترک کرده بود؟
جونگوک شونه ای باال انداخت" ،هیونگی با اونها جایی رفت و بعد از
به یه مدت خیلییی طوالنی برگشت".
جونگوک آه دیگه ای کشید و زمزمه کرد" ،باشه ،چند ماه ،ولی گوکی
حس میکرد سالها گذشته!"
"اوهوم!" جونگوک جواب داد و بعد دوباره با اخم ناله کرد" ،گوکی
اصال از اون دوران خوشش نمیاد .بدون اونها خیلی حوصلش سر
میرفت".
201
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک شونه ای باال انداخت .حاال سرش رو پایین انداخته بود و با
گوشه ی پیرهنش بازی میکرد" ،هیونگی همیشه با ددی مشکل داشت".
"ن-نه ،گوکی میخواد دربارش حرف بزنه "،جونگوک زمزمه کرد .با
مالیمت تهیونگ رو کنار زد و چشمهاش رو مالید.
202
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"متاسفم بیبی "،تهیونگ با لحن آرومی گفت .قلبش برای پسری که
مجبور شده بود بدون اینکه بفهمه چه اتفاقی داشته میفتاده ،شاهد
تموم اون آشوب ها بشه درد گرفته بود.
جونگوک که به زحمت اشک هاش رو نگه داشته بود فین فینی کرد،
"وقتی برگشتن سر جونی و جینی داد زده شد ،ولی هیونگی — اون
ت-تنبیه شد .ددی اسپنکش کرد ،ولی متفاوت بود ته ته ،فقط باسنش
نه ،تمام بدنش"-
203
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ اشک هایی که روی گونه های پسر ریخته بودن رو پاک کرد.
جونگوک هنوز فین فین میکرد.
"بهش فکر نکن فرشته باشه؟" تهیونگ با صدای ضعیفی گفت" ،من رو
ببخش که مجبورت کردم دربارش حرف بزنی .نمیدونستم همچین
اتفاقاتی افتاده .نمیخواستم ناراحتت کنم".
204
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ سریع بوسه ای روی لبهاش کاشت" ،چطوره لباس هات رو
عوض کنی و بعد هیونگ یه جایزه ی خوب بهت بده ،هوم؟"
تهیونگ به پسر که سریع یکی از دامن هارو برداشت و داخل کمد رفت
خیره شد.
***
بعد از کل ماجرای چشم بند ،تهیونگ کمی بیشتر به قصد و قرض های
پسر کوچیکتر شک داشت ،اما جونگوک گفت که نمیدونه میخواد
چیکار کنه.
206
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"یه کار جدید دارم که میتونیم امتحان کنیم فرشته "،پسر بزرگتر
گفت و لبهاش رو گزید" ،ولی — نمیدونم چه حسی بهش داشته
باشی".
"یه نوع بازی خاصه آره "،تهیونگ خندید و بوسه ی شیرینی روی بینی
پسر کاشت" ،بهت حس خوبی میده بیبی — ولی یکم با بازی های
همیشگیمون متفاوته".
تهیونگ سرش رو تکون داد" ،باشه .میتونی پسر خوبی باشی و بشینی
تا من قوانین رو توضیح بدم؟"
207
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
بدن جونگوک سریع به لحن سلطه طلب تهیونگ واکنش نشون داد و
پسر آروم شد.
"باشه هیونگی "،پسر زمزمه کرد و روی قالیچه نشست .دو زانو روی
زمین نشسته بود ،دستهاش کنار بدنش قرار گرفته بودن و تیله هاش
با اعتماد به پسر بزرگتر زل زده بودن.
208
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک سرش رو تکون داد ،با گونه های سرخ و خجالت زمزمه کرد،
"و اون چیزهای سفید بیرون میان —"
"دقیقا "،تهیونگ خندید" ،خب ،میخوام دقیق قبل از اینکه اون اتفاق
بیفته به هیونگی بگی .میتونی اینکارو بکنی بیبی؟"
"همین".
"پسر خوب "،تهیونگ لبخند زد" ،حاال بیا روی پاهام بشین".
قلب تهیونگ گرم شد و با لحن مهربونی جواب داد" ،البته بیبی .بیا
اینجا".
وقتی از همدیگه جدا شدن ،خطی از بزاق دهن هاشون هنوز لبهاشون
رو بهم متصل کرده بود.
گونه های جونگوک گُر گرفته بودن و لبهاش َورم کرده بودن .با گیجی
رو به تهیونگ پلک زد ،مردمک چشمهاش از شهوت گشاد شده بودن.
"بیشتر "،پسر نفس نفس زنون زمزمه کرد و به سرعت برای بوسه ی
دیگه جلو رفت.
تهیونگ بهش اجازه ی اینکارو داد ،چون به چیزی نیاز داشت تا حواس
پسر رو وقتی دستش رو زیر دامنش میکرد پرت کنه.
210
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ باسن پسر رو چنگ زد و مثل خمیری اون رو َورز داد .مهم نبود
چندبار اینکارو میکردن ،فکر نمیکرد هیچوقت به حس خوب داشتن
باسن نرم جونگوک بین دستهاش عادت میکرد.
211
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
212
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ته ته "،جونگوک بعد از چند لحظه ناله کرد .دستهاش باال اومدن و
انقدر محکم شونه ی تهیونگ رو چنگ زدن که دردش گرفت" ،لطفا!"
"پسر خوب".
213
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"میشه یه انگشت دیگه اضاف کنم بیبی؟" تهیونگ بعد از چند لحظه
پرسید.
"یادت باشه وقتی واقعا حس خوبی داشتی بهم بگی .باشه بیبی؟"
تهیونگ به نوازش کردن کمر پسر ادامه داد و آروم انگشت دیگه ای رو
داخل سوراخش کرد.
214
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
بدون هیچ اخطاری تهیونگ سرعت انگشت هاش رو باال برد و پسر رو
با انگشت هاش به فاک داد .جونگوک جیغی کشید .لبهای خیسش بین
ناله ها و نفس های سختش باز مونده بودن.
"ا-اوه هیونگی "،پسر ناله کرد .اشک گوشه ی چشمهاش جمع شده
بودن" ،ح-حس خوبی داره — شکمم —"
215
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک سرش رو باال آورد ،اشک گونه هاش رو خیس کرده بودن،
"هیونگی ،چرا — گوکی داشت — چرا هیونگی —"
جونگوک گیج و ناراحت بنظر میرسید .تهیونگ تموم تالشش رو کرد تا
خودش رو کنترل کنه و همون لحظه پسر رو به فاک نده!
پسر عاجزانه فین فین کرد" ،م-میشه — میشه هیونگی دوباره گوکی
رو لمس کنه؟"
216
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک حتی سرختر شد" ،ته ته!" پسر ناله کرد و دوباره جوری بنظر
میرسید که انگار میخواست گریه کنه" ،ا-اونجا!"
عضو جونگوک به سفتی سنگ شده بود .تهیونگ با دیدن عضو غرق در
پری کام و کبود شده ی پسر عذاب وجدان گرفت .مطمئنا این اولین
باری بود که اورگاسم جونگوک رو ازش گرفته بودن!
217
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ آروم به هیس گفتن و نوازش کردن پسر ادامه داد و سعی کرد
آرومش کنه .جونگوک محکم بغلش کرد و با فین فین سرش رو توی
شونش مخفی کرد .هر چند لحظه یکبار رون هاش باال میپریدن و ناله
ی ضعیفی از بین لبهاش خارج میشد.
218
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک ناله ای کرد ،با گونه های گُر گرفته و چشمهای اشک آلود بهش
خیره شد .مردمک هاش گشاد شده بودن و چشمهای تیله ایش رو
بزرگتر از حد معمول جلوه میدادن.
219
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"باشه بیبی ،باشه "،تهیونگ گفت و اشک روی گونه های پسر رو با سر
انگشت هاش پاک کرد .بوسه ی مالیمی روی بینی پسر کاشت" ،گوکی
من خیلی پسر خوبیه ،مگه نه؟ به حرف هیونگش گوش میده".
جونگوک فین فینی کرد .دیگه گریه نمیکرد ،اما چشمهاش هنوز خیس
بودن.
220
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
وقتی بدنش رو روی رون های تهیونگ باال و پایین کرد آه آرومی از
بین لبهاش خارج شد .باالخره از توجهی که داشت به عضوش میشد
خوشحال بود.
"ممم!" ناله های کم نفسی با هربار سرعت گرفتن بدنش از بین لبهاش
خارج میشدن .تهیونگ با دیدن چهره ی پسر ،گونه های سرخ و خیس
از عرقش ،جلوی لبخند زدنش رو گرفت.
"حس خوبی داره بیبی؟" تهیونگ پسر رو اذیت کرد .دستهاش دور کمر
اون که بدنش رو روی پاهاش باال و پایین میکرد حلقه شدن.
"آ-آره "،جونگوک با لکنت جواب داد و پلکهاش بسته شدن" ،ت-ته ته،
اون حس خوب — توی شکمم ،د-داره برمیگرده —"
221
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
222
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک چیزهای زیادی بود ،اما یه دروغگوی خوب جزوی اونها نبود!
تهیونگ لبخند زد" ،اشکالی نداره فرشته .به هر حال من هم باید با
یکی مالقات کنم .استاد تو هم زود میاد ،مگه نه؟"
223
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آره!" جونگوک با هیجان جواب داد .از روی پاهاش بلند شد ،اما مکثی
کرد و سرش رو روی به تهیونگ خم کرد و پلک زد.
هرچند چون فکر میکرد امروز به اندازه ی کافی پسر رو اذیت کرده
بود چیز دیگه ای نگفت.
224
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
225
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
10.
تهیونگ با حس اینکه کفش هاش با سنگ پُ ر شده بودن وارد دفتر شد.
هر قدمش سنگین تر از قدم قبلی بود.
"بشین".
226
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تمام وجودش ،از پارچه ی ساتن لباسهاش ،تا گوشواره های طالش که
با هربار تکون خوردنش برق میزدن ،گرون قیمت بودن رو فریاد میزد.
"فکر کنم اینجا اومدی تا تصمیمت رو بهم بگی ،نه؟" مرد با لبخندی
پرسید .همون لبخند سردی که تهیونگ به دیدن اون روی صورت مرد
عادت کرده بود .فکر نمیکرد مرد یکذره گرما هم توی وجودش داشته
و بعد از چیزهایی که از جونگوک شنیده بود ،این افکارش قویتر شده
بودن.
227
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آقا ،با وجود اینکه از فرصتی که بهم دادید واقعا ممنونم ،فکر نمیکنم
وجود من توی بنگتن به نفعتون باشه .امیدوارم تاسف من رو قبول
کنید "،تهیونگ جمالتش رو با تعظیم دیگه ای تموم کرد و تا زمانی که
جئون شروع به حرف زدن کرد سرش رو باال نیاورد.
جئون آهی کشید و به صندلیش تکیه داد" ،خب ،فکر نمیکنم جونگوک
خیلی دلش برات تنگ بشه .با اینکه تا اونجایی که من دیدم ،خیلی
بهت وابسته شده .باعث تاسفه".
جئون ابرویی باال انداخت" ،چیه تهیونگ؟ واقعا فکر میکردی هنوز
اینجا شغلی داری؟"
228
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"م-من —" خودش رو مجبور کرد که نفس عمیقی بکشه ،اضطراب رو
توی تموم بدنش حس میکرد" ،آقا ،من فکر میکردم هنوز شغلم رو
خواهم داشت —"
"وقتی پیشنهاد عضویت توی بنگتن رو بهت دادم ،یا همه چیز یا هیچ
چیز بود آقای کیم "،جئون با خونسردی توضیح داد" ،متاسفانه دیگه
عنوان بادیگارد جونگوک رو نداری".
"ولی —"
"نگران جونگوک نباش .به افرادم میگم تا دنبال شخص دیگه ای باشن
تا ازش مواظبت کنه "،جئون مکثی کرد و با نیشخند سردی گوشه ی
لبهاش به تهیونگ خیره شد" ،هر چند تا قبل از تو زیادی توی گارد پیدا
کردن خوش شانس نبوده .واقعا امیدوارم شانس بدش ادامه پیدا
نکنه".
اما تمام وجود مرد رو به روش غرور و جدیت رو فریاد میزد .چشمهای
تیرش که به تهیونگ خیره شده بودن مثل َخنجری به نظر میرسیدند.
"آقا "،تهیونگ باالخره نفس عمیقی کشید" ،م-من واقعا با نگه داشتن
شغل االنم مشکلی ندارم —"
تهیونگ زبونش رو گاز گرفت’ ،حق نداری بزنی زیر گریه کیم تهیونگ!‘
230
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
نفس عمیق دیگه ای کشید و عاجزانه سعی کرد خودش رو آروم کنه،
"شاید — شاید بتونم قبل رفتن جایگزینی واسه خودم پیدا کنم ،تا
مطمئن شم جونگوک توی دستهای آدم مطمئنیه".
به جونگوک فکر کرد ،اینکه پسر چجوری مشتاقانه منتظرش بود تا
برگرده و با هم بازی کنن.
به گاردهای دیگه فکر کرد که تا قبل از اومدن اون چجوری با اون پسر
دوست داشتنی برخورد میکردن.
231
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"عالیه".
***
232
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
’هر چند ‘،به خودش ُغر زد’ ،این بیشتر شبیه یه کابوسه!‘
با اضطراب پاهاش رو تکون داد ،مونده بود کارش اینجا چقدر دیگه
طول میکشه .اصال قرار بود ازش بخوان چه کاری کنه؟ به جونش
قسم بخوره که به بنگتن وفادار میمونه؟ یا قراردادی رو با خون
خودش امضا کنه؟
صندلی ای که تا چند لحظه پیش خالی بود ،حاال مردی رو روی خوش
نشونده بود — اگه بسته شدن مچ دستهات و قوزگ پاهات به یه
صندلی نشستن به حساب میومد!
واضح بود که مرد تا حد مرگ شکنجه شده بود .خراش و کبودی تمام
کمر برهنش رو پوشونده بودن .نصف صورتش کامال نابود شده بود،
چشم چپش از شدت َو َرم و کبودی بسته شده بود و خون از پایین
لبش تا روی چونش راه افتاده بود.
234
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ا-این دیگه چه کوفتیه!" تهیونگ با خشم گفت و انقدر عقب رفت تا
کمرش به دیوار پشت سرش برخورد کرد .بچگانه خودش رو به دیوار
تکیه داد ،امیدوار بود که توی اون دیوار ناپدید بشه و از صحنه ی
وحشتناکی که جلوی چشمهاش بود فرار کنه!
جئون از پشت صندلی بیرون اومد .تهیونگ حتی متوجه حظور اون
اونجا نشده بود.
بنظر میومد مردی که داشت دربارش صحبت میشد با وجود دردی که
میکشید نفرتش از جئون رو نگه داشته بود.
235
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"کنگپی همیشه گَنگ بهتری نسب به بنگتنه "،مرد غرید" ،چون رئیس
ما یه دیوونهی لعنتی نیست!"
236
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"لعنت بهت "،مرد با حرص جواب داد ،اشک گونه هاش رو َتر کرده
بودن" ،به رئیسم بی احترامی نکن!"
بدون هیچ اخطاری ،دستش از دست مرد به سمت چونش حرکت کرد.
توی یک حرکت ،انقدر سریع که تهیونگ حتی متوجه نشد داره چیکار
میکنهَ ...فک مرد رو شکوند.
237
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جئون بدون هیچ احساس واضحی ،اما با کمی خشنودی از مرد فاصله
گرفت .بدون توجه به وحشت تهیونگ به سمت اون رفت.
"بکشش "،جئون دستور داد و حرفش رو قطع کرد" ،قبول نمیکنه بهم
اطالعات بده ،پس دیگه استفاده ای برام نداره".
دونه های عرق روی پیشونیش نقش بسته بودن و میتونست رنگ
پریدگی صورتش رو حس کنه.
"تهیونگ ،تمام افراد بنگتن برای من آدم میکشن "،مرد با لحنی سرد و
چشمهای تاریک توضیح داد،
238
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
سینه ی تهیونگ با درد باال و پایین رفت و بدون هیچ حرفی به مرد
خیره شد.
"م-من —" پسر سعی کرد حرف بزنه ،اما تمام جمالت از ذهنش پاک
شده بودن.
همه چیز یکدفعه خیلی سریع داشت اتفاق میفتاد .دنیای تهیونگ به
چرخش افتاده بود ،صدای جئون محو شده بود و حتی افکار خودش
هم با سرعتی دو برابر حد معمول توی ذهنش حرکت میکردن .قلبش
با سرعت سرسام آوری به قفسه ی سینش میکوبید.
239
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ج-جئون "،تهیونگ با صدای خفه ای گفت ،از شدت شوک یادش رفته
بود که باید با احترام با مرد برخورد کنه .اشک روی گونه هاش راه
افتاده بودن" ،التماست میکنم .من نمیتونم به این راحتی یکی رو
بکشم".
جئون پوزخندی زد" ،اون یه آدم بیگناه نیست تهیونگ .این مرد تجاوز
کرده ،آدم کشته ،و همراه با دوست هاش که دوست دارن ادای گنگستر
ها رو در بیارن توی خیابون ها مواد مخدر پخش کرده .اگه کسی
کارش رو تموم نکنه ،اگه تو کارش رو تموم نکنی به این کارهاش ادامه
میده".
"سی ثانیه وقت داری یا این چاقو میره توی گلوی خودت "،جئون با
خونسردی گفت.
سر تهیونگ به دوران افتاده بود .گیج میزد ،دست و پاهاش سنگین
شده بودن .نمیتونست اونهارو تکون بده ،نمیتونست حرکت کنه.
240
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
بی حس ،شوک ،بدون اینکه حتی بدونه چجوری داره حرکت میکنه...
تهیونگ با قدم های لرزون جلو رفت تا اینکه جلوی جیسونگ ایستاد.
مرد هنوز داشت از درد فکش مینالید و حتی متوجه حظور تهیونگ
نشده بود.
تهیونگ به چاقوی سرد توی دستش خیره شده بود .اون فلز توی
دستش میدرخشید و انگار که داشت مسخرش میکرد!
پسر به این فکر کرد اون چاقو وقتی توی بدن جیسونگ میرفت چه
شکلی میشد؟ وقتی توی بدن خودش میرفت چه شکلی میشد؟
241
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ن-نه "،مرد با صدای خفه ای گفت" ،ل-لطفا ،گوش کن ،این کار رو
نکن"-
"خفه شو "،تهیونگ ُغرید ،اشک حاال گونه هاش رو تر کرده بود .گوش
هاش رو بست و آرزو کرد که کَر بود و چیزی نمیشنید" ،فقط — فقط
خفه شو".
احتمال همون گریه ها ،و اینکه تهیونگ چقدر نمیتونست گوش
دادنشون رو تحمل کنه بود که باعث شد باالخره انجامش بده.
بنظر میرسید همه چیز با سرعت آهسته داشت حرکت میکرد .چاقو
جوری که توی فیلم ها نشون میدادن زیر گلوش رو کامل پاره نکرد.
چاقو روی پوست نرم مرد گیر کرد و تهیونگ با هق هق های
وحشتناکی اون رو فشار داد.
242
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
243
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
11.
تهیونگ چیز نامفهومی رو زمزمه کرد .حس عجیبی داشت .انگار که
زیر آب بود ،تمام اطرافش تاریک بود و صداهای اطرافش محو بودن.
این قطعا صدای جونگوک بود .ابروهای تهیونگ با گیجی درهم رفتن.
چرا صدای پسر انقدر ناراحت بنظر میرسید؟
جئون!
قلب تهیونگ با شنیدن صدای مرد وحشیانه شروع به تپیدن کرد .اون
اینجا چیکار میکرد؟ میخواست به جونگوک آسیب بزنه؟
244
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
اضطراب وارد ذهن تاریکش شد .احساس سرما میکرد و بدنش خشک
بود .روی یه میز بود؟
پسر جلو پرید ،دستهاش رو دور شونه های تهیونگ حلقه کرد و سرش
رو توی گردنش فرو کرد.
تهیونگ از دردی که با بغل جونگوک توی کمرش پیچید اخمی کرد ،اما
چیزی نگفت .بجاش دستهاش رو باال آورد و اون هم در مقابل پسر رو
بغل کرد ،چشمهاش رو بست و عطر وانیلی تنش رو نفس کشید .بهش
حس آرامش و خونه بودن رو میداد.
245
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
’اون خوبه .من خوبم .اون خوبه ،پس من هم خوبم ‘،تهیونگ توی ذهن
خودش تکرار کرد و سعی کرد اشکهاش رو پس بزنه .جونگوک خوب
بود.
"بیبی ،چی شده؟" تهیونگ با دیدن اشک های روی گونه های جونگوک
وحشت زده پرسید.
جونگوک فین فین کرد و سرش رو تکون داد" ،ته ته دیگه نمیتونه
اینکارو بکنه ،باشه؟ نمیتونه اینکارو با گوکی بکنه!"
246
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
نگاه تهیونگ به چند قدم اونطرفتر چرخید و یکدفعه یاد حظور جئون
افتاد .مرد با نیشخندی بهش چشمک زد.
"آره بیبی "،پسر به دروغ گفت و نفس عمیقی کشید" ،ته ته فقط —
افتاد و به سرش ضربه زد".
247
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آره بیبی "،آهی کشید" ،شاید گوکی باید فقط دست ته ته رو بگیره و
دیگه هیچوقت ولش نکنه".
جونگوک آروم خندید" ،خنگول ،گوکی باالخره مجبور میشه دستت رو
ول کنه!"
جئون با صدای بلندی گلوش رو صاف کرد و بین اون صحنه پرید.
جونگوک با چشمهای درخشان به سمت پدرش برگشت.
248
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک اخم کرد ،حلقه ی دستهاش دور تهیونگ تنگ تر شدن ،اون رو
نزدیک خودش کشید و ناله کرد" ،نهههه ،نمیخوام هیونگی رو ترک
کنم!"
"گوکی ،فقط چند لحظه طول میکشه باشه؟" تهیونگ زمزمه کرد و
پیشونی پسر رو بوسید.
جونگوک با ناراحتی بینیش رو چین داد" ،باشه ،ولی گوکی میشماره تا
برگردی!"
249
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جئون تمام مدت با نیشخندی بهش خیره شده بود" ،خیلی روش
حساسی".
مرد خندید" ،تهیونگ ،مطمئنم االن خیلی احساساتی هستی .هر چی
نباشه همین چند ساعت پیش تجربه ی خسته کننده ای داشتی".
250
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"تصمیم من؟" صدای تهیونگ باال رفته بود و پسر برای اینکه جونگوک
چیزی نشنوه به زحمت آروم تر داد زد" ،تو من رو تهدید کردی! یا باید
اون رو میکشتم یا خودم جونم رو از دست میدادم!"
"دست تو چاقو رو نگه داشت و گلوی اون مرد رو پاره کرد تهیونگ .تو
کشتیش .نه هیچکس دیگه "،جئون با چشمهای تاریک و بی حوصله ای
جوابش رو داد.
هر بار که پلک میزد چهره ی غرق در درد جیسونگ رو میدید .خونی
که از گلوی مرد بیرون زده بود انگار که برای همیشه پشت پلک هاش
حک شده بود.
"من —" چند قطره اشک روی گونش ُسر خوردن" ،هنوز میتونم
صدای جیغهاش رو بشنوم —"
251
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جئون در جواب هومی گفت" ،زیادی دل نازکی .درست شبیه جوری که
پسر من اون اوایل بود — هر چند راه اون برای کنار اومدن با این
موضوع چیزی نبود که من باهاش موافق باشم".
"من همیشه به افرادم توصیه میکنم که بعد از یه روز سخت کاری یه
چیز آرامبخش مصرف کنن "،جئون که اصال تحت تاثیر کنایه های
تهیونگ قرار نگرفته بود با آرامش توضیح داد" ،یونگی اصال در
برابرش مقاومت نداشت .بهش معتاد شد ،که این نشونه ی ضعف
خودش بود .طبیعیه که با این رفتارش موافق نبودم".
چشمهای جئون برق زدن" ،البته .من یه هیوال نیستم تهیونگ .دلم
میخواد تمام افرادم در آرامش و سالمت کامل باشن".
’برای همین بهشون مواد میدی ‘،تهیونگ با خستگی فکر کرد ،اما فقط
با تکون سرش تشکر کرد.
"از یکی میخوام وقتی جونگوک خوابید اون رو بهت برسونه "،جئون
ادامه داد ،سرش رو کج کرد و بهش خیره شد" ،راستی تبریک میگم.
دیگه به صورت رسمی عضوی از بنگتن هستی کیم تهیونگ".
چند لحظه طول کشید تا بفهمه مرد چی گفته ،و تا اون موقع جئون از
اونجا رفته بود.
جونگوک داخل اومد" ،هیونگی؟" پسر توی بغلش پرید و صورتش رو
به شونش ف ُشرد.
254
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
"آقای کیم؟"
تهیونگ خواب آلود چشمهاش رو باز کرد و با دیدن سایه ی پشت در
اتاق جونگوک تقریبا از جاش پرید.
با احتیاط خودش رو از پسر خواب جدا کرد و به سمت سایه رفت.
مرد سرش رو تکون داد" ،من یکی از دکترهایی هستم که با بنگتن کار
میکنم .اومدم بهتون یاد بدم چجوری به خودتون تزریق کنید".
"قرص خواب هیچ کمکی به کنار اومدن با اختالل استرس بعد از
همچین حادثه ای نمیکنه".
"از کجا — از کجا درباره ی این موضوع میدونی؟" تهیونگ بعد از
قورت دادن آب دهنش به زحمت پرسید.
مرد لبخند کمرنگی زد" ،ساعت سه صبحه .خسته بنظر میاید .فکر
نمیکنم نخوابیدن االنتون کاری باشه که با خواست خودتون انجام
میدید".
چشمهاش رو باز کرد و دید که مرد با صبر بهش خیره شده بود.
256
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"نه بیشتر از یه تزریق معمولی "،مرد جواب داد" ،کمترین دوز رو داره.
بهش معتاد نمیشید آقای کیم .میدونم که نگران این موضوعید".
تهیونگ به جونگوک فکر کرد که بهش گفته بود یونگی انقدر معتاد
شده بوده که جلوی برادر خودش تزریق میکرده .میدونست که یونگی
بیشتر از هر چیز دیگه ای توی این دنیا به جونگوک اهمیت میداد.
میتونست تصور کنه که چقدر توی حال خودش نبوده که مجبور به
همچین کاری شده.
آب دهنش رو قورت داد و با جدیت سرش رو تکون داد" ،نه ،نه ،من
— من چیزی نیاز ندارم .بابت مهربونیتون ممنونم ،ولی واقعا —
نمیتونم".
257
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"البته ،آقا "،مرد جواب داد و سرش رو خم کرد" ،دفتر من آخر طبقه ی
سومه ،اگه نظرتون عوض شد میتونید اونجا پیدام کنید".
258
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
چهره ی تهیونگ فرو افتاد و آهی کشید" ،شت — اوه بیبی ،بیا اینجا".
259
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
به سرعت پسر رو بین بازوهاش کشید و موهاش رو نوازش کرد" ،ته
ته فقط خواب بدی دیده .نیازی نیست بترسی گوکی".
"میدونم بیبی "،پسر بزرگتر زمزمه کرد" ،ولی االن حالم خوبه ،باشه؟
قول میدم .نگران نباش".
صورت پسر رو تا وقتی که فین فین هاش تموم نشده بود غرق در
بوسه کرد.
260
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
بعد از لحظه ای سرش رو باال آورد ،گونه های تهیونگ رو بین دستهاش
ف ُشرد و با غنچه شدن لبهای پسر بزرگتر مثل یه ماهی خندید.
"بیا داخل".
دکتر سرش رو از روی میزش بلند کرد و ابروهاش با دیدن تهیونگ که
جلوی در ایستاده بود باال رفتن.
تهیونگ با لرزشی سرش رو تکون داد و روی میزی که مرد بهش اشاره
کرده بود نشست .دهنش یکدفعه خشک شده بود و میتونست باال
رفتن نبضش رو حس کنه.
آستینش رو باال داد و سعی کرد دستهای لرزونش رو آروم کنه .اگه
دکتر متوجه اونها شده بود چیزی نگفت.
262
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
مرد که هنوز به دست تهیونگ خیره شده بود سرش رو تکون داد و
حلقه کشی ای رو دور عضلش انداخت.
"باید یه چیزی رو محکم دور اینجا ببندید "،دکتر توضیح داد" ،تا رگ
هاتون نمایون بشن ،مثل اینها ،میبینید؟"
تهیونگ سرش رو تکون داد و سعی کرد با حالت تهوعش مقابله کنه،
"اونجا تزریقش میکنید؟"
263
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ سرش رو تکون داد .تنفسش یکدفعه سریع شده بوده" ،انقدر
زیاد نیاز دارم؟"
دکتر با جدیت سرش رو تکون داد" ،دوره ی این دارو سه روزه یا چهار
روزست .وقتی این دوره تموم شد ،برای اینکه بهش معتاد نشید دیگه
نباید تزریق کنید".
قرار نبود معتاد بشه .این مرد یه دکتر بود .میدونست داره چیکار
میکنه.
264
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"تموم شد "،مرد گفت و دستکش هاش رو بیرون کشید .با چهره ی که
چیزی ازش مشخص نبود به تهیونگ خیره شد" ،االن پیش جونگوک
شی برمیگردید؟"
مرد سرش رو تکون داد" ،خوبه ،توصیه نمیکنم تا چند ساعت بعد
پیش بچه ای ،یا کسی با ذهنیتی مثل جونگوک شی بمونید".
265
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با وحشت فکر کرد’ ،چرا بنظر میاد میخواد بهم اطمینان بده که
نمیمیرم؟‘
266
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آقای کیم ،باید بقیه ی دوز هارو با خودتون ببرید "،مرد با جدیت
گفت" ،اگه اینکارو نکنید ،عوارض ترک دارو رو تجربه میکنید".
"قرار نیست دیگه اون مواد کوفتی رو وارد بدنم کنم!" تهیونگ غرید،
"خودم تنهایی مشکلم رو حل میکنم! از کمک لعنتیت ممنونم!"
"آقای کیم ،بهتون پیشنهاد میکنم تجدید نظر کنید ،عوارض ترک دار"-
مرد رو کنار زد و در حالیکه به سمت در میرفت ،به خدایان دعا کرد که
تصمیم اشتباهی نگرفته باشه.
267
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
12.
به تهیونگ دستور داده شده بود که پیش یکی از اعضای بزرگتر گنگ،
َجکسون وانگ بره.
هرچند وقتی اون رو توی اتاق اسلحه ها ،در حال پوشیدن یه جلیقه
ی ضد گلوله دید تمام حس خوبش رو از دست داد.
268
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
مرد سرش رو باال آورد و لبخند دلگرم کننده ای بهش زد" ،آره مرد.
متاسفم ،بهم دستور دادن که تو رو با خودم ببرم .اگه حالت رو بهتر
میکنه ،مجبور نیستی هیچ کاری کنی .میتونی فقط نگاه کنی".
برای اولین بار ،تهیونگ مقاومتی نکرد .در واقع به حمل کردن اسلحه
عادت داشت .هیچوقت مجبور نشده بود کسی رو باهاشون بکشه ،اما
سعی کرد اون فکر رو از ذهنش دور کنه.
تهیونگ سرش رو باال آورد ،انگشت هاش بین بستن دکمه های
پیرهنش متوقف شدن" ،آره؟ چرا؟"
269
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
مرد شونه ای باال انداخت" ،تو پسر خوبی هستی ،من رو یاد اول هایی
میندازی که خودم عضو گنگ شده بودم".
"اوم ،داستان اون باشه واسه یه وقت دیگه "،مرد خنده ی بی حسی
کرد" ،بیا ،باید بریم .باید تا قبل از غروب آفتاب توی ژاپن باشیم".
"آره .رئیس فکر میکنه اونجا اطالعاتی درباره ی کنگپی هست .دوست
پسر یکی از اعضاشون یا یه شخصی توی این مایه ها اونجاست"،
جکسون با بی حوصلگی توضیح داد" ،با جت میریم ،زود باش".
تهیونگ دهنش رو باز کرد تا سوال دیگه ای بپرسه ،اما یکدفعه حس
عجیبی بهش دست داد .با حس تهوع ،آروم دنبال جکسون راه افتاد.
حس غریبی داشت .تموم بدنش داشت جوری رفتار میکرد که انگار دو
ی ماراتون انجام داده بود! صورتش سرخ و از عرق پوشیده بود.
270
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
گرمش بود — اما در عین حال احساس سرما میکرد! نمیفهمید چی
شده بود!
با ضربه ای کسی روی پیشونیش باال پرید و چشمهاش رو باز کرد.
"مورفین مرد "،جکسون با نیشخندی جواب داد" ،این تنها کوفتیه که
اعضای بنگتن گیرشون میاد! احمقی که گرفتیش!"
271
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ نفس عمیقی کشید و سعی کرد این موضوع که چیزی تا سکته
کردن فاصله نداشت رو مخفی کنه .خود مورفین ،و اطالعاتی که بهش
داده شده بود اصال برای وضعیت قلبش خوب نبودن .درست انگار که
قلبش میخواست از توی سینش بیرون بپره!
272
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"گوش کن ،فقط دیگه تزریق نکن ،باشه؟" جکسون بهش اطمینان
خاطر داد" ،امشب قراره بخاطر خارج شدن دارو از بدنت شب
مزخرفی داشته باشی ،ولی چون دوزش کم بوده و اولین بارته ،فقط
امشب رو بگذرون و فردا حالت خوب میشه ،اوکی؟"
تهیونگ تند تند سرش رو تکون داد ،عرق از روی پیشونیش به پایین
ُسر خورد" ،آره آره ،باشه .میتونم اینکارو بکنم".
جکسون سرش رو تکون داد" ،هنوز نمیتونم باور کنم جئون وقتی
وقتی هنوز تحت تاثیر اون دارویی فرستادتت بیرون .حدسم اینه که
میخواسته یه مدت اینجوری ذهنت درست کار نکنه ،ولی چراشو
نمیدونم".
273
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
بعد از چند ساعتی به سختی فرود اومدن .تکون های هواپیما انقدر
شدید بود که تهیونگ قبل از اینکه جکسون صداش بزنه بیدار شد.
تهیونگ هنوز خواب آلود و گیج بود ،اما بنظر میومد بدنش کمی
متعادل شده باشه.
274
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ سرش رو تکون داد" ،فقط ازش میپرسیم درباره ی کنگپی چی
میدونه؟"
"شک دارم به این راحتی تسلیم بشه "،تهیونگ زمزمه کرد" ،مخصوصا
اگه همونجور که خودت گفتی با یکیشون قرار میذاره".
275
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
’چرا اینجا انقدر آشنا بنظر میاد؟‘ تهیونگ با گیجی با خودش فکر کرد.
تموم فروشگاه ها براش آشنا بودن ،اما نمیتونست بفهمه چرا.
276
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"چه مرگته مرد؟" جکسون با حرص زمزمه کرد .مشخص بود اصال از
اینکه تهیونگ اونجوری گرفته بودش خوشش نیومده بود.
"رسیدیم آقا".
جکسون سرش رو روی به راننده تکون داد ،یه پاش از ماشین خارج
شده بود" ،یاال تهیونگ ،میتونی بعدا حمله ی عصبی عجیبت رو داشته
باشی! بریم!"
تنها چیزی که میتونست بهش فکر کنه این بود که جئون میدونست...
جئون میدونست که تهیونگ اون سفر ژاپن رو با جونگوک رفته بود.
میدونست که اون جیمین رو دیده بود و قطعا میدونست که با هم
دوستی کوچیکی رو شکل داده بودن.
’این هم یکی دیگه از اون تست های لعنتیشه!‘ تهیونگ با قدم های
سنگینی که به داخل فروشگاه برمیداشت فکر کرد’ ،داره سعی میکنه
ببینه چقدر بهش وفادارم!‘
فروشگاه زیاد شلوغ نبود ،اما خالی خالی هم نبود .هیچ اثری از
جیمین اونجا نبود.
278
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اون پشته "،مرد جواب داد" ،مشکلی پیش اومده؟ میخواید صداش
کنم؟"
اون لبخند ظاهری روی صورت جکسون موند" ،اوه ،ما فقط دوست
های دوست پسرش هستیم .میشه بهش بگید اومدیم مالقاتش؟"
"البته!" مرد با خوشحالی جواب داد" ،واو ،شما دوست های یونگی
هستید! توهین به جیمین نباشه ،ولی فکر نمیکردم اون مرد دوست
های زیادی داشته باشه!"
279
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
وات د فاک!
وقتی مرد به سمت پشت فروشگاه رفت ،تهیونگ دست جکسون رو
چنگ زد و با حرص پرسید" ،اون یارو با یونگی قرار میذاره؟!"
"جکسون!" تهیونگ ُغرید .حس میکرد کامال گیر افتاده .دیگه هیچ
چیز براش طبیعی نبود! حس میکرد تمام چیزهایی که فکر میکرد
میدونه یکدفعه به بیرون پنجره پرت شده بودن!
280
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ نفس بلندی کشید" ،ولی این اصال منطقی نیست! میفهمم
یونگی بخاطر تنفر از پدرش اینجارو ترک کرده ،ولی چرا نامجون و
سوکجین هم باید همچین کاری کنن؟"
281
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
’و میخواد من بهش کمک کنم ‘،تهیونگ با ضعف فکر کرد’ ،چون
میدونه من یکجورهایی با هر سه ی اونها ارتباط دارم!‘
تهیونگ برای بار چندم از اولی که وارد فروشگاه شده بود ،آرزو کرد که
جیمین اونجا نباشه.
وقتی مرد مو نارنجی به سمت پیشخون اومد ،دوباره بهش ثابت شد
که خدا سمت اون نبود!
"میتونم کمکتون کن —" نگاه جیمین روی اون و جکسون خشک شد.
282
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ تحت تاثیر قرار گرفته بود که اون پسر کوچیک چقدر راحت
میتونست جلوی جکسون بایسته که حداقل شش فوت قد داشت.
در کنارش سعی کرد از اینکه جیمین یه غریبه صداش زده بود ناراحت
نشه!
283
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
در همون حال ،بنظر نمیومد جکسون اصال تحت تاثیر رفتار جیمین
قرارگرفته باشه" ،دارم با مودب ترین لحن ممکن باهات حرف میزنم
پارک "،مرد با صدای سردی گفت" ،بسته به رفتار خودت این میتونه
تغییر کنه!"
"گوش کن "،جکسون قدمی به جلو برداشت" ،راه های دیگه ای هم
هست که"-
جیمین با تعجب به تهیونگ نگاه کرد .مطمئنا توقع صحبت کردن اون
رو نداشت.
"من فکر میکنم "،جیمین با دندون های روی هم قفل شده زمزمه کرد،
"بهتره شما دوتا از اینجا برید".
285
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
در همون حال ،بدن جکسون با شنیدن اسم پلیس منقبض شد .تهیونگ
میدونست اونها توی پلیس کره دوستهایی داشتن ،اما اونجا ژاپن بود!
"میریم "،تهیونگ قبل از اینکه جکسون بتونه چیزی بگه جواب داد.
مرد چشم غره ای بهش رفت و پسر هیسی کشید" ،دلت میخواد به
جئون توضیح بدی چرا توی ژاپن دستگیر شدیم؟!"
جکسون غره ی دیگه ای داد و بعد از چند لحظه ،به سمت جیمین
برگشت.
286
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"تو آدم خوبی بودی تهیونگ! یونگی بهم گفت که سعی کردی کمکش
کنی! جونگوک چی میشه؟! خودت رو توی چه مخمصه ای انداختی؟!"
"ولم کن!" تهیونگ غرید و دستش رو کنار کشید" ،تو هیچی نمیدونی!
قضیه پیچیده تر از این حرفهاست!"
جیمین ناراحت بنظر میرسید" ،تهیونگ ،تو یه گنگستر نیستی! این تو
نیستی! بذار کمک"-
287
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ نفس عمیقی کشید و با لحن سردی جواب داد" ،من به کمک تو
احتیاجی ندارم جیمین ،فقط ...فقط از این قضایا دور بمون فهمیدی؟"
با حس نگاه جیمین روی بدنش با قدم های بلند از اونجا دور شد.
288
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
13.
جکسون تمام طول راه خونه رو عصبانی بود ،پس چیز زیادی نگفت و
تهیونگ از این بابت خوشحال بود.
"ین تو نیستی!"
"تو یه َگ ِ
نگس ِتر نیستی!"
”جونگوک چی؟!“
289
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
توی این وضعیت جونگوک تنها چیزی بود که اون رو نگه داشته بود!
حاظر بود هر کاری کنه تا با اون بمونه و اگه از دستش میداد — فکر
نمیکرد دیگه بتونه ادامه بده!
’فاک ،ترک دارو شوخی نیست!‘ پسر با خودش فکر کرد و سرش رو به
پنجره تکیه داد .هر بار که پلک میزد لکه های سیاهی دیدش رو
میپوشوندن .میدونست اگه به زودی به خونه نمیرسید احتماال از حال
میرفت.
"-هیونگ؟ تهیونگ!"
290
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ آروم سر جاش صاف شد .فاک ،سرش داشت گیج میرفت.
چهره ی جکسون مالیم شد" ،اوه ،تازه داری تاثیرات ترک دارو رو حس
میکنی ،هان؟"
جکسون کمی نگران بنظر میرسید" ،خب ،تقریبا رسیدیم خونه .توآن
پیش جونگوک بوده .یکم پیش بهم زنگ زده که بگه بچه گفته تا تو
برنگردی خونه نمیخوابه".
291
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"نه ،من خوبم "،تهیونگ اصرار کرد و سعی کرد با پلک زدن پشت سر
هم هاله ی جلوی چشمهاش رو کنار بزنه .چرا دیدن انقدر سخت شده
بود؟!
مرد نیشخندی زد" ،باشه عوضی! وقتی گند زدی با گریه نیا پیش من!"
یک ساعت بعد از هواپیما پیاده شدن .جکسون با نگاه خیرش اون رو
که به کمک نرده های پله راه میرفت دنبال کرد.
حالش خوب بود .فقط باید میرفت توی تخت و میخوابید .خوب بود.
جکسون حتی بعد از تموم شدن کارشون توی اتاق اسلحه ها باهاش
خداحافظی نکرد .تهیونگ با حس آرامش جلیقه ی ضد گلوله رو از
بدنش خارج کرد .خیلی به خوابیدن نزدیک بود ،نزدیک به استراحت،
میتونست مزش رو زیر دندون هاش حس کنه!
"هیونگی!"
توآن تقریبا با کنار زده شدن بدنش و پریدن سایه ای به سمت تهیونگ
زمین خورد .توی هر موقعیت دیگه ای ،تهیونگ اون بدن رو میگرفت؛
293
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
اما اون لحظه ،حتی برای نگه داشتن بدن خودش هم ضعیف بود.
حس کرد زانوهاش با افتادن جونگوک توی بغلش خم شدن و به عقب
ُهل داده شد.
تهیونگ پسر کوچیکتر رو از روی خودش کنار زد .به سرعت سر جاش
نشست و پشت سرش رو چنگ زد .با حس مایع خیسی روی انگشت
هاش هیس دیگه ای کشید .خون!
در همون حال جونگوک متعجب بنظر میرسید .وقتی تهیونگ کنارش
زده بود به راحتی گوشه ای رفته بود و حاال انگار حتی متوجه نشده
بود چه اتفاقی افتاده.
294
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با قدم های لرزون روی پاهاش ایستاد و خون روی انگشت هاش رو با
پیرهنش پاک کرد .توآن هنوز با حس بدی دم در ایستاده بود.
295
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
در همون حال ،جونگوک هنوز روی زمین نشسته بود .حاال عاجزانه به
تهیونگ خیره شده بود و شونه هاش از شدت گریه میلرزیدن.
"ه-ه-هیونگی "،جونگوک سکسه کرد ،با چشمهای خیس بهش خیره شد
و بینیش رو باال کشید” ،گ-گوکی م-متاسفه ،ن-نمیخواست —"
”االن واقعا انرژی اینکارو ندارم “،تهیونگ غرید .حس میکرد سرش با
درد نبض میزد .بینیش رو بین انگشتش گرفت .تمام بدنش فقط سه
ثانیه تا خاموش شدن فاصله داشت.
296
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک که هنوز روی زمین بود هق هقی کرد .سرش رو تکون داد و
از دست تهیونگ دور شد.
بدن تهیونگ تعادلش رو از دست داد و روی پاهاش لرزید .تا اینکه هاله
ی جلوی چشمهاش دوباره از بین رفت.
"جونگوک لطفا "،پسر دوباره عاجزانه تالش کرد" ،گوش کن ،من فقط
خستم ،باشه؟ باید قبل از اینکه دوباره بیفتم برم توی تخت".
297
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک فقط دوباره بدون نگاه کردن بهش سرش رو تکون داد.
"باشه!" تهیونگ با عصبانیت غرید و اون آرامش لحظه ایش دوباره از
بین رفت" ،پس همین بیرون روی این زمین کوفتی بخواب ،ببین من
اهمیت میدم یا نه!"
پسر به خودش لرزید و سرش رو بیشتر توی دستهاش فرو کرد .هنوز
داشت هق هق میکرد.
***
298
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تمام خوابش از کابوس ها ،عرق های سرد و گرما پُ ر شده بود .جایی
توی شب با َتب از خواب بیدار شده بود ،تمام محتویات معدش رو باال
آورده بود و بعد دوباره توی استفراغ خودش به خواب رفته بود.
وقتی باالخره بیدار شد ،خسته ولی خوب بود .همون حسی بود که
بعد از تموم شدن سرماخوردگی داشتی؛ خسته ،ولی دوباره سالم
بودی.
’دیگه هیچوقت ‘،با خودش فکر کرد’ ،دیگه هیچوقت به اون مورفین
لعنتی دست نمیزنم!‘
اولین کاری که کرد دوش گرفتن و تعویض مالفه های تخت بود.
بخاطر گرفتگی عضله هاش به سختی میتونست حرکت کنه.
تهیونگ به اطراف اتاق نگاه کرد .برای اولین بار متوجه شد که
جونگوک توی تخت باهاش نخوابیده بود .یعنی توی اتاق یکی دیگه
خوابیده بود؟ تهیونگ انقدر حالش خوب نبود که نمیتونستن با هم
بمونن؟
جونگوک روی مبل بادی توی خودش جمع شده بود .بالشت یا پتویی
نداشت و بجاش بدنش رو توی خودش جمع کرده بود تا حس گرما
کنه .بینیش و گونه هاش قرمز شده بودن و رد اشک های خشک شده
روی اونها به چشم میخورد؛ حتی مژه هاش هم با اشک هاش شده
تزیین شده بودن.
با خیره شدن به پسر ،احساس خیلی خیلی بدی قلب تهیونگ رو پر
کرد.
300
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
به سختی آب دهنش رو قورت داد .با تردید و اضطراب کنار مبل زانو
زد .ضربان قلبش باال رفته بود.
تهیونگ تقریبا به رفتار همیشگی پسر موقع بیدار شدن لبخند زد،
"بیبی ،وقتشه بیدار بشی".
جونگوک چندبار خواب آلود پلک زد ،تا اینکه چشمهاش باالخره روی
تهیونگ افتادن.
301
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ن-نه!" جونگوک زمزمه کرد و بدنش رو ازش دور کرد .سرش رو توی
مبل بادی فرو کرد و با صدای زیری دستور داد" ،برو".
تهیونگ دوست داشت گریه کنه! دیشب چیکار کرده بود؟! بهش آسیب
زده بود؟!
302
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک فین فینی کرد .چند لحظه ساکت بود و بعد باالخره سرش
رو باال آورد.
تهیونگ یک لحظه خوشحال شد ،فکر میکرد پیشرفت کردن ،تا اینکه
پسر کوچیکتر دهنش رو باز کرد.
303
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک تا وقتی اون روی تخت نشست صبر کرد و بعد بدنش رو از
هم باز کرد .از روی مبل بادی پایین اومد ،با پاهای برهنه به سمت
دستشویی رفت و بعد در رو قفل کرد.
تهیونگ نفس عمیق و لرزونی کشید و مالفه های تخت رو چنگ زد.
’فقط لطفا ‘،تهیونگ عاجزانه با خودش فکر کرد’ ،بهم بگو که نزدمش!
بگو که روی بیبیم دست بلند نکردم!‘
304
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آره "،پسر بزرگتر بعد از چند لحظه صدا زد" ،هنوز اینجام .تکون
نمیخورم بیبی .میتونی بیای بیرون".
305
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک برای چند لحظه ی طوالنی سرش رو توی تپه ی لباس هاش
فرو کرد؛ تا اینکه پیرهنی رو باال آورد .از چهرش بنظر میومد که با
خودش توی جنگ بود و لبهاش رو گزید.
اما درست مثل همیشه ،سرش توی یکی از سوراخ های آستینش گیر
کرد.
306
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ به سرعت از روی تخت پایین پرید .به سمت جونگوک رفت و
با مالیمت پیرهنش رو از سرش رد کرد .صورت پسر کوچیکتر با گونه
های سرخ و موهای به هم ریخته ی بامزه دوباره نمایون شد.
شونه های تهیونگ فرو افتادن" ،گوکی ،نمیشه با هم حرف بزنیم؟ هر
اتفاقی که دیشب افتاده"-
"گوکی نمیخواد حرف بزنه "،جونگوک با حرص جواب داد" ،ته ته
احمقه!"
جونگوک به سمتش برگشت ،با اون بینی چین خوردن مثل یه
خرگوش عصبانی بنظر میرسید.
307
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ته ته سر گوکی داد زد!" پسر با حرص گفت" ،ب-بعد ُهلش داد .کلی،
کلیحرفهای بد زد و یه احمق و بدجنس بزرگ بود! گوکی دیگه قرار
نیست هیچوقت باهاش حرف بزنه!"
"برو کنار!" جونگوک هوفه داد و با اخم به سمت کمد برگشت" ،دیگه
کمک نمیخوام!"
"من —"
"برو ته ته!" پسر با صدای بلند داد زد .دهنش به سرعت بعد از داد
زدنش بسته شد .انگار که خودش هم نمیدونست چرا اونکارو انجام
داده بود!
308
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چشمهای تهیونگ گشاد شدن .این اولین باری بود که میدید پسر
کوچیکتر به جای گریه کردن یا ناله کردن داد میزنه.
"تو دردسر نمیفتی "،تهیونگ با مالیمت توضیح داد" ،فقط این یکبار،
اجازه داری هر چی دلت میخواد بگی و تنبیه نمیشی ،باشه؟ حتی اگه
دلت میخواد میتونی من رو ُهل بدی".
309
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر کوچیکتر برای چند لحظه بدون گفتن هیچی دندون هاش رو روی
هم سایید.
بغلش کرد.
تهیونگ با حلقه شدن دستهای جونگوک دور شونه هاش ،و فرو رفتن
سرش توی گردنش شوکه پلک زد.
"گوکی نمیخواد سر ته ته داد بزنه "،جونگوک ناله کرد" ،از دعوا کردن
خوشش نمیاد".
310
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"فاک "،پسر بزرگتر زمزمه کرد" ،جونگوک ،من واقعا ،واقعا بابت همه
کارهایی که دیشب کردم متاسفم ،به من نگاه کن"-
با مالیمت سر پسر رو باال آورد و گونه هاش رو با دستهاش قاب کرد،
"من خیلی دوست دارم ،باشه؟" تهیونگ با صدای لرزونی گفت" ،از
اینکه صدام رو روت بلند کردم و از اینکه ُهلت دادم متنفرم .از خودم
متنفرم که گریت انداختم! متاسفم که اجازه دادم همه چیز انقدر از
کنترل خارج بشه "-پسر با نفس عمیقی حرفهاش رو قطع کرد" ،جئون
جونگوک ،تو برای من قدر یه دنیا ارزش داری "،تهیونگ زمزمه کرد و با
چهره ی جدی ای به چشهای خیس و گرد جونگوک خیره شد" ،من
عاشقتم .متاسفم که بهت آسیب زدم .نمیدونی چقدر"-
تهیونگ تازه اون لحظه متوجه شد که داره گریه میکنه .در واقع کامال
به هق هق افتاده بود! با خجالت خندید و جونگوک اشکهاش رو
بوسید.
311
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"گوکی فکر میکنه ته ته روز بدی داشته "،جونگوک بعد از چند لحظه
سکوت گفت.
تهیونگ آهی کشید" ،من ماه بدی داشتم بیبی ،ولی این بهونه ی خوبی
واسه رفتاری که با تو داشتم نیست .ته ته همیشه باید با گوکی
مهربون باشه ،مگه نه؟"
"نمیشه سرم داد بزنی؟" تهیونگ با ضعف گفت" ،اگه اینکارو کنی حس
بهتری پیدا نمیکنی؟"
312
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خیلی خب!" پسر گفت" ،ته ته دیشب پسر خیلی بدی بود و گوکی
قراره االن سرش داد بزنه!"
"شب قبل هیونگی خیلی بدجنس بود "،جونگوک شروع کرد .داد
نمیزد ،اما برای اولین بار چهرش کامال جدی بود و به تهیونگ خیره
شد .لبهاش با اخم آویزون شده بودن و چشمهای قهوه ای همیشه
گرمش جدی بودن.
313
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر روی توی آغوشش فشرد و تا زمانیکه به خنده افتاد گونه هاش
رو غرق بوسه کرد.
314
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
هنوز از خودش عصبانی بود که اجازه داده ترک اون دارو انقدر
احساساتش رو تحت تاثیر قرار بده ،که به عزیزترین کسش آسیب
بزنه.
315
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
کیم تهیونگ قبل از اینکه کسی از جئون جونگوک جداش کنه میمرد.
316
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
14.
"هیونگی نه!" پسر ناله کرد" ،آنا خواهر خوبیه! خوشگلتره ،پس اون
میبره!"
317
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر دستهاش رو از پشت دور جونگوک حلقه کرد و با کشیدن اون بین
پاهاش ،باعث شد پسر کوچیکتر با تعجب جیغ آرومی بزنه.
318
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آیگوو ،گوکی!" تهیونگ با شیفتگی به پسر نگاه کرد و گونه هاش رو
نیشگون گرفت.
"نکننن!" جونگوک زمزمه کرد و سرش رو چرخوند .از اینکه کسی گونه
هاش رو نیشگون بگیره متنفر بود و تهیونگ به خوبی این موضوع رو
میدونست.
"خب ،من فکر میکنم گوکی درست میگه که از آنا خوشگلتره "،تهیونگ
پسر رو اذیت کرد و بوسه ای رو بینیش کاشت" ،من فکر میکنم گوکی
خوشگلترین پرنسس دنیاست ،نظر تو چیه؟"
319
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اوم —"
تهیونگ چشمهای گیجش رو باز کرد و نگاهش به سمت منبع اون صدا
چرخید.
320
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر با مالیمت جونگوک رو از بدنش جدا کرد" ،بیبی ،بذار چند دقیقه
با جکسون حرف بزنم "،بوسه ای به پیشونی پسر زد" ،زود برمیگردم،
باشه؟"
321
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خوشحالم میبینم حالت بهتره "،جکسون لبخند کمرنگی زدَ " ،ترکت
تموم شد؟"
تهیونگ به نگرانی مرد لبخند زد" ،آره .دیشب شب سختی بود ،ولی
االن حالم خیلی بهتره".
322
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
شونه های تهیونگ به سرعت منقبض شدن .از روی شونش نگاهی به
جونگوک که با زبونی بیرون اومده از بین دندون هاش ،داشت آخرین
دقیقه های فروزن رو میدید انداخت.
"اوم ،امروز نمیتونم بیام "،تهیونگ گفت و شونه ای باال انداخت" ،به
گوک قول دادم تمام روز رو باهاش بمونم ،ببخشید".
323
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
لبخند تهیونگ جدیتر و سردتر شد" ،اگه جئون مشکلی با این موضوع
داشت ،میتونی بهش بگی خودش بیاد باهام حرف بزنه".
مرد با آهی سرش رو تکون داد" ،پس واقعا جدی ای؟ میخوای
همینجوری یه دستور مستقیم از اون رو نادیده بگیری؟"
"هیونگیییی!"
324
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با مالیمت در رو بست ،چون نمیخواست به مرد توهین کنه و اون رو
توی صورتش بهم بزنه .لحظه ای که در با صدایی قفل شد ،تهیونگ
نفس سنگینی کشید.
جونگوک باالخره بین سومین باری که داشتن اون فیلم رو توی اون
بعد از ظهر میدیدن خوابش برد .سرش به شکم تهیونگ تکیه داده
شده بود ،لبهاش باز بودن و صدای ُخره های آرومی از بین اونها شنیده
میشد.
"وات د فا"-
"بهمون حمله شده!" جکسون با چشمهای وحشت زده نفس نفس زنون
گفت" ،جونگوک رو بگیر ،باید بریم".
326
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
معجزه بود که جونگوک بعد از باز شدن اونجوری در هنوز خواب بود.
تهیونگ به راحتی پسر رو بلند کرد و جونگوک ناخوادآگاه توی خواب
مثل یه بچه کوآال بهش چسبید .تهیونگ با احتیاط دستی پشت سر
پسر گذاشت و با قدم های بلند بین گروه مردها حرکت کرد.
جکسون سرش رو تکون داد" ،البته .توآن ،لی ،شما دوتا دو طرف رو
بگیرید .من میرم جلو "،چشم غره ای به افرادش رفت" ،بنگتن واسه
جونگوک گلوله میخوره ،فهمیدید؟ خراشی روی این بچه بیفته همتون
مردید!"
327
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"زیادی باهوشن!" جکسون با خشم توضیح داد" ،یک راهروی کامل از
گارد رو شکست دادن و قبل از اینکه کسی متوجه بشه تا طبقه ی اول
اومدن .فقط سه نفرن! فقط قاتل های حرفه ای از پس همچین کاری
برمیان!"
مرد با نگرانی از روی شونش به راهروی پشت سرش نگاه کرد .انگار
که نگران بود اونجا باشن!
328
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ سرش رو تکون داد ،سعی کرد نفس هاش رو آروم کنه" ،اگه"-
"بخوابید زمین!"
تموم اتاق شبیه به این بود که انگار انفجاری صورت گرفته بود.
تهیونگ نمیدونست چیزی بفهمه .گوشهاش هنوز از صدای انفجار بمب
دودی زنگ میزدن.
329
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
سرش رو تکون داد و سعی کرد گوش هاش رو ساکت کنه .دود سفید
جلوی چشمهاش رو گرفته بود و چهره ی جونگوک لحظه ای از جلوی
چشمهاش ناپدید شد.
تهیونگ با صدای شلیکی چند قدم اونطرفتر ناسزایی گفت .باید از
اونجا بیرون میرفت.
330
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با اضطراب از مرد که با درد روی زمین ناله میکرد دور شد .دیگه نه
جونگوک رو میدید و نه صداش رو میشنید.
331
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با خوردن مشتی توی شکمش نفسش رفت و از درد دوال شد.
یکدفعه تمام اکسیژنش رو از دست داد و دستی دور گردنش حلقه شد.
تهیونگ زمین زده شد و کسی دستش رو کامل دور گردنش حلقه کرد.
میتونست حس کنه که صورتش از کمبود اکسیژن بنفش شده بود،
ناخون هاش عاجزانه دستی که دور گردنش حلقه شده بود رو چنگ
میزدن.
332
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خیلی خب ،خیلی خب "،تهیونگ که خیالش راحت شده بود نفس
عمیقی کشید" ،پیشتم ،فاک".
333
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ پسر رو بغل کرد و دوباره بلند شد .در خروجی اضطراری .باید
اون در رو پیدا میکرد.
"جکسون؟"
"شت!" تهیونگ شوکه نفسی کشید .رنگ از صورتش پریده بود و با
پاهای لرزون راه افتاد" ،ا-از اینجا میبرمت بیرون گوکی!"
334
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
وقتی ایستاد ،میتونست سایه ی در رو ببینه .فقط باید چند قدم دیگه
برمیداشت و —
جونگوک یکدفعه جیغ کشید و بدن تهیونگ لرزید .دستی رو دید که
مچ پسر رو میکشید و سعی داشت اون رو ازش جدا کنه.
صدایی که چیزی بین داد و غرش بود از بین لبهاش خارج شد.
جونگوک رو توی دستهاش تکون داد و با یک حرکت ،ضامن اسلحه
توی دست دیگش رو آزاد کرد و شلیک کرد.
صدای شلیک های بیشتری شنیده شد .جونگوک دوباره داشت با
وحشت گریه میکرد ،اما حداقل ُمچ دستش آزاد شده بود.
335
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با نفس راحتی دوباره به سمت در برگشت .خیلی نزدیک بود .خیلی به
فرار کردن نزدیک بود...
امکان نداشت!
به سمت مردی که همین حاال بهش شلیک کرده بود برگشت .مرد با
چشمهای خشمگین و پوشیده از درد دستش رو به سمت ماسکش برد
و اون رو درآورد.
336
@VKOOKPLANET Lover Fighter!
"!"یونگی
337
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
15.
یکی از مرد ها ناله ای کرد" ،تهیونگ ،لعنت بهت! کی بهت یاد داده
اینجوری بجنگی؟! محض رضای مسیح ،فکر کنم دندم ترک خورده!"
"باورم نمیشه همین االن یه بچه کتکم زد!" مرد دیگه که داشت روی
پاهای لرزونش می ایستاد گفت .ماسکش رو از روی صورتش برداشت
338
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"میشه شما دوتا مثل بچه های دو ساله درباره ی کتک خوردنتون ُغر
نزنید؟! این عوضی به من شلیک کرد!" یونگی گفت و با خشم شونه ی
تهیونگ رو گرفت.
"معلومه که جلیقه پوشیدم!" یونگی با خشم جواب داد" ،ولی باز هم
به این معنی نیست که درد نگرفت!"
"فکر کنم شوک شده "،یونگی با نفس عمیقی و چشمهای گشاد شده
گفت .دستش رو به سمت پسر کوچیکتر دراز کرد ،ولی لمسش نکرد،
"گوک؟ هی ،هیونگ اینجاست .میتونی بهم نگاه کنی؟"
جونگوک جیغی زد ،دوباره ی توی بغل تهیونگ پرید و پاهاش رو دور
کمرش حلقه کرد .تهیونگ عاجزانه به یونگی که با ناراحتی دستهاش
رو پایین انداخت خیره شد.
340
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
نامجون سرش رو تکون داد و دستش رو توی جیب هاش فرو کرد،
"تقصیر یونگیه!" و بعد ادای مرد رو درآورد’ " ،نمیتونیم به تهیونگ
زنگ بزنیم و بهش خبر بدیم ،چون ممکنه توی گوشیش شنود کار
گذاشته باشن!‘"
یونگی ُغرید" ،دوباره دارید این بحث رو میکنید؟! اون االن عضو این
گنگه! معلومه که توی گوشیش شنود"-
"میشه جفتتون خفه شید؟!" سوکجین داد زد" ،یه نگاه به جونگوک
بندازید ،همین االن هم انقدر حالش بده! دعوای شما دوتا احمق دو متر
اون طرف تر از گوشش قرار نیست کمکی به حالش بکنه!"
341
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یونگی چشم غره ای بهش رفت" ،فکر میکنی خودم نمیدونم؟! دارم
سعی میکنم"-
"میبرمش اون طرف تر ،یه جای ساکت ،تا چند دقیقه باهاش حرف
بزنم "،تهیونگ با تاکید روی کلمه ی ساکت گفت و بهشون چشم ُغره
رفت" ،شما سه تا همینجا بمونید و محض رضای فاک ،واسه چند
دقیقه خفه شید!"
بنظر میومد یونگی میخواست باهاش بحث کنه ،اما سوکجین بین
حرفش پرید" ،برو ،ولی سعی کن زود تمومش کنی .باید قبل از اینکه
بقیه گاردها پیداشون بشه از اینجا بریم".
"هی بیبی "،کنار گوش های پسر زمزمه کرد و لبهاش پوست نرمش رو
لمس کردن" ،میخوایم چند دقیقه روی تخت بشینیم ،باشه؟"
342
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک ناله ای کرد و انگشت هاش پیرهن تهیونگ رو چنگ زدن" ،ن-
نرو ،هیونگی ،ن-نرو —"
پسر کوچیکتر توی گردنش فین فینی کرد و جوابی نداد .تهیونگ با
قلبی که درد میکرد اجازه داد پسر هر چقدر میخواد وقت استفاده
کنه .نمیتونست درد کشیدنش رو ببینه .دلش میخواست اون رو بین
پتویی بپیچه و اونقدر ببوستش تا دوباره مثل همیشه بخنده.
343
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
باالخره ،حس کرد که جونگوک آروم خودش رو از سینش جدا کرد ،اما
دست هاش رو دور گردنش نگه داشت.
تموم صورت جونگوک سرخ بود و از عرق و گریه خیس شده بود.
چشمهاش باد کرده بودن و نوک بینیش قرمز شده بود ...اما چیزی که
تموم توجه تهیونگ رو به خودش جلب کرد زخمی روی گونش بود.
کوچیک ،اما عمیق بنظر میرسید .خون ازش تا روی چونه ی جونگوک
سرازیر شده بود.
"فاک "،تهیونگ زمزمه کرد و با مالیمت خون روی صورت پسر رو پاک
کرد.
344
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ آرزو کرد که دود باقی مونده توی اتاق بدن های روی زمین رو
ناپدید کنه و پسر کوچیکتر متوجه دروغش نشه.
"معلومه که کردن "،پسر بزرگتر گفت و به زور لبخندی زد" ،فکر کنم
نتونستن جلوی پرنس بنگتن دووم بیارن!"
345
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
برای اولین بار ،جونگوک از دستش فرار نکرد و اجازه داد تهیونگ با
بوسه غرقش کنه .بنظر میومد به اون توجه نیاز داشت و تهیونگ به
چیزی بیشتر از اینکه خواسته ی پسر رو فراهم کنه عالقه نداشت.
بعد از چند دقیقه ،پسر آهی کشید و به سینه ی تهیونگ تکیه داد .بنظر
آرومتر میومد.
به جای اون دوباره کمر پسر رو نوازش کرد" ،رفتن گوکی ،و میدونی
کی برگشته؟ چندتا آدم خیلی خاص که فقط واسه دیدن تو اومدن!"
"هیونگی!" پسر با تیله های گشاده شده جیغ زد" ،تو برگشتی!"
قبل از اینکه تهیونگ بتونه عکس العملی نشون بده ،پسر از توی تخت
بیرون پرید و مستقیم توی آغوش یونگی رفت .خوشبختانه مرد
یکجورهایی تونست قدرت بغل پسر رو تحمل کنه و زمین نخورد.
"هی گوکی "،یونگی خندید .چهرش همون گرمایی رو پیدا کرد که
فقط وقتی کنار جونگوک بود داشت و تهیونگ با دیدنش لبخند زد.
347
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"من هم دلم برات تنگ شده بود "،یونگی با مالیمت جواب داد" ،ولی
هی ،دیگه هیچوقت قرار نیست از هم جدا بشیم ،باشه؟ هیونگی
اومده تا با خودش ببرتت خونه ،چطوره؟"
سوکجین با جدیت بین مکالمشون پرید" ،خیلی خب ،با وجود تموم
سافتی این مکالمه ،باید از اینجا بریم ،همین االن".
جونگوک توی بغل یونگی وول خورد و مرد پایین گذاشتش .پسر به
سرعت به سمت تهیونگ رفت و دستش رو گرفت" ،میتونیم از در
مخفی استفاده کنیم!"
"آره!" جونگوک با هیجان جواب داد" ،همه دنبال گوکی راه بیفتن!"
349
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اوه آره "،یونگی گفت و بین راه برگشت" ،مرسی که یادم انداختی!"
چشمهای یونگی تنگ شدن" ،کال چهار روزه فاکیه که عضو اینجا شدی!
چجوری به این زودی دوست پیدا کردی؟!"
350
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چهره ی تهیونگ کمی آروم شد" ،هیونگ ،بابت اون موضع متاسفم،
ولی نمیتونی بخاطرش یکی رو بکشی! اون فقط داشت کارش رو
انجام میداد .من هم اونجا بودم ،یادته؟ نکنه میخوای من رو هم
بکشی؟"
سوکجین آهی کشید" ،گوش کنید ،االن واقعا واسه این بحث ها وقت
نداریم .باید بریم".
351
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"هیونگ ،حق با تهیونگه .فکر نمیکنم جیمین دلش بخواد یکی رو چون
اون رو تهدید کرده بکشی .بیا بریم ".نامجون با تردید گفت.
352
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یونگی با تعجب به برادرش نگاه کرد و لحنش مالیم شد" ،اوه ،یادم
رفته بود شما همدیگه رو میشناسید .آره گوکی ،االن میریم جیمینی
رو میبینیم .خیلی تا در مخفی مونده؟"
دهن هر چهار مرد با دیدن کمد بزرگ دور در جلوشون باز شد.
در همون حال نامجون داشت آستین هاش رو باال میزد و اسلحش رو
توی کمرش میگذاشت" ،برید کنار .خودم تکونش میدم".
تهیونگ دست جونگوک رو گرفت و چند قدم عقب رفت .نامجون هم
هوفه ای داد ،اما حرف مرد رو قبول کرد و با اسلحش سمت در رفت.
به سرعت کمد رو هل دادن .صدای نفس ها و غره هاشون توی هوا
پیچید .یونگی دندون هاش رو روی هم سایید و تموم تالشش رو
پشت تکون دادن کمد گذاشت .در همون حال سوکجین از تالش زیاد
قرمز شده بود!
354
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"هی گوکی "،پسر با هیجان ساختگی ای گفت" ،چطور همه ی دامن ها
و لباس دامنی هات رو بیرون بیاریم؟ میتونیم به هیونگیت نشونشون
بدیم! خوش میگذره ،مگه نه؟!"
"فاک!"
یونگی جلو رفت و به جونگوک توی بیرون ریختن لباس ها کمک کرد.
پسر لحظه ای از رفتارهیونگش با لباس هاش ناله کرد.
"هیونگی! اینجوری پاره میشن!" پسر ناله کرد و سعی کرد دامنش رو
از دستهای یونگی بیرون بکشه.
356
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"چقدر دیگه"-
با کمک هر سه نفرشون و آخرین غرش ،کمد باالخره چند اینچ تکون
خورد.
357
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
سوکجین با نفس های سنگین به دیوار تکیه داد و تهیونگ دستهاش رو
روی زانوهاش گذاشت و سعی کرد نفس هاش رو کنترل کنه.
"محض رضای فاک!" یونگی غرید و قبل از اینکه کسی بتونه چیزی
بگه جونگوک رو روی شونش انداخت.
بین صداهای شکستن چوب ،گریه و داد ،موفق شدن از در بیرون برن.
یونگی اونهارو به سمت ماشینی که چند خیابون پایینتر منتظرشون
بود راهنمایی کرد.
359
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
16.
"جونگوک! انقدر تکون نخور!" یونگی با کالفگی ُغرید .مرد با نگرانی از
آینه ی جلوی ماشین به پشت سرشون خیره شده بود .انگار که نگران
بود یکی از عمارت بیرون بیاد و شروع به شلیک کردن بهشون کنه!
360
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک چشم غره ای بهش رفت" ،ولم کن! میخوام پیش ته ته
بشینم!"
یونگی با تعجب پلک زد ،در حالیکه سوکجین و نامجون زدن زیر
خنده .جونگوک از اون موقعیت استفاده کرد و سریع از روی پاهای
هیونگش بلند شد .روی پاهای بقیشون َخزید ،خودش رو توی بغل
تهیونگ انداخت و از پیروزیش لبخند بزرگی زد.
361
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ با لبخند بزرگی که نتونسته بود جلوش رو بگیره بینی پسر رو
بوسید" ،سالم پرنسس گوکی!"
چند صندلی اون طرف تر یونگی با حرص جواب داد" ،چرا فقط من
دارم واسه این موضوع سرزنش میشم؟!"
"گوکی ،ببخشید که داد زدم "،یونگی با خستگی گفت" ،ولی باید زود
از اونجا میومدیم بیرون ،باشه؟ واست دامنهای جدید میخریم".
362
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
ابروهای جونگوک دوباره درهم رفتن" ،هیونگی گفت قراره جیمینی رو
ببینیم".
"گفتی میریم جیمین رو ببینیم "،تهیونگ با گیجی ادامه داد" ،ولی فکر
کردیم قراره ببریمون یه جای امن؟ جئون میدونه جیمین کجا کار
میکنه .اونجا اصال جای امنی نیست".
363
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"داریم میریم به مقر کنگپی احمق "،یونگی با لحن خشکی جواب داد،
"و آره ،میدونم جئون میدونه جیمین کجا کار میکنه .واسه همینه که
دیگه اونجا کار نمیکنه!"
"جملت رو تموم کن "،یونگی غرید" ،لطفا ،یک دلیل بهم بده تا صورتت
رو خورد کنم!"
364
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
بقیه ی راه رو بدون اتفاق خاصی گذروندن .راه طوالنی ای بود ،اما
تهیونگ چیزی درباره ی اینکه کجا میرفتن نپرسید .به این نتیجه
رسید که اگه بپرسه هم قرار نیست کسی جواب مستقیمی بهش بده!
صدای غره ی عصبی ای از دهن یونگی خارج شد" ،چطوره فعال درباره
ی رابطتتون حرفهای حال بهم زن نزنی؟ رابطه ی شما دوتا هنوز
رسمی نیست بچه .نه تا وقتی که داداش بزرگ من باهات حرف نزده!"
365
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"وقتی بچه بودم جودو یاد گرفتم "،تهیونگ توضیح داد" ،تا
دبیرستان ،بعد اون هم یه مدت بوکس انجام دادم".
نامجون که تحت تاثیر قرار گرفته بود سرش رو تکون داد" ،خوبه.
هوپی خوشش میاد .اون هم قبال تمرین جودو دیده".
"آره ،بهتره وقتی باهاش آشنا شدی از همین بحث جودو حرف رو
شروع کنی "،سوکجین تایید کرد و سرش رو تکون داد" ،تاثیر اولیه ی
خوبی روش میذاره".
366
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"هوپی کیه؟" تهیونگ با گیجی پرسید .چرا باید تاثیر خوبی روی اون
میگذاشت؟
تپش قلب تهیونگ یکدفعه شروع به باال رفتن کرد" ،قرار نیست ازم
بخواد کسی رو بکشم که —؟"
"این — خوبه فکر کنم "،تهیونگ با صدای ضعیفی جواب داد" ،اگه
تحت تاثیرش قرارش ندم چی؟ فقط میندازینم توی خیابون؟"
367
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تازه از دست یک رئیس مافیا زنده بیرون اومده بود ،حاال چجوری
قراره بود با یکی دیگه رو به رو بشه؟!
***
368
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
خونه ی جئون یه عمارت بزرگ بود که متر ها زمین سبز اطرافش رو
پوشونده بود و آثار پولداری ،مرمر و طالکاری هایی که گوشه و
کنارش بودن دیده میشد.
در مقابل با اون ،مقر کنگپی یک خونه ی قدیمی توی پایین شهر سئول
بود .پیاده رو ها کثیف بودن و خیابون با آشغال پوشیده شده بود.
خود خونه بنظر میرسید دو طبقه باشه ،با چندتا پنجره ی شکسته
اینجا و اونجا که از اطرافش بیرون ریخته بودن!
369
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"فقط از این حرفها جلوی هوبی نزن "،یونگی زمزمه کرد و در حالیکه
از کنارش رد میشد راه خونه رو بهش نشون داد" ،این گنگ مثل بچشه.
اگه خوشت نمیاد یه مشت توی دهنت بخوره بهتره دربارش حرف
بدی نزنی".
وقتی در حال رد شدن از ایوان بودن درهای خونه باز شدن و موهای
نارنجی آشنایی دیده شدن.
370
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"جلیقه تنمه جیمین "،یونگی بهش اطمینان داد ،مچ دستهاش رو باال
آورد و بوسیدشون" ،حالم خوبه .قول میدم".
چهره ی جیمین آروم شد" ،باشه .هنوز هم وقتی بریم داخل چکت
میکنم .شما دوتا ،نامجون و سوک -خدای من ،تهیونگ!"
371
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"هنوز هم خیلی بی ادبانه باهات برخورد کردم "،تهیونگ ادامه داد و با
پشیمونی اخم کرد" ،واقعا متاسفم .بعدش تمام روز حس بدی داشتم".
"اشکالی نداره تهیونگ "،جیمین بهش اطمینان داد و لبخند گرمی زد،
"واقعا میگم .بیا بریم داخل ،خسته بنظر میاید".
پسر جلوتر از اون داخل خونه شد و انگشت هاش رو بین انگشت های
یونگی قفل کرد .تهیونگ با دیدن سرخ شدن گونه های یونگی نتونست
جلوی لبخندش رو بگیره.
372
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چهره ی هر دو مرد از خجالت گُر گرفت ،در حالیکه یونگی زیر خنده
زد .حتی تهیونگ نیشخندی زد و در همون حال نامجون آروم از
سوکجین دور شد.
374
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خیلی خب ،با یونگی شروع میکنم "،جیمین هومی گفت ،با لبخندی
جلوی دوست پسرش زانو زد و دستش رو روی ناحیه ی شکمش
گذاشت و فشار ضعیفی داد" ،این درد میگیره؟"
"خفه شو "،یونگی با گونه های گل انداخته زمزمه کرد .جیمین که به
نظر نمیومد اهمیتی به اون حرف ها بده فقط خندید.
"اوه نه ،ممنون "،تهیونگ به سرعت جواب داد" ،من خوبم ،ولی اوم،
شاید جیمین بتونه یه نگاه به زخم روی گونه ی جونگوک بندازه؟ یکم
عمیقه —"
"خوابه "،تهیونگ زمزمه کرد و موهای پسر رو از روی صورتش کنار زد.
376
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
اتاق ساکت شد و پسر کوتاه قد جلوی جونگوک زانو زد .انگار که
نفسش رو با دیدن خون خشک شده روی گونه ی پسر حبس کرده بود
و انگشت هاش آروم صورتش رو لمس کردن تا بیدارش نکنن .تهیونگ
با ترس به ابروهای جیمین که با تمرکز درهم رفتن نگاه کرد.
"آره ،ولی زخمش عمیقه "،جیمین با آهی گفت و موهای پسر خواب رو
نوازش کرد" ،بدون بخیه خوب نمیشه .اگه میخوای میتونم بهش یه
چیزی بدم ،اینجوری وقتی خوابه بخیش میکنم".
جیمین هرچند فقط سرش رو تکون داد" ،میفهمم ،ولی فقط برای
اینکه آماده باشی ،خیلی درد میگیره .مخصوصا واسه گوکی ،چون
مقاومتش در برابر درد اندازه ی یه بچست".
"باشه —" سوکجین گیج جواب داد" ،هرجور تو بخوای فکر کنم".
تهیونگ سعی کرد چیزی از نگرانیش توی چهرش به یونگی نشون نده.
از راهروی کوتاهی به اتاق کوچیکی رسیدن ،جایی که مرد کنار میزی
ایستاد و دری رو باز کرد.
378
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خب ،چی مصرف کردی؟" مرد بعد از چند لحظه با چهره ی جدی ای
پرسید.
یونگی پوزخندی زد" ،اون عکس العملت وقتی جیمین پیشنهاد داد به
گوک چیزی بده؟ یکجوری رفتار کردی انگار ترجیه میدی بمیری! فقط
کسی که تجربه ی مزخرفی داشته باشه همچین رفتاری میکنه!"
"آره "،یونگی نفس عمیقی کشید .چهرش ترکیبی از احساساتی بود که
تهیونگ متوجهشون نمیشد .بنظر میومد خاطره ای رو به یاد میاورد
که هم خوب و هم دردناک بود" ،آره مورفین باهات اینکارو میکنه".
تهیونگ با تردید دهنش رو باز کرد" ،تو هم ...تو هم مورفین مصرف
میکردی؟"
"جونگوک بهم گفت "،تهیونگ با لحن آرومی توضیح داد" ،میدونم به
من ربطی نداره .متاسفم".
"اشکالی نداره "،یونگی زمزمه کرد" ،آره ،من هم بخاطر جئون به
همون لعنتی معتاد شدم .وقتی شایعه هایی رو شنیده بود که من
میخوام از گَنگ برم از عمد به اون معتادم کرد .دنبال راهی میگشت که
من خودم پیشش برگردم".
"عجب عوضی ای "،تهیونگ شوکه نفس عمیقی کشید" ،از عمد
معتادت کرد؟"
380
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آدم باهوشیه "،یونگی گفت و لبخند تاریکی زد" ،آره اون یه روانی
عوضیه ،ولی باهوشه .نمیشه این رو رد کرد".
381
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"شت "،تهیونگ نفس عمیقی کشید ،به سینک تکیه داد و اجازه داد
تموم اون اطالعات توی ذهنش جا بگیرن" ،ولی بعدش ...چرا فقط
اینجا نموندید؟ چرا همتون برگشتید؟"
382
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"چطوره سوالم رو جواب بدی ،نه یه سوال دیگه بپرسی؟" یونگی با
خشم گفت و ابرویی باال انداخت.
"بعضی وقت ها چرا "،تهیونگ صادقانه جواب داد" ،ولی اون یه بچه
نیست .اون دقیق میدونه داره چیکار میکنه .من هم دائما ازش
میپرسم که این چیزیه که میخواد یا نه ،تا مطمئن بشم و همه چیز رو
جوری که بفهمه بهش توضیح میدم .میدونه من و اون رابطه ای با هم
داریم که با رابطه ای که با تو ،یا با سوکجین و نامجون داره فرق داره.
میدونه باید هر وقت که کاری کردم که خوشش نیومد بهم بگه .اولین
باری که این اتفاق افتاد من هر ده ثانیه یکبار میپرسیدم که مشکلی با
اینکه لمسش کنم ،بوسش کنم ،یا حتی بیبی صداش کنم داره یا نه".
383
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ما —" تهیونگ آهی کشید و پیشونیش رو ماساژ داد" ،یه سری...
کارهارو انجام دادیم — ولی با هم سکس کامل نداشتیم ،باشه؟ این
بیشترین جزئیاته که توضیح میدم!"
سکوتی بینشون برقرار شد .مرد مو نعنایی با تفکر بهش خیره شده
بود و زیر نظر گرفته بودش.
384
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"بهم یه قولی بده "،مرد با لحن مالیمی گفت" ،یه روز که ذهنیت
بچگونش رو نداشت ،باهاش حرف بزن .خوبه که وقتی کوچیکه
میدونه چه اتفاقی داره میفته ،ولی وقتی بزرگه هم باید همه ی
اینهارو بدونه".
"— خیلی خب "،بنظر میومد گفتن جمالت بعدی برای یونگی سخت
بود" ،باشه ،خوبه .فکر — فکر کنم اینجوری خوبه".
"بزرگش نکن!" یونگی زمزمه کرد" ،فقط دارم میگم قرار نیست پدرت
رو در بیارم — فعال! این هر زمان ممکنه تغییر کنه!"
385
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خیلی خب "،یونگی زمزمه کرد و در رو بست" ،زود باش لباس هات
رو عوض کن .وقتی کارت تموم شد برگرد توی سالن".
***
386
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
من بهش گفتم بعد از اینکه بخیش رو زد میتونیم بریم خرید "،جیمین
با خنده ی آرومی توضیح داد" ،ببخشید؟"
387
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"گوکی ،یادت میاد گونت زخم شده بود؟" تهیونگ با مالیمت شروع
کرد.
"آره "،جونگوک گفت ،اما هیجان زده بنظر نمیرسید" ،ولی دیگه درد
نمیکنه ته ته".
تهیونگ با اضطراب به جیمین نگاه کرد و پسر بهش اشاره کرد که
ادامه بده.
388
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چهره ی تهیونگ رنگ آرامش گرفت" ،پس اجازه میدی جیمینی هیونگ
خوبش کنه ،مگه نه بیبی؟"
389
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
390
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ با ابروهای باال رفته به تموم اون مکالمه خیره شده بود .تحت
تاثیر قرار گرفته بود .جیمین خیلی راحت با اون مکالمه حواس
جونگوک رو پرت کرده بود .همین حاال حین مکالمشون زخم رو ضد
عفونی و پاک کرده بود ،دو کاری که پسر کوچیکتر در حالت معمول
باهاشون مخالفت میکرد.
391
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
هر چند ،با دیدن نخ پزشکی که جیمین بیرون کشید ،پیشونی تهیونگ
از عرق خیس شد .قسمت سخت ماجرا اینجا بود.
جیمین نخ رو از سوزن رد کرد .بار دیگه تهیونگ تحت تاثیر قرار گرفته
بود .پسر میدونست که باید سوزن رو دور از چشمهای جونگوک بیرون
بیاره.
جونگوک بی خبر از همه جا به سوال پسر فکر کرد" ،خب ،گوکی کلی
ایده داره — اوخ!"
392
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"د-درد میگیره!" جونگوک با لحن لرزونی ناله کرد .چهرش حاال با
خیانتی که بهش شده بود فرو ریخته بود" ،ته ته!"
"ولی باید اینکارو بکنی بیبی "،تهیونگ با نارحتی گفت .حس میکرد
داره مقاومتش رو با دیدن اون تیله های خیس بزرگ از دست میده،
"فقط چند دقیقه طول میکشه .میشه گوکی کوچولوم واسه
هیونگیش شجاع باشه؟"
393
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"کارت عالیه گوکی "،جیمین پسر رو تشویق کرد" ،تو شجاع ترین
پسری هستی که تا بحال دیدم ،اینو میدونستی؟"
394
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
395
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
این بار وقتی سوزن پوستش رو سوراخ کرد جونگوک سرش رو
نچرخوند — اما به خودش لرزید.
قلب تهیونگ از درد مچاله شد" ،کارت خیلی خوبه بیبی "،پسر بزرگتر
زمزمه کرد و پیشونیش رو به گیجگاه جونگوک تکیه داد .با هر حرف
پوستش رو بوسید و کلمات آرامش بخش توی گوشش زمزمه کرد.
"تقریبا تموم بیبی .کارت عالیه ،مگه نه؟ پسر شجاع من!"
396
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر با نفس عمیقی که تمام مدت توی سینش حبس شده بود نخ بخیه
رو چید.
سرعت اشک های جونگوک کم شده بود ،اما هنوز ناراحت بنظر
میرسید" ،حاال ب-بیشتر درد میکنه جیمینی هیونگ!"
"اوه بان "،تهیونگ آهی کشید و لبهای پسر رو بوسید" ،بعد مدت کمی
دردش کم میشه ،مگه نه جیمین؟"
"البته "،جیمین تایید کرد" ،جونگوکی ،بیا االن به اون فکر نکنیم،
باشه؟ بیا ،نمیخوای بری خرید؟"
397
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
برای یک لحظه ،مرد چیزی نگفت .به چیزی توی گوشیش خیره شده
بود ،ابروهای درهم فرو رفته بودن و حواسش جای دیگه ای بود.
وقتی باالخره سرش رو باال آورد ،بنظر میومد از دیدن آدم های اونجا
متعجب شده.
398
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با افتادن نگاه مرد بهش قلب تهیونگ ایستاد .البته که اون هوپی بود!
399
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
17.
در کمال تعجب تهیونگ ،هوپی اول اون رو نادیده گرفت .مرد اتاق رو
دور زد و به سمت اون اومد ،اما جلوی مبل زانو زد و به جونگوک نگاه
کرد.
"پسر به این خوشگلی چرا داره گریه میکنه؟" مرد با چشمهای گشاد
شده و لبهای آویزون پرسید.
400
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
در واقع هوبی یکجورهایی خوش قیافه بود .چهره ی مالیم و لبخند
مهربونی داشت .بنظر میومد موهاش به رنگ قهوه ای کمرنگی رنگ
شده بودن و طره هایی از اون عقب رفته بودن تا پیشونیش رو
نمایون کنن .مرد تی شرت سفید ساده ای با شلوار جین پاره و بوت
های مشکی پوشیده بود.
نکته ی همه ی اینها این بود که اون اصال شبیه به رئیس مافیا نبود!
در همون حال ،هوپی جلوی جونگوک زانو زده بود و میخواست تمام
تالشش رو کنه تا اون پسر بخنده!
401
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آیگو ،خون میومد؟" هوپی پرسید و ابرویی باال انداخت" ،حتما درد
میکرده!"
جونگوک کمرش رو صاف کرد" ،میکرد "،پسر اعتراف کرد" ،ولی گوکی
قویه!"
402
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با دیدن اون لبخند بزرگ خجالت جونگوک دوباره برگشت و پسر
سرش رو توی شونه ی تهیونگ مخفی کرد" ،ن-نمیدونم—"
403
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"البته که هست!" هوپی اذیتش کرد .دستش رو دراز کرد و موهای پسر
رو بهم ریخت .در کمال تعجب تهیونگ ،جونگوک سرش رو عقب
نکشید .در واقع لبخند خرگوشی پسر با اون حرکت مرد بزرگتر شد!
"خب ،آشنایی باهاتون باعث افتخار بود آقای گوکی "،مرد ادامه داد و
خندید" ،ولی فکر کنم برنامه ای داشتید که من بینش اومد ،نه؟"
هوپی هومی گفت و روی پاهاش ایستاد" ،نه ،راحت باش ،فقط —"
نگاه مرد روی تهیونگ افتاد" ،چرا تو اینجا نمیمونی تهیونگ؟"
تهیونگ در حالیکه سعی میکرد قلبش رو آروم کنه سرش رو تکون داد.
دلیلی نداشت مضطرب بشه ،هوپی بنظر آدم خوبی میومد .مشکلی
پیش نمیومد.
404
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"نه ،هیونگی باید بیاد!" لبهای جونگوک آویزون شدن .با تیله های
دُ رشتش به تهیونگ نگاه کرد و مثل توله سگی اونهارو گرد کرد.
"من بعدا میام پیشتون بیبی ،باشه؟" تهیونگ به پسر اطمینان داد،
"جیمین هیونگ هم باهاته ،کلی بهت خوش میگذره".
جونگوک دهنش رو باز کرد تا مخالفت کنه ،اما هوپی بین حرفش
پرید،
"دارم!" هوپی خندید" ،اگه االن بری ،میتونی سوارش بشی! چطوره؟"
چند قدم اون طرف تر جیمین ناله ای کرد" ،ولی من از روندن موتور
بدم میاد!"
405
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ روی پاهاش ایستاد و با اضطراب لُپش رو جوید" ،لطفا بگو که
کاله ایمنی هم دارید؟"
"البته "،هوپی جواب داد .بنظر نمیومد با اون سوال بهش برخورده
باشه و تهیونگ واقعا از این موضوع خوشحال بود" ،در هر حال
جیمین مثل مادربزرگ ها رانندگی میکنه! بهم اعتماد کن ،جونگوک
جاش امنه!"
"تا وقتی بتونیم آدم هایی بیشتری رو مراقب جئون و اعضای بنگتن
بگذاریم آره "،هوپی با آهی جواب داد" ،هر دوتاتون باید جایی توی
شهر باشید که اگه نیاز شد چند دقیقه ای بتونم افرادم رو پیشتون
بفرستم".
407
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"این فکر خوبیه؟" پسر پرسید" ،بنظر میاد ممکنه امن نبا"-
"فقط واسه محکم کاریه "،هوپی بهش اطمینان داد و دستی تکون
داد" ،بهم اعتماد کن .اگه خطری وجود داشت یونگی هیچوقت
نمیذاشت جیمین از خونه بیرون بره".
"باشه "،پسر باالخره ناچار قبول کرد" ،پیش جیمینی بمون گوکی".
408
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
شونه های تهیونگ با شنیدن اون لحن دوستانه پایین افتادن" ،آره،
البته".
409
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"بشین "،مرد گفت و خودش رو توی صندلی پشت میز انداخت .اشاره
ای به یکی از صندلی های جلوی میزش کرد و تهیونگ سریع روی یکی
از اونها نشست.
"کیم تهیونگ "،مرد شروع کرد" ،پسر ،چه حرفهایی که راجع بهت
نشنیدم!"
"آره "،تهیونگ سریع تایید کرد .یکدفعه مضطرب تر شده بود .لحن
هوپی جدی تر شده بود ،حاال وارد نقش لیدریش شده بود و تهیونگ
فهمید اون شخصیتی قبال داشت فقط برای مواقع معمولی بود!
"پس جئون کسیه که تو رو یه عضو اصلی کرد "،هوپی تایید کرد و به
جلو تکیه داد .نگاهش جدی شده بود .مشخص بود که هر وقت بحث
جئون یا بنگتن وسط میومد چهرش تاریک میشد.
"آره ،حق با توئه "،تهیونگ با تردید تایید کرد" ،گفت از اونجایی که
سوکجین و نامجون رفتن نیاز به افراد بیشتری داره .اونها دست
راست هاش بودن".
هوپی لبخندی زد" ،آیش ،این قلبم رو گرم میکنه .من یکجورهایی اون
عوضی هارو بزرگ کردم .مثل برادرهامن".
تهیونگ خندید" ،با تمام احترام هیونگ ،ولی زیاد بزرگتر از اونها بنظر
نمیای!"
هر دو خندیدن و تهیونگ نمیتونست باور کنه چقدر همه چیز داشت
خوب پیش میرفت .هوپی وقتی درباره ی کار حرف میزد جدی میشد،
اما در کل آدم آرومی بود.
412
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"هیونگ ،من — صبر کن ،میتونم هیونگ صدات کنم؟" پسر با
چشمهای گشاد شده از اینکه اول اجازه نگرفته بود پرسید.
"خب ،فقط — میدونم جونگوک چون بردار یونگیه اجازه داره اینجا
بمونه "،تهیونگ با احتیاط شروع کرد و لبش رو گزید" ،و من به عنوان
یه لطف اجازه دارم اینجا بمونم ،ولی داشتم فکر میکردم — میدونی،
اوم — "
"میخوای بدونی میتونی دائما اینجا بمونی یا نه "،هوپی حرف پسر رو
کامل کرد و ابرویی باال انداخت.
هوپی هومی گفت و سرش رو خم کرد .تهیونگ برای اولین بار متوجه
شد که مرد چشمهای روشن و نافذی داشت .درست مثل یک پرنده.
413
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خب ،فقط اعضا حق دارن که توی این خونه اتاقی داشته باشن "،مرد
باالخره با لحن جدی ای جواب داد" ،پس ،فقط برای اینکه مطمئن
بشم ،میخوای عضو این گنگ بشی؟"
تهیونگ آب دهنش که یکدفعه خشک شده بود رو فرو داد" ،خب ،من
— من واقعا فکر نمیکنم بتونم دیگه به زندگی معمولیم برگردم .جدا
از اون نمیتونم جونگوک رو هم ترک کنم .امکان نداره".
احساس ناآشنایی روی چهره ی مرد نقش بست" ،تو واقعا به اون بچه
اهمیت میدی ،مگه نه؟"
"هوم "،هوپی هنوز با چشمهای متفکری بهش خیره شده بود" ،تهیونگ،
میدونی اولین باری که یونگی بهم گفت عاشق کسی شده بهش چی
گفتم؟"
هوپی سرش رو تکون داد و لبخند غمگینی روی لبهاش اومد" ،بهش
گفتم باید کنگپی رو ترک کنه".
"چون عشق جایی توی مافیا نداره بچه "،مرد با لحن بی احساسی
جواب داد" ،بهش گفتم یا از اینجا بره ،یا یکجوری جیمین رو راضی
کنه که تموم زندگیش رو کنار بگذاره و عضو اینجا بشه .خوشبختانه
برای اون ،جیمین انقدر دیوونه بود که همه چیزش رو ترک کنه و عضو
اینجا بشه .اگه اینکارو نکرده بود ،من مجبور میشدم یونگی رو بیرون
بندازم".
"عشق مثل یه اهرمه "،هوپی گفت و بین حرفش پرید" ،جئون به
محض اینکه فهمید یونگی با کسی قرار میگذاره دنبال جیمین گشت.
میدونی چرا؟ میخواست گروگانش بگیره ،از اون استفاده کنه تا
یونگی رو تهدید کنه!"
415
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"شاید درست بگی "،هوپی آهی کشید" ،جونگوک به چند دلیل از هر
کسی امن تره! اول ،اینکه جئون کمی به اون بچه اهمیت میده.
نمیدونم چرا ،با وجود اینکه به سختی میتونه یونگی رو تحمل کنه،
ولی فکر کنم حداقل باید از این موضوع خوشحال باشیم "،نگاه تیز
مرد به تهیونگ خیره شد" ،عالوه بر اون ،گوک برادرش رو ،هیونگ
هاش ،و حاال تو رو داره که ازش مراقبت کنن .این بچه احتمال امن
ترین پسر نوزده ساله ی رو زمینه!"
416
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"تهیونگ "،هوپی با لحن جدی ای گفت" ،وقتی پای اهرم وسط بیاد
من نگران جونگوک نیستم ،نگران توئم".
"اگه یکی جونگوک رو تهدید کنه "،هوپی آهی کشید و چشم ُغره ای
به تهیونگ رفت" ،به جز اینکه همه چیزهایی که درباره ی کنگپی
میدونی رو برمال کنی ،چیکار میکنی؟"
"باشه "،هوپی جواب داد و جوری که انگار حرفش رو باور نکرده بود
سرش رو تکون داد” ،پس بذار بگیم یکی جونگک رو دزدیده و برات یه
ویدیو فرستاده در حالیکه که دامنش رو پاره کردن ،اون بچه داره
417
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
عضله های تهیونگ منقبض شدن .نفس هاش به شماره افتاده بودن
ولی سعی کرد اونها رو با ضربان قلبش نادیده بگیره و از بین دندون
های کلید شدش غرید" ،باز هم به تو میگم".
"پس بذار بگیم داره خون ریزی میکنه ،دستها و پاهاش رو بستن و آدم
های توی اتاق دارن درباره ی اینکه چقدر خوشگله حرف میزنن"-
"فاک ،چی ...نه! محض رضای مسیح فقط خفه شو هوپی!" رگ گردن
تهیونگ تقریبا با داد زدن اون حرفها پاره شد و چشمهاش با خشم برق
زدن" ،چه مرگته!"
"اینها موقعیت های خیالی نیستن بچه!" هوپی هم صداش رو باال برو
و یکدفعه خطرناکتر بنظر میرسید و َفکش با عصبانیت قفل شده بود.
"این اتفاقها میفتن!"مرد با نیشخندی ادامه داد و توی اتاق ساکت داد
کشید،
418
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آدمها توی این دنیا میمیرن تهیونگ و من باید مطمئن بشم که تو مثل
نوجوون عاشقی که فکر میکنه همه چیز گل و بلبله نمیخوای وارد این
دنیا بشی!"
برای تهیونگ اون حرفها آخرین ضربه بودن .پسر حس کرد که چیزی
درونش شکست .یکدفعه روی پاهاش ایستاد و صندلیش افتاد.
"گل و بلبل؟!" تهیونگ هیس کشید ،چشمهاش با خشم برق میزدن و به
میز نزدیکتر شد" ،لعنتی گل و بلبل؟! کجای زندگی من تا بحال گل و
بلبل بوده هوپی؟! لطفا روشنم کن! چون از وقتی که این شغل رو
گرفتم ،بیشتر از هر کسی اتفاقات مزخرف واسم افتاده! مجبور شدم
بدون هیچ دلیلی یه مرد رو با دستهای خودم بکشم! بدون اینکه حتی
خودم بدونم مواد بهم تزریق شد! پس لطفا ،بهم بگو فکر میکنی از
کدوم قسمت این دنیا مثل یه نوجوون عاشق لذت میبرم؟!"
419
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خیلی خب "،هوپی باالخره نفس عمیقی کشید و چهرش نرم شد،
"باشه ،میفهمم .تو هم مشکالت زیادی داشتی ،ولی چیزی که میخوام
بفهمی دقیقا همینه تهیونگ .تا االن ،تو توی تموم این موقعیت ها تنها
بودی! تو و جونگوک .شما دو تا در برابر این دنیای لعنتی ،باشه؟"
"من —" سر تهیونگ به دوران افتاده بود .پسر آروم سرش رو تکون
داد .حس کرد وزن اون حرفها سینش رو سنگین کردن و موهای پشت
گردنش سیخ شدن.
420
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"نیازی نیست االن جوابی بهم بدی "،هوپی ادامه داد و با لبخند
کمرنگی سعی کرد جو سنگین بینشون رو عوض کنه" ،سعی ندارم توی
فشار بذارمت .اینجا بنگتن نیست و من جئون نیستم .هر چقدر وقت
میخوای بگیر و بهش فکر کن .وقتی به تصمیمی رسیدی ،برگرد پیش
من ،باشه؟ و بعد درباره ی عضو شدن رسمیت حرف میزنیم".
"البته بچه "،هوپی با لبخند کمرنگی سرش رو تکون داد" ،تو و گوک
میتونید یه اتاق رو شریک بشید".
"ممنونم "،تهیونگ نفس لرزونی کشید" ،میشه نشونم بدی کدوم؟ اگه
اشکالی نداره میخوام دراز بکشم".
421
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"مردهای توی اتاق درباره ی اینکه چقدر خوشگله حرف میزنن —"
422
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"الو؟"
"جیمین؟" تموم بدن تهیونگ یکدفعه با آرامش فرو افتاد .روی تخت
خوابید و نفس عمیقی کشید" ،میشه گوشی رو بدی جونگوک؟"
صدای جیمین متعجب بنظر میرسید" ،هان؟ االن توی اتاق تعویض
لباسه ،چند لحظه صبر کن".
"هیونگی؟"
423
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"سالم!"
"چیکار میکنی بیبی؟" تهیونگ پرسید .حاال آرومتر شده بود .صدای
توی سرش با شنیدن صدای جونگوک ساکت شده بود .حالش خوب
بود ،همه چیز خوب بود.
قبل از اینکه تهیونگ بتونه چیزی بگه ،جیمین دوباره پشت خط بود.
"چی بهش گفتی؟" پسر با گیجی پرسید" ،یکدفعه پرید توی اتاق پُ رو
و داره جیغ میزنه که باید بره خونه!"
تهیونگ خندید" ،فقط گفتم چقدر دلم میخواد توی اون دامن ها
ببینمش".
425
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"میبینی ،اگه شما دوتا همدیگه رو به فاک نمیدادید این واقعا کیوت
میشد!" جیمین با آهی گفت" ،حاال من تا ابد ترسیدم! چرا اینکارو
باهام میکنی ته؟ فکر میکردم ما با هم دوستیم!"
"اوم ،یکجورهایی گرونن ته "،جیمین با تردید گفت" ،توی یکی از این
بوتیک های باکالسیم"-
"مشکلی نداره جیمین "،تهیونگ بین حرفش پرید" ،واقعا .هر چیزی که
خوشحالش میکنه ،باشه؟"
جیمین چند لحظه ساکت بود" ،باشه "،صدای پسر نرم شد" ،خیلی
مهربونی ته .زود میرسیم خونه ،باشه؟"
426
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با خستگی دستی روی صورتش کشید .میتونست اینکارو بکنه ،مگه
نه؟ میتونست بین جونگوک و کنگپی تعادل ایجاد کنه .اون به جیمین
و بقیه اهمیت میداد .براش مهم بودن .یکم زمان میبرد ،ولی بنظرش
میتونست کاری که هوپی ازش میخواست رو انجام بده و بین
رفتارش با کنگپی و جونگوک تساوی برقرار کنه.
فکر کرد که باید همون لحظه به هوپی بگه .احتمال اگه خیلی برای
گفتن تصمیمش زمان استفاده میکرد تاثیر خوبی روی مرد نمیگذاشت.
عالوه بر اون ،میخواست قبل از اینکه کسی برگرده خونه این ماجرا
رو تموم کنه.
تهیونگ از اتاق بیرون اومد و به اطرافش نگاه کرد .به این زودی راه
اتاق هوپی رو فراموش کرده بود!
427
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"هی ،من "-تهیونگ حین حرف زدن در رو باز کرد ،آماده بود تا به مرد
بگه که میخواد رسما عضو کنگپی بشه ...اما با دیدن صحنه روبروش
بدنش یخ زد و دهنش باز موند.
هوپی روی قالیچه روی زانوهاش افتاده بود .بینیش زاویه ی عجیبی
داشت و خون از لب پایینش جاری بود .صورتش کبود شده بود ،به
سختی داشت نفس میکشید و دستی که دور گردنش حلقه شده بود
رو چنگ میزد.
428
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"نه ،البته که نه "،جکسون با لحن خشکی جواب داد .حلقه ی دستش
دور گردن مرد تنگ تر شد و صورت هوپی بنفش شد.
429
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
هوپی نفس سختی کشید .چند دقیقه نفس نفس زد و بعد رنگ به
صورتش برگشت تا اینکه نگاهش روی تهیونگ قفل شد.
"کافیه "،جکسون غرید و دوباره دستش رو دور گردن مرد حلقه کرد و
فشاری داد .بدن هوپی باال پرید.
430
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
431
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"همین حاال تهیونگ!" جکسون غرید ،یکدفعه چاقو رو باال برد و اون
رو به سمت تهیونگ نشونه گرفت" ،دوبار نمیگم ،برو!"
432
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ سعی کرد قلبش رو آروم کنه" ،هوپی ،به جونگوک نگو توی
دردسر افتادم "،قلب پسر با فکر اینکه جونگوک برگرده و توی خونه
دنبالش بگرده از درد مچاله شد و با صدای لرزونی زمزمه کرد،
"مراقبش باش".
تهیونگ نفس عمیقی کشید .برگشت ،از کنگپی بیرون رفت و به سمت
ماشینی که منتظرش بود قدم برداشت.
تهیونگ صبر کرد تا توی ماشین بشینه و بعد اجازه داد اشک هاش
گونه هاش رو تر کنن.
433
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
18.
وقتی جکسون گلوش رو رها کرد ،چند ثانیه طول کشید تا نفس هوپی
به حالت عادی برگشت و مرد قبل از اینکه هوپی بتونه کاری کنه از
پنجره بیرون پرید.
در خونه همونطور که اون مرد وسط اتاقش ایستاده بود و توی
افکارش غرق شده بود باز شد .صدای قدم های سه نفر ،به همراه
حرف زدن و خندیدنشون رو شنید.
صدای یونگی به گوش های مرد رسید .هوپی با شنیدن اسم تهیونگ
دندون هاش رو روی هم سایید.
چند لحظه بدون هیچ جواب دادنی اونجا ایستاد .هیچکس دیگه
صداش نزد ،احتماال چون فکر کرده بودن اون خونه نیست .چند لحظه
گذشت تا اینکه هوپی متوجه شد اونجا ایستادنش قرار نیست چیزی
رو حل کنه .باید مرد میشد و مسئولیت اتفاقی که افتاده بود رو قبول
میکرد.
نفس سنگین دیگه ای کشید و بعد از اتاق بیرون رفت و به سمت اتاق
پایین راهرو رفت.
هوپی ناله ای کرد و صورتش رو توی دستهاش مخفی کرد" ،گوش کن.
نترسید ،باشه؟"
چشمهای سوکجین تنگ شدن .مرد آروم روی پاهاش ایستاد و با لحن
مشکوکی پرسید" ،هوپی — تهیونگ کجاست؟"
مرد به سرعت جلوی هوپی رفت و یقه ی پیرهنش رو چنگ زد" ،همین
االن چی گفتی؟! گرفتش؟!"
436
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"یه یارویی توی دفترم غافلگیرم کرد "،هوپی با یادآوردی اون اتفاق با
عصبانیت غرید" ،لعنتی از پنجرم اومده بود داخل ،عوضی"-
"نه احمق! دارم بهت میگم تهیونگ با پاهای خودش از اینجا رفت!"
هوپی هیس کشید" ،یارو یه چاقو گذاشته بود روی گلوی من! تهیونگ
رفت چون چاره ی دیگه ای نداشت!"
رنگ از چهره ی سوکجین پرید .نامجون هنوز شوکه بنظر میرسید ،در
حالیکه یونگی فقط سرش رو تکون داد.
437
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"این نمیتونه اتفاق بیفته "،مرد با ناله ای گفت ،روی مبل افتاد و
صورتش رو توی دستهاش پنهون کرد" ،االن من باید به جونگوک چی
بگم؟! که دوست پسرش رو ُگم کردم؟!"
"فقط آروم باشید!" سوکجین غرید" ،دیوونه شدن شما قرار نیست
چیزی رو حل کنه!"
چهره ی سوکجین تاریک شده بود" ،داد زدن سر من قرار نیست قضیه
رو حل کنه یونگی .میدونم تهیونگ توی دردسره ،باشه؟ هممون
میدونیم! ولی دیوونه شدن تو کاری جز راه رفتن روی اعصاب بقیه
نمیتونه بکنه!"
438
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"حق با جینه "،باالخره نامجون گفت .جدی بنظر میرسید و نگاه بی
احساسش به َفرش خیره شده بود" ،باید یک نقشه ی خوب بکشیم.
اولین چیزی که باید بفهمیم اینه که کجا بردنش".
"دقیقا "،یونگی هیس کشید" ،حتی شک دارم االن توی ُکره باشن!"
"درسته ،وقت داریم "،نامجون با جدیت اضافه کرد" ،فعال باید درباری
مشکل دیگه ای حرف بزنیم — "
"عجب احمقی هستید!" سوکجین هیس کشید" ،کی اهمیت میده کی
بهش بگه؟! نکته ی مهم اینه که چی بهش بگیم! نمیتونیم واضح بهش
بگیم تهیونگ رو دزدیدن!"
440
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یونگی میخواست همون لحظه به مرد حمله کنه ،اما دو چیز جلوش
رو گرفتن.
441
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جو متشنج خونه یکدفعه چند برابر شده بود و هر چهار مرد
نمیدونستن باید چیکار کنن.
"همتون فقط خفه شید باشه؟" مرد با لحن خشکی گفت" ،هر چیزی
که من گفتم تایید کنید".
یونگی دوباره روی مبل افتاد ،سرش رو توی دستهاش فرو کرد و با
صدای مضطربی غرید" ،جیمین من رو میکشه!"
چند دقیقه گذشت ،تا اینکه صدای موتور نزدیک تر شد .صدای
خاموش شدن موتور ،و بعد صدای خنده های بلندی به گوش رسید.
442
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
هوپی لبش رو گزید .بنظر میومد یونگی دوست داشت گریه کنه!
نامجون هنوز به هیچکس نگاه نمیکرد و با نگاه خالی به فرش خیره
شده بود.
لبخندش با دیدن چهره ی چهار مرد توی خونه از روی چهرش افتاد.
"چی شده؟" پسر به سرعت پرسید و پاکت های خرید توی دستش رو
زمین گذاشت.
"یک دقیقه صبر کن ،بهت میگیم "،سوکجین با سرعت زمزمه کرد .مرد
از پشت جیمین به جونگوک که داشت از پله های ایوان باال میومد
نگاه کرد" ،فقط جلوی گوک ساکت بمون باشه؟"
"آره!" پسر کوچیکتر یکی از پاکت هایی که جیمین روی زمین گذاشته
بود رو برداشت و اون رو محکم جلوی سینش گرفت" ،ته ته کجاست؟
گوکی میخواد االن براش َفشن شو بذاره!"
"گوکی ،ته ته داره ...قایم باشک بازی میکنه!" سوکجین آروم دروغ
گفت و چهرش از حرفهای خودش درهم رفت" ،االن قایم شده ،باشه؟"
بعد از چند لحظه ،هوپی دستش رو به سمت پسر کوچیکتر دراز کرد و
گفت" ،چطوره اول اتاق خواب هارو بگردیم گوکی؟"
444
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک با اشتیاق قبول کرد" ،هیونگی ،آماده باشی یا نه ،گوکی داره
میاد!"
به محض اینکه اونها اتاق رو ترک کردن جیمین به سمت سوکجین
رفت" ،اینجا چه خبره؟!"
445
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"یکنفر از پنجره ی هوپی داخل اومده و بهش حمله کرده "،نامجون با
لحن تلخی توضیح داد و جیمین شوکه به سمتش برگشت" ،تهیونگ با
پای خودش از اینجا رفته ،تا از هوپی محافظت کنه".
"معلومه که میدیم!" یونگی با حرص جواب داد" ،اون االن یکی از
ماهاست! قرار نیست رهاش کنیم!"
"ولی اول باید بفهمیم کجا بردنش "،سوکجین با نگرانی گفت" ،و در
حال حاظر ،باید ببینیم به جونگوک چی بگیم .این قایم باشک بازی
حداکثر تا چند دقیقه ی دیگه جواب میده".
"خدای من ،خیلی ناراحت میشه "،جیمین با لحن ترسونی زمزمه کرد.
یونگی غره ی دیگه ای داد" ،باورم نمیشه فقط واسه دو ساعت رفتیم
و یکی اون بچه رو دزدید! جئون حتما این خونه رو زیر نظر داره!
کشیک میداده تا ببینه ما کی میریم!"
446
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اینجا جامون امن نیست "،نامجون با لحن تلخی تایید کرد" ،باید زود
اینجارو ترک کنیم .ممکنه آدم های دیگه ای توی راه باشن".
هوپی چند قدم پشت سرش ایستاده بود و با اضطراب به بقیه خیره
شده بود.
447
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
سوکجین لبهاش روی هم ف ُشرد" ،شاید خوب بلده کجا قایم بشه
گوکی".
"این واقعا مزخرفه!" یونگی از روی مبل زمزمه کرد .مرد حتی
نمیتونست به صورت برادرش که داشتن فریبش میدادن نگاه کنه.
"جونگوک ،شاید توی یکی از اتاق های پشتی باشه "،نامجون پیشنهاد
داد و یونگی رو نادیده گرفت" ،چطوره بریم اونجارو نگاه کنی"-
"نمیتونم اینکارو کنم "،یونگی زمزمه کرد و بنظر میومد حالش داره
بد میشه .مرد یکدفعه روی پاهاش ایستاد ،از خونه بیرون رفت و در
رو پشت سرش بهم زد.
448
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
449
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
450
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
وقتی ماشین حرکت کرده بود چشمبندی روی چشمهاش بسته شده
بود .تقریبا ممنون این موضوع بود ،چون راحتتر میتونست گریه
کردنش رو پنهون کنه.
’خودت رو جمع و جور کن!‘ پسر با خودش فکر کرد و نفس لرزونی
کشید .اشکهای خشک شده ی روی صورتش چسبناک شده بودن.
451
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
دستهاش روی پاهاش مشت شده بودن و حداقل خوشحال بود که
کسی بهش دستبند نزده بود یا اونهارو نبسته بود ...هر چند شک
داشت تا ابد اینجوری بمونه!
ماشین تا االن توی سکوت کامل فرو رفته بود .نمیدونست چند نفر
داخلش بودن ،چه نوع ماشینی بود ،یا کجا داشت میرفت.
با خودش فکر کرد اصال جکسون توی ماشین بود یا نه .شاید تهیونگ
میتونست اون رو متقاعد کنه .اونها با هم دوست بودن ،مگه نه؟
حداقل امیدوار بود که اون مرد با چشم بسته بهش خیانت نمیکرد و
اون رو به سمت مرگش نمیبرد!
"جکسون؟"
سکوت.
452
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"جکسون گوش کن .نمیدونم اینجایی یا داری گوش میدی ،اما فکر
میکنم که داری میکنی .گوش کن مرد — این دیوونگیه! لطفا! بذار من
برم!"
تهیونگ دندون هاش رو روی هم سایید و دوباره ادامه داد" ،رفیق ،من
نمیدونم ما با هم دوستیم یا نه .من دوست دارم فکر کنم که هستیم،
ولی شاید تو فقط داری کارت رو انجام میدی! اصال هر چی ،اشکالی
نداره ،میفهمم ،ولی من میدونم تو به جونگوک اهمیت میدی! سالها
ازش محافظت کردی! نمیتونی اینجوری بهش آسیب بز"-
"ممکنه بهش دست نزنی ،ولی اگه فکر میکنی االن حالش خوبه فقط
داری خودت رو گول میزنی!" تهیونگ با خشم جواب داد،
453
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چند لحظه ی دیگه سکوت برقرار شد و بعد صدای سرفه ی دیگه ای به
گوش رسید.
چشمهای تهیونگ گشاد شدن .پسر دهنش رو باز کرد تا مقاومت کنه،
اما انگشت های خشنی گلوله ی پارچه ای رو توی دهنش فرو کردن.
سعی کرد آروم باشه و مضطرب نشه .داشتن کدوم گوری میرفتن؟!
تهیونگ از بین پارچه ی توی دهنش غرید" ،چقدر مهربون!" که فقط به
شکل صدا های نامفهموی به گوش رسید.
با خودش فکر کرد یعنی حال پسر کوچیکتر االن چطور بود ،متوجه
رفتن اون شده بود یا نه .اگه شده بود ،بقیه چجوری داشتن آرومش
میکردن.
456
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یکدفعه موتور ماشین صدایی داد و بعد ایستاد .تهیونگ فکر کرد
ماشین خراب شده که صدای زمزمه ی آروم جکسون رو شنید،
تهیونگ نفس رو حبس کرد ،منتظر موند تا لمس دستی رو ُمچ دستش
رو حس کرد.
به سرعت زانوش رو باال آورد و آرزو کرد که محاسباتش درست از آب
در بیاد.
"فاک!"
اما تهیونگ همین حاال هم چشم بند رو از روی چشمهاش کنده بود.
دهن بند رو از توی دهنش بیرون انداخت و به توآن حمله کرد.
"فاک! گمشو اونور!" توآن با تهیونگ گالویز شد و پسر ُمچهای مرد رو
به زور باالی سرش برد.
458
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ همون لحظه هم از بدن مرد جدا شده بود و داشت به سمت در
اونطرف ماشین میرفت .در رو باز کرد و با نفس سنگینی بیرون پرید.
تهیونگ عقب کشید ،دست چپش رو چرخوند و مشتی به َفک مرد زد.
جکسون که توقع اون مشت رو نداشت چند لحظه با چشمهای گشاد
شده تلو تلو خورد.
"تهیونگ ،اینها اسلحه دارن!" جکسون غرید ،با فاصله ی چند قدم
بهش متوقف شد و چشم غره ای بهش رفت ،نفس های مرد هم از
دویدن گرفته بودن" ،بهت شلیک میکنن بچه! نمیتونم متوقفشون کنم!
فقط برگرد داخل و این دیوونه بازی رو تموم کن!"
تهیونگ داد عصبانی زد ،از اینکه دو َرش کرده بودن خشمگین بود و
لبهاش بدون خواست خودش باز شدن" ،فاک یو جکسون! پس بهم
شلیک کن! من اونجا نمیام ،میشنوی؟!"
تمام سرها به سمت اون صدا چرخیدن و خون توی رگ های تهیونگ
منجمد شد.
دستهاش رو توی جیب هاش فرو کرده و دکمه های باالی پیرهنش باز
بودن .موهای مرتب و تمیزش برخالف همیشه بهم ریخته بودن و کت
و شلوار گرون قیمتش با یک پیراهن به همون قیمت و کُتی جا به جا
شده بودن.
زیادی راحت بنظر میرسید .چشمهای تهیونگ به سمت آستین های باال
رفته ی مرد چرخیدن.
وقتی مرد باالخره دهنش رو باز کرد ،اون سه کلمه باعث شدن قلب
تهیونگ بایسته،
***
462
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"گوکی ،لطفا "،جیمین عاجزانه گفت .برای پنجمین بار سعی کرد
دستش رو روی شونه ی پسر بذاره ،اما جونگوک کنارش زد.
"زود میاد خونه گوکی "،جیمین با ناراحتی گفت" ،قول میدم .فقط
مجبود بود یک مدت بره بیبی — "
463
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"نههه!" جونگوک گریه کرد و چهرش فرو افتاد .پسر با سکسکه به
سمت سوکجین برگشت" ،ج-جینی هیونگی ،ل-لطفا ،به ته ته بگو ب-
بیاد خونه! گوکی دلش براش تنگ شده! ل-لطفا هیونگی!"
جونگوک نادیدش گرفت و به تقال کردن ادامه داد .هق هق هاش با هر
لگدی که میزد بلند تر میشدن.
464
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
دقیقا نیم ساعتی گذشت تا اینکه جیمین بدن خواب جونگوک روی
مبل گذاشت.
"بیچاره "،جیمین زمزمه کرد .موهای پسر رو از روی پیشونیش کنار زد
و بوسه ای به پیشونیش زد" ،کامال خسته شد".
465
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اوه "،جیمین با لحن مالیمی گفت .به پاهاش خیره شده بود،
ابروهاش بهم گره خورده بودن.
"وقتی داشت دیوونه میشد "،جیمین آروم زمزمه کرد" ،فقط ...فقط
نمیفهمم چرا پیش من نیومد! من هم میتونستم باهاش حرف بزنم!
میفهمم که اون و نامجون سالهاست که با هم دوست های صمیمی ان،
میفهمم! فقط ...یکم دردناکه!" جیمین فین فینی کرد و چشمهاش رو
پاک کرد،
466
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اون همین حاال هم فکر میکنه تو رو توی این سبک زندگی مزخرف
کشونده "،سوکجین آروم گفت" ،فکر نمیکنه عادالنه باشه تا درباره ی
این مسائل بد باهات حرف بزنه .تو هیچکدوم از اینهارو نخواستی"-
467
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
قبل از اینکه سوکجین بتونه جوابی بده ،در باز شد .جیمین به سرعت
آثار باقیمونده ی اشک روی چشمهاش رو پاک کرد و پشتش رو به در
کرد.
هوپی ،نامجون و یونگی یکی یکی وارد شدن .همشون آرومتر از قبل
بودن ،اما جدی تر بنظر میومدن.
"عجب قدم مفیدی بوده پس!" جیمین با هوفه ای پیش خودش گفت
و دستهاش رو به سینه اش زد.
468
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"بود "،مرد گفت" ،یونگی و هوپی فهمیدن که منطقی ترین جایی که
جئون ته رو میبره تا چشم و گوش کسی بهش نرسه"-
"کوه وانگجو "،هوپی ادامه داد" ،یونگی یکبار گفت که جئون خونه ای
اونجا داره .منطقه ی نیست که کامال زیر نظر بنگتن باشه ،برای همین
فکر کسی بهش نمیرسه".
"خب ،این واقعا خیالم رو راحت میکنه!" جیمین با حرص گفت" ،پس
باید همین حاال بریم! چرا وایسادیم؟!"
"به دلیل چندتا چیز "،هوپی با لحن خشکی گفت" ،اون خونه قراره
محاصره باشه .این مثل حمله دفعه ی قبل نیست .جئون توقع داره ما
اونجا بریم".
469
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"شاید تو نتونی "،هوپی بین حرفش پرید و لبخند تاریکی زد" ،ولی
من میتونم .میتونم توی بیست و چهار ساعت مهماتی که میخوایم با
افراد رو آماده کنم .تا فردا شب میتونیم به سمت وانگجو حرکت
کنیم".
"ه-هیونگی؟"
470
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"هی گوک "،یونگی با لحن مالیمی گفت و به سرعت جلوی مبل ،رو به
روی برادرش زانو زد .موهای پسر رو از روی صورتش کنار زد و لبخند
کمرنگی زد" ،حالت چطوره؟"
گونه ها و بینی جونگوک هنوز سرخ بودن ،با اینکه چند لحظه
خوابیده بود .پسر با ناراحتی فین فین کرد .کامال عاجز بنظر میرسید،
471
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چند قطره اشک روی گونه ی جونگوک چکیدن .پسر با چشمهای خیس
بزرگ به برادرش خیره شد.
"ت-ته ته رفت چون گوکی پسر ب-بدیه "،جونگوک ناله کرد" ،ا-اون
گوکی رو ترک و این تقصیر گ-گوکیه! گوکی م-متاسفه هیونگی،
ببخشید"-
"و-ولی اون خداحافظی نکرد!" جونگوک ناله کرد .جلو رفت ،سرش رو
توی شونه ای برادرش مخفی کرد و با فین فین به شونش چنگ زد.
یونگی کمی به عقب تکیه داد و اشک های پسر رو با احتیاط پاک کرد،
"البته".
473
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یونگی با قلبی که از درد بهم ف ُشرده شده بود ،آب دهنش رو قورت داد
و زمزمه کرد" ،مطمئنم داده .خب من قول میدم که اون قرار نیست
قولش رو بشکنه ،باشه؟ ته ته برمیگرده و خودت هم اینو میدونی.
قول انگشتی خاص".
پسر فین فینی کرد ،سرش رو تکون داد و زمزمه کرد" ،باشه".
474
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین با لبخند قدمی به جلو برداشت" ،بیا بریم داخل گوکی ،باشه؟"
جونگوک دست دراز شده ی پسر رو قبول کرد و بعد از اینکه بوسه ای
به گونه ی یونگی زد بلند شد.
پسر با خجالت دستش رو روی به بقیه ی افراد توی اتاق هم تکون داد،
"شب بخیر هیونگ ها".
475
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ما تحت هیچ شرایطی نمیتونیم بذاریم کیم تهیونگ بمیره "،مرد با
صدای بی احساسی گفت و چشمهای طوفانیش با خشم برق زدن،
"میفهمید چی میگم؟ اگه اتفاقی برای اون بچه بیفته برادر من دیوونه
میشه".
"هیچ اتفاقی قرار نیست براش بیفته "،نامجون گفت" ،قراره نجاتش
بدیم".
476
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
19.
"بیدار شد؟"
آب سرد روی صورتش ریخته شد .چشمهای تهیونگ باز شدن و پوست
صورتش با حس اون مایع سرد یخ بست .نفس بلندی کشید و با آب
توی دهنش رو سرفه کرد.
"االن بیداره".
تهیونگ بخاطر رفتن مقداری از اون آب توی گلوش چند لحظه سرفه
کرد .عاجزانه به جلو تکیه داد و سعی کرد نفسش رو به حالت عادی
برگردونه .اون لحظه بود که متوجه شد به سختی میتونه حرکت کنه.
به یه صندلی بسته شده بود ،با چیزی که برای طناب بودن زیادی
کلفت ،و برای فلزی بودن زیادی نرم بود .با احتیاط اونهارو کشید و با
حس درد روی پوست حساس مچش هیس کشید.
477
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
مچ پاهاش به صندلی بسته شده بود ،پایین رو نگاه کرد و دید که برای
محکم کاری طنابی هم دور کمرش بسته شده بود تا اون رو کامل روی
صندلی ثابت نگه داره.
ابروهاش با دیدن بانداژ بسته روی دستش بهم گره خوردن و سعی
کرد به یاد بیاره چجوری زخمی شده بود .چرا نمیتونست هیچ چیزی
به یاد بیاره؟
به دالیلی دید تهیونگ ضعیف بود و چشمهاش سیاهی میرفتن .عالوه
بر همه ی اینها ،همه چیز عجیب و محو بود ،انگار که داشت به دنیا از
داخل یه فیلم نگاه میکرد.
478
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
همه ی این حسها خیلی آشنا بنظر میومدن .با یادآوردی یکدفعه ی
آخرین باری که انقدر احساس ضعف کرده بود به خودش لرزید.
"ببین چقدر حرف گوش کُن شدی ،فقط به یکذره کمک نیاز داشتی".
479
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جئون خندید" ،نه .میخواستم بعد از اینکه بازوت گلوله خورد مطیع
باشی ،ولی هنوز انقدر هوشیار باشی که بفهمی چی دارم بهت میگم.
مورفین زیادی آرومت میکرد "،مرد مطمئنا داشت پشت ماسکش
نیشخند میزد" ،و ما نمیخوایم اینجوری باشه ،مگه نه؟"
سر تهیونگ داشت گیج میرفت .صدایی بین ناله و غرش از گلوی پسر
خارج شد.
480
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خوبه جکسون "،جئون با لحن شیطنت آمیزی جواب داد" ،و کار تو
اینجا تمومه .میتونی بری .تا وقتی بهت نیاز داشتم بیرون منتظر
بمون".
جکسون چیز نامفهموی رو زمزمه کرد .تهیونگ سعی کرد صداش کنه،
اما باز کردن دهنش داشت سختتر و سختتر میشد.
"اوه آروم باش "،جئون با نوچی گفت" ،فقط یکم هروئین بهت تزریق
شده".
481
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"فقط یه دوز کوچیکه تهیونگ .نیازی نیست انقدر نگران بشی .فقط
یک دوز کوچولو تا قلبت باهاش راه بیفته "،مرد خندید و چشمهاش با
تاریکی برق زدن" ،چطوره شروع کنیم؟"
ناله ای کرد و اون صدا بدون هیچ هدفی از بین لبهاش خارج شد" ،ل-
لطفا"-
482
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
’دَ م ،بازدم‘ تهیونگ با خودش فکر کرد .به سختی داشت به حرف های
جئون توجه میکرد .قلبش داشت خیلی سریع میتپید ،انقدر سریع که
برای خوب بودنش معمولی نبود!
"میدونی تهیونگ "،جئون با لحن آرومی ادامه داد" ،مشکل اینه که من
به خود کنگپی اهمیت نمیدم .اون گنگ مسخره چیزی جز چندتا
نوجوون که قراره حداکثر تا یکسال دیگه توی خیابون ها بمیرن
نیست!"
483
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"توقع ندارم درک کنی ،اما به زودی میفهمی .میدونی تهیونگ ،پسرم
به من آسیب زد .سوکجین و نامجون — آدم هایی که مثل گوشت و
خون خودم باهاشون رفتار میکردم — اونها به من آسیب زدن و از
همه مهمتر ،به بنگتن آسیب زدن".
"آ-آقا — "
484
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر حتی دیگه نمیدونست جئون داره چی میگه .چرا توی اتاق
اکسیژن کافی نبود؟
"تهیونگ ،من میتونم بهت کمک کنم ،ولی اول باید بشنوم که باهام
موافقت میکنی .باید بدونم وفاداریت به کجاست ،با بنگتنی؟"
"باید بهم بگی کیم تهیونگ .بگو که تو عضو بنگتنی ،نه کنگپی".
"ب-بنگتن!" تهیونگ ناله کرد و درد شدیدی گلوش رو فرا گرفت .تموم
بدنش داشت آتیش میگرفت،
485
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جئون با لحن رضایت مندی گفت" ،عالیه ".صداش دورتر بنظر به
گوش میرسید" ،جکسون!"
صدای قدم هایی به گوش رسید .دید تهیونگ داشت با لکه های سیاه
تاریک میشد.
"بله آقا".
"همه چیز درست میشه تهیونگ "،کسی توی گوشش زمزمه کرد.
486
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
پسر توی تخت جا به جا شد .حتی توی نور کمرنگ اتاق هم چشمهاش
به سرعت جسم جونگوک رو تشخیص دادن .بدن پسر کوچیکتر توی
خودش جمع شده بود .مشت هاش توی خواب زیر چشمهاش کشیده
میشدن و لب پایینش آویزون شده بود.
صدای ناله ی دیگه ای از بین لبهاش خارج شد .جیمین دقیق تر بهش
نگاه کرد و متوجه الیه ی عرق روی پیشونیش شد .داشت کابوس
میدید؟
"گوکی؟" جیمین آروم زمزمه کرد .دستش رو جلو برد و موهای پسر
رو نوازش کرد" ،بیدار شو عزیزم".
487
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک یکدفعه بیدار شد .چندبار پلک زد ،تا اینکه چشمهاش به
تاریکی توی اتاق عادت کردن.
چهره ی جیمین درهم رفت" ،نه بیبی ،فقط منم .جیمینی هیونگ".
"چجوری؟"
488
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
دهن جیمین باز مونده بود" ،چ-چجوری — " مرد آب دهنش رو قورت
داد و حرفهاش رو جمع کرد" ،هیونگیت این رو بهت گفت گوکی؟ اون
بهت گفت ما یه رابطه ی خاص داریم؟"
’وات د فاک!‘ جیمین شوکه با خودش فکر کرد’ ،این پسر همه چیز رو
میبینه!‘
489
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آره ،ولی"-
دهن جیمین بسته شد .چهرش مالیم و قلبش با شنیدن اون حرفها
گرم شد" ،ممنونم گوکی "،مرد زمزمه کرد و آروم گونه جونگوک رو
نیشگون گرفت" ،من هم وقتهایی که هیونگیت خوشحاله رو دوست
دارم".
490
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"واو ،این خیلی زیاده!" جونگوک گفت و تند تند سرش رو تکون داد،
"چون گوکی خیلی خیلی از ته ته خوشش میاد!"
جیمین خندید و موهای پسر رو نوازش کرد" ،میدونم بی -اوه ،گوکی".
جونگوک چند لحظه ساکت موند ،سرش رو به دست جیمین ف ُشرد و با
لحن آرومی گفت" ،جیمینی؟"
"بله؟"
491
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"بله عزیزم؟"
"مطمئنم اون هم خیلی خیلی دلش برات تنگ شده گوکی "،جیمین با
لحن مالیمی گفت.
"البته "،جیمین زمزمه کرد و دستهاش رو دور پسر حلقه کرد .جونگوک
با آرامش بهش تکیه داد و دستهاش رو دور شکمش حلقه کرد.
492
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"دوست دارم هیونگی "،پسر بعد از چند لحظه با صدای خواب آلودی
زمزمه کرد.
چند لحظه صبر کرد تا صدای نفس پسر کوچیکتر و باال و پایین رفتن
سینش منظم شد.
***
493
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
اولین چیزی که بعد از بیدار شدن به ذهنش اومد این بود که سر
جونگوک رو ببوسه.
به یاد میاورد که به بازوش تیر خورده بود و از درد بیهوش شده بود.
یادش میومد که بیدار شده بود و به یه صندلی بسته شده بود.
هروئین بهش تزریق شده بود و جئون بازجوییش کرده بود.
هر چند خودبازجویی رو کامال به یاد نداشت .یک سری خاطرات محو
توی ذهنش بود ...چیزی درباره ی انتقام جئون — درباره ی قسم
وفاداری خوردن تهیونگ به بنگتن — ؟
494
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
به جز ُتشکی که تهیونگ روش خوابیده بود چیزی توی اتاق نبود.
بدون هیچ پنجره ای و یک در که تهیونگ مطمئن بود از پشت قفل
شده.
495
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اگه متوجه نشدی پیرهن تنت نیست "،جکسون گفت و ابرویی باال
انداخت .تهیونگ متعجب نگاهی به کمر برهنش انداخت .انقدر درگیر
افکارش بود که واقعا متوجه برهنه بودن بدنش نشده بود!
جکسون شونه ای باال انداخت .ناراحت بنظر میرسید" ،نه .فکر کردم
اینجوری سردت میشه".
"به این آسونی نیست "،جکسون ُغرید" ،دارم بهت میگم فقط بیخیال
شو تهیونگ"-
497
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"نمیفهمم چرا انقدر بزدلی!" تهیونگ داد زد" ،محض رضای فاک ،تو یه
مرد بزرگی! نباید از کسی دستور بگیری!"
فک تهیونگ پایین افتاد .وجود پسر یخ بست و بی هیچ حرفی ساکت
شد.
جکسون با چشم غره بهش خیره شده بود و از دادش نفس نفس میزد.
مرد سرش رو پایین انداخت و دستهاش کنار بدنش مشت شدن.
واضحا از اینکه چیزی گفته بود پشیمون بود.
"اون — " تهیونگ دوباره ساکت شد .عذاب وجدان وجودش رو فرا
گرفت و چهرش با پشیمونی درهم رفت" ،من — فاک .متاسفم .من
چیزی نمیدونستم جکسون".
"آره خب ،االن میدونی!" مرد غرید" ،همه انقدر خوشبخت نیستن که
دست کسی که دوستش دارن رو بگیرن و فرارکنن! شاید من دلم
نمیخواد اینجا بمونم ،ولی خواسته ی من هیچ تفاوتی ایجاد نمیکنه! تا
وقتی که زنم اینجاست ،من هم اینجام!"
498
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اگه من زمانی اینجارو ترک کنم اون زنم رو میکشه "،جکسون با چهره
ی درهم رفته ای بین حرفش پرید" ،نمیتونم روی اینکه اون بدونه من
میخوام برم ریسک کنم .اگه حتی برای یک لحظه شک کنه که من
میخوام از بنگتن برم ،همون شب یک گلوله توی مغز زنم خالی میکنه!"
499
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"میفمم "،پسر باالخره با جدیت زمزمه کرد" ،تو مرد خوبی هستی
جکسون".
"من — میخوام بهت کمک کنم "،مرد بعد از چند لحظه سکوت گفت،
"میدونم دلتنگی واسه کسی که دوستش داری چجوریه .جونگوک
احتماال االن داره دیوونه میشه و میدونم تو هم همین حس رو داری".
500
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"نه ،از این دیوونه بازی ها نیست!" جکسون نفس عمیقی کشید" ،زنگ
میزنیم .و فقط واسه چند دقیقه ،نمیتونیم بیشتر از این ریسک کنیم".
جکسون آروم سرش رو تکون داد" ،میرم یه گوشی پیدا کنم که شنود
نداشته باشه .چند دقیقه طول میکشه".
تهیونگ دوباره سرش رو تکون داد .وقتی مرد برگشت پسر یکدفعه
گفت" ،جکسون؟"
***
502
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"جئون جونگوک ،یا این َپنکیک رو میخوری یا اون رو توی حلقت فرو
میکنم!"
جیمین با نفس بلندی به بازوی یونگی ضربه زد" ،یونگی! نه! اینجوری
به بچه ها غذا نمیدن!"
"خب وقتی با مالیمت ازش خواستم بهم گوش نکرد!" یونگی غرید و
با عصبانیت چنگالش رو روی پیشخون انداخت" ،یک ساعت شده
جیمین! اون کل روز رو غذا نخورده!"
"هی گوکی "،جیمین با مالیمت گفت و به زور لبخند زد" ،میتونی فقط
چندتا لقمه بخوری عزیزم؟ لطفا؟"
جونگوک جوری به چنگال چشم غره رفت انگار قرار بود منفجر بشه،
"ته ته به گوکی غذا میده!"
503
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یونگی آهی کشید" ،اگه هرباری که این جمله رو میگفت یک دالر گیر
من میومد ،االن میتونستم یه ربات تهیونگ بخرم که تا وقتی بمیره
بهش پنکیک بده!"
جیمین مرد رو نادیده گرفت" ،گوکی ،تهیونگ زود میاد خونه .میخوای
بهش بگیم پسر بدی بودی؟"
صدای زنگ خوردن گوشی کسی یکدفعه بینشون پرید و جیمین که
شوکه شده بود چنگال رو زمین انداخت .جونگوک خندید و با حس
پیروزی به چنگال که کف آشپزخونه افتاده بود نگاه کرد.
یونگی کنجاوانه به جیمین نگاه کرد" ،کی داره بهت زنگ میزنه؟ همه
که االن خونه ان".
504
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"— هیونگ؟"
505
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خوبم هیونگ "،صدای پسر خسته و ضعیف بنظر میرسید ،هر چیزی
به جز خوب! "دقیق نمیدونم کجام ،ولی یه جای پر ارتفاعه .کوه و یه
پرتگاه اینجاست".
"یونگی هیونگه؟"
یونگی به پسر مورد سوال خیره شد .جونگوک مشغول بازی با کاسه ی
پر از شربت پنکیک بود .تکه های کنده شده پنکیک رو توی اون
مینداخت و شناور شدنشون رو تماشا میکرد .خوشبختانه انقدر
حواسش پرت بود که صدای مکالمه ی اونها رو نشنیده بود ،وگرنه
التماس میکرد تا با تهیونگ حرف بزنه.
507
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اوه "،تهیونگ نفس عمیقی کشید ،نگران بنظر میرسید" ،خیلی گریه
میکنه؟"
508
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
گوشی رو روی پیشخون گذاشت و جلوی برادرش زانو زد" ،هی گوک،
میشه یه لحظه به من نگاه کنی؟"
"یکی پشت گوشی میخواد باهات حرف بزنه "،یونگی با لحن آرومی
گفت و لبخند زد" ،یکیه که خیلی ازش خوشت میاد! میتونی حدس
بزنی کیه؟"
509
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
510
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین سرش رو باال آورد و لبهاش با اخمی آویزون شدن" ،حاال شک
ندارم که چیزی شده .چیه؟"
دوست پسرش با کالفگی آهی کشید" ،فقط ...ته خسته بنظر میرسید
جیمین .انگار که توی جهنم رفته و برگشته! فقط یک روز گذشته!"
قلب جیمین توی گلوش پرید" ،اینو نگو "،پسر هیس کشید و با نگرانی
به جونگوک نگاه کرد .خوبشختانه پسر کامال غرق تماسش بود.
"همه چیز درست میشه یونگی .تهیونگ قویه ،و هممون میدونیم که
جئون قرار نیست بکشتش .اگه میخواست اینکارو کنه تا االن کرده
بود".
511
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین با مالیمت شونه ی مرد رو فشرد ،به جلو تکیه داد ،بوسه ای
روی لبهاش گذاشت و زمزمه کرد" ،نگران نباش ،کیم تهیونگ یه
مبارزه".
"امیدوارم حق با تو باشه".
512
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
20.
"گوکی "،تهیونگ تقریبا هق هق کرد ،روی دیوار ُسر خورد ،تا زمانیکه
روی زمین نشست" ،بیبی من چطوره ،هوم؟"
513
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"میدونم "،تهیونگ فین فین کرد ،همین حاال هم هجوم اشک به
چشمهاش رو حس میکرد" ،من هم دلم برات تنگ شده بیبی ،خیلی
زیاد".
"پس بیا خونه "،جونگوک ناله کرد" ،ته ته ،بیا خونه!"
قلب تهیونگ توی سینش مچاله شد" ،دارم میام "،پسر با لحن لرزونی
زمزمه کرد" ،خیلی زود میام خونه ،باشه؟"
جونگوک آروم ناله کرد ،مثل یه توله سگ کوچولو بنظر میرسید که لگد
شده بود" ،و-ولی — گوکی االن دلش واسه ته ته تنگ شده!"
514
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با لحن لجباز صدای جونگوک ،تهیونگ یاد حرفهایی که یونگی چند
لحظه پیش زده بود افتاد و جدی شد.
ناله های جونگوک قطع شدن و پسر آروم زمزمه کرد" ،ا-اوم — نه".
"یونگی هیونگ بهم گفت که پسر بدی بودی .غذا نمیخوری و به
هیونگ هات گوش نمیدی "،تهیونگ ادامه داد و اجازه داد صداش
سلطه طلب تر بشه .از همونجا هم میتونست لب های آویزون
جونگوک رو ببینه!
"این بهونه ی خوبی نیست "،تهیونگ جدی بین حرفش پرید" ،تو
همیشه واسه من پسر خوبی هستی ،نه؟ خودت هم خوب میدونی
فقط چون من اونجا نیستم نباید اینجوری رفتار کنی".
515
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ آروم خندید" ،خوبه ،من هم دوست دارم همین رو بشنوم .پسر
خوب من ،مگه نه؟"
قلب تهیونگ با شیفتگی درد گرفت .صورتش از اون همه لبخند زدن
درد گرفته بود.
"خدایا ،خیلی دوست دارم گوک "،پسر با آهی گفت" ،وقتی بیام خونه
کلی بغلت میکنم ،باشه؟"
516
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"هی ته "،صدای جیمین به گوش رسید" ،گوش کن ،نباید بری؟
نمیدونم چجوری زنگ زدی ،ولی حدس میزنم امن نیست انقدر
طوالنی باهامون حرف بزنی".
"نه ،حق با توئه "،تهیونگ با ناراحتی تایید کرد و شونه هاش پایین
افتادن" ،میشه باهاش خداحافظی کنم؟"
تهیونگ بغض توی گلوش رو قورت داد و سرش رو تکون داد" ،آره،
میدونم .ممنون جیمین".
"ته ته باید بره؟" پسر کوچیکتر با لحن آرومی گفت و صداش روی
کلمه ی آخر شکست.
"من هم دوست دارم گوکی "،تهیونگ زمزمه کرد" ،یادت باشه پسر
خوبی بمونی ،خب؟"
جونگوک فرصت نکرد چیز دیگه ای بگه چون یونگی گوشی رو گرفت.
تهیونگ صدای مقاومت پسر کوچیکتر شنید و مرد ساکتش کرد.
"خوبه ،نگران اون نباش "،یونگی که مشخص بود فکرش جای دیگه
ایه گفت" ،گوش کن ،از وقتی که اونجا بردنت هیچ چیز دیگه ای
یادت میاد؟ مثال اینکه چند تا گارد توی خود کوه یا خونه بودن؟"
518
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"صبر کن ،تیر؟!"صدای یونگی چند ُتن باال رفت" ،تیر خوردی؟!"
"چی؟!" صدای داد جیمین از پشت گوشی شنیده شد" ،خدای من!
گوشی رو بده!"
چهره ی تهیونگ درهم رفت" ،واقعا نیازی نیست گوشی رو بهش بدی،
من خوبم"-
جیمین همون لحظه پشت خط بود" ،ته ،کجات تیر خورد؟! گلوله کامل
رد شد؟! پانسمانش کردی؟! چیزی واسه درد بهت دادن؟!"
تهیونگ به جای تزریق کوچیک روی آرنجش خیرع شده شد و توده ای
توی گلوش ایجاد شد.
519
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
هر چند البته که با صدای بلند چیزی نگفت و فقط آه کشید" ،جیمین،
من خوبم .فقط از بازوم رو خراش داده و آره ،پانسمان شده ".پسر از
قصد سوال آخر رو بدون جواب باقی گذاشت.
اگه جیمین متوجه لحن طعنه آمیزش شده بود چیزی نگفت.
520
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
521
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چهره ی مرد غریبه از اون حالت بی احساس تغییری نکرد" ،دنبالم بیا.
سعی کن کاری کنی و بهت شلیک میکنم".
هرچند قدمی به جلو برداشت ،جون دوست نداشت دوباره تیر بخوره.
مرد تا وقتی تهیونگ جلوش اومد صبر کرد و بعد ،مچ دستش رو
گرفت و اون رو پشت کمرش پیچ داد .تهیونگ از درد و تعجب غره ی
عصبانی ای داد.
522
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با راه افتادنشون به سمت پایین راهرو سعی کرد آروم بمونه .وقتی
راه میرفتن چشمهاش رو ردیف های گاردهایی که کنار دیوار ها
ایستاده بودن چرخیدن.
523
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
در باز شد و چهره ی تهیونگ قبل از اینکه بتونه جلوی خودش رو
بگیره با شوک پوشیده شد.
جئون جلوش ایستاده بود و فقط یک شلوار جین خیلی تنگ تنش بود
که پاهای برنزش رو پوشونده بودن .سینش کامال برهنه بود و
عضالتش با هر بار حرکتش منقبض میشدن.
ابروهای تهیونگ با شنیدن اشتیاق پشت حرف های مرد درهم رفتن.
اون لحظه بود که از نزدیکتر بهش خیره شد ...به قطرات عرق روی
پیشونیش ،گُر گرفتگی گونه هاش ،نگاه َمحو توی چشمهاش...
"بشونش "،مرد دستور داد .گارد تهیونگ رو به جلو ُهل داد و به تقال
کردن پسر توجهی نکرد.
جئون وقتی هوشیار بود وحشتناک و غیر قابل پیش بینی بود.
تهیونگ هیچ قصدی نداشت بدونه وقتی مرد تحت تاثیر مواد بود
چجوری رفتار میکرد!
هر چند از شانس بدش ،بخاطر دستبند قفل شده دور دستهاش فقط
همینقدر میتونست مقابله کنه .کمرش به سمت دیواری ُهل داده شد و
ُمچ پاهاش به زنجیرهایی که کف اتاق بودن قفل شدن.
وقتی دستهاش باز شدن موفق شد مشتی به صورت گارد بزنه ،اما مچ
دستش سریع گرفته شد و به دیوار سیمانی کوبونده شد .خیلی زود
دستهاش هم به زنجیرهای دیوار قفل شدن و مثل یه زندانی قرون
وسطی ،باالی سرش آویزون شدن.
تهیونگ با کالفگی ُغرید و زنجیرهارو کشید .صدای زنجیر های فلزی از
توی دیوار به گوش رسید و مورد تمسخر قرارش داد.
525
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"هرچند باید بگم این موقعیت بهت میاد "،مرد آروم زمزمه کرد .تن
صداش پایین اومده بود و حاال خشن تر به گوش میرسید.
تهیونگ نفس سختی کشید .با نوازش دست جئون روی یکی از
بازوهاش خودش رو عقب کشید.
526
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
527
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"تمومش کن!" تهیونگ غرید و یکبار دیگه دستهای زنجیر شدش رو
کشید .پوست دستش از کشیده شدن روی اون فلز سوخت ،اما
نادیدش گرفت" ،دستهای کوفتیت رو از من دور کن "،چشمهای پسر از
خشم قرمز شده بودن" ،شوخی نمیکنم! اگه یکبار دیگه بهم دست
بزنی ،فکت رو میشکونم!"
جئون نیشخندی زد" ،اوه که اینطور ،فقط یکنفر توی خانواده ی جئون
حق داره بهت دست بزنه ،نه؟"
528
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
مرد خندید" ،این حقیقته .هر چیزی که دوست داری رو باور کن ،ولی
بدون که من پسرهام رو دوست دارم .هر دوشون رو ،هر چقدر هم که
دیوونه باشن!"
تهیونگ پوزخند بلندی زد" ،اونها دیوونه ان؟! تو روانی ای! تو یونگی
رو مجبور کردی معتاد بشه! دائما میزدیش"-
"از عشق!" جئون با لحن محکمی گفت" ،تمام این کارها یونگی رو به
قدرتمند ترین مرد توی بنگتن تبدیل کردن! من بهش لطف کردم!"
529
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"قبال هم بهت گفتم تهیونگ "،جئون آروم ادامه داد و چشمهاش با
گرسنگی روی بدن تهیونگ چرخیدن" ،من میخوام به یونگی آسیب
بزنم .میخوام به سوکجین و نامجون آسیب بزنم .لعنت ،االن حتی دلم
میخواد به جونگوک هم آسیب بزنم! اون هرزه ی کوچولو اون برادر
بی عرضش رو در مقابل پدر خودش انتخاب کرد!"
نیشخند جئون بزرگتر شد" ،خیلی اتفاقی ،فقط یک راه ساده هست تا
زندگی تموم اونهارو خراب کنم .فقط باید یک کارو انجام بدم!"
چشمهای مرد دوباره ی روی تهیونگ قفل شدن،
"تو".
سکوت.
تهیونگ بدون هیچ حرکتی به مرد خیره شد .حتی نفس هم نمیکشید.
530
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
باالخره بعد از نگه داشتن نفسش برای مدتی طوالنی ،پسر نفس بلندی
کشید .چهرش اونقدر شوکه بود که حتی نمیتونست عصبانی باشه.
"راستش خیلی سادست "،مرد زمزمه کرد .یکدفعه دستی روی سینه ی
تهیونگ گذاشت و پسر به خودش لرزید .جئون نادیدش گرفت و با
گفتن هوم رضایت بخشی عضالتش رو لمس کرد.
دهن تهیونگ خشک شده بود ،انقدر خشک که نمیتونست صحبت کنه.
با قرار گرفتن دستهای جئون روی کمر شلوارش حس کرد که این
اتفاقها داره برای کس دیگه ای میفته و اون فقط شاهدشونه.
531
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"در واقع ،همه ی اونها نابود میشن "،مرد خندید و به راحتی کمر
شلوار تهیونگ رو باز کرد .اون رو از توی حلقه های شلوار بیرون کشید
و با صدای بلندی اون رو روی زمین انداخت" ،پیشبینی میکنم که
جونگوک دیگه هیچوقت خوشحال نمیشه و تو دیدی که همه ی اون
بیچاره ها چقدر به اون پسر وابسته ان "،جئون با آهی چشمهاش رو
چرخوند" ،وقتی اون رو بشکنم،
جئون مکث کرد و با شیطنت بهش نگاه کرد" ،اوه ،حاال داری التماس
میکنی؟ راحت باش .بیشتر تحریکم میکنه!"
532
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ تقریبا خفه شد .با دراومدن شلوارش از پاهاش باد سرد بدنش
رو لمس کرد و فقط لباس زیرش روی بدنش موند .گونه هاش گُر
گرفتن و اضطراب بدنش رو فرا گرفت.
"فاک جئون "،پسر نفس سختی کشید" ،تمومش کن ،تمومش کن! جدی
میگم — "
انگشت های جئون روی کمر کشی لباس زیرش متوقف شدن.
با قرار گرفتن کف دست مرد روی عضوش خون توی رگ های تهیونگ
یخ بست .توده ای توی گلوش جمع شد و چشمهاش از اشک خیس
شدن .ذهنش به سرعت به دنبال راهی گشت تا این وضعیت خالصش
کنه ،قبل از اینکه همه چیز بیش از حد از کنترلش خارج بشه.
533
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
همین که انگشت های جئون آماده ی پایین کشیدن لباس زیرش بودن
تهیونگ داد زد" ،ب-بذار من انجامش بدم!"
"ببخشید؟"
"توقع داری باور کنم تو حاظری این کارو بکنی؟" مرد با پوزخندی
پرسید.
534
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
بنظر میومد جئون داشت به حرفهاش فکر میکرد ،اما هنوز شک
داشت" ،چرا باید بخوای به من کمک کنی؟"
تهیونگ دعا کرد که مرد انقدر تحت تاثیر مواد باشه که بتونه گولش
بزنه!
"من با ب-بنگتنم ،یادت رفته؟" پسر به سختی دروغ گفت" ،وقتی این
حرف رو زدم دروغ نمیگفتم .وفاداری من به بنگتنه .به تو".
535
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چند لحظه سکوت پر تنش بین اون دو گذشت .نفس های تهیونگ
داشتن تنگ تر میشدن .چیزی جز لباس زیرش تنش نبود و پیشونیش
از عرق خیس شده بود.
وقتی جئون باالخره با بی میلی سرش رو تکون داد بنظر میومد که
دنیا ایستاده بود.
"فکر کنم درست میگی .اینجوری بهتره — " با پایین افتادن شونه
های تهیونگ چشمهای مرد دوباره با تردید پر شدن" ،ولی نمیتونم
اعتماد کنم که وقتی دستهات رو باز کنم بهم حمله نکنی ،مگه نه؟"
"میتونی!" تهیونگ با نگرانی اصرار کرد" ،من بهت آسیب نمیزنم .حتی
اگه بزنم ،چطوری میتونم برم بیرون؟ این درها از بیرون قفلن".
مشکلی که خودش هم بهش فکر نکرده بود ،اما اگه تو اون شرایط گیر
میگرد راهی براش پیدا میکرد.
اگه!
536
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
بنظر میومد جئون هنوز به دالیل خوبی بهش شک داشت .کف دستهای
تهیونگ با خواست مشت شدن از عرق خیس شده بودن.
537
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
21.
هوپی یونگی رو نادیده گرفت و حین بررسی کردن فایل توی دستش
زیر لب هومی گفت.
مرد توی دستهاش قراردادی برای حداقل دو هزار اسلحه برای گنگ
کنگپی رو نگه داشته بود.
"تموم جاهایی که باید امضا میکردم رو امضا کردم "،هوپی گفت و از
پایین به یونگی که با دستهای گره شده روی سینش جلوی میزش
ایستاده بود نگاه کرد" ،چندجا هست که امضای نائب رئیس رو
میخوان".
538
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ما به این همه اسلحه نیاز نداریم!" یونگی هیس کشید و دستهاش رو
روی میز کوبید" ،هوسوک ،واقعا دیوونه شدی؟! میدونی که دولت
شیپینگ های باالی پنجاه تارو زیر نظر میگیره! این پنج برابره اون
مقداره!"
"بهش نیاز داریم!" هوبی با خشم گفت و روی پاهاش ایستاد ،انگشتی
به سینه ی یونگی زد و جلوتر ایستاد" ،خودت حرفهای تهیونگ رو
شنیدی یونگی! همه جای اون کوه با گاردهای جئون پر شده! ما به همه
ی کمکی که بتونیم داشته باشیم نیاز داریم! حاال این کاغذ های لعنتی
رو امضا کن و از دفتر من برو بیرون ،چون قرار نیست باهات بحث
کنم!"
هر دو برای چند لحظه به هم چشم غره رفتن .یونگی واقعا دلش
میخواست دستش رو دراز کنه و سر دوستش رو روی میز بکوبونه!
539
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
540
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
وقتی داخل رفتن جیمین مکثی کرد و به سمت پسر مرد نعنایی
برگشت.
"هیچی "،یونگی با لحن خشکی جواب داد" ،فقط مسائل کاری .هوپی
داره عوضی بازی در میاره!"
جیمین شونه های مرد رو نوازش کرد ،خم شد و بوسه ای روی گونش
گذاشت" ،میخوای دربارش حرف بزنی؟"
یونگی سرش رو تکون داد و بینیش رو بوسید" ،نه ،فقط صبر میکنم تا
نامجون بیاد خونه .شاید اون بتونه هوپی رو متقاعد کنه".
دست های جیمین به سرعت از روی شونه های مرد پایین افتادن و
لبهاش با اخمی جمع شدن" ،نامجون تا چند ساعت دیگه خونه نمیاد.
اون و سوکجین رفتن تا چند نفر رو واسه حمله استخدام کنن".
541
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
دست یونگی از جلوی دهن پُر از سیبش پایین افتاد .ابروهاش روی به
جیمینی که به سمت یخچال برگشته بود تا پاکت شیرموزی رو بیرون
بیاره جمع شدن.
542
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"نیستم!" جیمین با حرص و طعنه جواب داد" ،ولی نگران نباش ،اگه
بودم هم به تو نمیگفتم! صبر میکردم جون بیاد خونه تا به اون بگم!"
543
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک از روی جایی که نشسته بود ،روی قالیچه کف حال ،ناله ای
کرد" ،هیونگی ،حرف بد".
544
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"نظر من هم همینه!" جیمین هیس کشید" ،فقط تنهام بذار! برو منتظر
بمون تا نامجون بیاد و بتونی پیشش ناله کنی! مثل همه ی زمان های
فاکی دیگه!"
545
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چهره ی یونگی با شنیدن اون حرفها فرو افتاد .مرد جلو رفت و
صورت جیمین رو با بین دستهاش قاب کرد.
"بیبی "،مرد زمزمه کرد" ،من ...من نمیدونستم .من هیچ ایده ای
نداشتم که این موضع داره اذیتت میکنه .متاسفم ،باشه؟"
مرد گونه ی نرم دوست پسرش رو نوازش کرد .از اینکه لبهاش با اخم
جمع شده بودن متنفر بود.
"گوش کن ،روش کار میکنم .بیشتر باهات حرف میزنم .قول میدم!
موضوع فقط اینه که — من زیاد توی این مسائل خوب نیستم —
خودم هم خوب میدونی —"
546
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"بهونه نیار "،جیمین با جدیت گفت و چشم غره ای بهش رفت" ،فقط
— سعی کن درستش کنی ،باشه؟"
"باشه "،یونگی به سرعت گفت" ،باشه ،روش کار میکنم .قول میدم".
یونگی لبخند کوچیکی به روش پاشید" ،لطفا ازم متنفر نشو ،ولی
مجبورم بپرسم — میتونم بوست کنم؟ وقتی عصبانی ای خیلی
کیوت میشی!"
چهره ی جیمین جوری بود که انگار به زحمت جلوی لبخند زدنش رو
گرفته بود" ،نه .هنوز خیلی از دستت عصبانیم".
یونگی نیشخندی زد" ،که اینطور ،پس فکر کنم فقط باید عصبانیتت
رو ببوسم!"
547
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین هیچ وقتی برای مقاومت نداشت ،چون لبهای مرد روی لبهاش
قرارگرفته بودن و به شیرینی بوسیدنش .جیمین آهی کشید و روی
لبهای مو نعنایی لبخند زد.
مرد دستش رو دور کمر کوچیک پسر حلقه کرد .انگشتهاش توی
پوست نرم کمر جیمین فرو رفت و اون رو به خودش نزدیک تر کرد.
صدای متعجبی از گلوی جیمین خارج شد و پسر دستش رو روی سینه
ی مرد گذاشت.
"همم "،جیمین آهی کشید و باالخره اجازه داد لبخندی روی لبهاش
بیاد.
لبخند جیمین بزرگتر شد .پسر با گونه های گل انداخته ای زمزمه کرد،
"خفه شو".
548
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
549
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"فکر کنم از یکی از افرادم بخوام دوربین بیاره توی اتاق "،جئون گفت
و به سمت پای دیگش رفت" ،هر چی نباشه باید از این فیلم بگیریم.
وگرنه مدرکی نداریم که چه اتفاقی افتاده ،مگه نه؟"
با این وجود نمیتونست روی مخالفت کردن با جئون ریسک کنه و
بهش بهونه ای برای شک کردن بهش بده.
"فکر خوبیه "،تهیونگ به زحمت اون کلمات رو از بین دندون های قفل
شدش خارج کرد.
550
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اول میرم یکی رو بیارم "،مرد با غرور گفت ،انگشت هاش روی مچ
دست تهیونگ رقصیدن و با لرزیدن بدن پسر لبخندش بزرگتر شد،
"بعدا اینهارو باز میکنم".
"ن-نمیخوام بی ادب باشم و-ولی —" پسر دندون هاش رو روی هم
سایید و به زحمت زمزمه کرد —" ،ا-اگه االن اونهارو باز کنی خ-خودم
رو واست آماده م-میکنم —"
اینکه بگی جئون خوشحال بنظر میرسید توصیف کوچیکی بود! مرد
غره ای داد و یکدفعه چونه ی تهیونگ رو گرفت.
"چه پیشنهاد خوشمزه ای!" مرد با صدای خشکی غرید .تهیونگ جلوی
خودش رو گرفت تا از خوردن نفس گرم مرد به صورتش باال نیاره،
"همم ،فکر خوبیه".
551
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یک دستش آزاد شد و تهیونگ مچش روی سینش کشید ،چند بار اون
رو تکون داد تا گرفتگیش برطرف بشه.
"کاری نکن از کارم پشیمون بشم "،جئون با بازکردن آخرین زنجیر با
صدای تاریکی زمزمه کرد" ،همیشه راه های سخت تری هم واسه انجام
این کارها هست .میفهمی چی میگم؟"
552
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خوب خودت رو واسم آماده کن "،مرد غرید" ،تا وقتی برگشتم بتونم
نابودت کنم!"
هر چند باید برای تمام اعضای بنگتن واضح میبود که اون صدای
جئونه ،اما بنظر میومد که سیستم مخفی ای برای باز کردن اون در
وجود داشت.
هر کس که پشت در بود چند لحظه مکث کرد" ،کالغ توی قفس چه
ساعتی پرواز میکنه؟"
جئون با لحن بی حوصله ای ،انگار که بارها اون جمله گفته بود جواب
داد" ،نیم ساعت گذشته از بعد از ظهر ،توی بندرگاه جنوبی".
553
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
در به سرعت باز شد ،جئون چیزی رو به مرد بیرونی زمزمه کرد و به
سرعت اون رو بست.
و بعد ،شکست.
برای اولین بار از ماه ها پیش که با نامجون مصاحبه کرده بود ،حاال
تهیونگ کامال احساس بیچارگی میکرد.
هق هق خفه ی دیگه ای از گلوش خارج شد .انگشت هاش موهاش رو
چنگ زدن و پیشونیش رو به زمین خاکی تکیه داد.
554
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
"گمش کردید؟!"
سوکجین جوری که انگار چیز ترشی خورده بود از بین دندون هاش
هیس کشید" ،مین یونگی ،چطوری تونستی برادر خودت رو گم
کنی؟!"
"تقصیر اون نیست هیونگ!" جیمین که آماده ی گریه کردن بود گفت،
"داشتیم با هم جر و بحث میکردیم .جونگوک توی اتاق بود ،حتما
ناراحت شده و رفته —"
555
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
صدای مرد با چشم غره ی ترسناک دوست پسرش قطع شد .یکدفعه
یاد دعوای چند لحظه پیششون افتاد و گلوش رو صاف کرد" ،اوم،
منظورم اینه که ،من و جیمین داخل رو نگاه میکنیم .جین تو با
نامجون برو".
"شما دوتا واقعا عجیبید "،مرد زمزمه کرد ،سرش رو تکون داد و با
آهی کتش رو برداشت" ،بیا بریم جون".
دو نفر از خونه خارج شدن و یونگی و جیمین رو تنها گذاشتن تا داخل
رو بگردن.
556
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
سوکجین چشمهاش رو چرخوند" ،اگه قایم شده باشه این قرار نیست
جواب بده .یا اگه داره گریه میکنه .قرار نیست وقتی ناراحته به این
راحتی بیاد بیرون!"
"آره ،خب ،از دست ما ناراحت نیست!" نامجون زمزمه کرد و دستهاش
رو توی جیبهاش فرو کرد.
سوکجین آهی کشید و پشت یکی از بیشه های کنار خونه رفت" ،گوک،
اینجایی عزیز دلم؟"
وقتی دوباره بیرون اومد نامجون چشم غره ای بهش رفت" ،دورو!"
557
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آره آره "،نامجون هوفه ای داد" ،اعتراف کن هیونگ ،فقط فکر میکنی
از من باهوش ت"-
"فکر میکنم پشت درخته "،نامجون وقتی صدا کمی واضحتر شد
زمزمه کرد.
وقتی دید که هیونگ هاش اومدن زیر گریه نزد .به جاش دستش رو
به سمت سوکجین دراز کرد تا با کمکش از روی زمین بلند شه.
دهن سوکجین یکدفعه خشک شد" ،اوم ...همه چیز خوبه عزیز دلم؟"
559
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر فقط یکبار دیگه شونش رو در جواب سوال سوکجین باال انداخت
و اغراق نبود اگه میگفتیم مرد بزرگتر فقط چند لحظه تا سکته کردن
فاصله داشت.
560
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ه-هیچی نشده —" پسر باالخره حرف زد ،صداش انقدر آروم بود که
تقریبا به گوش کسی نرسید و دوباره نگاهش رو به سمت پاهاش
چرخوند" ،میشه گوکی بره داخل؟"
561
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یونگی چند لحظه بعد وارد اتاق شد ،با دیدن برادر کوچیکترش
چهرش به سرعت غرق در آرامش شد.
"اوه ،خدا رو شکر!" مرد با نفس عمیقی گفت و سمت برادرش دوید.
محکم بغلش کرد و سرش رو توی موهاش فرو کرد" ،خدا رو شکر که
حالت خوبه گوک! حق نداری دیگه هیچوقت اینجوری بذاری بری،
میشنوی؟! هیونگ هات رو خیلی ترسوندی"
"گوکی!" جیمین داخل اتاق پرید و با کنار زدن یونگی جونگوک رو
توی آغوش خودش گرفت" ،خدای من ،نمیدونی چقدر ترسوندیم!
خیلی متاسفم که جلوت داد زدم عزیز دلم! هیونگت و من
نمیخواستیم بترسونیمت! واقعا واقعا متاسفیم ،میتونی ببخشیمون؟"
562
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
و جونگوک —
"جیمین ،یونگی ،باید حرف بزنیم "،نامجون با لحن خشکی بین حرف
پسر پرید" ،میشه بیاید توی آشپزخونه؟"
"آشپزخونه".
هر چهار مرد به آشپزخونه رفتن ،جایی که یونگی با نگاه تاریکی به
نامجون خیره شد.
"خیلی خب ،چه اتفاق کوفتی ای افتاده؟! چیزی بهش گفتید؟! چون
قسم میخورم"-
563
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"چجوری —؟" جیمین با تردید پرسید" ،نرمال بنظر میاد .شاید یکم
ساکت تر از حد معمول"-
"از وقتی پیداش کردیم هیچی نگفته "،نامجون با نگاه نگرانی ادامه
داد" ،شاید فقط سه کلمه ،و اصال توی چشمهامون نگاه نمیکنه!"
"فکر نمیکنم همچین چیزی باشه "،سوکجین آروم گفت" ،فکر میکنم...
خیلی خب ،این قراره دیوونه بازی بنظر بیاد ولی به حرفهام گوش
کنید"،
564
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
مرد چند لحظه مکث کرد و بعد از جمع کردن جرعتش دوباره ادامه
داد" ،فکر میکنم ممکنه — آسیب روحی دیده باشه .یکجورهایی،
نمیدونم چجوری توضحیش بدم — ولی تو این چند روز گذشته
خیلی اتفاقها افتاده بچه ها! مخصوصا برای کسی به حساسی اون ،که
روحیات یک بچه رو داره! اون یه حمله ی وحشیانه رو تجربه کرده،
کسی که بیشتر از همه دوسش داره یکدفعه ناپدید شده! شاید ...شاید
باالخره تحمل این ماجرا ها براش زیادی سخت شده! شاید دعوای بین
شما دوتا براش آخرین ضربه شده —"
"خدای من ،واقعا فکر میکنی همچین چیزیه؟" جیمین پرسید" ،شوک
شده؟!"
"اینجوری نیست ".یونگی قبل از اینکه مرد بزرگتر بتونه چیزی بگه
جواب داد .صداش خشک بود و به سوکجین چشم غره رفت .مرد
بزرگتر هم در جوابش با خشم بهش خیره شد.
565
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"نه ،نیست!" یونگی با حرص جواب داد و چشمهاش با خشم برق زدن،
"من کاری نکردم برادرم وارد یک حالت کما ی لعنتی بشه که توش
حرف نمیزنه! داری همیچین چیزی میگی ،مگه نه؟!"
چهره ی سوکجین مالیم شد" ،اوه یونگی ،نه .این تقصبر تو نیست!
فقط دارم میگم که شاید شرایط براش غیر قابل تح"-
مرد بدون اینکه منتظر جوابی بمونه بدون توجه به صداهای پشت
سرش از آشپزخونه بیرون رفت.
566
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اوه هی گوکی "،مرد با لحن آرومی گفت و سعی کرد صداش رو ثابت
نگه داره .لبخند لرزونی که از نگاه برادرش که هنوز به زمین خیره
شده بود دور موند زد" ،گوک ،میشه لطفا به من نگاه کنی؟"
دهن یونگی یکدفعه خشک شد" ،ا-اوم جونگوک ،میشه بخاطر من یه
چیزی بگی؟ چرا — هی ،بهم اسم عروسکت بگو! اینجا کی رو داریم
هوم؟!"
567
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
دهن یونگی پایین افتاد و جیمین پشت سرش شروع به گریه کردن
کرد.
نامجون چیزی توی گوش مرد زمزمه کرد .یونگی سرش رو چرخوند و
دید که اون دوستش رو بغل کرده و داره پشتش رو نوازش میکنه.
بنظر میومد بزرگترین هیونگ نمیتونست پسری که سالها ازش مراقبت
کرده بود رو توی اون حال ببینه .در واقع ،هیچکدوم از اونها
نمیتونستن!
به محض اینکه یونگی به سمتش رفت ،جیمین سرش رو روی سینه ی
مرد گذاشت و اشکهاش پیرهنش رو خیس کردن.
***
569
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
22.
در اتاق باز شد و تهیونگ زانوهاش رو توی سینش جمع کرد .دیگه
هیچ دلیلی برای جنگیدن نداشت .جئون میتونست هر کاری که دلش
میخواست انجام بده.
"تهیونگ؟"
بدن تهیونگ از شوک شنیدن اون صدا لرزید و لبهاش با تعجب از هم
باز شدن،
"ج-جکسون؟"
جکسون سرش رو تکون داد و صداش غرق پشیمونی شد" ،فاک بچه،
لطفا بهم بگو که اون —"
"ن-نه "،تهیونگ سرش رو تکون داد .صداش از اون همه گریه گرفته
بود" ،نکرد .ن-نکرد".
قلب تهیونگ توی گلوش پرید ،به سختی موفق شد زمزمه کنه" ،تو —
چی؟ چطوری؟ پس زنت"-
دهن تهیونگ بسته شد ،پسر با چشمهای گردی که پلک نمیزدن به مرد
خیره شد.
571
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اشکالی نداره مرد "،تهیونگ آهی کشید و دستی توی موهاش کشید،
"جدی میگم .هموفوبیا 4االن از کمترین مشکالتمه!"
4
همجنسگرا گریزی Homophobia:
572
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آره "،تهیونگ آروم روی پاهاش ایستاد .ماهیچه هاش از درد جیغ
کشیدن .جکسون با تردید دستش رو دراز کرد تا اگه افتاد بگیرتش.
بنظر میومد جکسون متوجه اضطراب روی چهرش شده بود ،چون
قدم آرومی به سمتش برداشت.
"بچه ،تو توی شوکی "،مرد با مالیمت گفت" ،شاید بهتر باشه چند
لحظه بشینی".
بدنش رو از دیوار جدا کرد ،چند لحظه روی پاهاش تلو تلو خورد تا
اینکه تعادلش رو بدست آورد.
جکسون ابرویی باال انداخت ،اما سوالی نپرسید .از اتاق بیرون رفتن و
اولین چیزی که تهیونگ دید بدن مردی بود که پشت در افتاده بود.
خودش رو آماده کرد ،روی بدن مرد خم شد و مشغول باز کردن دکمه
های پیرهنش شد .با دستهای لرزون اون رو به همراه شلوار مرد از
574
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"هنوز نه "،تهیونگ گفت و قبل از گفتن جمله ی قبلش آب دهنش رو
قورت داد" ،باید بهم دستبند بزنی".
مرد بزرگتر هنوز مردد بنظر میرسید ،اما دستبندی بیرون آورد و
دستهای تهیونگ رو باهاش بست.
"گوش کن ،وقتی جئون اتاقی که من رو توش زندانی کرده بود رو
ترک کرد ،باید یه چیزی مثل پسوورد میگفت تا در رو واسش باز کنن"،
تهیونگ با صدای آرومی وقتی به گاردها نزدیک شدن گفت.
"فکر میکنم فقط جئون و افراد باال رتبش یا همچین چیزی جواب رو
میدونن "،تهیونگ با دیدن نزدیک شدن دو مرد به سرعت ادامه داد،
"اگه کسی مزاحمون شد ،بهشون بگو درباره ی کالغ توی قفس ازت
بپرسن ،وقتی پرسیدن جواب بده که نیم ساعت بعد از ظهر و از
بندرگاه جنوبی ،فهمیدی؟"
"فقط کاری که میگم رو بکن!" تهیونگ زمزمه کرد و موفق شد قبل از
متوقف شدنش توسط اون دو نفر ،جوابش رو سریع بگه.
576
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"وایسید".
جکسون با نگاه خشکی سرش رو روی به مرد تکون داد .بنظر میومد
هر دوشون اون رو میشناختن ،چون اونها هم در جواب سرشون رو
تکون دادن و بعد به سمت تهیونگ برگشتن.
یکی از مردها چشمهاش رو تنگ کرد و بهش خیره شد" ،ولی به ما
چیزی نگفت".
جکسون قدمی به جلو برداشت و چهرش تاریک شد" ،خب ،به من
گفت".
577
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
مرد زیر نگاه جکسون کمی جمع شد .جکسون از اونها بزرگتر بود و
قطعا توی هنر سلطه گری بهترین بود!
هر چند بنظر میومد همکار اون مرد کمتر ترسیده بود" ،قبل از اینکه
بذاریم بری باید مطمئن بشیم .شاید مجبور شیم به جئون زنگ بزنیم".
دو مرد نگاه شوکه ای به همدیگه انداختن .مرد دوم ،که چند لحظه
پیش بنظر نمیومد ترسیده باشه ،سرش رو خم کرد" ،کالغ توی قفس
کی پرواز میکنه؟“
578
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
درست انگار که سرباز بودن ،دو مرد کنار رفتن ،کمر هاشون رو به
دیوار پشت سرشون چسبوندن و راه رو براشون باز کردن .دستهاشون
رو کنار بدنشون نگه داشته بودن و سرهاشون با احترام خم شده بود.
هر دو آروم تا پایین راهرو رفتن و بعد شونه هاشون فرو افتاد و نفس
راحتی کشیدن.
"باورم نمیشه جواب داد "،جکسون با ناباوری خندید" ،باید این یکی
رو حفظ کنم!"
تهیونگ به زحمت لبخندی زد" ،هی ،اوم ،میتونی دستم رو باز کنی،
دیگه واقعا نمیتونم تحملشون کنم —"
579
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خیلی خب "،مرد بعد از چند لحظه گفت" ،گوش کن ،واست یه
ماشین و راننده گرفتم ،اما شک دارم جونگوک هنوز توی مقر کنگپی
باشه .مطمئنم تا االن جاشون رو عوض کردن".
580
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"میتونیم ،ولی باید زود باشیم ،جئون باالخره متوجه نبودنت میشه".
تهیونگ سرش رو تکون داد" ،جکسون ،تو باید با من بیای .اگه اینجا
بمونی و بفهمه که به من کمک کردی با جنازه فرقی نداری!"
تهیونگ دندون هاش رو روی هم سایید" ،به من نگاه کن! این شوخی
نیست ،تو نمیتونی"-
581
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چشم غره ای به مرد رفت ،اما گوشی رو قبول کرد .دوبار دیگه بوق
خورد تا اینکه صدای آشنایی به گوش رسید.
"تهیونگ؟"
جیمین منتظر جوابی بود .بعد از چند لحظه وقتی صدایی نشنید ،با
تردید دوباره گفت" ،ته؟ تویی؟"
جیمین با آرامش آهی کشید" ،اوه فاک ،خدارو شکر! خوبی؟! جئون
هنوز بهت آسیب نزده؟!"
تهیونگ با یاد لمس اون دستهای سرد روی بدنش احساس تهوع کرد.
582
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ته ،گوش کن "،جیمین با صدای اطمینان بخشی ادامه داد" ،همه چیز
درست میشه ،باشه؟ یونگی و هوپی دارن روی یک نقشه کار میکنن تا
بیرونت بیارن! تا فردا صبح میتونیم دنبالت بیایم! فقط باید یکخورده
تحم"-
"من بیرونم".
"نه — آره!" تهیونگ لُپش رو گزید و با خودش فکر کرد کی حرف زدن
براش انقدر سخت شده بود" ،به یک ماشین و راننده دسترسی دارم،
ولی باید بدونم االن کجایید .جای قبلی نیستید ،مگه نه؟"
583
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
از پایین راهرو صدای قدم هایی شنیده شد .جکسون با چهره ی
تاریکی به سمت تهیونگ اومد" ،باید عجله کنیم!"
"االن وقت ندارم جیمین!" تهیونگ توی گوشی هیس کشید و اون رو
بین بند انگشت هاش که از فشار وارد شده بهشون سفید شده بودن
فشرد" ،آدرس رو میخوام ،همین االن!"
"ب-باشه! باشه ،صبر کن! فاک ،من اسم دقیق خیابون رو نمیدونم —"
584
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ته ،اونجایی؟!"
"برو —!"
585
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
درست انگار که بمبی منفجر شده بود ،صدای شلیک گلوله ها یکی بعد
از دیگری به گوش رسیدن.
"بچه -آخ!"
با شنیدن صدای ناله ی درناک جکسون ،تهیونگ کامال نجات پیدا کردن
خودش رو فراموش کرد و رنگ از صورتش پرید.
586
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"بگیریدش!"
قبل از اینکه تهیونگ بتونه واکنشی نشون بده ،درد عمیقی توی کمرش
پیچید ،انقدر شدید که باعث شد سر جاش بایسته.
587
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"تو هم خوردی!" تهیونگ از بین دندون های کلید شده گفت و با
چشمهایی که جایی رو نمیدیدن ،به بدن هایی که روی زمین افتاده
بودن نگاه کرد" ،ت-تو — تو همشون رو کشتی جکسون!"
مرد خودش رو از دیوار جدا کرد و با سرفه ای ،خونش توی هوا پخش
شد و لبهاش رو قرمز رنگ کرد.
پسر خودش رو روی دیوار کشید و از اون برای راه رفتن کمک گرفت.
به زحمت میتونست دری رو چند قدم اونطرف تر ببینه.
588
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با خشم دستش رو روی چشمهاش کشید و اشک هاش رو کنار زد .چیز
خیسی روی صورتش کشیده شد .نگاهی به کف دستش که از خون
پوشیده شده بود انداخت — خون خودش.
باید میرفت.
589
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
به سختی میشد بهش گفت راه رفتن ،فقط داشت بدنش رو روی زمین
میکشید .انقدر محکم دندون هاش روی هم سایید تا از درد ناله نکنه،
که حس کرد ممکنه فکش رو بشکونه.
"میبینمش!"
هیچ ایده ی نداشت چجوری قرار بود اون درو باز کنه .در فلزی ای بود
که برای باز کردنش به تمام قدرتت نیاز داشتی.
شوک تیر خوردنش داشت از بین میرفت و بدنش تازه داشت تمام
زخم هاش رو درک میکرد.
دو دستش کامال آغشته به خون بودن .نمیدونست گلوله ها کجا رفته
بودن ،هنوز داخل بدنش بودن یا نه ،یکی یا بیست تا بودن؛ اما
دردشون جوری بود که با هر بار تکون خوردنش کل بدنش رو فرا
میگرفتن.
590
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
صدای کشیده شدن فلز روی فلز شنیده شد و گلوله ها یکی بعد از
دیگری به در خوردن.
591
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
رگ هاش آتیش گرفته بودن .هنوز میتونست صدای شلیک های پشت
در رو بشنوه .هر لحظه یکی از اون در خارج میشد و کارش تموم بود.
"آقا؟"
"ه-هفتاد —"
"آقا ،باید بریم! بنظر میاد آدم هایی که دنبالتونن دارن نزدیک میشن!"
592
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ سعی کرد نفس بکشه و به یاد بیاره که جیمین چی بهش گفته
بود.
یکنفر سعی داشت در پشت سرش رو باز کنه .راننده از زیر بازوهاش
گرفتش و بدنش رو باال کشید .تهیونگ که به هیچ عنوان کنترل
اعضای بدنش رو نداشت ،بی حس روی دستهای مرد افتاد.
صدای بسته شدن در و داد های خشمگین به گوشش رسید .تمام اون
صداها توی سرش دردناک و بلند بودن.
موتوری روشن شد .صدای جیغ تایر ها صدای داد هارو خاموش کرد،
اما صدای شلیک گلوله ها هنوز به گوش میرسید.
تهیونگ لحظه ای چشمهاش رو باز کرد .سعی کرد جوابی بده ،اما
سرفه ی خیس دیگه ای از گلوش خارج شد.
درست قبل از اینکه چشمهاش بسته بشن ،به این فکر کرد که چرا اون
مایع سرخ تا توی ماشین همراهش اومده بود!
594
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
23.
جیمین بی صدا به گوشی توی دستش خیره شده بود .صدای بوق
ممتد پشت خط توی سکوت سرد آشپزخونه پیچیده بود .برای لحظه
ای ،پسر تنها با دهنی که باز مونده بود اونجا ایستاد.
و بعد دویید.
595
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
596
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"نمیدونم چی شده ،ولی فکر کنم یکی کمکش کرده فرار کنه .صدای
یکی دیگه رو از پشت خط شنیدم ،ولی ته چیزی جز خواستن آدرس
نگفت! عجله داشت!"
"احتماال کسی دنبالشون بوده —" نامجون با جدیت نتیجه گیری کرد،
"که به این معنیه که مطمئنا فرار کردن".
597
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"باشه ،ببخشید .بریم ".مرد با چهره ی درهم رفته ای دست جمین رو
قبول کرد و اجازه داد پسر کوچیکتر از دفتر بیرون ببرتش.
598
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یونگی سرش رو تکون داد و آب دهنش رو قورت داد" ،نه ،حق با توئه،
ببخشید .فقط — فاک ،االن افکارم خیلی بهم ریخته جیمین .باورم
نمیشه ته فرار کرده!"
"آره خب "،جیمین با لحن خشکی گفت" ،باید قبل از اینکه بریم
جونگوک رو ببینیم خودت رو آروم کنی؛ وگرنه اون رو هم نگران
میکنی!"
"از خوشحالی میمیرم اگه نگران بشه!" یونگی زمزمه کرد" ،بهتر از
ساکت بودن االنشه!"
جیمین آهی کشید" ،امیدوارم حالش بهتر باشه .شاید خبر برگشتن
تهیونگ باعث بشه از این وضعیت بیرون بیاد".
599
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اوم ،شاید بهتر باشه خودت تنها بری داخل "،مرد زمزمه کرد،
"میدونی ،تو توی این مسائل بهتری .تازه تو رو بیشتر دوست داره!"
لبهای جیمین با شوک از هم باز شدن" ،یونگی ،این حقیقت نداره!" پسر
با اخمی گفت" ،تو برادر بزرگترشی! میدونی که چقدر تو رو الگوی
خودش میدونه! این حرفها از کجا اومده؟!"
قلب جیمین شکست" ،اوه —" پسر قدمی به جلو برداشت و دستهاش
رو دور کمر مرد حلقه کرد و با مالیمت بغلش کرد.
دوست پسرش آهی کشید و سرش رو روی شونش تکیه داد" ،متاسفم.
آرزو میکنم که توی این مسائل قویتر بودم — میتونم یکی رو تا حد
مرگ کتک بزنم! میتونیم از عوضی هایی که دو برابر سایز خودم
هستن بازجویی کنم! ولی فقط پای گوکی وسط میاد — فاک مینی
— نمیتونم ناراحت ،آسیب دیده — ی-یا هر چیزی که این هست ،توی
شوک ببینمش! نمیدونم چرا! ولی درد داره ،باشه؟ و-وقتی این شکلیه
نمیتونم برم اون تو! واقعا متاسفم".
600
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یونگی اخمی کرد .چند لحظه ساکت موند و بعد بدون نگاه کردن به
چشمهای جیمین سرش رو تکون داد" ،آره — باشه .اگه من رو
خواست"-
مرد آهی کشید و دستی داخل موهاش برد" ،ممنونم بیبی "،یونگی
جلو رفت و بوسه ای روی گونه ی پسر گذاشت" ،دوست دارم".
601
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین بدون جواب دیگه ای در رو باز کرد ،اما قبل از داخل رفتن
لبخند گرمی به یونگی زد.
اتاق تاریک بود و پرده ها تا پایین کشیده شده بودن تا نور رو
بپوشونن .جونگوک زیر پتو های تخت پنهون شده بود و تنها چیزی که
ازش مشخص بود ،بدنش گوشه ی تخت بود و طره ای از موهای قهوه
ای که از باالی پتو بیرون زده بود.
هیچی.
"درباره ی ته ته عه".
602
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین خندید" ،ته ته داره میاد خونه گوکی! هیجان زده نیستی؟"
نمیدونست از اینکه پسر عکس العمل خاصی نشون نداد تعجب کنه یا
نه .جونگوک تمام روز رو هیچ حرفی نزده بود ،اما جیمین امیدوار بود
که اگه چیزی میتونست حال پسر کوچیکتر رو خوب کنه ،اون خبر
برگشتن هیونگ عزیزش بود.
جونگوک آروم بدون هیچ حرفی سر جاش نشست .پتو هارو دور
خودش نگه داشت و روی به جیمین پلک زد.
جیمین با ابروهای درهم رفته سرش رو تکون داد" ،چی شده عزیز
دلم؟"
603
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"معلومه گوکی "،جیمین آروم گفت ،حس بدی داشت بهش دست
میداد" ،بهت دروغ نمیگم .چی میخوای بدونی؟ مشکلی پیش اومده؟"
پسر به جونگوک که هنوز سرش رو پایین نگه داشته بود خیره شد.
لب پایینی پسر کوچیکتر با اخمی آویزون شده بود.
604
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر کوچیکتر فین فینی کرد و اون موقع جیمین متوجه شد که چون
داشت گریه میکرد سرش رو مخفی کرده بود.
"گوکی میدونه ک-که مثل بچه ها رفتار میکنه —" پسر با لحن
آرومی ،لکنت کنون گفت" ،و-ولی ته ته گفت که ازش خوشش میاد.
گوکی میدونه که پسر بزرگیه — ولی نمیخواد بزرگ باشه! و-ولی بعد
ت-ته ته رفت و شاید — ش-شاید اون بخاطر رفتار گوکی رفته .خ-
خب حاال که داره برمیگرده — شاید گوکی مجبور باشه بزرگونه رفتار
کنه تا دیگه نره"-
"نه! باشه؟ نه!" جیمین دستهاش رو دراز کرد ،قاطعانه اونهارو روی
گونه های جونگوک گذاشت و سعی کرد سرش رو باال بیاره" ،به من
نگاه کن جونگوک!"
605
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"جئون جونگوک ،همین االن سرت رو از زیر اون پتو بیرون میاری و به
من نگاه میکنی!"
جونگوک از خشونت توی صدای جیمین لرزید .با لبهای لرزون پتو رو تا
زیر چونش پایین کشید.
"نه ،همین االن عذر خواهی کردن رو تموم کن!" جیمین غرید" ،االن
واقعا از دستت ناراحتم جونگوک!"
جونگوک با فین فینی پلک زد .چند قطره اشک روی صورتش ریخت و
اونهارو با پتوش پاک کرد" ،هان؟"
جونگوک فین فینی کرد و چند قطره اشک دیگه از مژه های َترش
پایین افتادن" ،و-ولی ته ته"-
"اول اینکه "،جیمین بین حرفش پرید و انگشتش رو باال آورد" ،تو
هیچوقت نباید خودت رو واسه یکی دیگه عوض کنی! هیچوقت!
میشنوی؟! اگه یکی از جوری که تو هستی خوشش نمیاد ،پس لیاقتت
رو نداره! باشه؟"
607
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خوبه "،جیمین نفس عمیقی کشید" ،دوم اینکه این اصال به رابطه ی
تو و تهیونگ مربوط نمیشه جونگوک! چون تهیونگ عاشق توئه
جونگوک! اون عاشق جوریه که تو رفتار میکنی؛ حتی اگه شبیه بچه
ها باشه! اون عاشق جوریه که لباس میپوشی! اون همینجوری که
هستی دوست داره ،باشه؟!"
سرش رو توی کردن جیمین مخفی کرد و گریه کرد" ،گ-گوکی فکر کرد
مجبوره بزرگ باشه ...و شلوار بپوشه — از شلوار خوشش نمیاد"-
608
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
بعد از چند لحظه ،هق هق های جونگوک تبدیل به فین فین شدن .پسر
سرش رو عقب کشید و با چشمهایی که از اشک و پشیمونی پر شده
بودن به جیمین نگاه کرد.
"جونگوک ،البته که میاد!" پسر با لحن محکمی گفت" ،چی باعث شده
فکر کنی که نمیاد؟! همه ی هیونگ هات عاشق توئن! خیلی ،خیلی
زیاد! ما عاشق مراقبت کردن توییم! باید این رو باور کنی ،باشه؟!"
جیمین لبخند کمرنگی زد" ،خوبه .واسه همین انقدر عجیب رفتار
میکردی عزیزم؟ فکر میکردی دیگه دوست نداریم؟"
609
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"گوکی بعضی وقت میتونه خیلی روی اعصاب باشه —" پسر زمزمه
کرد و با ریشه های کنار پتوش بازی کرد" ،نمیخواستم هیونگی هارو
اذیت کنم".
610
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خیلی خب!" پسر متظاهرانه خندید" ،این ،اوم ،بیشتر از چیزیه که
نیاز داشتم بدونم! به هر حال ،خوشحالم که از خونه اومدن هیونگیت
خوشحال شدی .نمیخوای لباسهات رو واسش عوض کنی؟ توی
انتخاب دامن کمک میخوای؟"
"آره!" جونگوک با صدای بلندی گفت ،از روی تخت بیرون پرید و تقریبا
با گیر کردن پاش توی پتوش زمین خورد!
"مراقب باش!" جیمین با لبخندی گفت .با دیدن برگشتن جونگوک به
حالت طبیعی احساس آرامش میکرد .دوست نداشت تهیونگ توی اون
وضعیت ببینتش .احتماال با دیدن وضعیت جونگوک حالش حتی بدتر
میشد!
611
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
افکارش باعث شدن اخمی روی صورتش بشینه .تهیونگ گفته بود که
بهش تیر خورده و تا برنمیگشت نمیتونستن بفهمن شکنجه های جئون
چقدر روش تاثیر گذاشته.
جونگوک که سرش رو توی کمد فرو کرده بود ،توی لباس هایی که
روزی که تهیونگ رفته بود خریده بود میگشت ،جوابی نداد.
وقتی در رو باز کرد هوپی داشت پشت تلفن با کسی حرف میزد.
نامجون و سوکجین سرشون رو توی دسته ای از فایل روی میز فرو
کرده بودن و یونگی هم داشت کنارشون دسته ای از کاغذ رو ورق
میزد و با باز شدن در سرش رو باال آورد.
612
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"نه ،اون خیلی خوب پیش رفت "،جیمین با لبخند کمرنگی جواب داد،
"االن خیلی حالش بهتره .دیگه حرف میزنه".
چشمهای یونگی روشن شدن .با شنیدن حرفهای جیمین بدن فرو
افتادش روی صندلی صاف شد" ،اوه شت ،عالیه ،خداروشکر".
یونگی با مالیمت موهای روی صورت جیمین رو کنار زد" ،چی شده؟
همه چی خوبه؟"
چشمهای یونگی تاریک شدن .مسلما اون خاطره ی خوبی براش نبود!
"اوکی "،یونگی سرش رو تکون داد" ،آره ،حق با توئه .میخوای همه ی
وسایل درمانی ای که داریم رو بیارم؟"
جیمین سرش رو تکون داد" ،در واقع اگه تو بتونی با جونگوک بمونی
بهتره .سوکجین یکم تجربه ی پزشکی داره و فکر کردم اگه نیاز شد
اون بهم کمک کنه".
چهره ی یونگی حاال مضطرب شده بود" ،واقعا فکر میکنی انقدر
حالش بده؟"
614
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"نه ،احتماال نه "،جیمین با آرامش گفت و شونه ای باال انداخت" ،ولی
بهتره آماده باشیم .هر چند احتماال حالش خوبه ،صداش پشت تلفن که
خوب ب"-
"نه ،این ...آه ،هیچی! فقط بیاید بریم! داریم ته رو منتظر میذاریم!"
سه مرد دنبال جیمین به سمت در رفتن ،در حالیکه یونگی مسیر
مخالف اونهارو رفت .زمانیکه که به در رسیدن صدای زنگ یکبار دیگه
به گوش رسید.
615
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین با لبخند بزرگی در رو باز کرد .کامال توقع داشت که تهیونگ رو
اونجا ببینه .نمیدونست تو چه وضعیتی میدیدش ،اما فقط خوشحال
بود که بعد مدتها دوستش رو میدید.
چهره ی مرد تاریک شد" ،بدن آقای کیم تهیونگ توی ماشینه".
616
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
سوکجین اولین کسی بود که واکنشی نشون داد .صدای عاری از هر
حسی بود" ،بدنش —؟"
مردی که جیمین حاال متوجه شده بود راننده ی ماشینه فقط اخم کرد،
"واقعا متاسفم .وظیفه ی من این بود که تا اینجا برسونمش .وقتی
سوار ماشین شد زخمی شده بود"-
"برو کنار!" جیمین مرد رو کنار زد و برای اولین بار براش مهم نبود که
مودبه یا نه! حس کرد که سوکجین ،نامجون و هوپی پشت سرش تا
کنار ماشین دویدن .نمیدونست کدوم زودتر داشت حرکت میکرد،
پاهاشون یا قلب هاشون!
617
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
هوپی تنها کسی بود که حرفی نزد .اون به اندازه ی کافی صحنه های
مشابهی که از خون پوشیده شده بودن رو دیده بود ،اما حتی اون هم
با دیدن چیزی که جلوی چشمهاش بود َفکش رو قفل کرد.
پسر روی پاهاش ایستاد و به سمت اعضای دیگه ی گنگ برگشت .انگار
که سوییچی توی ذهنش زده شده بود ،جیمین یکدفعه احساساتش رو
کنار زد و تمام اطالعات پزشکی ای که توی مغزش داشت رو بیرون
کشید.
نمیتونست به هیچ چیزی فکر کنه .باید مثبت میبود .باید قوی ،سریع،
باهوش ،متخصص — همه چیز میبود.
میدونست که اگه زیادی بهش فکر میکرد ،بدتر مضطرب میشد ،پس به
هیچ چیز فکر نکرد و فقط تکون خورد.
619
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
620
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
بار دیگه ،سوکجین بدون پرسیدن چیزی فقط سرش رو تکون داد و
دنبال چیزهایی که خواسته بود رفت .جیمین لحظه ای فکر کرد چقدر
عجیب بود که دومین بزرگترین هیونگ اون خونه انقدر راحت به
حرفهاش گوش میداد ،اما اون فکر به سرعت محو شد .وقتی برای
فکر کردن به این مسائل بیهوده نداشت.
"جیمین!" صدای نامجون از درد کاری که بهش داده شده بود پر شده
بود" ،بدنش رو کجا میخوای؟!"
بدنش رو!
621
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با دست های پر داخل سالن رفت و تموم وسایل رو روی مبل انداخت،
"اینجا ،روی میز!"
هوپی غره ای داد و بدن تهیونگ رو روی میز جا دادن .جیمین با
خوردن زانوی پسر به میز هیسی کشید.
"مراقب باشید!"
به محض اینکه بدن تهیونگ رو کامال روی میز خوابوندن جیمین جلو
رفت" ،لباس هاش رو در بیارید .همش رو!"
622
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
هوپی جلو رفت و شونه هاش با اعتماد به نفس منقبض شدن .بنظر
میومد نمیتونست حین پاره کردن پیرهن تهیونگ به صورتش نگاه
کنه .با پاره شدن پارچه ی آغشته به اون مایع قرمز ،چند قطره خون
توی هوا پرید .نامجون آب دهنش رو قورت داد و سراغ درآوردن
شلوارش رفت.
حفره های گلوله کمرش رو پوشونده بودن .بعضی ها بنظر میومد که
از بدنش رد شده بودن و بعضی ها فقط پوستش رو خراش داده
بودن؛ ولی هر کدوم از اونها تازه بودن و خون هنوز از داخلشون
بیرون میزد.
623
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"جین ،همینطور به پاک کردن بدنش ادامه بده و یکی چاقوی کره
خوری روی میز رو بده من!"
جیمین با برخورد دستش به فلز سرد چاقو لرزید .با دهن خشک سعی
کرد زخم های تهیونگ رو بررسی کنه.
624
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خیلی خب "،پسر نفس لرزونی کشید .انگشتهاش دور چاقوی کره
خوری حلقه شدن .به بزرگترین حفره ی زخم که خون ریزی بی پایانی
داشت خیره شد و به زحمت سعی کرد تنفسش رو آروم کنه.
625
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ببخشید "،مرد با صدای خفه ای گفت ،چهرش یکدفعه سبز رنگ تر از
نامجون شده بود.
"یک چیز کوچیکتر میخوام "،جیمین از بین دندون های کلید شده
گفت" ،اینجوری جواب نمیده!"
خون از داخل زخم بیرون زد .حسش روی دست جیمین انقدر بد بود
که دوست داشت باال بیاره.
دندون هاش رو روی هم سایید و انگشت هاش رو بیشتر فرو کرد .در
سکوت فقط روی یک چیز تمرکز کرده بود .یک چیز —
صدای بلندی به گوش رسید .جیمین نگاه کوتاهی به سمت عامل صدا
برگردوند و بعد به سمت کارش برگشت.
"هوپی یه کاری کن!" سوکجین داد کشید و با چشمهای گشاد شده به
نامجون که بیهوش گوشه زمین افتاده بود خیره شد.
"حالش خوبه!" هوپی غرید و لباس های توی دستش رو محکمتر روی
پاهاش تهیونگ فشار داد" ،این مهمتره!"
627
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"سوکجین "،جیمین غرید" ،برو جعبه ی کمک های اولیم رو بیار ،به
محض اینکه گلوله رو بیرون آوردم زخمش رو ضد عفونی کن و
بخیش کن!"
جیمین با انگشت هایی که هنوز توی زخم تهیونگ بودن منتظر بود،
"آماده ای؟"
به محض اینکه انگشت های جیمین با هوا برخورد کرد ،سوکجین
جاش ایستاد .یک حوله ی بزرگ رو گلوله کرد تا باهاش زخم رو پاک
کنه .با شروع کردن ضد عفونی کردن زخم ،رنگ رفته رفته به گونه
های سفیدش برگشت.
628
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
برای چند لحظه سر جاش ایستاد و سعی کرد ذهنش رو آروم کنه.
"من قبال گلوله درآوردم "،هوپی با چهره ی تاریکی گفت" ،اگه میخوای
میتونم انجامش بدم".
’آره ،لطفا .انجامش بده .نمیتونیم اینکارو کنم! من برای این کارها
ساخته نشدم! نمیدونم دارم چیکار میکنم و فقط امیدوارم اگه تظاهر
کنم همه چیز خوبه ،همه چیز مثل قبل بشه؛ اما در واقع هر لحظه
ممکنه باال بیارم یا بمیرم!‘
629
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
به جای تموم اون حرفها ،جیمین سرش رو تکون داد" ،مشکلی نیست،
خودم انجامش میدم".
هوپی سرش رو تکون داد و با اخمی به بدن کنار پاهاش خیره شد.
"من این احمق رو از اینجا میبرم بیرون "،مرد غرید" ،ممکنه بیدار شه،
این همه خون رو ببینه و دوباره از حال بره!"
جیمین جواب نداد .همین حاال هم انگشت هاش رو توی زخم دوم فرو
کرده بود.
630
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
وقتی جیمین گلوله رو روی زمین انداخت سوکجین بخیه زدن زخم
اول رو تموم کرده بود .مرذ نخ بخیه ی گلوله اول رو گاز گرفت و بعد
سراغ کار جدیدش رفت .جیمین حتی مجبور نبود چیزی بگه.
تقریبا چند لحظه ایستاد .تقریبا نفس راحتی کشید؛ اما انگار که بدنش
میدونست فقط یک ثانیه مکث کافی بود تا تمام آدرنالین توی رگ
هاش رو از دست بده و از حال بره .بدنش زودتر از ذهنش کار میکرد.
اگر یک لحظه به خودش اجازه ی فکر کردن میداد همه چیز خراب
میشد.
پس به جای مکث کردن ،بانداژ هایی که هوپی گذاشته بود رو
برداشت و هر زخم و خراشی که میتونست پیدا کنه رو ضد عفونی
کرد و دوباره پانسمان کرد .دست هاش تا آرنجش از خون پوشیده
شده بودن .بوی آهن بینیش رو پر کرده بود.
"جیمین؟"
631
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
مرد بزرگتر نفس عمیق و لرزونی کشید" ،فکر کنم — فاک ،تموم شد.
انجامش دادیم".
632
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر اونجا ایستاد و چند لحظه اجازه داد ذهنش تمام اتفاقاتی که
افتاده بود رو درک کنه .شوک و آدرنالین بدنش رو ترک کردن.
زانوهاش خم شدن و حس کرد که بدنش به سمت زمین سقوط کرد.
جیمین شوکه چندبار پلک زد .دست ضعیفش رو روی زمین گذاشت و
خودش رو باال کشید.
"باورم نمیشه همین االن همچین اتفاقی افتاد "،پسر زمزمه کرد.
صداش انقدر آروم بود که سوکجین تقریبا حرفهاش رو نشنید؛ اما
لبهاش به لبخند پیروزمندانه ای باز شدن.
"فاک "،جیمین با نفس عمیقی گفت .تا زمانی که مایع گرمی روی گونه
هاش دوید متوجه گریه کردنش نشد.
633
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
برای چند لحظه اونجا نشستن و هیچکدوم چیزی نگفتن .غرق در
خون همدیگه رو بغل کردن ،گریه کردن و خندیدن.
سوکجین اولین کسی بود که خودش رو جمع و جور کرد" ،میرم به
نامجون سر بزنم "،مرد زمزمه کرد و گونه هاش رو با کف دستهاش
پاک کرد" ،بعدش میرم اتاق جونگوک و به یونگی میگم بیاد پیشت".
"خوبه "،جیمین آروم جواب داد .اشکهای روی صورتش پاک کرد و با
پاهای لرزون ایستاد" ،فعال جونگوک رو بیرون نیارید".
بعد از اون رفت ،در حالی که صدای کفشهاش روی تمام خونی که
کفپوش اتاق رو پوشونده بود شنیده میشد.
634
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
24.
آه لرزونی از گلوش خارج شد .محکم چشمهاش رو بست .اشک از
گوشه ی صورتش جاری شد ،موهاش رو رد کرد و روی بالشتش چکید.
آروم سعی کرد بشینه .با وجود بی حس بودن ماهیچه هاش ،بدنش
درد داشت .باید سرش رو به پشتی تختش تکیه میداد تا بتونه بشینه.
636
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یونگی که تحت تاثیر قرار گرفته بود نوچه ای داد" ،فاک ،یادم رفته
بود هیچی از دیدت پنهون نمیمونه!"
یونگی آهی کشید" ،جیمین ،اون — نمیخواد بیاد داخل .فکر میکنه
قرار ازش عصبانی بشی".
637
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یونگی منتظر موند تا پسر چیزی بگه ،اما تهیونگ ساکت موند.
"اوه".
’نفس بکش‘.
پسر چند لحظه ساکت بود و یونگی با عذاب وجدان لبش رو گزید.
"چاره ای نداشت "،مرد زمزمه کرد" ،ازش عصبانی نشو بچه ،فقط
سعی داشت کمکت کنه".
پسر کوچیکتر آهی کشید" ،فقط — فاک ،فقط دارم سعی میکنم
درکش کنم هیونگ ،باشه؟ این سومین بار فاکی ایه که یکی بدون
اجازه ی خودم چیزی بهم تزریق کرده!"
چشمهای یونگی با شنیدن لحن پسر درخشیدن" ،آره ،چون توی لعنتی
بیهوش بودی! نمیتونستیم اون لحظه نظرت رو بپرسیم!"
"چند بار تیر خورده بودی!" یونگی با خشم گفت" ،این چیز کوچیکی
نیست!"
تهیونگ زبونش رو گزید تا صداش رو باال نبره .به سختی سعی کرد
آروم باشه ،چون نمیخواست به محض بیدار شدنش با کسی بحث
کنه.
639
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
مرد بزرگتر چشم غره ای بهش رفت و چند لحظه ساکت موند.
تهیونگ شوکه نفسش رو توی سینش حبس کرد .حس میکرد کسی به
سینش مشت زده بود.
"این —!" با دهن باز مونده به مرد خیره شد" ،یونگی ،این دو برابر
مقداریه که جئون بهم داد! ترک کردنش قراره وحشتناک باشه!
چطوری تونستید انقدر بهم تزریق کنید؟!"
640
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یونگی اما در مقابل به سختی سعی داشت آروم باشه .انگار که درد
داشت تا در مقابل کسی که داشت توی صورتش داد میکشید آروم
بمونه ،دندون هاش رو روی هم سایید" ،گوش کن بچه ،ما فقط
میخواستیم بهت کمک کن"-
"خودت بهتر از همه میدونی که وقتی نتونی بدن لعنتی خودت رو
کنترل کنی چه حسی بهت دست میده!" تهیونگ غرید و دید که
چشمهای یونگی با اون حرفها درخشیدن ،اما ادامه داد" ،میدونی که
این اتفاق بار اول چقدر نابودم کرد! میدونستی جئون اونجا بهم
هروئین تزریق کرد؟! حاال هم این؟!"
"من میتونستم بهتون بگم!" تهیونگ هیس کشید" ،اگه فقط صبر کرده
بودید ،به جای اینکه وقتی بیهوش بودم بدون اجازه ی خودم بهم
تزریق کنید! با این وضعیت تو هیچ فرقی با اون پدر عوضیت ن"-
641
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اوه ،واقعا جالبه!" تهیونگ هیس کشید" ،شماها دلیل بخاطر افتادن
جون من هستید و خودت هم میدونی! هر کاری که تا بحال جئون با
من کرده واسه آسیب زدن به تو بوده!"
چهره ی یونگی داشت قرمز میشد" ،باشه ،دارم میرم! میتونی اینجا
بشینی و تا هر وقت که میخوای من رو مقصر همه چی بدونی؛ اما من
مجبور نیستم به حرفهات گوش بدم!"
یونگی پوزخند کوتاهی زد" ،آره ،حتما! فکر کن یک درصد بذارم تا
وقتی که این حرف ها از دهنت در میاد نزدیکش بشی!"
642
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
بنظر میومد دوست پسرش از پشت در تموم حرف های تهیونگ رو
شنیده بود و حاال داشت خودش رو سرزنش میکرد.
"هروئین یونگی!" جیمین گریه کرد .صداش بخاطر پنهون کردن سرش
توی سینه ی یونگی بم به گوش میرسید .اشک هاش پیرهن مرد رو
خیس کرده بودن،
643
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"بهش هروئین دادن! معلومه که عصبانیه! منظورم اینه که ،من بدون
اجازه ی خودش بهش تزریق کردم! حق با اونه؛ اجازه نداشتم"-
"هی ،هی "،یونگی به سرعت میون حرفش پرید" ،.نه ،تمومش کن.
قرار نیست خودت رو بخاطر کاری که فقط با خواست خوب انجامش
دادی سرزنش کنی! تهیونگ االن بخاطر اثر مورفین یا هر کوفتی که
جئون بهش داده حالش خوب نیست؛ عالوه بر اون احتماال االن خیلی
درد هم داره .االن خودش نیست مینی .فقط به همین دلیل اون حرف
هارو زد .منظوری نداشت .خودت میدونی که چقدر دوست داره!"
جیمین با بیچارگی فین فین کرد ،سرش رو باال آورد تا اشک هاش رو
با کف دستش پاک کنه" ،حس مزخرفی دارم".
"جیمین ،تو جونش رو نجات دادی! اگه این رو نمیبینه مشکل خودشه!
تو هیچ دلیلی برای پشیمونی نداری ،فهمیدی؟"
644
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"تو .فوق العاده ای .پارک .جیمین!" با هر مکث بوسه ای روی لبهای
جیمین گذاشت .با گفتن آخرین کلمه حس کرد که لبهای جیمین هم باال
اومدن و پسر خنده ای کرد.
"انزجار آوری "،پسر زمزمه کرد؛ اما گونه هاش از خوشحالی سرخ
شده بودن.
"باشه ،یکم حالم بهتره "،جیمین با بوسه ی عمیق تری روی لبهای مرد
گفت" ،ممنونم ،دوست دارم".
یونگی آهی کشید و دستهاش رو دور کمرش حلقه کرد" ،من هم
دوست دارم .حاال میخوایم درباره ی تهیونگ چیکار کنیم؟"
جیمین با تفکر لبش رو جوید" ،تا چند روز دیگه حالش بهتر میشه.
مشکل اینه که جونگوک میدونه اینجاست .نمیدونم سوکجین چجوری
تا االن حواسش رو پرت کرده ،ولی بیشتر از این نمیتونیم ازش دور
نگهش داریم!"
یونگی اخمی کرد" ،با این وضعیتش نمیخوام گوک نزدیکش بشه".
645
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین با نگرانی اخمی کرد" ،گنگ های دیگه دارن کنگپی رو تهدید
میکنن؟ بهم نگفته بودی".
646
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یونگی نیشخندی زد" ،میدونی ،بعد امروز احتماال دیگه باهات جوری
رفتار نکنم که انگار هر لحظه ممکنه بشکنی! هوپی بهم گفت توی اون
جراحی چقدر خفن بودی! میگفت تقریبا فراموش کرده بود که
لیدرته!"
گونه های جیمین گُر گرفتن" ،ت-تمومش کن! این درست نیست!"
یونگی با چشمهای گرم لبخندی زد" ،اگه باورم نداری برو از خودش
بپرس؛ کی میدونه ،شاید یک روز تو جای من به عنوان نائب رئیس رو
بگیری! بهتره حواسم به خودم باشه!"
"یونگی!" جیمین ناله کرد و دستی به سینه ی مرد زد .صورتش آتیش
گرفته بود ،اما لبهاش به لبخندی باز شده بودن" ،اذیتم نکن! ازت
متنفرم!"
647
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
این دومین باری بود که اونها انقدر غرق هم شده بودن که از رد شدن
پسر مو شکالتی ای از کنارشون با خبر نشدن!
***
تهیونگ به سقف خیره شده بود .سعی داشت به یاد بیاره دقیقا کجای
زندگیش رو اشتباه رفته بود.
’خب ،سال پنجم ابتدایی بند های کفش اون پسر رو به هم
بستی ‘،پسر با اخمی با خودش فکر کرد’ ،شاید بعد از اون تمام
زندگیت سرنوشت داشته انتقام اون پسر رو از میگرفته!‘
آهی کشید.
648
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
آرزو میکرد میتونست راه بره تا از اتاق بیرون بره ،مرد مو نعنایی رو
پیدا کنه و ازش عذر خواهی کنه .یونگی هیونگش بود و تهیونگ با
اون لحن بی ادبانه باهاش حرف زده بود .خوشحال بود که جیمین
اونجا نبود؛ میدونست که دوستش چقدر حساس بود.
تهیونگ بالفاصله روی آرنج هاش نیم خیز شد تا ببینه کیه .توی نور
کم اتاق سایه ی جسمی رو دید ،اما نمیتونست بفهمه کیه.
"گوکی؟" پسر با نفس بلندی پرسید .سریع روی تخت نشست و دردی
که توی کمرش پیچید رو نادیده گرفت" ،جونگوک ،تویی؟"
649
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
درد بیشتری ،مثل اینکه هزارن سوزن یکدفعه توی پاهاش منفجر شده
بودن حس کرد .با فهمیدن اینکه جونگوک پاهاش رو بغل کرده بود از
بین دندون هاش هیس کشید.
"هی بیبی "،تهیونگ از بین دندون های کلید شدش گفت و سعی کرد
آثار درد توی صداش نباشه" ،بیا اینجا .اون پایین چیکار میکنی؟"
پسر کوچیکتر باالخره توی تخت خزید .بالفاصله تهیونگ رو بغل کرد
و سرش رو توی گردنش مخفی کرد.
ماهیچه های تهیونگ سرش فریاد زدن ،اما پسر نادیدشون گرفت.
650
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
انقدر جونگوک رو محکم بغل کرد که میترسید بهش آسیب بزنه .هر
چند که با چسبیدن پسر بهش حدس زد که حالش خوب باشه.
"گوکی خیلی خیلی دلش واست تنگ شده بود ته ته "،جونگوک زمزمه
کرد و لبهای نرمش حین حرف زدن با پوست گردن تهیونگ برخورد
کردن .تهیونگ با حس مژه های پسر روی پوستش لرزید.
"ته ته هم خیلی دلش واسه بیبی بویش تنگ شدت بود "،تهیونگ با
صدای خشکی زمزمه کرد" ،نمیتونی حدس بزنی چقدر".
"گوکی نگران بود "،جونگوک تایید کرد و سرش رو باال آورد .با لبهای
آویزون به تهیونگ چشم غره رفت ،تموم اون چهره بیشتر شبیه به یک
گربه ی خشمگین بود ،تا اینکه تهیونگ رو تهدید کنه!
651
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ خندش رو خورد و سعی کرد صورتش رو جدی نگه داره" ،اوه،
اینطوریه؟"
652
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ جوابی نداد .یکدفعه متوجه درد شدید دستهاش شد .از وقتی
جونگوک توی تختش اومده بود محکم اون رو بغل کرده بود و کم کم
داشت اثراتش رو حس میکرد .عالوه بر اون پسر هنوز روی پاهاش
نشسته بود.
دقیقا نمیدونست چقدر آسیب دیده بود ،ولی حدس میزد که این همه
فشار آوردن بهشون اصال خوب نبود.
"هی ،گوکی؟" تهیونگ با لحن مالیمی پرسید" ،چطوره یکم بری اونور
هوم؟ میتونیم پیش هم دراز بکشیم".
"هنوزم میتونیم همدیگه رو بغل کنیم "،تهیونگ سعی کرد از بین درد
بگه" ،گوکی ،بیبی ،فقط یکم برو اونورتر".
653
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
لبهای جونگوک آویز شدن ،اما باالخره کاری که پسر میخواست رو
انجام داد.
"فا -آخ! شت!" تهیونگ داد توی گلوش رو قورت داد و چشمهاش رو
بهم فشرد .دستهاش کنار بدنش مشت شدن.
جونگوک چند لحظه ساکت موند و بعد گفت" ،ته ته زخمی شده؟"
صداش آروم و ترسون بود.
654
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"فقط حالم خیلی خوب نیست عزیز دلم "،تهیونگ با لحن لرزونی
گفت .ثابت نگه داشتن صداش داشت سختتر میشد.
"تو اجازه نداره اینجا باشی ،مگه نه گوک؟" پسر زمزمه کرد.
"عصبانی نیستم بیبی "،پسر با چشمهایی که هنوز بسته بودن ،با لحن
خسته ای گفت" ،ولی االن میتونی برگردی پیش جین ،باشه؟ ته ته
یکخورده خستست".
656
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اوه بیبی "،تهیونگ آهی کشید" ،نه ،البته که میخوام؛ فقط االن
یکخورده مریضم .و اگه جین بیدار شه و ببینه نیستی توی دردسر
میفتی ،مگه نه؟"
جونگوک با شنیدن دلیل هاش کمتر ناراحت بنظر میرسید ،اما هنوز
دوست نداشت بره.
"فقط برای امشب "،تهیونگ با لحن مالیمی قول داد" ،اول صبح
میتونی برگردی ،باشه؟ حتی باهات صبحونه میخورم".
پسر کوچیکتر کمی متقاعد شده تر بنظر میرسید" ،باشه — ولی فقط
پنکیک!"
لبهای پسر به نرمی بار اولی که اون رو بوسیده بود بودن .برای چند
لحظه ،تهیونگ تموم دردی که توی بدنش جریان داشت رو فراموش
کرد .توی اون بوسه غرق شد و گرمایی توی تموم بدنش جوونه زد.
جونگوک آه خوشحالی روی لبهاش کشید" ،گوکی دلش برات تنگ شده
بود ته ته —"
658
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آره!" چشمهای جونگوک برق زدن .پسر بدون احتماال بدون اینکه
خودش متوجهش بشه سینش رو جلو داد" ،گوکی ته ته رو خوب
خوب میکنه!"
هر چند که دوباره با بغلش تهیونگ خورد کرد ،اما پسر چیزی نگفت.
اون اجازه داد پسر بغلش کنه و دردش رو نادیده گرفت .به جاش روی
گرمای بدن جونگوک تمرکز کرد .جوری که چونش رو قلقلک میداد،
نرمی پوستش و جوری که نفس هاش روی سینش میخزیدن.
659
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
به کمی پیش فکر کرد؛ وقتی داشت فکر میکرد کجای زندگیش رو
اشتباه رفته بود.
اینجور لحظه ها بود که باعث میشد فکر کنه کجا رو درست رفته بود!
***
"دوما ،اون االن خودش نیست! هنوز دارو توی بدنشه و کلی درد داره!
جونگوک نباید با اون توی یک اتاق باشه؛ چه برسه توی یک تخت!"
یونگی آهی کشید و از روی مبلی که روش نشسته بود و شاهد اون
صحنه بود بلند شد،
"فکر کنم یک راه حل ساده واسه این موضوع باشه؛ میتونیم بریم
اتاق تهیونگ رو چک کنیم".
661
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
صورت سوکجین تا گوش هاش سرخ شد" ،چ-چی؟! این اصال درست-
"
662
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خودم تنها میرم!" پسر با حرص گفت" ،اگه خیلی نگرانی بیرون در
بمون!" دوباره شروع به قدم برداشتن کرد و زیر لب با خشم با خودش
زمزمه کرد" ،شیر ماده!"
663
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
هر چند برخالف همه ی اون حرف ها ،وقتی به اتاق تهیونگ رسیدن
جیمین احساس تردید کرد .داد های عصبانی دیروز تهیونگ توی
گوشش پیچیدن ،لبش رو گزید و دستش روی دستگیره ی در خشک
شد.
"خب ،قرار نیست اینها توی یک روز ناپدید بشن!" جیمین با نگرانی
زمزمه کرد و لب پایینیش رو بین دندونهاش گرفت" ،اگه هنور
عصبانی باشه چی؟"
پسر نفس عمیقی کشید و بعد در رو باز کرد .در با صدای آرومی پشت
سرش بسته شد.
جیمین هیسی کشید .سینه ای که همین دیروز ،اون دوتا گلوله ازش
بیرون کشیده بود.
665
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
ابروهای تهیونگ درهم رفته بودن .جیمین چند لحظه صبر کرد تا اینکه
پسر چشمهاش رو باز کرد.
نگاهش همون لحظه باال نیومد .چشمهاش اول روی جونگوک قفل
شدن .جیمین نرم شدن چشمهاش و شیفتگی توی نگاهش رو دید .پسر
دستی باال آورد و موهای جونگوک رو نوازش کرد .لبخند خواب آلودی
گوشه ی لبهاش اومد.
اما یکدفعه دستش روی هوا متوقف شد .نگاه خودش و جیمین روی
یک چیز قفل شدن.
جیمین نفس بلندی کشید" ،فاک! فکر کنم بخیه هات باز شدن!"
666
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین سرش رو تکون داد .آدرنالین توی رگ هاش جریان یافتن" ،ته،
ممکن بود از خون ریزی بمیری! باید یکی رو صدا میزدی!"
جیمین تصمیم گرفت میتونه بعدا دوستش رو سرزنش کنه .االن باید
قبل از اینکه وضعیت تهیونگ بدتر میشد یک کاری میکرد.
667
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اوه فاک "...جیمین با چشمهای گشاد شده از اون همه خونی که مالفه
رو پوشونده بود نفس عمیقی کشید" ،تهیونگ ،محض رضای مسیح!
باید دوباره زخم هات رو بخیه کنیم! همین االن!"
جیمین سرش رو تکون داد" ،باشه! مالفه رو تکون نده ،باشه؟ نمیخوام
این همه خون رو ببینه!"
تهیونگ جوابی نداد و جیمین با خودش فکر کرد چه احمقانه بود که
داشت به کسی که واضحا نمیتونست تکون بخوره میگفت سر جاش
بمونه! محض رضای فاک ،تهیونگ به سختی میتونست حرف بزنه!
جیمین سریع به سمت اون طرف تخت حرکت کرد .آروم از خدایان
تشکر کرد که بخیه های تهیونگ اون طرف بدنش بودن؛ شاید شانس
میاورد بود و بدن جونگوک عاری از خون بود.
668
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
احتماال زیادی داشت مثبت فکر میکرد ،اما نمیتونست جلوی امید
داشتنش رو بگیره.
"جونگوکی "،جیمین رو به روی پسر کوچیکتر کنار تخت زانو زد .با
مالیمت موهاش رو نوازش کرد و با صدای آرومی گفت" ،بیدار شو
عزیز دلم".
یک چشم خواب آلود باز شد و بینی جونگوک مثل یک خرگوش واقعی
تکون خورد.
جیمین به سختی لبخندی زد" ،آره! روز قبل گفتی میخوای وقتی ته
برگشت واسش پنکیک درست کنی ،مگه نه؟"
669
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک کمی باالتر نشست .بیدار تر و هیجان زده بنظر میرسید" ،آره!
ته ته گفت میخواد پنکیک های گوکی رو بخوره!"
جونگوک با اشتیاق سرش رو تکون داد .پتو رو از روی خودش کنار زد
و پاهاش رو از توی تخت بیرون انداخت-
و جیغ کشید.
جیمین زیر لب ناسزایی گفت .چشمهای روی خون خشک شده ی روی
دست ها و پاهای جونگوک چرخیدن .باید میدونست که پسر کوچیکتر
تموم شب رو به تهیونگ چسبیده بود .البته که خون بهش رسیده بود!
670
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خیلی خب ،فقط چند لحظه آروم باش جونگوک!" جیمین به سرعت
گفت .به جلو تکیه داد و با آرامش دست هاش رو روی زانو های پسر
گذاشت" ،به من نگاه کن"-
671
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر آهی کشید ،دست جونگوک رو گرفت و بهش خیره شد" ،خیلی
خب ،بهم گوش کن .نترس باشه؟ خونها مال تهیونگن ،ولی اون حالش
خوبه"-
"ت-ته ت-ته؟!"
جونگوک جیغ کشید .واقعا جیغ کشید .جیمین نتونست قبل از اینکه
پسر با ترس ازش دور بشه بگیرتش.
672
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"چی شده "-مرد به جونگوک که توی خون غرق شده بود جیغ
میکشید نگاه کرد" ،جیمین ،وات د فاک!"
یونگی به سرعت دست به کار شد .به سمت تخت رفت و پسر
کوچیکتر رو گرفت" ،جونگوک ،ازش جدا شو!"
جونگوک انگار که آتیش گرفته بود خودش رو عقب کشید" ،ته ته!"
پسر هق هق کرد و محکمتر به سینه ی بی حس تهیونگ چنگ زد و
سرش رو توش پنهون کرد" ،ن-نمیر!"
یونگی فقط با چشمهای گشاد شده به جیمین نگاه کرد" ،چه خبره؟!"
"جونگوک ،باید ولش کنی!" جیمین هیس کشید" ،داری بهش آسیب
میزنی!"
673
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک وحشیانه لگد زد" ،ولم کن -ته ته به گوکی نیاز داره!"
"اوه محض رضای فاک!" یونگی روی تخت دوال شد ،جونگوک رو از
کمر گرفت و عقب کشیدش .پسر مجبور شد از تهیونگ جدا شد؛ هر
چند که تالشش رو واسه اونجا موندن کرد.
"وات د فاک!" یونگی برای بار سوم توی اون روز گفت .مرد وقتی
جونگوک گازش گرفت هیسی کشید" ،جئون جونگوک ،آروم باش!"
جونگوک جیغ کشید و وحشیانه روی قالیچه زیر پاهاش لگد زد.
یونگی رسما باالی سرش وایساده بود و سعی داشت نذاره روی تخت
بپره.
675
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین حتی بهشون نگاه نمیکرد و داشت پانسمان های خونی قبلی رو
برمیداشت" ،نمیدونم ،ولی میدونی چیه؟! مهم نیست! اگه میخواد
بمونه ،بذار بمونه! فقط از تخت دور نگهش دار!"
یونگی شوکه بهش نگاه کرد" ،اون اصال حالش خوب نیست و از خون
بدش میا"-
"یونگی ،من همین االن به سوکجین و جعبه ی کمک های اولیه نیاز
دارم! محض رضای فاک ،فقط بذار بمونه!" جیمین با حرص گفت،
"جونگوک ،آروم یک گوشه بمون وگرنه ته ته بیشتر اذیت میشه،
میشنوی؟!"
در همون حال ،جیمین کامال فکر پسر کوچیکتر رو از ذهنش بیرون
انداخت بود و داشت لباس های تهیونگ رو در میاورد .با دیدن پیرهن
غرق خون دندون هاش رو روی سایید و اون رو بدون فکر روی زمین
انداخت.
677
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"جونگوک ،من باید ببینم زخم هاش کجان!" جیمین از بین دندون های
کلید شده گفت و معجزه شد که تونست صداش رو آروم نگه دار،
"حاال دستم رو ول کن!"
جونگوک مثل توله سگی که لگد خورده بود عقب رفت و چهرش فرو
افتاد،
جیمین جوابی نداد و روی درآوردن بقیه ی لباس های تهیونگ متمرکز
شد.
678
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
روی تمیز کردن بدن پسر متمرکز شدن و جیمین خوشحال بود که
بنظر نمیومد هیچکدوم از زخم های بزرگ عفونت کرده باشن.
679
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"البته که میتونی "،سوکجین با لبخند کمرنگی گفت" ،در واقع کار تو
ممکنه مهمترین باشه!"
680
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خب پس ،االن بیشتر از هر وقت دیگه ای بهت نیاز داره "،جیمین با
لحن جدی ای گفت" ،میتونی با نگه داشتن دستش بهش کمک کنی!
االن باید قدرتت رو باهاش تقسیم کنی ،مگه نه؟"
681
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"نمیکنی عزیز دلم "،سوکجین بهش اطمینان داد" ،فقط دستش رو
بگیر و به صورتش نگاه کن ،باشه؟ درست مثل وقتهایی که بیداره؛
شاید حتی اگه میتونی واسش یک الالیی بخون .این خیلی بهش کمک
میکنه ،باشه؟"
682
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
سوکجین حیرت زده بنظر میرسید .مرد با چشمهای گشاد شده به
جیمین که با دهن باز بهش خیره شده بود نگاه کرد.
683
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
توی یک پارک
تو کجایی
اوه تو
من و تو
اوه تو
من و تو
اوه ما
من و تو“.
684
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
خوندن جونگوک قرار بود فقط حواس خود پسر رو پرت کنه ،اما به
سوکجین و جیمین هم کمک کرده بود .دو مرد با شنیدن اون ملودی
مالیم آروم شدن.
جونگوک با تموم کردن آهنگ فین فینی کرد .جیمین با زدن آخرین
بخیه سرش رو باال آورد و دید که چند قطره اشک دوباره صورت پسر
رو خیس کرده بودن.
"کارت عالی بود جونگوکی .حالش خوب میشه ،باشه؟ قول میدم".
"ا-االن ب-باید پنکیک درست کنیم "،پسر کوچیکتر زمزمه کرد .جیمین
دهنش رو باز کرد تا چیزی بگه ،اما جونگوک نذاشت" ،ته ته گفت واسه
صبحونه پنکیک میخواد "،پسر با چشمهای خیس زمزمه کرد" ،باید
درست کنیم! گ-گوکی بهش قول داد!"
685
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
قلب جیمین از غرور پُ ر شد .تقریبا دستش رو دراز کرد تا موهای پسر
رو نوازش کنه؛ اما با یاد انگشت های خونیش متوقف شد.
"نه عزیز دلم "،جیمین به پسر کوچیکتر اطمینان داد" ،برو با سوکجین
هیونگ حموم کن".
جیمین صبر کرد تا در پشت سر اون دو بسته بشه و بعد نفس عمیقی
کشید.
به بدن بیهوش تهیونگ نگاه کرد .تنفس پسر مالیم بود و میدونست
فقط بخاطر سرگیجه از خون ریزی از حال رفته بود.
686
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
اون بدن با خون مصنوعی پوشیده شده بود ،اما خیلی واقعی بنظر
میرسید .دیدن اون انقدر حالش رو بد کرده بود که مجبور شده بود از
اتاق بیرون بره و هم کالسی هاش تا آخر سال بخاطر اون اذیتش
میکردن.
687
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
25.
تهیونگ که حاال خیالش راحت شده بود با آرامش خندید و روی آرنج
هاش بلند شد" ،بنظر میاد کلی کثیف کاری کردی بیبی .کسی باهات
توی آشپزخونه بود؟"
688
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
در همون حال جونگوک بدون توجه به اون دوتا لبخند بزرگی زد" ،ته
ته ،بریم صبحونه بخوریم!"
689
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ ابرویی باال انداخت .اون موقع بود که تازه نگاهی به اطرافش
انداخت و متوجه شد توی سالنه.
روی کاناپه دراز کشیده بود ،چندتا بالشت پشت کمرش بودن و پتویی
پاهای دراز شدش رو پوشونده بودن.
جونگوک که پای تخت زانو زده بود با نشستن تهیونگ با هیجان باال و
پایین پرید" ،هیونگی ها جا به جات کردن "،پسر با خوشحالی گفت،
"جونگوک هم کمک کرد و پتو رو آورد!"
690
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تیله های جونگوک با شنیدن اون تعریف برق زدن و با جدیت گفت،
"گوکی کارهای بیشتری کرد! ا-اون وقتی ته ته داشت خونریزی میکرد
قدرتش رو باهاش تقسیم کرد! اون جون ته ته رو نجات داد!"
"جونگوک ،فکر کردم باهم قرار گذاشتیم این قسمتش رو بهش نگیم".
مرد با آهی گفت.
جونگوک اخم کرد" ،ولی بعد گوکی جایزه نمیگیره! ته ته وقتی گوکی
راستشو میگه بهش بوس و بغل خاص جایزه میده!"
"کارت عالی بود بیبی! مرسی که حقیقت رو گفتی ،بعدا کلی بغل
خاص میگیری باشه؟"
691
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
سوکجین چند لحظه مکث کرد" ،باشه ،میدونی چیه ،مساوی اعالمش
میکنیم!"
692
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ داشت با دیدن گونه های پوشیده از آرد جونگوک لبخند میزد
بمحض شنیدن اون حرفها اخم کرد" ،جونگوک ،اگه کثیف کاری کردی
خودت هم باید تمیزش کنی .این کاریه که پسر های خوب میکنن".
وقتی پسر رفت ،سوکجین که تحت تاثیر قرار گرفته بود به سمت
تهیونگ رفت" ،لعنت .کاش جون هم همینجوری به حرفهای من گوش
میداد!"
693
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ روی ُمبل تکونی خورد و هومی گفت" ،چطوره اول با اینکه
ازش بخوای باهات قرار بگذاره شروع کنی؟"
مرد بزرگتر ُسرخ شد" ،منظورم اینجوری نبود -اوه محض رضای فاک!
داری شبیه یونگی و جیمین میشی!"
تهیونگ فقط خندید" ،هیونگ ،تمرکز کن .میخواستی بهم بگی چی
شده ،جونگوک چرا فکر میکنه جونم رو نجات داده؟"
"اوه ،آره "،سوکجین آهی کشید ،دستی توی موهاش کشید و آرد های
داخلش رو قالیچه ی کف زمین ریختن و مرد قبل از حرف زدن چشم
غره ای بهشون رفت.
"خیلی خب "،مرد نفس عمیقی کشید و مستقیم به تهیونگ خیره شد،
"بخیه هات بین شب باز شده بودن .ممکن بود از خون ریزی زنده
نمونی".
تهیونگ شوکه نفس عمیقی کشید" ،چی؟! اوه ،فاک! کنار جونگوک؟!"
694
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"شت —" تهیونگ نفسی کشید ،به پشتی ُمبل تکیه داد و لبش رو
گزید" ،حتما خیلی ترسیده —"
سوکجین لبخند بزرگی زد" ،آره؛ حتی واست آهنگ خوند! یه الالیی که
من تا حاال نشنیده بودم".
695
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آیگوو ،شما دوتا خیلی کیوتید!" سوکجین جیغ کشید و قلبش رو
چنگ زد" ،قلبمم!"
696
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
عجیب بود که دیگه توی دردسر نبود .یک هفته ای بود که تهیونگ
فقط استراحت کرده بود و همه چیز — نرمال بود!
697
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چند روز بعد از اون حادثه و بعد از درآوردن بخیه های تهیونگ
خونشون رو عوض کردن .حاال توی جای بزرگتری گوشه ی سئول
بودن؛ برای چند مدت همه چیز آروم بود.
"از عمد دارید ما رو توی بیخبری میذارید!" پسر به یونگی که داشت از
خونه بیرون میرفت گفت.
698
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"جیمین ،االن نمیتونم بهت توضیحی بدم "،یونگی با آهی گفته بود،
"جزییات زیادی هستن که هنوز درموردشون تصمیمی نگرفتیم .قراره
این هفته یک مالقات رسمی با گنک داشته باشیم و هر وقت همه چیز
مشخص شد با هم همه چیز رو بهتون میگیم".
"یون ،فقط یه ایده ی کُلی بهم بده که چه خبره!" جیمین اصرار کرده
بود" ،لطفا"-
699
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین بی صدا سرش رو تکون داده بود و تهیونگ یکدفعه با عالقه به
سقف خیره شده بود.
از اون روز به بعد جو بین یونگی و جیمین متشنج شده بود .معموال
نامجون و سوکجین بینشون رو میگرفتن ،اما هر دوی اونها برای
مامورت های مخفی ای تمام روز و شب رو بیرون میگذروندن.
البته که تنها کسی که تحت تاثیر این ماجراها قرار نگرفته بود
جونگوک بود .معموال پسر متوجه جو بد بین هیونگ هاش میشد ،اما
االن انقدر از برگشتن تهیونگ خوشحال بود که انگار هیچ چیز دیگه
رو نمیدید.
"و این گالسه "،پسر خرگوش پُف پُ فی صورتی رنگی رو باال گرفت و
گوشهاش رو نوازش کرد" ،اون یه پرستاره!" به دامن سفید خرگوش
اشاره کرد" ،مثل جیمینی هیونگ!"
700
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین که روی مبل کنار تهیونگ نشسته بود و در حال خوردن طالبی
بود شوکه سرفه ای کرد .تهیونگ خندش رو خورد و دستش رو پشت
کمرش کوبوند.
"آه "،جیمین توی ُمشتش سرفه کرد ،گلوش رو صاف کرد و به
جونگوک که با چشمهای گرد بهشون چشم دوخته بود نگاه کرد.
"اوم ،من پرستار نیستم گوکی "،پسر با صدایی که هنوز ُخشک بود
گفت" ،از کجا به همچین ایده ای رسیدی؟"
701
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"هر چقدر میخوای اذیتم کن ،ولی شاید بیشتر باید نگران این باشی
که نه تنها جونگوک فکر میکنه من خوشگلم ،تازه انقدر ازم خوشش
میاد که با عروسک هاش یاد من میفته!" جیمین با نیشخندی حرفهاش
رو تموم کرد و ابرویی باال انداخت.
در همون حال جونگوک که از اینکه توجه ها از روی اون رفته بود
خوشحال نبود اخمی کرد.
"حرفهای گوکی هنوز تموم نشده "،پسرهوفه داد" ،یک عروسک دیگه
هم داره!"
702
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"این تاتا عه!" جونگوک گفت و با اشتیاق به اون موجود ُزل زد،
"اسمش رو از روی ته ته گذاشتم ،چون ته ته قلب گوکیه!"
"خدای من ،آاااه -توی صورتت جیمینی -بیا اینجا گوکی ،یه بغل بهم
بده ببینم!"
کمی بعد به جونگوک کمک کردن عروسک هاش رو جمع کنه و پسر رو
خوابوندن .هر دوشون روی ُمبل توی سالن نشسته بودن که در باز شد.
یونگی و هوپی که در حال مکالمه ی جدی ای بودن وارد اتاق شدن و
بدن جیمین ُخشک شد .تهیونگ دید که یونگی نگاهی بهش انداخت و
چهرش تاریک شد.
703
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین جوابی نداد و بدون انداختن نگاهی به دوست پسرش اتاق رو
ترک کرد.
"االن نه "،مرد آهی کشید" ،بعدا میتونید دعوا کنید .ته ،باید حرف
بزنیم".
704
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
هوپی با گفتن اون حرفها اتاق رو ترک کرد و زیر لب با خودش درباره
ی نوجوون های زبون دراز ُغر زد.
تهیونگ آروم روی پاهاش ایستاد .راه رفت داشت براش راحتتر میشد،
اما هنوز باید مواظب میبود .یونگی توی سکوت بهش نگاه کرد و سعی
نکرد بهش کمک کنه .تنها وقتی به در رسید بود که صدای مرد
متوقفش کرد.
"هوپی قراره همه چیز رو بهت بگه،گ یونگی با صدای جدی ای گفت،
"من هم همه چیز رو به جیمین میگم".
705
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یونگی چشم ُغره ای بهش رفت" ،آره .دلیل خوبی واسه اینکه همه
چیز رو از تو و جیمین پنهون کردیم وجود داره بچه .بهت قول میدم
وقتی حرف هامون رو بشنوی درک میکنی".
وقتی وارد شد مرد بزرگتر پشت میزش نشسته بود و با کالفگی به
دسته ای از کاغذ روی میزش خیره شده بود .وقتی تهیونگ داخل شد
حتی بهش نگاه هم نکرد.
هوپی باالخره بهش نگاه کرد .برای اولین بار نگاهش هیچ ردی از اون
مهربونی و دوستانگی همیشه نداشت .کامال جدی بنظر میرسید.
706
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خیلی خب ،گوش کن .مطمئنم متوجه شدی که این چند هفته افراد
زیادی از اعضای کنگپی توی خونه رفت و آمد کردن".
هوپی هم سرش رو تکون داد" ،و البته همه هم دارن عجیب رفتار
میکنن یا هر چیزی! به هر حال ،یک دلیلی واسه ی همه ی اینها وجود
داره "،مرد نفس عمیقی کشید؛ انگار که سعی داشت کلمات بهتری رو
پیدا کنه.
707
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"میدونم "،هوپی بین حرفش پرید و دستش رو تکون داد" ،من یکی
سری رابط دارم .دولت کره ی جنوبی چشمهاش رو روی کارهای کنگپی
میبنده؛ همونجوری که واسه بنگتن اینکارو میکنه".
"میخواستن "،هوپی جواب داد و دستی توی موهاش فرو کرد" ،ببین،
اول باید بدونی که گنگ های کره ی جنوبی همیشه سه تا مهره ی
قدرتمند داشتن -بعضی های بهشون میگن سه گنگ بزرگ .البته که
بنگتن اونجاست ،بعدش گنگ یونگ رو داریم
708
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"چرت و پرت نگو "،هوپی با آهی گفت" ،تو که نمیدونستی .عالوه بر
اون ،االن همه چی درست شد "،مرد چند لحظه مکث کرد و با تردید
گفت" ،یکجورهایی".
709
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خب ،تنها چیزی که همه ی گنگ ها همیشه باهاش موافق بودن اینه
که همه ی ما از بنگتن متنفریم "،هوپی شروع کرد و کلماتش رو به
سرعت ،اما قاطعانه گفت" ،واسه جئون این حجم از نفرت دو برابر
میشه! همه ی ما میخوایم که اون عوضی بمیره ،همیشه میخواستیم!"
710
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ به مرد خیره شد .حس میکرد که رگ هاش رفته رفته دارن یخ
میبندن.
"هیچکدوم از اونها اگه بهشون کمک کنیم کاری بهمون ندارن .اگه
یونگ ،هورانگی و کنگپی با هم کار کنن ...میتونیم با هم بنگتن رو از
صفحه ی کره ی جنوبی محو کنیم".
711
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ممکنه جونگوک چیزی دربارش نگه ،ولی اون هنوز پدرشه "،هوپی
بین حرفش پرید" ،نمیدونستم با این موضوع راحت هستی یا نه".
"— اوه".
واقعا باید با کشتن پدر جونگوک موافقت میکرد؟ جئون آدم شیطانی
و بدون روحی بود ،البته که باید کشته میشد؛ ولی ...این چیزی بود که
جونگوک میخواست؟
712
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
فاک!
"اون فقط نگران جیمینه ،چون اون با کشتن موافق نیست "،مرد ادامه
داد" ،از هممون خواست تا خودش بهش نگفته چیزی نگیم .از تو هم
همین رو میخوایم".
هوپی آهی کشید" ،بچه ،تو حق داری درباره ی این موضوع نظر بدی
چون همه ی ما موافقیم که تو یکجورهایی مسئول جونگوک شدی.
اون حتی بیشتر از یونگی به تو اعتماد داره و میدونه که ازش مراقبت
میکنی .نمیخوام با این موضوع موافقت کنی و وقتی جونگوک چند
سال دیگه دلش واسه پدرش تنگ شد پشیمون بشی!"
713
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"میتونی بهش فکر کنی "،هوپی آروم گفت" ،ولی میخوام بدونی که
من ازت اجازه نمیگیرم تهیونگ .اگه میخوای جئون رو بکشی میتونی
توی بقیه ی جلسه ها شرکت کنی و کمکمون کنی؛ به هر حال میتونم
که یک چیزهایی از اینکه چی تو ذهن اون عوضی میگذره میدونی!"
مرد مکثی کرد" ،ولی اگه تصمیم بگیری که با اینکار موافق نیستی —
ما هنوز هم میخوایم بکشیمش .البته که تو رو درگیر نمیکنیم ،ولی
اون عوضی به هر حال میمیره".
"م-من باید ذهنم رو خالی کنم "،پسر زمزمه کرد" ،یکم بهم وقت بده".
"البته "،هوپی گفت و اون هم روی پاهاش ایستاد" ،همه ی وقتی که
نیاز داری رو بگیر .حتی میتونی با جونگوک هم دربارش"-
714
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اوه ،حتما! از بپرسی مشکلی نداره اگه پدرش رو به قتل برسونیم یا
نه!" تهیونگ با خشم گفت ،سرش رو تکون داد و به سمت در رفت.
البته که میخواست جئون بمیره .اون مرد کثیف ترین موجود روی
زمین بود که به تنهایی زندگی تهیونگ رو نابود کرده بود!
در عین حال — حق با هوپی بود .جونگوک کامال به اون مرد وابسته
نبود ،اما جئون هنوز پدرش بود.
مگه نه؟
تهیونگ ُغره ی بلندی توی راهرو داد و چند لحظه ایستاد تا نفس
بکشه .به دیوار تکیه داد و سر دردناکش رو توی دستهاش پنهون کرد.
"حالت خوبه؟"
715
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
صدای جیمین مالیم بود .تهیونگ سرش رو باال آورد و دوستش رو دید
که با چهره ی مهربونی بهش نزدیک میشد.
"آره "،جیمین جواب داد و چند لحظه ساکت موند" ،من — من بهش
گفتم میخوام با یک روانشناس حرف بزنه".
716
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین لبخند کوچیکی زد" ،ممنون .اون هنوز موافقت نکرده؛ گفت
بهش فکر میکنه ".پسر آهی کشید و دوباره غمگین بنظر میرسید،
"امیدوارم ناراحت نشده باشه .عصبانی نبود ،ولی — یکجوری بنظر
میرسید .فقط دلم میخواد همه ی این جریانات تموم شه ،از وقتهایی
که دعوا میکنیم متنفرم".
تهیونگ لبخند زد" ،اون خیلی بهت اهمیت میده جیمینی؛ مطمئنم هر
کاری که شده میکنه تا تو خوشحال باشی".
717
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"هی "،جیمین قاطعانه گفت" ،اینو نگو .تو همون روزی که تصمیم
گرفتی باهاش باشی میدونستی که دیگه قرار نیست زندگی راحتی
داشته باشی!"
تهیونگ که چند لحظه بی وقفه حرف زده بود باالخره نفس عمیقی
کشید.
718
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ سرش رو باال آورد و آهی کشید .چشمهای جیمین جدی بودن.
بدن تهیونگ لرزید و دستش روی شونش رو پایین انداخت .چشم ُغره
ای به مرد مو نارنجی رو به روش رفت" ،وات د فاک! نه!"
719
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین چند لحظه ساکت شد" ،میدونم که بنظر میاد زندگی هامون
دیگه درست بشو نیستن ،ولی هر دوی ما دو تا آدم فوق العاده داریم
که خیلی بهشون اهمیت میدیم ...که اونها هم به ما اهمیت میدن .این
بیشتر از اون چیزیه که خیلی از آدم ها توی زندگی معمولیشون دارن،
مگه نه؟"
تهیونگ لبخند کمرنگی زد" ،ممنونم مین .تو دوست خوبی هستی".
جیمین هم لبخندی در جوابش زد" ،تو آدم خوبی هستی ته .هر
تصمیمی که گرفتی — فقط این رو یادت باشه".
720
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
وقتی تهیونگ وارد اتاق شد جونگوک خسته ،اما هنوز بیدار بود.
"سالم هیونگی "،پسر با صدای خواب آلودی زمزمه کرد .روی تخت
کنار تهیونگ خزید و سرش رو روی شونش گذاشت.
721
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آیش ،نه .هیونگی االن فقط یکم نگرانی داره .ببخشید بیبی ،فکر
نمیکردم متوجه بشی".
722
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
اون همیشه با جونگوک مثل یک بچه رفتار میکرد؛ مثل کسی که
نمیتونست برای خودش تصمیم بگیره .در واقع ،همه عادت کرده بودن
جوری رفتار کنن که انگار پسر کوچیکتر نمیتونست برای خودش فکر
کنه ...در حالیکه اون باهوش تر از اونی بود که هر کدومشون فکر
میکردن.
723
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
’وات د فاک؟!‘ پسر با خودش فکر کرد و با ُخشک شدن جونگوک روی
سینش اضطراب قلبش رو پُ ر کرد’ ،این از کجا اومد؟!‘
724
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ با خودش فکر کرد ممکن بود که قلبش از عشق منفجر بشه یا
نه! به جلو تکیه داد و بوسه ی کوچیکی به پیشونی پسر زد.
"باشه "،پسر بزرگتر زمزمه کرد و انگشت های جونگوک رو ف ُشرد" ،هر
وقت که آماده بودی".
725
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"وقتی گوکی بزرگ بود مشکالت بزرگونه داشت "،پسر با صدای نرمی
ادامه داد و اخم کرد" ،آدم ها باهاش بدجنس بودن و ب-باید با ددی و
هیونگی به جلسه ها میرفت .باید
گونه های جونگوک ُسرخ شدن و ابروهای با تمرکز برای به یاد آوردن
سنش بهم گره خوردن" ،گوکی فقط ده سالش بود".
پس برای همین بود که پسر کوچیکتر با بزرگ شدن به این ذهنیت
بچگونه برگشته بود .اینکه توی اون سن کم مجبور به انجام این
کارهای بالغانه شده بود باعث شده بود بهش ضربه ی روحی وارد بشه.
726
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ددی حتی نمیگذاشت گوکی دامن بپوشه "،پسر فین فین کرد،
"میگفت پسرهای بزرگ این کارهارو انجام نمیدن .گوکی نمیتونست
دیزنی نگاه کنه ی-یا با عروسک هاش بازی کنه .نمیتونست هیچکدوم
از کارهایی که دوست داره رو انجام بده!"
"پس یک روز گوکی تصمیم گرفت که دیگه نمیخواد بزرگ باشه "،پسر
با هوفه ای گفت" ،اون میخواست دامن بپوشه و با عروسک هاش
بازی کنه ،نه اینکه به اون جلسه های بدجنسانه بره!"
تهیونگ سرش رو تکون داد و سعی کرد تموم اون اطالعات رو توی
ذهنش جا بده" ،و پدرت؟ مشکلی با این موضوع نداشت؟"
727
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چند قطره اشک روی صورت جونگوک ریخت و پسر با چهره ی سرخ
شونه ای باال انداخت" ،گوکی اهمیتی نمیداد! اون وقتی کوچیکه
خوشحاله! از بزرگ بودن خوشش نمیاد و ه-هیچکس نمیتونه اون رو
مجبور کنه!" پسر فین فین کرد" ،تازه ددی فقط به هیونگی اهمیت
میداد! اون گوکی رو دوست نداره ،فقط بهش عروسک و اینجور
چیزها میده تا گوکی مزاحمش نشه!"
728
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ته ته م-میخواد گوکی بزرگ ب-باشه؟“ پسر سکسکه کرد و سرش رو
توی گردنش مخفی کرد” ،ن-نمیخوام"-
"نه بیبی ،نه "،تهیونگ موهای پسر رو نوازش کرد و اون رو محکم
روی شونش نگه داشت.
صبر کرد تا پسر کوچیکتر آروم بشه و بعد شروع به حرف زدن کرد،
"جونگوک ،من هیچوقت مجبورت نمیکنم جوری رفتار کنی که باهاش
راحت و خوشحال نیستی ".تهیونگ با قاطعیت گفت و سرش رو عقب
برد تا به چهره ی خیس جونگوک نگاه کنه" ،هیچوقت ،میفهمی؟"
729
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر کوچیکتر ناله ای کرد" ،دوست دارم ته ته .گوکی خیلی دوست
داره؛ خیلی!"
730
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک دوباره اخم کرده بود و دیگه بهش نگاه نمیکرد .سرش یک
ذره خم شده بود ،چونش روی سینش بود و لبهاش آویزون شده بودن.
"گوکی ددی رو دوست نداره "،پسر باالخره بعد از سکوت طوالنی ای
گفت .لبهاش آویزون تر شده بودن و اخم عمیقتری روی صورتش بود،
"ا-اون هیونگی رو اذیت کرد و با گوکی مهربون نبود".
731
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک سرش رو باال آورد و با جدیت اون رو تکون داد" ،گوکی فقط
جینی ،جونی هیونگی ،جیمینی هیونگی ،هیونگی و حاال هوپی
هیونگی رو دوست داره و-و عاشق ته ته عه! همین!"
تهیونگ آهی که نمیدونست حبس کرده رو بیرون داد .اجازه داد سرش
پایین بیفته و پیشونیش رو به پیشونی جونگوک تکیه داد.
"من هم عاشقتم "،پسر بعد از چند لحظه گفت و صداش روی کلمه ی
آخر شکست" ،و هیچکس قرار نیست دیگه گوکی من رو ناراحت کنه،
باشه؟ بهت قول میدم".
732
@VKOOKPLANET Lover Fighter!
733
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
26.
وقتی تهیونگ به هوپی گفت توی نقشه شرکت میکنه ،خیال مرد واقعا
راحت شد.
با اینحال تهیونگ با شنیدن اینکه اجازه داشت توی تمام جلسات
شرکت کنه و هر چقدر خواست بهشون کمک کنه ،اما نمیتونه روز
حمله باهاشون باشه شوکه شد.
هوپی که داشت توی یخچال رو نگاه میکرد سر جاش صاف شد ،در
یخچال رو بست و از روی شونش نگاه خسته ای به تهیونگ انداخت.
"تو هنوز زخمی ای بچه "،مرد آهی کشید" ،ببین ،خوشحالم میخوای
کمک کنی و هنوز میتونی توی برنامه ریزی ها شرکت کن"-
734
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"-ولی وقتی که روز اصلی بیاد فقط باید مثل یک بچه تو خونه
بشینم!" تهیونگ حرف مرد رو تموم کرد و با عصبانیت روی ُمبل
نشست.
"ببین ،یک چیز دیگه هست که میخواستم دربارش باهات حرف بزنم".
چهره ی تهیونگ درهم رفت و پسر بیشتر توی ُمبل فرو رفت" ،چیه؟
یک کار دیگه که اجازه ی انجام دادنش رو ندارم؟"
هوپی گلوش رو صاف کرد ،بنظر میومد سعی داشت با تهیونگ ارتباط
چشمی برقرار نکنه" ،نه ،این یکی جدیه .دربارش با یونگی صحبت
کردم و اون هم با من موافقه ،ولی نمیخواست خودش بهت بگه".
چشم های تهیونگ ریز شدن و پسر کمی صافتر نشست" ،چرا بنظر
میاد قرار نیست ازش خوشم بیاد؟"
هوپی باالخره با َفکی که از نارحتی ُقفل شده بود بهش نگاه کرد.
735
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
دهن تهیونگ بسته شد .پسر برای چند لحظه از شوک چیزی نگفت.
737
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"تو حواست به جوری که درباره ی اون حرف میزنی باشه!" تهیونگ از
بین دندون هاش هیس کشید و چهرش ُسرخ شد" ،من این رو تحمل
نمیکنم! ازم میخوای که — چی؟! اون رو مخفی کنم چون یک عوضی
ممکنه ازش خوشش نیاد؟! اونها هیچ اهمیتی برای من ندارن!"
"اگه یکبار دیگه همچین حرفی بزنی ،بخدا قسم میکشمت هوپی!"
تهیونگ با خشم گفت و حس کرد که کم کم داشت به حدش میرسید.
هوپی چشم ُغره ای بهش رفت" ،من باهات نمیجنگم تهیونگ ،تو هنوز
زخمی ای و عالوه بر اون االن نمیتونی درست فکر کنی!"
یک لحظه مکث کرد ،صدای ضربان قلبش رو توی گوشهاش میشنید.
738
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
’حق با اونه ،تو که واقعا نمیخوای باهاش بجنگی!‘ پسر با خودش فکر
کرد و سعی کرد منطقی باشه’ ،فقط عصبانی ای .حاال برو بیرون‘.
"هرچی "،پسر باالخره با صدای ُخشکی گفت" ،دارم میرم جیمین رو
پیدا کنم".
"هر کاری میخوای بکن "،مرد با صدای سردی گفت" ،ولی یادت باشه
چی گفتم .جونگوک بهتره فردا اتاقش رو ترک"-
بدون هیچ فکری ،تهیونگ روی پاشنه ی پاش چرخید و ُمشتش رو
مستقیم توی َفک هوپی کوبید.
مرد شوکه عقب رفت .از شدت ضربه رنگ از صورتش پرید و بی نفس
َفکش رو بین دستش گرفت.
739
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"بهتره!" تهیونگ با َمفصل هایی که حاال درد میکردن ُغرید" ،نباید این
حرف رو میزدی هیونگ .من اصال از تهدید شدن خوشم نمیاد —
مخصوصا تهدید هایی که هدفشون جونگوک باشن!"
مرد بزرگتر هنوز صورتش رو بین دستش نگه داشته بودَ ،فکش از درد
و خشم ُقفل شده بود .چیز دیگه ای نگفت ،اما با چشمهایی که از
تاریکی سیاه شده بودن به تهیونگ خیره شد.
اون لحظه بود تهیونگ اتاق رو ترک کرد و یکجورهایی حتی از قبل هم
عصبانی تر بود!
***
740
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"معلومه بیبی ،چون تو پرنسس کوچولوی منی ،مگه نه؟" تهیونگ با
شیطنت گفت و زانوی پسر رو بوسید.
741
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
اون جلوی جونگوک زانو زده بود و داشت جوراب شلواری ای که پسر
کوچیکتر پوشیده بود رو باال میکشید و بعد روی پاهاش ایستاد.
742
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"دقیقا "،نامجون اضافه کرد" ،حاال اگه حرفمون درباره ی این موضوع
تموم شده ،میشه درباره ی مسائل جالبتر حرف بزنیم -مثال اینکه چه
اتفاقی واسه صورتت افتاده!"
سوکجین دهنش رو باز کرد تا جواب بده که تهیونگ همون لحظه رو
انتخاب کرد تا وارد اتاق بشه.
جونگوک که پشت سر تهیونگ مخفی شده بود باالخره توی اتاق اومد.
پسر خندید و با چشمهای براق وسط اتاق ایستاد.
"ته ته َتن گوکی لباس کرد!" جونگوک اعالم کرد و با لبخند به ُمبل که
تموم مرد ها روش نشسته بودن و با شیفتگی بهش خیره شده بودن
نگاه کرد .همشون شروع به داد زدن تعریف هاشون ازش کردن و
لبخند خرگوشی روی صورت جونگوک بزرگتر شد.
در همون حال جیمین جونگوک رو روی پاهاش نشونده بود و محکم
اون رو به سینش چسبونده بود ،در حالی که سوکجین داشت گونش
رو نیشگون میگرفت .تهیونگ با آرامش به اون صحنه خیره شده بود.
حس میکرد برنده شده.
745
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
رئیس گنگ سرش رو تکون داد" ،واقعا بچه ای .مهم نیست چند نفر رو
بزنی! قلب جونگوک به هر حال میشکنه ،میفهمی؟"
746
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"امیدوارم حداقل این رو درک کنی؛ شاید نباید یکدفعه واسه دفاع از
جونگوک عصبی بشی و بدونی که بقیه هم میخوان ازش محافظت
کنن .من بخاطر خود جونگوک بود که نمیخواستم کسی ببینتش
تهیونگ؛ نه بخاطر اینکه ازش خجالت میکشم! بخاطر اون بود ،نه
خودم".
مرد یکدفعه به سمتش برگشت و آهی کشید" ،یونگی توی دفترمه ،من
هم میرم اونجا .هر کاری میخوای بکن؛ میدونی نظر من چیه".
انقدر غرق دفاع از جونگوک و خشم خودش شده بود که یادش رفته
بود به اینکه چی برای پسر کوچیکتر بهتره فکر کنه .حق با هوپی بود.
نشوندن جونگوک توی هال هیچ آسیبی بهش نمیزد؛ اما نمایش دادنش
جلوی یک سری غریبه ریسک خیلی بزرگی بود!
"جونگوک "،پسر بزرگتر صدا زد" ،لباس هات رو به بقیه نشون دادی
عزیز دلم ،کارت تمومه؟"
747
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
748
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
نیم ساعت بعد بود که تهیونگ با دستهایی که توی جیبش فرو رفته
بودن ضربه ای به در دفتر هوپی زد .در باز بود ،اما تهیونگ داخل
نرفت و فقط توی چهارچوب در ایستاد.
"کاری هست که بتونم میتونم کمکت کنم؟" مرد با لحن ُخشکی گفت.
749
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
هوپی و یونگی ساکت بودن .تهیونگ تکون نخورد و چند ثانیه روی
همون حالت تعظیم باقی موند.
"محض رضای مسیح بچه "،لیدر با نفس عمیقی گفت" ،بلند شو".
تهیونگ سرش رو باال آورد ،اما زانو زده روی زمین نشست.
"تو بچه ی خوبی هستی تهیونگ "،هوپی با صدای ُخشکی گفت" ،ولی
باید شروع کنی به جای قلبت بیشتر با ذهنت فکر کنی .قلبت همیشه
بهترین تصمیم ها رو نمیگیره".
750
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ سرش رو تکون داد .مطمئن نبود که صداش حین جواب دادن
نشکنه .لحظه ای سکوت برقرار شد ،تا اینکه یونگی به صندلیش تکیه
داد و با نیشخندی اون رو شکوند،
قبل از اینکه بتونه چیزی بگه هر دو مرد در عرض چند ثانیه کنارش
بودن و کمکش کردن بلند بشه.
تهیونگ اخمی کرد و زانوهای دردناکش رو ماساژ داد" ،هی ،حداقل به
اندازه ی ُمشت زدن به هوپی حالم خوب بود!"
هوپی چشم ُغره ای بهش رفت" ،شاید بهتره دیگه درباره ی اون حرف
نزنیم!"
یونگی سرش رو تکون داد و به میز پشت سرش تکیه داد" ،جونگوک
کجاست؟"
یونگی دهنش رو باز کرد تا مخالفت کنه ،اما با صدای خوردن زنگ در
اون رو بست.
***
753
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
احتماال فکر بدی بودی ،اما از اون چیزهایی بود که با نگاه کردن به
سوهو و جی دی که هوپی داشت به سمت اتاق مهمون ها
راهنماییشون میکرد نمیشد بهش فکر نکرد.
تهیونگ با فکر کردن بهش عذاب وجدان گرفت ،انگار که حتی با نگاه
کردن بهشون هم داشت به جونگوک خیانت میکرد .با حس بدی کنار
در ایستاد و منتظر موند تا هوپی برای معرفی کردنش صداش بزنه.
کف دستهاش عرق کرده بودن.
"خب؟ میتونم بدون اینکه غذا رو بخورم بهش نگاه کنم!" جیمین
گفت و با شیطنت ابرویی روی به تهیونگ باال انداخت.
"تهیونگ؟"
پسر توجهش رو به سمت هوپی برگردوند ،مرد بهش خیره شده بود،
"بیا اینجا بچه".
756
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"گفتی تهیونگ؟"
پسر سرش رو باال آورد و دید که سوهو با احترام بهش خیره شده بود.
"تو دو بار از دست جئون فرار کردی ،مگه نه؟ تحت تاثیر قرار گرفتم.
مخصوصا واسه یه تازه کار ،کارت خیلی خوب بوده".
757
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
سوهو و جی دی خندیدن.
758
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
هر سه مرد خندیدن و تهیونگ به سختی لبخندی زد .سعی کرد بهشون
ملحق بشه ،میخواست وارد اون جو دوستانه بشه —
759
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
’خیلی خب ،وات د فاک!‘ پسر عاجزانه با خودش فکر کرد .دوباره
میتونست حس کنه که کَف دستهاش داشتن خیس میشدن .لُپش رو
گزید و به زمین خیره شد تا از نگاه اون غریبه در امان بمونه.
760
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
’خدای من — ‘
لمس کردنش —
761
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
از شوخی های سه لیدر گنگ با همدیگه استفاده کرد تا آروم از اونجا
دور بشه و به سمت جایی که جیمین ایستاده بود رفت .تموم تالشش
رو کرد تا چهرش رو عادی نگه داره و به جای کامل رفتن اون راه و
خارج شدن از خونه کنار دوستش بایسته.
"ته ،چی شده؟"جیمین آروم گفت" ،جوری بنظر میای انگار ممکنه
حالت بد بشه!"
762
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ چشمهاش رو بست و سعی کرد نفس هاش رو آروم کنه" ،م-
میشه لطفا بریم توی دستشویی؟ یا آشپزخونه؟ لطفا ،باید باهات
حرف بزنم".
به آشپزخونه رسیدن و تهیونگ همون لحظه روی یکی از صندلی ها
افتاد و نفس عمیقی کشید.
بعد از خارج شدن از زیر نگاه مینهو حس بهتری داشت ،انگار که باری
از روی شونه هاش برداشته شده بود .باالخره تونست سرش رو باال
بیاره و نفس بکشه.
763
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
764
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"چیزی نیست —" تهیونگ دستهای ُمشت شدش رو مجبور کرد تا باز
بشن ،شونه هاش رو با آرامش پایین انداخت و لبخند ساختگی ای به
جیمین زد" ،خوبم".
دوستش چشم غره ای بهش رفت" ،خیلی خب ،داری دروغ میگی!
میدونم یک مشکلی هست! چی شده؟! چرا چیزی بهم نمیگی؟!"
765
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر دستش رو دراز کرد تا لمسش کنه — اما تهیونگ جوری ازش دور
شد که انگار آتیش بود! نگاه ناراحت دوستش رو نادیده گرفت و با
دندون های ُقفل شده به اتاق برگشت.
766
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
27.
وقتی دستش با هوای خالی برخورد کرد اخمی روی صورتش اومد.
"ت-ته ته؟"
فیلمی روی تلویزون با صدای کم در حال پخش بود .پسر چند لحظه با
حواس پرتی بهش خیره شد .روی صفحه ی نمایش تلویزیون سیندرال
داشت برای جشن لباس میپوشید .پسر ناخودآگاه با دیدن اون لباس
چین چینی و خوشگل آروم خندید.
767
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
نگاهی به لباس قشنگی که تهیونگ تنش کرده بود انداخت .یکم بخاطر
خوابیدنش چروک شده بود ،اما هنوز هم به همون زیبایی که به یاد
داشت بود.
جونگوک با خوشحالی هومی گفت و پارچه ی نرم روی رون هاش رو
لمس کرد .ته ته ی اون سلیقه ی خیلی خوبی داشت.
اون افکار باعث شدن از اینکه تنها بود کالفه بشه .از تنها بیدار شدن
خوشش نمیومد.
768
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
راهرو خالی بود .جونگوک آهی کشید .هر لحظه بیشتر و بیشتر کالفه
میشد.
"ته ته!"جونگوک با ناله گفت و حروف اسم پسر بزرگتر رو توی دهنش
کشید .لبهاش آویزون شدن و با ناراحتی از اینکه کسی جوابش رو
نمیداد مسیر راهرو رو طی کرد.
لب پایینش شروع به لرزیدن کرد .بقیه کجا بودن؟ چرا هیچکس
جوابش رو نمیداد؟
769
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
درست لحظه ای که میخواست زیر گریه بزنه ،در آروم باز شد.
"گوکی؟"
سر جیمین وارد راهرو شد و پسر با لبهای از هم باز مونده ،با تعجب به
جونگوک گریون خیره شد.
پسر فین فینی کرد و با گیجی ناله کرد" ،ته ته رو میخوام —"
770
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک ناله ی بلندی کرد" ،ولی گوکی میخواد بیاد داخل! چرا
هیونگی قایم"-
771
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر با دهن باز پشت در بسته ایستاد و به صداهای پشت اون گوش
داد .میتونست حس کنه که اشک هاش داشتن به عصبانیت تبدیل
میشدن و حس اینکه دوست داشت پاهاش رو به زمین بکوبونه بیشتر
و بیشتر میشد .تازه میخواست مشتهاش روی در بکوبه که اون دوباره
باز شد.
"ته ته!" پسر کوچیکتر لبخند زد و غریزی دستهاش رو باز کرد تا بغل
بشه —
772
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ببخشید بیبی "،تهیونگ با لحن آرومی گفت" ،ولی االن نمیتونی بیای
داخل .االن یک جلسه ی خیلی مهم بیرون هست ،باشه؟ فقط تا چند
لحظه ی دیگه".
"و-ولی —" میتونست حس کنه که اشک هاش دوباره ممکن بود روی
صورتش بریزن و گونه هاش داشتن آتیش میگرفتن.
"جونگوک".
بدن پسر با شنیدن صدای ُخشک تهیونگ منقبض شد .صدای پسر
بزرگتر محکم و قاطعانه بود .کم پیش میومد که با اون لحن باهاش
صحبت کنه ،اما وقتی میکرد جونگوک میدونست که اگه نمیخواست
تنبیه بشه باید بهش گوش میداد.
هر چند که این واقعا ناعادالنه بود .همشون اون رو تنها گذاشته بود!
773
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
مهم نبود چقدر تالش کرد ،اشک های شور و گرم باالخره روی گونه
هاش ریختن و چندتا از روی لبهاش رد شدن .سرش رو َخم کرد و
شونه هاش لرزیدن.
"اوه فاک".
حس گرمای حلقه شدن دو دست رو دور کمرش حس کرد .جونگوک آه
لرزونی کشید ،با حس آرامش در جواب پسر بزرگتر رو بغل کرد و
سرش رو توی شونش فرو کرد.
جونگوک صورتش روی قسمت نرم پیرهن پسر کشید و عطر تلخش رو
به ریه هاش کشید" ،و-ولی — گوکی تنهای تنها میمونه!"
پسر باالخره سرش رو باال آورد تا به تهیونگ نگاه کنه و سعی کرد بهش
نشون بده که چقدر ناراحته .حتی لبهاش رو آویزون کرد و تیله های
خیسش رو برای تاثیر بیشتر گُشاد کرد.
774
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
اما بنظر نمیومد ته ته ی اون تحت تاثیر قرار گرفته باشه .پسر بزرگتر
فقط لبخند کمرنگی زد و با انگشت شستش اشک روی صورتش رو
پاک کرد.
"قول میدم فقط یک کوچولو دیگه طول بکشه گوکی "،تهیونگ با
قاطعیت دوباره گفت" ،واسم پسر خوبی باش ،خب؟"
با خودش تصمیم گرفت که شاید فقط همین یک بار میتونست از
ناعادالنه بودن شرایط بگذره .تهیونگ هیچوقت کاری نمیکرد که از
عمد اون رو ناراحت کنه؛ اگه میگفت فقط یک کوچولو دیگه طول
میکشه ،شاید جونگوک هم میتونست منتظر بمونه.
775
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
لبخند تهیونگ بزرگتر شد" ،آیش ،توله!" ضربه ای به بینی جونگوک زد
و پسر خندید .به جلو تکیه داد و لبهاشون رو بهم ف ُشرد.
مهم نبود چندبار همدیگه رو میبوسیدن ،اون عمل همیشه باعث میشد
جرقه ها از سر انگشت های جونگوک عبور کنن .پسر آه خوشحالی
روی لبهای تهیونگ کشید و با بوسیدن بی صداشون تموم ناراحتی ای
که حس میکرد بدنش رو ترک کرد.
پسر بزرگتر کسی بود که بوسه رو قطع کرد .جونگوک سعی کرد با
لبهاش دنبالش کنه و تهیونگ آروم خندید.
776
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چهره ی جونگوک درهم رفت ،اما سرش رو تکون داد" ،ته ته باید
بره؟"
"آره بیبی "،تهیونگ با آهی گفت و موهای پسر رو نوازش کرد" ،خودت
میتونی تا اتاقت بری؟"
تهیونگ اما فقط بوسه ی کوتاهی روی لبهاش کاشت و بعد قدمی به
عقب برداشت ،دستش رو روی دستگیره ی در بسته گذاشت" ،یادت
باشه تو اتاقت بمونی ،خب؟"
جونگوک حتی فرصت نکرد جوابی بده و تهیونگ دوباره رفت .پسر آه
ناراحتی کشید .بدون آغوش تهیونگ احساس سرما میکرد.
777
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ که عجله داشت سریع از اونجا بیرون بره ،در رو کامل نبسته
بود .به جاش اجازه داده بود در خودش پشت سرش بسته بشه — که
نشده بود! باریکه ی کوچیکی از اون هنوز باز مونده بود .انقدر که به
جونگوک اجازه بده نگاهی به اونطرفش بندازه.
پسر وقتی نتونست چیزی زیادی ببینه جلوتر رفت و گردنش رو خم
کرد.
در واقع ،اون اصال شبیه به تهیونگ یا جیمین نبود .چهرش بدجنس،
بزرگتر و ترسناکتر از هر کسی که جونگوک مدت طوالنی ای میشد که
دیده بود بنظر میرسید.
778
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چیز تیز و ناراحت کننده ای یکدفعه پشت کمرش خزید .انگار که
حشره ای زیر تی شرتش بود .چونه ی جونگوک که از اون حس
خوشش نمیومد شروع به لرزیدن کرد.
779
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
فین فینی کرد و از راهرو به سمت اتاقش رفت .نمیدونست اون حس
عجیب توی قلبش رو کنار بزنه و داشت کالفه میشد؛ فقط میخواست
عروسکش رو توی بغلش بگیره و بقیه ی سیندرال رو تماشا کنه.
لبخند بزرگی روی لبهاش اومد؛ بالشتهاش رو روی زمین چید و پتوش
رو روی اونها کشید .با خودش هومی گفت و عروسکش رو کنار بُرج
خود ساختش گذاشت.
در واقع انقدر غرق کارش بود ،انقدر خوشحال بود حواسش پرت شده
بود که صدای باز شدن در پشت سرش رو نشنید.
"سالم".
780
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
قلبش با دیدن مرد غریبه ای که اونجا ایستاده بود فرو ریخت .مرد
هنوز با همون چهره ی عجیب بهش خیره شده بود و لبخند روی
صورتش اصال حس خوبی به جونگوک نمیداد.
نیشخند مرد بزرگتر شد" ،عجب پسر خوشگلی هستی ،هوم؟ خیلی
هم شیرینی —"
پسر قدمی به عقب برداشت ،پاش توی پتو و بالشت هایی که خودش
روی زمین پهن کرده بود گیر کرد و زمین خورد.
"اوه نه ،ببین چیکار کردی .به خودت آسیب زدی "،یکدفعه مرد باالی
سرش ایستاده بود.
"نه ،نه؛ بذار کمک کنم بلند شی "،غریبه گفت و با چشمهای ترسناکی،
خم شد و دستش رو به سمتش گرفت.
"ن-نه — برو کنار!" پسر کوچیکتر گفت و فقط چند ثانیه تا زیر گریه
زدن فاصله داشت.
شونه های جونگوک شروع به لرزیدن کردن .به سختی جلوی خودش
رو گرفته بود تا گریه نکنه.
با حلقه شدن دست مرد دور ُمچ دستش لبهاش رو گزید .دست مرد
ُخشک و سرد بود و هیچ شباهتی لمس دست تهیونگ نداشت.
"اوه ،ببخشید "،غریبه گفت .صداش شیرین بود ،اما یکجورهایی اصال
مهربون نبود.
پُ ر از طعنه و تمسخر بنظر میرسید .بدجنس بود و جونگوک اصال از
این موضوع خوشش نمیومد.
پسر سعی کرد دستش رو از توی دست غریبه بیرون بکشه" ،ا-اشکالی
نداره"-
"نه ،بهت آسیب زدم ،مگه نه؟" مرد دستش رو رها نمیکرد" ،متاسفم.
کار خوبی نکردم".
"د-دستم"-
783
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"نههه!" جونگوک ناله کرد .اشکهاش داشتن پایین میریختن ،اما بنظر
نمیومد مرد اهمیتی به این موضوع بده .جونگوک دوباره دستش رو
کشید و ناراحت و ناراحت تر شد" ،و-ولم کن!"
784
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"چه دامن خوشگلی پوشیدی —" مرد اهمیتی نمیداد؛ حتی به
حرفهاش گوش نمیداد .دستی که اون رو نگرفته بود به سمت پُشتش
رفت.
"اوه ،ولی این میتونه راز کوچولوی ما باشه ،مگه نه؟" دستش داشت
پایینتر میرفتن و چین دامنش رو لمس کردن .جونگوک با رد شدن
دست مرد از زیر پارچه ی دامنش و لمس کردن رون برهنش هق هقی
ای کرد.
785
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چشمهاش با قرار گرفتن دست مرد روی دهنش گشاد شدن .داشت
بهش آسیب میزد و دستش رو با خشونت روی صورتش فشار میداد.
چونگوک بلندتر گریه کرد و اشکهاش دیدش رو تار کردن.
"هیشش "،مرد با صدایی که حاال مالیم شده بود گفت ،اما این اون
مالیمتی نبود که جونگوک رو آروم میکرد؛ بلکه حتی بیشتر
میترسوندش!
"فقط آروم باش "،صدای غریبه به گوشش رسید .شونه های جونگوک
با حس ف ُشرده شدن دوباره ی بدنش لرزید" ،هیشش ،فقط واسم
ساکت باش ،هوم؟"
786
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک پشت دستی که روی دهنش بود ،با گیجی و ترس هق هق
کرد .نمیفهمید چه اتفاقی داشت میفتاد.
چرا نمیومد؟
چرا نمیومد؟
787
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
28.
در حالیکه تموم افراد اتاق درگیر برنامه ریزی نقشه ی حمله بودن ،اون
دوتا دوست کامال بی حوصله شده بودن .صندلی هایی که انتهای میز
و کنار در بود رو برای نشستن انتخاب کرده بودن ،چون چیزی برای
اضافه کردن به اون بحث نداشتن؛ یا برای اینکار تجربه ی کافی رو
نداشتن و یا نمیتونستن جلوی مرد های به اون قدرتمندی صحبت کنن.
788
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تنها اتفاق خوبی که افتاده بود این بود که مینهو چند دقیقه پیش بعد
از پرسیدن اینکه دستشویی کجاست اونجارو ترک کرده بود .این به
تهیونگ اجاره داده بود تا چند لحظه نفس راحتی بکشه.
یونگی یکدفعه از پشت میز بلند شد؛ سرش رو به سمت لیدر ها خم
کرد و آروم چیزی رو زمزمه کرد.
789
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین زبونش رو بیرون آورد و وانمود کرد که داره باال میاره .تهیونگ
خندش رو خورد .دوستش در حال درآوردن َادای گذاشتن اسلحه روی
شقیقه های خودش بود که اون صدا رو شنیدن.
790
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
قبل از اینکه کسی بتونه چیزی بگه ،تهیونگ انقدر سریع از جاش بلند
شد که صندلی پشت سرش روی زمین افتاد.
791
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اون —" مرد بزرگتر بی نفس سرش رو تکون داد" ،ن-نمیدونم .وقتی
من شروع به زدن این یارو کردم فرار کرد!"
تهیونگ با ُغره ای جلو رفت و شونه های یونگی رو چنگ زد" ،منظورت
چیه که فرار کرد؟! کجا رفت؟!"
یونگی جوابی نداد؛ نگاهش به سمت بدن کنار پاهاش برگشت" ،ولم
کن ،باید کارش رو تموم کنم!"
792
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"یونگی — چی —" پسر وحشت زده زمزمه کرد .تهیونگ قدمی به
عقب برداشت و اجازه داد جیمین جلو بیاد .پسر ُجفت دستش رو روی
گونه های یونگی گذاشت ،موهای خیسش رو از روی پیشونیش کنار
زد و چیز آرومی رو زمزمه کرد.
793
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اون چی —؟"
"ت-ته ،آروم باش!" پسر با صدای ضعیفی گفت" ،یونگی همین االن
هم"-
794
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
در حالیکه که جیمین با وحشت به پسر خیره شده بود ،یونگی با
چشمهای وحشی ،عصبانی و ُمشتاق بهش نگاه کرد.
"جیمین ،از سر راهم برو کنار ".تهیونگ تمام مدت به مرد روی زمین
خیره شده بود و حس کرد که انگشت هاش لرزیدن.
"پیداش میکنم! بعد از اینکه پوست این کرم رو زنده زنده کندم!"
تهیونگ از بین دندون های کلید شده ُغرید" ،حاال از سر راهم برو کنار!"
795
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اینجا چه خبره؟!" مرد پرسید و با خشم به یونگی نگاه کرد" ،این مرد
یکی از افراد منه! باید قبل از اینکه بذارم کار دیگه ای باهاش کنید
بدونم اینجا چه خبره!"
796
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ جلو اومد و انقدر محکم هوپی رو ُهل داد که مرد زمین افتاد،
"اون عوضی به جونگوک دست زده ،چطور میتونی ازش دفاع کنی!"
پسر انقدر بلند داد کشید که گلوش درد گرفت .جلوی چشمهاش قرمز
شده بودن و عضله هاش جوری از خشم پُ ر شده بودن که به سختی
میتونست جلوی خودش رو بگیره تا کسی رو نزنه.
اگه دستی دور ُمچش حلقه نشده بود احتماال دوباره هوپی رو میزد.
"تهیونگ ،وایسا".
797
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"یونگی ،نه!" جیمین داد کشید" ،محض رضای فاک! همین االنش هم تا
حد مرگ کتکش زدی! حداقل صبر کن! نمیخوای بیدار بشه تا باهاش
حرف بزنی؟!"
798
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"چرا باید بخوام باهاش حرف بزنم؟!" یونگی هیس کشید" ،باید
تارهای صوتی حنجره ی این عوضی رو بیرون بکشم!"
"حق با جیمینه "،هوپی با لحن تاریکی گفت ،از روی زمین بلند شد و
بعد از تکوندن خودش چشم ُغره ای به تهیونگ رفت" ،حداقل باید
وقتی بیدار شد بازجوییش کنیم و بفهمیم چی شده .نمیدونم
جونگوک چقدر باهامون حرف میزنه".
"حاال که حرف جونگوک شد ،میشه لطفا پیداش کنیم؟!" جیمین برای
بار سوم هیس کشید" ،محض رضای فاک! شما عوضی ها وایسادید
دعوا میکنین ،در حالیکه جونگوک بیچاره هنوز گُم ش"-
"گُم نشده".
799
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"شاید هممون باید بریم "،نامجون آروم از پشت سرش گفت" ،فکر
نمیکنم باید اینجا باشیم".
"اگه بهت نیاز داشته باشه میگه!" سوکجین با حرص گفت و به مرد
چشم ُغره ای رفت" ،به این فکر کن که اون االن چی میخواد یونگی!
نه خودت!"
دستهای یونگی کنار بدنش ُمشت شدن و مرد چند لحظه سکوت کرد،
"باشه —"
جیمین لبش رو گزید و دستی روی شونش گذاشت" ،ته ،اگه چیزی
نیاز داشتی صدامون میزنی؟"
800
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ هنوز در کمد رو باز نکرده بود؛ اما میتونست صدای فین فین
های پشت چوب رو بشنوه.
صدای غره ها و ضربه هایی به گوش رسید؛ احتماال داشتن بدن مینهو
رو بلند میکردن .افکارش وقتی صدای یونگی رو شنید که میگفت از
عمد سر مرد رو به زمین میکوبید تایید شدن.
801
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک گوشه ی کمد توی خودش جمع شده بود و زانوهاش رو توی
سینش جمع کرده بود .دستهاش گوش هاش رو پوشونده بودن و
صورتش رو توی زانوهاش مخفی کرده بود؛ اما تهیونگ میتونست
صداش که چیزی رو پشت سر هم با خودش تکرار میکرد رو بشنوه.
"جونگوک؟" پسر با صدای مالیم تری گفت و توده ی توی گلوش رو
قورت داد" ،بیبی ،م-منم".
پسر کوچیکتر صداش رو نشنید .هنوز داشت با خودش چیز آرومی رو
زمزمه میکرد که شنیدنش برای تهیونگ سخت بود.
تهیونگ نفس عمیقی کشید و آروم دستش رو جلو برد تا شونه ی پسر
رو لمس کنه.
"جون"-
802
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر کوچیکتر به سرعت با چشمهای گشاد شده ازش دور شد" ،ن-نه
— برو — کنار! ت-تموش —!"
پسر هنوز بهش نگاه نمیکرد ،گوش نمیداد و سرش رو توی زانوهاش
مخفی کرده بود .زمزمه هاش بلندتر شده بودن و تهیونگ باالخره
میتونست صداش رو بشنوه.
803
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر باالخره نفس خفه ای کشید و به تهیونگ نگاه کرد" ،ا-اون —"
چشمهاش با وجود خیس بودن گونه هاش دوباره داشتن از اشک
خیس میشدن" ،چ-چی — ا-اون م-مرد بد —"
"نه ،نه! اون رفته "،تهیونگ با قاطعیت گفت" ،رفته جونگوک! دیگه
نمیاد! من االن اینجام ،مگه نه؟ من اینجام .دیگه هیچ جایی نمیرم".
804
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چونگوک دوباره با چشمهای مضطرب سرش رو تکون داد" ،نه ،نه —"
تهیونگ احساس بی مصرف بودن میکرد .به تکرار کردن اون جمله
ادامه میداد ،اما انگار که جونگوک صداش رو نمیشنید .پسر کوچیکتر
همونطور سرش رو تکون میداد و اشک گونه هاش رو َتر میکردن.
"منم "،تهیونگ آروم توی گوشش خوند" ،جونگوکی ،عزیز دلم ،بیبی،
فرشته؛ منم .ته ته ی تو .مراقبتم ،باشه؟ هیچ اتفاق بدی قرار نیست
واست بیفته .هیچکس قرار نیست بهت آسیب بزنه .من اینجام .منم.
ته ته".
پسر رو گهواره وار روی پاهاش تکون داد و اون رو به سینش چسبوند.
لحظه ای حس کرد که جونگوک دست از جنگیدن باهاش برداشت ،اما
زمزمه هاش رو متوقف نکرد.
به گفتن اون حرفها ادامه داد و دستهاش رو دور بدنش نگه داشت.
گریه های جونگوک آرومتر شدن و در حالیکه به صدای تهیونگ گوش
میداد ،اشک هاش آروم آروم روی گونه هاش ریختن.
806
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر کوچیکتر ناله ای کرد ،تیهونگ محکمتر بغلش کرد و چشمهاش رو
بست.
آروم بدن پسر رو به سمت خودش برگردوند تا بهش نگاه کنه؛ با
چشمهای مهربون بهش خیره شد.
"چی شده جونگوکی؟" تهیونگ زمزمه کرد و اشکهای پسر رو پاک کرد،
"میتونی با من حرف بزنی بیبی .میتونی به من بگی".
807
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک انگار که تازه داشت اون رو میدید بهش خیره شد .وحشت
توی چشمهاش کمی کمتر شده بود .هوشیارتر بنظر میرسید و مه توی
تیله هاش ناپدید شده بود.
"ا-اون —"
قلب تهیونگ با دیدن پسر کوچیکتر که سعی میکرد بدون گریه کردن
حرف بزنه درد گرفت .پسر مکث میکرد و لبهاش رو میگزید تا جلوی
هق هق هاش رو بگیره.
با اینکه همون موقع هم میدونست چه اتفاقی افتاده ،تموم اینهارو از
زبون کسی که با چشمهای خودش اون صحنه رو دیده بود شنیده بود
— شنیدنشون مستقیم از لبهای جونگوک مثل این بود که کسی
چاقویی رو توی شکمش فرو کرده بود.
808
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
خیلی دلش میخواست بیرون بره و دست و پاهای مینهو رو قطع کنه.
میخواست صدای جیغ کشیدنش رو بشنوه .خونش رو ببینه!
اما یک پسر گریون روی پاهاش نشسته بود و باید قبل از اینکه خون
توی رگ هاش دوباره جوش میاورد این رو به خودش یادآوری میکرد.
"اشکالی نداره بیبی "،تهیونگ به سختی گفت" ،اون رفته ،دیگه نمیاد،
قول میدم".
تهیونگ انقدر محکم بغلش کرد که حس کرد االن بدن هاشون توی هم
حل میشه و نمیدونست میخواست کدومشون رو آروم کنه.
"گ-گوکی گفت نکن "،پسر گریه کرد" ،گ-گفت نکن! گفت ،گفت"!-
"باشه ،باشه ،هیشش .آروم باش بیبی "،تهیونگ زمزمه کرد و کمر پسر
رو نوازش کرد .انقدر میلرزید که تهیونگ داشت نگران میشد.
اجازه داد هر چقدر که میخواد گریه کنه و بعد فکر کرد که زمانشه تا
دوباره صحبت کنه،
تهیونگ فکر نمیکرد بتونه بیشتر از این درد بکشه ،اما بنظر میومد
قلبش نظر دیگه ای داشت .با التماس های جونگوک و چشمهای
خیسش که با بیچارگی بهش خیره شده بودن حس کرد که قلبش
کامال شکست.
810
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اون بیرون نیست بیبی "،تهیونگ زمزمه کرد و گونه های پسر زو بین
دستهاش گرفت" ،هیونگی هات بردنش ،باشه؟ دیگه نمیتونه بهت
آسیب بزنه جونگوک .رفته".
جونگوک با چشمهای گشاد شده سرش رو تکون داد" ،نه ،ته ته!
مجبورم نکن ،لطفا! لطفا گوکی رو مجبور نکن بیاد بیرون!"
"مجبور نیستی جایی بری الو ،باشه؟" تهیونگ با مالیمت تکرار کرد،
"مجبور نیستی جایی بری ،باشه؟ همینجا میمونیم .فقط آروم باش،
لطفا".
811
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک آروم فین فین کرد ،به صدای تهیونگ گوش داد و گونش رو
به سینش ف ُشرد.
تهیونگ چند لحظه ساکت موند و به صدای نفس هاش گوش داد.
"دوست دارم جونگوک "،پسر بعد از چند لحظه گفت" ،میدونی ،مگه
نه؟ خیلی دوستت دارم".
"گوکی میدونه "،پسر آروم گفت" ،و-ولی االن قلبش درد میکنه".
سینه ی تهیونگ هم درد گرفت" ،اوه بیبی "،پسر با صدای شکسته ای
زمزمه کرد" ،خیلی خیلی متاسفم".
پسر سرش رو بیشتر به سینش ف ُشرد" ،همه چ-چیز حس ...بدی داره.
حموم میخوام".
شونه های تهیونگ پایین افتادن" ،عزیز دلم ،مجبوریم .دیگه بیرون
نیست جونگوک .نمیتونه بهت آسیب بزنه".
تهیونگ آهی کشید" ،یک لحظه به من نگاه کن بیبی "،موهای پسر رو از
روی صورتش کنار زد و قلبش با دیدن گونه ها و بینی سرخش نرم
شد.
813
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
دستهای جونگوک مثل ماری دور گردن تهیونگ حلقه شدن .پسر بدون
هیچ حرفی سرش رو توی شونش مخفی کرد.
تهیونگ کمرش رو نوازش کرد" ،دارم بلند میشم بیبی ،محکم گرفتی؟"
با ایستادن تهیونگ جونگوک ناله ای کرد .حلقه ی دستهاش دور گردن
پسر ناخودآگاه تنگتر شدن و پاهاش رو هم دور کمرش گره زد.
"بیبی ،نفس بکش "،تهیونگ زمزمه کرد و لبهاش رو روی گوشهای پسر
کشید — بوسه نبود ،فقط یه یادآوری که هنوز پیشش بود.
"باید بدوییم "،جونگوک باالخره توی گردنش زمزمه کرد" ،ته ته باید
خیلی سریع بدوئه!"
جونگوک ناله کرد ،تهیونگ میتونست لرزیدن دستهای دور گردنش رو
حس کنه.
815
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"حواسم بهت هست جونگوک "،با اون حرفها پسر باالخره در کمد رو
باز کرد و بیرون پرید.
حس کرد که بدن پسر تکونی خورد و نفس لرزونی کشید" ،ا-اون —
رفته؟"
816
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
بهش نگفت که چشمهاش رو باز کنه و اجازه داد خودش تصمیم بگیره.
جونگوک بعد از چند لحظه سرش رو باال آورد .تهیونگ به اون که آروم
با لبهای لرزون اطرافش رو نگاه کرد خیره شد.
"هیونگی کجاست؟"
جونگوک با ابروهای درهم رفته سرش رو تکون داد" ،نه ،نرو —!"
جونگوک کالفه نفس لرزون دیگه ای کشید" ،نرو "،پسر دوباره التماس
کرد" ،گوکی رو تنها نذار .وقتی ت-ته ته میره اتفاق های بدی واسه گ-
گوکی میفته".
"د-داره!" پسر سکسکه کرد" ،ته ته باید بمونه ،وگرنه اتفاق های بد
میفته!"
با شنیدن صدای قدم هایی سرش رو باال آورد و دید که جیمین وارد
اتاق شد.
818
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ با خودش فکر کرد که همه کجا رفته بودن .خونه یکدفعه
زیادی ساکت بود ،انگار که همشون رفته بودن .هر چند که خیلی زود
اون افکار رو کنار زد؛ اون لحظه هیچکس جز جونگوک براش اهمیت
نداشت.
819
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
820
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
29.
تا اینجا موفق شده بود به پایین تنه ی جونگوک دست نزنه .اینکه
بیشتر پایین تنش توی آب بود هم به این موضوع کمک میکرد ،اما
تهیونگ میدونست که باالخره مجبور میشه درباره ی اون قسمت
بدنش هم حرف بزنه.
بدن جونگوک برای اولین بار توی اون ده دقیقه تکون خورد و پسر
جوری ازش دور شد که انگار کتک خورده بود!
"ن-نه ،نه!" پسر با چشمهای گشاد شده گفت و سرش رو تکون داد.
طره ی موهای خیسش روی پیشونیش پخش شدن.
822
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تازه دستش رو به سمت پارچه دراز کرده بود که جونگوک حرف زد.
صداش انقدر آروم بود که تهیونگ بار اول نشنید چی میگه .جلوتر
رفت و ابروهاش درهم رفتن،
پسر کوچیکتر هنوز به پاهاش خیره شده بود و باهاش چشم تو چشم
نمیشد،
823
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
این یک پیشرفت به حساب میومد ،مگه نه؟ حداقل این چیزی بود که
فکر میکرد ،تا اینکه جونگوک تصحیحش کرد.
"اشکالی نداره "،پسر از بین دندون های کلید شده گفت" ،پس فکر کنم
میرم بهش بگم بیاد".
آروم روی پاهاش ایستاد ،منتظر جوابی یا شاید هم مخالفتی شد؛ اما
جونگوک حتی بهش نگاه نمیکرد .بدنش و انگشت هاش از کالفگی پُ ر
شدن.
824
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
فکش قفل شد .سعی کرد در رو پشت سرش نکوبه ،اما مطمئنا اون رو
با شدت بیشتری بست!
***
825
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یونگی اجازه نداشت با بدن بیهوش مینهو تنها بمونه ،که احتماال
تصمیم باهوشانه ای از سمت هوپی بود.
وقتی ماشین هاشون از توی خیابون ناپدید شد ،هوپی باالخره به
سمت یونگی برگشت.
یونگی دهنش رو بست ،چشمهاش تنگ شدن ،اما با آرامش شونه هاش
رو پایین انداخت.
826
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خوبه "،مرد با لحن خشکی گفت" ،به هر حال انجامش میدادم ،ولی
خوشحالم که تو هم موافقی".
827
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"چی شده؟"
دوست پسرش که حتی متوجه اومدنش نشده بود با تعجب بهش نگاه
کرد.
828
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اوه هی "،لبهای جیمین بهم ف ُشرده شده بودن .چهرش فرو ریخته و
مضطرب بنظر میرسید.
829
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آره".
جیمین سرش رو تکون داد ،بی حس به نقطه ای روی زمین خیره شد
و چیزی نگفت.
830
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
لبهای یونگی با نگاه جیمین بهش از هم باز شدن .تقریبا نمیشد هیچ
حسی رو از چهره ی پسر خوند — اما شونه های منقبض شدش و
دندون های چفت شدش همه چیز رو نشون میدادن.
یونگی چندبار پلک زد" ،م-میکنم "،مرد نفس سختی کشید" ،مینی،
حالت خوبه؟"
831
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یونگی سرش رو تکون داد و چهره ی تهیونگ رو بررسی کرد" ،آره ،من
هم االن میخواستم برم داخل".
"میای داخل؟"
833
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"این ...این چیزی نیست که بتونی پسش بگیری!" مرد با چشم ُغره ای
گفت" ،من دارم سعی میکنم نذارم تصمیمی بگیری که تا ابد به فاکت
بده! میدونم االن عصبانی ای"-
834
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با شنیدن اون حرف یونگی لرزید .نفس کالفه ای از اون جواب
باهوشانه کشید.
"جیمین با قتل موافق نیست "،مرد آروم گفت و دوباره چشم غره ای
به تهیونگ رفت" ،پس این سوال احمقانه ایه .اون نمیخواد من کسی
رو بکشم".
835
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ هوفه ای داد" ،حق با توئه ،اونی که االن ازش عصبانیم پشت
این دره؛ پس اگه مشکلی نداری میخوام برم دیکش رو از جا در بیارم!"
پسر با رگهای برآمده به سمت در برگشت" ،یا مشکلی با این موضوع
داری هیونگ؟"
اون عنوان محترمانه مثل زهر بنظر میرسید .یونگی چیزی نگفت و
فقط سرش رو تکون داد ،به پسر که وارد اتاق شد و در رو پشت سرش
بهم زد خیره شد.
نفس عمیقی کشید و شونه هاش پایین افتادن ،اجازه داد سرش به
دیوار پشت سرش برخورد کنه ،چجوری همه چیز انقدر سریع خراب
شده بود؟
***
836
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین با تردید وارد حموم شد .یک پاش داخل حموم بود و یک پاش
هنوز بیرون مونده بود.
جونگوک توی وان نشسته بود و زانوهاش رو توی سینش کشیده بود.
بی صدا توی آب نشسته بود و لبهاش آویزون بودن.
پسر کوچیکتر بی صدا سرش رو تکون داد .جیمین کامل داخل رفت و
در رو پشت سرش بست .هوله ی خیسی کنار وان بود ،جیمین اون رو
برداشت و پیش وان زانو زد.
837
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
اما جونگوک فقط سرش رو تکون داد و دوباره توی آب اخم کرد،
"گوکی باید تمیز بشه — پایین بدنش".
قلب جیمین از اضطراب پر شد .سعی کرد تظاهر کنه که این هم مثل
تمام موقعیت های قبلی بود ،که هیچ تفاوت نداشت .اون بارها
جونگوک رو حموم کرده بود ،این چیز عجیبی نبود.
بعد از چند دقیقه جیمین مکثی کرد و نفس عمیقی کشید" ،گوکی —
میتونی بدنت رو بلند کنی؟ فقط چند ثانیه".
جیمین با پرسیدن اون سوال اخم کرد و توقع داشت که پسر کوچیکتر
جیغ بزنه یا گریه کنه.
جیمین کمی شامپو روی دستش ریخت و هومی گفت" ،میتونی به
جلو تکیه بدی؟"
839
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
بنظر میرسید کار درستی کرده ،چون جونگوک خودش شروع به حرف
زدن کرد.
"هیونگی —"
"ته ته —"
840
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین چیزی نگفت و مجبور به حرف زدنش نکرد .اجازه داد با
سرعت خودش حرف بزنه ،ساکت موند و با دستهاش کمی آب از وان
برداشت .دستهاش چند لحظه باالی سر پسر موندن" ،چشمهات رو ببند
فرشته".
"چی؟!"
جونگوک با فین فینی بهش خیره شد .گریه نمیکرد ...اما ناراحت بود.
"چون گوکی — کارهای خاص رو —" صدای پسر روی آخر جمله
شکست" ،ب-با اون مرد انجام داد و فقط باید با ته ته اون کارهارو
انجام بده".
841
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین که یکدفعه متوجه شده بود پسر چه حسی داره آهی کشید،
"جونگوکی ،واسه همین میخواستی بره؟ چون فکر کردی از دستت
عصبانیه؟"
جونگوک فقط ناله ای کرد و با ناراحتی به آب وان خیره شد" ،ته ته از
گوکی متنفره! وقتی رفت در رو محکم بست ،و حرف نمیزد و"-
"آیگو ،بیبی نه "،جیمین زمزمه کرد .با چشمهای غمگین گونه ی پسر رو
توی دستش گرفت" ،تهیونگ ازت متنفر نیست جونگوک .اون خیلی
دوست داره ،خودت اینو میدونی".
"جونگوک ،نه نبودی!" پسر با قاطعیت گفت" ،اون مرد بد بود! اون با
اینکه نمیخواستی بهت دست زد! تو بهش گفتی نکنه ،نگفتی؟"
جونگوک محکم سرش رو تکون داد" ،گوکی خیلی بهش گفت نکنه! و
ا-اینکه ته ته رو میخواد — اون گوش نداد هیونگی ،نداد"-
843
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر چند لحظه ساکت موند و بعد برای اینکه مطمئن بشه ،در حالیکه
به پاهاش خیره شده بود دوباره پرسید" ،گوکی بد نبود؟"
جیمین دستش رو از روی شونش به سمت چونش برد و آروم اون رو
باال آورد.
"تو اصال بد نبودی جونگوک "،پسر با مالیمت و قاطعیت گفت" ،اگه به
کسی بگی که کاری رو نمیخوای انجام بدی و اونها هنوز انجامش بدن
اونها آدم بده ان ،میفهمی؟"
جونگوک سرش رو تکون نداد؛ هنوز کالفه بنظر میرسید" ،ولی ته ته
عصبانیه!"
"آیش ،نه!" جیمین هیس کشید و شونه های پسر که شروع به لرزیدن
کرده بودن رو گرفت،
"فاک ،منظورم این نبود! اون رفته ،ته ته بهت دروغ نگفته .دیگه
برنمیگرده عزیز دلم".
به جلو تکیه داد و جونگوک رو بدون توجه به خیس شدن لباسش توی
آغوشش کشید .جونگوک سرش رو توی شونش فرو کرد ،موهاش روی
صورتش ریختن ،اما چیزی نگفت.
"تو مشکلی نداری عزیز دلم "،جیمین با مالیمت گفت" ،تو فوق العاده
ای جونگوک .نیازی نیست خوبت کنم".
846
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"— باشه "،جیمین با ضعف موافقت کرد" ،باشه جونگوک .قلبت رو
— خوب میکنم".
847
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
30.
اما حاال با دیدن کبودی های روی گردن و شونه ی مرد احساس آرامش
عجیبی میکرد .دلش میخواست حتی بیشتر از اونهارو ببینه.
848
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
مرد به سختی نفس خفه ای کشید .دستهاش داشتن سعی میکردن از
طناب ها آزاد بشن و بدنش رو از چنگ تهیونگ بیرون بکشن.
لبهای تهیونگ با انزجار جمع شدن .دستش رو رها کرد و اجازه داد سر
مینهو پایین بیفته .نفس آرامش بخشی از بین لبهای مرد بیرون اومد.
"هر چقدر میتونی نفس بکش "،پسر با لحن تاریکی گفت" ،خیلی وقت
نداری!"
"تهیونگ".
یونگی قبل از اینکه تهیونگ بتونه جوابی بده بین مکالمشون پرید،
"تعریف نبود "،مرد با صدای سردی گفت" ،نباید توی همچین چیزی
خوب باشی بچه؛ بنظرم باید قبل از اینکه از حد بگذری تمومش کنی".
851
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خدای من!" تهیونگ با ناباوری کالفه هیس کشید" ،داری باهام شوخی
میکنی؟! اون ماه ها پیش بود! میدونی از اون موقع تا حاال چه
اتفاقاتی افتاده؟! میدونی من چه چیزهایی رو تحمل کردم؟!"
االن این زندگی منه! همتون دارید مجبورم میکنید پام رو توی دوتا
دنیا نگه دارم! ’تهیونگ خوب باش! مهربون باش! به کسی آسیب
نزن!‘ این اینجا جواب نمیده! همه دارن سعی میکنن به من ،به بقیه
آسیب بزنن و واقعیت اینه که شماها نمیتونید همیشه کنارم باشید،
باشه؟! میدونم میخواید باشید و میخواید ازم محافظت کنید ،ولی
نمیتونید! باید بذارید این کار رو خودم انجام بدم!"
هیونگ هاش از اون همه خشم شوکه بنظر میرسیدن؛ حتی خود
تهیونگ هم نمیدونست اون همه عصبانیت از کجا اومده بود.
853
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
مرد بزرگتر کالفه دستی توی موهاش کشید" ،حق با توئه ،باشه؟ ما
باهات عادالنه رفتار نکردیم؛ فکر کنم فقط باور داشتیم که اگه باهات
مثل همون بچه ی معصومی که بودی رفتار کنیم — میتونیم وانمود
کنیم که هنوز همونجوری هستی".
"من میمونم "،یونگی با صدای خشکی گفت .با چشمهای سرد و َفک
قفل شده به تهیونگ نگاه کردُ " ،مشتهام هنوز درد میکنن ،ولی واست
نگهش میدارم".
با بسته شدن در تهیونگ به سمت یونگی برگشت و سرش رو کَج کرد،
"خب —"
با شنیدن اون جمله مو به تن تهیونگ سیخ شد .پسر نفس عمیقی
کشید و عضله هاش منقبض شدن،
855
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
مرد از بین دندون هاش هیس کشید و خون توی هوا پخش شد،
"چی—!"
پوست پسر با دیدن نگاه دیدن نگاه توی چشمهاش مرد مور مور شد.
چهره ی مینهو از درد درهم رفت و سعی کرد سرش رو کنار بکشه ،اما
یونگی بهش اجازه ی اینکارو نداد.
856
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ روی صندلی خم شده بود و صورتش فقط چند سانت با مینهو
فاصله داشت .با خودش فکر کرد یعنی مرد میتونست خشمی که از
بدنش ساطع میشد رو حس کنه؟ احساس گرما میکرد؛ انقدر که انگار
خونش توی رگ هاش به جوش اومده بود.
مینهو دندون هاش رو روی هم سایید و دوباره سعی کرد صورتش رو
از توی دست تهیونگ بیرون بکشه" ،ب-باشه! فقط ولم کن!"
857
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چهره ی مینهو همین حاال هم ترسون بنظر میرسید؛ نصفش َو َرم کرده
بود و بقیه ی جاهاش با کبودی و خون پوشیده شده بودن ،اما چهره
ای که حاال به خودش گرفت منزجر کننده تر از قبل میکردش.
"من اصال به اون بچه ی لعنتی دست نزدم!" مرد با تلخی هیس کشید.
بدن تهیونگ سیخ شد .پسر بدون هیچ اخطاری دوباره چونه ی مرد رو
گرفت و ناخون هاش رو توی زخم هایی که قبال ایجاد کرده بود فرو
کرد.
مینهو از بین دندون هاش ُغرید و توی صندلیش تقال کرد .با وجود
تکون خوردن هاش یونگی خیلی خوب سرش رو نگه داشته بود و
تهیونگ با خودش فکر کرد چقدر خوشحاله که مرد بزرگتر تصمیم
گرفته بود اونجا بمونه.
858
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"حاال بهم بگو دقیقا چیکار کردی "،تهیونگ با لحن آرومی از بین
دندون هاش تکرار کرد" ،یا شروع به شکستن انگشت های لعنتیت
میکنم!"
تهیونگ چشمهاش رو بست و به عقب تکیه داد .در حالیکه سعی میکرد
آروم باشه دستش رو باال آورد تا گونش رو پاک کنه.
خشم مثل شعله ای توی بدن تهیونگ روشن شد .انگشت هاش با
عصبانیت قفل شدن و بدنش شروع به لرزیدن کرد.
"خیلی خب "،پسر با آرامش گفت" ،پس چیزی نگو — جیغ بکش!"
تهیونگ هیچ وقتی رو تلف نکرد .انگشت اشاره مرد رو گرفت و با یک
حرکت اون رو چرخوند.
"آماده ای حرف بزنی؟" تهیونگ با صدای سردی پرسید" ،یا هنوز قانع
نشدی؟"
کمر مرد از شدت نفس هاش باال پایین شد و یونگی مجبورش کرد
سرش رو ثابت نگه داره،
860
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"فکر خوبیه "،تهیونگ با جدیت گفت .انگشت هاش حتی هنوز مچ
دست مینهو رو هم لمس نکرده بودن که مرد باال پرید.
"ص-صبر کن!" مرد با صدای خفه و چهره ای که از درد قرمز شده بود
گفت" ،لطفا —!"
"با .اون .چیکار .کردی؟!" تهیونگ از بین دندون هاش حرف زد و هر
کلمه رو با خشم غرید .انگشتهاش دور ُمچ مینهو حلقه شدن و مرد
نفس مضطربی کشید.
"م-من فقط — گوش کن! من نمیدونستم اون مال توئه!" مینهو هیس
کشید" ،اگه میدونستم اون هرزه ی کوچولو صاحب داره هیچوقت"-
861
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ بدون ذره ای رحم به جیغ زدنش نگاه کرد .حتی میشد گفت
خشم درون سینش بیشتر و بیشتر شد.
"یک چیزی گفت "،تهیونگ که هنوز به مینهو خیره شده بود با صدای
سردی گفت" ،دوباره بگو ،قبل از اینکه دست دیگت رو بشکونم".
اون جمله مطمئنا توجه مینهو رو به خودش جلب کرد .مرد چشمهای
خونیش رو به تهیونگ دوخت ،نفسهاش به زحمت از بین لبهای نیمه
بازش در میومدن.
862
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
مینهو آروم آب دهنش رو قورت داد .چهرش رنگ پریده شده بود ،انگار
که تموم خون بدنش رو از درد شکسته شدن مچ دستش از دست داده
بود .شبیه یک جنازه بنظر میرسید!
"ا-اون هرزه ی توئه ،مگه نه؟" مرد لکنت کنون گفت" ،واسه همین اون
لباس هارو تنش کرده بودی! واسه خودت!"
تهیونگ نفس بلندی کشید .دهن یونگی از شوک باز شد .چند لحظه
سکوت همه جا رو گرفت و فقط صدای نفس های دردناک مینهو به
گوش میرسید.
تهیونگ آروم صاف شد ،عضالت شونه و کمرش منقبض شده بودن.
حس کرد که فکش منقبض شد.
863
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چشمهای مینهو گشاد شدن و مرد نفس ترسونی کشید .وحشیانه توی
صندلی باال و پایین پرید و پاهاش بی هیچ نتیجه ای تکون خوردن.
مرد مو نعنایی دستش رو داخل جیبش کرد ،چند لحظه دنبال چیزی
گشت و بعد چاقوی فشاری نقره ای رنگی رو بیرون کشید.
864
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"کجا —"
چشمهای مینهو تقریبا داشتن از توی سرش بیرون میزدن .به چاقو که
داشت به صورتش نزدیک میشد خیره شده بود و تا اونجایی که
میتونست سرش رو عقب کشید.
865
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با وجود اون تهدید مینهو هنوز هم سرش رو از دست یونگی عقب
کشید .مرد از چونه صورتش رو گرفت و سعی کرد به زور دهنش رو
باز کنه.
"احمق لعنتی ،بازش کن!" یونگی وقتی مینهو یکی از انگشت هاش رو
گاز گرفت هیس کشید.
"بذار چندتا چیز رو روشن کنیم "،تهیونگ با آرامش گفت .پایینتر رفت
و با مردی که گریه میکرد چشم تو چشم شد .سعی کرد صدا و چهرش
رو تا حد امکان سرد و بی حس نگه داره.
"دوم "،تهیونگ بی توجه به اون ادامه داد" ،تو یه تیکه آشغالی .اون
بهت گفت بهش دست نزنی و تو هر کاری که دلت میخواست باهاش
کردی .من دارم به دنیا لطف میکنم که از دست کرمی مثل تو خالصش
میکنم".
"نه — ن-نه!"
867
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چهره ی مینهو قرمز قرمز بود و هنوز داشت التماس میکرد .دهنش به
زحمت توی دست یونگی تکون میخورد .خود یونگی هم از حرفهای
تهیونگ شوکه بنظر میرسید و دستش کمی ُشل شده بود.
"بچه ،این —" مرد به چاقو و تهیونگ که اون رو محکم گرفته بود
نگاه کرد" ،مطمئنی؟"
868
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
احساس فوق العاده ای داشت و در کمال تعجب آروم بود — بدنش از
آدرنالین پُ ر شده بود و احساس زنده بودن میکرد!
"آره .مطمئنم".
تهیونگ دستش رو داخل برد ،اما سخت بود که زبونش رو بگیره .اون
ماهیچه به خاطر تقالی صاحبش نرم و لغزنده بود.
چشمهای پسر با خشم برق زدن" ،مینهو ،میخوای به جاش دیکت رو
ببرم؟ واسه اون یکی کمتر میتونی بجنگی ،اما مطمئنم دردش خیلی
بیشتره!"
مینهو هق هق کرد ،اون صدا از بین دستی که توی دهنش بود خفه به
گوش میرسید .چشمهای گشاد ،پر از التماس و بیچارگیش رو به
تهیونگ دوخته بود.
869
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"بچه —" یونگی به ماهیچه ی خیس بین انگشت هاش خیره شد.
تهیونگ صبر کرد تا مرد جملش رو تموم کنه؛ اما یونگی بدون گفتن
چیزی سرش رو چرخوند.
قفسه ی سینه تهیونگ با گذاشتن چاقو روی کنار زبون مینهو از
اشتیاق پر شد.
"آروم جلو میرم ،نگران نباش "،پسر هومی رو به مرد وحشت زده
گفت" ،هر چند فکر کنم اونجوری بیشتر درد میگیره!"
870
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
اگه مینهو مشغول جیغ زدن نبود همه چیز ساکت میموند .نه تهیونگ و
نه یونگی حرفی نزدن .پسر کوچیکتر روی کارش تمرکز کرده بود و
مرد اصال نگاه نمیکرد که ببینه چه اتفاقی داره میفته.
چند لحظه بعد مینهو دیگه صدایی نداد و متوقف شد .سرش بیحال
عقب افتاد و زبونش یکدفعه توی دست تهیونگ ُشل شد.
"از حال رفت "،تهیونگ نوچی گفت ،آهی کشید و چند لحظه چاقو رو
کنار کشید .با وجود اون همه خون توی دهن مرد سخت بود که چیزی
ببینه ،اما زبون مینهو نصفه آویزون شده بود ،کارش تقریبا تموم بود.
871
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر به یونگی نگاه کرد و ابرویی باال انداخت" ،بنظرت وایسم؟ صبر
کنم بیدار شه؟"
بنظر میومد مرد بزرگتر نمیتونست بهش نگاه کنه .به دهن غرق خون
مینهو خیره شده بود و رنگ از صورتش پریده بود.
"چیه؟"
یونگی باالخره بهش نگاه کرد .سیب گلوش باال و پایین رفت و به
سختی آب دهنش رو قورت داد.
"چجوری داری اینکار رو میکنی؟!" مرد تکرار کرد" ،داری زبون یک مرد
رو توی دهنش میبری! چجوری دیوونه نشدی؟!"
"بهت میگم چجوری!" یونگی قبل از اینکه پسر چیز دیگه ای بگه گفت.
حاال به مینهو خیره شده بود و چشمهاش فقط ناراحت بنظر
میرسیدن" ،همین حاال هم دیوونه شدی! واسه همین واست راحته،
چون دیوونه شدی! داری از این لذت میبری ،مگه نه؟!"
دستهای یونگی کنار بدنش افتادن و از صندلی دور شد" ،این تو
نیستی".
873
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"من فکر میکنم این منم "،پسر با مالیمت گفت و با شیفتگی به خون
قرمز رنگ خیره شد" ،در واقع ،فکر میکنم این بهترین ورژن خودمه که
تا به حال شناختم!"
یونگی فرصتی برای جواب دادن پیدا نکرد ،پسر کوچیکتر به جلو تکیه
داد ،دوباره زبون مینهو رو گرفت و با یک حرکت مابقی اون رو کند.
"االن "!-یونگی قبل از اینکه بتونه جملش رو تموم کنه چرخید؛ دوال
شد و تموم محتویات معدش رو روی زمین خالی کرد .بوی استفراغ با
رایحه ی آهن توی اتاق ترکیب شد.
تهیونگ بدون توجه به اون با خودش زمزمه کرد" ،باید نگهش دارم؟"
یونگی که هنوز روی زمین خم شده بود از باالی شونش نگاهی بهش
انداخت .چهره ی سفیدش از عرق خیس بود" ،چ-چی؟"
874
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ خندید،
پسر روی پاهاش ایستاد ،زبون رو توی جیب پشتی شلوارش گذاشت.
چاقو رو با جلوی شلوارش پاک کرد و بعد اون رو باال گرفت،
875
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
31
جونگوک روی قالیچه بین دو زانوی جیمین که باالی سرش روی ُمبل
بود نشسته بود .کارتون سفید برفی روی تلویزون در حال پخش بود،
اما بنظر نمیومد پسر کوچیکتر توجهی بهش داشته باشه .توجه اون
بیشتر روی کاسه ی برنج رو به روش بود.
پسر بزرگتر آهی کشید و چند ثانیه توی سکوت نشستن .روی نمایشگر
تلویزیون هفت کوتوله داشتن سوت زنون سر کارشون میرفتن.
جونگوک آروم سرش رو تکون داد وچهرش از آرامش پُ ر شد .به سمت
تلویزون برگشت و سرش رو روی زانوی جیمین گذاشت.
به محض برگشتن پسر لبخند از روی لبهای جیمین پایین افتاد .تموم
بدنش از اضطراب پُ ر شده بود.
همونجور که به جونگوک قول داده بود تا قلبش رو خوب کنه ،بعد از
حموم بردن پسر کوچیکتر به یکی از دوستهاش زنگ زده بود.
877
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تنها چیزی که جونگوک از این ماجرا درک میکرد این بود که یکی قرار
بود بیاد و قلبش رو خوب کنه! جیمین نمیدونست چجوری باید
روانشناسی رو واسه کسی که ذهنیت بچگونه داشت توضیح بده و
این حتی بیشتر مضطربش میکرد .نمیخواست پسر کوچیکتر رو گیج
کنه.
878
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
به دالیلی دوست پسرش بهش نگاه نمیکرد .بدون هیچ حسی به
تلویزیون خیره شده بود؛ جشمهاش براق و گیج بودن و هیچ جوابی
بهش نداد.
جیمین با ابروهای درهم رفته به مرد خیره شد .واضح بود که اون
دوش گرفته بود و لباس های تمیزش به بدن َنم دارش چسبیده بودن.
جیمین میتونست حدس بزنه که بخاطر خون هایی که بدنش رو
کثیف کرده بودن حموم رفته بود.
جیمین با ترس از اینکه جونگوک متوجه بحثشون بشه چند باری به
پسر کوچیکتر نگاه کرد؛ اما پسر کوچیکتر توجهی به اونها نداشت و
چشمهاش به نمایشگر تلویزون خیره شده بودن.
879
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین نفسی که نمیدونست حبس کرده رو رها کرد .نگاهی دیگه ای
به جونگوک انداخت و بعد ،به جلو تکیه داد و زمزمه کرد،
"مرده —؟"
880
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک هوم آرومی گفت که نشون میداد اصال به حرفهای اون گوش
نداده.
"جونگوک "،پسر با لحن قاطع تری گفت" ،لطفا واسه هیونگ یک لیوان
آب بیار".
پسر کوچیکتر باالخره بهش نگاه کرد و ناله کنون گفت" ،و-ولی فیلم"-
"باشه "،پسر کوچیکتر با آهی گفت ،آروم روی پاهاش ایستاد و به
سمت آشپزخونه رفت.
جیمین حتی منتظر نموند پسر به آشپزخونه برسه .روی زمین رفت و
جلوی دوست پسرش زانو زد،
"یونگی؟ بیبی ،چی شده؟ چرا گریه میکنی؟ یون به من نگاه کن".
مرد بیشتر سرش رو توی دستهاش فرو کرد و صدای گریه هاش رو
خفه کرد .شونه هاش از اون تالش میلرزیدن.
"باشه ،هر چقدر وقت میخوای استفاده کن بیبی .همه چیز خوبه،
باشه؟"
882
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
بدون هیچ اخطاری جیمین رو روی پاهاش کشید .پسر کوچیکتر فقط
نفس شوکه ای کشید ،اما مخالفتی نکرد.
با فرو رفتن سر یونگی روی سینش و خیس شدن پیرهنش از
اشکهاش بیشتر متوجه اتفاقی که داشت میفتاد شد .میتونست
انگشتهای مرد که کمرش رو چنگ زده بودن رو حس کنه.
"هیشش "،جیمین با مالیمت گفت .اجازه داد مرد بزرگتر بغلش کنه و
خودش رو روی سینش خالی کنه .دستهاش آروم سر یونگی رو نوازش
کردن،
883
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
مرد بزرگتر باالخره سرش رو باال آورد .قلب جیمین با دیدن چشمهای
خیس و بینی ُسرخ رنگش شکست.
"باشه "،یونگی با مالیمت گفت .به جلو تکیه داد ،پیشونیش رو به
پیشونی جیمین تکیه داد و چشمهاش بسته شدن" ،متاسفم".
884
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"هیونگی ،گوکی نمیتونست لیوان پیدا کنه "،پسر با اخمی گفت ،اما با
دیدن موقعیت جدید جیمین هیونگش توی بغل برادر بزرگترش ساکت
شد" ،اوه — اوم".
چشمهای جیمین گشاد شدن و بدنش به سرعت از مرد دور شد" ،ا-اوه،
گوکی ،هی —"
جونگوک با تیله های گُشاد شده پلک زد" ،هیونگی ها داشتن بغل
خاص میکردن...؟ گ-گوکی میتونه بره"-
"خدای من ،نه!" جیمین با صدای بلند گفت و گونه هاش آتیش گرفتن.
چهره ی یونگی هم با شنیدن حرفهای برادرش درهم رفته بود.
جونگوک با حرف گوش کنی جلوتر رفت .هر چند ،چند قدم اون
طرفتر از برادرش ایستاد و مرد با اخمی به زانوهاش اشاره کرد،
885
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
اون افکار باعث شدن توده ای توی گلوش ایجاد بشه و دستهاش
ُمشت بشن’ ،نه ،دیگه گریه نمیکنم!‘
"خیلی خب "،مرد با نفس عمیقی گفت و روی پاهاش ایستاد" ،گوک،
من و جیمینی هیونگت میریم یک چیزی از آشپزخونه بیاریم ،باشه؟"
886
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین زود جلو اومد و سرش رو تکون داد" ،نه عزیز دلم ،نه .اونجا
وایمیستیم ،باشه؟ هنوز توی همین اتاقیم ،نگران نباش".
"باشه "...پسر با لحن آرومی گفت و ابروهاش بهم گره خوردن" ،ولی
ن-نرید".
887
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
888
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین آروم خندید .به جلو تکیه داد ،دستهاش رو روی سینه ی مرد
گذاشت و با شیطنت گفت" ،ببخشید! وقتی قیافه ی من رو دیدی
همچین لکنت کنون خواستی خودت رو توجیه کنی که! فقط خیلی
بامزه بودی!"
یونگی با لبخند کمرنگی روی لبهاش بهش خیره شد .چشمهاش گرمتر
و مالیمتر شدن.
"خیلی دوستت دارم "،مرد یکدفعه گفت و اون حرفها بدون هیچ
فکری از دهنش خارج شدن.
"نه ،ولی —" یونگی نفس عمیقی کشید ،دستهاش کمر ظریف پسر
کوچیکتر لمس کردن و اون رو به خودش نزدیکتر کرد،
889
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"من عاشقتم .میدونم همیشه این رو میگیم ،اما فکر نمیکنم هیچوقت
بهت گفته باشم چقدر! و -فاک! نمیدونم — نمیتونم االن اینکارو کنم،
ولی من فقط — باید بدونی هیچوقت قرار نیست کس دیگه ای رو
دوست داشته باشم مینی .برای باقی عمرم ،تنها کاری که میخوام بکنم
اینه که تو رو بخندونم".
جیمین سرش رو تکون داد و چندبار پلک زد" ،تو داری — صبر کن!
مین یونگی ،داری ازم خواستگاری میکنی؟! چی"-
"نه ،نه!" یونگی به سرعت گفت" ،نمیکنم .آره ،یک روز اینکارو میکنم،
ولی — نه اینجوری! نه وقتی همه چیز انقدر بهم ریختس!" مرد نفس
عمیق دیگه ای کشید ،آروم دستش رو باال آورد و با مالیمت لب جیمین
رو لمس کرد" ،ولی باید بدونی ،باشه؟ فقط محض اطمینان!"
"محض اطمینان؟" جیمین ُمچ دست مرد رو گرفت ،اون رو پایین آورد
و با نگرانی بهش خیره شد" ،منظورت از محض اطمینان چیه؟"
890
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"هنوز میخوام بمیره "،یونگی آروم گفت" ،ولی حق با توئه؛ اون پدرمه
و من نباید کسی باشم که زندگیش رو تموم میکنه .کار اشتباهیه — "
مرد مکثی کرد ،تمام اعتماد به نفسش رو جذب کرد و آخرین خرفهاش
رو گفت" ،و میخوام سعی کنم از ...از قتل دور بمونم؛ یا شکنجه و
تموم این مزخرفات!"
891
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اوه یونگی "،جیمین زمزمه کرد ،جلوتر رفت و با مالیمت گونه های
مرد رو بین دو دستش گرفت .یونگی آهی کشید ،خودش رو به لمس
دستهای پسر سپرد و چشمهاش رو بست.
"میدونی ،ته تا بحال خیلی سختی کشید "،جیمین بعد از چند لحظه
گفت .صداش مالیم ،اما جدی بود" ،تموم زندگیش در عرض چند ماه
زیر و رو شده .تحمل کردن تموم این مسائل واسه هر کسی سخته
وبنظرم اون به بهترین شکل ممکن داشت باهاشون کنار میومد ،اما
اون هم محدودیت های خودش رو داره!"
892
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"حموم "،یونگی با صدای خفه ای گفت" ،احتماال چند روز طول بکشه
تا اون همه خون رو از بدنش پاک کنه!"
"باشه —" مرد آروم گفت و ابروهاش درهم رفتن" ،میخوای من
ببینمش؟"
893
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اوه "،یونگی پلک زد و بعد سرش رو تکون داد" ،آره حتما! توی
متقاعد کردنش موفق باشی!"
جیمین چشم غره ای بهش رفت" ،تو باید توی متقاعد کردنش بهم
کمک کنی یونگی! این موضوع شوخی بردار نیست!"
"خب ،جونگوک قرار نیست مشکلی داشته باشه "،جیمین با آهی گفت،
"االن نمیخواد ببینتش ،پس اون هم واسه یک مدت باید صبر کنه".
894
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"مشکل اصلی دور نگه داشتن تهیونگ از جونگوکه "،یونگی غرید و با
چهره ی تاریکی به پسر کوچیکتر که توی سالن نشسته بود خیره شد،
"قبل از اینکه بره حموم هم داشت درباره ی دیدنش حرف میزد .عمرا
بذار االن نزدیک جونگوک بشه جیمین! قسم میخورم اگه حتی سعی
کنه"-
"ببخشید ،شوخی کردم "،پسر به جلو تکیه داد و گونه ی مرد رو
بوسید ،دستش رو فشرد و بعد ادامه داد" ،ولی جدی ،فعال ازش دور
بمون باشه؟ بذار من حلش کنم".
"باشه ،ولی اگه عصبانیم کنه فکش رو پایین میارم! پایان داستان!"
با دیدن اومدنشون جونگوک کمی جلوتر رفت ،اجازه داد جیمین پشت
سرش بشینه و دوباره بین پاهاش جا گرفت .سرش رو روی زانوش
گذاشت و آروم آهنگ توی فیلم رو با خودش زمزمه کرد.
896
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"هومم ،فکر کنم کنار تو احساس امنیت میکنه "،به پسر مو نارنجی
نگاه کرد و نیشخندی زد" ،حس و حال مادرانه بهش میدی!"
"اگه این قرار بود ناراحتم کنه ،باید بهت بگم که نمیکنه! من رسما
داشتم درس میخوندم که یه پرستار بشم احمق!"
897
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ با چهره ی آروم و بیخیالی وارد اتاق شد .بنظر میومد اصال
متوجه جو متشنجی که بین بقیه بود نشده بود.
898
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
حلقه ی دستهای جیمین دور بدن جونگوک که ناله ای کرد و سرش رو
توی سینش مخفی کرد تنگتر شد.
899
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"یک مدت قراره براش سخت بگذره .یکم بهش زمان بده "،جیمین با
مالیمت توضیح داد .دستهاش آروم کمر پسر کوچیکتر رو نوازش
کردن.
چشمهای تهیونگ روی اون عکل متمرکز شدن و چهرش طوفانی شد.
900
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین اخم کرد و یونگی غره ی اخطار آمیزی داد" ،حواست به لحنت
باشه بچه!"
"تهیونگ ،میدونم کالفه ای "،دوستش سعی کرد ادامه بده" ،ولی
جونگوک باید قبل از اینکه با تو احساس راحتی کنه با یکی حرف
بزنه! من یک روانشناس رو خبر کردم که به زودی میاد این"-
"این واقعا مسخرست!" تهیونگ غرید" ،از زبون اون حرف نزن! بگذار
اگه نمیخواد ببینتم خودش بهم بگه!"
901
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین حاال با خشم به تهیونگ خیره شده بود .آرزو داشت جونگوک
روی پاهاش نبود تا میتونست دوستش رو سر عقل بیاره!
"ته ،اون خودش گفت که نمیخواد تا وقتی با روانشناس حرف نزده با
تو حرف بزنه!" جیمین با عصبانیت گفت" ،فقط برای یک ساعت
تنهاش بذار! انقدر هم"-
"ب-ببخشید".
902
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
903
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"تا بتونه با ت-ته ته بغل خاص داشته باشه! و ق-قلبش درد میکنه!
دکتر میتونه بهش کمک کنه!"
تهیونگ قبل از اینکه بتونه تعادل خودش رو حفظ کنه روی زمین
افتاد .با برخورد پایی به شکمش درد شدیدی توی بدنش پیچید.
نفسش رو از دست داد و دستهاش رو دور شکمش حلقه کرد.
"این فقط واسه شکمت بود آشغال عوضی!" یونگی با خشم گفت و
پایی که باهاش پسر کوچیکتر رو زده بود رو عقب کشید" ،دفعه ی
دیگه همچین غلطی کن و میام سراغ صورتت ،فهمیدی؟!"
904
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"هیچکس قرار نیست بهت آمپول بزنه جونگوک ،قول میدم "،جیمین
نفس عمیقی کشید .عاجزانه به یونگی نگاه کرد و سعی کرد با نوازش
موهای پسر آرومش کنه.
905
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ داشت آروم بلند میشد ،اما هنوز روی زمین نشسته بود .گونه
هاش از افتادنش و عصبانیت سرخ شده بودن.
906
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خفه شو!" تهیونگ داد کشید" ،من از روزی که این شغل لعنتی رو
قبول کردم هیچی جز اون نداشتم! نمیتونی یکدفعه بیای و بعد از
تموم اتفاقاتی که من اون با هم پشت سر گذاشتیم تصمیم بگیری چی
واسش خوبه و چی بد!"
"هیچکس قرار نیست اون رو ازت بگیره احمق!" جیمین جیغ کشید و
سعی کرد صداش رو از بین گریه های پسر کوچیکتر به گوش تهیونگ
برسونه" ،سرت رو از باسنت در بیار و بفهم که همه ی ما بهترین رو
واسه اون میخوایم ،تو —!"
907
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک با چشمهای مردد بهش نگاه کرد .قلب جیمین درد گرفت .اون
هنوز آماده نبود! هنوز آماده نبود که با تهیونگ باشه؛ اما اون زیادی
معصوم و ساده بود که متوجه بشه هیونگ دوست داشتنی خودش
داره گولش میزنه.
بدون اینکه بتونه کاری کنه ،جیمین نگاه کرد که جونگوک از توی بغلش
بیرون اومد و آروم آروم به سمت تهیونگ رفت .مردد راه میرفت و بی
میلی توی هر قدمش نمایون بود.
908
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با کشیده شدن بدنش به سمت سینه تهیونگ ،پسر کوچیکتر انقدر
محکم لبهاش رو گزید که دردناک بنظر میومد.
"گوکی دلش برای ته ته تنگ شده بود ،مگه نه؟" تهیونگ باز هم بدون
توجه به تمام افراد توی اتاق گفت؛ موهای جونگوک روی از روی
صورتش کنار زد و باز هم متوجه درهم رفتن چهره ی پسر نشد" ،من
خیلی دلم برات تنگ شده بود عزیز دلم .تو هم دلت برای من تنگ شده
بود ،مگه نه؟"
909
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"گ-گوکی دلش برای ته ته تنگ شده بود ،و-ولی — ولی ته ته ،دکتر"-
"آیش ،تو به دکتر نیاز نداری عشقم "،تهیونگ با نوچ آرومی گفت،
"هیچوقت به دکتر نیاز نداشتی ،مگه نه؟ وقتی مشکل داری ،همیشه
پیش کی میری؟"
تهیونگ حتی فرصت لبخند زدن هم پیدا نکرد و تموم جهنم زوی
سرش آزاد شد!
910
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"وات د فاک!" تهیونگ با درد غرید و فقط فرصت کرد فکش رو توی
دستش بگیره که یونگی پیرهنش رو چنگ زد و اون رو روی پاهاش
کشید.
وقتی کمرش به دیوار پشت سرش کوبیده شد ،درد مثل سوزن های
ریزی بدنش رو فرا گرفت .یونگی بیشتر پیرهنش رو توی مشتش
ف ُشرد و چهره ی پر از خشمش رو توی صورتش فرو کرد.
911
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ توی دستهای مرد تقال کرد ،اما انگار که اون خشم قدرت
جدیدی رو به یونگی داده بود .پسر کوچیکتر بعد از چند لحظه تسلیم
شد و فقط غره ی آرومی داد.
"من سعی دارم کمکش کنم! اون به یه روانشناس نیاز نداره! اون منو
دار"-
یونگی تهیونگ رو مثل عروسک پارچه ای تکون داد ،از دیوار جدا کرد
و دوباره بدنش رو به اون کوبید .تهیونگ با کوبیده شدن پشت سرش
به دیوار هیسی از درد کشید.
912
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"این رو توی اون مغز پوکت فرو کن!" یونگی ادامه داد ،چشمهاش از
خشم درخشیدن و بلندتر از هر زمان دیگه ای داد کشید" ،اون مال تو
نیست! حق نداری بخاطر غرور خودت خوب شدن حال اون رو نادیده
بگیری!"
913
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خیلی خب بچه ،این چیزیه که قراره اتفاق بیفته "،مرد وقتی اتاق
خالی شد با لحن خشکی گفت" ،جونگوک قراره با دوست جیمین
حرف بزنه ،چه تو خوشت بیاد چه نیاد و این بین ،تو هم قراره با
چندتا از دوستهای خودمون حرف بزنی!"
914
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
قبل از اینکه بتونه جوابی بده سوکجین و نامجون توی اتاق اومدن.
ابروهای تهیونگ با حس شل شدن دست یونگی روی پیرهنش درهم
رفتن .با حس َشک و گیجی به مرد بزرگتر نگاه کرد.
فاک.
915
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
32.
"اون حالش خوبه جونگوک! لطفا دیگه گریه نکن! تهیونگ حالش
خوبه!"
مهم نبود جیمین چندبار اون جمله رو گفته بود ،جونگوک از بعد اینکه
از اون اتاق بیرون کشیده شده بود به هیچ عنوان آروم نمیشد .با
وجود تمام تالش های جیمین پسر عاجزانه التماس میکرد اونجا
برگرده و مطئن بشه تهیونگ حالش خوبه.
جیمین سرش رو توی دستهاش فرو کرد .حس میکرد خستگی کنار
اومدن با یک مشکل درست بعد از یک مشکل دیگه کم کم داشت روش
اثر میگذاشت.
سرش از درد نبض میزد .جونگوک هنوز روی تخت کنارش نشسته بود،
صورتش رو توی بالشتش پنهون کرده بود و داشت گریه میکرد.
916
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
به مرحله ای رسیده بود که تقریبا داشت با خودش فکر میکرد شاید
بهتر بود اجازه میداد پسر کوچیکتر انقدر گریه میکرد تا خوابش
میبرد! فکر وحشتناکی بود و این اولین باری بود که به چیزی مثل
تسلیم شدن فکر میکرد.
917
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک باالخره نشست .چشمهاش گشاد شده بودن و گونه هاش از
اشک خیس بودن،
"ته ته؟"
با رد شدن لرزشی از بدنش ،از اون افکار بیرون اومد و در رو باز کرد.
"جیمینی!"
918
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"یوگی "،جیمین با شیفتگی گفت ،به عقب تکیه داد و موهای پسر رو
بهم ریخت .به سختی اونکارو انجام داد و مجبور بود دستش رو دراز
کنه تا به سر بلند پسر برسه ،اما یوگیوم رو خندوند.
لبخند جیمین جوری که انگار قرص تلخی رو خورده بود از بین رفت،
"اوه ،نه؛ راستش االن توی شغل دیگه ای هستم .بعدا برات توضیح
میدم ،چرا نمیای داخل؟"
919
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"یعنی مجانی اینجا موندی؟ یکم واسه اینکارها پیر نیستی هیونگ؟"
جیمین دهنش رو باز کرد تا جوابی بده ،که نامجون وارد اونجا شد.
متوجه جیمین و یوگیوم نشد و حواسش به چیزی توی گوشیش بود.
"کیم نامجون؟" پسر شوکه زمزمه کرد و جیمین دید که چشمهاش به
اندازه ی گردو و گونه هاش ُسرخ شدن" ،ج-جیمین — این —"
920
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اوه جیمین .هوپی واسه یه چیزی کارم داشت؛ سوکجین و یونگی هم
بهم گفتن خودشون میتونن حلش کنن .تو و جونگوک هم خوبید ،نه؟"
"آره "،جیمین لبخند کمرنگی زد" ،راستش دوستم اومده اینجا تا
ببینتش .این یوگیومه".
نامجون نگاهی به پسر کوچیکتر که با دهن باز بهش خیره شده بود
انداخت.
"اوه — سالم "،مرد با ابروهای درهم رفته گفت" ،از آشنایی باهات
خوشبختم".
"ت-تو —" یوگیوم آروم پلک زد ،انگار که نمیتونست صحنه ی جلوی
چشمهاش رو باور کنه" ،تو کیم نامجونی".
921
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آره —" نامجون با گیجی گفت" ،از مالقتت خوشحالم شدم ،اوم —
بچه".
مرد بدون نگاه دیگه ای بهشون از اتاق خارج شد ،اما یوگیوم
همونطور بهش خیره مونده بود .وقتی مرد باالخره رفت جیمین شونه
ی پسر رو تکون داد و اون رو به خودش آورد.
922
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"بعدا همه چیز رو توضیح میدم ،باشه؟ االن واقعا باید بریم پیش
جونگوک ،نباید برای زمان طوالنی ای تنها باشه".
یوگیوم خیلی چیزها بود ،اما کسی نبود که توی شغلش بد باشه! با
اومدن اسم کسی که قرار بود ببینتش ،انگار که کامال به یک شخص
دیگه تبدیل شد.
"آره ،البته "،پسر گفت و سرش رو تکون داد" ،راه رو نشون بده".
"پایین راهروئه "،جیمین گفت و پسر کوچیکتر پشت سرش راه افتاد،
"خب ،میدونم پشت تلفن برات توضیح دادن ،ولی فقط برای یادآوری،
اون یه لیتله ،از وقتی کوچیک بوده اینجوری مونده .تقریبا از دوازده
سالگیش".
923
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"درسته "،بدن جیمین با شنیدن اون کلمه منقبض شد" ،طرف بهش
دست زده ،اما قبل از اینکه بتونه کار بیشتری کنه گرفتیمش؛ هر چند،
باز هم جونگوک خیلی ترسیده .از دست زدن به همه میترسه و این
اصال شبیه اون که معموال از لمس کردن همه خوشش میاد نیست".
"بعد از همچین حادثه ای طبیعیه "،یوگیوم آهی کشید .حاال بیرون در
اتاق ایستاده بودن ،اما هیچکدوم داخل نمیرفتن" ،چیز دیگه ای هست
که باید بدونم؟"
924
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خب ،اون هیونگ هاش رو با اسم مستعار صدا میزنه "،جیمین گفت و
لبخند کمرنگی زد" ،من جیمینی هیونگی ام ،نامجون جونیه و
سوکجین جینی".
5
اشخاصی که از لیتل ها مراقبت میکنند Caregiver:
925
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"فهمیدم "،یوگیوم گفت و سرش رو تکون داد" ،فکر کنم دیگه بتونم از
اینجا به بعدش رو انجام بدم .میخوای باهام بیای داخل؟ که راحت تر
باشه".
"آره ،حتما "،جیمین گفت و لبش رو گزید" ،فاک ،خیلی مضطربم .اون
توی روزهای عادی از غریبه ها خوشش نمیاد ،برای همین اصال
نمیدونم االن چه واکنشی نشون میده".
926
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
وقتی دو پسر داخل اتاق شدن ،جونگوک هنوز روی تختش ُمچاله شده
بود و تا وقتی صدای بسته شدن در رو نشنید سرش رو باال نیاورد.
"ته ته؟"
جیمین با قلبی که فرو ریخته بود دید که چهره ی پسر کوچیکتر گیج
شد.
927
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
928
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آیگو ،معلومه "،پسر با خنده گفت" ،شما دوتا خیلی به همدیگه اهمیت
میدید ،مگه نه؟"
929
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"که اینطور "،یوگیوم گفت و آروم سرش رو تکون داد" ،چند وقته که
ته ته رو میشناسی جونگوک؟"
"که اینطور "،یوگیوم گفت و به سمت جونگوک برگشت" ،پس توی این
چند ماه اتفاقات خیلی زیادی افتاده ،مگه نه؟"
"آره .کلی کلی اتفاق .گوکی مجبور شد همه ی دامن هاش رو ترک کنه!
ت-ته ته بدون اینکه به اون بگه رفت و وقتی برگشت مریض بود و
جیمینی هیونگ باید حالش رو خوب میکرد! حاال هم اون عصبانیه،
چون گوکی اون کارهای خاص رو با اون مرد غریبه کرد —!"
930
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"پس خیلی اتفاقها افتاده ،هوم؟" یوگیوم بعد از چند لحظه سکوت با
مالیمت گفت" ،حتما برات خیلی سخت بوده که دامنهات رو ترک کنی.
از اینکه از خونت بری خوشت میومد؟"
چونگوک اخمی کرد ،با لبهای آویزون به تخت خیره شد و زمزمه کرد،
931
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
شونه های جونگوک پایین افتادن ،انگار که پسر سعی داشت توی
خودش جمع بشه و شونش رو باال انداخت.
932
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"باشه ،شاید تو درست بگی ،اونها بحث نمیکنن؛ ولی وقتی عصبانی یا
ناراحتن هم به هیونگ هاشون میگن! چون هیونگ هاشون بهشون
اهمیت میدن و دوست دارن همیشه خوشحال باشن ،مگه نه؟"
جونگوک هوفه ای داد و زمزمه کرد..." ،به این راحتی نیست "،پسر پتو
رو بغل کرد و چونش رو روش گذاشت" ،گوکی وقتی حالش بده به ته
ته میگه! اونها یه رابطه ی خاص دارن!"
"اوه ،که اینطور "،یوگیوم گفت و به عقب تکیه داد" ،پس وقتی
احساس عصبانیت یا نارحتی میکنی فقط پیش ته ته میری؟"
"ولی االن نمیتونه اینکارو کنه ،چون ته ته عصبانیه! چون اون مرد
احمق بد با گوکی بغل خاص داشت! گوکی حتی اونهارو نمیخواست،
گفت نه!" پسر با بینی ای که از عصبانیت چین خورده بود به یوگیوم
نگاه کرد و با قاطعیت زمزمه کرد" ،اون گفت نه!"
933
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"باورت میکنم "،یوگیوم گفت و لبخند کمرنگی زد" ،باور میکنم که
گفتی نه؛ ولی میدونی گوکی ،اگه تو گفتی نه و مرد بدون توجه به تو
اون کارو انجام داده ،پس اون بغل ها حساب نمیشن! مطمئنم ته ته
هیونگت هم همین رو بهت گفته ،مگه نه؟"
چونگوک اخم کرد و با لبهای آویزون زمزمه کرد" ،آره ،ولی گوکی هنوز
حس بدی داره".
"چه پسر باهوشی!" یوگیوم ازش تعریف کرد و لبخند روشنی زد،
"خب ،حاال که خودت این رو فهمیدی ،میدونی باید چیکار کنی تا
حالت خوب بشه؟"
"نه!" جونگوک با نفس بلندی گفت ،حاال انقدر به لبه ی تخت نزدیک
شده بود که ممکن بود بیفته" ،چی ،چی؟!"
935
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
937
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ولی یادت باشه ،باید بهش زمان بدی باشه؟ عجله نکن .اگه چند روز
طول میکشه تا حالت خوب بشه ،هیونگهات واست صبر میکنن.
تهیونگ صبر میکنه .باید به خودت زمان بدی ،باشه؟"
"گ-گوکی حالش بهتره "،جونگوک فین فین کرد و چند قطره اشک از
گوشه ی چشمهاش پایین ریختن" ،ا-اون بعد حرف زدن حالش بهتره.
یوگی هیونگی خیلی خوبه".
938
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"تو هم خیلی خوبی گوکی! حرف زدن باهات رو خیلی دوست دارم.
هی ،چطوره بیشتر با هم حرف بزنیم ،هوم؟ اگه حالت رو بهتر میکنه
میتونم هر روز باهات حرف بزنم .دوست داری اینکار رو کنیم؟"
"زمان میبره "،جونگوک با حرف شنوی جواب داد" ،ولی اشکالی نداره!
گوکی سخت کار میکنه تا قلبش بدونه تقصیر اون نیست!"
939
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین با چشمهای شوکه نگاه کرد که جونگوک از توی تخت توی بغل
یوگیوم پرید و خندید .چهرش روشن بود ،گونه ها و چشمهاش از
خوشحالی برق میزدن.
"تو — معجزه گری!" پسر که هنوز شوکه به جونگوک خیره شده بود
گفت.
940
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"نزدیکش هم نیستم! اون پسر شیرینیه ،فقط یکم گیجه ،تنها کاری که
کردم این بود که باهاش حرف زدم "،پسر نگاهی به جونگوک انداخت
و لبخندش یکدفعه خشک شد" ،ولی راستش ،میخواستم اگه اشکالی
نداره با خودت هم حرف بزنم".
"اوه "،جیمین که کمی متعجب شده بود گفت" ،آره ،حتما .چی شده؟"
"میدونم بخاطر اتفاقی که امروز افتاده بهم زنگ زدی "،دوستش با
صدای آرومی گفت تا پسر کوچیکتر توی تخت رو اذیت نکنه،
941
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
942
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اشکالی نداره "،دوستش لبخند آرومی زد" ،بیشتر آدمها اینجورین ،اما
من هم راه های خودم رو دارم! نمیتونی حتی با هم آشنامون کنی؟"
"میتونم سعی کنم "،جیمین با بی میلی لبش رو گزید" ،ولی باید ببینم
االن هستش یا نه ،ممکنه ...وضعیتش مناسب نباشه".
امیدوار بود پسر کوچیکتر نپرسه منظورش از اون حرف چیه و البته
که یوگیوم گیری نپرسید.
943
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
نگاه جیمین به سمت جسمی که تقریبا زیر پتوها دفن شده بود افتاد،
"فکر کنم مشکلی نداره ،میتونی با من بیای .فقط باید بریم توی
راهرو ،تا اگه اشکالی نداره اونجا منتظر بمونی".
***
944
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"بشین تهیونگ".
"یا چی؟" پسر با صدای سردی گفت" ،دوباره میخوای بکوبونیم به
دیوار؟"
بدن تهیونگ منقبض شد .عادت به شنیدن این لحن از مرد بزرگتر
نداشت — اون هم وقتی که طرف حسابش خودش بود!
945
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"با من با اون لحن لعنتی حرف نزن!" سوکجین با چشمهای َبراق از
خشم ُغرید .قدمی به جلو برداشت و تهیونگ با حس سایه ی بدن مرد
روی جسمش توی خودش فرو رفت.
"کلی اتفاق پیش افتاده که تو توشون هوپی رو زدی ،با یونگی بد
حرف زدی و جیمین رو تهدید کردی! اجازه دادیم تموم اینها بگذرن،
اما این قضایا رو بدتر کرد ،پس حاال قراره بشینیم و همه چیز رو
درست کنیم! همه چیز ،فهمیدی؟!"
"نه ،ولی قراره شروع کنیم "،نامجون با صدای مهربونتری نسبت به
سوکجین گفت" ،و فقط میخوایم حرف بزنیم تهیونگ .فقط میخوایم
بفهمیم این همه خشم از کجا میاد".
"هوف "،تهیونگ انگشت هاش رو توی موهاش فرو کرد ،به گوشه ی
مبل رفت و آرنج هاش رو روی زانوهاش گذاشت،
"در مقابل این ترجیه میدادم یونگی هیونگ بزنتم ...این — چیه؟
جلسه ی میانجی گری؟!"
"من به کمک نیاز ندارم!" تهیونگ با خشم گفت" ،من معتاد نیستم!
هیچ آسیب روحی ای ندیدم یا —"
"غلط و غلطه "،سوکجین بین حرفش پرید" ،تو کلی ضربه ی روحی
خوردی ،یکجورهایی هم معتادی! تصحیحم کن اگه اشتباه میکنم ،ولی
مواد مورد عالقه ی تو یک پسر بامزه ی نوزده سالست که حاضری
بخاطرش از یک دره پایین بپری!"
"میترسی ازش جدا بشی "،سوکجین اضافه کرد" ،هر وقت میخواد با
جیمین باشه ناراحت میشی .انگار میترسی رهات کنه! ته —"
948
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خب که چی؟!" تهیونگ غرید" ،چیه این اشتباهه؟! مگه همه از اینکه
کسی که دوسشون داره ترکشون کنه نمیترسن؟!"
"نه در این حد "،نامجون تصحیح کرد" ،این رابطه ی سالمی نیست
تهیونگ .رفتاریه که منشا اون ضربه های روحی و مسائل منفیه! چیر
خوبی نیست!"
مرد با اخم به صفحه ی گوشیش خیره شد" ،شت ،من باید برم ،هوپی
بهم نیاز داره "،نگاهش به سمت سوکجین چرخید" ،شما اینجا مشکلی
ندارید؟"
"برو "،یونگی برای اولین بار از زمانی که اون دو نفر وارد اتاق شده
بودن حرف زد .نگاهش به سمت تهیونگ چرخید که بهش چشم غره
رفت .بدنش هنوز از کوبیده شدنش به دیوار درد میکرد.
949
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ما بهت اهمیت میدیم بچه "،مرد با مالیمت گفت" ،این یک حمله
نیست ،لطفا .بیا فقط حرف بزنیم .بذار کمکت کنیم".
"هیچوقت ندیدم یکی زبون کسی رو از توی دهنش ببره بچه! و من
توی این زندگی لعنتی بزرگ شدم!"
950
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"این اصال عادالنه نیست! شماها حتی سعی نمیکنید مسائل رو از دید
من ببینید! هر دو باری که هوپی رو زدم اون حرفهای بدی درباره ی
جونگوک زد! یونگی هیونگ تحریکم کرد و جیمین وقتی بیهوش بودم
بهم اون مورفین لعنتی رو تزریق کرد! اجازه دارم که وقتی ناراحتم
عصبانی شم! من هم آدمم!"
951
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
باعث شد انگشت های تهیونگ توی هم قفل بشن ،چون میدونست این
مهربونی باالخره میشکوندش!
"بهمون بگو چی فرق کرده بچه "،یونگی گفت" ،چی عوض شده؟"
ذهن تهیونگ مثل فیلمی حرکت کرد .دستهای جئون روی بدنش ،حس
هروئین توی رگهاش ،آخرین ناله های جکسون وقتی درست دو قدم
اونطرفتر از اون تیر خورده بود!
انقدر محکم دندون هاش رو روی هم فشرده بود که َفکش درد میکرد،
"من ن-نمیتونم — من"-
952
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اوه —" سوکجین اتوماتیک وار روی مبل کنار پسر نشست .دستهاش
باال اومدن و اون رو توی آغوشش کشید.
تهیونگ که یکدفعه از جنگیدن خسته شده بود اجازه داد اینکارو بکنه.
با صورتش توی پاهای سوکجین بیشتر از زمانی که توی سلول جئون
بود گریه کرد .انقدر شدید گریه کرد که بدنش روی پاهای مرد شروع
به لرزیدن کرد.
جئون ،جکسون ،مواد ها ،جونگوک ،بنگتن — خیلی زیاد بود! همشون
از حد تحملش زیادتر بودن و حاال انگار نمیتونست بهشون فکر نکنه!
953
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"همه چیز به فاک رفته!" تهیونگ با صدای خشکی گفت و شونه هاش
لرزیدن" ،ج-جکسون رو از دست دادم! بخاطر من مرد!"
صدای نفس بلند کسی رو شنید ،اما نمیتونست بگه یونگی بود یا
سوکجین .هیچکدوم چیزی نگفتن.
954
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"سعی کرد بهم تجاوز کنه!" تهیونگ با صدای شکسته ای زمزمه کرد،
"ن-نمیتونم —! فاک! ن-نمیتونم نفس بکشم!"
"آره ،به دیوار مشت زدم چون اون پدر عوضیم اینجا نیست تا
بزنمش!" یونگی با خشم گفت" ،باید میدونستم! باید میدونستم!"
"اوه ته "،دستهای سوکجین دور کمرش حلقه شدن و مرد اون رو به
خودش فشرد،
955
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"کاش بهمون میگفتی .درباره همه ی اینها ،جکسون ،جئون .بهت کمک
میکردیم عزیزم .همونجوری که به جونگوک کمک میکنیم".
"تو احمقی!" مرد با حرص گفت" ،بخاطر اینکه نه تنها همه ی اینهارو از
ما پنهون کردی — سعی کردی خودت باهاشون کنار بیای تا منفجر
شدی — ولی برای چی؟! چون فکر میکردی ما اهمیت نمیدیم؟!"
"تو کنگپه ای بچه! عالوه بر اون ،تو خانواده ی مایی! حاضریم هر
کاری برات بکنیم و باید این رو توی اون کله ی پوکت فرو کنی!"
956
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"وقتی مشکل داری باید با ما حرف بزنی ته .میتونیم بهت کمک کنیم.
ما همونقدر که جونگوک رو دوست داریم ،تو رو هم دوست داریم".
957
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"تو کلی دلیل دیگه داری بچه! تو پنجتا هیونگ داری که دست و
پاشون رو بخاطر تو میدن! زندگیت کامال مزخرف نیست! آره ،چندتا
مشکل بزرگ داشتی ،اما کی نداره؟! فقط باید دوباره خودت رو جمع و
جور کنی!"
"با کمک ما!" سوکجین با حرص گفت و به یونگی چشم غره رفت،
"اشکالی نداره اگه بعضی وقتها حالت بد باشه تهیونگ .اون هم بعد از
این همه دردسری که کشیدی ،اما وقتی اینجوری میشه باید به ما بگی!
ما همیشه اینجاییم باشه؟ تو هیچوقت تنها نیستی".
"تو هیچوقت تنهایی راه نمیری "!6یونگی با قاطعیت گفت" ،این شعار
بنگتن بود .با وجود مزخرف بودن اون مکان ،این تنها چیزی ازش بود
که من با خودم آوردم .باید این رو یادت بمونه بچه .هیچوقت تنهایی
راه نمیری ،باشه؟"
6:
))You Never Walk Alone :
958
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"من — متاسفم .برای همه چی؛ برای جوری که داشتم رفتار میکردم.
فقط انقدر خشم توی خودم جمع کرده بودم که فکر کنم یکدفعه
منفجر شدم!"
"همه اینجوری میشن "،سوکجین آهی کشید" ،ما فقط آدمیم .دوست
داریم با جلیقه های ضد گلوله و اسلحه هامون وانمود کنیم که
نیستیم؛ ولی هممون قلب داریم و اونها گاهی خونریزی میکنن".
960
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
33.
در کمترین حالت میشد گفت وقتی جیمین وارد سالن شد و دید که
سوکجین ،تهیونگ و یونگی با آرامش مشغول حرف زدن با هم هستن
شوکه شد .همشون روی مبل نشسته بودن ،دست سوکجین آروم
داشت موهای تهیونگ رو نوازش میکرد .چهره ی پسر کوچیکتر هنوز
قرمز و خیس بود که نشون میداد چند لحظه پیش در حال گریه کردن
بوده.
961
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آره ،ولی نه ازجیمین و هوپی —" تهیونگ سرش رو باال آورد و با
چشمهای ناراحت لبش رو گزید" ،مینی من واقعا از اینکه همچین
دوست مزخرفی بودم متاسفم! قسم میخورم"-
962
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اوه ،ته نه "،جیمین به سرعت جلو رفت ،جلوی دوستش زانو زد و
دستش رو گرفت" ،واضح بود که مشکالت زیادی داشتی ،من بخاطر
رفتارت سرزنشت نمیکنم ،باشه؟ عذرخواهی نکن".
"به این زودی؟" وجهه ی مالکیت خواه قلبش برای لحظه ای ظاهر شد
و تهیونگ کنارش زد" ،چطور ...اوم ،چطور پیش رفت؟"
"عالی بود "،جیمین صادقانه گفت و چشمهاش برق زدن" ،واقعا فکر
میکنم بتونه به تو هم کمک کنه ته ،لطفا ،میتونی حداقل باهاش آشنا
بشی؟"
963
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آره "،جیمین جواب داد و روی پاهاش ایستاد" ،میخوای باهات بیام؟"
جیمین هوفه ای داد" ،باشه ،ولی نه با این رفتار! قرار نیست االن نقش
دوست پسرهای حساس رو بازی کنی یونگی! یوگیوم اومده تا بهمون
کمک کنه و نمیذارم بترسونیش ،فهمیدی؟"
964
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
در همون حال جیمین دست تهیونگ رو گرفت و با مالیمت اون رو از
روی مبل بلند کرد" ،اول ته رو بهش معرفی میکنم ،چون ممکنه شما
دو تا همه چیز رو خراب کنید .همین حاال هم کلی واسه نامجون
هیونگ فن گرلی کرده و حوصله ندارم واسش توضیح بدم که با مین
یونگی قرار میذارم!"
جیمین سرش رو تکون داد و با تهیونگ که دنبالش راه افتاده بود اتاق
رو ترک کرد.
"آره ،میدونم خیلی شبیه اونها نیستم!" یوگیوم خندید و دستش رو
پشت گردنش کشید" ،راستش بیشتر یه مشاورم که دارم سعی میکنم
وارد کارهای خدمات اجتماعی شم؛ واقعا از کار کردن با بچه ها خوشم
میاد".
966
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
967
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"عالی بنظر میاد "،یوگیوم جواب داد و لبخندی زد" ،راه رو نشون بده
هیونگ — آه ،شت! اشکالی نداره اینجوری صدات کنم؟"
بدون اینکه بتونه اون ُشک رو از صورتش محو کنه به اتاقی برگشت
که یونگی و سوکجین توش بودن.
968
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"چی شده؟" یونگی با هومی گفت ،اون رو روی مبل کشید و دستش
رو دور کمرش حلقه کرد.
یونگی ضربه ای به اخم بین ابروهاش زد" ،این چیز دیگه ای میگه".
"نمیدونم "،پسر آهی کشید" ،فکر کنم فقط توقع داشتم ته یکم بیشتر
بحث کنه ،میدونی؟ اون و یوگیوم همین االن هم دارن مثل دوست
های قدیمی رفتار میکنن!"
"معلومه که هست "،جیمین زمرمه کرد" ،فقط عجیبه ،دارم این رو
میگم!"
969
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اوه ،خفه شو و به سکست 7کردنت با جون ادامه بده رومئو "،مرد مو
نعنایی با خونسردی گفت .چهره ی سوکجین آتیش گرفت ،اما ارزش
لبخند شیرین جیمین رو داشت.
یونگی با مالیمت به بینی جیمین ضربه زد" ،هی ،ته حالش خوب
میشه ،باشه؟ انقدر استرس نداشته باش".
***
7
: Text + Sex
970
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"این بار سوم توی این هفتست!" جیمین با حرص گفت" ،بار قبلی
بولینگ بود و بار قبلش قهوه ،این دفعه چیه؟! با همدیگه میخوان برن
به یه تور فاکی توی اوساکا؟!"
نامجون از روی برگه هایی که روی میز پخش کرده بود ابرویی باال
انداخت" ،جیمین ،فکر کنم یوگیوم واست توضیح داد که واسه ته
خوبه که یکم زمان رو بیرون از خونه بگذرونه .باید به یک سری از
کارهای آدمانه ی معمولی برگرده ،خودت همین رو به من گفتی؟"
971
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"تو از بولینگ متنفری کیتن "،یونگی آهی کشید و با دست آزادش که
کاغذهارو نگرفته بود پیشونیش رو ماساژ داد" ،جون ،کاغذهای نقل و
انتقاالتی که واسه سوهو بودن رو پیدا کردی؟"
"نه "،نامجون زمزمه کرد و با کالفگی هوفه ای داد" ،همین چند لحظه
پیش اینجا بودن"-
"تنها چیزی که دارم میگم اینه که اون همه ی ماهارو فراموش کرده!"
جیمین دوباره گفت و اخمی بخاطر اینکه بهش توجه نمیشد کرد،
"دیگه حتی بزحمت با جونگوک وقت میگذرونه!"
نامجون دهنش رو باز کرد تا جوابی بده ،اما یکدفعه نفس شوکه ای
کشید" ،پیداشون کردم!" مرد دسته ی نازک کاغذی رو بیرون کشید و
با پیروزی اونهارو توی هوا چرخوند" ،اوه صبر کن ،دسته ی اولی رو
کجا گذاشتم"-
حس کرد که دستی پشت سرش رو نوازش کرد" ،چرا نمیری با
جونگوک بازی کنی؟ خیلی وقته خوابیده ،میتونی بیدارش کنی".
جیمین سرش رو باال آورد تا چشم غره ای به مرد بره" ،فقط پونزده
دقیقست که خوابوندمش یونگی!"
973
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
نامجون با ابروهای بهم گره خورده رفتن پسر رو تماشا کرد" ،داره یه
نقشه ای میکشه هیونگ؛ این راه رفتن مشکوکشه!"
یونگی فقط با نگاهی که روی کاغذها متمرکز شده بودن سرش رو
تکون داد" ،هر چیزی که هست ولش کن .فهمیدم وقتی اینجوری
میشه بهترین کار همینه!"
"جونگوکی؟"
974
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین آروم کنار بدن خوابیده روی تخت دراز کشید ،موهای پسر رو
از روی چشمهاش کنار زد و زمزمه کرد" ،عزیزدلم ،وقتشه بیدار بشی".
"تموم شد؟" جونگوک با خواب آلودگی زمزمه کرد" ،به همین زودی؟"
جونگوک که هنوز گیج بود چند بار پلک زد" ،بازی —؟"
975
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آره!" پسر با خوشحالی گفت ،تا نصفه نشست و با لبهای آویزون ادامه
داد" ،گوکی دلش واسه ته ته تنگ شده ،امروز صبح فقط یک ساعت
باهاش بازی کرد! این خیلی کمه!"
976
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
البته که تهیونگ اصال زود برنمیگشت! اون تازه رفته بود و احتماال تا
چند ساعت دیگه برنمیگشت ،جیمین به خوبی این رو میدونست! این
دقیقا چیزی بود که جیمین داشت روش حساب میکرد!
با یکم تالش دیگه جونگوک با بی میلی از روی تخت بلند شد و با
پاهای برهنه به سمت دستشویی رفت .جیمین کمکش کرد دوش
سریعی بگیره و بعد هردوشون به هال رفتن ،پسر بزرگتر یک کاسه
میوه از آشپزخونه به عنوان اسنک جونگوک حین تلویزیون دیدنشون
برداشت.
977
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
برای مدتی همه چیز آروم بود ،انقدر آروم که جیمین داشت ناراحتیش
رو از یاد میبرد .سر جونگوک روی شکمش بود ،جفتشون روی بالشت
های روی زمین دراز کشیده بودن و پتو پاهاشون رو پوشونده بود.
موآنا روی تلویزیون در حال پخش بود.
با ویبره کردن گوشی جیمین توی جیبش اون جو آروم از بین رفت.
پسر بخاطر وزن سر جونگوک روی شکمش به سختی گوشی رو از
جیبش بیرون آورد.
"الو؟"
چون عجله داشت قبل از قطع شدن تماس بهش جواب بده ،حتی
ندیده بود کی بهش زنگ زده؛ پس وقتی صدای خوشحال تهیونگ رو
شنید لبخندش از روی صورتش پایین افتاد.
978
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"باشه "،پسر با لحن خشکی گفت" ،خب ،اینجا همه چیز خوبه .مرسی
که زنگ زدی!"
"سالم هیونگی!"
چند لحظه پشت خط سکوت برقرار شد ،تا اینکه صدای متعجب
تهیونگ شنیده شد" ،گوکی؟! به این زودی بیدار شدی؟"
"اوم ،ببخشید گوکی — آه! یوگیوم صبر کن!" صدای تهیونگ که
مطمئنا دوستش صداش زده بود با خنده ای قطع شد.
"هان؟" حواس تهیونگ مسلما به اون مکالمه ی تلفنی نبود" ،اوه ،االن
داریم خرید میکنیم فرشته! زود برمیگردم خونه ،باشه؟ خداحافظ
عزیزدلم ،بعدا باهات حرف میزنم!" صدای حرکت دیگه ای شنیده شد،
احتماال تهیونگ گوشی رو از صورتش دور کرده بود" ،اون رنگ خیلی
زشته یوگ —"
"ج-جیمینی!" پسر شوکه با تیله های گشاد شده به جیمین نگاه کرد،
"ته ته بدون گوکی رفته خرید! چ-چرا؟!"
***
981
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چند ساعت بعد بود که باالخره در جلویی خونه باز شد .تهیونگ در
حالیکه زیر لب با خودش آهنگی رو زمزمه میکرد پاکت های خرید توی
دستش رو روی زمین ریخت و باالخره وارد هال شد.
"ببین ،من ممکنه یکم — حسودی کرده باشم که تو چقدر این چند
هفته ی گذشته با یوگیوم بیرون میرفتی "،پسر با چهره ی درهم رفته
ای گفت،
982
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"سعی کردم کاری کنم جونگوک هم به این موضوع حسادت کنه ،که
ایده ی خیلی بدی بود ،چون توی سه ساعت گذشته شش بار گریه کرد
و حاال توی آشپزخونه بدنش از چسب و اکلیل دوشیده شده!"
چشم غره ای به پسر رفت و دست هاش رو به سینش زد" ،خنده دار
نیست! من ناراحت بودم ،باشه؟! من بهترین دوستتم ،نه اون!"
"آره ،و ازش پشیمونم!" جیمین با هوفه ای گفت و سعی کرد دستهای
تهیونگ رو از دورش کنار بزنه.
983
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اینجایی!"
"گوکی ،هی"-
984
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ عاجزانه به جیمین نگاه کرد و پسر فقط آهی کشید" ،بهت
گفتم".
یونگی لبخندی که بنظر دردناک میومد زد .جیمین مجبور بود دستش
رو روی دهنش بگذاره تا نخنده.
دو پسر وسط هال ایستادن ،تهیونگ با دیدن پوستر های بزرگی که از
بغل پای یونگی بیرون زده بودن گیجتر شد.
985
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
کل اون مقواها با اکلیل پوشیده شده بودن و نوشته های روشون
تقریبا ناخوانا بودن .جونگوک با افتخار کنار یونگی که حاال یکی از
اونهارو باال گرفته بود ایستاد .چهره هاشون کامال با همدیگه متفاوت
بود!
دهن جیمین پایین افتاد" ،هی ،من کیوتم! و یونگی ،تو بهش کمک
کردی اینهارو درست کنه؟! چرا این یه دلیله؟!"
986
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
987
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
مرد بزرگتر با چشمهای مرده بهش نگاه کرد" ،نیست .صد و دوازده تا
به عالوه ی سی و شش تا جایزست".
"شماره ی چهار—!"
تقریبا نیم ساعت بعد ،جونگوک داشت به آخر ارائش نزدیک میشد،
صبر یونگی و جیمین هم همینطور!
بدن جونگوک مثل همیشه با شنیدن لحن سلطه طلبانه ی تهیونگ توی
خودش جمع شد و بینیش چین خورد" ،ولی شماره ی نود و ش"-
988
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"االن".
"آیگو ،عشقم!" تهیونگ خندید" ،خیلی خنگی گوکی! من رفتم خرید تا
واسه تو کادو بخرم عزیزدلم! نمیتونستم تو رو ببرم ،چون میخواستم
سورپرایز باشه!"
989
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
نیازی نبود دو بار اون جمله رو به پسر کوچیکتر بگه .پسر تقریبا زمین
خورد تا به اونجا برسه و وقتی رسید ،وسایل رو به هال نیاورد .به
جاش تهیونگ ،جیمین و یونگی به اون که با سرعت نور پاکت هارو باز
میکرد خیره شدن.
"محض رضای مسیح!" جیمین نفس بلندی کشید و به لباس هایی که
جونگوک یکی یکی بیرون میکشید و تپه ی دامن هایی که هر لحظه
بزرگتر میشد نگاه کرد" ،چندتا واسش خریدی؟!"
"توی یک جلسه با یوگیوم گفته بود که چقدر دلش واسه کمد قبلیش
تنگ شده "،تهیونگ با صدای آرومی گفت ،نگاه خودش هم به پسر
کوچیکتر خیره شده بود.
990
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
992
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
34.
جیمین و تهیونگ توی آشپزخونه ،در حال خوردن صبحونه بودن .بقیه
ی اعضا برای کاری بیرون رفته بودن و جونگوک هنوز خواب بود.
"دارم بهت میگم ،اون بهترین فیلم بچگونه ایه که وجود داره!"
تهیونگ اصرار کرد و قاشق پُ ری از کورن فلکس رو توی دهنش فرو
کرد.
7
: Cars
8
: Wreck-It Ralph
993
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"باشه!" جیمین با نیشخندی موافقت کرد" ،وقتی گفت رالف خرابکار ،
تو باید تا یک ماه ظرفهارو بشوری!"
"صبح بخیر".
دو پسر با شنیدن اون صدای گرفته از خواب توی صندلی هاشون
چرخیدن .جونگوک که بیش از حد معمول گیج بنظر میرسید توی
چهارچوب در ایستاده بود؛ با وجود میزان گیجی پسر در حالت
معمول بعد از بیدار شدنش ،این اغراق بزرگی بنظر میومد!
994
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ هم به سرعت اخمی کرد ،دستش رو باال برد تا موهای پسر رو
از روی صورتش کنار بزنه.
"چی شده بیبی؟" پسر با لحن آرومی گفت" ،بنظر ناراحت میای".
"من —" جونگوک لبش رو گزید .چهرش کالفه بنظر میومد" ،فکر کنم
— بزرگم؟" بدن تهیونگ یخ بست و جیمین کاسه ی توی دستش رو
زمین انداخت.
995
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"منظورم اینه که "،پسر کوچیکتر توی صندلیش تکون خورد و این
اولین باری بود که تهیونگ متوجه شد اون دامن نپوشیده" ،یوگیوم و
من درباره ی این صحبت کردیم که خیلی از مشکالت احساسی ای که
من رو کوچیک نگه میداشتن ،حاال حل شدن؛ پس اون گفت اگه
یکموقع بزرگ شدم شوکه نشم .من بهش گفتم که من وقتی کوچیکم
خوشحال ترینم — ولی فکر کنم از لحاظ روحی واسم خوب باشه که
گاهی وقتها بزرگ باشم؟ نمیدونم! اون بهتر توضیحش میده —"
996
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
اون هنوز جونگوک خودش بود .اون هنوز همون پسر شیرین و
مهربونی بود که تهیونگ عاشقش شده بود؛ چه فرقی داشت اگه حاال
یکدفعه جمله هاش رو کامل بیان میکرد؟ چه فرقی داشت اگه شلوار
پوشیده بود؟ هیچکدوم از این چیزها اهمیت نداشتن!
"هر کاری که واست بهترینه رو انجام بده بیبی "،پسر با مالیمت گفت
و لبهای جونگوک با شنیدن اون لقب آشنا باال رفتن" ،تو هنوز جونگوک
منی ،باشه؟"
997
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین هنوز شوکه به هردوی اونها خیره شده بود" ،کورن فلکس
چیریو 8و اوم — جوی دو سر داریم؟"
"نه ،من فقط — فاک ،ببخشید .فکر کنم فقط واسه خودم فرض
کردم!" پسر زیر لب گفت و در کابینت رو باز کرد.
8
نوعی ِبرند کورن فلکس بزرگسال Chreeios:
9Lucky
نوعی ِبرند کورن فلکس بچگونه Charms:
998
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"هومم "،تهیونگ دستش رو زیر میز پیدا کرد و انگشت هاشون رو
توی هم قفل کرد.
پسر کوچیکتر با کمرویی بهش خیره شد" ،نه ،همه ی دامن هام کثیف
بودن ،چون جیمین هیونگ هنوز نشستتشون".
جیمین شوکه به لکنت افتاد" ،چی — خدای من! وقتی بزرگه حتی
پررو تره! وات د فاک؟!"
999
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
1000
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
خودش رو روی پاهای پسر بزرگتر باال کشید و لحظه ای سرش رو توی
گردنش فرو کرد" ،مرسی که انقدر درکم میکنی "،پسر روی گردن
تهیونگ زمزمه کرد و ُترقوش رو بوسید" ،هیچوقت بهت نگفتم این
موضوع چقدر برام با ارزشه".
با شنیدن اون لقب آشنا ،قلب تهیونگ از گرما پر شد .بوسه ای روی
لبهای پسر گذاشت و موهاش رو محکمتر چنگ زد" ،دوست دارم
گوکی".
"بیبی بهم ریخته "،تهیونگ اذیت کرد و گوشه ی پیرهنش رو باال آورد
تا دهن جونگوک رو پاک کنه.
"اون برای شوخی های جنسی زیادی پاکه!" پسر مو نارنجی با
چشمهای گشاده شده جیغ کشید" ،چه اتفاقی داره میفته؟! دارم خواب
میبینم؟!"
دوباره دهنش رو باز کرد و پسر بزرگتر قاشق دیگه ای از کورن فلکس
توی اون گذاشت .وقتی جونگوک غذاش رو قورت داد ،تهیونگ
نتونست جلوی خودش رو برای بوسیدن گوشه ی لبهاش بگیره.
***
1003
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چند لحظه بعد ،هر دو روی مبل نشسته بودن ،دستهای تهیونگ دور
کمر پسر کوچیکتر حلقه شده بود و سرجونگوک روی سینش بود.
فیلمی با صدای آروم روی تلویزون در حال پخش بود؛ هر چند که
هیچکدوم توجهی بهش نداشتن.
انگشت های تهیونگ داخل موهاش فرو رفتن و پسر آهی کشید،
"گوک ،بهتره قبل از اینکه من نتونم جلوی خودم رو بگیرم تمومش
کنی!"
تهیونگ غره ای داد ،آروم موهای پسر رو چنگ زد و سرش رو باال آورد.
وقتی باالخره با هم چشم تو چشم شدن ،جونگوک با تیله های براق و
لبهای سرخ از بوسیدن بهش نگاه کرد.
1004
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خب ،راستش —" پسر کوچیکتر یکدفعه با اضطراب بهش نگاه کرد،
"حاال که اینجاییم ،از اونجایی که نمیتونیم کاری کنیم — ا-امیدوار
بودم که بتونیم درباره ی یک موضوعی با هم حرف بزنیم".
1005
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تپش قلب تهیونگ همین االن هم باال رفته بود .میتونست خیس شدن
کف دستهاش رو حس کنه و امیدوارد بود جونگوک متوجه اونها نشه.
1006
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ادامه بده "،تهیونگ گفت و سعی کرد صداش رو آروم نگه داره.
"خب ،من میدونم این — مشکل بزرگ وجود داره .که تو احساس
عذاب وجدان میکنی ،یا حتی حس عجیبی داری که وقتی من
کوچیکم باهام اونکارهارو کنی "،جونگوک آروم ادامه داد و هنوز به
چشمهاش نگاه نمیکرد" ،و فکر کنم فقط میخوام شاید ،نمیدونم —
دربارش حرف بزنیم؟"
تهیونگ آروم سرش رو تکون داد و تظاهر کرد که میفهمه ،در صورتی
که افکارش واقعا درهم پیچیده بودن.
1007
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"گوک ،من یکجورهایی گیج شدم "،تهیونگ صادقانه گفت و لبش رو
گزید" ،ببخشید بیبی ،میشه یکم بیشتر توضیح بدی منظورت چیه؟
دقیقا درباره ی چی میخوای حرف بزنی؟"
"دارم بهت رضایت کامل میدم "،پسر باالخره با صدای انقدر آرومی
گفت که تهیونگ مجبور بود به جلو تکیه بده تا صداش رو بشنوه.
لبهای تهیونگ باز شدن ،اما هیچ کلمه ای از دهنش بیرون نیومد.
"واقعا متاسفم اگه این مکالمه عجبیه ،اصال متاسفم که مجبوری با
این مسائل کنار بیای! میدونم که بودن با کسی مثل من واست
سخته ...کسی که انقدر عجیبه —"
1009
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"میدونم "،پسر کوچیکتر توی شونش زمزمه کرد و آهی کشید" ،فقط
حس بدی دارم ،تو حتی نمیتونی من رو سر قرار ببری! ما نمیتونیم
هیچکدوم از کارهایی که آدم های عادی انجام میدون رو بکنیم".
"چون ما آدم های عادی نیستیم "،تهیونگ خندید" ،ما اعضای لعنتی
مافیا هستیم و دوتا آدم گی وسط کره ی جنوبی! در هر صورت
نمیتونستیم خیلی سر قرار بریم!"
1010
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک هولش داد" ،خدایا ،توقع نداشتم انقدر ُرک باشی! همیشه
خیلی حواست هست که جلوی من چجوری حرف بزنی!"
1011
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"چون وقتی حتی کلمه ی فاک رو جلوت میگم گونه هات آتیش
میگیرن!" تهیونگ با خونسردی گفت و ابرویی باال انداخت.
جونگوک نفس خفه ای کشید و محکم به سینه ی پسر ضربه زد" ،چی
—! دیگه هیچوقت وقتی لیتل نیستم باهات بحث نمیکنم! همیشه
اینجوری هستی؟!"
1012
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
1013
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
بیست دقیقه ی دیگه و یکم نگاه کردن به فیلمی که روی تلویزون در
حال پخش بود (موالن) ،کافی بود تا جونگوک دوباره لیتل بشه.
تهیونگ حس کرد که پسر روی پاهاش تکون خورد و با کالفگی به
تلویزون نگاه کرد.
"میتونی لیتل بشی بیبی "،تهیونگ توی موهاش زمزمه کرد و آروم
سرش رو بوسید" ،راحت باش".
پسر کوچیکتر ناله ی آرومی کرد و انگشتهاش مبل رو چنگ زدن .چند
لحظه ساکت موند و بعد روی پاهاش چرخید و با چشمهای براق بهش
خیره شد،
تهیونگ حس کرد که لبخند بزرگی روی صورتش اومد ،تموم سینش با
دیدن اون تیله های درخشان آشنا از گرما پر شد" ،حتما گوکی ،بذار
کنترل رو بیارم".
1014
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک با هیجان لبخند زد .با عوض شدن فیلم نگاهش به سمت
تلویزون چرخید و با وجود اینکه بارها اون فیلم رو دیده بود ،باز هم
با ذوق غرق تماشا کردنش شد.
تهیونگ در همون حال غرق تماشای اون شده بود .چونش رو روی
دستش گذاشت و با شیفتگی به نیم رخ اون که مشغول تماشای
تلویزون بود خیره شد.
بنظر نمیومد جونگوک متوجه نگاه خیرش شده باشه ،ولی البته که
جیمین به محض وارد شدن به سالن صداش زد.
"واقعا حال بهم زنی "،جیمین با ابروهای باال رفته گفت ،خودش رو
روی مبل انداخت و به تلویزون خیره شد" ،موآنا؟ دوباره لیتل شد؟"
1015
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"هی گوکی "،پسر با خوشحالی جواب داد" ،چی داری نگاه میکنی؟"
"موآنا!" جواب ذوق زده ی جونگوک بود .دندون های پیشین پسر با
لبخندش نمایون شدن و بینیش رو چین داد" ،میخوای باهامون
ببینی؟"
جیمین فقط با حرص بهش چشم غره رفت و جونگوک نفس بلندی
کشید" ،واقعا هیونگی؟!"
1017
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر بین دست زدن های پر اشتیاق جونگوک با بی میلی روی پاهاش
ایستاد و چشم غره ی دیگه ای به تهیونگ رفت.
آخر اون شب تهیونگ تمام پاکت های خریدی که برای جونگوک کرده
بود رو توی اتاقشون آورد ،اونهارو کنار کمد گذاشت و به پسر گفت هر
چیزی که میخواد برای اون شب بپوشه رو انتخاب کنه.
"صورتی ها؟"
"نه ،نه! وایسا!" جونگوک از روی تخت پایین پرید و با کالفگی پاکت
رو از دستش گرفت" ،اینجوری خرابشون میکنی!"
دست تهیونگ دور پاکت ُشل شد و اجازه داد که پسر کوچیکتر با
موفقیت اونهارو از دستش بگیره.
1019
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اینها مورد عالقه های گوکین!" پسر گفت و چشم غره ی بامزه ای به
تهیونگ رفت.
چهره ی تهیونگ درهم رفت .یادش میومد که یوگیوم بهش گفته بود
شاید لباس زیر زنونه میتونست راه خوبی واسه برگشتن به زندگی
سکسیشون باشه .اون نباید چیزی رو شروع میکرد و باید میگذاشت
جونگوک خودش تصمیم بگیره.
"من ...تو میتونی هر چیزی که دوست داری بپوشی بیبی "،تهیونگ با
صدای ضعیفی گفت.
’چجوری قراره وقتی اینهارو پوشیده و نمیتونم بهش دست بزنم توی
یک تخت باهاش بخوابم؟!‘ پسر عاجزانه با خودش فکر کرد.
البته که جونگوک خبری از شکنجه شدن درونی اون نداشت! پسر با
ذوق جیغی کشید ،به سرعت به سمت دستشویی رفت و در رو پشت
سرش بهم زد.
1020
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
ترسیده بود!
نمیخواست کاری کنه که پسر رو بترسونه ،یا بهش آسبب بزنه و باعث
بشه ساعت های جلسات روانشناسیش بیشتر بشه.
ناله ای کرد.
"ته ته؟"
1021
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
برای همین وقتی واقعا بهش نگاه کرد ،انگار که یک ماشین بهش زده
بود!
شبیه یک فرشته بنظر میرسیدَ .حریر سفید اون لباس زیر زنونه کامال
برای پوست شیری رنگش مناسب بود .موهای مشکی رنگش گونه های
سرخش رو تزیین کرده بودن ،لب پایینش رو گزیده بود و با اضطراب
به تهیونگ که بهش خیره شده بود نگاه میکرد.
قسمت باالیی بدنش رو تاپ سفید َیقه بازی پوشونده بود که به زحمت
تا پایین کمرش میرسید و با لباس زیری که بغل رون هاش رو پوشنده
بود ست شده بود .وقتی چرخید تا با خنده پشت بدنش رو به تهیونگ
نشده بده ،پارچه ی سفید اون لباس زیر انقدر راحت باسن گردش رو
پوشونده بود که انگار فقط برای بدن اون دوخته شده بود.
1022
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
شیرین و نرم .اینها تنها کلماتی بودن که با نگاه کردن به پسر کوچیکتر
به ذهن تهیونگ میرسید.
"زیبا بنظر میرسی الو "،تهیونگ نفس عمیقی کشید و آب دهنش رو
قورت داد" ،واقعا زیبایی".
1023
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"گوکی ازشون خوشش میاد "،پسر با مالیمت گفت .اون برای پوشیدن
این لباسهای گناه آلود زیادی معصوم بنظر میرسید.
تهیونگ تقریبا برای اینکه دلش میخواست همچین چیز زیبایی رو
خراب کنه احساس عذاب وجدان میکرد!
جونگوک آروم سرش رو تکون داد .واضح بود که حواسش جای دیگه
ای بود .به سمت تخت اومد و جلوی تهیونگ که گوشه ی تخت نشسته
بود ایستاد.
"ته ته سلیقه ی خوبی توی خرید کردن داره "،جونگوک با صدای نرمی
گفت .انگشت هاش دورانی روی رون تهیونگ حرکت کردن و توجهی
به بدن پسر که از لمسش منقبض شد نکرد" ،باید بیشتر واسه گوکی
لباس زیر های خوشگل بخره".
1024
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
1025
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"نوچ!" جونگوک با چشمهای براق بهش لبخند زد" ،گوکی میتونه تموم
شب رو بیدار بمونه!"
فاک.
نفس تهیونگ توی سینش حبس شد .دستهاش رو روی دست جونگوک
گذاشت ،آروم اونهارو فشرد و بعد از رونش جداشون کرد.
1026
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"یوگی هیونگی گفت این تصمیم گوکیه "،جونگوک با همون لحن جدی
ادامه داد" ،و گوکی فکر میکنه که آمادست .دلش برای بغل های
خاصمون تنگ شده".
درست به همون سرعتی که اون اعتماد بنفس توی وجود پسر اومده
بود ،محو شد و چشمهاش با تردید درخشیدن" ،ته ته نمیخواد...؟"
"اوه نه!" تهیونگ به سرعت گفت ،دستهاش رو باال برد تا گونه های
پسر رو بینشون بگیره" ،میخوام .معلومه که میخوام .منظورم این
نبود عزیز دلم .فقط میخوام مطمئن بشم که تو هم میخوایش!
احساس اجبار یا همچین چیزی نمیکنی؟"
1027
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"نه "،جونگوک با ابروهای بهم گره خورده گفت" ،هیچوقت ،نه با ته
ته".
قلب تهیونگ توی سینش آب شد .با دیدن اعتماد و شیفتگی توی
چشمهای جونگوک حس کرد که تموم اضطراب چند لحظه پیشش از
بین رفت و لبهاش باال رفتن.
1028
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
به زور لبهای پسر کوچیکتر رو باز کرد و زبونش رو وارد دهنش کرد.
جونگوک نفس بلندی توی دهنش کشید ،تهیونگ زبون هاشون رو توی
هم قفل کرد و با حرارتی که حتی قابل مقایسه با خون تپنده ی توی
رگ هاش نبود ،لبهاشون رو روی هم تکون داد.
1029
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با دوباره گرفته شدن لبهاش توسط لبهای تهیونگ و لمس دستهاش
روی پشت سرش و کمرش ،جونگوک ناله ی بلندی کرد .بدنش روی
پاهای پسر بزرگتر لرزید و دستهاش با کالفگی به سینش فشار آوردن.
1030
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با افتادنشون جونگوک از تعجب جیغ آرومی کشید .به زحمت جلوی
خوردن پیشونی هاشون بهم رو با افتادنش روی سینه ی تهیونگ
گرفت .با برخورد بینی هاشون بهم نتونست جلوی خندیدنش رو
بگیره.
تهیونگ با شنیدن اون صدا لبخند مالیمی زد ،موهای جوگوک رو از
روی صورتش کنار زد ،پیشونیش رو بوسید و چک کرد" ،همه چی
خوبه؟"
به همون سرعتی که لحظه ی بینشون داغ شده بود ،حاال شیرین شد.
تهیونگ آروم جونگوک رو بوسید و دستهاش باال اومدن تا صورتش رو
نوازش کنه.
1031
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
بدن پسر کوچیکتر انگار که بین انجام کاری که نباید میکرد دستگیر
شده بود متوقف شد" ،ب-ببخشید —!"
1032
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جملش رو با اسپنک آرومی روی باسن پسر تموم کرد .جونگوک ناله ای
کرد و به سرعت بدنش رو جلو برد.
با حس بدن تهیونگ ناله ای کرد و عضو هاردش به رون پسر بزرگتر
برخورد کرد.
پسر ناله ای کرد ،انگشتهاش کمر تهیونگ رو چنگ زدن ،بدنش رو به
سینش فشرد و گونه هاش گل انداختن" ،ه-هیونگی —!"
"اوهوم "،جونگوک زمزمه کرد و حرکت رون هاش آرومتر شد" ،م-
میشه — م-میتونم —"
1034
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
بار دیگه محکمتر باستش رو اسپنک کرد .جونگوک ناله ی بلندی کرد و
شوکه تکون خورد.
"زود باش گوکی "،تهیونگ با قاطعیت گفت .دستش رو روی رون های
پسر گذاشت و با مالیمت اونها رو به بدن خودش فشرد .جونگوک
اجازه داد تهیونگ حرکت بدنش رو رهبری کنی و اون رو روی بدن
خودش بکشه .موهای خیس از عرقش به پیشونیش چسبیده بودن.
1035
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"هیشش ،خیلی خب ،وایسا "،تهیونگ با مالیمت بدن پسر کوچیکتر رو
متوقف کرد و دستش رو پشت سرش گذاشت.
بدن جونگوک توی دستهاش لرزید و چند قطره اشک روی گونه هاش
فرو ریختن" ،لطفا ،لطفا —!"
1036
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"باشه ،فقط آروم باش هوم؟" تهیونگ زمزمه کرد" ،کارت خیلی خوبه
بیبی ،چه پسر خوبی".
جونگوک سرش رو تکون داد و با فین فینی زمزمه کرد" ،گوکی پسر
خوبیه .همیشه خوبه".
تهیونگ لبخند بزرگی زد" ،آره هست ،خرگوش کوچولوی خوب من"،
بوسه ای روی بینی پسر گذاشت" ،میخوای هیونگ چیکار کنه ،هوم؟
میخوای از روی پاهاش بلند شی؟ یا یه چیز دیگه میخوای؟ هر چیزی
که تو بخوای بیبی ،فقط بهم بگو".
جونگوک لب پایینش رو گزید ،اشک های روی گونه هاش خشک شده
بودن و با اضطراب به تهیونگ خیره شد" ،گ-گوکی — میخواد ته ته
کاری کنه که حس خوبی داشته باشه".
"م-میشه —"
1037
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چهره ی پسر کوچیکتر قرمز و قرمزتر شد ،تا اینکه لب پایینش رو بین
دندونش گرفت و جرعت حرف زدن پیدا کرد" ،میشه ته ته اون کاری
که — گوکی یه بار کرد رو انجام بده؟ ب-با دهنش —"
1038
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چونگوک لبش رو گزید ،آروم تکون خورد و روی تخت نشست .تهیونگ
پایین رفت ،حاال پایین تخت بین پاهای جونگوک نشسته بود.
جلوتر رفت و دستهاش به سمت پارچه ی لباس زیر پسر رفتن .با
برخورد اگشتهاش به کمر لباس زیر ،تردید دوباره ذهنش رو پر کرد.
1039
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ آهی کشید" ،واقعا میخوای تموم مدت صورتت رو پنهون نگه
داری؟"
"هومم".
"خیلی خب ،فقط یادت باشه اگه حس خوبی نداشتی بهم بگی"،
تهیونگ با مالیمت تکرار کرد.
1040
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
اینبار منتظر جوابی نموند .هر چند توقع جوابی هم نداشت .انگشت
های تهیونگ دور پارچه ی لباس زیر پسر حلقه شدن و آروم اون رو تا
روی زانوهای پسر پایین کشید.
بی جهت چند بار حلقه ی دستش رو روی عضو پسر باال و پایین کشید
و بعد جلوتر رفت .لحظه ای با خودش فکر کرد که احتماال جونگوک
بیشتر از چند دقیقه دووم نمیاورد.
1042
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آ -آه!" پسر کوچیکتر نفس خفه ای کشید .دستهاش از روی صورتش
پایین افتادن و چهره ی غرق در لذتش رو نمایون کردن .چشمهاش رو
محکم بسته بود.
تهیونگ آروم لبهاش رو روی عضو پسر باال و پایین کرد .با دونستن
اینکه این اولین بار پسر بود ،سعی کرد آروم حرکت کنه .دهنش از
حس تلخی پری کام پر شده بود ،از توی بینیش نفس کشید و سعی
کرد به حس سنگینی عضو توی گلوش عادت کنه.
"لطفا ،لطفا ،لطفا!" جونگوک بین حرفهاش نفس بلندی کشید و روی
تخت لرزید" ،آ-اه! هیونگی —!"
تهیونگ با صدای پاپی دهنش رو عقب کشید ،خط بزاقی هنوز اون رو
به عضو جونگوک وصل کرده بود" ،راحت باش".
1043
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
سینه ی جونگوک از ناله ی بیصدایی لرزید" ،اوه "،پلکهای پسر روی هم
افتادن" ،ت-تموم شد؟"
1044
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
1045
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
35.
"ته ته؟ بیدار شو هیونگی داره گریه میکنه! لطفا بیدار شو ته ته —!"
بدن تهیونگ باال پرید و سعی کرد خواب رو از چشمهاش بیرون کنه .با
گیجی و نگرانی به اطرافش نگاه کرد،
"هان؟!"
"گوکی ،چی شده؟!" تهیونگ با نگرانی پرسید .جلو رفت تا پسر رو
توی بغل خودش بکشه ،موهاش رو بین انگشت هاش گرفت و
جونگوک سرش رو توی شونش مخفی کرد.
1046
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ه-هیونگی داره گریه میکنه!" پسر کوچیکتر ناله کرد" ،و-و هیچکس
به گوکی نمیگه چرا! جونی هیونگی هم وقتی گوکی پرسید سرش داد
زد —!"
"اوه عزیزدلم ،هیشش "،تهیونگ با ابروهای درهم رفته سعی کرد پسر
کوچیکتر رو آروم کنه ،اما قلب خودش با اضطراب به تپش افتاده
بود.
"گوکی ،مطمئنم جونی نمیخواسته سرت داد بزنه "،تهیونگ موفق شد
بگه و سعی کرد آروم بمونه" ،هیونگت هم احتماال یکم حالش خوب
نیست ،باشه؟ تو هم بعضی وقتها حالت خوب نیست ،مگه نه؟"
"خب ،این بخاطر اینه که گوکی پسر خوبیه "،تهیونگ با مالیمت گفت
و لبخند زد" ،فکر کنم هیونگی پسر بدیه که سر تو داد زده ،نه؟"
1047
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آره!"جونگوک گفت و تند تند سرش رو تکون داد” ،ته ته باید سر
هیونگی داد بزنه!“
"هومم ،فکر خوبیه "،تهیونگ موهای پسر رو از روی پیشونیش کنار زد
و بهش لبخند زد" ،پس میشه یکم اینجا بمونی تا من باهاش حرف
بزنم؟ درست مثل یه پسر خوب!"
"من تنهایی میرم گوک "،تهیونگ با قاطعیت گفت .با چهره ی جدی ای
به پسر کوچیکتر نگاه کرد و ابروهاش رو باال انداخت" ،و تو اینجا
منتظرم میمونی تا من برگردم ،باشه؟"
1048
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ آهی کشید" ،گوکی ،بذار من اول برم با هیونگت حرف بزنم،
ببینم چرا ناراحته .فقط دو دقیقه عشقم ،فقط باید دو دقیقه صبر
کنی".
"نه ،برو بیرون پیش بقیه ی هیونگی های بدجنس!" پسر با حرص
گفت و از تهیونگ دور شد" ،فقط گوکی رو تنها بذار!"
"برو!" جونگوک یکدفعه هیس کشید ،از روی تخت پایین رفت و با
پاهایی که به زمین میکوبیدشون به سمت دستشویی رفت و در اون
رو محکم بهم زد.
1049
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
بدن تهیونگ با صدای بسته شدن در لرزید .آهی کشید و لحظه ای
ثابت ایستاد ،با خودش فکر کرد که شاید باید میموند و جونگوک رو
آروم میکرد ،اما نگرانی از اینکه چه اتفاقی افتاده بود که باعث شده
بود یونگی گریه کنه و نامجون سر جونگوک داد بزنه نمیذاشت اونجا
بمونه!
"خیلی خب "،تهیونگ با صدای بلند گفت ،از روی تخت پایین رفت و
به سمت در رفت" ،جونگوک ،من دارم میرم بیرون .چند دقیقه ی دیگه
برمیگردم ،باشه؟"
فک تهیونگ لحظه ای قفل شد ،با خودش فکر کرد احتماال باید وقتی
تموم این قضایا تموم میشد جونگوک رو تنبیه میکرد.
هرچند با رفتنش توی راهرو اون فکر از سرش بیرون رفت .به سرعت
صدای داد زدن کسی به گوشش رسید.
"— واقعا توقع دارید وقتی اون توی بیمارستانه من اینجا بشینم؟!"
1050
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"محض رضای فاک! هوپی و جین دارن برمیگردن! زود میرسن —!"
تهیونگ باالخره توی هال رسید .با نامجونی که کالفه توی وسط هال
ایستاده بود و یونگی که چهرش قرمز شده بود رو به رو شد.
اون حتی توجهی به تهیونگ نکرد .بجاش با چشمهای براق از خشم به
سمت دوستش برگشت.
"اگه مجبور باشم تا اونجا راه میرم نامجون!" مرد هیس کشید" ،تو
فقط باید خفه شی و از سر راه من بری کنار —!"
1051
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"یونگی ،اگه االن بری و ماشین تا چند دقیقه ی دیگه بیاد از خودت
متنفر میشی!" نامجون در جوابش ُغرید" ،میفهمم که نگرانی ،ولی
میتونی یکم از اون مغز فاکیت استفاده کنی؟!"
مرد مو نعنایی یکدفعه یقه ی پیرهن دوستش رو بین مشتش چنگ زد
و بدن اون رو جلو کشید.
1052
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یونگی جوابی نداد ،فقط سرش رو تکون داد ،چرخید و زیر لب زمزمه
کرد" ،احمقها!" تهیونگ دید که اون سرش رو پایین انداخت ،موهاش
رو چنگ زد و با کالفگی گفت" ،محض رضای فاک ،کجان؟!"
"حق ندارن پشت تلفن بهمون اطالعات بدن ،تنها چیزی که میدونیم
اینه که االن توی شرایط خطرناکه —"
1053
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"که به این معنیه که ممکنه در حال مردن باشه!" یونگی هیس کشید و
رگ گردنش نبض زد" ،و من هنوز اینجام ،نه کنار اون ،جایی که باید با
—! "
"نمید —"
در با صدای بلندی باز شد و به دیوار کنارش کوبیده شد .هوپی تو
خونه پرید و با چشمهای گشاد بهشون نگاه کرد.
"ته ،حواسم هست!" نامجون گفت و بین دستورات پسر پرید" ،برو!"
"همیشه بهش میگم با اون موتور سیکلت لعنتی بیرون نره!" سوکجین
زمزمه کرد و چراغ قرمزی رو رد کرد.
یونگی با بوق زدن ماشینی براشون ،از توی آینه ی جلوی ماشین چشم
غره ای بهش رفت و انگشت فاکش رو به یکی از راننده هایی که از
کنارش رد شدن نشون داد.
1055
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
1056
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"که چی؟! ما رو پیاده کن و برو یه جای دیگه پیدا کن ،یا حداقل بذار
من پیاده شم!"
"زود برید!"
لبش رو گزید و کلمه ی شرایط خطرناک توی سرش چرخید .یعنی االن
جیمین چه شکلی بود؟ نمیدونست قلبش آماده ی دیدن دوستش توی
اون وضعیت بود یا نه .نه ،اون نه ،جیمین نه!
آب دهنش رو قورت داد ،در رو باز کرد و آروم داخل اتاق شد.
1058
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین به هزاران سیم و دستگاه وصل شده بود .سیمها و سوزن های
زیادی به دست و سینش چسبیده بودن و لوله های تمیزی از زیر لباس
بیمارستانش بیرون زده و وارد سوراخ های بینیش شده بودن.
پوستش انقدر سفید بود که تقریبا زیر نور چراغ بیمارستان خاکستری
بنظر میرسید ،انقدر روشن که رگ های زیر پوستش نمایون شده بودن.
"هنوز بیدار نشده؟" تهیونگ زمزمه کرد ،آب دهنش رو قورت داد و
چند قدم جلو رفت .اونطرف تخت ایستاد ،نمیتونست خیلی به
دوستش نگاه کنه ،پس بجاش به یونگی خیره شد.
یونگی نفس عمیقی کشید ،نگاهش به صورت جیمین خیره مونده بود.
در واقع یکبار هم چشمهاش رو ازش جدا نکرده بود!
لبهای سوکجین از هم باز شدن و رنگ از چهرش پرید" ،چی؟ نه! اون
حالش خوبه — خوب میشه ته ،اینجوری حرف نزن".
1060
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
1061
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
سینه ی پسر آروم باال و پایین میرفت .یونگی چند لحظه ساکت موند
و به صدای بوق دستگاه پشت سرش گوش کرد ،نور ضعیف چراغ
فلورنس بیمارستان باعث میشد سرش درد بگیره.
مرد فین فین کرد" ،متاسفم .متاسفم که اونجا نبودم بیبی .من باید
اونجا میبودم".
تمها جوابی که شنید صدای ممتد بوق مانیتور قلب بود .یونگی
نادیدش گرفت ،خودش رو مجبور کرد که فکر کنه پسر کوچیکتر
صداش رو میشنوه و بهش گوش میده.
1062
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"هیچوقت وقتی بهم نیاز داری پیشت نیستم "،مرد با مالیمت ادامه
داد" ،من دوست پسر مزخرفی هستم ،تو لیاقت کسی بهتر از من رو
داری!"
سینه ی جیمین لرزید ،صدای مانیتور کمی شدت پیدا کرد و بعد به
حالت عادی برگشت.
"اگه بیدار شی ،من بهتر میشم ،باشه؟" مرد با صدای شکسته ای ادامه
داد" ،م-من وقت بیشتری باهات میگذرونم .هر وقت که مشکلی داشتم
به جای نامجون و هوپی پیش تو میام .تو اولین اولویتم میشی مینی،
همیشه! لطفا ،لطفا فقط بیدار شو".
"آقای پارک؟"
با اومدن مرد قد بلندی یونگی سرش رو به سمت در چرخوند .مرد با
لبهای بهم فشرده به چهره ی خیس یونگی خیره شد.
1063
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"شما همسر آقای پارک جیمین هستید ،مگه نه؟" مرد با ابروهای باال
رفته گفت" ،فقط افراد خانواده االن حق دارن بیمار رو ببینن.
دوستانتون به من گفتن که شما دوتا توی آمریکا ازدواج کردید —؟"
1064
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"بله ،بخاطر درد "،دکتر تایید کرد" ،احتماال میتونیم تا چند ساعت
دیگه بیدارشون کنیم".
"و هیچ ایده ای ندارید کی بهش زده؟" یونگی با صدای خشکی پرسید
و دندون هاش رو روی هم سایید” ،اون عوضی فقط فرار کرده؟“
دکتر لبخند ناراحتی زد" ،متاسفانه ،اون تصادف توی معدود مکان های
توی سئول اتفاق افتاده که دوربین ترافیک وجود نداره .هیچ راهی
وجود نداره که بدونیم کی بوده".
جئون.
1065
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
هر چند که مکثی کرد و بیرون نرفت" ،متاسفم اگه دارم از حدم تجاوز
میکنم — اما شما دوتا جفت فوق العاده ای بنظر میاید .آدم های
زیادی توی این شهر رو میشناسم که ممکنه چیز دیگه ای بگن ،ولی
مشخصه که شما خیلی به اون اهمیت میدید "،مرد با لحن آرومی
گفت.
1066
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"شاید یک روز کره ی جنوبی هم مثل آمریکا درباره ی عشق فکر کنه"،
دکتر با لبخند غمگینی گفت" ،این بین ،اگه میتونم کاری براتون انجام
بدم بهم بگید".
"بابت همه چیز ممنونم "،یونگی دست جیمین رو فشرد و نفس عمیقی
کشید.
***
1067
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"حالش خوبه "،مرد بزرگتر با صدایی که حاال آروم شده بود گفت،
"جیمین خوبه .یونگی با دکترش حرف زده .زخم هاش خوب نیستن،
ولی تا چند ساعت دیگه حالش خوب میشه".
1068
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"هیونگ!"
***
یک دقیقه هم از وقتی که وارد خونه شده بودن نگذشته بود که هوپی
با چهره ی نگرانی سمتشون اومد.
"فاک ،خدارو شکر "،هوپی زمزمه کرد و دستی روی صورتش کشید،
1069
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
هوپی چشم غره ای بهش رفت و فکش قفل شد" ،از وقتی تو رفتی
دیوونمون کرده! هال خونه جوری شده که انگار وسطش طوفان
اومده و کنترل ریموت رو سمت سر من پرت کرد!"
1070
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"جونگوک!" پسر داد کشید و توی آشپزخونه رفت" ،همین االن بیا
اینجا!"
1071
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"سه!"
با چند حرکت ،تهیونگ رو به روی میز ایستاد .خم شد و قوزک پای
پسر رو بدون توجه به جیغی که کشید گرفت.
"نه!" جونگوک ناله ای کرد و سعی کرد ازش دور بشه" ،ن-نه ،صبر کن
—! "
1072
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"میتونی برام توضیح بدی دقیقا فکر میکردی داری چیکار میکنی؟"
تهیونگ با آرامش گفت و پسر رو از زیر میز بیرون کشید .جونگوک با
دیدن خشم روی صورت پسر آب دهنش رو قورت داد.
لب پسر کوچیکتر آویزون شد ،سرش رو باال آورد و با چشمهایی که
گشاد شده بودن به تهیونگ خیره شد.
1073
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"این قرار نیست جواب بده بیبی "،تهیونگ با خشم گفت" ،بلند شو".
"ته ته ،لطفا "،پسر ناله ی دیگه ای کرد ،پاهاش رو به زمین کوبید و
سعی کرد توی اتاق بمونه" ،ص-صبر کن ،جونی هیونگی ممکنه
عصبانی باشه —"
"خب ،نباید باشه؟" تهیونگ غرید ،دست پسر رو رها کرد و برای لحظه
ای به سمتش برگشت" ،امروز خیلی پسر بدی بودی جونگوک! ازت
ناامید شدم!"
برای اولین بار چشمهای جونگوک واقعا گشاد شدن و چونش لرزید،
"ولی گوکی گفت متاسفه —"
1074
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چشمهای جونگوک داشتن خیس میشدن" ،ته ته ،نه! گوکی گفت
متاسفه —"
"جونگوک "،تهیونگ با جدیت بهش نگاه کرد" ،مجبورم نکن حرفم رو
تکرار کنم".
"باشه "،جونگوک باالخره زمزمه کرد" ،گوکی کلید رو توی مبل قایم
کرده".
1075
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر کوچیکتر اخم کرد ،اما کاری که ازش خواسته شده بود رو انجام
داد .توی هال رفت و چند لحظه بعد با کلید نقره ای کوچیکی برگشت.
"ته ته داره بدجنس بازی در میاره!" جونگوک هوفه داد و باالخره بهش
نگاه کرد .پاش رو روی زمین کوبید و مثل بچه ها دستهاش رو روی
سینش گره زد" ،گوکی فقط میخواست کارتون نگاه کنه و جونی
هیونگ نمیگذاشت! تقصیر گوکی نیست ،هیونگی مقصره!"
تهیونگ فقط با چهره ی تاریکی بهش خیره شد" ،حرفهات تموم شد؟"
1076
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر کوچیکتر آب دهنش رو قورت داد و در کمال تعجب آروم پاش رو
زمین گذاشت .هر چند که هنوز با عصبانیت به تهیونگ چشم غره رفت
و دستهاش رو روی سینش نگه داشت.
تهیونگ نفس عمیقی کشید و سعی کرد آروم باشه" ،توی کدوم
دستشوییه؟"
1077
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر با هوفه ی دیگه ای اونجارو ترک کرد .تهیونگ تموم تالشش رو
کرد و به زحمت موفق شد پسر رو به دیوار نکوبه و بهش نشون نده
که داره با کی حرف میزنه!
فقط سرش رو تکون داد ،از راهرو به سمت اتاق نامجون رفت و
امیدوار بود دستشویی درست رو انتخاب کرده باشه.
1078
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اشکالی نداره بچه "،نامجون جواب داد و لبخند خشکی زد" ،جیمین
چطوره؟"
"وضعیتش ثابته "،تهیونگ جواب داد" ،یونگی قراره وقتی بیدار شد
بهمون زنگ بزنه ،ولی حداقل توی کما یا همچین چیزی نیست".
نامجون که خیالش راحت شده بود سرش رو تکون داد" ،خدارو شکر،
پس یونگی تنهایی توی بیمارستانه؟"
1079
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یکدفعه صدای بهم خوردن دری به گوش رسید و نگاه هردوشون به
سمت در برگشت.
پسر کوچیکتر فقط لبهاش رو بهم فشرد" ،نمیدونم امروز چش شده! تا
حاال هیچوقت اینجوری رفتار نکرده! حتی وقت هایی که عصبانیه،
همین که من بهش بگم ازش ناامید شدم کافیه تا بفهمه کار بدی کرده،
ولی اینبار انگار داره از عمد عصبانیم میکنه!"
1080
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"راستش این منطقی بنظر میاد —" تهیونگ گفت و نفس سنگینی
کشید .سرش رو تکون داد و کمی از عصبانیتش فروکش کرد" ،این
توضیح میده که چرا انگار از عمد میخواد عصبانیم کنه!"
1081
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
36.
وقتی تهیونگ توی اتاق اومد جونگوک داشت گریه میکرد ،اتفاقی که
توقعش رو داشت و از قبل خودش رو از لحاظ روحی براش آماده
کرده بود.
تهیونگ که تحت تاثیر قرار نگرفته بود هومی گفت" ،این عذرخواهی
یکدفعه ای ربطی به اینکه نمیخوای تنبیه بشی نداره که گوکی؟"
جونگوک معصومانه پلک زد ،مژه هاش از اشک خیس بودن" ،گ-گوکی
پسر خوبیه ته ته! پسر های خوب تنبیه نمیشن!"
1082
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اوه ،که اینطور!" تهیونگ با نیشخندی گفت" ،پس تو تمام روز پسر
خوبی بودی عزیزم؟"
سر جونگوک پایین افتاد ،چونش سینش رو لمس کرد و زمزمه وار
گفت" ،شاید".
جونگوک با فین فینی مکث بلندی کرد" ،شاید — شاید گوکی همه ی
اون کارهارو کرده".
"هومم "،تهیونگ انگشت هاش رو توی موهای پسر کوچیکتر فرو کرد
و حس کرد که اون سرش رو به دستش تیکه داد" ،میشه گوکی بهم
بگه چرا اون کارهارو کرده؟ وقتی اونجوری پسری بدی شده بود چی
با خودش فکر کرده بود؟"
1084
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"باشه بیبی "،تهیونگ زمزمه کرد و باالخره پسر رو بغل کرد .حس کرد
که بدن جونگوک توی بغلش آروم شد و ناله ای از بین لبهاش خارج
شد.
"تو پسر خوبی هستی گوکی "،تهیونگ با مالیمت ادامه داد و موهای
پسر رو نوازش کرد" ،تو پسر خوبی هستی ،باشه؟"
10
تمایل به مورد تعریف و تمجید قرار گرفت Praise Kink:
1085
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر کوچیکتر کامال داشت توی دستهاش میلرزید و مشخص بود که از
اون حرفها ناراحت شده .ناله ای توی سینش کرد و انگشت هاش
پیرهنش رو محکمتر چنگ زدن.
1086
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"چون با وجود اینکه روز بدی داشتی ،هیچ توجیهی برای کارهایی که
کردی وجود نداره "،تهیونگ با آرامش توضیح داد ،گونه ی پسر رو
نوازش کرد و سعی کرد با مهربون نگه داشتن لحنش از ناراحت کننده
بودن حرفهاش کم کنه" ،نمیتونی فقط چون همه چیز اونجوری که تو
میخوای پیش نرفته اینجوری رفتار کنی گوکی .میدونی که من و
هیونگ هات هر کاری که بتونیم میکنیم تا خوشحالت کنیم ،عادالنه
نیست که اگه گاهی خراب کاری کردیم اینجوری رفتار کنی".
چند قطره اشک روی صورت جونگوک ریختن و پسر آروم جواب داد،
"نیست".
1087
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک آروم سرش رو تکون داد ،گونه هاش هنوز بخاطر گریه کردن
قرمز بودن و زمزمه کرد" ،آره ،گوکی بد بود .با هیونگی ها بدجنس
بود".
"هنوز هم پسر خوبی هستی "،تهیونگ بهش اطمینان داد" ،هنوز پسر
خوب منی ،باشه؟ ولی امروز بد بودی".
چونگوک نفس عمیقی کشید و لرزون اون رو رها کرد .باالخره پسر
بزرگتر رو رها کرد ،عقب رفت و با پشیمونی سرش رو پایین انداخت.
تهیونگ مکثی کرد" ،چرا فکر میکنی باید تنبیه بشی گوکی؟"
1088
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک اخم عمیقی روی به قالیچه کرد ،هوفه ای داد و موهای روی
پیشونیش آروم تکون خوردن.
"چقدر باید تنها بمونم؟" پسر آروم پرسید و به تهیونگ نگاه کرد.
"بنظرم باید نیم ساعت تنها بمونی "،تهیونگ گفت" ،و بعدش هال و
آشپزخونه رو مرتب میکنی؛ من هم به کمک میکنم ،باشه؟"
1089
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"گوکی اسپنک هارو انجام میده "،جونگوک انقدر آروم زمزمه کرد که
پسر بزرگتر صداش رو نشنید.
1090
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
بینی پسر کوچیکتر با بامزگی چین خورد و تکرار کرد" ،اسپنک ها"
اون کلمه با خجالت ،کالفگی و خواهش زمزمه شد" ،ته ته میتونه
گوکی رو اسپنک کنه".
1091
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ با خودش فکر کرد پسر یکم زیادی داشت از چیزی که مثال
قرار بود تنبیهش باشه لذت میبرد ،اما کل این قضیه واقعا سرگرم
کننده بود — و بامزه — انقدر که قصد نداشت متوقفش کنه!
صبر کرد تا جونگوک راحت روی پاهاش جا بگیره ،باسن و کمرش روی
پاهای تهیونگ بودن و بقیه ی بدنش روی تخت دراز شده بود.
پسر بزرگتر با خونسردی لباس زیر رو تا روی زانو های جونگوک پایین
کشید و اجازه داد همونجا بمونه.
اولین ضربه جونگوک رو متعجب کرد .با پایین اومدن دست تهیونگ
بدون هیچ اخطاری ،پسر نفس بلندی کشید و رون هاش باال پریدن.
1093
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"چ-چهار!" پسر با جیغ آرومی گفت ،رون هاش باال پریدن و با ناله
ادامه داد" ،ه-هیونگی ،خیلی محکم میزنی!"
1094
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک پاهاش رو تکون داد و با فین فین زمزمه کرد" ،نه ،اسپنک ،و-
ولی نه خیلی محکم".
تهیونگ کمی محکم باسن پسر رو نیشگون و گفت" ،وقتی خواسته ای
داری باید چی بگی؟"
منتظر جوابش نموند و دوباره دستش رو پایین آورد ،کمر جونگوک از
شدت ضربه باال پرید.
تهیونگ باسنش رو نوازش کرد و سعی کرد درد پوست گرمش رو آروم
کنه .میتونست حس کنه که عضو تحریک شده ی جونگوک داشت به
پاش میخورد.
1095
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"تو پسر خیلی خوبی هستی گوکی "،پسر بزرگتر با لحن مالیمی
جونگوک رو تحسین کرد و موهاش رو نوازش کرد" ،کارت خیلی
خوبه ،هوم؟ انقدر خوب داری تنبیه هیونگت رو تحمل میکنی".
عضو جونگوک حاال کامال به پاهاش چسبیده بود و معلوم بود که از
اون تعریف ها خوشش میومد .پسر آروم رون هاش رو تکون داد و ناله
ی لرزونی کرد.
تهیونگ چند لحظه اجازه داد جونگوک خودش رو روی پاهاش بکشه و
بعد با اخطار دستش رو روی سرش گذاشت" ،تکون نخور بیبی ،این
تنبیهی نیست که بخوای باهاش ارضا بشی".
1096
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
رون های جونگوک آروم ایستادن و صدای پسر از کالفگی پُ ر شد" ،و-
ولی — ل-لطفا؟"
در جواب تهیونگ محکم دستش رو پایین آورد و قاطعانه دستور داد،
"بشمار".
"این هشتمی بود "،تهیونگ با نوچی گفت" ،پس این یکی میشه؟"
رون هاش دوباره شروع به تکون خوردن کردن و سعی کرد عضو
هاردش رو به پاهای تهیونگ بکشه.
"یکی دیگه "،تهیونگ با مالیمت قول داد" ،آخری قراره محکمه ،باشه
عشقم؟"
1097
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
بنظر میومد جونگوک حتی به سختی داشت بهش گوش میداد و رون
هاش عاجازانه تکون خوردن" ،م-میشه گوکی — ب-بیاد؟"
"یکی دیگه و بعد به اینکه بذارم ارضا بشی فکر میکنم "،تهیونگ با
لحن بی حسی گفت" ،اگه بدون اجازه خودت رو روی پاهام بکشی
همچین اتفاقی نمیفته ،فهمیدی؟"
"خوبه "،با اون کلمه تهیونگ برای آخرین بار دستش رو با شدتی که
صدای ضربش توی اتاق پیچید پایین آورد.
1098
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آه!" جونگوک بین اشک هاش ناله ی خفه ای کرد" ،ده ،ده ،ده —!"
"خیلی خب ،هیشش "،تهیونگ پسر رو روی پاهاش نشوند و سعی کرد
آرومش کنه .جونگوک با قرار گرفتن باسن دردناکش روی پاهای پسر
بزرگتر ناله ای کرد و اشکهاش رو گونه هاش فرو ریختن.
تهیونگ آروم انگشتش رو روی لبهای پسر کشید ،دید که جونگوک با
اشتیاق و عطش انگشتش رو توی دهنش کشید و پلکهاش روی هم
1099
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک از بین مژه های خیسش بهش خیره شد ،تیله های تیرش از
عطش پر شده بودن .زبونش از بین لبهای بازش بیرون اومد و روی بند
انگشت های تهیونگ کشیده شد .بین هر انگشتش حرکت کرد ،تک تک
اونهارو مک زد و یکی یکی با صدای پاپی رهاشون کرد.
عضو خود تهیونگ داشت توی لباس زیرش تحریک میشد .پسر بدون
هیچ اخطاری انگشتش رو بیشتر توی دهن جونگوک فرو کرد و
برخورد اون با پشت زبون داغ پسر کوچیکتر رو حس کرد.
1100
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
سینه ی پسر کوچیکتر با نفس عمیقی باال و پایین رفت ،چهرش شبیه
به کسی بود که از لذت َمست شده .سرش رو جلو آورد تا سه انگشتی
که تهیونگ چند لحظه پیش توی دهنش کرده بود رو دوباره بین
لبهاش بگیره.
"شرط میبندم آرزو میکنی این دیکم بود ،هومم؟" پسر بزرگتر با
مالیمت پرسید و انگشت هاش رو توی دهن خیس پسر تکون داد،
"شرط میبندم آرزو میکنی این دیک هیونگ بود ،مگه نه بیبی؟ که مثل
بیبی بوی عاجزی که هستی با دیکم توی دهنت عق بزنی ،نه؟"
جملش رو با فشردن انگشت هاش روی زبون جونگوک تموم کرد و از
صدای های خفه ای که از دهن پسر خارج میشد لذت برد.
اشک روی گونه های جونگوک فرو ریخت .پسر با بینی قرمزی فین
فین کرد و با گیجی به تهیونگ چشم دوخت.
1101
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک نفس لرزونی کشید و با ناله ای فین فین کرد" ،گوکی تنبیهش
رو انجام داد ،ته ته داره بدجنس بازی در میاره! ل-لطفا بذار بیاد،
وگرنه حس خوب میره!"
" — بار بعد میاد "،تهیونگ با قاطعیت جملش رو تموم کرد" ،وقتی
پسر خوبی بودی باشه؟ شاید یک روز دیگه ،وقتی جفتمون با هم بغل
خاص داشتیم؛ ولی واسه االن کارمون تمومه .یادت میاد االن قرار بود
چیکار کنی؟"
1103
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ته ته "،پسر با صدای شیرینی گفت" ،گوکی از اینکه بد بوده متاسفه،
واسه ت-تنبیه هم ممنونه .از این به بعد پسر خ-خوبی میشه — قول
انگشتی!"
1104
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اوه بیبی "،پسر با صدای مالیمی گفت و بوسه ای روی لبهای سرخ
جونگوک گذاشت.
"م-میشه بریم تمیزکاری کنیم؟" جونگوک فین فین کرد و چونش رو
روی شونه ی پسر بزرگتر گذاشت" ،گوکی باید هوپی هیونگی و جونی
هیونگی رو هم بغل کنه و شاید یه چسب زخم روی سر هوپی هیونگی
بزنه".
حلقه ی دستهای تهیونگ دور کمر پسر تنگتر شدن" ،بیا اول یکم آبمیوه
واسه تو بیاریم ،خب؟ با یه چیزی واسه خوردن".
1105
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آره "،جونگوک جواب داد و باالخره لبخند کوچیکی زد" ،گوکی االن
حالش بهتره".
"بچه ،یونگی زنگ زد!" صدای هیجان زده ی نامجون از پشت در به
گوش رسید" ،جیمین بیدار شده ،بیا بریم!"
ابروهای جونگوک با شنیدن اون حرفها درهم فرو رفتن و با گیجی به
تهیونگ نگاه کرد.
1106
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"نه ،گوکی توی خرید کادو کمک میکنه!" پسر اصرار کرد" ،ته ته،
لطفاااا؟ لطفااا!"
1107
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ولی اگه تو باهامون بیای هوپی هیونگ تنهای تنها میمونه!" پسر
بزرگتر با مالیمت گفت" ،و از اونجایی که تو اینجارو بهم ریخته کردی،
فکر نمیکنی باید توی تمیز شدنش کمک کنی؟"
1108
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"واسه هوپی هیونگی پسر خوبی باش گوکی "،یکبار دیگه یادآوری
کرد و بعد از در بیرون رفت.
1109
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
نامجون با چهره ی کالفه ای به دیوار کنار در تکیه داده بود .با دیدن
تهیونگ صاف سر جاش ایستاد.
1110
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
37.
نامجون تازه موتور ماشین رو روشن کرده بود که صدای داد کسی رو
شنیدن.
تهیونگ شوکه از اینکه پسر از لیتل اسپیسش بیرون اومده بود سرش
رو تکون داد.
1111
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آره بیبی "،پسر بزرگتر موفق شد بگه و لبخند آرامش بخشی زد،
"تصادف کرده بود ،ولی یونگی االن باهاش توی بیمارستانه ،تازه بیدار
شده".
تهیونگ آهی کشید" ،اگه فکر میکنم میتونی تحملش کنی — فکر کنم
اشکالی نداشته باشه".
"نه ،بمون "،تهیونگ با قاطعیت گفت .کم کم داشت از نگاه نامجون به
پسر کوچیکتر عصبانی میشد.
1113
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ هم دست پسر رو فشرد و لبخند ضعیفی زد" ،آره ،یکم توی
ماشین حالم بد شد .هیونگ هامون واقعا نمیدونن چجوری باید
رانندگی کنن!"
1114
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"بذارید ببینم توی کدوم اتاقه "،نامجون گفت و به سمت میز پذیرش
بیمارستان رفت .تهیونگ با جونگوک عقب منتظر موند و پسر
کوچیکتر سرش رو به شونش تکیه داد .با حس حلقه شدن دست
تهیونگ دور کمرش ،سینه ی جونگوک از گرما پر شد.
البی بیمارستان نسبت به جایی که توش بودن قشنگ بود .فقط چندتا
آدم روی صندلی های انتظار نشسته بودن و یک گارد دم در ورودی
ایستاده بود.
1115
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
1116
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
موهای بدن جونگوک با حس نگاه پسر بهش بلند شدن .دید که نگاه
اون به سمت پاهاش چرخید و یادش اومد که بخاطر عجله ای که
برای خارج شدن از خونه داشت دامنش رو عوض نکرده بود.
گونه های پسر آروم سرخ شدن ،دست تهیونگ رو کشید و گفت" ،ب-با
تو میمونم .بیا بریم".
دوست پسرش ابرویی باال انداخت و اجازه داد اون به سمت راهرو
بکشتش" ،انقدر واسه گل خریدن هیجان داری؟"
جونگوک لبخند ضعیفی زد" ،یادت رفته چندتا کادو بهم بدهکاری؟"
1117
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"هی ،چه بزرگ باشم چه کوچیک ،تو قول دادی "،جونگوک با شیطنت
گفت و با شنیدن صدای خنده ی پسر بزرگتر کمی از تنش جریان یافته
توی بدنش از بین رفت .یک نگاه کوتاه به راهرو انداخت و با دیدن
اینکه اون پسر رفته بود نفس راحتی کشید.
وقتی تهیونگ توی اون فروشگاه هدیه ها کشیدش اون پسر کامال از
ذهنش پاک شده بود.
"چقدر بامزست!" پسر با اشتیاق گفت و چشمهاش برق زدن .آروم توی
فروشگاه چرخید و به قفسه های هدیه های بامزه و گل ها خیره شد،
"هیونگ ،نگاه کن! اوه ،اوه — این یکی رو ببین!"
1118
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"منظورم این بود که"،تهیونگ با لبخند شیطونی ادامه داد" ،بیا بریم
به جواهر ها هم یه نگاهی بندازیم .یه قفسه ی کامل ازشون اونطرف
هست — ببین ،اون گوشواره ها خیلی توی گوش هات بامزه میشن".
گونه های جونگوک گُر گرفتن و لبهاش با تعجب از هم باز شدن" ،اوه،
ولی تو گفتی سه تا چیز —"
"آیش ،تمومش کن "،تهیونگ هوفه ای داد" ،هر چیزی که دوست داری
بخر گوکی ،خودت میدونی که چند لحظه پیش داشتم شوخی
میکردم".
"من —" لبهای جونگوک چند لحظه باز موندن و بعد به جلو تکیه داد
و بوسه ای گوشه ی لب پسر بزرگتر کاشت" ،لوسم میکنی!"
1119
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک محکم بغلش کرد ،سرش رو توی شونش مخفی کرد و ناله
کرد" ،تمومش کن ،داری باعث میشی سرخ بشم".
تهیونگ خندید" ،باشه ،باشه .بیا بریم چندتا گوشواره انتخاب کنیم،
خب؟ دیدمم که به اون چوکر مرواریدی نگاه کردی".
تهیونگ به سمت صدایی که شنیده بود برگشت .غریبه با نگاه خالی ای
به جونگوک خیره شده بود ،اما واضح بود که اون سوال رو از تهیونگ
پرسیده بود.
1120
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"بله آقا "،پسر که هنوز به جونگوک خیره شده بود گفت" ،متاسفم که
هیچکس زودتر نیومد کمکتون ،من توی البی داشتم زمان استراحتم
رو میگذروندم".
"اوه ،اشکالی نداره "،تهیونگ با لبخند راحتی گفت" ،کمکی نیاز نداریم
ممنونم ،وقتی همه ی چیزهایی که میخواد رو برداشت نقدا پولش رو
پرداخت میکنم".
خون توی رگ های تهیونگ منجمد شد و پسر از بین دندون های بهم
ساییده شدش هیس کشید" ،آره ،دوست پسر .مشکلی با این موضوع
داری؟"
پسر لجبازانه لبهاش رو بهم فشرد ،هنوز به جونگوک خیره شده و نگاه
تهیونگ رو نادیده گرفته بود.
"اون مثل یه زن لباس پوشیده "،پسر با لحن خشکی گفت" ،و داره
جواهر انتخاب میکنه؟ متاسفم ،ولی این منزجر کنندست .مرد ها نباید
اینجوری لباس بپوشن".
" — ببخشید؟"
1122
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
و چند ثانیه بعد ،بدون هیچ تردیدی و بدون توجه به مچاله شدن
پیرهن پسر بین مشتش ،اون رو محکم به دیوار پشت سرش کوبید و
از شدت اون ضربه چندتا چیز از روی قفسه ها روی زمین افتادن.
"شما دوتا منزجر کننده اید!" کارمند فروشگاه با لبهای بهم فشرده
غرید" ،چجوری میتونی وقتی اون این شکلی لباس میپوشه باهاش از
خونه بیرون بیای؟!"
1123
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"تو منزجر کننده ای!" تهیونگ از بین دندون هاش هیس کشید" ،فکر
میکنی کی هستی؟! کی تصمیم میگیره مردها باید چی بپوشن ،هان؟!
تو؟!"
"لطفا جملت رو تموم کن "،تهیونگ غرید و انقدر جلو رفت که
میتونست نفس پسر رو روی صورتش حس کنه" ،بهم یه دلیل بده تا
تیکه تیکت کنم! محض رضای فاک ،لطفا جملت رو تموم کن!"
1124
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"جدی میگم ،بهم یه دلیل بده تا صورتت رو داغون کنم!" تهیونگ با
لحن تاریکی غرید و پسر کوچیکتر رو نادیده گرفت" ،ترسیدی
عوضی؟" با چشمهایی که به تاریکی شب بودن جلوتر رفت" ،بایدم
بترسی .میتونم بدن هموفوبیک 11لعنتیت رو نصف کنم ،میفهمی؟ در
واقع باید —!"
1125
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
1126
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر بزرگتر لحظه ای سعی کرد خودش رو آروم کنه و از توی بینیش
نفس عمیقی کشید .با غره ای پیرهن پسر غریبه رو رها کرد" ،قبل از
اینکه تصمیمم عوض بشه برو عوضی!"
پسر کارمند به همون سرعتی که پیداش شده بود فرار کرد و تقریبا
نزدیک بود زمین بخوره.
جونگوک فین فینی کرد و با لجبازی سرش رو تکون داد" ،ته ته داد
زد!"
قلب تهیونگ فرو ریخت و با لحن مالیمی جواب داد" ،اوه بیبی نه! سر
تو داد نمیزدم ،باشه؟ قول میدم!"
جونگوک باالخره بهش نگاه کرد .تهیونگ با دیدن پسر کوچیکتر که
حتی وقتی گریه میکرد هم با اون دماغ و گونه های صورتی بامزه
بنظر میرسید حس خیلی بدی پیدا کرد.
"ولی هنوز هم داد زد!" جونگوک با ناله ای دوباره فین فین کرد" ،و-و
— گوکی میخواد بره! میخواد بره خونه ،میشه فقط بریم؟ لطفا؟"
1128
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با آهی ،تهیونگ با خستگی دستش رو روی صورتش کشید" ،بیا بریم
کلید ماشین رو از نامجون هیونگ بگیریم ،باشه؟ میبرمت خونه".
جونگوک که باالخره آرومتر بنظر میرسید ،با لبهای آویزون سرش رو
تکون داد.
"مطمئنی هیچی نمیخوای بان؟" تهیونگ برای بار آخر با لحن مالیمی
امتحان کرد" ،میتونی هر چیزی که میخوای بخری .اون جعبه ی
جواهر چی ،هوم؟"
میخواست به کسی مشت بزنه گز گز کرد ،با اینحال تنها کاری که
میتونست بکنه این بود که نفس کالفه ای بکشه.
"اون پسر یه احمق لعنتی بود جونگوک ،باشه؟ اون هیچ چیزی
نمیدونست! من دارم واقعیت رو بهت میگم! تو میتونی هر چیزی که
دلت میخوای بپوشی ،باشه؟ جواهر واسه دخترها و پسرهاست
عزیزم! تصمیم توئه که بپوشیشون یا نه ،نه آدم های دیگه! تو اون
گوشواره هارو میخواستی ،مگه نه؟ کدومشون بودن — بیا ،اینها
بودن ،مگه نه؟"
"نه ،تمومش کن!" پسر ناله کرد" ،ف-فقط بیا بریم .گوکی دیگه
نمیخوادشون!"
1130
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
قلب تهیونگ درد گرفت و پسر با صدای ناراحتی زمزمه کرد" ،بیبی،
لطفا .میدونم که هنوز میخوایشون! اشکالی نداره ،میخوام هر چیزی
که خوشحالت میکنه رو واسه بخرم".
1131
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک فقط سرش رو تکون داد و حتی به زحمت بهش نگاه کرد..
تهیونگ از حواس پرتی پسر استفاده کرد تا لحظه ای ازش دور بشه،
گوشیش رو بیرون بیاره و به سرعت با شماره ای تماس بگیره.
تهیونگ نگاهی به جونگوک انداخت ،با دیدن لبهای آویزون پسر سینش
سنگین شد.
"هی هیونگ ،ببخشید که توی این موقعیت مزاحمت شدم ،وای یه
خواهشی دارم".
***
1132
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین با تعجب بهش نگاه کرد و با اخم کوچیکی ،با ضعف دستش رو
بلند کرد" ،کجا داری — میری؟"
چهره ی مرد مالیم شد ،جلو رفت و بوسه ای روی پیشونی دوست
پسرش گذاشت.
"زود برمیگردم بیبی "،مرد با لحن آرومی زمزمه کرد" ،مشکلی نداره
یکم نامجون پیشت بمونه ،نه؟ ته توی راهروها گم شده و کمک
میخواد".
"نه ،اشکالی نداره "،یونگی با قاطعیت گفت" ،به هر حال باید چند
لحظه برم بیرون .چند ساعته روی این صندلی لعنتی نشستم ،پاهام
خشک شدن".
1133
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین با ناراحتی بهش نگاه کرد و آروم گفت" ،برو — خونه ".هنوز
صحبت کردن واسش بخاطر ضربه ای که به دنده هاش خورده بود
سخت بود — که طبق گفته ی دکتر زیادی به ُشش هاش نزدیک بود!
یونگی اخمی بهش کرد" ،حرف نزن جیمین .حرف دکتر رو که شنیدی،
به استراحت نیاز داری "،مرد به دوستش نگاه کرد" ،جون ،نذار حرف
بزنه ،باشه؟ اوه ،کلید های ماشین رو هم بهم بده".
نامجون بعد از کمی تردید کلید هارو به سمتش انداخت" ،میری از
خونه چیزی بیاری؟"
با فک قفل شده ای به سمت پایین راهرو رفت .حرفهای تهیونگ توی
گوشش میچرخیدن .پسر رو دقیق جایی که گفته بود با جونگوک پیدا
کرد .جونگوک سرش رو توی سینه ی پسر بزرگتر پنهون کرده بود.
تهیونگ یک دستش رو دور کمرش حلقه کرده بود و با دست دیگش
داشت موهاش رو نوازش میکرد.
1134
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"یه پیرهن با لوگوی بیمارستان پوشیده بود "،تهیونگ آروم جواب داد،
چهرش هنوز از نگرانی پر شده بود" ،الغر و مو بلوند .احتماال رفته تا
گاردی چیزی رو پیدا کنه ،بیشترین شانست واسه پیدا کردنش میز
پذیرشه".
"فهمیدم "،یونگی با لحن خشکی گفت ،کلید رو به پسر داد و سرش رو
روی به جونگوک تکون داد" ،مراقبش باش ،باشه؟ شاید بهتر باشه به
یوگیوم زنگ بزنی ،هنوز واسش زوده که بخواد با همچین عوضی
هایی رو به رو بشه".
"من حلش میکنم "،مرد مو نعنایی با لبخند تاریکی گفت" ،فقط گوک
رو ببر خونه".
1135
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
جونگوک تمام طول برگشت به خونه ساکت بود و قبل از اینکه ماشین
حتی کامال بایسته پیاده شد و به سمت خونه رفت.
"مستقیم رفت توی اتاقش "،مرد بزرگتر جواب داد" ،شماها چرا انقدر
زود خونه اومدید خونه؟ فکر کردم میخواید وقت بیشتری با جیمین
بگذرونید".
1136
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"یونگی هیونگ داره حلش میکنه "،تهیونگ با خستگی گفت" ،اگه گوک
باهام نبود خودم حسابش رو میرسیدم .با خودم فکر کردم هیونگ
انتخاب خوب بعدیه".
"خوبه "،سوکجین با قاطعیت گفت" ،در واقع بهتره! یونگی کار خیلی
بهتری نسبت به من انجام میده!"
1137
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ لبخند نصف نیمه ای زد" ،امیدورام .میتونم بپرسم چرا شبیه
مارتا استورات 12شدی؟"
مرد بزرگتر چشم غره ای بهش رفت" ،محض اطالعات دارم برای
جیمین کوکی درست میکنم و بعد از این حرفی که زدی ،قطعا به تو
هیچی نمیدم!"
1138
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
هر چند که هنوز یک قدم هم بر نداشته بود که جونگوک وارد اتاق شد.
1139
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
لبهای جونگوک جوری که انگار لیموی ترشی رو خورده بود جمع شدن،
" — نمیدونم".
"باشه "،پسر کوچیکتر زمزمه کرد ،حاال با اضطراب به زمین خیره شده
بود" ،گوکی تموم دامن هاش رو — توی جعبه ی زیر تخت ته ته
گذاشت".
1141
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
وقنی دوباره شروع به صحبت کردن کرد تموم تالشش رو کرد تا
صداش آروم بمونه.
چهره ی پسر کوچیکتر جوری بنظر نمیرسید که انگار اون دعوا رو
برنده شده بود؛ حتی ناراحتتر بنظر میرسید! با بینی چین خورده ای
به جین آبی ای که پاهاش رو پوشونده بود خیره شد و زمزمه کرد،
"مرسی".
1143
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
ارسال ۱۲:۵۳
دماغش رو شکوندم
ارسال ۱۲:۵۳
ارسال ۱۲:۵۹
ارسال ۱۲:۵۹
ارسال ۱۲:۵۹
گوک چطوره؟
1145
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ لبش رو گزید ،به پسر کوچیکتر نگاه کرد و آهی کشید.
به یونگی:
ارسال ۱:۰۳
ارسال ۱:۰۳
ارسال ۱:۰۴
1146
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
ارسال ۱:۰۶
وات د فاک
به یونگی:
ارسال ۱:۰۶
آره و همینجور میگه دامن واسه دخترهاست و اون باید شلوار بپوشه،
چون پسره
ارسال ۱:۰۹
االن کجاست؟
1147
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
به یونگی:
ارسال ۱:۰۹
ارسال ۱:۱۱
ارسال ۱:۱۱
ارسال ۱:۱۱
جون یکم اینجا پیشش میمونه ،شاید من بتونم با گوک حرف بزنم
1148
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک ناله ی کالفه ای کرد و تهیونگ سرش رو باال آورد .به پسر
کوچیکتر که آروم کمرش رو به سمت زمین میبرد رو به رو شد .انگار
که میخواست خودش رو روی پیشخون بکشه ،اما با پوشیدن
شلوارش به جای دامن های پف پفیش اینکار واسش سخت شده بود.
به یونگی:
ارسال ۱:۱۴
ارسال ۱:۱۴
1149
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
ارسال ۱:۱۵
1150
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
38.
"نهایت تا پونزده دقیقه دیگه برمیگردم "،مرد برای بار سوم قاطعانه
تکرار کرد" ،و نامجون قراره تمام مدت پیشت بمونه ،خب؟ گوشیم رو
هم باهام دارم ،پس اگه چیزی نیاز داشتی میتونی بهم تکست بدی.
زنگ نزن! اصال نباید حرف بزنی ،فهمیدی؟ کلی هم آب بخور و —"
یونگی چشمهاش رو باز کرد ،توده ی توی گلوش رو فرو داد و با
مالیمت لبهای پسر رو بوسید" ،دوست دارم".
"اوهوم ،حتما!" یونگی نتونست جلوی لبخندی که روی لبهاش اومد رو
بگیره ،برای بار آخر پیشونی جیمین رو بوسید و روی پاهاش ایستاد،
"جون بیرون منتظر ایستاده ،االن میرم صداش میکنم —"
1152
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"چی —؟!" یکدفعه رنگ از چهره ی جیمین پرید .بدون اخطار دستی
باال آورد و اون حرکت باعث شد از درد هیس بکشه ،ولی نادیدش
گرفت و گوشه ی ژاکت یونگی رو چنگ زد.
قبل از اینکه یونگی بدونه پسر داره چیکار میکنه ،جیمین ژاکتش رو
کنار زد تا لکه ی خون روی پیرهنش رو نمایون کنه .درست همون لکه
ای که یونگی سعی داشت پنهونش کنه.
یونگی لبهاش رو بهم فشرد" ،ته و گوک چند لحظه پیش توی فروشگاه
هدیه فروشی بودن و یک یارویی گوکی رو اذیت کرده .خیلی ناراحته،
ته بهم گفت حتی رفته خونه و همه ی دامن هاش رو قایم کرده .دیگه
نمیخواد اونهارو بپوشه چون فکر میکنه مال دخترهان".
1153
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چهره ی جیمین فرو ریخت" ،بیبی — بیچاره "،پسر زمزمه کرد و با
ابروهای بهم گره خورده به لکه ی خون روی پیرهن مرد خیره شد" ،تو
— کشتیش؟"
"خوبه "،جیمین با صدای ضعیفی گفت ،اما هنوز ناراحت بنظر میومد،
"گوکی —"
"نگرانش نباش کیتن "،یونگی با آهی گفت" ،االن دارم میرم خونه تا
باهاش حرف بزنم .خوب میشه ،باشه؟ تو فقط روی خودت تمرکز کن،
باید استراحت کنی".
جیمین آروم سرش رو تکون داد و لوله های وصل شده به بدنش زیر
لباس بیمارستان تکون خوردن" ،یک — فکری دارم".
1154
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"فقط — گوش کن "،جیمین بهش چشم غره رفت و یونگی با بی
میلی دهنش رو بست.
و خوشحال بود که اینکارو کرد ،چون چند لحظه بعد که توی راهرو
رفت احساس اعتماد به نفس خیلی بیشتری داشت.
"حرفهاتون تموم شد؟" نامجون که به دیوار راهرو تکیه داده بود تا
اونهارو تنها بذاره پرسید.
"نگران نباش ،حواسم بهش هست "،دوستش لبخند دلگرم کننده ای
بهش زد" ،برو یکم استراحت کن هیونگ ،بهش نیاز داری".
"آره ،حتما".
1155
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یونگی با شنیدن اون لحن خوشحال غره ای داد" ،هی ،بچه ،یونگیم.
نمیدونم یادته یا نه ،دوست پسر جیمین؟"
مکثی پیش اومد و بعد صدای نفس بلندی شنیده شد" ،اوه هیونگ!
چطورید؟! جیمین چطوره؟! خیلی یکدفعه ای استعفا داد ،هیچکس
اینجا نتونست باهاش خداحافظی کنه!"
"آره ،خب —" یونگی با تردید ساکت شد ،نمیدونست باید چه بهونه
ای برای استعفای جیمین از شغلش بیاره ،پس با قاطعیت ادامه داد،
"گوش کن ،میدونم خیلی خوب همدیگه رو نمیشناسیم ،ولی داشتم
فکر میکردم میتونی یه لطفی بهم بکنی؟"
"البته "،پسر با لحن دوستانه ای ،با خوشحالی موافقت کرد" ،هر چیزی
برای جیمین! به چی نیاز داری؟"
1156
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یونگی اخمی کرد" ،بهت انعام خوبی میدم .دارم درباره ی پرداخت وام
های دانشجوییت حرف میزنم بچه!"
1157
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
1158
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"البته که میتونی!" تهیونگ گفت و پای راست فیل رو روی رون پسر
گذاشت" ،نمیخواستم مزاحمت بشم آقا ،ولی میدونی از کجا میتونم
یکم — جادو بگیرم؟" تهیونگ با زمزمه ی هیجان زده ای جملش رو
تموم کرد.
1159
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خب ،این اصال خوب نیست "،جونگوک هوفه داد و دستش رو جلو
برد تا سر عروسک رو نوازش کنه" ،گوکی کلی دوست داره که میتونن
با تو قرار بذارن! ا-اون حتی یه خرس بنفش داره! میخوای ببینیش؟"
13
شخصیت های کوتوله ی سبز رنگ درون فیکشن های فانتزی Goblin:
1160
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
عروسک رو کنار زد و توی بغل پسر بزرگتر پرید .تهیونگ اجازه داد
جونگوک توی بغلش بپره ،هر دو با هم روی زمین افتادن و پسر
کوچیکتر که هنوز داشت میخندید چونه و گردنش رو پشت سر هم
بوسید.
14
فیلی Elephanty:
1161
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
اما اون مومنت شیرین خیلی زود به چیز دیگه ای تبدیل شد .تهیونگ
میتونست عضو تحریک شده ی جونگوک رو حس کنه که به پاش
میخورد .پسر کوچیکتر وقتی تهیونگ موهاش رو کمی محکمتر چنگ
زد ناله ای کرد.
پاهای جونگوک دور بدنش حلقه شدن و پسر خودش رو بیشتر به
سینش فشرد .تهیونگ غره ای داد و سینش از عطش و لذت پُر شد.
دستهاش روی بدن پسر کوچیکتر پایین رفتن و کف اونهارو روی
باسنش گذاشت.
جونگوک ناله ای کرد ،رون هاش جلو رفت و بی نفس زمزمه زمزمه
کرد" ،ل-لطفا ،لمسم کن —"
1162
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"این محکم بود عزیزم "،تهیونگ زمزمه کرد .اسپنک محکمتری به
باسن پسر زد و باعث شد رون هاش باال بپرن.
"شلوار جین پاته "،تهیونگ با مالیمت گفت و آهی کشید" ،پارچش از
اون چیزی که بهش عادت داری ضخیم تره بیبی".
جونگوک ناله ی آرومی کرد و سرش رو توی گردن پسر مخفی کرد" ،ا-
این عادالنه نیست —! لطفا ،آ-آه — محکمتر!"
1163
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر عاجزانه رون هاش رو جلو برد و ابروهاش با کالفگی درهم رفتن،
ناله ذی کرد و بی نفس گفت" ،ته ته ،د-درد داره! جایی که لباس زیر
گوگیه خیلی تنگه!"
"اوه "،نگرانی تموم لذتی که تهیونگ چند دقیقه پیش داشت حس
میکرد رو از بین برد .آروم پسر رو نشوند و اون رو با مالیمت بین
دستهاش نگه داشت" ،هیچوقت وقتی شلوار جین پاته تحریک نشده
بودی گوکی .همیشه همین حس رو داره ،تنگه چون پارچش ضخیمه".
"اوه بان "،تهیونگ محکم پسر رو بغل کرد و آهی کشید" ،واسه االن
تمومش میکنیم ،باشه؟ خودش خوب میشه ،زود حس بهتری پیدا
میکنی".
"نه ،نه ،االن!" جونگوک گریه کرد و چند قطره اشک روی گونه هاش
فرو ریختن .شونه های پسر بزرگتر رو فشرد و عاجزانه بهش خیره
شد" ،االن لطفا!"
1164
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
قلب تهیونگ با شنیدن اون ناله ی عاجزانه درد گرفت .اشک های روی
گونه های پسر رو پاک کرد.
"آره "،جونگوک ناله کرد و با چشمهای خیس سرش رو تکون داد" ،درد
میکنه ته ته!"
تهیونگ آروم پسر رو روی پاهاش عقب داد تا بتونه کمر شلوارش رو
ببینه .آروم دکمه ی شلوار جونگوک رو باز کرد ،زیپش رو پایین کشید
و عضو تحریک شده ی جونگوک رو روی بند انگشت هاش حس کرد.
1165
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آره "،جونگوک فین فین کرد و با مکثی لبش رو گزید" ،یکم ،د-دیگه
بغل خاص نداریم؟"
چهره ی تهیونگ درهم رفت" ،فکر نکنم بیبی .بیا فقط صبر کنیم،
خب؟"
"تو هیچ کار بدی نکردی "،تهیونگ با مهربونی گفت" ،فقط فکر میکنم
باید صبر کنیم ،باشه؟ نمیخوام بهت آسیب بزنم".
تهیونگ آهی کشید" ،نه ،بان .اشکالی نداره ،باشه؟" بوسه ای روی بینی
پسر گذاشت" ،چطوره برگردیم سراغ الفنتی ،هوم؟ نتونست خرس
بنفشت رو ببینه".
1166
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"عالی بنظر میاد "،تهیونگ با لبخندی گفت .موهای پسر رو نوازش کرد،
آروم اون رو از روی پاهاش بلند کرد و دستش رو به سمت عروسک
دراز کرد" ،الفنتی ،دوست داری لیلی رو ببینی؟"
جونگوک به تهیونگ نگاه کرد" ،میشه گوکی بره بیارتش؟ توی اتاقه".
1167
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
لبخند تهیونگ بزرگتر شد" ،اصال نیازی به پرسیدن هست؟ بیا اینجا
—"
وقتی خودش رو عقب کشید جونگوک سعی کرد دنبالش کنه ،گردنش
رو خم کرد و تهیونگ خندید" ،برو لیلی رو بیار ،میتونیم بعدا همدیگه
رو بوس کنیم ،باشه؟"
1168
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
این فقط درباره ی انتخاب استایل نبود .جونگوک توی اون لباس
راحت نبود — خوشحال نبود! این باعث شده بود که تهیونگ ،با دیدن
کالفگی پسر کوچیکتر و اینکه نمیتونست کمکی بهش کنه ،از لحاظ
احساسی حس خستگی کنه.
پسر فکش رو قفل کرد و نفس عمیقی کشید .فقط خیلی زیاد از خوب
پیش نرفتن مسائل خسته شده بود .همه چیز باالخره داشت به حالت
طبیعی خودش برمیگشت — حداقل روندی که برای اونها طبیعی
بود!
سرش رو باال آورد و از توی بینیش نفس عمیقی کشید .همه چیز
درست میشد .فقط باید قوی میبود .باالخره یک روز همه چیز درست
میشد.
شاید اگه برای مدت طوالنی به این موضوع باور داشت ،یک روز واقعا
اتفاق میفتاد!
1169
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
یونگی پاکت توی دستش رو با صدای بلندی روی میز هوپی انداخت.
لیدر مثل سوکجین از صداش باال نپرید ،اما با کنجاوی ابرویی باال
انداخت.
"این چیه؟" هوپی بلند شد و دستی روی پاکت کشید" ،بنجی بوتیک،
تو — رفتی خرید؟"
1170
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"فکر کنم —" سوکجین باالخره بهش نگاه کرد و لبخندی روی لبهاش
اومد" ،فاک ،ایده ی محشریه! جیمین نابغست!"
مرد مو نعنایی قدمی به جلو برداشت و سرش رو توی یکی از پاکت ها
فرو کرد" ،راستش یکی مخصوص اون گرفتم — کجاست — آهان،
این یکی!" مرد با نیشخندی دامن صورتی پاستیلی ای رو از داخل
پاکت بیرون کشید.
سوکجین بلند خندید" ،خیلی عوضی ای! ولی آره ،منطقیه که اون
دامنی رو بپوشه که گوک بیشتر از همه عاشقش میشه!"
1173
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
1174
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر کوچیکتر خندید و گونش رو روی پوست نرم شکم تهیونگ کشید،
"شکم ته ته خیلی کیوته!"
تهیونگ چشم غره ای بهش رفت" ،سعی نکن حواسم رو پرت کنی،
دهنت رو باز کن!"
تهیونگ چشم غره ای بهش رفت" ،سعی نکن حواسم رو پرت کنی،
دهنت رو باز کن!"
با جویدن چیزی که توی دهنش بود بینیش چین خورد و چهرش درهم
رفت" ،هیونگی ،طالبی دوست ندارم".
"چرا داری "،تهیونگ زمزمه کرد ،سرش رو تکون داد و تکه ی دیگه ای
از میوه آماده کرد" ،فقط میخوای روی اعصاب من راه بری!"
هر چند که مطمئن شد توی چنگال بعدی توت فرنگی برداره تا
جونگوک مجبور نباشه چیزی که واقعا دوست نمیخواد رو بخوره.
1175
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک دهنش رو باز کرد ،میوه رو جوید و بعد لبخند معصومانه ای
زد" ،توت فرنگی هم دوست ندارم".
تهیونگ که از اون جواب خوشش نیومده بود فقط بهش خیره شد.
جونگوک روی پاهاش تکون خورد .پشت میز آشپزخونه نشسته بودن،
پسر کوچیکتر روی پای تهیونگ بود و اون سعی داشت بهش غذا بده.
"میشه بریم پینوکیو نگاه کنیم؟" پسر با لحن شیرینی پرسید و با
لبخند فرشته مانندی روی به تهیونگ پلک زد.
تهیونگ تکه ای سیب رو باال نگه داشت" ،اول بخور .تمام روز غذا
نخوردی بیبی".
1176
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک اخمی کرد و لبهاش رو بهم فشرد" ،نچ!" سرش رو تکون داد
و با شیطنت به تهیونگ خیره شد.
پسر کوچیکتر که از اون اتفاق یکدفعه ای شوکه شده بود فقط پلک
زد.
1177
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"نه ،ته ته به گوکی غذا میده!" پسر ناله کرد و به سرعت صندلیش رو
چرخوند تا پیرهن تهیونگ رو چنگ بزنه.
تهیونگ نگاهی بهش انداخت" ،خب ،وقتی سعی داشتم بهت غذا بدم
باهام لجبازی کردی ،پس حاال میتونی خودت تنهایی غذا بخوری ،این
تنبیهته!"
جونگوک مثل یک توله سگ کوچولو ناله کرد" ،ته ته ،نههه! بمون!
گوکی پسر خپبی میشه ،لطفا —!"
"توی همین اتاق بغلم باشه؟" تهیونگ با مالیمت بهش اطمینان خاطر
داد و موهاش رو نوازش کرد" ،فقط یک کوچولو دیگه بخور ،میتونی
اینکارو واسم بکنی؟"
لب پایینی جونگوک آویزون شد ،سرش رو تکون داد و کاسه رو پایین
گذاشت" ،آره "،با چهره ی درهم رفته به میوه های توی کاسه نگاه کرد
و بعد پرسید" ،میشه گوکی بجاش شیر موز بخوره؟"
1178
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
بطری شیر موزی رو توی یخچال پیدا کرد و اون رو جلوی جونگوک
که داشت میوه هارو توی دهنش فرو میکرد گذاشت.
پسر کوچیکتر با لُپ هایی که مثل یک سنجاب پر شده بودن بهش نگاه
کرد.
1179
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک میوه هارو قورت داد" ،ببخشید "،پسر لبخند خجالتی ای زد،
"راستی حق با ته ته بود .گوکی طالبی دوست داره".
تهیونگ باالخره اجازه داد لبخندش روی لبهاش بیاد و موهای پسر رو
برای بار آخر نوازش کرد" ،میدونم گوکی .من میرم بیرون ،باشه؟
وقتی خوردنت تموم شد ظرفهات رو بذار توی سینک".
1180
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ آروم سرش رو باال آورد و دید که سوکجین جلوی ورودی در
مخفی شده بود.
تهیونگ آروم جلو رفت" ،اوم ،توی آشپزخونه .چرا داری آروم حرف م
—"
مرد بزرگتر دستش رو گرفت و بدون اخطاری اون رو توی البی کشید.
***
1181
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ته ته ،غذا خوردنم تموم شد!" وارد هال شد و ناخودآگاه شلوارش رو
پایینتر کشید .با حس پارچه ی زبر زیر دستهاش اخمی روی صورتش
اومد و آهی کشید.
به سمت مبل رفت ،الفنتی رو روی پاهاش گذاشت و سعی کرد با
وجود شلوارش توی راحتترین پوزیشن ممکن بشینه.
ناله ی کالفه ای از دهنش خارج شد .چرا باید قسمت وسط شلوارش
انقدر تنگ میبود؟ اون عضو خیلی مهمی اونجا داشت که نباید بهش
فشار وارد میشد!
1182
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با خودش فکر کرد باید به پسرها اجازه داده میشد که دامن بپوشن،
دخترها حتی چیزی اونجا نداشتن! کی اهمیت میداد اگه شلوار های
اونها تنگ بود؟!
آه بلند دیگه ای کشید .ته ته کجا بود؟ فقط اون میتونست صدای
الفنتی باشه! آماده بود از روی مبل پایین بپره و دنبال تهیونگ بره که
سوکجین وارد هال شد.
1183
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ه-هیونگی —" پسر با چشمهای گشاد شده زمزمه کرد" ،هیونگی پاش
—"
1184
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک روی به دامن پف پفی قرمزی که تا زانوی هوپی بود پلک زد
و ناله ای کرد.
"هان؟ اوه ،معموال نمیپوشم "،هوپی صادقانه گفت و بدون فکر دستی
به پارچه ی دامن کشید” ،ولی امروز دلم خواست بپوشم و فقط یک
نوع لباسه ،پس گفتم چرا که نه! مگه نه جین؟"
با اومدن برادر بزرگترش به همراه تهیونگ توی اتاق جملش رو خورد.
با دیدن لباس اونها الفنتی تقریبا از توی دستش پایین افتاد.
1185
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"چ-چی —" با گیجی و کالفگی سرش رو تکون داد ،هیونگ هاش پسر
بودن — اونها مرد بودن! حق نداشتن دامن بپوشن!
تهیونگ به سرعت جلو رفت و پسر رو روی پاهاش کشید .جونگوک با
حس پارچه ی نرم دامن پسر بزرگتر و پوست نرمش با باال رفتن اون
لرزید.
"چون دامن ها فقط واسه پسر ها نیستن جونگوک "،پسر نگاهش رو
به سمت برادرش که کنار مبل زانو زده بود چرخوند .مرد مو نعمایی با
صدا و چهره ی جدی ای بهش خیره شد" ،همه ی ما دامن پوشیدیم،
مگه نه؟ لباسها جنسیت ندارن گوک ،باشه؟ تو اجازه داری هر چیزی که
دلت میخواد بپوشی".
1186
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خب ،این حقیقت نداره "،تهیونگ با مالیمت زمزمه کرد و موهای پسر
رو نوازش کرد" ،مردم این رو میگن ،چون درکش نمیکنن بان؛ و وقتی
مردم چیزی رو درک نمیکنن ،اون میترسونتشون".
"ولی نباید اینجوری باشه "،یونگی با قاطعیت اضافه کرد" ،چون تو
هیچ کار بدی نکردی ،باشه؟ تو به هیچکس آسیبی نزدی .تو فقط داری
خودت رو خوشحال میکنی گوک و این تنها کاریه که باید بکنی ،نه
اینکه نگران افکار بقیه باشی!"
جونگوک فین فین کرد و روی پای تهیونگ تکون خورد .این کارش
باعث شد دامن تهیونگ کمی باالتر بره.
تهیونگ با اخم و چشمهای ناراحتی بهش خیره شد" ،دلت واسه دامن
هات تنگ شده ،گوکی؟"
1187
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اوهوم "،یونگی آروم جواب داد" ،هستن .از کجا فهمیدی گوکی؟"
1188
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"گوکی یکبار اینو امتحان کرد —" پسر با یادآوری اون خاطره اخم
کرد" ،براش بزرگ بود".
"اوه "،صدای جونگوک آروم بود .پسر یکدفعه سرش رو باال آورد ،به
یونگی ،هوپی و سوکجین نگاه کرد و بعد دوباره به سمت تهیونگ
برگشت.
جونگوک نفس لرزونی که انگار برای مدت ها حبسش کرده بود رو
بیرون داد.
"ته ته ،من از شلوار متنفر!" پسر با چشمهای خیس و عاجزانه اعتراف
کرد" ،گوکی اصال ازشون خوشش نمیاد! ا-اون دامن دوست داره،
میشه لطفا دامن بپوشه؟ لطفا —!"
1190
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"لطفا "،جونگوک با فین فینی سرش رو تکون داد .چند لحظه تردید
کرد و بعد الفنتی رو هم از روی پاهاش برداشت" ،و-و باید لیلی رو هم
واسه الفنتی بیاریم".
تهیونگ لبخند بزرگی زد" ،اوه ،راست میگی! چطور تونستم فراموش
کنم؟"
صداش رو به صدای هیجان زده ی فیل عروسکی تغییر داد و اون رو
از روی پای پسر کوچیکتر برداشت.
1191
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
وقتی داشت اون حرفهارو میزد و به تهیونگ خیره شده بود و پسر
بزرگتر میتونست قسم بخوره که تیله هاش به درخشندگی ستاره ها
بودن!
"ا-این واقعا خوبه!" پسر بزرگتر با صدایی که روی اون کلمات شکست
جواب داد.
جونگوک دست خالی تهیونگ رو فشرد و انگشت هاشون روی توی هم
قفل کرد.
"آره بیبی "،پسر بزرگتر زمزمه کرد ،عروسک رو روی پاهاش گذاشت تا
پیشونی جونگوک رو ببوسه .جونگوک فرصت نکرد جوابی بده ،چون
صدای فین فین بزرگی حرفش رو قطع کرد.
چشمهای هوپی با فهمیدن اینکه دستگیر شده بود گشاد شدن ،مرد به
سرعت صورتش رو پاک کرد و به سمت دیوار برگشت.
"م-من فقط — بخاطر شماها نبود ،لنز های توی چشمم خراب شدن!"
مرد به سرعت زمزمه کرد.
یونگی تنها کسی بود که واقعا گریه نمیکرد ،اما چشمهاش قطعا خیس
بودن .مرد از کنار مبل بلند شد و لبخند ضعیفی زد.
تهیونگ پریدن پسر از روی پاهاش رو تماشا کرد و اجازه داد اون رو با
خودش بکشه .هر چند جلوی ورودی متوقف شد و به سمت هیونگ
هاش برگشت.
1194
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"مرسی بچه ها "،پسر با صدای خفه ای گفت" ،که به گوک کمک کردید
و همه چی — ش-شما واقعا برای من خیلی ارزش دارید".
"یاه ،برو بیرون!" بالشتی که حتی نمیدونست از کجا اومده بود به
صورتش خورد" ،من همین االن هم دارم گریه میکنم بچه! میخوای
بکشیم؟!"
1195
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
1196
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
39.
آب دهنش رو قورت داد و اینکار باعث شد گلوی خشکش درد بگیره .با
هر قورتی که میداد ،درد عمیقی از بدنش رد میشد .خیلی بد درد
داشت!
سینه ی جیمین با آزاد کردن نفسی که حبس کرده بود لرزید .با شنیدن
قدم های دکتر که داشت اونجارو ترک میکرد باید چهره ی آروم
ساختگی ای رو به خودش میگرفت.
1197
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"هی بیبی "،در بار شد و دوست پسرش وارد اتاق شد .نگاه یونگی به
سرعت با دیدن پسر کوچیکتر مهربون شد" ،صبح بخیر".
دنده های جیمین با باز کردن دهنش درد عمیقی گرفتن ،پسر لبخند
ضعیفی زد و زمزمه وار گفت" ،سالم ،مجبور نبودی انقدر زود بیای".
یونگی روی صندلی کنار تخت نشست ،انقدر اون رو جلو برد که
زانوهاش با مالفه ها برخورد کردن و در جواب پسر لبخند مالیمی زد،
"فقط هشت صبحه .عالوه بر اون ،میخواستم ببینمت".
"دوباره با دکتر حرف زدم "،دوست پسرش ادامه داد ،دست جیمین رو
زیر مالفه پیدا کرد و انگشت هاشون رو توی هم قفل کرد" ،گفت که
پیشرفت خیلی خوبی داشتی ،ولی قانعش کردم که بهم اجازه بده اون
متخصص هارو از ژاپن بیارم .اونها زودتر حالت رو خوب میکنن بیبی.
کارشون خوبه .بهترین دکتر هایی هستن که پول میتونه بخره".
1198
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
مکث کوتاهی بینشون پیش اومد تا پسر دوباره صحبت کرد" ،فقط
یک هفته گذشته ،بنظرت نیاز به همچین کاری هست؟"
یونگی دستش رو فشرد" ،گرفتن نظر یکی دیگه هیچ اشکالی نداره،
مگه نه؟ میخوام بهترین درمان ممکنه رو داشته باشی مینی".
1199
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"فقط — بنظر زیادی میاد ،میدونی؟ مطمئنم اگه فقط چند هفته صبر
کنیم من بدون این همه تالش بی دلیل میتونم بیام خونه —"
"بی دلیل؟" صدای یونگی تلخ شده بود و لمسش روی دستهاش
محکمتر" ،اینکه هر چی زودتر بیای خونه بی دلیله؟ خوب شدن و
سالمتی تو بی دلیله؟"
1200
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اینجوری نیست "،جیمین با لحن لرزونی اصرار کرد" ،تو فقط داری
برداشت غلطی از حرفهای من —!"
1201
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"من —" دوست پسرش یکدفعه غرق در عذاب وجدان بنظر میرسید،
"فاک ،مینی .متاسفم ،نمیخواستم گریت بندازم —"
دنده هاش درد میکردن ،اما اون درد حاال در مقابل درد قلبش هیچی
بود!
1202
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر کوچیکتر که هنوز به بیرون پنجره خیره شده بود آروم سرش رو
تکون داد" ،اشکالی نداره".
پسر کوچیکتر آب دهنش رو قورت داد و چند لحظه بعد ،با چهره ای
که نمیشد هیچ احساسی رو ازش خوند به سمتش برگشت.
"باهام حرف بزن مینی "،یونگی با مالیمت گفت" ،بهم بگو چی شده.
تو — هر وقت که درباره ی هر چیزی که به اون تصادف مربوط باشه
حرف میزنیم یه آدم کامال متفاوت میشی!"
1203
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
لبهای جیمین با شنیدن اون ادعا لرزیدن ،چشمهاش دوباره خیس شدن
و زمزمه کرد" ،اینطوری نیست".
یونگی با چهره ی مالیمی گونش رو نوازش کرد" ،به زحمت حتی به
دکتر ها گفتی چه اتفاقی افتاده کیتن .با من حرف نمیزنی ،حتی با ته
وقتی میاد مالقاتت هم حرف نمیزنی و تو همیشه با اون حرف
میزدی ،پس چرا؟ چی شده؟"
"من —" جیمین چند لحظه چشمهاش رو بست .خدایا ،سرش خیلی
درد میکرد.
"نگرانتم "،یونگی زمزمه وار ادامه داد" ،لطفا ،باهام حرف بزن .من
اینجام .بهم بگو مشکل چیه — بذار کمکت کنم".
جیمین فین فین کرد و با حس بد توی سینش مالفه های تخت رو
چنگ زد.
یونگی حاال داشت موهاش رو نوازش میکرد .دیگه حرف نمیزد ،دیگه
بهش فشار نمیاورد.
1204
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"تو —" یونگی کامال شوکه بنظر میرسید .مرد به سرعت با نگرانی به
جلو تکیه داد و صورت پسر کوچیکتر رو بین دستهاش قاب کرد" ،برای
چی —"
"م-من از این میترسم که جئون بفهمه حالم بهتره و بعد دوباره بیاد
سراغم!" جیمین یکدفعه گفت .به محض گفتن اون جمله میتونست
هجوم اشک به چشمهاش رو حس کنه ،چهرش فرو ریخت و ناله ی
آرومی کرد،
1205
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یونگی نمیتونست حرفی بزنه ،تنها کاری که ازش برمیومد این بود که
بدون گفتن چیزی جیمین رو بغل کنه.
جیمین از اینجوری گریه کردن توی بغل مرد احساس احمق بودن
میکرد — اما نمیتونست تمومش کنه.
"هیشش کیتن "،مرد بزرگتر توده ی توی گلوش رو قورت داد و به
زحمت تونست اون حرفهارو بزنه" ،بیبی ،به خودت آسیب میزنی .لطفا
آروم باش".
1206
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
دنده های جیمین زیر درد شدیدی بودن ،اما نمیتونست گریه کردنش
رو متوقف کنه .سرش رو روی شونه ی یونگی تکون داد.
"جیمین "،انگشتهای دوست پسرش توی موهاش فرو رفتن و مرد با
نگرانی گفت" ،بیبی ،فقط یه تفس عمیق بکش".
پسر کوچیکتر نفس لرزونی کشید و سعی کرد کاری که ازش خواسته
شده بود رو انجام بده.
جیمین چشم غره ای بهش رفت و فین فین کرد" ،خفه شو ،مثل بچه
ها باهام رفتار نکن ،حالم خوبه!"
"حق نداری عذرخواهی کنی "،یونگی با صدای خشکی گفت ،سرش رو
تکون داد و لبهاش رو بهم فشرد" ،محض رضای مسیح مینی ،من
میدونستم یه چیزی داره اذیتت میکنه!"
جیمین خنده ی ضعیفی کرد .اشکهاش تقریبا خشک شده بودن و با
نگاه آرومتری به یونگی خیره شد.
یونگی هومی با خودش گفت و به نوازش کردن موهاش ادامه داد ،به
جیمین که با آه آرومی به دستش تکیه داد چشم دوخت.
1208
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
1209
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"من هم دلم واسش تنگ شده "،جیمین فین فین کرد" ،ولی مجبور
نیستید اینکارو کنید ،من تنهایی مشکلی ندارم ،کلی گارد امنیتی اینجا
هست —"
"خفه شو "،یونگی زمزمه کرد ،انقدر به جلو تکیه داد که پیشونی
هاشون بهم چسبیدن و بعد چشمهاش رو بست.
"لطفا بهم قول بده که بار دیگه ای که چیزی اذیتت میکرد بهم بگی"،
مرد بزرگتر زمزمه کرد" ،یکبار تو از من قول گرفتی که تمام مشکالتم
رو باهات در میون بذارم ،یادته؟ خب ،تو هم باید همین کار فاکی رو
انجام بدی! از اینکه ناراحت ببینمت متنفرم مینی! دفعه ی دیگه فقط
باهام حرف بزن ،خب؟"
"نکردی بیبی ،من فقط نگرانت میشم "،یونگی با انگشتی گونش رو
نوازش کرد و سینش از گرما پر شد،
1210
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ولی تو هیچ دلیلی واسه نگرانی نداری ،باشه؟ حق نداری نگران باشی
چون دیگه هیچکس هیچوقت قرار نیست بهت دست بزنه! اگه حتی
تالش کنن اینکارو کنن میکشمشون!"
اما چشمهاش دوباره داشتن برق میزد و اینبار بخاطر اشک نبود.
***
1211
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"و این لیلیه ،اون دوست دختر الفنتیه! به جیمینی هیونگی سالم کن
لیلی!"
جونگوک دست خرس بنفش رو باال گرفت تا برای جیمین بای بای کنه.
جیمین با چشمهای براق بهش خیره شد و لبهاش به لبخندی باز شدن.
"ازش خوشش میاد!" تهیونگ از خودش دفاع کرد و انگشت هاش رو
بین انگشتهای جونگوک حلقه کرد.
پسر کوچیکتر به اینکارش لبخند زد ،لُپش رو باد کرد و صورتش رو
جلوش گرفت .تهیونگ صدای عُ ق های جیمین رو نادیده گرفت و لپ
باد کردش رو بوسید.
تهیونگ نیشخندی زد" ،البته! فکر نکن فقط چون وضعیت رانندگی
خرابه ولت میکنیم!"
1213
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اوه "،پسر بزرگتر لبخند مضطربی زد" ،فقط یه تصادف بود گوکی،
همین .یکم تند رانندگی کردم و آسیب دیدم".
"نوچ!" جونگوک اصرار کرد و اخم عمیقی کرد" ،گوکی قبال با هیونگی
سوار ماشین شده! جیمینی خیلی آروم رانندگی میکنه! مثل یه آدم
پیر!"
"یاه!" پسر بزرگتر آروم به پشت سر جونگوک ضربه ای زد" ،حق نداری
اینجوری درباره ی هیونگت حرف بزنی .عذرخواهی کن".
1215
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"باشه گوک "،پسر بزرگتر وقتی جونگوک یکبار دیگه اسم جیمین رو
بدون لقب محترمانش گفت با عصبانیت گفت" ،چرا نمیری یه قدم
کوتاه بزنی ،هوم؟ قبل از اینکه چیزی بگی که واقعا ناراحتم کنه!"
جیمین به اخم بامزه ی روی صورت پسر خندید" ،اوه گوکی ،یه
ماشین خوراکی پایین راهرو هست عزیزم ،میتونی واسه خودت
تنقالت بخری".
تهیونگ چشم غره ای به جیمین رفت" ،قرار بود تنبیه باشه احمق!"
1217
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"بله آقا "،مرد تعظیمی کرد و بعد پشت سر جونگوک ناپدید شد.
جیمین با هومی رفتن مرد رو تماشا کرد" ،فکر نمیکنی یکم زیاده روی
بود که مجبورش کنی قدم بزنه؟ میدونی که از عمد هیونگ گفتن رو
فراموش نکرد".
1218
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آره میدونم "،تهیونگ با آهی گفت" ،فقط میخواستم چند لحظه بره تا
بتونیم با هم حرف بزنیم "،پسر لحظه ای مکث کرد تا کلمات درست رو
پیدا کنه" ،من فقط — چطوری مینی؟ واقعا ،بدون هیچ دروغی".
جیمین لبخندی زد" ،دارن بهتر میشن .دکتر گفت میتونم تقریبا تا یک
هفته ی دیگه بیام خونه ،ولی یونگی دو هفتش کرد".
1219
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین خندید" ،آره ،یونگی هم میگفت چند روز پیش همین کارو کرده
و مجبورش کرده با خودش بیارتش".
1220
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آره ،ولی باید خونه بمونه "،جیمین با آهی گفت" ،هوپی بهش واسه
ی هر نقشه ی کوفتی ای که واسه ی بنگتن کشیدن نیاز داره "،پسر
تردیدی کرد و صورتش از اضطراب پر شد" ،چی — اوم ،راستی چه
نقشه ای دارن؟"
"ولی ندونستن داره بیشتر بهم استرس وارد میکنه!" دوستش با غره
ای مخالفت کرد" ،یاال ته ،فقط یکم بهم بگو چه خبره! میخواین
بهشون حمله کنید؟ کی توی حمله حضور داره؟ جی دی و سوهو
افرادشون رو میفرستن یا —!"
"هی ،هی!" تهیونگ سرش رو تکون داد ،به جلو تکیه داد و دستهاش
رو روی شونه ی دوستش گذاشت" ،گوش کن ،دارم بهت میگم همه
چیز خوبه ،باشه؟ همه چیز تحت کنترله جیمین ،نیازی نیست نگران
باشی".
1221
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"مثل بچه ها باهام رفتار کردن رو تموم کن ته! حق دارم بدونم چه
خبره — داریم درباره ی خانواده ی من حرف میزنیم! دوست پسرم،
دوستهام — تو! ریسک کردن روی زندگیتون! باید حداقل یه سرنخ
کوچولو داشته باشم که چه خبره!"
"هیچکس قرار نیست روی هیچ چیزی ریسک کنه جیمین "،تهیونگ
یکدفعه گفت.
"نه ،جدی میگم "،فک دوستش قفل شد و چشمهاش برق زدن" ،هیچ
حمله یا شبیخونی به بنگتن در کار نیست ،قراره با گاز کارشون رو
تموم کنیم".
1222
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین هنوز با چشمهای گشاد شده ،بدون پلک زدن بهش خیره شده
بود.
1223
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
هر چند که به جای اون ،جمله ی قرمزی روی صفحه ی نمایشگر ماشین
ظاهر شد.
تموم شده.
"اوه!" جونگوک با چشمهای گشاد شده گفت ،مرد خیلی قد بلند بود!
"اشکالی نداره".
1225
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"از این خوشت میاد؟" مرد با لبخند مهربونی شکالت که پوست براقی
داشت رو به سمتش گرفت" ،نمیدونم ازش خوشت میاد یا نه ،ولی
مارک خوبیه .پسر رئیسم تقریبا همسن توئه و این شکالت مورد
عالقشه".
پسر با سرفه ای بین حرف خودش پرید ،گلوش رو صاف کرد و دوباره
امتحان کرد.
هرچند ،بنظر نمیومد مرد نگرانش باشه .فقط سرش رو کج کرد و به
جونگوک که شکالت رو پایین انداخت و عاجزانه سینش رو چنگ زد
خیره شد.
چون فقط چند ثانیه دیگه گذشت تا جونگوک حس کرد که راهرو داره
میچرخه ،سرفه کردنش تموم شد و دنیا جلوی تیله هاش تاریک شد.
1228
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
40.
"احمق!" جیمین هیس کشید ،روی تخت نشست و با لبهای جمع شده
به پرستار که دست تهیونگ رو پانسمان میکرد خیره شد" ،اینکه
انگشتهات رو بشکونی دقیقا قراره چیکار واسه اون بکنه؟! واقعا
احمقی تهیونگ!"
"دهنت رو ببند!" تهیونگ غرید و سرش رو باال آورد تا چشم غره ای به
دوستش بره" ،اون لحظه فکر نمیکردم ،باشه؟! فقط اتفاق افتاد! من
— لعنت بهش جیمین! چجوری؟! فقط دو دقیقه ،دو دقیقه ی لعنتی
تنها بود!"
"همه چیز درست میشه "،جیمین با آهی گفت و با تشکری سرش رو
روی به پرستار تکون داد" ،یونگی و هوپی االن دارن روی پیدا کردنش
کار میکنن ،نامجون و سوکجین هم توی راهن —"
"این قراره چه کمک کوفتی ای بهمون بکنه؟!" تهیونگ غرید و فکش از
شدت ساییدن دندون هاش روی هم درد گرفت،
1230
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با نفس بلندی حرف خودش رو قطع کرد ،سرش رو تکون داد و لبهاش
رو بهم فشرد تا جلوی اشکهاش رو بگیره.
نفس لرزونی کشید ،سرش رو به دیوار پشت سرش تکیه داد و شونه
هاش لرزیدن.
تهیونگ جوابی نداد ،با خشم پلک زد و سعی کرد به خیسی چشمهاش
اجازه ی چکیدن نده.
1231
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"این نباید اتفاق میفتاد "،پسر با ضعف زمزمه کرد" ،تنهای تنهاست.
بیبی من جیمین! اون تقریبا یه بچست ،نباید تنها باشه! احتماال االن
خیلی ترسیده ،با خودش فکر میکنه من کجام ،چرا نمیرم کمکش کنم
—! "
1232
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
اون جو متشنج با صدای زنگ خوردن گوشی جیمین بهم ریخت .پسر
با آهی اون رو برداشت ،اما با دیدن اسمی که روی صفحه افتاده بود
چهرش عوض شد.
"یه چیزی — پیدا کردیم "،در کمال تعجبش هوپی پشت خط بود،
"تهیونگ ،باید بیای اینجا .نامجون و سوکجین رو میفرستیم
بیمارستان پیش جیمین ،ولی تو باید بیای اینجا".
1233
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با شنیدن صدای لرزون هوپی ،تهیونگ میتونست درد گرفتن سینش
رو حس کنه .چی میتونست باعث بشه هوپی ،رئیس مافیا ،انقدر
مضطرب بشه؟!
"یه — بسته برامون اومده "،هوپی باالخره گفت .صداش خیلی خیلی
آروم بود ،انگار که به زحمت سعی داشت خودش رو آروم نگه داره" ،از
طرف جئون".
"اون —" هوپی آه عمیقی کشید" ،بدنش با خون پوشیده شده بود".
***
1235
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
ناله ای کرد و چشمهاش آروم به نور اتاق نیمه تاریک عادت کردن.
"ت — ته ته؟"
تموم اون نگرانی ها از ذهنش رد شدن ،سعی کرد دستش رو باال بیاره،
جلوتر بشینه ،بلند بشه — کاری کنه.
سر پسر با شنیدن اون صدای آشنا چرخید .با اومدن پدر خونسردش
توی دیدش ،جونگوک حس کرد که جو اتاق عوض شد.
"دَ — ددی؟" پسر با گیجی پلک زد و ابروهاش بهم گره خوردن" ،م-
من — گوکی گیج شده —"
جونگوک به مرد خیره شد و ذهنش سعی کرد اون اتفاقات گیج کننده
رو درک کنه" ،ت-ته ته کجاست؟ د-دستهام —"
"فقط محض احتیاطه "،جئون آهی کشید" ،نمیتونم بذارم بری پسرم.
اگه این خوب پیش بره ،اصال نیاز نمیشه که بهت آسیب بزنم".
1237
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
ناله ی خشکی از بین لبهای جونگوک خارج شد ،پسر دستهاش رو
کشید و با صدای اشک آلودی تقال کرد" ،ن-نه! لطفا ،بازشون کن!
خوشم نمیاد —!"
"سالم "،پسر آروم زمزمه کرد .خیلی گیج بود ،اما اون پسر مودبی بود
و پدرش بهش دستور داده بود.
1238
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک فقط شوکه و گیج بهش خیره شد .حتی نمیفهمید مرد چی
داشت میگفت.
1239
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
وقتی جئون تکون خورد جیغی کشید ،اما مرد فقط به سمت اونهیک
رفت .جونگوک با تردید به پدرش که چاقو رو باال برد نگاه کرد.
مرد بدون تقالیی دستش رو باال برد ،چشمهاش هیچوقت نگاه گیج
جونگوک رو درک نکردن.
جئون هومی گفت ،چاقو رو بلند کرد و آروم اون رو روی عضله ی
اونهیک گذاشت" ،پسرم ،شاید بخوای نگاه نکنی".
پسر کوچیکتر حتی وقت نکرد بپرسه چرا ،یا با اون پیشنهاد موافقت
کنه — جئون قبل از تموم اینها چاقو رو توی دست اونهیک فرو کرد.
"بهت اخطار دادم "،مرد با آهی گفت و سرش رو تکون داد .وقتی
چاقو رو بیرون کشید ذرات خون روی هوا پخش شد .حاال که چاقو
دیگه توی زخم نبود ،مایع قرمز بیشتری ازش بیرون ریخت.
چرا پدرش اینکارو کرده بود؟ خیلی خون بود و اون مرد — اون مرد
بیچاره.
محتویات معدش تا توی گلوش باال اومدن و دهنش تلخ شد .دوباره
دستهاش رو کشید ،اشک چشمهاش رو خیس کردن و یادش اومد که
نمیتونست تکون بخوره.
این زیادی بود ،خیلی زیادی بود .میخواست بره خونه تهیونگ رو
میخواست ،اون —
"اونهیک "،جئون ادامه داد و چاقو رو روی شلوارش پاک کرد" ،کاری
که دربارش حرف زدیم رو انجام بده .مطمئن شو جوری بنظر برسه که
انگار خون اونه ،باشه؟ انگار که اون کسیه که زخمی شده".
"بله آقا "،جونگوک از صدای َبم ناگهانی مرد لرزید ،اما چیزی که بیشتر
شوکش کرد رفتن یکدفعه ای اون به سمتش بود ،هر قدمش آروم بود
و چهرش از درد پر شده بود.
1241
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک دیگه نمیتونست عقبتر بره ،اما تالشش رو کرد .انقدر خودش
رو به فلز تخت فشرد تا کمرش درد گرفت و با نزدیک شدن مرد بهش
ناله ای کرد.
"و-وایسا!" پسر التماس کرد و اشک روی گونه هاش دوید" ،ب-برو
کنار ،لطفا —!"
"جونگوک ،اون بهت آسیب نمیزنه "،جئون از چند قدم اونطرفتر آه
کشید .بنظر میومد حوصلش سر رفته بود و به هق هق های پسرش
بی توجه بود" ،بذار کارش رو بکنه".
"ا-اون —" جونگوک با ایستادن مرد کنار تخت محکم سرش رو تکون
داد ،حس کرد که تموم صورتش از اضطراب و گریه قرمز شد و هق
هق کنون گفت" ،اون کثیفه ددی! خ-خونیه —! گوکی خوشش نمیا
—! "
"اونهیک ،نادیدش بگیر "،جئون با خشم گفت" ،ببین ،تموم خون داره
میریزه روی زمین ،بریزش روی اون! وگرنه تموم تالشهامون خراب
میشه ،نمیخوام مجبور شم دوباره زخمیت کنم!"
1242
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک با زانو زدن مرد کنار تخت جیغ کشید .خون داشت از دستش
پایین میریخت و مالفه ی روی تخت رو جوری که انگار قوطی رنگی
اونجا خالی شده بود رنگ میکرد.
"نه!"پسر جیغ کشید و پاهاش رو وحشیانه تکون داد .روی مالفه ها
تقال کرد و اهمیتی نداد اگه لگدش به صورت مرد میخورد — در واقع
امیدوار بود که اینجوری بشه! هر کاری میکرد تا دست خونی مرد رو
از خودش دور کنه.
جونگوک جیغ کشید و تقال کرد ،اشک گونه هاش رو کامال خیس کرده
بودن و هنوز سرش رو انقدر محکم تکون میداد که درد گرفته بود،
"ن-نکن!" پسر هق هق کرد و دید که مرد دست خونیش رو باالی
سرش گرفت" ،تموم — نه! لطفا! ا-این —!"
1243
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"م-من — ددی "،پسر زمزمه کرد و برای آخرین بار سعی کرد به پدر
بی احساسش التماس کنه" ،لطفا! چ-چی —!"
"روی صورتش هم بریز "،جئون التماس پسر رو قطع کرد و دستور داد.
1244
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
اون مایع بطرز انزجار آوری گرم بود .از پیشونیش شروع شد ،روی
گونش ریخت و با اشکهایی که هنوز داشتن از چشمهای بستش فرو
میریختن ترکیب شد.
بوی تلخ آهن بینیش رو پر کرد و عُ ق زد .به زحمت تونست لبهاش رو
حین رد شدن اون مایع ازش بسته نگه داره.
پسر ناله ای کرد و اون صدا بخاطر بسته بودن دهنش نامفهوم به
گوش رسید .جرعت نکرد چشمهاش رو باز کنه — نه با خونی که
داشت از روشون رد میشد.
1245
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
گرمای اشک رو روی گونه هاش حس کرد و ناله ی شکسته ی دیگه ای
از بین لبهاش خارج شد.
صدای شاتر دوربین چندبار دیگه به گوش رسید .هیچکس هیچ چیزی
برای آروم کردنش نمیگفت ،هیچکس سعی نداشت بدنش رو تمیز کنه
یا ببینه حالش خوبه یا نه.
صدای پدرش بعد از کلیک دیگه ای سکوت اتاق رو شکست" ،اوه ،این
یکی خوبه "،مرد با هومی گفت" ،جونگوک ،کارت عالیه ،فقط بی
حرکت اونجا بشین ،همینجوری".
1246
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
1247
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ به عکس توی دستش خیره شد .توده ای توی گلوش ایجاد
شده بود ،اما نمیتونست نگاهش رو از اون عکس بگیره.
چندتا عکس بی رنگ و رو روی میز هوپی پخش شده بودن و اون،
یونگی و تهیونگ داشتن در سکوت بهشون نگاه میکردن.
بنظر تهیونگ اونی که توی دست خودش بود از همشون بدتر بود ،فقط
بخاطر اینکه از زاویه ی نزدیک گرفته شده بود .میتونست تموم بدن
جونگوک و نه فقط صورتش رو ببینه.
1248
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
هوپی سرش رو باال آوردن و با دیدن چهره ی رنگ پریده ی تهیونگ ،با
آهی لبهاش رو بهم فشرد.
"بچه ،بهت گفتم که نیازی نیست این قسمتش رو انجام بدی "،مرد
آروم تکرار کرد" ،محض رضای مسیح ،حتی یونگی هم نباید —!"
هوپی آهی کشید" ،جفتتون واقعا لجبازید .خب ،کسی چیزی پیدا
کرد؟"
"فکر کنم خیلی واضحه "،یونگی با لحن خشکی گفت ،ضربه ای به
دسته ی عکس های روی میز زد و چشمهاش با خشم درخشیدن" ،این
راه جئونه تا کاری کنه نتونیم طبق نقشه پیش بریم .با بودن جونگوک
اونجا نمیتونیم از گاز سمی استفاده کنیم و اون هم این رو میدونه".
"اون نمیمیره "،مرد بزرگتر با قاطعیت گفت" ،جئون تا حاال سعی کرده
چند نفر از ما رو بکشه؟ تقریبا نصف گروه ،باشه؟ و یکبار هم موفق
نشده! جونگوک رو سالم برمیگردونیم".
1250
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"نه لزوما "،هوپی آهی کشید" ،ممکن بود در هر صورت بدزدتش تا از
اون به عنوان اهرم فشار روی ما استفاده کنه .اون یه عوضی به تمام
معناست یونگی .کارهای اینجور آدمها معموال منطقی پشتش نداره".
"حاال هر چی "،یونگی زمزمه کرد .نگاهش به یکی دیگه از عکس ها
افتاد و روی میز خم شد" ،بین تموم ماها ،باید فاکینگ گوک رو میبرد،
اون علنا یه بچست ".تهیونگ تا وقتی که گرمای اشک روی گونش رو
حس کرد نفهمید که داره گریه میکنه .به سرعت اون رو پاک کرد ،اما
هر دو مرد همین حاال هم بهش خیره شده بودن.
"ته ،چرا نمیری دراز بکشی؟" هوپی با مالیمت پیشنهاد داد" ،خیلی
خوب بنظر نمیای".
پسر آب دهنش رو قورت داد و سرش رو تکون داد" ،خوبم ،یه عکس
دیگه بهم بده".
یونگی با چهره ای که نمیشد چیزی ازش خوند بهش خیره شده بود،
"اصال میدونی داریم چیکار مکنیم؟" وقتی تهیونگ جوابی نداد مرد
غره ای داد" ،داریم دنبال یه چیزی توی این عکسها میگردیم بچه.
یکجور جزئیات یا اطالعاتی که جئون فراموشش کرده باشه؛ شاید یه
چیزی که بهمون بگه توی کدوم اتاق نگهش میداره — هر چیزی".
"خب تو تموم این نیم ساعت رو فقط به صورت جونگوک خیره شدی
و این هیچ کمک فاکی ای بهمون نمیکنه ،باشه؟" یونگی با حرص گفت،
"پس فقط برو .بعد از اتفاق آخری که بین تو و جئون افتاد کلی طول
کشید تا حالت خوب بشه ،پس شاید باید تا اونجایی که میشه تو این
یکی دخالت نکنی؛ قبل از اینکه زبون مردم رو توی دهنشون ببری!“
1252
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"م-من —" ته نفس عمیقی کشید و سعی کرد صدای لرزونش رو آروم
کنه" ،من خوبم هیونگ .میخوام کمک کنم ،باشه؟ اون —" پسر برای
چند لحظه با حس بسته شدن گلوش ساکت شد و یکدفعه دیگه
نمیتونست به مرد نگاه کنه" ،اون بیبی منه "،تهیونگ باالخره با صدای
آرومی گفت" ،چه تو بخوای چه نه ،من کمک میکنم".
***
1253
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک تموم مدتی که بدنش داشت تمیز میشد به خودش لرزید ،اما
بیشتر بخاطر این بود که یک غریبه داشت تمیزش میکرد ،نه اینکه
نمیخواست اون خونها از بدنش پاک بشه.
در واقع با کشیده شدن پارچه ی خیس روی بدنش و پاک شدن خون
خشک شده ی اونهیک احساس آرامش میکرد.
"با دستبند بسته شدن "،زن آروم توضیح داد" ،من کلیدش رو ندارم".
1255
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
مرد چند لحظه ساکت موند و بعد یکدفعه آهی کشید ،پارچه رو پایین
انداخت و با نگاهی که نمیشد چیزی ازش خوند به جونگوک خیره
شد.
"تو جونگوکی ،مگه نه؟" زن با لبخند کمرنگی پرسید" ،یا بهتره بگم
بیبی بنگتن؟"
"اوه!" جونگوک آهی کشید" ،گوکی آرزو میکنه اون هم میتونست یه
لباس خوشگل بپوشه و شاید — شاید باهاش با ته ته عروسی کنه"،
پسر حین گفتن اون حرفها با خجالت نگاهش رو پایین انداخت.
1257
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"شاید یک روز اینکارو بکنی "،زن گفت" ،من فکر میکنم تو توی لباس
عروس خیلی خوشگل میشی".
"مرسی "،گونه های جونگوک با شنیدن اون تعریف سرخ شدن" ،تو
خیلی مهربونی نونا ،اگه گوکی ازدواج کرد میای عروسیش؟"
زن آروم خندید و پارچه ی خیس رو روی دستهاش کشید" ،البته .برام
یه دعوتنامه بفرست "،ضربه ی آرومی به دست پسر زد و بعد دوباره
به سمت تشت برگشت" ،اسم من جیسو وانگه".
هر چند که وقتی اون اسم رو گفت لحنش مردد شد و ابروهاش بهم
گره خوردن.
1258
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اوه "،شونه های جیسو آروم پایین افتادن" ،متاسفم عزیزدلم ،من
نمیدونم".
لب پایینی جونگوک لرزید .فین فین کرد و با اضطراب سعی کرد اشک
هاش رو پس بزنه .سرش رو پایین انداخت و موهاش چشمهاش رو
پوشوندن.
"و-ولی — گوکی دلش واسش تنگ شده "،پسر با لحن شکسته ای
زمزمه کرد.
1259
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"پس به ددی بگو!" جونگوک عاجزانه ناله کرد" ،ب-بهش بگو گوکی
دلش واسته ته ته تنگ شده! بهش بگو م-میخوام برم خونه! و دستهام
درد میکنه —! و ه-هیونگهام ،اونها —!"
صدای سردی زمزمه های پشت سرهم پسر رو قطع کرد .سر جونگوک
و جیسو به سمت در برگشتن.
1260
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خونه ی تو اینجاست "،جئون با صدای سردی گفت" ،توی بنگتن .نه با
اون آدم های انزجار آور کوچولوی عوضی که معلوم نیست ذهنت رو با
چه مزخرفاتی پر کردن!"
41.
"هنوز میتونیم کار بنگتن رو با گاز تموم کنیم "،هوپی با هیجان گفت.
روی میز آشپزخونه خم شد و چشمهاش برق زدن" ،یونگی ،این
موقعیت عالی ایه! جئون فکر میکنه چون جونگوک توی اون خونست
ما هیچکاری نمیکنیم ،که روی زندگی اون ریسک نمیکنیم! گاردش رو
پایین میذاره! بدون هیچ محافظ یا برنامه ریزی ای —!"
1262
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"نه ،نه ،هزاران بار نه!" یونگی هیس کشید" ،ریسکش خیلی زیاده!
نمیتونم به هیچ کسی که واسه ی جئون کار میکنه اعتماد کنیم!"
"هیچ چیزی واسه فکر کردن نیست!" دوستش با خشم گفت" ،عمرا
جون برادرم رو با یه نقشه ی نصف و نیمه که فقط ده درصد شانس
موفقیت داره به خطر بندازم ،نه هوپی! امکان نداره ،دیگه حرفش رو
نزن!"
1263
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
هوپی چند لحظه ساکت موند و بعد ،آهی کشید و با خستگی دستش
رو داخل موهاش فرو کرد .ناامید بنظر میرسید و چشمهای قهوه ای
همیشه خندونش ناراحت بودن.
"— اگه بتونی روی جزئیاتش کار کنی و کاری کنی مطمئن بشم گوک
صد درصد جاش امنه "،مرد مو نعمایی زمزمه کرد" ،اون زمان بهش
فکر میکنم".
"اول یکی رو داخل پیدا کن که قطعا بتونه بهمون کمک کنه "،یونگی با
قاطعیت ادامه داد" ،و یه راهی که بتونیم از خونه بیرونش بیاریم .یه
راه به داخل خونه در صورتی که مجبور
1264
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
بشیم بریم داخل ،وسیله ی نقل مکانمون ،اسلحه ،کدوم اعضا باهامون
میان — دارم درباره ی همه چیز حرف میزنم هوپی".
لیدر سرش رو تکون داد و چشمهاش برق زدن" ،همین االن هم یه ایده
هایی دارم".
یونگی از پشت ماگ قهوش پوزخندی زد" ،بذار وقتی میخوای بهش
بگی پیشت باشم ،میخوام دوباره مشت خوردنت رو تماشا کنم!"
1265
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
پسر که دیگه از گریه کردن خسته شده بود فین فینی کرد .خیلی درد
داشت .نمیدونست چقدر زمان از وقتی اینجا بود گذشته بود،
نمیدونست چند ساعت رو به گریه کردن گذرونده بود.
پدرش بعد از اینکه به جیسو دستور داده بود بره تنهاش گذاشته بود
و هیچکدوم از اونها برنگشته بودن .دردش حواس پرتی خوبی برای
تحمل تنهاییش بود .دستهاش بخاطر مدت زیاد بسته شدن پشت
کمرش بی حس شده بودن.
از همه بدتر گرسنگیش بود ،تنها چیزی بود که گذر زمان رو ازش
متوجه میشد؛ چون صدای غره های شکمش هر لحظه بیشتر و بیشتر
میشد.
1266
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
ناله ای کرد .خیلی دلش برای هیونگ هاش تنگ شده بود .برای تختش،
برای داشتن یک غذای گرم ،برای حلقه شدن دستهای تهیونگ دور
کمرش توی تخت ،نوازش انگشت های جیمین توی موهاش تا موقعی
که جلوی تلویزیون خوابش ببره —
1267
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"م-مرسی "،پسر ناله کرد و دستهای بسته شده پشت سرش رو کشید،
"و-ولی دستهام —!"
"ساکت".
1268
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با شنیدن لحن خشمگین پدرش ،حرفهای جونگوک روی زبونش مردن
و چشمهاش گشاد شدن.
جئون آهی کشید" ،پسرم ،تو تقریبا برای یک روزه که اینجایی .حدس
میزنم از چند ساعت قبل از اینکه اینجا بیای چیزی نخوردی ،در کنار
هم تقریبا میشه گفت بیشت و چهار ساعته که چیزی نخوردی.
مطمئنم االن حاضری هر کاری واسه یک لقمه غذا بکنی —" مرد مکثی
کرد و ابرویی روی به بشقاب غذا باال انداخت" ،اوه ببین ،گوشت
گوسفند مورد عالقت".
"اگه جوابت به چندتا سوالی که االن ازت میپرسم راضیم کنه میتونی
غذا بخوری "،جئون با قاطعیت گفت" ،فهمیدی؟"
1269
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جئون لبهاش رو بهم فشرد و چشمهاش برق زدن" ،ازت چندتا سوال
میپرسم جونگوک و واسم به اونها جواب میدی .اگه خوب بهشون
جواب بدی ،میتونی غذا بخوری ،میفهمی؟"
جئون با خوشنودی هومی گفت ،چند لحظه به کلماتش فکر کرد و بعد
اولین سوالش رو پرسید.
جئون با نارضایتی اخمی کرد" ،با من صادق باش جونگوک .حق نداری
به من دروغ بگی".
جئون آهی کشید" ،خیلی خب ،پس بذار سوالم رو عوض کنم .لیدر
کنگپی کیه؟"
با یک حرکت لگدی به سینی روی زمین کوبوند .ظرف ها هر کدوم با
صدای بلندی روی زمین پرت شدن و شکستن .جونگوک انقدر شوکه
بود که حتی نمیتونست گریه کنه .چشمهاش به غذای پخش شده روی
زمین خیره شده بودن و از نگاه کردن به پدرش میترسید.
"چرا ازشون دفاع میکنی؟!" جئون ادامه داد .چشمهاش با خشم غیر
قابل باوری درخشیدن و زهر از هر حرفی که از بین لبهاش خارج
میشد میچکید" ،برادری که به پدر خودش پشت کرده ،که میتونه
همون کار رو با تو بکنه —!"
1272
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پدرش انقدر به جلو تکیه داد که صورتش فقط چند سانت باهاش
فاصله داشت و ُبزاق دهنش روی گونه ی پسر ریخت.
"واقعا فکر میکنی اونها دوست دارن؟!" مرد با صدای تاریکی خندید،
"این چیزیه که ذهن متوهمت رو مجبور به باور کردنش کردی؟! که
اونها وقتی پشتت رو بهشون میکنی مسخرت نمیکنن؟!"
بکشه ،اما تمام تالشش رو کرد تا حرف بزنه" ،ا-این — ح-حقیقت ن-
نداره —!"
"بهم بگو ،چرا باید دوست داشته باشن؟!" جئون با لحن خشمگینی
گفت" ،تو یه آدم عجیب و غریبی! همه چیز درباره ی تو غیر عادیه!
جوری که حرف میزنی ،لباس میپوشی ،رفتار میکنی! حتی یه چیز هم
درباره ی تو الیق دوست داشتن نیست و یکجورهایی فکر میکنی نه
تنها یک نفر ،بلکه چندتا از این مردها واقعا بهت اهمیت میدن؟!"
چونه ی جونگوک لرزید و توده ی توی گلوش بزرگ و بزرگتر شد ،اما
میخواست مقاومت کنه .میخواست به پدرش بگه که اشتباه میکنه!
میدونست که هیونگ هاش بهش اهمیت میدن ،میدونست که
دوستش دارن ،همه ی اینها اشتباه بود —!
"و تهیونگ ،محض رضای مسیح! بهم بگو که حداقل میدونی اون
واسه چی پیش خودش نگهت داشته!"
1274
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
مژه هاش خیس شدن و تموم بدنش لرزید" ،ا-اون — دو-دوستم —"
"من چون بهت اهمیت میدم دارم این رو بهت میگم! این واقعیت این
دنیاست! مردهایی که اینجوری داری ازشون دفاع میکنی حتی حاضر
نیستن انگشت اشارشون رو بخاطر تو بدن ،مخصوصا تهیونگ!"
1275
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"بهم بگو ،چندبار پاهات رو واسش باز کردی؟" جئون بی توجه با
نیشخند دیگه ای پرسید" ،وابستگیت بهش ،جوری که ازش دفاع
میکنی واقعا قابل تحسینه! هرزه ی خیلی خوبی براش هستی ،مگه
نه؟! میبینم که خوب بزرگت کردم!"
چند لحظه به سکوت گذشت .جئون با فک قفل شده به بدن پسرش که
از شدت هق هق هاش میلرزید خیره شد.
"فقط بهم بگو جونگوک "،مرد بعد از چند لحظه از بین دندون های بهم
ساییده شدش گفت" ،جانگ هوسوک .اون لیدر کنگپی هست یا نه؟"
"کنگپی چندتا عضو رسمی داره؟ با گنگ یونگ اتحاد بستن؟ هورانگی
چی؟"
1277
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تنها کاری که جونگوک میتونست بکنه این بود که سرش رو تکون بده،
حس میکرد قلبش ممکن بود از شدت گریه هاش متوقف بشه.
جئون آه بلندی کشید و با لحن سردی گفت" ،باشه ،پس اینجا بشین و
از گرسنگی تلف شو .توقع نداشته باش تا وقتی بتونی چیز بدرد
بخوری بهم بگی کسی سراغت بیاد ،فهمیدی؟"
پسر کوچیکتر جوابی نداد .سرش رو توی زانوهاش مخفی کرده بود و
تمام بدنش میلرزید.
صدای قدم های پدرش رو بین گریه هاش شنید و با صدای بهم
خوردن در هق هق بلندی کرد.
"آ-آخ —"
با کشیده شدن دستبند فلزی رو پوستش از درد هیسی کشد .ریختن
مایع گرمی رو از بین خراش های روی دستش حس کرد.
1278
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
هق هق عاجزانه ی دیگه ای از بین لبهاش خارج شد .مهم نبود چقدر
تالش میکرد ،نمیتونست آزاد بشه.
برای اولین بار انگار که موقعیتی که داخلش بود رو کامال درک کرد.
***
"جیسو ،منم!"
مرد بزرگتر با چشمهای نگران بهش خیره شده بود" ،گوش کن ،من
دقیق جزئیاتش رو نمیدونم ،اما یه حرفهایی پیچیده که کنگپی
کیخواد به بنگتن حمله کنه .امشب!"
"واسه اون مشکلی پیش نمیاد "،مرد قاطعانه بین حرفش پرید" ،من
— قراره از اینجا بیرون ببرمش"،
جیسو شوکه به مرد خیره شد" ،چ-چرا باید اینکارو بکنی؟! اگه جئون
بفهمه —!"
1280
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"من همین االن هم جکسون رو ناامید کردم .اون دوست من بود و من
ا-اجازه داده بمیره .هیچکاری واسش نکردم!" مرد نفس عمیقی کشید،
"نمیذارم این اتفاق دوباره بیفته".
"جئون قصد داره چند ساعت دیگه دوباره به پارک جیمین حمله کنه"،
مرد با صدای آرومی گفت،
"حواسش پرت میشه .افراد زیادی دارن به بیمارستان میرن و اون هم
مشغول این میشه که مطمئن بشه نقشش اینبار بدون نقص انجام
بشه .تا اونجایی که من میدونم ،حمله ی گاز تا چند ساعت دیگه
شروع میشه .باید جونگوک رو تا چند دقیقه قبلش روی سقف
برسونیم".
"بهش دستبند زدن "،جیسو گفت ،لبش رو گزید و سرش رو تکون داد،
"و وقتی اونجا رفتیم قراره چیکار کنیم —"
1281
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"من ترتیب همه چیز رو میدم "،توآن قاطعانه بین حرفش پرید" ،با
یکی داخل کنگپی در ارتباطم .قراره افرادی رو دنبالمون بفرستن".
"این شبیه یه شاید بزرگ بنظر میاد!" جیسو هیس کشید" ،توآن ،این
دیوونه بازیه! خیلی چیزها وجود داره که باید در نظرشون بگیریم ،ما
—! "
"دقیقا برای همینه که باید همین االن انجامش بدیم!" مرد دوباره
اصرار کرد،
"جیسو ،میدونم که بنظر زیادی میاد ،ولی همه چیز رو فراموش کن.
تنها کاری که تو باید انجام بدی رسوندن خودت و جونگوک به سقفه.
فقط چندتا طبقه رو باید رد کنی و من مطمئن میشم که راه جلوی
روت باز باشه .سریع حرکت کن و مطمئن شو دهن خودت و جونگوک
رو محض اینکه یه موقع زمان باز شدن گاز هنوز داخل باشید
بپوشونی".
***
1283
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ت — ته ته".
تهیونگ جلوی تختش زانو زده بود .چهره ی جذاب هیونگش از نگرانی
و گرما پر شده بود.
1284
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"د-درد میکنه "،پسر زمزمه کرد و چشمهاش از درد خیس شدن" ،ه-
هیونگی ،لطفا .لطفا .گوکی رو از ا-اینجا ببر ب-بیرون .از اینجا خ-
خوشش نمیاد .لطفا".
"اوه بیبی "،دستی که توی موهاش بود یکدفعه ناپدید شد .پسر
بزرگتر به جلو تکیه داد و تخت زیر وزن بدنش پایین رفت.
با حس آغوش آشنای تهیونگ ،گرما تمام بدن جونگوک رو فرا گرفت.
هیچ چیزی بیشتر از اینکه سرش رو توی شونه ی پسر مخفی کنه و
هر چقدر دلش میخواست گریه کنه نمیخواست .اینکه تهیونگ
موهاش رو نوازش کنه ،صورتش رو ببوسه و توی گوشهاش حرفهای
آرامش بخش زمزمه کنه؛
1285
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
اما نمیتونست ،تنها کاری که میتونست بکنه این بود که چشمهاش رو
ببنده ،و توی گرمای آغوش تهیونگ غرق بشه.
جونگوک فین فینی کرد و با صدای شکسته ای زمزمه کرد" ،م-من هم
همینطور".
"باشه —" جونگوک با مالیمت گفت ،به سینه ی پسر تکیه داد و توده
ی توی گلوش رو قورت داد" ،من — ته ته ،خ-خستمه "،پسر زمزمه وار
اعتراف کرد.
تهیونگ چند لحظه ساکت موند و بعد زمزمه کرد" ،میدونم بیبی .فقط
یک کوچولو دیگه .باید یکم دیگه بجنگی گوکی".
1286
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ اشکهای روی گونش رو پاک کرد .حرکت آشنایی که قلب پسر
رو میلرزوند .جونگوک سرش رو به دست پسر تکیه داد و با عشق
گونش رو به دستش کشید.
"بخواب بیبی "،تهیونگ زمزمه کرد و لبهاش روی موهای پسر تکون
خوردن" ،وقتی بیدار بشی من اونجام".
***
1288
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
همونطور که یونگی حدس زده بود ،تهیونگ حتی با شنیدن اون نقشه
از زبون هوپی تقریبا فکش رو پایین آورد.
"فقط یه پیشنهاده!" مرد گفت و دستهاش رو باال گرفت" ،و تو هنوز به
هیچکدوم از جزئیات نقشه گوش ند —!"
"بذار یکبار دیگه این رو برات کامال روشن کنم هیونگ"،تهیونگ هم با
خشم غرید" ،ما قرار نیست هیچکاری که جونگوک رو توی ریسک قرار
بده رو انجام بدیم! هیچی! برام مهم نیست چ —!"
"مطمئن میشیم قبل از اینکه گاز از دریچه های تهویه داخل بشه اون
از اونجا رفته باشه "،هوپی قاطعانه بحث کرد،
1290
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
لبهای تهیونگ با شوک از هم باز شدن .چند لحظه بدون اینکه چیزی
بگه به مرد بزرگتر خیره شد.
"کی قراره بیارتش باال؟" پسر باالخره موفق شد بگه ،این تنها نکته ای
بود که برای بحث واسش باقی مونده بود" ،تموم این نقشه به شخص
باهوشی نیاز داره که از داخل اونجا بهمون کمک —"
1291
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"چی؟"
"چند ساعت بعد از اینکه باهات حرف زدم "،هوپی گفت" ،ته ،فکر کنم
تو مطمئنا خودش و دوستش رو میشناسی".
"فقط دو نفر "،هوپی که هنوز به تهیونگ خیره شده بود گفت" ،یکی
به اسم توآن و اوم —" مرد مکثی کرد" ،زن جکسون وانگ".
هوپی سرش رو تکون داد" ،میخواد اونجارو ترک کنه بچه .میخواد به
جونگوک کمک کنه".
"اون —" تهیونگ با قدم های لرزون به سمت مبل رفت و به سختی
بدنش رو روش رها کرد .گیج به نقطه ی مقابلش خیره شد و افکارش
توی ذهنش چرخیدن .زن جکسون زنده بود!
آب دهنش رو به همرا توده ی توی گلوش فرو داد ،بالشت مبل رو
چنگ زد و با ضعف پرسید" ،اون — میدونه جونگوک کجاست؟"
"میدونه "،هوپی آروم جواب داد" ،اون و توآن میخوان بیارنش بیرون
بچه".
1293
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"پنج دقیقه قبل از اینکه سیستم تهویه رو باز کنیم به توآن زنگ بزن.
این باید وقت کافی ای واسه اون زن و جونگوک باشه تا بیان روی
سقف ،ما اونجا منتظرشون میمونیم".
1294
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"فکر کنم جئون االن داره واسه حمله به کسی آماده میشه "،هوپی با
حواس پرتی گفت" ،افراد ما هم حواسشون به خونه هست و اون هم
آدم های خودش رو آماده کرده .واسه همینه که امشب بهترین
موقعیته".
"عجیبه "،یونگی با اخمی که عمیقتر شده بود گفت" ،فکر میکردم االن
حواسش پرت ما باشه و به کس دیگه ای حمله نکنه".
"کی اهمیت میده؟" هوپی با لبخند کمرنگی گفت" ،به نفع ماست".
یونگی به مبل تکیه داد و با ابروهای درهم رفته ای جواب داد" ،فکر
کنم "،نگاهی به تهیونگ انداخت و متوجه شد که پسر کوچیکتر اصال
تکون نخورده بود" ،بچه ،خوبی؟"
تهیونگ به زحمت سرش رو تکون داد و به زمین خیره موند .دو مرد
دیگه نگاهی بهم انداختن.
"اوم —" یونگی ابرویی باال انداخت" ،ببین ،اگه این زیادی واست
عجیبه —"
1295
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یونکی با نگاه بی حسی بهش خیره شد" ،اون زن مردیه که حین نجات
جون تو مرد .اشکال نداره اگه حالت خوب نباشه ،خب؟ مجبور نیستی
باهامون بیای .سریع تمومش میکنیم —"
"آره "،هوپی بین حرف مرد پرید و سرش رو تکون داد" ،حتی از
هلیکوپتر بیرون نمیریم ،نیازی نیست باهامون بیای —"
"من میام "،تهیونگ بین حرفشون پرسید و باالخره سرش رو باال آورد،
"بحث جونگوکه ،البته که میام".
1296
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
42.
"آره "،جیمین جواب داد و با حواس پرتی به مالفه های تخت خیره
شد" ،اون برنداشت ،ولی گوشی یونگی خاموشه! اون هیچوقت
گوشیش رو خاموش نمیکنه!"
"شاید باتریش تموم شده "،دوستش سعی کرد براش دلیل بیاره و
دستش رو روی زانوش گذاشت" ،استرس نداشته باش مینی .مطمئنم
حالش خوبه ،باشه؟"
1297
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"باشه "،جیمین لبخند کمرنگی بهش زد و سعی کرد شونه های خشکش
رو پایین بندازه .هر چند که ماهیچه هاش به حرفش گوش نمیدادن.
سوکجین تردید کرد" ،مطمئنم حالش خوبه "،اما چشمهای خودش هم
از نگرانی پر شده بودن و همین حاال هم مشغول گرفتن شماره ی
نامجون بود .با اخمی روی صورتش ادامه داد" ،فقط تا کافه رفت،
نباید انقدر طول بکشه".
یکی.
دوتا.
1299
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اون هم جواب نمیده ،مگه نه؟" پسر کوچیکتر زمزمه کرد و بدنش
یکدفعه خشک شد.
1300
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"بیا "،سوکجین با صدای خشکی گفت ،در یک لحظه کنار تخت جیمین
رفت و دست آزادش رو به سمتش گرفت.
1301
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"باشه ،باشه "،جیمین زمزمه کرد ،روی پاهاش لرزونش ایستاد و سعی
کرد دردش رو نادیده بگیره.
چهره ی سوکجین مثل یک سنگ ،بی احساس شده بود .دستش رو
روی کمر جیمین گذاشت و با هم به سمت دستشویی گوشه ی اتاق
حرکت کردن.
1302
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
سوکجین هیسی کشید و کمر جیمین رو چنگ زد" ،میتونی بقیه ی راه
تا دستشویی رو خودت بری؟! من باید نامجون رو پیدا کنم!"
1303
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
قلب جیمین توی گلوش پرید .دستش رو باال آورد و با نفس خفه ای
شونه ی سوکجین رو چنگ زد" ،ن-نه ،لطفا نرو —!"
سوکجین کالفه بهش نگاه کرد" ،در رو از پشت قفل میکنم! تو هم
وقتی رفتی توی دستشویی در رو قفل کن!"
1304
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
در رو باز کرد و هر چیزی که جیمین میخواست بگه توی گلوش موند.
صدای جیغ و فریاد اتاق رو پر کرد .مطمئنا مردم معمولی با اتفاقی که
جزئی از زندگی روزانشون نبود شوکه شده بودن .دسته ای از مردم از
جلوی در اتاق رد شدن و به سمت راه پله ها یا آسانسورها رفتن.
با اون دستور آخر ،مرد وارد آشوب بیرون اتاق شد و در رو پشت
سرش بهم زد.
1305
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
"انتهای راهروام "،مرد با قاطعیت بین حرفش پرید" ،قرار نیست تنها
باشی جیسو .فقط باید دستش رو باز کنی و بیاریش بیرون ،بقیش رو
بذار به عهده ی من ،ولی همین االن باید انجامش بدی ،باشه؟"
1306
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"جیسو "،صدای توآن جدی بود و دیگه اون لحن مودبانه ی همیشگی
رو نداشت" ،این کارو واسه جکسون کن".
چیز گرمی روی گونه ی زن فرو ریخت .جیسو با خشم اون اشک رو از
روی صورتش پاک کرد ،صدای ضربان قلبش رو توی گوشهاش
میشنید .آب دهنش رو قورت داد ،نفس لرزونی کشید و بعد آروم اون
رو رها کرد.
"آخر راهرو میبینمت "،زن تماس رو بدون اینکه منتظر جوابی بمونه
قطع کرد و قبل از اینکه به َشک اجازه بده قلبش رو بگیره ،خودش رو
از دیوار دور کرد و رو به روی در اتاق جونگوک ایستاد.
واضح بود که به اینکه ممکن بود کسی وارد اتاق بشه فکر نکرده بود.
اولین چیزی که جیسو وقتی وارد اتاق شد دید بهم ریختگی اونجا
بود .زمین با خورده ظرف های شکسته شده پر شده بود و چیزی که
شبیه برنج و گوشت بود ،اونجا پخش شده بود.
جیسو با حس بوی قوی آهن بینیش رو جمع کرد و با انزجار اون رو با
دستش پوشوند .نگاهش باالخره روی جونگوک افتاد و متوجه شد که
اون بو از کجا میومد.
1308
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
اما این چیزی نبود که باعث شوکه شدن ،منزجر شدن و نگرانی جیسو
شد — دلیل تموم اینها خون قرمزی بود که دور دستهای بسته شده ی
پسر جمع شده بود.
با اون همه خون خشک شده روی دستبند های نقره ای و دست پسر،
جیسو به سختی میتونست ببینه زخمهاش چقدر بزرگ بودن.
1309
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
افکارش رو کنار زد .اهمیتی نداشت ،تنها چیزی که مهم بود این بود که
اون دستبندهارو از دستهاش باز کنه و اون رو بیرون ببره .دو کاری که
باید خیلی سریعتر از حال حاضر انجامشون میداد.
وقتی دستهای پسر باالخره روی تخت رها شدن ،جونگوک با وجود
بیهوش بودنش ناله ای کرد .خون شروع به سرازیر شدن روی زمین
کرد.
1310
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
ماسک هایی که توآن بهش داده بود رو از توی جیبهاش بیرون آورد ،با
انگشتهای لرزون یکی از اونهارو دور زخمهای باز روی دستهای پسر
بست .اونها برای صورتشون بودن ،اما خون زیادی که پسر کوچیکتر
داشت از دست میداد برای جیسو نگران کننده بود.
زن مکثی کرد و بعد ماسک دوم رو توی جیبش گذاشت ،جونگوک رو
از کمرش گرفت و روی تخت باال کشید.
"جونگوکی "،جیسو گفت و زیر وزن پسر ناله ای کرد" ،فاک — بیدار
شو!"
زن لبهاش رو بهم فشرد ،لحظه ای مکث کرد تا خودش رو جمع جور
کنه و بعد ،سیلی محکمی به گونه ی جونگوک زد .رد انگشت های
ظریفش صورت پسر رو سرخ کردن و سرش به بغل چرخید.
1311
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چشمهاش آروم باز شدن و ناله ی خشکی از بین لبهاش خارج شد.
چشمهاش برق محوی داشتن ،جوری بهش نگاه میکرد که انگار اصال
اون رو نمیدید.
جیسو اضطراب درونش رو کنار زد" ،میخوام باهام راه بیای "،زن
قاطعانه گفت" ،به من نگاه کن! میفهمی چی میگم جونگوک؟!"
ابروهای پسر کوچیکتر با گیجی بهم گره خوردن .آب دهنش رو با صدا
قورت داد و هیسی از درد کشید.
"باید این رو بپوشی "،زن با صدای آرومی گفت و ماسک دوم رو
دوباره از جیبش بیرون آورد ،با مالمیت اون پارچه رو روی بینی و
دهن جونگوک گذاشت و بندهاش رو پشت گوشهاش انداخت.
صدای توی سرش رو خاموش کرد ،روی پاهاش ایستاد ،کمر جونگوک
رو گرفت و اون رو هم با خودش باال کشید.
"بیدار بمون جونگوکی "،زن تکرار کرد و شونه های جونگوک رو چنگ
زد؛ هر چند که تیله های پسر شفاف شدن و بدنش به جلو خم شد.
"فاک!" جیسو با افتادن بدن جونگوک روی بدنش غرید ،از وزن اون
چند قدم عقب رفت و به زحمت تونست خودش رو نگه داره.
1313
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
ایستاد ،نفس خسته ی دیگه از بین لبهاش خارج شد ،روی دیوار
سیمانی لیز خورد و روی زمین نشست .اجازه داد بدن جونگوک هم
همونجا کنارش بیفته.
"کجایی؟! حمله گازی هر لحظه ممکنه شروع بشه! باید حرکت کنیم!
چرا انقدر طول کشید؟!"
1314
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"داره میاد "،زن زمزمه کرد" ،همه چیز درست میشه .با من بمون
جونگوک ،داره میاد".
***
1315
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با شنیدن قدم های کسی و باز شدن آروم در اتاق دستش رو محکم
روی دهنش گذاشت.
"قفل بود؟"
"آره "،صدای قدم آروم دیگه ای به گوش رسید" ،پنجره بازه ،بنظرت
پریده پایین؟"
"با ماشین بهش زدیم احمق ،پس نه! فکر نمیکنم پریده باشه".
زبونش از شدت گاز گرفتنش شروع به خون ریزی کرده بود .چهرش با
حس طعم آهن توی دهنش درهم رفت ،اما مهم نبود.
1316
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"گرفتیمش".
پسر دیگه نتونست جلوی زیر گریه زدنش رو بگیره .براش مهم نبود که
چقدر بیچاره و ضعیف بنظر میرسید.
1317
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"قفله".
چشمهای جیمین گشاد شدن .هیسی از درد بدنش کشید و موفق شد
به موقع خودش رو پشت سینک بندازه.
صدای قدمهایی روی خورده های چوب شنیده شدن" ،اوه ،اینجاست".
با قرار گرفتن دستی رو شونش جیغی کشید و بدنش بدون هیچ
اخطاری به سمت باال کشیده شد.
1318
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"بیرون".
با بیرون رونده شدنش از دستشویی ریزش اشکهاش شدت یافتن .سر
اسلحه انقدر محکم به کمرش فشرده شده بود که حس میکرد جاش
کبود میشد.
یکنفر روی تخت هولش داد و به زحمت تونست لبه ی تخت رو چنگ
بزنه و جلوی افتادنش روی زمین رو بگیره.
"بشین".
جیمین لبهاش رو بهم فشرد و سعی کرد جلوی لرزیدن چونش رو
بگیره .آروم لبه ی تخت نشست و با دو مرد رو به رو شد.
قد بلند و خوش قیافه بودن ،درست مثل بقیه ی افراد جئون؛ اما یکی
چیزی درباره ی اونها متفاوت بود .چهرشون بدجنس یا سرد نبود و
نگاهشون با عطش به بدن جیمین خیره نشده بود.
1319
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
انگشت های جیمین مالفه ی تخت رو چنگ زدن؛ چون مطمئن نبود
چیزی جز هق هق بتونه از دهنش خارج بشه جوابی نداد.
"خیلی خوشگلی "،اون یکی مرد گفت .دستش رو باال آورد ،طره ای از
موهای جیمین رو بینش گرفت و هومی گفت" ،مثل یه عروسک".
غریبه اخم کمرنگی کرد" ،چی شده عروسک؟ نگران نباش ،ما هیچ
کاری باهات نمیکنیم".
1320
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اوه ،حتی صداش هم شیرینه "،مرد دوم گفت و با لبخند کمرنگی به
جلو خم شد" ،لعنت ،خیلی کوچولو موچولویی ،مگه نه؟ میتونم ببینم
چرا ازت خوشش میاد!"
"تمومش کن —" جیمین نفسی کشید ،کف دستش از عرق خیس شد،
اما به حرف زدن ادامه داد .سرش رو تکون داد و اشک گونه هاش رو
خیس کردن" ،تمومش کن — درباره ی اون حرف نزن "،انگشتهاش
مالفه های تخت رو محکمتر چنگ زدن" ،ه-هیچ حقی نداری!"
مرد لبخند شیفته ای زد" ،بامزه ای "،دستش پایین افتاد و جیمین
نفس راحتی کشید.
"خب ،زود تمومش میکنیم عزیزم "،یکی از اونها گفت و آروم صدا
خفه کن اسلحش رو بهش وصل کرد.
جیمین از صدای اون باال پرید و چشمهاش گشاد شدن" ،ن-نه ،خدای
من ،لطفا —!"
"فاک ،داره التماس میکنه "،اونی که چونش رو گرفته بود بود گفت و
با سر اسلحش صورت جیمین اونطرف داد" ،حس بدی دارم".
"اینجوری نکن "،یکی از اونها با دیدن اون که سعی داشت عقب عقب
از روی تخت پایین بره نوچی گفت .دستی شونش رو گرفت و جیمین
با حس کشیده شدن بدنش ،از درد دنده هاش جیغ کشید.
1322
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ف-فاک "،پسر نفس بلندی کشید ،از درد روی تخت دوال شد،
چشمهاش رو محکم بست و حس کرد که چند قطره اشک از روی
گونش پایین چکیدن" ،شت —! ل-لطفا! فقط — لطفا!"
دستی با تردید موهاش رو نوازش کرد .شونه های جیمین لرزیدن ،با
فین فینی دستش رو باال آورد تا صورتش رو پاک کنه.
1323
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اوه ،گریه نکن!" شونوو غرید" ،اگه گریه کنه نمیتونم بهش شلیک کنم
جوهان! تو انجامش بده!"
"من اینکارو نمیکنم!" جوهان جواب داد" ،محض رضای مسیح ،مثل
شلیک کردن به یه دختره!"
"من —" نفس خفه ای کشید و سعی کرد آروم باشه" ،شما —
نمیکشینم؟"
1324
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
امید کمی که توی وجود جیمین ریشه دوونده بود خشک شد.
شونوو با لرزیدن دوباره ی چونه ی پسر اخم کرد" ،کاری میکنیم درد
نکشی ،باشه؟ فقط چشمهات رو واسمون ببند! یه گلوله آروم توی
سرت — هیچ چیزی حس نمیکنی!"
"خب ،ما هم نمیخوایم عروسک "،جوهان آهی کشید" ،و رئیس اگه تو
این بار نمیری هر دوی ما رو میکشه!"
1325
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"فاک "،یکی از اونها غرید" ،محض رضای مسیح ،فقط انجامش بده!
شاید بهتره بهش نگاه نکنیم؟"
"آره".
"یعنی همزمان؟"
"آره ،یعنی همزمان احمق لعنتی! باید همه چیز رو واست توضیح
بدم؟!"
1326
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آره ،آماده؟"
"دو —!"
"خدای من —!"
"سه!"
1328
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
صدای بلند شلیک گلوله تموم اتاق ساکت رو باز گرفت و جیمین از بین
اون صدا ،انقدر سریع در رو باز کرد و بیرون رفت که تقریبا زمین
خورد.
1329
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
خون داشت جلوی پیرهنش رو رنگ میکرد — نه فقط رنگ ،داشت از
بدنش پایین میریخت .خون گرم و انزجار آور حاال رون ،زانو هاش و
زمین زیر پاهاش رو پوشونده بود.
صدای قدم های پشت سرش که سعی داشتن بهش برسن رو شنید.
"بگیرش احمق!"
این آخرین فکری بود که از ذهن جیمین عبور کرد و بعد ،همه جا تاریک
شد.
***
1331
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
وقتی سوکجین بچه بود ،متوجه شد که توانایی این رو داره توی خطر
بودن افرادی که دوستشون داره رو حس کنه.
همون حسی بود که زمان پونزده سالگی جونگوک ،وقتی وارد اتاق
پسر شد و دید که اون داره توی تب میسوزه داشت .همون حسی بود
که چند سال پیش تمام روز داشت و تا وقتی که مادرش بهش زنگ
زده بود و گفته بود که پدرش توی بیمارستانه ،دلیلش رو نفهمیده بود.
و البته همون حسی بود که چند لحظه پیش موقع پیدا کردن بدن
بیهوش نامجون توی کافه تریا داشت.
"نه "،مرد نفس خفه ای کشید ،کنار نامجون روی زمین افتاد ،اما تکون
نخورد .بهش دست نزد .نمیتونست.
1332
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
بدن نامجون پشت میز افتاده ای دراز شده بود .اون تنها میزی نبود که
افتاده بود .تموم کافه بهم ریخته بود و صندلی ها و غذاها روی زمین
ریخته بودن.
مشخص بود که مردم با سرعت زیادی اونجارو ترک کرده بود و رد
گلوله های روی میزی که نامجون برای دفاع از خودش استفاده کرده
بود ،نشون میداد که چرا.
نفس لرزونی کشید .پیرهن نامجون بین دستهاش خیس بنظر میرسید،
به سینه ی مرد چسبیده بود و مجبور بود اون رو ازش جدا کنه.
نمیتونست جای گلوله هارو ببینه .نمیتونست از بین اون همه خون
هیچ چیزی ببینه!
"جون "،سوکجین زمزمه کرد" ،من — فاک جون .بیدار شو .باید بیدار
بشی".
1334
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
سوکجین هق هقی کرد و ضربان قلبش باال رفت .رگ هاش داشتن
میسوختن ،اما همزمان انگار که یخ بسته بودن — بدنش درد میکرد.
درد میکرد — و نمیدونست چرا!
هیچ جوابی نشنید .خون — خیلی خون بود .سوکجین از بین اشک
هایی که دیدش رو تار کرده بودن پلک زد و دوباره به کمر مرد که از
اون مایع سرخ پوشیده شده بود خیره شد.
1335
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
قبل از اون حتی موفق شده بود از یونگی معتاد به هروئین تا زمان
سالمتیش پرستاری کنه!
دردی بدتر.
لرزید ،چشمهاش رو بست ،چند قطره اشک روی گونش فرو ریختن و
زمزمه کرد،
"متاسفم".
1337
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
43.
با صدای آروم و کنترل شدش باهاش حرف زده بود ،گفته بود
میکشتش و بدنش رو جایی میندازه که هیچکس پیداش نکنه،
تهدیدش کرده بود و ناسزا گفته بود —
1338
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یونگی دستش رو کشید و با خشم به هوپی نگاه کرد" ،حمله ی گازی تا
سه دقیقه ی کوفتی دیگه شروع میشه! اون داره چیکار —!"
"ته!"یونگی هوپی رو نادیده گرفت ،به جلو تکیه داد و دستهاش رو
دور دهنش حلقه کرد .کالفگی سینش رو پر کرد و قلبش با دیدن بدن
پسر کوچیکتر که وارد ساختمون میشد لرزید.
"االن یکی متوجهش میشه!" مرد غرید" ،با هم قرار گذاشتیم! گفتیم
ما توی هلیکوپتر میمونیم و توآن اینجا میبینتمون! نیازی نبود اون
بیرون بپره! چرا —!"
1339
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
سینه ی یونگی با نفس عمیقی که کشید باال و پایین رفت ،دید که سر
تهیونگ از دیدش ناپدید شد و پسر از داخل ورودی کوچیک روی
سقف وارد ساختمون شد.
"بخاطر اون تماس بود "،هوپی غرید ،لبهاش رو بهم فشرد و با نگاهی
که به زمین خیره شده بود سرش رو تکون داد" ،وقتی اون حرفهارو
شنید چه توقعی ازش داری؟"
به چند دقیقه ی پیش که هلیکوپتر در حال نشستن بود فکر کرد،
وقتی هوپی به توآن زنگ زده بود تا بهش بگه گاز چند دقیقه ی دیگه
وارد ساختمون میشه.
ابروهای هوپی درهم فرو رفته بودن" ،تقریبا رسیدید روی سقف؟"
یونگی به جلو تکیه داده بود و چهره ی خودش با شنیدن مکث های
مرد بین حرف زدنش درهم رفته بود" ،همه چیز خوبه؟ صدات عجیب
بنظر میاد .زخمی که نشدی؟"
1341
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
قبل از اینکه هوپی بتونه جوابی بده صدای ضربه ای از پشت خط به
گوششون رسیده بود — همراه با صدای زنی که واضحا گفته بود،
"حواست به سرش باشه توآن!"
بعد از اون توآن چیزی رو زمزمه کرده و تهیونگ بدون هیچ اخطاری
گوشی رو از دست هوپی بیرون کشیده بود.
چند لحظه مکث پشت خط پیش اومده بود —" ،آره .آره بیهوشه".
در همون حال یونگی دوباره گوشی رو گرفته بود و با عصبانیت هیس
کشیده بود" ،چرا بیهوشه؟! باهاش چیکار کردی؟!"
1342
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
هوپی سرفه ای از گرد و خاکی که حاال دورشون جمع شده بود کرده
بود و به صندلیش تکیه داد بود" ،بچه ها ،االن میشینیم ،از در فاصله
— تهیونگ!"
1343
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
و حاال اون داخل ساختمون بود .با نشستن هلیکوپتر روی سقف
ساختمون ،مرد بزرگتر نتونست جلوی نگرانی ای که وجودش رو پر
کرده بود رو بگیره.
***
1344
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
آروم پلک زد و سعی کرد دیدش رو ثابت نگه داره .نور بزرگی باالی
سرش آویزون بود ،اما به جز اون کل اتاق تاریک بنظر میرسید.
غره ای داد و اجازه داد سرش دوباره روی هر چیزی که بهش تکیه
داده بود بیفته .هر چیزی که بود سفت و سرد بود ،مثل یک میز یا
مبل .دوباره چشمهاش رو بست و سعی کرد خودش رو جمع و جور
کنه.
چیز زیادی به یاد نداشت .جوهان و شونوو ،دو قاتل کند ذهن ،ولی
تقریبا مهربون — فرار کردن از اتاقش ،چرخیدن توی راهرو و —
یکدفعه چشمهاش با اضطراب باز شدن .تیر خورده بود ،مگه نه؟
1345
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین با چشمهای گشاد شده به باال نگاه کرد و نفس عمیقی کشید،
"جین هیونگ؟"
بدن محو و بلند سوکجین باالی سرش ایستاده بود .وقتی مرد جلوتر
اومد باالخره نوری که باالی سرش بود کمی روی بدنش افتاد.
1346
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پیرهن مرد بزرگتر با خون رنگ شده بود — نه فقط رنگ ،خیس شده
بود! پیرهن قرمز به بدنش چسبیده بود و رد خون روی گردن و
صورتش هم بود.
اما هنوز هم چیزی که بیشتر از اون همه خون جلب توجه میکرد چهره
و چشمهاش بودن که با نگرانی و ترس پر شده بودن.
جیمین با گیجی به جسم نامعلوم پشت سرش تکیه داد" ،چی؟ هیونگ
— ما کجاییم —"
1347
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با دیدن صحنه ی رو به روش صداش قطع شد .رنگ از صورتش پرید
و به سختی تونست جلوی لرزیدن بدنش رو بگیره.
"باید بهش کمک کنی!" سوکجین از بین دندونهای بهم ساییده شده
گفت ،کنار مرد بیهوش زانو زد و گونش رو بین دستش گرفت" ،تیر
خورده!"
1348
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چشمهای مرد بزرگتر برق زدن ،جیمین نگاهش رو پایین انداخت ،به
دستهای مشت شده مرد که سفید شده بودن خیره شد و آب دهنش رو
قورت داد —" ،چی؟"
"هیچ گلوله ای نیست!" سوکجین با کالفگی گفت .به جلو تکیه داد و
چشمهاش دوباره درخشیدن،
1349
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین میتونست منقبض شدن دنده هاش رو حس کنه .هر شوکی که
از بیدار شدنش توی انبارخونه ،از دیدن بدن غرق در خون هیونگش
— از تیر خوردن بهش وارد شده بود ،داشت بدنش رو ترک میکرد.
"من — جین هیونگ "،پسر به سختی زمزمه کرد" ،ک-کجای بدن من
تیر خورده؟"
سوکجین در حین سکوت اون به بدن نامجون خیره شده بود .مرد
بزرگتر با شنیدن حرفهای جیمین سرش رو باال آورد و ابروهاش بهم
گره خوردن.
1350
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"جیمین ،هر کسی که بهت شلیک کرده به زحمت بدنت رو خراش داده!
بیهوش روی زمین پیدات کردم و پانسمانت کرد ،ولی حالت خوبه!
االن باید روی نامجون تمرکز کنیم!"
"محض رضای فاک جیمین!" سوکجین تقریبا اون حرفهارو داد زد" ،تو
خوبی ،باشه؟! جون حتی به سختی نبض داره! چه مرگته؟!"
جیمین لرزید.
1351
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر کوچیکتر سعی کرد تنفسش رو کنترل کنه .دستهاش حاال داشتن
همراه با لبهاش میلرزیدن و تمام تالشش رو کرد تا از کالفگی و درد ،یا
هر دو — داد نزنه!
اما سوکجین هیچ توجهی به این موضوع نداشت .پسر کوچیکتر دید
که دوستش مثل شکارچی ای که سراغ شکارش میومد به سمتش
اومد و بدون اخطاری مچ دستش رو گرفت.
"ص-صبر کن ،من —!" با باز شدن بانداژ دور بدنش و افتادن اون روی
زمین ناله ی دردناکی کرد .خون حاال داشت از بدنش پایین میریخت و
زخمش با خوردن اکسیژن بهش میسوخت.
1352
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"من زخمش رو تمیز و ضد عفونی میکنم!" مرد بزرگتر بدون نگاهی به
بدن یخ بسته ی جیمین گفت" ،میخوام که تو زخمهاش رو بخیه کنی!
اگه میتونستم خودم اینکارو میکردم ،ولی بخیه زدن من انقدر دقیق
نیست و االن هیچ جایی واسه اشتباه نداریم!"
جیمین نگاهی به پاهاش انداخت ،جایی که اون مایع انزجار آور روش
ریخته بود" ،من —"
سوکجین با فک قفل شده بهش نگاه کرد" ،جیمین محض رضای فاک!
باید بهت التماس کنم؟! لطفا ،میتونی فقط اینکارو واسه من بکنی؟!
واسه جون؟! لطفا!"
1353
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چیز سردی به پای جیمین خورد و پسر نگاهی بهش انداخت — سینی
پر از وسایل پزشکی نزدیک پاهاش بود .پسر با درد آب دهنش رو
قورت داد.
1354
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چیز گرمی روی گونه ی جیمین فرو ریخت ،پسر اون رو کنار زد و هق
هقش رو قورت داد.
جیمین جوابی نداد .به خودش برای حرف زدن اعتماد نداشت.
دستش رو به سمت سینی وسایل پزشکی برد تموم تالشش رو کرد تا
جلوی لرزیدن دستش رو بگیره .و یکجورهایی ،موفق شد اینکارو
بکنه.
1355
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
دقیقا همون لحظه بود که گوشیش توی جیبش شروع به لرزیدن کرد.
میدونست که وقتی روی سقف برمیگشت یونگی میکشتش ،اما اون
لحظه نمیتونست هیچ اهمیتی بهش بده.
1356
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
فکر پسر کوچیکتر باعث شد سرعت رفتنش رو بیشتر کنه و بین راه
نگاهی به در بازی که ازش رد شد انداخت .میدونست که برای دیده
نشدن باید از راه پله های پشتی ساختمون استفاده میکردن ،هر چند
که خونه تقریبا خالی بود.
تازه دستش رو به سمت در خروج اضطراری آتیش سوزی برده بود ،که
در خودش باز شد و به بینیش اصابت کرد .درد شدیدی توی
پیشونیش پیچید ،از بین دندون های بهم ساییده شده هیسی کشید،
بینی دردناکش رو لمس کرد و چند قدم عقب رفت.
سرش رو عقب کشید ،دید که توآن با عذرخواهی بهش خیره شده بود
و مرد آروم توضیح داد" ،از وقتی جیسو پیداش کرده بیهوشه".
برای اولین بار نگاه تهیونگ به چهارمین نفری که اونجا بود چرخید.
بدن کوچیکی پشت سر توآن پنهون شده بود .نگاهش روی تهیونگ
قفل شده بود ،اما به محض اینکه پسر بهش نگاه کرد سرش رو پایین
انداخت.
1358
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
اون خاطره باعث شد درد شدیدی قلبش رو فرا بگیره ،قبل از اینکه به
خودش اجازه ی فکر کردن بده ،بدنش رو پایین انداخت و جلوی زن
زانو زد.
آروم سرش رو بلند کرد ،موهاش توی چشمهاش فرو ریختن و به زانو
زدنش ادامه داد.
جیسو بدون هیچ حرفی بهش خیره شده بود .زیبا و کوچولو بود.
تهیونگ تقریبا میتونست دستهای حلقه شده ی جکسون دور کمرش رو
تصور کنه.
1359
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"میبخشم".
تهیونگ بدون هیچ حرکتی به زمین خیره شد .حتما اشتباه شنیده بود.
چیز نرمی با شونش برخورد کرد .سرش رو باال آورد و جیسو رو دید
که داشت دستش رو پس میکشید.
1360
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
توآن با غره ای آروم جونگوک رو توی دستهاش تکون داد" ،این حرفها
واقعا خیلی شیرینن ،ولی بهتره بریم —!"
1361
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ اخمی کرد .چند لحظه مکث کرد و چشمهاش با ایده ای
درخشیدن.
1362
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیسو لبش رو گزید ،اما پارچه رو گرفت .تهیونگ وقتی زن اون رو
جلوی دهن و بینیش گرفت سرش رو تکون داد.
1363
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
آروم و سریع حرکت کردن ،انگار که با وجود خالی بودن خونه کسی
دنبالشون بود .تهیونگ که نمیتونست حس نگرانی ای که داشت رو
نادیده بگیره ،چند ثانیه ای یکبار از روی شونش به پشت سرشون
نگاهی مینداخت.
تهیونگ در جواب فقط هومی گفت .زبونش برای حرف زدن زیادی
سنگین شده بود.
1364
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"فقط یک طبقه دیگه مونده "،توآن غرید .صداش محو بود و مشخصا
کارش توی پوشوندن بینی و دهنش خوب بود.
چیز سنگینی به سینش خورد و ناپدید شد .با گیجی پلک زد ،از دری
رد شده بودن؟
1365
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
انگار که احساساتش مثل تیغه ی تیز چاقویی بودن که حاال کُند شده
بود .حتی وزن جونگوک روی کمرش هم به سنگینی قبل بنظر
نمیرسید .قدمهاش رو به یاد نداشت ،حتی حس نمیکرد که داره
حرکت میکنه.
"رسیدیممم!"
پشت سر هم پلک زد ،گوشه ی بدن مرد مثل فیلم کم کیفیتی محو
شده بود.
1366
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"فاک "،مرد زمزمه کرد .جیسو با دیدن چهره ی توآن به سرعت جلو
اومد ،تهیونگ رو به سمت خودش برگردوند تا نگاهی بهش بندازه.
"باید بره بیرون!" توآن با نگرانی گفت .با فک قفل شده ای جیسو رو
کنار زد و شونه ی تهیونگ رو گرفت" ،تهیونگ ،اول تو از دریچ —!"
"اون رو ببر!"تهیونگ غرید .به زحمت تونست اون حرفهارو بگه .گلوش
داشت بسته میشد ،انگار که یکی کمکم داشت ر َیش رو میبست و
نفس کشیدن رو براش سختتر میکرد.
جیسو لبهاش رو بهم فشرد و چشمهاش با نگرانی برق زدن" ،توآن ،اول
اون رو ببر! فکر کنم االن از حال میره!"
1368
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیسو شوکه جیغی کشید و دستش رو روی دهنش گذاشت .توآن غره
ای داد" ،جیسو ،برو بیرون! برمیگردیم دنبالش!"
تردید روی چهره ی جیسو نقش بست ،اما باالخره جلو رفت .دستهاش
حین برداشتن پارچه ای که چند لحظه ی پیش زمین انداخته بود
میلرزیدن و اون رو همونجوری که بهش دستور داده شده بود دور
صورت تهیونگ بست.
وقتی به سمت توآن برگشت دید که چهره ی مرد قرمز شده بود؛ یا
بخاطر نگه داشتن وزن جونگوک ،و یا از اینکه دیگه دست آزادی
نداشت که جلوی دهنش رو بگیره و داشت گاز رو تنفس میکرد.
1369
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیسو جرعت نکرد مقاومت کنه ،نگاه نگران آخری به سمت تهیونگ
انداخت و بعد قدمی به سمت دریچه ای که توآن باز کرده بود
برداشت .خودش رو به راحتی بیرون کشید و با رسیدن ریه هاش به
هوای آزاد نفس عمیقی کشید.
از شوک اون صدا تقریبا دوباره پایین افتاد .صدای کر کننده ی باالهای
هلیکوپتر همه جارو فرا گرفته بود و هوا از گرد و خاک پر شده بود.
توآن چند لحظه بعد از پشت سرش بیرون اومد و به زحمت خودش و
جونگوک رو بیرون کشید ،روی پاهاش لغزید و تقریبا زمین خورد.
میتونست صدای ضعیف داد کسی رو بشنون ،اما شنیدن صداش بین
صدای بالهای هلیکوپتر غیر ممکن بود .جیسو سعی داشت از بین اون
همه گرد و خاک ببینه که باید به کدوم طرف بره ،که بدنی به سمتش
اومد.
1370
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"تهیونگ کجاست؟!"
توآن جوابی نداد و به سمت جلو حرکت کرد ،سرش رو پایین انداخته
بود ،موهاش صورتش رو پوشونده بودن و سعی داشت گرد و خاک
وارد چشمهاش نشه .جیسو با احتیاط پشت سرش راه افتاد ،دستش
هنوز دهن و بینیش رو پوشونده بود تا اون هوای کثیف رو تنفس
نکنه.
1371
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
لحظه ای طول کشید تا جیسو به خودش بیاد و اون لحظه بود که
متوجه شد دستی که به سمتش دراز شده بود برای این بود که توی
سوار هلیکوپتر شدن بهش کمک کنه.
1372
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیسو آروم دستش رو توی دستش گذاشت .مرد محکم دستش رو
گرفت و اون رو بین ورودی باز هلیکوپتر کشید — اما جیسو قدمی
رو فراموش کرد و پاهاش لغزید .دستهای قوی ای شونش رو گرفتن و
جای زمین اون رو به سمت سینه ی گرمی کشیدن.
اون لحظه با شنیدن صدای زنگ گوشی ای از بین رفت .دستهای مرد از
شونش جدا شدن و جیسو سعی کرد ناامید شدنش رو نادیده بگیره.
1373
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"چند لحظه تنها بمونید مشکلی براتون پیش نمیاد؟ باید برم کمک
یونگی تهیونگ رو بیارم باال".
1374
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"پس برو دیگه!" توآن هیس کشید و نگاه نگرانی به سمت جونگوک
انداخت" ،باید برسونیمش بیمارستان! تهیونگ هم همینطور!"
فک مرد قفل شد ،اما جوابی نداد .جیسو دید که لحظه ای به اون نگاه
کرد و بعد ،از هلیکوپتر بیرون رفت و به سرعت به سمت دریچه ای که
یونگی داخلش پریده بود رفت.
زن نفسی که نمیدونست حبس کرده بود رها کرد .انگشتهاش با شرم از
لمس کردن جونگوک رونش رو چنگ زدن و با نگرانی به پسر خیره
شد.
1375
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
هوپی به راحتی داخل سوراخ پرید و تقریبا روی بدن یونگی افتاد.
برای اولین بار هوپی یادش اومد که داشتن هوای سمی ای رو تنفس
میکردن و تقریبا تهیونگ رو زمین انداخت.
1376
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"بریم "،هوپی بعد از چند لحظه با نفس عمیقی گفت و با غره ی آروم
دیگه ای تهیونگ رو بلند کرد" ،یاال ،باید بریم .گوک به بیمارستان نیاز
داره و ته —"
1377
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یونگی دوباره پسر رو بلند کرد و با لحن خشکی گفت" ،فقط بریم".
خوشبختانه راه کوتاهی تا هلیکوپتر داشتن .گرد و خاک مثل تیغی به
صورتشون برخورد میکرد ،اما بدون توجه به اون جلو رفتن .توآن
جلوی در منتظرشون ایستاده بود تا کمک کنه تهیونگ رو داخل ببرن.
1378
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"بلند شو!" مرد بین صدای بالهای هلیکوپتر داد زد و به خلبان دستور
داد" ،به نزدیکترین بیمارستان برو!"
احتماال همون افکار بود که باعث شد تا وقتی که دیگه خیلی دیر شده
بود صدای قدمهای اون شخص رو نشنوه.
چشمهای یونگی گشاد شدن .با دهن باز به در خیره شد ،باید به جلو
تکیه میداد تا صحنه ای که نفسش رو ازش گرفته بود رو ببینه.
1379
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
1380
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
44.
مرد چیزی رو داد زد ،چشمهاش با خشم برق میزدن و دندونهاش رو از
شدت فشاری که برای نگه داشتن خودش داشت بهش میومد روی هم
سایید.
1381
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ک-کمکم کن!" مرد غرید ،چهره ی قرمزش با گرد و خاک پوشیده شده
بود" ،کمکم کن حرومزاده ی —!"
"— فاک یو!" یونگی یکدفعه غرید .حس کرد که خشم درون رگهاش
جریان پیدا کرد.
در حالیکه یونگی به مردی که باید پدر صداش میزد خیره شده بود —
کسی که باید بهش اهمیت میداد ،ازش مراقبت میکرد — تنها چیزی
که میتونست بهش فکر کنه تمام عذابها و شکنجه هایی بود که بخاطر
اون تحمل کرده بود .تموم زخمها و خراشها ،کتک خوردنها و تزریقها
مثل فیلمی از جلوی چشمهاش رد شدن و پوستش رو سوزوندن.
"فاک یو!"
1382
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جئون غره ای داد و چشمهاش تاریک شدن .دست دیگش کنار بدنش
افتاده بود و عاجزانه سعی دشت اون رو باال بیاره تا به در چنگ بزنه،
اما باد شدیدی که دور بدنش میپیچید اینکارو غیر ممکن میکرد.
یونگی قدم دیگه ای به جلو برداشت ،نوک بوتش فقط چند سانت با
دست پدرش فاصله داشت.
"فاک یو!"مرد مو نعنایی تکرار کرد .هر حرف از اون کالمات با قدرتی
از دهنش خارج شدن که حس میکرد ممکن بود رگ های گردنش
منفجر بشن" ،فاک یو! فاک یو! فاک یو! فاک یو!"
"من پسر تو نیستم!" یونگی گفت و صورتش از خشم قرمز شد" ،من
واسه تو هیچی نیستم!"
1383
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
سینه ی یونگی با نگاه کردن به جئون با خشم و تنفر باال و پایین رفت.
"تو دلیل تمام اتفاقات مزخرفی هستی که واسه من افتادن — تو! تو
دلیل همشونی!"
1384
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
وقتی بعدا دربارش فکر میکرد ،احتماال از خودش متنفر میشد که هیچ
فکری درباره ی اون تصمیم نکرده بود؛ قلبش از عذاب وجدان پر نشده
بود و ذهنش با تردید باهاش مخالفت نکرده بود.
هیچوقت بهش فکر نکرد — حتی اگه کرده بود هم بعید میدونست که
تغییری توی کاری که اون لحظه انجام داد به وجود میومد.
***
1385
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یونگی گوشه ی تخت رو فشرد و به جلو تکیه داد .قلبش داشت به
قفسه ی سینش میکوبید و نفس عمیقی کشید" ،گوکی —"
"نه ،گوک نه!" یونگی به سرعت جلو رفت و مچ دستهای پسر رو
گرفت.
جونگوک با ضعف سعی کرد دستهاش رو آزاد کنه ،اما خیلی زود
تسلیم شد و نگاه ملتمسش رو به یونگی دوخت.
1386
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
مرد بزرگتر توده ی توی گلوش رو فرو داد و زمزمه کرد" ،متاسفم.
مجبوری بذاری روی صورتت بمونه ،باشه؟ واسه نفس کشیدن بهش
احتیاج داری".
"نن — نه —!"
گونه های پسر کوچیکتر با تالش برای حرف زدن سرخ شدن" ،نن
هههه!"
یونگی که متوجه چیزی شده بود حرفش رو قطع کرد و پسر کوچیکتر
هم همون لحظه ساکت شد .چشمهاش دوباره بسته شدن و سینش با
نفس عمیقی که کشید لرزید .بعد از اون همه تالش برای حرف زدن
کامال خسته بنظر میرسید.
یونگی به عقب تکیه داد و ذهنش آروم به کار افتاد" ،داری میگی —
ته؟"
"تو —" یونگی نفس عمیقی کشید —" ،فعال نمیتونی ببینی گوک"،
مرد باالخره بدون اینکه دلیلش رو توضیح بده گفت و آرزو میکرد
جونگوک هم چیزی نپرسه" ،متاسفم".
"ِد — ده!"پسر تقریبا غرید ،ابروهاش بهم گره خوردن و تخت رو چنگ
زد.
1388
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یونگی لبهاش رو بهم فشرد و عاجزانه سعی کرد توضیح بده" ،من
سعی ندارم ازت دور نگهش دارم!"
1389
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
دید که گلوی جونگوک باال و پایین رفت ،اما پسر باز هم چیزی نگفت.
"تو — وقتی پیدات کردیم کم آبی و سوء تغذیه داشتی "،مرد ادامه
داد" ،سرت ضرب دیده بود ،هر دو مچ دستت پیچ خورده بودن و کلی
خون از دست داده بودی .هوپی تا اونجایی که میتونست بهت خون
اهدا کرد ،چون اون تنها کسیه که گروه خونیش باهات یکیه ،ولی هنوز
هم بدنت خیلی ضعیفه".
1390
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر کوچیکتر ناله ای کرد ،یونگی سرش رو باال آورد و دید که
چشمهای خیس جونگوک هنوز به دیوار زل زده بودن.
مژه های جونگوک از اشک خیس شده بودن .پسر حرفی نزد.
1391
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
اما برادرش با چشمهای عاجزی بهش خیره شده بود و حقیقت رو
میخواست .یونگی نفسی کشید ،شونه هاش پایین افتادن و با
خستگی دستی به صورتش کشید.
"ته — خیلی حالش خوب نیست "،یونگی با مالیمت شروع کرد .با
احتیاط به چهره ی جونگوک نگاه کرد و یک چشمش رو هم روی
ماشینی که عالئم حیاتی پسر رو نشون میدادن نگه داشت" ،واقعا
مریضه گوکی".
جونگوک به خیره شدن بهش ادامه داد ،سعی نکرد حرفی بزنه و
منتظر موند تا اون ادامه بده.
یونگی آب دهنش رو قورت داد ،نفس عمیقی کشید و بعد ادامه داد،
"جزئیاتش رو بهت نمیگم ،باشه؟ ولی — دکترش نگرانه .نمیخوام
بهت دروغ بگم .بنظر — بنظر خوب نمیاد".
1392
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چشمهای برادرش بسته شدن .پسر محکم اونهارو فشار داد و چند
قطره اشک از گوشه ی چشمهاش پایین چکیدن.
"گوک "،یونگی زمزمه کرد .به جلو تکیه داد و دست برادرش رو گرفت.
اینبار با هیچ مقاوتی رو به رو نشد و یونگی محکم انگشتهاشون رو
توی هم قفل کرد" ،متاسفم "،مرد بعد از چند لحظه گفت" ،قرار نبود
اینجوری بشه .متاسفم گوکی .واقعا واقعا متاسفم".
در کمال تعجبش جونگوک آروم دستش رو فشرد .ابروهای یونگی باال
رفتن و با تعجب به دستهای بهم قفل شدشون خیره شد .برادرش
یکبار دیگه دستش رو فشرد و یونگی متوجه شد که میخواست بهش
چی بگه.
چشمهای برادرش هنوز بسته بودن .انگار که خواب بود و احتماال هر
کسی که میدیدش همین فکر رو میکرد؛
1393
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
1394
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"سهشنبه ۱۰ ،جوالی"
و البته که پرده ای هم بین دو تخت بود .برای اولین بار پرده باز بود،
چون کسی اونجا نبود که بکشدش.
"یوگیوم بهم گفت که نوشتن چیزها میتونه بهم کمک کنه .فکر کنم
واقعا نمیدونم باید چی بگم؛ یا از کجا شروع کنم!"
کسی کنارش سرفه کرد و خودکار متوقف شد .جیمین نگاهی به
کنارش انداخت و دید که نامجون توی تخت تکون خورد .سر
سوکجین باال اومد و اضطراب روی چهرش نقش بست؛
اما مرد کوچیکتر فقط داشت توی خواب تکون میخورد و بعد از
گذشت چند لحظه ،شونه های سوکجین با آرامش پایین افتادن.
1395
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
1396
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یونگی سعی کرد واسه من یک اتاق خصوصی بگیره ،اما من این رو
نمیخواستم .هر چی نباشه نامجون و من از همدیگه عصبانی نبودیم!
با این وجود قضایا کمی عجیب بودن .فکر میکنم اون حس بدی
داشت که من تقریبا بخاطر نجات جون اون مرده بودم ،اما این تقصیر
اون نبود .تقصیر جین هیونگ هم نبود! اون فقط سعی داشت کسی که
1397
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
دوستش داره رو نجات بده .اگه نقش هامون برعکس میشد ،من هم
همینکارو میکردم؛
اوایل برام کالفه کننده بود ،اما حاال فقط ناراحتم میکنه .دلم براش
تنگ شده .فاک ،دلم برای همه تنگ شده! نصفمون دیگه حتی نمیتونیم
همزمان توی یک اتاق باشیم!
حس میکنم شاید اگه ته اینجا بود میتونست همه رو سر عقل بیاره.
عجیبه ،اون جدیدترین عضو گروه بود ،اما درست انگار که مثل یک
چسب ما رو کنار هم نگه میداشت.
***
1398
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"پنجشنبه ۱۲ ،جوالی
امروز دیدمش".
درست مثل هرباری که ویلچرش رو توی اون اتاق هول داده بودن،
جیمین با بدن جونگوک که کنار ته روی تخت خوابیده بود رو به رو
شد .بارها دکترها و پرستارها بهش اخطار داده بودن که اینکارو نکنه،
اما با نادیده گرفته شدنشون بیخیال شده بودن.
پسر کوچیکتر وقتی پرستار آروم جیمین رو توی اتاق برد سرش رو
باال نیاورد .دختر ویلچر رو چند قدم اونطرفتر از تخت نگه داشت و
ترمزش رو زد.
با دیدن گونه های سفید پسر قلبش فرو ریخت .زیر نور فلورنس
بیمارستان مثل کاغذی بنظر میرسیدن که میشد پشتش رو دید.
1400
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یونگی تموم تالشش رو میکنه تا ببرتش خونه ،تا استراحت کنه؛ اما
البته که چونگوک به هیچ عنوان حاضر نیست تهیونگ رو ترک کنه.
هوپی حتی واسش یه مبل گوشه ی تخت گذاشته .اون و یونگی چند
روز یکبار بهش سر میزنن تا مطمئن بشن غذا میخوره و دوش میگیره،
اما سخته.
وقتی جیمین اونجا بود هم جونگوک توی همون مکان بود .چونش رو
روی شونه ی پسر بزرگتر گذاشته بود و دستهاش رو محکم دور
کمرش حلقه کرده بود.
1401
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین آب دهنش رو قورت داد و زمزمه کرد — " ،هی گوکی ،حالت
چطوره؟"
پسر کوچیکتر آروم پلک زد ،اما نگاهش روی تهیونگ باقی موند و در
جواب سوال جیمین فقط هومی گفت.
نگاه جونگوک آروم باال اومد .چشمهاش َورم کرده بودن و جیمین
متوجه شد که دوباره گریه میکرده.
"— خوبه "،پسر باالخره گفت .صداش آروم و زمزمه وار بود .به
همون سرعت که به جیمین نگاه کرده بود ،چشمهاش به سمت تهیونگ
برگشتن.
جیمین به جلو تکیه داد و با چشمهای ناراحتی به پسر خیره شد" ،آره؟
خوبه .امروز باهاش حرف زدی؟"
پسر کوچیکتر آروم سرش رو تکون داد" ،گوکی هر روز باهاش حرف
میزنه .که تنها نباشه".
1402
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"— خوبه "،صدای جیمین روی اون کلمات شکست و پسر مجبور شد
لبهاش رو بهم فشار بده تا خودش رو کنترل کنه" ،چی — اوم ،درباره
ی چی باهاش حرف میزنی؟"
"هومم "،پسر کوچیکتر لحظه ای بهش نگاه کرد .امید کمرنگی بین تیله
های های ناراحتش درخشید" ،هیونگی — انگشتهاش امروز تکون
خوردن .گوکی دستش رو گرفته بود و-و انگشتهاش تکون خوردن!"
1403
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
خودش رو مجبور کرد که جوابی بده و اون کلمات روی زبونش تلخ
بودن — " ،شاید گوکی".
***
1404
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"جمعه ۱۳ ،جوالی
"تو هم خوب نیستی!" جیمین جواب داد" ،ولی هر روز میری دیدنش!
این چه فرقی با رفتن من داره؟!"
ماهیچه ای توی فک یونگی تکون خورد و مرد سعی کرد خودش رو
آروم کنه" ،چون من خوبم! عالوه بر اون ،خودت هم میدونی که من
بخاطر جونگوک اونجا میرم!"
"اون —!" دوست پسرش با دیدن لرزیدن اون مجبور شد ُتن صداش
رو پایین بیاره ،اما با همون خشم صحبت کرد — " ،اون فرق میکنه!
بهت گفتم که دیگه دربارش حرف نزنی! این دوتا موضوع کامال با هم
متفاوتن ،باشه؟! محض رضای فاک ،بین تیر خوردن و ناراحت بودن
کلی فرق —!"
فک دوست پسرش انقدر محکم بهم فشرده شده بود که دردناک بنظر
میومد و مرد با لحن کنترل شده ای غرید" ،من دارم کمک میگیرم!
یوگیوم رو میبینم ،هر روز میرم پیشش جیمین! دارو مصرف میکنم و
دارم هر کاری که الزمه میکنم تا حالم خوب بشه! تو هم میتونی همین
رو بگی؟!"
دهن جیمین بسته شد و پسر بدون هیچ حرفی به مرد بزرگتر چشم
غره رفت.
"نمیتونی! بدون توجه به دستور دکتر که گفته توی تخت بمونی اتاقت
رو ترک میکنی تا گوک و ته رو ببینی! تموم شب رو بجای اینکه
بخوابی بیدار میمونی و با نامجون حرف میزنی! به زحمت غذا
میخوری ،داروهات رو در صورتی مصرف میکنی که بریزنش توی سرم
کوفتیت! محض رضای فاک جیمین ،نمیخوای حالت بهتر بشه؟!"
نفس جیمین توی سینش حبس شد ،مالفه هارو چنگ زد و حس کرد
که قلبش شکست.
چند قطره اشک گرم روی گونه هاش فرو ریختن و تالشی برای پاک
کردنشون نکرد.
1408
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
"دوشنبه ۱۶ ،جوالی
اون هیچوقت با صدای بلند اعترافش نمیکنه ،اما فکر میکنم یونگی
دلش واسه سوکجین تنگ شده".
"به هر حال ،این کارهاییه که ما این مدت توی خونه کردیم "،یونگی با
لحن خشکی جملش رو تموم کد.
اما مهم نبود جیمین چقدر واسه ی اعضای گنگش خوشحال بود ،فقط
نمیتونست خیلی به این موضوع اهمیتی بده.
1410
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
یونگی آروم خندید و سرش رو تکون داد" ،میدونم .تو تنها احمقی
هستی که دیدم بهشون میخنده!"
لبخند روی لبهای جیمین بزرگتر شد" ،چه نوع نون شیرینی ای میتونه
پرواز کنه؟"
1411
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
از اونور پرده ،صدای خنده ای که شبیه به صدای شیشه پاک کردن بود
تقریبا باعث شد صدای غره ی یونگی به گوش نرسه.
با لرزیدن گلوی یونگی ،پسر کوچیکتر میدونست که اون هم اون صدا
رو شنیده.
با بدن خشک شده ای منتظر موند تا صورت یونگی بی احساس بشه،
یا طعنه ای به اون خنده بزنه؛
15
بازی با کلمات بخاطر شباهت تلفظ کلمه ی plainبه معن ساده و Planeبه معن هواپیما =)) از جوک های سوکجین =)) :
1412
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"قسم میخورم این خنده ی کوفتی زشت ترین خنده ی توی دنیاست"،
مرد مو نعنایی زمزمه کرد.
امید توی قلب جیمین بزرگتر شد" ،خنده ی جین هیونگ ،نه؟"
و شاید چیز کوچیک و مسخره ای بود ،اما برای اولین بار توی تقریبا
یک ماه ،یونگی داشت از حظور مردی که زمانی بهترین دوستش بود
حرف میزد.
یونگی چند لحظه بعد توی تختش رفت ،دستهاش رو دورش حلقه کرد
و جیمین سرش رو روی شونش گذاشت.
اونطرف پرده ساکت شده بود .مالفه های زیر بدنشون با تکون خوردن
یونگی صدا دادن" ،یه پتوی دیگه میخوای؟"
1413
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین روی گردن مرد آهی کشید و با خودش فکر کرد’ ،تموم
چیزهایی که میخوام رو اینجا دارم‘.
"گرسنه نیستم".
”باشه“.
"قدمهای کوچیک".
***
"جمعه ۲۰ ،جوالی
اما جیسو-شی فوق العادست .هر وقت که بهمون سر میزنه ،انگار که
َتنش توی اتاق از بین میره.
1415
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
برای مدتی ،اینجوری بنظر میرسه که انگار همه چیز همون جوریه که
قبال بود".
"بعدش چی شد؟"
در همون حال ،جیمین هم با لبخندی به مرد خیره شده بود .با خودش
فکر کرد هوپی باالخره پا پیش میگذاشت یا نه .یکبار ازش درباره ی
این موضوع پرسیده بود و مرد با چهره ی سرخی گفته بود باید به
جونگوک سر بزنه و از اتاق فرار کرده بود.
1416
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
در واقع ،االن هم کاری شبیه به اون موقع رو کرد ،از روی صندلی بلند
شد و شلوارش رو تکوند.
"اوه ،البته "،جیسو بلند شد و تعظیم آرومی روی به بقیه ی افراد توی
اتاق کرد و با لبخند مالیمی توضیح داد" ،چندتا عروسک براش
آوردیم".
"اگه آماده ای جیسو ،ما االن باید بریم جایی که تنها باشیم میدونی؟
بخاطر جونگوک!" نامجون با شیطنت گفت و خندید.
1418
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
چند لحظه همشون ساکت بودن ،تنش هوای اتاق رو پر کرده بود.
***
1419
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"یکشنبه ۲۲ ،جوالی
اگه بخوام صادق باشم ،یکجورهایی امید داشتم که همه چیز دوباره
درست میشد .من و نامجون به زودی میتونستیم بریم خونه ،هوپی
احتماال از جیسو میخواست باهاش قرار بذاره و یونگی و سوکجین
دوباره با هم خوب میشن.
دارم سعی میکنم که درباره ی همه چیز مثبت فکر کنم — واقعا ،واقعا
دارم تمام تالشم رو میکنم؛
اما بنظر میاد تنها چیزی که هممون نمیتونیم دربارش امیدوار بمونیم
وضعیت تهیونگه.
چند هفته ی اول واقعا سخت بود .حالش بهتر نمیشد و دکترها هم
امیدی بهش نداشتن .بعضی شبها این واقعیت که ممکن بود دیگه
نتونم با بهترین دوستم حرف بزنم بهم فشار میاورد و یونگی مجبور
میشد تا زمانی که هق هق هام تموم میشدن بغلم کنه.
1420
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
وقتی جونگوک توی راهرو اومد و با داد دکترهارو صدا زد همه بدترین
سناریو رو تصور کردن .همه ی پرستارها با دیدن چهره ی مضطرب
پسر کوچیکتر نگاه نگرانی به همدیگه انداختن.
دو زنی که توی راهرو بودن با احتیاط چرخی که دستگاه بزرگی روش
بود رو داخل بردن .یکی از اونها توی اتاق ایستاد و شوکه به دکتر که
متوقف شده بود خیره شد.
"اون —" نگاش روی مریض روی تخت ُسر خورد و لبش رو گزید.
1421
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"بیداره!"جونگوک تقریبا جیغ کشید .سه آدم بزرگ توی اتاق شوکه به
پسر که دست مریض روی تخت رو گرفته بود خیره شدن.
جونگوک دوباره جیغ کشید و روی پاهاش باال و پایین پرید .چشمهاش
برای اولین بار روشن و زنده بودن ،گونه هاش قرمز شده بودن و
لبخند بزرگی روی صورتش نقش بسته بود.
دکتر آروم سرش رو تکون داد و زمزمه کرد" ،باورم نمیشه —"
"عالئم حیاتیش فوق العاده ان "،دکتر با صدای آرومی اعالم کرد .خم
شد و با تمرکز ارقام روی مانیتور رو خوند،
1422
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"توی نیم ساعت گرشته ضربان قلبش افزایش چشم گیری داشته.
بنظر نمیاد دیگه خواب باشه".
دکتر در جواب هومی گفت و کمرش رو صاف کرد" ،بنظر میاد .ممکنه
تا مدتی برای باز کردن چشمهاش خیلی ضعیف باشه ،ولی بدنش
بیداره".
لبهای پرستار با شوک از هم باز شدن و آروم زمزمه کرد" ،این عالیه".
دکتر آروم خندید" ،حق با تو بود جونگوک ،فکر کنم هیونگت واقعا
دلش برات تنگ شده".
1423
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"بهت گفتم! هیونگی ها فکر کردن گوکی داره خنگول بازی در میاره،
ولی گوکی میدونست! ته ته دلش واسش تنگ شده! اون برگشت!"
"همینکارو کرد "،دکتر با لبخندی گفت" ،با این وجود هنوز کامال خوب
نشده جونگوک .باید توی چند روز آینده خیلی مراقبش باشیم ،خب؟"
"آره!" جونگوک در جواب لبخندی زد" ،میتونم صبر کنم! گوکی مدت
زیادی صبر کرده!"
نگاه پسر به سمت تهیونگ برگشت و لبخند روی لبهاش مالیم شد،
"گوکی برای همیشه صبر میکرد".
***
1424
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"پنجشنبه ۲۶ ،جوالی
اما بهوشه.
خیلی چیزها عوض شدن .انگار که خبر خوب شدن اون ابر تاریکی رو
از روی هممون برداشته.
دوباره همه چیز حس عادی بودن داره؛ حتی نمیتونم توصیفش کنم
که این چقدر خوشحالم میکنه!"
"ما رو یادشه ،مگه نه؟" پسر با چشمهای گشاده شده به سمت یونگی
برگشت" ،خدای من ،اگه فراموشی گرفته باشه چی؟! اگه هیچی رو
یادش نیاد چی؟!"
1425
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"راستش این ممکنه حتی خوب باشه "،دوست پسرش نبشخندی زد،
"یادش میره که داشت با گاز سمی خفه میشد!"
"و یادش میره که تیر خورده "،نامجون اضافه کرد" ،اون هم تقریبا
شش بار!"
"تازه —!"
1426
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
1427
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
دوست پسرش لبخند مغروری بهش زد" ،اوه ،داری درباره ی وقتی
حرف میزنی که تو مجبور شدی دو ساعت با جونگوک پوستر های
پوشیده از اکلیل درست کنی؟"
یونگی آروم بدنش رو توی آغوشش فشرد و لبخند مهربونی زد" ،آره
بیبی ،داشتیم".
"قطعا "،نامجون با لبخندی تایید کرد و دست مرد بزرگتر رو بین دست
خودش گرفت" ،ته قرار نیست ما رو فراموش کنه بچه ها".
1428
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"حال بهم زنه!" یونگی گفت و جیمین با چشم غره ای ضربه ای به
شونش زد.
"خیلی بچه ای "،پسر کوچیکتر زمزمه کرد ،اما به سختی جلوی
لبخندش رو گرفته بود و حس فوق العاده ای داشت.
***
1429
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"جمعه ۲۷ ،جوالی"
1430
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
اخم جونگوک عمیقتر شد ،اما نگاهش به سمت ویلچر هایی که دوتا از
هیونگ هاش توشون نشسته بودن برگشت.
"باشه "،پسر با بی میلی زمزمه کرد .با تردید دستش رو دراز کرد،
موهای جیمین رو نوازش کرد و لبخند خرگوشی ای که مدتها بود
بهشون نشون نداده بود جای اخمش رو گرفت" ،خیلی خب ،بریم!"
هر چند که لبخند اون کوچیکتر بود ،اما جیمین میتونست هیجان توی
چشمهاش رو ببینه.
وقتی یونگی آروم اون رو توی اتاق هول داد ،جونگوک کنار تخت
تهیونگ ایستاده بود .سوکجین هم نامجون رو داخل برد و هوپی با
دسته گلی به بزرگی بدنش پشت سرشون وارد شد.
1431
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
برای اولین بار توی مدت طوالنی ای ،تخت پسر بزرگتر باال اومده بود
تا اون بتونه بشینه.
"هیونگی ها خیلی آروم راه میان!" جونگوک اذیتشون کرد .پسر کنار
تخت ایستاده بود؛ نمیتونست روی اون بشینه ،اما دستهاش محکم
دستهای تهیونگ رو گرفته بودن و توی نزدیکترین فاصله بهش
ایستاده بود.
"هی ته "،جیمین نفس عمیقی کشید .گلوش یکدفعه بسته شده بود،
اما حس بدی نبود.
"حرف بد "،جونگوک آروم زمزمه کرد ،اما بنظر نمیومد توجه خیلی
زیادی بهش داشته باشه و بیشتر روی پوشوندن پاهای تهیونگ با پتو
تمرکز کرده بود.
"ته ته ،سردت میشه "،پسر کوچیکتر با دیدن پاهای تهیونگ ناله کرد.
به جلو تکیه داد ،پتو رو کامل روی پاهاش کشید و بعد با موفقیت
گفت" ،حاال خوب شد!"
حتی از پشت ماسک هم جیمین میتونست باال رفتن گونه های تهیونگ
حین لبخند زدنش رو ببینه .پسر دست جونگوک رو فشرد و بی صدا
ازش تشکرد کرد.
پنج مرد توی اتاق هم لبخندی زدن .تقریبا حس بدی داشتنف چون
انگار که داشتن صحنه ی خصوصی رو میدیدن؛ اما جیمین از اونجا
بودنش خوشحال بود .باعث میشد قلبش با دیدن خنده ها و
خوشحالی جونگوک گرم بشه.
باعث میشد همشون دلشون بخواد درست مثل اون لبخند بزنن.
1433
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
1434
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
هوپی ابرویی باال انداخت" ،جین ،بیا سعی کنیم به خودمون دروغ
نگیم!"
جیمین لبخند مالیمی زد" ،دلم برات تنگ شده بود ته".
1436
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین دستی رو روی شونش حس کرد ،سرش رو باال آورد و دید که
یونگی هم با نگاهی مشابه بهش خیره شده بود.
"فکر میکنم نوشتن توی این دفترچه خاطرات ایده ی خوبی بود ،اما
نمیدونم دیگه بهش نیاز دارم یا نه.
1437
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
45.
یکسال بعد
"همین االن رفت دستشویی "،پسر با نگاه نگرانی جواب داد" ،چی
میخوای ازش بپرسی؟"
"به تو ربطی نداره "،یونگی با صدای خشکی جواب داد .فکش منقبض
شده بود و به نقطه ای روی زمین خیره شد.
1438
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خیلی خب "،مرد زمزمه کرد" ،من فقط — امشب قراره یه کاری کنم
و میخواستم — نظر گوک رو بپرسم".
ابروهای تهیونگ بهم گره خوردن" ،چیکار میخوای بکنی که نظر اون
رو میخوای؟"
"من —" مرد بزرگتر چشم غره ای بهش رفت و تهیونگ با تعجب به
گونه های سرخش نگاه کرد" ،میخوام از جیمین خواستگاری کنم،
باشه؟"
لبهای تهیونگ از هم باز شدن و پسر برای چند لحظه حتی نتونست
چیزی بگه.
1439
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"فقط میخواستم مطمئن بشم که گوک باهاش مشکلی نداره "،مرد با
گونه های آتیش گرفته گفت” ،منظورم اینه که ،واقعا روی اون تاثیری
نمیذاره .مهم نیست چی بشه ،هنوز هممون با هم زندگی میکنیم .من
— نمیدونم ،فقط میخواستم ازش بپرسم".
صدای ناله ی بلندی باعث شد مرد بزرگتر نتونه فرصتی برای جواب
دادن پیدا کنه.
جونگوک با ناله ی ناراحتی توی اتاق دوید ،محکم پسر بزرگتر رو بغل
کرد و سرش رو به سینش چسبوند.
مرد که متوجه منظور تهیونگ شده بود گفت" ،اوه ،فکر کنم سی تایی
االن اونجا باشن".
1441
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر کوچیکتر تقریبا توی بغلش پرید و جیغ کشید" ،ته ته بهترینه!"
1442
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اوه "،چشمهای جونگوک برق زدن و پسر با اشتیاق به جلو تکیه داد،
"چه کارهایی؟"
مرد دوباره به جونگوک نگاه کرد ،نفس عمیقی کشید و با جدیت گفت،
"گوک ،چیزی که میخوام بهت بگم یه راز خیلی بزرگه ،باشه؟"
برادرش با هیجان سرش رو تکون داد و بعد به سرعت اضافه کرد" ،به
جز ته ته ،چون گوکی همه چیز رو به اون میگه!"
1443
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اوهوم".
1445
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
1446
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ لبخندی زد" ،پس اگه یونگی هیونگ با جیمین ازدواج کنه ،این
به این معنیه که تو میتونی برادر جیمین بشی! مگه نه؟"
جونگوک بدون اینکه از چیزی خبر داشته باشه معصومانه لبخند زد،
"لطفا؟"
"فکر خوبیه گوکی "،یونگی باالخره موفق شد بگه" ،موندم چرا خودم
هیچوقت بهش فکر نکردم!"
"یه لباس خیلی خیلی خوشگل "،تهیونگ قول داد و موهای پسر رو
نوازش کرد" ،ولی فعال نمیتونی دربارش حرف بزنی ،باشه بان؟ یه
رازه".
"گوک نه!" یونگی هیس کشید" ،در واقع جیمین مهمترین کسیه که
نباید بدونه ،باشه؟!"
1448
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ فقط لبخند زد" ،درسته؛ ولی فقط برای اینکه مطمئن بشیم،
نمیتونیم تا وقتی ازش نپرسیده چیزی بگیم ،باشه؟ نمیخوایم
سورپرایزش رو خراب کنیم".
1449
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
1450
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
لبهای جونگوک آویزون شدن و پسر توی صندلیش فرو رفت" ،ولی
چند ساعت شده! گوکی حوصلش سر رفته! چرا انقدر طول کشید تا
غذا حاضر بشه؟! شکمم قراره بمیره ته ته!"
با غره دادن تهیونگ نامجون با لبخند دلسوزانه ای بهش نگاه کرد.
1451
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
1452
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ببخشید ،ببخشید!"
گونه های جیمین آتیش گرفتن" ،م-ما — این ک-کاری ن-نبود —"
تهیونگ بلند خندید" ،داشت باهات شوخی میکرد مینی! خدای من،
واقعا توی ماشین انجامش دادید؟ حال بهم زنه!"
1453
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
1454
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین خندید و با حلقه شدن دستهای یونگی دور بدنش به مرد تکیه
داد" ،حقت بود!"
لبهای مرد هوپی شدن و شونه هاش پایین افتادن" ،حاال هر چی".
تهیونگ سرش رو روی به همشون تکون داد" ،شما دوتا باید سفارش
بدید .غذای ما داره آماده میشه".
در واقع ،غذاشون چند دقیقه بعد در حین راحت شدن خیال تهیونگ و
هیجان زدگی جونگوک حاضر شد.
توی چند دقیقه ،جونگوک به این نتیجه رسید که َمک اند چیز اون
رستوران چیزی نبود که اون حین سفارش دادن توقعش رو داشت.
1455
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"داخلش یه سری چیزها داره!" پسر ناله کرد و آستین تهیونگ رو
کشید" ،اونها نباید اونجا باشن ته ته!"
"خرچنگه گوکی "،پسر بزرگتر با صبر و حوصله توضیح داد .چند تیکه
از خرچنگ رو با چنگالش گرفت و اون رو جلوی دهن پسر گرفت،
"فقط یکم امتحانشون کن بیبی ،خوشمزن".
بعد از اینکه دستمالی رو روی پای جونگوک گذاشته و پسر شروع به
خوردن کرد بود که به سمت نامجون برگشت.
1456
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اگه اشتباه میکنم بهم بگو ته "،نامجون گفت و ابرویی باال انداخت،
"ولی من نود درصد مطمئنم که وقتی باهات مصاحبه کردم توی فایلت
نوشته بود که به غذای دریایی حساسیت داری!"
1457
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"شما دوتا حال بهم زنید!" هوپی اضافه کرد" ،دندون هام فقط با
دیدنتون کرم خورده میشه"!17
"اوه ،ببخشید".
17
منظورش اینه که انقدر شیرینن ،که دندون هاش رو خراب میکنن :
1458
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جیمین لبخند کمرنگی کرد ،اما کیک رو خورد و به سمت میز برگشت.
افراد سر میز که هیچ خبری از اتفاقی که قرار بود بیفته نداشتن به
حرف زدنشون ادامه دادن .فقط یونگی و تهیونگ به جیمین که با
چهره ی سفیدی کیکش رو توی دستمالی ُتف کرد خیره شده بودن.
وقتی جیمین حلقه ی نقره ای رنگی رو باال گرفت ،سکوت کَر کننده ای
میز رو فرا گرفت.
1460
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
هوپی سرفه ای کرد و لقمه غذایی که تازه خورده بود تقریبا توی
گلوش گیر کرد .مشتی به سینه ی خودش زد ،گونه هاش سرخ شدن،
گلوش رو صاف کرد و غرید" ،رفیق وات د فاک! جیسو قراره خیلی
عصبانی بشه که دعوتش نکردی!"
سوکجین اخمی کرد ،در حالی که هوپی به جلو تکیه داد و با صدای
بلندی زمزمه کرد" ،میتونی واسه من هم بفرستیش؟"
"ساکت شید!"
در همون حال یونگی اصال از پریدن بقیه ی بین حرفهاش عصبانی
بنظر نمیرسید .اون و جیمین نگاه هاشون رو از همدیگه نگرفته بودن
و هر دو فقط با لبخند مالیمی به هم خیره شده بودن.
1462
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"بنظر همینطور میاد "،یونگی آروم خندید" ،باید بگی آره تا گوکی
بتونه لباس دامنیش رو بپوشه".
"فکر کنم بتونم خودم رو قربانی این خواستش کنم ،منظورم اینه که،
اگه مجبورم!"جیمین با چشمهای براقی به جلو تکیه داد.
جیمین با مالیمت خندید" ،از همون روزی که دیدمت آره بود مین
یونگی".
1463
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
1465
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
به جای خاموش کردن چراغ مثل هر شب ،تهیونگ آروم روی تخت
نشست ،به چهارچوب اون تکیه داد و زمزمه کرد" ،بیا اینجا بیبی".
جونگوک باالخره در کمد رو بست ،به سمت تخت رفت ،کنار پای پسر
بزرگتر دراز کشید و خودش رو بهش فشرد؛ دستهاش دور کمرش حلقه
شدن و سرش رو روی سینش گذاشت .تهیونگ با چسبیدن بیش از حد
معمول پسر بهش ابرویی باال انداخت.
جونگوک چند لحظه جوابی نداد .سرش رو باالتر برد و گونش رو روی
شونه ی پسر گذاشت.
1466
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آره "،تهیونگ بعد از چند لحظه گفت ،آب دهنش رو قورت داد ،نفسی
کشید و بعد ادامه داد" ،آره ،خوش گذشت .تو — اوم ،حالت خوبه
بیبی؟"
"هومم".
"— باشه".
1467
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ صبر کرد تا پسر هر چیزی که توی ذهنش سنگینی میکرد رو
بگه ،اما بنظر میومد جونگوک توی افکار خودش غرق شده بود .تازه
میخواست ازش بپرسه که چراغ هارو خاموش کنه یا نه ،که پسر
کوچیکتر دوباره شروع به حرف زدن کرد.
1468
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"نه ،نه!" تهیونگ تقریبا خندید .با لبخند بزرگی چونه ی پسر کوچیکتر
رو گرفت و دوباره نگاهش رو به سمت خودش برگردوند" ،نگو
ببخشید ،منظورم همچین چیزی نبود".
جونگوک حاال کالفه بنظر میومد و با لبهای آویزون بهش خیره شد،
"چرا داری میخندی؟!"
وقتی سرش رو عقب کشید ،پسر کوچیکتر با اخم بزرگتری بهش خیره
شده بود.
"داری میری رو اعصابم "،جونگوک زمزمه کرد و سعی کرد خودش رو
از بغل تهیونگ بیرون بکشه .وقتی آغوش پسر بزرگتر ُشل تر شد،
موفق شد و پایین تخت نشست.
"ته ،من واقعا از داشتن این مکالمه باهات میترسیدم!" جونگوک با
حرص گفت؛ با برگشتن پسر کوچیکتر به سمتش و دیدن چشمهای
خیسش ،لبخند تهیونگ از روی صورتش محو شد" ،بیشترین کاری که
میتونی در حقم بکنی اینه که مسخرم نکنی!"
"— اوه بیبی "،تهیونگ با مالیمت گفت ،آهی کشید و دستهاش بغل
بدنش افتادن" ،گوکی ،متاسفم بانی .نمیدونستم .لطفا بیا اینجا؟"
پتو هارو کناری زد ،گوشه ی تخت رفت و پسر کوچیکتر رو از پشت
بغل کرد.
1470
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
کمر پسر رو نوازش کرد و بعد از چند لحظه آهی کشید" ،متاسفم .به
تو یا سوالت نمیخندیدم بیبی ،باشه؟ خندیدم چون خیلی مسخرست
که نگران موضوعی شدی که جوابش فاکینگ واضحه!"
"حرف بد "،جونگوک طبق عادت همیشگیش زمزمه کرد .آروم خودش
رو عقب کشید و به پسر بزرگتر نگاه کرد" ،منظورت چیه؟"
اینبار نوبت جونگوک بود که شوکه بشه و با لبهای از هم باز مونده به
پسر خیره بشه.
1471
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک شونه ای باال انداخت و دوباره بهش نگاه کرد" ،ولی داره؛
منظور بدی ندارم ،فقط —"
1472
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اگه منظورت به لیتل بودنته که این واقعا حرف مزخرفیه گوک! من
تو رو به همون اندازه که یونگی جیمین رو دوست داره دوست دارم،
باشه؟ این تنها چیزیه که توی یه رابطه اهمیت داره!"
1473
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"ته ،منظورم همچین چیزی نبود "،جونگوک گفت و ابروهاش بهم گره
خوردن .دستش رو دراز کرد تا روی شونه ی تهیونگ بگذارتش ،اما با
دور شدن پسر بزرگتر ازش چهرش فرو افتاد.
"پس چرا؟" تهیونگ با لحن خشکی گفت" ،چرا همیشه این حرف
مسخره ی ’رابطه ی ما با اونها متفاوته‘ رو میزنی؟! این اولین باری
نیست که این رو میگی!"
1474
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ چند لحظه ساکت موند .به پسر کوچیکتر که صورتش رو توی
دستهاش پنهون کرد و شونه هاش با تالشش برای آروم کردن خودش
میلرزیدن خیره شد .عذاب وجدان سینش رو پر کرد.
جونگوک هنوز هم سرش رو باال نیاورد" ،من حتی منظور بدی نداشتم!
رابطه ی هر کسی با بقیه متفاوته .این چیز بدی نیست "،جونگوک با
صدای پوشیده از اشکی زمزمه کرد؛ چون هنوز صورتش رو پوشونده
بود صداش محو به گوش میرسید.
1475
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر کوچیکتر آب دهنش رو قورت داد و باالخره بهش نگاه کرد .مژه
هاش از اشک خیس بودن ،چشمهاش برق میزدن و گونه هاش سرخ
شده بودن.
"ا-از دعوا کردن خوشم نمیاد "،پسر زمزمه کرد و با دستش بینیش رو
پاک کرد ،قلب تهیونگ با دیدن اون صحنه شکست" ،واقعا نمیاد.
ببخشید اگه عصبانی یا ناراحتت کردم .واقعا منظوری نداشتم —"
"نه بیبی ،تمومش کن "،تهیونگ عاجزانه گفت ،دستش رو دراز کرد و
جونگوک رو روی پاهاش کشید" ،من کسیم که باید عذرخواهی کنه،
باشه؟ نکن — فاک ،گریه نکن".
جونگوک سرش رو توی شونش فرو کرد و با فین فینی زمزمه کرد،
"نمیکنم".
1476
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک آروم سرش رو تکون داد و با فین فین دیگه ای زمزمه کرد،
"ع-عصبانی نیستم .فقط — گیج شدم".
تهیونگ آهی کشید" ،من بی هیچ دلیلی یکدفعه ترسیدم ،معلومه که
گیجت کردم".
"ولی بدون دلیل نبود "،پسر کوچیکتر آروم گفت ،برگشت و با
چشمهای بزرگ و گرمی بهش خیره شد" ،چی ترسوندت؟" ناراحتی
روی چهرش نقش بست" ،بخاطر — بخاطر بحث ازدواج بود؟"
"درباره ی چی حرف میزنی بان؟" پسر بزرگتر زمزمه کرد" ،چی رو
هنوز انجام ندادیم ،هوم؟ من فکر میکردم رابطمون با سرعت خیلی
معقولی داره پیش میره".
چهره ی جونگوک زیر دستش گرم شد ،مژه هاش با پایین انداختن
نگاهش گونش رو لمس کردن و چیز نامفهومی رو زمزمه کرد.
1478
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک مکثی کرد ،تمام صورتش تا باالی گوش هاش صورتی رنگ
شد.
"این — این آرومه ،مگه نه؟" جونگوک پرسید و با تردید بهش نگاه
کرد" ،منظورم اینه که ،ما چند ساله که با همیم!"
پسر بزرگتر لبهاش رو بهم فشرد و سعی کرد افکارش رو مرتب کنه.
باالخره دستش رو از روی صورت پسر کوچیکتر پایین انداخت و
بجاش اون رو روی پاش گذاشت .انگشتهاشون رو توی هم قفل کرد و
باالخره حرفهایی که باید میزد رو پیدا کرد.
1479
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوکی اخم کمرنگی کرد" ،آره ،ولی —" پسر شونه ای باال انداخت.
"تو آماده ای "،پسر با آهی گفت .اون حرفها مثل یه بیانیه بودن ،نه
سوال.
"خیلی خب "،پسر باالخره گفت ،دست جونگوک رو فشرد ،به جلو
تکیه داد و آروم پیشونیش رو بوسید.
1480
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ لبخند کمرنگی زد" ،آره "،موهای پسر رو از روی چشمهاش کنار
زد" ،باشه".
"پس صبر داشته باش!" تهیونگ خندید ،اینبار بوسه ای به بینی پسر
زد" ،خوشحالم که بهم گفتی بان؛ ولی چند روز به من مهلت بده تا
افکارم رو جمع و جور کنم ،باشه؟"
"چی؟ آ-آره البته!" جونگوک با چشمهای گشاد شده گفت" ،هر چقدر
وقت میخوای استفاده کن! نمیخواستم هولت کنم یا —!"
"خفه شو "،پسر کوچیکتر با صدای ضعیفی زمزمه کرد و قرمزتر شد.
1481
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ با خودش فکر کرد که بهتر بود اون بحث رو همونجا تموم کنن
و حاال که همه چیز دوباره خوب شده بود ،چراغ هارو خاموش کنه؛
اما یک سوال توی ذهنش بود که باید جوابش رو میدونست.
"فکر میکنی —" پسر مکثی کرد و حرفهاش رو مزه مزه کرد ،جونگوک
با چشمهای کنجکاوی توی آغوشش منتظر موند.
تهیونگ نفس عمیقی کشید" ،فکر میکنی — اون لحظه لیتل باشی؟"
تهیونگ سرش رو تکون داد" ،اگه باشی مشکلی نیست!" پسر به
سرعت اضافه کرد" ،فقط — خودت میدونی .این ممکنه جوری که
باهات رفتار میکنم و — کاری که قراره بکنیم رو تحت تاثیر قراره
بده؟ خدایا ،بلند گفتنش خیلی عجیبش کرد —!"
1482
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ رو با بوسه ای روی لبهاش سورپرایز کرد .گرما تموم بدن پسر
بزرگتر تا انگشت های پاهاش رو پر کرد و باعث شد شوکه پلک بزنه.
"بهت اعتماد دارم "،جونگوک آروم گفت و چشمهاش برق زدن” ،هر
کاری که کنی ،میدونم که ازم مراقبت میکنی ته .چه بزرگ باشم چه
لیتل ،باشه؟ لطفا نگرانش نباش".
1483
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
چند روز بعد ،وقتی جونگوک توی دستشویی بود و تهیونگ مضطربانه
گوشه ی تخت نشسته بود که پسر بزرگتر باالخره تصمیم گرفت که
آمادست.
یک جفت دست دور گردنش حلقه شدن و اون رو از افکارش بیرون
کشیدن .جونگوک روی پاهاش نشست و با اخم کمرنگی بغلش کرد.
1484
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ آروم به اون حرکت خندید ،با مالیمت دست پسر رو پایین
آورد و انگشتهاشون رو توی هم قفل کرد" ،شکمم حالش خوبه".
"آیش ،چه تحریک کننده!" تهیونگ خندید و با لبخندی بینی پسر رو
بوسید" ،فکر کنم حالم خوبه ،ولی تو چی؟ شکم گوکی بوس
میخواد؟"
1485
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
گونه های جونگوک از اون حرکت ناگهانی آتیش گرفتن؛ هر چند پسر با
باال رفتن پیرهنش به کمک دست تهیونگ ساکت موند .لباس زیر توری
سفیدی نمایون شد و پسر بزرگتر با دیدن اون لبش رو گزید و سعی
کرد متمرکز بمونه.
1486
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با کشیدن از عمد انگشت هاش روی دنده های جونگوک ،صدای حبس
شدن نفس های پسر رو شنید.
وقتی لبهای پسر بزرگتر باال رفتن بود که خنده هاش آروم شدن،
تهیونگ با نفس خفه ی دیگه ای که پسر حین بوسیده شدن سینش
کشید لبخندش رو خورد.
1487
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"خوبی بان؟" پسر بزرگتر چک کرد .سرش رو باال آورد تا نگاهی به
جونگوک بندازه و با گونه های سرخ و چشمهاش گشاد شدن رو به رو
شد.
"اوهوم "،تهیونگ جواب داد و باالخره با شیطنت دستی روی کمر پسر
کشید" ،یا هر چیز دیگه ای!"
بنظر میومد نفس جونگوک با گذاشته شدن َرد بوسه های تهیونگ روی
سینش ،و ایستادنشون دقیق کنار نوک سینش توی گلوش حبس شد.
وقتی تهیونگ باالخره نوک حساس سینش رو بین لبهاش کشید ،پسر
ناله ای کرد.
تهیونگ منقبض شدن شکم پسر زیر دستش رو حس کرد .با نوک سینه
ی سفت شده توی دهنش بازی کرد و با مالیمت زبون و دندونهاش رو
بهش کشید.
1489
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
انگشت های تهیونگ زیر کمربند لباس زیر جونگوک رفتن ،با یک
حرکت اون رو باز کردن و باعث شد جونگوک نفس خفه ای بکشه و
بدنش دوباره باال بپره.
تهیونگ پارچه ی لباس زیر پسر رو با لبهاش لمس کرد و حس کرد که
تور اون ،با تحریک شدن عضو جونگوک کشیده میشد.
1490
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
اجازه داد که زبونش روی عضو پسر ثابت بمونه و ناله ای از بین لبهای
جونگوک بیرون کشید.
با انجام شدن درخواستش به راحتی و کشیده شدن لباس زیرش تا
روی زانوهاش ،التماس هاش روی لبهاش خاموش شدن .عضو تحریک
شدش بیرون اومد ،با وجود اذیت های تهیونگ ،پری کام همین حاال
هم داشت از سر قرمزش بیرون میریخت.
تهیونگ لحظه ای مکث کرد ،دستش رو روی رونهای پسر کوچیکتر باال
و پایین کشید تا آرومش کنه.
1491
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
اینبار به جلو تکیه داد ،زانوهاش روی زمین بودن و آرنج هاش رو روی
تخت گذاشته باشه" ،قوانین رو یادته بانی؟"
جونگوک حاال مالفه هارو چنگ زده بود ،بدنش منقبض شده بود و با
حرف شنوی گفت" ،هر وقت بیش از حد شد به ته ته بگم ،وقتی اون
حس خوب اومد هم به ته ته بگم".
تهیونگ با بوسه ای روی نوک عضو خیسش بهش جایزه داد" ،پسر
خوب".
جونگوک فرصتی برای جواب دادن پیدا نکرد و بجاش ناله ای از بین
لبهاش خارج شد .دست تهیونگ کامال دور عضوش حلقه شد و زبون
خیس و گرمش روی بلندیش کشیده شد.
برای چند لحظه همه چیز خوب بود ،تا اینکه پسر بزرگتر عضو
جونگوک رو توی دهنش کشید .پسر نفس خفه ای کشید ،رون هاش
بدون اخطاری باال پریدن و تهیونگ با حس درد برخورد عضو پسر به
ته گلوش لحظه ای عُ ق زد.
1492
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
هر چند ،عذاب وجدان از چشمهاش پسر کوچیکتر پاک نشد و به
سرعت گفت" ،د-دیگه نمیخوام اینکارو بکنم! گوکی نمیخواد به ته ته
آسیب بزنه!"
"بهم آسیب نزدی بیبی "،تهیونگ با مالیمت اصرار کرد" ،میتونم حلش
کنم ،باشه؟ قول میدم".
1493
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک دوباره آروم دراز کشید .هنوز مردد بنظر میرسید و تهیونگ
تصمیم گرفت کمی آرومتر جلو بره ،فقط زبونش رو روی سر خیس
عضو جونگوک کشید و پسر تقریبا روی تخت باال پرید.
1494
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
ممکن بود جونگوک بزرگ بخاطر اون طعنه چشم غره ای ترسناکی
بهش بره ،اما جونگوک لیتل فقط ناله ای کرد.
اینبار ،تهیونگ آرومتر زبونش رو روی عضو پسر کشید .نگاهش رو
روی چهره ی جونگوک نگه داشت و حین کارش از بین مژه هاش بهش
خیره شد.
کمر جونگوک آروم باال اومد و میتونست ببینه که پسر داشت جلوی
باال پریدن رون هاش مقاومت میکرد تا دوباره خفش نکنه.
تهیونگ تا وسط عضو پسر رو توی دهنش کشید ،دستش رو باال آورد و
بقیه ی اون که دهنش بهش نمیرسید رو بینش گرفت .یادش میومد که
اولین باری که عضو جونگوک رو دیده بود متعجب شده بود ،چون
توقع داشت اون کوچیک یا الغر باشه؛ هر چند عضو پسر هیچکدوم از
اونها نبود و تعداد بیشماری بلو جاب طول کشیده بود تا اونها این
تکنیک رو کامل کرده بودن.
1495
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک واقعا روی برخورد عضوش به گلوی پسر بزرگتر حساس بود،
پس تهیونگ تمام تمرکزش رو روی نصف اول عضوش باقی گذاشت.
گاهی دستش رو روی قسمت هایی که نمیتونست بخوره میکشید ،اما
بعد از اینکه یاد گرفته بود جونگوک چقدر راحت میتونه با لمس
شدنش ارضا بشه ،میدونست که نباید خیلی اونکارو انجام بده.
تهیونگ حس کرد که رونهاش زیر بدنش لرزیدن ،به محض اینکه پسر
ناله ای کرد سرش رو عقب کشید" ،ا-االن —!"
پسر با آه آرامش بخشی حرفش رو قطع کرد ،تهیونگ عقب رفت و با
پشت دستش دهنش رو پاک کرد.
مکثی پیش اومد .ابروهای پسر بزرگتر بهم گره خوردن و سینش از
نگرانی پر شد .میخواست دوباره سوالش رو تکرار کنه که باالخره
جونگوک شروع به حرف زدن کرد.
1496
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"آره "،پسر نفسی کشید .چشمهاش باز شدن و با تیله های پوشیده از
شهوت به تهیونگ خیره شد" ،خوب شد که متوقفش کردی ،نزدیک بود
ارضا بشم".
تهیونگ هومی گفت ،دستش رو روی موهای پسر کشید و اونهارو از
روی پیشونیش کنار زد" ،آره ،بهتره فعال نگهش داری؛ وگرنه زیادی
برای انجام داد چیزهای دیگه حساس میشی".
تیله ی های کنجکاو جونگوک بهش خیره شدن" ،دیگه قراره چیکار
کنیم؟"
"ما — اوم "،تهیونگ لُپش رو جوید و سعی کرد اضطراب درون قلبش
رو نادیده بگیره" ،داشتم فکر میکردم — خودت میدونی".
لبهای جونگوک که تازه متوجه حرفهاش شده بود از هم باز شدن" ،اوه
— اوه!"
"مگه اینکه تو نخوای!" تهیونگ به سرعت گفت" ،من هیچ مشکلی با
صبر کردن —!"
1497
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ لبش رو گزید" ،مطمئنی؟ بیبی ،لطفا ،اگه هنوز مرددی —"
چهره ی تهیونگ درهم رفت" ،معلومه که دارم! این اتفاق مهمیه ،گوک!"
1498
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
گلوی تهیونگ بسته شد و زمزمه کرد —" ،حق با توئه .من فقط —
فاک .ببخشید .نمیدونم چرا دارم اجازه میدم اضطرابم کنترلم کنه".
1499
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اشکالی نداره ،میدونم که میخوای پرفکت باشه؛ اما این اولین بار
ماست ،ممکنه یکم — عجیب و اینجور چیزها باشه و م-من —" پسر
یکدفعه سرخ شد و لکنت کنون گفت —" ،من چندتا — پورن دیدم
— میدونم که قراره — قراره درد داشته باشه — ولی اشکالی
نداره!" پسر به سرعت با دیدن نگرانی روی چهره ی تهیونگ اضافه
کرد" ،واقعا اشکالی نداره! فقط — فقط میخوام انجامش بدم ،پس
اگه من یکذره ترسیدم نگران نشو؛ چون حتی با وجود اینکه من هم
استرس دارم ،هنوز واقعا میخوام انجامش بدم —"
موهای جونگوک رو از روی صورتش کنار زد ،لبخند دیگه ای بهش زد.
"تو پورن نگاه میکنی؟" تهیونگ با خنده ی آرومی زمزمه کرد" ،که
چی ،تمرین کنی؟"
1500
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"تمومش کن "،جونگوک ناله کرد و البته که با اون لبهای آویزون فقط
موفق شد بامزه تر بشه" ،من االن کیوت نیستم ،باشه؟ االن خوشگلم،
و هات و شاید ،نمیدونم ،سکسی یا هر چی —!"
"باشه ،باشه "،تهیونگ خندید ،به جلو تکیه داد و حین بوسیدن لبهای
پسر سعی کرد جلوی لبخند زدنش رو بگیره" ،بانی سکسی من ،هوم؟"
"اوهوم "،جونگوک زمزمه کرد و اون صدا بین برخورد لبهاشون بهم
خاموش شد .دستهاش به سرعت باال اومدن تا شونه ی پسر بزرگتر رو
بگیرن و پیرهنش رو چنگ زدن.
1501
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
اینکار بود که باعث شد تهیونگ یادش بیاد که هنوز کامال لباس تنش
بود .سریع خودش رو عقب کشید و جونگوک با ناله ای سعی کرد
لبهاش رو دنبال کنه.
غره ای از دهنش خارج شد ،با گرسنگی به لبهای جونگوک حمله کرد و
صورتش رو بین دستهاش گرفت .سرش رو یکجا نگه داشت و با
زبونش ،بوسشون رو کنترل کرد و ناله های آرومی رو از لبهای
جونگوک بیرون کشید.
یکی از دستهاش دور پشت رون پسر کوچیکتر حلقه شد و اون رو
روی پاهای خودش کشید .جونگوک هیچ مقاومتی نکرد و به راحتی
بدنش رو روی پاهاش رها کرد.
1502
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ میتونست هجوم خون به پایین تنه ی بدنش ،و صدای ضربان
قلبش رو توی گوشهاش حس کنه .عضو تحریک شدش حاال داشت
رون جونگوک رو لمس میکرد و پسر روی پاهاش لرزید.
آه آرومی از بین لبهاش بیرون اومد .بدنش لرزید و سعی کرد با ناله ای
که توی گردن تهیونگ خفه شد ،عضوش رو روی رونش بکشه.
"ه-هیونگی "،پسر با شرم ناله کرد و نگاه خیره ی تهیونگ بهش سرختر
شد" ،ل-لطفا —"
دوباره سعی کرد صورتش رو پنهون کنه ،اما تهیونگ سرش رو همونجا
نگه داشت و نوچه ای داد.
1503
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
1504
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"و-ولی —" پسر کوچیکتر عاجزانه بهش نگاه کرد" ،ن-نه لطفا —!
حس خوب م-میره! لطفا —!"
"نمیره "،تهیونگ گفت" ،دوباره میاد ،باشه؟ ولی اگه تمومش نکنی
هیچ کار دیگه ای باهات نمیکنم ،فهمیدی؟"
"ت-ته ته ،ل-لطفا "،پسر التماس کرد" ،گوکی م-میخواد بیاد —"
1505
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"گوکی همیشه پسر خوبیه!" جونگوک با ذوق گفت ،لب پسر بزرگتر رو
بوسید و لبخند هیجان زده ای روی لبهاش اومد" ،چجوری بازی
میکنیم؟"
جواب تهیونگ به جلو تکیه دادنش و گرفتن لبهای پسر بین لبهای
خودش بود.
1506
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک توی دهنش آهی کشید و بهش اجازه داد زبونش رو داخل
دهنش فرو کنه و بوسشون رو عمیقتر کنه .با برخورد زبون تهیونگ به
زبونش شیرین ترین ناله ها از گلوش خارج شد و دستهاش کمر پسر
بزرگتر رو چنگ زدن.
چشمهای پسر کوچیکتر از شهوت گیج بودن .دهنش رو باز کرد ،اما
چیزی نگفت؛ فقط زبونش رو تکون داد و سعی کرد نفسی که ازش
گرفته شده بود رو پس بگیره .با اون چشمهای گشاد شده ،دهن باز و
زبونی که آویزون شده بود مثل یه توله سگ کوچولو بنظر میرسید.
1507
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ آروم خندید و جلوی خودش برای نیشگون گرفتن لُپش رو
گرفت" ،نفس کم آوردی؟"
"باشه "،تهیونگ زمزمه کرد .صداش گرفته بود ،بوسه ای روی گردن
پسر گذاشت ،تی شرت سایز بزرگی که هنوز تن جونگوک بود رو از
سرش درآورد تا شونش رو ببوسه.
از ترقوش شروع کرد ،روی پوستش زمزمه کرد و به سمت َفکش و بعد
روی شونه هاش و پایین بازوهاش اومد.
"خیلی دوست دارم جونگوکی "،تهیونگ زمزمه کرد و ترقوه ی پسر رو
با لبهاش لمس کرد" ،تو عشق زندگی منی "،فکش رو بوسید" ،شیرین
ترین خرگوش توی دنیا "،چندتا بوسه ی دیگه روی سینش گذاشت،
"پرنس من "،بوسه ی آخر رو روی بازوش گذاشت.
1508
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
1509
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"م-من —" هق هقی حرفهای پسر کوچیکتر رو قطع کرد ،مجبور شد
نفس عمیقی بکشه و بعد با فین فینی سکسکه کرد" ،م-من هم دوست
دارم! گوکی خیلی خیلی ته ته رو دوست داره! حتی ن-نمیدونه چقدر
—! "
"آیگو ،این بنظر خیلی میاد "،تهیونگ با خنده ای گفت .روی موهای
پسر لبخند زد ،سرش رو توی اونها فرو کرد و اجازه داد تموم بدنش از
حس نرمی اونها گرم بشه.
"ب-باید همین االن کار خاص رو بکنیم!" جونگوک با صدای شکسته ای
فین فین کرد" ،ا-االن ،چون اگه ته ته االن انجامش نده ،گ-گوکی تا ابد
گ-گریه میکنه ،بعد نمیتونیم —!"
1510
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
فین فینی کرد و با لبهای آویزون به پسر بزرگتر نگاه کرد" ،گ-گوکی رو
گریه ننداز!" پسر ناله کرد و آروم با پشت دست ضربه ای به سینش زد،
"حاال مسخره بنظر میام!"
تهیونگ دید که گونه های پسر با شنیدن اون تعریف سرختر شدن.
"بیا بازی کنیم "،جونگوک گفت و با صدایی که حاال دوباره هیجان زده
بود بحث رو عوض کرد ،لبخند خرگوشی همیشگیش رو زد و روی پای
تهیونگ باال و پایین پرید" ،یاال!"
"باشه "،تهیونگ که از اون تغییر رفتار ناگهانی خوشش اومد بود گفت،
"واسم دراز بکش".
1511
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با نشستنش بین پاهای جونگوک و گذاشتن رون های پسر روی
زانوهای خودش ،سعی کرد اینکه عضوش مدتها بود تحریک شده بود
رو نادیده بگیره.
لحظه ای مکث کرد ،به پسر کوچیکتر زیبایی که بخاطر اون توی اون
پوزیشن خوابیده بود خیره شد و کف دستهاش خیس شدن.
1512
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"نه "،پسر کوچیکتر با لحن راحتی جواب داد ،گردنش رو خم کرده بود
تا بهش نگاه کنه و تهیونگ اخمی کرد.
"اگه میخوای نگاه کنی چندتا بالشت بذار پشت سرت "،پسر بزرگتر
پیشنهاد داد ،چندتا بالشت پشت کمر و شونه های جونگوک گذاشت و
باعث شد پسر بخنده.
1513
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
1514
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
حتی نمیتونست تصور کنه که داشتن اون گرما دور عضوش چه حسی
بهش میداد.
آروم انگشتش رو توی سوراخ پسر داخل و بیرون کشید ،با دقت به
صورتش نگاه کرد و منتظر نشونه ای از درد کشیدنش موند .بنظر
میومد جونگوک به جز شوکه شدن هیچ مشکل دیگه ای نداشت.
با این وجود هم ،تهیونگ کمی صبر کرد و بعد انگشتش رو بیرون
کشید و دوباره در لوب رو باز کرد" ،فکر میکنی واسه یکی دیگه آماده
ای بیبی؟"
"اوه ،این بخاطر لوبه "،تهیونگ گفت و ابروهاش بهم گره خوردن،
"ببخشید ،به اینجاش فکر نکردم".
1515
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اشکالی نداره "،جونگوک گفت و لبخند بامزه ای بهش زد" ،ته ته گفت
اگه حس عجیبی داشت بهش بگم".
1516
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
بعد از اینکه جونگوک سرش رو تکون داد ،پسر بزرگتر دقیق همون
کاری که گفته بود رو انجام داد و اینبار دو انگشتش رو به اون مایع
چسبناک آغشته کرد .باسن پسر رو باز کرد و به سوراخ قرمز رنگش که
کمتر از قبل تنگ بنظر میرسید نگاه کرد.
"آماده ای بان؟"
"آماده!"
بدن جونگوک اینبار منقبض نشد ،با ورود انگشتهای تهیونگ داخل
سوراخش ،کمرش با ناله ای کامال باال پرید و گونه هاش سرخ شدن.
1517
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"عجیب بد؟"
"فقط — عجیب".
"— نه".
انگشتهای جونگوک مالفه های زیر بدنش رو چنگ زدن و پسر ناله ای
کرد" ،نکن! گوکی میخواد ادامه بده!"
تهیونگ لبش رو گزید ،اما به اینکه پسر کوچیکتر باهاش صادق بود
اعتماد کرد" ،خیلی خب".
1518
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
با برخورد انگشت سومی به سوراخش ،با نفس خفه ای ساکت شد.
تهیونگ با مالیمت توی گوشش حرفهای آرامش بخشی زمزمه کرد و
انگشت سوم رو به همراه دو انگشت دیگه داخل بدنش فرو کرد.
اینبار عضالت سوراخ جونگوک کمی برای اجازه دادن ورود سه
انگشت داخلشون مقاومت کردن و منقبض شدن.
1519
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ آروم انگشت هاش رو تکون داد و گرمای بدن جونگوک رو
دورشون حس کرد .پسر کوچیکتر زیر بدنش ناله ای بلندی کرد و هر
لحظه لرزید.
1520
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"کارت خیلی خوبه بیبی بوی "،تهیونگ با مالیمت ازش تعریف کرد،
"عجب پسر خوبی واسه من هستی — هیش ،همینجوری".
"م-من — خدای من!" جونگوک نفس بلندی کشید .حس اینکه بدنش
اینجوری پر شده بود باعث میشد عضله هاش آتیش بگیرن ،اما درد
عجیبی بود که با لذت همراه بود.
هر بار که تهیونگ به پروستاتش ضربه میزد ،بدنش وارد خلسه ی لذت
عمیقی میشد.
"ته ته ،آره ،آره —! ل-لطفا ،آره —!" با هر بار برخورد انگشت های
تهیونگ به همون نقطه بدنش بیشتر میلرزید" ،م-من — گوکی د-داره
—!" زیباترین نفس های لرزون از بین لبهاش خارج شدن و سعی کرد
جلوی ارگاسمش رو بگیره.
"خیلی زیبایی "،تهیونگ زمزمه کرد ،به جونگوک که داشت خودش رو
روی انگشتهاش به فاک میکرد و ناله های کیوتی یکی بعد از دیگری از
بین لبهاش خارج میشدن خیره شد،
1521
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
1522
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
رون پسر رو چنگ زد و عضوش رو جلوی ورودی پسر آماده کرد .با
حرکت آروم رونهاش ،عضوش رو داخل بدن پسر فرو کرد.
لبهای جونگوک از هم باز شدن ،اما هیچ صدایی از بین اونها شنیده
نشد .فقط ساکت موند و رنگ از چهرش پرید.
1523
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"کارت خیلی خوبه بیبی بوی "،تهیونگ زمزمه کرد" ،میخوام حرکت
کنم ،باشه؟"
آروم عضوش رو توی بدن جونگوک بیرون و داخل کشید و با بار سوم
باالخره به پروستات پسر ضربه زد.
1524
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
پسر کوچیکتر سریع به اون اتفاق واکنش نشون داد ،سرش رو عقب
داد و ناله ی بلندی از بین لبهاش خارج شد.
خودش رو بیشتر روی عضو تهیونگ باال و پایین کرد و با شنیدن غره
ی پسر بزرگتر ناله ای کرد .حس کرد که شکمش از لذت پر شد و
انگشتهای پاهاش با حس اون لرزیدن.
جونگوک با چشمهای نیمه باز و گیج به سقف باالی سرش خیره شد .با
ورود محکم عضو تهیونگ به بدنش ناله ی بی نفسی از بین لبهاش
خارج شد.
1525
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"راحت باش بانی "،تهیونگ باالخره غرید ،حس کرد که دیواره ی بدن
جونگوک دور عضوش تنگ شد .حس گرمای بدن پسر داشت به
ارگاسمش نزدیکش میکرد" ،برام بیا گوکی".
درسته انگار که کسی دکمه ای رو فشرده بود ،بدنش درست بعد از
ارضا شدنش بی حس روی تخت افتاد.
1526
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
مایع سفیدی که از بدن پسر کوچیکتر خارج شده بود سینه ی تهیونگ
رو پوشوند و با ضربه ی آخری ،اون هم ارضا شد.
خستگی بدنش رو فرا گرفت .حس کرد که عضله هاش شل شدن و آه
لرزونی کشید .جونگوک مثل عروسک پارچه ای بی حسی ،با پایین
اومدن پاهای تهیونگ کناری رفت.
"خوبی بیبی؟" تهیونگ زمزمه کرد و کنار پسر دراز کشید .آروم سرش
رو به سمت خودش چرخوند و به چشمهای گیجش خیره شد.
تهیونگ به بامزگی پسر خندید" ،میدونم ،ولی اول باید خودمون رو
تمیز کنیم".
1527
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ با لبخندی سرش رو تکون داد" ،میدونم بان ،ولی واقعا باید
تمیزت کنیم باشه؟ بعد اینکه دوش گرفتیم میتونی بخوابی ،خب؟"
لبهای جونگوک آویزون شدن ،با پایین افتادن شونه هاش تسلیم شد و
زمزمه کرد" ،باشه".
1528
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک سرش رو روی گوشه وان گذاشت ،چشمهاش بسته شدن و با
خواب آلودگی ناله کرد" ،ته ته ،توی وان خوابم میبره!"
"باشه ،حواسم بهت هست "،پسر بزرگتر با مالیمت خندید و کنار وان
زانو زد ،سخت بود که با دیدن پسر نیمه خواب که به زحمت سرش رو
باال نگه داشته بودن تا تهیونگ تمیزش کنه ،با شیفتگی بهش خیره
نشه .چند لحظه بعد که خیلی طول نکشید ،وان رو خالی کرد.
جونگوک رو با احتیاط از اون بیرون آورد و پیژامه ی نویی رو تنش
کرد.
"خیلی خوب بود "،پسر با چشمهای بسته ای ،وقتی تهیونگ کنارش
دراز کشید زمزمه کرد.
1529
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
1530
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
وقتی تهیونگ بیدار شد ،اولین چیزی که نگاهش بهش افتاد چهره ی
خواب جونگوک بود .ناخودآگاه با دیدن اون صحنه لبخند مالیمی زد.
پسر کوچیکتر مثل یه فرشته بنظر میرسید .سایه ی مژه هاش روی
گونه های سرخش افتاده بودن و موهای سیاهش ،بهم ریخته روی
چشمهای بستش پخش شده بودن.
تهیونگ دستش رو باال برد ،آروم موهای پسر رو عقب زد و زمزمه کرد،
"بان "،به بدن خوابیده ی کنارش نزدیکتر شد ،مالفه های دور بدنش
رو کنار زد و خودش رو جلوتر کشید" ،گوکی ،بیدار شو بیبی".
بینی جونگوک چینی خورد و ابروهاش آروم بهم گره خوردن ،اما
چشمهاش رو باز نکرد.
1531
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
مکثی پیش اومد .جونگوک فین فینی کرد و باالخره ،یکی از
چشمهاش خستش باز شدن و از زیر پتو نمایون شدن.
"آیگو ،اینم از بیبی خوابالوی من! امروز صبح خیلی خسته بان ،نه؟"
تهیونگ گفت و موهای پسر رو بهم ریخت.
"— باسنم".
1533
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تهیونگ آب دهنش رو قورت داد" ،باشه .من — شت ،باشه! اوم ،بیا
اینجا —"
جلوتر رفت و آروم پتو رو کنار کشید .گلوش با هر حرکت بسته تر
میشد .وقتی پیرهن جونگوک رو باال زد نفسش رو حبس کرد ،اما —
آه راحتی که کشید ،جوری بود که انگار وزنه ای از روی قلبش برداشته
شده بود .نمیدونست چه توقعی داشت — کبودی یا خونریزی — اما
کمر و باسن جونگوک هیچ مشکلی نداشتن و پوستش به صافی
همیشه بود.
"نه "،پسر کوچیکتر ناله کرد" ،فقط حس عجیبی داره ،انگار گوکی کلی
دویده!"
1534
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"گرفته؟" تهیونگ اخمی کرد" ،هوم ،باشه .چطوره اینکارو کنیم ،بیا
بریم دکتر تا بعدش هم سر راه از یه رستوران خوب صبحونه بگیریم.
چطوره؟"
"نه ،دکتر نه!" جونگوک ناله کرد و دوباره سرش رو توی بالشت فرو
کرد" ،گوکی از دکتر خوشش نمیاد!"
"میدونم "،تهیونگ آهی کشید .بوسه ای به کمر پسر زد ،تی شرتش رو
صاف کرد و بعد بلند شد" ،ولی قول میدم هیچ تزریقی در کار نباشه،
خب؟ هیچ چیز اونجوری ای نداریم و واقعا میخوام چکت کنه بیبی.
تا مطمئن بشم مشکلی نداری".
تهیونگ مکثی کرد" ،توی راه برگشت به خونه واست پنکیک و وافل
میخرم".
1535
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
سکوت.
"روی جفتشون!"
1536
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"درد گرفت "،جونگوک ناله ای کرد و سرش رو توی شونش فرو کرد،
"مواظب باش".
بغل کردن جونگوک تا توی ماشین کمی سخت بود ،ولی تهیونگ موفق
شد انجامش بده .راننده ساکت بود و پسر کوچیکتر دوباره توی
صندلی ماشین خوابش برده بود.
تهیونگ مجبور بود بدون بیدار شدنش دوباره اون رو از ماشین بیرون
بیاره .وقتی وارد مطب شدن ،منشی به سرعت با چشمهای گشاد شده
ای خودکارش رو زمین انداخت.
1537
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"صبح بخیر "،مرد با خوشرویی گفت" ،خب ،چی باعث شده این
افتخار نصیب من بشه؟"
1538
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
دکتر هومی گفت و روی بدن پسر خواب خم شد" ،تب داره؟"
تهیونگ حس کرد که چهرش سرخ شد" ،اوم — نه ،یکم پیچیده تره.
توی اتاق توضیح میدم".
"هوم "،مرد جلوتر رفت و آروم پیرهن جونگوک رو باال زد" ،میتونی
واسم بیدارش کنی؟"
1539
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک اخمی کرد" ،ته ته گفت حق نداری چیزی بهم تزریق کنی!"
1540
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"نه".
"این چی؟"
"نوچ".
"این؟"
1541
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"قلقلکم میاد!"
پسر کوچیکتر با هیسی روی تخت نشست و لبهاش آویزون شدن" ،ته
ته ،وافل میخوام!"
"باشه بیبی "،تهیونگ با حواس پرتی زمزمه کرد .با نگرانی به دکتر
خیره شده بود و لب پایینیش رو میجوید" ،خب ،مشکلش چیه؟"
1542
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"اوه خدارو شکر "،تهیونگ نفس راحتی کشید" ،پس این — طبیعیه؟
آره؟ من — من اینکارو باهاش نکردم؟"
1543
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
1544
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
***
جند ساعت بعد ،توی رستورانی نشسته بودن .تهیونگ تازه مکالمه ی
تلفنیش رو تموم کرده بود و به بقیه گفته بود کجان که جونگوک
شروع به گریه کردن کرد .پسر بزگتر شوکه از توی صندلیش بیرون
پرید و روی صندلی دیگه ای درست کنار جونگوک نشست.
"من —" پسر کوچیکتر سرش رو تکون داد و با کالفگی سعی کرد
اشکهاش رو پس بزنه" ،من فقط — متاسفم".
1545
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"و-ولی نمیخوام تو فکر کنی دیگه نمیتونیم رابطه داشته باشیم!" پسر
کوچیکتر فین فین کرد" ،فکر کنی که من زیادی ضعیفم یا همچین
چیزی ،چون نیستم! من واقعا دوستش داشتم — د-دیشب زمان
خیلی خوبی داشتم".
پسر اونقدر روی صندلیش جلوتر رفت که تقریبا میشد گفت روی
پاهای تهیونگ نشسته بود.
1546
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"گوکی "،تهیونگ زمزمه کرد و کمر پسر رو نوازش کرد" ،اصال به یک
کلمه از حرفهایی که دکتر زد گوش دادی؟ تا یک هفته ی دیگه میتونیم
دوباره با هم سکس داشته باشیم و من میدونم که این یه چیز عادیه،
باشه؟ هیچوقت تو رو بخاطرش سرزنش نکردم و قرار نیست بذارم
این جلومون واسه انجام هر کاری رو بگیره ،خب؟"
"واقعا "،تهیونگ خندید" ،برای این انقدر ساکت بودی؟ من فکر کردم از
این ناراحتی که پنکیکت به اندازه کافی خامه نداره!"
1547
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
جونگوک خندید.
وقتی سرش رو روی شونه ی پسر بزرگتر گذاشت ،لبخند بزرگی روی
لبهاش بود و آه آرومی کشید .چند لحظه به سکوت گذشت ،تهیونگ
نوازش وار روی کمر پسر خط های دورانی کشید و هر دو توی گرمای
همدیگه غرق شدن.
دست تهیونگ برای لحظه ای روی کمر پسر متوقف شد و اون هم
زمزمه کرد" ،من هم دوست دارم بان".
1548
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
"لطفا".
"فهمیدم گوکی".
"پررو نشو".
”لطفاااااااا!“
"— باشه!"
Start: 1/24/2020
Ending: 6/14/2020
1549
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
خب...
الور فایتر اولین پروژه ی ترجمه ی منه که امشب رسما پایان میابه )):
الور یه کادوی تولد خیلی کوچولو واسه مائی قشنگم بود ،پس اول از اون
ممنونم که باعث شروع و پایانش بود ،الو یو *:
دوم باید از اسپشال های خرم ،ناد و تران تشکر کنم که اونها هم باز با غر
زدن و نق زدن هاشون نقش بزرگی توی تموم شدن هر چه زودترش
داشتن =)) بوستون دارم کلی *:
سوم هم که دیگه همتون میدونید ،یه تشکر خیلی بزرگ از پلنت +
ریدرهای دوست داشتنیم که همیشه الور رو خوندن و با نظرهای
سافتشون خوشحالم کردن.
همونجور که گفتم الور اولین کار من بود و به لطفش شماهارو پیدا کردم،
تک تکتون رو از ته دلم دوست دارم و امیدوارم باز هم همدیگه رو ببینیم،
بوسم رو لپ های همتون *:
1550
@VKOOKPLANET !Lover Fighter
تا اینو هم یادم نرفته ...الور یه کالکشن وانشات های کوتاه هم داره که
نویسنده در ادامه ی فیک اصلی اونهارو نوشته .من احتماال بعد آپ چپتر
آخر الور یه دوره ی استراحت کوتاه داشته باشم و بعد از اون هم تا مدتی
روی نوشتن تمرکز کنم تا ترجمه ...ولی اصال قصد ندارم الور رو
همینجوری رها کنم ،برای همین این بین توی وقت های آزادم ترجمه ی
کالکشن وانشاتش رو هم انجام میدم و اونهارو احتماال به صورت فایل
های پنج تا ده چپتره براتون آپ میکنم.
این بین از اونجایی که دلم خیلی خیلی واسه همتون تنگ میشه ،آدرس
چنل دیلیم رو این پایین میذارم ،اول اینکه اگه کار جدیدی شروع کنم
احتماال اونجا اعالمم میکنم +هر وقت خواستید اونجا و ناشناشم میتونیم
با هم حرف بزنیم ،خوشحال میشم کلی : D
https://t.me/CuzIBeInLoveMaze