Professional Documents
Culture Documents
شعر سیمرغ
شعر سیمرغ
شعر سیمرغ
سیمرغ
فرشید کریمی
پنجره شعر امروز
سیمرغ
فرشید کریمی
نشر :مایا
نوبت چاپ :اول 1398
شمارگان 500 :نسخه
شابک978-600-446-399-7:
لیتوگرافی ،چاپ ،صحافی :ترنج
صفحهآرایی :گروه هنری مایا
طرح جلد :مریم زراعتپیشه
حق چاپ برای ناشر محفوظ میباشد.
ارتباط با ما:
mayapub.ir
09195144100-02166410814
nashr_maya
nashrmaya@gmail.com
دفتر و فروشگاه مرکزی :خیابان انقالب ،فخررازي ،شهداي ژاندارمري غربي ،شماره ،88تلفن66410814 :
فروشگاه :1خيابان شريعتي ،نرسيده به دولت ،شماره ،1571تلفن22602555 :
فروشگاه :2خیابان کریمخانزند ،خردمند جنوبی ،نبش کوچه یگانه ،کافه کتاب فراموشی ،تلفن88842060:
این مجموعه شعر را با نهایت احترام،
تقدیم می دارم
نادر شاه
شاه غرب
شاه شرق
شاه اسب و تبرزين
شاه شهامت هاي دوردست
شاه کشورگشاي تيزچنگ
شاه صحراهاي شورسنگ
چون هنر و جنون در هم آميختي
پس جنگاور لحظه هاي شورش و کارزار گشتي
ايران،
خسته از تجاوز همسايگان
زخم خورده از طغیان درونی
در لحظه ي کنون
جنگاوري آفريد،
رزم افکن و پوالد عزم
رها شد خاک ديرين
ز تجزيه ي نامردمان و نابخردان
نادر ،سرداري خونريز و بي باک بود
دوست و دشمن
برايش دایره ای از شک و ظن بودند
چونان طوفان و گردباد ،سکون و آرامش نداشت
در هر لحظه زندگی پيکار برايش مهيا بود
سیمرغ10 /
اين هيجان و اضطراب و تکاپو
از آن چوپان ساده ي دشت ها
سرداري ساخت ،ترسناک و مهيب و گدازنده
چرا پيروز و حماسه ساز بود؟
زيرا که مي تاخت
به شريان شهرها و لشکرها
تاريخ دادورزی مي کند
ايران نادر
آخرين ايران جنگنده و پيروز
از براي اقتدار و بقا بود
ارزش
– 1383/2/3ارسنجان
آذين
سیمرغ12 /
انتظار لحظه هاي وجودت را مي کشند
انتظار سترگي روانت را مي کشند
سال ها ،خواهي زيست در لحظات آيندگان
در آرامشي کامل از رفاقت پايندگان
امروز ،به شعور شادي رسيدي
فردا ،به رشد شرافت مي رسي
روزي ،به ترکيب عشق مي انديشي
روزي به سرزنش زمان مي انديشي
انتظار است
انتظار است
دوست داشتن
دوست داشته شدن
زيرا که زندگي ،تنها لحظه ي اکنون نيست
شور و شيرين است؛ اما ياس نيست
بيدار پرستي
شعر است
سیمرغ14 /
فريفتگي احساس شاعر
در لحظات کنوني زندگي
تفاهم و تالقي و سرگشتگي ست
که مي آميزد
با شور و جنون جوشش درون
در فراخناي 1واژگان و عواطف
شعر است
که در عرصه ي پيکار انديشه ها
مي آميزد با نگرش هاي روان تحليلي
تا من و تو ،يک فرامن 2گرديم
در آنچه که مي انديشيم
هنجاری از برترین هاست
1. Span
2. Super ego
فرشید کریمی15 /
هم آغازي
سیمرغ16 /
– 1383/7/5شيراز
روياي سارا
فرشید کریمی17 /
سیمرغ18 /
– 1383/7/30شيراز
زمين
اي زمين
سازش با نهادت
فرشید کریمی19 /
– 1383/9/25شيراز
آموختگي
سیمرغ20 /
نيستم معناگريز و مفهوم ُزدا
واژگان تحقير را نمي بوسم
معماري بي هنر نيستم
عرياني راستی
هميشه بي اراده
بر من تحميل شده
و من نادانسته
دانسته ام که بسیار آموخته ام از زمان
زيرا
در ذهن راستين شاعران و فهيمان
بسي هدف ها ،هنوز تار و مجهولند
بسي راه ها ،هميشه باورهاي دورادورند
– 1383/10/7شيراز
زيرا که مردميم
وقتي که تندرستي
معلول عشق باشد
پس گناه باشد
بسي خاطرات اشخاص،
در وادي تکرارناپذير زندگي
هر انديشه و گفتاري،
شکلي از شخصيت است
جان گرفته از کالبد دروني،
کوچکان عالميم
که خويش را بزرگ مي ناميم
نمي دانيم
که محدودتر از محدوديم
آزادي مان ،حدود و ابعاد اراده نيست
ما مجبوران احساسات مشترکیم
تقسيمات اراده ي جمعي
به ناخودآگاهمان مي رسد
و ما فاعالن کردار جماعتيم
سوي فردا که مي رويم
مي پنداريم تکامل مان فردي است؛
اما در نهايت
ما نيز مجذوب خرده فرهنگ هاي اطرافيانیم
گله ي سرگردان زمينيم
زيرا که مردميم
زيرا که عاميم
همواره گرفتار خواسته مان کرده اند
تا بي انتها نشويم
تا ما نشويم
سیمرغ22 /
زيرا که انفراد،
اختياري ست و اجتماع ،اجباري
در وادي اذهان،
چون پرورده ي مادران ناآگاهيم
اين است که گوناگون و دگرگونيم
اين سالله ي ابدي آموزشي
قرن هاست
که فرزندانش تکراري ست
– 1383/11/5شيراز
سايه يا نقاب
فرشید کریمی23 /
سیمرغ24 /
جز رنج هاي لحظه لحظه ي زندگي
آينه خسته است
از تکرار بي ادراکي اين شخصيت
زمان
ادامه ي آينده است
در وارونه های زندگانی
– 1383/11/23شيراز
موضوع
1384/1/2
ذهن گرفتار رفتار
سیمرغ26 /
وقتي که همسفر کودکي بودم
عاطفه در فضا سرازير بود
چيزي که بهره ي ريه هامان بود
امروز
جهان بي زمان است
در چرخش مداوم چالش هاي تمدن
امروزه
دروغ و ريا
کاالهاي انتظار اشخاصند
زيرا كه
مرگ و زندگي سخت شده
در اين بي مهري
84/2/6
فرشید کریمی27 /
تاريخ پندار
1384/3/30
سیمرغ28 /
ماه تلخ
1384/8/22
نوبندگان
سیمرغ30 /
از روزگاران پرسوز گذشته
از دلسوزي هاي پر حسرت کنون
از ناداني دانسته هاي آينده
– 1384/9/24شيراز
چشم هاي خجالت
سیمرغ32 /
همواره برهاندم،
بي پيرايه گويم
چشم هاي خجولت
از درون زيبايت
اشارت خوشبختي مي دهند
اين تلخي زمان
با تو مي آرامد
لحظه دگرگون مي شود
من و تو
شوق شعور مي گيريم،
هستي مان يکي مي شود
در عرياني اتفاق
1385/1/26
فرشید کریمی33 /
سائق
تصويرسازان اند
اين ديدگاه انواع،
غول هاي رنج و درماندگي اند
اين بي هدف ها ،کجروها
درماندگی ،نوعي تنوع است
از حال به آينده اي مبهم
ياس زمان است
در خودباوري شکست هاي تحقيرآميز
گاه،
گداي عشق هاي اين زندگي کوتاهيم
محتاج لحظه
محتاج آينده
آينده چيست؟
جز ناديدگي رنج و شوق فرداها
شايد که دگرگوني امواج
به کام آن باشد
که مي انديشيم
همواره صحيح و کامل است،
چونان گله هاي بي چوپان
مبهوت دريدن گرگ هاي تمدن هستيم
سايه هاي دوگانگي و چندگانگي
منتخباني خواهانند
که ارضاي شخصيت را جال دهند
بافته ي کودکي مان
سیمرغ34 /
چونان هسته ي زمين
داغ و پيشروست
چون ُجبه ،زخمي عواطف است
در ادراک مان
تلخي تنهايي ،دائمي است
اي نهادهاي بشري
اي خدايگان انحراف
اي سائق هاي تسليم
تعادل ،ميوه ي کامل خودآرايي خويشتن است
1385/4/24
فرشید کریمی35 /
شورش بي دليل
1385/10/2
سیمرغ36 /
دنباله روي
مسيرهاي انحصار
هموار نيستند،
راه هاي نو
هميشه دشوارند
انديشه سازان جستجوگر
هيچ گاه دنباله رو نيستند
زيرا که دنباله روي
نيروي فزاينده ي چند مرد جنگي ست
در بطالت بي مرگي
میان جدال هاي انتزاعي اين فراباوري
1385/10/5
مردان بزرگ
سیمرغ38 /
مظلومانه ،زندگي و مرگ را
در آغوش گرفت،
تا از آن همه خردمندي و فرهيختگي
مایه ای هم به فرزند دهد
تا که الگوي مثبت و باروری گردد
در انديشه ورزي و قلم زني
– 86/7/12شيراز
شيراز ،شهر شاعران و حكيمان
سیمرغ40 /
وقتي که پدران مشترک داشته باشيم
به وحدت اضداد مي رسد
به شيراز ،نگه می اندازم
فروغ شاعران و گوهران
در آن به خاموشي گراييده
شعر ،فسون و فسانه شده
خاکسترش بر باد رفته
کوچه هاي قديمي فنا شده
تجلي خاطرات کمرنگ شده
و من تنهاي تنهايم
با خاطراتی قديمي
از پدري فرهيخته
– 86/7/12شيراز
همدرد
چشمان شاعر
هر چه که مي بيند
تغييرات مداوم گذشته است
زيبايي هاي تمام شده،
کج فهمي هاي جامعه
همه در گذر لحظات مانده
کودکي مان دگرگون شده
ديگر حتي کسي،
جد بزرگ خويش نمي شناسد
اصالت ها کمرنگ شده؟
کسب و پيشه و تجارت
همه چيز گشته،
در گذر اين زمانيم
و اين زمان
ما را سوی خودمي برد،
پس دگرگونه مي سازد
ماندگاري ما
اين که چه هستيم و چه مي مانيم؟
يعني سليقه هاي آيندگان
ما شاعران
تنهاترين روزگاريم
پر از احساس و ذوق؛
اما خالي
از هرگونه هم درد و همسو
اصالتم را مي شناسم
پدرانم را مي شناسم
سیمرغ42 /
مادرانم را دانسته ام
شيراز را فهميده ام
شاعري تنهايم
تجربه ي باطني ام
گوهري ست پنهان و گرفتار
در صدف شخصيت انساني ام
– 86/7/12شيراز
فرشید کریمی43 /
ما ايرانيان
از يک روان و جسميم
در حدود اين شناخت ها و ابعاد
زندگي مي کنيم و مي فهميم
سیمرغ44 /
روان سترگ سرزمين مان را
– 86/8/10شيراز
نادره
رهاورد زندگي
ميالد یا که مرگ!
اصال هر چيزي،
نادره ي اين راه،
پوييدن و پوييدن است
در محور تقارن تلخ حادثه
زندگي،
تک اشاره هاي لحظه هاي تنهايي ست
گل واژه هايي
که ساده مي انگاريم شان
هدف و نهايتی می شوند
از شيوه ي زندگي مان،
تا مرگ
– 86/12/26شيراز
وسعت واژگان
سیمرغ46 /
خاموش وار ضيافت هاي افتخار خويشم
زيرا ،توش و توان بخشيده ام
انديشه هاي ژرف بزرگان راه را
کم داشت هاي بي شمارم از هستي
در بيکران لحظه ها و فاصله ها
پايندگي طلبيد،
دل جستجوگرم ،دانست
آزادي!
گريز راهي ست
از حدود دل
به وسعت واژگان
– 86/12/26شيراز
فرشید کریمی47 /
سیمرغ48 /
زندگيُ ،
تأخ ِر ديريني است
از ندامت و بازگشت
آه!
که چه سهل انگاريِ تلخي است،
اين پيشهء بشر
زندان جاويدان خویشِ در
پدربزرگ
پدرم!
فضایل تو مي گويم
ِ از
آن چه كرده اي
آن گونه كه بوده اي
برايم،
تا به ابد ،بلند آوازه اي...
برايم،
نهايت سپاس و تقديري ِ
- 87/5/21شيراز
حسنک وزير
سیمرغ50 /
حالج گونه و رنجديده
بازماندگان تاريخ
ِ چونان ،دگر
با شهامت و صبور؛
بزرگمهرگونه
از اتفاق ،به اجبا ِر توفيق رسيد.
تا که بنمايي
آزاد ِِانديشي
آن روز
پاک مر ِد بيهق،
سخن راست کرد
تا باشي و بماني؛
بلند همت ،با صالبت
که راستي را برآييم؛
تا خورشي ِد شب
آفتاب حادثه
ِ بر
تَلَن ُگ ِر وجود زند؛
هستي آفرين و تاريخ ساز
زيبا و يکتا
چو َف ِر ايزدي
شيراز 87/5/26-
سیمرغ52 /
بيداري
زندگي
بيداريِ "خواب آلوده" رفته هاست؛
جاري
خاموش شخصيت هاست؛
ِ ِ
شهامت چونان،
ساري
هراس آشکا ِر روان هاست
ِ به سان،
-87/5/30شيراز
امو ِر زمانمند
-87/6/6شيراز
"خيمه شب بازي است جز مرگ آنچه هست
جاودان بايد بدستش داد دست"
سیمرغ54 /
مولود مرگ
رويا مي بافيم،
آهنگری می کنيم،
در تالش روزانهء این راه و روزگار،
در زيستني محدود و منتظر.
هستن دوباره"
دروازهء ورود،
به کشته هاي مزارع دنيامان
ذخيره دانسته هاي حاصل ا ِز هستي مان
يا با خوش بيني روانکاوانهء يونگي
براي اين انتقال
دير يا زود
که گاهي برايمان هست
تداعي ترسناک و هولناک.
انتخاب ها گوناگونند:
بعضي بي خيالند؛
بعضي در تالشند؛
غافل و ناغافل.
مرگ،
دارايي مان
ِ کمال
ِ منتظ ِر تمام و
برداشت های داشته هایمان
سکوت کرده
سرد و مبهم
ُغنوده و بي تزوير
چشم به راه و بي پاسخ
با مفهومي از لباني خاموش مي گويد:
"سري به شما مي زنم
دور يا نزديک
روز يا شب
سیمرغ56 /
هر که باشيد یا نباشيد
هميشه در چنگيد؛
برايم؛ اما نه
هميشه ،بي قرار و خندان
سلب اراده تان مي نمايم؛ ِ
فيروزبخت و نيرومندم
از براي شاه شدگان و گدا رفته گان،
در روش دگرگوني لحظه هاتان،
در يکسان تقديري براي همگان گیتی
مي خراشم و مخدوش مي کنم،
راهروان و کجروان و فراموشان،
تلخ طن ِز تاريخ گيتي؛
اما من هم مجبورم
با پیمان به پذيرش وجودم
چون شما ،زين گريزگاه ناتوانم؛
تقالي بنيان سو ِز هستي ام.
کيستم؟ چيستم؟
هستم يا نيستم؟
بيداري یک خوابم
آرامشم از هياهوي دگرگوني
خوابم
اجبارم
فرشید کریمی57 /
تقديرم
بي تقصيرم
از براي نيک َمردان و ُخوش َر ِوشان
خواستارم هستند،
بعضي از براي خود
يا ديگر هستي داران.
-87/6/7شيراز
احترام باطني
انسانم يا شاعر؟
سیمرغ58 /
چه فرق مي کند،
اتفاق يا حادثه
کدامیک
جدايي واژگان احساس را
پوزش زمان مي نهند؟
ِ بر
به هر حال
مردم پذيرم
مرگ آگاهم
و اميدوار؛ اما
نه زندگي گريز و ناگزیر انديش،
که شاعران،
عشق را
همواره پيوندي کنايه آميز مي دهند.
احترا ِم باطني
اين طور ،زاده مي شود
چشم داشتن،
دردمندانه ديدن
زيباست
هستي داشتن
و حسدمند نبودن
فرشید کریمی59 /
- 87/6/11شيراز
تقديم به روان دكتر نوراني وصال
تالش تکامل
سیمرغ60 /
جمجمه اي مواج ،به اسيري رفته؛
اين تشويش با َع َصب آلودهء رنگي
بسان آخرين هستي مرغکي زخمي
مي جهد
سوي آخرين حياتِ اين کوته مستي
اين خود نبودن
در فراخناي هزار آلودگي
بسان فريادرسي
ِ
سخت ت ََبر ِ
آهنگ زي ِر
بر هيزمي محکوم
مارش محتوم ِ تا آخرين شُ
در روياي بوزينه نبودن؛
کامل بودن؛ اما
تلخ گشتن
تا انديشيدن
تا بيدار شدن
اين
بودن يا هستن
تا تجربه هاي خودي،
بي خودي
رنج منجمد گشتن
وارهيدن
در بی حاصلي؛ اما نه
فرشید کریمی61 /
ژاژخواهی از کم حاصلی
گم گشتن و رنجديدگي
از کاهلي
نه در يوزگي
در بي پنداري و سرگشتگي
با هر شکل بي سرانجامي
-87/6/11شيراز
شعر
سیمرغ62 /
فراتر از لفظ و زينت
همسو با شک و حقيقت
ِ
نهايت ُرخداد ايده هايم
وقايع انواع َجذبه هايم
ِ
خيال انگيزي خوش آيندم
تقليد و تضا ِد تصاحب مندم
انگيختگي همگاني هستي ام
ِ در خود
برگزيدگان هوشمندي ام
ِ از
رسوايي برانگي ِز خودگريزم
جاودانگي ترديدناپذيرم
ِ
در پسندهايم ،يگانه انگارم
ژرف انديش و همگان پندارم
-87/6/22شيراز
اشتراک
– 87/6/23شيراز
گمشدگان
سیمرغ64 /
فراسوی خواب و بيداري
در اجتما ِع ُگداخته با فرهنگ،
شدگان غيب گونه ايم،
ِ ساعاتي ،تهي
مانند قرابتي پندار آفرين و رغبت گونه،
پيرامون فرآيندهاي داللت و ابديت*
ِ
در مدارهاي چرخش
در اين بي حسي
پايان
ِ توازن بي
ِ اين
که ُگور ُگونه مي مِکد،
شريان های تالش را
جبري و آموخته شده،
درماندگي بازپسين هنگام
ِ در اين
صد سال ديگر،
توارثي ز آميختگي هستيم
چون اجدادمان
پاک گونه
در بطن و باطن دگران؛
اما هويت هاي نامعلومیم
از پدران و فرزنداني،
ناسپاس و نامفهوم
در حافظهء سیاه بشري
فرشید کریمی65 /
گريز
گريز
به ناکجا آبا ِد دگرگوني
بعضي هيچ و هيچستانيم
بعضي تنها ،ردپایي
فراموشي آيندگان
ِ در برفِ خاموشي و
جاودانه ،در رنج مرگيم
سپاس دا ِر لحظاتِ کوشش و خردورزی
آري،
گمشدگانيم ،در اين راه هستي
- 87/6/26شيراز
سیمرغ66 /
بي حاصلي
-87/6/30شيراز
سیمرغ68 /
بودن
دوگانگي تا کي؟
ماندگاري تا کي؟
پذيرا هستم،
امکان خواستن را
بر نخواستن را
هرگز؛
اما نه
حتسب اين دنيا
ِ در قواع ِد ُم
-87/6/30شيراز
مادران
-87/7/22شيراز
نوپردازان
سیمرغ70 /
در ذهن های هر جامعه
ِ
هویت راستي، وجود و
بايد که فزوني گيرد؛
-87/8/22شيراز
فرشید کریمی71 /
خويش يابي
ِ
غايت من،
تکامل تماميت است،
ِ
آنچه از هستي گرفته ام
بُن مايهء فطرتم
در صورتک هاي راز آلو ِد نمادها و نقاب ها
هميشه غوطه ورم
يابي
در خويشتن و خويش ِ
-87/8/24شيراز
1
خودپروراني
سیمرغ72 /
کامل انجام و سرانجام،
ِ در خودپروراني
من و تو
سزاوا ِر به هم رسيدنیم
اين ناخودآگا ِه معناييست
رابت اين همه تضاد و توحش در َق ِ
کمال ما،
بايد که باشد
ابديت و جاودانگي
زيرا که غايت شناسي مان
را ِز پيون ِد ناگسستني اضداد است.
-87/9/1شيراز
-87/9/8شيراز
علت
سیمرغ74 /
ت حقيقي پيدايش است، که علّ ِ
آزادي انسان،
تصوي ِر داده شده هستی است
با زباني شناسا
ِ
فرهنگ مکتوب در هرگونه
زندگي،
برخوردي سراسري است،
از تضاد و تفهيم
تالقي همه گونه ای
ِ در
از تمجيد و تکذيب
-87/9/8شيراز
نهاد هستي
بازتاب حادثه
مرا
به چشم انداز پويايی گروه* فرو مي کشد.
1
لحظه،
انتقال هر چيز،
ِ يعني
به هر مکان
1. Group dynamics
زندگي،
زمان بندي کوتاهيست
زبان و بازتابي ،ناشناس دارد
سیمرغ76 /
"من گونه" نينديشیم،
آری
کامل نيست ،تک نگري
تمام هستي را
ُکل نگري
شامل وجود مي گرداند
ِ
-87/9/15شيراز
1
جنون
شعرم،
شع ِر ظلمت و جنون و ابهام
چون قوس نزولي شعور
فرشید کریمی77 /
زودشِ کنم
در قلمروي رهایي رنگ ها
وارون تصوير نبوغ
ِ
در آينهء شکستهء شعورم
– 87/9/19شيراز
1. Insanity
همزاد
سیمرغ78 /
تا در کالب ِد عمومي تن ،نمايان!
ره يافتگانيم،
از شعو ِر تاريک،
به شعور روشن
همزاديم يا همزاد گونه ايم،
نوآفرينان نقابداريم!
تراوش واژگان،
ِ لحظهء
را ِز درون شاعر،
خويش را مي سپارد
به خويشتن وجود،
آتش الهام بخش درون،
ِ
طغيان شاعرانه مي گردد
ِ
واژه،
شمايل نوآفريني مي پوشد،
جان بخش و آفرينشگر
در خروش پندارها،
مجذوبِ احساس مي شود
-87/9/19شيراز
معرفت
گزيدهء خويشيم،
هنگامي كه
زاده مي شود،
كشش هاي خیالی
در ذهن هنرمندان
سیمرغ80 /
در دنياي ارزش هاي خويشتن
– 87/10/8شيراز
جستجو
رازيست نهان
که هر یک از ما،
رو به رويش
فرشید کریمی81 /
تنها و بي ياوريم؛
تعبيرش
تجربهء روزها و فصل هاست،
– 87/10/9شيراز
1
پيوستگي
سیمرغ82 /
زندگي،
يافتن پيوستگي است
ِ
نهايت انديشه و كاركرد در
تجربه،
كردن دنياست
ِ معني
يادگيري،
سازگاري با راستی زندگيست
خرد،
پذيرش ذهنيست؛
ِ
معنويت اشياي مادي سوي
1. coherence
جهان
يعني معني و ماده
در بنایي پيوسته،
ُمجاز به اختيار؛
اما ،نه آزاد از براي گريختن
زیرا ،تمامي اين هستي
در معرفت حقيقي
حاصل خويشتنند
فرشید کریمی83 /
– 87/10/9شيراز
سیمرغ84 /
عصر تاريكي
– 87/10/10شيراز
فرشید کریمی85 /
اسير
– 87/10/18شيراز
سخن گويي
در خویشتنم،
ِ
شخصيت شاعرانهء خويشم دنبال
تا رسم به سرانجا ِم سرنوشت
گام بر مي دارم
همراه باورهايم
سیمرغ86 /
كوله بار غرايزم،
پر از تهي
اين خودنموديِ هنجار گشتهء به هنگام،
سازگاری مرا،
با محيط
سازگاري نيازها بخشيده
1
"اين خودبودن و خود شدگي"
ِ
رنوشت خودساخته اين سِ ِ
رشت هم َس
در جهان هاي ذهني ُكنشگران،
اجابت هاي منتشري است
از پرگويي هاي زندگي،
با من و ما
– 87/11/4شيراز
چون سزاواريم،
ناكاميم
انسان مول ِد تك ِعلّ ِ
ت خودساخته،
جوه ِر ثابت زندگانيست
نوعي بقاست
براي بهترين هستي داران
در جهان هاي ذهني مان
گر به كناري نهيم
جامه هاي جهل زمانه را
تمناي يكديگر مي گرديم
آن مايي مي شويم
من و تو
كه بنیاد جاودان جهانيم
– 87/11/4شيراز
سیمرغ88 /
اَخته گري
تقابل سازگاري
ِ
با محيط،
ارزش هاي ذهني ديگران را
گاه برايمان
به برزخ بودن ها می کشاند
بيگانگي همتا يافته
ِ
تبهناک نابخردي با اَخته گري
اخالقي شخصيت و نسبيت ِ خفقان
ِ در
در ساخت هاي ادبي
براي ما ضد ارزشند،
براي زمانهء خويش؛ اما
نهايتي
از ارزش هاي عقالني اند
ای انسان هاي ُكنش گ ِر باز انديشنده!
آنچه ،آرمان ماست
چون در جهان نمي يابيم
پس بسازيم و سامانش دهيم
در انزواي شعو ِر مهرگان مان
دور از فراگر ِد ِ
زوال نيروهاي شعورمان
غاك مرگ و نيستيدر َم ِ
فرشید کریمی89 /
– 87/11/4شيراز
بازفهمي
سیمرغ90 /
خواستم،
آفرينندهء واژگانی گردم
كه تنها،
خیره نباشند
منطق انديشيدن را.
ِ
خودنگري ام
نيست نوعي ،خودشكني
بلکه رهايي است
ِ
فرهنگ خود آمده، ز
چيزي كه مي انديشم
تازه بدان رسيده ام
شايد ،تكرار
یا كشف پيشينيان باشد
باری
حاصل کردار ،فضيلت است؛
ستيز با روشنگری
جان جهان،
چالش مي كشاند،
ِ به
مردماني چو مرا
مشتاق باز فهمي مي کند
ِ
در واژگان كليدي اديان
– 87/11/6شيراز
دفينه هاي كودكي مان
سیمرغ92 /
توضيح جهان
ِ تفاوت در
غوطه ور ساخته،
وجود متناهي مان را
در نامتناهي هستي
– 87/11/12شيراز
فرشید کریمی93 /
سیمرغ94 /
آتش سپنتا
فلسفه آيا،
آتش سپنتای خردورزي آدميان اين ِ
فرشید کریمی95 /
– 87/11/18شيراز
انفجار بزرگ
سیمرغ96 /
به كدامين هويت اجدادي
سرشته گشته بوديم؟
آن روز
"دادرس قلب ها"
بنیاد اصل تضاد را
نيروهاي جهان قرار داد،
1
اين "رازپردازي و خداگونه انگاري"
آثاری بي يقين
از آن اخت ِر روز آمد شده گشت
در پايان آن انفجار بزرگ
ِ
فروشكست زندگي آفرين آن
– 87/11/18شيراز
1. Apotheosis
فرشید کریمی97 /
جاودانگي زندگي
انسان فلسفی
عزم اوج دارد؛ اما
وس مجرد زندگي را ن ُ ُف ِ
نمي داند دگربار،
چگونه و به چه نام
بايد جاودانه و بي زوال يابد؟
– 87 /11/22شيراز
پويش
جهان هستي
ِ روان
در ِ
کردار تنهایی مان
خاصيتی است
سرشار از تضاد
هم هنگام،
پويش معنوي مان
ِ
سیمرغ98 /
فرجامين هستي و زمان
ِ در مفهو ِم
داللت گر خودمحصوري مان
در فراروندي پيشرو و خودباوري است
1
ديگراني که حضورشان،
شايستهء گیتی ست
نامتقارن يادگيري و تجربه
ِ در ذهن هاي
87/11/26
1. Self-solipsism
2. Alienation
فرشید کریمی99 /
خودآفرين خويشيم
ِ
در جهاني كه "مهرباني"
تكامل درونمان را
ِ نيروي
چرخشي كامل بخشيده
از شادماني و رضامندي خودگونه
با دستگاه نموداري هستي
سیمرغ100 /
پاسخ به مجهوالت مي گردد،
به راستی
اين رش ِد مرتبط
نظا ِم زماني پايدار "بودن"هاست
- 87/11/27شيراز
فرشید کریمی101 /
شـک
سیمرغ102 /
که ابدي و ماندگار است
"اين فرو کاسته شدن به نيستي"
در بي معنايي هستي
آيا قدرتِ شک را
به ايمان مي رساند؟
– 87/11/29شيراز
خاموشي
فرشید کریمی103 /
ِچه ِر جهان،
نو مي شود
از تازه هایي که
در مي رسند
زيرا که زندگي
سراسر،
تکليفي نامفهوم و نامتناهيست
شيراز87/12/10 -
سیمرغ104 /
شيراز87/12/11-
آفرينش گيتي
ِ در اين
تا وقتي که هستيم
ض ِد خود نيستيم،
کا ِم ناکام ما؛ اما
در اراد ِه جهان ميهني
تدوين گري ست؛ خودمعنا
سیمرغ106 /
ِ
ظرفيت آزاد انديشي خويش را که
گنجانده
خودآرايي ذهن ها،
ِ در
-87/12/14شيراز
عصر هراس انگيزي
– 87/12/29شيراز
1. Verification
خودكوشي و خاموشي
سیمرغ108 /
ستوده ترين آدميان
الزمهء زندگاني را
اين دانند
كه خردمندي،
روانه اش سازد
تا سودمندي به زيبايي گِرايد.
ِ
هويت "خويش ساخته" در تدوين
شرارت جاودانه نيست!
– 87/12/30شيراز